|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>شبهات>شبهات > درباره امامت یزید و قتل حسین رضی الله عنه
شماره مقاله : 3494 تعداد مشاهده : 338 تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1389
|
درباره امامت یزید و قتل حسین رضی الله عنه ابن مطهر الحلى رافضی میگوید: «و بعضی چنان در تعصب فرو رفتند که قائل به امامت یزید بن معاویه شدند، در حالی که افعال زشت و ناپسندی از او سر زد، از قبیل: کشتن امام حسین، غارت اموالش، بی حرمتی به زنانش و گرداندن آنها بر روی شتر بدون پالان در شهر. در حالی که دستان زین العابدین را بسته بودند و به کشتن حسین قناعت نکرده و دست و پا و سینهاش را با اسبانی لگد مال کرده و سر آنها را بر نیزه کردند، در حالی که مشایخ خودشان روایت کردهاند که در روز قتل حسین، از آسمان خون بارید: این مطلب را رافعی در «شرح الوجیز» آورده است و ابن سعد در «الطبقات» بیان کرده که در روز قتل حسین، چنان سرخی در آسمان ظاهر شد که قبلاً سابقه نداشت و همچنین میگوید: «هیچ سنگی [در آن روز] برداشته نشد، مگر اینکه خون تازهای در زیر آن وجود داشت و از آسمان بارانی بارید که هرگز از روی لباسها پاک نشد. زهری میگوید: هیچ یک از قاتلان حسین باقی نماند مگر اینکه در دنیا مجازات شد: یا از طریق کشته شدن یا کور شدن، یا رو سیاه شدن و یا از دست دادن دارایی در مدت کوتاهی. و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز بسیار سفارش میکرد که احترام حسن و حسین را نگه دارند و میگفت این دو، امانتهای من در نزد شما هستند. و خداوند متعال آیه زیر را در بیان شأن آنها نازل کرد:{قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (٢٣)}.(الشورى: 23). «بگو: در برابر آن از شما پاداش و مزدي نميخواهم مگر آن كه به خاطر خويشاونديام مرا دوست داشته باید (يعني: بلكه آنچه از شما ميطلبم، مودت و دوستي در قرابت و نزديكي نسبيای است كه ميان من و شما وجود دارد، پس فقط صله و پيوندي را كه ميان من و شما وجود دارد، در نظر آوريد و همان را رعایت كنيد و اگر فقط این را در نظرداشته باشيد، بر من عجولانه نميتازيد و ميان من و مردم را خالي كرده و اجازه ميدهيد كه این دعوت را به آنان برسانم)». در جواب مولف باید گفت: اگر مراد مولف از غوطهور شدن در تعصب و قائل شدن به امامت یزید بن معاویه این باشد که بعضی از اهل سنت یزید او را از زمره خلفای راشدین و ائمه هدایت یافتهای مثل ابوبکر، عمر، عثمان و علی قرار میدهند، باید گفت: هیچ یک از علمای مسلمانان چنین عقیدهای ندارند، اگر چه بعضی از جاهلان چنین عقیدهای را داشته باشند، همچنانکه از بعضی از جاهلان کُرد بادیهنشین و امثال آنها نقل شده که یزید را از صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میدانستهاند و بعضی او را یکی از پیغمبران دانستهاند و بعضی نیز او را از زمره خلفای راشدین بر شمردهاند، ولی اقوال چنین افراد جاهلی، اقوالی نیست که شایسته اعتنا و توجه باشد. اگر چه این نادانان با وجود چنین جهالتی، باز هم از جاهلان شیعه و ملحدانی بهترند که قائل به الوهیت علی و یا نبوت او هستند، و یا معتقدند باطن شریعت ظاهر شریعت را نقض میکند، همچنانکه اسماعیلیه و نصیریه و غیره میگویند: روزه، نماز، حج و زکات از خواص ایشان ساقط میشود و معاد را انکار میکنند. ولی علمای اهل سنت هیچ کدام بر این باور نیستند که یزید و امثال او از زمره خلفای راشدین مثل ابوبکر، عمر، عثمان و علی هستند، و بلکه اهل سنت بنابر حدیث مذکور در سنن قائل به سی سال خلافت میباشند و بعد از آن ملوکیت شروع میشود: «خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم تصير ملكاً»[1]. یعنی: خلافت بعد از نبوت سی سال است و بعد از آن ملوکیت شروع میشود. و اگر مراد مولف از قائل شدن به امامت یزید، این است که بعضی از اهل سنت بر این باورند که: یزید پادشاه جمهور مسلمانان و خلیفه زمان خود و صاحب قدرت بوده است، همچنانکه سایر خلفای بنی امیه و بنی عباس هر یک در زمان خودش چنین بودهاند. باید گفت: این امری بدیهی و آشکار است و هر کس آن را انکار کند، بسیار از فهم و شعور بدور است، زیرا بعد از وفات معاویه، با یزید بیعت شد و به این ترتیب حکومت بر شام، مصر، عراق، خراسان و سرزمینهای دیگر به یزید رسید. و این به قدرت رسیدن به معنی امام و خلیفه و سلطان بودن اوست، همچنانکه امام نماز جماعت کسی است که برای مأمومان، امامت میدهد و هر وقت شخصی امام نماز جماعت گردد، اطلاق واژه امام بر او آشکار و محسوس و بدیهی است و کسی نمیتواند آن را انکار کند، ولی اینکه آن امام نیکوکار باشد و یا فاجر، مطیع اوامر خدا باشد و یا نافرمان، این مسأله دیگری است. اهل سنت که معتقد به امامت یکی از این افراد مثل یزید، عبدالملک یا منصور و غیره هستند، اعتقادشان به این اعتبار است و هر کس این مسأله را انکار کند انکارش شبیه انکار ولایت ابوبکر، عمر و عثمان و حکومت کسری و قیصر و نجاشی است. ولی اینکه یکی از این خلفاء معصوم باشد، این عقیده هیچ یک از علمای مسلمان نیست و نیز اینکه این خلفاء در همه امور عادل باشند و یا در جمیع افعال مطیع فرمان خدا باشند، این عقیده نیز باور هیچ یک از ائمه مسلمان نیست. در مورد شهادت حسین نیز باید گفت: شکی نیست که حسین مظلومانه به شهادت رسید، همچنانکه شهدای مظلوم شبیه به او به شهادت رسیدهاند. و کشتن حسین معصیت خدا و رسول خدا است: کسی که او را کشته، کسی که به قتل او کمک نمود و کسی که به قتل او راضی است، همه مرتکب گناه شدهاند. و این ماجرا مصیبتی است که بر سر مسلمانان آمد و این شهادت و گواهی بر صدق ایمان حسین و باعث رفع درجه و منزلت ایشان است. حسین و برادرش – حسن – قبلاً به خوشبختی ابدی مژده داده شده بودند، سعادتی که جز با نوعی آزمایش نمیتوان به آن رسید، در حالی که این دو بزرگوار سوابق درخشانی مانند سایر بزرگان اهل بیت نداشتند، زیرا این دو در دامان اسلام متولد شدند و رشد کردند و در امن و امان و عزت و اقتدار زیستند ولی یکی مسموم گردید و دیگری به شهادت رسید تا به این ترتیب به زندگی خوشبختان و جایگاه شهیدان برسند. ولی آنچه در ماجرای قتل حسین روی داد بزرگتر از کشتن انبیاء نبود. خداوند در قرآن خبر داده که بنی اسرائیل پیغمبران را به ناحق میکشتند و کشتن پیغمبر بزرگترین گناه و معصیت است، و همچنین کشتن علی و نیز کشتن عثمان بزرگترین گناه و معصیت است. مادام که چنین است، واجب است به هنگام مصیبتها صبر پیشه سازیم، آنگونه که خدا و پیغمبرش دوست دارند. شیطان با استفاده از ماجرای کشته شدن حسین دو بدعت را در بین مردم پدید آورد: بدعت اندوه و بدعت نوحه خوانی در روز عاشورا از قبیل سینهزنی و داد و فغان و گریه و زاری و تشنگی و مرثیهسرایی و کارهایی که نتیجه آن بود، مثل سب و لعن گذشتگان و گناهکار شمردن افراد بیگناه، و به گونهای که سب و لعن دامن سابقان نخستین را هم گرفت. اخبار تأسف آوری خوانده میشود که بسیاری از آن کذب و دروغ است و هر کس چنین مراسمی را پدید آورده، هدفی جز گشودن باب فتنه و تفرقه بین امت اسلامی را نداشته است. زیرا چنین کارها و مراسمی به اتفاق امت نه واجب است و نه مستحب، بلکه بر پا داشتن مراسم نوحه خوانی و گریه و زاری به خاطر مصیبتهای قدیمی از بزرگترین کارهای تحریم شده توسط خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است، همچنانکه بدعت سرور و سرمستی چنین است. آنچه مولف درمورد بی حرمتی به زنان و فرزندان حسین و گرداندن آنها در شهر بر روی شتر بدون پالان ذکر کرده، دروغ و باطل است: شکر خدا هرگز هیچ مسلمانی هیچ یک از خاندان بنی هاشم را غصب نکرده است و امت محمد صلی الله علیه و آله وسلم هرگز غصب بنی هاشم را مباح و روا نشمرده است، ولی هوی پرستان و نادانان بسیار دروغ میگویند. همچنانکه بعضی از همین هویپرستان میگویند: حجاج اشراف (یعنی بنی هاشم) را کشت. و همچنین این مقوله که: هیچ سنگی در دنیا برداشته نشده مگر اینکه زیر آن خون تازه یافته شده, دروغ آشکار است. واما گفته زهری: هیچ یک از قاتلان حسین رضی الله عنه باقی نماندند مگر اینکه در همین دنیا به سزای خویش رسیدند. این سخن امکان دارد که صحیح باشد چرا که سرکشی و بغاوت گناهیست که سرکش را به سرعت به کیفر اعمالش میرساند, و بغاوت بر حسین از بزرگترین بغاوتهاست. واما این فرموده خداوند:{قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (٢٣)}. (الشورى: 23). استدلال به این آیه اصلا درست نیست, چرا که این آیه مبارکه در سورة شوری میباشد و سورة شوری بدون شک مکی بوده و قبل از ازدواج علی و فاطمه یعنی قبل از تولد حسن و حسین نازل شده است، چرا که ازدواج علی با فاطمه در سال دوم هجرت در مدینه صورت گرفت و بعد از اینکه مسلمانان از غزوة بدر که در رمضان سال دوم اتفاق افتاد برگشتند, علی و فاطمه ازدواج نمودند. و مراد از آیة مبارکه طوری که عبدالله بن عباس بیان نموده اینست که هیچ قبیلهای از قریش نبوده مگر اینکه پیامبر با آنها قرابت و خویشاوندی داشت, پس خداوند این آیه را نازل فرمود: :{قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى (٢٣)}. (الشورى: 23). و این روایت به اتفاق همه کسانی که با علم حدیث آشنایی دارند دروغ است. ابن مطهر الحلى رافضی میگوید: «گروهی از کسانی هم که قائل به امامت یزید نیستند در لعنت او قائل به توقف هستند، در حالی که از دیدگاه خودشان هم یزید با قتل حسین و هتک حرمت او، ظلم نمود و خداوند میفرماید:{ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ (١٨)}. (هود: 18). «اى لعنت خدا بر ظالمان باد». و ابو الفرج ابن جوزی که از شیوخ و بزرگان حنابله است از ابن عباس رضی الله عنه نقل میکند که گفت: خداوند به محمد صلی الله علیه و آله وسلم وحی کرد که: من به خاطر یحیی بن زکریا هفتاد هزار نفر را کشتم و به خاطر پسر دخترت صد و چهل هزار نفر را خواهم کشت. سدّی که از بزرگانشان است، نقل میکند: در حالی که کالای تجاری داشتم در کربلاء اتراق نمودم، نزد مردی رفتیم و با او شام خوردیم. در مورد کشته شدن حسین صحبت شد و ما گفتیم: هیچ کس در کشته شدن حسین سهیم نبوده، مگر اینکه به قبیحترین شیوه مرده است. مرد گفت: چرا دروغ میگویید، من خودم در آن سهیم بودم و از کسانی هستم که او را کشتند و دچار هیچ مصیبتی هم نشدهام. سدّی میگوید: اواخر شب صدای فریادی شنیدم، پرسیدیم: چه خبر شده؟ گفتند: همان مرد میخواست چراغ روشن کند که انگشتش آتش گرفت و آتش سراسر وجودش را در بر گرفت و سوخت. سدّی میگوید: به خدا سوگند! او را دیدم که مثل یک تکه زغال سیاه شده بود. مهنا بن یحیی از احمد بن حنبل در مورد یزید پرسید، جواب داد: یزید همان کسی است که آن کار را کرد. گفتم: چه کار کرد؟ گفت: مدینه را غارت کرد. روزی فرزند نیکوکارش به او گفت: مردم ما را به پذیرفتن ولایت یزید متهم میکنند. گفت: فرزندم! آیا کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد ولایت یزید را میپذیرد؟ گفت: پس چرا او را لعنت نمیکنی؟ جواب داد: چگونه کسی را لعنت نمیکنم که خداوند او را لعنت کرده است؟ گفت: یزید کجا لعنت شده است؟ جواب داد در آیه:{ فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (٢٢)أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ (٢٣)}.(محمد: 22-23). «اگر (از این دستورات قرآن و رسول الله صلی الله علیه وسلم) روى گردان شويد، جز این انتظار مىرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها (گروه ستمگر و ظالم) كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهایشان را كر و چشمهایشان را كور كرده است». آیا فسادی بزرگتر از قتل و غارت مدینه در سه روز و غصب اهل شهر وجود دارد؟ یزید در آنجا جمعی از بزرگان قریش و انصار و مهاجران را کشت که تعداد آنها به هفتصد نفر میرسد و از بندهها و آزادهها و زنان ناشناخته و غیر معروف دهها هزار نفر را کشت. مردم در خون غلطیدند، به گونهای که خون به مقبره محمد صلی الله علیه و آله وسلم رسید و مسجد از خون پر شد. سپس کعبه را با منجنیق ویران کرد و به آتش کشید. و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده بودند: قاتل حسین در تابوتی از آتش خواهد بود و نصف عذاب اهل جهنم بر اوست. دستانش بسته و پاهایش به زنجیری از آتش کشیده خواهد شد. به سر در آتش جهنم خواهد افتاد و تا قعر جهنم خواهد رفت. دارای بویی است که اهل جهنم از شدت بدی آن به خدا پناه میبرند. و در آن آتش جاودانه میماند و عذاب دردناکی میچشد، هر وقت پوستشان بپزد، خداوند پوستی جدید بر آنها میاندازد تا عذاب را بچشند، حتی یک لحظه هم عذاب از آنها برداشته نمیشود و از آب جوشان خورانده میشوند. وای بر آنها که چه عذابی در انتظارشان است و همچنین محمد صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: خشم خدا و خشم من در مورد کسی شدید است که خون اهل بیت من را بریزد و با اذیت عترت من، مرا آزار دهد». در جواب مولف باید گفت: لعنت یزید در حکم لعنت سایر پادشاهان و خلفای مثل خودش است، و یزید از دیگران بهتر بود: از مختار بن ابو عبید ثقفی امیر عراق که در ظاهر مدعی انتقام حسین از قاتلانش بود، بهتر است. مختار مدعی بود جبرئیل بر او نازل میشود. و از حجاج بن یوسف بهتر بود، زیرا به اتفاق مردم از یزید ظالمتر بود. با این وجود، باید گفت: غایت چیزی که در مورد یزید و سایر ملوک میتوان گفت، این است که آنها فاسق بودهاند و به لعنت یک فاسق معین و مشخص امر نشده است و لعنت نمودن از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فقط برای لعنت یک نوع و یک جنس بوده، و نه لعنت یک شخص معین، مثل: «لعن الله السارق؛ يسرق البيضة فتقطع يده»[2]. یعنی: خداوند دزد را لعنت کند، که تخم مرغ میدزدد و دستش قطع میگردد. و مثل: «لعن الله من أحدث حدثاً، أو آوى محدثاً»[3]. یعنی: خدا کسی را که بدعتی پدید میآورد و یا بدعت گزاری را مأوی میدهد، لعنت کند. و نیز: «لعن الله آكل الربا، وموكله، وكاتبه، وشاهديه»[4]. یعنی: خداوند رباخوار، ربادهنده، کاتب آن و دو شاهدش را لعنت کند. و یا مثل: «لعن الله المحلل والمحلل له»[5] یعنی: خداوند محلل را و کسی را که کار برای او انجام میشود، لعنت کند. و بالاخره مثل: «لعن الله الخمر وعاصرها، ومعتصرها، وحاملها، والمحمولة إليها، وساقيها، وشاربها، وآكل ثمنها»[6]. یعنی: خداوند شراب را، کسی که شیره آن را میگیرد، آنچه شیره شراب از آن گرفته میشود، حامل شراب، آنکه شراب به سوی او حمل میشود، ساقی آن، آنکه مینوشد و آنکه پول حاصل از آنرا میخورد، همه را لعنت کند. ولی آنچه یزید با اهل حره انجام داد، به این خاطر بود که نایبان و عشیره آنها را خلع و اخراج کرده بودند. یزید پشت سر هم چندین بار فرستادهای نزد آنها فرستاد و از آنها خواست اطاعت کنند. ولی آنها امتناع ورزیدند. پس یزید مسلم بن عقبه مری را آنجا فرستاد و به او امر کرد که بعد از سیطره بر آنها، سه روز مدینه را مباح شمارد و این همان چیزی است که مردم به شدت با آن مخالف بوده و آن را ایرادی بر یزید دانستهاند، و به همین دلیل به احمد گفته شد: آیا حدیث یزید را مینویسی؟ گفت: نه، او صاحب کرامتی نیست. آیا او همان کسی نیست که آن کار را با اهل مدینه کرد؟ ولی یزید همه اشراف را نکشت و عدد مقتولان نیز به دهها هزار نفر نرسیده است و خون کشتهها نیز به آرامگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نرسید، و حتی به باغچه مسجد نرسید. کشتاری هم در مسجد روی نداد. در مورد کعبه هم باید گفت: کعبه مکانی است که خداوند به آن شرافت، عظمت و حرمت بخشیده است و بنابراین هیچ کسی توان توهین به آن را – نه قبل از اسلام و نه بعد از اسلام – ندارد و هنگامی که لشکر ابرهه قصد تخریب آن را کرد، خداوند آن عقاب مشهور را بر آنها فرستاد. و شکی نیست که هیچکدام از پادشاهان مسلمان در زمان بنی امیه و یا بنی عباس قصد اهانت به کعبه را ننموده است: نه نمایندة یزید و نه هم حجاج بن یوسف نماینده عبدالملک خلیفة اموی و نه هم غیر ایشان. بلکه همة مسلمانها کعبه مشرفه را معظم میدانستند, و هدفشان محاصرة عبدالله بن زبیر بوده و او را با منجنیق میزدند نه کعبه را. و آنگاه که ابن زبیر کشته شد, به مسجد الحرام داخل شدند و خانة کعبه را طواف نمودند, حجاج بن یوسف آن سال امیر حج مسلمانان بود, و عبدالملک بن مروان دستور داد که در امور حج با عبدالله بن عمر رضی الله عنه مخالفت نکند. واگر خلفای بنی امیه و یا بنی عباس قصد بدی نسبت به کعبه میداشتند, بعد از اینکه ابن زبیر را شکست دادند قصد خویش را به اجرا میگذاشتند, چنانکه آنها آنگاه که بر ابن زبیر تسلط یافتند او را کشتند. مولف در فرازی دیگر به ذکر حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میپردازد که: «قاتل حسین در تابوتی از آتش خواهد بود و نصف عذاب اهل جهنم بر اوست. دستانش بسته و پاهایش به زنجیری از آتش کشیده خواهد شد. به سر در آتش جهنم خواهد افتاد و تا قعر جهنم خواهد رفت. دارای بویی است که اهل جهنم از شدت بدی آن به خدا پناه میبرند. و در آن آتش جاودانه میماند». باید گفت: این کلام از احادیث کذابان و دروغگویانی است که از گزافگویی و اسراف در افتراء بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ابایی ندارند. آیا نصف عذاب جهنم بر یک نفر خواهد بود اگر نصف عذاب جهنم نصیب یک نفر میشود پس عذاب آل فرعون و آل مائده و منافقان و سایر کفار چه خواهد بود؟ و عذاب قاتلان پیغمبران و قاتلان سابقان نخستین چه خواهد بود. گناه قاتل عثمان از گناه قاتل حسین بیشتر است و این افراط اضافی در مقابل افراط نواصب قرار میگیرد که گمان میکنند حسین از خوارج بوده و قتل او جایز بوده است، زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: «من أتاكم وأمركم على رجل واحد يريد أن يفرق جماعتكم، فاضربوا عنقه بالسيف كائناً من كان»[7]. یعنی: هر وقت یک حاكم و فرمانرواى واحدى داشتید و شخصی آمد و خواست بین شما تفرقه بیفکند، هر کس که باشد، گردنش را با شمشیر بزنید. اهل سنت افراط آن گروه و تفریط این گروه را رد میکنند و میگویند: حسین مظلومانه شهید شد و آنهایی که او را کشتند ظالم و متجاوز بودند و احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که به جنگ با تفرقهافکن و جدایی طلب امر میکنند، حسین را شامل نمیشوند، زیرا حسین رضی الله عنه از جماعت جدا نشد و وقتی به شهادت رسید، تنها چیزی که میخواست این بود که به او اجازه بدهند به سرزمین و دیار خودش برگردد و یا اینکه روانه مرز شود و یا به ملاقات با یزید برود، در حالی که جزو جماعت بود و از چند دستگی در امت پرهیز میکرد. آنچه حسین طلب کرد، اگر کوچکترین فرد جامعه هم بخواهد، باید از آن برخوردار شود، پس چگونه باید حسین را از آن محروم ساخت؟ و اگر شخصی با درجه و مرتبهای پایینتر از حسین نیز چنین چیزی میخواست، حبس او جایز نبود، چه برسد به اسارت و قتل او. مولف میگوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خشم خدا و خشم من بر کسی شدید است که خون اهل بیت مرا بریزد و با آزار عترت من، مرا اذیت کند». این کلام نیز کلامی است که جز شخص جاهل کسی آن را به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم منسوب نمیسازد. زیرا ایمان و تقوایی که باعث عدم ارتکاب قتل حسن و حسین و غیره میشود بزرگتر و ارزشمندتر از نزدیکی و قرابت محض است و چنانچه مردی از اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مرتکب کاری شود که بریدن از او و یا قتل او را واجب گرداند، این کار به اجماع مسلمانان جایز است. همچنانکه در حدیث صحیح از او به ثبوت رسیده که فرمود: «إنما أهلك من كان قبلكم أنهم كانوا إذا سرق فيهم الشريف تركوه وإذا سرق فيهم الضعيف أقاموا عليه الحد، وایم الله لو أن فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت يدها»[8] یعنی: امتهای قبل از شما به این علت هلاک شدند که هر وقت یک شخص شریف و با اصالت در بین آنها دزدی میکرد، او را به حال خود رها میکردند و هر وقت یک شخص ضعیف دزدی میکرد، حد را بر او جاری میکردند. به خدا سوگند! اگر فاطمه دختر محمد نیز دزدی کند، دست او را قطع خواهم کرد. به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بیان میکند که اگر عزیزترین مردم در نزد او هم مرتکب کاری شود که حد را بر او واجب گرداند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حد را بر او جاری خواهد ساخت. پس اگر یک نفر از بنی هاشم مرتکب زنا شود در حالی که همسر دارد، به اتفاق مسلمانان رجم میشود تا اینکه بمیرد. و اگر عمداً و تنها از روی دشمنی شخصی را به قتل برساند، جایز است او را به عنوان قصاص کشت، حتی اگر مقتول حبشی و یا رومی و یا ترک و دیلمی باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «المسلمون تتكافأ دماؤهم»[9]. یعنی: [حرمت] خون همه مسلمانان با هم برابر است. بنابراین خون هاشمی و غیر هاشمی فرقی ندارد، و به اتفاق امت خون آزادگان بنی هاشم با غیر بنی هاشم یک حرمت مساوی دارد. پس ریختن خون بنی هاشم و غیر بنی هاشم - به حق – هیچ تفاوتی ندارند. بنابراین چگونه میتوان ادعاکرد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده باشد هر کس خون خاندان او را بریزد، خشم خدا علیه خودش را شدید میکند. خداوند ریختن – به ناحق – هر خونی را تحریم فرموده است، بنابراین کسی که براساس حق و عدالت کشته میشود، قتل او باعث تشدید خشم خدا نمیگردد، چه از بنی هاشم باشد و چه از غیر بنی هاشم. و کسی که خون مؤمنی را عمدا بریزد، جزای او جهنم جاودانه و خشم و نفرین خداست و خدا وعده عذاب بزرگی را به او داده است. بنابراین دلیل حرمت ریختن خون و دلیل مباح شدن آن در همه افراد – چه بنی هاشم و چه غیر بنی هاشم – یکسان و برابر است. پس چنین کلامی را جز منافقان به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نسبت نمیدهند، منافقانی که نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را زیر سوال میبرند و یا جاهلانی که از عدالت پیغمبر مبعوث بیخبرند. عبارت «هر کس به وسیله اذیت عترت من، مرا بیازارد» نیز از همین باب است و آزار پیغمبر از طریق هتک حرمت عترت، امت و سنت ایشان و غیره حاصل میشود.
([1]) منابع این حدیث قبلاً ذکر گردید. ([2]) بخاری، 8/159 و مسلم، 3/1314. ([3]) مسلم، 3/1567. ([4]) بخاری، 7/169 و مسلم، 3/1219. ([5]) سنن ابی داود، 2/307 و ترمذی، 2/294. ([6]) سنن ابی داود،3/445. ([7]) نگا: مسلم، 3/1479. ([8]) نگا: بخاری، 5/23 و مسلم، 3/1315. ([9]) ابو داود، 3/107، ابن ماجه، 2/895 و احمد، 2/199، احمد شاکر.
به نقل از: مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|