|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>شبهات>شبهات > درباره پشتیبانی رافضه از مرتدان
شماره مقاله : 3492 تعداد مشاهده : 316 تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1389
|
درباره پشتیبانی رافضه از مرتدان و کمک با آنان بر علیه صحابه صدر اسلام مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وفات کرد و ابوبکر او (خالد بن الوليد) را فرمانده سپاهی برای جنگ با اهل یمامه ساخت، او هزار و دویست نفر از آنان را که اظهار اسلام کرده بودند، کشت و مالک بن نویره را که مسلمان بود، کشت و با زنش ازدواج کرد. بنیحنیفه را مرتد نامیدند، تنها به این خاطر که زکات به ابوبکر نمیدادند، چراکه آنها معتقد به امامت او نبودند. [ابوبکر] جان، مال و زنان آنها را مباح اعلام کرد، به گونهای که عمر را وادار به مخالفت کرد. آنهایی را که زکات نمیدادند، مرتد نامیدند ولی کسی را که جان مسلمانان و محاربه با امیرالمؤمنین را مباح میدانست، مرتد ننامیدند. در حالی که از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیده بودند که فرموده: «ای علی! جنگ با تو، جنگ با من است و تسلیم تو شدن، به معنی تسلیم و اطاعت از من است». و کسی که با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بجنگد به اجماع کافر است. جواب: عجب از این مرتدان افتراء زننده! از این کسانی که پیروان مرتدانی شدهاند که آشکارا با خدا، پیغمبر خدا، کتاب خدا و دین او دشمنی میکنند، و از دین اسلام خارج شده و آن را پشت سرشان انداختهاند از خدا، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان بریدهاند و با مرتدان و دشمنان هم داستان شدهاند. این فصل از کلام و کتاب مؤلف و امثال آن نشان میدهد که این فرقه متعصب علیه ابوبکر صدیق رضی الله عنه و پیروان او از جنس مرتدان کافر بوده و همانند مرتدانی هستند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه با آنها جنگید. توضیح اینکه: اهل یمامه همان فرزندان حنیفه [بنو حنیفه] هستند که به مسیلمه کذاب ایمان آوردند و مسیلمه شخصی است که در حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ادعای نبوت کرد و به مدینه آمده و اظهار اسلام نمود و گفت: اگر محمد امر دین را بعد از خودش به من واگذار کند، به او ایمان میآورم. سپس وقتی به یمامه بازگشت، ادعا کرد که در نبوت شریک پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم میباشد و پیغمبر این مطلب را تصدیق کرده است و رجّال بن عُنفُوه برای او شهادت داد. مسیلمه قرآنی تصنیف کرد که در آن میگفت: «والطاحنات طحناً، فالعاجنات عجنا، فالخابزات خبزاً، إهالة وسمناً، إن الأرض بيننا وبين قريش نصفين، ويلكن قريش قوم لا يعدلون»[1]. و از آیات دیگر کتابش: «يا ضفدع بنت ضفدعين، نقّي كم تنقّين، لا الماء تكدّرين، ولا الشارب تمنعين، رأسك في الماء وذنبك في الطين»[2]. و باز مثل: «الفيل و ما أدراك ما الفيل، له زلوم طويل، إن ذلك من خلق ربنا الجليل[3]». و هذیانهایی از این قبیل که کودکانه میباشند. وقتی از این هذیانها بر ابوبکر خوانده شد، گفت: «وای بر شما! عقولتان را چکار کردهاید، این کلامی است که از هیچ اله و هیچ خدایی صادر نشده است. این مسیلمه کذّاب همان کسی است که به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نوشت: «از مسیلمه، پیغمبر خدا به محمد پیغمبر خدا. اما بعد: همانا من با شما در امر [نبوت] شریک شدم». پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به او نوشت: «از محمد، فرستاده خدا به مسیلمه کذاب». وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وفات کرد، ابوبکر رضی الله عنه خالد بن الولید را به جنگ با او فرستاد و خالد به کمک همرزمان مسلمانش بعد از مبارزه با طلیحه اسدی به جنگ با او رفت. طلیحه اسدی همان کسی است که او نیز ادعای نبوت میکرد و طوایفی از اهل نجد از او پیروی کردند. خداوند مؤمنان را بر این گروه یاری کرد و پیروز گردانید و عکاشه بن محصن اسدی در همان روز کشته شد و طلیحه اسدی بعد از آن ایمان آورد. سپاه خالد بعد از این ماجرا به سوی یمامه حرکت کردند. در جنگ با مسیلمه کذاب ضربه شدیدی بر مسلمانان وارد شد، و گروهی از برگزیدگان صحابه مثل زید بن خطاب، ثابت بن قیس بن شماس و أسید بن حضیر و غیره کشته شدند. خلاصه اینکه ماجرای مسیلمه کذاب و ادعای نبوت توسط وی و پیروی بنوحنیفه از او در یمامه و جنگ صدیق آنها بر سر این ادعا امری متواتر و مشهور است که خواص و عوام آن را میدانند، مثل تواتر ماجراهای شبیه آن و چیزی نیست که علم به آن مخصوص خواص باشد، و بلکه آگاهی مردم به این ماجرا بیش از اطلاعشان بر جنگ جمل و صفین است، زیرا که از بعضی از متکلمان نقل شده که منکر جنگهای جمل و صفین بودهاند، ولی چنین انکاری – هر چند باطل – در مورد جنگ یمامه و اینکه مسیلمه کذاب ادعای نبوت کرده و به همین خاطر با او جنگ شده، از کسی نقل نشده است. ولی انکار این مطلب توسط روافض و جهلشان نسبت به آن به منزله انکار مدفون بودن ابوبکر و عمر در جوار پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و انکار دوستی ابوبکر و عمر با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ادعای نص پیغمبر مبنی بر خلافت علی میباشد، و بلکه بعضی از روافض منکر این حقیقت هستند که زینب، رقیه و أم کلثوم دختران پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم باشند و میگویند: اینها دختران خدیجه از شوهر قبلیاش بودهاند که قبل از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و کافر بوده است. بعضی از روافض میگویند: عمر دختر علی را غصب کرد تا با او ازدواج کند و ازدواج غصبی را انجام داد. بعضی میگویند: آنها ضربهای به شکم فاطمه زدند تا سقط جنین کند و سقف خانهاش را بر اهل خانه ویران کردند، و امثال این دروغهایی که هر کس کمترین بویی از علم و معرفت برده باشد به دروغ بودن آنها پی میبرد. روافض دائماً متعرض امور معلوم، بدیهی و متواتر شده و آن را انکار میکنند و به امور معدوم و غیرحقیقی و غیر واقعی روی آورده و در صدد اثبات آن هستند. بنابراین روافض بیشترین نصیب را از آیه زیر بردهاند که میفرماید:{ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ (٦٨)}. (العنكبوت: 68). «چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بسته يا حق را پس از آنكه به سراغش آمده تكذيب نماید». چرا که روافض دروغ میبافند و حقیقت را تکذیب میکنند و این صفت مرتدان است. آنها ادعا میکنند که ابوبکر و عمر و هر که از آنها پیروی کرد، مرتد شدهاند. در حالی که خواص و عوام میدانند که ابوبکر همان کسی است که با مرتدان مبارزه کرد. بنابراین ادعای آنها مبنی بر اینکه اهل یمامه مظلوم بوده و به ناحق کشته شدند و اینکه مبارزه با اهل یمامه را محکوم کرده و کار اهل یمامه را تأویل میکنند. همه اینها نشان میدهد که اینها – روافض – خلف آن سلف اهل یمامه هستند و البته صدیق رضی الله عنه و پیروانش در هر زمانی با مرتدان میجنگند. مولف میگوید: «اهل سنت بنو حنیفه را مرتد میدانند، به این خاطر که زکات را به ابوبکر ندادند». این کلام آشکارترین و بدیهیترین دروغ است. ابوبکر رضی الله عنه تنها به این علت با بنو حنیفه جنگید که به مسیلمه کذاب ایمان آورده بودند، و به نبوت او معتقد گشته بودند. آنها که زکات نمیداند قبیله و یا قبایل دیگری غیر از بنو حنیفه بودند و جنگ با این قبایل برای بعضی از صحابه شبهه ایجاد کرده بود که آیا جنگ با آنها به خاطر ندادن زکات جایز است یا نه: در مورد بنو حنیفه هیچ کسی در وجوب جنگ و قتال با آنها تردید نداشت، ولی در مورد آنهایی که زکات نمیدادند، عمر رضی الله عنه به ابوبکر رضی الله عنه گفت: ای خلیفه رسول خدا! چگونه میخواهی با آنها بجنگی، در حالی که پیغمبرr فرمودند: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله فإذا قالوها عصموا مني دماء هم وأموالهم إلاَّ بحقها وحسابهم على الله». یعنی: از جانب خداوند مأمور گشتهام که با مردم بجنگم تا اینکه به «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» شهادت دهند، پس هر وقت شهادتین را گفتند، جان و مالشان از من مصون بوده و در امان است، مگر به خاطر ارتكاب چيزيى كه موجب حق گرفتن آن شود و حسابشان به عهده خدا میباشد. ابوبکر گفت: آیا مگر پیغمبر نفرمود: «مگر به خاطر حقی که بر آنهاست». زکات نیز حق است بر آنها و باید آن را پرداخت کنند. به خدا سوگند اگر از دادن بزغاله و یا سر بند افساری که قبلاً در عهد رسول پرداخت میکردند، خودداری ورزند، به خاطر آن با آنها خواهم جنگید[4]. و صحابه با این قبایل به این علت نجنگیدند که زکات را به ابوبکر رضی الله عنه نمیدادند، زیرا اگر آنها خودشان زکات را به مستحقانش میدادند و به ابوبکر نمیدادند، ابوبکر با آنها نمیجنگید و این قول جمهور علماء مثل ابو حنیفه، احمد و غیره است که میگویند: اگر آن قبایل میگفتند: ما زکات را به امام نمیدهیم و بلکه خودمان آن را به مستحقانش پرداخت میکنیم، امام اجازه نداشت با آنها بجنگد، ابوبکر رضی الله عنه نیز به خاطر اطاعت از خودش با کسی جنگ نکرد، و نه حتی کسی را ملزم و مجبور به بیعت با خودش نمود، و به همین دلیل وقتی سعد از بیعت با او تأخیر و تعلل نمود، ابوبکر او را مجبور به بیعت نکرد. بنابراین ادعای این مطلب که «اهل سنت بنو حنیفه را مرتد نامیدند چون زکات را به ابوبکر نمیدادند، زیرا آنها معتقد به امامت او نبودند» و نیز جمله «عمر با جنگ با بنو حنیفه مخالف بود»، هر دو کلام آشکارترین دروغ و افتراء است. مولف میافزاید: «ولی اهل سنت کسی را که ریختن خون مسلمانان را روا شمرد و با امیر المؤمنین محاربه کرد، مرتد نمینامند، در حالی که خودشان از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کردهاند که فرمود: ای علی! جنگ با تو، جنگ با من است و سازش با تو سازش با من است. و به اجماع امت کسی که با پیغمبر بجنگد کافر است. در جواب مولف باید گفت: اولاً: ادعای اینکه اهل سنت خودشان این حدیث را از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدهاند، کذب و دروغ و افتراء بر اهل سنت است، چه کسی نقل کرده که این حدیث را شنیدهاند؟ در حالی که این حدیث در هیچ یک از کتب حدیثی معروف نیست و نه با اسناد شناخته شدهای روایت شده است. حتی اگر به فرض پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هم آن را فرموده باشد، باز واجب نمیگردد که همه آن را شنیده باشند، زیرا قرار نیست هر حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را همگان شنیده باشند، چه برسد به اینکه صدور حدیث از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم قطعی نباشد و با سند شناخته شدهای نقل نشده باشد، و بلکه جعلی و ساختگی بودن آن به اتفاق محدثان مشخص باشد. و علی رضی الله عنه جنگ جمل و صفین را برای عمل به دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم انجام نداد و بلکه به خاطر رأی و دیدگاهش در این باره وارد جنگ شد. ابوداود در سنن خود میگوید: اسماعیل بن ابراهیم هذلی از ابن علیه، از یونس، از حسن، از قیس بن عباد نقل میکند که گفت: به علی رضی الله عنه عرض کردم که: درباره این کار خودت برای ما توضیح دهید که آیا به خاطر امر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم این کار را میکنید و یا نظر و دیدگاه خودتان میباشد؟ علی رضی الله عنه گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم چیزی در این باره نفرموده است و این دیدگاه خودم است»[5]. به علاوه اگر محاربان با علی رضی الله عنه ، در حکم مرتدان میبودند، علی رضی الله عنه نیز با آنها مثل مرتدان بر خورد میکرد، در حالی که از او به تواتر رسیده که در جنگ جمل اجازه تعقیب فراریان را نداد، اجازه کشتن مجروحان را نداد، اموالشان را به غنیمت نگرفت و آنها را اسیر نکرد، و دستور داد یک منادی در بین لشکریانش دستور دهد که: فراریان آنها را تعقیب نکنید، مجروحانشان را نکشید، و اموالشان را به غنیمت برنگیرید. چنانچه علی رضی الله عنه دشمن را مرتد میشمرد، حتماً مجروحانشان را میکشت و فراریانشان را تعقیب میکرد. به علاوه عایشه در صف محاربان با علی بود، اگر روافض بگویند: عایشه مادر ما نبوده است، به کتاب خدا کافر شدهاند، و اگر بگویند: مادر ما بوده و اتهام ناروا به ایشان نسبت دهند، باز به کتاب خدا کافر شدهاند. به علاوه اگر محاربان با علی مرتد باشند. باید گفت: حسن از خلافت کنارهگیری کرد و آن را به یک شخص کافر و مرتد سپرد، و به این ترتیب یک امام معصوم - به نظر شیعه – خلافت را به یک کافر مرتد سپرده است. کاری که از مومنان عادی بدور است، چه برسد به معصومان. به علاوه اگر محاربان علی را مرتد و یارانش را مؤمن بنامیم پس ما باید اقرار کنیم که همیشه این کفار مرتد بر مؤمنان غالبند، در حالی که خداوند میفرماید:{ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الأشْهَادُ (٥١)}.(غافر: 51). «ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ایمان آوردهاند، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مىخيزند يارى مىدهيم». و به علاوه باید اشاره کرد که خداوند در قرآن فرمود:{ وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا (٩)}. (الحجرات: 9). «و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد». به این ترتیب، خداوند این دو طایفه و گروه در حال جنگ را مؤمنان و برادران یکدیگر معرفی میکند. باید اضافه کرد که احادیثی نیز از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که خلاف قول روافض را بیان میکنند: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «تمرق مارقة على حين فرقة من المسلمين تقتلهم أولى الطائفتين بالحق». یعنی: وقتی مسلمانان دچار تفرقه میشوند، گروهی از دین خارج میشوند که نزدیکترین آن دو طائفه مسلمان به حق و حقیقت با آن خارجان از دین میجنگند. و باز پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید: «إن ابني هذا سيد، سيصلح الله به بين فئتين عظيمتين من المسلمين». یعنی: این [حسنبن علی] فرزند من، سرور و آقا است، خداوند به وسیله او بین دو گروه بزرگ اسلامی صلح برقرار میکند. و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به عمار میفرماید: «تقتلك الفئة الباغية». یعنی: گروه خروج کرده علیه حکومت تو را خواهند کشت. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نمیفرماید: گروهی کافر تو را میکشند، و بلکه میفرماید: گروهی باغی تو را خواهند کشت[6]. این احادیث در نزد علمای حدیث صحیح بوده و با اسناد متنوع و متعددی روایت شدهاند که هر دو گروه مسلمان هستند و کسی را که باعث صلح بین آن دو گروه میشود، مدح نموده است و نیز فرموده: خوارجی در هنگام آن تفرقه و اختلاف پدید میآیند که نزدیکترین آن دو طایفه به حق و حقیقت با آن خوارج خواهند جنگید. میتوان به روافض گفت: اگر نواصب بگویند: علی ریختن خون مسلمانان را مباح دانست و بدون امر خدا و رسولش و تنها برای رسیدن خودش به ریاست با آنها جنگید. و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز فرموده «سباب المسلم فسوق وقتاله كفر»[7]. یعنی: سب و لعن مسلمان فسق، و قتل او کفر است. و باز فرموده: «لا ترجعوا بعدي كفاراً يضرب بعضكم رقاب بعض»[8]. یعنی: بعد از من دوباره به کفر بر نگردید، به خاطر کشت و کشتار یکدیگر. بنابراین احادیث، علی کافر بوده است. در این صورت برهان شما از برهان نواصب قویتر نخواهد بود، زیرا احادیثی که آنها مورد استناد قرار میدهند، صحیح هستند. به علاوه، نواصب میتوانند بگویند: کشتن انسانها فساد نامیده میشود و هر کس مردم را برای وادار کردن به اطاعت از خودش، بکشد، خواهان برتری طلبی و فساد بر روی زمین است، مثل فرعون خداوند میفرماید:{ تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (٨٣)}. (القصص: 83). «(آرى) این سراى آخر تو را (تنها) براى كسانى قرارمىدهيم كه اراده برترىجويى در زمين و فساد را ندارند; و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است». بنابراین هر کس خواهان فساد و برتری طلبی بر روی زمین باشد، رستگار نمیشود، و جنگ صدیق رضی الله عنه با آنها که زکات نمیدادند، از این باب نیست، زیرا ابوبکر رضی الله عنه به خاطر عدم اطاعتشان از خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با آنها جنگید و نه برای وادار کردن به اطاعت از خودش. زیرا زکات بر آنها فرض بوده است و ابوبکر به منظور اقرار به وجوب و پرداخت زکات با آنها جنگید. ولی کسی که برای وادار کردن مردم به اطاعت از خودش با آنها بجنگد، خواهان فساد و برتری طلبی است.
([1]) سوگند به گاوان آسیاگر! سوگند به خمیرکنندگان آرد! سوگند به نانوایان! از آرد و کره! که همانا زمین بین ما و قریش به دو نیمه تقسیم میشود، ولی قریش قومی غیرعادل هستند. ([2]) ای قورباغه قورباغه زاده! آواز سربده آن مقدار که میتوانی. نه آب را کدر میکنی و نه مانع نوشیدن هستی. سرت در آب و دمت در خاک است. ([3]) فیل! و تو چه دانی که فیل چیست! خرطوم درازی دارد. فیل مخلوق پروردگار با شکوه ما میباشد. ([4]) بخاری، 1/93 و مسلم، 1/51. ([5]) نگا: السنن، 4/300. ([6]) منابع این حدیث قبلاً بیان شد. ([7]) نگا: بخاری، 1/51 و مسلم، 1/81. ([8]) بخاری، 1/31 و مسلم، 1/81-82.
به نقل از: مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|