|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>دوزخ > غوغای دوزخیان
شماره مقاله : 3548 تعداد مشاهده : 329 تاریخ افزودن مقاله : 23/6/1389
|
غوغاي دوزخيان هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لاَ مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ() قَالُوا بَلْ أَنْتُمْ لاَ مَرْحَبًا بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَار ُ() قَالُوا رَبَّنَا مَنْ قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّار() وَقَالُوا مَا لَنَا لاَ نَرَى رِجَالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنْ الأَشْرَار ِ() أَاتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمْ الاَبْصَار ُ() إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ترجمه: هنگامي كه رؤساي كفر، پيروان خود را مي بينند ميگويند: اين گروه انبوه بر اثر فشار و زور خود را به ميان شما مي اندازند. خوش نيامدند و خوشي نبينند. آنان با آتش دوزخ سوخته ميشوند. پيروان مي گويند:بلكه شما خوش نيامديد و خوشي نبينيد چرا كه اين شما بوديد كه چنيني جايي را بهره ي ما كرديد. وه چه مقر و جايگاه بدي است. و مي گويند: پرودگارا! هر كس چنين جايگاه و عذابي را نصيب ما نموده است عذاب او را در آتش دوزخ چندين برابر گردان. مي گويند: ما چرا كساني را نمي بينيم كه در دنيا ايشان را از زمره بدان و بدكاران به حساب مي آورديم؟ آيا ما ايشان را حقير و ناچيز گرفته بودمي و مسخره ميكرديم و يا اينكه چشمان ما ايشان را نمي توانند ببينند. اين يك واقعيت است و قطعاً نزاع و سخنان خصمانه دوزخيان با يكديگر خواهد بود. غوغا بعد از دميدن در صور خداوند ميفرمايد: )فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنْظُرُونَ وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّين هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَِ احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ قَالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ قَالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ[1]. ترجمه: تنها يك صدا خواهد بود و به ناگاه آنان سر از گور بدر آورده و مي نگرند و خواهند گفت: واي بر ما ! اين روز جزا است! و به آنها گفته مي شود اين روز داوري و حسابرسي است همان روزي كه در دنيا دروغش ميناميديد. خداوند به فرشتگان دستور ميدهد كساني را كه ستم كردهاند، همراه با همسران كفرپيشه آنان، به همراه آنچه ميپرستيده اند، جمعآوري كنيد غير از خدا هر چه را پرستش ميكرده اند، همه را يكجا گرد آوريد پرستيده اند، آنگاه آنان را به دوزخ راهنمايي كنيد. آنان را نگه داريد كه بايد بازپرسي شوند. اي مشركان شما چرا يكديگر را ياري نميدهيد؟ بلكه آنان امروز كاملاً مطيع و تسليم اند. بعضي رو به بعضي مي كنند و همديگر را بازخواست مي نمايند مستضعفان به مستكبران مي گويند: شما آمديد و از راه دلسوزي به زور ما را گمراه كرديد. آنها در پاسخ ميگويند: بلكه خودتان بيايمان بوديد. ما كه هيچگونه سلطه و قدرتي بر شما نداشتيم . بلكه خودتان مردمان سركش و نافرماني بوديد. پس عذاب پرودگارمان گريبان گير هر دوي ما شد و بايد آن را بچشيم. ما خودمان گمراه بوديم و شما را هم گمراه كرديم. در نتيجه آنان در عذاب، با هم و مشتركاند. ما اينگونه با بزهكاران رفتار ميكنيم. (چرا كه وقتي بدانان گفته ميشد جز خدا معبودي ديگر نيست، بزرگي مينمودند. خويش را بالاتر از آن ميديدند كه يكتاپرستي را بپذيرند. شهيد بزرگوار اسلام؛ سيدقطب در ذيل اين آيات در تفسير خويش مي گويد: به صداي مهيب و رعد آسا كه در يك چشم به هم زدن سر داده شود «زجره» مي گويند. كاربرد اين واژه در اينجا بخاطر آن است كه شدت، هول و هراس آنروز را بيشتر جلوه دهد فَإِذَا هُمْ يَنْظُرُونَ( ناگهان و بدون اطلاع قبلي و حتي بدون احضاريه، گردهم آمده و بهت زده مي نگرند و ميگويند: يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّين واي بر ما مگر قيامت بر پا شد؟![2] در همان حال وحشت و سرگرداني، صدايي از غيب، گوششان را نوازش مي دهد: )هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَِ آري. اين همان روز فصل و جدايي ميان حق و باطل است كه شما آنرا قبول نداشتيد. سپس شروع به پرخاش، ملامت و سرزنش يكديگر ميكنند. و هر يكي براي فرار از بازخواست و مواخذه و مجازات، سعي دارد كه جرم خود را به گردن ديگران بيندازد و خود را تبرئه كند! ولي كور خوانده است. اينجا دنيا نيست كه اگر اتهامي متوجه كسي شد، به راحتي خود را از آن، تبرئه كند و از مجازات دادگاه نجات يابد و ديگران را بجاي خود به دام اندازد. در ادامه آيات، خداوند مي فرمايد: إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ ترجمه: ما با مجرمان اينگونه رفتار مي كنيم. اگر در دنيا به آنها گفته مي شد: معبودي بحق جز پرودگار يكتاي عالم وجود ندارد، انكار و استكبار مي نمودند. و اگر گفته مي شد: هيچ قانون و دستوري جز شريعت رسول الله صلی الله علیه و سلم قابل پذيرش و اجرا نيست. بازهم تكبر و ابا مي ورزيدند و اگر گفته مي شد. نبايد جز در پيشگاه حق، در برابر كسي ديگر سر تسليم فرود آورد و كرنش كرد بازهم نمي پذيرفتند و تكبر مي كردند. كاش به همين بسنده مي كردند، اما آنها پا فراتر نهاده و داعيان حق را همواره تهديد، شكنجه، تبعيد و اعدام مي نمودند. هدفشان از اين كار، برداشتن آنها داعيان از سر راه بود، تا ديگران در برابر آنها سر تسليم فرود آورند و خيلي راحت به استثمار كشيده شوند. و در مقابل انواع ستم، مهر سكوت بر لب بگذارند. آنها مي خواستند كه انسانها بجاي اطاعت از پروردگارشان، از آنها اطاعت كنند. غوغاي دوزخيان در صحراي قيامت: احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ22مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ23وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[3] يگانه حاكم مقتدر صحراي قيامت، به مامورانش دستور ميدهد: احْشُرُو گردآوريد فرشتگان، بي درنگ ستمكاران، مشركين و معبودان باطل آنها چه از نوع سنگ و بت چه از نوع انسانها و جنها را از ميان جمع برمي گزينند و احضار مي كنند. صحنه هولناك و در عين حال رقت انگيزي است، همگان برهنه و ختنه ناشده حشر شده اند. هيچ يك از آنان حتي در فكر نگريستن به اندام برهنه ديگران نيست، تا چه رسد كه بنگرد. پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: قضيه خيلي مهم تر از آن است كه آنها متوجه اعضاي يكديگر بشوند»[4]. خدا يا چه صحنه ي عجيبي است! اجتماع ميلياردي جنها و انسانها و فرشتگان! انسانها، بدون استثنا، از آدم تا آخرين انسان روي زمين، قهرمانانشان، امراء و پادشاهانشان و .. همه با هم و در كنار هم گرد آمدهاند. چشمها خيره و مات، و قلبها تهي گشته است، مگر قلب و ديدهي كساني كه لطف خدا شامل حالشان شده است. برخي ،بينايي خويش و عده اي زبان و گويايي و گروهي حس شنوايي خود را از دست داده اند. يكي با چشم مي بيند كه اوضاع آشفته است، ميخواهد فرياد برآورد و چيزي بگويد ولي از آنجا كه سخن ديگران را نميشنود، تا بداند چه خبر است و چه بگويد، سكوت مي كند. آن ديگري كه لال و بي زبان شده، آه و فغان مردم را ميشنود، و ميبيند كه چگونه عرقها بر اثر پايين آمدن خورشيد با اندازه يك ميل از بدنها سرازيرگشته و انسانها را تا بنا گوش غرق ساخته است. ميخواهد فرياد برآورد و آه و فغان سر دهد ولي زبانش ياري نمي دهدكه اين خود، عذابي ديگر است. شخص نابينا همه چيز را ميشنود و احساس ميكند. زير دست و پاي ميلياردها انسان، لگدمال مي شود. از هر سو تنه ميخورد، گاهي ضربهاي بر پشت و گاهي بر چهره و گاهي بر شكمش وارد ميشود. همچنان در ميان انبوه جمعيت، حيران است و دست و پا ميزند سرانجام حوصلهاش سر ميرود، فرياد ميزند: رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرً[5] پروردگارا! من در دنيا داراي چشم بودم، چرا مرا نابينا حشر نمودي؟! شگفتا! اكنون چشم مي خواهي و از اينكه آنها را از تو گرفته اند، اعتراض مي كني! چرا در دنيا از دو چشم بينايت در تشخيص راه حق استفاده نكردي؟ چرا هنگامي كه داعيان راه خدا؛ تو را بسوي حق و حقيقت فرا مي خواندند، از آنان اعراض مي كردي و بر ادامه تكبر و غرور ات اصرار مي ورزيدي؟ اكنون وقت آن رسيده كه بخاطر آن كور شدنها و نديده گرفتن حق، پاداش به مثل داده شوي و براي هميشه از نعمت گرانبهاي بينايي محروم بماني: كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى[6]. ترجمه: همين است نتيجه نافرماني آيات من به تو رسيد و تو آنها را ناديده گرفتي. امروز تو نيز همانگونه ناديده گرفته مي شوي. گروهي كه وارونه حشر شدهاند! يكي از ياران پيامبر صلی الله علیه و سلم كه از شنيدن اين خبر، شگفتزده شده بود، گفت: چگونه ممكن است انسان، وارونه بر روي سر و صورت راه برود؟ آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: همان خدايي كه انسان را توسط پاها به حركت در مي آورد، قادر است كه در آنجا عده اي را با سرهايشان به حركت درآورد[7]. فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا[8]. پس بچشيد و ما هرگز چيزي جز عذاب را برايتان نمي افزائيم. دوزخيان، پوست و اعضاي بدن خويش را سرزنش ميكنند خداوند مي فرمايد: وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ.فصلت آيه 21 ترجمه: و روزي كه دشمنان خدا به سوي آتش دوزخ رانده ميشوند و بر لبه آن گرد آورده ميشوند. هنگامي كه آنجا ميآيند، گوشها، چشمها، و پوستهاي ايشان بر كارهايي كه ميكردهاند، گواهي ميدهند. آنان به پوستهاي خود ميگويند: چرا بر عليه ما شهادت داديد؟ پاسخ مي دهند كه خداوندي ما را به گفتار در آورده است كه همه چيز را گويا نموده است و هم او در آغاز، شما را آفريده است و به سوي او برگردانده شدهايد. در صحيح مسلم از آنحضرت صلی الله علیه و سلم روايتي نقل شده كه ميفرمايد: روز رستاخيز، خداوند يكي از بندگان مجرم را بدينصورت بازخواست مي كند: فلاني! مگر تو را در دنيا عزيز نكردم؟ مگر به تو سروري ندادم؟ و برايت همسري مهيا نساختم و در اختيارت نگذاشتم؟ اسب، شتر و .. امكانات رفاهي به تو ندادم ؟ بنده در پاسخ ميگويد: بلي. قبول دارم. آنگاه خداوند مي فرمايد: يقين داشتي كه روزي با من ملاقات خواهي كرد؟ مي گويد: بارالها! من به تو و پيامبرانت و به كتابهاي آسماني ات ايمان داشتم و پايبند نماز و روزه بودم، و از آنچه كه به من عطا نموده بودي به مستضعفان انفاق مي كردم و .. چندين عمل ديگر را كه انجام نداده،بر مي شمارد. خداوند مي فرمايد: اينجا در حضور من نيز ! دست از دروغ گويي بر نمي داري اكنون از وجود خودت گواه مي آوريم. مرد با خود مي گويد يعني چه! مگر كسي جرأت مي كند عليه من گواهي دهد؟! آنگاه مهر سكوت بر دهانش زده ميشود و بجاي زبان، پوست، دست و پا و ديگر اعضاي بدنش به سخن در ميآيند.[9] شگفتا ! گويا اين طاغوت بزرگ در صدد است كه با دروغهايش همانطوريكه در دنيا بندگان خدا را فريب مي داد، اكنون در ميدان محشر، خدا را بفريبد! غافل از اينكه خداوند، عالم به اسرار و درون انسانهاست )يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ[10]. ترجمه: خداوند، نگاه دز دانه ي چشمها و راز سينه ها را ميداند. شبيه اين روايت، روايت ديگري در مسلم نقل شده كه آنحضرت صلی الله علیه و سلم تبسم فرمود: از حال انسانيكه روز قيامت ميگويد: من جز اعترافات خويش، گواهي هيچ كسي را عليه خود قبول ندارم. خداوند ميفرمايد: باشد، از خودت گواه مي آوريم. سپس در حالي كه كراماً كاتبين حضور دارند، مهر سكوت بر دهانش مي زنند. و اعضاي بدنش را به سخن در مي آورند. آنها هر چه را كه مرتكب شده اند، اعتراف مي كنند. بعد از اينكه زبانش را رها مي كنند، خطاب به اعضاي بدنش مي گويد: نفرين بر شما. من بخاطر آسايش شما در دنيا دست به هر كاري زدم[11]. قرآن نيز به اين مطلب صراحت دارد:يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[12]. روزي كه زبانها، دستها و پاهايشان گواهي مي دهند به آنچه كه كرده اند. و در جايي ديگر ميفرمايد: به پوست بدن و اعضاي خود مي گويند: چرا عليه ما گواهي داديد؟ آنها مي گويند: ما را خدايي به سخن درآورد كه همه چيز را به سخن در ميآورد. فكر نميكرد روزي اعضاي بدنش كه از همه به او نزديكتراند، عليه او گواهي بدهند. با خود ميگفت: كسي جرأت نخواهد كرد عليه من گواهي دهد. خيال ميكند كه هنوز هم همان آقا و تاجر و صاحب پست و مقام است. تا اينكه ميبيند، پوست ، گوشت ، دست وپا و ساير اعضاي بدنش به سخن درآمدهاند، باورش نميشود. چگونه ممكن است دستهايم آنچه را كه لمس كرده و گرفتهاند و پاهايم، گناهي را كه بسوي آن قدم برداشتهاند، و شرمگاهم گناهي را كه مرتكب شده است اعتراف كند؟! با عصبانيت، فرياد ميزند و به اعضاي بدنش، ميگويد: چرا گواهي داديد؟ آنها در پاسخ با لحني كه حكايت از بندگي و تواضع در پيشگاه خدا دارد، ميگويند: أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ. ترجمه: ما را خدايي به سخن در آورد كه همه چيز را به سخن در ميآورد. سيدقطب ميگويد: «اينجا در حالي كه قبلاً در طول تاريخ، براي انسانها قدرت و حكومت خداوند بر جهان هستي منكشف شده و به آن پي برده بودند، اكنون پرده از حاكميت جديدي برداشته مي شود كه بدان فكر نكرده بودند؛ حاكميت خداوند بر اعضا و اجسام آنان». مي بينند كه چگونه اعضاي بدنشان در تصرف خدا درآمده و از او فرمان مي برند و بدستور خدا عليه آنها اعتراف ميكنند. تسلط و حكومتي كه حتي خود آنان نظير آن را بر اعضاي خويش نداشته و ندارند. وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ترجمه: روزي كه دشمنان خدا به سوي آتش رانده ميشوند و بر لبه آن گرد آورده ميشوند. صحنه عجيب و هول انگيزي است كه در آن، قدرت و تسلط خداوند بر اعضا و جوارح بشر به نمايش گذاشته مي شود. مجرمان از علايم خاصي كه در چهره دارند شناخته ميشوند كه ايناناند دشمنان الله! همه با هم و در كنار هم گردآوري شده و بسان گله هاي گوسفند بسوي آتش دوزخ سوق داده مي شوند و در فاصله چند متري آتش، متوقف شده، محاسبه ميگردند. گواهاني كه قبلاً كسي آنها را به حساب نميآورد براي شهادت بر ميخيزند. قدرت تكلم از زبانها سلب ميگردد. ديگر به سخن گفتن آنها نيازي نيست. در دنيا دروغ فراوان گفتند، استهزا كردند و .. اينك وقت آن فرا رسيده كه گوشها، چشمها و پوست بدن و دست و پا به اطاعت پروردگار خويش لب به سخن بگشايند و پرده از كردار زشت صاحبان خود بردارند. آنان به گمان خود، گناهان را دور از چشم خدا و بندگان خدا انجام مي دادند، و خيال ميكردند كه خداوند از نيت هاي پليد و اعمال زشت شان اطلاعي ندارد، ولي نميتوانستند گناه خود را از ديد چشم ، گوش و پوست و ساير اعضاي خود، بپوشانند، زيرا چنين چيزي ممكن نبود، چراكه اينها، اجزاي غير قابل انفكاك بدن مي باشند. چه نيروي شگفتي و چه تصرف عجيبي! كه انسان را، حتي در مقابل اعضاي بدن خودش ناتوان و زبون مي گرداند.[13] غوغا هنگام مشاهدهي آتش دوزخ خداوند ميفرمايد: وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ سبا 33. ترجمه: اي كاش ميديدي آن زماني كه ظالمان در پيشگاه پروردگارشان براي حساب نگاه داشته شدهاند. همه با يكديگر در گفتگواند و هر يك گناه خود را بر گردن ديگري مياندازد. مستضعفان و زير دستان به مستكبران و بالادستان ميگويند: اگر شما نبوديد (و ما را گمراه نميكرديد ما ايمان ميآورديم. مستكبران هم به مستضعفان ميگويند: مگر ما شما را از آن هدايتي كه نزد شما آمده بود، بازداشتيم، بلكه تبليغات مكارانه شما در شب و روز سبب شد كه ما از هدايت باز مانيم. در آن هنگامي كه شما به ما دستور ميداديد كه خدا را به يگانگي نشناسيم و انبازهايي را براي او قرار دهيم و سرانجام هر دو گروه پشيماني خود را پنهان ميدارند. بدانگاه كه عذاب را مشاهده ميكنند و ما غل و زنجيرها را به گردن كافران مياندازيم. آيا به آنان جزائي جز كارهايي كه ميكردهاند داده ميشود؟ زيردستان بينوا، رهبران خويش را متهم ميسازنديَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ اگر شما نبوديد و ما را گمراه نميكرديد، يقيناً ما ايمان ميآورديم. سيدقطب ميگويد: «زيردستان، مسئوليت اين بازخواست خطرناك و توقف نكبت بار ايستگاه محشر را به گردن مستكبران مي اندازند. و مستقيماً به آنها مي گويند: « شما باعث ايجاد اينهمه فلاكت و بدبختي براي ما شديد». اكنون بي پرده با آنها سخن مي گويند: زيرا مي دانند كه هيچ گونه خطري از جانب آنها تهديدشان نميكند. ولي در دنيا همواره خود را در مقابل زورگويان، ضعيف و ناتوان احساس مي كردند و سرتسليم فرود مي آورند و آزادي، كرامت و بينش خدادادي خود را ميفروختند و غلام حلقه بگوش آنان مي شدند. اما اكنون آنها در صحراي قيامت بسر مي برند، جايي كه از ارزشهاي مادي و زورگوييها خبري نيست. و از طرفي خود را مواجهه با عذاب دردناك ميبينند، از اينرو بدون كوچكترين واهمه اي به زورگويان ميگويند: لَوْلا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ. اگر شما نبوديد، ما ايمان مي آورديم. مستكبران كه خود به سرنوشت مشابه و چه بسا بدتري گرفتاراند، سخت از اين گستاخي زيردستان خود به خشم مي آيند و با ناسزاگويي پاسخ مي دهند: قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ ترجمه: مستكبران به مستضعفان مي گويند: مگر ما شما را از راه هدايت باز داشتيم؟ خير. بلكه خودتان گمراه بوديد. دفاعيات خود را با واژه هاي زيباي «هدايت» مي آرايند. چون سعي دارند خود را از نتيجه مسئوليت كار، برهانند در آنجا دني اين مستضعفان هيچ ارزشي نداشتند، نه تنها آنها را شايسته مشورت و نظر خواهي نمي دانستند، بلكه اصلاً آدم به شمار نمي آوردند. اگر احياناً اعتراضي مي كردند، به اعتراضشان توجهي نمي شد! ولي امروز كوره هاي دوزخ كه شعله هاي آتش از آن زبانه مي كشد. مستكبران را اندكي نرم ساخته كه حاضر شده اند اينگونه به اعتراض زيردستانشان گوش فرا دهند و در پاسخ آنها بگويند: أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ . اگر اين ماجرا در دنيا رخ مي داد، يقيناً مستضعفان در گوشه اي كِز كرده و به خود اجازه چنين گستاخي را نمي دادند! ولي اينك آنها در سراي آخرت بسر مي برند، جائيكه بيمهاي دروغين ،جايشان را به بيمهاي واقعي داده و ارزشهاي پوشالي و ساختگي جايشان را به ارزشهاي حقيقي سپرده اند. اينك وقت آن است كه چشمها باز شود و رازهاي نهفته آشكار گردد. بنابراين ،فرصت را غنيمت مي شمارند، سخن گفتن را بر سكوت، ترجيح ميدهند و تمامي برنامه ها و نيرنگهاي مستكبران را كه براي جلوگيري از راه حق و تقويت باطل، انجام داده بودند و فحشا و منكراتي را كه بخاطر بيراهه كشيدن هر چه بيشتر مردم، گسترش داده بودند، بازگو ميكنند: وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْدَادً ترجمه: مستضعفان مي گويند: خير. بلكه شما شب و روز، مكارانه مشغول بوديد و ما را دستور مي داديد كه كفر كنيم و با خدا شريك قايل بشويم. جدال بيهوده در نهايت، هر دو گروه به اين نتيجه مي رسندكه مجادله و گلايه به حال هيچ يك از آنها سودي ندارد و هر كدام بايد گرفتار مكافات عمل خويش شود. گروه مستكبر، علاوه بر بار سنگين زشت كاريهاي خود، بايد پاسخگوي گمراه نمودن زيردستان خودهم باشند. زيردستان مستضعف نيز سرنوشت مشابهي خواهند داشت. چون از يك طرف بخاطر گناهانشان بايد مكافات شوند و از طرف ديگر بخاطر پيروي كوركورانه از مستكبران و گوش به فرمان بودن آنها نيز بايد مجازات گردند. گفتني است به جهت اينكه آنها مستضعف و ناتوان بوده اند، رعايت حالشان نخواهد شد. چون خداوند، به آنان نعمت آزادي و بينش عطا فرموده بود، ولي آنها شخصيت خويش را نابود ساختند و نعمت آزادي را از دست داده، تن به بردگي سپردند و بينش و بصيرت خود را فروختند. در نتيجه، هر دو گروه بايد با سنگينترين نوعِ مجازات روبرو شوند. آنها زماني كه عذاب را با چشم سر مشاهده ميكنند بغض گلويشان را ميفشارد: وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ سعي ميكنند ندامت خويش را پنهان كنند)! غم و اندوه، درونشا نرا مي آزارد ولي قادر نيستند آنرا به زبان بياورند. علاوه بر آن، عذابي بس دشوار و دردناك آنها را در بر ميگيرد:وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُو غل و زنجير نيز به گردن آنها انداخته مي شود. بدينصورت رازهاي نهفته ي هر دو گروه، آشكار گرديد و نتيجه اين شد كه هم مستكبران و هم مستضعفان، ظالم بوده اند؛ آن يكي بخاطر زورگويي، استثمار و گمراه نمودن ديگران و اين يكي بخاطر تنزل از مقام والاي انساني خويش و عدم بهره گيري از آزادي و بينش خدادادي و تسليم شدن در مقابل زروگويان و متجاوزان. بدينجهت هر دو، با هم و در كنار هم در عذاب بسر خواهند برد و اين است پاداش كرداري كه انجام داده اند[14]. آتش نزديك آورده ميشود وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ[15]. فجر آيه 24 ترجمه: در آن روز دوزخ را حاضر آورند و نشان دهند. در آن روز انسان به خود ميآيد. ولي چنين به خود آمدني، كي سودي به حال او دارد؟ خواهد گفت: اي كاش براي زندگي خود چيزي پيشاپيش مي فرستادم. در آن روز هيچ كس عذابي بسان عذاب خدا به او نمي رساند. امام مسلم در صحيح خود، روايتي از آنحضرت صلی الله علیه و سلم نقل كرده كه مي فرمايد:«يؤتي بالنّار يَومئذٍ لها سَبْعُون ألف زَمَامٍ وَ مَعَ كُلِّ زَمام سَبْعُون ألف مَلَك يَجُرُّونها»[16]. ترجمه: آتش دوزخ را در حاليكه هفتاد هزار افسار دارد و هر يك از آنها بدست هفتاد هزار فرشته كنترل مي شود، ميآورند. آرزوي بازگشت به دنيا براي انجام اعمال نيك انسان مجرم، با صحنه هاي هولناكي در دوزخ ،مواجه مي شود كه آتش آن، توسط چندين ميليون فرشته، كنترل مي گردد و بسان حيوان درنده اي مي غردو از خلال شعله هايش، بفرموده رسول اكرم صلی الله علیه و سلم موجودي وحشتناك كه داراي گردن بسيار بلند و چشماني تيز بين و گوش شنوا و زبان گويا، مي باشد، سر بر مي آورد و مي گويد:« من براي بلعيدن سه گروه، ماموريت دارم: 1ـ كسانيكه براي خداوند شريك گرفته اند. 2ـ متمردين و ستيز ندگان با حق. 3ـ تصويرگران و مجسمه سازان[17]. با ديدن چنين صحنه هاي تكان دهنده و هولناك، فرياد ميكشد و بازگشت به روزهاي دنيا را آرزو مي كند: يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي اي كاش براي زندگيم چيزي جلو مي فرستادم كلمه «حيات» را مطلق آورده، زيرا در واقع، زندگي همان حيات آخرت است نه آنچه آنرا در دنيا زندگي و حيات پنداشته بود.أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ[18]. ترجمه: وقتي عذاب را مي بيند، مي گويد اي كاش راه بازگشتي وجود مي داشت تا من در زمره نيكوكاران در ميآمدم. شهيد سيد قطب ميگويد: اين آرزوئي است بيهوده كه هرگز برآورده نخواهد شد، زيرا پس از پايان زندگي دنيا، بازگشت و رجوعي در كار نيست. هم اينك كه شما در سراي عمل هستيد، يقيناً تنها فرصت گرانبها را در اختيار داريد كه پس از سپري شدن، دوباره تكرار نخواهد شد و بزودي در مورد آن، با سرزنش و توهين، بازخواست خواهيد شد:بَلَى قَدْجَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[19]. ترجمه: آري. آيات و نشانه هاي قدرت من به تو رسيد ولي تو آنها را دروغ پنداشتي و استكبار نموده از جمله كافران بودي. اظهار پشيماني بر گذشته انسان مجرم ،زماني كه انواع عذابها ي موعود را در آنجا با چشم سر مي بيند و از نزديك لمس ميكند از شدت حسرت و ندامت، انگشتان دست خود را گاز ميگيرد. اينجاست كه آرزو ميكند اي كاش سربازي از سربازان خدا يا حداقل بنده اي از بندگان صالح خدا مي بود. سرانجام، چون همه چيز را تمام شده مي بيند، لب به اعتراف مي گشايد و انگيزه گمراهي خود را اينگونه بيان ميكند. وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولً. فرقان 29 . ترجمه: و در آن روز ،ستمكار، هر دو دست خويش را از شدت حسرت به دندان مي گزد و مي گويد: اي كاش! با رسول خدا صلی الله علیه و سلم راه بهشت را بر مي گزيدم. اي كاش من فلاني را به دوستي نميگرفتم. بعد از آنكه قرآن بدستم رسيده بود، مرا گمراه كرد. شيطان براي انسان بسيار خوار كننده است. سيد قطب؛ در ذيل آيات فوق مي نويسد: سكوتي بر همه جا حكمفرماست. فرياد اسف بار و ناله هاي غم انگيزش رو به آسمان است . نحوه تعبير و آهنگ مخصوص آيات، موقف را طولاني تر و اثرش را عميق تر مي نمايد، طوريكه خواننده و شنونده، خود را در غم و اندوه و ندامت او شريك احساس مي كند! وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ. (هر دو دستش را گاز ميگيرد، چون يكي كافي نيست، يا ممكن است هر بار يكي را پس از ديگري. يا اينكه ندامت را در دستانش احساس و مجسم مي كند. آنگاه با عصبانيت، هر دو را با هم در دهان فرو برده ، گاز مي گيرد. كه اين حركت ،بيانگر حالت رواني و دروني انسان، هنگام خشم و غضب است. يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيل. اي كاش راه پيامبر را در پيش گرفته بودم و هيچگاه دامنش را رها نمي كردم و بيراهه نمي رفتم. پيامبري كه ديروز رسالتش را قبول نداشت و بعيد ميدانست كه خداوند چنين كسي را بعنوان پيامبر بفرستد يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيل. واژه فلان، دلالت بر فرد غير معين دارد تا شامل همه كساني باشد كه مردم را از راه خدا و پيروي پيامبران ،باز داشته اند. لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي او مرا از راه قرآن منحرف ساخت. معلوم نيست او شيطان بود يا از معاونين شيطان. وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُول حقا كه شيطان همواره در صدد رسواكردن انسان است تا او را در چنين موارد حساس و خطرناك، شرمنده و سرافكنده كند[20]. مشاجره و غوغا هنگام تحويل نامهي اعمال وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ الحاقه : 25ـ 32. ترجمه: و اما كسي كه نامه اعمالش به دست چپش داده ميشود؛ مي گويد: اي كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمي شد! و هرگز نمي دانستم كه حساب من چيست! اي كاش پايان بخش عمرم، همان مرگ بود و بس. دارايي من ، مرا سودي نبخشيد و به درد من نخورد. قدرت من از دست برفت.خداوند به فرشتگان مي گويد:او را بگيريد و به غل و بند و زنجيرش كشيد. سپس او را به دوزخ بيندازيد. سپس او را با زنجيري ببنديد و بكشيد كه هفتاد ذراع درازا دارد. سيد قطب؛ ميگويد: موقفي طولاني و حسرتي ممتد و آهنگي رقتانگيز و نا اميد كننده است. سياق آيات به نحوي ترتيب داده شده است كه موقف را طولانيتر جلوه ميدهد. به گونهاي كه شنونده گمان ميكند پاياني در كار نيست و اين درد و رنج را نهايتي نخواهد بود. و اين خود از شگفتيهاي قرآن در نحوهي ارائه مواقف است كه به تناسب تاثيري كه مي خواهد بگذارد، صحنه هائي را طولاني و برخي را كوتاه، جلوه مي دهد، چنانكه در آيات فوق برآنست كه صحنهي حسرت انگيز و درد و رنجي را كه در پي دارد خاطر نشان كند و آن را بصورت شفاف به نمايش بگذارد. چنانكه مي بينيم با آهنگ مخصوص، لحظه به لحظه، صحنه طولاني تر مي شود و آن انسان بيچاره آرزو مي كند اي كاش! در اينجا حضور پيدا نميكرد، و نامهي اعمال خود را بدست نمي گرفت و حساب خود را نميدانست. و اي كاش! همه چيز خاتمه مييافت و وجودش براي هميشه ناپديد ميگشت. و چون ميبيند، آنچه را كه در دنيا گردآوري نموده و بدان افتخار ميكرد، اينك هيچگونه سودي بحالش ندارد؛ با تأسف ميگويد: مال و ثروتم برايم كاري نكرد. قدرت و حكومتم از دست رفت.. نه مال و ثروت باعث دوري عذاب گرديد و نه حكومت باقي ماند و عذاب را دفع كرد ماليه.. سلطانيه.. هاء ساكن و قبل از آن ياء علت و قبل از آن الف مد، دست بدست هم داده ، حسرت و رنج و درد صحنه را بيشتر و عميق تر مينمايد. ناگاه از بالا دستور مي رسد، دستوري قاطعانه از طرف پروردگار كه از آن ،هول و هراس مي بارد:خُذُوهُ فَغُلُّوهُ او را بگيريد و به غل و زنجير كشيد ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ سپس به داخل دوزخش اندازيد ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ چه هولناك است ! و چه ترسناك و كشنده! و چه عظمتي پشت اين دستور نهفته است! «خُذوه» دستور ي از بالا. كه اين موجود بيچاره، كوچك و ناچيز را به لرزه در مي آورد. مأمورين ،بي درنگ از هر سو به اين حشره كوچك و پريشان حمله مي برند. «فَغُلوه» هر كدام از هفتاد هزار فرشته، زودتر به او برسد غل را به گردنش مي اندازد ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ گويي ما هم اكنون شاهد قضيه هستيم و مي بينيم كه آتش او را فرا گرفته و كبابش مي كند. ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ يك ذراع از زنجيرهاي دوزخ برايش كافي خواهد بود ولي كلمه «سبعين» هول و هراس و تاثير بيشتري بجا مي گذارد[21]. «خذوه» عين همان كلمهاي است كه او در دنيا براي داعيان راه خدا به كار مي برد، به اطرافيان و زندانبانان خود ميگفت: اينها را بگيريد و به دار آويزيد يا به زندان و بازداشتگاه ببريد. و اينگونه توسط مامورين ويژه، آنها را مورد شكنجه و تعذيب قرار مي داد. اينك شايسته است كه همان كلمه را بعنوان پاداش به مثل، بشنود و عذابي از جنس همان عملي ببيند كه انجام داده است. چنانكه مجاهد بزرگ سعيد بن جبير رضی الله عنه به حجاج گفت: به هر نحوي كه مرا به قتل برساني، خداوند، تو را در روز قيامت به همان نحو، به قتل خواهد رساند. غوغا و مشاجره دوزخيان در مسير دوزخ: خداوند مي فرمايد: يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ الحديد:15. ترجمه: روزي كه مردان و زنان منافق به مومنان مي گويند: منتظر ما بمانيدتا از نور شما روشني بگيريم. به آنها گفته مي شود: به عقب برگرديد و به دنيا برويد و نوري بدست آوريد! در اين حال ناگهان ديواري ميان آنان زده مي شود كه دري دارد، داخل آن رو به رحمت است و خارج آن رو به عذاب است. منافقان با فرياد به مومنان ميگويند: مگر ما در دنيا با شما نبوديم؟ مي گويند: بلي. و ليكن خويشتن را گرفتار بلا كرديد و چشم براه مانديد و شك و ترديد ورزيديد و آرزوها و پندارها شما را گول زد و اهريمن فريبكار شما را فريب داد تا اينكه فرمان خدا رسيد. پس امروز هم از شما و هم از كافران عوض و غرامتي پذيرفته نميشود. زاري و لابه منافقان در آن روز، مردان و زنان منافق را سراسيمه و حيران مي يابي كه با ذلت و خواري دست به دامان مومنان مي شوند و ميگويند: يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ اي مومنان بايستيد تا ما نيز با استفاده از نور شما به بهشت برويم . به هر سو مي نگرند، نوري روشن، لطيف و شفاف را مي بينند، ولي براي كسانيكه عمري در تاريكي و ظلمت بسر برده اند چگونه ممكن خواهد بود كه از آن نور، بهره ببرند و در پرتو آن ،مسيرشان را مشخص نمايند. آنها همچنان دست به دامان مومنان مي شوند و زاري مي كنند. ناگاه صداي دلخراشي به گوششان مي رسد:قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورً مي گويند: به عقب برگرديد و نوري را براي خود جستجو كنيد. اين دستور، طنز و تذكري بيش نيست، به كسانيكه در دنيا، نفاق و توطئه هايشان پس پرده و در تاريكي، برنامه ريزي مي شد. «برگرديد» به دنيا، جائي كه اعمال نفاق آميز انجام ميداديد. جاي عمل آنجا است و نور از آنجا بدست مي آيد. اينجا جاي حساب است و از نور ، خبري نيست. منافقان به مومنان متوسل ميشوند با وجودي كه بندگان فرمانبردار و نافرمان، عمري را در دنيا در كنار هم گذرانيده و در يك اجتماع بسر برده اند ، در آن روز قيامت بيدرنگ بين آنها فاصله و جدايي ميافتد. زيرا آنروز به روز فصل و جدايي مشهور است فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ در ميان آنان ديواري زده ميشود كه در آن سوي آن، رحمت و در اين سوي آن، عذاب وجود دارد. اين سد به گونه اي خواهد بود، كه از وراي آن، يكديگر را نميبينند، فقط صدايشان رد و بدل مي شود. در ادامه آيات، سخن منافقان را خطاب به مومنان مي خوانيم كه ميگويند: أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ مگر ما در دنيا با شما و در كنار شما نبوديم؟ مگر نه اينكه روي يك زمين زندگي ميكرديم. و در آن مُرديم. و اكنون روي همان برانگيخته شده ايم؟ مومنان در جواب ميگويند: قَالُوا بَلَى آري درست ميگوييد وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ لكن شما خود را دچار فتنهها ساختيد و از شاهراه هدايت بدور مانديد وَتَرَبَّصْتُمْ و از پذيرفتن حق باز ايستاديد). و هيچگاه از خود عزم و اراده نشان نداديد. وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ و آرزوهاي بيهورده فريبتان داد حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ تا اينكه دستور خداوند فرا رسيد و فرصت از شما گرفته شد. وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ و شيطان شما را در مورد خداوند، فريب داد. فريبنده بزرگ همان شيطان بود كه شما را از نظر فكري تغذيه نمود و آزمند ساخت. سپس مومنان با قيافهاي حق به جانب ادامه ميدهند: فَالْيَوْمَ لَايُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَامِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْوَبِئْسَ الْمَصِيرُ امروز از شما و از كافران هيچ غرامتي پذيرفته نميشود جايگاه شما دوزخ است و چه بد جايگاهي است. احتمال اينكه گويندهي اين جملات، خداوند يا فرشتگانش باشند نيز وجود دارد[22]. غوغا و مشاجره هنگام شنيدن سخنان شيطان معلوم نيست اين سخنراني توسط ابليس، قبل از ورود به دوزخ صورت ميگيرد يا بعد از آن. خداوند در مورد آن ميفرمايد: وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِيصٍ وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِي مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[23]. ترجمه: در آن روز همه در برابر خدا ظاهر و آشكار ميگردند. ضعيفان كه خود را بزرگ مي پنداشتند مي گويند: ما در دنيا پيروان شما بوديم. آيا ميتوانيد چيزي از عذاب خدا را از سر ما برداريد؟ آنها در پاسخ ميگويند: اگر خدا ما را به راه راست هدايت ميكرد، ما نيز شما را هدايت مي كرديم. هم اينكچه بيتابي كنيم و چه شكيبايي نمائيم، يكسان است و راه نجات و گريزي براي ما وجود ندارد. و شيطان هنگامي كه كار به پايان ميرسد و حساب و كتاب تمام ميشود ميگويد: خداوند به شما وعده راستيني داد و من به شما وعده دادم و خلاف وعده كردم و هيچگونه تسلطي بر شما نداشتم. جز اينكه شما را دعوت نمودم شما نيز دعوتم را پذيرفتيد. پس مرا سرزنش نكنيد بلكه خويشتن را سرزنش بكنيد. نه من به فرياد شما مي رسم و نه شما به فرياد من مي رسيد. من امروز از اينكه مرا قبلاً با خدا شريك ساختهايد تبري مي جويم. بيگمان كافران عذاب دردناكي دارند. غوغاي دوزخيان لحظهاي قبل از پرتاب در دوزخ خداوند مي فرمايد: وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بَلْ بَدَالَهُمْ مَاكَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ انعام :28. ترجمه: اگر تو آنان را مشاهده ميكني آنگاه كه كنار آتش نگاه داشته شده اند و مي گويند: اي كاش! به دنيا برگردانيده ميشديم و در آنجا آيات پروردگار را تكذيب نمي كرديم و از زمره مومنان مي شديم. بلكه كارهائي كه قبلا پنهان ميكرده اند، براي آنان آشكار گشته است .واگر هم بر گردانده شوند،به سراغ همان چيزي ميروند كه ازآن نهي شده اند.ايشان دروغگويند. حافظ ابن كثير، ميگويد: خداوند، در اين آيات، حالت كفار را كه كنار آتش متوقف شده اند و با چشم، آنهمه غل و زنجير و پديده هاي هول انگيز را مشاهده مي كنند، به تصوير كشيده است. آنها از دست پاچگي مي گويند:يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ [24]. از ميان بقيه آرزوها، اين آرزو واقعاً تعجبآور است كه ميگويند:وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و آنجا در زمره مومنان درآييم. در حاليكه يك عمر با مومنان و كلمه توحيد در ستيز بودند، و همواره داعيان توحيد و ايمان را به باد تمسخر مي گرفتند. اينك چه شده كه آرزوي ايمان مي كنند.درحالي كه وقت چنين آرزويي نيست، چرا در دنيا چنين نكردند؟! خداوند ميفرمايد: فرضاً اگر به دنيا برگردند بازهم همان راه قبلي را در پيش خواهند گرفت». آري. نفاق خصلت بسيار زشتي است و اين هم نتيجه نفاق. حتي اينجا كه شعله هاي آتش، در برابر ديدگانشان زبانه مي كشد، دست از سر آنها برنمي دارد، گمان مي كنند خداوند به راز دلهايشان آگاه نيست. و مي توانند با حيله و دروغ، از عذابش نجات يابند! غافل از اينكه كفر و نفاقشان كه در دنيا مخفي بود اينك آشكار ميگردد بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ. ابن كثير مي گويد: درخواست آنان براي بازگشت به دنيا، بخاطر ايمان و عمل صالح نيست، بلكه از ترس عذابي كه ميبينند، درخواست ميكنند تا با بازگشت به دنيا و كار نيك، از آن، نجات پيدا كنند. خداوند ميفرمايد: وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (فرضاً اگر بازگردانيده شوند، بازهم همان راه قبلي را در پيش خواهند گرفت. غوغا و مشاجره هنگام سقوط در دوزخ خداوند ميفرمايد: وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ وَلا صَدِيقٍ حَمِيمٍ فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ترجمه: و دوزخ براي گمراهان آشكار گردانده ميشود. و به آنها گفته ميشود: كجا هستند معبودههايي كه پيوسته عبادت ميكرديد غير از خدا. آيا آنها شما را كمك مي كنند يا خويشتن را ياري ميدهند؟ پس از آن، آنان (معبودان همراه گمراهان پرستش كنندگان پياپي به دوزخ سرنگون افكنده ميشوند و همه لشكريان شيطان. آنان در آنجا به كشمكش ميپردازند و ميگويند: به خدا سوگند ما در گمراهي آشكاري بودهايم. وقتي كه شما را با پرودگار جهانيان برابر مي دانستيم. و ما را جز بزهكاران كسي ديگر گمراه نكرده است. امروز ما اصلاً شفاعت كنندگاني نداريم. همچنين دوست صميمي و دلسوزي هم نداريم. كاش برگشتي دوباره به جهان ميداشتيم تا در زمره مومنان در ميآمديم. ابن كثير در تفسيروَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ ميگويد: آتش، آشكار و ظاهر مي گردد و از داخل شعلههايش گردن بلندي سر بر ميآورد. كه داراي صداي رعد آسا و ترسناك ميباشد. از ترس، جانها به لب ميرسد»[25]. سپس به آنها گفته ميشود: كجايند معبوداني كه بجز خدا آنها را پرستش مي نموديد و سود و زيان خود را مديون آنها ميدانستيد؟ آيا اكنون ميتوانند به شما كمك كنند؟ شما كه هيچ، براي خودشان ميتوانند كاري انجام بدهند؟ به آنها فرصت پاسخ به اين سئوالات داده نميشود. خداوند قهار در آنروز، سخت خشمگين است. طوري كه قبلاً هيچگاه بدينصورت خشم نگرفته است. نگهبانان دوزخ با اين دستور پرودگار: خُذوهُ فَغُلُّوه او را بگيريد و به زنجير بكشيد با سرعت عمل غير قابل وصفي موهاي پيشاني و پاهاي مجرمين را كه در زنجيرها محكم بسته شده است. ميگيرند، و با دستور مجدد خداوند:ثُمَ الجَيحمَ صَلوه او را در آتش پرتاب ميكنند. ابن كثير در تفسير اين دو آيه:فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ مينويسد: «كافران با رهبرانشان كه آنها را بسوي كفر و شرك سوق داده اند، با هم در دوزخ انداخته ميشوند[26]. سيدقطب ميگويد: اكنون بشنويم كه در دوزخ، خطاب به بتهايشان ميگويند: تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِين ٍ إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ[27]. بجاي خدا شما را كرنش و تعظيم مينموديم. شايد گاهي بياد خدا هم ميافتاديم ولي بيشتر شما را پرستش ميكرديم. اكنون اعتراف ميكنند. اما دير شده است و اعتراف، فايدهاي ندارد. سعي ميكنند بار مسئوليت گناهان خود را به عهده ديگران بيندازند، به عهده كساني كه باعث شده بودند اينها از راه حق منحرف شوند و به باطل روي بياورند ولي سرانجام، پي مي برند كه اين كوششهابي فايده است. و چاره اي جز اينكه جرم خويش را قبول كنند ندارند. فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِينَ واي بر ما كه امروز نه شفاعت كنندهاي داريم و نه دوست صميمي و دلسوزي. نه معبودان باطل را ياراي سفارش است و نه از دست دوستان كاري ساخته است. مشاجره و غوغا در صحن دوزخ در حالي كه نگهبانان دوزخ، مجرمان را گروه گروه در آن پرتاب مي كنند، دوزخ، آزمندانه فرياد مي زند: هل من مزيد، هل من مزيد. باز هم بياوريد، بازهم بياوريد. نخست رهبران و سردمداران كفر، و سپس پيروان و زيردستان آنها را به دوزخ مي اندازند. فرشتگان به پيشينيان ميگويند:هذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ اين گروه نيز با شما وارد دوزخ مي شوند. بزرگان قوم كه از ذكر گذشته تاريك و از هر چيزي كه ياد آنرا در خاطره ها زنده كند سخت متنفر و بيزارند، با خشم و عصبانيت ميگويند: لامَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا النَّارِ خوش نيامدند و خوشي نبينند. آنها وارد شونده در دوزخاند با ورود آنها غوغا به پا مي گردد و لعن و نفرين شروع ميشود. پيروان، خطاب به سروران خود ميگويند:قَالُوا بَلْ أَنْتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ شما خوش نيامديد و خوشي نبينيد زيرا اين شما بوديد كه چنين جايي را بهره ما ساختيد. و چه جايگاه بدي است. قَالُوا رَبَّنَا مَنْ قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ پروردگارا! هر كس چنين جايگاه وعذابي را نصيب ما نموده است، عذاب او را در آتش دوزخ چندين برابر گردان. بعد از خشم و غوغا و مشاجره، رو به بكديگر مي كنند و ميپرسند :مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ أَأَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ([28]. چرا كساني را كه در دنيا ايشان را در زمره بدكاران بحساب مي آورديم، نمي بينم؟آيا ما اشتباهاً در دنيا ايشانرا حقير و ناچيز گرفته بوديم و مسخره ميكرديم. اكنون در بهشت به سر مي برند و يا اينكه در دوزخ اند و چشمان ما نميتوانند ايشان را ببينند. إِنَّ ذَلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ اين يك واقعيت است، نزاع و سخنان خصمانه دوزخيان با يكديگر، رخ خواهد داد. سران كفر از اينكه بندگان مومن خدا را در كنار خود در عذاب نمي بينند شگفت زده مي شوند. زيرا در دنيا همواره آنها را به باد تمسخر مي گرفتند و شكنجه مي كردند و به ديوانگي و افراط و تحجر و.. متهمشان ميكردند. امروز كجايند؟ چرا در عذاب ديده نميشوند؟ مگر نه اينكه در دنيا ما آنها را فاسق، زشت كردار و مرتجع ميدانستيم؟! شايد بخاطر همان گناهاني كه ما آنها را بدان متهم ميكرديم، اكنون در بند ديگري از دوزخ بسر مي برند. غافل از اينكه آنها بخاطر عبادت و بندگي مخلصانه خدا، هم اكنون داخل بهشت در قصرهاي ساخته شده از طلا و نقره و در ميان درختان مثمر و معطر كه از زير آن ها نهرهاي شير، شراب و شهد و آب زلال جاري است، بسر مي برند. و علاوه بر آن در كنارشان زنان بسيار زيبا و خوش قيافهاي وجود دارد كه اگر يكي از آنان، نيم نگاهي به دنيا افكند، تجلي چهره اش خورشيد را تحت الشعاع قرار خواهد داد. و اگر چارقد يكي از آنان را در دنيا بحركت درآورند، از بوي خوش آن، دنيا معطر خواهد شد. زير قدمهايشان بجاي خاك، زعفران فرش شده است. و هر جمعه به ديدار پروردگارشان مشرف مي شوند. خلاصه اينكه آنها در نعمتهائي بسر مي برند كه نظير آنرا بشر نه با چشم ديده، نه با گوش شنيده و نه در ذهن كسي خطور كرده است. باز هم لعن و نفرين بعد از اينكه در دوزخ مستقر ميشوند، رو به يكديگر نموده و نفرين مي كنند. خداوند در اين مورد مي فرمايد: قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ[29] . ترجمه: خداوند مي گويد: به همراه گروه هايي از كافران انس و جني كه قبل از شما رفته اند، وارد شويد. آنگاه هر وقت گروهي داخل آتش شود، گروه همجنس قبل از خود را نفرين مي كند تا آنگاه كه همه بهم مي رسند و گرد هم جمع مي شوند، آنوقت گروه بعدي خطاب به گروه قبل از خود مي گويد: پروردگارا! اينان ما را گمراه كرده اند پس آتش آنان را چندين برابر گردان. خداوند ميگويد: عذاب هر يك از شما چندين برابر است ولي نميدانيد. تصور كنيم: آنها هم اكنون لخت و عريان در ميان شعلههاي آتش دوزخ بسر ميبرند، نه مرگ بسراغشان ميآيد و نهدر عذابشان تخفيفي داده مي شود. از شدت درد و رنج، آه و فغانشان به آسمان ميرسد، به لعن و نفرين يكديگر مي پردازند. هر گروهي كه وارد ميشود، گروه قبل از خود را مقصر ميداند و نفرين ميكند. پس از اينكه هر يك به تناسب جرم، در جايگاه مخصوص خود قرار ميگيرند، زيردستان و پيروان كه اينك تلخي عذاب را چشيده و لمس كردهاند و نتيجه ناگوار پيروي كوركورانه از مستكبران را با چشم سر ديده اند، عليه مستكبران، دست به دعا ميشوند و ميگويند:رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ بارالها ! اينها باعث گمراهي و انحراف ما شدند. بدين جهت بر عذابشان بيفز. اما از آنجا كه دوزخ جائي نيست كه خواسته ها در آن برآورده شود، خداوند به خواسته آنان چنين پاسخ مي دهند: لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ براي همه شما، عذاب چند برابر خواهد شد. مستكبران نيز ساكت نمي نشينند و خطاب به زيردستان ميگويند: فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ شما هيچگونه فضيلتي بر ما نداشتيد و مانند ما گمراه بوديد و بيراهه رفتيد، و اينك هيچ گونه امتيازي بر ما نداريد. فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ به همه آنان گفته ميشود: عذاب را بخاطر اعمالي كه مرتكب شده ايد، بچشيد. غوغا و مشاجره با نگهبانان دوزخ امام ترمذي روايتي نقل كرده است كه آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: آب جوشان بر فرق سر دوزخيان ريخته ميشود كه به داخل جسمشان نفوذ مي كند و محتويات شكم شان مانند پيه گداخته شده ، فرو ميريزد و دوباره به حالت اول باز ميگردد. در روايتي ديگر كه امام مسلم نقل كرده است ميفرمايد: «ضِرْسَ الْكَافر أونْاُ ب الْكَافر مِثْلُ أحُد و غلْظَ جِلْدِه مَسِيْرَةُ ثَلاث». ترجمه: دندان دوزخيان به بزرگي كوه احد، و كلفتي پوستشان به اندازه مسافت سه روز خواهد بود. در روايتي ديگر آمده است كه فاصله ميان دو كتف كافر، در روز قيامت به مسافت سه روز با سواري خواهد بود[30]. زماني كه پوست بدنشان ميسوزد و زغال ميشود، بدستور خداوند، مجدداً روكش تازهاي روي جسمشان كشيده ميشود، تا طعم عذاب را بيشتر بچشند. بنابراين آنها آرزوي مرگ ميكنند. تا بوسيله آن، از عذاب نجات پيدا كنند. چنانكه مالك؛ سردسته نگهبانان دوزخ؛» را به فرياد ميخوانند: وَنَادَوْا يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ترجمه: اي مالك! پرودگارت ما را بميراند و نابودمان كندتا بيش از اين رنج نبريم. مي گويد: شما اينجا ميمانيد. خداوند به آنها ميگويد ما حق را براي شما آورديم ولي اكثر شما حق را نپسنديديد و آن را دشمن داشتيد. سيدقطب ميگويد: اين صداي فرياد دوزخيان است كه به گوش ميرسد. فريادي دلخراش از مسافت بسيار دور. از پشت ميلهها و درهاي بسته دوزخ. فرياد ستمگران و مجرمان است. اين فريادها نه بخاطر نجات است و نه بخاطر امداد و استغاثه. زيرا به يقين ميدانند كه چنين چيزي ممكن و ميسر نيست. اين فريادها بخاطر مرگ است، تا به سراغشان بيايد و راحتشان كند. مرگ براي آنها به آرزويي دست نيافتني تبديل شده است. چه آرزويي؟! اين آرزو، حكايت از درد و فشار طاقت فرسا يي دارد. ما به خوبي مي توانيم از پشت اين فريادها و اين آرزوها، انسانهايي را ببينيم كه عذاب ، نيروي تشخيص را از آنها گرفته است و جسم ها را تماشا كنيم كه فشار فوق العاده عذاب، آنها را مجبور ساخته تا بياختيار چنين فرياد تلخي بر زبان بياورندكه: يَامَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ. اما پاسخ درخواستشان، تلختر و ناگوارتر است و در آن ،هيچ گونه شفقت و ترحمي به چشم نميخورد: قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ (شما همين جا ماندگار خواهيد بود[31]. آنها با انواع شكنجه و عذاب، روبرو خواهند شد، عذابهائي كه نه ديده اند و نه شنيده اند و نه در خاطرشان آمده است. از شدت حسرت و ندامت، به گريه مي افتند. در روايتي آمده است كه آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: « دوزخيان آنقدر گريه مي كنند كه اشك چشمانشان خشك مي شود و پس از آن، بجاي اشك، خون از ديدگانشان جاري ميشودكه در اثر آن، شكاف پديد مي آيد[32]. ولي چه سود؟ مگر اين اشكها و اين گريه ها در آنجا باعث تخفيف عذاب خواهد بود؟ غوغا و مشاجره ادامه مي يابد، صدايشان بالا ميگيرد خداوند ميفرمايد: وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ قَالُوا أَوَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَىقَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ[33]. ترجمه: وقتي كه آنان در آتش با يكديگر به مجادله مي پردازند، ضعفا به مستكبران ميگويند: ما در دنيا پيرو شما بوديم، پس آيا ميتوانيد بخشي از عذاب دوزخ را از ما بگيريد؟ مستكبران ميگويند: خير همه ما در آن دوزخ بسر ميبريم. خداوند بين بندگان چنين فيصله نموده است. آنگاه همه دوزخيان كساني كه در آتش بسر ميبرند به نگهبانان دوزخ ميگويند: از خدا بخواهيد كه عذاب را براي يك روز به ما تخفيف بدهد. آنها مي گويند: مگر فرستادگان خدا نزد شما با دلايل روشن نيامدند؟ ميگويند: بلي آمدند. آنها ميگويند: پس خدا را به فرياد بخوانيد و دادو فرياد كافران، بيهوده است. سيدقطب مي گويد: زيردستان در كنار اربابانشان در آتش بسر خواهند برد. براي آنان بخاطر اينكه پيرو و دنباله رو بوده اند و از خود، رأي و اختياري نداشتهاند و بسان گوسفند، به هر طرف سوق داده شده اند، سفارش نخواهد شد و عذاب شان تخفيف نخواهد يافت. زيرا خداوند، به آنان شرافت و كرامت انساني، مسئوليت فردي و اختيار و آزادي عنايت كرده بود ولي آنان از كرامت خود، دست كشيدند و از مقام والايي كه خداوند به آنها عطا بود فرود آمدند. شخصيت خود را فروختند و دنباله رو ظالمان و ستمگران شدند. هيچگاه حاضرنشدند در مقابل خواسته هاي نامشروع مستكبران «نه» بگويند. عقل و خرد خويش را بكار نبستند. هرگز ندانستند و نخواستند بدانند كه به كجا سوق داده مي شوند! تنزل آنها از موهبتهاي الهي و پيروي بي چون و چرا از مستكبرين، عذري نيست كه باعث كاهش عذاب آنان بشود. پيشوايان، همانگونه كه در دنيا آنها را بسان گوسفند، به هر جا كه مي خواستند، سوق مي دادند. اينك در آخرت نيز آنها را با خود بسوي آتش سوق مي دهند. آنها با لحني عاجزانه به سروران خود ميگويند: فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِنَ النَّارِ. مگر شما در دنيا وانمود نميكرديد كه ما را بسوي صلاح و رستگاري سوق ميدهيد، و از حقوقمان دفاع ميكنيد، و از هر نوع ضرر و زيان و دشمني نجاتمان ميدهيد! مستكبران كه از سرزنشهاي زيردستانشان به تنگ آمدهاند، اينك پس از عمري استكبار و ددمنشي، لب به اعتراف ميگشايند و با احساس شكست و خاطري آزرده اينگونه پاسخ ميدهند:قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ[34].اينجا همه ناتوان و درمانده ايم. يار و ياوري نداريم. در رنج و مصيبت شريكيم، همه با هم در عذاب بسر مي بريم. بنابراين چه لزومي دارد كه شما خواهان افزايش عذاب ما بشويد؟! إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ رأي نهايي دادگاه، توسط قاضي كل، صادر شده است. امكان بازنگري پرونده و تجديد نظر هم وجود ندارد. تغيير و تخفيفي هم در كار نيست. چه كسي ميتواند حكمي را كه خداوند صادر نموده است تغيير دهد؟ نهايتاً هر دو گروه به اين نتيجه ميرسند كه هيچ ملجأ و پنا هگاهي از عذاب و جود ندارد و ناچار، بايد به خود پرودگار مراجعه نمايند. اينجا است كه همه با هم رو به نگهبان دوزخ مي كنند و با كمال ذلت و خواري اينگونه به زاري مي افتند:وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ اي نگهبان دوزخ! از خدا بخواهيد كه عذاب را، حتي براي يك روز، به ما تخفيف دهد.[35] حافظ ابن كثير ميگويد: چون دوزخيان ميدانند كه خداوند به فريادشان توجهي نميكند، زيرا قبلاً فرموده اخْسَئُوا فِيهَاوَلَاتُكَلِّمُونِ بِتمرگيد در آن و با من سخن مگوئيد). بنابراين رو به نگهبانان دوزخ، مي كنند و به آنان مي گويند: شما از خداوند بخواهيد تا عذاب را براي يك روز هم كه شده، تخفيف دهد. آنها در پاسخ ميگويند:أَوَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مگر توسط فرستادگان الهي براي شما اتمام حجت نشد؟ قالوا بلي. فرشتگان مي گويند: پس ما هرگز چنين درخواستي نميكنيم. زيرا اصلاً دوست نداريم كه شما نجات پيدا كنيد. ما از بندگان نافرماني چون شما بيزار و متنفريم. و به شما خاطرنشان مي كنيم كه هر چه فرياد سردهيد، نه كسي به فريادتان توجه خواهد كرد و نه در عذاب تان تخفيف داده خواهد شد:وَمَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِيضَلَالٍ يعني نه كسي آنرا ميشنود و نه ميپذيرد[36]. قطعاً اين پاسخ نگهبانان براي دوزخيان، بسيار دشوار و ناگوار خواهد بود. آري. اينها همان كساني هستند كه ديروز در دنيا با فقرا و مستضعفان با خشونت رفتار ميكردند و آنها را از خود طرد مينمودند و داعيان راه خدا را بجز اينكه مردم را بسوي اطاعت حق و ترك معصيت فرا ميخواندند، تحقير و تمسخر مينمودند و در كنفرانسها و رسانههاي عمومي بر آنها ميتاختند. اينك در دادگاه عدل الهي با آنها مقابله به مثل خواهد شد. يعني در عوضِ ناديده گرفتن احكام خدا و اعراض از حق، آنها را ناديده ميگيرند. و درخواستشان براي تخفيف عذاب نه رهائي كامل و آنهم براي يك روز، پذيرفته نميشود. نگهبانان دوزخ به گريه و زاري و فريادهايشان هيچگونه توجهي نمي كنند و پاسخي نمي دهند. اعتراف نهايي گرچه مجرمان و ستمكاران پس از برخاستن از قبرها، پيوسته خود را سركوفت مي زنند، اشك مي ريزند و با ابراز تاسف، به گناهان خويش اقرار مي كنند، اما اعتراف نهايي آنها، زماني است كه وارد دوزخ مي شوند و قلبهاي سختشان كه تا ديروز هيچ موعظه، هشدار و نويدي در آنها اثر نميگذاشت، در آغوش شعلههاي آتش قرار ميگيرد. خداوند ميفرمايد: يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرً[37]. ترجمه: روزي را خاطرنشان ساز كه چهرههاي ايشان در آتش زير و رو و دگر گون ميگردد، ميگويند: اي كاش! ما از خدا و پيغمبر فرمان مي برديم. و ميگويند: پرودگارا ! مااز سران و بزرگان خود پيروي كرده ايم، و آنان ما را از راه، بدر بردهاند و گمراه كرده اند. پرودگارا ! آن ها را دوچندان عذاب كن و كاملاً از رحمت خود بدور بدار. ابن كثير در توضيح اين آيات مي نويسد: يعني بر روي چهرههاي خود در آتش ميغلطند و همچون سيخ كباب، اينطرف و آنطرف غلطانيده ميشوند. وقتي گونههابشان بر آتش نهاده ميشود، در دل تمنا مي كنند: اي كاش! در دنيا خدا را خالصانه بندگي ميكرديم و راه پيامبر را پيش مي گرفتيم[38]. اكنون به يقين رسيده اند كه در دنيا به رهبري سردمداران پيرو شيطان، راه خطا پيموده اند. از اينرو پس از آنكه عمري را به ذلت و خواري و بردگي و سرور پرستي، سپري كرده اند، اينك با عصبانيت به آنان پرخاش مي كنند. منظره جالبي است. برده در مقابل ارباب خويش لب به اعتراض و پرخاش مي گشايد ولي متأسفانه دير شده است و ديگر اين اعتراضات فايدهاي ندارد. قبلاً بايد اين كار را ميكرد. خداوند ميفرمايد:وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِهَا تُكَذِّبُونَ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ[39]. ترجمه: و كساني كه ترازوهاي اعمال آنها سبك و بيارزش باشد. ايشان اند كه دچار خسارت شده، و براي هميشه در دوزخ بسر خواهند برد. شعلههاي آتش دوزخ صورتهاي آنان را فرا ميگيرد و بريان مي كند و آنان در آن با چهره اي در هم كشيده بسر خواهند برد. خداوند به آنها مي گويد: مگر آيات من بر شما خوانده نشد و شما آنها را دروغ مي ناميديد؟مي گويند: پرودگارا! بدبختي ما بر ما چيره گشته بود و ما مردمان گمراهي بوديم. پرودگارا! ما را از آتش دوزخ بيرون بياور و اگر بعد از اين به كفر و عصيان برگشتيم، ما ستمگر خواهيم بود. خداوند مي فرمايد: بتمرگيد در آن، و با من سخن مگوييد. مگر فراموش كرده ايد كه گروهي از بندگان من ميگفتند: پرودگارا! ايمان آورده ايم. پس ما را ببخش و به ما رحم فرما و تو بهترين رحم كنندگاني. شما ايشان را به باد تمسخر ميگرفتيد تا آنجا كه سرگرم شدن به تمسخر ايشان ذكرو عبادت مرا از يادتان برده بود و كارتان هميشه خنديدن بدانان بود و بس. من امروز به خاطر صبري كه آنها كردند، پاداششان دادم و آنها از رستگاراناند. ابن كثير در تفسير اين آيات مي نويسد: اين گروه ميگويند براي ما اتمام حجت شد، اما بدبختانه ما از پذيرفتن و پيروي آن، سر باز زديم، كه در نتيجه، از انتخاب راه حق، محروم مانديم و به انحراف كشيده شديم. ايشان همچنان در آتش عذاب، باقي مي مانند و هر روز بر ميزان عذابشان افزوده مي شود. كفار و مشركين براي هميشه در آن خواهند ماند . اما اهل ايمان، پس از مكافات به اندازه جرم، كه ممكن است چندين هزار سال طول بكشد بيرون آورده ميشوند. فراموش نكنيم كه يك روز آخرت، معادل هزار سال دنيا خواهد بود. [1] الصافات آيه 19-35 [2] في ظلال القرآن [3] الصافات آيه 23-22 [4] متفق عليه [5] طه ايه 125 [6] طه آيه 126 [7] متفق عليه. [8] نبأ آيه 30 [9] مسلم [10] غافر آيه 19 [11] مسلم. [12] نور آيه 24 [13] في ظلال القرآن . [14] في ظلال القرآن. [15] فجر آيه 24 [16] مسلم. [17] ترمذي با تحسين ارناووط . [18] زمر آيه 58 [19] في ظلال القرآن . [20] في ظلال القرآن. [21] في ظلال القرآن: 6/368 [22] في ظلال القرآن: 6/ 3486 [23] ابراهيم آيه 21ـ 22 [24] تفسير ابن كثير [25] تفسير ابن كثير [26] تفسير ابن كثير [27] شعرا آيه 97ـ 98 [28] ص آيه 63 [29] اعراف 38ـ39 [30] مسلم. [31] في ظلال القرآن [32] ابن ماجه و به تحسين آلباني [33] مومن آيه 47ـ 50 [34] غافر آيه 48 [35] في ظلال القرآن [36] تفسير ابن كثبر [37] احزاب آيه 66ـ 68 [38] ابن كثبر [39] مومنون آيه 103 ـ 111 به نقل از: آواي بهشتيان و غوغاي دوزخيان، تأليف: عبدالحميد البلالي، ترجمه: عبدالله ريگي احمدي مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|