|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>قصص قرآن>هاروت و ماروت
شماره مقاله : 3397 تعداد مشاهده : 626 تاریخ افزودن مقاله : 14/6/1389
|
هاروت و ماروت
{ وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلا الْفَاسِقُونَ (٩٩)أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (١٠٠)وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ (١٠١)وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (١٠٢)وَلَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَيْرٌ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (١٠٣)}(بقره/103-99) « بیگمان ما آیههای روشنی ( به وسیله جبرییل بر قلب تو القا کردیم و) برای تو فرستادیم (که جویندگان راه حق در برابر آنها سر تعظیم فرود میآورند) و جز بیرون روندگان (از دایرهی قانون فطرت و دشمنان حق و حقیقت) کسی بدانها کفر نمیورزد.* (ایشان همانگونه که در امر عقیده و ایمان متزلزل میباشند، در عهدهایی که میبندند نیز متزلزل هستند) مگر هر بار که عهدی (با خدا و پیغمبر و مسلمانان) بستند، جمعی از آنان، آن را شکستند و دور افکندند (و با آن مخالفت ورزیدند) این بدان سبب است که بیشتر آنان ایمان (به حرمت عهد و قداست پیمان) ندارند.* و هنگامی که فرستادهای (محمد نام) از جانب خدا به سراغ آنان آمد، گرچه (اوصاف با نشانههایی که در کتابهایشان بود و ) با آنچه با خود داشتند، مطابقت داشت، جمعی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشتسر افکندند ( و اوصاف محمد را از کتابهای خود پاک کردند. انگار که چیزی در کتابهایشان دربارهی او نیامده است و) گویی آنان ( چیزی از اوصاف چنین پیغمبری ) نمیدانند.* (گروهی از احبار یهود) به آن چه شیاطین صفتان و گناه پیشگانشان دربارهی سلطنت سلیمان ( به هم میبافتند و بر مردم) میخواندند، باور داشتند و ا زآن پیروی نمودند. (چرا که گمان میبردند که سلیمان پیغمبر نبوده و بلکه جادوگر بوده است و با نیروی سحر پریها و پرندگان و بادها را به زیر فرمان خویش درآورده است و لذا شاه جادوگر کافری بیش نبوده است) و حال آن که سلیمان هرگز (دست به سحر نیالوده و کفر نورزیده است، بلکه (این) شیاطین صفتان گناه پیشه کفر ورزیدهاند (زیرا چنین سخنانی را به هم بافته و به پیغمبر خدا، سلیمان، افترا بسته و به جای دستورات آسمانی، به مردم) جادو و (خرافات و از آثار به جا مانده) آنچه در بابل بر دو فرشتهی هاروت و ماروت نازل گردیده بود میآموزند (دو فرشتهای که طریق سحر کردن را برای آشنایی به طرز ابطال آن به مردم یاد میدادند) به هیچکس چیزی نمیآموختند، مگر اینکه پیشاپیش بدو میگفتند: ما وسیلهی آزمایش هستیم، کافر مشو ( و آنچه به تو میآموزیم به آشوب و کفر منتهی میگردد، آن را بشناس و خویشتن را از آن به دور دار. لیکن مردم نصیحت نپذیرفتند و از آموختههایشان سوء استفاده کردند) از ایشان چیزهایی میآموختند (و در راهی ا زآن استفاده کردند) که با آن میان مرد و همسرش جدای میافکندند (آری! این شیطان صفتان گناه پیشه کفر ورزیدند؛ چون این گونه یاوهگوییها و افسانه سراییهای گذشتگان را به هم بافتند و آن را وسیلهی آموزش جادو به یهودیان کردند) و حال آن که با چنین جادوی (خویش) نمیتوانند به کسی زیان برسانند، مگر این که با اجازه و خواست خدا باشد وآنان قسمتهایی را یاد میگرفتند که برایشان (از لحاظ دنیا و آخرت) زیان داشت و بدیشان سودی نمیرساند و مسلماً میدانستند که هر کسی خریدار اینگونه متاع (کالا) باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروختهاند (و آن را پیشهی خویشتن ساختهاند، اگر میدانستند.* و اگر آنان ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند (پروردگار پاداش نیکی بدانان میداد و چنین) پاداشی که نزد خدا (محفوظ) است، بهتر از (افسانهها و بدنهادیها) است، اگر میدانستند». فصلی از داستان یهود آیات مبارکهای که گذشت، از آیات مبارکهی سورهی بقره میباشد و فصلی (مختصر) از داستان بیناسرائیل درطول تاریخ را بیان میکند. داستان یهود از عجیبترین و نادرترین داستانها و سرگذشتها در میان اقوام و امّتها میباشد که در میان هیچ امتی شبیه و مثالی برای آن یافت نمیشود. این داستانها به نامهای معین و صفات و ویژگیهای مشخص نامیده شدهاند که (همگی) تحت عنوان شر و گناه، لجاجت و انکار، حقهبازی و عدم وفای به عهد آمدهاند. به همین خاطر است که پیامبران زیادی به نزد آنان آمدهاند تا به راه راست باز گردند و به سوی هدایت گرایش پیدا نمایند و از هرشر و فتنهای دست بردارند. این (پیامبران) رحمتی است از جانب خدا به بندگان و مخلوقاتش، ولی بنیاسراییل به دلیل این که بدی و فساد جزو سرشت آنان شده بود، این امر را برخلاف واقعیت خود میفهمیدند و میگفتند همهی اینان (یعنی پیامبران) حرف دروغ میزنند و بر آنان تهمتهای ناروا وارد میکردند و اعلام مینمودند که آنان ملت برگزیدهی خداوند هستند. فرزند عزیزم! مگر نمیدانی که هرگاه خطا و اشتباهات انسان زیاد گردد و به نصیحتهای دیگران گوش فرا ندهد، بار گناهانش سنگین میشود و مجازاتش شدیدتر خواهد بود...؟ آیا در این مطلب شکی هست؟ یهودیان در مدینهی منوره (همیشه) بر افراد دو قبیلهی اوس و خزرج (ساکن مدینه) فخر میفروختند و میگفتند که ما پیروان یک دین آسمانی میباشیم و کتاب تورات را داریم. علاوه بر آن همیشه هشدار میدادند که پیامبری در آخرالزمان خواهد امد که با استفاده از نشانهها و علامتهایی که از او در تورات و کتابهای دینی آمده است، او را خواهند شناخت و به او ایمان خواهند آورد (و به این ترتیب بر مردمان قبیلهی اوس و خزرج مسلط خواهند گردید). به همین خاطر بود که مردم اوس و خزرج (کنجکاو شده) و به محض اطلاع یافتن از بعثت رسول خداص گروهی از آنان به او ایمان آوردند و در عقبهی اول در مکه با او بیعت کردند. سپس اصول دعوت را به سوی اهل و طایفهی خود در مدینه منتقل کرده و آنان را نیز به اسلام و ایمان به حضرت محمدص دعوت نمودند. آنان کسانی بودند که بعدها پرچم جهاد و مبارزه در راه خدا برداشته و یاران و یاریدهندگان رسول خدا و مؤمنان گشتند. هنگامی که رسول خداص به مدینه مهاجرت فرمود، یهودیان به توطئهچینی پرداخته و با وصف این که آنان میدانستند و باور داشتند که او رسول و فرستاده خداوند است و آیینی که آورده از جانب پروردگار میباشد، به او ایمان نیاوردند و از او پیروی ننمودند و برگمراهی و ضلالت خود باقی ماندند. پیامبر گرامی اسلامص نیز از آنان تعهد گرفت که به صورتی مسالمتآمیز و احترام متقابل درکنارمسلمانان و پیروان او در مدینه زندگی نمایند و هیچکدام حق ندارند در حق دیگری دست به تجاوز و اذیت و آزار بزنند. آنان را در انتخاب و اختیار دین خودشان آزاد گذاشت؛ چرا که خداوند فرموده است: { لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (٢٥٦)}(بقره/256) « در پذیرش دین اجباری نیست...» با این حال آنان براساس طبیعت و سرشت ناپسند خود و براساس حس حقستیزی و نفرت آنان از پیامبرص هر لحظه منتظر فرصتی بودند که دست به پیمانشکنی بزنند و عهد و پیمانهای بسته شده را زیر پا بگذارند. علاوه بر این آنان به این پیمانشکنی نیز اکتفا نکرده و به هر راه و روشی متوسل گشتند که پیامبر و مسلمانان را ریشهکن نمایند. حتی برای از بین بردن پیامبر متوسل به سحر و جادو شدند. یهودیان و سحر سحر و جادو یک واقعیت است که در طول تاریخ، بعضی آن را انجام دادهاند. معلم واستاد سحرشیطان میباشد و یاران و یاوران او زنانی بودند که درگرهها میدمیدند (و با سحر و جادوی خود) موجب دردسر برای پیغمبر شدند. ما از شر آنها به خدای بزرگ پناه میبریم، به خدای پروردگار جهانیان و به خدای پروردگار صبحگاهان پناه میبریم. ممکن است در این جا این سؤال به ذهن برسد که یهودیان سحر و جادوگری را از چه کسی یاد گرفتهاند و چگونه به آنان رسیده است. ما جواب آن را در پایین خواهیم آورد. سلیمان و رام کردن جن خداوند سبحان، ملک (پادشاهی) و دانش را به طور همزمان به حضرت سلیمان عطا کرده بود. قدرتی به او داده بود که قبل از آن به هیچکس نداده بود. سلیمان؛ میدانست که این قدرت حکومتی که خداوند به او بخشیده امتحان و آزمایش است از جانب پروردگار. به همین سبب همهی این امکانات را در مسیر حق و در جهت رضایت خداوند به کار میبرد و ذرهای از مسیر حق منحرف نمیشد. از جمله چیزهایی که سلیمان به وسیلهی آن امتحان شده بود، رام کردن جن برای و بود؛ چرا که جن قادر به انجام کارهای شاق و خارقالعادهای بودند که هیچگاه درتوان و قدرت بشرنبوده و نیست و سلیمان از این قدرت عجیب آنان در موارد گوناگون و در جهت خیر و سود بشر و رضای پروردگار بهره میبرد. درداستان بلقیس (ملکهی سبأ) در یمن پیش از این قدرت و توان جن را مطالعه کردیم و دیدیم که سلیمان؛ چگونه از نیروی عجیب آنان در جهت بازداشتن قوم سبأ و حاکمان آنجا از پرستش خورشید و هدایت آنان به سوی حق بهره برد و دیدیم که چگونه همگی تسلیم فرمان خداوند گردیدند. و از جمله چیزهایی که سلیمان به وسیلهی شیاطین جن انجام میداد، ساختن و احداث ساختمانها و حفر زمین بود. ساختمانهای بسیار بلند و مرتفع در کمترین زمان، زمانی کمتر از یک چشم برهم زدن و فرو رفتن در اعماق دریاها و استخراج منابع دریایی مثل لؤلؤ و مرجان و سنگهای گرانبها. { وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الأصْفَادِ (٣٨)}(ص/38) «و گروه دیگری از دیوها (جنیان) را در غل و زنجیر به زیر فرمان او کشیدیم (تا از فساد و اذیت و آزارشان به مردم جلوگیری نماید)». این هم سومین مورد از جنیان بود که سلیمان؛ آنان را به خاطر بازداشتن از کارهای خطرناک و به خاطر جلوگیری از ایجاد مزاحمت و ضرور و زیان برای انسانهای به زنجیر کشیده بود و آنان را حبس و زندانی نموده است. شیاطین جن و شیاطین اِنس شیاطین جن که به غل و زنجیر کشیده شده بودند و از جانب سلیمان (برای جلوگیری از اذیت و آزار رساندن به انسانها به زندان انداخته شده بودند) قدرتی نداشتند و فقط زبان درازی میکردند، زباندرازی که در دلهای بیناسراییلی تأثیر نداشت و تحت نفوذ خود درآورده بودند و به راستی اکثر آنان جزو گناهکاران بودند. شیاطین جن به وسیلهی زباندرازیها و سخنان زیاد خود، شیاطین انس (پیروان خود از میان آدمیان) را وسوسه میکردند و دربارهی پادشاهی حضرت سلیمان سخنها میبافتند و میگفتند که سلیمان با سحر و جادو به این قدرت و پادشاهی دست یافته است و بر این سخن خود پافشاری میکردند و شروع به یادگیری و یاد دادن اصول سحر و جادوگری نمودند و تمام توان خود را در این راه، در اورشلیم قدس چه قبل از آواره شدنشان به دست پادشاه ایرانی «بخت النصر» و چه بعد از آن به کار گرفتند. سرزمین بابل بابل در سرزمین عراق در نزدیکیهای سرزمین فارس واقع شده که شهری دارای تمدن اصیل و ریشهدار در طول تاریخ بوده است. یکی از پادشاهان آنجا که به بختالنصر معروف بود به سرزمین فلسطین حمله کرد و پس از تصرف آنجا یهودیان آن سرزمین را به بند کشید و آنان را از خانه و کاشانهشان آواره ساخت و آنان را چنان شکنجه کرد که تاکنون تاریخ این فاجعه را از یاد نبرده و پیوسته از آن یاد میکند. اگر یهود از مصیبتها و گرفتاریهایی که بر سرشان آمده پند و عبرت میگرفتند، هر آینه برایشان بهتر بود، اما آنان در شر و فتنه غرق شدند و زشتیها و گناهانشان را از سر گرفتند و دامنهی این گناهکاری و فتنهافکنیهایشان به سرزمین بابل رسید و در بهرهگیری و یاد دادن سحر و جادوگری افراط و زیادهروی کردند و آن را به بدترین شیوه به کار گرفتند. هاروت و ماروت این درد سخت و مرض خطرناک (سحر و جادوگری) در میان مردم سرایت پیدا کرد، به گونهای که مردم را به خود مشغول ساخت و (تعلیم و یادگیری آن) به شغل اصلی آنها تبدیل شد. سحر و جادوگری در نزد آنان ارزش یافت که تمامی زندگانی خود را براساس آن استوار ساخته بودند. در غذا خوردن و لباس پوشیدن و در کسب درآمدهای غیر مشروع همه و همه سحر و جادو میکردند و به وسیلهی آن به مردم زیان میرساندند. خانواده را گمراه کرده و از هم میگسیختند و عقلها را زایل میساختند. در نتیجه مرتکب کفر واضح و آشکاری میشدند. {وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ}(بقره / 102) «و (گروهی از احبار یهود) به آنچه شیاطینصفتان و گناهپیشگان دربارهی سلطنت سلیمان (به هم میبافتند و برمردم) میخواندند، باور داشتند و از آن پیروی نمودند (چه گمان میبردند که سلیمان پیغمبر نبوده و بلکه جادوگر بوده است و با نیروی سحر، پریها و پرندگان و بادها را زیر فرمان خویش درآورده است و لذا شاه جادوگر کافری بیش نبوده است) و حال آنکه سلیمان هرگز (دست به سحر نیالوده) و کفر نورزیده است، بلکه (این) شیاطینصفتان گناهپیشه کفر ورزیدهاند...». در این هنگام مقابله با گروه شیطانی به وسیلهی تفکر آسمانی و ملایکه لازم و ضروری است و برای حمایت و پشتیبانی از گروه خیر و هدایتیافتگان اگرچه در اقلیت باشند، کشف راههای مقابله با آن ساحران و جادوگران و افشای حیلهگریهای آنان واجب است. این بود که خداوند والا و بزرگ از جانب خود دو فرشته به نامهای «هاروت و ماروت» نزد آنان فرستاد و راههایی را که بدخواهان به وسیلهی آن عقل و دل مردم راگمراه و پریشان میساختند به آنان آموخت آنان به مردم یاد میدادند که کار شیاطینصفتان و گناهپیشگان و سحرهایشان، کفر و گمراهی است: { وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ (١٠٢)}(بقره/102) « ... به هیچ کس چیزی نمیآموختند، مگر آن که پیشاپیش بدو میگفتند، ما وسیلهی آزمایش هستیم، کافرنشو...». اکثریت قاطع یهودیانی که میل به بدی و شرّ و فتنهگری در دلهایشان ریشه دوانده بود، به جای گوش کردن به نصیحتهای آن دو ملایکه و عمل به رهنمودهایشان، از سخنان و پیامهای آنان سوءاستفاده کرده و باز به سحر و جادوگری پرداخته و بر دوستی خود با شیطان باقی ماندند. فرزند عزیزم! این چنین است که میبینی؛ (گروهی از) یهود پایهای از پایههای شر و فساد در روی زمین میباشند. آنان همواره در تقدیم و یاد دادن سحر و جادوگری و رواج آن میان مردم و تلاش در جهت نشر و گسترش آن پیشقدم بودهاند. {وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ}(بقره/102) « ... آنان با جادوی خود نمیتوانند به کسی زیان برسانند، مگر این که با اجازه و خواست خدا باشد...».
به نقل از: قصه های قرآنی، مؤلف: استاد محمد علی قطب، ترجمه: ماجد احمد یانی مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|