|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>شبهات>شیعه > بیان نادانی رافضی در ادعایش مبنی بر اینکه علی رضی الله عنه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا وفات آن حضرت بر مدینه بود
شماره مقاله : 3705 تعداد مشاهده : 272 تاریخ افزودن مقاله : 31/6/1389
|
بیان نادانی رافضی در ادعایش مبنی بر اینکه علی رضی الله عنه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا وفات آن حضرت بر مدینه بود ابن مطهر الحلى رافضی می گوید: چهارم اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با وجود اینکه مدت زمان کمی از مدینه خارج شد علی رضی الله عنه را به جانشینی منصوب کرد. پس لازم است که بعد از وفات ایشان نیز به اتفاق آراء او خلیفه باشد و به خاطر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را از مدینه عزل نکرد. پس باید بعد از ایشان در مدینه او خلیفه باشد، و چون در مدینه خلیفه بوده به اتفاق علما باید در غیر مدینه نیز خلیفه و جانشین باشد. جواب اینکه این هم از حجتهایی است که از تار عنکبوت هم سستتر است و بر چند وجه میباشد: اول اینکه: مثل راوندیه که ادعا دارند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از وفات عباس را جانشین خود کرده، ما هم ادعا میکنیم که ایشان ابوبکر را به جانشینی تعیین کردهاند. تمام احادیث و روایات ثابت شده در این مسأله هم دلالت بر جانشینی ابوبکر میکند و این را همه مطلعان از منابع حدیثی میدانند. به طوری که میتوان به راحتی ادعا کرد اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی را جانشین کرده آن کس ابوبکر بوده، و اگر ابوبکر را تعیین نکرده پس هیچ کس دیگری را هم تعیین نکرده است. وجه دوم: شما به قیاس اعتقاد ندارید در حالیکه در این مورد از قیاس استفاده کردهاید. در حالیکه ما از طریق استدلال به جانشینی عمر در مدینه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میتوانیم از راه قیاسی که به آن معتقدیم خلافت او را ثابت کنیم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز تا در قید حیات است شاهد بر امت بوده و مأمور است که خودش یا نایبش آن را مدیریت کند. اما بعد از وفات تکلیف و وظیفه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تمام میشود. همان طور که عیسی عليه السلام فرمود:{وَكُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ (١١٧) } (المائده: 117). «و تا زمانى كه در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم». اما نگفت که جانشینم بر آنها شاهد بود، و این دلیل محکمی است بر اینکه او جانشینی نداشته است پس این مسأله دلالت دارد بر اینکه بر پیامبر لازم و واجب نیست که حتماً جانشینی برای بعد از وفات تعیین کند. همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که فرمود: «من هم مثل بنده نیکوکار خداوند میگویم: {وَكُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ (١١٧) } (المائده: 117). «و تا زمانى كه در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم». سوم اینکه: تعیین جانشین بر هر سرپرست و حاکمی در زمان حیات واجب است. زیرا هر حاکم و سرپرستی[1] خواه پیامبر باشد یا امام باید در چیزهایی که از او دور بوده و نظارت مستقیم ندارد جانشینی منصوب کند. لازم است که حاکم، خود یا نایبش قوانین حکومت را اجرا کنند. درباره چیزهایی که حضور داشته باشد خودش میتواند حکم کند و قوانین را اجرا نماید. اما در مواردی که از او دور بوده و غایب هستند جز به وسیله جانشین و نماینده نمیتواند آن را اجرا نماید. لذا باید کسی را بر رعیت و مردمی که از او دور هستند به جانشینی منصوب کند تا کار امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد. حقوق و مالیات را از آنها بگیرد و حدود شرعی را اجرا نماید. و در بین آنها به قضاوت و دادرسی بپردازد. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیات خود بر تمام کسانی که از او غایب بودند جانشینی تعیین میفرمود. بر دستههای مجاهدان و لشکریان امیری تعیین میکرد. جواب این است که این دلیل و دلیلهای مردود و بیاعتبار دیگری نظیر همین دلیل مثل تار عنکبوت سست و بیبنیاد هستند و میتوان از چند نظر به آن جواب داد. اول اینکه میگوییم: همانطور که گفتیم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ابوبکر را برای بعد از وفات خود به عنوان جانشین تعیین فرمود. اگر رافضیها بگویند که این طور نیست بلکه علی رضی الله عنه را به عنوان جانشین تعیین کرد. میگوییم که فرقه راوندیه از خود شما هستند و میگوئید که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عباس را به جانشینی منصوب کرد. اما روشن است که هر کس به احادیث ثابت و صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علم و آگاهی داشته باشد به این نتیجه میرسد که اگر حدیثی برخلافت کسی دلالت کند تنها بر خلافت ابوبکر دلالت میکند، و در هیچ یک از این احادیث دلالتی بر خلافت علی رضی الله عنه و عباس وجود ندارد، بلکه همه احادیث دلالت دارند بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ یک از این دو را به جانشینی منصوب نکرد. پس گفته میشود: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی را تعیین کرده باشد آن شخص کسی جز ابوبکر نیست، و اگر کسی را تعیین نکرده باشد پس نه ابوبكر است، و نه علی. دوم: اینکه میگوییم: شما به قیاس اعتقاد ندارید ولی این کار شما استدلال به قیاس است. زیرا جانشینی بعد از وفات را بر جانشینی در زمان غیبت و عدم حضور قیاس کردهاید. ولی اگر ما فرض را بر یکی از دین و مذهب بگذاریم، میگوییم: فرق بین آنها همان چیزی است که قبلاً در مورد جانشینی عمر در زمان حیات و توقف آن جانشینی بعد از وفات گفتیم. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در زمان حیات بر امت خود شاهد است چنانچه مسیح (عیسی ؛) گفته است: {وَكُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ (١١٧) } (المائده: 117).«و تا زمانى كه در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم». نگفت: که خلیفه من بر آنها شاهد و گواه بوده است و این قول دلیل بر این است که عیسی عليه السلام برای خویش خلیفه انتخاب نکرده است, پس ثابت شد که بر انبیاء واجب نیست که هنگام مردن برای خویش خلیفه انتخاب نمایند. وهم چنین از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ثابت شده است که فرمود: «پس من هم همان چیزی را میگویم که بنده صالح (عیسی ؛) گفته است: {وَكُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ (١١٧) } (المائده: 117).«و تا زمانى كه در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم». وجه سوم این است که گفته شود که تعیین خلیفه در هنگام حیات بر هر ولی امر واجب است, که هر ولی امر -پیامبر باشد یا امام - بر او لازم است که در کارهایی که از او غایب است خلیفه داشته باشد، تا امامت نماز آنها را عهدهدار شود و برای جهاد آنها را مدیریت کرده و سازماندهی کند. همین طور امیران را بر شهرهای مختلف تعیین میفرمود. البته این مسأله برخلاف حالت بعد از وفات است. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسالت خود را ابلاغ کرده است، و اوست که بعد از وفات نیز اطاعتش واجب است، پس امت میتواند کسی را که به عنوان امیر خود قبول دارند تعیین کنند. مثل کل فرضهای کفایی که نیاز به تعیین یک نفر معین دارند. پس معلوم شد که لزوم تعیین جانشین در زمان حیات موجب لزوم جانشین گرفتن برای بعد از وفات نیست. چهارم: اینکه جانشین گرفتن در زمان حیات برای ولایات و مناطق مختلف لازم است. همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای مناطق و مسلمانانی که از او دور بودند یک نفر را تعیین میکرد تا قوانین اسلام را در آنجا برپا دارد. به اتفاق حکما و دانایان روشن است که این تعیین بعد از وفات واجب نیست. بلکه اصلا امکان ندارد. زیرا امکان ندارد که پیامبر کسی را برای بعد از وفات تعیین کند که همه امور جزئی و کارهای ریز را بر عهده بگیرد. زیرا امت در زمانها و مکانهای متعدد یکی بعد از دیگری مسایل مختلفی برایشان پیش خواهد آمد در حالی که تعیین این همه مسایل و أمور خارج از توان است. پنجم: اینکه تعیین نکردن جانشین برای بعد از وفات بهتر از تعیین آن است، همان طور که خداوند نیز همین امر را پسندیده است. زیرا خداوند به جز بهترینها را برای پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم بر نمیگزیند. پس معلوم شد که ترک تعیین جانشین برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از وفات، در حق او کاملتر و بهتر از تعیین است. کسی که وجوب تعیین جانشین برای بعد از وفات را بر زمان حیات قیاس میکند بیتردید جاهلترین آدم است. ابوبکر نمیدانست که اگر او عمر را تعیین نکند مسلمانان خودشان با او بیعت خواهند کرد. پس کاری که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم انجام داده است به خاطر علمی که داشته به حال او شایستهتر بوده است. کاری را هم که ابوبکر صدیق انجام داده است به خاطر اینکه علم و آگاهی پیامبر را نداشت به حال او شایستهتر بوده است. ششم: اینکه گفته شود: فرض کنیم که تعیین جانشین واجب است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز بنا بر قول کسانی که به این امر معتقد هستند ابوبکر را برای جانشینی انتخاب کرد. کسانی هم که میگویند کسی تعیین نشده است باز بر جانشینی ابوبکر استدلال میکنند. ابن مطهر الحلى رافضی می گوید: «به خاطر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی رضی الله عنه را از مدینه عزل نکرد». ما در جواب میگوییم: این حرف نادرستی است. زیرا به محض بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی رضی الله عنه خود به خود عزل میشود. همان طورکه دیگران نیز با بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عزل میشدند و دیگر حتی نیازی هم به گفتن نبوده است. بعد از این ماجرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را به یمن فرستاد تا اینکه در حجه الوداع به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ملحق شد و در حجه الوداع نیز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شخص دیگری را در مدینه تعیین کرده بود. آیا فکر میکنی که با وجود اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خود در مدینه باشد و علی رضی الله عنه در یمن اما باز هم او جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مدینه است؟! هیچ شک و تردیدی وجود ندارد که حرفهای این گونه افراد حرفهای کسی است که کاملاً جاهل و ناآگاه از احوال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. مثل اینکه آنها گمان میکنند علی رضی الله عنه تا بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز همین طور در مدینه جانشین ایشان بوده است. گویا اطلاع ندارند که بعد از این قضیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را در سال نهم هجری برای اجرای پیمانها با ابوبکر فرستاد و او را امیر علی رضی الله عنه قرار داد. سپس بعد از بازگشت او را به یمن فرستاد همان طور که قبلا معاذ و ابوموسی را نیز فرستاده بود.
([1]) نگا: صحیح بخاری، (4/168)و موضوعات مربوطه دیگر.
به نقل از: مختصر منهاج السنة، تالیف: شیخ الإسلام ابو العباس احمد بن تیمیه، اختصار : الشیخ عبدالله بن محمد الغنیمان (استاد تحصیلات عالی دانشگاه اسلامی مدینه منوره)، و مدرس در مسجد نبوی شریف، ترجمه: إسحاق دبیرى مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|