|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>قصص قرآن>ایوب علیه السلام > ایوب علیه السلام و جریان نوشیدن چشمه ای از آب سرد
شماره مقاله : 3157 تعداد مشاهده : 298 تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389
|
ایوب علیه السلام و جریان جوشیدن چشمهای از آب سرد
خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم میفرماید: { وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ (٤١)ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ (٤٢) } ([1]). «به یاد آور بندهی ما ایوب را، بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: شیطان مرا دچار رنج و درد کرده است، به او گفتیم، پای خود را به زمین بکوب (وقتی که پا بر زمین کوبید چشمهای جوشید) گفتیم: این آبی است هم برای شستشو و هم برای نوشیدن». 1- آبی هم برای شستشو و هم برای نوشیدن مورخان و مفسران در ارتباط با ایوب روایات فراوانی را نقل کرده اند، در واقع ایوب از نسل و دودمان حضرت ابراهیم علیه السلام است که با دختری از طایفهی یوسف علیه السلام به نام «رحمة» ازدواج کرد. نقل است که «رحمة» بسان ایوب، انسان متقی و پارسا و نیککرداری بوده است. چنانکه پیداست ایوب علیه السلام هم در راستای عبادت و ستایش و شکرگذاری برای خداوند و تقرب به وی گام برداشته است. ناگفته پیداست که صبر ایوب علیه السلام زبانزد خاص و عام است و در این رابطه داستان مشهوری وجود دارد: ایوب علیه السلام در ابتدا مردی بسیار توانگر و ثروتمند بود، تا جایی که دهکدهای به نام «بثنیه»، مابین دمشق و اذراعات، و نیز زمینهای مزروعی و باغهای با شکوهی را در اختیار داشت و مالک تمامی آنها بود. و از سوی دیگر گاوها و مواشی شیرده در مزارع وی میچریدند و شترهای چابک و ماده شترهای زایا در آغلش به زانو میخوابیدند و اسبها و استرها و الاغها آزادانه در مراتع و مزارعش مشغول چریدن میشدند. خلاصه خداوند سبحان رزق و روزی وافری را به او عنایت فرموده بود و علاوه بر نعمت دارایی و مال، نعمت بسارزشمند و گرانبهای دیگری به نام «فرزند» اعم از پسران و دخترانی چند، به او بخشیده بود، لذا ایوب علیه السلام در سایهی این نعمتها به تمام خوشیها و لذاید زندگی دست یافته بود. حال این سؤال پیش میآید: که آیا ایوب علیه السلام با این همه نعمتی که خداوند اعم از مال و ثروت و پسر و دختر و مقام و منزلت به او بخشیده، میتواند به مقدسات معنوی پشت پا زند و تنها به عالم مادیات روی آورد و بس؟! حقیقت خلاف این را میگوید و ایوب علیه السلام هرگز چنین نکرد، یعنی نه بر خود بخل ورزید و نه بر عیالش و علاوه بر همهی اینها، اصلاً علاقهی چندانی به جمعآوری و ذخیرهسازی مال و منال نداشت. درست است که ایوب علیه السلام ثروتمند بوده اما بیشتر دارایی خود را برای نیازمندان اطرافش خرج میکرد و همهی خدمتکاران و غلامان خود را زیرنظر داشت و از لحاظ مالی خوب به آنها میرسید، و حتی برای آنها زمینهی ازدواج و داراشدن خانه و... را فراهم میکرد. وی آنقدر خیرخواه بود، که اگر میدانست مثلاً در فلان جا عدهای گرسنه هستند، تا طعامی برای آنها نمی برد لب به غذا نمیزد. غالب اوقات به ذکر و یاد و ستایش و تسبیحات خداوند میپرداخت و (در نظام آفرینش) عمیقاً به فکر فرو میرفت. به خاطر اخلاق و خیرخواهی فراوانی که در ایوب علیه السلام مشاهده میشد، نامش بر سر زبانها افتاد و در نزد مردم محبوب شد تا جایی که همیشه برای او دعای خیر میکردند. چنانکه ملایک آسمان هم به خوبی از ایوب علیه السلام یاد و تمجید کردند. تمامی این تعریفات و تمجیدات آتش خشم و کینهی ابلیس را شعلهور ساخت – چون وی سوگند یاد کرده بود که همهی انسانها را گمراه و اغواء نماید، چون خود به خاطر همین انسان، از بهشت خداوند طرد شد و آنگاه سخن معروف خود را گفت: خدایا، چون به خطای آدم مرا از بهشت بیرون راندی (زندگی مادی و دلخوشی به لذایذ آن را) برای آنها مزین نموده، همگی آنها را گمراه مینمایم. سپس ابلیس ادامه داد و گفت: جز بندگان مخلصت را. و خوشبختانه ایوب علیه السلام جزو بندگان مخلص خداوند سبحان بود. بلا و محنتی که ایوب علیه السلام بدان دچار شده بود همان بیماری مشهور او را رقم میزند و شاید مشهورترین مقولهای که در بابت بلا و محنت ایوب علیه السلام ذکر شده باشد، داستان زیر است: ملایکههای زمین در ارتباط با مردم و عبادت آنها باهم گفتگو میکردند، یکی از آنها گفت: هم اینک بهتر از ایوب علیه السلام کسی دیده نمیشود، چه وی دارای ایمانی بسیار قوی است و بیشتر از همهی مردم به امر عبادت و طاعت و دعوت و شکرگذاری در برابر نعمات خداوند روی میآورد. شیطان اظهار نظر فوق را شنید و از آن بدش آمد، و پیش ایوب علیه السلام رفت و در صدد اغوای او برآمد، اما موفق به این کار نشد و ایوب علیه السلام همچنان بر حالت خود ثابت و استوار ماند، زیرا دریای قلبش لبریز از عشق به خداوند بود. علاوه بر این، ایمانی که ایوب علیه السلام داشت، به مثابهی دژ مستحکمی در مقابل وسوسههای شیطان بود و به همین خاطر ابلیس نتوانست به هیچ یک از اهداف شوم خود – در بارهی ایوب – دست یابد، لذا در صدد برآمد تا از طریق انسانهای شیطانصفت وی را نسبت به ارتکاب معاصی تشویق نماید، گروهی از مردم (بنا به فرمان شیطان) نزد ایوب علیه السلام آمده و مقولاتی چون لهو و لعب و هرزگی و لذتهای نامشروع را در پیش چشمانش آراستند و گفتند: تا کی میخواهی همچنان در پارسایی و زهد به سر ببری؟ بهتر است کمی از طاعات و عبادات خود کم کنی تا به راحتی بتوانی از لذایذ و سرگرمیهای دنیا برخوردار شوی و از اموال و مقام خود چنان که باید! سود جویی!! ولی چون ایوب علیه السلام انسانی پاکسیرت و متقی و ایماندار و پارسا بود، به هیچ یک از تحریکات و وسوسههای شیطانی آنها جواب مثبت نداد، چه او لذت زندگانی خود را در سرپرستی ایتام و بینوایان و کمک به بیوهزنان و فقراء و ناتوان خانهنشین شده میدانست و سعادت و شادکامی خود را در گرو سعادت و خوشحالی آنان میدانست، و جالب آن که خداوند را سپاس میگفت: به خاطر فراهمکردن زمینهی این همه خوشحالی و شادکامیاش. مدت زمان زیادی سپری گشت، در حالی که ابلیس همچنان در تحقق نیت شوم خود ناکام بود، و چون شیطان از گولخوردن ایوب علیه السلام مأیوس شد، به خداوند تعالی گفت: - پروردگارا! این بندهات «ایوب» را که میبینی نه تنها به خاطر عشق و علاقه به تو، برایت عبادت نمیکند و مقدست نمیداند، بلکه در این راستا اهداف و مقاصدی دیگری دارد. او دارد عبادت میکند تا بهای نعماتی چون مال و ثروت و املاک و فرزندان را به تو بپردازد، گویی این همه نعمت که به او بخشیدهای رمز عبادت اوست، او میترسد که تمامی آن نعمات از دستش برود، لذا برای حفظ آنها اقدام به عبادت توأم با تطمیع میکند و به هیچ وجه نمیتوان گفت: که خالصانه تو را دوست دارد و دارد برایت عبادت میکند. در همین روایت آمده که خداوند به او گفت: قطعاً ایوب بندهای باایمان و مخلص است و برای آن که ایوب به عنوان سرچشمهی اصیل ایمان و الگو و قدوهی صبر درآید و معرفی شود، به تو اجازه میدهم: که دارایی و املاک و مستغلاتش را صاحب شوی، و به میل خود در آنها دخل و تصرف کنی تا ببینی آخر و عاقبت این کار چه خواهد شد؟ و بدین ترتیب شیطان به مزارع و املاک و زمینها و مستغلات وی وارد شده و تمامی آنها را از بین برد و نابود کرد و ناگهان ایوب علیه السلام از قلهی ثروت به حضیض فقر سقوط کرد. شیطان منتظر شد تا ببیند ایوب علیه السلام چه واکنش و عکس العملی از خود نشان میدهد، آنگاه ایوب علیه السلام در بارهی این دارایی و املاک از دست رفته گفت: اینها همه قرض و امانت خداوند نزد ما بودند، که آنها را از ما باز پس گرفت، عمری را از این نعمات برخوردار بودیم که در اینجا باید واقعاً از بابت آنها خداوند را ستایش و سپاس گوییم و حال که آنها را از ما باز ستانده که بازهم جای شکر و ستایش دارد، لذا باید در هر شرایطی چه از نعمت برخوردار باشیم و چه نباشیم، و چه خدا از ما راضی باشد و چه خشمگین و چه به ما نفع رساند و چه ضرر او را شکر کنیم، مگر نه این است که وی صاحب املاک و ثروت است و به هرکه بخواهد دارایی و مال میدهد و از هرکس که بخواهد آن را باز پس میگیرد، و به هرکه بخواهد ضرر میرساند، و هرکه را بخواهد خوار و زبون میگرداند. بعد از این حرفها ایوب علیه السلام سر به سجده فرود آورد و ابلیس را در میان تعجب و شکستآوری تنها گذاشت. بازهم شیطان بازگشته و به خداوند گفت: خدایا، اگرکه میبینی ایوب علیه السلام در مقابل نعمات، به حمد و ستایش تو میپردازد و در برابر این همه مصیبتهایی که بر سرش آمد، خم به ابرو نمیآورد و صبر پیشه میکند، به خاطر این است که هنوز فرزندانش را در اختیار دارد و منتظر است تا آنها به سن مردانگی برسند و آنگاه به وسیلهی آنها املاک و دارایی دوباره به دست بیاورد. بازهم روایت ادامه داشته و میگوید:([2]) خداوند به شیطان اجازه داد: تا هر بلایی را که دوست دارد بر سر فرزندان ایوب علیه السلام بیاورد و این بود که شیطان خانهای را که آنها در آن اقامت داشتند، به لرزه درآورد و همگی در زیر آوار زلزله کشته شدند. در اینجا ایوب علیه السلام در مقام دعا گفت: خداوند این اولاد را به من داده، و او هم آنها را باز پس گرفت، لذا خداوند متعال چه بدهد و چه ندهد، چه راضی باشد و جه خشمگین، چه نافع باشد و ضرر رسان، باز جای ستایش و شکر دارد. باز ابلیس بازگشته و به خدا گفت: چون ایوب علیه السلام همچنان از بدنی سالم و تندرست برخوردار است، در مقابل تمامی این بلایا از خود پایداری و استقامت نشان میدهد. حال، خدایا! اگر مرا بر بدنش مسلط کنی کاری میکنم که دیگر کاسهی صبرش لبریز شود. روایت میگوید: خداوند با خواستهی شیطان موافقت کرد، پس از آن از سر تا پا بدن ایوب علیه السلام را زد، در نتیجه ایوب علیه السلام به یک بیماری پوستی مسری دچار شد، به نحوی که گوشت بدنش فرو میافتاد و چرک میکرد. کار به جایی رسید که اهل و یارانش مجبور شدند او را ترک کنند و تنها همسرش بود که با وی باقی ماند([3]). اما همچنان ایوب علیه السلام به استقامت خود ادامه میداد و خداوند را به خاطر نعمت تندرستی سابق و بلای بیماری کنونی، حمد و سپاس میگفت. با گذشت روزها و ماهها بیماری ایوب علیه السلام شدت بیشتری گرفت تا جایی که دیگر نمیتوانست نه بنشیند و نه بایستد، و زخمهایش آنقدر تاول (آبله) زده و متعفن و بدبو شده بود که کسی یارای نزدیکشدن به او را نداشت و به همین دلیل مردم از او متنفر شدند و با او قطع رابطه کردند و قومش به خاطر همسایگی با او به داد و فغان وغرولند پرداخته و در این میان تنها همسرش به او خدمت میکرد و مایحتاجش را تأمین مینمود([4]). سالها گذشتند و دیگر اهل ایوب علیه السلام به کلی تاب تحمل او را از دست داده و با گفتار و کردار خود اعتراض خود را نشان دادند. بنابراین، «رحمه» دیگر چارهای ندید جز این که برود و در خارج شهر کلبهای برای شوهرش درست کند و او را به آنجا انتقال دهد. و بدین ترتیب ایوب علیه السلام که قبلاً صاحب دهکدهای بود و در کاخها زندگی میکرد، حال به کلبهای پوشالین در وسط جاده انتقال داده میشود، به رغم این مردم بازهم او را به حال خود رها نمیگذارند و تا از کنار او عبور میکنند، تنفر و غرولندهای خود نسبت به او را آشکار کرده و گاه گاه میگویند: اگر پروردگارش به این بیچاره نیازی داشت، هرگز این بلا را به سرش نمیآورد. و همینطور سالها یکی پس از دیگری عمر ایوب علیه السلام را درمینوردید، در حالی که وی جسمی افتاده در گوشهای از کلبهاش بود و هیچگونه تحرکی جز تحرک زبانش به ذکر خداوند نداشت، و هیچ صدایی جز تکرار نام «خداوند» از او شنیده نمیشد. ولی خوشبختانه همسرش «رحمه» همیشه در خدمتش حاضر بود، وی برای تأمین غذای خود و شوهرش و برخی نیازها روزها کار میکرد، و سپس در آخر روز بازمیگشت و غذایی را که به دست آورده بود به خورد وی میداد و شب را در کنارش میماند و صبح فردا دوباره بر سر کار دیروز باز میگشت. اما رحمة نتوانست به صورت مداوم به سر کار رود و از این طریق مایحتاج خود و شوهرش را تأمین کند، زیرا کارفرمایان که میدیدند او به شوهر بیمارش میرسد و زخمهایش را میشوید و چرکهایش را پانسمان میکند، شعلههای تنفر در نهانشان زبانه کشید، و با خشونت با وی برخورد کردند و دست آخر به کلی او را از خود طرد کردند. در نتیجه «رحمه» بیکار شد و پنجرههای کسب و کار بر روی وی بسته شدند. رحمه به فکر فرو رفت که چارهای بیندیشد. سرانجام به این نتیجه رسید، که فردا به بازار خارج شهر برود و چیزی را بفروشد که به گمانش قیمت خوبی میکرد، لذا فردا به راه افتاد و به بازار رسید و به جانبی رفت: که در آن وسایل زنان مانند جواهر، عطر و لباس به فروش میرفت و با ترس و لرز رواندازی را که در دستش بود، باز کرد و با زنان خریدار نشست، جنسی که او برای فروش آورده بود: عبارت بود از یک گیسوی بافته شده از تارهای طلایی دراز و درخشان و سپس آن را به یکی از زنان بازاری فروخت و بهای آن را دریافت کرد. رحمه با پول گیسوان خود، طعام و نوشیدنی تهیه کرد و پیش شوهر بیمار خود بازگشت و او را غذا و آب داد. واقعاً که او در حق شوهرش زنی بسفداکار و از جان گذشته بود. در هفته آینده هم رحمه بقیهی موهای خود را فروخت و بعد از آن که پولهایش تمام شد، دیگر چیزی با خود نداشت که آن را بفروشد. ایوب علیه السلام همچنان در برابر وسوسههای شیطان با جدیت مقاومت میکرد، به همین خاطر شیطان از او ناامید شد، و بهتر دید: که به نزد رحمه برود و او را دچار وسوسه سازد و این کار را هم کرد و تقریباً موفق شد، در اثر وسوسهی شیطان رحمه پیش ایوب علیه السلام آمد و گفت: تا کی خداوند میخواهد تو را عذاب دهد؟ کجایند آن املاک و خانواده، دوستان و رفیقان؟ کجاست آن جوانی از دست رفته و آن عزت قدیمیت؟ ایوب علیه السلام به زنش جواب داد: تو دستخوش وسوسهی شیطان شدهای، چرا برای املاک و فرزندان از دست رفته گریه و زاری میکنی؟ رحمه گفت: چرا از خداوند نمیخواهی که این بلا را از سرت بردارد و دوباره شفایت دهد و غم و اندوهت را از بین ببرد. ایوب علیه السلام گفت: ما چند سال در ناز و نعمت به سر بردیم؟ رحمه گفت: هشتاد سال. ایوب علیه السلام گفت: حال چه مدت است که دچار بلا و بیماری شدهام؟ رحمه گفت: هفت سال. ایوب علیه السلام گفت: واقعاً شرمم میآید: که از خداوند تقاضای بهبودی کنم، در حالی که هنوز مدت ناز و نعمتم را در این بلا و بیماری سپری نکردهام. ای رحمه، چنین به نظر میرسد که ایمانت ضعیف شده و به قضا و قدر الهی تن نمیدهی. مطمئن باش، که اگر خوب شوم و سلامت خود را باز یابم یکصد ضربه با عصا به تو خواهم زد. از امروز دیگر از دست تو غذا و آب نمیخورم و اصلاً نمیخواهم که هیچ کاری برایم انجام دهی. برو... از من دور شو! و بدین ترتیب همسرش از پیشش رفت و ایوب علیه السلام بیمار ماند و صبرش. صبری که آنچه را که حتی کوهها هم نمیتوانند تحملش نمایند، او آن را تحمل میکند. بالاخره ایوب علیه السلام با انگیزهی تعلق خاطر و عشق به خداوند در مقام دعا برآمد و تقاضای بهبودی کرد، اما او در این راستا به هیچ وجه لب به شکایت و غرولند از وضعیت خود نگشود. 2- آغاز معجزه ایوب علیه السلام باید در دعای خود چه گفته باشد؟ قرآن کریم میگوید: که ایوب علیه السلام پروردگار خود را ندا زد و گفت: { أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (٨٣)} ([5]). «بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین مهربانانی». و آنگاه وحی الهی بلافاصله بر ایوب علیه السلام فرود آمد که: ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ (٤٢) ([6]). «پای خود را به زمین بکوب (وقتی که پا بر زمین کوبید چشمهای جوشید) گفتیم: این آبی است که هم برای شستشو و هم برای نوشیدن». ایوب علیه السلام طبق فرمان خداوند پای ضعیفش را به زمین کوبید که در اثر آن چشمههایی چند از آب شیرین و زلال و سرد جوشید. و ایوب علیه السلام با آب یکی از آن چشمهها خود را شست که ناگهان آن پوست خونآلود و چرکین به حالت سابق بازگشت و پاک و تمیز و زیبا شد و ایوب علیه السلام از آب چشمهی دیگری نوشید که ناگهان سلامتی خود را باز یافت و گویی قدرت و روحی تازه گرفت. بدیهی است که خوبشدن دوبارهی ایوب علیه السلام یکی از معجزات خداوند سبحان و توانا بر همه چیز است. و بدین ترتیب ایوب علیه السلام با لباسی جدید که خداوند به او داد، و در عین حال با کمال تندرستی و نشاط نشست، و خداوند را به خاطر آن بلاها و آن نعمتها شکر گفت. وی سوگند خورده بود: که اگر خوب شود، با عصایش یکصد ضربه به همسرش بزند، و حالا که بهبود یافته و خداوند هم میداند که منظورش زدن همسرش نبود، لذا برای آن که سوگندش نشکند و آن را به دروغ نگفته باشد، به او امر کرد: که یکصد گیاه ریحان جمع کند و با آنها یک ضربه به همسرش بزند، تا سوگندش حلال شود. خداوند مرحمت خود را بر ایوب، آن بندهی صابر ارزانی بدارد. آمین. { وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (٤٤)} ([7]). «و دسته ای از شاخه ها را بگیر و با آن بزن و سوگند (خود را) نشکن. همانا ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده ی نیکی! به راستی او توبه کار و فرمانبردار بود»([8]).
([1])- سورۀ ص، آیۀ 41 – 42. ([2])- انبیای خداوند: احمد بهجت، ص 171. ([3])- بعضی از مفسرین قرآن از تعیین نوع بلایی که بر ایوب u وارد شده، انتقاد کرده اند: استاد احمد مصطفی مراغی در تفسیر خود چنین میگوید: «آنچه روایت شده در بارهی مقدار و نوع بیماری شدیدی و فراوانی که ایوب u بدان دچار شده به نحوی که مورد تنفر دیگران قرار گیرد، همهی مردم از او دوری نمایند، او را در خارج از شهر قرار دهند، به جز همسرش کسی به او نزدیک نشود و تنها همسرش به تهیهی نان و آب و مایحتاج او همت گمارد، تمام این روایتها افسانهها و اسرائیلیاتی است که لازم است به دروغ و نادرستبودن آنها اعتقاد و باور داشت، چرا که هیچ یک از این روایتهای دروغین با سند و مدرک درست تأیید نمیشود، از سوی دیگر یکی از شرایط نبوت این است که نباید شخص نبی و پیامبر مبتلا به بیماری و نقص جسمی آن چنانی باشد که مورد تنفر دیگران قرار گیرد، زیرا وقتی دارای چنین بیماری و نقصی باشد، نمیتواند با مردم رابطه پیدا کند و رسالت آسمانی و احکام خدایی را به آنها ابلاغ کند». به نقل از کتاب داستان پیامبران در قرآن، تألیف دکتر عفیف طباره، ترجمه آقای ابوبکر حسنزاده، ص 320، «مترجم». ([4])- استاد محمد علی صابونی در کتاب «النبوۀ و الانبیاء» ص 54 – 55 که ترجمهی آن به همین قلم در دست انجام است در بارهی ویژگیهای پیامبران مینویسد: «عاریبودن از عیوب نفرت برانگیز، یکی از ویژگیهای پیامبران گرامی است، لذا امکان ندارد که در آنها عیبها و نقایص مادرزادی و جسمانی آن چنانی وجود داشته باشد که باعث شود مردم از گردآمدن در کنار آنها و اطاعتکردن از آنها و گوش فرادادن به دعوت آنها خودداری نمایند. چنانکه هیچ یک از پیامبران به امراض و بیماریهای نفرت برانگیزی چون «پیسی، جذام و سایر معلولیتهای جسمی» مبتلا نشده اند. البته درست است که آنها هم بسان سایر افراد انسانی بشر هستند و مانند آنها دچار عوارضی میگردند، اما به یقین در پرتو عنایات الهی از دچارشدن به امراض زشت و ناپسندی که موجب دورشدن مردم از آنها میگردد، مصون مانده اند. و آنچه که در ارتباط با ایوب u روایت شده مبنی بر این که وی سخت بیمار شده و بدنش متعفن گردیده، کرم از بدنش بیرون آمده، و در نتیجه (مردم) و حتی زنش او را بیزار شده اند. همه و همه جزو اباطیل و دروغهایی است که از «اسرائیلیات» مایه گرفته اند و صحیح نیست که آنها را تصدیق و باور کنیم یا به صحت آنها اعتقاد داشته باشیم، چه این قبیل معایب با ویژگیها و صفات پیامبران منافات دارد و قرآن کریم هم در این باره چیزی را ذکر نکرده است، بلکه تنها چیزی که ذکر کرده این است که ایوب u دچار بیماری و ناراحتی در ناحیهی بدنش، شده است. و بعد از آن که آن بیماری و ناراحتی تا اندازهای افزایش یافت، در مقام دعا برآمد و خداوند هم او را بهبود بخشید و آن بیماری و ناراحتی را از او زدود». «مترجم». ([5])- سورۀ انبیاء، آیۀ 83. ([6])- سورۀ ص، آیۀ 42. ([7])- سورۀ ص، آیۀ 44. ([8])- مراجع اساسی: 1- تفسیر ابن کثیر. 2- تفسیر قرطبی. 3- تفسیر طبری. 4- البدایه و النهایه: ابن کثیر. 5- تاریخ طبری. 6- قصص الأنبیاء: نجار. 7- داستان پیامبران: ثعلبی. 8- انبیاء الله: احمد بهجت. 9- صحیح بخاری. 10- صحیح مسلم.
چشماندازی به معجزات پیامبران علیهم السلام (از منظر قرآن و تاریخ) (با کمی اختصار)، تألیف: عبدالمنعم هاشمی، ترجمه: سید رضا اسعدی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|