|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>شیعه > عقیده شیعه نسبت به قرآن
شماره مقاله : 3511 تعداد مشاهده : 359 تاریخ افزودن مقاله : 21/6/1389
|
عقیده شیعه نسبت به قرآن عقیدهي شیعه در دورهی اول نسبت به قرآن هرکس بخواهد عقیدهي شیعه نسبت به قرآن را با یقین بداند و در مورد آن بحث و تحقيق نماید، باید به کتابها و منابع و مراجع آنها در تفسیر و حدیث مراجعه کند، تا در حکم كردن منصف و در نتیجهگیری عادل باشد؛ زیرا محور عقاید و اعتمادشان در اختلاف با ديگران بر آن منابع و مراجع است، و فقط با روایاتی که به گفتهي خودشان از پیشوایان معصوم نسل علی رضی الله عنه که از راههای مخصوص و اسنادهای ویژهي خود روایت کردهاند، از دیگر فرقههای مسلمان جدا میشوند. چنانکه یک شیعهي معاصر در ردّ ما گفته است: «اما دین ما از چیزهايی که آن را زشت نماید یا سبک گرداند پاک و منزه است؛ زیرا اصول و فروع این دین از اهل بیت پیامبر امتداد یافته است و آنان به آنچه نزد پیامبر است، داناترند و به چیزی که در قرآن بر جدشان نازل شده است آگاهترند و آنان خزانهي علم و دروازهي حکمت و زبانهای وحی او هستند. اولین شخص ايشان علیبن ابیطالب است که برادر[1] و داماد و وصی و آگاه بر همه اسرار پیامبر است، او کسی است که همهي صحابه از جمله خلفاء، به علم وی احتیاج داشتند و او به علم هیچ یک از آنان محتاج نبود. او کسی است که شوقی دربارهاش گفته است: وی عین پیامبر برگزیده و فرع اوست و هنگام ملاقات، دین و شرع اوست ابوبکر و عمر از او علم گرفتهاند و خورشید و ماه دو نسخه از اویند هیچ خیری در دین نیست که تکیهگاهش اهل بیت نباشد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را قرین کتاب خداوند كرده و سپس آن دو را سبب هدایت بشر قرار داد به شرطی که به آن چنگ بزنند و آن دو هرگز از همدیگر جدا نميشوند[2]. همچنین اهل بیت، منبع دین ما و نشاندهندهي احکام ما هستند[3]. دیگری گفته است: شیعه جز محبت و تمسّک به اهل بیت و اخلاق آنان، هیچ گناهی ندارند[4]. این مطلب و ديگر افتخارات مشابه اين بسیار فراوان است و همهي کتابهایشان مملو از این گونه مطالب است، اما ما به سخنان دو نفر از آنان که بر ردّ ما قد علم نمودهاند، اکتفا میکنیم. يك پژوهشگر منصف بايد هیچ چیزی را به این قوم نسبت ندهد مگر این که از جانب پیشوایانشان ثابت شده باشد و ظاهراً هم چیزی ثابت نمیشود مگر زمانی که آن مطلب در کتابهای روایات و احادیث آنان ثبت شده باشد، به ویژه کتابهای قدیمی که این روایات را با سند نقل کردهاند، یا پیشوایان معصوم ايشان بر صحت آن روایات اتفاق نظر داشتهاند. ما در این فصل خود را ملزم ميدانيم که هیچ چیز ننویسیم جز این که از امامان دوازدهگانهي آنها و از کتابهایی که نزد خودشان مورد اعتماد است، نقل شده باشد، تا بیان شود که شیعه در عصر ائمه مجموعاً و بدون استثناء معتقد بودهاند که قرآن تحریف شده و تغییر یافته است، و در آن زیاده و نقص بسیار صورت گرفته است. بنابراين ما از کتاب الکافی، تألیف کلینی شروع میکنیم که دربارهي آن گفته شده: «با شکوهترین كتاب در ميان کتب چهارگانه اصول الكافي است كه مورد اعتماد شيعه بوده و در منقول از آل پیامبر صلی الله علیه و سلم مانند آن نوشته نشده است و تألیف ثقةالإسلام محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی ـ متوفی سال 328 هجری ـ میباشد»[5]. همچنين «از ارزشمندترین کتب اسلامی و بزرگ ترین تصنیفات امامیه میباشد که مانند آن برای امامیه تألیف نشده است. مولی محمد امین استرآبادی كه نكتهها و فوائدي از او نقل شده گفته است: از استادان و علمای خود شنیدهایم که در اسلام کتابی همتا و همانند يا شبيه آن تصنیف نشده است[6]. همچنین کتاب «کافی» بزرگترین، معتمدترین، کاملترین و جامعترین اصول چهارگانه است؛ زیرا حاوي تمام مطالبي است كه در اصول چهارگانه موجود است علاوه بر اينكه از چيزهايي اضافي و زشت تخلیه شده است[7]. خوانساری يادآور شده که محدث نیشابوری دربارهي «کافی» گفته است: ثقةالإسلام، الگوی رهبران و ماه تابان کامل و جامع سنتها و روایات در حضور سفیران امام مهدی ـ بهترين سلام بر او باد ـ شیخ ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی رازی، زندهکنندهي طریقت اهل بیت در اول قرن سوم، مؤلف و گردآورندهي کافی در مدت 20 سال، متوفای قبل از وقوع غیبت کبری است، کتابش نیاز به تعریف ندارد؛ زیرا آن کتاب به محضر نواب مهدی رسیده است و بعضی از شیعیان بلاد دور دست از وی درخواست تألیف کتاب کافی را نمودهاند؛ چون وی در حضور کسانی بوده که به علم آنان اعتماد داشته است. پس آن کتاب را تألیف و تصنیف و آرایش داد و حکایت شده است که کتاب کافی به محضر امام مهدی عرضه شد، پس فرمود: (این کتاب) برای شیعان ما کافی است[8]. و حسین علی مقدم، دربارهي «کافی» گفته است: بعضی از علماء معتقدند که آن کتاب بر امام قائم عرضه شده است ـ یعنی، امام دوازدهم غائب موهوم و خيالي شيعه ـ امام آن را تحسین کرده و گفت: این کتاب برای شیعان ما کفایت میکند[9]. و (گفتهاند:) «کلینی از علما و محدثان بيشمار اهل بیت روایت کرده که از نظر کثرت نهایتی ندارد، پس کتاب وی خلاصهي آثار صادقین متعال گنجينهي سنت و راه و روش ايشان است»[10]. این اندکی بود از سخنانی که دربارهي این کتاب گفتهاند. و اما آنچه دربارهي خود او گفتهاند، نجاشی گفته است: کلینی در زمان خود در رأی و نظر، بزرگ و سرور علمای ما بود و در حدیث، معتمدترین و استوارترین مردم بود[11]. و ابن طاوس گفته است: «کلینی» استادی است موثق و امانتدار، و در روايت در بالاترين سطح و در تدریس صادقترین است[12]. و قمی گفته است: مجدد مذهب امامیه در قرن اول، محمد بن علی باقر متعال ، امام پنجم شیعیان بود، و در ابتدای قرن دوم، علی بن موسیالرضا متعال ، امام هشتم آنان بود و در اوایل قرن سوم، ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی بود[13]. و خوانساری گفته است: شأن این مرد، شکوهمندتر و بزرگ تر از آن است که بر بزرگان هر دو گروه شیعه و سنی –مخفی بماند، یا در مقابل دید دیگران لباس ابهام را به تن کند، یا روزی فرا رسد که پرتوافشانی آن از میان برود؛ زیرا او در حقیقت امین اسلام، و در طریقت راهنماي رهبران و در شریعت، پیشتاز شکوهمندی است و هیچ کس مخالف موثق بودن او نيست، و در والامقام بودنش نزد پیشوایان بشر شکی نیست و همهي طائفهي شیعه اتفاق دارند بر این که او معتمدترین محمدهای سهگانه[14] است که دارای کتب چهارگانه و از رؤسای این شریعت هستند[15]. پس این کافی و این هم، کلینی است. چنانکه در کافی از علیبن حکم و او از هشام بن صالح و او از ابیعبدالله متعال روایت کرده که گفت: «به درستی قرآنی که جبرئیل آن را به سوی محمدص آورده بود، هفده هزار آیه بود»[16]. در حالی که معروف آن است قرآن (6263) آیه است، پس با اين حساب دو سوم قرآن را باد برده است و آنچه موجود است، فقط یک سوم قرآن است، و جعفربن باقر به آن مطلب تصریح کرده است چنانکه کلینی باز هم آن را در کافی تحت عنوان «ذکر صحیفه و جفر و جامعه و مصحف فاطمه»، مطرح کرده (و گفته:) تعدادی از اصحاب ما از احمدبن محمد، از عبدالله الحجال از احمد بن عمر حلبی از ابیبصیر روایت کردهاند که گفت: نزد ابیعبدالله متعال رفتم و به او گفتم: فدایت شوم سؤالی از تو میپرسم، آيا اینجا کسی هست که سخنم را بشنود؟ سپس ابوعبدالله پردهای را از میان خود و او بالا زد و خود را آمادهي جواب کرد و گفت: ای ابامحمد، بپرس از آنچه تصميم داري بپرسي، گفت: گفتم: فدایت شوم همانا شیعیان تو میگویند که پیامبر خدا فصلي از علم را به علی یاد داده که برای وی از آن فصل هزار فصل دیگر باز میگردد، و از هر فصلي هزار فصل دیگر گشوده میشود. گفت: گفتم: به خدا سوگند این علم است. ابوبصیر گفت: امام مدتی در زمین مشغول كندن گودال[17]بود سپس گفت: البته این علم هست اما نه آن علمی که مورد نظر ماست. ابوبصیر گفت: ابوعبدالله گفت: ای ابامحمد، همانا نزد ما اين جامعه موجود است اما مردم نمیدانند جامعه چیست؟ گفت: گفتم: فدایت شوم جامعه چیست؟ گفت: صحیفهای است که طول آن به ذراع رسول خدا (70) ذراع است و ديكتهي آن از دهان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و با خطّ و دست راست علی نوشته شده است، هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند، در آن وجود دارد؛ حتی دیهای که در مقابل خراش پوست بدن گرفته میشود، سپس دستش را به من زد و گفت: ای ابامحمد، آیا به من اجازه میدهی؟ گفت: گفتم: فدایت شوم من در خدمت شما هستم، هر چه میخواهی انجام بده. گفت: سپس با دستش مرا فشار داد و بدنم را نیشگون گرفت و گفت: حتی تاوان این هم در آن صحیفه هست – مثل این که عصبانی بود – گفت: گفتم: به خدا سوگند که علم اين است. گفت: همانا این علم هست اما نه علمی که مورد نظر ماست. سپس مدّتی ساکت ماند و گفت: همانا نزد ما جفر هست و مردم نمیدانند جفر چیست ؟ گفت: گفتم: جفر چیست؟ گفت: ظرفی است از پوست که علم پیامبران و اوصیاء و علمای گذشته بنیاسرائیل در آن وجود دارد. گفت: گفتم: واقعاً علم این است. گفت: این علم است اما نه علم واقعی. سپس اندکی ساکت شد و گفت: همانا نزد ما مصحف فاطمه هم هست و مردم چه میدانند که مصحف فاطمه چیست؟ گفت: گفتم: مصحف فاطمه چیست؟ گفت: مصحفی است که سه برابر قرآن شما در آن هست و به خدا سوگند، حرفی از قرآن شما در آن نیست. گفت: گفتم: به خدا سوگند این است علم. گفت: این علم است اما نه علم موردنظر ما، سپس مدتی ساکت ماند و گفت: همانا نزد ما، علم به آنچه بوده و هست و خواهد بود تا روز قیامت وجود دارد. گفت: گفتم: فدایت شوم به خدا سوگند این است علم. گفت: همانا این علم هست اما نه علم مورد نظر ما. گفت: گفتم: فدایت شوم پس این علم چیست؟ گفت: آنچه در شب و روز پدید میآید، امری بعد از امر دیگر و چیزی بعد از چیز دیگر تا روز قیامت[18]. پس کدام قسمت حذف شده است؟ باز هم کلینی از امام معصوم خود محمد باقر، امام پنجم شیعیان، آن را بيان ميكند و این گونه روایت میکند: ابی علی عشری از محمدبن عبدالجبار از صفوان از اسحاق بن عمار از ابی بصیر از ابی جعفر متعال روايت كرده كه گفت: قرآن به چهار ربع نازل شده است. ربعی دربارهي ما، و ربعی دیگر دربارهي دشمنان ما، و ربع دیگر دربارهي آداب و روشها و آخرین ربع دربارهي فرائض و احکام[19]. مانند آن هم از علی س روایت شده است: عدهای از اصحاب ما از سهلبن زیاد و علیبن ابراهیم، از پدرش همگی از ابن محبوب از ابیحمزه از ابییحیی از اصبغ بن نباته روایت کردهاند که گفت: از امیرالمؤمنین متعال شنیدم که میگفت: قرآن بر سه دسته نازل شد: یک سوم دربارهي ما و دشمنانمان و یک سوم دربارهي آداب و روشها و یک سوم هم دربارهي فرائض و احکام[20]. کلینی در کافی خود، موردی را به عنوان مثال دربارهی حذف شدن قرآن، چنین بیان میکند: از حسین بن محمد از معلی بن محمد از جعفر بن محمد بن عبیدالله از محمدبن عیسی قمی، از محمدبن سلیمان، از عبدالله بن سنان، از ابیعبدالله روایت شده كه در باره آيه: { وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ (١١٥)}(طه: ١١٥) «در آغاز كار، ما به آدم فرمان داديم. امّا او ترك فرمان كرد». گفت: در اصل ايه چنين بود: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ كلمات في محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والأئمة عليهم السلام من ذريتهم (فَنَسِيَ) (گفت:) آن عهد و پيمان دربارۀ محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه از نسل آنان است که آدم آن کلمات را فراموش کرد، و به خدا سوگند این کلمات بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شدند[21]. همچنین از علی بن محمد، از يكي از یاران خود از احمد بن محمدبن ابینصر روایت کرده که گفت: ابوالحسن ـ حضرت علی ـ مصحفی به من داد و گفت: به آن نگاه نکن. سپس آن را باز کردم و در آن سورهي (لم یکن الذین کفروا) ؛یعنی، سوره بینه را خواندم که نام هفتاد مرد قریش با اسامی پدرانشان را در آن یافتم. گفت: سپس گفت: مصحف را برايم فرست[22]. هم اکنون این قرآن کجاست؟. همچنین کلینی از محمدبن یحیی از محمدبن حسن از عبدالرحمن بن ابیهاشم از سالم بن سلمه روایت کرده است که گفت: مردی چند حرف از قرآن را برای ابیعبدالله متعال قرائت نمود. من که گوش میدادم، کلماتی از او شنیدم که قرائت آن شخص با قرائت مردم فرق داشت، سپس ابوعبدالله متعال گفت: این قرائت را رها کن و مانند مردم بخوان تا قائم – مهدی– بیاید. پس وقتی قائم قیام کرد، کتاب خدا را بر این قرائت میخواند. بعد مصحفی را بیرون کشید که علی متعال آن را با دست خطّ خود نوشته بود و گفت: علی بعد از فراغت از کتابت این مصحف، آن را به مردم نشان داده است و به آنان گفته است: این است کتاب خدا؛ آنطور که خداوند آن را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است و آن را در میان دو لوح جمع نمودهام. مردم در جواب گفتند: نزد ما مصحف جامعی هست و دیگر نیازی به مصحف تو نداریم. سپس علی متعال گفت: به خدا سوگند دیگر بعد از امروز، هرگز این مصحف را نخواهید دید؛ تنها وظیفهي من این بود که بعد از جمع نمودن آن، شما را از آن باخبر کنم تا آن را بخوانید.[23] اینگونه روایات بسيار بسیارند كه در معتمدترین کتاب آنها، کتابی که بر امام غائب عرضه شده و آن را تأیید کرده و برای شیعهي خود، آن را کافی دانسته، آمده است. اما ما از روایت همهي آنها در این بخش خودداری می کنیم زیرا این روایتها در کتاب فصل الخطاب که باب چهارم این کتاب، برای نقل آنها اختصاص یافته، آورده شده است و برای جلوگیری از تکرار، از نقل آن در این فصل پرهیز کردیم. مقصود آن است که کلینی این روایات را از امامان معصوم خود نقل كرده است و آنان، تحریف قرآن موجود را تأیید کردهاند و پیروان خود را به چنین اعتقادی سفارش کردند و در این روایات هشتگانه، ديدگاه و اعتقاد چهار تن از امامان از قبیل علیبن ابیطالب، محمد باقر و پسرش جعفر و ابی الحسن نقل شده است.[24] همچنین در این کتاب، اثبات همین عقیده از امامان دیگرشان وجود دارد که انشاءالله آنها را در جای خود خواهیم آورد. بعد از این کتاب، کتاب قدیمی - دیگری ـ را كه بیشتر مورد اعتماد آنان است؛ ذکر میکنیم که در زمان امامان معصوم آنان، تألیف شده است و آن تفسیر قمی است. علی بن ابراهیم قمی، یکی از مشایخ و اساتید شیعه در حدیث و تفسیر است. چنانکه محمد بن یعقوب کلینی، صاحب مهمترین کتاب از منابع صحیح چهارگانهي شیعه، در کتاب «کافی» خود از او بسیار روایت کرده است. پس در واقع کلینی شاگرد قمی است. و نجاشی دربارهي او گفته است: در حدیث، ثقه و قابل اعتماد و دارای مذهب صحیح است. احادیث زیادی را شنیده و روایت کرده است و کتابهای زیادی را تصنیف نموده و نيز دارای کتاب تفسیر میباشد.[25] و او از بزرگترین راویان اصحاب ماست. مشایخ اهل حدیث از وی روایت کردهاند. تاریخ وفاتش را نیافتیم، اما وی در سال 307 هجری در قید حیات بوده است[26]. و در عصر امام حسن عسکری بود[27]. و دربارهي تفسیر او نوشتهاند: اولاً: این تفسیر اساس و پايهي بسياري از تفاسیر است. دوم: روایات ایشان با اسناد واسطههای اندک از امام صادق نقل شده است. به همین سبب، در کتاب (الذریعة) آمده است که این تفسیر در حقیقت، تفسیر امام صادق است. سوم: مؤلف آن، در زمان امام حسن عسکری متعال زیسته است. چهارم: پدرش که این اخبار را برای پسرش روایت کرده است، خود از اصحاب امام رضا متعال بوده است. پنجم: این تفسیر حاوي علم فراواني از فضائل اهل بیت است که دشمنانشان کوشیدهاند این فضائل را از قرآن خارج کنند. ششم: این تفسیر به بیان بسیاری از آیات قرآنی پرداخته است که مقصود و مراد این آیات بطور كامل فهميده نميشود جز به كمك ارشاد و راهنمايي اهل بيت عليهم السلام كه تلاوتكنندهی قرآن بوده اند[28]. و اين قمی است كه در مقدمهي تفسیرش يادآور شده و ميگويد: پس قرآن برخي ناسخ و برخي منسوخ، برخي محکم و قسمتي متشابه، بخشی عام و پارهای خاص، برخي مقدم و برخی مؤخر، و بعضی منقطع و بخش دیگر معطوف برهم است، و در بعضی از قسمتهای آن حرفی در جای حرف دیگر قرار دارد و قسمتی هم بر خلاف آنچه است كه خداوند نازل کرده است[29]. اما قسمتی که مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است، طبق این گفتهي خداوند است که میفرماید: { كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ (١١٠)} (آل عمران:١١٠) «شما بهترین أمتی هستید که به سود انسآنها پدیدار شدهاید، امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید». ابوعبدالله خطاب به كسي كه اين آيه را تلاوت ميكرد گفت: آيا بهترين امت كساني هستند كه امیرالمؤمنین و حسین را به قتل ميرسانند؟ سپس از او پرسیده شد: ای پسر رسول خدا، پس در اصل چگونه نازل شد؟ گفت: همانا (کنتم خیر أئمة اخرجت للناس) بود، مگر نمیبینی که خداوند در آخر آیه، آنان را مدح میکند و میفرماید:{ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ }«امر به معروف و نهی از منکر مینمایید و به خدا ایمان دارید». و همچنین مانند این، آیهای بر ابیعبدالله متعال خوانده شد:{ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (٧٤) }(فرقان: ٧٤) «کسانی که میگویند: پروردگارا، همسران و فرزندانی به ما عطا کن که باعث روشنی چشمانمان گردند و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان». ابوعبدالله گفت: امر بزرگی را از خدا خواستهاند و از خدا درخواست نمودهاند که آنان را پیشوای پرهیزگاران گرداند. سپس از وی پرسیده شد: ای پسر رسول خدا، پس این آیه چگونه نازل شد؟ گفت: این گونه نازل شد: (واجعل لنا من المتقین إماما)؛ یعنی، برای ما از پرهیزگاران امام قرار ده. همچنین فرمودهي خداوند: { لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ (١١) } (رعد:١١) «برای او (انسان) فرشتگانی است که به نوبت (عوض میشوند) و پیاپی از روبرو و از پشت سر به فرمان خدا از او مراقبت مینمایند». ابوعبدالله گفت: چگونه شیء از امر خدا محفوظ میشود؟ و چگونه معقب در مقابل اوست؟ سپس از او پرسیدند: ای پسر رسول خدا، آن چگونه است؟ در جواب گفت: این گونه نازل شد: { لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ} یعنی: برای انسان است فرشتگانی از پشت سر و نگهبانی از روبرو که او را به امر خدا حفظ میکنند؛ و مانند آن بسیار است[30]. روي جلد این کتاب، نوشته شده است: «این کتاب از قدیمیترین تفاسیری است که از آيات نازل شده بر اهل بیت پرده برداشته است». و عقیدهی عیاشی، محمدبن مسعود بن عیاش السلمی، معروف به عیاش نیز، این گونه است. نجاشی دربارهی وی گفته است: او موثق، بسیار راستگو و از بزرگان این طائفه است.[31] و خوانساری به نقل از کتاب «معالم العلماء» گفته است: او از لحاظ علم و فضل و ادب و فهم و از بزرگترين افراد شرق در زمان خويش است، بیش از دویست/ دو صد کتاب تأليف كرده است[32]. و قمی گفته: مشایخ و اساتيد علم رجالشناسي گفتهاند: وی ثقه، صدوق و بزرگی از بزرگان این گروه میباشد. جلیلالقدر و دارای اخبار فراوان و از نظر روایت دارای ابعاد فراوانی است و در روایت، دارای مهارت کامل است. کتابهای وی متعدد و بالغ بر بیش از دویست کتاب است و یکی از آن کتابها همین کتاب تفسیر است. و از ابن ندیم نقل شده که در باره وی گفته است: در میان فقهای شیعهی امامیه در وفور علم، یکتای زمان خود بوده است[33]. و طباطبائی گفته است: وی از بزرگان علمای شیعه و پایههای اصلی حدیث و تفسیر به روایت است. در میان کسانی که در قرن سوم هجری زیستهاند، علمای این رشته، کتاب او را از هزار سال پیش تا به امروز که نزدیک به یازده قرن است، پذیرفتهاند؛ بدون این که عیبی برایش ذکر شود، یا با گوشهي چشمی به نقصی در آن اشاره گردد[34]. و تهرانی در کتاب «الذریعة» گفته است: تفسیر عیاشی تألیف ابن نصر محمد بن مسعود است که یکی از استادان کشّی[35] و از طبقهي ثقةالاسلام الکلینی است[36]. همین عیاشی در مقدمهي تفسیرش از «اصبغ بن نباته» روایت میکند که میگوید: از امیرالمؤمنین شنیدم که میگفت: قرآن با سه قسمت نازل شد. قسمی دربارهي ما و دشمنانمان، بخش دیگر دربارهي سنن و امثال و بخش دیگر دربارهي فرائض و احکام[37]. شخصی به داود بن فرقد خبر داده که از ابیعبدالله متعال روایت شده ميگفت: اگر قرآن با همانصورت كه نازل شده خوانده میشد؛ اسامی ما را در آن مییافتی[38]. و از مِیسر و او از ابیجعفر متعال روایت کرده که گفت: اگر در کتاب خدا زیاده و نقص صورت نميگرفت، حق ما بر انسان خردمند پوشیده نمیماند[39]. و غیر از اینها روایات بسیار دیگری وجود دارد که ذکر آنها در جای خود خواهد آمد. نجاشی دربارهي محمد بن حسن صفار گفته است: او در میان یاران قمی ما، ثقه، جلیلالقدر، راجح و کم اشتباه در روایت بود. وی کتابهای بسیار از جمله کتاب «بصائر الدرجات» دارد و در سال 290 هجری وفات يافت.[40] او از شاگردان حسن عسکری؛ یازدهمین امام معصوم، است.[41] وی در کتابش اعتقاد خود را دربارهي قرآن با روایت متّصل از امام معصومش مینویسد و میگوید: علی بن محمد از قاسم بن محمد از سلیمان بن داود از یحیی بن اریم از شریک از جابر برای ما حدیثی نقل کرد که گفت: ابوجعفر متعال گفت: پیامبر در مِنی اصحابش را فراخواند؛ پس فرمود: ای مردم، همانا من در میان شما حُرُمات خدا و عترت خودم و کعبه؛ یعنی بیت الله الحرام را باقی میگذارم. سپس ابوجعفر گفت: اما کتاب خدا را تحریف کردند و عترت را کشتند و از همه سپردهها و امانتهای الهی اظهار برائت كردند.[42] از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از عمرو بن ابیالمقدم از جابر روایت کرده است که گفت: از ابوجعفر متعال شنیدم که میگفت: هیچ احدی نیست که ادعا کند: همهي قرآن را آن گونه که خداوند آن را نازل کرده است، جمعآوری نموده؛ جز این که دروغ میگوید و هیچ احدی آن را جمعآوری و حفظ ننموده آنگونه که خداوند آن را نازل کرده است، مگر علیبن ابیطالب و امامان بعد از ایشان.[43] همچنين از احمد بن محمد از حسین بن سعید از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر روایت کرده است که گفت: آنچه گذشته و آنچه پدید میآید و آنچه هم اکنون هست، در قرآن هست و در آن اسامی مردانی وجود داشت که حذف شدند، واقعاً يك اسم گاهي به صورتهاي مختلف كه قابل شمارش نيست در آن هست، این مطلب را اوصياء، یعنی، امامان شیعه میدانند.[44] پنجمین شخصیت آنان، فرات بن ابراهیم کوفی است که به ذکر او و تفسیرش به نقل از تهرانی در کتاب «الذریعة» اکتفاء میکنیم. تفسیر فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی که به روایاتی به امامان هدایتگر متعال معروف شده است و روایت فراوانی دارد از حسین بن سعید کوفی اهوازی، ساکن و متوفای قم و از یاران امام رضا و جواد و هادی متعال و در روایت کتب سیگانه با برادرش حسن مشارکت داشته است. چنانکه پسرش احمدبن حسین در روایت از همهي استادان پدرش با وی مشارکت داشته است. و همچنین در تفسیرش روایات زيادي از جعفربن محمد بن مالک بزاز فزاری کوفی ـ متوفای حدود سال 300 هـ - آورده است، او مربی و معلم ابیغالب زراری ـ متولد 285 ـ بوده است. بعد از این که او را از میان کتابها بیرون کشیده و داخل پارچهفروشان کرده است؟ چنانکه ابوغالب در نامهاي که آن را به نوهاش نوشته، ذکر کرده است. و همچنین روایات بسیاری را از عبیدبن کثیر عامری کوفی ـ متوفای 214 ـ مؤلف کتاب «التخریج» ـ همان شخصیّتی که او را در صفحه اول از این قسمت یاد کردیم.ـ ذکر کرده است و برای همهي اینها، اساتید بسیار و اسناد بیشماری ذکر کرده است. و نیز، در تفسیرش از اساتید خود ـ كه همهی آنها از راویان حدیث هستند ـ و تعدادشان به صد و چند نفر میرسد، روایت میکند. آنهم از طرقی که به امامان معصوم متصل میشوند. در حالی که بیشتر آنان در اصول رجال الحدیث ما، هیچ نام و نشانی ندارند، اما با کمال تأسف، عدهای خواستهاند که آن اسناد را بیشتر از میان بردارند و اکتفا کرده است به این مثلاً بگويد: «فرات از حسین بن سعید بصورت معنعن[45] از فلان...» و همچنين، در غالب سندهای ایشان به قول معنعن اشاره داشته است. روایتی که فرات آن را ذکر کرده، دارای سندهای معنعن (بدون اتصال) بوده است و گفته که آن سندها را به خاطر اختصار ترک نمودهام. وی تفسیر را از فرات، پدر شیخ صدوق و پدر شیخ صدوق، ابوالحسن علی بن حسین بابویه، متوفای سال (329) روایت میکند. چنانکه پدر شیخ صدوق نیز، از علیبن ابراهیم، مفسر قمی متوفای سال (307)، روایت داشته است؛ و شاید فرات تا این سال در قید حیات بوده است، اما شیخ صدوق، روایات بسیاری در کتابهایش از فرات آورده است، چه به واسطهي نقل از پدرش و چه به واسطهي نقل از استادش، حسن بن محمدبن سعید هاشمی. چنانکه همین هاشمی از فرات روایت میکند، و از پدر ابیقیراط، جعفر بن محمد متوفای سال (308) روایت داشته است. به همین سبب، میگوید: احتمال دارد که فرات در سالهای اول قرن چهارم مانند پدر ابیقیراط در قید حیات بوده و نسخههای تفسیر وی در تبریز و کاظمیه و نجف فراوان است. ابتدای تفسیر اینگونه شروع میشود: «همهي ستایشها، برازندهي خداوندی است که آمرزندهي گناهان و برطرفکنندهي مشکلات و دانای نهآنها و آگاه به راز دلهاست.» و بعد از این دو صدوق، از قدما، استاد حاکم ابوالقاسم حسکانی به تفسیر وی اعتماد کرده است. به همین سبب، در کتاب «شواهد التنزیل» خود، از این تفسیر مطالبی را نقل میکند و غیاث بن ابراهیم در تفسیر خودش، از این تفسیر نقل میکند و این تفسیر يكي از منابع «البحار» هم هست. علامهي مجلسی در اول البحار گفته است: اگرچه اصحاب نه به مدح و نه نقد به تفسیر فرات نپرداختهاند، اما موافق بودن اخبار وی با احادیث معتبری که به ما رسیده و حُسن ضبط او در نقل احادیث، اعتماد و حُسن ظن را به مؤلف آن میبخشد.[46] با این مطلب، ارزش این مرد و کتاب او معلوم میشود. و آقای صدر دربارهي او گفته است: همانا فرات در عصر امام جواد بن رضا متعال بوده است.[47] و اورد باری گفته است: علمای ما، پیوسته از هزار سال پیش تا کنون به این کتاب عنایت داشتهاند. چنانکه این مطلب از حال کسانی که ذکر آنان گذشت، فهمیده میشود. کسانی که مترجم آن تفاسیر بودهاند، برای موثق بودن وی کافي هستند؛ مثلاً روایت شخصی مانند ابیالحسن علیبن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پدر استاد ما شیخ صدوق، همان صدوقی که علما بر عمل نمودن به فتواهای او در رسالهی «اعواز النصوص» که برای فرزندش باقی مانده است، علاقهي شدیدی دارند؛ زیرا جز عین الفاظی که از امامان هدایت، روایت کرده است چیزی در آن فتاوی ثبت نشده است تا بيشتر مورد اعتماد باشند. از جمله کتبی که برای روایت انتخاب کرده است، این تفسیر است. چنانکه نوشتهي پدرش، رئیس محدثان شیخ صدوق در الامالی و کتاب اخبار الزهراء و از کتابهای خویش که از فرات گاهی به واسطهي پدرش و گاهی از استاد خود، حسن بن محمد بن هاشمی روایت کرده است، به ما نشان میدهد. اعتماد صدوق بعد از پدرش به این تفسیر ـ چنانکه از روایات بسیار او و اصرار بر روایت از این تفسیر به یکی از دو واسطه،آشکار است ـ از واضحترین علائم اعتماد و بزرگترین ترجیحدهندگان عمل به این تفسیر است و محور جدا نمودن روایات صحیح و سقیم، چنین شخصی خواهد بود.[48] خوانساری گفته است: فرات بن ابراهیم، محدث قابل اعتماد و مفسری ستوده، صاحب تفسیر بزرگی است که به زبان اخبار و روایات است، و بیشتر اخبار و روایاتش در شأن امامان و ائمهی اطهار ـ درود و سلام خداوند بر آنان باد ـ بیان شده است. تفسیر فرات در ردیف دو تفسیر عیاشی و علیبن ابراهیم قمی میباشد که در کتاب «وسایل» و «البحار» از روی اعتماد و اعتبار از وی روایت میکنند. محدث نیشابوری در کتاب رجال خود ذکر کرده است، آن هم بعد از این که سایر مؤلفان کتب مربوط به رجال حدیث او را ترک کرده بودند، گفته است: او دارای کتاب تفسیر معروف به خود است. به نقل از محمدبن احمدبن علی همدانی و شیخ ما علامهي مجلسی در کتاب خود «بحار الانوار» گفته است: تفسیر فرات اگرچه از سوي اصحاب به مدح يا نقد قرار نگرفته، اما هماهنگي اخبار آن با احادیث معتبری که به ما رسیده و حسن ضبط او در نقل احادیث، اعتماد و حسن ظن را به مؤلف آن میبخشد. و صدوق اخباری را از وی توسط حسن بن محمدبن سعید هاشمی روایت کرده است و حاکم ابوالقاسم حسکانی نیز، از وی روایت کرده است.[49] همچنین فرات، روایات فراوانی ردیف کرده که به وضوح بر تحریف و تغییر قرآن دلالت دارند، چنان که در مقدمهي کتابش روایتی را از علیبن ابیطالب آورده كه نزول قرآن به چهار بخش تقسیمبندی شده است.[50] و سایر احادیث در جای مناسب آن خواهد آمد. همچنین سلیم بن قیس عامری، کسی که او را از اصحاب علی رضی الله عنه به حساب میآورند، روایاتی شبيه به روایات گذشته در کتابش آورده است. پس اینها محدثان و مفسران و راویان شکوهمند عصرهای نخستین هستند که امامانشان را دیدهاند و از آنها با واسطه، یا بی واسطه روایت کردهاند. پس همهي آنها این روایات را نقل میکنند و معتقد به تحریف و تغییر قرآن میباشند. کتابهایی که ذکر شد، مدار و محور عقیدهي شیعه است که اگر این علما و آن کتابها نبودند، چیزی برای آنان ثابت نمیشد. به همین سبب، نوری طبرسی گفته است: بدان که آن خبرها از کتابهای معتمد ما نقل شدهاند که اعتماد علمای ما در اثبات احکام شرعی به آنهاست.[51] سپس جمعی دیگر از محدثان و مفسران، جانشين آنها شدند که همگی راه و روش پیشینیان خود را پیمودند و روایات و احادیث صریح و واضحی را با مضامین همان روایات قبلی ذکر نمودند که به حد تواتر رسیده بود، حتی بیش از حد تواتر؛ تا جایی که نعمت اللهجزائری گفته است: همانا اصحاب مذهب شیعه اتفاق نظر دارند بر این که اخبار مشهور صحیح و متواتری وجود دارد که بر وقوع تحریف در قرآن از نظر کلامی و مادی و اعرابی دلالت دارند و همهي این اخبار، قابل تصدیق میباشند.[52] و محدث شیعه نوری طبرسی، راویان و معتقدان به این احادیث را در کتاب فصل الخطاب خود تحت عنوان «مقدمهي سوم در ذکر اقوال علمای ما در مورد تغییر و عدم تغییر قرآن» ذکر و شمارش کرده است. سپس میگوید: پس بدان که علمای ما در این باره، دارای اقوالی هستند که مشهور آن، دو قول است: اول وقوع تغییر و نقصان در قرآن. و این سخن شیخ بزرگوار، علی بن ابراهیم قمی، استاد کلینی، است که در ابتدای تفسیر خود به آن تصریح کرده است و کتابش را از اخباری با این مضمون پر کرده است و در ابتدا، متعهد شده که کسی جز استادان و معتمدان خود را ذکر نکند و این عقیدهي ثقةالإسلام کلینی، شاگرد قمی، است. او اخبار صریح و فراوانی را در این مطلب در کتاب «الحجة» به خصوص در باب «النکت والنتف من التنزيل»، نقل کرده است. همچنین در کتاب «الروضة»، روایات فراواني را آورده بدون این که به رد یا تأویل آن بپردازد و محقق و پژوهشگر، سید محسن کاظمی در کتاب «شرح الوافیة» در بابی که برای وی در نظر گرفته و آن را باب «غیر از امامان هیچ احدی قرآن را به طور کامل جمع ننموده» نامیده است، عقیدي کلینی را –که تحریف قرآن است– دریافته و آن را بیان نموده است؛ زیرا از ظاهر روش او چنين برميآيد که او آن باب را برای چیزی قرار میدهد که خود به آن راضی باشد. ميگويم: همانطور است که کاظمی گفته است، زیرا بیشتر اوقات، مذاهب و آراء پیشینیان از عناوین بابهایشان مشخص میشود. همچنین علامهي مجلسی در کتاب «مرآة العقول» به این مطلب تصریح کرده و با ذکر همین موضوع، مذهب ثقهي بزرگوار محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر» از فصلي که او هم برای بحث تحریف قرآن در نظر گرفته و عنوان آن: «باب در مورد امامان که نزد آنان همه قرآنی وجود دارد که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده» ميباشد. از این عنوان فهميده میشود که دلالت آن، صریحتر از آن است در کافی وجود دارد. و همچنین از باب «قطعاً امامان محدث هستند» معلوم میشود که اعتقاد به تحریف قرآن، مذهب صریح ثقه محمدبن ابراهیم نعمان، شاگرد مشهور کلینی، صاحب کتاب «الغیبة» در تفسیر صغیر میباشد که در آن فقط انواع و اقسام آیات را ذکر کرده و آن تفسیر به منزلهي شرحی برای مقدمهي تفسیر علی بن ابراهیم است. و همچنین اعتقاد به تحریف قرآن، مذهب صریح ثقه جلیل سعدبن عبدالله قمی است كه در کتاب ناسخ و منسوخ قرآن بيان كرده است؛ چنانکه در جلد نوزده از بحار آمده است، زیرا وی بابی را در آن کتاب عنوان كرده به نام «باب تحریف آیات بر خلاف آنچه خداوند نازل کرده است» از آنچه اساتيد ما و علماي آل محمد روایت کردهاند. سپس احادیث مُرسلهی فراوانی رديف كرده که در دلیل دوازدهم میآید، آنجا ملاحظه كن. و سید علی بن احمد کوفی در کتاب «بدع المحدثة» به این ديدگاه تصریح کرده که پيش از اين با آن مضمون از او نقل کردیم. همچنين در مجموعه بدعتهای عثمان، مطلبی را ذكر كرده که لفظ آن چنین است: اهل نقل و آثار از خاص و عام اجماع کردهاند بر این که این قرآنی که در دست مردم است، تمام قرآن واقعی نیست و بر این باورند که کمی از قرآن از بین رفته است و در دست مردم نیست و این ظاهر عقیدهي بزرگان و مفسران و ائمه است؛ از جمله: شیخ بزرگوار محمدبن مسعود عیاشی و شیخ فرات بن ابراهیم کوفی و ثقهي تیزبین، محمدبن عباس ماهیار که تفسیرهایشان سرشار از اخبار صریح در این باره است كه این اخبار را ذکر خواهیم کرد. بلكه شخص اول در ابتدای کتاب اخبار کلی و صریحی در این باره نقل کرده است، پس نسبت دادن اين مقوله به آنها مانند نسبت دادن آن به علي بن ابراهيم است، بلكه جمعي زياد با صراحت اين مقوله را به عياشي نسبت دادهاند، از جمله افرادي كه به اين نسبت تصريح نموده و از آن حمایت نموده است: شیخ بزرگ، محمدبن نعمان مفید است. ایشان در کتاب «المسائل السروریة» بنابر آنچه علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» و محدث بحرانی در کتاب «الدرر النجفیة» از وی نقل کردهاند، مطلبی را گفته است که الفاظ آن چنین است: واقعاً قرآني كه در بین دو طرف جلد آن قرار دارد، همگي کلام خداوند متعال است و چیزی از کلام بشر در آن نیست و مجموع کلام نازل شده است و باقیماندهي آنچه خداوند به عنوان قرآن نازل کرده است، نزد حفظ کنندهي شریعت و کسی است که احکام الهی به او سپرده شده است و هیچ چیزی از آن ضایع نگردیده، گرچه آن کسی که آیات را بین دو جلد گردآوری کرده است اگر چه به خاطر عللي كه او را بدان واداشته همه را از قرآن به شمار نیاورده باشد، كه از جمله آن علل: قصور در شناخت بعضی از آیات قرآن، شك در مورد آن، يا بعضی را به عمد از آن خارج کرده است، در حالی که حضرت علی مجموع قرآن نازل شده را از اول تا آخر به گونهای که شایستهي تألیف است جمعآوری نموده است؛ یعنی، مکی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ، مقدم کرده است، و هر مطلبی را در جای خود قرار داده است. لذا جعفربن محمد صادق متعال گفته است: به خدا سوگند اگر قرآن چنانکه نازل گشت، خوانده شود؛ اسامی همهي ما را در آن مییافتید. همچنین امام جعفر متعال گفته است: قرآن به چهار ربع نازل شد: ربعی دربارهي ما، ربعی درباره دشمنان ما، ربعی دربارهي داستان و ضربالمثلها و ربعی هم پيرامون قضایا و احکام، و فضائل قرآن از آنِ ما اهل بیت است. سپس گفت: به درستی از پیشوایان ما متعال نقل گردیده که به قرائت قرآن موجود فرمان دادهاند، و از آن تجاوز نکنیم تا زمانی که قائم– مهدی– ظهور ميکند و مردم را به قرائت قرآن نازل شدهي خداوند و جمعآوری شدهي امیرالمؤمنین متعال وادار نماید و پیشوایان ما را از قرائت آن چیزی که در اخبار آوردهاند و مضاف بر مصحف شدهاند، نهی نمودهاند؛ زیرا آن قسمت زیاد شده به تواتر نقل نشده است، بلکه با اخبار واحد آن زیاده را ثابت كردهاند و ناقل خبر واحد گاهی در منقول خود اشتباه میکند. و همچنین هرگاه انسان چیزی را قرائت کند که مخالف مابین دو جلد باشد، اهل خلاف را علیه خود شورانیده است و اهل ستم را بر ضد خود تشویق میکند. و نفس خود را در معرض هلاکت قرار داده است، لذا ما را از قرائت قرآنی که مخالف آن چیزی باشد که بین دو جلد است، منع نمودند. همچنین در جای دیگری از کتاب مقالات میگوید: علمای امامیه اتفاق نظر دارند بر این که پیشوایان گمراهي در تألیف قرآن مخالفتزيادي کردهاند و در آن از مقتضای قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عدول و تجاوز کردند. و در جای دیگری گفته: اما گفتار در بارهی تألیف قرآن اين است که به متأخر حكم تقديم و به متقدم حكم تأخير شود. اما براي کسی كه آشنا به ناسخ و منسوخ و مکی و مدنی فرقی نمیكند. و نجاشی کتاب «البیان في تألیف القرآن» را از کتابهای خود به حساب آورده است و در ظاهر، آن کتاب به اثبات تحریف در قرآن اختصاص دارد و إن شاء الله اخبار صریحی در رابطه با ادعاي وقوع تغییر در قرآن خواهد آمد که وی در کتاب «ارشاد» روايت كرده است. آري؛ در جای دیگری از کتاب مذکور، بعد از تصريح به اين كه اخبار مشهوری وارد شده پيرامون اختلاف در قرآن و حذف و نقصان از جانب ستمگران، گفته: ادعای عدم نقصان قرآن حجت و دليل قابل اعتمادی ندارد، تمایل نشان داده به به اينكه آن اخبار را تأویل كند به اينكه منظور حذف تأویل و تفسیر از مصحف امیرالمؤمنین است. ولي این تعبیر با صورتهايي در کتاب «المسائل السروریة» برای نقص ذکر کرده است سازگار نيست. سپس وی قول به نقصان آیات - نه از تفسیر- و حتی قول به افزوده شدن یک یا دو کلمه را که به حد اعجاز نمیرسد، به بنی نوبخت و جماعتی از متکلمین شیعه اماميه نسبت داده است که اسامی آنان در کتب علم الرجال ذکر شده و متعهد شده در این کتابها اقوال آنان را نقل كند. یکی از آن شخصیتها، شیخ المتکلمین و پیشتاز نوبختیها، ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت است که دارای کتابهای فراوانی است از جمله: کتاب «التنبیه فی الإمامة» است که صاحب کتاب «صراط المستقیم» از آن نقل میکند. و یکی دیگر از آنها، خواهرزادهي ابوسهل، استاد متکلم فیلسوف، ابومحمد حسن بن موسی است که صاحب تأليفات بسیار خوب میباشد، از جمله: کتاب «الفرق والدیانات» که نسخهای از آن نزد ما میباشد. و یکی دیگر از آنان شیخ بزرگوار، ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، صاحب کتاب «الیاقوت» است، کتابی که علامه آن را شرح کرده است و در ابتدای شرح آن، مؤلف الیاقوت را به «شیخ پیشتاز ما و امام اعظم ما» توصيف کرده است. همچنین از جملهي آنان، اسحاق کاتب است که حُجت – مهدی – را مشاهده كرده است و رئیس این طايفه استادي است که گاهی دم از عصمت او زدهاند و نام وی ابوالقاسم حسین بن روح بن ابیبحر نوبختی، سفیر سوم در بین شیعه و حجت بوده است. و یکی دیگر از کسانی که قول به تحریف از او ثبت شده، دانشمند فاضل متکلم، حاجب بن لیث بن سراج است که وصف وی در کتاب «ریاض العلماء» این گونه آمده است: او کسی است که مسائل معروف را از شیخ مفید پرسیده است و در بعضی از سخنان خود گفته است: مردم را دیدم که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فروع دین و بعضی از اصول، اختلافات زيادي پیدا کردهاند که بعدها هم بر هیچ کدام از مسائل اختلافی، اتفاق پیدا نکردند و قرآن را تحریف کردند و هریک از آنان برای خود مصحفی جمعآوری نمود که به گمان خود، آن را حق میدانست. یکی دیگر از کسانی که چنین عقیدهای داشته است، شیخ موثق بزرگوار و پیشتاز، فضل بن شاذان است که در چندین جای کتاب «ایضاح» این عقیده را ابراز داشته است و نیز، یکی دیگر از معتقدان به این عقیده و از علمای قدیم، شیخ بزرگوار محمدبن حسن شیبانی، صاحب تفسیر «نهجالبیان عن کشف معانی القرآن» است که در مقدمهي تفسیرش آن عقیده را ابراز کرده است و همچنین از بیوگرافی راویان، شایع بودن این مذهب ظاهر میشود، به گونهای که گروهی برای این مطلب، تألیفات جداگانهای نوشتهاند که یکی از آنان شیخ ثقه احمد بن محمدبن خالد برقی، صاحب کتاب «المحاسن» است که کتابهای بسیاری را دربرگرفته است. و شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» و نجاشی در کتاب «التحریف» آن را از جمله کتابهای وی به حساب آوردهاند. و يكي ديگر محمدبن خالد است که نجاشی کتاب «التنزیل والتغییر» را از کتابهای وی به حساب آورده است. و یکی دیگر از آنان شیخ ثقهای است که اشتباهی برای وی در حدیث پیدا نشده است، چنانکه گفتهاند: او علی بن حسن بن فضال است که کتاب «التنزیل من القرآن والتحریف» را از جمله کتابهای وی به حساب آوردهاند. همچنین محمدبن حسن بن صیرنی است که در کتاب «الفهرست» دارای کتاب «تحریف و تبدیل» است. و از جمله آن افراد احمدبن محمدبن سیار، شیخ حدیث، که نجاشی کتاب «القرآن» را از کتابهای او به حساب آورده است. و ابن ماهیار ثقه در تفسیر خود از وی بسیار نقل کرده است، و همچنین شیخ حسن بن سلیمان حلّی، شاگرد شهید، در مختصر «البصائر» که آن را «التنزیل والتحریف» نامیده است و استاد بزرگ در حاشیه «المدارک» از او نقل نموده و نسخهای از آن، نزد ما موجود است. از همین گروه، ثقه بزرگوار، محمدبن عباس بن علی مروان ماهیار معروف به ابن حجام، صاحب تفسیر معروفی که در آن به مواردی اشاره شده که در رابطه با اهل بیت نازل شده است و گفتهاند: در میان ياران ما مثل آن تأليف نشده است، و دو هزار برگ است و در الفهرست «کتاب قرائة أمیرالمؤمنین متعال » و کتاب «قرائة اهل البیت» برای او ذکر شده است و او در کتابش اخبار فراواني پيرامون تحریف نقل نموده است. چنانکه می گوید: از آنجمله ابوطاهر عبدالواحد بن عمر القمی است، ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» گفته است: وی دارای کتابی به نام «فی قرائة أمیرالمؤمنین متعال وحروفه» است كه حرف در اخبار و کلمات قدماء بر کلمه اطلاق میشود؛ مانند قول امام باقر و امام صادق متعال دربارهي تبدیل کلمهي آل محمد به آل عمران که حرف در محل حرف گفتهاند. و بر آیه اطلاق میگردد مانند بعضی از اصحاب که دربارهي سوره میگفتند: همانا من حرف یا دو حرف از آن مانند (یا أیها الذین آمنوا...) تا آخر آیه» را حفظ دارم. و از این قبیل است گفتهي امیرالمؤمنین متعال که گفته است: به خدا سوگند هیچ حرفی بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل نشده مگر این که من میدانم دربارهي چه کسی و در چه جایی نازل شده است. و کلمهي حرف بر حروف هجایی نیز، اطلاق میشود که موارد آن بسیار است و بر دو مورد اخیر؛ یعنی، آیه و حروف الفبا نیز، اطلاق میگردد؛ مانند قول ابیجعفر متعال که میگوید: در قرآن جز حروفی که نویسندگان قرآن به آن افزودهاند، حروف اضافهای وجود ندارد. از همین گروه، صاحب کتاب تفسیر قرآن و تأویل و تنزیل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و زوائد حروف و فضائل و ثواب آن با روایات افراد موثق از امام باقر و امام صادق متعال و آل رسول خدا در کتاب «سعد السعود» از علی بن طاوس آمده است. و از جملهي این گروه، صاحب کتاب «ذکر السید» که در آن نوشته شده است: قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علیبن ابیطالب و حسن و حسین و علیبن الحسین و محمد و زید دو پسر علی بن حسین و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر در آن نوشته شده است؛ و حدیثی را از آنان نقل کرده است که دربارهي سورهي آل عمران است. از همین گروه، صاحب کتاب «الردّ علی أهل التبدیل» که ابن شهر آشوب در مناقب خود وی را ذکر کرده است، چنانکه در «البحار» نیز وجود دارد و خبرهایی از وی نقل شده است که دلالت دارند بر این که مراد وی از اهل تبدیل عامه (اهل سنّت) است، و غرض از ردّ، آن است که برای اثبات ردّ بر آنان (اهل تبدیل) طعن وارد نماید، زیرا سبب آن ردّ، اعراض پیشینیان اهل تبدیل از حافظ واقعی قرآن ــ علی ـ بوده است.[53] پس بار دیگر بنگر. آیا هیچ گونه رخنهای میبینی. باز هم بنگر. سرانجام نگاهت حیران و درمانده و ناتوان به سویت باز میگردد.[54] اینها بزرگان و ستونهای شیعه، و این هم کتابهایشان است که طبرسی آنها و کتابهایشان را یکی پس دیگری ذکر کرده است، و سید طیب موسوی جزائری در مقدمهي خود بر تفسیر قمی تحت عنوان «تحریف القرآن» نعمتالله جزائری و حُر عاملی و علامه فتونی و سید بحرانی را به اسامی فوق افزوده است.[55] بعد از آن گفته است که اینها در اثبات مذهب و ديدگاه خود در رابطه با تحريف قرآن به آیات[56] و رواياتي تمسك جستهاند که قابل چشمپوشي نيستند.[57] در جهان شیعه كسي نمیتواند ثابت کند که یکی از أئمه و علما و محدثان و مفسران و راویان ايشان چنین عقیدهای نداشته است، چه رسد به این که ادعای وجود روایات متواتره را بر عدم تحریف داشته باشند.[58] روایات متواترهای ندارند که گویای عدم تحریف و تغییر در قرآنی باشد که در دسترس مردم و در بین دو جلد قرار دارد؛ یعنی، در سه قرن اول، تمام آنان معتقد به تحریف بودهاند. آیا پاسخ دهنده ای هست؟. عقیدهي شیعه در دورهی دوم در بارهي قرآن گفتیم که شیعه در دور اول، اعم از امامان مذاهب گوناگون و قانونگذاران آنان، طبق روایاتشان به تحریف قرآن اعتقاد داشتند و ثابت نشده است که هيچكدام از آنان معتقد به تحریف نباشند؛ زیرا پس از آنکه مذهب مخصوص خود را پایهگذاری نمودند و امامت و ولایت را اصل و اساس مذهب خویش قرار دادند، گفتند: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. و به نظر آنان در روز غدیر، چیزی جز ولایت اعلام نگردید.[59] و بحرانی به نقل از تفسیر امام گفته است: همانا اسلام با اعتقاد به ولایت علی متعال کامل میشود و اقرار به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با انکار امامت علی سودی ندارد، چنانکه اقرار به توحید برای منکر نبوت سودی ندارد.[60] و بر علی متعال دروغ بسته شده که گویا گفته است: هر کس به ولایت من اقرار نکند اقرار به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم سودی به او نمیرساند.[61] و از محمدبن حسن صفار در کتاب «بصائر» وی از ابیسعید خدری نقل شده است که از پیامبرخدص شنیدم که خطاب به حضرت علی گفت: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر این که او را به پذیرش ولایت تو دعوت کرده است، خواه راضی باشد یا ناراضی.[62] سپس دریافتند که این ولایت و وصایت و امامتی که با دست خود ساخته و پرداخته اند در قرآن وجود ندارد، پس جهت دفع این اشکال، مجبور شدند بگویند: مطالبی به قرآن افزوده یا از آن کاسته شده است و بدون شک همهی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را تغییر داده و مواردی را از آن حذف نمودهاند؛ به ویژه خلفای پیامبر و نمایندگان آنان که جانشین و نائب خلفا بودهاند تا امت بزرگوار مرحومه را رهبری کنند؛ و قرآن را تحریف کردهاند تا علی و اهل بیت را از حق خود، یعنی ولایت و امامت دور کنند. پس هر لفظی را در قرآن که بر امامت و وصایت و خلافت آنان دلالت میکرد، از میان برداشتند؛ چنانکه از طبرسی در کتاب «الاحتجاج» روایت کردهاند که انسان دينستيزي به نزد علی آمد و به او گفت: اگر در قرآن اختلاف و تناقض وجود نداشت در دین شما داخل میشدم. سپس سؤالاتی را برای آن زندیق طرح کرده و به قول خود جوابشان را داده است: همانا ذكر اسامی انسانهاي مجرم و اهل گناهان کبیره از منافقان در قرآن از كار خداوند نیست، بلكه این کار تغییردهندگان و تبدیلکنندگانی است که قرآن را متفرق کردهاند و دنیا را به عوض دین برگزیده اند، و خداوند داستان تغییردهندگان را بیان کرده است و فرموده: { فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلا (٧٩) }(بقره: 79) «واي بر كساني (از احبار) كه كتاب را با دست خود مينويسند و آن گاه ميگويند (به بيسوادان): اين (توراتي است كه) از جانب خدا آمده است تا به بهاي كمي آن (تحريف شدهها) را بفروشند!.» و باز هم فرموده: { وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ (٧٨) }(آلعمران: 78) «و همانا از آنان دستهای هستند که زبانهایشان را به هنگام خواندن کتاب خدا میپیچند.» و باز فرموده: { إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لا يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ (١٠٨) }(نساء: 108) «آنگاه که شبانگاهان، پنهانی بر گفتاری که خدا از آن خوشنود نیست، متفق میشوند.» همهي این تغییرات را بعد از وفات رسول خداه انجام دادند تا کجی باطل خویش را با آن راست نمایند؛ همانند آنچه یهود و نصاری بعد از موسی و عیسی برای تغییر تورات و انجیل و تحریف و کنار گذاشتن کلمات از جایگاههایشان انجام دادند. و باز هم در این باره خداوند فرموده است: { يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (٣٢)}(توبه: 32) «آنان ميخواهند نور خدا را با (گمانهاي باطل و سخنان نارواي) دهان خود خاموش گردانند (و از گسترش اين نور كه اسلام است جلوگيري كنند) ولي خداوند جز اين نميخواهد كه نور خود را به كمال رساند (و پيوسته با پيروزي اين آئين، آن را گستردهتر گرداند) هرچند كه كافران دوست نداشته باشند.» پس آنان در قرآن چیزی را ثابت کردند که خداوند آن را نگفته است تا حقائق را بر خلیفه بپوشند. پس خدا دلهایشان را نابینا کرد. به همین سبب، در قرآن چیزی را از خود باقی گذاشتند – و ندانستند حذفش کنند – که بر آنچه به قرآن اضافه کرده بودند، دلالت میکرد و پنهان کاری و دروغ و نیرنگشان را آشکار کرد. به خاطر همین بود که به آنان گفت: { لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٧١)} (آلعمران: 71) «چرا حق را با باطل در هم میآمیزید؟» و مَثَل آنها طبق این آیه است: { فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأرْضِ (١٧)} (رعد: 17) «اما کفها دور انداخته میشوند و آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار میگردد.» پس زبد[63] ـ در این جا کلام ملحد و اسلامستيزي است که آن را در قرآن ثابت کردهاند ـ بنابراين پس او به اضمحلال کشیده و نابود ميشود و آنچه برای مردم سودمند است، قرآن است. پس تنزیل حقیقی آن است که هیچ گونه باطلی از هیچ جهتي به آن راه نمییابد و دلها آن را قبول میکند و زمین در آيه، محل علم است. اما جايز نيست با عموم تقیه، به اسامی تبدیلکنندگان و افزودن آیات قرآن، بنابر آنچه از طرف خود در قرآن ثابت کردهاند، تصريح كرد؛ زیرا این کار باعث تقویت دلایل اهل باطل و کفر ملتهاي منحرف از جانب ما ميشود؛ و این عالم ظاهر كه مخالف و موافق به جاي دسيسه عليه آنها تسليم اصلاح آن هستند و بدان راضي هستند؛ باطل ميشود حال. همچنين در قديم و جديد اهل كفر از نظر کمیّت از اهل حق بیشترند، همواره صبر در برابر آنها بر ولی امر، فرض است، زیرا خداوند به پیامبرشص فرموده است: { فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (٣٥)}(احقاف: 35) «پس شکیبایی کن آنگونه که پیامبران اولوالعزم شکیبایی کردند.» همچنين صبر و بردباري را بر اولیاء و اهل طاعت واجب كرد، چنانکه فرموده است: { لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (٢١)}(احزاب: 21) «سرمشق و الگوي زيبائي در (شيوه پندار و گفتار و كردار) پيغمبر خدا براي شما است». پس در جواب این مسأله، کافی است گفته شود: شريعت تقیه، تصریح به بیش از آن را منع میکند.[64] خداوند متعال در کتاب خود، رموزی را که جز او و انبیاء و حُجج (امامان شیعه) کسی نمیداند، قرار داده است و در ازل میدانست که تبدیلکنندگان، چه چیزی در کتاب او قرار میدهند و اسامی حجتهاي او را ساقط مینمایند و واقعیت را از مردم پنهان میکنند تا آنان را بر باطلشان یاری دهند. پس این رموز را در کتابش ثبت نمود و دلها و چشمان آنها را کور گردانید تا چیزی را که به ضرر خودشان است، نفهمند و نبینند؛ اما برای اهل کتاب و عملکنندگان به آن و آگاهان به ظاهر و باطن این آیه آشکار گرداند: { ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ (٢٤)تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ (٢٥)}(ابراهیم: 24-25) «سخن خوب به درخت خوبي ميماند كه تنه آن (در زمين) استوار و شاخههايش در فضا (پراكنده) باشد. بنا به اراده و خواست خدا هر زماني ميوه خود را بدهد.» یعنی، نمونهي این عمل بر حاملان اصلی آن پی در پی ظاهر میشود و دشمنان آنان را از اهل شجرهي ملعونه[65] قرار داد. کسانی که خواستند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند؛ اما خداوند جز کامل کردن نور خود چیز دیگری نمیخواهد و اگر خدا منافقان را نفرین کند، میدانند که گرفتار چه عذابی خواهند شد، اما حکم خدا به اتمام حجت بر آفریدگان خود در ازل ثابت شده است؛ چنانکه فرموده است:{ قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ (١٤٩)} (انعام: 149) «بگو حجت رسا و کامل از آنِ خداست». (بنابراين) چشمانشان را کور گردانید و پردههایی نیز، بر دلهایشان نهاد تا دربارهي این مطلب نیندیشند. به همین سبب آن رموز را به حال خود رها کردند ــ آن را حذف نکردند ـ و از پافشاری بر ابطال آن منع شدند. پس سعادتمندان بر آن هوشیارند و بدبختان در برابر آن نابینایند و هر کس که خدا نوری برای وی قرار ندهد، هیچ نوری نخواهد داشت. پس خداوندأ به خاطر گستردگی رحمت و مهربانی به آفریدگان خود و علم به تحریف و تغییری که تبدیلکنندگان ایجاد کردند، کلام خود را به سه دسته تقسیم کرده است: بخشی را طوری قرار داده است که عالم و جاهل آن را میشناسند و قسمتی را نیز، به گونهای قرار داده که جز کسی که دارای صفای ذهن و لطافت حسی و صحت تشخیص باشد کسي ديگر آن را نمیشناسد، از جمله: کسانی که خداوند سینههایشان را شکافته و برای قبول اسلام به آنها سعهي صدر عطا کرده است. قسم دیگر را طوری قرار داده است که جز خدا و امينها و دانشمندان زبردست و فرزانه، کس دیگری آن را نشناسد. خداوند این کار را انجام داده است تا اهل باطل از جمله غارتگران ميراث رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ، مدعی دانستن قرآن نشوند؛ زیرا خداوند علم قرآن را برای آنان قرار نداده است تا آنان را ناچار به اطاعت از ولی امر شوند، اما آنان از روی خود بزرگبینی و دروغ بستن به خدای متعال و مغرور شدن به فراواني کسانی که آنان را پشتیبانی میکنند و با خدا و رسولش عناد و دشمنی میورزند، از ولی امر سرپیچی کردند. اما آنچه عالم و جاهل آن را ميدانند عبارت است از: فضیلت پیامبر در کتاب خدا که میفرماید: { مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (٨٠)}(نساء: 80) «کسی که پیامبر را اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است.» و همچنین میفرماید: { إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (٥٦)}(احزاب: 56) «همانا خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود میفرستند. ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر او درود و سلام بفرستید.» این آیه، ظاهر و باطنی دارد. ظاهر آن { صَلُّوا عَلَيْهِ } و باطن آن قول خداوند {وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا } است؛ یعنی، تسلیم کسی شوید که پیامبره او را وصی و جانشين خویش قرار داده است و او را بر شما برتری داد، این از اموری است که تو را از آن آگاه کرد و تأویلش را نمیدانند مگر کسی که خداوند به حس او، لطافت و به ذهن وی، صفا و به نیروی تشخیص او، صحت بخشیده است، آيهي بعدي هم مانند این است{ سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ } (صافات: 1٣٠) «سلام برآل یاسین» زیرا خداوند پیامبر را با «یاسین» نامگذاری کرده و فرموده است:{ يس (١)وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (٢)إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (٣) } (يس: ١ – ٣) «یاسین، سوگند به قرآن حکیم، قطعاً تو از زمره فرستادگان (يزدان) هستي». زیرا خداوند میدانست که آيهي (سلام علی آل مُحمَّد) را حذف میکنند، همانگونه كه آيات ديگر را حذف كردند و پیامبره همیشه به آنها الفت داشت و به خود نزدیکشان میکرد و آنان را در سمت راست و چپ خود مینشاند تا این که خداوند دستور دوری از آنان را با این آیه، اعلام فرمود: { وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلا (١٠) }(مزمل: 10) « در برابر چيزهائي كه ميگويند شكيبائي كن، و به گونه پسنديده از ايشان دوري كن.» و فرمود: { فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ (٣٦)عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ (٣٧)أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ (٣٨)كَلا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (٣٩) }(معارج: 36-39) « كافران را چه شده است كه به سوي تو شتابان ميآيند، دسته دسته، در راست و چپ (تو حلقه ميزنند و) قرار ميگيرند آيا هر يك از ايشان اميدوارند كه به بهشت پر نعمت وارد شوند، هرگز! (اين همه غرور بيجا چيست؟). ما ايشان را از چيزي كه خودشان ميدانند (از قطره آب گنديده و بدبوئي، مني نام) آفريدهايم.» همچنین فرمود: { يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ (٧١) }(اسراء: 71) « روزي همه انسآنها را همراه با نامه اعمالشان فرا ميخوانيم». فرمودهي خداوند: { كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ (٨٨) } (قصص: 88) «همه چیز جز ذات او فانی میشود.» كه در اصل چنین نازل شده است: (کل شیء هالک إلا دینه) زیرا محال است که همه چیز او نابود گردد و تنها چهرهاش باقی بماند، زیرا خداوند شکوهمندتر و گرامیتر و بزرگ تر از آن است که نابود گردد و کسی نابود میشود که از خدا نیست، مگر نمیبینی که او میفرماید: { كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (٢٦)وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالإكْرَامِ (٢٧) } (رحمن: 26-27) «هر کس روی زمین است فانی میشود و تنها ذات پروردگار باشکوه و باعظمت باقی میماند.» پس میان خلق و وجه خود، فاصله انداخته است. اما ناهماهنگی قول خداوند را درک کردهای؟ { وَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلا تَعُولُوا (٣) }(نساء: 3) «و اگر ترسيديد كه دربارهی يتيمان نتوانيد دادگري كنيد، با زنان ديگري كه براي شما حلالند و دوست داريد، با دو يا سه يا چهار تا ازدواج كنيد. اگر هم ميترسيد كه نتوانيد ميان زنان دادگري را مراعات داريد، به يك زن اكتفاء كنيد يا با كنيزان خود (كه هزينه كمتري و تكلّفات سبكتري دارند) ازدواج نمائيد. اين (كار، يعني اكتفاء به يك زن، يا ازدواج با كنيزان) سبب ميشود كه كمتر دچار كجروي و ستم شويد.» رعایت عدالت دربارهی ایتام هیچ ربطی به نکاح زنان ندارد و همهي زنها، یتیم نیستند. منافقان مطالب بسیاری از قرآن ساقط کردهاند در حالی که در بین قضیهي یتامی و نکاح زنان از خطاب و داستانها بیش از یک سوم قرآن، فاصله وجود دارد و این مطلب و مشابه آن از چیزهایی هستند که در آن ساختگی اندیشهی منافقان نمایان میشود و از اینجاست که پیروان دینهای مخالف اسلام فرصت رخنه در قرآن را به دست میآورند و اگر تمام چیزهایی که در قرآن تحریف و تبدیل شده است از این قبیل باشند، بحث طولانی می شود که یکی از آنها محاسن اولیاء و معایب دشمنان است که بنابر تقیه از اظهار آن خودداری میورزند.[66] آنچه ذکر کردم، از قبیل خطابی که بر زشتی و اهانت به پیامبره دلالت میکند، با وجودی که خداوند ایشان را بر سایر پیامبران خود برتر داده است، یک جنبهاش آنست که خداوند برای هر پیامبری، دشمنی از مشرکان قرار داده است، چنانکه در کتاب خود گفته است و با وجود شکوه و منزلت فراوان، محنت و زحمت ایشان هم، بسیار بزرگ بوده است؛ آن هم به خاطر دشمنی که در کینه و نفاق هر آزار و مشقتی را برای دفع نبوت پیامبر به کار گرفته است و همواره او را تکذیب کرده و در ایجاد رنج و زحمت برای وی کوشیده است و خواسته تمام مسائلی را که پیامبر قطعی کرده است، نقض و باطل نماید، و همیشه کوشیده است به همراه پشتیبانان خود؛ کافران و معاندان و منافقان و ملحدان، دعوتش را باطل و دینش را تغییر دهند و با سنت وی مخالفت کنند. نیرنگهایی که این دشمن پلید به کار برده است: دور کردن مردم از پشتیبانی وصی پیامبر، به وحشت انداختن آنان از وی، جلوگیری از سازگاری با او، شوراندن مردم برای عداوت با وی، تغییر و تحریف کتابی که از فضل او و فاضلان و کفر کافران سخن گفته است و سخن گفتن از ظلم و شرک دشمنان است. خداوند بر نیات پلید آنها آگاه بوده، به همین سبب گفته است: { إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا (٤٠) } (فصلت: 40) « كساني كه آيات ما را مورد طعن قرار ميدهند و به تحريف (حقائق و معاني) آن دست مييازند، بر ما پوشيده نخواهند بود.» و نیز فرموده است: { يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ (١٥) } (فتح: 15) «میخواهند که کلام خدا را دگرگون کنند.» در واقع، قرآن بطور كامل شامل تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و بدون ساقط شدن الف یا لامی در دسترس آنان قرار گرفت، اما وقتی دریافتند که خداوند اسامی اهل حق و باطل را در آن بیان نموده و اگر این مطلب ظاهر گردد، پيمانشكني آنان را آشكار میکند. گفتند: نیازی به آن نداریم، ما به واسطهي چیزی که نزد خود داريم، از آن بینیازیم. همچنین خداوند میفرماید: { فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ (١٨٧) }(آلعمران: 187) «امّا آنان آن را پشت سر افكندند و به بهاي اندكي آن را فروختند! چه بد چيزي را خريدند.» سپس ناچار شدند که دربارهي مسائلی که تأویلش را نمیدانستند مطالبی را جمعآوری و تألیف و ضميمه نمایند تا به کمک آن ستونهای خیمهي کفرشان را بر پا دارند. پس مُنادی آنان فریاد برآورد: هر کس چیزی از قرآن نزد اوست، بیاورد، سپس تألیف و نظم آن را به کسانی واگذار کردند که در دشمنی با دوستان خدا متحد بودند و به اختیار ایشان قرآنی تألیف شد، به نحوی که نزد اندیشمندان بر اختلال نیروی تشخیص و افترای آنان دلالت میکند و در آن چیزی قرار دادند که به نظر خودشان سودمند است، حال این که به زيان ایشان است و بر نادرستی و تنافر سخنان آنها دلالت میکند. خداوند دانست که این مطلب آشکار میگردد، پس فرمود: { ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ }(نجم: 30) «منتهای دانش ایشان همین است.» برای اهل بینش، گمراهی و افترای ایشان نمایان شد و آن بیاحترامی که بر پیامبر روا داشتند از طرف ملحدین بود و به خاطر همین، قرآن میفرماید: { وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا (٢) }(مجادله: 2) «چنين كساني سخن ناهنجار و دروغي را ميگويند.» خداوند متعال برای پیامبرش بيان میکند كه دشمنانش بعد از وفات او در قرآن چه ایجاد میکنند و میفرماید: { وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٥٢) }(حج: 52) «ما پيش از تو رسولي و نبيي را نفرستادهايم، مگر اين كه هنگامي كه (آن رسول يا نبي آيات و احكام خدا را براي مردم) تلاوت كرده است اهريمن (با ايجاد وساوس و اباطيل در دل شنوندگان سست ايمان، و با پخش ياوهسرائي توسّط ذرّيّه و دار و دستهی خود) در تلاوت او القاء (شبهه) نموده است (و گاهي پيغمبران را شاعر، و زماني ساحر، و وقتي ناقل افسانهها و خرافات پيشينيان جلوهگر ساخته است). امّا خداوند آنچه را كه شيطان القاء نموده است (توسّط تبليغ و تبيين پيغمبران و دعوت و زحمت شبانهروزي پيروان ايشان در همه جا و همه آن) از ميان برداشته است (و شبهات و ترّهات اهريمنان انس و جان را از صفحه دل مردمان زدوده است) و سپس آيات خود را (در برابر سخنان ناروا و دلائل نابهجاي نيرنگبازان بيمايه و دسيسهبازان بيپايه) پايدار و استوار داشته است، زيرا كه خدا بس آگاه (از كردار و گفتار و پندار شيطان و شيطان صفتان بوده و همه كارهايش از روي فلسفه و) داراي حكمت است.» یعنی، هیچ پیامبری آرزوی رهایی از رنج نفاق و نافرمانی قوم خود و نقل مکان از نزد آنان به منزل و جایگاه ابدی را ننموده است مگر این که شیطان از روی دشمنی، ذم و بدگویی و زخم زبان علیه او را القاء میکند، سپس خداوند القاءات شیطانی را از دل های مسلمانان میزداید و دلهای منافقان و نادانان، متوجه آن القاءات میشود. خداوند آیات خود را استوار میگرداند و دوستان خود را حمایت میکند تا از گمراهی و دشمنی و همراهی اهل کفر و طغیان رهایی یابند. آن کسانی را که خداوند از آنها راضی نبوده است، از جمله دام و احشام قرار می دهد. تا جايي که فرمود: { هُمْ إِلا كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلا (٤٤) }(فرقان: ٤٤) « ايشان همچون چهارپايان هستند، و بلكه گمراهتر».[67] چنانکه روایت کردهاند از عیاشی از جعفر که گفت: اگر قرآن چنانکه نازل گردید، خوانده میشد؛ اسامی ما را در آن مییافتید.[68] و بحرانی در مقدمهي تفسیر خود، به این مطلب تصریح کرده و ميگويد: بدان که حق انکارناپذیر است، بر حسب اخبار متواتره بعدی، در این قرآن که در دست ماست بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم تغییراتي داده شد و کسانی که آن را جمعآوری کردند، بسیاری از کلمات و آیات را حذف نمودند و قرآنِ مصون از تحریف و تغییر و موافق با آنچه خدا آن را نازل کرده است، همان است که علی متعال آن را جمع کرده است تا به پسرش، حسن متعال و در نهایت، به دست قائم متعال - مهدی- برسد؛ و امروز آن قرآن نزد اوست. و همین مطلب، چنانکه در حدیثی که بعداً آن را ذکر خواهیم کرد، به صراحت گفته شده: در علم کامل خدا ثبت شده بود که مفسدان، دین را فاسد میکنند و میبینیم که هرگاه آیهای از قرآن به ضرر خودشان و در شأن علی و اولاد پاک او بود، تصمیم میگرفتند آن را از میان بردارند یا تغییر و تحریف نمایند، اما یکی از کارهای خداوند، حفظ ولایت و امامت و نگهبانی از مظاهر و فضائل پیامبره و امامان است به گونهای که این مطالب از تغییر اهل ضايع كردن و تحریف، سالم بماند و مفاد آن برای اهل حق، ماندگار باشد و اصل تکالیف باقی بماند، و به چیزی که در کتاب شریف او به آن تصریح شده است، اکتفا نشد؛ بلکه آیات بر حسب بطون - معنای باطنی– و روش تأویل بیان شدند و درک معانی نهفته از آنچه ظواهر قرآن بر آن دلالت میکند، امکان پذیر است و از طریق مجاز و تعریض و تعبیر به رموز و توریه و راههاي دیگر به قسمتی از برهان آیات اشاره شده است تا بدین گونه برای آفریدگان خود اتمام حجت کرده باشد؛ اگرچه این اتمام حجت، زمانی صورت میگیرد که ساقطکنندگان، مطالبی را ساقط کرده باشند که بعد از حذف هم به صراحت و با نیکوترین وجه و زیباترین راه بر مجموعه براهین آیات بر آنها دلالت نمايند.[69] پس از نقل این عقیده از بزرگان قوم و ذکر اسامی آنان در جای دیگر، علاوه بر اينها گفته است: به نظر من، وضوح صحت قول به تحریف و تغییر قرآن و به دنبال آن پیگیری اخبار و بررسی آثار به گونهای است که میتوان حکم کرد که این عقیده از بديهيات و ضروریات مذهب تشیع است.[70] و این از بزرگترین مفاسد غصب خلافت است؛ پس بیندیش.[71] این همان عامل و انگيزهاي است که آنان را وادار به گفتن قول باطل نموده است. اما آنان نمیدانند که با اظهار این عقیده، چیزی را که در صدد کتمان آن بودهاند، آشکار کردهاند؛ یعنی، اسلامنمایی و پوشش دادن خود با تقیه و نقاب نیرنگ برای گمراه کردن مسلمانان. در حقیقت، آنان از مسلمانان فاصله گرفتهاند؛ زیرا کتاب آسمانی را انکار میکنند. کتابی که هر کس راه یافته است، توسط آن، راه را پیدا کرده است و کسی که به آن کتاب و تعلیمات و رهنمودهاي آن ایمان آورده، از نور آن روشنایی گرفته است و کسی که به آن چنگ زده، استقامت یافته و پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم جز آن کتاب، کتاب دیگری را تبلیغ نکرده است؛ و جز آیات آن، آیاتی را تلاوت ننموده و جز حکمتها و اندرزهای آن، چیزی تعلیم ننموده و جز اسرار آن، چیزی بیان نفرموده است. پس اگر کسی این کتاب را انکار میکند، به چه چیزی ایمان دارد؟ شناخت حقیقت این قوم برای مسلمانان آسان گردید. پس کارشان به پریشانی گرايید و رهبران و بزرگانشان جمع شدند و اندیشیدند تا آنچه مخفی بوده، ظاهر و نمایان و آنچه آشکار بوده، پنهان کنند و بار دیگر لباس نیرنگ و تقیه پوشیدند و آنچه خلاف عقیدهي شان بود، اظهار نمودند. نخستین کسی که سخن مخالف با این عقیدهي قدیمی و ثابت را آشکار کرد، ابن بابویه قمی استاد شیخ مفید بود، که که لقب «صدوق» را به وی دادند و در سال (381) هجری فوت کرده است. و در اين قول (عدم اعتقاد شيعه به تحريف قرآن) کسی از وی سبقت نگرفته است ولي او در اين ادعاي انکار خود بر هیچ سندی از شیعه یا نقل روایاتی از امامان دوازدهگانه، تکیه نکرده است، برعکس مخالفان او که برای پايهگذاري مذهب شیعه مبني بر تحريف قرآن موجود جز بر روایات متواترهای که تعدادشان بالغ بر دو هزار روایت است، تکیه نکردهاند، چنانکه آن را از نعمة الله جزائری نقل نموديم تعدادی از آن احادیث را نيز مطرح کرديم. پس دقت کن که چه میگوید: اعتقاد ما بر این است قرآنی که خداوند بر پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده است، همان الفاظ و كلمات موجود میان دو لايهي جلد است که در دسترس مردم قرار دارد و بیشتر از اين نیست كه تعداد سورههای آن، نزد مردم 114 سوره است و نزد ما سور (ضحی وألم نشرح) یک سوره هستند و سورههای (لإیلاف قريش وألم ترکیف) نیز، یک سوره هستند و کسی که به ما نسبت دهد كه اعتقاد داريم قرآن بيشتر از اين است او دروغگو است. رواياتي كه پيرامون ثواب قرائت هر سوره، و ثواب کسی که همه قرآن را ختم کند، و جائز بودن قرائت دو سوره در یک رکعت، نهی از قرائت بین دو سوره در یک رکعت واجب، نقل شدهاند گفتهي ما را دربارهي قرآن تصدیق میکنند كه كل قرآن همين است که در دست مردم قرار دارد، و همچنین آنچه دربارهي نهی از تلاوت كل قرآن در یک شب روایت شده است و این که جائز نیست، قرآن در کمتر از سه روز ختم گردد؛ اين گفتهي ما را تصدیق میکند.[72] و سید مرتضی، مؤلف و ترتیبدهندهي نهجالبلاغه متوفای (436هـ) هم در این قول از بابویه پیروی کرده است، چنانکه ابوعلی طبرسی در مقدمهي تفسیر خود – مجمعالبیان– تحت عنوان مهارت پنجم، آن را ذکر کرده است و گفته از جمله سخناني كه شايسته تفسير نيست بحث پیرامون نقص و زیاده در قرآن است، اما زیاده در آن به اجماع باطل است، امّا در رابطه با نقصان در قرآن، جماعتی از ياران ما و از حشویهای عامه (اهل سنت) روایت کردهاند که در قرآن نقصان و تغییری وجود دارد، اما مذهب صحیح ما مخالف آن است و این قول همان است که مرتضی ـ خدا روحش را مقدس داردـ آن را تقویت كرده و در جواب سؤالاتی که در طرابلس پيرامون آن مطرح شدهاند بطور كامل آن را بيان كرده و در چند مورد يادآور شده كه علم به صحّت نقل قرآن، مانند علم به وجود شهرها و رویدادهای بزرگ و واقعههای مهم و اشعار مشهور و مكتوب عرب است که عنایت مردم و انگيزهها بر نقل و حراست از آن به نحو چشمگیری وجود داشته است، و عنايت و انگيزه براي حفظ قرآن بيش از همه اينهاست، چون قرآن معجزهي نبوّت و منبع علوم شرعی و احکام دینی است. علمای مسلمين در حفظ و حمایت از قرآن نهایت تلاش خود را مبذول داشتهاند تا آن حدّ که هر چیزی را از قبیل اعراب، قرائت حروف و آیاتی که در آن اختلاف هست، شناسایی کردهاند. پس با این عنایات صادقانه و کنترل شدید، چگونه ممکن است قرآن تغییر یافته و ناقص باشد؟! و باز هم مرتضی گفته است: علم به تفسیر قرآن و اجزای آن، مانند علم به مجموع آن است؛ مثلاً اهل عنایت وقتی از تفاصیل کتاب سیبویه و مزنی آگاهند، بر مجموع آن هم آگاهی دارند؛ یعنی، اگر کسی بابی را بر کتاب سیبویه در نحو بیفزاید که از آن کتاب نباشد، فهمیده میشود و میتوان آن را جدا کرد و در قول مزنی نیز، همین قول گفته میشود. معلوم است که عنایت به نقل و ضبط قرآن از عنایت به ضبط کتاب سیبویه و دیوانهای شعرا صادقانهتر است. و بار دیگر مرتضی گفته است که قرآن در زمان پیامبره مجموع و هماهنگ بود و بر آن حالتی قرار داشت که هم اکنون بر آن حالت است و به این استدلال کرده که قرآن در آن زمان تدریس میشد و همهي آن حفظ میگردید، حتی جماعتی از صحابه برای حفظ آن معین شده بودند و موارد حفظ شده بر پیامبر صلی الله علیه و سلم عرضه و تلاوت میشد و گروهی از صحابه، مانند عبدالله بن مسعود و ابیبن کعب و غیره، بارها قرآن را از اول تا آخر بر پیامبر صلی الله علیه و سلم قرائت مینمودند. این قضیه، با کمترین تأمّل بر این دلالت میکند که قرآن مجموعهای مرتب، هماهنگ و منظم بوده است. باز هم گفته است: کسانی از امامیه و حشویها که در این باره مخالفت کردهاند، مخالفت آنان فاقد ارزش است.[73] همچنین سومین نفر از آنان، ابوجعفر طوسی، شاگرد سید مرتضی و شیخ مفید است که متوفای سال (460 هـ) میباشد و در «تبیان» خود گفته است: اما سخن گفتن دربارهي زیاده و نقصان قرآن، از جمله مسائلی است که شایستهي قرآن نمیباشد، زیرا افزوده شدن به قرآن به اجماع باطل است و نقصان آن نیز، آشکارا برخلاف مذهب مسلمانان است. او گفته است: اخبار و روایاتی که در فروع اختلافی در آن است بر قرآن عرضه میشود تا آنچه مخالف قرآن است، دور انداخته شود. و روایتی از پیامبر نقل شده است که بطور قطع هیچكس نمیتواند آن را ردّ کند، ایشان فرموده اند: «إني مخلف فيكم الثقلين ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا: كتاب الله وعترتي أهل بيتي، وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» يعني به درستی، من بعد از خود در میان شما دو چیز باقی میگذارم و تا زمانی که به این دو عمل کنید، گمراه نمیشوید؛ اول، کتاب خدا و دوم، عترتم – اهل بیتم – و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض گرد من آیند. و این، دلیل است بر این که قرآن در همهي زمانها موجود است، زیرا جائز نیست که پیامبر، تمسّک به چیزی را امر کند که مقدور نیست، چنانکه اهل بیت و کسی که پیروی از او واجب است، در هر زمانی وجود دارند. و هر گاه صحت قرآنی که در میان ماست به اجماع ثابت شد، لازم است که به تفسیر و بیان معانی آن و دور انداختن غیر آن مشغول شویم.[74] این سه نفر شیعه، تنها کسانی هستند که تحریف قرآن کریم موجود در دست مردم را انکار کردهاند و در طول پنج قرن اول اسلامی، نفر چهارمی برای آنان یافت نمیشود؛ چنانکه علمای شیعه و فقهای آنان، این مطلب را ذکر کردهاند. و چنانکه محدث و شیخ المشایخ آنان[75]، نوری طبرسی، نیز دیدگاه دو گروه از آنان را ذکر میکند که بعد از ذکر طرفداران تحریف و تفسیر قرآن و نقل گفتههایشان، میگوید: قول دوم: هیچ نقص و تغییری در قرآن صورت نگرفته است و تمام آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و سلم نازل شده است، همان است که در دو لاي جلد و در دسترس مردم قرار دارد. و صدوق در کتاب «عقائد» خود و سید مرتضی و شیخ طائفه در کتاب «التبیان» به این نظر گراییدهاند و در میان قدما، موافقی براي آنان یافت نمیشود.[76] چهارمین شخصی که رأي آنان را پذیرفته و روش ایشان را برگزيده است، ابوعلی طبرسی، صاحب تفسیر «مجمع البیان» و متوفای سال (548 هـ) است. پس اینها آن چهار نفری هستند که در دورهی دوم، دربارهی قرآن ابراز عقیده کردند. پس تا نیمهي قرن چهارم در دورهي اول، انکار تحریف، در میان آنان وجود نداشت؛ زیرا همهي امامان و راویان متقدم و محدثان و مفسران معتمد و موثق چنین مطلبی را اعلام نکردهاند، بلکه بر حسب مرویات و پندارهای آنان جز به خلاف آن مطلب تصریح نکردهاند؛ اما در دورهي دوم؛ یعنی، بعد از نیمهی قرن چهارم تا قرن ششم، این قول برای اولین بار در میان شیعه از این چهار نفر صادر شد و نفر پنجم هم ندارند. وقتی کتابهای حدیث و تفسیر و عقيده آنان را جستجو کردیم، نوری طبرسی بعد از ذکر سه نفر اول، چنین گفته است: کسی که به قول عدم تحریف تصریح کرده است، شیخ ابوعلی طبرسی است در تفسیر «مجمع البیان» تا جايي که نوری طبرسی گفته است: تا طبقهي او خلاف صریحی شناخته نشد جز از این چهار نفر.[77] همانطور که گفتیم، این عقیده که آنها برای مردم اظهار کردهاند، از گفتهي هیچ كدام از معصومین یا روایتی از امامان ـ که مدعي هستند آنان بذر شیعه را پاشیدهاند و قواعد آن را بنا نهادهاند و مذهبشان جز برگرفته از اقوال آنان نیست- سرچشمه نمیگیرد؛ بلکه برعکس، خود آنان اخبار و احادیثی را از امامان و معصومان خود روایت کردند که مخالف و متضاد با قول آنان است، چنانکه اگر خدا بخواهد، آن را بیان خواهیم کرد. این كل مطالبي است که برای فريب مسلمانان بويژه اهل سنت، از آن استفاده میکنند، به همین سبب، هر گاه عیبشان آشکار میشود و فسادشان ظاهر میگردد و روشن ميشود چقدر با اسلام و مسلمانان و شریعت درخشان فاصله دارند که جز بر پایهي قرآن استوار نیست، به این چهار نفر پناه میبرند و در زیر سایهي آنان قرار میگیرند و در پشت سخنان آنان کمین میکنند، مانند این دوست ما،[78] و قبل از او مغنیه و غيره كه در این باره مفصل بحث کردهایم و عبارات آن را کاملاً آوردهایم تا چیزی مخفی نماند. قبل از اينكه کلام ايشان را مورد تحليل قرار دهيم و از رازی خبر دهيم كه آنان را به پناه بردن به مقوله و اظهار این عقیده کشانده، لحظهای درنگ میکنیم و از آنان میخواهیم که آیا یکی از آنان میتواند، ثابت کند که در میان این قوم، کسی وجود دارد که قبل از این چهار نفر چنین چیزی را گفته باشد؟ آیا در این باره، شخص پنجمی هم دارند که این قول را اظهار کرده باشد؟ هرگز! هیچ احدی نمیتواند چنین کاری را انجام دهد حتی اگر همگی پشتیبان هم باشند. شعر: اگر زندهایرا صدا بزنی میشنوانی اما زندهاينيستندايت را بشنود این چهار نفر هم آن قول را فقط از بيم از ضربهي حق و تنفر مردم و دوری از ننگ و رسوايی و برملا شدن نیرنگشان که برای اغفال مسلمانان و کتمان نیات اصلی خود به کار بردند، گفتهاند. و گرنه آنان نیز، در درون خود معتقد به همان عقیدهای هستند که نسلهايشان یکی پس از دیگری از یکدیگر به ارث بردهاند. و این، همان عقیدهای است که از روز اوّل که مذهبشان تأسیس شد و شریعتشان شکل گرفت، به آن معتقد بودند؛ چنانکه بحرانی گفته: این عقیده از لوازم مذهب تشیع است. دلیل انکار این قضیه، نفاق آنان است. نفاقی که آن را با رنگ دینی روکش میکشند و آن را تقیه مینامند. پس به صراحت می توان گفت که این چهار نفر هم، این قول را جز از روی تقیه و نفاق نگفتهاند. تا مسلمانان فریب خورند و موضوع بر آنان مشتبه شود. همانگونه و بزرگ و معتمد و تسبيح گوي آنان، نعمتالله بن فاضل نجیب اصيل سيد عبدالله حسینی موسوی جزائری بر این مورد نص صريح گذاشته است. کسی که (در بارهاش گفتهاند:) از بزرگان علمای متأخر و از بزرگ ترین فضلای متبحر ما بود و در عربی و ادب و فقه و حدیث در عصر خود بیهمتا بود و سهم خود را از معارف خداشناسی با رغبت مؤکد و رنج بسیار فراگرفته است و در کثرت قرائت نزد اساتید فنون و کسب فضائل در كنار غم و اندوه، نظیری برای وی مشاهده نشده است، او طرفدار مشرب اخباریه بود که به اهل اجتهاد توجه بسیار مبذول داشته است و در مقابل معاندان و طرفداران فساد از مذهب مجتهدان حمایت کرده است. او همچنين دارای قلب سلیم و چهرهي گشاده و طبع راست و تألیفات و نوآوریهایی در سیره و آداب و نصیحت و مطالب نادر و غریب و هدفمند بوده است که وسیعترین تألیفات وی «شرح کبیر» او بر «تهذیب الحدیث» است كه حدود دوازده جلد است و همچنین کتاب «الأنوار النعمانیة» که ثمرهي عمر وی میباشد.[79] این محدث بزرگ شیعی، در ردّ کسی که قائل به عدم تحریف قرآن است، گفته است: همانا پذیرفتن تواتر در آیات قرآن و این که روحالامین – جبرئیل – همه آن را نازل كرده باشد، به کنارگذاشتن اخباری منجر میشود که همه مستفیض بلکه متواتر هستند، و به صراحت بر وقوع تحریف در قرآن از نظر کلام و ماده و اعراب دلالت دارند. با این که همه یاران ما در صحت این اخبار و تصدیق آنها اتفاق نظر دارند، اما سید مرتضی و صدوق و شیخ طبرسی مخالفت کردهاند و حکم نمودهاند که هرچه بین دولاي جلد قرآن قرار دارد، مصحف و قرآن نازل شده از جانب خداست نه غیرآن، و هیچ تحریف و تبدیلی در آن واقع نشده است، بر اساس اين قول است که شیخ طبرسی آیات و جزءهای قرآن را ضبط کرده و از پیامبر روایت کرده که سورههای قرآن 114، و مجموع آیات قرآن 6236 آیه و تعداد حروف آن 321250 حرف میباشد. در حقیقت، این قول فقط به خاطر مصالح فراوان خودشان است، از جمله: مسدود كردن دريچهي طعن عليه آنان به این که اگر تحریف در قرآن را جایز میدانند و معتقدند تحريف بدان راه يافته، پس چگونه عمل به قواعد و احکام آن جایز میباشد.[80] بقيه کلام او در رابطه با اين مسأله را به هنگام ذکر عبارات دیگران ذکر خواهیم کرد. و اینک بر حروف فوق نقطه ميگذاريم: اول: واقعاً ابن بابویه قمی ملقب به صدوق که این قول را اولین بار در میان شیعه گفته است، در تألیفات خود روایات بسیاری را نقل كرده است، از قبیل روایاتی که بر تحریف و تغییر و نقص قرآن دلالت میکنند، بدون این که نقد و طعنی بر آنها وارد کند و این مسئله بیانگر آن است که اعتقاد اصلی او مطابق معتقد سایر قوم خويش خويش است، پس در این جا روایات نه روايت از احادیث روایت شده در کتابهای او را میآوریم که ذکر بعضی از آنها در باب چهارم میآید: روایت اوّل، حدیثی است که وی آن را در کتاب «من لایحضره الفقیه» که یکی از صحاح چهارگانه شیعه است در فصل نکاح، باب متعه آورده است و چنین میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متعه را حلال کرد و تا وقتي هم كه از دنیا رفت آن را حرام نكرد و برای این مطلب، استدلال کرده است به آيه ذيل طبق قرائت ابن عباس كه خوانده: (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إلى أجل مسمى فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة من الله)[81] ترجمه: «پس اگر با زني از زنان براي مدت مشخصي ازدواج كرديد و از او كام گرفتيد، بايد كه مهريّه او را (چنان كه مقرّر است بدون كم و كاست و در موعد خود) بپردازيد، و اين واجبي (از واجبات الهي) است.» معروف آن است که عبارت (إلی أجل مسمی) و نیز، واژهي (من الله)، بعد از کلمه فریضه، از قرآن نیستند. روایت دوم: در کتاب «الخصال» خود، چنین روایت کرده است: محمدبن عمر حافظ بغدادی، معروف به جعابی به ما گفت: عبدالله بن بشیر برای ما نقل کرد و گفت: ابوبکر بن عیاش از اجلح از ابیالزبیر از جابر برای ما حدیث آورد که گفت: از رسول خدا شنیدم که میگفت: «يجيء يوم القيامة ثلاثة يشكون إلى الله عز وجل: المصحف، والمسجد، والعترة». يقول المصحف: يا رب! حرفوني ومزقوني، ويقول المسجد: يا رب! عطلوني وضيعوني، وتقول العترة: يا رب! قتلونا وطردونا وشردونا؛ فأجثو للركبتين للخصومة، فيقول الله جل جلاله لي: أنا أولى بذلك» يعني وقتي روز قیامت میآید سه چیز نزد خداوند شکایت میکنند: قرآن و مسجد و عترت. قرآن میگوید: خدایا، من را تحریف و تکهتکه نمودند. مسجد میگوید: مرا تعطیل و ضایع کردند. عترت میگوید: خدایا، ما را کشتند و دور راندند. پس برای تسلط بر نزاع، روی زانوها میایستند؛ سپس خداوند میفرماید: من برای این امر، شایستهتر هستم.[82] روایتهای سوم و چهارم و پنجم را نیز، در کتاب «معانی الأخبار» خود روایت کرده است: علیبن عبدالله وراق و علیبن محمد بن حسن، معروف به ابن مقبرهي قزوینی برای ما نقل کردند و گفتند: سعدبن عبدالله بن ابیخلف اشعری گفت: احمدبن ابیصباح برای ما نقل كرد و گفت: ابونعیم فضل بن دکین از هشام از سعدبن زید بن اسلم از ابییونس برای ما حدیث آورده است و گفت: مصحفی را برای عائشه نوشتم، عائشه به من گفت: «إذا مررت بآية الصلاة فلا تكتبها حتى أمليها عليك، فلما مررت بها أملتها عليك» يعني هرگاه به آیهي نماز رسیدی آن را ننویس تا خودم آن را بر تو ديكته کنم. پس وقتی که به آن رسیدم چنين بر من املا کرد: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر). «بر همه نمازها، بویژه نماز وسط و نماز عصر مواظبت کنید.» و علی بن عبدالله وراق و علی بن محمدبن حسن قزوینی برای ما نقل کردند و گفتند: سعدبن عبدالله برای ما حدیث آورد و گفت: احمد بن ابیخلف اشعری برای ما حدیث آورد و گفت: سعد بن داود از ابیهر از مالک بن انس از زید بن أسلم از عمرو بن نافع نقل کرده است که گفت: مصحفی را برای حفصه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مینوشتم که او به من گفت: اگر به این آیه رسیدی، این گونه بنویس: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر). علی بن عبدالله الوراق و علی بن محمد بن حسن قزوینی برای ما نقل کردند و گفتند: سعدبن عبدالله بن ابیخلف اشعری برای ما حدیث آورد و گفت: سعد بن داود از مالک بن انس از زید بن اسلم از قعقاع بن حکیم از ابییونس، مولای عائشه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، برای ما حدیث آورد و گفت: عائشه مرا فرمان داد که برایش مصحفی بنویسم، و گفت: هر گاه به این آیه رسیدی، این گونه بنویس: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر وقوموا لله قانتین). سپس عائشه گفت: به خدا سوگند این آیه را اینچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم.[83] پس از ذکر اين سه روایت، نويسندهي این کتاب گفته است: این اخبار حجتی است برای ما در مقابل مخالفان که منظور از (صلاة الوسطی)، نماز ظهر است. روایت ششم را نوری در کتاب «فصل الخطاب» به نقل از کتاب «الأمالی» و کتاب «العیون» تألیف ابن بابویه آورده است: از امام رضا متعال روایت شده که در قرائت ابیبن کعب: (وانذِر عشیرتک الأقربین ورهطک منهم المخلصین) آمده است. یعنی، خویشاوندان نزدیک خود را بترسان در حالی که گروه مخلصت در میان آنان قرار دارند.[84] روایت هفتم را هم نوری در کتاب «فصل الخطاب» به نقل از کتاب «الأمالی» تألیف ابن بابویه قمی آورده است: از ابن ابیعمیر از ابیعبدالله متعال روایت شده است که گفت: خداوند پیامبرش را به انتصاب امیرالمؤمنین برای مردم امر نمود، چنانکه در این آیه میفرماید: (یا ایها الرسول بلغ ما اُنزل إلیک من ربک فی علي)؛ یعنی، ای فرستادهي خدا، هر آنچه از سوی پروردگارت دربارهي علی بر تو نازل شده است، برسان.[85] روایت هشتم آن است که طبرسی در صدد ردّ بر آن بعد از استدلال به قول امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب متعال آن را از همان راوی فوق، نقل کرده است و آن، چنین است: علی قرآن را جمع نمود؛ پس وقتی که آن را آورد گفت: این کتاب پروردگارتان است آن گونه که بر پیامبرتان نازل گردیده است، نه حرفی بر آن افزوده شده و نه حرفی از آن کم شده است. در جواب گفتند: نیازی به آن نداریم؛ نزد ما هم، مانند آنچه نزد توست، وجود دارد. پس علی برگشت و گفت: { فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ (١٨٧) }(آلعمران: 187) «امّا آنان آن را پشت سر افكندند و به بهاي اندكي آن را فروختند! چه بد چيزي را خريدند.» [86] و روایت نهم چنين است که ابا حسن موسی متعال ؛ امام هفتم آنان گفت: دنبال دین کسی مباش که از گروه تو سرباز زند و دین آنان را دوست مدار؛ زیرا آنان خائنان به خدا و رسول او هستند و به امانات خود خیانت کردند. آیا میدانی خیانت آنان به امانتشان چگونه بود؟ امانتدار کتاب خدا بودند اما آن را تحریف و تبدیل کردند.[87] این روایتها و امثال آن فراوانند كه دلالت صریح دارند بر این که این قوم جز به منظور تقیه، به ادعاي عدم تحریف قرآن متوسل نشدهاند. طوسی كه با ابن بابویه قمی هيچ فرق و اختلافی ندارد و او هم مانند این روایتها را كه از متبوع وی نقل کردیم در کتابش بیان کرده است، مرتضی و طبرسی نیز، این گونهاند. ميخواهم در این جا، بعضی از عبارتهای آن دسته از بزرگان شیعه را ذکر کنم که اقوال این چهار تن را دربارهی عدم تحریف قرآن ردّ کردهاند و همهي آنان نزد شیعه شأن و مقامی والا دارند، پس مطلب را با نقل عبارتی از عالم فاضل، عارف، محدث، محقق، ريزبين، فرزانهی خداشناس، محمدبن مرتضی مشهور به مولی محسن کاشانی آغاز میکنیم که صاحب تألیفات بسیار مشهوري همچون کافی، وافی و شافی و غیره است و تعداد تألیفاتش بالغ بر صد کتاب است، و متوفای سال 1091 هجری است.[88] این شخص در تفسیر خود بعد از ذکر کلام طبرسی و مرتضی مبني بر اين كه علم به صحت نقل قرآن، مانند علم به وجود شهرها و حوادث است، ميگويد: ميگويم: ممكن است كسي بگوید: همانگونه كه انگيزهي نقل و حراست از قرآن در نزد مسلمانان فراهم بوده، انگيزههاي تغيير قرآن هم از طرف منافقان و تبدیلکنندهي وصیت و تغییردهندهي خلافت هم بسیار بودهاند؛ زیرا محتويات قرآن با نظر و هواهاي نفساني آنان در تضاد بود. و تغییر در قرآن اگر واقع شده باشد، قبل از انتشار آن در شهرها و قرار گرفتن آن بر حالت فعلی بوده است و بعد از آن به شدت ضبط كنترل شده است، پس منافاتی بین تحریف و ضبط و كنترل شدید نیست، بلکه گویندهای لازم است که بگوید: ذات و اصل قرآن تغییر نکرده، بلکه تغییر در کتابت و تلفظ آن است؛ زیرا قرآن را بعد از نسخهبرداری از اصل، تحریف نمودند و اصل آن نزد اهل قرآن که به آن آگاهی دارند، باقی مانده است. پس قرآنی که نزد علمای قرآن قرار دارد، تحریف شده نیست، آنچه تحریف شده، آن است که برای پیروانشان آشکار کردهاند. و این که قرآن در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر همین وضعیت فعلی جمعآوری شده باشد، ثابت نیست و چگونه جمعآوری میشد در حالی که قسمت به قسمت نازل میشد و نزول آن با پایان عمر پیامبر صلی الله علیه و سلم پایان پذیرفت و اما درس و ختم قرآن مربوط به اندازهای بود که نزد آنان وجود داشته است، نه مربوط به تمام قرآن.[89] ابن بابویه قمی در اول گفتار خود میگوید: دربارهي وجود قرآن در هر عصری باید بگویم: موجود بودن قرآن نزد اهل قرآن بدان صورت كه خداوند نازل کرده است كافي است، و نياز ما هم همين است، اگر چه بر بقیّه آن قدرت نداریم همانگونه كه به امام متعال دسترسي نداريم؛ زیرا انس و جن در آن مورد، مانند هم هستند و شاید مراد از کلام شیخ هم، همین باشد. و اما دربارهي گفتهي او: کسی که پیروی از گفتهاش واجب باشد، همیشه موجود است، منظور اهل بینش و بصيرت به کلام خداوند است؛ زیرا اهل بصیرت در زمان غیبت پیشوایان، جانشین آنهایند؛ زیرا امام غائب گفته: «به کسی بنگرید که از خودتان است و حدیث ما را روایت کرده است و در حلال و حرام ما نظر افکنده و احکام ما را شناخته است، پس او را حاکم بین خود قرار دهید؛ زیرا من او را حاکم شما قرار دادهام».[90] چنانکه فاضل عالم و مدقق فقیه، آشنا به تفسیر و لغت عربی و راوی و محدث فاضل و جامع شرایط و جستجوگر اخبار که جز استاد ما، مجلسی کسی از او سبقت نگرفته، صاحب کتاب تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی بر این چهار نفر ردّ زده است.[91] در مقدمهي تفسیرش در فصل چهارم، تحت عنوان «بیان خلاصهي اقوال دانشمندان ما در تفسیر و عدم تفسیر قرآن و عدم استدلال به گفتهي کسی که تحریف آن را انکار کرده است» گفته است: بدان آن که ظاهر ديدگاه ثقةالاسلام، محمدبن یعقوب کلینی- خداوند قبرش را عطرآگين كند- اين است كه معتقد به تحریف و نقص در قرآن بوده است و روایات بسیاری را در این موضوع در کتاب «کافی» روایت کرده است. کتابی که در آغاز آن، اعتماد خود را به روایت های آن اعلام کرده است و هیچ یک از آن روایتها را رد نکرده و برای هیچ کدام معارضی را نیاورده است. همچنین کتاب تفسیر استادش، علی بن ابراهیم قمی، مملو از این گونه مطالب است که در مسألهي تحریف غلو کرده است و در تفسیر خود اختلافات قرآن نازل شده از سوی خداوند را با قرآن تحریف شده آورده است. این فرموده كه خداوند فرموده: { كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (١١٠) }(آلعمران: 110) زیرا امام صادق به قاري این آیه گفت: آيا بهترین این امت، علی و حسین بن علی را به قتل ميرسانند؟ سپس از ایشان سؤال شد، پس این آیه چگونه نازل شد؟ در جواب گفت: در اصل (خیر أئمة أخرجت للناس) است. مگر در آخر آیه، مدح خدا را برای پیشوایان نمیبینی که میفرماید: (تأمرون بالمعروف). سپس آیاتی از این قبیل ذکر کرد و گفت: آنچه از قرآن حذف شده این قول خداوند است: (لکن الله یشهد بما أنزل إلیک فی علي) (يعني ليكن خدا درباره آنچه در بارهي علي بر تو نازل كرده) این هم نازل شد: (أنزله بعلمه والملائکة یشهدون). سپس در این باره باز هم، آیاتی نازل کرد. سپس گفت: اما در بارهي نوع تحريف تقديم و تأخير آيات بايد گفت: و اما مقدم شدن، پس آیهی دربارهي عدّهي زنان ـ که عدّهي یک ساله را نسخ کرده است و عدّهي چهار ماه و دو روز را قرار داده ـ بر آیهي منسوخهای که عدهي زن شوهر مرده را یکسال اعلام میکند، مقدم داشته شده است و نیز، فرمودهي خداوند: { أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً (١٧) } (هود: 17) «آیا کسی که دلیل و برهان روشنی از سوی پروردگار خود دارد و شاهدی از او پیرو آن است و قبل از وی نیز، کتاب موسی رهبر و رحمت بوده است - آیا چنین کسانی با انسانهای بیبصیرت برابرند. ـ » در اصل بخشی از آیه چنین بوده است (ویتلوه شاهد منه اماماً ورحمة ومن قبله کتاب موسی) سپس بعضی از آیات را ذکر کرده است و گفته: آیاتی که تمام آن در سورهي دیگری واقع است: { قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ (٦١) } (بقره: 61) «(موسی) گفت: آیا برآنید که چیزی پستتر را جانشین چیزی بهتر میسازید؟ پس به شهری فرود آیید که در آن جا آنچه خواستهاید، خواهید یافت. آیا چیزی پست را میگیرید و در مقابل چیز باارزش خود را میدهید.» که تمام این آیه در سورهي مائده قرار دارد، آن جا که خداوند میفرماید: { قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ (٢٢) }(مائده: 22) «گفتند: ای موسی، همانا در آن جا قومی زورمند و قلدر زندگی میکنند و ما هرگز بدان جا وارد نمیشویم؛ تا از آن جا بیرون نروند. در صورتی که آنان از آن سرزمین بیرون رفتند، ما بدان جا خواهیم رفت.» پس نیمی از آیه در سورهي بقره و نیمی دیگر در سورهي مائده قرار دارد. آیات دیگری از اين قبیل را نيز ذکر کرده، و جماعتی از یاران مفسّر ما، مانند عیاشی و نعمانی و فرات بن ابراهیم و غیره با قمی و کلینی موافقت کردهانداند و این مذهب بیشتر محققان و محدثان متأخر و نيز قول شیخ اجل احمدبن ابیطالب طبرسی است؛ چنانکه کتاب «الاحتجاج» وی این مطلب را اعلام میکند و شیخ و علامهي ما، شکافندهي علوم اهل بیت و خادم اخبار آنان در کتاب «بحارالانوار» خود این قول را تقویت نموده و پیرامون آن بحثي چنان گسترده ارائه نموده که بیش از آن ممکن نیست. نزد من بعد از كاوش و تحقيق اخبار و پیگیری آثار، صحت این قول به حدّی واضح است که ممکن است حكم شود به اين كه اين از بديهيات مذهب تشیع است و مسألهی تحریف از بزرگترین مفاسد غصب خلافت است. پس بیندیش تا خیالپردازی صدوق را در این مسأله بدانی، زیرا او در كتاب اعتقادات خود گفته است: اعتقاد ما بر این است، قرآنی که خداوند آن را بر پیامبرشص نازل کرده، همان است که در بین دولاي جلد و در دسترس مردم است و بیشتر از آن نیست، و هر کس مدعي باشد كه ما به چيزي ديگر غير از اين معتقديم حتماً دروغگوست و توجیه کردن مراد او به علماي قم، فاسد و باطل است؛ زیرا علی بن ابراهیم که در قول به تحریف غلو کرده است از علمای قم است. آری در انکار این امر سید مرتضی در جواب مسائل مطرح شده در طرابلس خیلی مبالغه کرده است و ابوعلی طبرسی در تفسیر «مجمعالبیان» از او پیروی کرده و گفته است: ادعاي زیاده در قرآن به اجماع باطل است اما در رابطه با نقص و كم كردن قرآن، جماعتی از ما و قوم حشویه از عامه (اهل سنت) روایت کردهاند که تغییر و نقص در قرآن وجود دارد، اما قول صحیح در مذهب ما بر خلاف آن است و این چیزی است که مرتضی آن را تقویت کرده است، و شیخ طوسی نیز، در کتاب «تبیان» از وی پیروی کرده است؛ زیرا گفته است: اما سخن از زیاده و نقص در قرآن، از قبیل چیزهایی هستند که شایستهي قرآن نیستند، زیرا زیاده در قرآن به اجماع باطل است و نقص در آن نیز، آشکارا با مخالفت مسلمانان روبرو شده است و همین قول به مذهب ما برازندهتر است؛ چنانکه مرتضی آن را تقویت کرده است و از ظاهر روایات هم چنین به نظر میرسد، اما روایات بسیاری از جهت عامه و خاصه، ناقص بودن و جابجا شدن بسیاری از آیات قرآن را اعلام میدارد، اما طریق روایت این احادیث، آحادی هستند که مفید علم نمیباشند، پس بهتر است از آنها اعراض شود و خود را به آن روایتها مشغول نکنیم؛ زیرا قابل تأویل هستد و اگر آن روایتها صحیح هم باشند، طعنی بر قرآن موجود وارد نمیشود؛ زیرا آنچه در بین دو جلد است، صحتش معلوم است و هیچ یک از پیشوایان به آن اعتراض نکردهاند و آن را هم دفع نکردهاند و روایات ما با تشویق مردم به قرائت قرآن و تمسّک به محتواي آن و ردّ نمودن اخبار مخالف قرآن، تقویت ميگردد و روایتی از پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده است که کس نمیتواند آن را رد کند. او فرموده است: «إنی مخلف فیکم الثقلین إن تمسکتم بهما لن تضلوا، کتاب الله وعترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».(من در ميان شما دو چيز گرانمايه به جاي ميگذارم: كتاب الله و اهل بيتم و اين دو هرگزاز هم جدا نميشوند تا به نزد من که بر حوض هستم باز گردند). و این روایت دلیل است بر این که قرآن در هر عصری موجود بوده و هست، زیرا جایز نیست به چنگ زدن به چیزی امر شود که گرویدن به آن مقدور نباشد،چنانکه کسانی که قولشان واجب الاتباع است، باید در هر زمانی در دسترس باشند و هر گاه آنچه نزد ماست، به اجماع صحیح باشد، پس لازم است مشغول تفسیر و بیان معانی آن شویم و غیر آن را رها کنیم. میگویم: ادعای آنان مبنی بر عدم وجود آیات اضافی در قرآن نازل شده، درست و حق است، زیرا در اخبار معتبر خودمان چیزی نمییابیم که بر خلاف آن دلالت کند، جز چند مورد از اخبار زندیقها که در فصل اول آنها را به گونهای توجیه کردیم که رفع احتمال شود؛ در روایات عیاشی آمده است که باقر متعال گفت: «آیات بسیاری از قرآن ساقط گردیده است اما جز چند حرفی که آن نیز، از خطای نویسندگان و توهم مردان بوده، چیزی به آن افزوده نشده است». و سخنان آنان دربارهی تغيیر مطلق کلی و نقصان قرآن؛ باطل بودنش واضحتر از آن است که نیاز به بحث و بیان داشته باشد، ای کاش میدانستم چگونه چنین استادی مدعی است که ظاهر روایات بر عدم نقص دلالت دارد با این که ما حتی به یک خبر واحد هم دست نیافتیم که بر عدم نقص دلالت کند. آری روایات ايشان دلالت دارند بر این که تغییرات واقع شده در قرآن، آسیب زیادی به مقصود و مفاهيم آن نمیرساند، مانند این که نام علی و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و نام منافقان و نيز برخي آیات از قرآن حذف شود و بعضی از آیات نیز، پنهان گردد. همچنین روایات دلالت دارند بر این که کلام خدا بر ما حجت است، چنانکه از روايت نقل شده از طلحه در فصل گذشته ظاهر میگردد و دلالت روایات بر موارد فوق مسلم است. اما بین ادعای آن عالم بزرگ و این مطلبی که روایات بر آن دلالت دارند، فاصلهي زیادی وجود دارد و همینطور است گفتهي او: «اخباری که بر تغییر و نقصان دلالت دارند از خبرهای آحادی هستند که مفید علم نیستند». صدور چنین سخنی از چنین استادی بعید به نظر میرسد؛ چون اخبار آحادی که شیخ در کتابهای خود آورده و در بیشتر مسائل خلافی خود، عمل به آنها را واجب دانسته است از حیث سند نه از روی دلالت، قویتر از اخبار تغییر قرآن نیستند و اینها متواتر معنوی بوده و داراي قرائن نیرومند هستند که علم عادی را به وقوع تغییر در قرآن واجب میکنند و اگر کسی در صدد دفاع از شیخ برآید و بگوید: منظور شیخ از ضعف اخبار اين است كه آن اخبار به حد معارضه با دلایل انکارکنندگان تحریف نرسیدهاند، باید بگویم: بعد از چشمپوشي از اينكه این كلام سخنی چارهجویانه است برای دفاع از شیخ، که جواب آن را به زودی ذکر خواهیم کرد که عبارتند از: ضعف سند منکران. و شگفتانگیزتر این که شیخ ادعا كرده كه اخبار تحریف قابل تأویلاند و حال این که من كاملاً ميدانم که بیشتر این اخبار توجیهپذیر نیستند. اما این که شیخ گفت: اگر این اخبار صحیح باشند، چنین و چنان میشود؛ باید گفت که مشتمل بر اموری است که براي ما ضرری ندارند، حتی به نفع ما هم هستند، از جمله: صحت اخبار تغییر و نقص، مستلزم طعن و اشكال وارد كردن به محتويات قرآن نيست، یعنی در بین وقوع این نوع تغییر در قرآن و واجب بون تمسك و چنگ زدن به این مصحفِ تغییر یافته و عمل به آنچه در آن است، هیچ منافاتی وجود ندارد، و هيچ فسادي از آن پديد نميآيد و موجب تغيير مفاد احکام و غیره نمیگردد؟ و این امری است که نزد ما مسلم است و به سبب آن، ضرری متوجه ما نخواهد شد، بلکه این دلیلی است بر اين که با آن بين اخبار دال بر تغییر و اخبار مخالف تغيير قرآن توفیق و هماهنگي برقرار ميكنيم، و با عرضهي روايات بر قرآن و عمل به آنچه موافق کتاب خداست، عمل میکنیم. یکی دیگر از آن امور، این است که وقتی تمسّک به ثقلین مستلزم وجود قرآن در هر عصری است، پس امامی که قرین اوست هم، همینطور است و نباید مخفی بماند که این هم، برای ما ضرری ندارد، حتی به نفع ماست؛ چون همينكه قرآن به آن صورت كه خدا نازل كرده نزد اهل قرآن هست، مخصوصاً نزد (امام) كه مقارن قرآن است و از آن جدا نميشود، کافي است كه بگوييم قرآن دستنخورده و بدون تغيير باقي مانده، حتی اگر بر موارد دیگر آن، قادر نباشيم، همانگونه كه قادر به دسترسي امام نيستيم که (ثقل) دوّم است، به ویژه در زمان غیبت؛ زیرا در این زمان، آنچه نزد ماست اخبار و علمای جانشین اوست. پس چنانکه از ظواهر نصوص معلوم است، هر دو ثقل (گرانمايه) در این مورد مانند یکدیگرند. سپس آنچه سید مرتضی در حمایت از مذهب ذکر کرده است: علم به صحّت نقل قرآن مانند علم به وجود شهرها و رویدادهای بزرگ و وقایع مهم و کتابهای مشهور و اشعار نوشتهي عرب است که عنایت مردم و مقتضیات و انگيزههاي نقل آنها و حفظ و حراست از آنها به نحو چشمگیری وجود داشتهاند و این موارد در مورد قرآن به حد نهايي رسیدهاند؛ زیرا قرآن، معجزهي نبوّت و منبع علوم شرعی و احکام دینی است، و علمای مسلمان در حفظ و حمایت از قرآن نهایت تلاش خود را مبذول داشتهاند تا آن اندازه که همه موارد مورد اختلاف را در قرآن شناسايي كردهاند، مانند اعراب، قرائت، حروف و آیات. پس با این عنایات و اهتمام صادقانه و کنترل شدید چگونه ممکن است قرآن تغییر یافته و ناقص باشد؟ همچنین گفته است: علم به تفاصيل و جزئيات قرآن با نقل صحيح، مانند علم به مجموع آن است و اطلاع از این چيزها مانند علم به امور بديهي است، مانند کتاب سیبویه و مُزنی- مثلاً- كساني كه نسبت به آن كتابها توجه لازم را مبذول ميدارند، همانگونه كه از كليات آنها خبر دارند؛ نسبت به جزئيات هم مطلع هستند، یعنی، اگر کسی فصلي را به کتاب نحوی سیبویه بیفزاید كه از آن نباشد، میتواند آن را جدا کند و میداند که آن باب به کتاب ملحق شده است و از اصل کتاب نیست و دربارهی کتاب مُزنی نیز، همین قول گفته میشود، پس معلوم است که عنایت به نقل و ضبط قرآن از عنایت به نقل و ضبط کتاب سیبویه و دیوانهای شعراء صادقانهتر است. و جواب شیخ این است: تحقق مقتضیات و انگيزهي ضبط و كنترل و نظارت بر قرآن در اوایل قرن اول و قبل از جمع قرآن را مُسلَم نمیدانیم؛ چنانکه ميبيني آنان – اصحاب –نسبت به بسیاری از امور متعلق به قرآن غافل ماندهاند. آیا نميبيني آنان دربارهي اعمال نماز اختلاف دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را روزانه پنج بار با حضور دو طرف مخالف تکرار میکرد؟ به امر ولایت و امثال آن نمینگری؟ اگر هم تسلیم ادعای شیخ شویم، میگوییم: همانگونه كه مقتضیات بر نقل و حراست قرآن از طرف مسلمان محقق بود، انگيزه و مقتضيات تغییر آن نيز از طرف منافقین و عوضکنندگان وصیت و تغییردهندگان خلافت وجود داشت؛ زیرا قرآن با اهداف آنها در تنش و تضاد بود و این مهمتر است. و تغيیر در قرآن قبل از انتشار آن در ممالک و استقرار آن به حالت فعلی بوده است، كه بعد از آن به شدت ضبط و كنترل صورت گرفته است؛ پس منافاتی بین تغییر قرآن و ضبط شدید آن نیست. همچنین میتوان گفت: آن قرآنی که اصل و موافق چیزی است که خدا آن را نازل کرده است، دستخوش تغییر و تحریف نشده است، بلکه بر همان حالت اصلی است و نزد اهل قرآن و عالمان به آن، حفظ شده است. پس تحریفی در کار نیست، چنانکه امام ـ در حدیث سلیم از کتاب (احتجاج) فصل اول در این مقدمه آوردهایم ـ به این مطلب تصریح کرده است که تغییر در کتابت و تلفظ تغییردهندگان است؛ زیرا آنان فقط هنگام نسخهبرداري از قرآن آن را تغییر دادهاند. پس قرآن مُحَرّف، آن است که آنان برای پیروانشان اظهار کردهاند. ولي بسی مایهي شگفتی است که شخصی مانند سید مرتضی به این گونه مطالب بیاساس و دور از واقعیت چنگ بزند و روایات متواتر را رها کند. پس بیندیش و در آن تدبّر کن. یکی دیگر از مسائلی که برای حمایت از مذهب و ديدگاه خود ذکر کرده این است که گفته: قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم درست مانند قرآن فعلی جمعآوری و تألیف شده است، و استدلال کرده به این که كل قرآن در آن زمان، تدریس و حفظ میشد، حتی بعضی از اصحاب برای حفظ آن تعیين شدند و جماعتی از صحابه مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران چندین بار قرآن را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ختم کردهاند. همهي این مطالب بدون نياز به کمترین اندیشهای دلالت میکنند براین که قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم جمعآوری شده و مرتب و بدون نقص بوده است و گفته: هر کس اعم از امامیه و حشویه در این باره مخالفت کند، مخالفتشان فاقد اعتبار است؛ زیرا مخالفت با آن به جمعی از اصحاب حدیث بر میگردد که اخبار ضعیفی را به گمان اين كه صحيح هستند نقل و روايت كردهاند. جواب: این که قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مانند حالت فعلی جمع آوری شده باشد ثابت نیست، حتی صحیح هم نيست، چگونه جمعآوری شده در حالی که قرآن تدريجي و به صورت بخش بخش نازل شد و نزول قرآن جز با پایان یافتن عمر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام نشده است. البته این مطلب، شایع و رایج است و در تمام سخنرانیها گوش ها را بسیار نواخته است که علی بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم چند روزی را در خانه نشسته و مشغول جمعآوری قرآن شده است، اما تدریس و ختم قرآن، تنها مربوط به همان مقداری بوده که در آن زمان موجود بوده نه به تمام قرآن. عجیبتر از همهي عجایب، اين که وی صحّت اینگونه اخبار ضعیف و به ظاهر خلاف را که بر تحریف دلالت دارند، قطعی دانسته است؛ زیرا با هدف موافقت دارد و اخباری را که نزد ما و مخالفان ما از درجهي معروف بودن هم فراتر رفته و به حد انبوه رسیده که تعداد آنها از صد مورد هم تجاوز کرده است، ضعیف قلمداد کرده است؛ علیرغم موافقت آنها با آیات و اخباری که در مقالهي هفتم ـ در آخر فصل اول در این مقدمه ـ بیان کردهایم. با این که این اخبار در کتب معتبری، همچون «کافی» با اسناد قابل اعتماد موجود است، و همینطور در صحاح اهل سنت، مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم که در صحت و اعتماد بعد از کتاب خدا قرار دارند، موجود است. پس ضعیف شمردن این اخبار فقط به خاطر این است که دلالت بر مقصود سید ندارند. و الله اعلم. سپس منکران تحریف اين آيات استدلال کردهاند كه خداوند فرموده است: { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (٤١)لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (٤٢)} (فصلت: 41-42) و نیز فرمودهي خداوند:{ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)}(حجر: 9) جواب: بعد از این که دلالت اینگونه آیات را بر مقصود آنان میپذیریم، میگويیم: از آنچه بیان کردیم آشکار است که اصل قرآن بطور كامل و آنگونه که خداوند نازل فرمود، نزد علی متعال و وارثان قرآن نگهداری شده است. پس بیندیش که خداوند راهنماست.[92] همچنین محدث نعمتالله جزائری در کتاب خود «الأنوار النعمانیة فی بیان النشأة الإنسانية» همراه رد کنندگان دیگر قول شیخ را رد کرده است. او در مقدمهي این کتاب مینویسد: بر خود فرض کردهام که در این کتاب جز چیزی که از اهل عصمت و طهارت برگرفتهایم و آنچه در منابع و كتابهاي نقلكنندگان و راویان به صحت رسیده است، ذکر نکنیم؛ زیرا بیشتر منابع تاریخی مطالبشان را از کتب تاریخ یهود نقل کردهاند؛ لذا دروغهای فاسد بسیار و حکایات بیاساس در آنها وجود دارد. وی بعد از ذکر قرائتها و موقعیت آنها در این کتاب میگوید: همانا پذیرفتن تواتر آیات از وحی الهی و این که همهي آیات را روحالامین (جبرئيل) نازل کرده است، منجر به کنار گذاشتن اخبار مستفیض و مشهور و حتی اخبار متواتری میشود که به صراحت بر وقوع تحریف در قرآن از حیث کلام و ماده و اعراب دلالت میکنند، با این که همکیشان ما بر صحت و تصدیق این اخبار اتفاق نظر دارند، آری در این اخبار مرتضی و صدوق و شیخ طبرسی مخالفت کردهاند و حکم کردهاند به این که آن مصحف که بین دو جلد قرار دارد، همان قرآن نازل است و هیچگونه تبدیل و تحریفی در آن واقع نشده است. بر همین اساس است که طبرسی تعداد آیات و اجزای قرآن را نوشته است و از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است که همهي قرآن، (114) سوره و مجموع آیات آن (6136) آیه و تعداد حروفش، (321250) حرف است. در حقیقت، این قول فقط به خاطر مصلحتهاي متعدد صادر گردیده است، از جمله: مسدود کردن دريچهي طعن بر قرآن است، بدينصورت كه اگر جايز باشد قرآن مورد تحريف و دستبرد قرار گرفته باشد چگونه جايز است به احكام و قواعد آن عمل شود، كه بعداً به اين اشكال جواب ميدهيم. دوّم: چگونه ممکن است اینان تحریف را انکار کنند در حالی که علمای دیگر اخبار زیادی را در تألیفات خود روایت کردهاند که بر وقوع این امور در قرآن دلالت دارند و بعضی از مفاد این روایات آن است که گفتهاند: این آیه این چنين بوده و این گونه تغییر یافته است. سوم این که شیخ شهید ما از گروهی از قاریان روایت کرده است که گفتهاند: مقصود از تواتر هفت یا ده قرائت، این نیست که همهی اين قرائتهاي وارد شده متواتر هستند؛ بلکه مقصود منحصر شدن متواتر فعلی است در آنچه از این قراءت نقل شده است؛ زیرا بعضی از قراءتهایی که از قاریان هفتگانه نقل شده است، شاذ است تا چه رسد به غیر آنها. پس هرگاه قاريان به اینگونه موارد اعتراف کنند، چگونه جائز است حكم شود به اينكه همهي این قرائتها متواتر هستند، چنانکه علامه نیز، در کتاب «المنتهی» این مطلب را گفته است که چگونه قرائت متواتر برای ما معلوم شده تا آن را در نماز بخوانیم و چگونه حکم کردیم به این که روح الامین همهي قرآن را نازل کرده است؟ زیرا این قول برگشت از تواتر محسوب میشود. چهارم این که در اخبار به درجهي استفاضه رسیده است که قرآن آن گونه که نازل گردیده جز امیرالمؤمنین، کس دیگری آن را به سفارش پیامبر صلی الله علیه و سلم تالیف نکرده است و او بعد از وفات ايشان مدت 6 ماه در خانه مشغول جمعآوری قرآن بوده و بعد از این که آن را جمع نمود به نزد بازماندگان بعد از پیامبر برد و به آنان گفت: این است کتاب خدا آنگونه که نازل شده است. پس عمر بن خطاب به او گفت: ما نیازی به تو و قرائت تو نداریم؛ نزد ما قرآنی هست که عثمان آن را جمع آوری و نوشته است. پس علی گفت: «دیگر این قرآن را نخواهید دید تا وقت فرزندم مهدی ظهور کند» و در آن قرآن، زیادههای فراوانی است که به دور از تحریف است. البته عثمان به خاطر مصلحتی که پیامبر صلی الله علیه و سلم در نظر داشت از کاتبان وحی بود و آن مصلحت این بود که پیامبر صلی الله علیه و سلم را در امر قرآن تکذیب نکنند و نگویند: این قرآن به دروغ بر خدا بسته شده یا روح آن را نازل نکرده است. چنانکه پیشینیان آنها نیز، این حرف را زدند. همچنین برای همین مصلحت، شش ماه قبل از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معاویه هم، يكي از کاتبان وحی شد و عثمان و امثال او با جماعتی از مردم تنها در مسجد حاضر میشدند و آنچه جبرئیل در بین مردم نازل میکرد، مینوشتند و آنچه جبرئیل در داخل خانه برای پیامبر صلی الله علیه و سلم میآورد و جز امیر المؤمنین کسي دیگر آن را نمینوشت؛ زیرا او در خانهي پیامبر محرم بود و فقط امیر المؤمنین آن را مینوشت و این قرآن که هم اکنون در دست مردم قرار دارد، خط عثمان است و نام آن را امام گذاشته اند و مصاحف غیر آن را سوزاندند یا مخفی نمودند و آن را در زمان خلافتشان به شهرهای بزرگ و اطراف آن فرستادند. به همین دلیل است که خلاف قواعد لغت عربی نوشته شده است، مثلاً: بعد از واو مفرد، الفی را نوشتهاند اما بعد از واو جمع، آن را ننوشتهاند و مانند این در قرآن بسیار دیده میشود و آن را رسم الخط عثمانی نامیدند و نفهمیدند که این مطلب به خاطر عدم آگاهی عثمان از قواعد املای عربی و رسم الخط است و عمر بن خطاب در زمان خلافتش کسی را نزد علی فرستاد تا آن قرآن اصلی را که خودش آن را تألیف کرده است، برایش بفرستد و علی رضی الله عنه میدانست که عمر قصد دارد آن را مانند مصحف ابن مسعود تحریف کند، یا آن را نزد خودش پنهان کند تا به مردم بگوید: قرآن همان است که عثمان آن را نوشته است[93]. پس علی آن را برای عمر نفرستاد و قرآن علی، هم اکنون همراه با دیگر کتابهای آسمانی و مواریث پیامبران، نزد سرور ما، مهدی است، زمانی که امیر مؤمنان بر تخت خلافت نشست، نتوانست آن قرآن را اظهار نماید و همچنان آن را پنهان کرد[94]؛ زیرا در اظهار آن، تنفری در رفتار گذشتگانش وجود داشت؛ چنانکه نتوانست نماز وقت چاشت (ضُحی) را منع کند و عقد موقت را به جریان اندازد و گفت: اگر عمر بن خطاب آن را قبل از من حرام نمیکرد، جز عدهي کمی زنا نمیکردند؛ زیرا با متعه که جائز بود، خود را از زنا حفظ میداشتند. همچنان که نتوانست شریح قاضی را از قضاوت و معاویه را از امارت عزل کند. قرآنی هم که عثمان نوشته بود، باقی ماند تا به دست قاریان افتاد و آنان نیز، با مد و ادغام و التقاء ساکنین در آن تصرف نمودند، مانند تصرفی که عثمان و یارانش در بعضی از آیات انجام دادند. بعد از مدتی، شخصی به نام سجاوند یا اهل جایی به نام سجاوند پیدا شد و رموز و علائمی را بر کلمات قرآن نوشت که اکثر آنها با تفاسیر شیعه و سنی سازگار نیست و اگر زمان بیشتری بر آن بگذرد، در مورد آن علائم ادعای تواتر میشود و آن را جزو قرآن میدانند. پس کتابت و استعمال آن واجب است. و نتیجه این است که غارت اگر واقع شود، دوست و دشمن در آن شریک میشوند.[95] و اما نوری طبرسی در رد آن چهار نفر گفته است: «تغییر و نقص در قرآن صورت نگرفته است و همه آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و سلم نازل شده است، همان است که در دست مردم و در بین دو جلد قرار دارد. و صدوق در کتاب عقایدش و سیدمرتضی و شیخ الطائفه نيز در «التبیان» چنین مذهب و ديدگاهي را ابراز داشته است، اما در میان قدما، معروف نيست كسي موافق آنان باشد؛ مگر آنچه شیخ مفید از گروهی از امامیه حکایت کرده است که منظور او از این گروه، صدوق و پیروان او میباشد و نقل عبارات آنها اشکالی ندارد. سپس در كتاب از (العقائد) خود گفته است: «اعتقاد ما این است قرآنی که خداوند آن را بر پیامبر خود، محمدص نازل کرده است، همان است که در بین دو جلد قرار دارد و بیشتر از آن نیست». و گفته است: اگر کسی به ما نسبت دهد که ما معتقدیم، قرآن از این مقدار بیشتر است؛ او دروغگو است. سپس بر ادعای خویش چنين استدلال كرده است: اول، در اخبار و روايات؛ لفظ قرآن بر همین کتاب موجود اطلاق گردیده است؛ سپس حذف و نقصان وارد شده در روايات را به آن قسمت از وحي توجيه کرده که قرآن به حساب نمیآید، بعد بعضی از احادیث قدسی را ذکر نموده و گفته است: نمونهي اینها بسیارند که همه وحی غیر قرآنی میباشند و اگر قرآن بود همراه و متصل به آن میآمد نه جدا از آن. چنانکه امیرمؤمنان آن را جمعآوری نمود و گفت: «این کتاب پروردگارتان است؛ آن گونه که بر پیامبرتان نازل گردید و یک حرف کم و زیاد ندارد، آنان در جواب گفتند: نیازی به آن نداریم، زیرا مانند آن، نزد ما هست. سپس علی برگشت؛ در حالی که میگفت: { فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلا فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ } (آل عمران: 187) «آن را پشت سر افكندند و به بهاي اندكي آن را فروختند ! چه بد چيزي را خريدند!» ظاهر قول او كه گفته: «اعتقاد ما... و: به ما نسبت داده شده...، گرچه این اعتقاد امامیه و به ایشان نسبت داده شده است، اما در همین کتاب چیزی گفته است که جز او هیچ کس آن را نگفته یا عدهي کمی آن را گفتهاند، وی در کتاب «الأمالی» اين اعتقاد را از دین امامیه به حساب آورده است، و شیخ مفید در شرح خود به این مطلب اشاره کرده است و او را تا آخرين حد مورد طعن قرار داده است، و گاهی قصد وی از طعن، طائفهای از علما بوده است، در جایي دیگر گفته که نشانهي اهل غلو و افراط و فرقهي مفوضه این است که مشایخ و علمای قم را به تقصیر نسبت میدهند، و در همان جا گفته بعضی از مشایخ قم از جمله علی بن ابراهیم و صفار در مورد مقولهي تغییر قرآن، اهل غلو و افراط بودهاند، ولي بهتر بود مانند کلام سید مرتضی و شیخ صدوق که این کلام توجیه كند و روايتي که بدان استدلال و استشهاد كرده بر نقیض مطلوب وی دلالت دارد، بلکه سخنان او در بیان معانی اخبار، با آنچه او در این مورد ذکر نموده مخالف است. این مطلب را بدان و بعداً ذکر آن در بیان اخبار خاصه باز هم خواهد آمد و آن را هم ذکر کرده است. دوم، بعد از استدلال بر مذهب خویش به وفور انگیزههای آن اشاره کرده و خلاصهي کلام این که: به مخالفان عقیدهي عدم تحریف از امامیها و حشویه، اعتنایی نمیشود؛ زیرا این مسأله مربوط به گروهی از راویان حدیث است که اخبار ضعیف را صحیح پنداشته و ذکر کردهاند، اما اینگونه احادیث ضعیف، احادیث صحيح را رد نميكنند. کلام او تمام شد. میگویم: او در کتاب «الشافی» و شیخ در «تلخیص» خود، این مطلب را طعنهای علیه عثمان میدانند؛ آنجا که گفته است: از جمله اقدامات بزرگ عثمان جمع کردن مردم بر قراءت زید و سوزاندن مصاحف و باطل نمودن موارد مشكوك قرآن بود، اگر همه يا برخي از آنچه او باطل كرد قرآن نبود، اين كار به عنوان انتقاد بر قرآن محسوب نميشد، و شیخ گفته است: اما بحث زیاد و نقص شایسته قرآن نیست؛ زیرا زیاده در قرآن به اجماع باطل است، نقصان در آن هم مخالف مذهب مسلمانان است كه اين ديدگاه لايق مذهب صحيح ماست، چنانکه مرتضی آن را تقویت کرده است و از ظاهر روایات ما نیز، آشکار است، ليكن روایاتی که از جهت عامه و خاصه مبنی بر نقص بسياري از آیههای قرآن و جابجایی بعضی از الفاظ آن روایت شده است، اما این روایات از طریق آحاد نقل شدهاند كه روايت آحاد موجب علم نمیشود؛ پس بهتر است آنها را نادیده بگیریم و خود را مشغول آنها نکنیم؛ زیرا همه قابل تأویل میباشند و اگر این روایتها صحیح هم باشند باز طعن و نقدي بر آنچه بین دو جلد است، محسوب نمیشود؛ زیرا صحت آیههای بین دو جلد معلوم است و هیچ كس از امت، به آن اعتراض ندارد و آن را رد نمیکند. روایات ما در تشویق بر قراءت و چنگ زدن به آنچه در قرآن است و ارجاع اخباری مربوط به فروع که در آنها اختلاف هست و مقایسهي آنها با قرآن، همدیگر را تقویت میکنند. پس هر خبری موافق این مصحف باشد، به آن عمل میشود و هر خبری مخالف آن باشد، دور انداخته میشود و مورد توجه واقع نمیگردد و به درستی از پیامبر روایت شده که کسي آن را دفع و رد نمیکند. ایشان فرموده اند: «إني مخلف فیکم الثقلین لإن تمسکتم بهما لن تضلوا: کتاب الله وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» - قبلا ترجمه شد- و این دلیلی است بر این که این کتاب در هر عصری موجود است؛ زیرا جائز نیست که به امت دستور تمسّک به چیزی داده شود که قدرت تمسّک بر آن را نداشته باشند، همچنین اهل بیت و هر کس قول وی واجب الاتباع باشد، در هر عصری وجود دارد. هر گاه آنچه در میان ماست به اجماع صحیح باشد، باید به تفسیر و بیان معانی آن پرداخت و غیر آن را رها کنیم. کلام او تمام شد. برای اندیشمند آشکار است که تمایل وی به گفتن عدم نقص به خاطر نبودن دلیل مناسب بر نقصان است نه به خاطر وجود دلیل قاطع بر عدم نقص، از قبیل تحقق مقتضیات بر حراست و غیر آن بگونهای که تأویل یا کنار انداختن مخالف آن واجب باشد. چنانکه سید مرتضی میگوید: شایستهتر به مذهب ما تقیه است؛ زیرا جائز نیست بدون دلیلی که موجب علم باشد چیزی را گفت که مخالف اصل باشد. به خاطر وجود همین موافقت در بعضی از موارد، گاهی شیخ و سید، مدعی اجماع امامیه بر آن شدهاند؛ اگر چه كسي قائل به اجماع در این زمینه نشده است و همین معنی نزد اصحاب ما به اجماع بر قاعدهي فوق اعتبار شده و مورد نظر است. به خاطر همین است که شیخ ما، انصاری، اجماعهای منافی با هم را از یک شخص یا معاصران یا آنانی که عصرشان به هم نزدیک است، تصحیح کرده است و همینطور بازگشت مدعی از فتوایی که در آن ادعای اجماع کرده است و دعوای اجماع در مسائلی که در درگیری لفظی میان طرف درگیر با مدعی مطرح میشوند. همچنین مسائلی را که خلاف آن بعد از مُدعي یا قبل از وی یا در زمان خود وی شهرت دارد، تصحیح کرده است و گفته است: همهي اینها مبنی بر این است که در نسبت دادن قول به علما بر همین وجه تکیه میشود. گفتهي او تمام شد. اما این نوع بینش، از اجماعهای منافی با اموری که مبتنی بر قاعده نیستند، دفع ایراد و اشكال نمیکند؛ مانند دعوای اجماع از طرف سید بر این که (صلاة ُالوُسطی)، همان نماز عصر است، یا مانند دعوای اجماع از طرف شیخ بر این که (صلاة ُالوُسطی)، نماز ظهر است و مقصود او از مذهب صحيح، فقط مذهب ما نيست؛ زیرا نگه داشتن چیزی به وسیلهي چیز دیگری نیازمند مغایرت بین آن دو چیز است. حتی اگر فرقشان از جهت کلی و جزئي باشد. پس با این توضیح آشکار شد که در آن مورد، اجماعی وجود ندارد، حتی گفتهي او: «چنانکه مرتضی آن را تقویت کرده است...». بر عدم اجماع و حتی بر اندک بودن رهپویان این نظریه صراحت دارد. باز هم آشکار شد که اگر در آن مورد اخباری جامع الشرایط نزد شیخ برای حجت وجود داشت، صدور آن را از طرفداران این قول جائز ندانسته است و نیز، با تأمل در کتاب «تبیان» بر اهل نظر پوشیده نمیماند که شیوهي او در آن کتاب، نهایت مدارا و همگامی با مخالفان بوده است، زیرا او را میبینی که در تفسیر آیات با نقل قول از حسن و قتاده و ضحاک و سدی و ابن جریج و جبائی و زجاج و ابن زید و امثال آنها اقتصار کرده است و از هیچ یک از مفسران امامیه چیزی نقل ننموده است و جز در بعضی از موارد، از هیچ یک از امامان خبری را ذکر نکرده است و شاید در آن اندک هم، مخالفان با او موافق بودهاند؛ حتی وی نخستین افراد از طبقه اول را از مفسرانی به حساب آورده که روش و مذهب آنان شایستهي ستایش و مدح میباشد که این مطلب اگر بر وجه مماشات نبود بسيار ناآشنا به نظر میرسید. پس احتمال دارد صدور این قول از او تقیه باشد و يكي از آن مسائلی که تألیف این کتاب را بر تقیه تأیید مینماید، آن است که سید بزرگوار علی بن طاوس در کتاب «سعد السعود» بیان کرده است و تقیه، او را وادار به میانهروی در جدا کردن سورههای مکی و مدنی و خلاف در اوقات آنها نموده است و او به چیزی که طوسی گفته است، آشناتر است. پس بیندیش در گفتهي او: «از این قرآن موجود در میان ما...» آشکار میشود که نزاع در قرائتی است که به طریق آحاد روایت شده نه در اصل وجود نقص كه گفتار سابق بر آن دلالت دارد كه گفت: روایات فراوانی بر نقصان دلالت ميكنند..، با گفتهي او در تضاد است كه گفت: «اما طریق این روایات آحاد است...» مگر این که کلام بر چیزی حمل شود که آن را ذکر کردیم مبني بر اينكه «نزاع در قرائتی است که به طریق آحاد روایت شده نه در اصل وجود نقص» و ان شاء الله بیان سائر مسائلی که در سخنان اوست، در جای خود خواهد آمد. و از جمله کسانی که به این قول تصریح کردهاند: شیخ ابو علی طبرسی است كه در تفسیر «مجمع البیان» گفته: اما [ادعاي وجود] زیاده در قرآن به اجماع باطل است، ولي جمعی از یاران ما و گروهی از حشویهي عامه روایت کردهاند که در قرآن تغيیر و نقصان وجود دارد و آنچه در مذهب ما صحیح است، مخالفت با این قول است که مرتضی هم آن را تقویت نموده است. سپس کلامش را ادامه میدهد. و در سورهي نساء با تكيه بر چند روايت مدعي است كه (اِلَی اَجَلٍ مُسَمَّی) از آیهي متعه كاسته شده است كه در ميان علماي طبقهي او، جز از این چهار نفر استاد، خلاف صريحي شناخته نشده است.[96] و یکی از علمای شیعه در هند در کتاب «عماد الإسلام فی علم الکلام»[97] بعد از ذکر اختلاف قرائتها به نقل از کتاب شافی در حدیث گفته است: ميگويم: «سرانجام قول سید مرتضی به عدم راهيابي تغییر و تحریف در اصل قرآن به اين معني است كه تا حد يك یا دو آیه تحريف نشده، نه آنگونه که شامل مفردات الفاظ باشد، ولي تصريح كرده به اينكه قرآن در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم نسخههای گوناگونی داشته است و به چند صورت قرائت شده است.[98] و پسر او سلطان العلماء، سید محمد دلدار در کتاب خود «ضربة حیدریة»[99] بعد از نقل کلام مرتضی گفته است: به درستی که حق، شایستهي پیروی است و سید علم الهدی، معصوم نیست تا پیروی از او واجب باشد. پس اگر وی قائل به عدم نقص در قرآن به طور مطلق باشد، پیروی از او برای ما واجب نیست و اشکالی هم ندارد.[100] این اندکی است از روایات بسیار که آن را ذکر کردیم و آنها را از مهمترین کتب قوم شيعه برگرفتهایم. و نمیدانیم به آقای لطف الله صافی بینوا که کتاب «صوت الحق ودعوة الصدق» خود را در رد ما نوشته است، چه بگوئیم؛ در حالی که شایسته بود، اسم کتابش را «صوت الباطل ودعوة الکذب» مینامید. وی در کتاب خود میگوید: اگراحسان الهی ظهیر ـ فارغ التحصیل دانشگاه مدینه منوره ـ چند برابر احادیث ضعیف و متشابهی که آورده است از احادیث صحیح متواتر در کتابهای جامع الحدیث شیعه و کتابهای معتبر آنان می آورد، بهتر بود. این تحقیق و بررسی او را به دروغ انداخته است. اگر در نسبت تحریف به شیعه، مبالغه نماید، ضرری نمیرساند؛ زیرا کتابها و صریح گوئیهای موکد شیعه او را تکذیب و دفع مینماید. چنانکه احتجاج شیعه در علوم گوناگون و دیگر مسائل اسلامی در اصول و فروع و استدلالشان به آیات و کلمه به کلمهی آن و معتبر بودن قرآن به عنوان نخستین حجت و نیرومندترین دلایل از جهت شیعه بر تمام افتراهای وی آشکارا خط بطلان میکشد. پس ای علمای پاکستان و ای استادان دانشگاه مدینهی منوره، ای احسان الهی طهیر و ای توزیع کنندهی کتاب وی، شیخ محسن عباد ـ نائب رئیس دانشگاه ـ از مسجل نمودن قول تحریف بر طائفهای از مسلمانان که تعداد نفرات آنان به صد میلیون نفر میرسد و در میان آنان علمای متفکر و نابغه و نمونه وجود دارد، بزرگانی که علوم اسلامی به آنان افتخار میکند، چه هدفی را دنبال میکنید. اصرار بر این مطلب، فائدهای ندارد وتنها قرآن کریم را در معرض شک و گمان قرار میدهد. چرا آن دو خصوصیات و آوردن قول اکید مبنی بر صیانت قرآن از تحریف را، انکار میکنند و چرا احادیث صحیح متواتر روایت شده از جانب شیعه را که از امامان اهل بیت روایت کرده اند و تصریح دارند بر این که قرآن با حراست خاص خداوند از تحریف مصون مانده است، ترک میکنند؟ (صوت الحق و دعوه الصدق، تألیف لطف الله صافی، ص 29، 30). نمیخواهیم بیشتر از این برای او بگوییم: ای پیر خوش گفتار، این کتابها متعلق به چه کسانی است؟ میخواهی چه کسی را فریب دهی؟ و در کتاب خود «الشیعة و السنة» به تو هشدار دادم تا فریب نخوری و نپنداری که در میان اهل سنت کسی نیست که نیّتهای شوم شما را شناسایی کند، بلی در میان اهل سنت کسی هست که نیّتها و اسرار شما را بداند و سخنی نمیگوید مگر این که آن را با دلایل صادق و براهین روشن و آشکار ثابت کند و نصوص را از کتابهای خودتان اعم از تفسیر و حدیث و فقه نقل میکند، آیا بعد از این، دست از دروغ و فریب دیگران بر میدارید؟ و به درستی به کمک این رد نمودنها، ثابت شد که این قوم همگی در درجهي اول، معتقد به تحریف و زیاده و نقص در قرآن هستند، چنانکه در باب اول با تکیه بر روایات و با تأیید احادیث روایت شده از معصومان آنان ـ طبق گمان خودشان ـ این مطلب را ذکر کردیم. دوم: همهي شیعیان در دورهي دوم چنین عقیدهای داشتند مگر آن چهار نفری که به خلاف ظاهر تظاهر نمودهاند، تا جایی که نه شاگردان و نه استادانشان، مانند علی بن ابراهیم و صفار و از مشایخ: شیخ صدوق و شیخ مُفید و شیخ طوسی و شاگردان ابن بابویه و غیره، با آنها موافقت ننمودهاند. سوم: آن چهار نفر که عقیدهي عدم تحریف را بیان کردهاند، عقیدهي خود نسبت به قرآن را به هیچ یک از دوازده امام معصومشان نسبت ندادهاند. در حالی که مذهب شیعه به قول خودشان مبنی بر اقوال و تعلیمات معصومان آنهاست و این چهار نفر نیز، خودشان معصوم نبودهاند و نمیتوانند مذهبی را از ریشه بیافرینند و از بانیان و تأسیس کنندگان مذهب نیستند و تنها حق نشر و ترویج مذهب را دارند. چهارم: هیچ یک از این چهار نفر، در زمان امامان معصوم نزيستهاند، بر خلاف کسانی که قائل به تحریف هستند و زمان معصومان را درک کرده و از آنان به طور مستقیم روایت کردهاند. پنجم: به درستی، این چهار نفر که عقیدهي عدم تحریف را بیان کردهاند كتابهايشان را نه بر امامان معصوم و نه بر امام غائبشان عرضه نکردهاند، بر خلاف کتابهای دیگری که تحریف را بطور منصوص اعلام کردهاند که بر آنها عرضه شده است و آن را نیکو دانستهاند. ششم: آنان در باطن خود همان اعتقاد را دارا هستند كه ساير شیعه بدان معتقدند و از لوازم مذهب شیعه است. هفتم: این قول (عدم تحريف) را جز به خاطر همراهی و مدارا با مسلمانان نگفتهاند. هشتم: یا به خاطر تقیه و فریب اهل سنت چنین چیزی را گفتهاند. نهم: گفتن این قول به خاطر مصالح دیگر و جلوگیری از مطاعن مسلمانان بوده است. دهم: آنان خودشان از نظر علمی با عقیدهي عدم تحریف قرآن مخالفت کردهاند؛ زیرا این روایات و احادیث را در کتب خود درج کردهاند و بر تغییر و تحریف در قرآن، نص صريح آورده اند. پس این ده نتیجه کامل است و برای کسی که در صدد حق شناسی است، کفایت میکند. عقیدهي شیعه در دورهي سوم در قبال قرآن همانا شیعیان دور اول، مجموعاً معتقدند که قرآن تبدیل شده و تغییر یافته است و این عقیدهي امامان و بانیان و مؤسسان مذهب و شریعت آنان است. شیعهي دور دوم، جز آن چهار نفری که بر خلاف میل باطن خود با تحریف مخالفت کردهاند و مخالفت آنان مبنی بر هیچ دلیل نقلی یا عقلی نیست، بلکه این سخن را با وجود اعتقاد به تحریف و تغییر به خاطر تقیه زدهاند[101]. چنانکه یکی از علمای شیعه احمد سلطان تصریح کرده است که سخن آن دسته از علمای شیعه که تحریف قرآن را انکار کردهاند، جز بر تقیه حمل نمیشود.[102] سپس در دور سوم، علمای شیعه و رهبرانشان خطر و عواقب سوء این قول را درک نمودند؛ زیرا گفتن و اعتقاد به این قول اساس مذهب و بنای عقائدشان از قبیل ولایت و امامت و وصایت را منهدم میکند و در این راستا اغراض دیگری برای انکار این قرآن موجود، وجود دارد: 1- قرآن پر از مدح اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تشویق مسلمانان به پیروی و الگو قرار دادن آنان است. 2- چون این قرآن توسط خلفای راشدین مهدیین جمع آوری شده و این فضل به آنان بر میگردد؛ به ویژه حضرت عثمان که مردم را بر این قرائت جمع نموده است و این، چیزی است که آنان را خشنود نمیکند. غیر از این، مسائل فراوان دیگری نیز، هست که ضربات نیرومندی به این قوم وارد میکند که در کتاب «شیعه و سنی» خود به تفصیل پيرامون آنها سخن گفتهایم. و این اغراض با از بیخ برکندن بنیان شیعه و نابود کردن تخم آن و قطع ریشه كردن و شک افکنی در کتابهايي که مدار مذهب و اساس احکام آنهاست، همراه میباشد و همین کتب است که منبع و سرچشمهي همهي مسائل و عبادات و معاملات و عقائد قرار گرفته است به گونهای که شمار روایات و احادیث در این مسأله به حد استفاضه و تواتر رسیده است و از دو هزار هم فراتر رفته است؛ چنانکه جزائری گفته است: «همانا اخباری که بر «تحریف» دلالت میکند بيش از دو هزار حدیث هستند و جماعتی از علماء مانند شيخ مفید و محقق داماد و علامه مجلسی و غیره برای این روایتها ادعای استفاضه نمودهاند؛ حتی شیخ طوسی هم، در کتاب «تبیان» به کثرت این احادیث تصریح کرده است.[103] همچنین طبرسی گفته است: و بدان که آن اخبار از کتابهای معتبری نقل شدهاند که تکیهگاه یاران ما در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی هستند.[104] همچنین خاتم المحدثین این قوم، ملا باقر مجلسی[105] در کتاب «مرآة العقول» در شرح باب «همانا همهي قرآن را جز امامان جمع نکردهاند» چنین گفتهاست: پوشیده نیست که این خبر و بسیاری از اخبار صحیح در نقص و تغییر قرآن صراحت دارند، به نظر من، اخبار مربوط به این باب متواتر معنوی هستند و کنار گذاشتن همهي اینها به طور مطلق موجب سلب اعتماد از همه روايات است، حتی به گمان من روايات این باب در كمتر از اخبار موضوع امامت نیستند، پس چگونه امامت را با روايت ثابت میکنند در حالی که اگر خبرهای تحریف را نپذیرند، اخبار به طور مطلق از اعتبار ساقط میشوند؟. اگر گفته شود: ادعای تحریف باعث سلب اعتماد از قرآن میگردد؛ چون هرگاه تحریف قرآن ثابت شود، در هر آیهاي احتمال آن تحریف وجود دارد و به خبر آحاد ثابت شده است که ائمه عمل به این قرآن را سفارش کردهاند، پس قرآن در عمل به منزلهي خبر واحد خواهد بود. میگويیم: این طور نیست؛ زیرا تأیید قرائت این قرآن و عمل به آن از طرف ائمه متواتر و معلوم است و از هیچ یک از اصحاب نقل نشده که یکی از ائمهي ما، قرآنی به او داده یا قرائتی را به وی آموخته باشد و این مطلب برای کسی که اخبار را دنبال کند، ظاهر است. به جانم قسم نمیدانم چگونه جرأت میکنند این تکلفات ركيك و ناهموار را در آن اخبار بیاورند؛ مانند آنچه در این خبر گفته شده است: آیات زائد همان احادیث قدسی هستند یا این که جزء بندی آیات بیشتر بوده است و در خبری نیامده که اسامی به عنوان تفسیر در حاشیه نوشته شده باشد.[106] و این عبارت صریح و واضح و در تعبير درست است. بنابراین، کار را قبل از بزرگ شدن چارهجويی کردند و کتابها و تألیفاتی نوشتند و چند بخش را به اثبات این عقیده و بیان آن اختصاص دادند و به سرعت در صدد جمع روایات و ردّ بر مخالفان برآمدند. پس زمانی نگذشت که کتابهای متعددي تألیف نمودند که مملو از چنین روایاتی از امامان معصوم و ردّ منکران بود. بعضی از آنها را در باب اول، ذکر کردیم و بعضی دیگر را در باب چهارم، در بحث از کتاب «فصل الخطاب» ذکر خواهیم نمود. شايان ذكر است كه شيعه در هیچ زمانی دست از نوشتن اینگونه کتابها برنداشتند و هیچ شهری در جهان وجود ندارد که شیعه در آن ساكن باشد و در انتشار چنین گفتارهای باطلی شرکت نداشته باشند. بخشی از تألیفاتشان را برای بیان این عقیده اختصاص دادهاند؛ مثلاً علمای شیعه در شبه قارهي هند که بعد از ایران بیشترین جمعیت شیعه را در خود جای داده است، کتابهای فراواني را برای بیان این عقیده نوشتهاند که کتاب «استقصاء الافهام واستیفاء الانتقام» تألیف سید حامد حسین لکهنوی، از جملهي آن کتابهاست و تهرانی در کتاب «الذریعة» از آن یاد کرده و گفته است: کتاب «استقصاء الإفهام و استیفاء الإنتقام» در ردّ کتاب «منتهی الکلام» ـ تألیف يكي از اهل سنت ـ تألیف امیر سید حامد حسین بن امیر قلی. .. متوفای سال (1306) هجری در لکهنوی، صاحب کتاب «العقبات» که بیشتر کتابهایش به زبان فارسی میباشند تا عموم از آن استفاده كنند، این کتاب هم به زبان فارسی است که در مسألهي مشهور تحریف قرآن بحث را به نهایت رسانیده است.[107] همچنین از این قبیل کتابها، کتاب «تصحیف کاتبین یا تاریخ قرآن مبین» است؛ آنگونه که صاحب «الذریعة» آن را ذکر کرده و گفته است: تصحیف کاتبین یا تاریخ قرآن مبین، تألیف میرزا احمد سلطان است.[108] و «رشق النبال علی أصحاب الضلال» تألیف سید ناصر حسین است. و «مصباح الظلم» تألیف شمس العلماء امداد امام زیدی، روشنفکر عظیم آبادی که به زبان اردو چاپ شده است.[109] و «ضربهی حیدریه» تالیف سید محمد دلدار علی و «عماد الإسلام» تألیف پدرش سید دلدار علی و «الإنصاف فی الاستخلاف» تألیف میرزا احمد علی و «الإنصاف فی تحقیق آیة الاستخلاف» تألیف میرزا احمد علی امرتسری هندی که به زبان اردو چاپ شده[110] و در همهي این کتابها بابی را برای بیان این عقیده اختصاص دادهاند و کتابهای فراوان دیگری نیز، به این هدف اختصاص دارند یا حداقل بخشی از آنها به این مطلب مربوط میشود. پس حاصل مطلب آن است که بسیاری از علمای شیعه و بزرگانشان در دورهي سوم تا زمان ما به این عقیده، تصریح و کتابهایی را براي آن تألیف کردهاند و بخش عمدهي علمای آنان – اگر نگوییم همهي آنها – به این مطلب عقیده داشته و دارند و خلاف این عقیده را اظهار نکردهاند، مگر کسی که میخواهد باطل را در قالب حق نشان دهد و سکهي جعل خود را رواج دهد و به اهل سنت نیرنگ بزند، مانند شیخ جلیل شیعه، محمد حسین آل کاشف الغطاء و مؤلف کتاب «أصل الشیعة وأصولها» و ديگر كساني كه جهت شكار و به دام انداختن مردم راه او را پيمودهاند و از روش او استفاده كردهاند و خود را با باطل تقويت كردهاند، كه بزرگترین دلیلشان بر این مطلب، این مطلب است که کاشف الغطاء در کتاب خود که در واقع آن را برای سنی تألیف نموده نه برای شیعه، گفته است: هر کس معتقد به امامت باشد به آن معنی که ما آن را ذکر کردیم، پس او مؤمن به معنای اخص خواهد بود، اما اگر ایمانش را بر ارکان چهارگانه منحصر نماید، پس او مسلمان و مؤمن به معنی اعم است و همهي احکام اسلام، از قبیل حرمت خون و مال و ناموس و وجوب حفظ او و حرام بودن غیبت وی و غیره بر او مترتب میشود؛ زیرا وی با عدم اعتقاد به امامت (پناه بر خدا) از اسلام خارج میشود.[111] کسی که به مبادی مذهب شیعه آشنایی دارد، میداند که در مذهب شیعه کسی که به امامت ایمان نداشته باشد و برای وی گردن ننهد، دین و ایمان ندارد.[112] و چنانکه شیخ بزرگ آنان، مفید در کتاب «المسائل» گفته است: امامیه اتفاق دارند بر این که هر کس امامت یکی از ائمه و اطاعتی را که خدا برایش واجب کرده است، انکار کند، او گمراه و کافر و مستحق جاودانگی در آتش است.[113] و این کجا و آن کجا؟ کاشف الغطاء کجا و مفید کجا؟ و با این مطلب، گفتهي ما ثابت میشود که این کتابها برای بیان عقیدهي شیعه تألیف نشدهاند، بلکه برای تقیه و مدارا و مماشات و فریب مسلمانان به طور عموم و اهل سنت به طور اخص، تألیف شدهاند و خداوند از عملشان غافل نیست. برای روشن نمودن مطلب حق و ارائهي برهان بر گفتهي خود كه در واقع مبرهن است و قبلاً ثابت شده، گزيدهاي از مطالبي را ارائه ميدهيم كه از كتابها و تأليفات مختلف تأليف شده در زمانها و جاهاي مختلف اقتباس شدهاند و در کتاب «الشیعة والسنة» یا در فصلهاي گذشتهي این کتاب به ذکر آن نپرداختهايم. و نيز در بارهي نویسندگان آن كتابها بحث ميكنيم كه از عالمان متأخر شیعه در دور سوم هستند و در کتاب «فصل الخطاب» نامی از آنان برده نشده است. آنها را ذکر میکنیم تا مجالی برای نیرنگ نیرنگبازان و مکر حیلهگران و تقلب متقلبان و وارونه نشان دادن حقیقت و شک افکنی باقی نماند. پس با مدد و توفیق الهی میگوییم: مطالب را از بحرانی متوفای سال (1108) هجری مفسر شیعی مشهور آغاز میکنیم؛ که مواضعی از مقدمه و جلد اول کتابش را به بیان عقیدهي خود پیرامون قرآن اختصاص داده است. ایشان در مقدمهي دوم کتابش، تحت عنوان «بیان آنچه وقوع بعضی تغییرات را در قرآن ثابت میکند» گفته: تحریف و تغییر موجب شده ارشاد به امر ولایت و امامت و اشاره به فضائل اهل بیت و واجب بودن اطاعت از ائمه به بطن و تأویل قرآن و بر سبیل مجاز و تعریض و رموز در ظاهر و تأویل قرآن واگذار شود». او تحت این عنوان عریض و طویل، مینویسد: «بر حسب اخبار و روايات بعدي حق تأویل ناپذیر اين است؛ قرآنی که در دست ماست بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تغییراتی در آن واقع شده است؛ بسیاری از کلمات و آیات از آن حذف شده، اما قرآنِ محفوظ از تغییر و تحریف و موافق با آنچه خدا نازل کرده است، همان است که علی متعال آن را جمعآوري نموده و از آن نگهداری کرده تا به دست پسرش، امام حسن و سرانجام به دست قائم (مهدی) رسیده است و هم اکنون نزد او قرار دارد. به صراحت در حدیثی که آن را ذکر میکنیم، وارد شده است که در علم کامل خداوند صدور چنین افعال زشتی از مفسدان دین، ثبت شده بود که آن مفسدان هر گاه به چیزی زیانآور برای خود و سودمند برای علی و فرزندان پاکش، مطلع میشدند، سعی میکردند آن را به طور مطلق ساقط کنند یا تغییرش دهند، خلاصه به تحریف آن همت میگماشتند و از ارادهي کامل خداوند و رحمت واسع او غافل بودند که امر ولایت و امامت را حفظ میکند و از فضائل ظاهری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه پاسداری مینماید تا از تغییر اهل تضییع و تحریف سالم بمانند و معانی آن همراه بقاء تکلیف برای اهل حق باقی بماند، لذا تنها به چیزی که در کتاب شریف به آن تصریح شده است، اکتفاء نکرد؛ بلکه بر حسب بطون (معانی پنهانی قرآن) و به سبک تأویل و صنایعی چون: مجاز و تعریض و رمز و کنایه و غیره اشاره کرده است تا بر همهي خلایق اتمام حجت کرده باشد، حتي بعد از اينكه تحريفكنندگان آنقسمت را كه به طور صريح و با زيباترين وجه و برترين راه بر امامت دلالت ميكرد، ساقط کرده باشند. صدق این گفتار با ملاحظهي تمام چیزهایی که آنها را در فصول چهارگانه مشتمل بر همهي این احوال ذکر میکنیم، به خوبی روشن میگردد».[114] سپس در فصل اول، بیست و یک روایت را از مهم ترین کتب آن قوم آورده است که ما یازده روایت را كه ذکر نکردهایم ارائه ميدهيم و بقیه را رها میکنیم؛ زیرا در ابواب گذشته وارد شدهاند: 1- علی بن ابراهیم در تفسیرش با اسناد خود که به ابی عبدالله متعال متصل میشود روایت کرده است که ابو عبدالله گفت: «به درستی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی متعال گفت: همانا قرآن در پشت رختخوابم در ورقها و چوبههای خرما و کاغذها، قرار دارد آن را بر دارید و جمعآوری کنید و ضایعش مگردانید؛ همانگونه که یهود تورات را ضایع کرد، پس علی رفت و آن را در یک پارچهي سفید جمع نمود و در خانهي خود آن را مهر کرد و گفت: تا قرآن را جمعآوری نکنم ردايم را نميپوشم. گاهي مردی نزد وی میرفت، به بدون رداء از او استقبال میکرد تا این که قرآن را جمع نمود». در کتاب «ثواب الأعمال» با اسناد از عبدالله بن سنان، از ابی عبدالله متعال روایت نموده که گفت: در سورهي احزاب رسوایی مردان و زنانی از قریش و غیره وجود داشت. ای ابی سنان، همانا سورهي احزاب زنان قریش را رسوا کرد و از سورهي بقره طولانیتر بود؛ اما آن را ناقص و تحریف نمودند. و همانگونه كه در آخر فصل اوّل از گفتار اول ابی عبدالله متعال بیان شد گفت: «در قرآن حوادث گذشته و آینده و حال وجود دارد، اسامی تعدادي از مردان در آن ذكر شده بود که حذف شدند و هر یک از آن اسامی با صورتهاي مختلف خوانده ميشد که قابل شمارش نیستند و این مطلب را فقط وصیها میدانند». همچنین در آن کتاب آمده است که از ابی عبدالله روایت شده که گفت: «آیات بسیاری از قرآن حذف شده است اما بر آن افزوده نشده مگر چند حرفی که نویسندگان آن را به اشتباه یا از روی توهم نوشتهاند». در «کنز الفوائد» با اسناد خود از صادق متعال نقل کرده است که وی در حدیثی که بعضی از الفاظ حذف شده از قرآن در آن آمده، گفته است: «همانا عمرو بن عاص بر منبر مصر گفت: در مقابل هزار درهم، حرفی از قرآن زدوده شد و صد هزار درهم دادم تا آیهي ﭽ ﮎ ﮏ ﮐ ﮑ ﮒ ﭼ (كوثر: 3) از قرآن زدوده شود. پس به او گفتند: معاویه اجازه نمیدهد. سپس معاویه به وی نوشت: آنچه بر منبر گفتی به من ابلاغ شد، در حالی که من آن جا نبودم». همچنين در «کنز الفوائد» از صدوق با اسناد خود از میسر آمده که گفت: «از رضا متعال شنیدم میگفت: به خدا سوگند، نه دو شخص بلکه یک شخص هم از شما در آتش دیده نمیشود. گفتم این کجا و کتاب خدا کجا؟ در جواب گفت: در سورهي الرحمن در فرمودهي خداوند متعال آمده است: (فیومئذ لایسأل عن ذنبه- منکم- إنس ولا جان) در آن روز هيچ پري و انساني از شما از گناهش پرسش نميگردد. به او گفتم: واژهي منکم در اصل آیه نیست. گفت: همانا نخستین کسی که این آیه را تغییر داد، ابن أروی بود؛ زیرا این فرمودهي خدا حجتی علیه او و یارانش بود و اگر واژهي منکم در آیه نباشد، عقاب خدا از تمام بندگانش ساقط میشود؛ زیرا از گناه هیچ انس و جنّی سؤال نمیشود. پس چه کسی در روز قیامت مورد عقاب قرار میگیرد؟ در تفسیر فرات بن ابراهیم با اسناد خود از عبدالرحمن بن کثیر از ابی جعفر متعال روایت كرده كه گفت: «پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اي علی، سه روز بیرون نرو تا کتاب خدا را تألیف میکنی و شیطان بر آن نیفزاید. پس شیطان نه چیزی بر آن افزود و نه چیزی از آن کاست». در کتاب «الغیبة» نعمانی از ابننباته روایت است که گفت: از علی متعال شنیدم که میگفت: گویا من عجم را میبینم که چادرهای آنان در مسجد کوفه است و قرآن را چنانکه نازل گردید، به مردم میآموزند. گفتم: ای امیر المؤمنین، آیا این قرآن همان است که نازل گردیده است؟ گفت: نه؛ زیرا اسم هفتاد نفر از قریش و اسامی پدرانشان از آن زدوده شده است و تنها به خاطر بیاحترامی به پیامبر خدا ابولهب ذکر شده؛ زیرا وی عموی پیامبر است». و هنگام تفسیر بعضی از آیات و کلمات تغییر یافته، روایات دال بر مقصود به طور متفرقه ذکر میشوند. در کتاب «الاحتجاج» از ابیذر غفاری روایت شده است: «زمانی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمود، علی قرآن را جمع نمود و آن را به سوی مهاجرین و انصار آورد و بر آنان عرضه کرد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم به او چنین سفارش کرده بود. پس آنگاه ابوبکر بازش نمود، در صفحهي اول رسوايیهای آن قوم آشکار شد، لذا عمر بر آشفت و گفت: ای علی، آن را برگردان ما نیازی به آن نداریم. سپس علی آن را پسگرفت و برگشت. ابوبکر، زید بن ثابت را که قاری قرآن بود احضار کرد و گفت: به درستی، علی قرآن را به نزد ما آورد و در آن رسوايیهای مهاجران و انصار قرار داشت و ما میخواهیم که قرآن را برای ما تألیف کنی و رسوايی و هتک مهاجران و انصار را از آن بزدايی. زید نیز، دستور وی را پذیرفت. پس از کتابت قرآن فارغ شد و علی نیز، قرآنی را که تألیف کرده بود، ظاهر نمود، عمرگفت: پس چاره چیست؟ زید گفت: شما چاره را بهتر میدانید. سپس عمر گفت: جز این که او را بکشیم و از دستش راحت شویم، چارهي دیگری نیست. پس کشتن علی را به دست خالد بن ولید تدارک دیدند؛ اما موفق به اجرای نقشه نشدند. سپس زمانی که عمر خلیفه شد، قرآن را از علی خواست تا بین خودشان تحریفش کنند. پس گفت: ای ابا الحسن، اگر آن قرآن را به نزد ابوبکر بردهای به نزد ما نیز بیاور تا همگی پیرامون آن گرد آییم و بدان عمل کنیم. علی گفت: فرصت از دست رفت. من به خاطر اتمام حجّت بر شما آن را نزد ابیبکر بردم تا روز قیامت نگویید: ما از این قرآن غافل بودیم یا چرا آن را به نزد ما نیاوردی؟ همانا قرآنی که نزد من است جز پاکان و اوصیا از فرزندان من به آن دست نمیزنند. پس عمر گفت: آیا زمان ظاهر کردن آن مشخص است؟ علی گفت: بلی، هرگاه قائم اهل بيت و از فرزندان من به پا خاست آن را ظاهر میکند و مردم را به عمل کردن به آن وادار مینماید؛ سپس سنت با آن جاری میگردد». همچنین در کتاب یاد شده از کتاب مسلم از عبدالله بن جعفر بن ابی طالب روایت شده است که گفتاری طولانی در میان او و فرزندان معاویه در محضر گروهی که یکی از آنان حسن بن علی بود، رد و بدل شد؛ او نقل میکند که حسن متعال گفت: «عمر به نزد پدرم فرستاد که من میخواهم، قرآن را جمعآوری و در یک مصحف بنویسم؛ پس قرآن نوشته شدهي خود را نزد من بفرست. سپس علی به نزد او آمد و گفت: به خدا سوگند اگر گردنم را بزنی، آن قرآن را به تو نمیدهم. عمر گفت چرا؟ علی گفت: چون خداوند فرموده است: (لا یمسّه إلا المطهرون) (جزپاكان آن را لمس نميكنند) و گفت: منظور خداوند از پاکان من بودهام نه تو و یاران تو. سپس عمر عصبانی شد و گفت: پسر ابیطالب گمان میکند جز او کس دیگری علم ندارد. پس هر کس قرآنی دارد نزد من بیاورد. و هر گاه مردی نزد او میآمد و چیزی از قرآن میخواند، اگر مرد دیگری هم، آن آیه را قرائت میکرد آن را مینوشت؛ و گرنه چیزی نمینوشت. سپس حسن گفت: گفتهاند: از بسياري از قرآن ضایع شده است؛ دروغ گفتند: به خدا سوگند قرآن مجموعهای است محفوظ نزد اهل قرآن. سپس حسن گفت: عمر قاضیان و والیان خود را فرمان داد و گفت: طبق آراء و نظرات خود اجتهاد کنید و به چیزی که در نظرتان حق است، قضاوت کنید؛ پس او و والیانش همیشه در اشتباه بودند و پدرم آنها را از اشتباهاتشان خارج مینمود و به چیزی که علیه آنان بود، احتجاج میکرد و قاضیان نزد خلیفهي خودشان جمع میشدند و دربارهي یک مسأله با قضاوتهای گوناگون حکم میکردند و خلیفه، آن قضایا را برایشان تایید میکرد؛ زیرا خداوند متعال حکمت و (فصل الخطاب) را به او نداده بود». همچنین در کتاب یاد شده در ضمن مجموعه حجتهای علی بر جماعتی از مهاجر و انصار، روایت است که طلحه در ضمن سؤالاتي به علی گفت: ای ابو الحسن، چیزی هست که میخواهم آن را از توبپرسم: تو را دیدم با لباسی آراسته خارج شدی و گفتی: پیوسته در خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم بودهام و به غسل و تکفین و نماز و دفن وی مشغول بودم. سپس مشغول کتاب خدا بودم تا آن را جمعآوری نمودم. این کتاب خداوند است که نزد من قرار دارد و یک حرف از آن کم نشده است، اما من آن قرآنی را که تو نوشتی و تألیف کردی، ندیدهام. عمر را دیدم که به نزد تو فرستاد و گفت: آن قرآن را برایم بفرست، اما تو از فرستادن آن خودداری نمودي. پس عمر از مردم درخواست کرد تا هر کس قرآنی نزد خود دارد، بیاورد. بعد هر گاه دو مرد بر آیهای شهادت میدادند آن را مینوشت و اگر جز یک مرد کسی بر آن شهادت نمیداد، نوشتن آیه را به تأخیر میانداخت و آن را نمینوشت. عمر گفت: من شنیدم که در روز یمامه مردانی کشته شدند که قرآنی را قرائت میکردند که غیر از آنان کسی آن را قرائت نمیکرد، پس آن قسمت از بین رفت؛ چون وقتی نویسندگان مشغول نوشتن بودند، گوسفند آن ورق را خورد و هر چه در آن نوشته شده بود، از بین رفت و آن نویسنده عثمان بود». همچنین از عمر و یارانش و از کسانی که نوشتههای خود را در زمان عمر و عثمان تألیف کرده بودند، شنیدم که میگفتند: سورهي احزاب به اندازهي سورهي بقره و سورهي نور، صد و چند آیهای بود و سورهي حجر، صد و نود آیه بود. چرا این طور شد؟ خدا رحمتت کند چرا کتاب خدا را برای مردم ظاهر نمیکنی؟ چه مانعی در کار است؟. همچنین عثمان به هنگام گرفتن تألیف عمر، قرار جمع کردن قرآن را گذاشته بود؛ لذا قرآن را برای او جمع نمود و مردم را وادار به پيروي از یک قرائت کرد. سپس مصحف اُبَی بنکعب و ابن مسعود را پاره کرد و آنها را در آتش سوزاند. علی در جواب طلحه گفت: «ای طلحه، به درستی هر آیهای که خدا بر محمدص نازل کرده است در نزد من و با املای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دست خط من و تأویل همه آیاتی که خدا آن را بر محمدص نازل کرده است و هر حلال و حرام، یا حدی یا حکمی یا چیزی که تا روز قیامت امت به آن احتیاج دارد، همه نزد من موجود است؛ حتي مقدار ارش و جريمهي زخم خراش نزد من است. طلحه گفت: پس هر کوچک یا بزرگ، یا خاص یا عامی که وجود داشته است یا تا قيامت به بوجود خواهد آمد نزد تو به صورت مکتوب وجود دارد؟ گفت: آری و راز این مطلب آن است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام وفات، کلید هزار باب و دروازهي علم را در اختیار من قرار داد که هر باب از آنها هزار باب دیگر را برایم میگشود و اگر امت بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من پیروی و اطاعت میکردند از روزی آسمانی و زمینی بهره میگرفتند. سپس طلحه گفت: ای ابا حسن، از چیزی که در رابطه با قرآن از تو سؤال کردم، جواب بده؛ آیا آن را برای مردم ظاهر نمیکنی؟ علی در جواب گفت: ای طلحه، به عمد از جواب خودداری کردم؛ پس مرا از آنچه عمر و عثمان نوشتند با خبر کن. آیا نوشتهي آنان تمامش از قرآن بود یا چیزهایی غیر از قرآن هم در آن وجود داشت؟ طلحه گفت: همهاش قرآن بود. علی گفت: اگر به آنچه در آن است عمل کنید، از آتش نجات پیدا میکنید و داخل بهشت میشوید، زیرا حجت ما و بیان حق و فریضه بودن اطاعت از ما در آن وجود دارد. طلحه گفت: مرا کفایت میکند؛ اگر این تألیف، قرآن باشد برای من کافی است. سپس طلحه گفت: به من خبر بده آن قرآن و تأویل آن و بیان حلال و حرامی که در دست داری را به چه کسی واگذار میکنی و بعد از تو چه کسی آن را به عهده خواهد گرفت؟ علی در جواب گفت: آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به من امر نمود تا این قرآن را به وی دهم؛ یعنی، وصی من. نزدیکترین مردم به من بعد از خودم، پسرم حسن است. پس حسن آن را به پسر دیگرم، حسین واگذار میکند. سپس به يكايك فرزندانم از نسل حسین منتقل میشود و تا آخرین نفر آنان، همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اطراف حوض گوثر گرد میآیند. همهي آنان با قرآن خواهند بود و از قرآن جدا نمیشوند و قرآن هم با آنان است و از آنها جدا نمیشود». (حدیث) همچنین در فصل سوم، خبر دیگری به نقل از کتاب «احتجاج» خواهد آمد که شامل تصریح به تغییر قرآن و به راز چیزی است که با تعریض و تأویل به امامت اشاره شده است. در فصل پنجم، از گفتار دوم از مقدمه اول از حدیث کتاب «مختصر» تألیف حسن بن سلیمان که آن حدیث شامل قول ابی محمد عسکری است که میگوید: «به خدا پناه میبرم از کسانی که محکمات کتاب را حذف کردند». (حدیث) میگویم: در زیارتنامههای متعدد مانند زیارت «الغدیر» و در دعانامههای فراوان همچون دعای «دو بت قریشی» و غیره، عبارات صریحی در تحریف و تغییر قرآن بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شده است. از جمله امور بسیار واضح كه هیچ احدی آن را انکار نمیکند، آن است که امتهای گذشته، صُحُف و كتابهاي آسماني خود را تغییر دادند و آنها را تحریف کردند، به ویژه تورات و انجیل را چنانکه قرآن و احادیث، این مطلب را به صراحت اعلام میدارند و یکی از آن احادیث همان خبر اول از این فصل است، قول امام باقر که گفت: «همانا بنی اسرائیل اختلاف پیدا کردند چنانکه این امت در قرآن اختلاف پیدا کردند و در کتابی هم که نزد قائم هست اختلاف پیدا میکنند؛ او قرآنی را به سوی آنان میآورد که بسیاری آن را انکار میکنند، پس همهي آنها را جلو آورده و گردنهایشان را میزند». پس بیندیش به دلالت این خبرها بر وجود یک قرآن محفوظ از زیاده و نقص که در هر عصری با امام زمان است و آن کتاب، همانست که علی آن را جمع آوری کرده است و آنچه امروزه نزد ماست بدون هر گونه خللی نزد ما حجت است تا حق و اهل آن ظاهر گردند؛ خداوند توفیق دهنده است.[115] همچنین در جلد اول تفسیر خود تحت عنوان «کسی جز امامان قرآن را جمعآوری ننموده است» روایات بسیاری را در این باره آورده است که بعضی را قبلاً ذکر نمودهایم. همچنین تحت این عنوان «اما آنچه مخالف با آن چیزی است که خدا آن را نازل کرده و آنچه از قرآن تحریف شده است» احادیث بسیاری را عنوان کرده است. چون این احادیث در باب چهارم ذکر خواهند شد، فعلاً آنها را رها میکنیم. دومین کسی که میخواهیم، کلامش را وارد کنیم؛ مفسّر شیعی دیگری به نام محمد محسن، ملقب به فیض کاشانی است، وی در مقدمهي تفسیر خود تحت عنوان «مقدمهي سوم» از آنچه دربارهي جمع و تحریف و زیاده و نقص در قرآن آمده است، بحث نموده و در همان مقدمه، روایتهایی آورده است که تعداد آنها از پنجاه عدد فراتر میرود. سپس صافی گفته است: بر همهي اینها اين اشکالی وارد است که دیگر اعتمادی بر قرآن باقی نمانده است؛ زیرا احتمال دارد که هر آیهای از قرآن تغییر یافته و تحریف شده باشد یا بر خلاف آن باشد که خداوند آن را نازل کرده است، پس دیگر در قرآن حجتی برایمان باقی نمیماند پس فائدهي آن و فائدهي امر به تبعیت از آن و سفارش به چنگ زدن به آن و غیر اینها منتفی میشود، و باز هم خداوند عزوجل فرموده است: { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (٤١)لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (٤٢)}(فصلت: 41-42) «کسانی که به این ذکر [= قرآن] هنگامی که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفی نخواهد ماند)! و این کتابی است قطعا شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است». و نیز، فرموده است: { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)}(حجر: 9) «ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم». پس چگونه تحریف و تغییر به قرآن راه یافته است؟ و همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محدثان دربارهي صحت و فساد خبر روایت شده است که با قرآن سنجیده میشود و در صورت موافقت با قرآن، صحیح و در صورت مخالفت با آن، فاسد خواهد بود. پس وقتی قرآني موجود در دسترس ما تحریف شده است؛ فائدهي عرضه نمودن سنت بر آن چیست؟ با این که خبر تحریف، مخالف و تکذیب کنندهي کتاب خداست، اما ردّ و حکم به فساد آن یا تأویل وی واجب است؛ -و علم در دفع این اشکال نزد خداست-. به خاطرتان میآید که گفته شد: اگر این اخبار صحیح باشد، شاید تغییر فقط در چیزی است که خلل زیادی در مقصود ایجاد نمیکند، مانند حذف اسم علی و آل محمدص و حذف اسامی منافقان ـ نفرینهای خدا بر آنان بادـ واقعاً استفاده از عموم الفاظ باقي است، يا مانند حذف و پنهان كردن، كه استفاده از ساير آيات به حال خود باقي است، البته اوصیاء چیزهایی از این قبیل را که از دستمان رفته است، جبران میکردند. سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم در حدیث طلحه بر این مطلب دلالت میکند، آن جا که فرمودند: «اگر به آنچه در آن است، عمل کنی از آتش نجات مییابی و داخل بهشت میشوی؛ زیرا در آن، بیان حق و حجت ما و واجب بودن طاعت ما وجود دارد».[116] همچنین محدث بزرگ آنان، کسی که در بد زبانی بینظیر است، در کتاب «حیاة القلوب» خود، در حال بدگویی و دشنام دادن به یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ویژه صدیق و فاروق رضی الله عنهما، تحت عنوان «بیان حجة الوداع» مینویسد: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلان نمود که علی بن ابیطالب، ولی، وصی و خلیفهي من بعد از من است، اما یاران او بسان قوم موسی عمل کردند و از گوساله و سامری این قوم؛ یعنی، ابوبکر و عمر پیروی کردند[117](تا اينجا كه گفت:) منافقان از جانشین رسول خدا عصبانی شدند و به خلیفهي خدا؛ یعنی، کتابی که آن را نازل کرده است، دست بردند و آن را تحریف و تغییر دادند و هر چه خواستند به سر قرآن آوردند».[118] برای تغییر و تحریفی که واقع شده است، در این کتاب و کتابهای دیگرش نیز، مثالهای بسیاری آورده است و به روایات و احادیثی از امامان و معصومان خود استناد کرده است.[119] بار دیگر مجلسی در کتاب خود از تفسیر «کازر»[120] ذکر کرده است که عثمان بن عفان آن (سورهای) را از قرآن به ویژه از مصحف عبدالله بن مسعود طبق زعم باطل بیرون انداخته است و نص آن سوره این است: (يا أيها الذين آمنوا بالنبي وبالولي الذي بعثناهما يهديانكم إلى صراط مستقيم. نبي وولي بعضهما من بعض وأنا العليم الخبير، إن الذين يوفون بعهد الله لهم جنات النعيم. والذين إذا تليت عليهم آياتنا كانوا بآياتنا مكذبين. فإن لهم في جهنم مقاماً عظيماً إذا نودي لهم يوم القيامة أين الظالمون المكذبون للمرسلين. ما خلفهم المرسلين إلا بالحق وما كان الله ليظهرهم إلى أجل قريب. سبح بحمد ربك وعليٌ من الشاهدين). (ای کسانی که به پیغمبر و ولی ایمان آوردهاید در حالی که آن دو را مبعوث کردهایم و آنها شما را به راه راست هدایت میکنند، پیامبر و ولی از یکدیگرند و من دانا و آگاهم. همانا کسانی که به عهد خدا وفا میکنند دارای بهشتهای پر نعمت هستند و کسانی که هر گاه آیات ما بر آنان تلاوت میشود، تکذیب میکنند؛ پس به درستی در جهنم جایگاهی بس عظیم و خطرناک دارند. هر گاه در روز قیامت صدا زده شوند که ستمکاران و تکذیب کنندگان پیامبر کجایند؟ در حالی که جز طبق فرمان خداوند، پیامبران را نزد آنان نفرستادیم و خداوند به زودی قصد آشکار نمودن آنان را ندارد. پروردگارت را تسبیح و ستایش کن و علی هم از شاهدان است).[121] و شیخ علی اصغر بروجردی از رهبران قرن سیزده در عصر محمد شاه قاجار نیز، در کتاب «عقائد الشیعة»[122] گفته است: واجب است بر ما که معتقد باشیم، قرآن اصلی در معرض تغییر و تبدیل قرار نگرفته است؛ قرآنی که جز امام عصر غائب (عج)، نزد کس دیگری نیست، اما منافقان، قرآنی را که نزد خود داشتند، تغییر داده و تحریف نمودند.[123] همچنین ملا محمد تقی کاشانی در کتاب «هدایة الطالبین» خود در سال (1275) هجری، تحت عنوان «مطاعن عثمان» نوشته است: «همانا عثمان دو بار عبدالله بن مسعود را زد، یک بار به خاطر این که نماز جنازه بر ابیذر خوانده بود و بار دیگر به خاطر این که از او مصحف وی را درخواست کرده بود تا آن را به شکل قرآن خود که دارای زیاده و نقص بود، درآورد. بار دیگر از او روایت شده است که زیدبن ثابت را که دوست او و دشمن علی بود، امر نمود که قرآن را جمع کند که او هم، مناقب اهل بیت و ذم و نكوهش دشمنانشان را از قرآن بیرون انداخت و قرآنی که هم اکنون در دسترس مردم قرار دارد و معروف به قرآن عثمان است، همان قرآنی است که زید آن را جمع کرده است».[124] همچنین کسی که الگوی علمای خداشناس و مقتدای فرزانگان خدا پسند و حافظ مرزهای دین بود؛ یعنی، زین العابدین کرمانی در رسالهي «تذییل» خود میگوید: «کیفیت جمع قرآن ثابت ميكند که تحریف و تصحیف و نقص در قرآن واقع شده است، هر چند این مطلب، موجب ذلّت و خواري مسلمانان نزد یهود و نصاری است که گروهی از ما ادعای اسلام دارند و اینگونه عمل میکنند، اما در واقع اینها منافقانی بودند که، آنچه را میخواستند انجام دادند و قرآن حفظ شده جز نزد امام غائب، نزد کس دیگری نیست. سپس روایات امامانش را آورده و گفته است: همانا شیعه به خاطر تقیه، به فرمان آل محمد ناچارند این قرآن را بخوانند.[125] همچنین برادرش در کتاب «حسامالدین» خود مطلبی شبيه نوشتهي او، نوشته است و قبل از این دو برادر نیز، پدرشان، محمد کریم خان، متوفای سال (1288) هجری در کتاب «نصرة الدین»[126] خود و «ارشاد العوام»[127] به چنین مطلبی اشاره کرده است. همچنین علی بن نقی رضوی، علامهي شیعهي هند، در کتاب «اسعاف المأمول»[128] خود گفته است: «اما متواتر بودن همه آیات قرآن مورد اختلاف است، چون وقوع تحریف از طرف اکثر اهل حدیث ذکر شده است». و این ظاهر کلام کلینی و استاد او علی بن ابراهیم قمی و شیخ احمد بن ابیطالب طبرسی، صاحب کتاب احتجاج، است و سید و صدوق و محقق طبرسی و جمهور مجتهدین، به عدم وقوع تحریف حکم کردهاند و سید علامه «نعمة الله» در رسالهي خود «منبع الحیاة» ادلهي اولیه را ذکر کرده است که بعضی از این اخبار به حد استفاضه و بلکه تواتر رسیدهاند، مثل آنچه از امیرالمومنین روایت شده است؛ هنگامی که دربارهي مناسبت بین دو فرمودهي خداوند:{ وَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا ...}(نساء: 3) از او سؤال شد، در جواب گفت: در بین این قسمت اول آيه تا (فانكحوا) یک سوم قرآن از قلم افتاده است. و نيز آنچه از صادق روایت شده است که دربارهي آیهي{ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ } (آل عمران:110) گفت: چگونه این امت، بهترين امت خواهند بود در حالی که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند؟ این طور نازل نشده، بلکه به صورت «کنتم خیر اَئِمَّة من أهل البیت»، نازل شد. و نيز روايت كردهاند از جمله آن خبرها كه به حد استفاضه رسیدهاند آیهي غدیر است که این گونه نازل شد: (يا أیّها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک- فی علي- وإن لم تفعل فما بلغت رسالته)؛ یعنی، ای پیامبر، تبلیغ کن آنچه دربارهي علی از طرف پروردگارت بسوي تو نازل شده است و اگر چنین نکنی، رسالتش را تبلیغ نکردهای. چنین اخباری بسیاراند که اگر جمع شوند، حجم كتاب بسیار قطور ميگردد؛ بعضی از آن اخبار این گونه است: قرآن طبق مصلحت و وقائع، به صورت متفرقه نازل میشد در حالی که نویسندگان وحی، چهارده مرد از صحابه بودند و رئیس آنان امیرمؤمنان بود و اغلب اوقات جز چیزی را که متعلق به احکام بود یا آنچه در محافل و مجالس بر وی وحی میشد، نمینوشتند، اما کسی که تمام آنچه در خلوت و منزل بر وی نازل میشد، می نوشت؛ کسی جز امیر مؤمنان نبود؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و سلم به هرجا میرفت او پروانهوار دور ایشان میچرخید. پس مصحف او از ساير مصاحف جامعتر بود. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به لقاي محبوبش پیوست و هواهاي نفساني متفرق شدند، امیرالمؤمنین متعال قرآن را آن گونه که نازل شده بود، جمعآوری نمود و آن را در ردای خود پیچید و به مسجد برد و به مردم گفت: این کتاب پروردگارتان است؛ آنگونه كه نازل کرده است. عمر در جواب گفت: نیازی به آن نداریم چون مصحف عثمان نزد ماست. پس علی گفت: آن را هرگز نخواهید دید و کس دیگر هم آن را نخواهد دید تا قائم ظهور كند. حتی گفته است: و این قرآن نزد ائمه است و در خلوتهای خویش آن را تلاوت میکنند. و گاهی بعضی از خواص خود را از آن مطلع میکنند. چنانکه «ثقة الإسلام» کلینی با اسناد خود از سالم بن سلمه روایت کرده که گفت: «مردی برای ابی عبدالله قرآن خواند و من حروفی از قرآن را میشنیدم که مانند قرآنی نبود که مردم آن را میخوانند، پس ابو عبدالله گفت: از این قرائت دست بکش و مانند مردم قرائت كن تا قائم ظهور كند؛ پس هرگاه قیام کرد کتاب خدا را میخواند و مصحفی را که علی نوشته، آشکار میکند و از این قبیل چیزها فراوان ذکر کرده است که برای اختصار آنها را وارد نمیکنیم». اما اخبار دال بر وجوب چنگ زدن به کتابالله و امر به پیروی و سنجش اخبار با کتابالله، با تغییر و تحریف در آن منافات ندارد؛ همانطور که مأمور شدهایم به اهل بیت تمسّک کنیم، در حالی که آنان از تبلیغ منع میشدند و نمیتوانستند حق تبلیغ را ادا کنند. پس این روایت هم خالی از اشکال نیست و این اخباری که در خصوص تمسّک و پیروی از قرآن و امامان وارد شدهاند، ممکن است اجازهي عمل به آن را به خاطر تقیه صادر کرده باشند و حکم ظاهری خداوند را در نظر داشته باشند؛ چنانکه دربارهي قرائتهای هفتگانهي متواتره و مانند آن گفته میشود و نباید پنهان بماند که قول به جواز عمل از باب تقیه در همهي احوال، خواه محل تقیه باشد یا خیر، بعید است و همینطور قول به تحریف و نقصان مطلق در قرآن، مفاسد متنوعی به دنبال دارد و باعث عدم اعتماد به قرآن میشود. آري اگر گفته شود که مخالفان و منافقان هنگامی که کوشش خود را صرف خاموش گردانیدن انوار اهل بیت و مخفی ماندن فضائل و مناقب آنان میکردند تا مراتب عالي آنان در نزد خداوند و برای مردم ظاهر نگردد و بر ایشان حجتی نگردد تا ریاست و خلافت را حق آنان بدانند، تا خلافت خلفای زورمدار باطل نگردد و غلبه و سلطنت اهل بیت باعث بیمحتوا ماندن خلافت خلفای زبردست نگردد، نقص و تبدیل را بر آیاتی وارد نمودند که فضائل و مناقب و ریاست و خلافت اهل بیت را ثابت میکرد و اخباری که در اثبات نقصان، وارد شدهاند نیز، بر شبيه چنین نقصی دلالت میکنند، اما جز آن آیات ذکر شده، همهي آیات تا این زمان به حالت اصلی خود بدون دگرگونی و تغییر و تبدیل باقی ماندند؛ زیرا فایدهای در تغییر آن وجود نداشته است. پس در این باره بیندیش؛ زیرا این مسأله حساس و محل لغزش است و مقتضي توسعهي بحث و بيان است؛ اما وقت فرصت اتمام آن را نمیدهد».[129] و مانند همین مطلب را سید محمد لکهنوی در رد بر مرتضی ميگويد: «ادعای عدم تحریف در قرآنِ موجود در دست مردم، محل نظر است، حتی فساد آن ظاهر و آشكار است؛ زیرا روایاتی که به حد تواتر رسیدهاند و دلالت دارند بر این که علی بن ابیطالب بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم به جمع قرآن اشتغال داشته است، همگی پوچ و بیمعنی خواهند بود؛ با این که در روایاتی از معصومین آمده است که قرآنِ نوشتهي علی نزد صاحب عصر – مهدی – به ودیعه گذاشته شده است».[130] پیشوایان دیگر شیعه در هند مانند دلدار علی لکهنوی در «عماد الاسلام» و سید حامد حسین در «استقصاء الافهام» و ملا محمد در رسالهاش «بارقیه ضیغمیه» و ملا ناصر حسین در «رشق النبال» و غیر آنها، در غیر آن کتاب نیز، چنین چیزی را گفتهاند. هیچ کتابی از کتابهای شیعه در دورهي سوم که به دورهي ما میرسد، از بحث در خصوص این موضوع، خالی نمیباشد و این هم دلیلی است بر این که چیزی در این موضوع وجود دارد. بلی! هماکنون بعضی از افراد منتسب به علم از شیعه كه تظاهر به انکار تحریف و تغییر قرآن کردهاند و این انکارشان هم جز به خاطر تقیه نمیباشد؛ چنانکه علمای سلف و خلف آنان به این مسأله تصریح داشتهاند. پس واجب است از کتابهایی که با این گونه روایات پر شدهاند و از راویانی که طبق گمان خود، مدار روایات و احادیث آن قوم از ائمه معصومین اهل بیت قرار گرفتهاند، دوری و بیزاری جویند. ما به کسی که چنین میگوید و این عقیده را اعلان مینماید، مرحبا میگويیم؛ زیرا با وجود اینها، اختلاف موجود در بین شیعه و سنی بالا میرود و فقط این کتابها و این راویان بودند که سبب جدایی و دوری آنان از سنت و اهل آن گردیدند و راهنمایان و رهبران این امت با املاء داستانهای خرافی و افسانههای موهوم و روایات باطل و بیمحتوا دربارهي اختلاف بین یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، صدیق و فاروق و ذیالنورین رضی الله عنهم و عموم اصحاب و علی و بنی هاشم رضی الله عنهم ، در خصوص به دست آوردن کرسی خلافت و امامت برای عامهي مردم به ویژه مسلمانان، به این اختلاف دامن زدند و وانمود میکنند پیامبر که راهنمای امت به راه راست و عمل صالح از قبیل عبادت خداوند یکتا و رعایت حقوق بندگان است، جز برای بالا بردن جایگاه علی و تبلیغ و حمایت از امامت او و اختیار منصبها و مراتب بزرگ برای خانوادهي خویش و فرمان دادن مردم به عبادت آل خود نه دیگران، مبعوث نشده است. به خدا پناه میبرم از این که فرستادهي خدا تنها به خاطر قومپرستی و این غرض محدود مبعوث شده باشد. پس ای قوم شيعه، زود بشتابید و این اختلافات را دور بيندازيد كه جز با دستان گناهآلود و قلمهای ظالمانه و دروغپرداز مردانی که وجدانهایشان را به دنیا فروختهاند، پایه ریزی نشدهاست، غفلت و تقلید کورکورانه را کنار بگذارید. ای قوم، به کتاب محفوظ و دست نخوردهي خدا برگردید؛ کتابی که جبرئیل آن را بر سرور بشريت نازل کرده و خداوند تا بر پا شدن روز قیامت حفظ آن را ضمانت نموده است، تا رهیافتگان با کمک آن، رهیاب شوند و رهپویان در پرتو نور آن حرکت کنند و اگر به صیانت این کتاب از تحریف و تغییر ایمان نداشته باشیم، پس با کدامین کتاب رهیاب شویم و جهان را به سوی پروردگار جهان رها کنیم. خدایا، دلهایمان را با نور ایمان نورانی گردان و ما را از مؤمنین حقیقی که معتقد به این آیه هستند، قرار بده:{ ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ (٢)}(بقره: 2) «آن کتابی است که شکی در آن نیست». { وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (١٩٢)نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ (١٩٣)عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (١٩٤)بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (١٩٥)} (شعراء: 192-195) «همانا این قرآن فرو فرستادۀ پروردگار جهانیان است. جبرئیل آن را برقلب تو نازل کرده است تا از زمرهي بیمدهندگان باشی با زبان عربی روشن و آشکار.» و نیز:{ لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (٤٢)} (فصلت:(42)} «هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی، متوجّه قرآن نمیگردد، قرآن فروفرستادۀ یزدان است که با حکمت و ستوده است.» «صدق الله العظیم»
[1]- منظور از برادر، برادر دینی است که پیامبر در مسئله اخوت وی را برادر خود قرار داد. [2] - الشیعة والسنة فی المیزان، بیروت، دار الزهراء، ص98 و 99. [3] - همان، ص114. [4] - لطف الله صافی، صوت الحق و دعوة الصدق، بیروت، ص38. [5] - آغا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج17، ص245. [6] - عباس قمی، الکنی و الألقاب، ج3، ص98. مستدرک الوسائل، ج3، ص532. [7] - الوافی، ج1، ص6. [8] - روضات الجنات، ج6، ص116. [9] - الکافی، ص25. [10] - همان. [11] - رجال النجاشی. [12] - کشف الغمة، ص258.فرج الهموم، ص190. [13] - الکنی و الألقاب، ج3، ص99، روضات الجنات، ج6، ص111. [14] - سه نفر از محدثان دوره متقدم شیعه که نام همگی آنان محمد بوده است که به محمدهای سه گانه معروفند، عبارتند از: الف. محمد بن یعقوب اسحاق کلینی رازی متوفی به سال329 ه.. صاحب کتاب کافی. ب. محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ صدوق، متوفی به سال381 ه.. صاحب کتاب من لایحضره الفقیه. ج. محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی، متوفی به سال460 ه.. صاحب کتابهای تهذیب و استبصار. [15] - خوانساری، روضات الجنات، ج6، ص112. [16] - کلینی، الکافی، ج2، ص634. [17] - با تکه چوبی مشغول کندن زمین بود. [18] - الأصول من الکافی، ج1، ص239 و 240. [19] - همان، ج2، ص628. [20] - الکافی، ج2، ص627. [21] - الکافی، ج1، ص16. [22] - همان، ج2، ص631. [23] - همان، ج2، ص633. [24] - سخن بر اعتقادات شیعه است وگرنه ما ایمان داریم که همه این روایات، خرافات و باطل است و هیچ گونه صحتی ندارند؛ زیرا این اشخاص از اتهامات این دروغپردازان، پاک و مبرّا بوده اند و عقیدهی آنان درباره قرآن، همانند عقیده سایر مسلمانان می باشد؛ زیرا آنان سرمشقهای مردم هستند. قرآن نیز، هرگز و در هیچ زمانی باطلپذیر نیست؛ زیرا از سوی یزدان با حکمت وستوده، فرود آمده است. خداوند با فرموده خود: {إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)} [الحجر: 9] (همانا ما قرآن را فرستادهایم و خود مان آن را حفظ میکنیم.) حفظ و صیانت آن را تضمین کرده است و این، همان عقیدهای است که از مهم ترین تفاوتهای بین اهل سنّت و شیعیان است. [25] - رجال النجاشی، ص183. [26] - الکنی و الألقاب، ج3، ص68. [27] - آغا بزرگ تهرانی، الذریعة، ج4، ص302. [28] - سید طیب موسوی الجزائری، مقدمهی تفسیر القمی، ص15. [29] - تفسیر قمی، ج1، ص5. [30] - تفسیر قمی، ج1، ص10. [31] - رجال النجاشی، ص247. [32] - روضات الجنات، ج6، ص130. [33] - الکنی و الألقاب، ج2، ص449 و 450. [34] - محمد حسین طباطبایی ص. ح، مقدمه حول الکتاب و مولفه. [35] - ابوعمرو بن محمّد بن عمر بن عبدالعزیز کشّی مکی از دانشمندان شیعه در علم حدیث و رجال است. [36] - الذریعة، ج4، ص295. [37] - مقدمة التفسیر تحت عنوان «فیما انزل القرآن»، ج 1، ص 9 و این روایت را مجلسی در کتاب «البحار» آورده است، ج 19، ص 30. والصافی در تفسیرش، ج 1، ص 19 و بحرانی در کتاب «البرهان»، ج 1، ص 21 این روایت را ذکر کردهاند. [38] - العیاشی، ج1، ص13. مقدمه البرهان، ص37. [39] - البرهان، ص37. البحار، ج19، ص30. اثبات الهدی، ج3، ص43 و 44. [40] - رجال الکشی، ص251. الکنی و الالقاب، ج2، ص379. [41] - الذریعة، ج3، ص125. [42] - بصائر الدرجات، ایران، 1285هـ، جزء8، باب 17. [43] - البرهان، ج1، ص15. [44] - البرهان، ج1، ص15. [45] - حدیث معنعن: حدیثی است که در تمام سلسله سند هر یک از ناقلان، تصریح به لفظ (عن ...) شده باشد. [46] - آغا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج4، ص489 و 499. [47] - کتاب الشیعة و فنون الإسلام به نقل از بیوگرافی مؤلف از کتاب. [48] - تفسیر فرات الکوفی، ص2 و 3. [49] - روضات الجنات، ج5، ص353 و 354. [50] - نگاه کنید به مقدمه کتاب صفحه 1. [51] - فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب، ص252. [52] - فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب، ص31. [53] - فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الأرباب، ایران، 1298هـ، ص31-26. [54] - ترجمهی آیۀ 3 و 4 سورهی ملک. [55] - آیا صافی یا یکی از تأیید کنندگان و هم طرازان او می توانند، ثابت کنند که یکی از اهل سنت به تحریف قرآن معتقد بوده است و به احادیث و روایات پوشالی که شیعه به اهل سنت نسبت می دهد، استدلال کند؟ این سخن را تکرار می کنم آیا احدی از شیعه یافت می شود که بتواند، ثابت کند مانند آنچه ما از شیعه ثابت کردیم و اسامی آنان را ذکر کردیم، الفاظی بیاورد که در اعتقاد اهل سنت به تحریف قرآن صراحت داشته باشد؟ اما صافی کتاب الفرقان را ذکر کرده که یکی از ملحدین به سال 1948 در مصر آن را تألیف کرده است باید بداند که اهل سنت به آن ملزم نیستند، زیرا ما هرکس را که چنین چیزی بگوید، کافرش می دانیم و به نظر ما از دین حق گرا خارج شده و منکر فرمودهی خداوند است که می فرماید: { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)}«همانا ما خود قرآن را نازل کردیم و هماناخودمان آنرانگهداری می کنیم». همچنین منکر آیهی: { ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ} «آن کتاب هیچ گمانی در آن نیست» است به خاطر همین مطلب بود که اهل سنت در مصر در برابر آن کتاب جبهه گیری و احتجاج نمودند و بعد از این که انواع بطلان و فساد را با دلایل و براهین بیان کردند، از حکومت وقت تقاضای مصادرهی آن را نمودند و حکومت آن زمان تقاضایشان را پذیرفت و کتاب را مصادره نمود. این موضع گیری اهل سنت است در دفاع از قرآن در مقابل کسانی که با قرآن مخالفت و معارضت می کنند و دربارهی آن با هوی و هوس سخن می گویند. پس عدالت و دادگری را رعایت کنید و (سنی را مانند شیعه و مانند آنها حساب نکنید.) آیا مرد رشیدی در میان شما وجود ندارد؟ پس ما منافق نیستیم و نفاق جزء عقاید ما نیست تا مردی را که معتقد به تحریف قرآن است مفسر و محدث و فقیه و امام بنامیم. پس در مقابل نیرنگ دیگران نیز، معتقدات و مبانی آنان را انکار می کنیم؛ زیرا ما به صراحت سخن می گوییم و به کسی که مخالف نصوص قرآن باشد عالم و فاضل هم نمی گوییم یا او را محدث و فقیه و غیره بنامیم. ای صافی، چرا کسی را از اهل سنت که با علم نسبتی دارد، نام نبرده ای که مولف الفرقان، مزعوم و دستاویز جناب عالی مدح کند؟ یا او را عالم بنامد. حتی رئیس بخش حقوق در دانشگاه ازهر که گفته اش رانقل کرده ای، مولف کتاب الفرقان را عالم و فاضل ننامیده است بلکه او را از جمله مجهول الهویه و دیوانگان ذکر کرده است. چه کسی با این چیزهای پوشالی علیه اهل سنت سند و دلیل می آورد؟. و از رهبران و محدثان و مفسران و امامان دفاع می کند؟ { أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمْ مَنْ لا يَهِدِّي إِلا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (٣٥)}(یونس: 35) «آیا آن کس که راه راست را نشان میدهد سزاوارتر است که پیروی شود یا کسی راهیاب نمیشود مگر این که راهنمایی گردد». [56] - آیا بعد از این سخنان، گویندهای مجال پیدا میکند که بگوید: شیعه به این قرآن موجود ایمان دارند و معتقد به تحریف و تغییر آن نیستند؟ به یقین کسی پیدا نمیشود چنانکه لطفالله الصافی در کتاب «صوت الحق» خود و المغنیه در کتاب «الشیعه فی المیزان» ودیگران در کتابهایشان ادعا کردهاند. [57] - سید موسوی، تفسیر قمی، نجف، ص23 و 24. [58] - چنانکه آقای لطفالله صافی در کتاب صوت الحق، ص 27 خیالپردازی کرده است. [59] - الکافی فی الأصول، کتاب الإیمان و الکفر، باب پایههای اسلام، ج 2، ص 18 و برای توضیح بیشتر به کتاب الشیعة والسنة ما باب شیعه و قرآن مراجعه کنید. [60] - البرهان، ص24. [61] - همان، ص24. [62] - همان، ص25. [63] - یعنی: کف. [64] - طبرسی، الاحتجاج، نجف، ج1، ص370 و371. [65] - درخت نفرین شده که مراد درخت زقوم است و خوراک گناهکاران است. [66] - الإحتجاج، ج1، ص378-376. [67] - طبرسی، الاحتجاج، ص 384-382. [68] - العیاشی، ج1، ص13. [69] - البرهان، مقدمه، تحت عنوان مقدمهی دوم، در بیان آنچه وقوع بعضی از تغییرات را روشن میکند و این همان رازی است که خداوند ما را به امر ولایت و امامت ارشاد کرده و به فضائل اهل بیت اشاره نموده است و اطاعت از امامان را مطابق متن و تأویل قرآن فرض نموده و اعلام این مطلب از طریق مجاز و رموز و تعریض امکانپذیر است. ص36. [70] - پس آقای صافی، دانشمند جلیلالقدر شیعی، بعد از این سخنان چه میگوید؟ پس راستگو کیست؟ و دروغگو چه کسی است؟ ما از شیعه چیزی را نقل نکردهایم جز آنچه شیعه از خودشان نقل کردهاند؛ حتی صافی و صاحب نقاب س، خ و مغنیه و عبدالحسین و سید محسن امین، این عقیده را جز از روی تقیه و فریب مسلمانان، انکار نکردهاند. با این همه تصریحات محدثین و مفسران و پیشوایان آنان، چگونه آقای لطفالله صافی جرأت کرده است، بگوید: احسان الهی ظهیر و اساتذهی او و مشایخ دانشگاه اسلامی مدینهی منوره بر شیعه افتراء نموده اند. (به کتاب صوت الحق، تألیف لطف الله صافی، صفحات: 28- 30 مراجعه شود). و اینجانب با صراحت تمام برای صافی و کسانی که طرفدار و مؤید اویند می گویم: اگر واقعا از عقیدهی تحریف قرآن (که از بدیهیات عقیدهی شیعه است) بیخبر هستید این دین شرمآور که باعث بیآبروئی تان شده را ترک کنید و به حضور الله بزرگ توبه نمائید، و قبل از اینکه روزی فرا رسد که مال و فرزند نفعی رسانده نمی توانند به آغوش اسلام و دین الله بر گردید، و اگر کتاب خدا را چنانکه نازل کرده محفوظ قبول داشته باشید ما را نسبت به خود محِب و خادم خواهید یافت. و اگر در جریان هستید پش مرد مردانه همچون ائمه و بزرگان روافض؛ نوري طبرسي، بحراني، جزائري، مجلسي، و متأخرین دیگر، و قمي، كليني، صفار، عياشي، عامري، طبرسي، و دیگر متقدمین به آن تصریح کنید. [71] - البرهان، ص49. [72] - ابن بابویه قمی، الاعتقادات، ایران، 1224هـ. [73] - ابی علی طبرسی، مجمع البیان، لبنان، دار إحیاء التراث العربی، ج1، ص15. [74] - التبیان، نجف، ج1، ص3. [75] - چنانکه محدثان و فقها و نویسندگان و رجالشناسان شیعه، او را با این لقب ذکر کردهاند. برای اطلاعات بیشتر به الکنی والالقاب، تألیف قمی و الذریعۀ تهرانی مراجعه کنید. [76] - فصل الخطاب، ص32. [77] - همان، ص34. [78] - مع الخطیب فی خطوطه العریضة، ص50 و بعد از آن. [79] - نص آنچه خوانساری در کتاب روضات الجنات آن را ذکرکرده است، ج 8، ص 150. [80] - نعمت الله جزائری، الأنوار النعمانیة،ج2، ص357. [81] - ابن بابویه قمی (ملقب به صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص459. [82] - الخصال، ص174 و 175. [83] - ابن بابویه قمی، معانی الأخبار، مکتبة الفرید، ص313 و 314. [84] - فصل الخطاب، ص145. [85] - همان، ص282. [86] - فصل الخطاب، ص 32. [87] - همان، ص244. [88] - الکنی و الالقاب، ج3، ص32 و 33. [89] - فیض کاشانی، صافی، ج1، ص35 و 36. [90] - صافی، ص36 و 37. [91] - خوانساری، روضات الجنات، ج8، ص181. [92] - هاشم بحرانی، البرهان، ایران، ص51-49. [93] - پرواضح است که خلافت عثمان ذیالنورین بعد از خلافت عمر فاروق بوده است و قرآن در زمان عثمان س جمعآوری شده، اما از آنجائی که دروغگو حافظه ندارد این آقا متوجه نشده عمر که قبل از عثمان بوده چطور میتوانسته بگوید: «قرآن همان است که عثمان آن را نوشته است»!. [مصحح] [94] - خوانندهی محترم متوجه باشند این روایات بداهتا دروغ است، ورنه خدای نخواسته کلا حیثیت علی مرتضی زیر سوال میرود (مقدم و تالی هر دو باطل اند). و این جاهلانی که مدعی دوستی با علی اند افتراهای زیادی را بر او بسته اند [مصحح] [95] - نعمت الله جزائری، الانوار، تبریز (ایران)، ج2، ص356. [96] - فصل الخطاب، ص35-33. [97] - عماد الاسلام در علم کلام به مرآة العقول گفته میشود و توسط تاج العلماء دلدار علی بن محمد معین نصیر آبادی متوفی به سال 1235 هجری در 5 جلد قطور، تألیف شده است: فصل اول آن در توحید، فصل دوم در عدل، فصل سوم در نبوت، فصل چهارم در امامت، و در آخر فصل، مطاعن (زخم زبانها نسبت به صحابه) وجود دارد و فصل پنجم در معاد است (الذریعه ج 15، ص 330). [98] - به نقل از ضربة حیدریه، ج2، ص78 [99] - ضربة حیدریة، برای شکستن شوکت عمری به زبان فارسی تالیف سلطان العلماء شیعه سید محمد بن دلدار علی نصیر آبادی متولد 1199 در رد شوکت عمر نوشته شد. کتابی که رشید الدین خالد، شاگرد عبدالعزیز دهلوی، صاحب «التحفة الاثنی عشریة» در جواب کتاب «البارقة الضیغمیة» در مبحث متعه، تألیف نموده است. وکتاب «البارقه» نیز، از تألیفات سید محمد مذکور است. وی میگوید: وقتی که رشید در کتاب شوکت خود برای دلایل ذکر شده در البارقه، باب تأویل را گشود، سلطان العلماء در ردّ آن کتاب، ضربت حیدریه را تالیف کرد که اول آن: «الحمدلله الذی هدانا» میباشد و در چاپخانهی مجمع العلوم در لکهنو در سال 1296 در دو جلد و 431 صفحه، چاپ شده است. (الذریعة، ج 15، ص 116). [100] - ضربت حیدری، ج2، ص81. [101] - برای شناخت این مبدأ نزد شیعه که اساسیترین پایه است که مذهب آنان بر آن پایهریزی شده است، بحث ظریف و جامعی را بنگر که در کتاب ما «الشیعة و السنة» چاپ ادارهی ترجمان السنة لاهور و دار الانصار مصر و دار طیبه مملکت عربی سعودی و مکتب اسلامی بیروت، لبنان از آن به تفصیل یاد شده است. [102] - تصحیف کاتبین، ص18. [103] - جزائری، الأنوار النعمانیه. [104] - فصل الخطاب، ص252. [105] - بیوگرافی همه اینها را در کتاب «الشیعة و اهل البیت» خودمان ذکر کردهایم. [106] - نقل از «فصل الخطاب» ص353. [107] - الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج2، ص31. [108] - همان، ص195. [109] - همان، ج21، ص113. [110] - همان. [111] - محمد حسین آل کاشف الغطاء، أصل الشیعة وأصولها، ص103 و 104. [112] - برای توضیح این مطلب به کتاب ما الشیعة وأهل السنة بنگر که در آن روایات بسیاری را در این خصوص از امامان معصومشان ـ طبق قول خودشان ـ وارد نمودهایم. [113] - به نقل از «البرهان» در تفسیر قرآن، ص20. [114] - البرهان، ص36 . [115] - البرهان، ص39- 36. [116] - فیض کاشانی، صافی فی تفسیر القرآن، ایران، ص33 و 34. [117] - به خاطر نقل این خرافات و خباثتی که از نهاد این قوم میجوشد و منویات آنان را ظاهر میکند از خداوند آمرزش میطلبم. [118] - مجلسی، حیاة القلوب، ج2، ص541. [119] - برای این مطلب به حیاة القلوب، تحت عنوان «آیاتی که در امامت نازل شدهاند»، ج 3، ص 125 و ما بعد آن بنگرید. [120] - در این موضوع، سورهای را به نقل از تهرانی در کتاب الذریعة خود، ج 4، ص 309 نام برده است. [121] - به نقل از کتاب تذکرة الائمة، ص 9، 10 و عین همین سوره را خطیب در رسالهی الخطوط العریضة خود ذکر کرده است. [122] - طهرانی در کتاب الذریعة، ج 15، ص 284 نام برده است. [123] - عقاید الشیعة، ایران، ص27. [124] - هدایة الطالبین، ص368. [125] - تذلیل در رد علی هاشم شامی، ایران، سعادت کرمان، ص23-13. [126] - صاحب ذریعه، این کتاب را در جلد 1 و ص 175 نام برده است. [127] - همان، ص 515. [128] - این کتاب در ذریعه، ج2، ص59 ذکر شده است. [129] - علی بن السنی، إسعاف المأمول، هند، اثنی عشری لکهنو، 1312هـ، ص115. [130] - سید محمد لکهنوی، ضربة حیدریة، ج2، ص78.
به نقل از: موضعگیری و اعتقاد شيعه نسبت به قرآن، ترجمه: الشيعة والقرآن، تألیف: شهید احسان الهی ظهیر مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|