|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تقیه از دیدگاه شیعیان دوازده امامی و اثر آن در دین
شماره مقاله : 3739 تعداد مشاهده : 412 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
تقیه از دیدگاه شیعیان دوازده امامی و اثر آن در دین مطلب اول بیان موضوع: تقیه از دیدگاه شیعیان دوازده امامی و اثر آن در دین تقیه از جهت روائی و نظری در مذهب شیعه امامی از جایگاه بزرگی برخوردار است. در اینجا قصد احاطه و بررسی همه جانبه این عقیده شیعیان دوازده امامی را نداریم، بلکه هدف بیان تأثیر آن بر مذهب شیعه و بلکه بر همه دین است، اگر منتسب کردن تقیه با آن مفهوم مد نظر شیعیان از آن که در خلال کتب روایات شیعه دوازده امامی آمده است، صحیح باشد. در مطالب زیر به بررسی این موضوع از خلال منابع شیعه پرداخته شده و در ادامه مطالب مورد نظر این کتاب خواهد آمد. 1- تعریف تقیه الف- معنای لغوی در اینجا لازم است معنای لغوی تقیه ذکر گردد. البته این معنا از کتب اهل سنت ذکر می شود، زیرا شیعیان کتاب لغت ندارند، بلکه کتاب های لغت با تلاش های اهل سنت تدوین یافتهاند. بعد از آن تعریف تقیه از نگاه شیعه ذکر می شود. ابن منظور می گوید: وقی: اتقیت الشیء وتقيته أتَّقيه وأتْقِيه تُقىً وتقيِّة وتُقَاء؛ به این معنی است: از آن پرهیز کردم.[1] راغب اصفهانی می گوید: الوقایة؛ به معنای حفظ شیء در مقابل چیزهائی است که آن را آزار و ضرر می رساند. گفته می شود: وقيت الشيء، أقِيه وقاية ووَقَاء.[2] بنابراین ماده تقیه مأخوذ از حذر و پرهیز و حفظ شیء از چیزهائی است که آن را می آزارد. ب- تعریف تقیه در نزد شیعه دوازده امامی کاشف الغطا از علمای معاصر شیعه می گوید: شریعت مقدس اسلام به مسلمانان اجازه داده که تا آنگاه که دولت حق پیروز شده و بر باطل فائق آید در جاهائی که نسبت به جان یا ناموس خود احساس خطر می کنند حق را مخفی نموده و مخفیانه به آن عمل نمایند.[3] ج- مقصود شیعیان از تقیه محمد رضا مظفر از علمای معاصر شیعه می گوید: در روایت صحیح از صادق آل بیت روایت شده است: «التقية ديني ودين آبائي» «تقیه دین من و دین پدرانم است» و«من لا تقية له لا دين له» «هر کس تقیه نکند دین ندارد». همچنین تقیه شعار آل بیت بود تا به وسیله آن ضرر را از خود و پیروانشان دفع نموده و جانشان را حفظ نمایند و وضعیت مسلمانان اصلاح یافته و متحد و یکپارچه شوند و پراکندگیشان جمع شود.[4] د- احکام تقیه در نزد شیعیان محمد رضا مظفر می گوید: تقیه از حیث وجوب و عدم وجوب آن بر حسب اختلاف جایگاه های ضرر که در کتب علمای فقه آمده است، احکامی دارد. تقیه در هر حال واجب نیست، بلکه گاهی جایز است و در برخی حالات عمل به خلاف آن واجب است، مانند زمانی که اظهار حق موجب نصرت دین و خدمت به اسلام و جهاد در راه او باشد. در چنین حالتی اموال و جان ها برای حفظ دین حقیر و ناچیز شمرده شده و فدای دین می گردد.[5] 2- ادله شیعیان دوازده امامی در مورد تقیه شیعیان در مورد تقیه به ادلهای از قرآن و سنت و اقوال ائمه استدلال کردهاند. در زیر این ادله به اختصار بیان می شوند: الف- قرآن کریم دو آیه مشهور وجود دارند که شیعیان در مورد عقیده تقیه به آنها استدلال می کنند و عبارتند از: { لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (٢٨) } آل عمران: ٢٨ ( مؤمنان نبايد مؤمنان را رها كنند و كافران را به جاي ايشان به دوستي گيرند ، و هر كه چنين كند ( رابطه او با خدا گسسته است و بهرهاي ) وي را در چيزي از ( رحمت ) خدا نيست - مگر آن كه ( ناچار شويد و ) خويشتن را از ( اذيّت و آزار ) ايشان مصون داريد و ( به خاطر حفظ جان خود تقيه كنيد)- و خداوند شما را از (نافرماني ) خود برحذر ميدارد و بازگشت ( همگان ) به سوي او است). { مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (١٠٦)}النحل: ١٠٦ ( كساني كه پس از ايمان آوردنشان كافر ميشوند - بجز آنان كه (تحت فشار و اجبار) وادار به اظهار كفر ميگردند و در همان حال دلهايشان ثابت بر ايمان است- آري! چنين كساني كه سينه خود را براي پذيرش مجدّد كفر گشاده ميدارند ( و به دلخواه خود دوباره كفر را ميپذيرند ) ، خشم تند و تيز خدا ( در دنيا ) گريبانگيرشان ميشود ، و ( در آخرت ، كيفر و) عذاب بزرگي دارند). ب- روایات منسوب به ائمه آنان شیعیان دوازده امامی نصوصی را ذکر کردهاند که منسوب به ائمه آنان می باشند و ائمه در این روایات تقیه را برای پیروان خود تشریع می کنند و آن را بر پیروان خود واجب می کنند و تارکان آن را تکفیر می نمایند، بلکه آنان با پیروان خود و دیگران از روی تقیه رفتار می کنند. در زیر به بیان برخی از این روایات بسنده می شود: 1- از علی بن أبیطالب روایت کردهاند که گفت: «التقية ديني ودين أهل بيتي»[6] «تقیه دین من و دین اهل بیت من است». 2- از باقر روایت کردهاند که گفت: « التقية من ديني ودين آبائي، ولا إيمان -وفي لفظ: ولا دين- لمن لا تقية له»[7] «تقیه دین من و دین پدران من است و هر کس تقیه نداشته باشد ایمان- و به روایتی دین- ندارد». 3- از صادق روایت شده که گفت: «لو قلت: إن تارك التقية كتارك الصلاة لكنت صادقاً»[8] «اگر بگویم: تارک تقیه مانند تارک نماز است، سخنی صادقانه گفته ام». 4- از صادق روایت شده که گفت: «إن تسعة أعشار الدين في التقية، ولا دين لمن لا تقية له»[9] «نه دهم دین در تقیه است و هر کس تقیه نداشته باشد دین ندارد». 5- همچنین از او روایت شده است: « إن التقية ترس المؤمن، والتقية حرز المؤمن، ولا إيمان لمن لا تقية له»[10] «تقیه سپر مؤمن است و تقیه پناهگاه مؤمن است و هر کس تقیه نداشته باشد ایمان ندارد». 6- همچنین از او روایت است: «لا خير فيمن لا تقية له، ولا إيمان لمن لا تقية له»[11] «کسی که تقیه نداشته باشد خیری در او نیست و هر کس تقیه نداشته باشد ایمان ندارد». اینها تعدادی از روایات منقول از ائمه است. پاره ای از سخنان علمای شیعه در مورد تقیه 1- محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، معروف به صدوق و مؤلف یکی از منابع اربعه شیعه می گوید: به اعتقاد ما تقیه واجب است و هر کس آن را ترک نماید مانند کسی است که نماز را ترک کرده باشد.[12] 2- وی همچنین می گوید: تقیه واجب است و تا وقتی که قائم قیام می کند برداشتن آن جایز نیست و هر کس آن را ترک نماید از دین خدا و دین امامیه خارج شده است و با خدا و رسول او و ائمه مخالفت ورزیده است. در مورد آیه{ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ } الحجرات: ١٣ (بيگمان گراميترين شما در نزد خدا متقيترين شما است) از صادق سوال شد و او گفت: بدین معنی است: آن کس از شما که بیشتر به تقیه عمل می کند[13]. 3- از جعفر صادق روایت است که گفت: تقیه واجب است و ترک آن تا زمانی که قائم قیام می کند جایز نیست و هر کس آن را ترک نماید مشمول نهی خدا و رسول او و ائمه- درود خدا بر آنان باد- می شود[14]. 4- حر عاملی می گوید: اخبار متواتر به صورت صریح بیانگر این هستند که تقیه تا زمان قیام قائم باقی خواهد بود[15]. 5- خمینی می گوید: ترک تقیه از موبقاتی- چیزهائی که سبب هلاک می شوند- است که فرد را در قعر جهنم می اندازند و برابر با انکار نبوت و کفر به خدای بزرگ است[16]. سوم: تأکید علمای شیعه بر اینکه ائمه در زمان تقیه زیستهاند علمای شیعه دوازده امامی تأکید می کنند که ائمه در زمان تقیه زیستهاند. مازندرانی در شرحی بر یک روایت منسوب به جعفر که در آن جعفر از فاش کردن راز آنان نهی کرده و می گوید: «المذيع حديثنا كالجاحد له»[17]«کسی که راز ما را فاش گرداند مانند کسی است که آن را فاش نماید» اظهار می دارد: بدان که جعفر(÷) از جانب دشمنان دین بر جان خود و شیعیانش بیمناک بود و در مقابل این دشمنان با تقیه شدیدی رفتار می کرد. به همین دلیل از فاش کردن اخبار دال بر امامت خود و پدرانش نهی کرده است.[18] مازندرانی در شرح حدیثی منسوب به جعفر که در آن جعفر از فاش کردن رازشان نهی می کند، در تعلیل آن می گوید: چون تقیه در زمان آنان بسیار شدید بود به شیعیان خود امر کردند که رازشان و امامتشان و احادیث و آن دسته از احکامشان را که مختص مذهبشان است مخفی نمایند[19]. خوئی می گوید: اصحاب ائمه گرچه نهایت تلاش و اهتمام خود را در مورد حدیث و حفظ آن از تباهی و نابودی کردند، لکن آنان در دوران تقیه بسر می بردند و نتوانستند احادیث را به صورت علنی منتشر سازند. پس چگونه این احادیث به حد تواتر یا چیزی نزدیک به آن رسیده است؟![20] چهارم: نمونه هائی از تقیه عملی در روایات شیعه روایات شیعه تنها تقیه را به صورت نظری بیان نکردهاند، بلکه مواردی عملی از تقیه را ذکر کرده و به رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ائمه خود منتسب ساختهاند. حال در اینجا نمونه هائی از آنها بیان می شود: 1- تقیه های منسوب به پیامبر صلی الله علیه و سلم از ابوعبدالله جعفر صادق روایت کردهاند که گفت: وقتی که عبدالله بن أبی بن سلول وفات یافت رسول خدا صلی الله علیه و سلم بر جنازه او حاضر شد. عمر رضی الله عنه به رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفت: ای رسول خدا! مگر خداوند متعال شما را از ایستادن بر قبر او نهی نکرده است؟ پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم سکوت اختیار کرد. سپس عمر رضی الله عنه گفت: ای رسول خدا! مگر خداوند متعال شما را از ایستادن بر قبر او نهی نکرده است؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم به او فرمود: وای بر تو، تو چه می دانی که من چه گفتم؟ من گفتم: خداوند درون او و قبر او را پر از آتش کن و به جهنم ملحق گردان. ابوعبدالله می گوید: پس از رسول خدا کاری صادر شد که از آن کراهت داشت[21]. محمد جمیل حمود از علمای معاصر شیعه در پاسخ به اشکالی که مخالفان شیعه بر شیعه گرفتهاند، و می گویند: «چگونه مخالفان را کافر می دانید حال آنکه رسول خدا صلی الله علیه و سلم از باقی مانده آب مخالفان اجتناب نمی کرد و از جاهائی آب نوشیده بود که عائشهل که در دشمنی با امیر مؤمنان معروف است، از آن آب نوشیده بود؟!» می گوید: این کار رسول خدا که از باقی مانده آب عائشهل نوشیده بود و کارهائی دیگر از این دست، از روی تقیه و مصلحت روی داده است[22]. 2- بکار بردن تقیه توسط ائمه شیعه از ابوعبدالله روایت کردهاند که گفته است: مردی از منافقان درگذشت. حسین بن علی اقدام به تشییع جنازه او کرد. یکی از موالی حسین به او رسید و حسین به او گفت: ای فلانی، کجا می روی؟ مولای حسین به او گفت: دارم از اینکه بر جنازه این منافق نماز بخوانم فرار می کنم. حسین به او گفت: سمت چپ من بایست و هر چه را که در نماز از من شنیدی تو هم بگو. وقتی که ولی آن منافق برای ادای نماز بر جنازه آن مرد تکبیر گفت، حسین گفت: الله اکبر، پروردگارا فلانی- یعنی شخص متوفا- بنده خود را هزار لعنت همسان بفرست، پروردگارا این بندهات را در میان بندگان و سرزمین هایت مجازات کن و او را به آتش جهنمت بفرست و شدیدترین نوع عذابت را به او بچشان، زیرا او دشمنان تو را دوست داشت و با دوستانت دشمن بود و نسبت به اهل بیت پیامبرتص بغض و کینه داشت[23]. در ماجرائی بیان شده که در مجلس جعفر صادق: ابوحنیفه: خواب شخصی را تعبیر کرد- این داستان به صورت کامل در بحث تناقض فتاوی خواهد آمد- و بعد از این تعبیر ابوحنیفه، جعفر صادق گفت: «أصبت والله يا أبا حنيفة!!» «ای ابوحنیفه، به خدا به رأی دست یافتی- یعنی در ظاهر بر درست بودن دلالت دارد اما در واقع او لفظ خطا را بعد از واژه (أصبت) مد نظر داشته است و در واقع گفته است: أصبت الخطأ-». بعد از اینکه ابوحنیفه: از مجلس خارج شد، جعفر گفت: تعبیر خواب چنان که او گفت، نیست. یکی از کسانی که در مجلس بود از قول جعفر صادق که قسم هم خورده بود در تعجب شد و به جعفر گفت: شما گفتید: « ای ابوحنیفه، به خدا آن را درست تعبیر کردی» حال آنکه او بر خطا بوده است؟!. جعفر گفت: آری، من قسم خوردم که او به راه خطا رفته است[24]. از سعید أعرج روایت است که گفت: نزد ابوعبدالله بودیم که دو مرد اجازه ورود گرفتند و ابوعبدالله به آنان اجازه داد. یکی از آنان گفت: آیا در میان شما امامی هست که اطاعت از او واجب باشد؟ ابوعبدالله گفت: من چنین کسی را در اینجا نمی شناسم. آن مرد گفت: در کوفه مردمی هستند که اظهار می دارند در میان شما امامی هست که اطاعت از او واجب می باشد و آن مردم دروغ نمی گویند، زیرا مردمانی متقی و پرهیزگار و مجتهد و صاحب نظر و تمییز هستند، از جمله: عبدالله بن یعفور و فلان و فلان. پس ابوعبدالله گفت: من آنان را به این کار- یعنی بیان این سخن- امر نکرده بودم و به آنان نگفته بودم که چنین چیزی را بگویند. سپس گفت: گناه من چیست؟! و چهرهاش بسیار سرخ شد و بسیار خشمگین شد. راوی می گوید: وقتی که آن دو خشم را در چهره او دیدند برخاستند و رفتند. ابوعبدالله گفت: آیا این دو مرد را می شناسید؟ گفتیم: آری، آن دو از زیدیه هستند[25]. از خلاد بن عماره از امام جعفر صادق روایت کردهاند که گفت: در یوم شک یکی از ماههای رمضان نزد ابوالعباس می رفتم و من می دانستم که آن روز جزء ماه رمضان است و جعفر صادق داشت غذا می خورد. پس گفت: ای ابوعبدالله! امروز جزء روزهای روزه تو نیست. گفتم: چرا ای امیر مؤمنان؟ من فقط با روزه شما روزه می گیرم و فقط با افطار شما افطار می کنم- یعنی معیار من برای شروع و پایان رمضان، شما هستید- جعفر صادق گفت: نزدیک بیا. من هم نزدیک رفتم و غذا خوردم، حال آنکه به خدا قسم می دانستم که آن روز جزء ماه رمضان است[26]. حسن بن موسی نوبختی بیان داشته که امام ابوالحسن رضا می گفت: اگر می دانستم که مردم از من چه می خواهند نفس خود را با چیزهائی از قبیل کبوتر بازی و خروس بازی که سبب استحکام دین من نمی شوند، هلاک می کردم. نوبختی بعد از ذکر این روایت می گوید: اینها همه به خاطر شدت استتار خود از دشمنان و به خاطر وجوب فرض بکارگیری تقیه بود[27]. اینها نمونه هائی از تقیههای منسوب به ائمه شیعه در کتب شیعه است، لکن قصد ما برشماری همه موارد روایت شده از آنان در این باب نیست. ج- بکارگیری تقیه توسط علمای شیعه بکارگیری تقیه از برخی از علمای آنان نقل شده است. در اینجا نمونهای از آن را نقل میکنیم که بر دیگر موارد تقیه توسط آنان دلالت میکند، زیرا نیازی به بیان تعداد زیادی تقیه توسط علمای آنان نیست، زیرا آنان در این کار از روایات منسوب به ائمه خود تبعیت می نمایند و این روایات اصل به حساب می آیند نه عمل این علما. طوسی در کتاب الغیبة روایت کرده است: ابوعبدالله بن غالب )حموی( أبوالحسین أبوطیب به من روایت کرد: من شخصی عاقلتر از شیخ ابوالقاسم حسین بن روح ندیدهام. روزی او در خانه ابن یسار بود. وی در نزد سید و مقتدر جایگاه بزرگی داشت و عامه- یعنی اهل سنت- او را احترام می گذاشتند. ابوالقاسم از سر تقیه و خوف در آنجا حاضر می شد. روزی او با دو نفر مناظره کرد و یکی از آن دو اظهار داشت که ابوبکر برترین مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و سلم است و بعد از ابوبکر رضی الله عنه عمر و علیب برترین هستند. آن مرد دوم گفت: علی از عمر برتر است و بحث میان آنان به درازا کشید. پس ابوالقاسم گفت: چیزی که صحابه بر آن اتفاق نظر داشتند مقدم داشتن صدیق و سپس فاروق و سپس ذی النورین و سپس علی وصی[28] است و اصحاب حدیث نیز همین دیدگاه را دارند و نزد ما هم همین دیدگاه صحیح می باشد. افرادی که در مجلس حاضر بودند از این سخن وی در عجب شدند و نزدیک بود که عامه او را بر بالای سر خود بلند نمایند و برای او دعای زیادی کردند و کسانی را که او را متهم به رافضی بودن می کردند مورد طعنه قرار دادند. به خاطر این موضوع خنده بر من فشار آورد، اما جلوی خنده خود را گرفتم و نخندیدم و آستینم را در دهان گرفتم و ترس این را داشتم که او رسوا شود. پس از مجلس بیرون رفتم. ابوالقاسم به من نگاه کرد و موضوع را دریافت. وقتی به منزل رسیدم ابوالقاسم به خانه من آمد و در زد. من فوراً بیرون رفتم و دیدم که ابوالقاسم بن روح است که قبل از اینکه به منزل خود برود سوار بر استرش نزد من آمده است. او به من گفت: ای ابوعبدالله- خداوند تو را مؤید بدارد- چرا خندیدی و می خواستی با این کار به من بگوئی که آنچه من نزد تو گفتهام واقعیت ندارد؟ گفتم: ای سرور من، آری نزد من چنین چیزی واقعیت ندارد. پس او به من گفت: ای شیخ از خدا بترس، زیرا من تو را در حالتی قرار نمی دهم که این سخن مرا بزرگ بدانی؟ گفتم: ای سرور من، مردی که معتقد است صحابه امام و وکیل اوست و آن سخن را بر زبان میآورد، جای تعجب و خنده ندارد؟ ابوالقاسم گفت: به جان تو قسم اگر این کار را تکرار کنی دیگر با تو صحبت نخواهم کرد. سپس با من وداع کرد و رفت[29]. طوسی خود نیز تقیه را بکار برده است و محقق کتاب الفهرست در مقدمه کتاب، طوسی را به خاطر توانائی زیاد بر تقیه ستوده است و می گوید: از جمله نشانههای قدرت او در مناظره و استدلال آن است که قاضی نورالله در کتاب مجالس المؤمنین و آقای طباطبائی در کتاب «فوائده الرجالیة» روایت کرده که می گویند: نزد خلیفه وقت عباسی، یعنی احمد گفتند که شیخ طوسی و یاران او به صحابه ناسزا می گویند و کتاب «المصباح» او گواه این مطلب است زیرا وی در این کتاب بیان کرده که یکی از دعاهای روز عاشوراء این است: «اللهم خص أنت أول ظالم باللعن مني وابدأ به أولاً ثم الثاني والثالث والرابع، اللهم العن يزيد خامساً» (پروردگار اولین ظالم را از جانب من لعنت بفرست و ابتدا از خلیفه اول و سپس دوم و بعد از آن سوم و سپس چهارم- معاویه- شروع کن و نفر پنجم، یزید را لعنت کن). پس خلیفه شیخ و کتاب را خواست. وقتی که شیخ حضور یافت و از ماجرا مطلع گشت، خداوند به او الهام کرد که بگوید: منظور وی از این سخنان این افراد نیست که سخن چینان بیان داشتهاند، بلکه منظور وی از نفر اول قابیل است که هابیل را کشت و او اولین کسی است که ظلم و قتل را بنیان نهاد و منظور وی از نفر دوم قیدار است، همان شخصی که شتر حضرت صالح را پی کرد و منظور وی از نفر سوم قاتل یحیی بن زکریا است که او را به خاطر یکی از زناکاران بنی اسرائیل کشت و منظور وی از نفر چهارم، عبدالرحمان بن ملجم قاتل علی بن أبی طالب است. وقتی که خلیفه این تأویل و تفسیر شیخ را شنید پذیرفت و منزلت او را رفعت داد و از سخن چینان انتقام گرفت[30]. پنجم: سبب تشریع تقیه در نزد شیعیان دوازده امامی برای این امر دلائل زیادی وجود دارد، از جمله: 1- مذهب آنان سر و راز است از جعفر صادق روایت کرده اند که گفت: «إن أمرنا سرٌ في سر، وسرٌ مستسر، وسرٌلا يفيد إلا سر، وسرٌ على سر، وسرٌ مقنع بسر»[31] «مذهب ما سر است و سری مخفی است و سری است که فقط افاده سر می کند و سر در سر و سری پوشیده با سر است». از باقر روایت کرده اند که گفت: «لا تبثُوا سرنا ولا تذيعوا أمرنا...!»[32] «راز ما را برملا نسازید و امر امامت- یا مذهب- ما را فاش نسازید». 2- مذهب آنان در توان بشر نیست از محمد بن عبدالخالق و ابوبصیر روایت کردهاند که گفتهاند: ابوعبدالله گفت: ای ابومحمد، به خدا قسم یکی از اسرار خداوند متعال و یکی از علم های او نزد ماست. به خدا قسم هیچ فرشته مقربی و هیچ پیامبر مرسلی و هیچ مؤمنی که خداوند قلب او را بر ایمان آزموده است، تحمل آن را ندارد. به خدا قسم خداوند کسی غیر از ما را به آن مکلف نکرده است و غیر از ما کسی را با آن به بندگی نگرفته است و یکی از اسرار خداوند و یکی از علم های او نزد ماست و خداوند ما را به تبلیغ آن امر کرده است. پس ما آنچه را که خداوند ما را مأمور به تبلیغ آن کرده بود تبلیغ کردیم، اما محل و افراد و حاملانی را نیافتیم که بتوانند آن را تحمل کنند و بر دوش بکشند تا اینکه خداوند برای آن اقوامی را خلق نماید.....». [33] از محمد بن علی باقر روایت است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «سخن آل محمد دشوار و مشکل و سنگین و پوشیده و بی حفاظ و هوشمندانه است و جز فرشته مقرب یا پیامبر مرسل یا بندهای که خداوند متعال قلب او را بر ایمان آزموده است کسی توان تحمل آن را ندارد».[34] 3- مذهب آنان برای نفوس بیزار کننده است از علی روایت کرده اند که گفت: قلب ها از حدیث ما بیزاری می جویند. پس هرکس آنها را شناخت به او بیشتر بگوئید و هر کس انکار ورزید رهایشان سازید».[35] 4- ترس امام بر جان خود امری مقدس است مازندرانی شارح کتاب «الکافی» در مورد حدیثی که به جعفر اسناد داده شده است و می گوید: «کسی که حدیث ما- یعنی امامت ما- را فاش سازد مانند این است که آن را انکار کرده باشد»[36] اظهار می دارد: بدان که او از جانب دشمنان دین بر نفس مقدس خود و بر شیعیانش بیمناک بود و از آنان در تقیه شدیدی به سر می برد و به همین دلیل از پخش کردن اخبار دال بر امامت خود یا امامت پدران و اولاد طاهر خود نهی کرده است[37]. ششم: نتایج تقیه به زعم شیعیان علمای شیعه دوازده امامی از نتایج خطرناک تقیه برای دین شکایت می کنند، حتی آنان اظهار می دارند که نمی توانند میان روایات وارده از ائمه تمییز بدهند که کدام یک را ائمه بر اساس تقیه فتوا دادهاند و کدام یک را بر اساس حقیقت؛ زیرا این امر موجب جهل به حقیقت دین می شود. یوسف بحرانی از علمای شیعه اعتراف نموده که به خاطر وجود عامل تقیه، فقط مقدار اندکی از احکام دین شناخته شده است و می گوید: به خاطر امتزاج اخبار دین با اخبار وارده از سر تقیه، فقط مقدار اندکی از احکام دین به صورت یقینی شناخته شده است. همچنین ثقة الإسلام و علم الأعلام، محمد بن یعقوب کلینی- خداوند مرقد او را نورانی نماید- در کتاب «الکافی» به این امر اعتراف کرده است و حتی وی عمل به ترجیحاتی را که در هنگام تعارض اخبار روایت می شود خطا دانسته و به مطلق ردّ آنها و تسلیم به ائمه پناه برده است. [38] عبدالحلیم غزی، از علمای معاصر شیعه، عدم نقل شهادت سوم در اذان را به سبب تقیه دانسته است و می گوید: تعدادی از علمای شیعه اینکه شهادت سوم- یعنی أشهد أن علیا ولی الله- جزئی واقعی از اجزای اذان و اقامه باشد مورد انکار قرار دادهاند، لکن- این اشتباه است، زیرا این- تقیه و اوضاع مختلف و شرایط معصومان بوده که مانع تبلیغ و اظهار تشریع و بیان جزئیات آن در مجموعه اجزاء واقعی و فصول اصلی اذان و اقامه شده است. وی همچنین می گوید: سید مقرم در رساله خود از سید ابراهیم اصطهباتی نجفی نقل کرده که او معتقد است جزئی واقعی از اذان و اقامه است، لکن این شرایط و اوضاع و احوال بوده که پیامبر صلی الله علیه و سلم را در اعلام آن به امت کمک نکرده است[39]. سید محمد صدر در مورد جمله « أشهد أن علياً وليالله» می گوید: همه آنچه که باید گفت این است که در لابلای کتاب ها از بین رفته است و شاید علمای سابق چون شیخ صدوق و طوسی و مفید از روی تقیه و احساس حرج با آن مخالفت ورزیده و آن را از کتب حدیث حذف کرده و به صحت آن طعن و اشکال وارد کرده باشند. همچنین می گوید: ائمه و اصحابشان در تقیه شدیدی بسر می بردند و در آن شرایط به مصلحت شیعه نبود که چیزهائی از این قبیل را اعلان نمایند.[40] شیخ جعفر شاخوری در کتاب «حرکیة العقل الإجتهادی» می گوید: ما می بینیم که علمای بزرگ شیعه در مورد تحدید و مشخص سازی روایات صادره بر اساس تقیه و روایات صادره برای بیان حکم واقعی با هم اختلاف نظر دارند. سپس می گوید: حال در این باره مثالی بیان می شود و آن مسأله نجاست خمر است. بسیاری از علما و از جمله شیخ طوسی قائل به نجاست آن هستند، زیرا آنان روایات وارده در مورد طهارت خمر را حمل بر تقیه نمودهاند. برخی از فقها چون مقدس اردبیلی و دیگران قائل به طهارت خمر شدهاند، زیرا آنان روایات وارده در مورد نجاست خمر را حمل بر تقیه نمودهاند. این موضوع بر سردرگمی قدما در بکارگیری تقیه دلالت دارد. وی همچنین می گوید: اگر بخواهیم مثال دیگری را که دهها مورد می باشند، بیان نمائیم، باید کتاب خاصی را تألیف نمائیم که بر وجود نابسامانی در تشخیص موارد تقیه دلالت دارد و شبیه نابسامانی در مورد ادعاهای اجماع در مباحث فقهی است، امری- یعنی نابسامانی در تشخیص موارد تقیه- که منجر به اختلاف زیادی در فتاوی علما شده است. این امر به تبع تحدید و تشخیص روایات صادره بر اساس تقیه و غیر تقیه است[41]. این مقدار و برگزیدهای اندک بود که علمای شیعه در آنها به تباهی دین و اختفای حقیقت به سبب تقیه اعتراف نمودهاند. در مباحث آتی إن شاءالله نگاههایی به این روایات و اقوال وارده در مورد تقیه خواهیم داشت تا نتائج خطرناک این پدیده را بر عقیده مورد بررسی قرار دهیم. مطلب دوم نگاهی به تقیه در نزد شیعیان دوازده امامی و تأثیر آن بر دین بعد از بیان تقیه و اصطلاحات و ادله و نمونههایی از آن، حال نگاهی به ا ین موضوع خواهیم داشت. 1- تعریف تقیه الف- معنای لغوی. در این مورد اختلاف نظری وجود ندارد. ب- معنای اصطلاحی تقیه از نگاه شیعه کاشف الغطا در مورد تقیه می گوید: مخفی ساختن حق و عمل مخفیانه به آن تا آنگاه که دولت حق پیروز شده و بر باطل غلبه می یابد. نگاهی به این تعریف 1- کاشف الغطا اظهار می دارد که تقیه «مخفی ساختن حق و عمل مخفیانه به آن است» جواب ما این است: اگر امام حق را مخفی می کند، پس چه کسی آن را به مردم معرفی می کند و می شناساند؟! همچنین اگر امام حق را مخفی نماید و سپس بمیرد و بعد از او امام دیگری بیاید و او نیز آن را مخفی بدارد و سپس بمیرد و سپس نفر دوم هم بمیرد و نفر سوم بیاید و به همین شکل جریان ادامه یابد و کسی از آنان این موضوع را اعلان نکنند و مردم بدون علم، خداوند را عبادت نمایند، در این صورت امامی که حق را به مردم تعلیم نمی دهد، چه فائدهای خواهد داشت؟! نیز این تفسیری که کاشف الغطا ذکر کرده است با اقوال و اعمال منسوب به ائمه آنان تناقض دارد، زیرا روایات بیانگر این هستند که ائمه تنها حق را مخفی نکردهاند، بلکه باطل را نیز بر زبان آوردهاند و به آن عمل کردهاند و فتوای ناصواب دادهاند و سوگند دروغ بر زبان آوردهاند و جهت راضی ساختن افراد بشر، حرمت روزه را زیر پا گذاشتهاند. پس این چگونه است که با وجود این روایات که ناقض تعریف وی هستند، وی در تعریف تقیه گفته است: «به معنای مخفی ساختن حق است»؟ زیرا در روایات منسوب به ائمه موضوع تنها به پوشاندن حق منتهی نشده است، بلکه به اظهار باطل نیز سرایت یافته است. این امر ناقض تعریف وی از تقیه است و لازم است که وی این جمله را به تعریف خود اضافه نماید و بگوید: «اظهار باطل است» و در این صورت تعریف تقیه چنین خواهد شد: «مخفی ساختن حقیقت و عمل مخفیانه به آن و اظهار باطل» تا در نتیجه تعریف با واقعیت منسوب به آنان- که به خدا آنان از این امر مبرا هستند- مطابقت داشته باشد. 2- کاشف الغطا برای ما روشن نکرده که چه کسی اجازه مخفی ساختن حق را دارد. آیا این شخص امام است یا پیروان او و یا هر دو؟! اگر امام فاعل این کار باشد این مصیبت بزرگی است، زیرا در نگاه اینان، امام در ابلاغ دین نائب پیامبر صلی الله علیه و سلم است و اگر نائب پیامبرحق را مخفی بدارد، مردم چگونه حق را می شناسند؟! به زعم شما همه ائمه شما در عصر خود حق را مخفی داشتهاند و حتی خلاف آن را نیز گفتهاند و بعد از او ائمه دیگری آمدهاند و آنچه را که قدما مخفی کردهاند بیان ننمودهاند. بنابراین حق را باید چگونه شناخت؟! 3- این اعترافی صریح است از یک عالم شیعه که می گوید تقیه «مخفی ساختن حق است تا آنگاه که دولت حق پیروز شود». بنابراین تعریف، حقی که ائمه شیعه آوردهاند مخفی است و آنچه که امروز در دست شیعیان قرار دارد، حق نیست، زیرا حق توسط ائمه مخفی شده است و تا زمانی که دولت حق بدست مهدی منتظر برپا شود مخفی خواهد ماند، زیرا به اعتقاد شیعه هر پرچمی که قبل از قیام قائم برپا شود، طاغوت است. بنابراین چگونه است که با وجودی که ائمه شیعه حق را مخفی کردهاند این روایات در کتب شیعه آمده است؟! 4- در تعریف آمده است: «تا آنگاه که دولت حق پیروز شده و بر باطل غلبه می کند» چگونه دولت حق پیروز می شود حال آنکه ائمه حق را مخفی کردهاند؟! حق با مخفی ساختن آن پیروز نمی شود، بلکه با اظهار آن پیروز می شود و اگر انبیاء حق را مخفی کرده بودند ادیان پیروز نمی شدند. 5- اگر- آنچنان که در تعریف آمده است- ائمه یکی پس از دیگری حق را مخفی داشتهاند و باطل را اظهار کردهاند، بنابراین، نتیجه این می شود که حق تا اکنون ظاهر نشده است و اگر آنان باطل و حق را اظهار داشتهاند، بنابر این حق با باطل درهم آمیخته است و امروز شناخت حق از باطل برای شما دشوار می باشد، زیرا ائمه اقوال متعارضی را گفته و اعمال متناقضی انجام دادهاند که سبب اختلاط حق و باطل شده است و تشخیص حق از باطل نیاز به امام معصوم جدیدی دارد و امروز شما چنین امامی ندارید و در آخرالزمان این امام- به زعم شما- میآید. بنابراین برای شما جایز نیست که به روایات وارده از ائمه عمل نمائید یا دیگران را به آن فرابخوانید، زیرا ممکن است باطل باشد. به همین دلیل انتظار و دست برداشتن از عمل تا زمانی که معصوم مخفی می آید تا حق را آشکار نماید، بر شما واجب است!! ج- مقصود از تقیه محمد رضا مظفر از علمای شیعه دوازده امامی، تعریف خود از تقیه را به روایاتی منسوب به جعفر صادق آغاز کرده است- قبلاً در بحث احکام تقیه از نگاه شیعیان ذکر شد- که عبارتند از: «التقية ديني ودين آبائي» «من لا تقية له لا دين له». این دو نص دلیلی قاطع بر این نکته هستند که تقیه، دین است و به هیچ وجه برای انسان جایز نیست که از دین جدا شود، پس چگونه است که مظفر بعد از آن اظهار می دارد که: «به هیچ وجه واجب نیست»؟ وی این معنا را با توجه به کدام لفظ، از روایت فهمیده است؟! به درستی که در لفظ روایت این معنا وجود ندارد و اگر مظفر به صحت روایت اعتقاد دارد و دلالت آن را محترم میشمارد، بنابر این بر وی لازم است از دلالت آن خارج نشود و هر کس این روایت را بخواند در این تعریف با مظفر موافقت نمی کند. آری، مظفر در مورد تقیه شرعی وارده در قرآن کریم سخن می گوید که برای ما رخصت است و نه دین؛ لکن این روایت منسوب به جعفر صادق معنائی غیر از معنای آیه دارد، زیرا در این روایت تقیه، دین معرفی شده است، در حالی که آیه فقط بر این دلالت دارد که تقیه رخصت است و ما بین این دو فرق زیادی می باشد. روایت دوم می گوید هر کس تقیه نکند دین ندارد. این روایت در واقع تقیه را در همه شرایط واجب کرده و در مورد ترک آن هشدار می دهد و ترک آن را ترک دین توصیف کرده است. پس کجا در این روایت آمده ترک تقیه جایز است؟! ادعای اینکه تقیه در هر حال واجب نیست، خارج از دلالت آن دو روایتی است که مظفر به امام خود جعفر منسوب کرده است و بر وی واجب است که به دلالت آن دو ملتزم باشد و یا اینکه اگر به آن دو باور ندارد آن دو را ردّ نموده و به آیه استدلال نماید. 3- وی در ادامه می گوید: بلکه گاهی عمل به خلاف آن جایز است..... در این حالت اموال حقیر و بی ارزش نگریسته شده و جان افراد محترم شمرده نمی شوند. جناب شیخ مظفر، این سخن زیباست، آری به خاطر نصرت دین، اموال و جان ها بی ارزش نگریسته می شوند، اما نکته اینجاست که منظور مال و جان چه کسانی است، ای شیخ مظفر؟! آیا ممکن است که موضع یکی از ائمه بعد از حسین بن علی را ذکر نمائید که در آن یکی از آنان مال و جان را برای فدا در راه پیروزی دین حقیر دیده باشد؟! شما قادر به این کار نیستید، زیرا این افراد که شما مدعی امام بودنشان هستید، از جانب خداوند متعال به عنوان امام منصوب نشده بودند و خودشان نیز ادعای این امر را نداشتند، بلکه چیزی را که خود نگفتهاند به آنان منسوب شده است و این اقوال بدست شما رسیده و شما با این چیزها که سیمای این افراد برگزیده را مکدر ساخته است و بیانگر این هستند که آنان از حمل مسئولیت و بر دوش گرفتن آن ترسیدهاند و دینی را که به زعم روایات اوصیای آن هستند، یاری ندادهاند و جان و مال خود را در راه آن فدا نکردهاند، فریب خوردهاید. ما بر این باور هستیم که اگر آنان چنین بودند که به آنان منسوب شده است، آنان اولین کسانی می بودند که جان و مال خود را در راه نصرت دینی که مبلغ و حافظ آن هستند- حسب زعم شما- فدا می کردند. آیا امکان دارد که در زندگی همه ائمه بعد از حسین اتفاقی روی نداده باشد که در آن نیاز به نصرت دین بوده باشد؟! پس این سخن اعترافی ضمنی به این امر است که اوضاع و شرایط زندگی در زمان آنان درست و صحیح بوده و نیازی به این نبوده که جان و مال برای حفظ دین فدا شود. 4- مظفر گفته است: مقصود از تقیه این است «تا به وسیله آن ضرر را از خود و پیروانشان دفع نمایند و وضعیت مسلمانان اصلاح یافته و متحد و یکپارچه شوند و پراکندگیشان جمع شود». منظور وی این است که شیعه در مقابل اهل سنت که اکثریت مسلمانان را تشکیل می دهند از تقیه استفاده کردهاند تا اختلاف آنان با اهل سنت آشکار نشده و امت دچار افتراق نگردد. اما این کلام مظفر سخن بسیار عجیبی است، زیرا آیا شیعیان دوازده امامی به این اعتقاد دارند که اهل سنت مسلمان هستند تا در نتیجه به اتحاد با آنان تمایل داشته باشند؟ روایات شیعیان بیانگر این هستند که هر کس به ائمه ایمان نداشته باشد کافر است و بسیاری از علمای شیعه بر این نکته تأکید گذاشتهاند، از جمله: کلینی از امام رضا روایت کرده است که گفت: شیعیان ما با نام خود و پدرانشان اسمشان نوشته شده است و خداوند متعال از ما و آنان پیمان و عهد گرفته است و در ورود و خروج- یعنی در همه چیز- از ما تبعیت می کنند. غیر از ما و آنان کس دیگری بر امت اسلام نیست[42]. آیا این سخن که منسوب به یکی از ائمه شیعه است منسوخ شده است یا اینکه صحیح نیست؟! اهل سنت به امامت ایمان ندارند و امامت در نگاه شیعه یکی از ارکان دین است و هر کس به آن ایمان نداشته باشد کافر و یا حداقل فاسق است، لکن با او به عنوان منافق برخورد می شود!! پس چگونه نیک می شمرند کسی را- یا در صدد اصلاح حال کسی بر می آیند- که معتقد به کافر بودن اویند یا به مانند کافر- کسی که منافق است- با بدترین حالت با او برخورد می کنند؟! حال در اینجا برخی از اقوال علمای دوازده امامی- از قدیم و جدید- که بر این مفهوم تأکید دارند، بیان می شود: طوسی می گوید: عدم قبول امامت و انکار آن مانند عدم قبول نبوت و انکار آن است[43]. ابن بابویه قمی می گوید: کسی که امامت امیر مؤمنان و ائمه بعد از او را انکار نماید به اعتقاد ما به منزله کسی است که نبوت انبیاء را انکار می نماید و کسی که به امامت امیر مؤمنان اقرار نماید و یکی از ائمه بعد از او را انکار نماید به اعتقاد ما به منزله کسی است که به نبوت همه انبیاء اقرار نموده و نبوت محمد صلی الله علیه و سلم را انکار نماید[44]. اینان صاحبان مهمترین کتاب های قدیمی شیعه بودند. اما از متأخرین محمد جواد عاملی می گوید: به اعتقاد ما ایمان با اعتراف به امامت ائمه دوازده گانه محقق می شود، اما اگر کسی در زمان یکی از این ائمه وفات یافت، برای ایمان وی شرط فقط این است که امام زمان خود و امامان قبل از او را بشناسد[45]. امیر محمد قزوینی می گوید: هر کس به ولایت و امامت علی کفر بورزد ایمان از حساب او ساقط شده و به این وسیله اعمال او باطل می شود[46]. کسانی از معاصران شیعه که می گویند اهل سنت مسلمان هستند، منظورشان از این سخن این است که در دنیا به مانند مسلمانان با آنان معامله می شود، آنچنان که با منافقانی که اظهار اسلام می کنند و کفر خویش را مخفی میدارند چنین رفتار می شود، اما در آخرت از اصحاب جهنم هستند. مفید بیان داشته که شیعیان بر تکفیر امت اسلام اتفاق نظر دارند و می گوید: امامیه اتفاق نظر دارند که هر کس امامت یکی از ائمه را انکار نماید و منکر اطاعت از یکی از ائمه شود که خداوند متعال واجب کرده است، او کافر و گمراه بوده و مستحق جاودان شدن در آتش جهنم است[47]. بنابراین آنان بدین شکل با اهل سنت تعامل می کنند که آنان به صورت نظری مسلمان هستند، یعنی منافق هستند و منافق طبعاً از لحاظ نظری جان او در دنیا در امان و محفوظ است و در آخرت چیزی جز آتش نصیب آنان نمی شود. اگر ائمه جهت بهبود وضعیت و حال مسلمانان از روی تقیه سخن گفتهاند، بنابراین اگر شما صادق هستید، چرا امروز شما نیز در اقتدا به ائمه خود و بهبود وضعیت و حال امت و متحد شدن آن، به این امر عمل نمی کنید؟! 5- اینکه وی در مورد تقیه گفته است: «تقیه شعار آل بیت است» کلامی نادرست است، زیرا برخی از آل بیت سلاح برگرفته و به جهاد پرداخته و شهید شدهاند، مانند حسین بن علی و زید بن علی و عدهای دیگر از غیر ائمه دوازده گانه شیعه که از آل بیت هستند. بنابراین ادعای اینکه تقیه شعار آل بیت است اتهامی مردود است. ما اعتقاد داریم که همه آل بیت از لکه ننگ تقیه مبرا هستند و آنان در زندگی خود اعتقاد خود را اعلان داشتهاند و اعتقادات و احکامی که به آنان منسوب شده است با ظاهر آنان مخالفت داشته و به صورت ناصحیح به آنان منسوب شده است. د- روایات منسوب به ائمه بیانگر این هستند که تقیه دین است، اما تقیه شرعی رخصت است. این موضوع با مقایسه زیر روشن می شود: 1- تقیه در شرع حالتی استثنائی در زندگی انسان است که بکارگیری آن در هنگام خوف بر جان خود جائز است، اما واجب نمی باشد. اما تقیه مورد نظر شیعه یک حالت واجب است که فرد در صورت ترک آن گناهکار می شود- آنچنان که در روایات آمده است- و وجوب آن تا زمان مرگ یا ظهور مهدی مورد نظر شیعه قطع نمی شود. به درستی که میان این دو تفاوت زیادی وجود دارد. 2- تقیه در نگاه شرع رخصت و رحمتی از جانب خداوند متعال برای بندگان است، گرچه در این تقیه شرعی در حق خداوند متعال تفریط و کوتاهی می شود، اما خداوند متعال به انجام این تفریط رخصت داده تا فرد اذیت و آزار را از خود دفع نماید و فرد در صورت انجام این رخصت به مانند انجام دیگر رخصت ها اجر و ثواب نمی برد و اگر شخص به آن عمل نکند و اذیت را تحمل نماید نزد خداوند مأجور است. اما رخصت مورد نظر شیعه دینی است که با آن شخص به خداوند تقرب می جوید و میان دو امر فرق زیادی وجود دارد. 3- تقیه در شرع برای مستضعفان است نه برای پیامبر. اما تقیه مورد نظر شیعه برای ائمهای است که اظهار میدارند در ابلاغ دین و حراست از آن، نائب پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند. پس میان این دو تفاوت وجود دارد. اما روایات شیعی و برخی از علمایشان تقیه را به پیامبر صلی الله علیه و سلم منسوب کردهاند. بنابراین عجیب نیست که به ائمه هم منسوب شود. دوم- ادله تقیه از نگاه شیعیان دوازده امامی الف- استدلال به قرآن کریم. در آیات قرآن به انجام تقیه رخصت داده شده است و آیات تقیه را واجب نمی دانند، زیرا دو آیه سابق بر این دلالت دارند که اگر فرد مسلمانی در معرض اذیت قرار گرفت برای وی مباح است که با موافقت ظاهری- و نه باطنی- متحمل آن اذیت نشود. بنابراین تقیه حالتی استثنائی است، یعنی آنچنان که مفسر سنی محمد رشید رضا می گوید یک رخصت است. وی بعد از خلاصه کلام مفسران در مورد آیه می گوید: همه اینها از باب رخصت و به خاطر ضرورت هائی عارضی است و از اصول دین که دائماً مورد تبعیت باشند، نیستند[48]. اما عقیده تقیه در نزد شیعه، عقیدهای اساسی و اصلی در مذهب است و ترک آن یا کناره گرفتن از آن جائز نیست و هر کس قبل از خروج مهدی آن را ترک کند و از زیر آن شانه خالی نماید، از دین خارج شده است. ب- ادله منسوب به ائمه آنان، تقیه را واجب نموده و آن را دینی قرار می دهد و بر مخالفت با آن وعده عذاب می دهد. این از عجیبترین تشریع ها به شمار می آید، زیرا چگونه خداوند سبحان در حالات اضطراری برای انجام معصیت به فرد مسلمان رخصت میدهد و سپس ائمه می آیند و آن را دین قرار می دهند؟! ج- اقوالی که از پنج نفر از علمای شیعه ذکر شد مؤید معنای روایات است و آن اینکه تقیه واجب بوده و ترک آن جائز نیست و هر کس آن را ترک نماید از دین خارج می شود و خمینی چنین حکم داده که ترک تقیه از چیزهائی است که باعث هلاک می شوند. پس چگونه مظفر ادعا می کند که تقیه یک حالت دائمی نیست و گاهی ترک شده و گاهی ترک آن واجب است؟! سوم- علمای دوازده امامی تأکید کردهاند که ائمه آنان در زمان تقیه زیستهاند و در تقیه شدیدی به سر می بردند به طوری که آنان پیروان خود را از افشای رازهای آنان برحذر داشته بودند و نتوانستند احادیث خود را به صورت علنی انتشار دهند. حال سؤال اینجاست که این روایات که به ائمه منسوب شده و به دهها هزار مورد می رسد از کجا آمدهاند حال آنکه ائمه بنا به اظهار روایات در هراس بودهاند و نمی توانستند احادیث را به صورت علنی بیان نمایند و حتی گاهی هنگام بیان حدیث، از خوف جاسوسان حکام امور خلاف حق را بیان می کردند؟! حتی- حسب روایات- گاهی داخل خانههای خود از شدت ترس و در عمل به تقیه، خلاف حق و صواب را می گفتند. طوسی در مورد تثویب- یعنی جمله «الصلاة خیر من النوم» در اذان نماز صبح- دو خبر را ذکر کرده است که خبر دوم چنین است: از حسین بن سعید از فضاله از علاء از محمد بن مسلم از ابوجعفر روایت است که گقت: پدرم در خانه که اذان می گفت جمله «الصلاة خیر من النوم» را بیان می کرد و اگر این جمله ردّ شود اشکالی نیست. سپس طوسی بعد از ذکر این خبر و خبر دیگر برای ابطال سنی بودن ابوجعفر استدلال کرده و می گوید: این دو خبر شباهت زیادی به مضمون ذکر این الفاظ دارند، زیرا بیان این جمله حمل بر تقیه می شود، زیرا طائفه شیعه بر ترک عمل به این جمله اتفاق نظر دارند[49]. اما تقیه کجاست وقتی امام در خانه خود این جمله را می گوید و در خانه کسی نزد او نیست؟! ائمه از دو حالت خارج نیستند: یا اینکه آنان به این امامت که به آنان منسوب بوده است اعتقاد نداشتهاند و در این صورت ظاهر آنان که اعلان می کردند همان چیزی بود که اعتقاد داشتند و با آن خدا را عبادت می کردند، یعنی همان عقیده اهل سنت و جماعت؛ که البته این مورد درست است و ما اعتقاد داریم که آنان بر این عقیده بودهاند. یا اینکه ائمه بودهاند و به تقیه عمل می کردهاند، زیرا آنان در تقیه شدید و ترسی زیاد به سر می بردهاند و از هر فردی حتی در داخل خانههای خود حذر می کردند- ما این را قبول نداریم- و این همان چیزی است که شیعیان دوازده امامی در مورد امامان خود باور دارند. بنابراین ائمه روایاتی را که دهها مجلد می شود کجا بیان کردهاند و کجا این را گفتهاند حال آنکه در داخل خانه های خود می ترسیدهاند؟! این موضوع نیاز به تأمل و مراجعه عقلای طائفه دارد. چهارم: نگاهی به نمونههایی که شیعیان در مورد تقیه ذکر کردهاند الف- اقوالی که به رسولخدا صلی الله علیه و سلم منسوب شده و در آنها ایشان تقیه را تشریع کردهاند، به خدا قسم کذب صریح است و به صورت کذب و جعل به ایشان منسوب شده است. رسولخدا صلی الله علیه و سلم در طول زندگی خود در مکه- بعد از بعثت- در معرض اذیتهای زیادی قرار داشت و حق را آشکار می کرد و بطلان شرک را بیان می نمود و افکار مشرکان را سفیهانه می دانست و چیزی را از مشرکان مخفی نکرد و روایتی نقل نشده که ایشان با مشرکان آتش بس یا فروتنی یا چاپلوسی و تملق کرده باشد. دلیل این مدعا سیره معطر ایشان است. اما بعد از اینکه خداوند متعال ایشان را در مدینه با مؤمنان عزت می دهد و بزرگان اوس و خزرج از ترس ایشان و اصحاب ایشان با ایشان رفتاری منافقانه در پی میگیرند، ایشان رو به تقیه می آورند؟! آیا فرد عاقلی این سخنان کذب را قبول می کند؟ به ایشان چنین نسبت دادهاند که با عائشهل از سر تقیه برخورد می کرد. سوال اینجاست که چرا ایشان از روی تقیه با عائشهل رفتار می کردند؟ اصلاً اگر ایشان نمی خواستند با عائشهل زندگی کنند چه چیزی ایشان را بر ادامه زندگی با او مجبور می کرد؟ به درستی که این ادعای کذب که گوینده آن و مفتی به آن، تقوای خدا را رعایت نکرده است، جای شگفتی دارد. به درستی که مقام نبوت بزرگ تر از آن است که تا درجه تقیه سقوط نماید. فقط افراد ضعیف و کسانی که توانائی اظهار حق را ندارند از تقیه استفاده می کنند. اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم از حیث شجاعت و توکل بر خدا به مانند دیگر انبیاء در رأس قرار داشت. خداوند متعال می فرماید: { الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (٣٩)} الأحزاب: ٣٩ (- پيغمبران پيشين، يعني آن- كساني كه (برنامهها و) رسالتهاي خدا را (به مردم) ميرساندند و از او ميترسيدند و از كسي جز خدا نميترسيدند، و همين بس كه خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد). دیگر انبیا حق را آشکار می کردند و جز خداأ از کسی نمی ترسیدند. خداوند متعال در مورد نوح می فرماید: { وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونِ (٧١)}يونس: ٧١ (-اي پيغمبر! براي دلداري مؤمنان و بيداري مشركان، سرگذشت برخي از پيغمبران و پيشينيان، از جمله- سرگذشت نوح را ( از قرآن ) براي آنان بخوان . وقتي ( از اوقات ) نوح به قوم خود گفت: اي قوم من! اگر ماندنم (در ميانتان) و پند دادنم (به شما) با آيات خدا (و دلائل الهي) برايتان سخت و غيرقابل تحمّل است، من (بر اين كار پايدار و ماندگارم و) بر خدا تكيه دارم، پس همراه با معبودهايتان قاطعانه تصميم خود را بگيريد (و هرچه از دستتان برميآيد درباره من انجام دهيد و هيچ كوتاهي مكنيد. اين كار را از روي مشورت كامل و تصميم قاطع انجام دهيد تا) بعداً منظورتان از خودتان نهان نماند و مايه اندوهتان نشود . پس از آن نسبت به من هرچه ميخواهيد بكنيد و مرا مهلت ندهيد). شعیب توسط قوم خود تهدید می شود، اما شعیب اظهار می دارد که به دین آنان بر نمیگردد و از تقیه استفاده نمی کند. خداوند متعال در این باره می فرماید: { قَالَ الْمَلأ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ (٨٨)قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ (٨٩)}الأعراف: ٨٨ - ٨٩ (اشراف و سران متكبّر قوم شعيب (كه خويشتن را بالاتر از آن ميدانستند كه دين خدا را بپذيرند، بدو) گفتند: اي شعيب ! حتماً تو و كساني را كه با تو ايمان آوردهاند از شهر و آبادي خود بيرون ميكنيم مگر اين كه به آئين ما درآئيد. شعيب گفت: آيا ما به آئين شما در ميآئيم در حالي كه (آن را به سبب باطل و نادرست بودن ) دوست نميداريم و نميپسنديم؟! (هرگز چنين كاري ممكن نيست). اگر ما به آئين شما درآئيم ، بعد از آن كه خدا ما را از آن نجات بخشيده است، مسلّماً به خدا دروغ بستهايم (و به گزاف خويشتن را پيروان آئين آسماني ناميدهايم). ما را نسزد كه بدان درآئيم، مگر اين كه خدا كه پروردگار ما است بخواهد (كه هرگز چنين چيزي را هم نخواهد خواست). علم پروردگار ما همه چيز را در بر گرفته است (و او با مرحمت و محبّتي كه نسبت به مؤمنان دارد، ايمان ما را محفوظ ميفرمايد. لذا) ما تنها بر خدا توكّل داشته (و هم بدو پشت ميبنديم). پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داوري كن (حقي كه سنّت تو در داوري ميان محِقّينِ مصلِحين و مبْطِلينِ مفسدين، بر آن جاري است) و تو بهترينِ داوراني). خداوند متعال کتمان حق و مخفی ساختن آن را بعد از علم به آن حرام کرده و تهدید نموده که چنین افرادی را از رحمت خود طرد می کند. بنابراین کسانی که به کتمان حق بسنده نمی کنند و باطل را هم می گویند چه وضعیتی خواهند داشت؟! خداوند متعال در مورد مجازات کتمان حق می فرماید: { إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللاعِنُونَ (١٥٩)} البقرة: ١٥٩ (بيگمان كساني كه پنهان ميدارند آنچه را كه از دلائل روشن و هدايت فرو فرستادهايم، بعد از آن كه آن را براي مردم در كتاب (تورات و انجيل) بيان و روشن نمودهايم، خدا و نفرينكنندگان (چه از ميان فرشتگان و چه از ميان مؤمنان انس و جان) ايشان را نفرين ميكنند). خداوند متعال در مورد کسانی که سخن باطل میگویند و آنچه را خداوند متعال حلال کرده حرام می کنند و آنچه را که خداوند متعال حرام کرده است حلال می کنند، می فرماید: { وَلا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ (١١٦)مَتَاعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (١١٧)} النحل: ١١٦ - ١١٧ (- خداوند حلال و حرام را برايتان مشخّص كرده است- و به خاطر چيزي كه تنها (از مغز شما تراوش كرده و) بر زبانتان ميرود، به دروغ مگوئيد: اين حلال است و آن حرام و در نتيجه بر خدا دروغ بنديد . كساني كه بر خدا دروغ ميبندند، رستگار نميگردند. (سودجوئي و بهرهمندي ايشان از جهان ناچيز است و تمام دنيا با توجّه به آخرت) كالاي كمي است و عذاب دردناكي(پس از پايان زندگي دنيوي ) دارند). خدای سبحان به پیامبر خویش امر فرمود که حق را آشکار نماید و فرمان خداوند متعال را تبلیغ نماید و به پیامبر صلی الله علیه و سلم وعده داد که او را در مقابل مکر و نیرنگ و نقشههای آنان محفوظ و سلامت می دارد. خداوند متعال می فرماید: { فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (٩٤)إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ (٩٥)} الحجر: ٩٤ - ٩٥ (پس آشكارا بيان كن آنچه را كه بدان فرمان داده ميشوي ( كه دعوت حق است ) و به مشركان اعتناء مكن ( كه چه ميگويند و چه ميكنند). ما تو را از ( كيد و مكر و اذيّت و آزار) استهزاء كنندگان مصون و محفوظ ميداريم). همچنین می فرماید:{ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (٦٧)}المائدة: ٦٧ ( اي فرستاده (خدا، محمّد مصطفي!) هر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است ( به تمام و كمال و بدون هيچ گونه خوف و هراسي، به مردم ) برسان ( و آنان را بدان دعوت كن ) ، و اگر چنين نكني ، رسالت خدا را ( به مردم) نرساندهاي (و ايشان را بدان فرا نخواندهاي . چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است ، و كتمان جزء از جانب تو ، كتمان كلّ بشمار است) . و خداوند تو را از ( خطرات احتمالي كافران و اذيّت و آزار) مردمان محفوظ ميدارد ( زيرا سنّت خدا بر اين جاري است كه باطل بر حق پيروز نميشود . و ) خداوند گروه كافران ( و مشركاني را كه درصدد اذيّت و آزار تو برميآيند و ميخواهند برابر خواست آنان دين خدا را تبليغ كني ، موفّق نميگرداند و به راه راست ايشان ) را هدايت نمينمايد). پس چگونه گفته می شود که پیامبر صلی الله علیه و سلم از کسی تقیه کرده یا چیزی از دین خدا را از روی تقیه کتمان کرده است؟! ب- مواردی از تقیه که به ائمه منسوب شده است به اعتقاد ما صحیح نمی باشند، به دلایل زیر: 1- اشخاصی که این اعتقاد به آنان منسوب شده است- که پوششی برای ادعای امامت می باشد- به مانند دیگر صالحان در جامعهای مسلمان زیستهاند و دیده نشده که آنان ادعای امامت کرده باشند و اهل سنت چیزی از این مواردی را که شیعه به أئمه نسبت دادهاند، از آنها نقل نکرده است، گرچه زندگی و شرح حال و سیره آنان را نوشتهاند. حتی این افراد همان چیزهائی را اظهار می داشتند که اهل سنت اعتقاد داشتند، مانند آنچه که بیان شد که آنان به مانند اهل سنت در خانهی خود و زمانی که کسی نزد آنان نبود، وقتی که اذان می گفتند تثویب را هم می گفتند، اما وقتی که انتساب دروغ و عقائد مخالف به آنان زیاد شد و آنان این دروغها را انکار نمودند و از آنها حذر کردند، این عقیده تقیه درست شد تا به افراد غافل و بی خبر بگویند که این ائمه این سخنان را صادقانه نمیگویند و بلکه از روی تقیه این سخنان را گفتهاند و این کارها را کردهاند. این امر، ائمه را واداشت که از افراد اطراف خود اظهار شکایت نموده و برخی را لعنت و برخی را تکذیب نمایند- به مواردی از این امور اشاره خواهد شد- اما این افراد از کذب دست بردار نشدند و اظهار داشتند که ائمه از روی تقیه، آنها را تکذیب و لعنت کردهاند. آنان با این تقیه می توانند مردم را قانع سازند که رفتار ظاهری ائمه حقیقت ندارد. اما با وجود این تاریکی حقیقت کی آشکار می شود؟! 2- این افراد اگر امام و نائب پیامبر صلی الله علیه و سلم می بودند بر اساس سیره رسولخدا صلی الله علیه و سلم رفتار می کردند و از لحاظ شجاعت در درجه ایشان می بودند، زیرا چیزی غیر از این در شأن و مقام آنان نیست و تقیه فقط توسط افراد ضعیف مورد استفاده قرار می گیرد و این افراد هم افرادی ضعیف نبودهاند. 3- اهل بیت از افراد اطراف خود زبان به شکایت گشوده و آنان را تکذیب نموده و از آنچه که آنان بدیشان منتسب کردهاند تبری جستهاند. برخی از این موارد به خواست خدا خواهد آمد. پنجم: سبب تشریع تقیه عوامل و اسبابی که تشریع تقیه را توجیه نمود شرعاً و عقلاً مقبول نیستند. در زیر به بیان این مطلب پرداخته می شود. 1- ادعای اینکه مذهب سری است این ادعا شرعاً قابل قبول نیست، زیرا خداوند متعال ادیان را نازل نکرده تا مخفی بمانند، بلکه ادیان را نازل کرده تا به مردم آموخته شده و برای مردم تبلیغ شوند. از نظر عقلی هم ما نمی دانیم که چه چیزی مخفی است؟ آیا دین به صورت کامل مخفی است؟ یا اینکه فقط امام مخفی است؟ اگر منظورشان دین به صورت کامل است، باید گفت که دین شناخته و آشکار شده و برای بشریت تبلیغ شده است و مردم در همه جا به آن ایمان آوردهاند. اما اگر منظورشان امامت است باید در جواب گفت که به زعم شیعیان قرآن کریم این مطلب را در دهها آیه گفته و پیامبر صلی الله علیه و سلم در دهها حدیث اعلام نموده است!! زیرا شیعیان ادلهای را از قرآن و سنت میآورند و هم قرآن و هم سنت در همه دورهها وجود داشتهاند. بنابراین، این موضوع چیزی مخفی و پنهان نیست. پس آن راز، چه رازی است؟! 2- ادعای اینکه مذهب آنان برای نفوس بیزار کننده است؛ از عجیب ترین دعاوی آنها است، زیرا چگونه ممکن است که نفوس از حق و حقیقت بیزاری بجویند، زیرا نفوس با هر خیر و فضیلتی انس می گیرند و دین موسس هر دو می باشد. کجای دین خدا با این چیزهایی شباهت دارد که شیعه می گویند نفوس از آنها بیزاری میجوید؟! این مقدمه سازی برای قبول روایات مجعولی است که با دین تناسب ندارد و در شأن آن نیست و نفوس از آنها بیزاری می جویند و می خواهند استدلال کنند که ردّ این امور مشمئز کننده جایز نیست، تا مردم را بر قبول آنها تمرین دهند. 3- ادعای اینکه حدیث ائمه برای هیچ فرشته مقربی و هیچ پیامبر فرستاده شدهای قابل تحمل نیست؛ ادعای عجیبی است، زیرا چگونه خداوند بشر را مکلف به چیزی می کند که فرشتگان و پیامبران از تحمل آن عاجز هستند؟! آیا این از روشنترین دلائل بر این امر نمیباشد که در اینجا دستانی مخفی درکارند تا مردم را برای قبول سخنان مخالف قرآن و سنت قانع سازند با استدلال به اینکه اینها چیزهائی است که ویژگی و امتیاز ائمه به شمار می آیند؟! 4- آیا تقیه برای محافظت از دین تشریع شده است یا برای حفظ حیات ائمهای که مکلف به راهنمائی بشریت و محافظت بر دین و ابلاغ آن به مردم- چنان که شیعه اظهار میدارند- هستند؟ بنابراین نتیجه این میشود که آنان برای بدست گرفتن مسئولیت، شجاعت کافی ندارند و برای حمایت نفوس مقدس خود- گرچه دین مقدس هم از بین برود- به تقیه پناه می برند. اما چرا نفس آنان مقدس است؟ چرا شخص مقدس میشود؟ آیا میان او و خدا رابطهای غیر از بندگی وجود دارد؟ آیا مگر این نیست که انسان حسب خدمتی که به دین ارائه میدهد نزد خدا دارای جایگاه می شود؟ یا اینکه میان ائمه و خدا رابطهای غیر از بندگی وجود دارد که به واسطه آن ائمه مستحق تقدیس می شوند گرچه دین را هم ضائع و تباه کرده باشند؟ آری شیعیان بیان میکنند که میان خدا و ائمه شیعه رابطه دیگری وجود دارد که آن را «صداقت با خدا» توصیف می کنند. گوش بسپارید به چیزی که تا حالا آن را در دین خدا نشنیدهاید: آیت الله العظمی محمد صدر می گوید: بسیاری از مؤمنان بیدار در این باره سخن میگویند که کعبه فضیلت بالاتری دارد یا حرم امیرالمؤمنین؟ من میگویم: حرم امیرالمؤمنین. با هرچه میخواهید جواب بدهید جواب دهید. مصلای امیرامؤمنین نیز مصلای افضل است و نیز مسکن امیرالمؤمنین. خداوند چه صداقتی می تواند با کعبه داشته باشد؟ اما خداوند با امیرالمؤمنین صداقت دارد و امیرالمؤمنین علی، ولی حقیقی خداوند است. فقط همین و نه بیشتر[50]. مردم همه بدون استثنا بندگان خدایند و حسب جهاد در راه او و تحمل مشقتها و اذیت به خاطر او در نزد خدا به رفعت دست مییابند و میان خدا و مخلوق او رابطه نسبی و خویشاوندی وجود ندارد و نزدیکی به خدا بر اساس عمل است. خداوند متعال می فرماید:{ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (١٣)}الحجرات: ١٣ (اي مردمان! ما شما را از مرد و زني (به نام آدم و حواء) آفريدهايم و شما را تيره تيره و قبيله قبيله نمودهايم تا همديگر را بشناسيد (و هر كسي با تفاوت و ويژگي خاص دروني و بيروني از ديگري مشخص شود و در پيكره جامعه انساني نقشي جداگانه داشته باشد). بيگمان گراميترين شما در نزد خدا متقيترين شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر ( از پندار و كردار و گفتار شما و از حال همهكس و همه چيز ) است). پیامبر ما محمد صلی الله علیه و سلم فقط با عبودیت و بندگی کامل برای خداأ و تحمل آزار و اذیتها در راه او به جایگاه شایسته خود در نزد خدا دست یافت و اگر این کار را انجام نمی داد به آن مرتبه دست نمی یافت و در بندگی قصور می ورزید، و در نتیجه خداوند متعال او را مجازات می کرد. خداوند متعال می فرماید: {وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ (٤٤)لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (٤٥)ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ (٤٦)فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ (٤٧)وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ (٤٨)}الحاقة: ٤٤ - ٤٨ (اگر پيغمبر پارهاي سخنان را به دروغ بر ما ميبست. ما دست راست او را ميگرفتيم. سپس رگ دلش را پاره ميكرديم و كسي از شما نميتوانست مانع (اين كار ما در باره ) او شود ( و مرگ را از او باز دارد). مسلّماً قرآن پند و اندرز پرهيزگاران است). همچنین خداوند متعال می فرماید:{وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلا (٧٤)إِذًا لأذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا (٧٥)} الإسراء: ٧٤ - ٧٥ ( و اگر ما تو را استوار و پابرجاي (بر حق) نميداشتيم، دور نبود كه اندكي بدانان بگرائي (و اگر چنين ميكردي ) در اين صورت عذاب دنيا و عذاب آخرت (تو) را چندين برابر(ميساختيم و ) به تو ميچشانديم ( چرا كه گناه بزرگان بزرگ است ). سپس در برابر ما يار و ياوري نمييافتي). نیز می فرماید: { وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٦٥)بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (٦٦)} الزمر: ٦٥ - ٦٦ ( به تو و به يكايك پيغمبران پيش از تو وحي شده است كه اگر شركورزي كردارت (باطل و بيپاداش ميگردد و) هيچ و نابود ميشود و از زيانكاران خواهي بود. پس در اين صورت تنها خدا را بپرست و از زمره سپاسگزاران باش). ششم: علمای شیعه دوازده امامی نتوانستند تناقض موجود در روایات وارده از ائمه خود را مخفی نمایند. توقع چنین بود که این تناقض عقل علما را بیدار سازد تا در مورد سبب ایجاد این تناقض بحث و بررسی نمایند، زیرا حق دچار تناقض نمیگردد و دین دچار تعارض نمیشود و حاملان شرع از انبیاء و نائبانشان- اگر چنان که نائب داشته باشند آنچنان که شیعه می پندارند- ممکن نیست که دچار تناقض گویی شوند و چنان که خداوند متعال فرموده است تناقض دلیل فساد منبع آن است، زیرا خدای متعال می فرماید: {أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا (٨٢)} النساء: ٨٢ (آيا (اين منافقان) درباره قرآن نميانديشند (و معاني و مفاهيم آن را بررسي و وارسي نميكنند تا به وجوب طاعت خدا و پيروي امر تو پي ببرند و بدانند كه اين كتاب به سبب ائتلاف معاني و احكامي كه در بر دارد و اين كه بخشي از آن مؤيّد بخش ديگري است، از سوي خدا نازل شده است؟) و اگر از سوي غيرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا ميكردند). این تناقض مانع از این شده که شیعیان حق را بشناسند. این موضوع بیان شد و به خواست خدا تفصیل آن خواهد آمد. هفتم: علمای شیعه اعتراف کردهاند که نمی توانند قول و فتوای صحیح را از میان اقوال و فتاوای ائمه تشخیص بدهند، چیزی که موجب اختلاف فتاوای علما و تناقض آنها شده است، بطوری که یک عالم به تنهائی در مورد یک مسأله معین چندین فتوا می دهد. این موضوع به خواست خداأ بیان خواهد شد. شیعیان اظهار می دارند که منظور از امامت «برداشتن اختلاف از میان امتی است که سبب ایجاد آن اختلاف، عدم عصمت می باشد». اما شیعیان که چنین چیزی را اظهار می دارند اقوالشان مختلف و فتاوایشان متناقض است، حتی اختلاف میان آنان بیشتر از اختلاف اهل سنت است که ادعای عصمت ائمه خود را ندارند، لکن اهل سنت میگویند که امت بر ضلالت و گمراهی اتفاق نظر نمی یابند و اگر حق بر طائفهای از اهل سنت مخفی شود برای گروه دیگر آشکار می گردد. همچنین در مسائل اجتهادی اگر مجتهدی دچار خطا شود گناه ندارد، بلکه چنین مجتهدی نزد خدا دارای اجر است. پس چیست آن چیزی که شیعه به وسیله آن از اهل سنت متمایز گشتهاند گرچه ادعا دارند که از افرادی معصوم تبعیت میکنند و سوار بر کشتی اهل بیت هستند؟ کجاست کشتی اهل بیت؟ کسی که تاریخ شیعه را مورد مطالعه قرار دهد میبیند که آنان بعد از مرگ هر امام به چندین فرقه تقسیم میشوند و هر فرقه ادعای این را دارند که یک کشتی دارند که کشتی اهل بیت است. امروزه دهها کشتی وجود دارد و هر عالمی دارای یک کشتی است، بلکه گاهی هر عالم دو کشتی یا بیشتر دارد. پس کجاست کشتی ای صاحبان کشتی؟! نکته پایانی در مطالب سابق نمونههایی اندک از تقیه را دیدیم که شیعیان اظهار میدارند ائمه آن را بکار گرفتهاند، زیرا این ائمه در خوف و هراس زندگی می کردند، بطوری که اگر یکی از آنان می خواست سخن بگوید قبل از آن چپ و راست خود را نگاه میکرد و حتی از ترس در داخل خانه خود و زمانی که غیر از خانوادهاش کسی نزد او نبود موافق با اهل سنت اذان می گفت و حتی گاهی تقریباً برخی از آنان از شدت ترس مدعی جنون می شدند. این بدان معنی است که آنان نمیتوانند به مردم حدیث بگویند و دین را به آنان بیاموزند. این مطالب همه حسب روایات شیعی است. بدین ترتیب روشن می شود که این روایات که منسوب به اهل بیت شدهاند و منابع شیعه را پر کردهاند و حتی برخی از آنان بار یک شتر می شوند، از حیث صدور آنها از جانب ائمه مشکوک هستند زیرا حسب روایات، ائمه در زمان تقیه شدیدی بسر بردهاند و به این خاطر نمی توانستهاند به مردم حدیث بگویند. پس آیا وقت آن نرسیده که عقلای شیعه در این بنای عقیدتی مبتنی بر این روایات مشتبه تجدید نظر نمایند و این روایات را که امت را دچار تفرقه کرده است و به دو دسته معارض هم تقسیم نموده است مورد بررسی قرار دهند؟
[1] - نک: لسان العرب15/401؛ القاموس1/173. [2]-نک: غريب القرآن 1/530. [3] - أصل الشيعة وأصولها ص: 315. [4] - عقائد الإمامية ص:84. [5] - همان85. [6] مستدرك الوسائل 12/252، البحار 63/495، جامع أحاديث الشيعة 14/504. [7] الكافي 2/219، من لا يحضره الفقيه 2/128، البحار 13/158، الوسائل 16/204، المستدرك 12/255، جامع الأخبار 95. [8] البحار 72/414، من لا يحضره الفقيه 2/127، الوسائل 10/131، المستدرك 2/254. [9] الكافي 2/217، البحار 63/486، 75، الخصال ص:22، الوسائل 16/215. [10] الكافي 2/221، البحار 72/394، 437، الوسائل 16/205. [11] البحار 72/397، المحاسن 1/257، العلل 1/51، المستدرك 12/254. [12] الاعتقادات في دين الإمامية ص:107. [13]- الاعتقادات، ص:108. [14]- انظر: البحار 72/421، مستدرك الوسائل 12/254، جامع أحاديث الشيعة 14/514. [15]- مرآة الأنوار، ص: 337. [16]- المكاسب المحرمة 2/162. [17] - الكافي 2/370. [18]- شرح أصول الكافي 10/33. [19]- شرح أصول الكافي 9/127، این با ادعای شیعه مبنی بر اینکه جعفر صادق چهار هزار راوی داشته است، توافق ندارد، زیرا اگر این خبر صادق می بود، دیگر وی ظاهراً نیازی به تقیه نداشت. چگونه او چهار هزار راوی داشته است، حال آنکه مازندرانی می گوید: او در تقیه شدیدی به سر می برده است؟! [20]- معجم رجال الحديث 1/22. [21]- الكافي 3/188. [22]- الفوائد البهية في شرح عقائد الإمامية 2/ 35. [23]- الكافي 3/189، منتهى المطلب 1/454، جواهر الكلام 12/48-49، الوسائل 3/71-72، البحار 44/202-203، العوالم ص:71، جامع أحاديث الشيعة 3/326، مصباح الفقيه 2/502. [24]- الكافي 8/292. [25]- اختيار معرفة الرجال 2/727، معجم رجال الحديث 9/110-111. [26]- الوسائل 10/132-133، تهذيب الأحكام 4/317، جامع أحاديث الشيعة 9/154. [27]- فرق الشيعة : ص:108. [28]- این توصیفی برای علی است که او وصی و جانشین پیامبرص است. این وصف که وی ذکر کرده است با ترتیبی که ابوالقاسم برای خلفا ذکر نموده است باطل می شود. این صفت برای علی، نزد اهل سنت معروف و شناخته شده بوده است یا نبوده است. در حالت اول چگونه آنان بعد از شنیدنش آن را قبول کرده اند و در مورد مؤخر بودن بعد از سه خلیفه موافقت کرده اند. در حالت دوم این خود دلیل بطلان وصیت است، زیرا عدم شناخت آنان از معنای لفظ، بر این دلالت دارد که قبل از آن ماجرا این اصطلاح به گوش آنان نخورده بود. به احتمال زیاد کسی که این ماجرا را سرهم کرده است خواسته به ساده بودن اهل سنت و قدرت شیعیان دوازده امامی بر فریب دادن آنان اشاره نماید، زیرا اهل سنت مردمانی پاک هستند و روی دادن چنین کاری از طرف یک عالم برای آنان متصور نیست و انگار که نمی دانند تقیه یکی از عقائد شیعیان دوازده امامی است. [29]- الغيبة، طوسي ص: 384-386، وتاريخ الغيبة الصغری، تحقيق سيد محمد الصدر ص:385، وی این واقعه را از ابن روح و در تأیید روش او و در تمجید از آن نقل کرده است. و نک: البحار 51/356-357. [30]- مقدمة محقق الفهرست ص8. [31]- بصائر الدرجات ص:49، مختصر بصائر الدرجات ص:126، البحار 2/71، مكيال المكارم 2/295، الأسرار الفاطمية ص:51. [32]- الكافي 2/222، الوسائل 16/236، البحار 72/73، جامع أحاديث الشيعة 1/258. [33]- الكافي 1/402، المختصر ص:270، البحار 25/386، مستدرك سفينة البحار ص:13. [34]- بصائر الدرجات للصفار ص:41، الكافي 1/401، البحار 2/189، الانتصار 9/163. [35] بحار الأنوار 2/193، بصائر الدرجات ص:43. [36] الكافي 2/370، البحار 72/85، جامع أحاديث الشيعة 14/546. [37] شرح أصول الكافي 10/33. [38] الحدائق الناضرة 1/5. [39] الشهادة الثالثة المقدسة/ الشيخ عبد الحليم الغزي ص136- 137. [40] السفير الخامس/ عباس الزيدي ص: 287 - 290. [41]- حركية العقل الاجتهادي لدى فقهاء الشيعة الإماميةص: 72 - 75. [42]- الكافي 1/224. [43]- الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد ص:358. [44]- الاعتقادات: ص:105، و نک: بحار الأنوار: 29/31. [45]- مفتاح الكرامة: 2/80. [46]- الشيعة في عقائدهم وأحكامهم: ص:25. [47]- المسائل، لمفيد، مجلسي آن را از او نقل کرده است، در بحار الأنوار 8/366. [48]- تفسير المنار 3/281. [49]- تهذيب الأحكام 2/63، الاستبصار : 1/308. [50]- منبر الصدر ص: 14.
از کتاب: منابع شیعه در میزان نقد علمی، نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|