Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: : " الساعي على الأرملة والمسكين كالمجاهد في سبيل الله " (متفق عليه)، يعنى: " سعى كردن در خدمت زن بيوه و مسكين، مانند مجاهد در راه خداست".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>ثمامه بن اثال رضی الله عنه

شماره مقاله : 3630              تعداد مشاهده : 619             تاریخ افزودن مقاله : 26/6/1389

ثمامه بن أثال 
 
(كسي كه محاصره اقتصادي را بر قريش اعمال كرد.)
 
در سال ششم هجري پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم  تصميم گرفت دامنهء دعوتش را گسترش دهد، بدين جهت هشت عدد نامه توسط اصحابش به پادشاهان عرب و عجم فرستاد و از اين طريق آنها را به اسلام دعوت نمود، از جملهء اين پادشاهان يكي ثمامه بن أثال حنفي بود.
بي ترديد، ثمامه در جاهليت، رئيسي از روساي عرب و سيدي از سادات مورد توجه بني حنفيه و پادشاهي از پادشاهان يمامه بود و از جمله كساني به شمار مي رفت كه هرگز دستورش رد نمي شد.
***
ثمامه نامهء رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم  را كه برايش فرستاده بود با حقارت و با بي توجهي تحويل گرفت غرورش او را بر آن داشت كه از شنيدن حق روگردان شود و بعد شيطان بر او چيره گشت و او را وادار به تصميم قتل پيامبر و خفه كردن دعوتش نمود. بدين جهت او به دنبال فرصتي بود كه پيامبر را غافلگير كند و كارش را خاتمه دهد سرانجام آن لحظه را يافت كه اين تصميم شوم را عملي سازد و اگر يكي از عموهاي ثمامه او را از اين كار باز نمي داشت ممكن بود اين جرم شنيع اتفاق افتد اما خداوند پيامبرش را در آن آخرين لحظات از شر او نجات داد.
با وجودي كه ثمامه از دست درازي به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  منصرف شد اما از اصحاب پيامبر دست بردار نگشت و منتظر فرصت بود، تا اينكه به تعدادي از اصحاب دست يافت و آنها را به بدترين شكل به شهادت رسانيد. چون اين خبر به پيامبر رسيد دستور قتل او را صادر كرد. ديري نگشت كه ثمامه تصميم گرفت براي اداي عمره به مكه برود بنابراين از سرزمين يمامه به طرف مكه به راه افتاد، او قصد داشت كعبه را طواف كند و براي خشنودي بتها قرباني ذبح كند.
***
هنگامي كه به مكه رسيد اتفاق غير منتظره اي برايش پيش آمد بدين صورت كه گروهي از اصحاب اطراف مدينه در حال گشت زني بودند و از شهر مدينه حراست مي كردند تا خطري متوجه آن نشود از قضا ثمامه به چنگ آنها افتاد و آنها او را دستگير كردند و در حالي كه كسي او را نمي شناخت او را به مدينه آوردند سرانجام او را به ستوني از ستونهاي مسجد بستند و منتظر ماندند تا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  شخصاً به كار اين اسير رسيدگي كنند و دستور لازم را صادر فرمايند.
وقتي پيامبر به مسجد آمد و خواست وارد مسجد شود چشمش به ثمامه افتاد كه به ستوني بسته شده بود، ايشان خطاب به اصحاب فرمودند:
- آيا مي دانيد چه كسي را گرفتار كرده ايد؟!
- نه، اي رسول خدا.
- اين شخص ثمامه بن أثال حنفي است، مواظب باشيد با او به خوبي رفتار كنيد.
بعد به طرف خانه برگشت و دستور داد غذايي كه در منزل دارند براي ثمامه بفرستند و سپس امر كرد شترش را بدوشند و هر صبح و شام براي ثمامه شير ببرند. با وجود اين هنوز پيامبر با او ملاقات و صحبت نكرده بود.
***
روزي پيامبر به طرف ثمامه رفت تا به تدريج او را به اسلام دعوت دهد.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  فرمودند:
- اي ثمامه در چه حالي؟
- خوبم. . . اگر مرا بكشي حق داري زيرا در واقع كسي را مي كشي كه خون شما بر گردن اوست و اگر احساس كني و مرا عفو نمايي شكر گذار تو خواهم بود. و اگر مال مي خواهي هر چقدر بخواهي به شما مي دهم. 
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  چيزي به او نگفت و تا دو روز او را به حال خود گذاشت؛ در اين مدت، مرتب براي او آب و غذا مي آوردند و شير شتر هم به او مي رسيد. دو روز كه گذشت باز پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از ثمامه سوال كرد كه چه هست نزد تو اي ثمامه؟ او جواب داد: چيزي نيست مگر آنچه قبلاً گفتم؛ اگر مرا بكشي حق داري چون من افراد زيادي از شما را كشته ام اگر مرا ببخشي از شما تشكر و قدرداني مي كنم و اگر مال مي خواهي حاضرم هر چه بخواهي به شما بدهم.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  چيزي نگفت و به خانه برگشت. روز بعد كه به سراغش آمد، فرمودند چيست نزد تو اي ثمامه؟ جواب داد: آنچه قبلاً گفتم. . . اگر عفو كني شكر گذار تو خواهم بود و اگر مرا بكشي مرد مجرمي را كشته اي. . .
در اين لحظه پيامبر رو به اصحابش كرد و فرمود: آزادش كنيد.
ثمامه از مسجد النبي بيرون رفت و كنار درختي كه در نزديكي بقيع بود رسيد، ايستاد آنجا آب وجود داشت. سواريش را خواباند و از آن آب وضو گرفت و خود را شستشو داد و از همان راهي كه آمده بود به طرف مسجد البني برگشت.
به محض اينكه آنجا رسيد بي درنگ در جمعي از مسلمين فرياد زد:
(أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أن محمداً عبده و رسوله. . .)
بعد از آن بسوي پيامبر شتافت و گفت: اي پيامبر به خدا سوگند، بر روي زمين چهره اي مبغوض تر از چهرهء تو پيش من نبود. ولي اكنون چهرهء تو محبوب ترين چهره ها نزد من است به خدا دين تو مبغوض ترين دين پيش من بود ولي اينك محبوب ترين دين نزد من مي باشد به خدا شهر تو بدترين شهر نزد من بود ولي اكنون بهترين شهر نزد من قرار گرفت. و بعد اضافه كرد: من تعدادي از اصحاب تو را كشته ام، اينك هر چه بر من واجب مي كني مي پذيرم.
رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم  فرمودند: ((اي ثمامه هيچ ملامتي بر تو نيست چون اسلام امور قبلي را از بين مي برد)) و بعد پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  او را به خيري كه با اسلام آوردنش براي او مقرر شده بود بشارت داد.
از شنيدن سخنان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  چهرهء ثمامه باز و گشاده شد و خطاب به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  گفت: به خدا من بايد از مشركين چندين برابر كه از شما كشته ام هلاك سازم. بدين منظور من خود و شمشيرم و هر كه با من هست همه را در راه نصرت تو و دين تو بكار مي گيرم. بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  سوال كرد كه من قصد بجا آوردن عمره را داشتم كه سپاهيانت مرا اسير گرفتند اكنون بايد چكار بكنم؟ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  فرمود: برو و عمره اي را بجاي آور اما طبق روش خدا و رسول، و بعد طريقهء عمره را به او نشان داد.
ثمامه به راه افتاد تا اينكه به ((بطن مكه)) رسيد در آنجا ايستاد و با صداي بلند فرياد بر آورد: ((لبيك اللهم لبيك. . . لبيك لا شريك لك لبيك. . . إن الحمد و النعمة لك والملك لا شريك لك)). او اولين فرد از مسلمانان روي زمين بود كه لبيك گويان وارد مكه شد.
***
صداي تليبه خواندن او به گوش قريش رسيد، آنها را خشمگين و وحشت زده كرد آنها بلافاصله شمشيرها را از غلاف كشيدند و به طرف صدا شتافتند تا كسي را كه چنين صداي ناپسند و غير مجاز را بلند كرده دستگير كنند.
آنها به سوي ثمامه آمدند و او در حالي كه با غرور خاصي به آنها نگاه مي كرد، با صداي بلند لبيك مي گفت. يكي از جوانان قريش خواست تيري به طرف او پرتاب كند اما بلافاصله دست او را گرفتند: آيا مي داني او چه كسي است؟ او ثمامه بن أثال پادشاه يمامه  است. . . به خدا اگر به او سوء قصد كني قومش شما را محاصرهء اقتصادي كرده و نخواهند گذاشت مواد غذايي به شما برسد و در نتيجه شما را از گرسنگي خواهند کشت.
آنها با شنيدن اين سخنان شمشيرها را غلاف كردند به سوي ثمامه آمدند و با او صحبت كردند: ((تو را چه شده اي ثمامه؟ آيا بي دين شدی و دين پدرانت را ترك داده اي؟!)) او جواب داد:
((بي دين نشده ام بلكه بهترين دين را انتخاب كرده ام. من به دين محمد صلى الله عليه وآله وسلم  گرويدم.)) سپس ادامه داد: قسم به پروردگار اين بيعت، بعد از اينكه به يمامه برگردم اجازه نخواهم داد يك دانه گندم كه نان بپزيد يا هيچ فرآورده خوراكي به شما برسد مگر زماني كه همهء شما پيرو دين محمد صلى الله عليه وآله وسلم  شويد.
***
ثمامه در انظار قريش عمرهء خود را آنچنان كه رسول الله دستور داده بود بجا آورد و قرباني خود را به خاطر رضاي خدا ذبح كرد نه براي بتها و معبودان باطلهء ديگر، و سپس به سرزمينش رهسپار شد و در آنجا به قومش دستور داد صادرات مواد غذايي را براي قريش قطع كنند آنها هم دستور را پذيرفتند و صادرات مواد غذايي براي اهل مكه قطع شد.
***
محاصرهء اقتصادي كم كم بر قريش فشار آورد در اثر آن قيمتها بالا رفت گرسنگي بر مردم سايه افگند و آنها را به ستوه آورد تا جايي كه خود و فرزندان خود را از شدت گرسنگي در معرض هلاكت مي ديدند.
در اين هنگام نامه اي بدين مضمون به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم  نوشتند: ((وعدهء تو اين بود كه با ما صلهء رحم داشته باشي و بر آن تشويق كني. حال آنكه شما قطع رحم كرديد؛ پدران را با شمشير كشتي و بچه ها را از گرسنگي مي كشي، ثمامه بن أثال صدور مواد خوراكي را به طرف ما قطع كرده و ما را در تنگنا قرار داده است، لذا اگر ممكن است به او دستور دهيد آنچه را كه ما احتياج داريم براي ما صادر كند.))
رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم  بعد از دريافت نامه به ثمامه نوشت كه صدور مواد خوراكي را براي آنها اجازه دهد و ثمامه هم صدور مواد را براي آنها آزاد اعلام كرد.
تا زماني كه ثمامه زنده بود بر دينش ثابت قدم و بر عهد رسولش پايدار ماند. هنگامي كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم  به رفيق اعلی پيوست و عربها به صورت فردي و گروهي از دين خارج مي شدند و از طرف ديگر مسيلمه سر بر آورد و با ادعاي نبوت مردم را به سوي خود فراخواند؛ ثمامه به مقابله با او بر خواست و خطاب به قومش گفت: اي بني حنيفه بترسيد از اين امر تاريك كه هيچ روشنايي در آن وجود ندارد، بپرهيزيد به خدا قسم كسي كه اين را قبول كند برايش سراسر بدبختي و شقاوت ازلي است كسي كه اين را قبول نكرد برايش آزمايش بزرگ خواهد بود بعد ادامه داد: اي بني حنيفه دو نبي با هم در يك زمان جمع نمي شوند محمد صلى الله عليه وآله وسلم  رسول خداست كه پيامبري بعد از او نخواهد آمد و كسي در نبوت با او شريك نخواهد شد سپس اين آيت را تلاوت كرد: ((حم * تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * غَافِرِ الذَّنْبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ * ذِي الطَّوْلِ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ *)) و گفت كلام خدا كجا و كلام مسيلمه كجا كه مي گويد: ((يا ضفدع نقي ما تنقين لا الشراب تمنعين ولا الماء تكدرين)).[1]
سپس به همراه افرادي كه بر دين باقي مانده بودند از قومش كناره گرفت و به جهاد عليه مرتدين پرداخت و به تقويت دين خدا مشغول شد. خداوند او را از طرف اسلام و مسلمين پاداشت خوبي بدهد، و او را با بهشتي كه به متقيان وعده داده است بنوازد.[2]


1. اي قورباغه هر چه مي تواني سر و صدا كن، نه مي تواني مانع نوشيدن آب شوي و نه مي تواني آب را تيره و كدر كني.
2. براي اطلاع بيشتر در مورد ثمامه مراجعه شود به:
1. الاصابه في تميز الصحابه لابن حجر 1/204 طبعه مصطفي محمد.
2. الاستيعاب في اسماء الاصحاب لابن عبدالبر: 1/305-309
3. السيره النبويه لابن هشام
4. الاعلام للزركلي 2/86.



به نقل از کتاب: تصاويري از زندگي صحابه، مؤلف: عبدالرحمن رأفت باشا، مترجم: نصيراحمد سيد زاده
 
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حدثنا يحيى ابن يمان، قال: سمعت سفيان الثوري، يقول: «الأعمال السيئة داء، والعلماء دواء، فإذا فسد العلماء فمن يشفي الداء؟». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. یحیی بن یمان می گوید: شنیدم که سفیان ثوری می فرمود: «اعمال و کارهای بد و زشت درد هستند و علماء دوای آن دردها هستند، هرگاه علماء فاسد شدند پس چه کسی دردها را درمان کند؟».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2410
دیروز : 5614
بازدید کل: 8792569

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010