|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>صلح حدیبیه
شماره مقاله : 3406 تعداد مشاهده : 447 تاریخ افزودن مقاله : 14/6/1389
|
فتح مبین (صلح حدیبیه) تاریخ و انگیزه این غزوه و حركت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به مکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش در اولین دوشنبه ذیقعده سال ششم هجری[1] جهت ادای عمره، مدینه را به قصد مكه ترك كردند[2]. و انگیزه آن، خوابی بود كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دیده بود كه او و یارانش در مكه عمره به جای میآورند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم مژده این خواب را به یارانش داد. این مژده، موجب خوشحالی آنان به ویژه مهاجران كه دلهایشان به سوی وطن و زادگاهشان پر میكشید را فراهم ساخت.[3] بنابراین همه آنها برای چنین زیارت بزرگی آمادگی خود را اعلام نمودند. همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از بادیهنشینان و قبایل برای شركت در این سفر دعوت به عمل آورد. دولت اسلامی نیز از روابط اهل مكه كه در قسمت جنوب مدینه واقع شده بود و اهل خیبر كه در ناحیه شمال آن واقع بود، بیخبر نبود. بنابراین، وقت آن رسیده بود كه این روابط سیاسی شكسته شود و از طرفی دیگر اعراب میدانستند كه كعبه در انحصار قریش نیست؛ بلكه به همگان تعلق دارد؛ پس نباید قریش مانع حضور محمد صلی الله علیه و سلم و یارانش از زیارت كعبه گردند.[4] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر خلاف معمول، خبر این سفر را اعلام نمود و دیری نپایید كه در میان تمامی قبایل آوازه سفر عمره آن حضرت صلی الله علیه و سلم و یارانش پیچید. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اعلان این خبر این هدف را دنبال مینمود که تمامی قبایل و اعراب بدانند كه ایشان به قصد ادای عمره میروند و قصد جنگ ندارند. و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش برای تحقق این امر، لباسهای عادی خود را از تن بیرون آوردند و لباس مخصوص احرام پوشیدند و از ذوالحلیفه نیت احرام بستند و به گردن حیوانات قربانی قلاده آویزان كردند و كوهان آنها را رنگین نمودند[5]. آن حضرت صلی الله علیه و سلم به خاطر احتیاط، بشر بن سفیان خزاعی رضی الله عنه را جهت جمع آوری اخبار و تجسس فرستاد. واقدی میگوید: «آن حضرت صلی الله علیه و سلم عباد بن بشر را به همراه جماعتی متشكل از بیست نفر انصار و مهاجر را پیشاپیش لشکر، جهت مطمئن شدن از امنیت مسیر و همچنین برای پیگیری اخبار دشمن، اعزام نمود.»[6] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هنوز از ذوالحلیفه حركت نكرده بود كه براساس پیشنهاد عمر بن خطاب رضی الله عنه افرادی را به مدینه جهت تهیه و حمل سلاح فرستاد[7]. و هدف پیامبر صلی الله علیه و سلم از این امر، در نظر گرفتن جانب احتیاط بود؛ زیرا دشمن كاملاً مسلح بود و هیچ گونه تضمینی وجود نداشت كه مسلمانان از حمله آنها در امان باشند. و همچنین این عملكرد، بیانگر سنت استفاده از اسباب است كه همواره پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آن را رعایت مینمود تا امتش در این مورد از او تبعیت نمایند.[8] رسیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به «عسفان» هنگامی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به «عسفان» رسید، بشر بن سفیان خزاعی رضی الله عنه نزد ایشان آمد و گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قریش از ورود شما مطلع شدهاند و آنها در حالی كه پوست پلنگ به تن كردهاند و زنان و كودكان خود را همراه دارند، همه سوگند خوردهاند كه نگذارند شما به زور وارد مكه بشوید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: وای بر قریش! جنگ، آنان را نابود كرده است. چه میشد اگر میان من و مردم مانع نمیشدند. در آن صورت اگر مردم، مرا نابود كردند، این آن چیزی است كه آنها میخواهند و اگر خدا مرا پیروز بگرداند، آنها نیز وارد اسلام بشوند، بدون اینكه چیزی از دست بدهند و اگر چنین نمیكنند تا میتوانند بجنگند. آنها چه گمان كردهاند؟ به خدا سوگند! من به خاطر چیزی كه بدان فرستاده شدهام خواهم جنگید، حتی اگر تنها بمانم. سپس آن حضرت صلی الله علیه و سلم از صحابه رضی الله عنهم در مورد پیشروی به سوی مكه به مشورت پرداخت. آنها گفتند: همچنان به راهمان ادامه بدهیم و چنانچه آنها درصدد جلوگیری ما از زیارت كعبه برآمدند، با آنها بجنگیم. ابوبكر رضی الله عنه گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ما بدون اینكه جنگ را آغاز كنیم به راه خود ادامه بدهیم، اگر آنها جنگ را آغاز كردند، آن گاه بجنگیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رأی ابوبكر رضی الله عنه را كه حجتی قوی بود، پذیرفت و به یارانش دستور پیشروی به سوی مكه داد[9]. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با مشاهده نزدیک شدن سواران قریش، در «عسفان» نماز خوف برگزار نمود. تغییر مسیر و اردو زدن در حدیبیه از آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هدف رویارویی با سوارکاران قریش را نداشت، لذا هنگامی که اطلاع یافت كه خالد بن ولید با تنی چند از سواران قریش، قصد حمله به مسلمانان را دارند به راهنمایی مردی از اسلم، راه اصلی را ترك نمود و راهی صعب العبور و كوهستانی را در پیش گرفتند تا اینكه به ناحیه پایین مكه در حدیبیه فرود آمدند. در این مکان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همراهانش را به توبه و استغفار وادار نمود و آنها نیز چنین كردند و فرمود: این همان دستوری است كه به بنی اسرائیل هنگام ورود به بیت المقدس داده شد كه آنها آن را تحریف كردند.[10] خالد بن ولید و همراهانش با اطلاع از این موضوع كه كاروان مسلمانان به دروازه های مكه رسیده است. بنابراین فوراً به مكه بازگشتند و اهل مکه را از این ماجرا مطلع نمودند و آنها را برای آماده شدن جهت برخورد با مسلمانان برانگیختند ؛ چرا که اردو زدن لشكر اسلام در حدیبیه، ترس و وحشت عجیبی مكه را فرا گرفت و آنها خود را در معرض یك خطر جدی میدیدند.[11] محمود شیت میگوید: حركت مخفیانه مسلمانان به گونهای كه بیان گردید، از روی ترس نبود؛ زیرا كسی كه ترس و واهمه داشته باشد، به جای نزدیك شدن به مركز دشمن، با آن فاصله میگیرد؛ چرا كه نزدیك شدن به خطوط مقدم دشمن، باعث بروز خطر جدی میگردد و احتمال پیروز شدن را كاهش میدهد.[12] در كتاب اقتباس النظام العسكری فی عهد الرسول صلی الله علیه و سلم آمده است: این تاكتیك پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بیانگر آن است كه فرمانده توانا و دانا باید لشكر خود را از جاهایی كه احتمال خطر میرود، دور نگه دارد.[13] قصواء خسته نشده است؛ بلكه كسی كه فیل را از حرکت بازداشته بود، آن را بازداشته است شتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، قصواء در نزدیکی حدیبیه رسید، به زمین نشست. صحابه رضی الله عنهم گفتند: قصواء خسته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: قصواء خسته نشده است و چنین عادتی ندارد. بلكه كسی كه فیل (ابرهه) را از پیشروی به مكه باز داشته بود، او را نیز باز داشته است. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آن را حركت داد و از پیشروی به سوی مكه باز آمدند و در ناحیه پایانی حدیبیه نزد چاهی كم آب اردو زدند. دیری نگذشت كه آب چاه تمام شد و مردم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شكایت بردند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم طبق روایتی تیری بیرون كرد و به آنان داد تا آن را داخل چاه بیندازند و طبق روایتی مقداری آب در دهان کرد و سپس آن را در دلویی ریخت و دستور داد تا آن را در چاه بریزند. پس از این امر، چشمههای داخل چاه جوشیدن گرفت و آب چاه زیاد شد، و مشكل بی آبی برطرف گردید[14]. ابن حجر معتقد است كه هر دو مورد اتفاق افتاد؛ یعنی، همزمان هم آب دهان در آن ریخت و هم تیری در آن شلیك كرد.[15] درسها و عبرتها نهفته شده در خوابیدن شتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و پیشروی ننمودن آن به سوی مكه 1- وقوع هر امری در این دنیا، وابسته به به اراده خداست؛ چنانكه شتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بدون اینكه آن حضرت صلی الله علیه و سلم بخواهد، به زانو نشست و تلاش صحابه رضی الله عنهم وادار نمودن او به حرکت برای ادامه مسیر به سوی خانه كعبه به جایی نبرد؛ چرا که خدا چیز دیگری اراده نموده بود.[16] 2- ابن حجر از این گفته پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که فرمود: «آن را، بازدارنده فیل از پیشروی باز داشته است[17].» چنین استدلال كرده است كه از نظر جنبههای عام، تشبیه دو چیز بلامانع است، گر چه از نظر جنبه خاص با هم تفاوت زیاد داشته باشند، پس تشبیه کردن توقف قصواء با توقف فیل فقط در این بود كه خداوند، از حرم خود حفاظت به عمل میآورد چنانكه فیل ابرهه را از پیشروی به سوی مكه به خاطر اینكه آنها اهل باطل بودند، بازداشت و اما اینكه شتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را از پیشروی باز داشت، گر چه ایشان بر حق بود، به خاطر حكمتی بود كه خدا، آن را اراده نموده بود.[18] 3ـ حكمت خداوند متعال، چنین اقتضا مینمود كه بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اهل مكه جنگی اتفاق نیفتد. به ویژه در این سفر و حكمتهای این مسئله، این امر به اثبات رسید كه برخی عبارتند از: الف ـ ورود مسلمانان با زور، به گونهای كه باعث خونریزی و قتل و غارت میشد، امری بود منفعت هیچ یك از این دو گروه را در پی نداشت و خدا هم این را نمیخواست. ب - احتمال این میرفت كه در صورت حمله به مكه، نادانسته به برخی از مسلمانان مستضعف كه در آنجا ساكن بودند، آسیبی برسد؛ چنانكه قرآن میفرماید: { هُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْی مَعْكُوفًا أَنْ یبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّه بِغَیرِ عِلْمٍ لِیدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یشَاءُ لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (٢٥) } (فتح، 25) «اینان همانهایی هستند كه كفر ورزیده اند و از ورود شما به مسجد الحرام جلوگیری كرده اند و نگذاشتهاند قربانیهایی كه با خود نگاه داشتهاید ،به قربانگاه برسد. اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمیكردید كه شما آنها را نمیشناسید و ناآگاهانه ضرری به شما نمیرسید (خداوند مانع این جنگ نمیشد) تا خدا هر كه را خواهد غرق رحمت خود سازد. اگر (كافران و مؤمنان ضعیف) از یكدیگر جدا میبودند، كافران را به عذاب دردناكی گرفتار میكردیم.» ج - خداوند میدانست کسانی كه امروز در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم موضعگیری نمودند و مانع از ورود ایشان به مكه هستند، به زودی اسلام را خواهند پذیرفت و حاملان رسالت الهی به سوی جهانیان خواهند بود.[19] مذاكرات بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مشركان مكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم جهت تفهیم قریش و متقاعد ساختن آنها به اینكه ایشان به هدف زیارت خانه ی خدا آمدهاند و قصد جنگ و دعوا ندارند، نهایت سعی و تلاش خود را ایفا نمود. بنابراین، قریش بعد از اطمینان این امر، سفیرانی را برای مذاكره با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم درباره این موضوع فرستادند. 1- هیئت خزاعی به سرپرستی بدیل بن ورقاء قبلاً بیان گردید كه بدیل بن ورقاء با گروهی از خزاعیها كه رازداران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودند، آنان را از عزم جدی قریش مبنی بر ممانعت از ورود آنان به مكه آگاه نمودند اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنان را متقاعد ساخت كه به قصد ادای عمره آمده است و قصد جنگ ندارد و فرمود: كاش قریش كه اكنون جنگ، توان آنها را از بین برده است، دست از لجاجت و عناد بر دارند و واکنش و عکسالعمل سایر مردم را با ما ببینند و اگر آنان لجاجت و عناد خود را ترک ننمایند، ناگزیر خواهیم جنگید، گر چه تنها بمانم. آنها نزد قریش رفتند و گفتند: ای جماعت قریش! شما در مورد محمد صلی الله علیه و سلم عجولانه قضاوت میكنید. او برای جنگ نیامده است؛ بلکه تنها قصد زیارت خانه خدا را دارد. قریش گفتند: حتی اگر برای زیارت هم آمده باشد، ما او را نخواهیم گذاشت؛ چرا که اعراب نگویند كه محمد صلی الله علیه و سلم با توسل به زور وارد مكه شده است.[20] سرانجام فرزانگی سیاسی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اقتضا نمود كه با آنان پیمان صلح ببندد كه این كار فواید زیادی داشت از جمله: الف - صلح با قریش آسایش خاطر مسلمانان از ناحیه دشمن اصلی میشد. و زمینه تاختن بر قبایل دیگر و یهودیان را فراهم میساخت. ب - پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم علاقمند بود كه مذاكره با قریش متحقق شود، تا به وسیله سفرا، سخنان آنها را بشنود و سخنان خود را به گوش آنها برساند و صرفاً برای دلجویی آنها و كاهش دادن میزان دشمنی و تضعیف روحیه جنگی آنان به چنین امری اقدام نمود. ج - پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم علاقمند بود كه خزاعه كه هم پیمانان جاهلیت بنی هاشم بودند، درك نمایند كه آنها از قدرت و نیروی فوق العادهای برخوردار است و این امر، آنها را بر پایبند بودن پیمانشان وادار میساخت. د - بازتاب این جریان كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای زیارت خانه كعبه آمده است و قریش مانع ایشان شدهاند، از نظر تبلیغاتی به نفع مسلمانان و زیان قریش تمام میشد و باعث میگردید كه خردمندان قبایل، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را در این قضیه به نفع پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قضاوت نمایند. ه - مشركان مكه به سخنان بدیل خزاعی اعتماد نكردند؛ زیرا آنها میدانستند كه خزاعه همپیمان با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم است و بیشتر از مسلمانان جانبداری خواهد نمود.[21] و - اولین پاسخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به بدیل، حاكی از مهربانی و نرمی در رسیدن به طاعت و بندگی خدا بود. بنابراین از بغض و دشمنی كه نسبت به آنها داشت، سخن به میان نیاورد. زیرا میخواست بدون برخورد با هیچ گونه مانعی به عبادتی كه نیت كرده بود، برسد.[22] 2- عروه بن مسعود ثقفی سفیر قریش از آنجا كه قریشیان بدیل خزاعی را همپیمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میدانستند، لذا سخنان او، قریشیان را متقاعد ننمود و به اطمینان خاطر نرسیدند بنابراین، عروه بن مسعود ثقفی، پیشنهاد كرد تا از جانب آنها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به مذاكره بپردازد؛ چنانكه امام بخاری داستان عروه را چنین نقل نموده است: عروه برخاست و گفت: ای قوم! آیا شما پدران من نیستید؟ گفتند: بلی. گفت: مگر من فرزند شما نیستم؟ گفتند: بلی. گفت: آیا مرا نیز متهم به خیانت میكنید؟ گفتند: خیر. گفت: شما میدانید كه من اهل عكاظ را به خاطر اینكه با من همكاری نكردند، رها ساختهام و با زن و فرزندانم و كسانی كه از من تبعیت مینمودند، نزد شما آمدهام و اكنون پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم حامل پیغامی شایسته است بنابراین، آن را بپذیرید و بگذارید من با او مذاكره كنم. آنها پذیرفتند عروه را خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرستادند عروه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفت و با او وارد مذاكره شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همان پاسخی را كه به بدیل داده بود، به عروه ثقفی داد. عروه گفت: ای محمد صلی الله علیه و سلم اگر تو درصدد نابودی قومت بر آیی، تا كنون هیچ یك از اعراب این كار را نكرده است و مردانی هم كه پیرامون تو را گرفتهاند، از قبایل مختلف هستند و فكر نمیكنم كه تا آخر در كنارت بمانند و استقامت بورزند. ابوبكر رضی الله عنه كه سخنان او را میشنید گفت: برو و فرج لات (اسم بت آنها بود) را بمك. آیا ما فرار خواهیم كرد و او را تنها خواهیم گذاشت؟[23] عروه گفت: او كیست؟ گفتند: ابوبكر رضی الله عنه است. عروه گفت: به خدا سوگند! اگر احسان تو نبود، پاسخت را میدادم. عروه با این سخنانش میخواست، مسلمانان را مغلوب جنگی روانی نماید و روحیه آنان را تضعیف نماید و اعتماد موجود بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش را، از بین ببرد[24]، غافل از اینكه این ترفندها در مقابل ایمان قوی ریشهدار و صفوف به هم پیوسته و نقشههای دقیق مسلمانان، ناكام خواهد ماند. عروه از قدرت و تصمیم جدی قریش مبنی بر جنگ سخن میگفت. او بارها چنین تبلیغاتی روانی را تجربه كرده بود و در آن موفق شده بود. ولی این بار بدون هیچ گونه موفقیتی، برگشت. از جمله رخدادهای شگفتانگیزی كه در مذاكره عروه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اتفاق افتاد، برخورد مغیره بن شعبه رضی الله عنه با عروه بود كه بیانگر نقش ایمان در دلها است كه از انسانی شیطان صفت، انسانی شریف و بزرگوار میآفریند. مغیره رضی الله عنه كه در زمان جاهلیت، به خوردن شراب و راهزنی میپرداخت، بعد از اینكه مسلمان شد، به انسانی مؤمن و متعهد تبدیل گردید و اینك در حالی كه چهرهاش را پوشانیده بود، در كنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ایستاده و از ایشان نگهبانی میداد. او برادرزاده عروه بود. از آنجا كه در میان اعراب مرسوم بود كه هنگام مذاكره با كسی، دست به محاسن آن شخص میبردند و آن را میگرفتند، عروه نیز در اثنای مذاكره، چند بار دست خود را به محاسن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برد. مغیره رضی الله عنه كه شمشیر به دست داشت و ایستاده بود، با پشت شمشیر به دست عمویش زد و گفت: دست به محاسن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نزن و اگر نه دستت را با این شمشیر قطع خواهم كرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از برخورد این برادرزاده مؤمن و عموی مشرك تبسم نمود. عروه كه او را به خاطر پوشیده بودن چهرهاش نمیشناخت، گفت: ای محمد صلی الله علیه و سلم او كیست و این چه عملی است كه از یاران تو میبینم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: او برادرزادهات، مغیره رضی الله عنه است. عروه گفت: تو چنین میكنی ای خائن! طائفه ثقیف را برای همیشه با ما دشمن كردی. به خدا! من تازه از حساب همان خیانت سابق تو فارغ شدهام.[25] بدین صورت عروه در مذاكره خود با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شكست خورده نزد مشركان بازگشت و آنان را از برخورد مسلحانه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر حذر داشت و گفت: ای قوم! من با پادشاهان مختلفی مانند كسرا، هرقل و نجاشی ملاقات داشتهام، به خدا! اطرافیان هیچ یك از آنها آن قدر كه اطرافیان محمد صلی الله علیه و سلم را شیفته و مطیع او دیدم، تا کنون مطیع آنان ندیدم. آنها نمیتوانستند در چشمان او نگاه بكنند. و صدای خود را نزد او بلند نمیكردند و با اشارهاش به انجام امور مبادرت میورزیدند. آنها آب دهان و همچنین آب وضوی او را نمیگذاشتند به زمین بیفتد و آن را برای تبرك به جسم خود میمالیدند. من در آن قوم قاطعیت یافتم. اگر شما راهی جز شمشیر فرا روی آنها نگذارید، به آن روی خواهند آورد و هنگامی كه رهبرشان را خطری تهدید نماید، هیچ چیزی حتی وجود آنان در برابر محمد صلی الله علیه و سلم ارزشی نخواهد داشت. به خدا آنها در هیچ شرایطی حاضر نیستند او را تنها بگذارند؛ پس نصیحت مرا به خاطر داشته باشید؛ زیرا من میترسم كه شما مغلوب او بشوید؛ چرا که او مردی است كه به خاطر تعظیم خانه خدا آمده است و در اینجا قربانی ذبح میكند و بر میگردد. سران قریش گفتند: ای ابویعفور! از تو انتظار شنیدن چنین سخنانی را نداشتیم و اگر کسی غیر از تو چنین سخنانی میگفت، او را ملامت مینمودم، اما به پیامبر اجازه نخواهم داد که احتمال به طواف خانه خدا بپردازد و سال آینده برای طواف به مکه بیاید.[26] جنگی روانی كه عروه آن را ایجاد نموده بود، نتیجه معكوس داد و تأثیر آن در جبهه داخلی قریش آشكار گردید؛ زیرا بعد از اینكه عروه سیمای صادق یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم و محبت، اطاعت، آمادگی، روحیه قوی و توان رزمی آنان را مشاهده نمود و نزد قریش برگشت، مشاهدات خود را برای آنها بازگو كرد و آنها را از جنگ با مسلمانان بر حذر داشت و این امر باعث تضعیف روحیه قریشیان گردید. آخر الامر اینكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به موفقیت بزرگی از نظر سیاسی، تبلیغاتی و نظامی دست یافت و توانست در تصمیم قاطع و آرای یكپارچه ملت قریش، ضعف و پراكندگی به وجود آورد.[27] 3- حُلیس بن علقمه سفیر قریش پس از شکست مذاکرات عروه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قریش، حُلیس بن علقمه كنانی را نزد ایشان فرستادند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم با اطلاع از این امر فرمود: او از قومی عبادتگذار است بنابراین، حیوانات قربانی را در معرض دید او قرار دهید[28] و دستور داد تا همه با صدای بلند، «لبیك» بگویند. حُلیس با مشاهده شتران قربانی كه قلاده به گردن آنها آویزان بود از همان جا نزد قریش برگشت و بر آنان اعتراض كرد كه چرا نمیگذارند شتران قربانی را به قربانگاه بیاورند و ذبح نمایند و زائران بیت الله الحرام كه در لباس احرام به سر میبرند و لبیك میگویند، وارد مسجد الحرام بشوند. او به صراحت، این موضعگیری قریش را ظالمانه توصیف كرد و این امر را یادآور گردید كه در این زمینه هیچ گونه كمكی به آنها نخواهد كرد[29]. و بدین صورت جبهه داخلی قریش، با شکستی جدید مواجه گردید و بخش بزرگی از نیروهای خود را از دست داد؛ زیرا حُلیس، سردار احابیش بود كه همپیمان قریش بودند. سران قریش به حُلیس گفتند: آنچه تو از محمد صلی الله علیه و سلم و یارانش مشاهده كردهای، صحنهای ظاهری بوده و واقعیت چیزی دیگر است. پس بهتر است ما را به حال خود واگذاری تا در این مورد چارهای بیندیشیم.[30] این امر بیانگر میزان بصیرت و آگاهی و شناخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم است كه به خصوصیات شخصیتهای مهم مكه آگاهی داشت و با هر كدام از آنان براساس خصوصیات اخلاقی آنان، برخورد مینمود؛ چنانكه با دیدن حُلیس، فرمود: او كسی است كه مقدسات را تعظیم مینماید. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از این ویژگی حُلیس، هدف اصلی خود را از آمدن به مكه بیان نمود. حُلیس، از سردارانِ معروف اعراب و شخصیتی ممتاز بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با این عملكرد توانست نظریه این سردار بزرگ را به نفع خود تغییر دهد؛ به گونهای كه او در مقابل قریش ایستاد و آنها را به خاطر برخوردشان با ایشان سرزنش نمود. 4ـ مكرز بن حفص سفیر قریش یكی از سفیران اعزامی قریش برای مذاکره با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مكرز بود؛ چنانكه امام بخاری نقل میكند كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با مشاهده مكرز، فرمود: او مكرز و مردی فاجر است. مكرز در حال مذاكره با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود که سهیل بن عمرو وارد آن مجلس گردید. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: «قد سهل لكم من أمركم» كار شما با آمدن سهیل، آسان شد[31]. داستان سهیل را در صفحات بعدی به تفصیل بیان خواهیم كرد. سفیران اعزامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به سوی قریش و به اسارت در آمدن برخی از مشركان: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز تصمیم گرفت سفیری نزد قریش بفرستد تا این امر را به اثبات برساند که آنان برای جنگ نیامدهاند و فقط قصد تعظیم و طواف خانه كعبه را دارد و بعد از ذبح نمودن قربانیهای خودشان، به مدینه بر میگردند و برای این منظور، خراش بن امیه خزاعی را سوار بر شتری نزد قریش فرستاد. هنگامی كه خراش وارد شهر مكه شد، آنها به او حمله كردند و شترش را پی كردند و خواستند او را به قتل برسانند ولی طایفه احابیش مانع شدند و او را نجات دادند. آن گاه خراش نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برگشت و ماجرا را برای ایشان بیان نمود. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تصمیم به اعزام سفیر دیگری جهت مذاكره با قریش و متقاعد ساختن آنان گرفت و برای این منظور، عمر بن خطاب رضی الله عنه را انتخاب نمود. عمر رضی الله عنه گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! دستور شما را اطاعت مینمایم[32]، اما به نظر من بهتر است، عثمان رضی الله عنه را بفرستید؛ زیرا از طایفه او افراد زیادی در مكه وجود دارد و او نزد آنان محترم و محبوب است و كسی نمیتواند به او آسیبی برساند، اما از طایفه من كسی در آنجا نیست و میترسم كه مرا به قتل برسانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیشنهاد عمر رضی الله عنه را پذیرفت و عثمان رضی الله عنه را فرستاد و گفت: نزد قریش برو و به آنها بگو كه ما برای جنگ نیامدهایم؛ بلكه به قصد تعظیم و رعایت حرمت خانه خدا و برای طواف آن آمدهایم و با خود قربانی آوردهایم و بعد از انجام مناسک قربانی به مدینه بر خواهیم گشت. عثمان رضی الله عنه براساس ماموریتی که به او محول گردیده بود، به سمت مکه حرکت نمود. وقتی به مكانی به نام «بلدح» رسید، گروهی از قریش را در آنجا دید. گفتند: كجا میروی؟ گفت: مرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به سوی شما فرستاده است. او شما را به سوی خدا و اسلام فرا میخواند، تا همه تابع اسلام گردید؛ زیرا به زودی خدا دینش را پیروز و پیامبرش صلی الله علیه و سلم را غالب میگرداند و یا اینكه دست از دشمنی با او بر دارید و بگذارید كه دیگران با او چه میكنند؛ پس اگر بر او پیروز شدند، شما هم به آرزویتان میرسید و اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر آنها پیروز شد، آنگاه شما دو راه پیشرو دارید یا اینکه اسلام را میپذیرید و یا اینکه همه یكپارچه با او به جنگ و مبارزه بر میخیزید؛ البته جنگ شما را نابود كرده و بهترینهای شما را از نابود ساخته است ... عثمان رضی الله عنه به گفتگوی خود با آنها ادامه داد و سخنانی بر زبان آورد كه برای آنها خوشایند نبود. سرانجام پاسخ آنها این بود: ای عثمان رضی الله عنه آن چه را گفتی، شنیدیم. به خدا چنین نیست كه تو پنداشتهای، ما به هیچ وجه نخواهیم گذاشت او با توسل به زور وارد مكه بشود. برگرد و به او بگو كه هرگز چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. آن گاه از میان آنان، ابان بن سعید بن عاص برخاست و به عثمان رضی الله عنه خوش آمد گفت و او را پناه داد؛ چنانكه عثمان رضی الله عنه با حمایت او وارد شهر مكه شد و نزد تمامی سران قریش رفت و با آنها مذاكره كرد اما پاسخ تمام آنها این بود كه به خدا! هرگز به او اجازه نمیدهیم وارد مكه بشود.[33] مشركان به عثمان رضی الله عنه پیشنهاد كردند تا كعبه را طواف نماید، اما عثمان رضی الله عنه نپذیرفت[34]. همچنین او نزد مسلمانان مستضعف مكه رفت و به آنها مژده فتح و پیروزی داد[35]. آنها نیز سلام و پیغام فرستادند. در جریان مذاكرات، روابط مسلمانان و مشركان عادی شده بود، آنها در میان صفوف یكدیگر میرفتند و باهم ملاقات میكردند. تا اینكه درگیری مختصری توسط دو نفر آغاز شد و به سنگاندازی و شلیك تیر به سوی همدیگر منجر گردید و باعث شد كه هر كدام از دو گروه، افرادی را از گروه مقابل به اسارت بگیرند چنانكه قرآن نیز به این جریان اشاره كرده و فرموده است: { وَهُوَ الَّذِی كَفَّ أَیدِیهُمْ عَنْكُمْ وَأَیدِیكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّه مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَیهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا (٢٤) } (فتح، 24) «او بود كه دست آنان را از شما و دست شما را از آنان در وادی مكه كوتاه نمود. بعد از اینكه شما را بر آنان چیره ساخته بود و خدا به آنچه عمل میكنید آگاه است.» امام مسلم در مورد سبب نزول این آیه روایتی نقل كرده است كه حدود هشتاد نفر از مشركان مكه از كوه تنعیم بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و اصحابش رضی الله عنهم فرود آمدند و قصد حمله غافلگیرانه به آنها را داشتند، اما قبل از اینكه موفق به حمله بشوند، توسط مسلمانان دستگیر شدند و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آورده شدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم آنها را بخشید و آزاد كرد. آن گاه این آیه نازل گردید.[36] سلمه بن اكوع رضی الله عنه میگوید: روابط ما با مشركان عادی شد و نزد همدیگر میرفتیم و با هم مینشستیم؛ چنانكه من برای استراحت زیر درختی دراز كشیده بودم كه چهار نفر از مشركان مكه به آنجا آمدند. و سخنانی در مورد پیامبر اکرم رضی الله عنه گفتند كه برای من خوشایند نبود. بنابراین با اعتراض، از آنجا برخاستم و آن طرفتر زیر درختی دراز كشیدم. آنها شمشیرهای خود را به درخت آویزان كردند و زیر آن خوابیدند. دیری نگذشت كه یكی از مسلمانان بانگ برآورد و گفت: ای مهاجران! ابن زنیم رضی الله عنه كشته شد. سلمه رضی الله عنه میگوید: من فوراً شمشیر خود را برداشتم و نزد آن چهار نفر رفتم و در حالی كه خواب بودند، شمشیرهایشان را نیز برداشتم و گفتم: به خدا اگر سر بلند كردید، چشمهایتان را با نوك شمشیرم بیرون خواهم آورد؛ سپس آنها را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آوردم. عمویم، عامر رضی الله عنه نیز مكرز عبلاتی را دستگیر نموده بود نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آورده بود. و جمعاً حدود هفتاد نفر از مشركان دستگیر شده بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همه را بخشید و آزاد كرد[37]. آن گاه این آیه نازل گردید: { وَهُوَ الَّذِی كَفَّ أَیدِیهُمْ عَنْكُمْ وَأَیدِیكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّه مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَیهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا (٢٤) } (فتح، 24) ابن كثیر میگوید: تسلط پیدا نکردن مشرکان بر مسلمانان، منتی بود كه خدا بر مسلمانان ارزانی داشت و آنها را از گزند مشركان نجات داد و باز داشتن مؤمنان از نیز صلحی را موجب گردید كه برای مؤمنان، عافیت و خیر دنیا و آخرت را در برداشت.[38] «كف» یعنی بازداشتن، جلوگیری كردن و گرفتن دست كسی. «ببطن مكه» جمهور مفسران در مورد این قول خداوند: برآنندكه مراد از بطن مكه، همان حدیبیه میباشد كه نزدیكترین مكان به مكه است.»[39] بیعت الرضوان هنگامی كه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خبر رسید که عثمان رضی الله عنه توسط مشرکان مكه كشته شده است، ایشان یاران خود را فرا خواند و از آنان بر جنگ و مبارزه و مرگ بیعت گرفت[40]. آنها بیدرنگ با او بیعت كردند و آماده كارزار شدند، به جز فردی از منافقان به نام جد بن قیس كه از بیعت خودداری نمود[41]. در روایت دیگری از بخاری آمده است كه از آنها بیعت بر صبر و استقامت گرفت[42] و در روایت مسلم آمده است كه بیعت برفرار ننمودن از جنگ فرار گرفت[43] كه این سه مورد با همدیگر تعارضی ندارند؛ زیرا بیعت گرفتن بر مرگ، مستلزم صبر و استقامت است.[44] نخستین كسی كه با ایشان بیعت كرد، ابوسنان عبدالله بن وهب اسدی رضی الله عنه بود؛ سپس تمامی مسلمانان حاضر بیعت كردند و سلمه بن اكوع رضی الله عنه سه بار بیعت كرد.[45] در پایان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دست راست خود را بلند كرد و گفت: این دست عثمان رضی الله عنه است و آن را بر دست دیگر خود گذاشت.[46] تعداد اصحابی كه زیر درخت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بیعت كردند، هزار و چهارصد نفر بود.[47] قرآن نیز از این بیعت سخن به میان آورده و فضل كسانی را كه در آن شركت داشتند، بیان نموده است كه برخی از این آیات را ذکر مینماییم. 1- خداوند میفرماید: { إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا ینْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا (١٠)}(فتح، 10) «بیگمان کسانی که در بیعه الرضوان باتو پیمان میبندند، در حقیقت با خدا پیمان میبندند و در اصل دست خدا بالای دست آنان است. هر کس پیمانشکنی کند، به زیان خود پیمانشکنی میکند و آن کس که در برابر پیمانی که با خدا بسته است، وفادار بماند و آن را رعایت بدارد، خدا پاداش بسیار بزرگی به او عطا میکند.» در این آیه، کسانی که در بیعت رضوان شرکت داشتهاند، مورد تحسین و تجلیل قرار گرفتهاند و خداوند بیعت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را بیعت با خدا دانسته است كه این بیانگر شأن و منزلت والای شركت كنندگان در این بیعت است. ابن قیم میگوید: در این سخن خدا، بیندیشید كه میفرماید: { إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَكَ إِنَّمَا یبَایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ } وقتی آنها دست خود را بر دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه سفیر و نماینده مستقیم خدا است، گذاشتند، گویا با خدا بیعت كردند و دست خدا هم از فراز آسمانها و عرش، بالای دستهای آنان قرار گرفته بود.[48] 2- همچنین خداوند، به صراحت اعلام داشته كه از آنان راضی است: { لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَه فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَه عَلَیهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا (١٨)وَمَغَانِمَ كَثِیرَه یأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا (١٩) } (فتح، 18-19) «به تحقیق، خداوند از مومنانی كه با تو زیر درخت بیعت كردند، راضی شد و آنچه را در دلهای آنان بود، دانست؛ پس برای آنان آرامش نازل نمود و پیروزی نزدیكی پاداششان داد. همچنین غنیمتهای فراوانی كه بدست خواهند گرفت و خدا غالب و با حكمت است.» در این آیات، خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و سلم اعلام داشت كه ای محمد صلی الله علیه و سلم ! خداوند از مؤمنانی كه زیر درخت با تو بر مبارزه، استقامت و مرگ بیعت كردند، راضی شد؛ زیرا خدا از آنچه درون سینهها نهفته است، آگاه است و دانست كه اینها از صمیم قلب و با نیت صادق با تو بیعت كردند. { فَأَنْزَلَ السَّكِینَه عَلَیهِمْ} پس خدا به آنان آرامش و استقامت بخشید و پیروزی نزدیكی را كه فتح خیبر است، به عنوان پاداش به آنها عطا نمود. طبری در مورد آیه {وَمَغَانِمَ كَثِیرَه یأْخُذُونَهَا} میگوید: خدا به عنوان پاداش كسانی كه زیر درخت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بیعت كردند، از آنان خشنود گردید و به آنها آرامش و استقامت بخشید و آنان را به پیروزی نزدیكی مژده داد؛ چنانكه دیری نگذشت كه خیبر فتح گردید و پس از آن همواره شاهد پیروزی و موفقیت و نعمت بودند تا اینكه مكه فتح شد و پس از آن شهرها و مناطق دیگری فتح گردید و مسلمانان پیشرفتهای مسلمانان روز به روز افزایش یافت بنابراین وعده خداوند تحقق یافت آنجا که فرمود: {وَمَغَانِمَ كَثِیرَه یأْخُذُونَهَا}.[49] 3- خداوند، شركت كنندگان بیعت الرضوان را ملزم به كلمه تقوا كه همان كلمه توحید است ساخته و خاطرنشان كرده است كه آنها اهل این كلمه بوده و شایستگی آن را داشتهاند. چنانكه میفرماید: { إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیه حَمِیه الْجَاهِلِیه فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَه التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِیمًا (٢٦)} (فتح، 26) «آن گاه که کافران، تعصب و نخوت جاهلیت را در دلهایشان جای دادند، خدا اطمینان خاطری بهره پیغمبرش و بهره مومنان کرد. همچنین خدا، ایشان را بر روح ایمان ماندگار کرد و آنان از هر کسی دیگر سزاوارتر برای پروا از خدا و برازنده آن بودند و خدا از هر چیزی آگاه و بر هر کاری تواناست.» برخی از فضائل شركتكنندگان بیعت الرضوان را از دیدگاه قرآن بیان نمودیم، اما احادیث زیادی نیز در این باره وجود دارد كه به ذکر برخی از آنها میپردازیم: الف ـ جابر بن عبدالله رضی الله عنه میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در روز حدیبیه خطاب به مسلمانان گفت: «شما بهترین افراد روی زمین هستید.» جابر رضی الله عنه میگوید: تعداد ما در آن روز هزار و چهارصد نفر بود و اگر چشمانم میدید، جای درخت را به شما نشان میدادم.[50] این حدیث، بیانگر فضل و برتری شركتكنندگان بیعت الرضوان است و در آن زمان این فضیلت شامل تعداد زیادی از مسلمانان در مدینه و مكه نگردید. برخی از این روایت به برتری علی رضی الله عنه بر عثمان رضی الله عنه استدلال مینمایند میگویند: علی رضی الله عنه در بیعت الرضوان شرکت داشت اما عثمان رضی الله عنه در این بیعت حضور نداشت بنابراین، علی رضی الله عنه بر عثمان رضی الله عنه برتری دارد، اما استناد چنین استدلالی باطل است؛ زیرا اولاً این بیعت به خاطر انتقام خون عثمان رضی الله عنه گرفته شد؛ ثانیاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دست خود را به نمایندگی از عثمان رضی الله عنه بر دست دیگرش گذاشت و بیعت كرد بنابراین، عثمان رضی الله عنه نیز در این بیعت فضایلی را کسب نمود که دیگران از آن بهرهمند گردیدند.[51] ب - جابر بن عبدالله رضی الله عنه میگوید: اممبشر به من خبر داد كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نزد حفصه فرمود: «انشاء الله هیچ كدام از شركتكنندگان بیعت الرضوان وارد دوزخ نمیشوند. حفصه گفت: خداوند میفرماید: { وَإِنْ مِنْكُمْ إِلا وَارِدُهَا }یعنی همه شما وارد آن میشوید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این آیه را تلاوت فرمود: { وَإِنْ مِنْكُمْ إِلا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِیا (٧١)ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیا (٧٢)} (مریم، 71-72) «همه شما وارد آن خواهید شد و این قضیهای حتمی نزد پروردگارت میباشد. سپس ما پرهیزگاران را نجات داده، ستمكاران را در آن ذلیلانه رها میسازیم.» نووی میگوید: علما در مورد این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه فرمود: انشاء الله هیچ كدام از آنها وارد دوزخ نمیشود، گفتهاند: این بدان معنا است كه قطعاً هیچ یكی از آنها وارد دوزخ نخواهد شد و كلمه انشاء الله، به خاطر تبرك گفته شده است نه به خاطر شك و تردید. و در جواب استدلال حفصه رضی الله عنها كه گفت: خداوند فرموده است: { وَإِنْ مِنْكُمْ إِلا وَارِدُهَا} پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: خداوند در ادامه این آیه فرموده است:{ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا}. در اینجا ما به نوعی مناظره و سؤال و جواب علمی بر میخوریم؛ زیرا هدف حفصه تردید سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نبود بلكه هدف وی فهم این آیه بود؛ چنانكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هدف این آیه را عبور بر پل صراط دانست كه روی دوزخ نصب شده است. آن گاه دوزخیان به داخل آتش میافتند و بهشتیان با عبور از آن، وارد بهشت می شوند.[52] ج ـ امام مسلم از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایتی نقل می كند كه فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در حدیبیه به ما گفت: هر كسی كه از شما از این گردنه (حدیبیه مشرف به مكه) عبور بكند، گناهانش مانند گناهان بنی اسرائیل بخشوده خواهد شد. جابر رضی الله عنه میگوید: نخستین دستهای كه از آن عبور نمود، سواركاران ما (خزرج) بودند، بعد از آن تمامی مردم از آنجا عبور كردند. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: گناهان همه شما بخشیده شد به جز صاحب شتر سرخ. جابر رضی الله عنه میگوید: او مردی بود كه دنبال شترش میگشت. ما نزد او رفتیم و گفتیم: بیا تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای تو طلب آمرزش نماید. گفت: به خدا برای من یافتن شترم بهتر از دعای سرور شما است.[53] این حدیث بیانگر فضیلت بزرگی است شركتكنندگان بیعت حدیبیه به آن نائل آمدند و آن عبارت از مغفرت و آمرزش الهی است كه آنان به خاطر اخلاص و اطاعت خدا و رسول صلی الله علیه و سلم مستحق آن گردیدند.[54] شركتكنندهگان صلح در حدیبیه دارای ویژگیهای مهمی هستند. چرا که آنها بهترین افراد امت محمد صلی الله علیه و سلم بودند كه خدا از آنان راضی شده بود و هیچ كدام از آنها به دوزخ راه نخواهد یافت. و آنان از اهل بدر و کسانی بودند که در جهت هر دو قبله نماز خواندند. با تأمل در تعداد افراد مهاجران شركتكننده در این غزوه به این نتیجه خواهیم رسید که تعداد آنها در غزوه بدر، هشتاد و سه نفر بود، امّا در این غزوه تعداد آنان به هشتصد نفر رسیده بود و علت آن مسلمان شدن و گرویدن جوانان قبایل اطراف مدینه به جامعه اسلامی دانست؛ چرا که آنان با پذیرش اسلام، زیر پرچم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در میآمدند و در سفر و حضر، در ركاب ایشان علم و عمل و اخلاص و آموزشهای نظامی را میآموختند. از جمله این قبایل می توان به قبیله اسلم و غفار اشاره نمود؛ زیرا ابوذر غفاری صلی الله علیه و سلم كه از پیشگامان دعوت اسلامی است، بعد از اینكه مسلمان شد و به عنوان دعوتگر دین اسلام نزد قوم خود برگشت، بعد از غزوه احد با هفتاد خانواده از آنها به مدینه آمد. همچنین بریده بن حصیب اسلمی رضی الله عنه كه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم (در مسیر هجرت و) قبل از رسیدن ایشان به مدینه ملاقات نمود، با هفتاد نفر از افراد قومش مسلمان شد.[55] صلح حدیبیه و بازتاب آن مذاكره سهیل بن عمرو با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قریش با اطلاع از بیعت الرضوان و تصمیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و یارانش مبنی بر رویارویی با آنان، سهیل بن عمرو را با گروهی جهت مذاكره نزد آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرستادند[56]. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با مشاهده به سهیل فرمود: آنها او را برای صلح فرستادهاند.[57] سهیل از شخصیتهای بارز قریش و سیاستمدار و فردی تیزبین و سخنور و اندیشمند توانائی بود. بعد از بازگشت عثمان رضی الله عنه هر دو گروه در مورد بندهای صلح با یكدیگر گفتگو و مذاكره نمودند. مسایل و بندهای زیادی مطرح گردید، اما سرانجام بر قراردادی كه فقط چند بند را در بر میگرفت، صلح نمودند. همچنین بعد از نوشتن قرارداد برخی از بندهای این قرارداد مورد اعتراض سهیل قرار گرفت و توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اصلاح گردیدند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم به كاتب خود، علی رضی الله عنه ، دستور داد تا بنویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم» سهیل بن عمرو گفت: من رحمان را نمیشناسم، بنویس: «باسمك اللهم» صحابه رضی الله عنهم به سخنان سهیل اعتراض نمودند و گفتند: باید نام رحمان نوشته شود، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از آنجا كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تمایل به صلح داشت و خشونت را نمیپسندید، فرمود: اشكالی ندارد، بنویس: «باسمك اللهم.» سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دستور داد تا بنویسند: «هذا ما اصطلح علیه رسول الله صلی الله علیه و سلم » یعنی این قرارداد صلحی است كه توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، نوشته شده است. سهیل گفت: اگر ما تو را پیامبر اکرم میدانستیم، با تو مخالفت نمیكردیم و افزود كه ای محمد صلی الله علیه و سلم ! چرا از نوشتن نام خود و پدرت خودداری مینمایی و نام دیگری را ترجیح میدهی؟[58] این مرحله نیز اعتراض مسلمانان را برانگیخت، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به كاتب خود گفت: بنویس این قرارداد صلحی است كه محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم آن را نوشته است. همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با آنان توافق نمود كه اگر كسی از مشركان به صف مسلمانان پیوست، او را برگردانند، اما اگر فردی از مسلمانان به صف مشركان پیوست، او برگردانده نشود. آن حضرت صلی الله علیه و سلم تمامی این بندها را كه ظاهراً به نفع مشركان بودند، پذیرفت؛ چرا كه ایشان مصلحتهای مهمتری را مدنظر داشت. ضمن اینكه در پذیرفتن شرایط مذكور، مرتكب گناهی نشده بودند؛ زیرا «بسم الله» و «باسمك اللهم» در واقع با هم تفاوتی ندارد؛ همچنین توصیف ننمودن آن حضرت صلی الله علیه و سلم به رسول بودن به معنی سلب این صفت از ایشان نیست و نوشتن محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم نیز خلاف واقع نبود. همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد حكمت پذیرفتن این بندِ عهدنامه كه مسلمانان را موظف مینمود تا مشرکانی که به آنان پیوستهاند، بازگردانند و مشرکان در برابر مسلمانانی که به آنان پیوستهاند، وظیفهای ندارند، فرمود: هر كس از ما به آنها پیوست، خدا او را از ما دورتر نماید و هر كس از آنها نزد ما آمد و برگردانیده شد، به زودی خداوند فرجی خواهد بخشید كه آنها نیز در انتخاب دین خود آزاد باشند.[59] مفاد این عهدنامه عبارت بود از این بندهای دهگانه: 1- «باسمك اللهم.» 2- این قرارداد صلحی است كه محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم آن را با سهیل بن عمرو منعقد نموده است. 3- براساس این قرارداد تا ده سال مسلمانان و قریش در حالت صلح به سر خواهند برد. 4- از این پس هر كس از یاران محمد صلی الله علیه و سلم به مكه برای حج یا عمره و یا تجارت بیاید، مال و جانش در امان خواهد بود و همچنین اگر فردی از قریش به مدینه بیاید و یا از آنجا گذر نماید، در امان خواهد بود. 5- هر كس از قریشیان بدون هماهنگی با اولیای خود به محمد صلی الله علیه و سلم پیوست، باید برگردانیده شود، اما اگر كسی از یاران محمد صلی الله علیه و سلم آیین قریشیان را پذیرفت، قریشیان ملزم نیستند که آنان را بر گردانند. 6- براساس این قرارداد، قریش و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رازداران یکدیگر گردیدند بنابراین، نباید ما که رازدار همدیگریم، نه مال یكدیگر را به سرقت ببریم و نه بر همدیگر خیانت کنیم. 7- قبایل دیگر در پیوستن به محمد صلی الله علیه و سلم و یا به قریش آزاد هستند. (چنانكه طایفه خزاعه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و طایفه بنیبكر به قریش پیوستند.) 8- امسال محمد صلی الله علیه و سلم و یارانش بر میگردند و سال آینده برای سه روز وارد مكه میشوند و در این مدت، اهل مكه شهر را ترك میكنند و هر یك از مسلمانان مجاز خواهد بود كه با خود سلاح یك سواركار را همراه داشته باشد و بعد از آن حق ورود به مكه را ندارند. 9- قربانیهایی كه مسلمانان همراه خود آوردهاند به جایگاه برده نشود و در آنجا ذبح نگردد. 10- بر این قرارداد گواهانی از مسلمانان و همچنین گواهانی از مشركان تعیین گردیدند كه مسلمانان عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن سهیل بن عمرو، سعد بن أبی وقاص، محمد بن مسلمه و علی بن ابیطالب رضی الله عنهم اجمعین. و مشركان عبارت بودند از: مكرز بن حفص و سهیل بن عمرو.[60] این عهدنامه با توجه به مذاکراتی که صورت گرفت و شرایطی که در آن اتخاذ گردید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز مفاد آن را پذیرفت، اساس و پایهای برای قراردادهای اسلامی و نمونه بینظیری از قراردادهای دولتی محسوب میشود. این عهدنامه در حالی منعقد گردید كه توان نظامی مسلمانان از قریش قویتر بود و قادر به پذیرفتن شرایط دشمن بودند و توانایی مبارزه را با آن داشتند؛ چنانكه اكثر یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از این صلح ناراضی بودند، اما در مقابل عملی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم انجام داده بود، چارهای جز تسلیم و پذیرش نداشتند. زیرا میدانستند كه تصرفات ایشان از وحی الهی سرچشمه میگیرد. حتی آن حضرت صلی الله علیه و سلم در مقابل پرخاشگری و سختگیریهای سفیر طرف مقابل از خود نرمی، مهربانی و بزرگواری نشان میداد تا به هدف نهایی خود كه اسلام نیز در پی تحقق آن است، برسد كه عبارت بود از: صلح و صفا و حفاظت خونها تا شاید این قوم براساس واقعیتهای موجود، حق را بپذیرند و كلام خدا را بشنوند. و دعوت وارد مرحله جدیدی گردد که پیشروی آن براساس مذاكره و ملاقات با مردم صورت گیرد. با دقت و تأمل در مفاد این عهدنامه نتایج زیر حاصل میگردد: 1- عهدنامه با نام خدا آغاز گردید؛ چنانكه مقررات بین المللی نیز میگوید: عهدنامه میبایست با كلماتی آغاز گردد كه مورد اتفاق هر دو طرف باشد. در اسلام نیز عهدنامهها با نام خدا آغاز میگردد؛ زیرا او نگهبان و حسابگر و ناظر تمامی اعمال است و از نیتها و رازِ دلها آگاه است. و نام خدا، كلمهای مقدس است كه محبت آن در قلب همه مؤمنان و حتی در قلب كسانی كه التزامی به دین و معتقدات ندارند، این محبت وجود دارد. گرچه اخیراً بعضی از بیخردان تلاش مذبوحانهای انجام دادهاند تا به جای نام خدا، نام ملت و وطن را در سرآغاز بنویسند، اما كسی كه به خدا ایمان دارد، نام هیچ كس را بر نام خدا ترجیح نخواهد داد. 2- بعد از نام خدا، نام دو طرف عهدنامه نوشته شد؛ چنانكه قوانین بینالمللی نیز بر این امر اتفاق نظر دارند كه در قراردادها پس از نوشتن سرآغاز، نام دو طرف قرارداد نوشته شود. 3- سپس اسباب و انگیزه عهدنامه كه همان صلح و آتش بس بود، درج گردید كه این بند را قوانین بینالمللی نیز تأیید مینماید. ذكر اصل قرارداد و شروط آن؛ چنانكه در عهدنامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این امر رعایت گردید، از قوانین بینالمللی است. 4- این عهدنامه بیانگر جواز پیشنهاد صلح از طرف رهبر مسلمانان است؛ گرچه دشمن در ابتدا آن را پیشنهاد نكند. 5- صلح كردن با مشركان به گونهای كه ظاهراً به ضرر مسلمانان باشد، اما در واقع مصلحتهای بزرگتری مدنظر باشد، بلامانع است.[61] 6- خداوند صلح حدیبیه را فتح (پیروزی) نامید و این صلح، هم فتح و هم گشایش بود؛ چرا که دیدگاههای آنان نسبت به یکدیگر تغییر پیدا کرد. صورت ظاهری این صلح به گونهای طراحی شده بود كه برای مسلمانان ناخوشایند بود، اما در واقع عزت و نصرتی برای آنان محسوب میشد؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میدانست كه پس از پذیرفتن این شرایط ناگوار، شرایط مساعد و خوبی فراهم خواهد شد.[62] 7- آنها بر این امر اتفاق كردند كه قبایل در پیوستن به دو طرف این عهدنامه آزاد هستند؛ چنانكه قبایل خزاعه و كنانه از این فرصت استفاده نمودند و هر كدام به یكی از دو طرف قرارداد پیوست. و به وضعیت نامطلوبی كه چندین سال در میان آنها حاكم بود، پایان دادند[63] و این امری است كه امروز هم در میان قوانین بینالمللی در روابط دولتها وجود دارد. 8- در پایان، با قید كردن نام برخی از افراد دو طرف به عنوان شاهدان این ماجرا، به صلحنامه رسمیت داده شد؛ چنانكه براساس قوانین بینالمللی نیز در پایان قراردادها مهر و امضاء دو طرف ثبت میشود. 9- از وساطت سردار احابیش، حُلیس بن علقمه، به جواز واسطه قراردادن شخص ثالث در انعقاد قراردادها پی میبریم و امروز قانون بینالمللی نیز این را تأیید مینماید؛ چنانكه در انعقاد صلح میان دو كشور از دولت دیگری كه بیطرف، است استفاده میشود. 10- صلحنامه و یا هر قرارداد دیگری میبایست در دو نسخه نوشته شود و هر نسخهای از آنها باید در اختیار یکی از این دو طرف نگهداری شود؛ چنانكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و نماینده قریش نیز به این امر مبادرت ورزیدند.[64] داستان ابوجندل رضی الله عنه و وفا به عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از مهمترین نتایجی که صلح حدیبیه در بر داشت وفای به عهد بود كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در این باره الگویی بینظیر بود و جدیت و صداقت عمل و پرهیز از فریب كاری را عملاً به نمایش گذاشت. با بررسی داستان ابوجندل، وفای به عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مشخص میگردد؛ چرا که بعد از انعقاد قرارداد صلح و قبل از نوشتن آن، ابوجندل رضی الله عنه كه فرزند سهیل بن عمرو بود، در حالی كه پاهایش با زنجیر بسته بود، نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و به مسلمانان پیوست. سهیل با دیدن فرزندش برخاست و او را با زنجیرهایش بدست گرفت و گفت: ای محمد صلی الله علیه و سلم ! قرارداد ما قبل از آمدن او پایان یافته و منعقد شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: راست میگویی. ابوجندل رضی الله عنه فریاد برآورد و گفت: ای مسلمانان! من به سوی مشركان برگردانیده میشوم تا مرا به خاطر دینم اذیت و آزار نمایند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم به ابوجندل رضی الله عنه دلداری داد و فرمود: نمیخواهیم عهد و پیمانی که با آنها بستهایم، نقض كنیم. و افزود كه ای ابا جندل رضی الله عنه ! صبر را پیشه كن و پاداش خود را از خدا به خواه، انشاء الله خدا برای شما مستضعفان راهی خواهد گشود.[65] به درستی كه جریان ابوجندل رضی الله عنه درسی بزرگ و با اهمیت برای مسلمانان و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بود كه آنها از این آزمایش پیروز و سر بلند بیرون آمدند و توانستند در حالی كه برادر دینی آنان در زنجیر كشیده میشد و خون از پاهایش میچكید و به سوی شكنجهگاه و زندان برده میشد، بر عواطف و احساسات خود غالب آیند. ابوجندل رضی الله عنه براساس دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم صبر را پیشه ساخت و پاداش خود را از خدا طلبید و مصداق این سخن پروردگار قرار گرفت كه میفرماید: { وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (٢)وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ وَمَنْ یتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَیءٍ قَدْرًا (٣) } (طلاق، 2-3) «هر كس كه از خدا بترسد، او برایش راهحلی پیدا خواهد كرد و از جایی كه انتظار نداشته، روزیاش میدهد و هر كه بر خدا توكل نماید، خدا او را بسنده است. همانا خدا فرمان خود را به انجام میرساند و هر چه را بخواهد، بدان دسترسی پیدا میكند. خدا برای هر چیزی زمان و اندازهای قرار داده است.» بنابراین، هنوز یك سال از صلح حدیبیه نگذشته بود كه ابوجندل رضی الله عنه و برخی از مسلمانان مستضعف توانستند از دست مشركان فرار كنند و به ابوبصیر ملحق شوند و به عنوان نیرویی توانا بر سر راه كاروانهای تجاری در مسیر شام قرار گرفتند و برای آنها ایجاد مزاحمت نمایند. كه در این مورد به تفصیل سخن خواهیم گفت. احترام پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به اعتراضکنندگان صلح حدیبیه بعد از انعقاد عهدنامه و قبل از نوشتن آن، گروهی از مسلمانان نسبت به مفاد آن اعتراض نمودند،آیا مسلمانان کسانی را که از قریش، اسلام را بپذیرند، به قریش برگردانند، اما قریش ملزم نیست که مسلمانانی که به قریش روی میآورند، برگردانند. به ویژه نسبت به بندهایی كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را ملزم میساخت و همچنین نسبت به توافقی كه براساس آن مسلمانان باید از همان جا به مدینه بر میگشتند، بدون اینكه به طواف کعبه بپردازند. طبیعی بود كه پذیرفتن این بندهای غیرمنصفانه بر مسلمانان دشوار بود و بیش از همه، عمر بن خطاب، اسید بن حضیر و سعد بن عباده رضی الله عنهم مخالفت خود را ابراز داشتند؛ چنانكه عمر بن خطاب رضی الله عنه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: مگر شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیستید؟ آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: بلی. گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ فرمود: بلی. گفت: مگر آنها مشرك نیستند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: بلی. عمر رضی الله عنه گفت: پس چرا ما این همه ذلت و زبونی را در دین خود بپذیریم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: من پیامبر خدا هستم و او را نافرمانی نمیكنم[66]. و طبق روایتی فرمود: من بنده و فرستاده خدا هستم. از دستور او سرپیچی نمیكنم و او هم مرا ضایع نمیكند.[67] عمر رضی الله عنه گفت: مگر شما به ما وعده ندادید كه كعبه را طواف خواهیم نمود؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: آری ولی من نگفتم كه حتماً امسال آن را طواف خواهیم کرد. آن گاه عمر رضی الله عنه نزد ابوبكر رضی الله عنه رفت و سخنان خود را تكرار كرد. ابوبكر رضی الله عنه در مقام نصیحت به عمر رضی الله عنه گفت: من گواهی میدهم كه او پیامبر خدا است و قضاوتش نیز حق است و خدا او را ضایع نخواهد كرد.[68] اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه تازه آرام گرفته بودند با جریان ابوجندل رضی الله عنه و برگردانیدن وی به سوی مشركان باری دیگر در حالتی بر آشفته و معترض و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مراجعه كردند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم این بار نیز با حوصله سخنان آنها را شنید و آنان را متقاعد ساخت كه این صلح به صلاح آینده اسلام و مسلمانان است و موجب پیروزی آنان را فراهم خواهد ساخت[69] انشاء الله به زودی خدا برای ابوجندل رضی الله عنه و امثال او راهی به سوی آزادی میگشاید؛ چنان كه آن چه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده بود به تحقق پیوست. نحوه رویارویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اعتراضات اصحاب و یارانش، بیانگر آن است كه آن حضرت صلی الله علیه و سلم به آراء اطرافیان خود احترام قائل بود و به آنها حق اعتراض میداد. تا رهبران کشورهای اسلامی در طول تاریخ با اطرافیان و رعایای خود این گونه برخورد نمایند تا آنها به ابراز رأی و اعتراض خود بپردازند؛ چرا که چنین امری، اسباب رشد جامعه و تكامل آن را فراهم میآورد. همچنین به میزان آزادی بیان و اندیشه در منطق پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پی میبریم. بنابراین در جامعه اسلامی بیان نمودن رأی و اندیشه امری آزاد تلقی میگردد و افراد جامعه میتوانند به استیضاح حاکم دولت اسلامی بپردازند و از او انتقاد كند و این كار نه كفر و نه كوششی برای براندازی نظام محسوب میشود كه كیفر آن سیاه چالهای زندان باشند.[70] بیرون شدن از لباس احرام و پیشنهاد امسلمه رضی الله عنه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بعد از نوشتن عهدنامه، خطاب به اصحاب و یاران خویش فرمود: برخیزید و قربانیها را ذبح كنید و سر بتراشید. این را سه بار تكرار كرد، اما كسی از آنها اقدام به این كار نكرد بنابراین صلی الله علیه و سلم وارد خیمهاش شد و نگرانی خود را به امسلمه گفت. امسلمه به آن حضرت صلی الله علیه و سلم پیشنهاد كرد كه نخست خود شما چنین كنید. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در ملأعام، شترش را قربانی كرد و سرش را تراشید و بعد از آن صحابه رضی الله عنهم در قربانی كردن و تراشیدن سر بر یكدیگر سبقت گرفتند.[71] بعضی از آنان سر تراشیدند و برخی موهای خود را كوتاه نمودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: رحمت خدا بر كسانی باد كه سرهای خویش را تراشیدهاند. صحابه رضی الله عنهم گفتند: پس آنهایی كه موهای خود را كوتاه نمودهاند چی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دوباره فرمود: رحمت خدا بر كسانی باد كه سرهای خویش تراشیدهاند. این سؤال و جواب تا سه مرتبه تكرار شد، در پایان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: بر كوتاه كنندگان نیز رحمت خدا باد.[72] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اقدام به قربانی شتری از ابوجهل نمود که حلقهای نقرهای در بینی داشت و با این كار در این صدد بود تا مشرکان را عصبانی نماید.[73] درسها و عبرتهای این حادثه 1- امسلمه از روحیه صحابه رضی الله عنهم متوجه این موضوع گردید كه آنها این دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را به حساب رخصت و استحباب گرفتهاند و آن را امری واجب نمیدانند چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه همیشه در كارهای خیر بر دیگران سبقت میگرفت، هنوز در احرام به سر میبرد و قربانی ذبح نكرده بود. بنابراین، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیشنهاد داد تا عملاً قبل از دیگران به این امر اقدام نماید؛ چنانكه وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قربانی ذبح نمود و سر تراشید، صحابه رضی الله عنهم بیدرنگ در حالی كه از یكدیگر سبقت میگرفتند، از احرام بیرون شدند و قربانی ذبح نمودند. همچنین از این داستان علاوه بر اینکه استحباب نظرخواهی از زن عاقل و اندیشمند استنباط میگردد جایگاه رفیع زن در اسلام نیز مشخص میگردد و این بر خلاف تبلیغات غیرمنصفانهای است كه میگویند: در اسلام حقوق زن رعایت نشده است. چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به عنوان حاکم جامعه اسلامی مشورت همسرش را پذیرفت و به آن ارج نهاد.[74] 2- اهمیت الگوی عملی: چنانكه یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قبل از اینكه آن حضرت صلی الله علیه و سلم وارد میدان عمل دستور ایشان را عملی نساختند، اما پس از اینكه به اشاره امسلمه به آنچه دستور داده بود، جامه عمل پوشاند، تمامی آنها فرامین ایشان را عملی ساختند. بنابراین، نمیتوان ارائه الگوی عملی در امور را انکار نمود.[75] 3- حكم كسی كه بعد از اراده حج و عمره، از آن باز داشته شود: عملكرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بعد از اتمام قرارداد صلح، بیانگر حكم كسی است كه از حج و یا عمره باز داشته میشود پس افرادی كه با مشكل و یا مانعی مواجه میگردند میبایست، قربانی خود را ذبح نمایند و از حالت احرام بیرون بیایند. و از نظر جمهور علما، كسی كه حج و عمره نافلهای اراده كرده است و با مشكلی مواجه میشود، لازم نیست كه قضای حج و عمره را به جای آورد، اما حنفیها معتقد هستند كه قضای آن لازم و ضروری است به این دلیل که تمامی افرادی كه در این سفر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودند، سال آینده در عمره القضا شركت داشتند به جز كسانی كه وفات کرده و یا شهید شده بودند.[76] بازگشت به مدینه و نازل شدن سوره فتح پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تصمیم گرفت از حدیبیه به سوی مدینه حركت نماید، در این اثنا، سوره فتح بر او نازل گردید و خداوند فرمود: {سَیقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الأعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا یقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَیئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا (١١) } (فتح، 11) «به زودی متخلفین (از جهاد) به تو خواهند گفت: به خاطر مشغولیت با مالها و فرزندان خود نتوانستیم با شما بیاییم. پس برای ما طلب آمرزش نمایید. با زبانهای خود چیزهایی میگویند كه در دلهایشان نیست. بگو : اگر خدا بخواهد به شما ضرر یا فایدهای برساند، چه كسی جلوی آن را خواهد گرفت، بلكه خدا به آنچه عمل میكنید آگاه است.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بعد از نازل شدن این آیات، بسیار خوشحال گردید و فرمود: دیشب بر من سورهای نازل گردید كه از آنچه خورشید برآن طلوع میكند، برایم محبوبتر است[77]. صحابه رضی الله عنهم به آن حضرت صلی الله علیه و سلم تبریك گفتند و پرسیدند درباره چه نازل شده است؟ آن گاه این آیه نازل گردید: {لِیدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیكَفِّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِیمًا (٥) } (فتح، 5) «تا خدا مردان و زنان مومن را وارد باغهایی بنماید كه زیر آنها نهرها جاری است. در آن جاودانه خواهند ماند و تا خدا گناهانشان را نابود گرداند و این نزد خدا رستگاری بزرگی است.» بعد از نزول این آیه، اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نزد ایشان رفتند. ایشان سوار بر مركب خود در محلی به نام «كراع غمیم» ایستاده بود و سوره فتح را برای آنان تلاوت می نمود و فرمود: } إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِینًا { مردی گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! آیا این فتحی است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: آری، به خدا سوگند این فتحی است[78]. بر این اساس غم و ناراحتی یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به هلهله و شادی تبدیل شد و آنها به این نتیجه رسیدند كه در هر صورت باید تسلیم امر خدا و پیامبرش صلی الله علیه و سلم گردید؛ چرا که این امر، به نفع آنان و دعوت اسلامی خواهد بود.[79] قرآن در سوره فتح از حادثه بزرگ حدیبیه سخن گفت و به شیوهای خاص به بیان رویدادهای این غزوه پرداخت؛ چنانکه صلحی را که در حدیبیه اتفاق افتاد، با آنکه چنگی در آن رخ نداد، فتح بزرگ نامید. با توجه به اسباب نزول سوره فتح، در مییابیم كه این سوره بعد از صلح حدیبیه و در مسیر بازگشت به مدینه نازل گردیده است؛ یعنی، بعد از آنكه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و مسلمانان وقایع تلخ و تجربههای بزرگی مانند، آمدن برای انجام عمره، بر خورد با مشركان، بیعت رضوان و صلحی كه برای همگان نا خوشایندبود، کسب کرده بودند. قرآن این صلح، را فتحی آشكار نامید و پذیرفتن این صلح را از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، امری درست دانست. همچنین قرآن بیان میدارد كه توفیق الهی شامل حال مسلمانان شد كه به آنها صبر و حوصله و تحمل داد كه آخر الامر صلح را پذیرفتند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیروی نمودند؛ چنانكه میفرماید: { هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَه فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَكِیمًا (٤) } (فتح، 4) «او بود كه در دلهای مومنین آرامش انداخت تا ایمانشان افزایش یابد و خدا دارای لشكریانی در آسمانها و زمین است و خدا دانا و با حكمت است بدین صورت قرآن بیان میداد كه خدا، سكینه و آرامش نازل كرد تا آنها فضل خدا را از یاد نبرند و همواره شكرگزار او باشند.» همچنین قرآن به بیعت صحابه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر مرگ، اشاره نمود و آن را تحسین كرد و بیعتی با خدا داشت چنانکه میفرماید: بدین صورت به ویژگی قرآن در بیان نمودن رویدادهای غزوهها پی میبریم؛ چراكه قرآن در خلال بیان آن، به بیان حقایق نیز میپردازد و عقاید را تصحیح مینماید و نفوس را تربیت میكند و پرده از چهرههای منافقین برمیدارد و مسلمانان را به فتحی قریب مژده میدهد و عذر كسانی را كه نتوانستهاند در غزوه شركت نمایند، بیان داشته و عذر بعضی از آنان را موجه دانسته است؛ سپس در حالی كه مسلمانان موفق به ادای عمره نشدند و در مسیر بازگشت به مدینه بودند، خداوند به بیان این موضوع پرداخت که خواب پیامبرش به واقعیت پیوسته است. و به زودی محقق خواهد شد؛ چنانكه میفرماید: { لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِینَ لا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِیبًا (٢٧) } (فتح، 27) «خداوند خواب را درست به پیامبرش نشان داده است، یقیناً شما به خواست خدا با امنیت در حالی كه سرهایتان را تراشیده یا كوتاه نمودهاید وارد مسجد الحرام خواهید شد. ولی خداوند چیزهایی میدانست كه شما نمیدانستید و به همین خاطر فتح نزدیكی (صلح حدیبیه) پیش آورد.» و سوره را با توصیف پیامبر و اصحابش به خصلتهای پسندیده پایان داد و فرمود: { هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا (٢٨)مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاه وَمَثَلُهُمْ فِی الإنْجِیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَه وَأَجْرًا عَظِیمًا (٢٩) } (فتح، 28-29) «خداست که پیامبر خود را همراه با رهنمون و آیین راستین فرستاده است تا آن را بر همه آیینها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه باشد. محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سر سخت و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند. ایشان را در حال رکوع و سجود میبینی. آنان همواره فضل خدای را میجویند و رضای او را میطلبند. نشانه ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است، این، توصیف آنان در تورات است و اما توصیف ایشان در انجیل چنین است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را بیرون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد به گونه ای که برزگران را به شگفت آورد تا کافران را به سبب آن خشمگین کند خداوند به کسانی از ایشان که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آموزش و پاداش بزرگی را وعده میدهد.» آیات كریمه فوق، سیمای واقعی اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را به تصویر كشیده است. قرآن با اسلوبی شگفتانگیز و خاص، تصاویری از حالتهای مختلف این جماعت برگزیده را به نمایش گذاشته است كه عبارتاند از: 1ـ آنها در تصویر نخست {أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ} معرفی شدهاند؛ یعنی، در مقابل كفار، قوی و سرسخت و در مقابل همدیگر مهربان و نرمخو هستند؛ در حالی كه كفار كسی جز پدران، برادران و نزدیكان آنها نیستند؛ ولی آنان در جهت رضای الهی از آنان بریدهاند اما در مقابل، نسبت به یكدیگر به خاطر وحدت دین و عقیده و اخوت اسلامی، مهرباناند. 2ـ در تصویر دوم به {رُكَّعًا سُجَّدًا {توصیف شدهاند، گویا این حالت همیشگی آنها است؛ چرا كه ركوع و سجده بیانگر عبادت است و آنها در همه حال تسلیم خدایند؛ پس در عبادت به سر میبرند و گویا همه وقت در ركوع و سجده هستند. 3ـ در تصویر سوم، حالت درونی آنها به نمایش گذاشته شده است: {یبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا} این تصویر بیانگر احساسات درونی آنها است؛ یعنی، بزرگترین آرزو و هدف آنان، کسب رضایت الهی است. 4ـ تصویر چهارم، سیمای ظاهری و آثار عبادت آنان را به نمایش میگذارد: {سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ }یعنی بر اثر سجده و عبادت، چهرههایشان نورانی گردیده است و آنان را به فروتنی و صفا و محبت واداشته است و در چهرههای آنان اثر كبر و غرور یافت نمیشود. ویژگیها و خصوصیاتی که از اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در قرآن بیان گردیده است، در تورات و انجیل نیز بیان گردیده است: چنانکه در تورات آمده است: {ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاه }همچنین خداوند، ذكر خیر آنها را در انجیل نیز بیان داشته است {وَمَثَلُهُمْ فِی الإنْجِیلِ }و در آنجا محمد صلی الله علیه و سلم و اطرافیانش به كشتزاری تشبیه شدهاند: {كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ }مانند كشتزاری كه خوشه بیرون زده و تنومند و قوی باشد. این زراعت به اندازهای زیبا و نیكو است كه در نظر كارشناسان زراعت (مؤمنان) زیبا و جذاب جلوه مینماید{ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ }و آنها را شگفتزده مینماید، اما در دل كافران، خشم، كینه و نفرت میآفریند.{ لِیغِیظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ }و آنها با دیدن پیامبر و اصحابش ناراحت و پریشان میشوند. بدین صورت خداوند ویژگیهای این جماعت برگزیده را برای همیشه در كتاب خود ثبت كرده است تا نمونه و الگویی برای نسلهایی باشد كه خواستار تحقق بخشیدن ایمان در زندگی خود میباشند. و مهمتر از تمامی موارد ذکر شده پاداشی است كه خداوند به آنها وعده داده و آن عبارت است از وعده مغفرت و اجر بزرگ: {وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَه وَأَجْرًا عَظِیمًا{. سید قطب میگوید: بار دیگر پس از گذشت چهارده قرن دوست دارم آن نسل برگزیده را مشاهده كنم و به تماشای مردان نیكبختی بنشینم كه رضایت و خشنودی پروردگار نصیب آنان گردید و با چشمان خود، اعتبار خود را در میزان خدا میدیدند و میشنیدند كه خدا از آنان خشنود شده و آنها را چنین گرامی داشته است. دوست دارم به آنان بنگرم كه از حدیبیه به سوی مدینه رهسپار شدهاند و در اثنای راه این سوره نازل میشود و برآنان تلاوت میگردد؛ چه حال و هوائی دارند! چه احساسی به آنها دست داده است! به یكدیگر مینگرند و آثار این نعمتها را در سیمای همدیگر میخوانند.[80] پس از صلح حدیبیه، اصحاب پیامبر در یافتند كه دعوت اسلامی وارد مرحله جدید و افق گستردهتری شده است بنابراین، میبایست این دین در چارچوب صلح و امنیت، بیشتر پیش روی و ترقی مینمود تا آنها در جنگ و مبارزه و با گذشت روزها، شاهد پیامدهای مثبت صلح حدیبیه میشدند كه مهمترین آنها عبارت بود از: 1- قریش با امضاء نمودن قرارداد صلح با مسلمانان، عملاً به كیان دولت اسلامی اعتراف نمود به گونهای که بعد از آن، قبایل اطراف و دیگر اعراب نیز، به دولت اسلامی به عنوان قدرتی مهم مینگریستند. 2- این صلح باعث ایجاد رعب و وحشت در دلهای مشركان و منافقان گردید به گونهای كه اكثر آنها به پیروزی حتمی اسلام در آیندهای نزدیك، یقین پیدا كردند. بنابراین، برخی از چهرههای مطرح قریش مانند خالد بن ولید و عمرو بن عاص اسلام را پذیرفتند. همچنین بادیهنشینان پیرامون مدینه، نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند و به خاطر شركت ننمودن در این غزوه عذر خواهی كردند. 3- این صلح و آرامش، فرصت خوبی برای معرفی و تبلیغ اسلام فراهم نمود و باعث پیوستن قبایل متعددی به اسلام شد، چنانكه امام زهری میگوید: اسلام قبل از صلح حدیبیه به چنین پیروزی بزرگی دست نیافته بود؛ زیرا قبلاً آنها فقط در میدان جنگ با مردم روبرو میشدند، ولی اكنون آنها در حالت صلح با مردم ملاقات و گفتگو مینمودند و سعی میكردند آنها را در مورد پذیرفتن اسلام، متقاعد سازند؛ چنانكه تعداد افرادی که در این دو سال به اسلام گرویدند، به اندازه؛ چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در غزوه حدیبیه با هزار و چهارصد نفر شركت كرد، اما دو سال بعد با ده هزار نفر جهت فتح مكه رهسپار گردید.[81] 4- مسلمانان بعد از اینکه از ناحیه دشمن اصلی خود (قریش) احساس امنیت نمودند، متوجه یهودیان و قبایل دیگر شدند؛ چنانکه بعد از صلح حدیبیه، غزوه خیبر اتفاق افتاد. 5- مذاكرات صلح باعث شد كه همپیمانان قریش، با مواضع مسلمانان آشنا گردند و به آنها تمایل پیدا كنند؛ چنانكه حلیس بن علقمه بعد از دیدن شتران قربانی مسلمانان و صدای لبیك گفتن آنها، نزد قریش برگشت و نظرش را این گونه مطرح كرد كه نباید مسلمانان از طواف خانه خدا باز داشته شوند. 6- صلح حدیبیه، زمینه ساز آمادگی برای غزوه موته گردیدكه گامی جدید برای نشر و تبلیغ دعوت اسلامی به خارج از شبه جزیره عربستان بود. 7- صلح حدیبیه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این فرصت را فراهم ساخت تا به پادشاهان فارس، روم و قبطیها نامه بنویسد و آنها را به اسلام دعوت نماید. 8- صلح حدیبیه راه را برای فتح مكه باز كرد؛ چنانكه ابن قیم میگوید: این صلح روزنهای برای فتح بزرگی بود كه خدا در آن، پیامبر و یارانش را سر بلند نمود و مردم دسته دسته وارد اسلام شدند و این سنت الهی است كه پیشاپیش وقایع بزرگ، مقدماتی را فراهم میسازند.[82] ابوبصیر و فرماندهی جنگهای تاکتیکی بعد از گذشت چند روز از صلح حدیبیه، ابوبصیر عتبه بن اسید، توانست از چنگال مشركان مكه فرار نماید و در مدینه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بپیوندد. قریش بلافاصله دو نفر را برای بازگردانیدن او نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستادند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم به ابوبصیر گفت: ما بر این امر با آنان تعهد امضاء نمودهایم و شایسته نیست كه پیمان خود را نقص نمائیم. بنابراین، تو نزد آنها برگرد انشاءالله به زودی خداوند راهی برای شما خواهد گشود. ابوبصیر گفت: ای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! تو مرا نزد مشركان قریش میفرستی تا مرا به خاطر دینم شكنجه كنند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: ابوبصیر! با اینها برو، انشاءالله خداوند برای تو و امثال تو راه نجات را خواهد گشود.[83] ابوبصیر با آن دو نفر به راه افتاد و مشاهده این صحنه، مسلمانان را نیز نگران ساخته بود، اما آنان چارهای نداشتند؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در وفا به عهد و پیمان بسیار پایبند بود؛ چنانكه قرآن نیز در بسیاری از آیات در مورد وفا به عهد تاكید میورزد: { وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلا تَنْقُضُوا الأیمَانَ بَعْدَ تَوْكِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیكُمْ كَفِیلا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (٩١) } (نحل، 91) «و به عهد خدا وقتی كه پیمان بستید، وفا كنید و سوگندها را بعد از بسته شدن آنها نقض ننمایید، در حالی كه خدا را كفیل یكدیگر قرار دادهاید. همانا خداوند میداند كه چه میكنید.» همچنین میفرماید: { وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤُولاً } (اسراء، 34) «به عهدها وفا نمایید؛ زیرا در مورد عهد و پیمان مورد بازخواست قرار خواهید گرفت.» بنابراین، وفا به عهد نزد مسلمانان، قانونی كلی از قوانین اسلام محسوب میگردد که عمل به آن واجب میباشد.[84] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر اساس پیمانی كه بسته بود، ابوبصیر را برگردانید، اما هنگامی كه ابوبصیر به ذوالحلیفه رسید، به یكی از آن دو نفر گفت: برادرم! شمشیرت واقعاً بُرنده است؟ او گفت: بلی و شمشیرش را به ابوبصیر داد و گفت: نگاه كن. ابوبصیر شمشیر را از نیام بیرون كرد و در فرصت مناسب، ضربهای بر آن شخص وارد كرد و او را كشت. وقتی نفر دوم این وضعیت را دید، فرار نمود و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رفت و گفت: دوست شما، رفیق مرا به قتل رسانید. لحظهای بعد، ابوبصیر در حالی كه شمشیر بر دوش داشت وارد شد و گفت: ای پیامبر اکرم! شما به وعده خود عمل كردید و مرا به آنها سپردید، اما خدا مرا نجات داد و از ترس دین خود از رفتن با آنها خودداری نمودم[85]. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «مادرش به عزایش بنشیند، اگر تنها نبود عجب جنگ افروزی است»[86] وقتی این را شنید، دانست كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باز هم او را تحویل آنها خواهد داد. بنابراین، از مدینه خارج شد و خود را به سیفالبحر رسانید[87]. بعد از مدتی، مسلمانان مستضعف ساكن در مكه با اطلاع از ابوبصیر و سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم که گفته بود: «عجب جنگ افروزی است اگر كسی با او همراه میشد» یكی بعد از دیگری از مكه به قصد سیفالبحر فرار میكردند و به ابوبصیر میپیوستند؛ چنانكه ابوجندل بن سهیل نیز به او پیوست و به تدریج گروهی مبارزه طلب تشكیل دادند و برای كاروانهای بازرگانی قریش به شام، مزاحمت ایجاد میكردند و اموال آنها را میربودند. سرانجام، قریش مجبور شدند در پیامی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بگویند: تو را به خدا و به حق خویشاوندی! ابوبصیر و همراهانش را نزد خود فراخوان و اگر به مدینه بیایند، ما كاری به كار آنها نخواهیم داشت. بدین صورت قریش از شرایط سخت و حساسی كه در حدیبیه مقرر كرده بودند، كوتاه آمدند و از آنجا که آنان در صدد دستیابی به قدرت و عزت بودند بنابراین، خداوند آنها را خوار و زبون گردانید.[88] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز كسی را نزد آنها فرستاد و آنان را به مدینه فرا خواند[89]. آنها كه حدود هفتاد الی هشتاد نفر بودند[90] به مدینه آمدند و با آمدن آنها قدرت و توان رزمی مسلمانان شدت یافت. البته رئیس این گروه، ابوبصیر، نتوانست با آنها بیاید زیرا نامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هنگامی به دست او رسید كه آخرین روزهای زندگی خود را سپری میكرد. داستان ابوجندل و ابوبصیر و رنجها و مشقتهایی كه آنان در راه دین و آرمان خود متحمل شدند و اخلاص، جهاد و استقامت آنان تا جایی كه توانستند مشركان مكه را به زانو در بیاورند، الگویی عملی و مناسب جهت استقامت و تلاش در امر عقیده میباشد. همان طور كه از این داستان نتیجه میگیریم كه گاهی برای یك فرد امری میسر است كه برای گروه و جماعت میسر نیست؛ چنانكه ابوبصیر و همراهانش توانستند ضربهای به مشركان مكه وارد نمایند كه برای دولت اسلامی به خاطر پیمانی كه بسته بود، امکان تحقق بخشیدن چنین ضربهای میسر نبود. اقدام ابوبصیر و همراهانش، امری نامشروع نبود؛ چرا که تقریر (سكوت) پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بدان مشروعیت میبخشید و برای ابوبصیر و همراهانش راهی جز اتخاذ همین شیوه مبارزه باقی نمانده بود. از آنجا که آنها در مكه تحت شكنجه و آزار مشركان بودند و اجازه هجرت و پیوستن به مدینه را نیز نداشتند. بنابراین، مجبور به فرار و سپس اتخاذ استراتژیای بودند كه بتوانند مشركان مكه را تحت فشار و ناامنی قرار بدهند و از این طریق به مطالبات خود برسند و شاید آنها این شیوه مبارزه خود را از فحوای كلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، استنباط نمودند[91] كه فرمود: «عجب جنگ افروزی است اگر كسی همراه او میشد.»[92] انسان ژرف بین، با بررسی این وقایع، به توجه و عنایت ویژه پروردگار نسبت به اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، پی میبرد كه آنها نخست اسباب توجه الهی به سوی خود را فراهم نمودند، آن گاه خداوند نیز آنها را شایسته توجه و عنایت خویش در آورد؛ چنانكه در آیات متعددی در قرآن صفات كسانی كه شایسته توجه و عنایت خدا، هستند بیان شده است. از جمله میتوان به این آیات اشاره نمود: { إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (١٢٨) } (نحل، 128) «خدا با كسانی است كه پرهیزگار بوده و نیكوكار باشند.» { وَلا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَه اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (٥٦) } (اعراف، 56) «در زمین بعد از اصلاح آن فساد مكنید و خدا را با ترس و امید بخوانید. همانا رحمت خدا به نیكوكاران نزدیك است.» { وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (٢) } (طلاق، 2) «و كسی كه از خدا بترسد، خدا برای او راه حلی خواهد گشود.» { وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (٦٩) }(عنکبوت، 69) «و كسانی كه در راه ما تلاش میكنند، ما آنها را به راههای خود راهنمایی میكنیم و خدا با نیكوكاران است.» از آنجا که صحابه دارای صفات و خصلتهای یاد شده در آیات فوق بودند بنابراین، مشمول عنایت و توجه الهی قرار گرفتند و بر این اساس این نتیجه استنباط میگردد که در هر زمان و مكان دیگری كه شخص یا ملتی، دارای این صفات و خصلتها باشد، یقیناً مشمول توجه و عنایت پروردگار قرار خواهد گرفت و این وعده خدا است كه هرگز خلاف آن ممكن نیست.[93] امتناع پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از بازگرداندن زنان مهاجر برخی از زنان مسلمان كه در سرزمین كفر (مكه) زندگی میکردند، تصمیم به هجرت گرفتند و به مدینه آمدند. در پیشاپیش زنان مهاجر، امكلثوم، دختر عقبه بن اَبی معیط، قرار داشت. اینها بعد از صلح حدیبیه هجرت نمودند. بنابراین، مشركان مكه خواستار بازگشت آنها به مكه شدند. آن گاه خداوند، این آیات را در مورد آنان نازل فرمود: { یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ یحْكُمُ بَینَكُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ (١٠) } (ممتحنه، 10) «ای مؤمنان! وقتی زنان مؤمن هجرت نموده نزد شما آمدند، آنها را بیازمایید. خدا بهتر از ایمان آنها آگاهی دارد. اگر شما آنها را مؤمن تشخیص دادید، پس آنان را نزد كفار برنگردانید. چرا كه آنان برای كافران و كافران برای آنان حلال نیستند و به شوهران كافرشان آن چه را كه هزینه كردهاند، بدهید و بر شما گناهی نیست كه با آنان ازدواج نمائید. به شرط اینكه مهریه آنان را پرداخت كنید و آنها را در بند (نكاح) كافران نگذارید. و شما از كافران هزینه زنان مرتد خود را جویا شوید و آنها از شما هزینه زنان مسلمان خود را جویا شوند. این دستور خداست و خدا دانا و با حكمت است.» ابن عباس میگوید: امتحان آنها عبارت بود از اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم و آیة: { لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یحِلُّونَ لَهُنَّ } بیانگر حرامبودن زنان مسلمان بر شوهران مشركشان میباشد؛ چنانكه قرطبی میگوید: پس آن چه آنها را بر شوهرانشان حرام میساخت، مسلمان شدن آنها بود، نه هجرتشان.[94] ابن کسر در مورد آیه {لا جُنَاحَ عَلَیكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ }میگوید: قرآن خطاب به مسلمانان فرمود: ازدواج با این زنان مهاجر، بلامانع است به شرطی كه مهریه آنان را بپردازید. وعده آنان به اتمام رسیده باشد.[95] {لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ } «آنها را همچنان به حساب نكاح با كافران نگه ندارید؛ بلكه با مسلمان شدن، در میان آنها تفرقه و جدایی افتاده است.» مفسران در مورد آیة: {وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا } میگویند: برخی از زنان مسلمان، مرتد شده و نزد كافران برگشته بودند و تعدادی از زنان مشركان، مسلمان شده و به مدینه آمده بودند. آن گاه خداوند به خاطر رعایت انصاف فرمود: شما مهریه زنانی را كه نزد شما آمدهاند، به شوهرانشان برگردانید و این حكم به اجماع امت، مخصوص همان حادثه مشخص بود و بعد از آن جنبه عملی پیدا نمینماید و ابن عربی نیز بر این عقیده است.[96] سپس قرآن در مورد آن دسته از مردان مسلمانی كه زنانشان مرتد شده و به كافران پیوسته بودند و شوهرانشان توانایی حق خود را نداشتند، فرمود: از اولین مال غنیمتی كه بدست میآورید، حق از دست رفته آنها را بپردازید.[97] در مورد این قسمت از عهدنامه که در آن مقرر گردیده بود كه اگر فردی از مشركان به مسلمانان پیوست، باید به مكه برگردانیده شود، بین مشرکان و پیامبر اکرم اختلاف نظر به وجود آمد؛ چرا که مشركان، زنان مهاجر را نیز مشمول این بند میدانستند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شامل گردیدن زنان مهاجر را به دلیل اینكه صیغهای كه در بند مذكور قید شده بود، مذكر است، قبول نداشت و خداوند نیز موقف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را تأیید و آیات فوق را نازل كرد كه مضمون آن این بود که هیچ یكی از زنان مهاجر كه بعد از صلح حدیبیه هجرت كردهاند، به مكه بازگردانیده نشود.[98] استاد محمد عزه دروزه میگوید: چنین به نظر میرسد كه برخی از زنان مسلمان كه قبل از صلح حدیبیه موفق به هجرت نشده بودند، فرصت را غنیبت شمردند و بعد از صلح حدیبیه، مخفیانه به مدینه هجرت نمودند. بستگان آنها بر اساس مفاد قرار داد صلح، به تعقیب آنان پرداختند و خواهان بازگشت آنها شدند. آن گاه آیات فوق نازل گردید و بازگردانیدن زنان مهاجر را ممنوع اعلام كرد. در مورد این مسئله که آیا در صلحنامه یادی از زنان مهاجر شده بود یا خیر، نظریههای متعددی وجود دارد و قول راجح این است كه در آنجا صیغه مذكر قید شده بود كه مشركان آن را شامل زنان نیز میدانستند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آن را شامل زنان نمیدانست تا اینكه این آیات نازل گردید و خداوند به طور قطع حكم بازگردانیدن آنان را بلامانع دانست.[99] استاد غزالی میگوید: «مسلمانان از بازگرداندن زنان مهاجر به مكه امتناع ورزیدند كه دلیل آن میتواند یكی از این دو امر باشد: یا بند مذكور در صلحنامه را مخصوص مردان میدانستند و یا اینكه آنان بر این باور بودند که اینها تحمل شكنجه و اذیت و آزار مشركان را ندارند و مانند ابوجندل و ابوبصیر نیز نمیتوانند فرار كنند و به مبارزه خود به صورت تاکتیکی ادامه خواهند داد، اما مهم آن است که ممنوعیت بازگرداندن زنان مهاجر را خداوند اعلام نمود.»[100] درسها، فواید و عبرتها غزوه حدیبیه سرشار از درسهای عقیدتی، فقهی، تربیتی و سیاسی است كه به بررسی برخی از آنهاخواهیم پرداخت: احكام مربوط به عقیده 1- گماردن محافظ برای رهبران اسلامی هنگام مذاکره بلامانع است محافظت مسلحانه مغیره بن شعبه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم هنگام گفتگو با سفیر مشركان بیانگر مجاز بودن محافظت نمودن فرد یا افرادی در كنار رهبر مسلمانان هنگام ملاقات با سفیران كافر است و این محافظت چه برای حفاظت جان و چه برای احترام وی باشد، اشكالی ندارد و با ممنوعیتی كه در حدیث آمده است كه «هر كس دوست داشته باشد، مردم برای او همچون مجسمههایی بایستند، جایگاه او دوزخ است[101] کاملاً متفاوت است. همان گونه كه تفاخر و اظهار بزرگی در شرایط عادی جایز نیست، در وضعیت جنگی بلامانع است[102]؛ چنانكه وقتی ابودجانه در احد به گونهای متكبرانه قدم میزد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: این راه رفتن را خدا نمیپسندد مگر در چنین مکانی.[103] 2- استحباب فال نیك گرفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در جریان صلح حدیبیه که سهیل بن عمر و برای انجام مذاكره نزد ایشان آمد، آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، آمدن او را به فال نیك گرفت و فرمود: «سهل امركم» (كار شما را آسان كرد) و این حدیث بیانگر این است كه فال نیك گرفتن بلامانع است.[104] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در حدیثی نیکویی میفرماید: طیره (بد فالی) حقیقت ندارد و بهترین نوع آن فال است. پرسیدند فال چیست؟ فرمود: كلمه ای است كه یكی از شما آن را میشنود.[105] و فرق میان این نوع فال با فال بد این است كه فال نیك بر اساس گمان نیكی كه بر خدا میرود، خوب بودن امری را ترجیح میدهد، اما فال بد، همیشه به بد بودن و مضر بودن اشیاء حكم میكند.[106] هنگامی که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از (طیره) سخن گفتند، فرمود: بهترین نوع آن فال نیك است و آن هم نباید مسلمانان را از كاری كه درصدد انجام آن بوده است، باز دارد و افزود: هر گاه یكی از شما دچار امری ناگوار گردید، بگوید: بارالها! خیر و خوبی از جانب توست و تو نیز بدیها را رفع مینمایی و هیچ قدرت و نیرویی در برابر توانایی تو وجود ندارد.[107] 3- اعتقاد كفرآمیز كسانی كه معتقدند به تأثیر ستارگان در بارندگی هستند خالد جهنی میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نماز بامداد یكی از روزهای حدیبیه را در حالی برگزار نمود که آن شب باران، باریده بود و بعد از اتمام نماز خطاب به مردم فرمود: آیا میدانید خدا در مورد شما چه میگوید؟ خدا میگوید: بندگان من در حالی صبح كردند كه گروهی مؤمن و گروهی كافر شدند. یكی گفت: خدا به ما باران داد، او به من ایمان و به ستارگان كفر ورزید و عدهای که خلاف این سخن را گفتند، به من کفر ورزیدند و به ستارگان ایمان آوردند.[108] علما در مورد این نوع كفر گفتهاند، این امر بستگی به اعتقاد گوینده دارد؛ اگر او معتقد است كه ستاره در ذات خود دارای چنین تاثیری است؛ پس او یقیناً كافر میشود، اما اگر میداند كه فاعل حقیقی خدا است، اما بر اثر آنچه بر زبانها رواج دارد، چنین میگوید؛ پس این كفران نعمت است نه كفر حقیقی. احکام فقهی و اصول بر گرفته از صلح حدیبیه 1- داستان كعب بن عجره و نزول آیه فدیه كعب بن عجره میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در ایام حدیبیه كه ما در احرام بودیم، در كنار من ایستاد و متوجه شپشهای سرم شد و گفت: اینها تو را اذیت میكنند؟ گفتم: بلی. فرمود: سرت را بتراش. آن گاه این آیه نازل گردید: { فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیه مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَه أَوْ نُسُكٍ (١٩٦) } (بقره، 196) «پس هر كه از شما بیمار بود یا ناراحتی در سر داشت(و موهای خود را می تراشید) پس فدیه بدهد از روزه یا صدقه و یا گوسفندی.» بعد از نزول این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به من گفت: سه روز، روزه بگیر یا به شش نفر غذا بده و یا حیوانی قربانی كن.[109] این آیه اگر چه در مورد كعب نازل شده است، اما حكم آن عام و شامل هر مُحرمی میگردد كه با چنین مشكلی مواجه شود. 2- مشروعیت خواندن نماز در منزل ابن ماجه از ابوملیح ابن اسامه چنین نقل میکند: در یكی از شبها در حالی كه باران میبارید، به مسجد رفتم. بعد از اتمام نماز، درب خانه را زدم، پدرم پرسید: كیست؟ گفتم: ابوملیح هستم. آن گاه پدرم گفت: ما با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در حدیبیه بودیم كه باران مختصری بارید، طوری كه كفشهای ما خیس نشد، با این حال منادی ایشان اعلام نمود كه در استراحتگاههای خود به ادای نماز بپردازید.[110] 3- قضا شدن نماز صبح در بازگشت از حدیبیه مدت اقامت مسلمانان در حدیبیه حدود ده روز واندی به طول انجامید، اما واقدی[111] و ابن سعد[112] میگویند: مدت اقامت آنها بیست روز بوده است. از ابن عائذ روایت شده كه این غزوه یك ماه و نیم طول كشیده است.[113] براساس دیدگاههای متفاوت در مورد مدت اقامت مسلمانان در حدیبیه، میتوان اینگونه بیان نمود كه واقدی و ابن سعد مدت اقامت آن حضرت را در حدیبیه بیان داشتهاند؛ در صورتی كه ابن عائذ مدت زمانی را كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به قصد این غزوه، مدینه را ترک، نمود و بعد از اتمام آن به مدینه برگشت را مد نظر داشته است. مسلمانان بعد از اینكه لباس احرام را بیرون نمودند و به سوی مدینه حرکت نمودند، شب هنگام در محلی به استراحت پرداختند و بلال را برای نگهبانی بیدار گذاشتند، اما بلال را نیز خواب فراگرفت و كسی بیدار نشد تا اینكه گرمای خورشید آنها را بیدار ساخت[114]؛ چنانكه عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: در ركاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از حدیبیه بر میگشتیم. در اثنای راه، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: چه كسی بیدار میماند و از ما پاسداری میكند؟ بلال، این مسئولیت را پذیرفت. آن گاه همه خوابیدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر اثر گرمای خورشید، بیدار گردید؟ سپس دستور داد تا همان كاری را بكنیم كه اگر خواب نرفته بودیم، میكردیم (یعنی وضو گرفتیم و نماز خواندیم.) و فرمود: هر گاه قبل از ادای نماز، شما را خواب، فراگرفت یا فراموش كردید، این طور عمل كنید.[115] این داستان در احادیث دیگری نیز بیان شده است و آنجا به جای بازگشت از حدیبیه نام مكانهای دیگری آمده است. بنابراین، آنان در این صدد بودند تا بین این روایتها هماهنگی ایجاد نمایند كه نووی[116]، ابن حجر[117]، زرقانی و ابن كثیر[118] تعدد حادثه را ترجیح دادهاند؛ حتی سیوطی معتقد است كه اگر به تكرار حادثه حكم نكنیم، امكان جمع بین روایات محال است.[119] 4- جواز بر قراری صلح میان مسلمانان و دشمنانشان علما از جریان صلح حدیبیه به جواز صلح با دشمنان اسلام، استدلال نموده و بر این امر حكم كردهاند كه در جریان این صلح دریافت و یا دریافت نمودن هزینه، تفاوتی ندارد، اما صلح كردن بر اساس پرداخت مالی از جانب مسلمانان به دشمنان، به اتفاق ناجایز میباشد؛ زیرا این صلح موجب تحقیر مسلمانان خواهد گردید و در كتاب خدا و سنت پیامبرش، چنین صلحی به ثبوت نرسیده است. مگر آنكه مسلمانان در معرض خطری جدی قرار بگیرند و راه نجاتی جز تن دادن به چنین صلحی نداشته باشند؛ در این صورت پرداخت هزینه اشكالی ندارد، همان طور كه فدیه دادن در مقابل آزادی نفس خویش جایز است. همچنین امام شافعی، احمد و بسیاری از ائمه گفتهاند: صلح با كافران باید برای مدت مشخص باشد و مدتی هم بیش از ده سال نباشد. همان طور كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با قریش برای ده سال قرارداد صلح امضاء كرد.[120] امام ابوحنیفه و برخی دیگر از علما بر این عقیدهاند که مدت صلح به مصلحتی وابسته است كه رهبر مسلمانان در نظر میگیرد بنابراین، بیش از بیست سال نیز جایز میباشد.[121] رأی امام که معتقد است چنانچه ضرورت عهدنامه میان مسلمانان و مشرکان احساس گردد، میتوان بعد از انقضای ده سال نخست، قرار داد جدیدی امضاء نمود، را میتوان بر سایر دیدگاهها ترجیح داد[122]. برخی از علمای متاخر با استناد به آیه زیر معتقدند كه منعقد نمودن قرارداد صلح همیشگی با کفار بلامانع است.[123] خداوند میفرماید: {إِلا الَّذِینَ یصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَینَكُمْ وَبَینَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یقَاتِلُوكُمْ أَوْ یقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلا (٩٠) } (نساء، 90) «(چنین منافقانی را بکشید) مگر کسانی که با گروهی پیوند پیدا میکنند که میان شما و آنان پیمان است و یا کسانی که به پیش شما میآیند و نه سر جنگ با شما دارند و نه میخواهند با قوم خود بجنگند و اگر خداوند میخواست، ایشان را بر شما چیره میکرد و آنان با شما میجنگیدند. بنابراین، اگر از شما کنارهگیری کردند و با شما نجنگیدند و پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید.» این گروه معتقدند كه اصل روابط مسلمانان با كافران، حالت صلح است نه جنگ. و جهاد فقط برای دفاع از مسلمانان مشروع گردیده است.[124] این عقیده را براساس دلایل ذیل، نمیتوان درست دانست: الف - گوینده این سخن، اجماعی را كه خود نقل كرده، نقض نموده است؛ چنانكه مینویسد: فقها اتفاق نظر دارند كه صلح باید برای مدت معینی باشد و صلح ابدی جایز نیست.[125] ب - آیهای كه آنان به آن استدلال نمودهاند، با این آیه سوره توبه منسوخ گردیده است: {فَإِذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ حَیثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاه وَآتَوُا الزَّكَاه فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٥) } (توبه، 5) «هنگامی که ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر کجا بیابید، بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای به دام انداختن آنان بنشینید. اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، راه را بر آنان باز گذارید. بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است.» این دیدگاه را ابن جریر[126] از عكرمه،حسن، قتاده و ابن زید نقل كرده است و قرطبی نیز آن را از مجاهد نقل نموده و گفته است: این بهترین سخن در مورد معنای این آیه است. ج - سید قطب (ره) میگوید: اصلی را كه ایشان براساس آیه 90 سوره نساء استنباط كردهاند با آیه سوره توبه و سیره پیامبر و خلفای راشدین در بر خورد با دشمنانشان، متناقض است. د – این عقیده که مشروعیت جهاد فقط جنبه دفاعی داشته، تفكری است كه اسلام، با آنان مخالف است و این تفکری است که از سایر ادیان، وارد اسلام گردیده است بنابراین به رد آن پرداخته است[127]، چرا که علت به وجود آمدن و انتشار این تفكر، شكستی است كه برخی در مقابل مستشرقان به خاطر درك ننمودن مراحل دعوت، متحمل آن شدهاند.[128] 5- سخن كلی بر كلیت خود باقی میماند این اصل و قاعده فقهی با روایتی که ابن هشام از ابی عبید، نقل کرده است، تأیید میشود. او میگوید: بعضی از كسانی كه در حدیبیه با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بودند، بعد از اینكه آن حضرت صلی الله علیه و سلم به مدینه برگشت، گفتند مگر شما نگفتید كه با امنیت وارد مكه میشوید؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در پاسخ فرمود: آیا من به شما قول دادم كه امسال وارد آن میشوید؟ گفتند: خیر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: این سخنی است كه جبریل آن را به من آموخته! است. این فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم علاوه بر اینکه به فتح مكه و پیروزی مسلمانان در آیندهای نزدیک، اشاره مینمود، حاوی این موضوع نیز بود. كه هر گاه من سخنی به شما گفتم، سخن مرا به همان صورت كلی و مطلق بپذیرید و آن را براساس دیدگاه و نظر خود، مقید و مخصوص نگردانید.[129] 6- وجوب اطاعت از دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گرچه از نظر ظاهر بر خلاف قیاس باشد و نفس آن را ناگوار بداند. در جریان صلح حدیبیه آمده است كه عمر بن خطاب و برخی دیگر از صحابه، صلح با قریش و پذیرفتن شرایط غیر منصفانه آنها را ناگوار پنداشتند اعتراض نمودند، اما بعد از مدت زمانی اندک از این عمل خود پشیمان و نگران شدند تا در مقابل دستور و تصمیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر رأی و اندیشه خود تكیه نكنند و آن را ارائه ننمایند؛ چنانكه عمر رضی الله عنه همواره میگفت: ای مردم! رأی و نظر خود را در مقابل دین، کوچک بشمارید؛ زیرا من در جریان صلح حدیبیه و قضیه ابوجندل، تصمیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را با اجتهاد خود، رد نمودم[130]. سهل بن حنیف نیز میگفت: رأی و نظر خود را درمقابل دین، کوچک بدانید؛ زیرا اگر میتوانستم در قضیه ابوجندل، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را از تقسیم او منصرف مینمودم[131]. و عمر رضی الله عنه تا مدتها پس از این قضیه، در حالت ترس از عذاب خدا به سر میبرد كه مبادا به خاطر مخالفت با تصمیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مورد مؤاخذه قرار گیرد تا جائی كه میگفت: من پس از آن، همیشه روزه میگرفتم و صدقه میدادم و برده آزاد میكردم تا خدا مرا بیامرزد و به قدری از این اعمال انجام دادم كه وجدانم راضی شد.[132] بنابراین، بر تمامی مسلمانان واجب است که در برابر دستورات خدا و پیامبرش مطیع محض باشند؛ گر چه، از نظر ظاهر امر و اجتهاد خود شخص، صلاح كار چنین اقتضا نكند؛ زیرا انسان مكلف، باید معتقد باشد كه خیر در چیزی است كه خدا و رسولش بدان امر كردهاند نه آنچه عقل قاصر انسان آن را حكم می نماید.[133] نمونهای از تربیت نبوی قبلاً بیان گردید كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خطاب به یارانش فرمود: هركس از این گردنه عبور نماید، گناهانش بخشیده میشوند.[134] از این حدیث، جنبه مهمی از برنامههای تربیتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آشكار میگردد كه میبایست در آن به تدبر و اندیشیدن پرداخت پیامبر صلی الله علیه و سلم یارانش را به بالا رفتن از گردنه مذكور، تشویق نمود و به آنها مژده داد كه با این عمل، گناهانشان بخشوده خواهد شد. با دقت و تدبر در این حدیث، مفاد ذیل استنباط میگردد[135]: 1- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در این صدد بود تا هر لحظه، توجه یاران خود را به آخرت معطوف بدارد. 2- آن حضرت صلی الله علیه و سلم سعی بر این داشت تا هر حركت و عمل صحابه با انگیزه توشهاندوزی برای آخرت انجام گیرد. حتی در كارهای عادی و آنچه برای اشباع غریزه انجام میدادند تا جایی كه فرمود: همخوابی با همسرانتان برای شما صدقه محسوب میشود. گفتند: ای پیامبر اکرم! ما به غریزه جنسی خود پاسخ میدهیم، این صدقه است؟ فرمود: آیا اگر آن را با حرام اشباع مینمودید، گناهكار نمیشدید؟ همین طور وقتی آن را در حلال مصرف نمایید، مستحق پاداش میشوید[136]. و در جایی میفرماید: هر آنچه شما انفاق كنید، صدقه است حتی لقمهای كه در دهان همسر خود میگذارید.[137] این مفاهیم اگر در دل انسان مسلمان جای گیرد، زندگی او رنگ عبودیت میگیرد و عبادت خدا در همه جوانب حیات او جلوه میكند و این فراگیری همه جا آشكار میگردد كه میتوان مهمترین آثار آن را در این دو مورد خلاصه كرد: الف: اینکه زندگی مسلمان و اعمال روزمرهاش رنگ خدایی و عبادی بگیرد. و تمامی اعمال خویش را در مقام بندهای عبادتگزار و فروتن انجام دهد. با این انگیزه، انسان در این دنیا به زندگی مطلوب خواهد رسید و از نعمتهای آن بهرهمند شود. و این چیز در نیكیهای او میافزاید و او را به خدا نزدیكتر میگرداند. همچنین این عمل، او را به نیكو انجام دادن كارهای دنیوی وادار میسازد؛ چرا كه او این اعمال را با انگیزه خشنود ساختن خدا و دریافت پاداش اخروی انجام میدهد. ب: این عمل از انسان شخصیتی میسازد كه فقط یك هدف دارد و تمامی اقدامات او برای تحقق همان هدف وی انجام میگیرد. هدف او كسب رضایت خدا است و برای رسیدن به این هدف سعی و تلاش مینماید تا به تمامی اعمال خویش، رنگ عبادی بدهد. بنابراین، از آنجا که او رضایت الهی را جستجو مینماید، در كارها و تصرفات او تضادی وجود ندارد.[138] اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این گونه زیستند و این مفاهیم را در زندگی خود به حقایقی تبدیل كردند بنابراین، خدا نیز سیره آنها را برای نسلهای بعدی الگو و نمونه قرار داد.[139]
[1]- المجموع، نووی، ج 7، ص 78. [2]- نظرة النعیم، ج 1، ص 334. [3]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 2، ص 495 – السیرة النبویه، نووی، ص 273. [4]- قرائة سیاسة للسیرة النبویه، ص 213-214. [5]- مرویات الحدیبیه، ص 55. [6]- مغازی واقدی، ج 2، ص 974. [7]- تاریخ طبری، ج 2، ص 622. [8]- القیادة العسکریه فی عهد الرسول، ص 489. [9]- ملامح الشوری فی الدعوة الاسلامیه، عدنان نحوی، ص 160. [10]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 338. [11]- السیرة النبویه، ابی فارس، ص 374. [12]- الرسول القائد، شیت خطاب، ص 186-187. [13]- السیرة النبویه ابی فارس، ص 374 به نقل از النظم العسکریه، ص 258. [14]- الفتح، ج 14، ص 758 شماره 3577. [15]- همان، ج 11، ص 164، شماره 2731-2732. [16]- صلح الحدیبیه، ابی فارس، ص 43. [17]- فتح الباری، ابن حجر، ج 6، ص 260. [18]- همان، ص 61. [19]- صلح الحدیبیه، ص 45. [20]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 340. [21]- صلح الحدیبی، ابی فارس، ص 67. [22]- همان، ص 68. [23]- بخاری، کتاب الشروط، باب الشروط فی الجهاد، ج 3، ص 237، شماره 2732. [24]- منهج الاعلام الاسلامی فی صلح الحدیبیه، سلیم حجازی، ص 131-132. [25]- مغیرهt در زمان جاهلیت با گروهی همراه شده بود و در اثنای راه، آنها را کشت و مالهایشان را تصاحب نمود. بخاری، کتاب الشروط، ج 3، ص 238 شماره 2732. [26]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 598. [27]- بخاری، کتاب الشروط، شماره 2731-2732. [28]- منهج الاعلام الاسلامی فی صلح الحدیببه، ص 145. [29]- منهج الاعلام الاملامی فی صلح الحدیبیه، ص 108. [30]- مغازی واقدی، 2 ص600. [31]- بخاری، کتاب الشروط، باب الشروط فی الجهاد، ج 3، ص 239، شماره 2732. [32]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 600. [33]- زاد المعاد، ج 3، ص 290 – السیرة النبویه، ج 3، ص 344. [34]- همان. [35]- زاد المعاد، ج 3، ص 290. [36]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، ج 3، ص 1442. [37]- شرح مسلم، نووی، ج 12، ص 176. [38]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 192. [39]- التنویر و التحریر، ج 26، ص 184. [40]- بخاری، شماره 4169. [41]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 486. [42]- صحیح بخاری، شماره 4196. [43]- صحیح مسلم، شماره 1856. [44]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 486. [45]- زاد المعاد، ج 3، ص 291. [46]- صحیح السیرة النبویة، ص 404. [47]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 482. [48]- مختصر الصواعق المرسلة، ج 2، ص 172. [49]- تفسیر طبری، ج 1، ص 85-86 تفسیر قرطبی، ج 16، ص 178. [50]- مسلم، ج 3، ص 1485. [51]- فتح الباری، ج 7، ص 443. [52]- شرح النووی، علی صحیح مسلم، ج 16، ص 85. [53]- صحیح مسلم، ج 4، ص 2144-2145. [54]- عقیدة اهل السنة و الجماعة، ج 1، ص 212. [55]- التربیة القیادیه، ج 4، ص 214. [56]- التاریخ السیاسی و العسکری، ص 339-340. [57]- مغازی، واقدی، ص 602-605. [58]- همان، ص 610. [59]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، ج 2، ص 342. [60]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیه و القانون الدولی، د. محمد الدیک، ص 270-271. [61]- زاد المعاد، ابن قیم، ج 3، ص 306. [62]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیة، ص 272. [63]- صلح الحدیبیة، با شمیل، ص 280. [64]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیه، ص 273. [65]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 347. [66]- معین السیره، ص 333. [67]- تاریخ طبری، ج 2، ص 634. [68]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 346. [69]- صلح الحدیبیه، باشمیل، ص 270. [70]- غزوة الحدیبیه، ابی فارس، ص 134-135. [71]- بخاری، کتاب الشروط، ج 3، شماره 2732. [72]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 348. [73]- همان، ص 349. [74]- المعاهدات فی الشریعة الاسلامیه، ص 273. [75]- تاملات فی السیرة النبویه، محمد السید الوکیل، ص 211. [76]- فقه السیرة، بوطی، ص 243. [77]- البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة الحدیبیه، ج 5، ص 80، شماره 4177. [78]- سنن ابی داود، معالم السنن، کتاب الجهاد، شماره 2736. [79]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 2، ص 449. [80]- فی ضلال القرآن، ج 6، ص 2026. [81]- السیرة النبویه سیرت ابن هشام، ج 3، ص 351-352. [82]- زاد المعاد، ج 3، ص 309. [83]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص352. [84]- منهج الاعلام الاسلامی فی صلح الحدیبیه، ص 329. [85]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3 ص 353. [86]- البخاری، کتاب الشروط فی الجهاد، ج 3، ص 241، شماره 4732. [87]- همان. [88]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 4، ص 281. [89]- البخاری، کتاب الشروط، ج 3، ص 241، شماره 4732. [90]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 2، ص 451. [91]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 2، ص 452. [92]- بخاری، کتاب الشروط، ج 3، ص 241، شماره 473. [93]- غزة الحدیبیه، حکمی، ص 320. [94]- تفسیر قرطبی، ج 18، ص 63. [95]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 351. [96]- تفسیر قرطبی، ج 18، ص 68 – حدیث القرآن الکریم، ج 2، ص 545. [97]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 352. [98]- غزوة الحدیبیه، ص 178. [99]- سیرة الرسول، دروزه، ج 2، ص 354. [100]- فقه السیره، غزالی، ص 367. [101]- ابوداود، باب، شماره 5229. [102]- زاد المعاد، ج 3، ص 304. [103]- فقه السیرة، بوطی، ص 241. [104]- زاد المعاد، ج 3، ص 305. [105]- صحیح بخاری، شماره 5756. [106]- سنن فتح الباری ج 1، ص 215. [107]- ابوداود کتاب الطب، شماره 3919. [108]- بخاری، کتاب الاذان، ص 846. [109]- همان، کتاب المحصر، ص 1815. [110]- سنن ابن ماجه کتاب اقامة الصلاة حدیث صحیحی است که سندش متصل میباشد و ابن حجر نیز آن را صحیح دانسته است. [111]- مغازی، واقدی، ج 2، ص 616. [112]- الطبقات الکبری، ج 2، ص 98. [113]- شرح الزرقانی علی المواهب، ج 2، ص 210. [114]- غزوة الحدیبیه، ص 251. [115]- سنن ابی داود، کتاب الصلاة، ص 447. [116]- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 5، ص 181-182 غزوة الحدیبیه، ص 258. [117]- فتح الباری، ج 1، ص 449 – شرح الزرقانی علی الموحا، ج 1، ص 47. [118]- [119]- تنویر الحوالک، ج 1، ص 33. [120]- فقه السیرة، بوطی، ص 242. [121]- فتح القدیر، ج 5، ص 546 – غزوة الحدیبیه، ص 294. [122]- غزوة الحدیبیه، ص 295. [123]- آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، زحیلی، ص 675. [124]- همان، ص 675. [125]- همان. [126]- تفسیر قرطبی، ج 9، ص 24-26. [127]- فی ضلال القرآن، ج 3، ص 1433. [128]- غزوة الحدیبیه، حکمی، ص 296. [129]- صدرة عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 297. [130]- غزوة الحدیبیه، حکمی، ص 313. [131]- همان، ص 179. [132]- همان، ص 313. [133]- حدائق الانوار و مطالع الاسوار، ج 2، ص 622. [134]- مرویات غزوة الحدیبیه، ص 315. [135]- صحیح مسلم، کتاب الزکاة، ص 53. [136]- مسلم، کتاب الزکاة، ص 53. [137]- البخاری کتاب الوصایا، ص 2742. [138]- العبادة فی الاسلام، قرضاوی، ص 66. [139]- مرویات غزوة الحدیبیه، حکمی، ص 316.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین. مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|