Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " من لا يرحم الناس لا يرحمه الله " (متفق عليه)، يعنى: " كسى كه به مردم رحم نميكند خداوند نيز به او رحم نميكند ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>ام المومنین عایشه صدیقه > از ازدواج تا ابتلا

شماره مقاله : 3655              تعداد مشاهده : 287             تاریخ افزودن مقاله : 27/6/1389

عايشه‌ي‌ صدّيقه –رضی الله عنها -‌ از ازدواج‌ تا ابتلا 
 
ارتباط‌ با الله، درمان‌ تمام‌ دردها
اگر انسان‌ در اين‌ دنياي‌ فاني‌ و پرفتنه‌ و فساد، ارتباطش‌ را با خالق‌ كائنات‌ مستحكم‌ نمود و به‌ او محبت‌ ورزيد، آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تمام‌ سختي‌هاي‌ دنيا برايش‌ آسان‌ شده‌ و تلخي‌ها، شيرين‌ مي‌شوند.
حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ نيز به‌ اتاقي‌ كه‌ چسبيده‌ به‌ مسجد نبوي‌ بود، رفت‌ تا در آنجا در كنار بزرگترين‌ معلّم‌ اخلاق‌ و ايمان‌ و بزرگمرد نبوّت‌، نور و معرفت‌ كسب‌ نمايد.
عايشه –رضی الله عنها-‌، اتاقي‌ ساده‌ را بر تمام‌ دنيا ترجيح‌ داد، همان‌ اتاقي‌ كه‌ دور تا دورش‌ را ملائكه‌ احاطه‌ كرده‌ بودند، مهبط‌ و محل‌ نزول‌ وحي‌ و حضور جبرييل‌ امين‌ بود.
اين‌ اتاق‌ كوچك‌ مأوا و پناهگاه‌ و مركز مراجعه‌ي‌ بزرگترين‌ علما و انديشمندان‌ گرديد، و مهمتر از همه‌، نصف‌ علم‌ آنجا بود و مي‌رفت‌ تا از آنجا به‌ عالم‌ منتشر شود([1]).
تمامي‌ اين‌ صفات‌ باعث‌ شد تا فقر، فاقه‌، تشنگي‌ و تلخي‌هاي‌ ظاهري‌ دنيوي‌، بر عايشه –رضی الله عنها-‌ و همچنين‌ بر اهل‌ بيت‌ آسان‌ گردد و هيچ‌ كس‌ كوچكترين‌ احساس‌ حقارت‌، ضعف‌ و سستي‌ ننمايد.
آري‌! روزها و هفته‌ها سپري‌ مي‌شد اما از روشن‌ كردن‌ آتش‌ در خانه‌ي‌ رسول‌الله صلی الله علیه و سلم  براي‌ درست‌ كردن‌ غذا، خبري‌ نبود.
بسياري‌ از شب‌ها و روزها را با آب‌ و خرما مي‌گذراندند، اما خوشبخت‌، سعادتمند و مسرور بودند؛ چراكه‌ با الله ارتباط‌ داشتند و رضوان‌ الهي‌ را بر هر چيز ترجيح‌ مي‌دادند.
اين‌ سختي‌ها و تلخي‌ها از فضل‌ و احسان‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ نكاست‌، بلكه‌ او همواره‌ در سخا، زهد و علاقه‌ به‌ كسب‌ رضاي‌ الهي‌، يد طولايي‌ داشت‌.
 
محبت‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  در قلب‌ عايشه –رضی الله عنها-‌
عايشه –رضی الله عنها-‌ با قلبي‌ مملو از ايمان‌ و شعوري‌ آميخته‌ با حكمت‌ اسلام‌، به‌ زندگاني‌ زناشويي‌ خود روي‌ آورد.
او يك‌ شخصيّت‌ بي‌نظير و يك‌ همسر نمونه‌ بود كه‌ شوهر خود را به‌ تمام‌ معنا شناخته‌ و حقوق‌ او را با كمال‌ اخلاص‌ و صداقت‌، مراعات‌ مي‌نمود و به‌ خاطر عشق‌ پاكي‌ كه‌ به‌ او داشت‌، هر كاري‌ را كه‌ موجب‌ خوشحالي‌ و مسرّت‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  مي‌شد، آن‌ را با طيب‌ خاطر انجام‌ مي‌داد.
او به‌ سبب‌ اين‌ عشق‌ و علاقه‌ي‌ شديد كه‌ نسبت‌ به‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در دلش‌ موج‌ مي‌زد، پيوسته‌ درصدد بود كه‌ دردها و رنج‌ها و سختي‌هايي‌ كه‌ بر رسول‌اكرم‌  صلی الله علیه و سلم  وارد مي‌آمدند، حتی ‌المقدور كاهش‌ دهد و در مقابله‌ با مشكلات‌ او را ياري‌ مي‌كرد.
او زحمات‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  را در راه‌ تبليغ‌ و رساندن‌ رسالتش‌، به‌ خوبي‌ درك‌ مي‌كرد، به‌ همين‌ جهت‌ مانند عموم‌ زنان‌، انتظارات‌ زيادي‌ را از رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  نداشت‌ و همواره‌ سعي‌ مي‌كرد تا رضايت‌ آن‌ حضرت‌  صلی الله علیه و سلم  را جلب‌ نمايد و از هر چيز كه‌ موجب‌ آزردگي‌ و ناراحتي‌ پيامبر مي‌شد، به‌ شدّت‌ پرهيز مي‌نمود.
به‌ علّت‌ برخوردهاي‌ حكيمانه‌ و دلسوزانه‌ي‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  با عايشه –رضی الله عنها-‌ و همچنين‌ درك‌ و شناخت‌ عظمت‌ و منزلت‌ رسول‌اكرم‌  صلی الله علیه و سلم ، عاشق‌ و شيداي‌ پيامبر شده‌ بود.
رسول‌ اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ نيز به‌ او توجه‌ خاصي‌ داشت‌. تنها زني‌ بود از ميان‌ زنانش‌، كه‌ در حالت‌ دوشيزگي‌ با او ازدواج‌ كرده‌ بود. از همان‌ دوران جواني‌ زيرنظر خود پيامبر صلی الله علیه و سلم  پرورش‌ يافت‌.
مجموعه‌ي‌ اين‌ دلايل‌ سبب‌ شد كه‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ محبّت‌ زيادي‌ نسبت‌ به‌ رسول‌ الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ پيدا كند.
عايشه –رضی الله عنها-‌ مي‌خواست‌، همان‌ مقام‌ و منزلت‌ را كه‌ خديجه‌ بنت‌ خويلد ـ رضي‌الله عنهاـ آن‌ زن‌ مخلص‌ و پارسا، نزد رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ داشت‌، به‌ دست‌ آورد. به‌ همين‌ جهت‌ بسيار دوست‌ داشت‌ كه‌ همچون‌ خديجه‌، صاحب‌ فرزند شود، اما روزها سپري‌ شدند و فرزندي‌ از ايشان‌ به‌ دنيا نيامد ([2]).
رسول‌اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ به‌ خاطر دلنوازي‌ عايشه –رضی الله عنها-‌، به‌ او گفت‌:
«كنيه‌ات‌ را به‌ اسم‌ خواهرزاده‌ات‌، عبدالله بن‌ زبير، انتخاب‌ كن‌» و بعداً نيز با همين‌ كنيه‌ يعني‌ «أم‌ عبدالله» مشهور شد.
 
محبّت‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ در قلب‌ پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ
اوصاف‌ نيكوي‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ و درك‌ كردن‌ به‌ جاي‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ و تقویت‌ كردن‌ ايشان‌ در هر ميداني‌، سبب‌ شد تا محبّت‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ نيز در قلب‌ پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ جاي‌ خود را باز كند و پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ نيز همواره‌ به‌ او علاقه‌ و محبّت‌ نشان‌ دهد.
حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ خاطر لياقت‌، ذكاوت‌ و تيزهوشي‌ ويژه‌اي‌ كه‌ داشت‌، بين‌ زنان‌ پيامبر  صلی الله علیه و سلم  مقام‌ و منزلت‌ خاصي‌ را به‌ دست‌ آورد.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  او را بسيار دوست‌ مي‌داشت‌ و محبّتش‌ در قلب‌ رسول‌ گرانقدر اسلام‌ صلی الله علیه و سلم  موج‌ مي‌زد، همان‌ قلبي‌ كه‌ غل‌ و غش‌، كينه‌ و بغض‌، حسادت‌ و تاريكي‌ به‌ آن‌ راه‌ ندارد.
روزي‌ حضرت‌ «عمرو بن‌ عاص‌» پرسيد:
«اي‌ رسول‌ خدا! چه‌ كسي‌ را بيشتر از همه‌ دوست‌ داري‌؟»
پيامبر فرمود: «عايشه را»
عمرو گفت‌: «سؤال‌ من‌ در مورد مردان‌ بود»
پيامبر فرمود: «پدر عايشه‌ را (يعني‌ ابوبكر صديق‌  رضی الله عنه  را»
همسران‌ پيامبر كه‌ مي‌ديدند، رسول‌اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ نسبت‌ به‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ علاقه‌ و محبّت‌ بيشتري‌ دارد، روزي‌ حضرت‌ فاطمه‌ي‌ زهرا ـ رضي‌الله عنهاـ را فرستادند و به‌ او گفتند:
«به‌ پدرت‌ بگو با ما نيز مثل‌ عايشه‌ رفتار كند».
حضرت‌ فاطمه‌ي‌ زهراء ـ رضي‌الله عنهاـ پيغام‌ را رساند.
پيامبر  صلی الله علیه و سلم  در جواب‌ فرمود: «اي‌ فاطمه‌! آيا تو مرا دوست‌ داري‌؟»
حضرت‌ فاطمه‌ جواب‌ داد: «بله‌ پدر، از صميم‌ قلب‌ شما را دوست‌ دارم‌».
پيامبر فرمود: «پس‌ عايشه‌ را نيز دوست‌ بدار و با او محبت‌ داشته‌ باش‌».
پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ محبّت‌ خاصي‌ نسبت‌ به‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ داشت‌ و جاي‌ بزرگي‌ در قلب‌ او گرفته‌ بود، چنان‌ كه‌ خود آن‌ حضرت‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ مي‌فرمود: «محبت‌ عايشه‌ به‌ منزله‌ي‌ دستگيره‌ي‌ قلب‌ من‌ است‌». و اين‌ همه‌ علاقه‌ و عواطف‌ براي‌ اين‌ كافي‌ بود كه‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ همواره‌ به‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ عشق‌ بورزد و هيچ‌ گاه‌ از او غافل‌ نشود ([3]).
 
عايشه –رضی الله عنها-‌، نمونه‌ي‌ بارز يك‌ همسر واقعي‌
استاد ابوالعز مصري‌ مي‌گويد:
«از معلوماتي‌ كه‌ در مورد زندگي‌ حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ دست‌ آورده‌ايم‌، و همچنين‌ با مطالعه‌ي‌ كتاب‌هايي‌ كه‌ درباره‌ي‌ زندگي‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ و نقش‌ او در حيات‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  نوشته‌اند، به‌ اين‌ نتيجه‌ مي‌رسيم‌ كه‌ حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ علاوه‌ بر اينكه‌ مادر مهرباني‌ براي‌ تمام‌ مسلمانان‌ بود و آنها را راهنمايي‌ و ارشاد مي‌نمود، يك‌ همسر نمونه‌ و موفّق‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد و شايسته‌ است‌ كه‌ زنان‌ و دختران‌ جامعه‌ از او درس‌ بگيرند و به‌ او اقتدا نمايند.
آري‌! اگر دختران‌ جامعه‌ي‌ امروزي‌، در زندگاني‌ زناشويي‌، حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ را سرمشق‌ خويش‌ قرار مي‌دادند، بسياري‌ از مشكلات‌ و دردسرهاي‌ خانوادگي‌ برطرف‌ مي‌شد و جامعه‌اي‌ پاك‌ و پر از صدق‌ و صفا و اخلاص‌ به‌ وجود مي‌آمد.
حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ به‌ اين‌ حقيقت‌ پي‌ برده‌ بود كه‌ اساس‌ و بنيان‌ زندگي‌ زناشويي‌، اخلاص‌ و محبّت‌ و ايجاد جوّي‌ از سرور و شادي‌ در قلب‌ همسر است‌» ([4]).
او مي‌دانست‌ كه‌ يك‌ زن‌ مي‌تواند كمك‌ بزرگي‌ براي‌ شوهرش‌ در رويارويي‌ با مشكلات‌ باشد و با اخلاق‌ و رفتار نيكو و دعاهاي‌ مخلصانه‌ مي‌تواند بار سنگين‌ مشكلات‌ همسر مؤمنش‌ را سبك‌ نمايد.
او با همين‌ روحيه‌ و بر مبناي‌ همين‌ اصول‌، زندگاني‌اش‌ را با رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ به‌ سر مي‌برد و همواره‌ در برخورد با پيامبر، تبسم‌ از لب‌هايش‌ دور نمي‌شد و از اينكه‌ مي‌توانست‌ كمك‌ كوچكي‌ براي‌ پيامبر باشد، اظهار خوشحالي‌ و خرسندي‌ مي‌كرد.
 
همسر موفق‌ و ايده‌آل‌ از ديدگاه‌ عايشه‌ي‌ صديقه‌ رضی الله عنها
حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ عقيده‌ داشت‌، حتی در صورت‌ پيش‌آمدها و اتفاق‌هاي‌ ناگوار، زنان‌ نبايد با چهره‌ي‌ غمناك‌ و قلب‌ اندوهناك‌ با شوهرانشان‌ روبرو شوند. او مي‌گويد: «براي‌ زني‌ كه‌ ايمان‌ دارد، جايز نيست‌ كه‌ از سه‌ روز بيشتر به‌ عزا بنشيند، مگر براي‌ شوهرش‌».
از ديدگاه‌ مادر مؤمنان‌، زن‌ بايد هميشه‌ براي‌ شوهرش‌ فداكاري‌ كند و در هر حال‌ رضايت‌ شوهر را جلب‌ نمايد.
زني‌ از عايشه –رضی الله عنها-‌ پرسيد: «آرايش‌ براي‌ زن‌ تا چه‌ حد جايز است‌؟»
عايشه –رضی الله عنها-‌ در جواب‌ گفت‌: «اگر شوهر داري‌، چنانچه‌ بتواني‌ هر دو چشم‌ خود را درآورده‌ و بهتر و قشنگ‌تر از اول‌ آنها را در جاي‌ خود قرار دهي‌، اين‌ كار را انجام‌ بده‌»([5]). (منظور حضرت‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ اين‌ است‌ تا آنجا كه‌ مي‌تواني‌ موجبات‌ رضايت‌ شوهر را فراهم‌ نمايي‌). آري‌! اين‌ است‌ عقيده‌ي‌ حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ آن‌ زن‌ نمونه‌ و فداكار، نسبت‌ به‌ همسر خويش‌.
 
عايشه –رضی الله عنها-‌ در ميدان‌ جهاد:
شركت‌ زنان‌ در ميدان‌ جهاد امري‌ است‌ مباح‌، اما آنان‌ در غير ضرورت‌ شديد، حق‌ ندارند در رويارويي‌ با دشمن‌ شمشير بكشند، اما مي‌توانند با كمك‌ به‌ مجروحان‌، درست‌ كردن‌ غذا، پرستاري‌ از مجاهدان‌ و... در جهاد سهمي‌ داشته‌ باشند.
عايشه صديقه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ نيز در چندين‌ غزوه‌ همراه‌ پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ بود، براي‌ مجاهدان‌ آب‌ مي‌برد، به‌ مريضان‌ رسيدگي‌ مي‌كرد و...
از غزوه‌هاي‌ مهمي‌ كه‌ ايشان‌ شركت‌ داشته‌اند مي‌توان‌ به‌ «اُحد» و «احزاب‌» اشاره‌ نمود.
در سال‌ ششم‌ هجري‌ نيز در غزوه‌ «بني‌ مصطلق‌» حضور داشت‌.
 
منافقين‌ در كمين‌ نشسته‌اند:
منافقيني‌ كه‌ در صف‌ اصحاب‌ بودند و همچنين‌ يهودياني‌ كه‌ بغض‌ و كينه‌ي‌ اسلام‌ را در دل‌ داشتند، دائماً در فكر ضربه‌ زدن‌ به‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ بودند. آنان‌ توان‌ ديدن‌ فتوحات‌ و پيروزي‌هاي‌ رسول‌اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ را نداشتند.
هرگاه‌ رسول‌ الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ در غزوه‌اي‌ پيروز مي‌شد، آنان‌ عزا مي‌گرفتند.
سال‌ ششم‌ هجري‌ كه‌ رسول‌ الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ براي‌ جنگ‌ با قبيله‌ي‌ «بني‌مصطلق‌» وارد معركه‌ شد، آنان‌ را شكست‌ داد. در اين‌ جنگ‌ رئيس‌ منافقين‌، «عبدالله بن‌ ابي‌»، نيز حضور داشت‌. او كاملاً پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ را زير نظر مي‌گرفت‌ و به‌ دنبال‌ بهانه‌اي‌ براي‌ شكستن‌ صفوف‌ اصحاب‌ و بدنام‌ كردن‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ مي‌گشت‌.
منافقان‌ آخرين‌ دسيسه‌ي‌ خويش‌ را به‌ كار گرفتند، سياه‌ترين‌ مكر را طراحي‌ نمودند. اما اين‌ دسيسه‌ چيست‌؟ و چه‌ كسي‌ را قرباني‌ آن‌ مي‌كنند؟
 
عايشه –رضی الله عنها-‌ و افك ([6]): ‌
آري‌! آنكه‌ مورد اتهام‌ قرار مي‌گيرد، دختر ابوبكر صديق‌ ـ  رضی الله عنه  ـ است‌. همان‌ كسي‌ كه‌ اثري‌ از جاهليّت‌ و شرك‌ و بت‌پرستي‌ در خانه‌اش‌ رسوخ‌ نكرد و خود و اهلش‌ از پيشتازان‌ ميدان‌ ايمان‌ و جهاد به‌ شمار مي‌آيند.
آنكه‌ مورد اتهام‌ قرار مي‌گيرد، عايشه –رضی الله عنها-‌، ام‌المؤمنين‌، همسر محبوب‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ است‌.
بهانه‌اي‌ به‌ دست‌ منافقين‌ مي‌افتد و بدين‌ شكل‌ عايشه‌ي‌ صدّيقه‌ در تيررس‌ حسودان‌ و منافقان‌ قرار مي‌گيرد.
منافقان‌ كه‌ شبانه‌روز دنبال‌ بهانه‌ مي‌گشتند، فرصتي‌ به‌ دست‌ آوردند و ـ نعوذ بالله ـ تهمت‌ زنا را به‌ مادر مؤمنان‌، عايشه ي‌ صديقه‌، نسبت‌ دادند و بدين‌ شكل‌ جامعه‌ي‌ اسلامي‌ به‌ سوي‌ امتحان‌ و آزمايشي‌ سخت‌ و بزرگ‌ قدم‌ برداشت‌.
 
خداوند مي‌خواهد نام‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ را زنده‌ نگه‌ دارد:
به‌ راستي‌، محنت‌ و درد و رنج‌ «افك‌» همان‌ تهمتي‌ كه‌ منافقان‌ و كوردلان‌ به‌ مادر مؤمنان‌ صديقه‌ كبری‌، پرورش‌ يافته‌ي‌ دست‌ ابوبكر  رضی الله عنه  و شكوفا شده‌ي‌ زير دست‌ محمد مصطفي‌  صلی الله علیه و سلم  نسبت‌ دادند، مسلمانان‌ را با صبر و شكيبايي‌ بسيار طاقت‌فرسايي‌ روبه‌ رو مي‌كند.
معلوم‌ مي‌شود كه‌ تقدير الهي‌ و تدبير ربّاني‌ مي‌خواست‌، درسي‌ مهم‌ را به‌ مسلمانان‌ در جامعه‌ي‌ اسلامي‌ بدهد، و همگان‌ را مورد ابتلاء و آزمايش‌ قرار دهد.
انگار پروردگار مي‌خواهد در امتحاني‌ بزرگ‌، صبر و استقامت‌ عده‌اي‌ را محك‌ بزند، عده‌اي‌ را به‌ دوزخ‌ بفرستد و مقام‌ و منزلت‌ شخصي‌ را تا ابد بالا و بالا ببرد.
آري‌! امتحان‌ بسيار سختي‌ است‌، پاكي‌ و ناموس‌ خانه‌ي‌ نبوّت‌ و تربيت‌ يافته‌ي‌ خانه‌ي‌ ابوبكر  رضی الله عنه  و همسر رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  وسيله‌ي‌ اين‌ امتحان‌ قرار مي‌گيرد.
 
افك‌؛ دروغي‌ بي‌بنياد و دردي‌ جانكاه ([7]):
ام‌ المؤمنين‌ عايشه صديقه‌ ـ رضي‌الله عنهاـ داشت‌ پله‌هاي‌ صعود و ترقي‌ به‌ عالم‌ ملكوت‌ و علوي‌ را يكي‌ پس‌ از ديگري‌ پشت‌ سر مي‌گذاشت‌ و هر لحظه‌ به‌ درجات‌ قُرب‌ حق‌ نائل‌ مي‌گشت‌.
او را امتحان‌ مي‌كند؛ جامي‌ تلخ‌، اما فرح‌بخش‌ و ايمان‌ افزا به‌ او مي‌نوشاند.
هر كه‌ در اين‌ بزم‌ مقرب‌تر است‌جام‌ بلا بيشترش‌ مي‌دهند
آري‌! مي‌خواهد نام‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ در تمام‌ قرون‌ با بقاي‌ زمان‌ باقي‌ بماند. مي‌خواهد پرده‌ از عظمت‌ و شوكت‌ اين‌ صديقه‌ي‌ عُظمی‌ بردارد.
مادر عزيزم‌! امتحاني‌ سخت‌ در پيش‌ داري‌. مشكل‌ و مصيبتي‌ جان‌فرسا و جگرسوز در انتظار توست‌. خداوند پشت‌ و پناهت‌ باد!
اما او همچنان‌ استوار و محكم‌، متوكل‌ و مطمئن‌ مي‌گويد:
گر هزاران‌ دام‌ باشد در رقم‌چون‌ تو با مايي‌ نباشد هيچ‌ غم‌
بشنويم‌ از خودش‌، از اين‌ اديب‌ بزرگ‌ كه‌ چقدر با بلاغت‌ و فصاحت‌ و زيبايي‌، داستان‌ افك‌ را براي‌ جهانيان‌ به‌ تصوير مي‌كشد:
«عادت‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ اين‌ بود كه‌ در هر سفري‌، يكي‌ از همسرانش‌ را با خود مي‌برد.
براي‌ همراهي‌ در غزوه‌ «بني‌ مصطلق‌»، محبوب‌ من‌ قرعه‌ انداخت‌، تا از ميان‌ همسرانش‌ كسي‌ را همراه‌ ببرد، «قرعه‌ي‌ فال‌ به‌ نام‌ من‌ ديوانه‌ زدند» و در اين‌ سفر من‌ همراه‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ بودم‌.
در آن‌ زمان‌ آيه‌ي‌ حجاب‌ نازل‌ شده‌ بود و مردان‌ غريبه‌ حق‌ نداشتند به‌ سوي‌ زنان‌ نگاه‌ كنند و زن‌ نيز با حجاب‌ كامل‌ از خانه‌ خارج‌ مي‌شد.
من‌ در كجاوه‌اي‌ كه‌ روي‌ شتر حمل‌ مي‌شد، قرار داشتم‌، و كجاوه‌ نيز پرده‌ يي‌ داشت‌ كه‌ كسي‌ داخل‌ را نمي‌ديد.
از جنگ‌ «بني‌مصطلق‌» با پيروزي‌ و موفقيت‌ برگشتيم‌، در صحرايي‌ اطراق‌ كرده‌ و شب‌ را آنجا گذرانديم‌.
پس‌ از اداي‌ نماز صبح‌، بانگ‌ رحيل‌ نواخته‌ شد. من‌ در اين‌ لحظه‌ براي‌ قضاي‌ حاجت‌ كمي‌ دورتر رفته‌ بودم‌. وقتي‌ برگشتم‌، ديدم‌ گردن‌ بندم‌ نيست‌. انگار جايي‌ افتاده‌، رفتم‌ تا گردن‌بندم‌ را بيابم‌، اندكي‌ درنگ‌ شد، وقتي‌ به‌ محل‌ كاروان‌ برگشتم‌، ديدم‌ اثري‌ از آنها نيست‌.
همسفرانم‌ به‌ گمان‌ اينكه‌ من‌ در كجاوه‌ هستم‌، شتران‌ را به‌ حركت‌ درآورده‌ و رفته‌ بودند. ناراحت‌ و پريشان‌ در همانجا نشستم‌ و چادر را بر سرم‌ كشيدم‌. به‌ اميد اينكه‌ آنها متوجه‌ شوند و برگردند.
ديري‌ نگذشت‌ تا اينكه‌ مردي‌ كه‌ مأمور پاييدن‌ قافله‌ بود و مي‌بايست‌ با فاصله‌ چنداني‌ از قافله‌ حركت‌ مي‌كرد تا چيزي‌ از آنها جا نماند، رسيد. «صفوان‌ بن‌ معطل‌»ـ  رضی الله عنه  ـ يكي‌ از ياران‌ پيامبر ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ بود.
چون‌ قبل‌ از نزول‌ آيه‌ي‌ حجاب‌ مرا ديده‌ بود، به‌ محض‌ ديدن‌، مرا شناخت‌ و شنيدم‌ كه‌ گفت‌: «إنّالله وإنا إليه‌ راجعون‌». همسر رسول‌ خدا ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ، اينجا چكار مي‌كند؟
من‌ با او هيچ‌ صحبتي‌ نكردم‌. شتر را نزديكم‌ آورد و گفت‌: سوار شو! خودش‌ عقب‌ رفت‌. سوار بر شتر شدم‌ و «صفوان‌» افسار شتر را گرفته‌ بود و پيش‌ از من‌ حركت‌ مي‌كرد.
وقت‌ ظهر به‌ شهر رسيديم‌، «عبدالله بن‌ ابي‌» در اين‌ لحظه‌ ديد كه‌ من‌ بر شتر و «صفوان‌» نيز پياده‌، افسار شتر را گرفته‌ وارد شهر مي‌شويم‌. اين‌ لحظه‌ بود كه‌ شيطان‌ در دل‌ها رخنه‌ كرد و اهل‌ افك‌ آنچه‌ نبايد مي‌گفتند، گفتند.
من‌ از همه‌ چيز بي‌خبر، اما از اينكه‌ از قافله‌ جا مانده‌ بودم‌، بسيار ناراحت‌ شدم‌. اين‌ ناراحتي‌ را نزد رسول‌ اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ اظهار نمودم‌، متوجه‌ شدم‌ كه‌ اعتنايي‌ نمي‌كند، انگار محبّتش‌ كم‌ شده‌ است‌. پدر و مادرم‌ نيز همين‌ طور بودند. تعجب‌ كردم‌، چه‌ رخ‌ داده‌ است‌؟
آري‌! در اين‌ وقت‌ تبليغات‌ سوء منافقين‌ تمام‌ شهر را فرا گرفته‌ بود و من‌ از همه‌ چيز بي‌خبر بودم‌، اما مي‌ديدم‌ كه‌ محبوبم‌ به‌ من‌ كم‌لطفي‌ مي‌كند، با خود گفتم‌: درگذشته‌ اگر شكايتي‌ نزد رسول‌ اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ مي‌بردم‌، با مرحمت‌ و لطف‌ و محبت‌ گوش‌ مي‌كرد و همواره‌ دلداري‌ام‌ مي‌داد، اما الان‌ چه‌ شده‌ است‌؟
بسيار نگران‌ بودم‌، غم‌ و اندوه‌ بر من‌ چيره‌ شده‌ بود. نكند نازنينم‌ از من‌ رنجيده‌ باشد؟
اما خبر نداشتم‌ كه‌ بيرون‌ خانه‌، چه‌ چيزها كه‌ در مورد من‌ گفته‌ نمي‌شود!
بر اثر اين‌ بي‌محبتي‌ها مريض‌ شدم‌، روزي‌ رسول‌ اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ به‌ خانه‌ آمد. اتفاقاً مادرم‌ نيز در كنارم‌ نشسته‌ بود، وقتي‌ مرا در حال‌ غم‌ و اندوه‌ و پژمردگي‌ ديد، فرمود: كَيف‌َ تيكُم‌؟ دخترتان‌ چطور است‌؟
كلمه‌اي‌ سرد و خالي‌ از محبّت‌ و بيگانه‌ با احساسات‌ و رفتار گذشته‌. با شنيدن‌ اين‌ نوع‌ احوال‌پرسي‌ و با ديدن‌ اين‌ برخورد رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  حزن‌ و اندوه‌ و كسالت‌ تمام‌ وجودم‌ را در برگرفت‌ و (جهان‌ پيش‌ چشم‌ اندرم‌ تيره‌ گشت‌).
گفتم‌: يا رسول‌الله! مريض‌ و افسرده‌ هستم‌، اجازه‌ بدهيد مدتي‌ را نزد مادرم‌ بروم‌.
فوراً فرمود: برو اشكالي‌ ندارد.
رفتم‌ در حالي‌ كه‌ از همه‌ چيز بي‌خبر بودم‌. اين‌ بي‌مهري‌ و بي‌محبّتي‌ نزديك‌ به‌ بيست‌ و اندي‌ شب‌ به‌ درازا كشيد، تا اينكه‌ شبي‌ با ام‌مسطح‌ (دختر خاله‌ي‌ پدرم‌) براي‌ قضاي‌ حاجت‌ بيرون‌ رفتيم‌.
در حال‌ رفتن‌ بوديم‌ كه‌ پاي‌ «ام‌مسطح‌» لغزيد و زمين‌ خورد. بي‌اختيار فرزندش‌، «مسطح‌» را نفرين‌ كرد. تعجب‌ كردم‌ گفتم‌:
صحابي‌ رسول‌ الله را نفرين‌ مي‌كني‌؟! كسي‌ كه‌ در جنگ‌ «بدر» شركت‌ كرده‌ و از جمله‌ي‌ مهاجرين‌ به‌ شمار مي‌آيد؟
«ام‌ مسطح‌» گفت‌: اي‌ ساده‌لوح‌! مگر خبر نداري‌ در مورد تو چه‌ مي‌گويند؟!
گفتم‌: از چه‌ چيز؟...
آن‌ وقت‌ بود كه‌ تمام‌ ماجرا را برايم‌ تعريف‌ كرد.
باورم‌ نشد، گفتم‌ راست‌ مي‌گويي‌؟ گفت‌: به‌ خدا سوگند كه‌ همين‌ طور شايع‌ است‌.
نمي‌دانستم‌ چكار كنم‌؟ چه‌ بگويم‌؟ و با كه‌ بگويم‌؟ غم‌ اول‌ را فراموش‌ كردم‌.
ديوانه‌ و حيران‌ شدم‌، حالتي‌ بسيار سخت‌ بر من‌ طاري‌ شد. (حالتي‌ رفت‌ كه‌ محراب‌ به‌ فرياد آمد).
خود را با عجله‌ به‌ خانه‌ رساندم‌، زار زار گريستم‌. قلبم‌ مي‌خواست‌ منفجر شود. جگرم‌ داشت‌ پاره‌ مي‌شد. يقه‌ي‌ مادرم‌ را گرفتم‌ و گفتم‌: چند روز است‌ كه‌ در مورد من‌ اين‌ سخنان‌ گفته‌ مي‌شود و شما چيزي‌ به‌ من‌ نگفته‌ايد؟ چرا نگفتي‌؟»
آري‌! اين‌ حادثه‌ همچون‌ تيري‌ قلب‌ ام‌المؤمنين‌ عايشه صديقه‌ ـ رضي‌الله عنها ـ را زخمي‌ كرد و خانواده‌ي‌ نبوّت‌ و بيت‌ ابوبكر ـ  رضی الله عنه  ـ را در غم‌ و اندوهي‌ وصف‌ نشدني‌ فرو برد.
يك‌ ماه‌ طول‌ كشيد، يك‌ ماه‌ بسيار طولاني‌، به‌ اندازه‌ي‌ قرن‌هاي‌ ظلم‌ و جور و استبداد، به‌ طول‌ روز سخت‌ قيامت‌ و به‌ درازاي‌ روزهاي‌ سخت‌ زندان‌ جائران‌ فرعون‌صفت‌. زماني‌ تاريك‌ به‌ تاريكي‌ دل‌ كوردلان‌ تاريخ‌ و منافقان‌ بي‌وجدان‌ و سنگدل‌.
باز مادر مهربان‌ و دلسوز، اين‌گونه‌ داستان‌ را ادامه‌ مي‌دهد:
«تب‌ و لرز عجيبي‌ مرا گرفت‌. مادرم‌ چندين‌ لحاف‌ و پتو رويم‌ انداخت‌، باز هم‌ مي‌لرزيدم‌. صداي‌ گريه‌ام‌ تمام‌ خانه‌ را در برگرفته‌ بود. پدر مهربانم‌ در اتاق‌ ديگري‌ مشغول‌ تلاوت‌ بود. با شنيدن‌ صداي‌ گريه‌ام‌، از مادرم‌ پرسيد: چه‌ خبر است‌؟
مادرم‌ جواب‌ داد كه‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ است‌. چون‌ پدرم‌ از باخبر شدن‌ من‌ از ماجرا آگاه‌ شد، او نيز شروع‌ به‌ گريه‌ كرد. خانه‌ي‌ ابوبكر را حزن‌ و ماتم‌ فرا گرفته‌ بود.
شب‌ها را در دعا و گريه‌ مي‌گذراندم‌، چندين‌ شب‌ سرمه‌ي‌ خواب‌ را به‌ چشمانم‌ نماليدم‌. روزها را در كُنجي‌ مي‌نشستم‌ و منتظر امري‌ از جانب‌ خداوند سبحان‌ بودم‌. در همين‌ ايام‌ روزي‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ به‌ خانه‌ي‌ ما آمد. پدر و مادرم‌ و زني‌ از انصار نزد من‌ بودند. رسول‌ اكرم‌ ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ مرا در حالت‌ گريه‌ و غم‌ و اندوه‌ ديد. پس‌ از حمد و ستايش‌ خداوند سبحان‌ و خواندن‌ شهادتين‌ فرمود:
«يا عائشة! فإنّه‌ بلغني‌ عنك‌ كذا وكذا فإن‌ كنت‌ بريئةً فسيبرئك‌ الله عزوجل‌ وإن‌ كنت‌ هممت‌ بذنب‌ فاستغفري‌ الله وتوبي‌ إليه،‌ فإن‌َّ العبد إذا اعترف‌ بذنبه‌ ثم‌ تاب‌ إلی‌ الله تاب‌َ الله عليه‌»([8]). «اي‌ عايشه! درباره‌ي‌ تو خبرهايي‌ به‌ من‌ رسيده‌، اگر از آن‌ پاك‌ هستي‌ پس‌ خداوند تو را تبرئه‌ خواهد كرد و اگر گناهي‌ مرتكب‌ شده‌اي‌ از خداوند طلب‌ مغفرت‌ كن‌ و توبه‌ نما، زيرا هرگاه‌ بنده‌ به‌ گناهش‌ اعتراف‌ كند و توبه‌ نمايد، خداوند توبه‌اش‌ را مي‌پذيرد».
سبحان‌ الله! ديگر توان‌ شنيدن‌ نداشتم‌، اشك‌هايم‌ به‌ شدّت‌ جاري‌ بود و قلبم‌ در حال‌ تركيدن‌. مي‌خواستم‌ فرياد بزنم‌، اما بغض‌ گلويم‌ را گرفته‌ بود، رو به‌ پدرم‌ كردم‌ و گفتم‌: پدر! چيزي‌ بگو به‌ رسول‌الله. بگو كه‌ من‌ بي‌گناهم‌؛ چرا جواب‌ نمي‌دهي‌؟
پدرم‌ سرش‌ را پايين‌ انداخت‌ و لب‌ نگشود. رو به‌ مادرم‌ كردم‌.
مادر عزيزم‌! تو بگو! تو كه‌ مرا تربيت‌ كرده‌اي‌، چيزي‌ بگو، جواب‌ رسول‌الله را بده‌. او نيز هچون‌ پدرم‌، سرش‌ را پايين‌ انداخت‌.
آري‌! اين‌ قدر شايعات‌ زياد بود، انگار آنها هم‌ به‌ شك‌ افتاده‌ بودند، به‌ همين‌ جهت‌ در حضور رسول‌ اكرم‌  صلی الله علیه و سلم  و از شدّت‌ حيا هيچ‌ سخني‌ بر زبان‌ نراندند.
از همه‌ كس‌ نااميد شده‌ بودم‌؛ از همسر گرانقدري‌ چون‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  از پدر مهربان‌ و رؤوفي‌ چون‌ ابوبكر و از مادر دلسوزي‌ چون‌ أم‌رومان‌. دادم‌ را به‌ كجا بايد مي‌بردم‌. مگر كسي‌ غير از او را مي‌توانستم‌ بيابم‌. كسي‌ كه‌ بر تمام‌ ماجرا اطلاع‌ كامل‌ داشت‌، ديگر هيچ‌ پناهگاهي‌ نداشتم‌؛ به‌ جز او. آري‌!
هيچ‌ كنجي‌ بي‌دد و بي‌دام‌ نيست ‌جز به‌ خلوتگاه‌ حق‌ آرام‌ نيست‌
سر به‌ آسمان‌ بلند كردم‌ و گفتم‌:
اي‌ جمله‌ي‌ بي‌كسان‌ عالم‌ را كس ‌يك‌ جو كرمت‌، تمام‌ عالم‌ را بس‌
من‌ بي‌كسم‌ و تو بي‌كسان‌ را ياري‌يارب‌ تو به‌ فرياد من‌ بي‌كس‌ رس‌
گفتم‌: «والله لا أتوب‌ مما ذكروا أبداً».
به‌ خدا سوگند از گناهي‌ كه‌ نكرده‌ام‌ و مردم‌ به‌ من‌ نسبت‌ مي‌دهند، هرگز توبه‌ نمي‌كنم‌؛ چرا كه‌ من‌ پاك‌ هستم‌ و هيچ‌ گناهي‌ را مرتكب‌ نشده‌ام‌.
امروز، من‌ نيز چون‌ حضرت‌ يعقوب‌  علیه السلام  مي‌گويم‌: «فصبرٌ جميل‌ٌ والله المستعان‌ علی‌ مَا تَصفون‌».
 
عايشه –رضی الله عنها-‌ و صبر و استقامت‌:
آنچه‌ در اين‌ ميان‌ مي‌توان‌ بدان‌ توجه‌ داشت‌، صبر و استقامت‌ حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ بود. امتحاني‌ سخت‌ و بزرگ‌، تهمتي‌ بس‌ عظيم‌ و تلخ‌ و دردناك‌. روزهاي‌ بسيار طولاني‌ و پردرد و رنج‌، اما صبري‌ جميل‌ و استقامتي‌ چون‌ عاشقان‌ الله.
عايشه –رضی الله عنها-‌ در اين‌ ميدان‌ مصداق‌ آيات‌ قرآن‌ قرار گرفت‌:
«إن‌ِّ الله مع‌ الصابرين‌» به‌ حقيقت‌ كه‌ الله با او بود، و او را تنها نگذاشت‌.
ثمره‌ي‌ اين‌ صبر زيبا اين‌ بود كه‌ خداوند فرمود:
{ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ }(النور / 11)
«آن را براى خود شرّى مپنداريد، بلكه آن براى شما خير است».
يعني: آنچه‌ در مورد عايشه گفته‌ شد، همگي‌ براي‌ عايشه‌ خير و نيكي‌ بودند، نه‌ شرّ و بدي‌.
به‌ خاطر اين‌ حادثه‌ي‌ عظيم‌، از شأن‌ حضرت‌ عايشه ـ رضي‌الله عنهاـ نه‌ تنها كاسته‌ نشد، بلكه‌ شأن‌ و منزلتش‌ بالاتر رفت‌ و درجاتش‌ عالي‌تر گرديد.
 
هر كس‌ بر الله توكل‌ كند، او برايش‌ كافي‌ است‌:
غم‌ و اندوه‌ هر لحظه‌ بر مادر مؤمنان‌ بيشتر و بيشتر مي‌شود. اين‌ دختر معصوم‌ از پدر و مادرش‌ نيز نا اميد مي‌گردد، ديگر كسي‌ را ندارد كه‌ به‌ او پناه‌ ببرد، بلكه‌ حرفش‌ را باور كنند.
اما، نه‌! آنكه‌ از همه‌ داناتر و آگاه‌تر به‌ ماجراست‌، حضور دارد، و خود فرموده‌ است‌:
{ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ }(الطلاق / 3)
«و كسى كه بر خدا توكل كند، خدا برايش كافى است‏».
پس‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ همه‌ چيز را به‌ او سپرد، و فقط‌ به‌ آسمان‌ چشمه‌ دوخته‌ بود تا برائتش‌ نازل‌ گردد.
آري‌! وقت‌ آن‌ فرا رسيده‌ كه‌ غم‌ و اندوه‌، حزن‌ و ماتم‌ از خانه‌ي‌ ابوبكر و خانه‌ مصطفي‌ رخت‌ بربندد. وقت‌ آن‌ رسيده‌ تا مؤمنان‌ واقعي‌ دوباره‌ شاد گردند و منافقان‌ كوردل‌ به‌ سوگ‌ بنشينند.
«بعد از آن‌ گوشه‌اي‌ رفتم‌ و در بسترم‌ دراز كشيدم‌. يقين‌ داشتم‌ كه‌ الله مرا تبرئه‌ مي‌كند، البته‌ خود را لايق‌ اين‌ نمي‌ديدم‌ كه‌ در حق‌ من‌ و پاكي‌ من‌ وحي‌ نازل‌ شود. اما اميد داشتم‌ كه‌ پاكي‌ و بي‌گناهي‌ من‌ در خواب‌ و رؤيا براي‌ رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ آشكار گردد.
هنوز رسول‌الله ـ  صلی الله علیه و سلم  ـ از جايش‌ برنخواسته‌ بود كه‌ ناگاه‌ چهره‌ي‌ مباركش‌ خيس‌ عرق‌ شد و جبين‌ زيبايش‌ منوّر گرديد. فهميدم‌ كه‌ اين‌، حالت‌ نزول‌ وحي‌ است‌. نزديك‌ يك‌ ماه‌ بود كه‌ خبري‌ از نزول‌ وحي‌ نبود.
من‌ هيچ‌گونه‌ پريشاني‌ و ترسي‌ نداشتم‌؛ چراكه‌ از پاكي‌ خويش‌ مطمئن‌ بودم‌، اما والدينم‌ نزديك‌ بود سكته‌ كنند، مي‌ترسيدند نكند وحي‌ در تأييد گفته‌هاي‌ مردم‌ باشد.
پدرم‌ با اضطراب‌ و پريشاني‌ گاهي‌ به‌ سوي‌ من‌ مي‌نگريست‌ و گاه‌ به‌ سوي‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم .
وقتي‌ رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  را نگاه‌ مي‌كرد، ناراحتي‌ سراپايش‌ را فرا مي‌گرفت‌. كه‌ الان‌ چه‌ خواهد شد؟ و وقتي‌ مرا نگاه‌ مي‌كرد كه‌ با سكون‌ و اطمينان‌ نشسته‌ام‌، اميدي‌ در دلش‌ مي‌درخشيد و بيشتر اميدوار مي‌شد. در اين‌ لحظات‌ حساس‌، تمام‌ اهل‌ خانه‌ بجز من‌، در خوف‌ و ترس‌ عجيبي‌ به‌ سر مي‌بردند.
بالاخره‌ نزول‌ وحي‌ پايان‌ يافت‌ و رسول‌الله  صلی الله علیه و سلم  كم‌كم‌ به‌ هوش‌ آمد. مسرّت‌ و خوشحالي‌ از چهره‌ي‌ مباركش‌ نمايان‌ بود. با خوشحالي‌ عرق‌هاي‌ خوش‌ بويش‌ را با دست‌ مباركش‌ پاك‌ كرد و اولين‌ كلماتي‌ كه‌ بيان‌ فرمود، اين‌ بود:
«أبشري‌ يا عائشة، فقد أنزل‌ الله برائتك‌.»
مژده‌ باد بر تو اي‌ عايشه‌! خداوند برائت‌ تو را نازل‌ فرمود.
شادي‌ و سرور در خانه‌ موج‌ مي‌زد، شكر خداي‌ را به‌ جاي‌ آوردم‌، آنكه‌ ذكر مرا در قرآن‌ عظيم‌الشأن‌ جاي‌ داد و در شأن‌ من‌ وحي‌ نازل‌ فرمود.
 
 
 


([1])  اشاره‌ به‌ حديث‌ رسول‌ اكرم‌  صلی الله علیه و سلم   كه‌ فرمود: نصف‌ دينتان‌ را از اين‌ حميرا بگيريد.
([2])  نساء أهل البيت، ص‌ 120.
([3]) أم‌المؤمنين‌ عائشة المبرّئة، ص‌21.
([4]) عايشة المبرّئة، ص‌ 22.
([5])  - منبع‌ سابق‌، ص‌ 23.
([6]) افك‌؛ در لغت‌ به‌ معناي‌ دروغ‌ بزرگ‌ و شاخدار، تهمت‌ و بهتان‌ است‌، اما هرگاه‌ در كتب‌ سيره‌ و حديث‌ كلمه‌ي‌ «افك‌» مي‌آيد، حتماً مسئله‌ي‌ حضرت‌ عايشه –رضی الله عنها-‌ مطرح‌ مي‌شود و اين‌ واژه‌ براي‌ داستان‌ تهمتي‌ كه‌ منافقان‌ بر ام‌المؤمنين‌ عايشه‌ي‌ صديقه‌–رضی الله عنها- بستند، اختصاص‌ يافته‌ است‌.
([7])  البداية والنهاية، ج‌ 4، رجال‌ ونساء أنزل‌ الله فيهم‌ القرآن‌، ج‌ 9. تفاسير در ذيل‌ آيات‌ 11ـ 16 سوره‌ نور.
[8]- سنن‌ ترمذي‌.


به نقل از کتاب: بگذاريد از مادرم‌ عايشه ي‌ صدّيقه‌ (رضي‌الله عنها) بگويم‌، نوشته: ايوب‌ گنجي‌
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن ميمون بن مهران، قال: «لئن أتصدق بدرهم في حياتي، أحب إلي من أن يتصدق عني بعد موتي بمائة درهم»."حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. میمون بن مهران رحمه الله فرمود: «اگر یک درهم را در زمان حیاتم صدقه دهم، آنرا بیشتر از آن دوست دارم که صد درهم را بعد از مرگم برایم صدقه دهند».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12338
دیروز : 5614
بازدید کل: 8802497

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010