|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه خیبر
شماره مقاله : 3410 تعداد مشاهده : 317 تاریخ افزودن مقاله : 14/6/1389
|
غزوه خیبر تاریخ و انگیزه آن ابن اسحاق میگوید: غزوه خیبر در محرم سال هفتم ه اتفاق افتاد[1] و واقدی معتقد است كه در ماه صفر و یا ربیعالاول سال هفتم و پس از بازگشت از حدیبیه بوده است[2]. ابن سعد تاریخ این غزوه را در جمادی الاول سال هفتم[3] و زهری و مالك تاریخ این غزوه را در محرم سال ششم هجری میدانند.[4] یهودیان خیبر تا قبل از اسکان سران یهود بنی نضیر، دشمنی خود را با اسلام آشكار ننموده بودند. بنی نضیر به خاطر اخراج از مدینه، كینه مسلمانان را در دل داشتند. البته اخراج آنان از آنجا برای از هم پاشیدن قدرتشان كافی نبود؛ زیرا آنها در حالی مدینه را ترك نمودند كه زنان، فرزندان و اموال خود را به همراه داشتند و كنیزانشان پشت سر آنها در حركت بودند. دف میزدند و آهنگ موسیقی مینواختند.[5] از چهرههای سرشناس بنی نضیر كه در خیبر ساكن شدند، میتوان سلام ابن ابی الحقیق، كنانه بن ابی الحقیق وحی بن اخطب را نام برد.[6] آنها چنین میپنداشتند كه همكاری یهودیان خیبر با آنان برای مقابله با مسلمانان و گرفتن انتقام از آنان كافی خواهد بود. آنها همواره فكر بازگشت به مدینه را در سر میپروراندند و كینه مسلمانان را در دل داشتند. برای این منظور اولین اقدام آنان، تدارک غزوه احزاب بود كه در آن یهود خیبر و در رأسشان سران بنی نضیر نقش اساسی در جمعآوری و متقاعد ساختن قریش و دیگر قبایل عرب برای حمله به مدینه ایفا نمودند؛ چنانكه موفق به جلب حمایت یهودیان بنی قریظه نیز شدند و آنها را برای خیانت و نقض عهد با مسلمانان وادار ساختند[7]. و بدین صورت خیبر به خطری جدی برای مسلمانان و دولت نو پای مدینه تبدیل گردید. بنابراین، مسلمانان بعد از صلح حدیبیه در صدد دفع این خطر بزرگ بر آمدند؛ چنانكه سوره فتح نیز كه بعد از صلح حدیبیه نازل گردید، در بر گیرنده وعده الهی مبنی بر فتح خیبر بود. خداوند میفرماید: {لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَه فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَه عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا (١٨)وَمَغَانِمَ كَثِیرَه یأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا (١٩)وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِیرَه تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَیدِی النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آیه لِلْمُؤْمِنِینَ وَیهْدِیكُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا (٢٠)وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیرًا (٢١) } (فتح، 18-21) «خداوند از مومنانی كه در زیر درخت با تو بیعت كردند راضی شد. و آنچه را در دل داشتند دانست. پس بر آنها آرامش نازل نمود و فتحی نزدیك پاداششان داد و غنایمی كه بدست خواهند آورد و خدا غالب و با حكمت است. خداوند به شما وعده غنیمتهای زیادی را داده كه بدست خواهید آورد. ولی این یكی را (فتح خیبر) زودتر برایتان فراهم ساخت و دست تعدی مردمان را از شما بازداشت تا نشانهای برای مومنان باشد و شما را به راه راست رهنمون كند و غنیمتهای دیگری كه شما بر آن، قدرت نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد و او بر هر چیزی تواناست.» رهسپارشدن لشكر اسلامی به سوی خیبر لشكر اسلام با اطلاع از این موضوع كه خیبر دارای دژهای محكم و مردان جنگجو و امكانات جنگی پیشرفتهای است، با روحیه و ایمانی قوی در حالی كه با صدای بلند تكبیر و تهلیل میگفت، به سوی خیبر حركت نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به آنان گفت: «ای مردم! شما كسی را صدا میكنید كه شنوا و نزدیك بوده و با شما است (پس صدای خود را پائین بیاورید.)[8] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم معمولاً برای لشکرکشی، شب را انتخاب مینمود؛ چنانكه سلمه بن اكوع میگوید: ما در ركاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و در شب به سوی خیبر پیش میرفتیم.[9] عامر بن اكوع رجز میخواند و لشكر را تقویت مینمود و میگفت: اللهم لولا اَنت ما اهتدینا
و لا تصدقنا ولا صلینا
خدایا اگر تو نبودی، ما هدایت نمیشدیم و صدقه نمیدادیم و نماز نمیخواندیم. فاغفر فداء لك ما اتقینا
وثبت الا قدام اِن لا قینا
پس ما را ببخش و هنگام رویارویی با دشمن قدمهایمان را استوار گردان. و ألقین سكینه علینا
إنا اذا صیح بنا أتینا
و بر ما آرامش نازل كن تا وقتی ما را فرا بخوانند، آماده باشیم. پیامبر اکرم پرسید چه كسی رجز میخواند؟ گفتند: عامر بن اكوع است. فرمود: خدا بر او رحم كند. مردی (عمر بن خطاب) گفت: ای پیامبر اکرم! دعای شما قبول شد (او شهید گردید) اما كاش میگذاشتی ما بیشتر از او استفاده كنیم.[10] هنگامی كه لشكر به محلی به نام «صهباء» در نزدیكی خیبر رسید، نماز عصر را خواندند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خوراك طلبید. آنها آرد گندم و شیر آوردند. آن گاه دستور داد تا در آن، نان ترید كنند، سپس خود و یارانش از آن خوردند آن گاه برای نماز مغرب برخاست و فقط آب را مضمضه نمود و به ادای نماز با صحابه پرداخت و وضو نگرفت.[11] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم عباد بن بشر را پیشاپیش به سركردگی دستهای جهت جمعآوری اخبار مربوط به دشمن و برای حصول اطمینان از امنیت، فرستاده بود. او در راه، با مردی از قبیله «اشجع» كه جاسوس یهودیان بود، برخورد كرد. عباد پرسید: تو كی هستی؟ گفت: دنبال شترهای گمشدهام میگردم. عباد گفت: آیا از خیبر خبری داری؟ گفت: بلی من تازه از خیبر آمدهام. در مورد اخبار چه كسانی میپرسی؟ عباد گفت: در مورد یهودیان از تو میپرسم. مرد گفت: كنانه بن ابی حقیق و هوذه بن قیس را دیدم كه نزد همپیمانان غطفانی خود رفته و حمایت آنان را در مقابل محصول یك سال خیبر جلب كرده و به سر پرستی عتبه بن بدر با سلاحهایشان به داخل دژهای خود آمدهاند و حدود ده هزار جنگجو برای نبرد آماده ساخته بودند. آنها در دژهایی تسخیر ناپذیر قرار دارند و در آنجا توشه چندین سال را تدارك دیدهاند و آب كافی نیز در اختیار دارند، فكر نمیكنم كسی بتواند به آنها دسترسی داشته باشد. عباد با شنیدن سخنان آن شخص، با شلاقی كه در دست داشت، ضربه ی محكمی به او زد و گفت: تو جاسوس آنان هستی راست بگو وگرنه گردنت را میزنم. بدوی گفت: در قلوب آنان نسبت به شما ترس و اضطراب شدیدی ایجاد گردیده است. و از رفتاری كه شما با یهودیان مدینه كردید، سخت بیمناك هستند. آنها مرا مأمور نمودهاند تا بر سر راه شما قرار بگیرم و این سخنان دور از واقعیت را به شما بگویم.[12] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با رسیدن لشكر اسلام به دروازههای خیبر، دستور به توقف آنان داد؛ سپس فرمود: بارالها! ای پروردگار آسمانها و آنچه آنها بر آن سایه افكندهاند و ای پروردگار زمینها و آنچه آنها را حمل نمودهاند و ای پروردگار شیاطین و آنچه آنها گمراه كردهاند و ای پروردگار بادها و آنچه آنها پراكنده ساختهاند! ما از تو خوبیهای این قریه، ساكنان آن و آنچه در آن وجود دارد را میطلبیم و از شر آن و ساكنانش و آنچه در آن وجود دارد، به تو پناه میبریم؛ سپس فرمود: به نام خدا پیش بروید و این را معمولاً هنگام داخل شدن در هر شهر و قریهای میگفت.[13] با رسیدن به دروازههای خیبر، شب فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به مسلمانان دستور داد تا شب را در آنجا سپری نمایند. صبح زود خیمههای خود را در وادی رجیع كه راه ارتباطی غطفان با خیبر بود، نصب كردند.[14] یهودیان، صبح هنگام، در حالی كه ابزار كار بر دوش داشتند و به سوی زمینهای كشاورزی خود میرفتند، متوجه لشكر اسلام شدند و گفتند: به خدا سوگند! محمد و لشكرش است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: الله اكبر. خیبر خراب شد. و ما هر گاه به سرزمین قومی وارد شویم، وای بر حال كسانی كه قبلاً تذكر داده شدهاند.[15] فتح و سقوط قلعهها یهودیان با مشاهده مسلمانان، به دژها و قلعههای خود پناه بردند. مسلمانان، آنان را محاصره نمودند و قلعهها را یكی بعد از دیگری فتح كردند. اولین قلعههایی كه فتح شد، عبارت بودند از: قلعه ناعم و صعب كه در محله نطاه و قلعه ابونزار كه در محله شق قرار داشتند. این دو محله از محلههای شمال شرقی خیبر به شمار میرفتند، سپس قلعه محكم و معروف قموص را در محله كتیبه كه متعلق به ابن أبی الحقیق بود و بعد از آن قلعههای و طیح و سلالم را فتح نمودند.[16] مسلمانان در فتح برخی از این قلعهها با مقاومتهای شدیدی روبرو شدند. به ویژه در فتح قلعه ناعم كه در کنار دیوار آن، محمود بن مسلم انصاری به وسیله سنگ آسیابی كه توسط فردی به نام مرصب بر او انداخته شد، شهید گردید[17]. فتح این قلعه ده روز به طول انجامید[18]. و مسلمانان از فتح آن خسته شدند تا اینكه سرانجام شبی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اعلام نمود كه فردا پرچم را به دست كسی خواهد سپرد كه خدا و رسولش او را دوست می دارند و او نیز آنها را دوست میدارد و توسط او، قلعه فتح خواهد شد. مسلمانان با شنیدن این خبر، بینهایت خوشحال گردیدند. آن حضرت صبح فردا بعد از نماز، علی رضی الله عنه را فراخواند و پرچم را به دست او سپرد و بدین صورت قلعه توسط علی فتح گردید.[19] علی در آن لحظه دچار چشم درد شده بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم چشمان او با آب دهان خیس نمود و برایش دعا كرد، فوراً بهبود یافت.[20] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قبل از اینکه علی رضی الله عنه را برای فتح این قلعه بفرستند، به او گفت: نخست آنها را به اسلام فرا خواند و فرمود: «به خدا سوگند! اگر خدا توسط تو یك نفر را هدایت نماید، برایت از شتران سرخ مو بهتر خواهد بود»[21]. و هنگامی كه علی پرسید و گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! با آنها بر چه اساسی بجنگم؟ فرمود: «با آنان بجنگ تا به یگانگی خدا و رسالت پیامبرش ایمان بیاورند. اگر پذیرفتند، پس مالها و جانهایشان را ایمن ساختهاند. مگر در مقابل حقوق خدا و حساب كارشان با خدا است.»[22] هنگامی كه مسلمانان، قلعه را محاصره نمودند، قهرمان یهود كه مرحب نام داشت و باعث قتل عامر بن اكوع شده بود، مبارز طلبید. از سپاه مسلمانان، علی رضی الله عنه به مصاف او رفت و او را به قتل رساند. و این امر بر روحیه یهودیان اثر ناگواری گذاشت و منجر به شكست آنها گردید[23]. در برخی روایات آمده است كه علی رضی الله عنه در فتح قلعه ناعم بعد از اینكه زره او توسط فردی یهودی از دست او افتاد، دروازه قلعه را از بیخ بر كند و از آن به عنوان زره استفاده نمود. باید گفت: این روایات ضعیفاند و نمیتوان به آن استدلال نمود، با این وجود نمیتوان شجاعت علی رضی الله عنه را منکر شد و آنچه در مورد شجاعت ایشان در روایات صحیح آمده است ما را از این گونه روایات مستغنی میسازد[24]. بعد از فتح قلعه ناعم، مسلمانان متوجه فتح قلعه صعب بن معاذ شدند و آن را بعد از سه روز مبارزه فتح نمودند. در فتح این قلعه، حامل پرچم اسلام، حباب بن منذر، از خود رشادت خوبی نشان داد تا اینكه توانست آن را فتح نماید. در این قلعه، مواد غذایی و اثاثیه فراوانی بدست مسلمانان افتاد و آنها را از تنگدستیای که به خاطر کمبود مواد غذایی به آن گرفتار شده بودند، نجات داد. سپس آنان به سوی قلعه زبیر، جایی كه فراریان قلعههای فتح شده سابق به آنجا پناه برده بودند، حرکت کردند. مسلمانان، قلعه را محاصره نمودند و آب آن را قطع كردند. ساكنان قلعه ناچار به میدان كارزار آمدند و جنگیدند و بعد از سه روز شكست خوردند و قلعه به تصرف مسلمانان در آمد و بدین صورت آخرین قلعه منطقه نطاه فتح گردید. مسلمانان آن گاه متوجه منطقه «شق» شدند و قلعه ابی و سپس قلعه نزار را فتح كردند. و بعد از آن قلعههای قموص، و طیح و سلالم را كه فراریان دو قلعه سابق نیز به آنها پیوسته بودند، محاصره كردند و این محاصره چهارده روز به طول انجامید. تا آنكه سرانجام آنها پیشنهاد صلح دادند.[25] بدین صورت خیبر با تجهیزات نظامی مسلمانان فتح گردید[26] در این اثنا ساكنان «فدك»، واقع در شمال خیبر، قبل از اینکه میان آنان نبردی صورت گیرد، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیشنهاد صلح دادند و باغ معروف فدك را به عنوان عوض صلح به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بخشیدند[27]. بنابراین، فدك به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اختصاص یافت؛ زیرا در فتح آن هیچ گونه اسب و اسلحهای از جانب مسلمانان مورد استفاده قرار نگرفت. سپس مسمانان، وادی قری را كه مجموعهای از چند قریه بود، به محاصره در آوردند و محاصره آن چند شب طول كشید تا اینكه آنان سلاحهای خود را کنار گذاشتند و تسلیم شدند. مسلمانان به غنیمتهای هنگفتی دست یافتند و زمینهای كشاورزی و نخلهای خرما را مانند زمینهای خیبر به یهودیان سپردند و آنها را در محصول شریك ساختند؛ سپس با ساكنان تیماء نیز صلح نمودند.[28] بدین صورت تمامی قلعههای یهود فتح گردید و در مجموع نود و سه نفر كشته شد[29] و زنان و كودكان زیادی اسیر شدند. از جمله صفیه، دختر حی بن اخطب، نیز اسیر شد كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را آزاد نمود و با او ازدواج كرد.[30] ابن اسحاق میگوید: از مسلمانان بیست نفر به شهادت رسیدند[31] اما واقدی میگوید: پانزده نفر به شهادت رسیدند.[32] شهید بادیه نشین، چوپان سیاه و قهرمان دوزخی 1- شهید بادیهنشین مردی از بادیهنشینان، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و ایمان آورد و با ایشان همراه شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به برخی از صحابه توصیه كرد تا مراقب وی باشند. این بادیهنشین در غزوه خیبر شركت كرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از غنایم، سهمی به او داد. گفت: این چیست؟ گفتند: سهم تو از غنایم است. او آنها را برداشت و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای پیامبر اکرم اینها چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: سهم تو از مال غنیمت است. بادیهنشین گفت: من به خاطر اینها از تو پیروی نكردهام؛ بلكه از تو پیروی كردهام تا در مبارزه با کفار، به من تیری اصابت كند و بمیرم و وارد بهشت گردم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: اگر راست میگویی، خدا نیز همین طور با تو معامله خواهد كرد. او برخاست و وارد معركه شد و بعد از مدتی، جنازهاش را آوردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا این، همان شخص است؟ گفتند: بلی. فرمود: او در گفتار خویش صادق بود، خدا نیز با او همان طور معامله كرد. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را در ردای خود كفن نمود و بر او نماز خواند و برایش چنین دعا كرد: بارالها! این بندهات در راه تو هجرت نمود و شهید شد و من بر او گواهم.[33] 2- چوپان سیاه بردهای سیاه پوست حبشی كه ساكن خیبر بود، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و تعدادی گوسفند كه متعلق به ارباب او بودند، همراه داشت. او از ساكنان خیبر علت حمل سلاح آنها را جویا شده بود. آنها گفته بودند که قصد جنگیدن با کسی را دارند كه مدعی نبوت است. او نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: به چه چیزی فرا میخوانی! پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به اسلام فرا میخوانم و اینكه گواهی بدهی كه جز خدا معبودی وجود ندارد و من فرستاده او هستم و با خدا چیزی دیگر را در پرستش شریك نسازی. برده حبشی گفت: اگر من به خدا ایمان بیاورم، پاداشم چیست؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: آن گاه اگر با همین ایمان چشم از جهان فروبستی، وارد بهشت میشوی. آن گاه او مسلمان شد و گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این گوسفندان، نزد من امانت هستند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: آنها را از خود دور كن و چند عدد سنگ ریزه پشت سر آنها بینداز، خدا امانت تو را به صاحبشان بر میگرداند. او چنان كرد و گوسفندان نزد صاحبشان برگشتند؛ پس آن مرد یهودی دانست كه غلام او مسلمان شده است. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مردم را برای جهاد و مبارزه در راه خدا تشویق نمود و مسلمانان رویاروی یهودیان قرار گرفتند و جنگیدند. در میان كشته شدگان، جسد آن برده حبشی نیز وجود داشت . پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با مشاهده جسد او فرمود: خدا بر این بنده احسان نمود و او را به خیبر آورد. من دو حور بهشتی را بالای سر او می بینم در حالی كه او یك بار برای خدا سجده نكرد.[34] 3- قهرمان دوزخی در میان لشكر اسلام، مردی جنگجو قرار داشت كه هیچ یك از مشرکان تاب مقاومت و مبارزه با او را نداشتند؛ مگر اینکه آنان را به قتل میرساند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم درباره آن شخص گفته بود كه دوزخی است. مردی كنجكاو شد و او را تحت تعقیب قرار داد. تا اینكه او را در حالی یافت كه زخمی شده بود و سرانجام بر اثر تحمل ننمودن درد، نوك شمشیرش را بر سینه خود گذاشت و بر آن غلطید و خودكشی كرد. آن مرد با مشاهده این صحنه، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: گواهی میدهم كه تو رسول بر حق خدایی. آن حضرت فرمود: چه خبر است؟ او آن قضیه را به آن حضرت صلی الله علیه و سلم بازگو نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: گاهی انسان، در ظاهر، اعمال بهشتیان را انجام میدهد، اما در واقع دوزخی است و گاهی فردی در ظاهراً مرتكب اعمال دوزخیان میشود، اما در حقیقت بهشتی است.[35] آمدن جعفر و همراهانش از حبشه جعفر بن ابیطالب و همراهان وی كه به حبشه هجرت كرده بودند، روز فتح خیبر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رسیدند. آن حضرت جعفر را در آغوش گرفت و بر پیشانی او بوسه زد و گفت: نمیدانم نسبت به کدامیک از این دو حادثه بیشتر شادمان گردم، با فتح خیبر و یا با آمدن جعفر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم عمر و بن امیه ضمری را نزد نجاشی جهت بازگرداندن مهاجران به مدینه فرستاده بود. او آنها را سوار بر دو كشتی از راه دریا فرستاد. بازگشت آنان مقارن با فتح خیبر بود. در این سفر، ابوموسی اشعری با تعدادی از افراد قوم خود نیز با جعفر همراه بودند[36]؛ چنانكه ابوموسی میگوید: در یمن از هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به مدینه اطلاع یافتیم بنابراین، با پنجاه و اندی نفر، كه من كوچكترین آنها بودم، به راه افتادیم و سوار كشتی شدیم و به حبشه رسیدیم. در آنجا با جعفر آشنا شدیم و همانجا اقامت گزیدیم؛ سپس همه با هم نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برگشتیم و روز فتح خیبر به ایشان پیوستیم.[37] جعغر و همراهان وی حدود ده سال واندی در حبشه ماندند. در این مدت، بخشهای زیادی از قرآن نازل گردید كه آنها از آن اطلاعی نداشتند و مسلمانان، معركههایی را پشت سرگذاشته بودند كه آنها در آن شركت نداشتند. بنابراین، برخی چنین گمان میكردند كه مهاجران حبشه فاقد قدر و منزلتی هستند كه دیگران از آن برخورداند.[38] ابوموسی اشعری میگوید: برخی میگفتند: ما با هجرت از مكه به مدینه بر شما سبقت گرفتیم و برتری یافتیم. از آن جمله عمر رضی الله عنه بود كه به اسماء بنت عمیس كه نزد حفصه نشسته بود، گفت: ما با هجرت بر شما سبقت گرفتیم و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نزدیكتر هستیم. او ناراحت شد و گفت: به خدا چنین نیست. شما در ركاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودهاید. گرسنه شما را غذا و نادان شما را پند میداده است؛ در حالی كه ما به خاطر خدا و پیامبرش در آن سرزمین دور دست و در رنج و سختی زندگانی خویش را سپری نمودهایم. به خدا من قبل از اینكه آبی بنوشم و یا غذایی بخورم، مسائلی را که تو بیان داشتی، بدون کم و زیاد، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خواهم پرسید. را در مورد آنچه تو گفتی بدون اینكه كم و زیاد بكنم میپرسم. آن گاه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفت و گفت: عمر رضی الله عنه چنین و چنان میگوید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: او از شما به من نزدیكتر نیست. آنها یك بار هجرت كردهاند در حالی كه شما اهل كشتی دوبار هجرت نمودهاید.[39] اسماء این افتخار را به تمامی مهاجران بازگو نمود[40]. چنانكه میگوید: آنها یكی بعد از دیگری نزد من میآمدند و از این حدیث میپرسیدند و برای آنها در دنیا هیچ چیزی محبوبتر از آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد آنان گفته بود، وجود نداشت.[41] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز آنان را با موافقت مجاهدانی که در فتح خیبر شرکت داشتند، آنان را در غنایم بدست آمده از خیبر مشاركت داد.[42] تقسیم غنایم 1- غنایمی که از این غزوه عاید مسلمانان گردید، بیش از سایر غزوهها بود در میان آنها زمینهای كشاورزی، نخلهای خرما، پارچه و مواد غذایی زیادی وجود داشت که میتوان مهمترین آنها را این گونه توضیح داد: الف – مواد غذایی: مسلمانان از قلعههای خیبر، انواع مواد غذایی از قبیل روغن، عسل و غیره بدست آوردند كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خوردن آنها را مباح دانست و از آنها خمس دریافت نكرد.[43] ب - لباس: اثانیه منزل و گاو و گوسفند و شتر: یك پنجم این اموال را پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به عنوان خمس برداشت و بقیه را در میان مجاهدان تقسیم نمود. ج - اسیران: در این جنگ زنان و كودكان زیادی به عنوان غنیمت به اسارت در آورده شد و در میان جنگجویان تقسیم گردید. د - زمینها و املاك و نخلستانهای خیبر نیز به دو قسمت تقسیم گردیدند. كه یك بخش آن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مجاهدان اختصاص یافت و قسمت دیگر آن به بیت المال اختصاص یافت تا در امور و مصارف اجتماعی هزینه شود.[44] ه - در میان اموال غنیمت، چند مصحف تورات نیز وجود داشت كه به درخواست یهودیان به آنها برگردانیده شدند و مسلمانان مانند رومیها رفتار نكردند كه هنگام فتح اورشلیم، كتابهای مقدس را زیر پاهای خود لگدكوب كردند یا مانند نصارا كه دراندلس، تورات را به آتش كشیدند[45]. زمینهای كشاورزی خیبر نیز براساس درخواست یهودیان، جهت آبیاری و كشاورزی به آنها سپرده شد و آنها در مقابل نصف محصول، خدمات كشاورزی را بر عهده گرفتند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنها را مشروط بر این گذاشت كه هر گاه صلاح دانست، آنها را از خیبر اخراج خواهد نمود. این شرط به خاطر آن بود تا آنها كاری نكنند كه باعث ضرر مالی و یا جانی برای مسلمانان باشد، چنانكه وقتی در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب، با عبدالله بن عمر كاری كردند كه هر دو دستش از مچ در رفت و قبل از آن نیز در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم عبدالله بن سهل را كشته بودند و برای عمر رضی الله عنه خیانت آنها محرض گردید، دستور به اخراج آنان از خیبر داد.[46] یهودیان، سعی داشتند تا جواهرات خود را از دید پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش پنهان نمایند؛ چنانكه مشكیزهای پر از جواهرات كه متعلق به حی بن اخطب بود و خودش در میان بنی قریظه كشته شده بود، ناپدید گشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از عموی حی در مورد آن پرسید. او گفت: در گیرودار جنگها هزینه شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را به دست زبیر بن عوام سپرد تا واقیعت را به وی بگوید. آن گاه عموی حی گفت: من حی را میدیدم كه به این خرابه آمد وشد داشت. وقتی به آن خرابه رفتند و در آن جستجو نمودند، مشكیزه جواهرات را یافتند.[47] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بعد از اینكه زمینهای خیبر را به یهودیان واگذار نمود، عبدالله بن رواحه را هر سال میفرستاد تا براساس بر آورد كارشناسی، نصف محصول خیبر را جمعآوری نماید. یهودیان از سختگیری ابن رواحه به پیامبر اکرم شكایت بردند تا جایی كه به او پیشنهاد رشوه دادند تا محصول را از آنچه هست، كمتر گذارش دهد. عبدالله بن رواحه خطاب به یهودیان گفت: ای دشمنان خدا! شما میخواهید به من رشوه بدهید؟ به خدا سوگند! من از طرف محبوبترین انسان روی زمین، نزد شما آمدهام و شما فرزندان میمون و خنزیر نزد من، مبغوضترین انسانهای روی زمین هستند، اما این محبت من با او و دشمنیام با شما باعث نمیشود كه در مورد شما به عدالت رفتار نكنم. آنها گفتند: با همین چیز آسمانها و زمین ثابت و پا بر جا هستند[48]. بدین صورت خیبر به مسلمانان تعلق گرفت و منبع مالی بسیار خوبی برای آنها شد؛ چنانكه عبدالله بن عمر رضی الله عنه میگوید: قبل از فتح خیبر هیچ گاه شكم سیر ندیدیم[49]. بنابراین، مهاجران درختان خرمای انصار را پس دادند و وضعیت اقتصادی مسلمانان بهبود یافت.[50] ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه دختر حی بن اخطب بعد از فتح قلعه قموص، صفیه، دختر حی بن اخطب، به اسارت مسلمانان در آمد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را به یكی از یارانش، به نام دحیه كلبی داد. مردی از مسلمانان نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم صفیه دختر سردار طایفه برای كسی جز شما شایسته نیست. ایشان پیشنهاد او را پذیرفت و به دحیه كلبی گفت: از میان زنان اسیر شده، زنی دیگر بر گیر و صفیه را به من بازگردان. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را آزاد كرد و مهریه صفیه، همان آزادی او قرار گرفت[51]. و بعد از اینکه دوران حیض او به اتمام رسید و مسلمانان گردید، با او ازدواج نمود.[52] سپس وقتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم از خیبر به قصد مدینه حركت نمود، در شش مایلی خیبر قصد عروسی با صفیه را داشت، صفیه نپذیرفت، اما وقتی به منطقهای دورتر به نام صهباء رسیدند، امسلیم او را برای شب زفاف آماده كرد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سه روز در آنجا اردو زد و به یارانش ولیمه داد. و از صفیه پرسید كه چرا قبل از آن حاضر نشد، عروسی كند؟ صفیه گفت: با یهودیان نزدیك بودیم بنابراین، برای شما احساس خطر نمودم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با شنیدن این سخن صفیه خوشحال شد و به فراست وی پی برد.[53] صفیه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خوابی دیده بود؛ چنانكه بیهقی با سند صحیح از ابن عمر رضی الله عنه نقل میكند كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم متوجه كبودیای در زیر چشم صفیه شد. از او علت آن را جویا شد. صفیه گفت: چند روز قبل در حالی كه سرم را در آغوش (شوهرم) فرزند حقیق گذاشته بودم، خواب رفتم. در خواب دیدم كه قرص ماه در دامنم افتاد. وقتی خوابم را با شوهرم در میان گذاشتم، سیلی محكمی به صورتم زد و گفت: آرزوی حاكم یثرب را داری.[54] بدین صورت، خواب صفیه به حقیقت پیوست و خدا او را با ازدواج با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گرامی داشت و از عذاب خود نجات داد و او را به امالمؤمنین ملقب ساخت و در بهشت نیز او را همنشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گرداند[55] آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیز او را بسیار گرامی و دوست میداشت. وقتی میخواست سوار بر شتر بشود، در كنار آن مینشست و به صفیه میگفت پایت را بر زانوی من بگذار و سوار شو.[56] بنابراین، صفیه میگوید: هیچ كس را سراغ ندارم كه دارای اخلاق بهتری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باشد. او میگوید: وقتی از خیبر پشت سر ایشان بر مركبش نشستم، شب هنگام بود و خوابم میبرد، ایشان با دستش سرم را میگرفت و میگفت: مواظب باش.[57] همچنین صفیه روزی از عائشه و حفصه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شكایت برد. آنها گفته بودند: ما نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از صفیه گرامیتر هستیم؛ چرا كه ما عموزادگان ایشان میباشیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: چرا تو نگفتی كه من دختر پیامبر خدا، هارون و برادرزاده موسی و همسر محمد صلی الله علیه و سلم هستم.[58] صفیه سخت تحت تاثیر اخلاق و محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قرار گرفته بود و او را از پدر، برادر و خویشاوندان نزدیک خود بیشتر دوست میداشت؛ چنانكه در مریضی وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و در حالی كه همه ازواج آن حضرت پیرامون ایشان نشسته بودند، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به خدا! من دوست داشتم به جای تو بیمار بودم. زنان پیامبر، با شنیدن سخن صفیه به یكدیگر نگریستند. آن حضرت فرمود: چرا به یكدیگر نگاه میكنید؟ به خدا! او راست میگوید.[59] در شب زفاف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه، ابوایوب خالد بن زید انصاری خیمه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را زیر نظر داشت و تا صبح نگبهانی داد. صبح هنگام پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با مشاهده او فرمود: اینجا چه كار میكنی! ابوایوب گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! من از این زن كه پدر و برادر و خویشاوندانش به دستور شما كشته شدهاند، ترسیدم كه مبادا به شما آسیبی برساند؛ زیرا او تازه مسلمان شده است.[60] آن حضرت صلی الله علیه و سلم از این عمل ابوایوب بینهایت شادمان شد و در حق او چنین دعا كرد: بارالها! ابوایوب را در حفاظت خویش در آور؛ همان طور كه او از من پاسداری نموده است.[61] ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه، به خاطر مصلحتهای بزرگی بود كه از جمله میتوان به كاهش دشمنی یهود با اسلام و جبران دردهایی كه صفیه به خاطر از دست دادن افراد خانوادهاش متحمل آن شده بود، اشاره كرد و یقیناً كسی دیگر جز پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نمیتوانست آن طور كه شایسته است با این بانوی بزرگ زندگی و شرافت و منزلت خانوادگی او را رعایت نماید. امالمؤمنین، صفیه، زنی عاقل، بردبار و راستگو بود. میگویند: كنیزی نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه رفت و گفت: صفیه روز شنبه را گرامی میدارد و با یهودیان رابطه برقرار میكند. عمر رضی الله عنه كسی را نزد صفیه فرستاد و از او در این مورد سوال كرد. صفیه گفت: از روزی كه خدا، جمعه را به من داده است، شنبه را گرامی نداشتهام. و اما در میان یهودیان، خویشاوندان من وجود دارند که با آنان، صله رحم می نمایم، عمر رضی الله عنه سخن صفیه را پذیرفت. صفیه به كنیز خود گفت: چه چیزی تو را واداشت كه شكایت مرا نزد عمر رضی الله عنه ببری؟ كنیز گفت: شیطان مرا به این امر وادار كرد. صفیه گفت: برو تو آزادی. صفیه رضی الله عنه در رمضان سال پنجاه ه و در زمان معاویه چشم از جهان فرو بست. رحمت خدا بر او باد.[62] كوشش نافرجام یهود برای مسموم كردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ابوهریره میگوید: بعد از فتح خیبر، یهودیان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، گوشت زهر آلود گوسفندی هدیه دادند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم آنها را فراخواند و در جمع آنان گفت: من از شما سؤالی دارم، آیا پاسخ مرا میدهید؟ گفتند: بلی، ای ابا القاسم! پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود : شما فرزندان چه كسی هستید؟ گفتند: ما فرزندان فلانی هستیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: دروغ گفتید، پدر شما فلانی است. گفتند: راست گفتی. سپس فرمود: اگر از شما سؤالی بكنم، به من صادقانه پاسخ خواهید داد؟ گفتند: بلی؛ چرا که اگر دروغ بگوییم، مانند سوال اول ما به آن پی خواهی برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: اهل دوزخ چه كسانی هستند؟ گفتند: ما زمان اندكی در آن میمانیم؛ سپس شما جایگزین ما خواهید شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: در آن بمانید، چرا که به خدا ما هرگز جایگزین شما نخواهیم شد. آن گاه پیامبر اکرم فرمود: اكنون سؤال دیگری از شما دارم، آیا صادقانه پاسخ خواهید داد؟ گفتند: بلی. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا شما گوشت این گوسفند را زهر آلود ساختهاید؟ گفتند: بلی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: چرا چنین كردید؟ گفتند: با خود گفتیم اگر از جانب خداوند به پیامبری مبعوث شده باشی؛ پس آن به تو ضرری نمیرساند و اگر یك دروغگو هستی، پس از شر تو خلاص میشویم.[63] مولف كتاب بلوغ الامانی میگوید: این گوسفند از طرف زنی به نام زینب بنت حارث همسر سلام بن مشكم هدیه شده بود. او از كسی پرسید كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كدام قسمت گوسفند را بهتر میپسندد و بعد از اینكه دانست كه آن حضرت، شانه گوسفند را بهتر میپسندد، همان قسمت را بیشتر زهرآلود كرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز همان قسمت گوشت كباب شده را برداشت و در دهان گذاشت، اما فرو نبرد؛ پس آن را از دهان بیرون انداخت، اما یكی از یارانش به نام بشر بن براء كه با ایشان هم خوراك بود، از آن لقمهای فرو برد و بر اثر آن از دنیا رفت.[64] در روایت دیگری آمده است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در حالی كه یارانش آماده خوردن گوشت كباب شده بودند، بعد از اینكه لقمهای برداشته و در دهان گذاشته بود، فرمود: دست نگه دارید. شانه گوسفند میگوید: زهر آلود است. آن گاه همه دست نگه داشتند، به جز بشر كه لقمهای را فرو برده بود.[65] ابن قیم میگوید: آن زن یهودی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آوردند. او گفت میخواستم تو را به قتل برسانم. ایشان فرمود: خدا تو را بر من چیزه نمیسازد. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حجامت نمود و به همه كسانی كه از آن گوشت خورده بودند، نیز دستور داد تا حجامت كنند و تعدادی از آنان وفات نمودند.[66] در مورد اینكه آن زن كشته شد یا خیر، اختلاف نظر وجود دارد، اما صحیح آن است كه آن حضرت صلی الله علیه و سلم بعد از مرگ بشر، دستور داد تا وی را به قتل برسانند.[67] زهری كه در گوشت گوسفند جاسازی شده بود، بسیار قوی بود. بنابراین، بلافاصله بشر بن براء را از پای در آورد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تا آخر عمر همچنان از آن رنج میبرد. چنانكه از عایشه روایت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مریضی وفات خود فرمود: ای عایشه! من هنوز هم آثار آن سم را احساس میكنم و فكر میكنم اثر نهایی خود را اكنون برجای گذاشت.[68] حجاج بن علاط سلمی و بازگردانیدن اموال وی از مكه انس ابن مالك میگوید: بعد از فتح خیبر، حجاج (كه از مهاجران مكه بود) به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: من در مكه خانواده و اموالی دارم، میخواهم آنها را به طریقی برگردانم، آیا اجازه میدهی در مورد تو نزد مشركان سخنانی بگویم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به او اجازه داد. حجاج به خانهاش برگشت و به همسرش گفت: دارایی و ثروت خود را جمع كن و به من بده كه میخواهم از اموال محمد و یارانش كه تاراج شده است، خریداری بكنم. این سخن در مكه شایع شد و مسلمانان مكه نگران شدند و مشركان خوشحال و شادمان گشته بودند. چون این خبر به عباس رسید، ناراحت گردید و خانهنشین شد و غلام خود را نزد حجاج فرستاد و گفت: تو را چه شده است! و این چه سخنانی است كه از تو به من میرسد. به خدا آنچه خدا تو را بدان وعده داده است، بهتر از چیزی است كه تو به خاطر آن اینجا آمدهای. حجاج به غلام عباس گفت: به ابوالفضل سلام مرا برسان و بگو در یكی از خانههایش ترتیبی بدهد تا من با او خلوت گزینم و به او خبری برسانم كه خوشحال كننده است. وقتی غلام، نزد عباس برگشت، گفت: مژدهات باد عباس! عباس از جای خود پرید و پیشانی او را بوسه زد. غلام آنچه را حجاج به او گفته بود، بازگو كرد. عباس از خوشحالی، غلام را آزاد كرد؛ سپس حجاج آمد و به عباس خبر داد كه خیبر فتح شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه؛ ازدواج نموده است[69]. و من به خاطر اموال خود و با اجازه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمدهام. آن گاه به عباس گفت: از راز آمدن من تا سه روز به كسی چیزی مگو، بعد از آن اگر خواستی بگو.[70] همسر حجاج، جواهرات و دارائیهای او را جمع كرد و به او داد حجاج آنها را برداشت و به مدینه برگشت. عباس بعد از سه روز نزد همسر حجاج آمد و گفت: شوهرت كجا است؟ او گفت شوهرم چند روزی است كه به مدینه رفته است. سپس به عباس گفت: ابوالفضل! خدا خوارت نكند. ما نیز از آنكه شما نگران شدهاید، ناراحت شدیم. عباس گفت: بلی، خدا مرا خوار نمیگرداند و خدا را شكر كه جز آنچه من دوست داشتم، اتفاق نیفتاده است. خیبر فتح گردیده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه ازدواج نموده است و من صلاح تو را در این میبینم كه به شوهرت بپیوندی. همسر حجاج گفت: به خدا راست میگویی؛ سپس عباس به مجالس قریش آمد، از كنار هر مجلس كه میگذشت آنها میگفتند: ای عباس! بدنبینی. عباس در جواب آنها میگفت: خدا را شكر بد ندیدهام. حجاج به من خبر داد كه خیبر فتح گردیده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با صفیه، دختر حی، ازدواج نموده است و او به اینجا آمده بود تا اموال خود را به مدینه ببرد و به من گفته است كه تا سه روز، این خبر را به كسی نگویم. بدین صورت نگرانی و پریشانی مسلمانان به مشركان منتقل شد و مسلمانان خوشحال و شادمان گردیدند.[71] این داستان در بر گیرنده مطالب گوناگونی است: از جمله این كه جایز است انسان هنگام ضرورت به خاطر احقاق حق خود، البته به شرطی كه به كسی دیگر ضرری نرساند دروغ بگوید، برخی از احكام فقهی که در این غزوه نازل گردید 1- حكم تحریم خوردن گوشت الاغ اهلی از ابن عمر رضی الله عنه روایت است كه روز خیبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از خوردن گوشت الاغ اهلی منع فرمودند.[72] 2- تحریم همبستری با زنان اسیر حامله پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: هر كسی كه به خدا و روز واپسین ایمان دارد، زراعت دیگران را آبیاری نكند.[73] 3- تحریم همبستری با زنان اسیر غیر حامله قبل از استبراء پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در این باره فرمود: «هر كسی كه به خدا و روز واپسین ایمان دارد، بازنی كه اسیر شده است، نزدیكی نكند تا از حامله نبودن وی مطمئن گردد.»[74] و استبراء با گذراندن یك نوبت قاعدگی به اثبات میرسد و نیازی به گذراندن مدت كامل نیست. 4- تحریم ربای تفضیلی از ابوسعید خدری و ابوهریره رضی الله عنه روایت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مردی را جهت جمعآوری محصولات خیبر، انتخاب کرد بود. آن مرد نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خرمای ممتازی تقدیم كرد. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا همه خرماهای خیبر؛ از همین نوع هستند؟ گفت: خیر. بلكه ما یك صاع این نوع خرما را در مقابل دو الی سه صاع از خرمای نوع دیگر میخریم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: چنین مكن؛ بلكه انواع دیگر خرما را بفروش. سپس با پول آنها این نوع خرما را خریداری کن.[75] پس اتحاد در جنس و اختلاف در كیفیت، ربا محسوب میگردد و حرام است. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم راه حل مناسبی پیشنهاد نمود و فرمود: آنها را بفروشد؛ سپس با پول خود آنچه را كه دوست دارد و میپسندد، خریداری نماید.[76] 5- تحریم فروش طلا و نقره ناخالص با طلا و نقره خالص عباده ابن صامت میگوید: روز خیبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ما را از فروختن طلای ناخالص در مقابل سكه طلا و از فروختن نقره ناخالص در مقابل سكه نقره منع كرد و فرمود: طلای ناخالص را در مقابل سكه نقره و نقره ناخالص را در مقابل سكه طلا بفروشید.[77] مراد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از این حدیث این است که اگر قصد داشتید که طلای ناخالص و سكه نزده را با سكه طلای معامله كنید، باید مساوات را رعایت نمایید و هیچ كدام از این دو طرف معامله نباید كم و یا اضافه باشد. اما در در معاملهای که دو طرف معامله شبیه به هم نیستند؛ یعنی در معامله طلا با نقره، مساوات هم شرط نیست و هر طور كه میخواهید معامله كنید.[78] 6- مشروعیت سپردن زمین برای آبیاری و كشاورزی عبدالله بن عمر رضی الله عنه میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم زمینهای خیبر را به یهودیان سپرد تا در مقابل نصف محصول، به كشاورزی بپردازند.[79] در پاسخ به این سوال که بعضی بر این عقیدهاند که حکمت نازل گردیدن احکام مربوط به معاملات در خیبر چیست؟ شیخ ابوزهره میگوید: با فتح خیبر در مدینه معاملات مالی جدیدی رونق گرفتند که تا قبل از آن سابقه نداشت از جمله مسئله آبیاری و مشاركت در امر كشاورزی[80]. بنابراین احكام متعلق به این معاملات نازل گردید.[81] 7- حلال بودن گوشت اسب از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم روز خیبر از خوردن گوشت الاغ منع كرد و خوردن گوشت اسب را جایز قرار داد.[82] 9- مشاركت زنان در غزوه خیبر امیه بنت ابی صلت از زنی غفاری روایت میكند كه گفت: من و تعدادی دیگر از زنان طایفه غفار نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمدیم و گفتیم: ای پیامبر اکرم! ما میخواهیم در این غزوه (خیبر) برای مداوای زخمیان و كمك به مسلمانان همراه شما بیائیم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به امید خدا (حركت كنید.) و با فتح خیبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به ما نیز از مال غنیمت چیزهایی بخشید و اشاره به گردنبند خود كرد و گفت: این را پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با دستان خود به گردنم انداخت و من آن را تا زندهام از گردنم بیرون نخواهم آورد[83]. میگویند: آن گردنبند تا هنگام مرگ بر گردن او بود و وصیت نمود كه آن را با او دفن نمایند.[84] این امر نمونهای است برای زنان مسلمانی كه در صددند تا از پاداش مجاهدان راه خدا بر خوردار شوند.[85] بر این اساس زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم چه در حالت صلح و چه در حالت جنگ در تعلیم و تربیت امت براساس مبانی عقیدتی و عبادی سپری میشد. لازم به ذكر است كه فتح خیبر، فدك، وادی القری و تیماء عامل پیامدهای بسیار مفیدی بود و تاثیری هم در قبایل مختلف به جای گذاشت. به ویژه قریش شدیداً نگران و آشفته خاطر شدند؛ زیرا آنها انتظار چنین شكستی را برای یهودیان خیبر با وجود اینکه آنان از ساز و برگ نظامی و دژهای تسخیر ناپذیر برخوردار بودند، نداشتند؛ همچنین دیگر قبایل عربی سخت مرعوب گشته و دست صلح و دوستی به سوی مسلمانان دراز كردند. و این امر باعث گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان گردید و همچنین سبب بهبود اوضاع اقتصادی مسلمانان گردید.[86] بعد از فتح خیبر، دستههای نظامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم یكی بعد از دیگری به سر كردگی اصحاب بزرگ، به مناطق مختلف اعزام شدند كه برخی توأم با جنگ و خونریزی و برخی مسالمتآمیز بودند.[87]
[1]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 455. [2]- المغازی، ج 2، ص 634. [3]- الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 106. [4]- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 32. [5]- السیرة النبویه الاصلیه، ج 1، ص 319. [6]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 319. [7]- نظرة النعیم، ج 1، ص 349. [8]- بخاری، کتاب الدعوات، شماره 6384. [9]- همان، کتاب المغازی، شماره 4196. [10]- همان، شماره 4196. [11]- الصراع مع الیهود، ج 2 ص 30. [12]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 610-641. [13]- المستدرک، ج 2، ص 100 حاکم آن را صحیح دانسته و ذهیی نیز تایید نموده است. [14]- الصراع مع الیهود، ج 2، ص 45. [15]- البخار، کتاب المغازی، شماره 4210. [16]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 501. [17]- واقدی، ج 2ف ص 657. [18]- همان. [19]- المستدرک، ج 3، ص 37. [20]- مسلم، ج 4، ص 1872، شماره 2406. [21]- همان، ج 2، ص 1871، شماره 2404-2405. [22]- همان، ج 2، ص 1872، شماره 1405. [23]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 502. [24]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 324. [25]- واقدی، ج 2، ص 658. [26]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 504. [27]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 699. [28]- زاد المعاد، ج 3، ص 354-355. [29]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 504. [30]- صحیح مسلم، کتاب النکاح، ج 2، ص 1045. [31]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 327. [32]- المغازی، ج 2، ص 700. [33]- نسائی، ج 4، ص 60 – شرح معانی الآثار، طحاوی، ج 1، ص 291 – حاکم، ج 3، ص 595 – بیهقی، ج 4 ص 15-16 – زاد المعاد، ج 3، ص 324. [34]- زاد المعاد، ج 3، ص 323-324 – السیرة الحلبیه، ج 3، ص 39. [35]- صحیح البخاری، کتاب مغازی، باب غزوة خیبر، شماره 4202-4207. [36]- معین السیره، ص 353. [37]- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، شماره 4230-4231. [38]- فقه السیرة، غزالی، ص 350. [39]- کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، شماره 4231. [40]- فقه السیره، غضبان، ص 535. [41]- صحیح مسلم، فضل الصحابه، شماره 2502-2503. [42]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 3، ص 96. [43]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 3، ص 140. [44]- همان، ص 141-142. [45]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 2، ص 419. [46]- تاملات فی سیرة الرسول، محمد سید وکیل، ص 228-229. [47]- تاریخ الاسلام، ذهبی، ص 424. [48]- همان. [49]- بخاری، کتاب المغازی، غزوة خیبر، شماره 4243. [50]- معین السیرة، ص 352. [51]- السیرة النبویه، ابی شبهه، ج 2، ص 383. [52]- الصراع مع الیهود، ج 3، ص 101. [53]- السیرة النبویه، ابی شبهه، ج 2، ص 384. [54]- السنن الکبری، ج 9، ص 138 به نقل از الصراع مع الیهود، ج 3، ص 103. [55]- الصراع مع الیهود، ج 3، ص 122. [56]- السیرة النبویه، ابی شبهه ج 2، ص 384. [57]- السیرة الحلبیه، ج 3، ص 45. [58]- شرح المواهب اللدنیه، ج 2، ص 233. [59]- همان. [60]- زاد المعاد، ج 3، ص 328. [61]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 2، ص 385. [62]- همان. [63]- البخاری، کتاب الجهاد و السیر، ج 4، ص 79، شماره 3169. [64]- بلوغ الامانی به حاشیه فتح الربانی، ج 21، ص 123. [65]- مغازی رسول الله، عروة بن زبیر، ص 198. [66]- زادالمعاد، ج 3، ص 336. [67]- همان. [68]- صحیح البخاری شرح فتح الباری، ج 9، ص 159-196. [69]- صحیح السیره النبویه، ص 459. [70]- تاریخ الذهبی، مغازی، ص 439. [71]- المسند، امام احمد، ج 3، ص 138-139 المصنف عبدالرزاق، شماره 9771 – السنن، بیهقی، ج 9، ص 151. الدلائل، ج 4، ص 266-267 المجمع، هیثمی، ج 6، ص 154-155 البدایه، ابن کثیر، ج 4، ص 23. [72]- زاد المعاد، ج 4، ص 122-123 بخاری، کتاب المغازی، شماره 4215. [73]- الطبقات، ج 2، ص 113. [74]- الروض الانف، ج 4، ص 41. [75]- البخاری، کتاب المغازی، شماره 4244. [76]- الصراع مع الیهود، ج 3، ص 134. [77]- السیرة النبویه، ابن هشام، الروض الانف، ج 4، ص 41. [78]- السیرة النبویه، ابن هشام، الروض الانف، ج 4، ص 41. [79]- صورو عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 321. [80]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4248. [81]- خاتم النبیین، ج 2، ص 1104 – الصراع مع الیهود، ج 3، ص 136. [82]- بخاری، کتاب المغازی، شماره 4219. [83]- البدایة و النهایة، ج 4، ص 205. [84]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 372-373. [85]- فقه السیره، غضبان، ص 534. [86]- نظرة النعیم، ج 1، ص 353. [87]- السیرة النبویه، ندوی، ص 221.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین. مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|