|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>تميمه
شماره مقاله : 311 تعداد مشاهده : 368 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1388
|
نهي از تميمهها = چشمآويزها، بازوبندها از چيزهائيكه مردم بمنظوردفع چشم زخم از اطفال و يا جلب قلوب ببازو و يا گردن اطفال يا ديگران آويزان ميكنند پيامبر صلي الله عليه و سلم نهي فرموده است. تميمه عبارت بود از مهرههائيكه اعراب بگردن يا بازوي اطفال خود آويزان ميكردند و بگمان خود بدينوسيله آنان را ازچشم زخم محفوظ ميدارند يا نخهائي بودندكه درآن سحر ميدميدند و يا چيزهائي بر روي كاغذ مينوشتند كه بدينوسيله مردان قلب زنان و يا زنان قلب مردان را به سوي خود متمايل نمايند. كه اسلام اين رسم نكوهيده را باطل ساخت و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: “هركس بهر منظوري تميمهاي را بخويشتن بياويزد، بمراد و مقصود خويش نرسد”. اينك احاديث: 1-بروايت عقبه بن عامرآمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من علق تميمة فلا أتم الله له.ومن علق ودعة فلا أودع الله له [هركس تيميهاي را بخويشتن بياويزد خداوند مراد او را بكمال نرساند و مرادش ازآن حاصل نشود و هركسگوش ماهي بخود ببندد، خداوند او را محفوظ و مصون نكند]". بروايت احمد و حاكمكه اوآن را صحيح الاسناد دانسته است. ٢-بروايت ابن مسعود آمده استكه او پيش همسرش رفت و دريافتكه چيزي را بگردن خود بسته است، او آن راكشيده و پارهكرد وگفت: خانواده عبدالله بينياز است از اينكه چيزي را شريك خداوند قرار دهد،كه هيچگونه سلطه و نيروئي ندارد. سپسگفت: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهامكه ميگفت:" إن الرقى والتمائم والتولة شرك [بيگمان ادعيه و تمائم و توله شرك هستند]".گفتند: اي عبدالله “رقي” و “تمائم” را ميشناسيم و ميدانيم، ولي “توله“ را نشنيدهايم، “توله” چيست؟ عبداللهگفت: توله چيزي استكه زنان براي اينكه نزد شوهرانشان محبوبگردند ميسازند و بخويشتن ميبندند. بروايت و تصحيح حاكم و ابن جبان. ٣-بروايت عمران بن حصين آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بر بازوي مردي حلقهاي مسين ديد وگفت:" ويحك ما هذه؟ [واي برتو اين چيست؟]"، اوگفت: آن را براي آن بستهامكه درد “واهنه” را ازمنكمكند. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" أما إنها لا تزيد إلا وهنا، انبذها عنك، فانك لومت وهي عليك ما أفلحت ابدا [هان آن حلقه تنها برسستي و ناتواني تو ميافزايد. آن را از خود دور سازيد. بيگمان اگر در حالي بميريكه آن حلقه بر بازوي شما باشد، تو هرگز رستگار نخواهي شد]". “وهنه” رگي استكه در شانه و بازو و دست ميگيرد. بعضيگفتهاند: رگي است كه درشانه ميگيرد، آن مرد حلقه را به بازوي خود بسته بودكهگمان ميكرد اين حلقه او را از رنج و درد "واهنه" محفوظ ميدارد. پيامبر صلي الله عليه و سلم او را ازآنكار منع فرمود وآن حلقه را نيزجزو تمائم بحساب آورد. ٤- بروايت ابوداود از عيسي بن حمزه آمده استكه اوگفت: نزد عبدالله بن حكيم رفتم و ديدمكه اندامش قرمز شده است. به وي گفتم: "تميمه” بخود نميبندي؟گفت: پناه بر خدا ازآنكار، چه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من علق شيئا وكل إليه [هركس چيزي بخويشتن آويزانكند كار او بدان چيز سپرده ميشود (اين تهديد است چون همه چيز در دست خدا است]".
آيا جايزاست دعاهائي وارده ازكتاب خدا وسنت رسول صلي الله عليه و سلم را بخويشتن آويخت؟ بروايت عمربن شعيب از پدرش و از جدش از عبدالله بن عمروبن العاص آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا فزع أحدكم في النوم فليقل: اعوذ بكلمات الله التامة من غضبه وعقابه وشر عباده، من همزات الشياطين وأن يحضرون فانها لن تضره [هرگاه يكي ازشما درخواب ترسيد و وحشت او را فراگرفت بگويد: از غضب و عقاب خداوند و از شر و بدي بندگانش و از وسوسههاي شياطين و حاضر شدن آنها نزد من، بهكلمات و سخنانكامل خداوند پناه ميبرمكه مرا در امان دارند. آنوقت هرگز نميتوانند به وي زياني برسانند]". عبدالله بن عمرو اين دعا را به فرزندان بالغ و عاقل خودميآموخت وآنانكه بالغ نشده بودند برايشان مينوشت و بگردنشان آويزان ميكرد. بروايت ابوداود و نسائي و ترمذيكه آن را “حسن غريب" دانسته و روايت حاكمكه آن را صحيح الاسناد دانسته است. راي حضرت عايشه ومالك و بيشترعلماي شافعيه و روايتي ازاحمد نيز چنين است. ولي راي ابن عباس و ابن مسعود و حذيفه و حنفيها و بعضي از علماي شافعيه و روايتي ديگري از احمد برآنستكه جايز نيست آيات و احاديث را نوشت و بخود آويزانكرد چون در احاديثيكه قبلا نقل شد نهي بطور عام آمده است.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|