|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اسلام > بعضی از اصول و قواعد کلی در اسلام
شماره مقاله : 3736 تعداد مشاهده : 287 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
بعضی از اصول و قواعد کلی در اسلام * رفع حرج حرج به معنی ضیق و شدت است و خداوند در تشریع قوانین و اوامر و نواهی خود هیچگونه حرج و شدتی قرار نداده است. آیات مختلفی از قرآن کریم به این امر تصریح کردهاند، که به برخی از آنها اشاره میکنیم: 1- { وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ }.[1] «خداوند هیچگونه سختی و مشقتی را در دین بر شما قرار نداده است». علماء در مورد حرجی که خداوند (از بندگان خود) برداشته است اختلافنظر دارند، عدهای گفتهاند: رفع حرج یعنی حلال کردن ازدواج با دو، سه و یا چهار زن. برخی هم بر این باورند که رفع حرج یعنی شکستن نماز و خوردن روزه برای مسافر و خواندن نماز با اشاره برای کسی که نمیتواند آن را بخواند و اسقاط جهاد از لنگ پا و کور و بیمار. عدهای نیز گفتهاند: رفع حرج عبارت است از اینکه خداوند مسلمانان را به احکام مشقتبار مکلف نکرده بلکه آنان را به آنچه که در توانشان است مکلّف کرده و تکالیف طاقتفرسا را از دوش آنان برداشته است و از آنان نخواسته است که همچون بنیاسرائیل با اعمالی سخت و طاقتفرسا بندگی خدا را بجا بیاورند. برخی هم معتقدند که رفع حرج بدین معنی است که خداوند با گشودن در توبه و استغفار و تشریع کفاره و دیه و قصاص در باب جنایات راهی برای برونرفت از گناه را برای مسلمانان قرار داده است. ولی آنچه از ظاهر آیه برمیآید این است که رفع حرج عام است و به هیچ کدام از موارد فوق اختصاص ندارد بلکه بدین معنی است که خداوند تکالیف سخت و مشقتآور را از دوش بندگان خود برداشته است، بدین ترتیب که یا اصلاً آنان را بدان مکلف نساخته است و یا در حکم تخفیف داده و جایگزین بدون مشقتی را بجای آن قرار داده و یا اینکه راهکار مشروعی فراروی بندگان خود قرار داده است تا از طریق آن بتوانند از گناه رهایی یابند. این آیه چقدر آیهی سودمند و پرفایدهای است. آیات زیر نیز مانند این آیه هستند (و مضمون آن را بیان میکنند): { فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ }.[2] «هر اندازه میتوانید تقوای خدا پیشه کنید». { يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ }. [3] «خداوند آسایش و راحتی شما را میخواهد و خواهان زحمت و سختی شما نیست». { رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ...}.[4] «پروردگارا! بار سنگین (و تکالیف دشوار) را بر (دوش) ما مگذار همانطور که بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند گذاشتی. پروردگارا! ما را به آنچه که در توان ما نیست وادار نکن». در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده است که خداوند (بعد از این دعا) فرمود: چنین کردم (و شما را به آنچه که در توانتان نیست مکلف نخواهم کرد).[5] 2_{مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ ...}.[6] «خداوند نمیخواهد هیچگونه حرج و مشقتی را بر (دوش) شما بگذارد». یعنی خداوند نمیخواهد در احکامی که تشریع میکند شما را دچار حرج و سختی کند، چون خداوند از شما بینیاز است و نسبت به شما رأفت و رحمت دارد و تنها احکامی را برای شما تشریع میکند که خیر و منفعت شما را در پی داشته باشد. دانشمندان بر پایهی قانون رفع حرج در اسلام و سهلگیری خداوند نسبت به بندگانش در تشریع احکام و قوانین، اصول و قواعدی را استنباط کردهاند که براساس آنها بسیاری از احکام فرعی عبادات و معاملات را استخراج کردهاند. از جمله این اصول و قواعد عبارتند از: 1- هرگاه چیزی به تنگنا افتاد، گشایش حاصل میشود. 2- سختی و مشقت سهلگیری را جلب میکند. 3- دفع مفاسد از جلب منافع بهتر است. 4- شرایط ضروری چیزهای ممنوع و حرام را مباح میگرداند. 5- چیزی که ذاتاً حرام است بهنگام ضرورت مباح میگردد. علمای اسلامی معیار شناخت سختی و مشتقی که موجب سهلگیری و تخفیف (در احکام) میشود را به عرف مردم وابسته کردهاند. همانطور که ملاحظه میشود آیه بصورت عام آمده و براساس آن هیچگونه حرجی در اسلام نه در زمینهی عبادات و نه در زمینهی معاملات وجود ندارد و در واقع اصل رفع حرج با ارادهی خداوند که نسبت به بندگان خود سهلگیر است هماهنگی دارد. (چرا که) خداوند متعال میفرماید }یریدالله بکم السیر و لا یرید بکم العسر{[7] یعنی خداوند در رخصتهایی که برای شما وضع کرده خواسته است دین شما دینی آسان و بدون سختی و مشقت باشد. این یک اصل دینی است که فقهای اسلامی جهت شناخت احکام وقایع و حوادثی که به تازگی روی میدهند، به آن مراجعه میکنند. در سنت نبوی هم احادیثی در این مورد وارد شدهاند مثل این فرمودهی پیامبر(ص) که فرموده است: «یسّروا و لا تعسّروا و بشّروا و لا تنفّروا»[8]. «آسان بگیرید و سخت نگیرید، و (به مردم) مژده دهید و آنان را متنفر نکنید». * عدالت الفاظ «عداله» و «معادله» معنی مساوات را در ضمن دارند. عَدل و عِدل از لحاظ معنی به هم نزدیکند ولی «عَدل» در مورد چیزهایی به کار میرود که با بصیرت درک میشوند مانند احکام. خداوند متعال میفرماید:{ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِيَامًا }[9] «یا به تعداد (مستمندان دریافتکنندهی کفاره) روزه میگیرد». ولی «عِدل» و «عدیل» در مورد چیزهایی به کار میروند که با حواس قابل درک باشند مانند اشیاء وزنشدنی، قابل شمارش و پیمانهای. عدالت دو نوع است؛ یکی عدالت مطلق که یک امر عقلی است و عقل خودبخود به آن پی میبرد و در هیچ زمانی قابل نسخ نبوده و هیچگاه تعدی و تجاوز به حساب نمیآید. مانند نیکی کردن در حق کسی که در حق تو نیکی کرده و دوری از اذیت کردن کسی که اذیتش به تو نرسیده است. دیگری عدالت شرعی که تنها از طریق شرع میتوان به (حسن) آن پی برد و امکان منسوخ شدن آن در بعضی از زمانها وجود دارد. مانند قصاص و دیهی جنایات. عدالت مقتضی مساوات در جزا و پاداش است بطوریکه پاداش نیکی به نیکی و جزای بدی به بدی داده شود. ولی احسان عبارت است از اینکه پاداش نیکی به بیشتر از آن و جزای بدی به کمتر از آن داده شود. خداوند متعال میفرماید:{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ }[10]. «بیگمان خداوند به (رعایت) عدالت و احسان دستور میدهد». لفظ «عدل» برای مفرد و جمع بکار میرود.[11] ابن عطیه در تفسیر این آیه گفته است: عدالت عبارت است از انجام دادن واجبات اعتقادی و غیراعتقادی همچون ادای امانات و ترک ستم و انصاف به خرج دادن و اعطای حق به صاحب حق، ولی احسان انجام دادن کارهای مندوب و مستحب است.[12] عدالت در گفتار و شهادت و قضاوت و همچنین در مورد دوست و دشمن و در تمام معاملات امر مطلوبی است و پایبندی به آن لازم است. آیات مختلفی در این باره نازل شدهاند از جمله: { وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى }.[13] «و هرگاه سخن گفتید، عدالت را رعایت کنید اگرچه (کسی که سخن به نفع یا به زیان او گفته میشود) از خویشاوندان باشد». { وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ}. [14] «(خداوند به شما مؤمنان دستور میدهد که) اگر میان مردم داوری کردید، دادگرانه داوری کنید». { وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}.[15] «دشمنی با قومی شما را بر آن ندارد که (با آنان) دادگری نکنید، دادگری کنید که دادگری به پرهیزکاری نزدیکتر است». { وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ }.[16] «و پیمانه و ترازو را به تمام و کمال و دادگرانه مراعات کنید». اگر آیاتی که از ظلم و ستم نهی میکنند را در کنار این آیات قرار دهیم، آنگاه به اهمیت عدالت در اسلام پی میبریم و میتوانیم بدون مبالغه بگوییم که اسلام دین عدالت است. یکی از مظاهر عدالت (اسلامی) تساوی افراد جامعه در تطبیق احکام شرعی بر آنها است بدون اینکه تفاوتی بین فرامایگان و فرومایگان باشد. از این روی وقتی که زنی از طایفهی مخزومی مرتکب سرقت شد (و پیامبر(ص) خواست دستش را قطع کند) و این کار بر مردم گران آمد، از اسامه بن زید خواستند که برای او نزد پیامبر(ص) شفاعت کند. چون اسامه این کار را کرد، پیامبر(ص) خشمگین شد و گفت: آیا در مورد یکی از حدود الهی شفاعت میکنی؟ سپس خطبهای در میان مردم خواند و گفت: «ما بال أقوام یشفعون فی حد من حدود الله، إنما أهلک الذین من قبلکم أنهم کانوا إذا سرق الشریف ترکوه و إذا سرق الضعیف أقاموا علیه الحدّ. و أیم الله لو أن فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها».[17] «چی شده است که عدهای در مورد یکی از حدود الهی شفاعت میکنند، (در حالی که) تنها چیزی که موجب هلاک اقوام پیش از شما شده است این بوده که اگر فرامایهای سرقت میکرد، او را رها میکردند ولی اگر فرومایهای دست به این کار میزد، حد را بر او اجرا میکردند. به خدا قسم اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد». * هیچ کس مسؤولیت گناه دیگری را برعهده نمیگیرد یکی از اصول مهم شریعت اسلامی این است که هرکس مسؤول اعمال خود است و هیچ کس مسؤولیت گناه دیگری را برعهده نمیگیرد. مثلاً اگر کسی مرتکب قتل عمد عدوانی شود، تنها وی مسؤول جرم خود خواهد بود و پدر و برادر و خویشاوندانش مورد بازخواست قرار نمیگیرند. و یا اگر کسی مرتد شود تنها او مسؤول کار خود خواهد بود و کس دیگری در مورد آن مؤاخذه نمیشود. خداوند متعال در این باره فرموده است: { وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلا عَلَيْهَا وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى }.[18] «و هر کس هر گناهی که بکند خود بار گناه خود را بر دوش میگیرد و هیچ کس بار گناه دیگری را بر عهده نمیگیرد». این اصل در واقع تطبیق عملی اصل عدالت است، چرا که عادلانه نیست که انسان در برابر اعمال دیگران مورد بازخواست قرار گیرد. این اصل بزرگ اگرچه یک اصل مفهوم و مشهور و مسلم است ولی وجود آن در شریعت اسلامی یکی از دلایل اثبات نبوت حضرت محمد(ص) به حساب میآید، چون اگر حضرت محمد(ص) فرستادهی خدا و مأمور تبلیغ این اصل نبود امکان نداشت که همچون اصلی در جامعهی جاهلی مطرح گردد؛ جامعهای که مبتنی بر نظام قبیلهای بود و قبیله مسؤولیت تمام جرم و جنایتهای افراد قبیله را تحمل میکرد. «وزر» در لغت به معنی بار سنگین است. ابن عباس در تفسیر این آیه گفته است: یعنی هیچ کس گناه دیگری را بر عهده نمیگیرد.[19] در تفسیر شوکانی چنین آمده است: }و لا تکسب کل نفس إلا علیها{ یعنی هیچکس در برابر گناهی که انسان انجام میدهد، مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد. در این مورد همچنین خداوند متعال فرموده است: {لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ }.[20] «هر کار (نیکی که انسان) انجام دهد به نفع اوست و هر کار (بدی که) انجام دهد به زیان خود او است». و نیز فرموده است: { لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى (١٥)}.[21] «تا هر کس در برابر تلاش و کوشش خود جزا و سزا داده شود». «وزر» در آیهی مورد بحث به معنی بار سنگین است و در آیه زیر نیز به همین معنی بکار رفته است: { وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ (٢)} .[22] «و (آیا) بار سنگین را از تو بر نداشتیم» البته منظور از بار سنگین در اینجا گناه است. آیهی مورد بحث ردی است بر نظام جاهلی که خویشاوند را به گناه خویشاوند مؤاخذه میکردند و یکی از افراد قبیله را به گناه دیگری مورد بازخواست قرار میدادند. حکم آیه عام است و شامل احکام دنیا و آخرت میشود و دلیلی بر اختصاص آن به آخرت وجود ندارد. و اما اینکه پرداخت دیهی قتل غیرعمد بر گردن عاقله (ی شخص قاتل) انداخته میشود، این مسأله در واقع مخصّصی است برای این حکم عام و در جای خود بدان عمل میشود. مضمون این آیه با این فرمودهی خداوند هم تعارضی ندارد که میفرماید: { وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالا مَعَ أَثْقَالِهِمْ }.[23] «آنان بارهای سنگین خود را بر دوش میکشند و به همراه بارهای سنگین خود، بارهای سنگین دیگر را نیز حمل میکنند». چون منظور از بار سنگینی که انسان به همراه بار سنگین خود حمل میکند، بار سنگین کسانی است که انسان باعث گمراهی آنان شده است، همانطور که در این آیه به آن تصریح شده است که خداوند میفرماید[24]: { لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا يَزِرُونَ (٢٥)}.[25] «آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش بگیرند و نیز باید بار گناهان کسانی که بدون آگاهی آنان را گمراه ساختهاند حمل کنند». * عقوبت (باید) به اندازهی جرم باشد یکی از مظاهر عدالت و تطبیق عملی آن اصل «تعیین عقوبت به اندازهی جرم» است. و این، اصل بزرگی است در نظام جرائم و عقوبات که با دقت تمام در شریعت اسلامی تطبیق شده است بطوریکه نمیتوان در قوانین وضعی نظیر آن را پیدا کرد. اگر عدم مساواتی در عقوبت بعضی از جرائم در شریعت اسلامی دیده میشود، بخاطر اختلافنظری است که در تعیین مقدار زیان جرم و مبنای سنجش جرم و شناخت بزرگی آن و در نتیجه تعیین عقوبت متناسب با آن وجود دارد.[26] خداوند متعال در بیان این اصل میفرماید: {وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (٤٠)}.[27] «کیفر هر بدی، کیفری همسان آن است، پس اگر کسی گذشت کند و صلح و صفا به راه اندازد، پاداش او با خدا خواهد بود، بیگمان خدا ستمکاران را دوست نمیدارد». ابن کثیر در تفسیر این آیه گفته است: این آیه همانند آیات زیر است که خداوند میفرماید: {فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ }.[28] «هر کس بر شما تجاوز کرد به همان اندازه که بر شما تجاوز کرده است، بر او تجاوز کنید». { وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ }.[29] «و اگر مجازات کردید به همان اندازه که شما با آن مجازات شدهاید، مجازات کنید». خداوند قانون قصاص را جهت اجرای عدالت وضع کرده است ولی در کنار آن عفو و بخشش را نیز بعنوان فضیلتی درنظر گرفته و مردم را به آن دعوت کرده است. خداوند متعال میفرماید: { وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ }.[30] «و جراحتها و زخمها قصاص دارند و اگر کسی آن را ببخشد (و از قصاص صرفنظر کند) این کار کفارهای برای (بخشش برخی از گناهان) او میگردد». از این روی خداوند در پایان آیه مورد بحث هم فرموده است: {فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ}.[31] در تفسیر فتحالبیان هم چنین آمده است: خداوند در این آیه بیان کرده است که عدالت در پیروزی، رعایت مساوات است. و اینکه در این آیه سزای بدی هم بدی نامیده شده است یا بخاطر بدی آن نسبت به کسی است که بر او واقع میشود و یا از طریق مشاکله و تشابه در صورت است.[32] * تعاون و همکاری بر نیکی و تقوا و عدم همکاری بر گناه و تجاوز یکی از ویژگیهای جامعهی اسلامی تعاون و همکاری افراد آن بر نیکی و تقوا و پرهیز از همکاری بر گناه و تجاوز است. خداوند متعال میفرماید: { وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ }.[33] «همدیگر را بر نیکی و تقوا یاری کنید و بر گناه و تجاوز با هم همکاری نکنید». در تفسیر این آیه آمده است: }البرّ{ یعنی زیاد کار نیک انجام دادن. }التقوی{ یعنی پرهیز از هر آنچه که انجام دادن یا ترک کردن آن به دین و دنیای انسان ضرر میرساند. }الإثم{ این واژه بر هر گناه و معصیتی اطلاق میشود. }العدوان{ یعنی تجاوز از حد شرع و عرف در رفتار با مردم و رعایت نکردن عدالت. البته میتوان گفت: }البرّ{ یعنی هر آنچه از ایمان و اخلاق و اعمال که انسان بوسیلهی آنها از خدا نزدیک میگردد. امر به تعاون و همکاری در راه نیکی و تقوا یکی از ارکان و ویژگیهای نظام اجتماعی اسلام است که به موجب آن بر مسلمانان واجب است که همدیگر را بر کارهای نیکی که منافع دینی و دنیوی افراد و جامعه را تأمین میکنند و نیز بر اعمال پرهیزکارانهای که با آن مفاسد و مضرات را از خود و جامعهی خود دفع میکنند، یاری و پشتیبانی نمایند.[34] بنابراین اصل، تشکیل جماعتی که به خیر و نیکی دعوت میکند و امر به معروف و نهی از منکر انجام میدهد و مردم را به اسلام و اجرای احکام الهی فرا میخواند و آنان را از ارتکاب معاصی و گناهانی که اسلام آنها را حرام کرده، نهی میکند، یکی از بارزترین مظاهر تعاون و همکاری بر نیکی و تقوا به حساب میآید. و انسان مسلمان نباید با گروه و جماعتی که براساس تعاون بر گناه و مخالفت با شرع خدا پایهگذاری شده است، همکاری کند و با مال یا عضویت و یا با تعریف و تمجید آن را یاری نماید. * حکومت مبتنی بر اصل شورا در جامعهی اسلامی حکومت متعلق به تمام مسلمانان است و خداوند این حق را به آنان داده است تا بتوانند آنچه که خدا از آنان خواسته است انجام دهند و به اقامهی شرع خدا و تطبیق احکام آن در زمین بپردازند. ولی از آنجایی که امکان ندارد که همهی مسلمانان با هم به اجرای شریعت الهی بپردازند، مسألهی نیابت در حکومت مطرح گردید، بدین ترتیب که مسلمانان از میان خود شخصی را بعنوان امیر و حاکم برمیگزینند تا به نیابت از آنان و با استفاده از قدرت و ولایتی که به وی دادهاند به اجرای شرع خدا بپردازد که بر افراد جامعه هم لازم است از امر و نهی (مشروع) او اطاعت کنند. البته امیر یا حاکم اسلامی باید از طریق شورا و مشورت با عموم مسلمانان یا نمایندگان آنان که اهل حل و عقد نامیده میشوند در مسایل کلانی که به مشورت نیاز دارند به اجرای احکام (و امر حکومتداری) بپردازد. اهل حل و عقد کسانی هستند که از طریق انتخابات توسط مسلمانان واجد شرایط انتخاب میشوند. خداوند خود به امیر و حاکم اسلامی دستور داده است که با مردم به مشورت بپردازد و فرموده است: { وَشَاوِرْهُمْ فِي الأمْرِ }.[35] «و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن». خداوند در مدح مسلمانان هم فرموده است: { وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ }.[36] «و کارشان براساس مشورت و رایزنی با یکدیگر است». پیامبر گرامی اسلام(ص) هم به کثرت با مسلمانان مشورت میکرد که این خود بر وجوب مشورت بر امیر و حاکم اسلامی دلالت میکند، حتی ابن عطیه در این باره گفته است: شورا یکی از قواعد شریعت و از احکام واجب است و هر حاکمی که با اهل دین و دانش مشورت نکند، عزل او واجب است.[37] بنابراین در حکومت اسلامی حاکم مستبد (جایگاه و) بقایی ندارد. * مسؤولیت فرد در برابر اصلاح جامعه یکی از ویژگیهای نظام اجتماعی اسلام مسؤولیت فرد در برابر اصلاح جامعه است و این اصل مهمی است که تکبر و خودخواهی را از درون انسان میزداید و افراد را طوری تربیت میکند که جامعه را بعنوان خانوادهی خود در نظر گرفته و در نتیجه به صلاح و اصلاح آن اهتمام میورزند. و این مسؤولیت در واقع مبتنی بر اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر است، اصلی که اسلام آن را جزو اوصاف ثابت و واجب مؤمنان و وجه تمایز بین آنان و منافقان معرفی کرده است. خداوند متعال (در وصف مؤمنان) فرموده است. { وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ }.[38] «مردان و زنان مؤمن دوستان و یاوران یکدیگرند که امر به معروف و نهی از منکر میکنند». خداوند در وصف منافقان هم فرموده است: { الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ }.[39] «مردان و زنان منافق همه از یک گروه هستند که امر به منکر و نهی از معروف میکنند».
[1]- حج: 78. [2]- التغابن: 16. [3]- البقره: 185. [4]- البقره: 286. [5]- تفسیر شوکانی، ج 3، ص 471. راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 111. [6]- المائده: 6. [7]- البقره: 185. [8]- تفسیر المنار، ج 1، ص 164 و ج 6، صص 58 و 270. [9]- المائده: 95. [10]- النحل: 90. [11]- راغب اصفهانی، معجم الفاظ مفردات القرآن، ص 111. [12]- تفسیر ابن عطیه، ج 8، ص 494. [13]- الأنعام: 152. [14]- النساء: 58. [15]- المائده: 8. [16]- الانعام: 152. [17]- عبدالکریم زیدان، اصول الدعوه، صص 112-111. [18]- الأنعام: 164. [19]- تفسیرالمنار، ج 8، ص 426. [20]- البقره: 286. [21]- طه: 15. [22]- الانشراح: 2. [23]- عنکبوت: 13. [24]- تفسیر شوکانی، ج 2، ص 186. [25]- النحل: 25. [26]- نگاه کنید به کتاب «اصول الدعوه»، صص 300-195. [27]- الشوری: 40. [28]- البقره: 194. [29]- النحل: 126. [30]- المائده: 45. [31]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 118. [32]- تفسیر فتحالبیان، ج 12، ص 312. [33]- المائده: 2. [34]- تفسیرالمنار، ج 6، صص 131-129. [35]- آل عمران: 159. [36]- شوری: 38. [37]- تفسیر قرطبی، ج 4، ص 249. [38]- توبه: 71. [39]- توبه: 67.
به نقل از: آشنائی با ادیان در قرآن، نويسنده : دکتر عبدالکریم زیدان، مترجم : حسن سرباز مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|