Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
"كفى بالمرء اثما ان يُضّيِّع من يعول" (روايت ابوداوود : 1692)
"كافيست گناه كسى كه عيالش (زن و فرزندانش) را تباه كند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>شبهات>شبهات > رد بر طعن‌های وارد شده بر معاویه رضی الله عنه

شماره مقاله : 3490              تعداد مشاهده : 292             تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1389

رد بر طعن‌های وارد شده بر معاویه  رضی الله عنه 
 
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «این در حالی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم معاویه آزاد شده پسر آزاد شده در فتح مکه، ملعون پسر ملعون را لعنت نمود و فرمود: هر وقت معاویه را بر منبر من مشاهده کردید، او را بکشید. معاویه از کسانی بود که برای جذب آنها به اسلام صدقات به او داده شده است [از «المؤلفة قلوبهم» بوده است.] معاویه با علی قتال نمود و از دیدگاه اهل سنت علی خلیفه چهارم و امام حق بوده است و اهل سنت می‌گویند: هر کس با امام حق محاربه نماید، باغی و ظالم است».
می‌افزاید: «علت این امر این است که محمد بن ابی‌بکر دوستدار علی علیه السلام بوده و از پدرش بریده است، و معاویه با علی دشمنی کرده و محاربه نموده است. معاویه را کاتب و‌حی می‌دانند در حالی که حتی یک کلمه از وحی را هم برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ننوشته است و بلکه نامه‌های پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را می‌نوشت و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم چهارده کاتب وحی داشت که اولین، ویژه‌ترین و نزدیکترین آنها علی بن ابی‌طالب بود. به علاوه معاویه در طول دوران بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مشرک بود و وحی را تکذیب و شریعت را استهزاء می‌نمود».
 
در جواب مؤلف باید گفت: آنچه مؤلف در مورد لعنت معاویه و امر به قتل او توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده، در هیچ یک از کتب مورد اعتماد حدیثی نقل نشده است، و از نظر محدثان کذب و موضوع و ساختگی است که به دروغ به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داده شده است، و این رافضی نیز سندی برای آن ذکر نکرده تا مورد بررسی قرار گیرد. ابوالفرج ابن جوزی این حدیث را در موضوعات خودش ذکر کرده است.
آنچه کذب حدیث را بهتر نمایان می‌سازد، این است که بعد از معاویه افرادی از منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بالا رفته‌اند که به اتفاق مسلمانان معاویه از آنها بهتر است. بنابراین اگر صرف بالارفتن از منبر قتل شخصی را واجب سازد، قتل همه آن خلفاء واجب می‌شد و بطلان این مسأله در اسلام بدیهی است. چراکه صرف بالا رفتن از منبر، قتل شخص را واجب نمی‌گرداند، و اگر امر به قتل به خاطر این بوده که بدون لیاقت و شایستگی زمام امور را به دست گرفته است. باز باید گفت: همه زمامدارانی که معاویه از آنها بهتر بوده، باید کشته شوند و این برخلاف نهی متواتر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از قتل و قتال زمامداران است که قبلاً بیان کردیم.
به علاوه، امت اسلامی برخلاف این اتفاق‌نظر دارند. زیرا هر کس که زمامدار گردد کشته نمی‌شود و کشته شدن او نیز مباح نخواهد شد. به علاوه که، چنین کاری باعث فساد و هرج و مرجی می‌شود که از ولایت هر ظالمی بدتر است. پس چگونه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به چیزی امر می‌کند که فساد انجام آن از فساد ترک آن بیشتر است؟!
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه آزاد شده فرزند آزاد شده است».
ولی این وصف به هیچ وجه مذمت شخص محسوب نمی‌شود، زیرا آزاد شدگان کسانی‌اند که تا فتح مکه ایمان نیاوردند، در آن روز ایمان آوردند و پیغمبر آنها را آزاد کرد [و بخشید] و در حدود دو هزار مرد بودند که بعضی از آنها تبدیل به بهترین مسلمانان شدند، مثل حارث بن هشام، سهل بن عمرو، صفوان بن امیه، عکرمه بن ابی‌جهل، یزید بن ابی‌سفیان، حکیم بن حزام، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که پیغمبر را هجو می‌کرد و بعد از ایمان آوردن به خوبی به اسلام مقید شد، و عتاب بن أسید که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از فتح مکه او را والی مکه گردانید، و افراد دیگری که نیک مسلمان شدند.
و معاویه نیز از آزادشدگانی است که به اتفاق علماء نیک به اسلام پایبند بود و به همین دلیل عمر بن خطاب رضی الله عنه او را بعد از وفات برادرش یزید بن ابی‌سفیان والی شام گردانید، و یزید بن ابی‌سفیان از بهترین مردمان بود و یکی از امیرانی بود که ابوبکر و عمر آنها را برای فتح شام فرستاده بودند و این امیران عبارت بودند از: یزید بن ابی‌سفیان، شرحبیل بن حسنه، عمرو بن العاص، ابوعبیده بن جراح و خالد بن الولید. با وفات یزید بن ابی‌سفیان، عمر برادرش معاویه را به جای او به ولایت گماشت، و عمر کسی نبود که در راه خدا از سرزنش کسی بهراسد، و کسی نبود که دوستان خودش را ولایت دهد و نه حتی ابوسفیان، پدر معاویه، را دوست داشت و بلکه قبل از اسلام از سرسخت‌‌ترین دشمنان ابوسفیان بود و حتی وقتی که عباس در روز فتح مکه او را آورد، عمر بر کشتن او حریص بود و حتی به علت خشم عمر نسبت به ابوسفیان، نوعی تندخویی بین عمر و عباس رد و بدل شد. بنابراین انتخاب معاویه به عنوان والی شام توسط عمر علت و سببی دنیایی ندارد و چنانچه معاویه شایستگی امارت نمی‌داشت، عمر او را والی شام نمی‌کرد.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه از کسانی بوده که برای جلب و جذب آنها به اسلام، صدقاتی را به شرط مسلمان شدنشان به آنها می‌دادند».
در جواب باید گفت: آری و اکثر آزادشدگان مکه از همین صنف‌اند، مثل حارث بن هشام و برادرزاده‌اش عکرمه بن ابی‌جهل، سهیل بن عمر، صفوان بن امیه و حکیم بن حزام که این افراد از زمره بهترین مسلمانان می‌باشند، و اکثر افرادی که برای جلب و جذبشان به اسلام صدقه به آنها داده شده است، کسانی‌اند که بعد از مسلمان شدن به نیکی به آن پایبند بوده‌اند. بعضی از همین افراد در اول روز به خاطر مال دنیا مسلمان می‌شدند و تا روز به پایان می‌رسید، به شخصی تبدیل می‌شدند که اسلام از کل هستی در نزد آنها محبوب‌تر می‌شد.
مؤلف می‌افزاید: «و معاویه با علی جنگید، در حالی که علی از دیدگاه اهل سنت چهارمین خلیفه بر حق و راستین می‌باشد و هر کس با چنین خلیفه و امامی بجنگد باغی و ظالم است».
باید در جواب مؤلف گفت:
اولاً: باغی یا به خاطر وجهی که برای کار خود می‌بیند، علیه حاکم خروج می‌کند و بر این باور است که راه درست را انتخاب کرده است، یا اینکه عمداً خروج کرده و می‌داند که راه نادرستی است، و یا اینکه خروجش به علت آمیز‌ای از شبهه [درستی کار خودش] و هوی‌پرستی می‌باشد که بیشتر باغیان به این علت خروج کرده‌اند.
در هر صورت این ماجرا طعنی بر دیدگاه اهل سنت نیست، زیرا اهل سنت معاویه و افراد برتر از او را از گناه معصوم نمی‌دانند، چه برسد به خطا در اجتهاد. بلکه اهل سنت می‌گویند: راههایی برای آمرزش گناهان وجود دارد، مثل توبه و استغفار، انجام کارهای نیک که گناهان را محو می‌کنند، و نازل شدن مصیبتهایی که گناهان را از بین می‌برند، و راههای دیگر. و این مسأله هم در مورد صحابه و هم غیر صحابه صادق است.
ثانیاً: اصل اهل سنت ثابت، درست و صحیح است ولی شما – روافض – تناقض‌گویی می‌کنید.
توضیح اینکه اگر نواصب – مثل خوارج و غیره – که علی را تکفیر یا تفسیق می‌کنند و یا کسانی که عدالت او را زیر سؤال می‌برند، مثل معتزله، مروانیه و غیره، اگر اینان به شما بگویند: چه دلیلی دارید که علی مؤمن بوده و امام بوده و عدالت داشته است؟ شما هیچ پاسخی ندارید که به آنها بدهید، زیرا اگر به اسلام و عبادت علی که به صورت متواتر نقل شده استناد کنید، به شما خواهند گفت: این تواتر در مورد سایر صحابه و تابعین و خلفای سه‌گانه نخست و خلفای بنی‌امیه مثل معاویه، یزید و عبدالملک و دیگران نیز صادق است، ولی شما ایمان آنها را مورد طعن قرار می‌دهید، و ایراد شما بر آنها بزرگتر از ایراد ما بر علی است، و کسانی که شما به ایمان آنها ایراد وارد می‌کنید بزرگتر از کسانی‌اند که ما به آنها ایراد وارد می‌کنیم.
اگر در برابر نواصب به قرآن احتجاج کنید و بگویید: آیاتی در مدح و ثنای علی وارده شده است. آنها جواب می‌دهند: آن آیات مورد استناد شما عام بوده و ابوبکر، عمر، عثمان و دیگران را نیز شامل می‌شود، همچنانکه علی را شامل می‌شود، و بلکه بر شمول آنها دلالت بیشتری هم دارد، و شما آنها را از دامنه شمول این آیات خارج می‌کنید. پس ما به طریق اولی می‌توانیم علی را از دامنه شمول آیات خارج کنیم. اگر بگویید: ایمان علی از طریق فضایلی که از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در شأن او نقل شده، ثابت می‌گردد. در جواب شما می‌گویند: این فضایل را همان صحابه‌ای نقل کرده‌اند که فضایل دیگران را نیز نقل کرده‌اند. پس اگر این راویان عادل‌اند، باید همه روایاتشان را پذیرفت و اگر فاسق‌اند، باید در روایات آنها دقت نمود. و کسی نمی‌تواند در مورد شاهدان بگوید: اگر به نفع من شهادت دهند، عادلند، و اگر بر علیه من گواهی دهند، فاسق می‌باشند، و یا اینکه گفته شود: اگر بر مدح کسانی گواهی دهند که من دوست دارم، عادلند و اگر بر مدح کسانی گواهی دهند که من دوست ندارم، فاسق‌اند.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «علت این است که محمد بن ابی‌بکر دوستدار علی بوده و از پدرش بریده بود».
باید گفت: این کلام کذبی آشکار است، زیرا محمد بن ابی‌بکر در زمان پدرش کودکی خردسال و زیر سه ساله بیش نبود، و بعد از وفات پدرش نیز بیش از هر کس دیگری پدرش را بزرگ می‌شمرد و اعتبار خود را از او می‌دانست و به همین سبب در نزد مردم دارای حرمتی بود.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «علت اینکه معاویه را دایی مسلمانان نامیده‌اند و چنین لقبی را به محمد بن ابی‌بکر نداده‌اند، این است که محمد دوستدار علی بود و معاویه دشمن علی».
در جواب باید گفت: این نیز دروغی دیگر است، زیرا عبدالله بن عمر از هر دو نفر فوق به این عنوان لایق‌تر بود و کسی بود که به هنگام جنگ معاویه با علی، به هیچ طرفی کمک نکرد، علی را بزرگ می‌شمرد، دوست می‌داشت و فضایل و مناقب او را بازگو می‌‌کرد و نیز بعد از بیعت همه مردم با معاویه، با او بیعت کرد و هیچ وقت علیه او خروج نکرد، خواهرش نیز از خواهر معاویه برتر و پدرش از پدر معاویه بهتر بوده است و مردم نیز او را هم از محمد و هم از معاویه بیشتر دوست داشتند و بزرگتر می‌شمردند، با این وجود عنوان دایی مسلمانان را به خود نگرفت و این نشان می‌دهد که اطلاق این عنوان بر معاویه به خاطر سبب و علتی نبوده که مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید.
مؤلف می‌افزاید: «و معاویه را کاتب وحی می‌نامند، در حالی که حتی یک کلمه از وحی را هم برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ننوشته است».
این کلام مؤلف قول بدون علم و حجت و برهان است. چه دلیلی دارد که می‌گوید: معاویه حتی یک کلمه از وحی را هم برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ننوشته و تنها نامه‌های او را می‌نگاشت؟
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «کاتبان وحی حدود سیزده تا نوزده نفر بوده‌اند که علی ویژه‌ترین کاتب و نزدیکترین آنها [به پیغمبر ص] بوده است».
شکی نیست که علی نیز از کسانی بود که کاتب بود، همچنانکه صلح بین پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و مشرکان را در سال حدیبیه نگاشت. ولی ابوبکر و عمر نیز کاتب بودند و زید بن ثابت نیز بدون تردید کاتب بود.
در صحیحین آمده که وقتی آیه:{ لا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (٩٥)}.(النساء: 95). نازل شد، زید آن را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نوشت[1]. و ابوبکر، عمر، عثمان، علی، عامر بن فهیره، عبدالله بن ارقم، ابی بن کعب، ثابت بن قیس، خالد بن سعید بن عاص، حنظله بن ربیع أسدی، زید بن ثابت، معاویه و شرحبیل بن حسنه آن را نوشتند.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه در تمام طول مدت بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مشرک ماند».
در جواب باید گفت: شکی نیست که معاویه و پدر و برادرش و دیگران در سال فتح مکه و سه سال قبل از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آوردند. پس چگونه در تمام مدت بعثت مشرک بوده است. و نیز معاویه به هنگام بعثت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم کوچک بود. معاویه رضی الله عنه با دیگرانی مثل برادرش یزید، سهیل بن عمرو، صفوان بن أمیه، عکرمه بن ابی جهل و ابوسفیان بن حرب مسلمان شد و این افراد قبل از مسلمان شدن کفر و محاربه‌شان با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر و بزرگتر از معاویه بوده است.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه در روز فتح مکه در یمن بود و به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم طعن وارد می‌کرد و نامه‌ای به پدرش صخر بن حرب نوشت و او را به خاطر مسلمان شدن مورد عیب‌جویی قرار داد و می‌گفت: آیا به دین محمد درآمدی؟».
جواب: اینکه معاویه در یمن بوده و پدرش را به خاطر مسلمان شدن مورد عیب‌جویی قرار داده باشد، کذب آشکار است. معاویه در مکه بود و نه در یمن، و پدرش قبل از ورود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به مکه مسلمان شد، و عباس به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: ابوسفیان شرف و منزلت را دوست دارد. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «من دخل دار أبي سفيان فهو آمن ومن دخل المسجد فهو آمن ومن ألقى السلاح فهو آمن»[2].
یعنی: هر کس وارد منزل ابوسفیان شود، در امان خواهد بود، و هر کس وارد مسجدالحرام شود، درامان خواهد بود. و هر کس اسلحه زمین بگذارد، در امان خواهد بود».
کلام مؤلف که می‌گوید: فتح مکه در رمضان سال هشتم هجری بوده، صحیح است.
ولی اینکه می‌گوید: «معاویه بر شرک خود ماند و از دست پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم گریخت، زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را مهدور الدم اعلام کرده بود. بنابراین معاویه از مکه گریخت، ولی وقتی هیچ پناهگاهی پیدا نکرد، به ناچار نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده و در ظاهر مسلمان شد و مسلمان شدنش پنج ماه قبل از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بود».
این کلام مؤلف آشکارترین دروغ است، زیرا معاویه به اتفاق مسلمانان در سال فتح مکه مسلمان شد. مؤلف نیز قبلاً به این نکته اشاره کرد که معاویه از کسانی بود که برای جذب آنها به اسلام، غنایم به آنها داده شده بود و این گروه در سالی که غزوه حنین روی داد از غنایم هوازن به آنها داده شد و معاویه نیز از کسانی بود که از آن غنایم بهره برد. این کار پیغمبر برای جذب سران قبایل به اسلام صورت گرفت. اگر معاویه از دست پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم گریخته، پس از این گروه نبوده است. واگر تنها پنج ماه قبل از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مسلمان شده، پس از غنایم حنین چیزی به او نرسیده است. و کسی که در نهایت ایمان می‌آورد، نیازی به دادن غنایم به او نیست.
آنچه کذب ادعای مؤلف رافضی را بیشتر نمایان می‌سازد، این است که مسلمان شدن هیچ یک از قریشیان تا این اندازه به تأخیر نیفتاده است و سیره‌نویسان و مغازی‌نویسان بر این مسأله اتفاق‌نظر دارند که معاویه در سال فتح مکه مهدور الدم اعلام نشده است.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «از دیدگاه اهل سنت تنها معاویه شایستگی عنوان کاتب وحی بودن را دارد».
این کلام افتراء بر اهل سنت است و هیچ کس نگفته که این تنها ویژگی مخصوص معاویه بوده است، بلکه او نیز یکی از کاتبان وحی بوده است. ولی عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح مرتد شد و بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم افتراء بست و البته دوباره مسلمان شد.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «آیه زیر در مورد او نازل شد که می‌گوید:{ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (١٠٦)}.(النحل: 106).
«كسانى كه بعد از ایمان كافر شوند -بجز آنها كه تحت فشار واقع شده‏اند در حالى كه قلبشان آرام و با ایمان است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏اند، غضب خدا بر آنهاست; و عذاب عظيمى در انتظارشان».
این کلام مؤلف باطل و بی‌اساس است، زیرا این آیه مکی است و ناظر به مجبور کردن عمار و بلال بر کفرگویی است، ولی ارتداد او در مدینه و بعد از هجرت بوده است، و به فرض اینکه آیه در مورد او نازل شده باشد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اسلام و بیعت او را پذیرفت.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «عبدالله بن عمر روایت کرده که نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رفته و از او شنیدم که می‌فرمود: «يطلع عليكم رجل يموت على غير سنتي».
یعنی شخصی برا شما وارد می‌شود که بر غیر راه و روش من می‌میرد.
این شخص معاویه بوده و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بر خواست تا خطبه بخواند. معاویه دست پسرش یزید را گرفت و خارج شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «لعن الله القائد والمقود، ای: يوم يكون للأمة مع معاوية ذي الإساءة».
یعنی: خداوند رهبر و رعیت را لعنت کند، منظور پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رهبر روزگاری بود که معاویه زمامدار می‌شود».
در جواب مؤلف باید گفت:
اولاً: ما اثبات صحت حدیث را می‌خواهیم، زیرا احتجاج به حدیث قبل از ثبوت صحت آن جایز نیست. ما این درخواست را در مقام مناظره می‌کنیم واگرنه می‌دانیم که این حدیث دروغی و ساختگی است.
ثانیاً: حدیث مورد احتجاح به اتفاق محدثان ساختگی است و در هیچ یک از کتب حدیثی معتبر یافت نمی‌شود و سند شناخته شده‌ای هم ندارد.
مؤلف هم سندی برای آن ذکر نکرده است. و از روی جهالت چنین مطلبی را به نقل از عبدالله بن عمر نقل کرده، در حالی که عبدالله بن عمر بیش از هر کس دیگری از بد نام کردن صحابه اجتناب می‌کرد، و بیش از همه مناقب صحابه را روایت می‌نمود، و کلام او در مدح معاویه معروف بوده و به ثبوت رسیده است که می‌گوید: «بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بزرگی بر قوم بهتر از معاویه ندیده‌ام. گفتند: حتی ابوبکر و عمر؟ گفت: ابوبکر و عمر از او بهتر بودند ولی بعد از پیغمبر بزرگی بر قوم بهتر از معاویه ندیده‌ام».
احمد بن حنبل می‌گوید: معاویه سرور، بردبار و بخشنده بوده است.
به علاوه، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که تنها یک خطبه نداشته است، بلکه جمعه‌ها، در عیدها و مراسم حج و غیره خطبه می‌خواند. و معاویه و پدرش در خطبه‌های او حاضر می‌شدند، همچنانکه همه مسلمانان حاضر می‌شدند. آیا به نظر شما آن دو هر خطبه‌ی را ترک می‌کردند و توان این کار را نیز داشته‌اند؟ این اگر ایراد باشد، ایرادی است بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و سایر مسلمانان که به دو نفر اجازه بدهند همه خطبه‌های پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را ترک کنند و در هیچ خطبه و نماز جمعه‌ای حاضر نشوند. و اگر سایر خطبه‌ها را گوش می‌دادند، چرا باید یک خطبه را قبل از شروع ترک کنند؟
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه در قتال با علی مبالغه نمود».
شکی نیست که دو سپاه علی و معاویه در صفین دست به قتال زدند، ولی معاویه نبود که جنگ را برگزید، و بلکه معاویه بیش از هر کس دیگری بر پرهیز از قتال حریص بود و غیر او کسانی بر قتال از او حریص‌تر بودند.
بعد از روشن شدن این مسأله باید گفت: روافض فاسدترین و تناقض‌آمیزترین دیدگاه را دارند؛ روافض کار قاتلان علی رضی الله عنه  را بی‌نهایت بد جلوه داده و در عین حال قاتلان عثمان رضی الله عنه  را مدح می‌کنند. در حالیکه گناه قاتلان عثمان از گناه قاتلان علی بزرگتر و آنها به سرزنش سزاوارترند، زیرا عثمان خلیفه‌ای است که بر انتخاب او اجماع شده و به علاوه، عثمان دست به قتل هیچ کسی نزد، و کشته شد تا از خلافت دست بکشد. بنابراین عذر عثمان رضی الله عنه  بر استمرار خلافت بزرگتر از عذر علی در طلب اطاعت دیگران از او بود. با این وجود عثمان صبر پیشه ساخت تا اینکه بدون دفاع از خودش، مظلومانه به شهادت رسید، ولی علی قتال با یاران معاویه را شروع کرد در حالی که آنها با او قتال نمی‌کردند و بلکه تنها با او بیعت نمی‌کردند.
اگر گفته شود: عثمان کارهایی مرتکب شده بود که به نظر آنها ناپسند بود.
در جواب می‌گوییم: آن کارهای عثمان، کارهایی نبود که خلع خلافت از او و یا قتل او را مباح گرداند و اگر مباح گرداند، ایرادهایشان به علی به طریق اولی ترک بیعت را مباح می‌نماید.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «خلافت سی سال است».
این حدیث و امثال آن چنان شهرتی ندارند که امثال معاویه آن را بدانند و بلکه به صورت خاصی نقل شده‌اند، مخصوصاً که در صحیحین و غیره حدیثی از این قبیل نیست. و چنانچه حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به عایشه بر عبدالملک بن مروان مخفی بماند که فرمود: «لولا أن قومك حديث عهد بالجاهلية لنقضت الكعبة ولألصقتها بالأرض ولجعلت لها بابين»[3].
یعنی: چنانچه مردم تازه ایمان نمی‌بودند کعبه را دوباره بازسازی کرده با زمين هموار كرده و دو در برای آن تعيین می‌کردم.
در صورتی که چنین حدیثی بر عبدالملک پوشیده بماند، طبیعی است که امثال آن حدیث فوق بر معاویه و یاران او مخفی بماند. کار عبدالملک بن مروان به خاطر بی‌خبری از این حدیث به جایی کشید که، کار ابن زبیر در مرمت‌سازی کعبه را ویران کرد. و سپس وقتی این حدیث را شنید، گفت: دوست دارم آن کاری را می‌کردم که ابن زبیر کرد.
به علاوه جنگ بین معاویه و علی در اول خلافت علی رضی الله عنه  بود و دلالتی بر این ندارد که علی آخرین خلیفه است. و دلالت این حدیث با وفات علی رضی الله عنه  مشخص شده است، و حال آنکه حدیث نصی بر اثبات خلیفه‌ای به صورت معین نیست. و آنها می‌گفتند: مادامی که یا از باب تأویل و یا به علت عجز از نصرت ما، انصاف را در مورد ما رعایت نمی‌کند، پس بر ما واجب نیست که با کسی بیعت کنیم که ولایتش باعث ظلم بر ما می‌شود.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه تعداد بسیاری از بهترین صحابه را کشت».
در جواب باید گفت: مقتولان از هر دو گروه بودند: اینها از آنها کشتند، و آنها از اینها. و اکثر کسانی از دو گروه که قتال را ترجیح می‌دادند، نه از علی اطاعت می‌کردند و نه از معاویه. و علی رضی الله عنه ، و معاویه رضی الله عنه  بیش از سایرین خواهان جلوگیری از کشت و کشتار بودند، ولی شرایط بر اراده آنها غالب شد، و فتنه وقتی برانگیخته می‌شود حکیمان از خاموش کردن آتش آن درمانده می‌شوند. در هر دو سپاه افرادی مثل اشتر نخعی، هاشم بن عتبه مرقال، عبدالرحمن بن خالد بن الولید و ابی‌الأعور سلمی و امثال اینها وجود داشتند که بر قتال حریص بودند و اصرار داشتند: گروهی برای گرفتن انتقام عثمان، و گروهی به خاطر نفرت از او، و گروهی به خاطر هواداری از علی، و گروهی به علت نفرت از او.
در مورد آنچه مؤلف در مورد لعن علی رضی الله عنه  ذکر کرده، باید گفت: لعنت کردن از جانب هر دو گروه بوده، همچنانکه محاربه از هر دو طرف بوده است: هر گروهی بزرگان گروه مخالف را در دعایشان لعنت می‌کردند. گفته شده که هر دو گروه همدیگر را لعنت می‌کردند ولی به هر حال جنگ با شمشیر از لعنت با زبان شدیدتر است.
بسی جای تعجب است که روافض سب و نفرین علی رضی الله عنه  را برنمی‌تابند، ولی خودشان ابوبکر، عمر و عثمان را لعنت می‌کنند، و آنها را و دوستداران آنها را تکفیر می‌نماید. معاویه رضی الله عنه  و یارانش، علی رضی الله عنه  را تکفیر نمی‌کردند و بلکه خوارج متمرد بودند که علی رضی الله عنه  را تکفیر کردند، ولی شر روافض از آنها بیشتر است.
شکی نیست که سب و لعن هیچ یک از صحابه جایز نیست: نه علی، نه عثمان ونه غیر آن دو، و هر کس ابوبکر، عمر و عثمان را سب و لعن نماید، گناهش بزرگتر از گناه کسی است که علی را سب و لعن می‌کند، و اگر حتی تأویل و توجیهی هم برای سب و لعن خودش داشته باشد، تأویل و توجیه او از تأویل لعن کننده علی فاسدتر است.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «معاویه حسن را مسموم کرد».
این کلام را بعضی از مردم گفته‌اند ولی هیچ حجت و دلیل شرعی و یا اقرار معتبر و یا نقل جازمی برای آن ارائه نکرده‌اند و چنین ادعایی پذیرفتنی نیست، زیرا قول بدون علم شمرده می‌شود.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «و پسرش، یزید، مولای ما حسین را کشت و زنانش را غارت کرد».
در جواب باید گفت: یزید به اتفاق اهل نقل و روایت دستور قتل حسین را نداد، بلکه به ابن زیاد نوشت که او را از ولایت بر عراق باز دارد. و حسین رضی الله عنه  گمان می‌کرد که اهل عراق او را یاری می‌کنند و به آنچه برایش نوشته بودند، وفا می‌کنند، پس پسر عمویش مسلم بن عقیل را به سوی آنها فرستاد. وقتی آنها مسلم را کشتند و به او خیانت کرده و با ابن زیاد بیعت نمودند، حسین رضی الله عنه  خواست که برگردد ولی آن سپاه ظالم به او رسید، و او خواست که یا نزد یزید برود، یا به طرف مرز برود، و یا به سرزمین خودش برگردد. آنها اجازه هیچ کاری جز اسارت را به او ندادند و او خودداری کرد. پس با او جنگیدند تا اینکه او را مظلومانه به شهادت رساندند. وقتی این خبر به یزید رسید، اظهار ناراحتی کرد و در خانه‌اش عزا گرفت، به هیچ وجه او را هتک حرمت نکرد و بلکه اهل بیت او را اکرام نمود و به آنها اجازه داد به دیار خودشان برگردند.
مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «و پدرش – پدر معاویه – دندان پیشین پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را شکست و مادرش جگر حمزه، عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم،  را خورد».
شکی نیست که ابوسفیان بن حرب در روز جنگ أُحد فرمانده مشرکان بود و در همان روز دندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شکسته شد و طبیعتاً توسط یکی از مشرکان شکسته شده است، ولی هیچ کسی نگفته که ابوسفیان این کار را به صورت مباشر انجام داده است، و بلکه عتبه بن ابی‌وقاص دندان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را شکست. هند نیز جگر حمزه را در دهانش گذاشت و جوید ولی نتوانست آن را ببلعد و آن را بیرون انداخت.
این کارهایشان قبل از مسلمان شدن بوده است ولی بعداً مسلمان شده و نیک به اسلام پایبند شدند، هند نیز همین گونه بود و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را اکرام می‌نمود و اسلام، انسان را از گذشته‌اش می‌برد. خداوند می‌فرماید:{ قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ (٣٨)}.(الأنفال: 38).
«به آنها كه كافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ایستند، (و ایمان آورند،) گذشته آنها بخشوده خواهد شد».


([1]) نگا: بخاری، 6/48 و مسلم، 3/1508.
([2]) مسلم، 3/1407.
([3]) بخاری، 2/146 و مسلم، 2/968.


به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

 احمدبن حنبل رحمه الله فرموده است:   «لاتقلّدنی و لاتقلّد مالکاً و لا الشّافعی و لا الأوزاعی و لا الثّوری، و خذمن حیث أخذوا». (نه از من تقلید کن و نه از مالک و شافعی و اوزاعی و ثوری، بلکه از آنجا که آنها گرفته‌اند،  بگیر). فلانی (113)، و ابن قیم در «الأعلام» (2/302). 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 18423
دیروز : 5614
بازدید کل: 8808582

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010