|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>حج
شماره مقاله : 310 تعداد مشاهده : 2169 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1388
|
حج
" إن أول بيت وضع للناس للذي ببكة مباركا وهدى للعالمين - فيه آيات بينات مقام إبراهيم، ومن دخله كان آمنا - ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا، ومن كفر فزن الله غني عن العالمين [نخستين خانهكه نهاده شد به دنيا از بهر عبادت مردمان، خانهكعبه در زمين مكه است،كه با خير و بركت و هدايت و راهنماي جهانيان است، درآنجا دلايل و نشانههاي واضح وآشكاري استكه به امرخدا ساخته شده ومحل تكريم وي است، از جمله مقام ابراهيم عليه السلام استكه در آنجا بعبادت ميپرداخت و از جمله آنكه هركس وارد آن شود، درامن وامان خواهد بود، و ازجملهكه خداوند بر مردمان واجبكرده است،كه هركس توانائي مالي و جسمي دارد بايد بزيارت خانه كعبه برود، و هركس اين معاني را نپذيرد وكفر پيشهكند، خداوند ازهمه جهانيان بينياز است، او تنها به خود ستمكرده و به خود آسيب رسانده است]".
تعريف حج حج شرعاً عبارت است از قصد مكه بمنظور اداء عبادت طواف خانهكعبه و سعي بين صفا ومروه ووقوف درعرفه و ديگرمناسك حج تنها بخاطراجابت امر خدا و طلب رضاي او. حج يكي از اركان پنجگانه اسلام است و يكي از فرايضي استكه از ضروريات دين شناخته شده است. بنابراين هركس وجوب آن را انكاركند،كافر و مرتد از اسلام ميباشد. بنا بقول برگزيده جمهور علما در سال ششم هجري واجب شده است. زبرا آيه" وأتموا الحج والعمرة لله [حج و عمره را براي رضاي خدا بتمام وكمال انجام دهيد]". درآن سال نازل شده است و اين وقتي درست استكه مراد از “اتمّوا = اتمام حج“ آغاز وجوب وفرضيت آن باشد. درتاييد اين نظريه درقرائت “علقمه“ و “مسروق“ و “ابراهيم نخعي“ بجاي "اتمّوا“ “اقيموا“ آمده استكه طبراني آنرا با سند صحيح روايتكرده است. ابن القيم ترجيح داده استكه حج در سال نهم يا دهم واجب شده باشد.
فضيلت حج شارع مقدس مردم را به اداء فريضه حج بسيار تشويق و ترغيب نموده است، اينك به برخي ازآنها اشاره ميكنيم: آنچهكه درباره فضيلت حج آمده وآن را بهترين اعمال عباد دانسته است: ابوهريره گويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شد كه كدام عمل انسان افضل و بهترين است؟ فرموده " إيمان بالله ورسوله [ايمان بخدا و رسول او]".گفتند: سپس چه چيز؟ فرمود:" جهاد في سبيل الله [سپس جهاد در راه خدا]". گفتند: سپس چه چيز؟ فرمود:" ثم حج مبرور [حج مقبول]". حج مبرور يعني حجيكهگناه آميزه آن نباشد. حسن بصري در معني حج مبرورگفته است: آنستكه حاجي پس از بازگشت نسبت بدنيا زاهد و بيرغبت و نسبت به آخرت راغب و مايل باشد. با سند حسن درحديث مرفوع آمده است: برو نيكوئي حج آنستكه ديگران را اطعامكني و با مردم بملايمت و نرمي سخنگوئي.
آنچهكه درباره حجآمده استكه جهاد في سبيل الله است: 1-حسن بن علي بن ابيطالبگويد: مردي به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: من تر سان و ناتوانم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" هلم إلى جهاد لا شوكة فيه: الحج [برو به جهاديكه در آن سختي و دردسر نيستكه حج است]". بروايت طبراني و عبدالرزاقكه راويان آن موثوق به هستند. 2-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " جهاد الكبير، والضعيف، والمرأة، الحج [جهاد پير و ضعيف و زن حج است]". بروايت نسائي با اسناد حسن. ٣-عايشه گويد:گفتم: اي رسول خدا توجهاد را بهترين اعمال ميداني، آيا ما به جهاد نرويم؟ او فرمود:" لكن أفضل الجهاد: حج مبرور [براي شما زنان بهترين جهاد حج مقبول است]". 4-بخاري و مسلمگويند: عايشهگويد:گفتم: اي رسول خدا ما هم همراه شما به جهاد و غزوه بيانيم؟گفت:" لكن أحسن الجهاد وأجمله: الحج، حج مبرور [براي شما زنان نيكوترين و زيباترين جهاد حج است، حج مقبول]". عايشهگويد: بعد ازاينكه اين سخن را از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهام، ديگرحج را ترك نميكنم.
آنچهكه درباره حجآمده استكه گناهان را محو ميكند: ١-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من حج فلم يرفث ولم يفسق رجع كيوم ولدته أمه [هركس فريضه حج را به جاي آورد ودرحين انجام آن ازصحبت زنان وفسق و ناسزاگوئي دوريكرده باشد، بمانند روزيكه از مادر زاده است، بيگناه و پاكيزه خواهد شد]". بروايت بخاري و مسلم. 2-عمرو بن عاصگويد: چون خداوند محبت به اسلام را درقلبم جاي داد، به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتم وگفتم: دستت را بگشاي -دست بده -تا با تو بيعتكنم. او دست راگشود، من دست خود را بستم -دست خود را پسكشيدم، اوگفت: ترا چه شده است اي عمرو؟گفتم: شرطي دارم گفت: چه شرطي؟گفتم: آنكه خداوند مرا بيامرزد. اوگفت:" أما علمت أن الاسلام يهدم ما قبله. وأن الهجرة تهدم ما قبلها، وأن الحج يهدم ما قبله [مگرنميدانيكه اسلامگناهان پيشين را محو ميسازد و هجرتگناهان پيش ازهجرت را محوميكند و حج مقبولگناهان پيش ازحج را محو مينمايد]". بروايت مسلم. ٣-عبدالله مسعود گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" تابعوا بين الحج والعمرة، فإنهما ينفيان الفقر والذنوب.كما ينفي الكير خبث الحديد، والذهب، والفضلة، وليس للحجة المبرورة ثواب إلا الجنة [حج و عمره را بدنبال هم و جدا از هم انجام دهيد. بيگمان آنها فقرو گناهان را محو ميسازند، همانگونهكهكوره آهنگري زنگ آهن و طلا و نقره را ميزدايد و حج مقبول پاداشي ندارد مگر بهشت]". بروايت نسائي و ترمذيكه آن را صحيح دانسته است.
حجاج مهمان خدايند ابوهريره گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت" الحجاج، والعمار، وفد الله، إن دعوه أجابهم، وإن استغفروه غفر لهم [حاجيان و عمرهگزاران مهمانان خدايند، اگر او را بخوانند و دعا كنند، دعايشان را اجابت ميكند و اگر طلب آمرزشكنند، آنان را ميآمرزد]". بروايت نسائي وابن ماجه وابن خزيمه وابن حبانكه متن ابن خزيمه وابن حبان در صحيح آنان چنين است:" وفد الله ثلاثة، الحجاج والمعتمر، والغازي .
پاداش حج بهشت است: 1-بخاري و مسلم از ابوهريره روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " العمرة إلى العمرة كفارة لما بينهما، والحج المبرور ليس له جزاء الا الجنة [زيارت عمره كفاره گناهان است تا عمره ديگر و حج مقبول به جز بهشت پاداشي ندارد]". 2-ابن جريج با اسناد حسن از جابر روايتكردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" هذا البيت دعامة الاسلام، فمن خرج يؤم هذا البيت من حاج أو معتمر، كان مضمونا على الله، إن قبضه أن يدخله الجنة " وإن رده، رده بأجر وغنيمة [اين خانه -كعبه - پايه و تكيهگاه اسلام است. هركس بقصد زيارت اين خانه بيرون آيد تا زمانيكه در حال حجگزاردن يا عمره است درضمانت خداوند ميباشد، اگرجانش را بگيرد، او را به بهشت ميبرد و اگر او را به خانهاش برگرداند، پاداش نيك و غنيمت را نصيب اوكند]".
فضيلت احسان و هزينه در سفر حج: بريده گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" النفقة في الحج كالنفقة في سبيل الله: الدرهم بسبعمائة ضعف [هزينه سفر حج مانند، هزينه در راه خدا است،كه يك درهم، به هفتصد برابرست]". بروايت احمد و ابن ابي شيبه و طبراني و بيهقي با اسناد حسن. حج درتمام مدت زندگي يك بار واجب است علما اجماع دارند بر اينكه حج در طول عمر هر انساني يكبار واجب است و تكرار نميگردد. مگر اينكهكسي نذركندكه در اين صورت وفاي به نذر بر او واجب مي با شد. پس حج يكبار واجب است و هرچه بيشترازآن صورتگيرد سنت وداوطلبانه است. ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم درضمن خطبهاي برايمانگفت:" يا أيها الناس، إن الله كتب عليكم الحج فحجوا [اي مردم خداوند بر شما حج را فرضكرده است، پس به حج برويد و فريضه حج را بجاي آوريد]". يكي پرسيد: هرسال واجب است اي رسول خدا؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم جواب او را نداد، تا اينكه سه باراين پرسش را تكرارنمود. آنگاهگفت:" لو قلت: نعم، لوجبت، ولما استطعتم " ثم قال: " ذروني ما تركتكم، فإنما أهلك من كان قبلكم كثرة سؤالهم، واختلافهم على أنبيائهم، فزذا أمرتكم بشئ فأتوا منه ما استطعتم، وإذا نهيتكم عن شئ فدعوه [اگر ميگفتم: آري بر شما واجب ميشد،كه هر سال حج بگذاريد، و نميتوانستيد. سپس گفت: درباره چيزيكه نگفتهام، مرا بحال خويش بگذاريد، بيگمان پرسشهاي فراوان واختلاف با پيامبران امتهاي پيش ازشما را به هلاكتگرفتارساخت. پس هرگاه شما را به چيزي دستوردادم، آن را تا آنجاكه درتوان داريد انجام دهيد و هرگاه شما را ازچيزي نهيكردم، آن را بهكلي ترككنيد]". بروايت بخاري و مسلم. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در ضمن خطبهاي برايمان گفت:" يا أيها الناس كتب عليكم الحج [اي مردم حج بر شما واجب شده است]، اقرع بن حابس برخاست و گفت: هر سال واجب است اي رسول خدا؟ فرمود:" لو قلتها لوجبت، ولو وجبت لم تعملوا بها، ولم تستطيعوا، الحج مرة، فمن زاد فهو تطوع [اگر ميگفتم: آري، واجب ميشد و اگرواجب ميشد نميتوانستيد بدان عملكنيد، حج واجب در همه عمر يكبار است و هركس بيش از يكبار حج بگزارد، داوطلبانه و سنت است]". بروايت احمد و ابوداود و نسائي و حاكمكه آن را تصحيحكرده است.
وجوب حج فوري است يا اينكه تراخي در آن اشكالي ندارد: شافعي و ثوري و اوزاعي و محمد بن الحسنگفتهاند وجوب حج بر سبيل تراخي است پس با تاخير ميتوان آن را انجام داد يعني همينكه شرايط وجوب حاصل شد لازم نيستكه فوراً انجامگردد، بلكه در هر وقت ازدوره زندگي ميتوان بدان مبادرت ورزبد و تاخيردرآن موجبگناه نيست، مشروط برآنكه پيش ازمرگ موفق به انجام آن شود زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم حج را تا سال دهم بتاخيرانداخت،كه درآن سال زنان خود را همراه خويش برد وبسياري ازياران هم او را همراهي ميكردند، با وجود اينكه حج در سال ششم هجري واجبگرديد. اگر وجوب حج برسبيل فوربت بود، پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بتاخيرنميانداخت. امام شافعيگويد: ما بدين مطلب استدلال ميكنيمكه: حج در طول زندگي يكبار واجب استكه ابتداي زمان انجام آن، زمان بلوغ و انتهاي آن، پيش ازمرگ است. ابوحنيفه و مالك واحمد و بعضي از ياران شافعي وابويوسف ميگويند، وجوب حج فوري است يعني همينكه بركسي واجب شد، بايد هرچه زودتر اقدام به انجام آنكند و تاخير موجبگناه است. زيرا ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من أراد الحج فليعجل، فإنه قد يمرض المريض، وتضل الراحلة، وتكون الحاجة [هركس ميخواهد حج بگزارد، شتابكند زيرا ممكن است بيماري پيش آيد يا راحله و مركبگم شود، يا فقرو نيازپيش آيد]". ديگران اين حديثها را حمل بر ندب وسنت بودن تعجيل درانجام آنكردهاند كه مستحب است. مكلف هر وقت توانائي انجام آن را داشت زودتر بدان مبادرت ورزد. شروط وجوب حج: براي وجوب حج باتفاق فقها شرايط زبر لازم و شرط ميباشد: 1-اسلام ، ٢-بلوغ ، ٣-عقل ، ٤-حريت و آزادگي ، ٥-استطاعت وتوانائي. تا اين شرايط دركسي جمع نباشد، حج براو واجب نميگردد، زيرا اسلام و بلوغ و عقل هر سه شرط تكليف در انجام هريك ازانواع عبادات ميباشند. چون عبادات براي مسلمان بالغ عاقل ميباشد. در حديث نبوي آمده است،كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" رفع القلم عن ثلاث، عن النائم حتى يستيقظ، وعن الصبي حتى يشب، وعن المعتوه حتى يعقل [ازسهگروه تكليف ساقط است: ازكسيكه خواب است تا اينكه بيدارگردد. از كودك تا اينكه بالغگردد. ازناقص العقل تا اينكه عقل به وي برگردد]". حريت وآزاد بودن - يعني برده نبودن -شرط وجوب حج است؛ چون حج عبادتي استكه مقتضي صرف وقت و زمان زيادي ميباشد و استطاعت و توانائي جسمي و مالي نيز شرط آن است، در حاليكه عبد و برده، مشغول انجام خدمات اربابش ميباشد و استطاعت مالي ندارد و قرآن به شرط بودن استطاعت و توانائي، تصريح فرموده است: " ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا [بركسيكه استطاعت دارد واجب استكه خانهكعبه را زيارتكند]".
تحقق استطاعت به چه چيزي است؟ استطاعت و توانائيكه شرط وجوب حج است، بگونهايكه در ذيل ميآيد تحقق ميپذيرد: 1-مكلف بايد تن سالم داشته باشد، اگركسي بعلت پيري يا زمينگيري يا بيمارييكه اميدي به بهبودي آن نيست، از انجام حج عاجز و ناتوانگرديد، اگر ثروتي داشته باشد، بايد ديگري به جاي او حج بگزارد،كه بعداً ازآن سخن ميرود. 2-راه بايد امن و امان باشد، بگونهايكه حجگزار، بر جان و مال خويش ايمن باشد. اگركسي خوف ازدزدان و راهزنان داشت يا ازشيوع بيماري “وبا“ نگران بود، يا خوف اين داشتكه مالش را بربايند او مستطيع نيست و توانائي انجام حج را ندارد . درباره عوارض و مالياتي كه از حجاج گرفته ميشود، علما اختلاف دارند كه عذر ساقط كننده حج است، يا عذر ساقط كننده وجوب حج نيست؟ امام شافعي و ديگران آن را عذري ساقطكننده حج ميدانند، اگرچه اين ماليات و عوارض و امثال آن، اندك هم باشد. مالكيهگفتهاند وقتي ميتواند عذر بحساب آيد،كه در اخذ آن اجحاف باشد يا تكرارگردد. ٣-٤-داشتن توشه و وسيله سواري و اياب و ذهاب: درباره توشه و آذوقه گفتهاند: بايد آنقدرداشته باشدكه براي تندرستي خود و نفقه خانواده و افراد تحت تكلف ويكافي باشد و مازاد بر حوائج اصلي و ضروري او باشد ازقبيل مسكن و لباس و وسيله اياب و ذهاب و وسيلهكسب وكار، تا اينكه اين فريضه را انجام ميدهد و برميگردد. درباره وسيله سفرگفتهاند: بايد قادر باشد وسيله اياب و ذهاب از طريق زمين يا دريا يا هوا را تامينكند. البته اين شرط برايكساني استكه از نقاط دور بمكه ميروند نه برايكسانيكه ساكن مكه ميباشند و چون برايكسانيكه خيلي نزديك هستند تهيه وسيله اياب وذهاب شرط نيست چون بدون وسيله هم ميتواند حج را بگزارد. (نبايد لباس وكالاهاي ضروري و لازم و خانه و ابزاركار را براي حج بفروشد، بلكه بايد هزينه سفر حج مازاد بر اينها باشد“. در بعضي از روايات آمده استكه، پيامبر صلي الله عليه و سلم استطاعت سبيل را به توشه و وسايل اياب و ذهاب تفسيركرده است. انسگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شدكه معني سبيل در آيه چه است؟ فرمود:" الزاد والراحلة [توشه و هزينه سفر و اياب و ذهاب]". دارقطني آن را روايت و تصحيحكرده است. حافظ ابن حجرگفته است راجح آنستكه اين حديث مرسل باشد، ترمذي هم آن را ازقول ابن عمرنقلكرده است كه در اسناد آن ضعفي هست. عبدالحق همه طرق روايت اين حديث را ضعيف دانسته و ابن المنذرگفته است اين حديث بطور مسند ثابت نشده است. پس صحيح آنست كه مرسل باشد. علي بن ابيطالبگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من ملك زادا وراحلة تبلغه إلى بيت الله ولم يحج، فلا عليه أن يموت إن شاء يهوديا، وإن شاء نصرانيا [هركس هزينه و توشه و وسيله اياب و ذهاب داشته باشد و به حج نرود، فرق نميكند، ميخواهد چون يهودي بميرد يا چون نصراني]". زيرا خداوندگويد:" ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا بروايت ترمذي كه در اسناد آن “هلال“ بن عبدالله ميباشد كه مجهول است و حارث است كه شعبي و ديگران او را، دروغگو دانستهاند. اين احاديث اگرچه همه ضعيف هستند ولي اكثرعلما برآنندكه داشتن توشه و هزينه اياب و ذهاب، برايكسانيكه از مكه دور هستند شرط وجوب حج ميباشند. پس اگركسي آنها را نداشته باشد، حج بر وي واجب نيست. ابن تيميهگويد: اين احاديث از طرق نيكو مسند و مرسل و موقوف هستند و دلالت دارند بر اينكه وجود توشه و وسيله اياب و ذهاب مبناي وجوب حج هستند، با اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميدانستكه بسياري از مردم ميتوانستند پياده هم به حج بروند. بعلاوه خداوند درباره حجگفته: " من استطاع إليه سبيلا يا مقصود قدرت و توانائي معتبر در همه عبادات است يا چيزي زايد برآن. اگر مراد اولي باشد، احتياجي به اين قيد نبود، همانگونهكه درنماز و روزه ازاين قيد سخني نرفته است، پس مقصود توانائي زايد برآن توانائي و امكاني است،كه در ديگر عبادات معتبر است و عبارت ميباشد از توانائي مالي.گذشته از آن، حج عبادتي است كه نياز به طي مسافه دارد، بنابراين داشتن توشه و وسيله اياب و ذهاب شرط آن است، همانگونهكه در جهاد نيز اين شرط هست. پس بقياس بر جهاد هم استطاعت شرط وجوب حج است، دليل شرط توانائي براي وجوب جهادكه اصل اين قياس است، آيه قرآن است: "ولا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج [كسانيكه نفقه زندگي و زاد و راحله ندارند، برآنان حرجي و باكي نيستكه به جهاد نروند]". و " ولا على الذين إذا ما أتوك لتحملهم، قلت لا أجد ما أحملكم عليه [كسانيكه پيش توآمدند وگفتند: وسيله اياب و ذهاب براي جهاد نداريم و تو بدانان گفتي من وسيلهاي ندارم كه در اختيار شما بگذارم. بر آنانگناهي نيستكه به جهاد نروند]". در مهذب آمده است: اگركسي توانائي مالي داشتكه زاد و راحله يعني توشه و وسيله اياب و ذهاب، تهيهكند ولي بدان مبلغ براي بازپرداخت دين و وام نياز داشت، خواه اين وام وقت آن رسيده باشد يا وقتش نرسيده باشد، در اينصورت حج واجب نميشود، زيرا وام اگر وقتش رسيده باشد فوريت دارد ولي در حج وجوب فوري نيست، پس پرداخت وام مقدم است و واميكه وقتش نرسيده باشد، ممكن استكه اگر به حج برود، بوقت رسيدن وعده پرداخت وام، قادر بدان نباشد، لذا آنهم برحج مقدم است. بازهمگفته است: اگربه هزينه زاد و راحله، براي تهيه مسكن ضروري يا پرداخت مزد خدمتكار ضروري، نياز داشت، باز هم حج واجب نميگردد. اگر نيازبه ازدواج داشت و خوف زنا داشت، ازدواج برحج مقدم است، چون نياز بدان فوريت دارد. اگر بهزينه زاد و راحله براي تجارت جهت تهيه هزينه زندگي، نيازداشت ابوالعباس بن صريحگويد: دراين صورت هم حج واجب نيست، چون بدان احتياج دارد وآنهم بمنزله مسكن و خادم است. در معني آمده است: اگركسي بر شخصي پولدار و غني وام داشتكه از پرداخت وام خودداري نميكرد وآن وام براي هزينه حجكفايت مينمود، حج بر او واجب ميشود، چون توانائي دارد. اگر بدهكار چيزي نداشته - معسر - باشد يا وصول وام ممكن نباشد، براو حج واجب نميشود. شافعيهگويند اگركسي قادر به تهيه وسيله اياب و ذهاب نباشد، و شخص ديگرحاضرشدكه بدون عوض وسيله به وي بدهد، لازم نيستكه آن را قبولكند. چون تحمل منت هم دشواراست، و پذيرفتن آن منت را بدنبال دارد. مگر اينكه فرزندش حاضر باشد امكانات سفرحج را دراختيار وي بگذارد. دراين صورت بايد آنرا بپذيرد و حج بروي لازم و واجب ميشود، زيرا دراين صورت منت منتفي است. ولي حنابلهگفتهاند با بخششكمك ديگران مطلقا حج واجب نميشود و استطاعت حاصل نميگردد خواه بخشنده امكانات، بيگانه باشد يا خويشاوند، خواه زاد و راحله به وي دهند.يا هزينه آن را. ٥-نبايد موانع رفتن به سفرحج وجود داشته باشد، مانند زندانيكردن يا ترس و خوف از حاكميكه مانع از اينكار است.
حجكودك و برده: بركودك و برده -عبد، رقيق -حج واجب نيست اما اگربه سفرحج بروند صحيح است، ولي جاي حج واجب را نميگيرد (يعني اگر بعداًكودك بالغ ومستطيع شد و برده آزاد و مستطيع شد و شرايط ديگررا داشتند، برآنان حج واجب ميشود و حج قبليكافي نيست). ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم ،گفت:" أيما صبى حج ثم بلغ الحنث فعليه أن يحج حجة أخرى.أيما عبد حج ثم أعتق، فعليه أن يحج حجة أخرى [هركودكيكه بحج رفت و بعد ازبلوغ، شرايط وجوب حج دروي جمع شد، بروي واجب استكه به حج برود. و هر بندهاي و بردهاي،كه به حج رفت و سپس آزادگرديد و شرايط وجوب حج در وي، جمعگرديد بر وي واجب استكه به حج برود]’’. طبراني با سند صحيح آن را روايتكرده است. سائب بن يزيدگفت: پدرم در حجه الوداع همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفت و من در سن هفت سالگي بودم. (ظاهرا بايد او هم همراه بوده باشد) بروايت احمد و بخاري و ترمذي، وگفت: اهل علم اجماع دارند، بر اينكه اگركودكي پيش ازبلوغ بحج رفت سپس بعد ازبلوغ، شرايط وجوب حج را داشت، حج بروي واجب است و بنده و برده هم اگر پيش از آزادي به حج رفت، سپس آزادگرديد و شرايط وجوب حج را داشت، بر وي واجب استكه به حج برود . ابن عباسگويد: زني بچهاش را به سوي پيامبر صلي الله عليه و سلم برد وگفت: آيا اينهم ثواب حج را دارد؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آري و تو همكه زحمت وي را ميكشي، مزد و پاداش داري. (اكثر اهل علم بر آنندكه كودك ثواب و پاداشكار نيك را دارد، و بديها به حساب او نوشته نميشوند و از عمر هم چنين روايت شده است). جابرگويد: “با پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفتيمكه زنان وكودكان همراه ما بودند،كه ما بجايكودكان تلبيه ميگفتيم ورمي جمرات ميكرديم“. بروايت احمد و ابن ماجد. اگركودك اهل تمييز بود، و خوبي و بدي را تشخيص ميداد، خود احرام ميبندد ومناسك حج را انجام ميدهد. درغيراين صورت ولي و سرپرست شرعي او، بايد بجاي وي تلبيهگويد و او را به طواف و سعي بين صفاو مروه و وقوف در عرفات و رهمي جمرات ببرد [1]. اگركودكي به حج رفت و پيش ازوقوف درعرفات يا بهنگام وقوف درعرفات، بالغ شد، اين حج بجاي حج واجب شرعي مقبول است، عبد هم اگرپيش ازوقوف در عرفات يا در اثناي وقوف در عرفات آزاد شد، اين حج وي، به جاي حج واجب مقبول است. امام مالك و ابن المنذرگفتهاند: اين حج براي آنهاكافي نيست، چون آنان بصورت حج مستحب و داوطلبانه، احرام بستهاند، بنابراين حجشان به حج فرضي واجب، تبديل نميگردد.
حج زنان: اگرشرايط وجوب حج براي زن حاصل شد، براو حج واجب است وبا مردان از اين بابت فرقي ندارند. ولي براي زنان، يك شرط ديگراضافه ميگرددكه بايد شوهر يا محرم، همراه داشته باشند (مقصود ازمحرمكسي استكه براي هميشه نكاح زن از او حرام باشد). ابن عباسگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه ميگفت:" لا يخلون رجل بامرأة إلا ومعها ذو محرم، ولا تسافر المرأة إلا مع ذي محرم فقام رجل، فقال: يا رسول الله إن امرأتي خرجت حاجة، وإني اكتتبت في غزوة وكذا وكذا فقال: " انطلق فحج مع امرأتك [هيچ مردي نبايد با زني بدون محرم خلوتكند و هيچ زني نبايد بدون همراه بودن محرم، سفركند. مردي برخاست وگفت: اي رسول خدا زن من بقصد سفرحج بيرون رفته ومن براي فلان جنگ ثبت نامكردهام. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: برو با زنت حجكن و همراه او به،حج رو]". بروايت بخاري و مسلم. متن حديث از مسلم است. برخي اين امررا در حيث حمل بر سنتكردهاند. -چون حج مشقت و هزينه دارد پس بر شوهر و محرم واجب نيستكه با وي به سفر برود. و بركسي واجب نيستكه براي انجام عمل واجب غير خود، هزينهكند. يحيي بن عبادگويد: زني از اهل ري به ابراهيم نخعي نوشت: من هنوز حج واجب را بجاي نياوردهام و ثروتمند ميباشم و محرمي ندارم. ابراهيم به وي نوشت: تو استطاعت سبيل نداري. ابوحنيفه و ياران اوونخعي و حسن بصري و ثوري واحمد و اسحاق اين شرط را براي زنان معتبر ميدانند و وجود محرم را جزو استطاعت سبيل به حساب آوردهاند . حافظ (ابن حجر)گويد: مشهور نزد شافعيه آنستكه وجود شوهر يا محرم يا زنان مورد اطمينان، شرط است و در قولي آمده است كه وجود يك زن مورد اطمينان و موثوق بها،كافي است. در مهذب بنقل ازكرابيسي آمده استكه اگر راه ايمن باشد، زن ميتواند تنها به سفربرود. تا اينجا درباره حج يا عمره واجب سخن گفتيم. دركتاب “سبل ااسلام“ آمده است: “گروهي از پيشوايان فقه گفتهاند: پيرزن ميتواند بدون محرم به سفر برود.كسانيكه در صورت وجود رفقا و همسفران مورد اطمينان يا ايمن بودن راه، سفر زن را بدون همسر يا محرم جايز دانستهاند، بروايت بخاري از عدي بن حاتم استدلالكردهاند كهگفت: “در حاليكه در خدمت پيامبر بودم، مردي به حضوراوآمده واز فقر و فاقه شكوه نمود، سپس مردي ديگر آمد و از وجود راهزنان شكوه داشت. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي عدي “حيره“ را ديدهاي؟ گفتم: آن را نديدهام ولي ازآن شنيدهام. اوگفت: اگر عمرت طولاني باشد و عمرت وفاكند، خواهيد ديدكه زنكجاوه نشين، از “حيره“ راه ميافتد تا اينكه خانهكعبه را طوافكند، بدون آنكه از چيزي، بغير از خدا خوف داشته باشد“. باز هم استدلال كردهاندكه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم درآخرين حج عمربن خطاب با اجازه عمر، به حج رفتند و عمر، عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف را همراه آنان نمود، و عثمان ندا ميداد، كه كسي بكجاوه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم نزديك نشود و بدانان ننگرد. اگر زني مخالفتكرد و بدون شوهر يا محرم به حج رفت، حج او صحيح است. در “سبل السلام“ به نقل از ابن تيميهگويد: اگر زني بدون محرم و بدون استطاعت به حج رفت، حج او صحيح است. خلاصهكلام اگركسيكه بواسطه عدم استطاعت، حج بر او واجب نشد مانند بيمار، فقير، ممنوع از حج بعللي،كسيكه بعلت راهزنان استطاعت ندارد، زنيكه محرم نمييابد و امثال اينها، به حج رفت و زحمت و مشقت حضوردرمشاهد متبركه را قبولكرد. حج اوقبول وفرض ازعهده او ساقط مي شود . برخيكار نيكو ميكنند و پاداش دارند مانند كسيكه پياده به حج ميرود و بعضيكار بد ميكنند و پاداش خوب نمييابند مانندكسيكه باگدائي به حج ميرود يا زنيكه بدون محرم به حج ميرود. ولي حجشان صحيح است. زيرا اهليت تكليف را بصورتكامل دارند. معصيت و ارتكاب معصيت دراصل مقصود نيست، بلكه در راه آن است. در مغني آمده است، اگر غيرمستطيع، بدون زاد و راحله، مشقت حج را بر خود هموارساخت و حجگزارد، حج او صحيح است و فرض از عهده او ساقط ميشود.
اجازه گرفتن زن از همسرش مستحب استكه زن براي خروج جهت انجام فرض ازشوهرش اجازه بگيرد، اگرشوهر اجازه داد چه بهتر و اگر اجازه نداد بدون اجازه او فريضه حج را انجام ميدهد، زيرا كسي حق ندارد، همسر خود را از انجام فريضه حج منعكند، چون عبادتي استكه بر وي واجبگرديده و اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست. او حق داردكه در اداي آن شتابكند تا برائت ذمه حاصل نمايد، همانگونه كه حق دارد، نمازش را هم اول وقت بگزارد و شوهر نميتواند او را منعكند. براي حج نذري هم همينطور است، چون آنهم حكم فريضه حج را دارد. ولي شوهر ميتواند زنش را از انجام حج داوطلبانه و سنت بازدارد. دارقطني از ابن عمر روايت كردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره زن ثروتمنديكه شوهردارد، و مانع حج او ميشود،گفت:" ليس لها أن تنطلق إلا بإذن زوجها [او حق ندارد برود مگر با اجازه شوهرش]، -(چنان پيدا استكه سوال درباره حج سنت و غيرفرضي بوده است) -
كسي بميرد و حج فرض را انجام نداده باشد اگركسي شرايط فريضه حج را داشته باشد يا حج را برخود نذركرده بود ومرد، بر ولي او واجب ميباشدكه از مال و دارائي اوكسي را جهت انجام اين فريضه آماده وگسيل دارد. همانگونه كه بر او واجب است كه ديون و وامهاي او را بازپرداخت نما يد. ابن عباسگويد: زني از قبيله جهينه به خدمت پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: مادرم نذر كرده بودكه حج بگزارد و حج نگزارد تا اينكه مرد، آيا من بجاي او حج بگزارم؟ او فرمود:" نعم، حجي عنها.أرأيت لو كان على أمك دين أكنت قاضيته؟ اقضوا الله، فالله أحق بالوفاء [آري، بجاي او حج بگزار. بگو ببينم اگر مادرت بدهكار، ميبود، آن را ميپرداختي؟ بدهي خدا را بپردازيد، وام خداوند براي پرداخت شايستهتر است]”. بروايت بخاري. از اين حديث برميآيد كه گزاردن حج بجاي ميت واجب است، خواه بدان وصيتكرده باشد يا نكرده باشد، زيرا بازپرداخت ، وام در هر صورت واجب است و پرداخت حقوقات مالي ديگر نيز از قبيلكفاره و زكات و نذر واجب ميباشد. راي ابن عباس و زيد بن ثابت و ابوهريره و شافعي چنين است. آنان ميگويند هزينه انجام اينكارها، بايد از اصل سرمايه پرداخت شود. با توجه به " فالله أحق بالوفاء " چنان پيداستكه حجگزاردن، بجاي ميت بر پرداخت ديون مقدم باشد، اگر دارائي متوفي براي هر دوكفايت نكند. امام مالكگفته است: وقتي بجاي او حجگزارده ميشودكه وصيتكرده باشد چون حج عبادتي استكه جنبه بدني آن، بر جنبه مالي آن رجحان دارد، پس نيابت درآن پذيرفته نميشود، و اگر متوفي وصيتكرده بود ازيكسوم دارائي اوهزينه حج تامين ميشود.
حج گزاردن بجاي ديگران اگرشرايط وجوب حج دركسي جمع شد، سپس بعلت بيماري يا پيري ازاداي آن عاجزگرديد، واجب استكه ديگري بجاي او حج بگزارد، بنابراين او از اداي فريضه حج مايوس است و حكم مرده را دارد. چون فضل بن عباسگفت: زني از قبيله خثعم به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: اي رسول خدا برذمه پدرم فريضه حج واجب شده و او پيرمردي استكه نميتواند بر پشت مركوب خود را نگه دارد من ميتوانم به جاي او حج بگزارم؟ حضرت فرمود: آري، و اين واقعه در سال حجه الوداع بود.گروه محدثين آن را روايتكردهاند و ترمذي آنرا حسن صحيح دانسته است. ترمذيگفته است بطريق صحيح بيش از يك حديث دراين باره روايت شده است. و عمل اهل علم از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران نيز بر اين منوال استكه بجاي ميت حجگزارده ميشود. راي شافعي و ثوري و ابن المبارك و احمد و اسحاق هم چنين است. امام مالك گفته است: اگر متوفي وصيت كرده بود بجاي او حجگزارده ميشود. بعضي رخصت دانستهاندكه اگركسي بعلت پيري قادر به حجگزاردن نباشد ميتوان بجاي او حج بگزارد،كه قول ابن المبارك و شافعي و احمد و حنفي است. ازاين حديث برميآيدكه زن ميتواند بجاي مرد و زن حجگزارد و مرد هم ميتواند بجاي مرد و زن حج بگزارد و نص مخالف با اين نيامده است.
هرگاه بيمار زمينگير بهبودي يافت: اگر بجاي شخص بيماري زمينگير، حجگزارده بودند و پس از آن او بهبودي يافت فرض از عهده او ساقط است و اعاده آن واجب نيست تا موجب وجوب دو حج نگردد و اين مذهب احمد است و برا جمهور فقها، حج قبلي براي اوكفايت نميكند چون معلومگرديده استكه او از انجام آن مايوس نشده است، و سرانجام فرجامكار مورد اعتبار است. ابن حزم راي اولي را ترجيح داده است وگفته: چون پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داده است، كسي كه نميتواند نه سواره و نه پياده، حج بگزارد، بجاي او حج بگزارند و خبر داده است كه دين خداوند بجاي او ادا ميشود و فريضه از او ساقط ميگردد و براي اوكافي است. بنابراين، اين فريضه ديگر برنميگردد، مگر بموجب نص جديدي و در اين باره نصي در دست نيستكه بموجب آن فريضه برگردد. اگر اين فريضه برميگشت پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بيان ميفرمود، زيراگاهي پيرمرد نيرو ميگيرد و ميتواند سواريكند. حالاكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن خبر نداده است پس برگشتي فريضه جايز نيست.
شرايط انجام حج بجاي ديگران - چه كسي ميتواند بجاي ديگران حجبگذارد؟: كسيكه بجاي ديگري حج ميگزارد، بايد قبلا براي خود، حج انجام داده، باشد. زيرا ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم از يكي شنيد،كه ميگويد: " لبيك عن شبرمة گفت: تو براي خودت، حجكردهاي؟گفت: نخير. فرمود: اول براي خود حجكن بعد براي شبرمه حج كن“. بروايت ابوداود و ابن ماجه. بيهقيگفته است در اين باره اسناد صحيح تر از اسناد اين حديث نداريم. ابن تيميهگفته: امام احمد بروايت فرزندش صالح از او حكم به مرفوع بودن اين روايت كرده است، اگرچه موقوف است وكسي درآن با ابن عباس مخالفت نكرده است. و قول اكثر اهل علم، بر اينستكهكسي تا خود حج نكرده باشد، مطلقا نميتواند جاي ديگري حج- بگزارد. خواه مستطيع باشد يا نباشد، زيرا ترك طلب تفصيل و عدم تفريق درنقل احوال، دال برعموم است و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را بصورت مطلق و بدون طلب تفصيل، بيان فرموده است.
كسي كه حج نذري را انجام ميدهد و فريضه حج نيز بر او هست: ابن عباس و عكرمه فتوي دادهاندكه اگركسي مشغول انجام حج واجب نذري بود وهنوزفريضه حج را انجام نداده بود اين حج وي بجاي هردوكفايت ميكند و هردوفريضه ساقط ميشوند و بنا بفتواي ابن عمرو عطاء: بايد اين شخص نخست فريضه حج را انجام دهد سپسبه نذر خود وفا كنند.
ترك نكاح و ترك حج در اسلام نيست ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لاصرورة في الاسلام [ترك ازدوج و ترك حج در اسلام نيست]". بروايت احمد و ابوداود. خطابيگفته است: صرورت دو تفسير دارد: 1-كسيكه از ازدواج و نكاح امتناع ميورزد وگوشه نشيني اختيار ميكند، همانگونهكه راهبان مسيحي اين شيوه را پيش ميگيرند. نابغهگفته است: لو أنها عرضت الاشمط راهب - عبد الاله صرورة متعبد أدنا لبهجتها وحسن حديثها - ولخالها رشدا وإن لم يرشد [اگرآن زن خود را عرضهكند برراهبيكه موهايش جوگندمي است و خدا را عبادت ميكند و ترك ازدواج و نكاحكرده و تعبد و پارسائي را اختياركرده است، بعلت زيبائي وحس حديث وخوش بياني، به وي نزديك ميشود وآن را رشد و هدايت ميپندارد اگرچهگمراهي نيست چون رشد از لغات متضاد است]. معني دوم آن،كسي استكه هرگز حج نگزارده باشد. بنابراين معني لاصروره في الاسلام يعني سنت وراه دين چنين استكه هركس توانائي انجام فريضه حج را يافت، نبايد حج را ترككند. بعضي پنداشتهاند معني حديث چنين است: هركس هرگز حج نگزارده باشد، نميتواند بجاي ديگران حج بگزارد. تقدير سخن به نزد وي چنين است: كسي كه حج نگزارده باشد اگر شروع كند بگزاردن حج بجاي ديگري، حج براي خود او ميباشد و فريضه حج براي خود او ميباشد و از اينراه است كه معني نفي درست ميشود و ديگر ضرورتي در بين نيست. و اينست مذهب اوزاعي و شافعي و احمد و اسحاق. مالك و سفيان ثوريگفتهاندكه حج بر طبق نيت حجگزار، صورت ميگيرد و بنيت هركس باشد براي او است و صاحبان راي و حسن بصري و نخعي و عطاء هم چنينگفتهاند.
قرض گرفتن براي حج عبدالله بن ابي اوفي گويد: دربارهكسيكه به حج نرفته است، از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال كردم وگفتم آيا او ميتواند براي سفر حج قرض بگيرد؟ فرمود: نخير. بروايت بيهقي.
اداي فريضه حج با مال حرام براي اكثرعلما، انجام فريضه حج با مال حرام موجب سقوط فريضه حج است و كفايت ميكند، اگرچه او با اين عملش مرتكب گناه شده است. امام احمد گفته است: موجب سقوط فرض نميشود و اصح آنست، زيرا در حديث صحيح آمده است:" إن الله طيب لا يقبل إلا طيبا [خداوند پاك است و جز پاك را نميپذيرد]”. ابوهريره گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا خرج الحاج حاجا بنفقة طيبة ، ووضع رجله في الغرز فنادى: لبيك اللهم ناداه مناد من السماء: لبيك وسعديك زادك حلال، وراحلتك حلال وحجك مبرور غير مأزور وإذاخرج بالنفقة الخبيثة فوضع رجله في الغرز، فنادى: لبيك، ناداه مناد من السماء: لالبيك ولاسعد يك، زادك حرام، ونفقتك حرام، وحجك مأزور غير مأجور [هرگاه كسي با نفقه و هزينه حلال بقصد سفر حج بيرون آمد و پا بركاب نهاد وگفت: خداوندا بخدمت تو مي آيم -اينك بخدمت تو آمدم - ندائي ازآسمان ميآيد: حج تو مقبول است و دعايت مستجاب. توشهات حلال و وسيله سفرت حلال وحجت مقبول وگناهانت مغفوراست وهرگاهكسي با هزينه حرام بقصد حج بيرون آمد و پايش بركاب نهاد وگفت: اينك خدايا به خدمت آمدم. ندائي از آسمان ميآيدكه آمدن تو مقبول نيست و تو خوشبخت نيستي، توشهات حرام وهزينهات حرام و حج توگناهان را نميزدايد و مزدي واجري برآن نداري]". منذريگفت: طبراني آن را در اوسط روايتكرده و اصفهاني آن را از قول اسلم مولاي عمر بن خطاب، بصورت مرسل و مختصرآورده است.
حج سواره بهتر است يا پياده؟ حافظ در “الفتح“ از قول ابن المنذر ميگويد: اختلاف در اينكه سواره به حج رفتن بهتر است براي حاجيان يا پياده؟ جمهور علماگويند سواره بهتر است. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم سواره به حج رفته است چون بهتر انسان ميتواند دعا بخواند و ابتهال گويد و سودمند هم ميباشد. اسحاق بن راهويهگفته: پياده بهتر است، زيرا رنج و خستگي بيشتري دارد. احتمال دارد سواره و پياده رفتن به نسبت احوال و اشخاص، اختلاف داشته باشد. بخاريگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم پيرمردي را ديدكه با اتكاء به دوفرزندش، طواف ميكند،گفت: اين شخص را چه شده است؟گفتند: نذركرده است،كه پياده حج بگزارد. اوگفت: خداوند نيازي ندارد،كه او نفس خود را بيازارد و رنجه دارد. دستور داد او سوار شود و سواره حج بگزارد“.
كسب و داد و ستد و كرايهكشي در حج كسيكه به حج يا به عمره ميرود، اشكال نداردكه به تجارت ياكرايهكشي و كرايه دادن اسب و استرو الاغ وغيره (كسب حلال) بپردازد. ابن عباسگويد: “مردم درآغاز اسلام، بهنگام حج بداد و ستد در مني و عرفات و بازار “ذوالمجاز“ -دركنار عرفات - ميپرداختند و خوف داشتند از اينكه داد و ستد در حال احرام، اشكال داشته باشد، لذا خداوند فرمود:" ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم في مواسم الحج [بر شما باكي نيست وگناهي نيست كه در موسم حج همراه با انجام فريضه حج، خير و بركت خدا را در معامله و داد و ستد، بجوئيد]”. بروايت بخاري و مسلم ونسائي. بروايت ابوداود از ابن عباس آمده است: " ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم) قال: كانوا لا يتجرون بمنى فأمروا أن يتجروا إذا أفاضوا من " عرفات [بر شماگناهي ... مسلمانان در مني تجارت نميكردند. به آنان دستور داده شد،كه بعد از پراكنده شدن از عرفات به تجارت بپردازند]’’. ابي امامه تيمي به ابن عمرگفت: من در راه حجكرايهكشي ميكنم و مردم را سوار ميكنم. بعضي از مردم به من ميگويند، تو ثواب حج نداري. ابن عمرگفت: مگر احرام نميبندي و تلبيه نميگوئي و طواف خانهكعبه را نميكني و بعد از وقوف درعرفات رهسپار مني نميشوي و رمي جمرات نميكني؟گفتم: چرا، همه آنها را انجام ميدهم،گفت: پس تو حجما ميگزاري و ثواب آن را داري، مردي به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وهمين سئوال راكه تو ازمن ميكني ازاو پرسيد. پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي جواب نداد تا اينكه اين آيه نازل شد:" ليس عليكم جناح أن تبتغوا فضلا من ربكم ” پيامبر صلي الله عليه و سلم بدنبال وي فرستاد واين آيه را بروي خواند وگفت حج توصحيح است. بروايت ابوداود و سعيد ابا منصور. منذريگفته است: نام ابوامامه معروف نيست. شخصي از ابن عباس پرسيد: من نفس خود را، بدين قوم اجاره دادهام و مناسك حج را همراه آنان انجام ميدهم، آيا من هم پاداش و ثواب دارم؟ ابن عباسگفت: آري. " أولئك لهم نصيب مما كسبوا، والله سريع الحساب [آنان ازكسب خود بهره اي ميبرند و حساب خداوند سربع است و حساب آن بر خداوند مجهول نيست]’’. بروايت بيهقي و دارقطني.
حج پيامبر صلي الله عليه و سلم مسلمگويد: از ابوبكر بن ابي شيبه و اسحاق بن ابراهيم و حاتم بن اسمعيل مدني از طريق جعفر بن محمد از پدرش برايمان روايت شده استكهگفت: “بر جابر بن عبدالله وارد شديم از يكايك حاضران احوال پرسيكرد تا اينكه به من رسيد.گفتم من محمد پسر علي پسرحسين هستم. برسرم دستكشيد ودكمههاي بالاو پائين جامهام را بازكرد و دست بر سينهام نهاد، من آن روز جوان بودم،گفت: مرحبا اي پسر برادرم. از هرچه ميخواهي سئوالكن. از او سئوالكردم - جابركور بود - در آن وقت هنگام نماز فرا رسيد. او برخاست و به امامت نماز ايستاد. عباي پوشيده و به خود پيچيده بودكه هرگاه آن را بر شانهاش مينهاد، دامنههاي آن به سوي او برميگشت، چون كوچك بود. رداي بزرگ او دركنارش روي جالباسي قرار داشت. برايمان نماز خواند. سپسگفتم: چگونگي حج پيامبر صلي الله عليه و سلم را برايم بازگوي، (مراد حجه الوداع است). با دست خود عدد ٩ را نشان داد وگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ، ٩ سال در مدينه بود و به حج نرفت. سپس درسال دهم بمردم اعلامكردكه پيامبر صلي الله عليه و سلم قصد اداي فريضه حج دارد. لذا مردمان فراواني بمدينه وارد شدندكه همگي ميخواستند در انجام مناسك حج به وي اقتداكنند و از او پيروي نمايند و هرچه او انجام داد، انجام دهند. همراه او بيرون رفتيم تا به ذوالحليفه رسيديم،كه درآنجا اسماء بنت عميسكه حامله بود، محمد ابن ابوبكررا زائيد و به پيامبر صلي الله عليه و سلم پيغام داد، كه چهكاركنم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اغتسلي واستثفري بثوب وأحرمي [غسلكن و با پارچهاي استثفار -كمرخود را ببنديد و پارچهاي را درمجراي خون ريزي قرار ده و پشت وروي و وسط آن محكم با پارچهاي ديگرببندكه مانع خون ريزي شود -كن و آنگاه احرام ببند]". سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم درمسجد آنجا نمازخواند وآنگاه بعد ازنمازبر شتر خويشكه “قصواء“ نام داشت، سوار شد تا اينكه بر بيابان مشرف شد و نگاه كردمكه تا چشمكار ميكرد، درجلو و طرف راست و طرف چپ و پشت سر او، سواره و پياده، حركت ميكردند و پيامبر صلي الله عليه و سلم در ميان ما بود و قرآن، بر وي نازل ميشد و او تفسير و تاويل آن را ميدانست -يعني هر چيزيكه ازاو نقل ميكنم براي همه حجت است - او هركاري انجام ميداد ما نيز بدان عمل ميكرديم. او تلبيه توحيد را سر داد وگفت: " ’ لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إن الحمد والنعمة لك والملك، لا شريك لك [خداوندا اينك دعوت تو را پذيرفتم و به خدمت آمدم. دعوتت را پذيرفتم، تو هيچ شريك نداري. دعوتت را پذيرفتم همانا نعمت و ستايش تراست و پادشاهي و مالكيت ترا است، تو هيچ شريك نداري]". و مردم نيز همان كلمات تلبيه را ميگفتند كه امروزگفته ميشود، و پيامبر صلي الله عليه و سلم چيزي را در پاسخ آنان نگفت و همچنان به تلبيهگفتن خود ادامه ميداد، جابر رضي الله عنه گفت: ما همه تنها نيت حجكرديم و عمره را نميدانستيم تا اينكه همراه او صلي الله عليه و سلم به خانهكعبه رفتيم و طوافكرد -طواف قدوم -و بر حجرالاسود دست ماليدكه در سه دور طواف با هروله (شتاب) و در چهار دور طواف با رفتن عادي طواف را انجام داد، سپس به مقام ابراهيم عليه السلام آمد و اين آيه را قرائت فرمود:" واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى [در مقام ابراهيم نماز بخوانيد]’’ كه پيامبر صلي الله عليه و سلم مقام را در بين خود و خانه كعبه قرار داد. امام جعفرگفت: پدرم ميگفت: گمان ميكنم از پيامبر صلي الله عليه و سلم نقل ميكرد، او در آن دو ركعت، در مقام ابراهيم سوره اخلاص و سورهكافرون را مي خواند سپس به ركن حجرالاسود برگشت وآن را استلامكرد -برآن دست ماليد - سپس از در به طرف صفا بيرون رفت، چون به صفا نزديك شد و آيه: " إن الصفا والمروة من شعائر الله [صفا و مروه از جمله شعاير خدا است ]” خواند وگفت: بچيزي آغازميكنمكه خداوند بدان آغازيده است، پس ازصفا شروع به سعي ..كرد، ازآن بالا رفت تا اينكه خانه كعبه نمايان شد، آنگاه روي به قبله توحيد كرد و تكبير به جاي آورده وگفت:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كل شئ قدير، لا إله إلا الله وحده، أنجز وعده، ونصر عبده، وهزم الاحزاب وحده [بجز الله هيچ معبد بحقي نيست او بيشريك است، ملك و پادشاهي و ستايش اوراست، و او بر هر چيزي توانا است، تنها او است معبود بحق، او به وعده خود وفا كرد و بندهاش را ياري و پيروزي رسانيد احزاب-كساني كه در جنگ خندق بر عليه پيامبر صلي الله عليه و سلم - متحد شده بودند - را تنها و بدون جنگ شكست داد و خوارشان ساخت]". سپس در اين هنگام دعاكرد و سه بار اين دعا را تكرار نمود. سپس به سوي مروه فرود آمد تا اينكه پاهاي او درشن ته دره فرورفت وبالاآمد تا به مروه رسيد. دعاهائيكه در بالاي صفا خواند، آنجا نيز تكراركرد تا اينكه سرانجام آخرين طواف بين صفا ومروه را برمروه پايان داد -(يعني رفتن ازصفا به مروه يكبار و برگشت به صفا باردوم وبرگشت به مروه بارسوم به حساب ميآيد وبهمين طوركه آخرين باريعني بارهفتم يا برگشت به مروه پايان ميگيرد) -كهگفت:" لو أني استقبلت من أمري ما استدبرت لم أسق الهدي، وجعلتها عمرة، فمن كان منكم ليس معه هدي فليحل، وليجعلها عمرة [اگر آنگونه كه اكنون ميدانم قبلا ميدانستم قرباني - (هدي = گوسفند وگاو و شتر قرباني) -با خود نميآوردم و آن را عمره قرار ميدادم. پس هركس قرباني ندارد احرام بشكند و زيارت خود را بصورت عمره انجام دهد]". آنگاه سراقه بن مالك بن جعثم برخاست وگفت اي رسول خدا، فقط امسال اينكار را بكنيم يا براي هميشه اين رخصت را داريم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم انگشتان دست را در هم فرو برد -تشبيك اصابع -وگفت:" دخلت العمرة في الحج مرتين، لابل لابد أبد [عمره داخل در حج شد (يعني ميتوان در ماههاي حج عمره را انجام داد چون در زمان قبل اينكار را نميكردند -يا مراد آنستكه تا روز قيامت افعال عمره در افعال حج داخل و مندرج است -دوبار اين جمله را تكرار فرمود: نخير، بلكه براي هميشه ميتوانيد اين عمل را - انجام دهيد]". علي ابن ابيطالب از يمن برگشت و حيوان قرباني براي پيامبر صلي الله عليه و سلم آورد. اوديدكه فاطمه دخت پيامبر صلي الله عليه و سلم احرام خود را شكسته و لباس رنگين پوشيده و سرمه بچشمانكشيده است. آن حال را بر وي انكاركرد. فاطمه در جوابگفت: پدرم مرا بدينگونه دستور داده است. علي بن ابيطالب در عراق برايمان نقلكرد كه بجهت شكايت از فاطمه پيش پيامبررفتم تا اورا مورد عتاب قرار دهد ودرباره آنچهكه فاطمهگفته بود از اوكسب فتويكنم. آن حال وي وانكار خود را براي پيامبر صلي الله عليه و سلم ، بازگفتم. پيامبر صلي الله عليه و سلم دو بار گفت: او راستگفته است. و تو وقتيكه حج را بر خود واجبكردي -يعني احرام بستي -چه چيزي ميگفتي؟ -چگونه نيت آوردي -عليگفت:گفتهام: خدايا آنگونه احرام ميبندم كه پيامبرت صلي الله عليه و سلم احرام بسته است - يعني تلبيه خود را بهنگام احرام بدان نيتيگفتهامكه پيامبر صلي الله عليه و سلم قصدكرده است -پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: من با خود قرباني آوردهام. پس تو هم احرام خود را مشكن و بهم مزن.گفت: مجموع قرباني؟كه علي از يمن با خود آورده بود وآنچهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم با خود آورده بود يكصد راس بود. جابر گفت: بدنبال فرمايش پيامبر صلي الله عليه و سلم تمام مردم احرام خود را بهم زده و موي خويش را كوتاهكردند مگر پيامبر صلي الله عليه و سلم وكسانيكه با خود قرباني آورده بودند. چون روز هشتم ذيالحجه فرا رسيد مردم به “مني“ روي آوردند و احرام به حج بستند و با صداي بلند تلبيه را سر دادند و پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار شد ونماز ظهرو عصرومغرب و عشاء و صبح را در “مني“ خواند. بعد از نماز صبا اندكي در “مني“، توقفكرد تا اينكه خورشيد طلوع نمود، آنگاه دستور داد تا براي او در “نمره“ خيمه مويين، بزنند. قريشگمان ميكردند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بنا بعادت قريش، در زمان جاهليت، در مشعرالحرام توقف ميكند و از آنجا تجاوز نمينمايد -مشعرالحرامكوهي است در مزدلفه بنام “قزح“ يا تمام مزدلفه را، مشعرالحرامگويند - ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآنجا هم گذشت و تجاوزكرد تا اينكه به “عرفات“ آمد و دريافتكه در “نمره“ برايش خيمه زدهاند، در آنجا فرود آمد، تا اينكه خورشيد ميل به غروبكرد ازخط استواء تجاوز كرد. دستور داد، تا ناقه “قصواء“ را براي او آمادهكردند و به ته دره -“وادي) عرنه“ - آمد و براي مردم خطبهاي ايراد فرمود وگفت [2]: بيگمان خونهاي شما واموال شما بر شما حرام است، (خونكسي و مالكسي برايكسي ديگر حلال نيست). و محترم است، مانند محترم بودن چنين روزي در چنين ماهي در چنين شهري.، هان اي مردم تمامكارهاي دوره جاهلي باطل است و آنها را بزير پا ميگذارم“ و همه خونها و خونخواهيهائيكه در زمان جاهليت بوده است، اكنون باطل و نادرست ميباشد وبزيرپاي خود ميگذارم وهمه را باطل اعلام ميكنم و نخستين خوني و ديهايكه من آن را لغو ميكنم و باطل ميسازم، خون و انتقام خون عامر پسر ربيعه پسر حارث پسر عبدالمطلب استكه در ميان بنيسعد نزد دايهاش بود و قبيله هذيل او را به قتل رساندند. رباي جاهليت را -و ربا بطور مطلق -لغو و باطل اعلام ميكنم و نخستين ربائيكه آنرا باطل اعلام ميكنم، رباي عمويم عباس پسر عبدالمطلب ميباشد و همه آن باطل است. درباره زنان تقواي خدا را پيشهكنيد. شما آنان را بطريق امانت از خدا دريافت داشتهايد - پيش شما امانت خدايند - و همخوابگي با ايشان را بهكلمه و دستور خدا (عقد نكاح) براي خود حلالكردهايد حق شما بر ايشان آنستكهكسي راكه شما ميل نداريد جز با اجازه شما به خانه شما راه ندهند. اگرچنينكاريكردند آنان را بزنيد ولي نه زدنيكه ايشان را متالم و دردناك سازد. و آنان نيز بر شما حقي دارندكه روزي و خوراك و پوشاك ايشان را بنيكي و مطابق عرف بدهيد. بدرستي من در ميان شما چيزي بجايگذاشتهامكه اگر دست بدامن آن زنيد پس از آن هرگزگمراه نخواهيد شد و آنكتاب خدا (قرآن) است. و شما درباره من مورد سئوال قرارميگيريد. درباره من چه چيزي ميگوئيد؟ گفتند: گواهي ميدهيم كه براستي تبليغ كردي و بهمه رساندي و رسالت خود را انجام دادي، و نصيحت و خيرخواهيكردي. آنگاه انگشت سبابه خود را بطرف آسمان برداشت و بدان به سوي مردم اشاره ميكرد و سه بارگفت: خدايا، توگواه باش. سپس اذانگفت و بدنبال آن اقامه گفته شد و آنگاه نماز ظهر را بجاي آورد، سپس اقامهگفته شد و نماز عصر را نيزگزارد و در بين آنها نماز ديگري نخواند [3]. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار شد تا اينكه به “موقف“ در پايينكوه عرفات رسيد، درآنجا پيامبر بگونهاي ايستادكه شكم شترش -قصواء -رو به سنگهاي آنجا باشد و محل تجمع پيادگان را درجلو خويش قرارداد و رو، به قبله قرارگرفت وتا موقع غروب به دعا ايستاد تا اينكه زردي خورشيد ناپديد و قرص خورشيد نهان شد. و اسامه را پشت سر خود سواركرد و راه افتاد، در حاليكه افسار قصواء را آنقدر كشيد كه سرش به جلو زين ميخورد و با دست راست به مردم اشاره ميكرد كه اي مردم آهسته آهسته، هرگاه به تپهاي از تپههاي آنجا ميرسيد، اندكي افسار قصواء را شل ميكرد تا اينكه ازآن بالا رود، تا موقعيكه به مزدلفه آمد ودرآنجا نمازمغرب وعشاء را با يك اذان و دو اقامه خواند و دربين آن دو نماز تسبيحاتي نگفت. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم به پهلو خوابيد، تا اينكه سپيده صبح دميد و چون برايش آشكارگرديدكه صبح است با اذان و اقامه، نماز صبح را خواند، سپس سوار بر “قصواء“ شد و به مشعرالحرام آمد وروبه قبله دعاكرد و تكبيرو تهليل و توحيدگفت، همچنان توقفكرد تا اينكه هوا بخوبي روشن شد وپيش ازآنكه خورشيد طلوعكند، راه افتاد وفضل بن عباس راكه جوان خوش چهره و سپيد اندام بود بر ترك خويش نشاند، چون رسول خدا راه افتاد زنان سوار بر شتر، ازكنار او ميگذشتندكه فضل بن عباس بدانان خيره شده بود، پيامبر صلي الله عليه و سلم دست برچهره فضل نهاد تا آنان را نبيند، فضل بگوشهاي ديگر روي ميگردانيد، پيامبر صلي الله عليه و سلم هم دست خود را برآن طرف مينهاد تا مانع ديد او شود،كه چهرهاش را بطرف ديگر ميگردانيد، تا نگاهكند. تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به “بطن محسر“ آمدكه اندكي شتابگرفت سپس راه ميانه راكه به “جمره بزرگ منتهي ميشود پيش گرفت تا به “جمره“اي رسيدكه نزديك درخت بود و با هفت سنگ ريزه بدان رمي جمره كرد، هر باركه سنگ ريزه ميانداخت تكبير ميگفت“ سنگ ريزهها باندازه دانهاي باقلاء بردند و از ته دره - بطن رادي - سنگها را، ميانداخت [4]. سپس به سوي قربانگاه برگشت و با دست خود ٦٣ قرباني را ذبحكرد، سپس ذبح باقيمانده قربانيها را، به علي بن ابيطالب واگذار نمود، و او را در قربانيهاي خويش شريك نمود. سپس دستور داد از هرقرباني تكهايگوشت ببرند وآن را درديگي بپزندكه خود و علي ازگوشت وآب آن خوردند. سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم سوارشد و براي طواف الافاضه به سوي خانهكعبه روانگرديد، و نمازظهر را به مكهگزارد. و به نزد بني عبدالمطلب آمد كه از چاه زمزم آب ميكشيدند و در راه خدا به مردم ميدادند. فرمود: اي بني عبدالمطلب آب بكشيد، اگر ترس اين نبودكه مردم آن را جزو مناسك حج به حساب آورند وآن را ازدست شما بگيرند، من هم دركشيدن آب به شماكمك ميكردم. سطلي آب به وي دادند و او ازآن نوشيد.[5] علماگفتهاند: اين حديث بسي باارزش است و فوايد و قواعد مهمي در آن مندرج است، قاضي عياضگفته است: مردم از معاني فقهي مندرج در آن، فراوان سخن گفتهاند. ابوبكر بن المنذركتابي را بر آن نوشته و يكصد و پنجاه و اندي، مسايل فقهي ازآن استخراج نموده است وگفته است: اگربيشتر پيجوئي ميكردم ميتوانستم بهمين اندازه مسايل ديگري بر آنها بيفزايم. گفتهاند: از اين حديث برمي آيدكه غسل احرام براي زنانيكه تازه، زائيدهاند، يا در حال قاعدگي هستند، سنت است و براي ديگران بطريق اولي. و همچنين ازآن برميآيد،كه بايد زنان در حال “نفساء = بعد از زايمان“ و قاعدگي، پارچهاي به محل جريان خون ببندند و مانع خون ريزي شوند، و احرامشان صحيح است و همچنان احرام بعد از نماز فرض يا نماز سنت باشد واحرامكننده با صداي بلند “تلبيه“گويد ومستحب است كه به “تلبيه“ پيامبر صلي الله عليه و سلم اكتفاكند. اگر بيش از آنگفت اشكالي ندارد. زيرا عمر بن خطاب اين جملات را بدان افزود: " لبيك ذا النعماء والفضل الحسن، لبيك مرهوبا منك ومرغوبا إليك [اينك دعوت ترا پذيرفتم وبخدمت آمدم اي صاحب نعمتها و فضيلت نيكو، اينك دعوت ترا پذيرفتم و بخدمت آمدم درحاليكه ازتو ترسيده و اميدم تنها بتو است]". و همچنين لازم استكه حاجي نخست به مكه برود و طواف القدوم “طواف ورود“ را انجام دهد و پيش از شروع به طواف، استلام حجرالاسودكند و باگامهاي سريعكه پاها بسرعت و نزديك بهم برداشته شوند، درسه طواف اول طوافكند و باگامهاي عادي در چهار طواف بعدي، طوافكند. و بعد از اتمام طواف به مقام ابراهيم برود و " واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى” را بخواند و بگونهاي بايستد كه مقام ابراهيم ميان او و خانهكعبه قرارگيرد و دو ركعت نماز بخواند. در ركعت اول بعد از فاتحه سوره “كافرون“ و در ركعت دوم بعد از فاتحه سوره “اخلاص“ بخواند و از آن حديث برميآيد كه استلام حجرالاسود بهنگام خروج از مسجدالحرام مشروع است، همانگونهكه بهنگام دخول مشروع است. باتفاق علما استلام و دست ماليدن بر حجرالاسود سنت است و بعد از طواف، سعي از صفا شروع ميگردد وازآن بالا ميرود و بربالاي آن رو به قبله سه بار آن دعا واذكاررا بخواند و باگامهاي سريع و هروله در ته دره كه “بين الميلين“ ناميده ميشود، بدود، بهرحال هروله براي هر هفت بارسعي مشروع ميباشد، نه تنها درسه باراول مانند طواف و حاجي بايد بر تپه مروه هم برود و همان اذكار و اوراد را آنجا هم بخواند و آنوقت عمره او پايان مييابد، همينكه سرش را تراشيد يا مويش راكوتاهكرد، از احرام بيرون ميآيد. ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم بدستور پيامبر صلي الله عليه و سلم حج خود را به عمره تبديل نمودند. اماكسي كه “قران -حج و عمره را با هم نيتكرده است“كرده باشد، بعد از طواف قدوم و سعي صفا ومروه، سرش را نميتراشد ومويش راكوتاه نميكند وهمچنان درحال احرام ميماند، تا اينكه اعمال حج تمام ميشود. وكسانيكه حج را به عمره تبديل كرده باشند، درروز هشتم ذيالحجه = يوم الترويه، اگراراده حجكنند، بايد مجدداً احرام ببندند وآنان وكسانيكه در حال “قران” هستند به مني ميروند و سنت است كه نمازهاي پنجگانه را درآنجا بخوانند و شب را درآنجا بروزآورند،كه شب نهم ذيالحجه باشد. و سنت استكه روز عرفه، بعد از طلوع خورشيد، از مني بيرون آيند و بعد اززوال خورشيد و پس از نماز ظهرو عصر بصورت جمع به عرفات درآيند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به “نمره” فرود آمدكه جزو عرفات نيست و اوبعد ازآن دو نماز درنمره به “موقف = ايستگاه در عرفات” درآمد، و سنت استكه ميان نمره و موقف نمازي بخواند و امام براي مردم خطبهاي پيش ازنماز، ايرادكند و اين خطبه يكي از خطبههاي سنت، در حج ميباشد و خطبه دوم سنت در حج خطبه روز هفتم ذيالحجه درنزدكعبه، بعد از نمازظهر است، و خطبه سوم خطبه روز قرباني است و خطبه چهارم روز “نفراول = دومين روز ايام التشريقكه حجاج از مني به مكه ميروند” ميباشد. در اين حديث سنتها وآدابي است بشرح زير: پس از فراغت از دو نماز ظهر و عصر به “موقف عرفه" برود. سواره ايستادن در عرفات بهتر است. در عرفات نزد صخره سنگها يا نزديك بدانها ايستاد، كه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنجا ايستاده بود. و درحال توقف رو به قبله باشد. و در موقف عرفه بماند تا غروب خورشيد. و در حين وقوف، بدعا ايستد ودستها را تا محاذي سينه بلند كند و بعد ازغروب خورشيد با آهستگي روان شود واگرفرمانده وحكمروا است، مردم را نيز به آهستگي رفتن، دستوردهد. چون به مزدلفه فرود آيد و نمازمغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه بگزارد، بدون اينكه در بين آنها نماز سنت بخواند. اين جمع بين نمازمغرب وعشاء بين علما مورد اتفاق است ولي درسبب جمع اختلاف دارند بعضيگفتهاند جمعكردن بين دو نماز جزو شعاير و مناسك حج است. بعضيگفتهاند علت جمع سفر است چون همه مسافرهستند. ازجمله سنتها شب بروزآوردن درمزدلفه است. آنهم جزو شعاير ومناسك حج است. اختلاف در آن است كه واجب است يا سنت، و خواندن نماز صبح در مزدلفه، سپس ازآنجا رهسپارشدن و به مشعرالحرام درآمدن وآنجا توقف نمودن و دعاكردن نيز سنت است و از جمله شعاير و مناسك حج است. سپس بهنگام روشن شدن هوا، ازآنجا رهسپار “بطن محسر“گردد و با شتاب برود، چون آنجا محل نزول غضب خدا بر “اصحاب فيل” ميباشد، آهسته رفتن و ماندن، در آنجا نيكونيست. وچون به جمره عقبه رسيد، به ته دره -بطن وادي -فرود آيد وازآنجا هفت سنگ ريزهكه هريك باندازه دانه باقلا باشد، بطرف جمره پرتابكند و با هر سنگ ريزهكه پرتاب ميكند، يك بار تكبيرگويد. سپس بطرف قربانگاه برگردد و قربانيكند، اگر قرباني داشت، سپس بعد از قرباني، سر خود را بتراشد و آنگاه به مكه برگردد و “طواف الافاضه” را انجام دهد كه آن را “طواف الزياره” نيزگفتهاند. بعد از آن تمام كارهائيكه در حال احرام بر وي حرام بود، حلال ميگردد، حتي نزديكي و همخوابگي با همسرش، اما هرگاه رمي جمره عقبه را انجام داد ولي هنوز طواف نكرده بود، تمام محرمات احرام براي او حلال است، جز نزديكي و همخوابگي با همسرش. اين بود چگونگي هدايت و ارشاد و رهنمود پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجكه هركس بدينگونه حجكند، به پيامبر صلي الله عليه و سلم اقتداكرده است، و مفهوم خذوا عني مناسككم را تحقق بخشيده و حج او درست است. اينك بيان تفصيلي اعمال حج و بيان آراء علماء و مذهب هريكاز آنان، درباره هريك از اعمال حج.
مواقيت: ميعادگاههاي زماني و مكاني حج مواقيت جمع ميقات و مقصود ميعادگاه زماني و مكاني حج است. مواقيت زماني حج: اوقات و زمانهائي كه اعمال حج بايد تنها در آن اوقات انجام و آغازگيرد، تا صحيح و معتبر باشد.كه خداوند درباره آنها فرموده است:" يسألونك عن الاهلة قل هي مواقيت للناس والحج [اي محمد صلي الله عليه و سلم درباره ماههاي نو كه در زيادت و نقصان است از تو سئوال ميكنند]"،كه به چه حكمتكوچك و بزرگ ميشوند. بگو اين اختلاف بدانجهت استكهكارهاي ديني و دنيوي خود را با آن تنظيمكنند ازقبيل مدت اجل ديون و عقود وشناخت عده زنان و بيان اوقات حج و زكات و روزه و امثال آن. و" الحج أشهر معلومات"، يعني اعمال حج تنها در ماههاي معيني صورت ميگيرد و باجماع علما شوال و ذوالقعده از ماههاي حج ميباشند و اختلاف است دراينكه تمام ماه ذيالحجه از جمله ماههاي حج است يا فقط ده روز اول آن؟ بنابر راي ابن عمر و ابن عباس و ابن مسعود و حنفيها و شافعي و احمد، فقط ده روز اول ذيالحجه، جزو ماههاي حج است و براي مالك تمام ذيالحجه جزء ماههاي حج است.كه ابن حزم آن را ترجيح داده است زيرا خداوندگفته است " الحج أشهر معلومات "، دو ماه و نيم نميشود “اشهر” و جمع در عربي بركمتر ازسه اطلق نميشود. بعلاوه رمي جمرات از جمله اعمال حج است و در روز ١٣ ذيالحجه انجام ميگيرد و طواف الافاضه درهمه ماه ذيالحجه صحيح است. و هيچكس در آن اختلاف ندارد پس ماههاي حج -مواقيت زماني حج -سه ماهه شوال وذوالقعده و ذوالحجه ميباشند نتيجه اختلاف درباره اعمال حجكه بعد از قرباني انجام ميگيرد، ظاهر ميشود. بنا بر رايكسانيكه فقط دهه اول ماه ذيالحجه را جزو ماههاي حج ميدانند، اگركسي يك عمل حج را بعد ازدهم ذيالحجه انجام دهد بايد براي تاخير آن عمل، فديه دهد و برايكسانيكه همه ماه ذيالحجه را جزو ماههاي حج ميدانند، فديه لازم نيست.
احرام بستش به حج پيش از ماههاي حج: ابن عباس و ابن عمر و جابر و شافعي ميگويند، احرام به حج تنها در ماههاي حج درست ميباشد و پيش از ماههاي حج اگركسي احرام بست آن احرام براي عمره است و موجب سقوط فريضه حج نميگردد. بخاريگفته است: ابن عمر گفت: ماههاي حج عبارتست از شوال و ذوالقعده و دهه اول ذيالحجه. ابن عباس گفته است: سنت آنستكهكسي پيش از ماههاي حج احرام نبندد. ابن جرير از ابن عباس روايتكرده است،كه احرام بستن تنها در ماههاي حج صحيح ميباشد. حنفيها و مالك و احمد احرام بستن به حج را پيش ازماههاي حج، صحيح و مكروه ميدانند. شوكاني راي اول را ترجيح داده است، وگفته است: خداوند براي اعمال حج ماههائي را معين و مشخصكرده است و احرام جزو اعمال حج است. هركس مدعي استكه احرام پيش ازآن ماهها، صحيح است، بايد دليل ارائه دهد.
مواقيت مكاني حج مواقيت مكاني حج: اماكني استكه ازآنجا احرام به حج و عمره بسته ميشود. كسيكه قصد حج يا عمره دارد، نبايد بدون احرام بستن از آنجاها بگذردكه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنها را بيان فرموده استكه ميقات مكاني اهل مدينهكسيكه ازآن راه به مكه ميرود “ذوالحليفه” را قرار داده استكه در فاصله ٤٥٠كيلومتري شمال مكه قرار دارد. و ميقات مكاني اهل شام وكسانيكه ازآن راه به حج ميروند “جحفه” را قرارداده استكه درفاصله ١٨٧ كيلومتري شمال غربي مكه واقع استكه به “رابغ” نزديك استكه فاصله “رابغ” با مكه ٠٤ ٢كيلومتر است و “رابغ” ميقات مكاني اهل مصر و شام وكسانيكه از آن جا ميگذرند، ميباشد. بعد از محو آثار جحفه و ميقات مكاني اهل نجد “قرن المنازل” ميباشد كه كوهي است در شرق مكه، مشرف بر عرفات در فاصله ٩٤كيلومتري مكه است. و ميقات مكاني مردم يمن “يلملم” ميباشدكهكوهي است در جنوب مكه در فاصله ٥٤كيلومتري. و ميقات مكاني مردم عراق و كساني كه ازآنجا عبور ميكنند “ذات عرق” ميباشد كه در شمال شرقي مكه درفاصله ٩٤كيلومتري واقع است.كه شاعري آنها را چنين بنظمكشيده است: عرق العراق يلملم اليمن - وبذي الحليفة يحرم المدني والشام جحفة إن مررت بها - ولاهل نجد قرن فاستبن اينها بود مواقيتيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم تعيينكرده بود. هركس ازآن محلها عبوركند، از آنجا بايد احرام ببندد، خواه مردم آن ديارباشدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم نام برده است يا خير بنابراين اگريك نفرشامي ازراه مدينه به مكه ميرفت، ميقات او ذوالحليفه است نه “رابغ” و بهمين منوال براي ديگر جهات. درحديث پيامبر صلي الله عليه و سلم آمده است:" هن لهن ولمن أتى عليهن من غيرهن لمن أراد الحج أو العمرة [اين ميقاتها براي مردمان آن جهات استكه نام بردم و برايكسانيكه اهل آنجاها نيستند ولي ازآنجا عبور ميكنند و براي هركسكه قصد و اراده حج يا عمره را دارد]". پس اگركسي اهل اين مناطق نباشدكه نام برده شده است، اگر بقصد انجام مناسك حج و عمره، به مكه بيايد، بايد براي احرام به يكي از اين اماكن برود. ميقات مكاني براي مردمان مكه،كه اراده حجكنند، منازل مكه است. و اگر اراده عمرهكنند، بايد از زمين حرم خارج شده و در زمين “حل“ احرام ببندندكه نزديكترين جا “تنعيم” است و برايكسانيكه منزلشان در فاصله بين ميقات مكاني و مكه قرار دارد، ميقات همان منزلشان است. ابن حزمگفته استكسيكه راهش از هيچيك از اين مواقيت نميگذرد، از هرجا بخواهد احرام ميبندد، دريا باشد يا خشكي فرقي ندارد.
احرام بستن پيشاز رسيدن به ميقات: ابن المنذرگويد: اگركسي پيش ازميقات احرام بست باجماع اهل علم احرام او درست است. ولي بعضيگفتهاند: مكروه است، زيرا اينكه صحابي گفته است پيامبر صلي الله عليه و سلم فلان محل را براي فلان ميقات قرار داده اسث، مقتضي آنست،كه بايد از آنجا احرام بسته شود و تلبيه شروعگردد و زيادت و نقص نباشد. زيادت اگر حرام نباشد لااقل مكروه است.
احرام وتعريف آن: احرام يعني قصد انجام مناسك حج يا عمره يا هر دو با هم. احرام ركن حج است، زيرا خداوند ميفرمايد:" وما أمروا إلا ليعبدوا الله مخلصين له الدين [بدانان دستور داده نشده است مگراينكه عبادتكنند و دين را خالصانه ازآن خدا بدانند و اخلاص داشته باشند]". بديهي استكه داشتن اخلاص، خود نيت و قصد است و براي حج اين اخلاص از طريق احرام صورت ميگيرد. و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" إنما الاعمال بالنيات، وإنما لكل امرئ ما نوى [ارزش هر عمل وكاري از نيت و قصد آن عمل سرچشمه ميگيرد و بهركس ثواب وپاداش چيزي ميرسد،كه نيت وقصد آن را، كرده است ]" . قبلا در باب وضوء از حقيقت “نيت” سخنگفتيم و خاطرنشان ساختيمكه محل نيت قلب و دل انسان است.كمال بن الهمامگويد: راويان نسك و مناسك پيامبر صلي الله عليه و سلم معلوم نيستند. يكيگفته است: از او شنيدم كه ميگفت:" نويت العمرة، أو نويت الحج ".
آداب احرام احرام آداب ويژهاي داردكه مراعات آنها لازم استكه بشرح زير ميباشند: 1-نظافت:كه باگرفتن ناخن وكوتاهكردن موي سبيل وكندن موي زير بغل و تراشيدن موي شرمگاه وگرفتن وضو يا غسلكردنكه بهتر است و شانهكردن موي ريش وسر، تحقق ميپذيرد. ابن عمرگفته است: سنت است اگركسي اراده احرام و اراده دخول در مكه را نمود، به نيت احرام غسلكند. بروايت بزار و دارقطني و حاكمكه آن را صحيح دانسته است. ابن عباس گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" إن النفساء والحائض تغتسل وتحرم، وتقضي المناسك كلها، غير أنها لا تطوف بالبيت حتى تطهر [زنان بعد از زايمان و در حال قاعدگي، اگر اراده حجكنند، بايد غسلكنند و احرام ببندند و همه مناسك را انجام دهند جزطواف خانهكعبه،كه نبايد آن را انجام دهند، تا اينكه ازحيض و نفاس پاك ميشوند]". بروايت احمد و داود و ترمذيكه آن را حسن دانسته است. ٢-تجرد: -براي مردان -خود را برهنهكردن از لباسهاي دوخته و پوشيدن لباس احرامكه دو تكه است: ردائيكه نصف فوقاني تن را بجز سر ميپوشاند و خود را بدان ميپيچد وازاريكه نصف پائين بدن را بدان ميپوشاند و خود را بدان ميپيچد. و لازم استكه اين دو پارچه سفيد باشند چون جامه سفيد در پيشگاه خداوند از ديگر جامهها محبوبتر است. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بعد از اينكه موي خود را شانه و روغن زد وازار و رداي خود را پوشيد، با يارانش روانگرديد. بروايت بخاري. ٣-تطييب: لباس و تن خود را با مواد خوشبو، خوشبو ميسازد حتي اگراثرآن بعد ازاحرام هم باقي بماند. عايشهگويد: “گوئيكه الان درخشندگي ماده خوشبو را در قسمت پيشاني سر پيامبر صلي الله عليه و سلم را ميبينم و حال آنكه او در احرام بود“. بروايت بخاري و مسلم. همين دو نفر از او روايت كردهاند كه گفت: “من پيش از احرام پيامبر صلي الله عليه و سلم را،خوشبو ميساختم و پس از رمي جمره نيز براي اينكه احرام بشكند او را خوشبو ميكردم. پيش از اينكه طواف كند”. عايشهگفته است: “ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به سوي مكه بيرون ميرفتيم و بهنگام احرام مشك بر چهره خود ميسائيديمكه هرگاه يكي ازما عرق ميكرد، مشك بر چهرهاش جاري ميگرديد و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را ميديد و ما را منع نميكرد”. بروايت احمد و ابوداود. ٤-دو ركعت نماز: پس از قرائت فاتحه اول سوره “كافرون” و بعد از فاتحه دوم سوره اخلاص ميخواند. ابن عمرگويد:”پيامبر صلي الله عليه و سلم در ذوالحليفه -ميقات حج اهل مدينه -دو ركعت نمازخواند”. بروايت مسلم. اگركسي دو ركعت فرض هم بخواند بجاي دو ركعت سنتكافي است، همانگونهكه براي سنت تحيه المسجد نيزكافي است.
انواع احرام احرام سه نوع است: “قران” و “تمتع” و “افراد” باجماع علما، هر سه نوع جايز است. عايشهگويد: “در سال حجه الوداع همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم ما هم - از مدينه -بيرون آمديم، برخي احرام بعمره وبرخي احرام به حج وبعضي احرام به حج و عمره هر دو بسته بودند و پيامبر صلي الله عليه و سلم ؛ احرام به حج بست”. هركس احرام به عمره بسته بود، پس از طواف القدوم احرام را شكست. و هركس احرام، به حج يا احرام به حج و عمره بسته بود، تا روز قرباني احرام را نشكست. بروايت احمد و بخاري و مسلم و مالك.
قران چيست؟ قران يعني درميقات بنيت انجام مناسك حج وعمره هردوبا هم، احرام ببندد. زيرا با يك احرام هر دو را با هم جمع بسته است و ميگويد: " لبيك بحج وعمرة [خداوندا به نيت و قصد حج و عمره، به خدمت توآمدهام]". در اين صورت محرم تا فراغتكامل ازانجام اعمال حج و عمره، در حال احرام باقي ميماند. يا اينكه در ميقات احرام به نيت عمره ميبندد و پيش ازطواف نيت حج را هم ميكند و حج را برعمره وارد ميسازد. -اين يكي را دراصطلاح كتاب و سنت تمتع ميگويند -.
تمتع چيست؟ تمتع آنستكه در ماههاي حج به عمره برود، سپس در همانسال حج را نيز انجام دهد. چون در يك سال در ماههاي حج از انجام مناسك هر دو بهرهمند گرديده است پيش ازاينكه به ديارخويش برگردد، آن را تمتع ناميدهاند زيرا او بعد از انجام عمره، احرام را بپايان ميبرد و همانندكسانيكه در احرام نيستند، از پوشيدن لباس و مواد خوشبو و امثال آن تمتع ميبرد. متمتع بايد درميقات تنها به نيت عمره احرام ببندد و بگويد: ’’لبيكبعمره’’ و درحال احرام ميماند، تا اينكه به مكه ميرسد، او طواف القدوم را انجام ميدهد و بين صفا و مروه سعي ميكند، سپس يا موي سرش را ميتراشد ياكوتاه ميكند و احرامش پايان مييابد و لباس احرام را درميآورد و لباس عادي ميپوشد و هرآنچهكه وسيله احرام، بر او حرام بود، انجام ميدهد، تا اينكه روز ’’ يوم التروية ، (هشتم ذيالحجه) فرا ميرسد، آنگاه از خود مكه احرام به حج ميبندد. در “فتح”گفته است: جمهور فقهاگفتهاند: تمتع آنستكه يك شخص حج و عمره را دريك سال درماههاي حج دريك سفرانجام دهد وعمره را برحج مقدم دارد و مكي باشد. هركس به يكي ازاين شروط خلل برساند متمتع نيست.
افراد چيست؟ افراد آنستكه شخص حاجي از ميقات، تنها حج را ارادهكند و به حج احرام ببندد و در تلبيهگويد " لبيك بحج "و در حال احرام ميماند تا اينكه اعمال حج پايان ميپذيرد، سپس اگر خواست بعد از اتمام حج نيت احرام عمره ميكند و عمره را هم بجاي ميآورد. (البته براي احرام به عمره بايد به خارج حرم برود از جمله تنعيم)
كداميك از اين مناسك حج بهتر است؟ فقها اختلاف دارند در اينكهكداميك از اين انواع سهگانه نسك حج بهتر است [6]. شافعيه گويند: “افراد” و “تمتع’“ از “قران“ بهترند زيرا "مفرد” و “متمتع” هريك از اين دو را بصورت كامل انجام ميدهند. ولي "مقارن“ تنها اعمال حج را انجام ميدهد. بعضيگفتهاند: “تمتع“ از "افراد” بهتر است و بعضي بعكسگفتهاند. حنفيه گفتهاند: “قران” از “تمتع” و “افراد” بهتر است و “تمتع” از “افراد” تنها برتر است. مالكيه گفتهاند: افراد از تمتع و قران بهتر است. حنابلهگفتهاند: “تمتع،“ از “قران” و افراد” بهتر است و اين براي ما آسانتر است و پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را براي خويش آرزوكردند و ياران را بدان دستور دادند. مسلمگويد: عطاء گفت: از جابر بن عبدالله شنيدمكهگفت: ما ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم تنها احرام به حج بستيم. پيامبر صلي الله عليه و سلم صبح روز چهارم ذيالحجه آمد وبه ماگفت:كه احرام خود را بپايان ببريم. مردم احرام را بپايان بردند و با زنانشان معاشرت و آميزشكردند. ولي پيامبر صلي الله عليه و سلم شكستن احرام را واجب نكردند، بلكه شكستن آن را برايشان حلال وروا دانستند -وآنان را مخيرنمودند گفتيم: هنوزبين ما و بين رفتن به عرفات پنج روز باقي بود،كه پيش زنان خود ميرفتيم و همبستر ميشديم تا جائيكه وقتي به عرفات رفتيم، هنوزآثارجماع درما پيدا بود (يعني تا روزهشتم، پيش ازرفتن به عرفات احرام براي حج نبستيم و تا اندكي پيش ازرفتن به عرفات از همبستري با زنان خودداري نكرديم و پيش ازحركت غسلكرديم و احرام بستيم و راه افتاديم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي ياران شما ميدانيدكه من از همه شما متقيتر و راستگوتر و نيكوكارترم، اگر قرباني با خود نياورده بودم، من نيز احرام خود را ميشكستم مثل شما. اگرآنچهكه الان ميدانم اول ميدانستم با خود هدي قرباني نميآوردم، پس شما احرام خود را بشكنيد وما احرام خود را شكستيم ودستوراورا شنيديم وازاو اطاعت كرديم. ميتوان بطور مطلق احرام بست هركس بطور مطلق احرام بست و گفت: نويت الاحرام -و قصد اداء فريضه خدا داشت، بدون اينكه يكي از اين انواع ثلاثه -قران، تمتع، افراد -را تعيين كند، بعلت اينكه از تفصيل آن خبر نداشت، جايز است و احرام او صحيح ميباشد. علماگفتهاند: اگركسي بقصد نسك و عبادت، تهليل و تلبيهگفت و نام هيچيك ازآن انوع سهگانه را نبرد و به دلش نيت قران و يا تمتع و يا افراد خطورنكرد، حج وي صحيح ميباشد و به انتخاب خويش يكي ازآن سه نوع را انجام ميدهد.
طواف قران و تمتع و سعي صفا ومروه درآن دو، براي اهل حرم مكي جز افراد درست نيست: از ابن عباس درباره متعه الحج سوال شد. گفت: مهاجرين و انصار و زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجه الوداع احرام بستند و نيت احرامكردند و ما نيز چنانكرديم. چون به مكه وارد شديم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: احرام خود را،كه براي حج بستهايد، به عمره تبديلكنيد مگركسيكه هدي قرباني را همراه خود آورده باشد، ما طواف كعبه و سعي بين صفا و مروه راكرديم و احرام خود را شكستيم وبا زنان خود همخوابه شديم و لباس و جامه دوخته پوشيديم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: هركس هدي قرباني با خود آورده است، براي او حلال نيستكه احرام را بشكند تا اينكه قرباني را به جاي خود رساند -يعني تا روز عيدكه در “مني“ قرباني ميكند -سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم به ماكه احرام به حج را، به احرام به عمره تبديلكرده بوديم، درشب روز هشتم ذيالحجه - يوم الترويه -به ما دستوردادكه درروزهشتم ذيالحجه احرام به حج ببنديم. يعني به نيت انجام فريضه حج احرام ببنديم. چون مناسك را انجام داديم، آنگاه به خانهكعبه آمديم و طواف -طواف الافاضه -كرديم وسعي بين صفا ومروه را هم انجام داديمكه بدينگونه حج ما بپايان رسيد و برما واجب بودكه فديه بدهيم و حيواني ذبح كنيم، خداوند گويد: " فمن تمتع بالعمرة إلى الحج فما استيسر من الهدي فمن لم يجد فصيام ثلاثة أيام في الحج وسبعة إذا رجعتم إلى أمصاركم [هركس در ماههاي حج نخست عمره را انجام دهد سپس حج را -هردو را در يك سفرانجام دهد -.بر وي است كه بشكرانه اين دو عبادت كه انجام داده است، آنچه از هدي قرباني ميسر است ذبحكند، اگركسي قرباني نداشته باشد سه روز در حج روزه بگيرد وچون به وطن خويش برگشت هفت روزرا روزه بگيردكه جمعاًده روزكامل ميشود]". ذبح يكگوسفندكافي است. آنان دونسك و عبادت را -حج و عمره - دريك سال انجام دادندكه خداوند آن را دركتاب خويش و سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان امرفرموده است وآن را براي غيراهل مكه مباح داشته است:" ذلك لمن لم يكن أهله حاضري المسجد الحرام اين بهرهمندي از -متعه حج -برايكساني استكه اهل مكه نباشند و خانواده وكاشانهشان در مكه نباشد و ماههاي حج كه خداوند نام برده است: شوال و ذوالقعده و ذوالحجه ميباشد. هركس دراين ماهها متعه حج بگزارد، بايد يا قرباني دهد يا روزه بگيرد. بروايت بخاري. 1-از اين حديث برميآيدكه اهل مكه نميتوانند متعه حج و قران بجاي آورند. (شافعي و مالك و احمد ميگويند اهل مكه ميتوانند آنها را بدونكراهت انجام دهند). بلكه بايد حج تنها وعمره تنها، انجام دهند واين راي ابن عباس وابوحنيفه است. بعلت همين آيه:" ذلك لمن لم يكن أهله حاضري المسجد الحرام ". دربارهكسانيكه در مسجدالحرام هستند، اختلاف است. مالك ميگويد:مردم خود مكه مراد است، كه اعرج هم چنينگفته و طحاوي آن را اختيارنموده است و ترجيح داده است و ابن عباس و طاووس وگروهيگفتهاند: اهل حرم مراد است. و حافظ گفته از ظاهر آيه چنين پيدا است. شافعيگويد: مرادكساني استكه تا حداقل مسافه قصرنماز، در پيرامون مكه سكونت دارند و ابن جرير هم آن را اختيار كرده است. حنفيه گفتهاند: مراد از اهل حرم، كساني استكه ميقات مكاني احرامشان حرم است يا نزديكتر ميباشند. آنچه كه مورد اعتبار است سكونت و اقامت است، نه نشات و پيدايش -بنابراين اگر يكنفرايراني هم آنجا سكونت داشته باشد، اهل حرم است . ٢-از اين حديث برميآيدكه اگركسي متمتع باشد بايد نخست طواف -طواف القدوم -و سعي بين صفا و مروه را براي عمره انجام دهد. سپس طواف الافاضه را بعد ازوقوف در عرفات و سعي بين صفا و مروه براي فريضه حج انجام دهد. اما كسيكه به قران احرام بسته است، جمهور علماگويند اعمال حج براي اوكافي است پس براي حج و عمره يكبار طواف -طواف الافاضه -را بعد ازوقوف در عرفات و سعي بين صفا و مروه را انجام ميدهد، مثلكسيكه نيت افراد ميكند با اين تفاوتكه در قران براي هر دو احرام ميبندد، ولي درافراد تنها يكي را قصد مي كند. 1-جابر بن عبداللهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم با يك نيت و احرام، حج و عمره هر دو را، اراده و قصدكرد و براي هر دو يك طواف -و يك سعي -انجام داد بروايت ترمذي كه آن را حديث حسن دانسته است. پس بصورت قران حج گزارد. 2-ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من أهل بالحج والعمرة، أجزأه طواف واحد وسعي واحد [هركس احرام به حج وعمره بست وبا صداي بلند براي آنها تلبيهگفت يك طواف و يك سعي براي اوكفايت ميكند]". ترمذي آن را روايتكرده و “حسن صحيح“ و “غريب“ دانسته و دارقطني آن را نقلكرده و بدان افزوده است:" ولا يحل منهما حتى يحل منهما جميعا (هر دو با هم پايان ميگيرند) ٣-مسلمگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه گفت:" طوافك بالبيت، وبين الصفا والمروة يكفيك لحجك وعمرتك [طواف تو بدور خانهكعبه و سعي بين صفا ومروه، براي حج و عمرهات كافي است]". ابوحنيفهگويد: دو طواف ودو سعي لازم است. راي اول بهتراست چون دلايل آن قويتر ميباشد. ٤-در حديث آمده استكه بر "متمتع“ و “قارن“ قرباني واجب است و حداقل آن يكگوسفند است. هركس قرباني نداشت، سه روز، روزه بگيرد، در ايام حج و هفت روز ديگر روزه بگيرد، وقتيكه بميان خانواده وكشورخويش برگشت، بهتر استكه آن سه روز را در دهه اول ذيالحجه پيش از رفتن به عرفات روزه بگيرد. برخي ازعلما ازجمله طاووس و مجاهد جايزميدانند،كه آنها را ازاول شوال روزه بگيرد. ابن عمرگويد ميتواند آن سه روز را پيش از“يوم الترويه“ روز هشتم“ و يوم الترويه و روزعرفات را روزه بگيرد، اگرآنها را روزه نگرفت، يا بعضي راگرفته و بعضي مانده بود، ميتواند در ايام التشريق آنها را بگيرد. زيرا عايشه و ابن عمر گفتهاند: روزه ايام التشريق رخصت نيست، مگر برايكسيكه قرباني نداشته باشد. اگر بتواند آن سه روزه را درايام حج بگيرد، بايد آنها را قضاكند. واما درباره آن هفت روز، بعضيگفتهاند: بوقت برگشتن به وطن خود آنها را روزه ميگيرد، و بعضي گفتهاند: بوقت برگشتن به منزل خود آنها را ميگيرد. بنابراين، در اراه هم ميتواند آنها را بگيردكه مجاهد و عطاء بر اين راي ميباشند. تتابع و پشت سرهم بودن دراين ده روزواجب نيست. هرگاه نيتكرد، و احرام بست شرعاً ميتواند تلبيه را بگويد، (از ظاهر عبارت برميآيد كه ميتواند روزه بگيرد ) .
تلبيه = لبيك اللهم لبيك ....گفتن حكم تلبيه: باجماع علما تلبيه يك عمل شرعي است. ام سلمهگفت: ازپيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه ميگفت:" يا آل محمد، من حج منكم فليهل في حجه أو حجته [اي خانواده محمد هركس از شما به حج ميرود درحج خويش با صداي بلند تلبيه: لبيك اللهم لبيك ... را بگويد]". بروايت احمد و ابن حيان. درباره حكم تلبيه و وقت آن وكسيكه آن را بتاخير اندازد، اختلافكردهاند: شافعي و احمدگفتهاند: سنت ميباشد و مستحب استكه بلافاصله بعد از احرام، بدان شروعكرد. اگرنيت عبادت حج راكرد و تلبيه را نگفت، عبادت وي صحيح است و بدون اينكه فديهاي براي آن لازم باشد، زيرا براي آنان احرام، تنها با نيت كردن منعقد ميگردد. حنفيها ميگويند: تلبيه وآنچهكه بجاي آن مينشيند و درمعني آن است مانند: تسبيح و راندن قرباني، از جمله شروط احرام ميباشند. پس اگر نيت احرامكرد و تلبيه يا تسبيح را نگفت يا قرباني همراه نياورد، احرام او صحيح نيست. و ازاين برميآيدكه آنان احرام را مركب از مجموع نيت و عملي ازاعمال حج ميدانند. پس هرگاه نيت احرامكرد و عملي از اعمال عبادت، و حج را انجام داد، تسبيح يا تهليلگفت يا قرباني همراه آورد ولي تلبيه را نگفت، احرام او منعقد ميگردد ولي چون تلبيه را ترككرده است بايد قربانيكند و خوني بريزد. مشهور مذهب مالك آنستكه تلبيه واجب است، اگركسي آن را ترككند يا آن را همراه نيت احرام نگويد يا بين آنها فاصله طولاني ايجادكند، بر او واجب ميگرددكه بجاي آن قربانيكند و فديه بدهد.
لفظ تلبيه و صيغه آن: مالك از نافع و او از ابن عمر نقلكرده استكه تلبيهگفتن پيامبر صلي الله عليه و سلم بدينگونه بوده است:" " لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إن الحمد لك والنعمة لك والملك، لا شريك لك [خداوندا فرمان ترا پذيرفتم و اينك بخدمت تو آمدم، تو بيشريك هستي، ستايش و نعمت و پادشاهي ترا است]". نافعگفت: عبدالله ابن عمر بدان ميافزود: "لبيك، لبيك، لبيك وسعديك والخير بيديك، لبيك والرغباء إليك، والعمل [... با امر تو موافقم و همه نيكيها بدست تو است و تنها تو شايسته مسئلت هستي وكارم براي تو است]". علما مستحب ميدانندكه به تلبيه رسول الله اكتفا شود و درباره زيادت برآن اختلاف كردهاند. جمهورگويند اشكالي ندارد، همانگونهكه ابن عمر و ديگر ياران بدان افزودهاند و پيامبر صلي الله عليه و سلم ميشنيد و چيزي نميگفت. بروايت ابوداود و بيهقي. ابويوسف و مالك اضافه بر تلبيه پيامبر صلي الله عليه و سلم را مكروه ميدانند.
فضيلت تلبيه: 1-ابن ماجهگويد: جابرگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" مامن محرم يضحي يومه يلبي حتى تغيب الشمس، إلا غابت ذنوبه فعاد كما ولدته أمه [هركسكه درحال احرام است اگر درطول روزتا غروب خورشيد تلبيهگويد و براي تقرب بخدا، خود را، درمعرض آفتاب قرار دهد، ازگناهان پاك ميشود مانند روزيكه از مادر زاده است]". ٢-ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:"ما أهل مهل قط، إلا بشر، ولاكبر مكبر قط إلا بشر [هيچ تلبيهگوئي تلبيه نميگويد، مگراينكه مژده بهشت به وي داده ميشود. و هيچ تكبيرگوئي تكبير نميگويد، مگر اينكه مژده بهشت به وي داده ميشود]". بروايت طبراني وسعد بن منصور. ٣-سهل بن سعد ساعديگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ما من مسلم [7] يلبي إلا لبي من عن يمينه وشماله، من حجر، أو شجر، أو مدر حتى تنقطع الارض من هاهنا وهاهنا [هر مسلماني تلبيهگويد هرچيزيكه در طرف راست و چپ او باشد به تلبيه او پاسخ ميدهد وبا او همراهي ميكند، ازقبيل سنگ يا درخت يا سنگ ريزه تا اينكه زمين اينجا وآنجا پايان ميپذيرد]". بروايت ابن ماجه و بيهقي و ترمذي و حاكمكه آن را تصحيح كرده است.
مستحب است تلبيه را با صداي آشكار گفت: 1-زيد پسر خالدگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: جبريل عليه السلام به نزد من آمد وگفت:" مر أصحابك فليرفعوا أصواتهم بالتلبية، فإنها من شعائر الحج [به يارانت بگو صدايشان را باگفتن تلبيه بلندكنند وآن را آشكارا بگويند، زيرا تلبيه ازجمله شعايرومراسم حج است]". بروايت ابن ماجه و احمد و ابن خزيمه و حاكمكه آن را صحيح الاسناد دانسته است. 2-ابوبكرگويد: از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال شد:كدام عمل حج برتر است؟ و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" العج والثج [بلندكردن صداي تلبيه وريختن خون قرباني]". بروايت ترمذي و ابن ماجه. ٣-ابوحازمگويد: ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه احرام ميبستند به روحاء نميرسيدند مگر اينكه از بسياريگفتن تلبيه صداي آنان خشن وگرفته ميشد. با توجه بدين احاديث جمهورعلما با صداي بلند تلبيهگفتن را مستحب ميدانند. مالكگفت: نبايد در مسجد جماعت، تلبيه را با صداي بلندگفت بلكه بايد بگونهاي باشدكه خود و بغل دستي او بشنود، مگردر مسجد مني و مسجدالحرام كه در آنجاها با صداي بلندگفته ميشود، ولي زنان همواره بگونهاي تلبيهگويندكه خود و بغل دستي آنها بشنوند و بيش ازآن برايشانكراهت دارد. عطاءگفت: مردان صداي خود را به تلبيهگفتن بلند ميكنند و زنان بگونهاي آن را گويندكه خود بشنوند، و صدا را بلند نكنند.
اماكني و اوقاتي كه تلبيهگفتن درآنجا مستحب است بهنگام سوار شدن و پياده شدن و بالا رفتن از اماكن مرتفع يا فرود آمدن به جاهاي پست و بهنگام برخورد باكاروان و پس از هر نمازي و بهنگام بامدادان، تلبيه مستحب و پسنديده است. امام شافعيگويد: ما آن را درهمه احوال نيكو ميدانيم.
وقت گفتن تلبيه كسي كه در احرام است از ابتداي احرام بدان شروع ميكند، تا اينكه در روز قرباني با انداختن نخستين سنگ ريزه دررمي “جمره العقبه” آن را قطع ميكند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم همچنان تلبيه ميگفت تا اينكه به جمره العقبه رسيد. بروايتگروه محدثين، ومذهب حنفيها و ثوري و شافعي و جمهورعلما چنين است. احمد و اسحاقگفتهاند پس ازرمي همه جمرات آن را قطع ميكنند. مالكگفته است:كسي كه حج ميكند، تا غروب خورشيد روزعرفات ميگويد وآنگاه آن را قطع ميكند و كسيكه عمره ميكند تا هنگام استلام حجرالاسود تلبيه ميگويد وآنگاه آن را قطع ميكند. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در عمره، بهنگام استلام حجرالاسود، تلبيه را قطع ميكردند. بروايت ترمذيكه آن را حديث حسن و صحيح دانسته است و اكثراهل علم بدان عمل ميكنند. (اوگفته است: هرگاه معتمر (عمرهكننده) از ميقات احرام بسته باشد، همينكه به سرزمين حرم داخل شد، تلبيه را قطع ميكنند و هرگاه از جعرانه يا تنعيم احرام بسته باشد، بهنگام دخول در منازل مكه، تلبيه را قطع ميكند ) .
مستحب است بر پيامبر صلي الله عليه و سلم صلوات فرستاد و بعد از آن دعا كرد قاسم بن محمد بن ابيبكرگفت: مستحب استكه حاجي هروقت ازگفتن تلبيه فراغت حاصلكرد، بر پيامبر صلي الله عليه و سلم صلوات بفرستد و پيامبر صلي الله عليه و سلم چون از تلبيهگفتن فراغت حاصل ميكرد، مغفرت و رضاي خدا را ميطلبيد و ازمردم بدو پناه ميبرد. بروايت طبراني و ديگران.
چيزهائي كه براي محرم مباح است 1-از جمله چيزهائيكه براي محرم جايز و مباح است: غسل و تغيير رداء - بالاپوش و ازار -زيرپوش ميباشد. ابراهيم نخعيگفته است: ياران ما چون به چاه ميمون ميرسيدند، غسل ميكردند و نيكوترين لباس خويش را ميپوشيدند. ابن عباسگويد: او در حال احرام، به حمّام جحفه رفت. به ويگفتند: توكه در احرام هستي، چگونه به حمّام ميروي؟ اوگفت: خداوند چرك وكثافات ما را، چه كار ميكند؟ جابرگويد: كسيكه در احرام است، خود را و جامهاش را ميشويد. عبدالله بن حنينگويد: ابن عباس و مسوربن مخرمه در “ابواء” با هم اختلافكردند. ابن عباسگفت: محرم ميتواند سرش را بشويد و مسورگفت: نميتواند. اوگويد: ابن عباس مرا پيش ابوايوب انصاري فرستاد،كه ديدم او در ميان دو لبه چاه آب آنجا، خود را ميشويد و يك جامه به تن دارد،كه بر او سلامكردم. اوگفت:كيست؟ گفتم من عبدالله بن حنين هستم،كه ابن عباس مرا پيش تو فرستاده است وگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در حال احرام چگونه غسل ميكرد؟ ابوايوب دست بر جامه خود نهاد و آن را ازروي سرش برداشت تا اينكه سرش پيدا شد سپسگفت: محرم آب برخود ميريزد، من دارم ميريزم، آب را برسرخود ريخت، سپس با هردو دست پيش و پس سررا شست وگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنين ميكرد” بروايتگروه محدثين جز ترمذي. بخاري بدان افزوده است: بسوي آن دو نفر برگشتم و بدانان خبر دادم. مشور به ابن عباسگفت: ديگر هرگز با تو مجادله نميكنم. شوكانيگفت: از اين حديث برميآيد كه غسل در حال احرام جايز است و دست بر سر نهادن در حال غسل هم جايز است. ابن المنذرگفته است: باجماع غسل جنابت، برايكسيكه در حال احرام است واجب ميباشد و در غير غسل جنابت، اختلاف كردهاند. امام مالك در “موطا” از نافع روايتكرده استكه عبدالله بن عمر، تنها بهنگام احتلام در حال احرام سرش را ميشست. مالك گفته استكه او مكروه ميداندكه در حال احرام،كسي در آب سر خود را فرو برد. در حال احرام جايز استكه براي ازاله چرك وكثافت صابون و سدرو امثال آن را استعمالكرد. شافعيه و حنبليها استعمال صابون خوشبو را جايز ميدانند و بازكردن مو و شانهكردن آن را هم جايز ميدانند و پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه امر كرد " انقضي رأسك وامتشطي [گيسوانت رابازكن و شانه بزن]". بروايت مسلم. نووي گفته است: ما در حال احرام بازكردن و شانه كردن گيسوان را، جايز ميدانيم مشروط برآنكه مويكنده نشود ولي شانه زدن مكروه است مگر عذري باشد. حملكالا بر سر اشكالي ندارد. 2-پوشيدن شورت مايو: بخاري و سعيد بن منصور ازعايشه روايتكردهاند: “كه او بتنكردن شورت مايو را براي محرم جايز ميداند” (اكثر اهل علم بر آنند كه شورت و مايو نيز براي محرم ممنوع است) ٣-پوشيدن چهره و صورت: شافعي و سعيد بن منصور از قاسم نقلكردهاندكه عثمان بن عفان و زيد بن ثابت و مروان بن حكم، درحال احرام چهره خود را ميپوشيدند. طاووس گفته است: محرم ميتواند ازگرد و غبار و خاكستر چهره خويش را بپوشاند. مجاهدگفته: مردم بهنگام وزش باد چهره خود را ميپوشاندند و حال آنكه در احرام بودند. ٤-پوشيدن و بپاكردن خف و موزه براي زنان: شافعي و ابوداود از عايشه روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي زنان رخصت داده استكه خفين بپوشند. 5-اگركسي از روي نسيان و فراموشي سر خود را پوشيد: شافعيهگفتهاند: اگر كسي ازروي نسيان سرش را پوشاند يا جامهاي پوشيد، چيزي بر او نيست و اشكالي ندارد و عطاءگفته است چيزي بر او واجب نميشود و او بايد استغفاركند. حنفيه گويند بايد فديه بدهد. دربارهكسيكه از روي نسيان وفراموشي مواد خوشبو بكار برد، يا ازروي ناداني چنين كاري كرد و حكم آن را نميدانست، اختلاف است. شافعيه در هركار ممنوع و محظور، جهل و نسيان را عذر مانع وجوب فديه ميدانند، مادامكه به اتلاف منجر نشود مانند شكار و بنا باصح اقوال شافعيه ازاله مو و ناخن را با وجود عذرموجب فديه نميدانند، همانگونهكه در جاي خود ازآن سخن خواهيم راند. 6-حجامت و پارهكردن تاول زخم وكشيدن دندان و بريدن رگ: به ثبوت رسيده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در حال احرام از وسط سرش حجامتكرده است (ابن تيميه گويد: بديهي استكه اينكار مستلزم ازاله مقداري موي سر ميشود) مالك گويد: اگركسي دراحرام باشد، بوقت نيازاشكال نداردكه تاول را پارهكند يا زخم را باندپيچيكند يا رگ را بزند. ابن عباسگويد: در حال احرام ميتوان دندانكشيد و زخم را بازكرد. نوويگويد: اگر در حال احرام كسي بدون نياز، حجامت كرد اگر منجربه ازاله موگردد، حرام است و اگر بدان منجر نشود بقول جمهور اشكال ندارد و مالك آن را مكروه ميداند. حسن بصريگويد: در حجامت فديه واجب ميشود، اگرچه منتهي به ازاله مو هم نگردد و اگر حجامت براي ضرورت و ناچاري باشد جايز است ولي فديه واجب ميشود. و ظاهريه فديه را مخصوص ازاله موي سر ميدا نند . ٧ - خاراندن سر و تن: عايشه گويد: درباره سر خاراندن در حال احرام از او سئوال شد،گفت: او ميتواند سرش را بخاراند و محكم آن را انجام دهد. بروايت بخاري و مسلم، مالك بدان افزوده است،كه اگر هر دو دستم را ببندند با پايم آن را ميخارانم، و نظيرآن ازابن عباس و جابر و سعيد بن جبيرو عطاء و ابراهيم نخعي نيز روايت شده است. 8-9-نگاه كردن به آينه و بوييدنگلهاي خوشبو: بخاري از ابن عباس روايت كرده است،كهكسيكه در حال احرام است، ميتواند بويگل خوشبو را استشمام كند، و خود را درآينه بنگرد وبا روغن زيتون و روغن خود را مداواكند.گويند عمر بن عبدالعزيز در حال احرام به آينه مينگريست و مسواك هم ميزد. ابن المنذر گويد باجماع علما،كسيكه در احرام است، ميتواند روغن زيتون و پيه و روغن حيواني را بخورد وگويند نبايد او مواد خوشبو را، استعمالكند. حنفيه و مالكيه ايستادن در مكان مواد خوشبو را مكروه ميدانند، خواه قصد بوكردن داشته باشد يا نداشته باشد. حنابله و شافعيهگويند اگر قصد داشته باشد، حرام است و اگر قصد نداشته باشد حرام نيست. شافعيهگفتهاند: كشيك در احرام است، جايز است در دكان عطار در جائيكه بخورميشود، بنشيند. چون منع ازآن مشقت دارد ومستقيماً قصد آن را هم نداشته است، مستحب استكه ازآن پرهيزكند، مگر اينكه در نزد منزل او باشد مانند نشستن نزدكعبهكه درحوالي آن بخورشود.كه درآن صورت مكروه نيست، چون نشستن نزد خانهكعبه قربت است پس خوب نيستكه براي يككارمباح، آن را ترككرد. شخص محرم ميتواند، مواد خوشبورا درخرقه يا ظرفي حملكند و بر وي فديهاي نيست. 10-11-كسيكه در احرام است، ميتواند انبان ياكيسه چرمي را بمنظور حفظ پولهاي خود وديگران، بركمرخويش ببندد و داشتن انگشتري هم اشكالي ندارد. و ابن عباس بدان تصريح نموده است. 12-سرمه كشيدن: ابن عباسگفته است محرم ميتواند بعلت چشم درد، مادام كه مواد خوشبو نداشته باشد، براي مداواي چشم درد و غيرآن، سرمه بكشد. باجماع علما سرمهكشيدن، اگربراي زينت نباشد وبمنظورمداوا باشد، جايزاست. ١٣-كسيكه دراحرام است، ميتواند زير سايه چتر يا خيمه يا سقف قرارگيرد. عبدالله عامرگويد: همراه عمر بن خطاب بودم، كه در حال احرام سفره چرمي را روي درخت ميانداخت و زير سايه آن قرارميگرفت. ابن ابي شيبه آن را نقلكرده است. ام الحصينگفت: با پيامبر صلي الله عليه و سلم به سفرحجهالوداع رفتم و اسامه بن زيد و بلال را ديدمكه يكي افسار شتر پيامبر صلي الله عليه و سلم را در دست داشت و ديگري با جامه خود بر پيامبر صلي الله عليه و سلم سايه ميكرد تا اورا ازگرما مصون دارد تا اينكه رمي جمره العقبه را انجام داد. بنقل از احمد و مسلم. عطاءگفت: محرم ميتواند در برابر خورشيد، بر خويش سايهكند، و خود را از باران و باد، پنهان دارد. ابراهيم نخعيگويد: اسود پسر يزيد جامهاي بر سر خويش انداخت و بدان خود را از باران مصون داشت، و حال آنكه در احرام بود. ١٤-خضاب با حنا: حنبليهاگويند براي محرم زن باشد يا مرد، حرام نيستكه بغير از سرش هر جاي بدنش را حنا بزند. شافعيهگفتهاند: مرد ميتواند در حال احرام، تمام اندامهاي خود را، حنا بزند، بغير از دستها و پاهاكه آنها را هم اگر نياز باشد، جايز است و نبايد حنائيكه بر سر ميزند، خيلي غليظ باشد. براي زن خضاب با حنا را مكروه ميدانند، مگراينكه در عده شوهر متوفاي خود باشد،كه درآنصورت حرام است، همانگونهكه مطلق خضاب براي نقش و نگار، برآن حرام است حتي اگر در عده هم باشد. حنفيه ومالكيه ميگويند درحال احرام براي مرد و زن، خضاب با حنا درهيچ اندامي جايزنيست، چون آنهم يك نوع طيب و ماده خوشبو است وآنهم برمحرم حرام است، حوله بنت حكيمگويد مادرمگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ، به ام سلمه فرمود:" لا تطيبي وأنت محرمة، ولا تمسي الحناء فإنه طيب [درحال احرام خود را با مواد خوشبو ميالائيد، و به حنا دست نزنيد چون آنهم خوشبو است]". طبراني درالكبير و بيهقي در المعرفه و ابن عبدالبر در التمهيد آن را روايت كردهاند. 15- زدن خدمتگزار براي تنبيه و تاديب: اسماء دختر ابوبكرگفت: همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي حج بيرون آمديم تا اينكه به “عرج” رسيديم. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرود آمدند و ما نيز فرود آمديم، عايشه دركنارپيامبر صلي الله عليه و سلم نشست و من نزد ابوبكرنشستم. وسايل وتوشه سفرپيامبر صلي الله عليه و سلم وابوبكريك جا بود،كه نزد يكي ازغلامان ابوبكربود. ابوبكر درانتظار پيدا شدن غلام نشسته بود،كه غلام آمد و شترش را، همراه نداشت،گفت: شترت كجا است؟ گفت: ديشب آن را گم كردهام، ابوبكرگفت: يك شتر همراه داشتي و آن راگمكردي، ابوبكر شروعكرد به زدن او و پيامبر صلي الله عليه و سلم ميخنديد و ميگفت: اين شخص را بنگريدكه در حال احرام چكار ميكند؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم ، بيش از آن چيزي نگفت و ميخنديد”. بروايت احمد و ابوداود و ابن ماجه. 61-كشتنمگس وكنه و مورچه: يكي دربارهكنه و مورچه،كه بر بدن انسان محرم باشد از عطاء سئوالكرد، اوگفت: چيزيكه از تو نيست از خود دوركنيد. ابن عباس گفت: اشكال ندارد در حال احرامكنهكوچك و بزرگ راكشت و همچنين در حال احرام ميتوانكنه را از شتر دور ساخت. عكرمهگويد: در احرام بودم كه ابن عباس به منگفتكنه را ازشتردوركن عكرمهگفت من آن را مكروه ميدانستم وازآن بدم ميآمد. ابن عباسگفت: پاشوآن را نحركن،كه من آن را نحركردم.گفت: واي بر تو در اين عمل نحر شتر چقدركنه بزرگ وكوچك راكشتي؟ (مقصود آنست توكه از كشتن كنهكراهت داشتي و آن را نميپسنديدي، حالاكه شتر راكشتي آنها هم ميميرند پسكشتن آنها اشكالي ندارد). ١٧-كشتن فاسقاي پنجگانه و هر چيزيكه موذي باشد: عايشه گويد: پيا مبر صلي الله عليه و سلم گفت:" خمس من الدواب كلهن فاسق يقتلن في الحرم : الغراب، والحدأة، والعقرب. والفأرة، والكلب العقور [پنج جانور فاسق هست و در سرزمين حرم و غيرآنكشته ميشوند: زاغ، غليواج -مرغگوشت ربا -كژدم -و موش و سگگزندهكه مردم راگاز گيرد. در بخاري مار را هم اضافهكرده است]". بروايت مسلم و بخاري. باتفاق علما غراب كشتزار يا زاغچه، از غراب مستثني ميباشدكه دانه ميخورد و مراد ازكلب عقور هرگونه جانور درندهايكه مردم را بترساند وگازگيرد، ميباشد مانند شير و پلنگ و ببر وگرگ و... زيرا خداوند ميفرمايد: " يسألونك ماذا أحل لهم قل أحل لكم الطيبات، وما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله [ازتوميپرسندكه چه چيزي برايشان حلال شدهاست؟ بگو همه پاكيزهها -بسملكردگان -و شكار شده آموختهشدگان از سگان و يوزان و بازان و مانند آنكه بدانان ميآموزيد ازآنچهكه خداوند بشما آموخته است]".كه براي همه درندگان، پرنده و غيره است ازكلمهكلب “مكلبين” آمده است. حنفيهگويند: تنهاگرگ حكم سگ دارد. ابن تيميهگويد: هر چيزيكه بر حسب عادت مردم را بيازارد محرم ميتواند آن را بكشد، مانند: مار،كژدم، و موش و غراب و سگگازگيرنده و او ميتواند موذي انسان و حيوان را هم از خود براند حتي اگر كسي به وي حملهكند وبدون جنگ نتواند اورا براند، با وي بجنگد. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" من قتل دون ماله فهو شهيد، ومن قتل دون دمه فهو شهيد، ومن قتل دون دينه فهو شهيد، ومن قتل دون حرمته فهو شهيد [هركس در برابر دفاع ازمال و جان و دين وآبرو و ناموسشكشته شود، شهيد است]". اوگفته: هرگاهكك و شپش او را اذيتكند، او ميتواند آنها را ازخود دوركند وآنها را بكشد و براوفديه واجب نميشود، ولي انداختن آنها ازكشتن آنها آسانتر است. و همچنان اگر در حال احرام با حيوانات درنده روبرو شود، بايد آنها را ازخود براند و اگرمنجربه قتل شد بنا به اظهر اقوال علما، فديهاي واجب نميشود. اگر در رنج نباشد نبايد خويش را بخاراند و شپش و غيررا از خود دوركند و اگرانجام داد بازهم فديهاي براو نيست.
محظورات احرام =كارهائي كه در حال احرام نبايد انجام گيرد شارع مقدس چيزهائي را برشخص محرم حرام و منعكرده است بشرح زير : ١-جماع وكارهائيكه بدان منجر ميگردد مانند بوسه و دست زدن با شهوت و سخنگفتن با زن درباره چيزهاييكه به همخوابگي مربوط ميگردد. ٢-ارتكابكارهاي بد وگناهانيكه مرتكب آن بيرون از فرمان خدا به حساب مي آيد. ٣-نزاع وكشمكش با رفيقان و خدمتكاران و غير آنها. دليل حرام بودن اين چيزهاكه برشمرديم اين آيه است:" فمن فرض فيهن الحج فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج [هركس در ماههاي حج بر خويش حج فرضكرد و بدان احرام بست، بايد همخوابگي با زنان و فسق وكشمكش و نزاع را رهاكند چون اينكارها در حج نيست]". (البته مراد نزاع باطل است اما جدال براي طلب حق، اشكالي ندارد، بلكه واجب است). بخاري و مسلم از ابوهريره روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من حج ولم يرفث، ولم يفسق، رجع من ذنوبه كيوم ولدته أمه [هركس به حج رفت وبا زنان آميزش نكرد و كارهاي فاسقانه مرتكب نشد مانند آن روزكه از مادر زاده ميشود بيگناه خواهد بود ]". ٤-پوشيدن لباس دوخته شده براي اندامهاي مخصوص مانند پيراهن وكلاه شب و باراني و قبا و جبه و زيرپيراهن و عمامه وكلاه طربوش و امثال آنها. و همچنين پوشيدن لباسيكه با ماده خوشبو رنگ شده باشد، همانگونهكه پوشيدن خف وكفش نيزحرام است. ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا يلبس المحرم القميص، ولا العمامة، ولا البرنس ولا السراويل، ولا ثوبا مسه ورس ، ولا زعفران، ولا الخفين، إلا ألا يجد نعلين فليقطعهما حتى يكونا أسفل من الكعبين [نبايدكسيكه دراحرام است پيراهن و عمامه و هر جامهايكهكلاهش از خودش باشد و زير پيراهن و جامه و پارچه رنگ شده با مواد خوشبو از قبيل “ورس” و “زعفران” و خفين بپوشد و اگر نعلين پيدا نكرد، خفين را طوري پارهكندكه پايينتر از قوزك پا قرارگيرند]". بروايت بخاري و مسلم. باجماع علما اينها اختصاص به مردان دارد و براي مردان حرام است. ولي زن ميتواند، همه آنها را بپوشد، مگر جامه رنگ شده با مواد خوشبو و نقاب، و از پوشيدن دستكش ونقاب و لباس رنگ شده با ورس و زعفران منع شده است چون ابن عمرگفته استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم زنان را نهيكرد از اينكه دراحرام دستكش و نقاب و لباس رنگي ورسي و زعفراني بپوشند. و غير ازآنها هر چه دلشان ميخواهد، بپوشند از لباسهاي رنگارنگ معصفر و يا خزو حرير و يا وسايل زينتآلات و يا نهبرشلوارو يا پيراهن ويا خف. بروايت ابوداود وبيهقي وحاكمكه رجال آن صحيح ا ست . بخاريگفت: عايشه لباس معصفر را پوشيده بود در حاليكه در احرام بود و گفت: روبند و نقاب نزنيد وجامه رنگ شده با ورس وزعفران نپوشيد و جابرگفت: من لباس معصفر را داخل در مواد رنگي خوشبو نميدانم. عايشه گفت: من در زينتآلات و لباس سياه وگلي رنگ و خف براي زنيكه در احرام است، اشكالي نميبينم. بخاري و احمد بنقل از اوگويند: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا تنتقب المرأة المحرمة، ولا تلبس القفازين [زنيكه در احرام است نقاب نزند و دستكش نپوشد]". اين حديث بيانگر احرام زن درباره صورت وكف دستانش ميباشد. علما گفتهاند اگر چهرهاش را با چيزي پوشانيد، اشكالي ندارد و زن ميتواند چهره خود را ازمرد با چتر وامثال آن بپوشاند. اگر نگران ايجاد فتنه و آشوب باشد، واجب استكه چهره خويش را بپوشاند. عايشهگفته است: “ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بوديم و در احرام بوديم و هرگاه كاروانيان ازكنار ما ميگذشتند، يكي از ما پيراهن يا ملافهاي را، بر روي خويش ميكشيد و چون از ما ميگذشتند و دور ميشدند، ما از چهره خود پرده برميداشتيم”. بروايت داود و ابن ماجه. عطا و مالك و ثوري و شافعي و احمد و اسحاق، فروهشتن جامه را جايز ميدانند.
كسي ازار -زيرپوش و ردا -بالاپوش و نعلين نيابد كسيكه اينها را نيايد هرچه يافت ميپوشد. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم در عرفات خطبهاي ايراد كرد و در ضمن آن گفت:" إذا لم يجد المسلم إزارا فليلبس السراويل، وإذا لم يجد النعلين فليلبس الخفين [هر مسلمانيكه ازارنيافت بيجامه بپوشد و اگر نعلين نيافت خف بپوشد]". بروايت احمد و بخاري و مسلم. در روايتي از عمر و بن دينار، احمدگفت: ابوالشعثاء از ابن عباس خبر ميدهدكه او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده استكه در خطبه ميگفت:" من لم يجد إزارا ووجد سراويل فليلبسها، ومن لم يجد نعلين ووجد خفين فليلبسهما گفتم: نگفت آنها را پارهكنيد؟ گفت: نه و احمد با توجه بدان درپوشيدن بيجامه = سراويل، وخف برايكسي كه ازار و نعلين ندارد بهمان شكلي خودشان براي محرم اشكال نميبينند و فديه لازم نيست. جمهورعلما شرط ميدانندكه خفها را تا پائينتر از قوزك پا قطعكنند، براي كسيكه نعلين ندارد، چون دراين حالت خف حالت نعلين پيدا ميكند. همانگونه كه قبلا هم در حديث منقول از ابن عمر آمده بود. حنفيهاگويند دراين صورت، بايد زيرجامه از هم جدا و چاكگردد، اگر آن را بحال خود بپوشد بايد فديه بدهد. بقول مالك وشافعي چاككردن زيرجامه لازم نيست و فديه هم واجب نميشود. چون جابر بن زيد از ابن عباس خبر داده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إذا لم يجد إزارا فليلبس السراويل، وإذا لم يجد النعلين، فليلبس الخفين وليقطعهما أسفل من الكعبين [هرگاه سراويل پوشيد و بعداً زيرپوش و ازارپيداكرد، بايد فوراً سراويل وزيرجامه را از تن بيرون بياورد. اگر بالاپوش و ردا نيافت نبايد بجاي آن پيراهن بپوشد، زيرا آن را بصورت ردا درميآورد چون آنوقت امكان ندارد،كه سراويل را بجاي زيرپوش بپوشد]". به روايت نسائي با سندي صحيح. ٥-كسيكه در احرام است نميتواند براي خويش يا ديگران بولايت يا بوكالت عقد نكاحكند و اگرعقد صورتگرفت، باطل ميباشد وآثار شرعي برآن مترتب نيست. چون مسلم و ديگران از عثمان بن عفان روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا ينكح المحرم، ولا ينكح، ولا يخطب [كسيكه در احرام است نه خودش عقد نكاح ميكند و نه برايش عقد ميبندند]".كه در روايت ترمذي ”و لايخطب“ ندارد. وآن حديث را حسن صحيح دانسته است وعمل بعضي ازياران پيامبر صلي الله عليه و سلم نيزبر اين است و مالك و شافعي و احمد و اسحاق نيزاين راي را قبولكردهاند و اگرنكاح كند نكاحش باطل است. اينكه درحديثي آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميمونه را درحال احرام عقد بستند، حديث مسلم آن را نقض ميكندكه اوگفته است پيامبر صلي الله عليه و سلم پس از پايان احرامش او را نكاحكردند. ترمذيگفته است درباره ازدواج پيامبر صلي الله عليه و سلم با ميمونه، اختلافكردهاند. زيرا او را در راه مكه به عقد خويش درآوردند. بعضي گفتهاند در حال احرام نبود، بعد از نكاحكردن وي احرام بست، و مردم وقتي آن خبر را شنيدندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم احرام بسته بود. سپس بعد از اينكه احرامش به پايان رسيد در محلي بنام “سرف” در راه مكه با او زفاف نمود. حنفيهگويند: عقد نكاح براي محرم جايزاست زيرا احرام مانع صلاحيت زن براي عقد بستن وي، نيست. آنچهكه ممنوع است جماع است نه صحت عقد نكاح. 6-٧-نبايدكسيكه در احرام است ناخن بگيرد و موي را بتراشد ياكوتاهكند، خواه موي سر يا موي ديگر اندامها، چون خداوندگويد: " ولا تحلقوا رؤوسكم حتى يبلغ الهدي محله [سرتان را متراشيد تا اينكه قرباني به جاي خويش ميرسد]". باجماع علماءگرفتن ناخن بدون عذر حرام است، ولي اگر ناخن شكسته شد ميتواند آن را بردارد بدون اينكه فديه داشته باشد. اگرماندن موي، موجب اذيت و آزارباشد برداشتن آن جايزاست ولي بايد براي آن فديه بدهد -خون بريزد = قرباني كند -مگراينكه موي چشم باشدكه برداشتن آن با عذرموجب فديه نيست. (مالكيه آن را هم موجب فديه ميدانند). خداوندگويد:" فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه ففدية من صيام أو صدقة أو نسك [هركس بيمارشد يا ازموي سرش دررنج بود، ميتواند سرش را بتراشد يا كوتاهكند و فديه بدهد خواه روزه يا صدقه يا قرباني باشد]". 8-زن يا مرد نبايد درحال احرام لباس يا تن خود را با مواد خوشبوآغشتهكند: ابن عمرگويد: عمر بن خطاب دريافتكه معاويه در حال احرام بوي خوشي دارد. به ويگفت: برگرد وآن را بشوي، زيرا من از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهامكه ميگفت:" الحاج الشعث التفل [حاجيكسي استكه موي پريشان دارد و خود را خوش بو نكرده باشد]". بزار با سند صحيح آن را آورده است. پيامبر صلي الله عليه و سلم (به يكيگفت): “امّا اين مواد خوش بوي راكه داري، آن را بشوي” سه باراين جمله راگفت. و هرگاهكسيكه در احرام است بميرد، مواد خوشبو را در غسل وكفن وي داخل نميكنند، زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم در اين بارهگفت:" لا تخمروا رأسه، ولا تمسوه طيبا، فإنه يبعث يوم القيامة ملبيا [سروي را مپوشانيد و به تن وي مواد خوشبومزنيد، زيرا اوروزقيامت لبيكگويان زنده ميشود]". اگر اثر ماده خوش بوي، پيش از احرام در تن يا لباس او باقي مانده باشد، اشكالي ندارد. موادي كه بخاطر بوي خوش كاشته نميشوند، بوئيدن آنها مباح است مانند سيب و بهكه آنها با ديگر نباتات فرقي ندارند و براي بوي خوش كاشته نميشوند. اما درباره اصابت ماده خوش بويكعبه، به لباس شخص محرم، سعيد بن منصور بروايت از صالح بنكيسان گفته است: انس بن مالك را ديدمكه در حال احرام، اندكي از ماده خوش بويكعبه به جامهاش اصابتكرد و آن را نشست. عطاء هم گفته است: شستن آن لازم نيست و فديه ندارد. شافعيهگويند: اگر بعمد اينكار را بكند يا به وي اصابتكرد و ميتوانست آن را بشويد و نشست، كار بدي كرده است و بايد فديه بدهد. ٩-پوشيدن لباس رنگ شده يا مواد خوشبو: باتفاق علما، پوشيدن چنين لباسي، حرام است مگر اينكه بگونهاي شسته شود،كه اثري از بوي آن نماند. نافع بنقل از ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لا تلبسوا ثوبا مسه ورس، أو زعفران، إلا أن يكون غسيلا [لباس رنگ شده با ورس و زعفران مپوشيد، مگراينكه شسته شده باشد]". و مراد در حال احرام است. بروايت ابن عبدالبر و طحاوي پوشيدن لباس رنگي شسته شده نيزبرايكسيكه مردم از او پيروي ميكنند، و قدوه و اسوه است، نيزمكروه ميباشد. مبادا عوام ازاو پيرويكنند و غيرشسته آن را بپوشند،كه حرام است. چون نافع بروايت مالكگويد: از اسلم مولاي عمر بن خطاب شنيده استكه عبدالله ابن عمر ميگفت: عمر بن خطاب طلحه بن عبيدالله را ديد،كه جامهاي رنگ شده پوشيده است و حال آنكه او دراحرام بود، عمر به ويگفت: اين جامه رنگين چيست اي طلحه؟ طلحهگفت: اي امير مومنان، اين جامه با چيزي رنگ شده استكه ممنوع نيست. عمرگفت: شما مقتداي مردم وقدوه هستي اگر مرد جاهلي اين جامه شما را ببيندگويد: طلحه بن عبيدالله در حال احرامجامه رنگين پوشيده بود. اي جماعت شما ازاينگونه لباسهاي رنگين مپوشيد. اگركسي در حال احرام يك خوردني يا يك نوشيدني صرفكند،كه درآن مواد خوشبو بكاررفته باشد، بگونهايكه طعم و رنگ و بوي آن رفته باشد، اشكالي ندارد و فديه واجب نميشود. براي شافعيه اگر بوي آن باقي باشد، با خوردنش فديه لازم ميآيد، حنفيه گفتهاند: فديه لازم نيست چون قصد رفاهيت با اين ماده خوشبو نداشته است و براي تفريح اينكار را نكرده است. 10-نبايد شكاركند:كسيكه در حال احرام است ميتواند در دريا شكاركند و خود را برآن عرضهكند و به وي اشارهكند و ازآن بخورد. و اما براو حرام استكه به شكار حيوانات خشكي بپردازد (حيواناتيكه توالد و تناسل آنها در خشكي است اگرچه درآب هم زندگيكند بري است وشافعيه ميگويند بري آنستكه تنها در خشكي زندگيكند و يا درخشكي ودريا زندگيكند، وبحري آنستكه تنها دردريا زندگيكند). خواه باكشتن يا سر بريدن يا بدان اشارهكردن، اگرچه در معرض ديد هم باشد. همه اينكارها حرام است، و بر محرهم حرام ميباشدكه تخم حيوانات خشكي را فاسد و تباهكند، همانگونهكه خريد و فروش و دوشيدن شيرآنها هم حرام است. بدليل آيه:" أحل لكم صيد البحر وطعامه متاعا لكم وللسيارة وحرم عليكم صيد البر ما دمتم حرما [براي شما شكارحيوانات دريائي وطعام آن -چه خود شكاركنيد يا آن را -مرده بيابيد تازه باشد ياكهنه وخشك شده -حلال شده است. براي سود و منفعت شما حاضران و مسافران در حال احرام يا غير احرام و شكار حيوانات خشكي تا زمانيكه در احرام باشيد بر شما احرام است]" 11-خوردن از گوشت شكارخشكي: اگركسي در احرام باشد، خوردن ازگوشت نخجير و صيد خشكي، حرام است، خواه براي او شكار شده يا باشاره او يا بكمك او شكار شده باشد. چون بخاري و مسلم از ابوقتاده روايتكردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بقصد حج بيرون رفت ومردم هم با اوبيرون شدند،گروه ازجمله ابوقتاده ازاوجدا شدند، و راه خود را تغيير دادند و فرمود: از ساحل دريا برويد تا بهم ميرسيم. آنان ازكنار ساحل رفتند. چون برگشتند همه احرام بسته بودند مگر ابوقتادهكه احرام نبسته بود در حاليكه ميرفتند، بناگاه يكگله خران وحشي -گورخر -را ديد و ابوقتاده برآنها حمله برد وگورخرمادهاي را شكاركرد، و فرود آمدند وازگوشت آن خوردند وگفتند: آيا ما در حال احرامگوشت شكار را ميخوريم؟ سپس بقيه گوشت آن را برداشتيم. چون به پيشگاه پيامبر صلي الله عليه و سلم رفتيم،گفتيم: اي رسول خدا، ما احرام بستيم و ابوقتاده احرام نبست، چونگلهاي ازگورخران ديديم، ابوقتاده برآنها حمله برد ويكي ازآنها را شكاركرد، ما فرود آمديم وازگوشت آن خورديم سپس با خودگفتيم: مايه در احرام هستيم چگونهگوشت شكار ميخوريم؟ و بقيهگوشت آن را برداشتيم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آيا هيچيك ازشما به ويگفتكه بدانها حملهكند يا باشاره او را بدان كار واداشت؟گفتند: نخير. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " فكلوا ما بقي من لحمها [پس از باقيمانده گوشت آن بخوريد ]". كسيكه در احرام است ميتواند ازگوشت شكاري بخوردكه خود آن را شكار نكرده است ويا براي اوشكار نشده است و يا اوبه شكاران اشاره نكرده است يا در شكار آن كمكي ننموده است. چون مطلب از جابر روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" صيد البر لكم حلال وأنتم حرم ما لم تصيدوه أو يصد لكم [شكار خشكي برايتان حلال است، در حاليكه در احرام باشيد، مشروط برآنكه خود آن را شكار نكرده يا براي شما شكارنشده باشد]". به روايت احمد و ترمذيكهگفته است حديث جابر مفسر است و نشنيدهايم كه مطلب از جابر شنيده باشد. بعضي از اهل علم بدان عمل ميكنند و در خوردنگوشت شكار برايكسيكه در احرام است و خود آن را شكار نكرده و براي او شكار نشده است اشكالي نميبينند. امام شافعي ميگويد: اين حديث بهترين حديث است دراين باره و قابل قياسترين روايت مي باشد. امام احمد واسحاق ومالك و جمهورفقها هم آن را پذيرفتهاند. اگرخود آن را شكاركند يا برايش شكار شده باشدگوشتش براي او حرام است باجازه او يا بدون اجازه او باشد . اما اگركسي كه در احرام نيست يك حيوان خشكي را شكار كرد، براي خودش نه برايكسيكه در احرام است، سپس او ازگوشت آن به محرم اهداءكرد يا فروخت، براي او حرام نيست. عبدالرحمن بن عثمان تيميگفت: همراه طلحه بن عبيدالله بيرون آمده بوديم و همگي درحال احرام بوديم به وي پرندهاي اهدا شده بود و او خواب بود. بعضي ازما ازآن خورد و بعضي:ازآن امتناغ ورزيدند. چون طلحه بيدار شد، براي آنانكه خورده بودند، دعاي توفيق نمود وگفت: ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن خورديم. بروايت احمد و مسلم. وآنچهكه در برخي از احاديث آمده و از خوردن آن منع ميكنند مانند حديث صعب بن جثامه ليثي كه: “او به پيامبر صلي الله عليه و سلم در ابواء يا ودانگورخري اهداء كرد، پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را به وي برگرداند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم آثارناخشنودي را درچهره صعب ديد فرمود: “ما چون در احرام هستيم آن را به تو برگردانديم“ بدانجهت استكه احتمال داردكه صعب آن را شخصاً بمنظوراهداء به پيامبر صلي الله عليه و سلم شكاركرده باشد. و بر اين معني حمل ميشود، آنوقت اشكالي پيش نميآيد: ابن عبدالبرگويد: كسيكه اين مذهب دارد از اينطريق احاديث مربوط به اين باب را تصحيح ميكند. بنابراين تضاد و اختلافي، پيش نميآيد پس بايد احاديث را با هم تلفيق وتطبيق نمود وتا امكان داشته باشد نبايد دربين آنها تعارض پديد آيد. و ابن القيم اين مذهب را ترجيح داده وگفته است: اخبار مروي از اصحاب رسول خدا اين تفصيل را ميرساند.
حكمكسيكه يكيازمحظورات وممنوعات احرام را انجام داده است؟ اگركسي با عذر و از روي نياز يكي از محظورات احرام را بغيراز"جماع“ مرتكب شد مانند تراشيدن موي و پوشيدن لباس دوخته بمنظور پرهيز ازگرما و سرما و امثال آن بر وي لازم ميشودكهگوسفندي را فديه دهد و يا شش نفرمسكين را اطعامكند، از قرار هر نفر نيم صاع، يا اينكه سه روز روزه بگيرد. بهرحال او مختار استكه هريك از آنها را انتخابكند. حج يا عمره با ارتكاب هيچيك از محظورات و ممنوعات احرام، باطل نميگردد، مگربا ارتكاب عمل جماعكه با عمل جماع حج يا عمره باطل ميگردد. عبدالرحمن بن ابي ليلي ازكعب بن عجره روايت ميكندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درحديبيه ازكنار اوگذشت وگفت:" قد آذاك هوام رأسك [جانوران سرت تو را آزار ميدهند]"؟گفتم: آري. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" احلق،راسك ثم اذبح شاة نسكا، أو صم ثلاثة أيام، أو أطعم ثلاثة آصع من تمر على ستة مساكين [سرت را بتراش سپسگوسفندي را بعنوان فديه ذبحكن يا سه روزروزه بگيريا سه صاع خرما به شش نفرمسكين بده]". بروايت بخاري و مسلم و ابوداود. باز هم او در روايت ديگريگويد: در سرم جانور پيدا شده بود و حال آنكه من درحديبيه همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بودم، بگونهايكه ازبينائي خويش نگران بودمكه اين آيه نازل شد:" فمن كان منكم مريضا أو به أذى من رأسه ففدية من صيام أو صدقة أو نسك. [هركس بيمار شد يا موي سرش او را آزار ميداد، سرش را بتراشد و فديه بدهد: روزه يا صدقه يا ذبحگوسفندي]". پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا خواند و گفت:" احلق رأسك، وصم ثلاثة أيام، أو أطعم ستة مساكين فرقا من زبيب.أو انسك شاة، فحلقت رأسي ثم نسكت [بروسرت را بتراش و سه روزروزه بگير يا ١٦ رطل عراقي مويز به شش نفرمسكين بده ياگوسفندي ذبحكن. من سرم را تراشيدم سپسگوسفندي ذبحكردم]". نسبت به وجوب فديه امام شافعي غير معذور را بر معذورقياسكرده است. ابوحنيفه ذبح را بر غيرمعذورواجب دانسته اگر قدرت آن را داشته باشد نه برمعذور، همانگونهكه قبلا ازآن سخن رفت (يعني برمعذورفديه واجب نيست).
اگر كسي بعضي از موها را كوتاه كرد يا كند: عطاء گويد: اگر محرم سه مو يا بيشتر راكنده بايدگوسفندي ذبحكند. بروايت سعيد بن منصور، شافعي ازاو روايتكرده استكه فديه يك مو يك مد طعام و فديه دو مو ٢ مد طعام و فديه سه مو و بيشتر ذبح يكگوسفند است.
حكم روغن ماليدن به موي و تن مولف مسويگفته است: روغن ماليدن اگربا روغن زيتون خالص يا سركه خالص انجام گيرد، بنا براي ابوحنيفه، بهريك از اندامهاي بدن ماليده شود موجب ذبح گوسفندي است. شافعيه ميگويند: اگرموي سروريش را با روغنيكه بوي خوش نداشته باشد چربكرد فديه لازم ميآيد و براي ديگر اندامهاي بدن فديهاي لازم نيست. اگركسياشتباها يا از رويناداني، لباس دوخته بپوشد يا مواد خوشبواستعمالكند، اشكالي ندارد: اگركسي در حال احرام، لباس دوخته پوشيد يا مواد خوشبو استعمالكرد بعلت اينكه از حرمت آن اطلاع نداشت، يا اينكه حالت احرام خويش را فراموشكرده بود، فديه بر وي لازم نميگردد. يعلي بن اميهگفت: مردي در “جعرانه“ به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمدكه جبهاي پوشيده بود و موي سر و ريش خويش را رنگ زده بود، گفت: اي رسول خدا با همين شكل و قيافهامكه ميبيني، احرام به عمره بستهام. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اغسل عنك الصفرة، وانزع عنك الجبة، وما كنت صانعا في حجك فاصنع في عمرتك [برورنگ زرد موي خود را بشوي وجبهات را ازتن بيرون آورو هركاري كه در حج انجام ميدادي، براي عمره نيز انجام بده]". بروايت گروه محدثين بجز ابن ماجه عطاء گويد: اگركسي ازروي نسيان يا عدم اطلاع مواد خوشبو به خويش زد يا جامه دوخته پوشيد، برويكفارهاي نيست. بروايت بخاري. ولي اگراز، روي نسيان و عدم اطلاع حيواني را شكاركرد، بايدكفاره آن را پرداخت نمايد چون ضمانت آن، ضمانت مالي است و در ضمانت مالي آگاهي يا عدم اگاهي و سهو و عمد، هيچگونه نقشي ندارد مانند ضمانت مالي نسبت به انسانها.
جماع حج را باطل ميكند علي و عمر و ابوهريره فتوي دادهاند: اگر مردي در حال احرام، با همسرش همبسترگرديد و جماع پيش آمد، آنان بايد راه خويش را پيشگيرند و به مناسك حج ادامه دهند تا اينكه اعمال حج خود را انجام ميدهند و بپايان ميبرند و برآنان واجب استكه در سال آينده، حج را بگزارند و قربانيكنند. ابوالعباس طبريگويد: اگركسي در حال احرام و پيش ازبپايان رساندن مرحله اول حج يعني پيش ازرمي جمره عقبه در روز عيد، مرتكب جماع شد، حج او باطل ميگردد، خواه پيش از وقوف درعرفه يا بعد ازآن باشد. و براو واجب استكه اين حج فاسد خود را ادامه دهد و بپايان برساند و شتري يا گاوي را ذبح كند و در سال بعد، آن را قضاكند. اگر زن هم در احرام باشد و بدانكار رضايت داده و فرمانبردار بوده باشد، او هم بايد حج خود را بپايان ببرد وسال بعد آن را قضاكند و براي اكثراهل علم ذبح شترو يا گاو بر او نيز لازم است. بعضي از جمله عطاءگفتهاند: براي هردوي آنان يك قربانيكافي است و بغوي در شرح السنهگفته است: مشهورترين قول شافعي چنين است و تنها برمردكفاره واجب ميباشد، همانگونهكه دركفاره جماع درروز در ماه رمضان، بيان شده است. در سال بعدكه زن و شوهر براي قضاي حج بيرون ميآيند، بايد ازهم جدا شوند، مبادا همان رويداد سال پيش روي دهد. (احمد و مالك جدائي آنان را در اين سفر واجب ميدانند و حنفيه و شافعيه آن را مستحب ميدانند). اگر مرد نتواند شتري ذبح كند، واجب استكهگاوي را ذبحكند و اگر نتواند گاوي را ذبحكند، بايد هفت راسگوسفند ذبحكند و اگرآن را هم نتوانست، بايد قيمت پول يك شتررا تعيينكند وبا آن خوراك وطعام خريداري نمايد وآن را به فقراء و مساكين، از قرارهر مسكين يك مد صدقه و احسان بدهد و اگرآن را هم نتوانست، بجاي هرمد طعام يك روز، روزه بگيرد. صاحبان رايگفتهاند: اگر قبل از وقوف در عرفات مرتكب جماع شد، حج او فاسد ميگردد و بر او واجب استكه يكگوسفند يا يك هفتم يك شتررا قرباني كند واگربعد ازوقوف درعرفه جماع صورتگيرد حج او فاسد نميشود، ولي بايد يك شتر قرباني كند. كسيكه به “قران” احرام بسته باشد اگرحج خود را تباهكند، همان چيزي بر او واجب ميشودكه بر “مفرد” واجب ميگردد و بايد بصورت “قران” آن را قضاكند و قرباني “قران” هم از او ساقط نميشود. اوگفته: جماع اگر بعد از مرحله اول قران يعني بعد ازتحليل اول صورتگيرد، حج او فاسد نيست و قضاء آن هم لازم نيست، بنابرراي اكثراهل علم چنين است. و بعضي قضاي آن را واجب ميدانندكه قول ابن عمروحسن وابراهيم نخعي چنين است. وفديه واجب ميگردد. اين فديه يك شتريا يكگوسفند است؟ اختلاف وجود دارد. بنا بقول ابن عباس و عطاء و عكرمه و يكي از اقوال شافعي واجب است يك شتر را ذبحكند و يك قول ديگر وجود داردكه ميگويد ذبح برگوسفند واجب ميشود،كه مذهب مالك براين راي است. اگركسي در حال احرام، احتلام شد يا براثر فكر درباره جماع يا بر اثر نظر، انزال برايش پيش آمد، شافعيهگويند: چيزي بر او واجب نيست و اگركسي با شهوت زن را لمسكرد يا بوسيد، بايدگوسفندي ذبحكند، خواه انزال دست داده باشد يا دست نداده باشد. ابن عباسگويد: بر مرد قرباني واجب ميشود. مجاهدگويد: مردي به نزد ابن عباس آمد وگفت: من دراحرام بودم وفلانكس با آرايش تمام پيش من آمد، من نتوانستم خويشتن را نگاه دارم و شهوت ازمن پيشي گرفت. ابن عباس از بسياري خنده بر پشت افتاد وگفت: تو شبق (بسيار زنباره و شهوت ران) هستي. اشكالي ندارد... برو قرباني كن و ذبحي انجام بده و حجت را بپايان برسان. بروايت سعيد بن منصور
جزاي كشتن شكار خشكي و بري خداوندگويد:" يأيها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم، ومن قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم، يحكم به ذوا عدل منكم، هديا بالغ الكعبة أو كفارة طعام مساكين أو عدل ذلك صياما، ليذوق وبال أمره، عفا الله عما سلف، ومن عاد فينتقم الله منه، والله عزيز ذو انتقام [اي مومنان در حال احرام شكار مكنيد و حيوانات شكاري را مكشيد وهركس حيواني را ازروي قصدكشت وشكاركرد، بروي واجب استكه قيمت آنچهكهكشته است ازجانوران،كه دو تن از عادلان قيمت و بهاي آن را تعيين و ارزيابيكنند و بدان قيمت حيواني براي قرباني بخرد تا هديهاي باشد و بكعبه فرستاده شود و قربانيگردد، يا بدان قيمت طعامي خريده شود و بدان درويشان اطعام گردند يا بجاي هر دو منگندم فديه، يك روز روزه بگيرد تا وبالكار وكردار خويش را بچشد، خداي تعاليگذشته را عفوكرد و بزه را بهكفاره برداشت و هركس بازگردد و مجدداً آن را انجام دهد، خداي از او انتقام ميگيرد و همينكفاره را بر او واجب ميكند و در قيامت او را به عذابگرفتارش ميسازد و خداوند از مخالفان انتقامگيرنده ميباشد]". ابنكثيرگويد: بقول جمهور چه در قتل شكار، عمد داشته باشد و چه از روي نسيان باشد، اين تاوان را بايد بپردازند. زهري گويد: قرآن بكسي كه عمد داشته باشد تصريحكرده و سنت هم بكسيكه از روي نسيان آن را انجام دهد تصريح كرده است. از قرآن برميآيد، كسيكه از روي عمده مرتكب آن شود، علاوه بر تاوان وكفاره آن، گناهكار هم ميشود چون ميگويد:" ليذوق وبال أمره..." و سنت از روي احكام پيامبر صلي الله عليه و سلم و ياران او، به جزا و تاوان قتل شكار از روي خطاء نيز حكم كرده است. بعلاوه قتل و كشتن شكار، اتلاف است و در اتلاف ضمانت الزامي است خواه از روي عمد باشد يا از روي نسيان، ولي اگر كسي عمد داشت گناهكار هم ميشود، بخلاف كسي كه عمد نداشته باشد. در مسوي گفته است: معني " فجزاء مثل ما قتل من النعم " ابوحنيفهگفته استكه با تشخيص دو نفر عادل بايد، چيزي را در جزاي شكار صيد شده، بپردازدكه در قيمت مانند آن باشد، خواه ازحيوانات باشدكه بايد براي اهلكعبه ذبح وبين فقراء تقسيم شود يا دركفاره آن باندازه قيمت حيوان شكار شده، اطعام خريداري و بين فقراي مكه تقسيم شود. و شافعي گفته است: اين جزاء يا بايد صورتاً و شكلاً با تشخيص دو نفر عادلمانند حيوان صيد شده، از چهارپايان باشد، كه قرباني ميشود و ياكفاره بصورت اطعام است، يا برابرآن روزه ميگيرد.
حكم و داوري عمر بن خطاب و آنچه كه پيشينيان بدان حكم كردهاند: عبدالملك بن قريرازمحمد بن سيرين نقل ميكندكه: مردي به نزد عمربن خطاب آمد؟ گفت: من با دوستم اسبان خود را تا “ثغره ثنيه” رانديم و درآنجا ما آهوئي را شكاركرديم و حال آنكه هر دو در احرام بوديم، نظر شما چيست؟ عمر خطاب به مرديكه بغل دست اوبودگفت: بيا با هم درباره آن حكمكنيم. آنان حكم دادندكه بايد بجاي آن بزي را قربانيكنند. آن مرد برگشت و ميگفت: اين شخص - عمر -اميرمومنان است و نميتواند درباره آهوئي حكمكند و داوري نمايد و مردي را خواند تا با وي حكم صادركند، عمرسخن اورا شنيد واورا به نزد خود خواند و ازاوپرسيد: آيا سوره “مائده” را ميخواني؟گفت: نخيرگفت: آيا اين مرد راكه با من حكم صادركرد را، ميشناسي؟ گفت: نخير عمر گفت: اگر ميگفتيكه سوره مائده را ميخوانم دستور ميدادم كه ترا نيك بزنند. سپس گفت: خداوند ميفرمايد:" يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبة “ و اين مرد هم عبداالرحمن بن عوف ميباشد. علماي سلف براي شكار شترمرغ، دستور به قربانيكردن يك شتر دادهاند و براي شكارگورخروگاو وحشي و بزكوهي نر و بزكوهي ماده، براي هريك ازآنها به قربانيكردن يكگاو، دستور دادهاند و براي پرندگان وحشي، براي هريك از آنها، به قربانيكردن يكگوسفند دستور دادهاند و برايكفتار به قربانيكردن قوچ و براي آهو به قربانيكردن بز و براي خرگوش به قربانيكردن بزغاله بيش از چهار ماهه و براي روباه به قربانيكردن بزغاله چهار ماهه و براي موش صحرائي به قرباني كردن بزغاله چهار ماهه دستور دادهاند.
وقتي قرباني نباشد بايد چكاركرد؟ سعيد بن منصور از ابن عباس روايتكرده استكه اگركسي در حال احرام، حيواني را شكاركرد، بايد جزاي آن را قربانيكند وگوشت آن را بين مردم توزيع نمايد و اگر حيواني براي قرباني نيافت، بايد قيمت آن را برآوردكند و بهاي آن، طعام خريداري نمايد وبين مساكين تقسيمكند. و اگرطعام نداشت بايد دربرابر هر نيم صاع طعام، يك روز، روزه بگيرد، پس اگرمحرم آهوئي يا مانند آن را شكاركرد و كشت، بايدگوسفندي در مكه قربانيكند. اگرآن را نيافت بيست مسكين را اطعام كند و اگرآن را نيافت بيست روز، روزه بگيرد. واگر شترمرغي ياگورخري يا امثال آنها راكشت بايد يك شتري قربانيكند واگرآن را نيافت، ٣٠ نفرمسكين را اطعام كند واگرآن را نيافت، ٣٠روز، روزه ميگيرد. اين روايت را ابن ابي حاتم وابن جرير ذكركردهاند وگفتهاند: طعام هر نفر يك مد استكه او را سيركند.
چگونگي اطعام مساكين و روزه گرفتن مالكگفته است: بهترين چيزيكه درباره كشتن و شكار حيوان در حال احرام شنيدهام، آنست كه حيوان شكاريكهكشته شده، ارزيابيگردد و بهاي آن را طعام خريداريكنند، آنگاه بهر مسكين يك مد بدهند يا بجاي هر مدي يك روز، روزه بگيرند. به تعداد اطعام هرمسكيني، يك روز، روزه بگيرد، پس بجاي ده مسكين ده روزه وبجاي بيست مسكين بيست روزه وبدين نسبت تا هراندازه برسد، حتي اگر از شصت نفر هم بيشتر باشد.
چند نفربا هم در كشتن حيوان شكاري سهيم باشند: اگر چند نفر با هم و از روي عمد، دركشتن يك حيوان شكاري، در حال احرام، شركت داشته باشند، تنها يك جزاء برآنان واجب ميشود، چون درآيه آمده بود: " فجزاء مثل ما قتل من النعم . از ابن عمر سئوال شد دربارهگروهيكه در حال احرام كفتاري راكشته باشند.گفت: يكگوسفند قربانيكنند.گفتند: هريك يك گوسفند سر ببريم؟ گفت: براي همه شما يك قوچ كافي است.
شكار در سرزمين حرم و بريدن درختان آنجا براي همه مردم، چه در احرام باشند و چه نباشند، در سرزمين حرم شريف، شكار حيوانات شكاري و راندن آنها و بريدن درختانيكه بطور معمولي وسيله انسانها كاشته و غرس نميشوند بلكه خودرو هستند وكندن و قطعكردن و اتلاف گياهان تر، حتي خارها، حرام ميباشد. مگر گياه خوشبوي “اذخر“ و “سناي مكي”كه قطع آن دو مباح ميباشد. چون بخاري ازابن عباس روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در روزفتح مكهگفت: " إن هذا البلد حرام، لا يعضد شوكه، ولا يختلى خلاه (3) ولا ينفر صيده، ولا تلتقط لقطته إلا لمعرف [اين سرزمين مكه مورد احترام و مقدس است،كه انتهاي حرمت آن حرام است، و خارها وگياهان تر آن جا نبايد قطع شود - اينكارحرام است -و نبايد حيوانات شكاري در آنجا رانده و رم داده شوند - اينكار حرام است - برداشتن چيزهايگمشده و پيدا شده درآنجا، جايز و روا نيست، مگربرايكسيكه بخواهد آن را به مردم بشناساند تا صاحبان آن پيدا شود]". ابن عباسگفت: مگر “اذخر”كه براي آهنگران و منازل ضرور و لازم است. شوكاني بنقل از قرطبيگفته است: فقها درختي راكه بريدن آن در سرزمين حرم مكه، ممنوع و حرام است، به درختاني اختصاص دادهاند، كه خودرو باشند، نه درختاني كه وسيله انسانها كاشته شده باشد، كه درباره آنها، اختلاف است. جمهور علما بريدن آنها را جايز ميدانند. امام شافعي بريدن مطلق درختان را موجب پرداخت جزاي آن ميداند و ابن قلامه آن را ترجيح داده است. درباره جزاي قطع درختان خودرو هم اختلاف است. مالك گويد: جزائي ندارد و با ارتكاب آنگناهكار ميگردد. عطاءگفته است: بايد استغفار كند. ابوحنيفه گويد: بايد قيمت قرباني را پرداختكند. شافعيگويد: براي قطع درخت بزرگ بايدگاوي را قربانيكند و برايكوچكتر از درخت بزرگ يكگوسفند را قربانيكند. علما بهرهگرفتن از شاخههاي شكسته و درختانيكه با دست آدمي قطع نشدهاند و برگهاي افتاده درختان را، جايز ميدانند. ابن قدامهگويد: باجماع بر داشتن آنچهكه در حرم، خودرو نباشد و انسانها آن را كاشته باشند، جايز است، از قبيل حيوانات وكاشتنيها و بوئيدنيها كه چراندن حيوان در آنها و بريدن آنها، اشكالي ندارد. درروضه النديهگفته است: اگركسي درحال احرام نباشد و درحرم مكه، صيدي را شكاركرد يا درختي را قطع نمود، فقطگناهكار ميشود و چيزي بر او واجب نميگردد. اما اگركسي در حال احرام باشد و حيواني را شكاركند، همان جزائي بر وي واجب ميشود، كه خداوند برايكشتن صيد ذكركرده است، و براي قطع درختان مكه، اگركسي در احرام باشد چيزي لازم نميگردد، چون آنچنان دليلي نداريمكه آن را حجت خويش سازيم. وآنچهكه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت شده استكه:" في الدوحة الكبيرة إذا قطعت من أصلها بقرة -- [اگركسي درخت بزرگ را ازريشه بريد، بايد گاوي را قربانيكند]". صحيح نيست و به صحت نپيوسته است، و نميتوان بدانچهكه از بعضي سلف روايت شده است، استدلالكرد. سپس ادامه ميدهد و ميگويد: بين نهي ازقتل وكشتن صيد و قطع درخت و وجوب جزاء يا قيمت و بهاي آن، هيچگونه ملازمتي ومناسبتي نيست. نهي مستلزم حرمت است وجزاء يا قيمت آن بايد بموجب دليل ثابتگردد. و در اين باره جز " لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم..." دليل ديگري نيامده است و درآنجا تنها از ذكر جزاء سخن رفته است پس نبايد غير از جزاء واجب باشد.
حرم مكه و حدود آن حريم مكي، داراي حدودي است كه از پنج جهت مكه را احاطه نموده و بر آنجاها، نشانههائي نصب شده است،كه اين نشانهها سنگهاي بلندي است كه باندازه يك متر ارتفاع دارند و در دو طرف راه نصب شدهاند بدين شرح: از جانب شمال “تنعيم” واقع در ششكيلومتري مكه است. و از جانب جنوب “اضاه” واقع در دوازده كيلومتري مكه است. از جانب شرق “جعرانه” واقع در شانزده كيلومتري مكه است. از جانب شمال شرقي “وادي نخله” واقع در چهاردهكيلومتري مكه است. از جانب غرب ’شميسي’كه حديبيه ميباشد واقع در زبانزدهكيلومتري مكه است. محبالدين طبري از زهري و او ازعبيدالله بن عبدالله بن عتبه روايتكرده است كه حضرت ابراهيم عليهالسلام باشاره جبريل اين علامات ونشانههاي حدود حريم مكه را نصبكرده استكه بر جاي مانده بودند تا اينكه قصي بنكلاب آنها را تجديد نمود، تا اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درسال فتح مكه تميم بن اسيد خزاعي را مامور تجديد آنها نمود و آنها همچنان مانده بودند، تا اينكه عمر بن خطاب، چهارنفر از قريش را باسامي: محرمه بن نوفل وسعيد بن يربوع وحويطب بن عبدالعزي وازهر بن عبدعوف را مامورنمودكه آنها را تجديد نمودند، سپس معاويه هم آنها را تجديد نمود و بعد از او در زمان عبداملك بدستور وي تجديد شدند.
حدود حريم مدينه همانگونهكه شكار و قطع درختان وگياهان در حريم مكه، حرام است در حريم مدينه نيز چنين است. جابر بن عبداللهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن إبراهيم حرم مكة، وإني حرمت المدينة، ما بين لابتيها، لا يقطع عضاهها ولا يصاد صيدها [ابراهم عليهالسلام اين حرمت و احترام و تقديس را براي مكه ازخداوند خواست و براي آن حريم تعيين نمود من هم آن را براي مدينه ميخواهمكه حريم آن بين دو“حره“، يعني احترام اصل شهر مدينه از خداوند تقاضا ميكنم. پس درختان وگياهان مدينه نيز نبايد قطع شوند و حيوانات شكاري در حريم مدينه نبايد شكار شوند]". بروايت مسلم. احمد و ابوداود از علي بن ابيطالب روايت كردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره شهر مدينهگفت:" لا يختلى خلاها ولا ينفر صيدها، ولا تلتقط لقطتها، إلا لمن أشاد بها ، ولا يصلح لرجل أن يحمل فيها السلاح لقتال، ولا يصلح أن تقطع فيها شجرة، إلا أن يعلف رجل بعيره [نبايدگياهان تر مدينه قطعگردند و نبايد حيوان شكاري آنجا رم داده شوند و نبايد يافتهها و پيدا شدههاي -لقطه -آنجا برداشته شود، مگركسيكه آنها را به مردم معرفيكند تا صاحبان آنها پيدا شوند ونبايدكسي درآنجا براي جنگ اسلحه بدستگيرد و نبايد درختان آنجا بريده شوند، مگر اينكهكسي به شتر خود علف دهد]". و در حديث متفق عليه آمده استكه حدود حريم مدينه مابين “عير“ و “ثور” ميباشد. ابوهريره گويد پيامبر صلي الله عليه و سلم مابين دو زمين سنگلاخي سياه شرقي و غربي مدينه را حرم مدينه قرار داده و دوازده ميل پيرامون مدينه را قرقگاه نمود. و حريم حرم مدينه دوازده ميل از فاصلهكوه “عير” واقع در ميقات تاكوه “ثور” در نزد “احد” در جهت شمال ميباشد. پيامبر صلي الله عليه و سلم براي اهل مدينه رخصت دادهاندكه درختان را برايكارهاي ضروري و مورد نياز، ازقبيل ساختن وسيلهكشاورزي يا سواري و امثال آن، قطعكنند و همچنين رخصت دادهاندكه اهل مدينهگياه مورد نياز، براي تعليف چهارپايان خود را نيز تهيهكنند. احمد از جابر بن عبدالله روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: “حرام ما بين حرتيها، وحماها كلها، لا يقطع شجرة إلا أن يعلف منها [مابين در سنگلاخ سياه مدينه و همه قرقگاه آن حريم است، نبايد درختان آن بريده شوند مگراينكه بمنظور تعليف چهارپايان]". بخلاف حريم مكهكه درآنجا چنين چيزي روا نيست زيرا در مكه مردم ميتوانند، مايحتاج خود را پيداكنند ولي در مدينه مردم نميتوانند مايحتاج خود را تهيهكنند. براي كشتن شكار و قطع درختان در حريم مدينه جزائي تعيين نشده است ولي اينكارموجبگناه و عصيان است. بخاري از انس روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" المدينة حرم، من كذا إلى كذا، لا يقطع شجرها، ولا يحدث فيها حدث، من أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين [حريم مدينه از آنجا تا بدانجا است و نبايد درختانش قطعگردد و نبايد درآنجا رويدادهائي پيش آيد، هركس درآنجا رويدادي و حادثهاي بوجود آورد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد]". هركس شاخ و برگ و تنه بريده درخت آنجا را، يافت استفاده ازآن برايش حلال ميباشد. از سعد بن ابيوقاص روايت استكه او سواره به قصر خويش واقع در “عقيق” ميرفت، او بندهاي را ديدكه درختي را ميبريد يا شاخ و برگ آن را مي شكست، آن را از اوگرفت. چون سعد برگشت، صاحبان آن بنده آمدند وبه ويگفتند: آنچهكه ازغلام ماگرفتهاي، به وي پس ده. او گفت: معاذ الله چيزيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به من بخشيده است پس بدهم وامتناع ورزيد از پس دادن آن. به روايت مسلم. ابوداود و حاكم آن را روايتكردهاند و حاكم آن را صحيح دانسته است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من رأيتموه يصيد فيه شيئا فلكم سلبه [هركس را ديديدكه در حريم مدينه مشغول شكار است ميتوانيد آن را از او بگيريد]".
آيا غير ازاين دو، حريم ديگري هست؟ ابن تيميهگويد: دردنيا حريم ديگري بجزحريم مكه و حريم مدينه وجود ندارد و غيرآن دو جا را نميتوان حريم ناميد همانگونهكه جاهلان، جاهاي ديگررا حريم مينامند مانند: "حرم المقدس” و “حرم الخليل” و امثال آن. اينها باتفاق مسلمين حريم نيستند، و احترام شرعي ندارند. حريميكه مجمع عليه باشد حريم مكه است وجمهورعلما براي مدينه هم حريم قائل هستند همانگونهكه احاديث فراواني در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم رسيده است، مسلمانان درباره وجود حريم سومي، نزاعي ندارند مگر درباره “وجاء”كه در طايف واقع است وگروهي ازجمله شافعي وشوكاني آنجا را هم “حريم” ميدانند و جمهورآنجا را بصورت “حريم” قبول ندارند.
برتري مكه برمدينه بنا براي جمهور علما مكه برتراز مدينه ميباشد و فضيلت بيشتري دارد. چون احمد و ابن ماجه و ترمذي بصورت صحيح از عبدالله بن عدي بن الحمراء روايت كردهاندكه او از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدكه ميگفت:" والله إنك لخير أرض الله وأحب أرض الله إلى الله، ولولا أني أخرجت منك ما خرجت [به خداي سوگندكه تو بهترين زمين خدا هستي وبه نزد خدا محبوبترين زمين ميباشي، اگرمرا بيرون نميكردند هرگز بيرون نميرفتم]’’. بروايت و تصحيح ترمذي ازابن عباس آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكهگفتند:" ما أطيبك من بلد، وأحبك إلي، ولولا أن قومي أخرجوني منك ما سكنت غيرك [چقدر شهرپاك و تمييز هستي و چقدرترا دوست دارم، اگرقومم مرا ازاينجا بيرون نميكردند، هرگز در جاي ديگر جز تو سكونت نميگزيدم]".
دخول در مكه بدون احرام اگركسي قصد حج و يا عمره را نداشته باشد، جايز است بدون احرام وارد مكه شود خواه دخول در آن، بمنظور نياز، تكرارگردد، مانند هيزم كش وكسيكه گياه ميفروشد و سقاء و شكارچي و امثال اينها يا نياز او تكرارنگردد مانند: تاجر و زائر و امثال آن و خواه ايمن باشد يا ترسان. و صحيحترين قول شافعي و چيزيكه اصحاب او بدان فتوي دادهاند، چنين است. در حديث مسلم آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم داخل مكه شد و عمامه سياهي برسر داشت و در احرام نبود. ازابن عمر نقل شدهكه او پارهاي راه رفته بود و برگشت و بدون احرام به مكه درآمد. ابن شهاب و ابن حزمگفتهاند، دخول در مكه، بدون احرام اشكالي ندارد پيامبر صلي الله عليه و سلم ميقات را برايكساني تعيين فرمودهاندكه قصد حج يا عمرهكنند، نه براي كسانيكه قصد حج و عمره ندارند و خداوند و پيامبر صلي الله عليه و سلم نگفتهاند،كه دخول در مكه بدون احرام جايز نيست و نميتوان چيزي راكه شارع، مردم را بدان ملزم ننموده است، الزامي ساخت.
آنچه كه براي دخول در مكه و بيتالحرام مستحب ميباشد 1-غسلكردن: از ابن عمر روايت استكه او براي دخول درمكه غسل ميكرد. ٢-كسيكه از ناحيه “زاهر” به مكه وارد ميشود مستحب استكه شب را در “ذي طوي” بماند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم شب درآنجا ماند. نافع گويد: ابن عمر چنان ميكرد. بروايت بخاري و مسلم. ٣-مستحب استكه از جهت “ثنيه العلياه -ثنيهكداء” -نامگردنهاي است -وارد مكه شود. پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن ناحيه وارد شد. در غيرآن صورت هرگونهكه برايش مقدور است و از هر طرف باشد اشكالي ندارد. ٤-پس از اينكه وسايل خويش را درجاي امني نهاد، بزيارت خانهكعبه بشتابد و از “باب بني شيبه -باب السلام” وارد شود. و با خشوع و زاري بگويد: " أعوذ بالله العظيم، وبوجهه الكريم، وسلطانه القديم من الشيطان الرجيم، بسم الله، اللهم صل على محمد وآله وسلم، اللهم اغفر لي ذنوبي وافتح لي أبواب رحمتك [پناه به خداي بزرگوارو بذات ارجمند و بخشنده او و قدرت قديم او از دست شيطان رانده شده. بنام الله، خداوندا درود و سلام تو بر محمد و آل او باد. خداونداگناهانم را بيامرز و درهاي رحم ومهرخود را برويم بگشا]". 5-چون نگاهش بر خانه كعبه افتاد، دستها را برداشته و بگويد:" اللهم زد هذا البيت تشريفا، وتعظيما، وتكريما، ومهابة، وزد من شرفه وكرمه ممن حجه، أو اعتمره، تشريفا وتكريما وتعظيما، وبرا [خداوندا بر شرافت و عظمت وكرامت و هيبت اين خانه بيفزاي، و برتعدادكسانيكه با تشريف و تكريم و تعظيم ونيكي، اين خانه را بزرگ ميدارند وارج مينهند وآن را بقصد حج و عمره نثارت ميكنند برقدرو ارج آنان نيز بيفزاي]". "اللهم أنت السلام، ومنك السلام، فحينا ربنا بالسلام" 6-سپس به سوي “حجرالاسود” برود به آرامي آن را بوسه زند. اگرنتوانست آن را بوسه زند، دست برآن مالد و دست خود را بوسه زند -استلام -اگرآن را هم نتوانست با دست بدان اشارهكند. ٧-سپس در برابر حجرالاسود ايستاده و طواف را از آنجا شروع كند. ٨-نماز تحيه المسجد لازم نيست زيرا تحيت مسجدالحرام، طوافكعبه است، مگر اينكه نماز فرض برپا باشدكه بايد آن را با امام بخواند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إذا أقيمت الصلاة فلا صلاة إلا المكتوبة [هرگاه نماز فرض بپاي داشته شد و براي آن اقامهگفته شد، نبايد بجزنماز فرض خواند]". و اگر نگران فوت وقت باشد، پيش از طواف نماز فرض را ميگزارد، آنگاه پس از نماز، طواف را شروع ميكند.
طواف خانه كعبه و چگونگي آن 1-طوافكننده طواف خود را ازكنار حجرالاسود شروعكند، بدينگونهكه رداي خويش -بالاپوش مخصوص احرام -را بدوش چپ انداخته و سرآن را در زيربغل راست خود قرار دهد و در برابر حجرالاسود ايستاده، آنرا بوسه زند يا برآن دست ماليده و دست خود را بوسه زند -استلام -يا با دست بدان اشارهكند، بهر طريقكه برايش ممكن باشد، بگونهاي كه خانهكعبه در سمت چپ او واقعگردد باگفتن:" بسم الله، والله أكبر، اللهم إيمانا بك، وتصديقا بكتابك، ووفاء بعهدك، واتباعا لسنة النبي صلى الله عليه وسلم [طواف را شروع ميكنم بنام خداوند، الله بزرگتر از هر چيزي است. خداوندا بتو ايمان دارم وكتابت را باور دارم و بعهد تو وفاكردمكه به حج خواندي مرا و از پيامبرت پيروي مينمايم]". ٢-چون طواف را شروعكرد، مستحب است درسه دوراول طواف، با هروله و بشتاب وگامهاي نزديك بهم و نزديك بكعبهگام بردارد. و در چهار دور باقيمانده طواف، باگامهاي عادي گام بردارد. اگر بنا بكثرت و ازدحام جمعيت هروله و نزديك شدن از خانهكعبه ممكن نشد، بهرصورتكه ممكن باشد طواف را انجام دهد. و مستحب استكه ركن يماني را استلامكند و حجرالاسود را در هر دور از ادوار هفتگانه ببوسد يا استلام كند. ٣-مستحب استكه فراوان ذكر و دعاگويد واز ذكر دعا بدعاهائي اكتفاكند، كه موجب انشراح و انبساط خاطرگردد. بدون اينكه بچيز خاصي مقيد يا ملزم بتكرار گفته ديگر طوافكنندگان باشد.
و ذكر خاصي نيست كه شارع ما را بدان ملزم ساخته باشد اذكار و دعاهائي كه مردم براي هريك از طوافهاي هفتگانه، ذكر نمودهاند سند معتبري ندارد و چيز خاصي در اين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم نرسيده است. طواف كننده، بدلخواه خود براي خود و قوم و دوستانش خير دنيا و آخرت را از خداوند مسئلت مينمايد. اينك بعضي از دعاهاي وارده: 1- وقتي كه روبروي حجرالاسود ايستاد ميگويد:" اللهم إيمانا بك، وتصديقا بكتابك، ووفاء بعهدك، واتباعا لسنة نبيك، بسم الله والله أكبر " . ٢-چون طواف را شروعكردگويد:" سبحان الله، والحمد لله، ولا إله إلا الله، والله أكبر، ولا حول ولا قوة إلا بالله " بروايت ابن ماجه. ٣-چون به برابر ركن يماني رسيد ميگويد:" ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الاخرة حسنة وقنا عذاب النار " بروايت ابوداود و شافعي از پيامبر صلي الله عليه و سلم . ٤-شافعيگويد مستحب ميدانمكه هر وقت به برابر حجرالاسود رسيد تكبير گويد، و در موقع هرولهگويد:" اللهم اجعله حجا مبرورا، وذنبا مغفورا، وسعيا مشكورا [خداوندا حجم را مقبول وگناهانم را آمرزيده و سعي من مورد پاداش قرارگيرد]". و در هر دوره طوافگويد:" رب اغفر وارحم، واعف عما تعلم وأنت الاعز الاكرم، اللهم آتنا في الدنيا حسنة، وفي الاخرة حسنة، وقنا عذاب النار [خداوندا مرا بيامرز و به من رحم كن و از هرگناهي و عصيانيكه نسبت به من ميداني، از من درگذر، تو عزيز و كريمي. خداوندا در دنيا وآخرت به من نيكي عطاكن و مرا ازآتش دوزخ مصون فرما]". عبدالله بن عباس بين دو ركن ميگفت:" اللهم قنعني بما رزقتني، وبارك لي فيه، واخلف علي كل غائبة بخير [خداوندا مرا به روزيكه دادهاي، قانعگردان و آن را برايم فزوني بخش و از هرچه از دست دادهام، عوض نيكوتري به من عطاكن]". بروايت سعيد بن منصورو حاكم.
قرائت قرآن براي كسي كه درحال طواف است قرائت قرآن در هنگام طواف اشكالي ندارد. چون طواف بمنظور ذكر خداوند است و قرآن بيش ازهرچيز، خدا را بياد ميآورد. ازحضرت عايشه روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إنما جعل الطواف بالبيت، وبين الصفا والمروة ورمي الجمار، لاقامة ذكر الله عزوجل [طواف خانهكعبه و سعي بين صفا و مروه و رمي جمرات، براي برپا داشتن ذكر خداوند تعالي است]’’. بروايت ابوداود و ترمذي كه آن را “حسن صحيح” دانسته است.
فضيلت طواف: بيهقي با اسناد حسن از ابن عباس روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ينزل الله كل يوم على حجاج بيته الحرام، عشرين ومائة رحمة: ستين للطائفين وأربعين للمصلين، وعشرين للناظرين [خداوند هر روز يكصد و بيست رحمت بر حجاج بيتالله الحرام نازل ميفرمايد: شصت رحمت براي طواف كنندگان و چهل رحمت براي نمازگزاران و بيست رحمت براي نگاهكنندگان]". ٥-چون از هفت دوره طواف فارغ شد، دوركعت نماز درمقام ابراهيم ميگزارد و اين آيه را ميخواند:" واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى " و بدينگونه طواف پايان ميگيرد. اگر طواف كننده، بصورت “افراد” حج كند اين طواف “طواف القدوم” و “طواف تحيت” و “طواف دخول” ناميده ميشودكه در اينصورت نه ركن حج است و نه واجب. و اگر بصورت “قران” يا “متمتع” طوافكند، اين طواف را “طواف العمره”گويند و بجاي طواف القدوم و طواف التحيهكفايت ميكند و بر او استكه عمره خويش را بكمال برساند و سعي بين صفا و مروه را انجام دهد.
انواع طوافها 1-طواف القدوم ٢-طواف الافاضه ٣-طواف الوداع، كه در جاي خود ازآنها سخن خواهيم راند ٤-طواف التطوع. لازم است حاجي تا وقتيكه درمكه است فرصت را از دست ندهد و از طوافهاي تطوع و داوطلبانه و نمازگزاردن در مسجدالحرام غفلت نورزد و هرچه بيشتر بدانها بپردازد. زيرا فضيلت يك نماز در مسجدالحرام از فضيلت يكصد هزار نماز در جاهاي ديگر بيشتر است. در طوافهاي تطوع و داوطلانه هروله واضطباع -ردا را بر دوش چپ انداختن و سرآن را از زير بغل راست ردكردن - لازم نيست. سنت است هر باركه داخل مسجدالحرام ميشود آن را طوافكند. بخلاف ديگر مساجد،كه باگزاردن دو ركعت نماز، احترام آنها برآورده ميشود (در حقيقت طواف مسجدالحرام بجاي دو ركعت نماز تحيهالمسجد، سنت ميباشد). طواف شروط و سنن و آدابي داردكه بدين شرح ميباشد:
شروط طواف: 1-پاكي بدن از جنابت و حيض و نفاس و داشتن وضو و پاكي جامه و لباس از آلودگي و نجاست [8]. چون ابن عباس روايت كرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" الطواف صلاة...إلا أن الله تعالى أحل فيه الكلام فمن تكلم فلا يتكلم إلا بخير [طواف بمنزله نمازاست مگر اينكه خداوند سخنگفتن درآن را، حلال فرموده است، پس هركس خواست سخنگويد جز سخن نيكو نگويد -يعني در اثناي طواف -]". بروايت ترمذي ودارقطني و تصحيح حاكم و ابن خزيمه و ابن السكن. عايشهگويد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به نزد اوآمد، درحاليكه او داشت ميگريست. پيامبر صلي الله عليه و سلم، به ويگفت: مگر قاعده شدهاي؟ عايشه گفت: آري. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إن هذا شئ كتبه الله على بنات آدم، فاقضي ما يقضي الحاج، غير أن لا تطوفي بالبيت حتى تغتسلي [اين چيزي است كه خداوند در دختران آدم آفريده است، پس تمام كارهائي كه حاجيان انجام ميدهند، تو نيز انجام بده، مگر طواف، كه آن را پس از اينكه از قاعدگي پاك شدي و غسل نمودي، بجاي آور]". بروايت مسلم. باز هم عايشه گفته استكه: نخستين كاريكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام ورود به مكه انجام داد، اين بود كه وضو گرفت، سپس بدور خانه كعبه طواف نمود. بروايت شيخين. اگر كسي آلوده به نجاستي باشد، كه برداشتن آن برايش ممكن نيست مانندكسي كه سلس البول يا مستحاضه است و نميتواند خود را نگه دارد، او طواف خود را بجاي ميآورد و باتفاق همه فقهاء فديهاي براو واجب نيست. امام مالكگويد: زني به نزد عبدالله بن عمرآمد و از اوطلب فتويكرد،كهگفت: من آمدمكه خانهكعبه را طوافكنم، چون به در مسجدالحرام رسيدم، ازمن خون ريختنگرفت، پس برگشتم تا اينكه خونم قطعگرديد سپس آمدمكه طوافكنم همينكه بدر مسجدالحرام رسيدم، بازهم خون ريختنگرفت و برگشتم تا اينكه خونم قطع شد. سپس دوباره آمدمكه طوافكنم چون بدر مسجدالحرام رسيدم، باز خون ريختنگرفت. عبدالله بن عمرگفت: اين شيطان استكه ميخواهد شما را ازاين عمل بازدارد، پس غسل كنيد ومحل ريزش خون را با پارچهاي ببنديد وطواف خود را بجاي آوريد. 2-ستر عورت [9] (و پوشيدن شرمگاه و بدن برابر شرع اسلامي) -چون ابوهريرهگويد: سال پيش از حجهالوداع،كه ابوبكر صديق از طرف پيامبر صلي الله عليه و سلم امير الحاج بود، مرا همراهگروهي مامورنمود،كه در روز قرباني به مردم اعلامكنيم “بعد از امسال ديگر هيچ مشركي حق شركت در مراسم حج را ندارد و هيچكس حق نداردكه برهنه طوافكند”. بروايت شيخين. ٣-طواف بايد در هفت دوره -شوط -كامل انجام پذيرد. اگر يكگام را از هريك از دورهها، ترككند طواف او درست نيست. اگر شك پيش آمد، بنا را بر اقل ميگذارد تا اينكه هفت دوره بصورتكامل و يقيني انجامگيرد. اگر بعد ازفراغت از طواف شك پيش آيد، چيزي براو نيست. ٤-بايد طواف را از حجرالاسود آغازكند و بدان منتهيگردد. 5-بايد خانهكعبه در سمت چپ طوافكننده قرارگيرد. اگر طوري طوافكند كه خانهكعبه در سمت راست او باشد طواف او صحيح نيست. چون جابرگفت: “وقتيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكه وارد شد، به نزد حجرالاسود رفت وآن را استلام نمود، سپس ازطرف راست سنگ، طواف را شروعكرد،كه سه باراول با هروله -بشتاب رفتن با تكان دادن شانهها وگامهاي نزديك بهم -و چهاربار باقيمانده را با راه رفتن عادي، طواف نمود.” بروايت مسلم. 6-طواف بايد در بيرون خانهكعبه صورتگيرد پس اگركسي در داخل حجر اسماعيل طواف كند، طواف او صحيح نيست چون حجر اسماعيل و شادروان كعبه، جزو خانهكعبه ميباشند و خداوند دستور داده است كه بدور خانه كعبه طوافكنند نه در داخل خانه:" وليطوفوا بالبيت العتيق [بايد خانه كعبه را طواف كنند]". تا آنجاكه مقدوراست بايد در حال طواف، به خانهكعبه نزديك باشند و در نزديك آن حركتكنند. ٧-بقول امام مالك و امام احمد، دفعات سعي بين صفا و مروه و دورههاي طواف، بايد پشت سرهم وبدون فاصله صورتگيرند، اگرفاصله اندكي بدون عذر و فاصله زياد با عذر پيش آيد، اشكال ندارد. حنفيه و شافعيه موالات و پشت سر هم آمدن آنها را سنت ميدانند، پس اگر فاصله زيادي بين اجزاء طواف بدون عذر پيش آمد، طواف باطل نميشود و ازآنجاكه طواف را ترككرده است، آن را ازسر ميگيرد. سعيد بن منصور از حميد بن زيد روايتكرده استكهگفت: عبدالله بن عمر را ديدم،كه سه دور يا چهار دور طواف خانهكعبه نمود، سپس نشستكه استراحت نمايد، و غلامي داشتكه او را باد ميزد و خنك مينمود، سپس برخاست و طواف خود را ازآنجاكه ترككرده بود، از سرگرفت. شافعيه و حنفيه گويند: اگردر حين طواف وضوي او باطل شد، دوباره وضو ميگيرد و بقيه دورهاي طواف را از سر ميگيرد. لازم نيستكه دوباره از اول شروعكند، حتي اگر فاصله فراوان هم پيش آمده باشد. از ابن عمرروايت شده است،كه او مشغول طواف بود،كه اقامه نمازگفته شد او با مردم نمازش را خواند، سپس بقيه دورهاي طواف را انجام داد و دوباره از اول آن را از سر نگرفت” از عطاء نقل شده است،كه اگركسي مشغول طواف بود، سپس جنازهاي حاضر شد، او از طواف خارج ميشود، و بر جنازه نماز ميخواند، سپس برميگردد و بقيه دورهاي طواف را ازآن جاكه قطعكرده بود از سر ميگيرد.
سنتهاي طواف 1-روبرو ايستادن برابر حجرالاسود، بهنگام شروع طواف با تكبير و تهليلگفتن دستها را بلندكردن، همانگونهكه درآغازنمازآنها را بلند ميكند، ودستها را بر روي حجرالاسود بگذارد وآنها را آرام ببوسد بدون اينكه صداي بوسيدن، بيايد وگونه را بر حجرالاسود بگذارد، اگرامكان داشته باشد، اگرگونه برآن نهادن، ممكن نشد، با دست آن را لمسكند و دستش را ببوسد، واگرآن هم ممكن نشد، با هرچيزيكه همراه دارد، آن را لمسكند وآن چيزرا ببوسد يا با عصا و چيزي مانند آن، بدان اشارهكند. در اين باره حديثي آمده است. ابن عمرگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم روبروي حجرالاسود ايستاد وآن را استلام نمود سپس دهن برآن نهاد وآن را بوسيد و فراوانگريست و ديدمكه عمربن خطاب نيزفراوان ميگريست. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي عمر دراينجا، اشكها ريخته ميشود. بروايت حاكم كه آن را صحيح الاسناد دانسته است. ابن عباسگويد: عمر بن خطاب بر روي حجرالاسود، خم شد وگفت: من ميدانمكه تو سنگي بيش نيستي، اگرنديده بودم، كه سرورمحبوبم -محمد صلي الله عليه و سلم ترا بوسيد و استلامكرد، من ترا نميبوسيدم و استلام نميكردم. (ليكن چون او ترا بوسيد و استلامكرد من نيز چنين ميكنم):" لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة [بيگمان پيامبر صلي الله عليه و سلم براي شما اسوه نيكو وگزيدهترين نمونه مورد پيروي است]". احمد و ديگران با متنهاي متفاوت و نزديك بهم آن را روايت كردهاند. نافع گويد: ابن عمر را، ديدمكه حجرالاسود را با دست استلامكرد، و دست خود را بوسيد وگفت: “اززمانيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنين ميكرد، من هرگزآن را ترك نكردهام“. بروايت بخاري و مسلم. سويد بن غفلهگويد: عمررا ديدمكه حجرالاسود را بوسيد وآن را ترك نكرد و گفت: “ديدمكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بتو فراوان اهميت ميداد و توجه ميكرد". بروايت مسلم. ابن عمرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به خانهكعبه ميآمد وحجرالاسود را استلام ميكرد و ميگفت:" بسم الله والله أكبر ". بروايت احمد. مسلم ازابوالطفيل روايتكرده استكهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم،كه خانهكعبه را طواف ميكرد و حجرالاسود را با عصاي سركجيكه داشت استلام مينمود و بر عصا بوسه ميزد”. بخاري و مسلم و ابوداود از عمر روايت كردهاند كه او بكنار حجرالاسود آمد وآن را بوسه زد. وگفت: من ميدانمكه توسنگي هستيكه سود و زيان نميرساني، اگر پيامبر صلي الله عليه و سلم را نديده بودم،كه ترا بوسه زد، من ترا بوسه نميزدم”. خطابي گفته است كه از اين حديث برميآيد كه پيروي از سنن واجب است، حتي اگراسباب معقول وعلل معلوم آن هم مشخص نشده باشد وانسان بر آنها وقوف نداشته باشد. و اين سنتها به هركس برسد، براي او حجت است حتي اگرمعاني آنها را هم نداند. ولي بطوراجمال معلوم است،كه بوسيدن حجرالاسود، احترام و بزرگداشت آنست و تبرك بدان بحساب مي آيد و خداوند بعضي از سنگها را بربعضي ديگرفضيلت بخشيده است، همانگونهكه بعضي ازاماكن وشهرها را بر بعضي ديگروبعضي از شبها وايام و ماهها را برديگر شبها و روزها و ماهها برتري بخشيده است. در اينگونه موارد بايد تسليم شد. در اين باره گاهي چيزهائي نقل شده استكه ازنظر عقل جايزاست و ممتنع و ناپسند نيست از جمله در بعضي احاديث آمده است كه " الحجرالاسود يمين الله في الارض [10] [حجرالاسود بمنزله دست راست خدا است در روي زمين]". اين سخن تمثيل است همانگونهكه هرگاه پادشاه باكسي مصافحهكرد و آن شخص دست او را ميبوسد، حجرالاسود هم بمنزله دست راست خدا است،كه حاجيان آن را ميبوسند واستلام ميكنند. يعني هركس درروي زمين با آن مصافحهكند، او با خداوند پيمان بسته است و پادشاهان پيمان را با مصافحه ميبندند، و اگركسي را مورد توجه و عنايت قرار دهند، با او مصافحه مينمايند، و پادشاهان معامله و پيمان را با دست انجام ميدهند. و زيردستان، هم با دست بوسي، اظهار ارادت ميكنند. بنابراين بوسيدن حجرالاسود، هم تمثيل و تشبيه است و با بوسيدن آن بدرگاه خداوند، عرض ارادت ميشود. مهلبگفته است، حديث عمر اين تشبيه و تمثيل را رد ميكند و معاذ اللهكه خداوند دست داشته باشد و بوسيدن حجرالاسود، امتحاني است براي اظهار اطاعت ظاهر بندگان و شباهت به قصه سجده ابليس ملعون براي آدم عليه السلام دارد. و بصورت يقين معلوم نيستكه سنگي از سنگهائيكه حضرت ابراهيم در بنايكعبه بكاربرده است باقي مانده باشد، بغير از حجرالاسودكه بطور يقين همان سنگي استكه حضرت ابراهيم نصب فرموده بود.
فشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندن فشار آوردن و خود را به حجرالاسود چسباندن، مادامكه موجب رنج ديگران نباشد، اشكالي ندارد.گويند عبدالله ابن عمر، آنقدرفشار ميآورد تا اينكه بيني خود را خونين ميساخت، و پيامبر صلي الله عليه و سلم به عمر بن خطابگفت:" يا أبا حفص إنك رجل قوي، فلا تزاحم على الركن، فإنك تؤذي الضعيف، ولكن إن وجدت خلوة فاستلم، وإلا فكبر وامض [اي عمر تومرد نيرومندي هستي، زياد برركن حجرالاسود، فشارنياور،چون موجب رنج ضعيفان ميشود، ولي هروقت خلوت شد استلامكن والا تكبير گوي و بكار خود ادامه بده و روان شو]". ٢-اضطباع: وسط بالاپوش احرام و ردا را زير بغل طرف راست قرار دادن و دو طرف ديگر آن را روي دوش چپ گذاشتن: ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش از "جعرانه“ قصد عمره كردند و رداي خويش را زيربغل راست وروي دوش چپ انداختند -اضطباع - بروايت احمد و ابوداود. و مذهب جمهور فقها چنين است. در فلسفه آنگفتهاند اينكار به هروله رفتن در طوافكمك ميكند. مالكگفته است اضطباع سنت نيست زيرا معروف نيست وكسي را نديده استكه آن را انجام داده باشد و باتفاق همه اضطباع درنماز طواف، مستحب نيست. ٣-هروله: بشرعت رفتن با تكان دادن شانهها وگامهاي نزديك بهم. هروله در سه دور طواف اول و بطور عادي رفتن در چهار دور طواف بعدي سنت ميباشد از عبدالله بن عمر روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم سه دور اول طواف را از حجرالاسود شروعكرد و تا بدان ميرسيد با هروله ميرفت و چهار دور بعدي بطور عادي ميرفت. (از حجرالاسود شروعكردن و دوباره بدان رسيدن يك دور و يك شوط بحساب ميآيد، پس سه شوط با هروله و چهارشوط با رفتن عادي. بروايت احمد و مسلم. اگركسي هروله را درسه دور اول ترككرد، لازم نيست در چهاردور بعدي آن را قضاكند. “اضطباع” و”هروله“ درطواف عمره و هرطوافيكه سعي بين صفا و مروه بدنبال داشته باشد، براي مردان سنت ميباشد. شافعيه گويند: اگركسي در "طواف القدوم” اضطباع و هروله را انجام داده بود اعاده و دوباره انجام دادن اضطباع و هروله، در “طواف الافاضه“ لازم نيست. و اگر بعد ازطواف القدوم، سعي بين صفا ومروه را انجام نداد سعي را براي بعد ازطواف الزياره بتاخير انداخته، اضطباع و هروله را در، طواف الزياره انجام ميدهد. زنان نبايد اضطباع و هروله را انجام دهند، چون ستر عورت واجب ميباشد. چون ابن عمرگفت: زنان نبايد در طواف و سعي بين صفا و مروه، هروله بروند. بروايت بيهقي.
فلسفه هروله رفتن ابن عباس در اين بارهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه بمكه وارد شد، بر اثر تب مدينه سست و ناتوانگرديده بود، مشركانگفتند: قومي بر شما وارد ميشوندكه تب مدينه آنان را ناتوان ساخته وازآن دچارشر و تباهي شدهاند. خداوند پيامبر صلي الله عليه و سلم را براينگفته مشركان مطلع ساخت. لذا به ياران خود فرمود در سه دور و شوط اول طواف، هروله بروند ودر بين دو ركن بصورت عادي بروند. چون مشركان مسلمانان را ديدندكه با هروله ميروند،گفتند: “اينانكه شما ميگفتيد براثر تب مدينه ناتوان شدهاند، از ما قويترند”. ابن عباس گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بخاطر توجه به حال اصحاب دستورنداد،كه درهمه هفت دورطواف هروله بروند تا خسته نشوند و زيان نبينند”. بروايت بخاري و مسلم و ابوداودكه متن از او است.
عمر خطاب در نظر داشتكه بعد از اينكه اين فلسفه منتفي شده است و مسلمين براوضاع مسلط شدهاند، هروله را ترككنند، ولي خواست صورت طواف بهمان حال دوران پيامبر صلي الله عليه و سلم براي نسلهاي بعدي باقي بماند و يادگاري باشد. محبالدين طبريگويد:گاهي بنا به سببي، چيزي در دين پيش مي آيد، سپس آن سبب از ميان ميرود، ولي حكم آن باقي ميماند. زيد بن اسلم از پدرش نقل ميكندكهگفت: ازعمر بن خطاب شنيدمكه ميگفت: چرا ما امروز هروله ميرويم و شانههاي خود را برهنه ميسازيم؟ و حال آنكه خداوند اسلام را پيروزگردانيده است وكفر وكافران را نابود ساخته است. با اين حال چيزيكه در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم انجام ميداديم، آن را ترك نميكنيم. ٤-استلام ركن يماني و دست ماليدن بر آن: عبدالله ابن عمرمي گويد: من پيامبر صلي الله عليه و سلم را نديدهامكه هيچ ركني را دست بزند ولمسكند مگردو ركن يماني را -يعني ركن يماني وركن حجرالاسود -و من ازآنوقتكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه چنينكرد استلام اين دو ركن يماني را -ركن يماني و ركن حجرالاسود -ترك نكردهام نه در حال سختي و نه در حال فراغ. هر دو بروايت بخاري و مسلم. طوافكننده بدين علت اين دو ركن را استلام ميكند،كه فضيلت آنها بيش از ديگراركان است. براي مثال ركن حجرالاسود دو مزيت دارد. يكي آنكه برقواعد و بنياني،كه ابراهيم نهاده بود، نهاده شده است و ديگر اينكه حجرالاسود درآن قرار داردكه نقطه آغازو انتهاي طواف ميباشد. و ركن يمانيكه در مقابل آن است هم بر اساس پايهايكه حضرت ابراهيم نهاده بود، نهاده شده است. ابوداود از ابن عمر روايتكرده است كه از قول عايشه به وي خبر داده شده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن الحجر بعضه من البيت [بعضي از حجر اسماعيل جزو خانه كعبه مي باشد]". ابن عمرگفت: بخداي سوگند، گمان ميكنم كه عايشه اين مطلب را، از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيده باشد، منگمان ميكنمكه پيامبر صلي الله عليه و سلم بدين سبب استلام دو ركن (شامي) متصل به حجر اسماعيل را ترككرده است،كه آنها براساس قواعد و پايه اولي بيتالله نهاده نشدهاند و مردم هم بدين جهت، بيرون سوي حجر اسماعيل را طواف ميكردند [11]. همه امت اسلامي متفقند بر اينكه استلام دو ركن يماني مستحب ميباشد و طوافكننده، دو ركن غيريماني، يعني دو ركن شامي را، استلام نميكند. ابن حبان در صحيح خود روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" الحجر والركن اليماني يحط الخطايا حطا [زيارت و استلام سنگ حجرالاسود و ركن يماني گناهان را محو ميكنند]".
دو ركعت نماز بعد از طواف[12] سنت استكه طوافكننده، بعد ازاتمام هرطواف، خواه طواف فرض يا طواف سنت، دو ركعت نماز دركنار مقام ابراهيم يا در هر نقطهاي از مسجدالحرام بخواند. جابرگويد چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به مكه وارد شد هفت دورخانهكعبه را طواف نمود وبه مقام ابراهيم آمد و اين آيه را خواند:" واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى " سپس پشت مقام ابراهيم دو ركعت نمازخواند و بعد ازآن به نزد حجرالاسود آمد وآن را استلام نمود. بروايت ترمذيكه آن را حديث حسن صحيح دانسته است. و سنت استكه در آن دو ركعت، بعد از قرائت فاتحه، سورههاي “كافرون” و “اخلاص” بخواند. و بروايت مسلم وديگران اين عمل ازپيامبر صلي الله عليه و سلم بثبوت رسيده است. اين دو ركعت را ميتوان در هر جاي از حرم خواند، حتي در اوقاتيكه از خواندن نماز در آنها نهي شده است. جبيربن مطعمگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" يا بني عبد مناف لا تمنعوا أحدا طاف بهذا البيت، وصلى أية ساعة شاء، من ليل، أو نهار [اي بني عبدمناف،كسي را از طواف بدور اين خانه و خواندن نماز در هر ساعت از شب و روز باشد، منع نكنيد]". بروايت احمد و ابوداود و ترمذيكه آن را تصحيح نموده است. اينست مذهب امام شافعي و احمد. همانگونهكه اين دو ركعت نماز، بعد از طواف در مسجد سنت ميباشد، در خارج مسجد نيز جايز است. زيرا بخاري از ام سلمه روايتكرده است،كه او سواره طوافكرد و نماز را نخواند تا اينكه از مسجد بيرون رفت. مالك از عمرروايتكرده استكه اوآنها را در ”ذي طوي“ خواند و بخاري گويد: عمر بن خطاب پس ازطواف در خارج حرم شريف اين دوركعت نمازرا خواند اگر كسي بعد از طواف نمازفرض بخواند، بجاي سنت هم او راكفايت ميكند و بسنت عمل نموده است و درنزد شافعيه و مشهور مذهب احمد صحيح اينست. مالك و حنفيهگفتهاند: غير از اين دو ركعت سنت، چيزديگري موجب انجام سنت نيست و چيزي بجاي آنها نمينشيند (و تنها با خواندن دو ركعت سنت، سنت نبوي تحقق ميپذيرد).
عبور و مرور از جلو كسي كه در حرم مكي نماز ميخواند جايز استكهكسي در مسجدالحرام نماز بخواند و مردم خواه زن يا مرد.از پيش روي او بگذرند، بدون اينكه كراهت داشته باشد. و اين مسئله از خصايص مسجدالحرام است.كثير بنكثير بن وداعه بنقل از بعضي افراد خانوادهاش و جدش گويد: “كه او پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديده است،كه دركنار “بنيسهم” نماز ميخواند و مردم از جلو او عبور ميكردند و “ستره“ و پوششي در بين او وآنان فاصله واقع نشده بود. سفيان بين عيينهگويد: “بين او و بينكعبه، سترهاي وجود نداشت“. بروايت ابوداود و نسائي و ابن ماجه.
طواف مردان وزنان با هم بخاري از ابن جريج روايت ميكند كه او گفت: عطاء به وي خبر داد، كه ابن هشام زنان را ازطواف با مردان منع نمود و عطاء به ويگفت: چگونه زنان را از طواف با مردان منع ميكني و حال آنكه زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم با مردان طواف ميكردند؟ گويد:گفتم، بعد از آيه حجاب بود يا پيش از آن؟ اوگفت: بجانخود سوگند ميخورمكه من بعد از آيه حجاب محضر پيامبر صلي الله عليه و سلم را دريافتهام.گفتم: چگونه با مردان مخلوط ميشدند واختلاط به چه شكل بود؟گفت: با مردها نميآميختند و مخلوط نميشدند، عايشه(رض) دورازمردان و تنها طواف ميكرد و با آنها مخلوط نميشد. زني به ويگفت: اي ام المومنين بيا برويم حجرالاسود را استلامكنيم، او گفت: تو تنها برو و خود او امتناع ورزيد. آنان شبها ناشناخته بيرون ميرفتند و با مردان طواف ميكردند ولي هر وقت داخل بيت ميشدند، صبر ميكردند تا اينكه مردها بيرون ميرفتند و آنگاه داخل ميشدند .و زن ميتواند بهنگام خلوت حجرالاسود را استلامكند و از مردان كناره بگيرد. روايت شده استكه عايشه(رض) به زنيگفت: بر حجرالاسود زياد فشار نياور و داخل در ازدحام نشو، اگر ديدي خلوت است آن را استلامكن و اگر ديديكه شلوغ است و ازدحام فراوان است، چون به برابرآن رسيدي، تكبير و تهليلگوي و كسي را ميازار“.
طواف سواره طواف كننده، ميتواند سواره طواف كند، حتي اگر قادر به راه رفتن هم باشد، مشروط برآنكه براي سواري خويش سبب و علتي داشته باشد. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم درحجهالوداع سواربرشترخويش طوافكرد و ركن را با عصاي خويش استلام نمود. بروايت بخاري و مسلم. جابرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجهالوداع سواره، خانه كعبه را طواف نمود و سعي بين صفا و مروه را انجام داد تا مردم او را ببينند واو براعمال مردم مشرف باشد واز او سئوال كنند، زيرا مردم بر او ازدحام كرده بودند.
مكروه است كه جذامي با مردم سالم طواف كند مالك بروايت ازابومليكهگويد: عمر بن خطاب عليه السلام زني جذامي را ديدكه خانه كعبه را طواف ميكند، به ويگفت: ايكنيز خدا، مردم را آزار مرسان، ايكاش در خانهات مينشستي، و او چنينكرد. سپس بعدها مردي ازكنار اوگذشت و به وي گفت: آنكسكه ترا ازطواف منعكرد، مرده است، پس بيرون بيا و طوافكن. آن زن گفت: من حاضر نيستم در حال حيات از او پيروي كنم ولي بعد از مرگ او از او نافرماني نمايم، يعني بعد از مرگ نيز از او اطاعت ميكنم.
مستحب است كه از آب زمزم نوشيد: چون طوافكننده از طواف فارغ شد و دو ركعت نماز دركنار مقام ابراهيم خواند، مستحب استكه ازآب چاه زمزم بنوشد. در صحيحين آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآب زمزم نوشيد وگفت:" إنها مبارك إنها طعام طعم وشفاء سقم ، [اين آب انسان گرسنه را سير ميكند و شفاي بيماري است]". وگويند شب معراج واسراء جبريل عليه السلام قلب پيامبر صلي الله عليه و سلم را بدان آب شست. طبراني در"الكبير" و ابن حبان ازابن عباس روايت نموده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" خير ماء على وجه الارض ماء زمزم، فيه طعام الطعم، وشفاء السقم [بهترين آب روي زمين آب زمزم استكهگرسنه را سير وبيمار را شفا ميدهد]". منذريگفته: راويان اين حديث موثوق به هستند.
آب نوشيدن از آن سنت استكسيكه ازآب زمزم مينوشد، آن را بنيت شفا از بيماري و خيردنيا و دين بنوشد. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" ماء زمزم لما شرب له [آب زمزم بهر نيتي خورده شود، براي شفا و درمان است و سودمند واقع ميشود]". سعيد بن سعيد گفت: من عبدالله بن المبارك را درمكه ديدمكه برايش آب زمزم آوردند و خواست ازآن جرعهاي بنوشد، سپس روي بكعبه ايستاد وگفت: “خداوندا ابن ابي الموالي از محمد بن المنكدر و او از جابر برايم نقلكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ماء زمزم لما شرب له ". و من آنرا بمنظوررفع عطش درروز قيامت مينوشم، سپس آنرا نوشيد”. احمد با سند صحيح و بيهقي آنرا روايتكردهاند. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" " ماء زمزم لما شرب له، إن شرته تستشفي شفاك الله، وإن شربته لشبعك، الله أشبعك الله، وإن شربته لقطع ظمئك قطعه الله، وهي هزمة جبرائيل وسقيا الله إسماعيل [آب زمزم بهرمنظوري نوشيده شود، براي آن سودمند است و آنرا برآورده ميكند، اگرآنرا بمنظور طلب شفا از بيماري بنوشي، خدا ترا شفا ميدهد و اگرآنرا بمنظور سير شدن ازگرسنگي بنوشي، خدا ترا سير خواهد كرد وگرآنرا بمنظور رفع تشنگي بنوشي، خدا تشنگي شما را رفع ميكند، آن حفرهاي استكه جبريل بوجود آورد و خداوند بدان اسماعيل را سيراب ساخت]". دارقطني و حاكم آنرا آوردهاند و حاكم بدان افزوده است:" وإن شربته مستعيذا، أعاذك الله [اگر آنرا بمنظوراستعاذه و پناه بردن به خداوند، بنوشي خدا ترا پناه دهد ]". مستحب استكه آنرا با تاني وبه سه نوبت وبا نفسكشيدن، بنوشي وروبه قبله وكاملا سيراب شده بنوشيد، يعني آنقدر بنوشدكه بتمامي سيراب وپر شود. و حمد و ستايش خدايگويد و دعاي ابن عباس را بخواند ابومليكهگويد: مردي به نزد ابن عباس آمد، گفت: ازكجا ميآيي؟ گفت: از آب زمزم نوشيدم. ابن عباس گفت: آنگونهكه لازم است نوشيدي؟ اوگفت: چگونهاي ابن عباس؟ ابن عباس گفت: هرگاه ازآن نوشيدي، روي به قبلهكن و ذكرخدايگوي، و سه بارنفس بكش وآنگاه ازآن، آنقدر بنوشكه شكمت ازآن پر شود و بتمامي سيراب شده باشي -تا پهلوهايت بالا ميآيد - چون فارغ شدي حمد خدايگوي، زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " آية ما بيننا وبين المنافقين أنهم لا يتضلعون من زمزم [فرق بين ما و منافقان آنستكه منافقان ازآب زمزم آنقدرنمينوشندكه پهلوهايشان بالا بيايد]". بروايت ابن ماجه و دارقطني و حاكم. ابن عباس چون ازآب زمزم مينوشيد ميگفت:" اللهم إني أسألك علما نافعا، ورزقا واسعا، وشفاء من كل داء. [خداوندا از تو دانش سودمند و روزي فراخ و شفاي هرگونه بيماري را ميخواهم]".
پيدايش چاه زمزم بخاري از ابن عباس روايتكرده استكه هاجر عليها السلام وقتي كه او و فرزندش اسماعيل دچار تشنگي گرديدند بركوه مروه رفت و صدائي شنيد، بخويشتن گفت: “خاموش، سپس بدقت گوش داد و دوباره همان صدا را شنيد و گفت: براستي صدايت را شنيدم، اگر فريادرس هستي. آنگاه فرشتهاي را در محل فعلي زمزم ديد، كه با پاشنه يا بال خود، آنجا را ميكند تا اينكه آب پيدا شد. هاجر شروع كرد بكندن آن تا بصورت حوض درآيد و با مشت از آن برميگرفت و مينوشيد و فوراً جاي مشت او آب فوران ميزد”. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" رحم الله أم إسماعيل، لو تركت زمزم - أو قال: لو لم تغترف من الماء - لكانت زمزم عينا معينا [خدا مادر اسماعيل را بيامرزد، اگر زمزم را بحال خود ميگذاشت و ازآن با مشت برنميداشت و جلوآن را نميگرفت، زمزم بصورت چشمه روان درميآمد]". اوگفت: سپس هاجر ازآن آب نوشيد و بچهاش را شير داد. فرشته به ويگفت: از خشك شدن و ضايع شدن آب اين چشمه نترسيد. بيگمان اين جوان - اسماعيل -و پدرش خانه خدا -بيتالله الحرام -را در اينجا بنيان مينهند و خداوند دوستان خود را تباه نميكند وآنان را ضايع نميگرداند. خانهكعبه همچون تپهاي بودكه سيلهاگاهي از طرف راست وگاهي از چپ آنرا خراب ميكرد و سيلي بردگي را ايجاد مينمود و شكاف پديد ميآورد.
مستحب است درنزد "ملتزم" دعا خواند: بعد از اينكه حاجي ازآب زمزم نوشيد مستحب است در نزد ،“ملتزم” دعا كند. بيهقي از ابن عباس روايتكرده استكه او بين “ركن” و “باب -دركعبه” ميماند و دعا ميكرد وميگفت: بين ركن ودركعبه ملتزم ميباشد و هركس آنجا ملازم شود هرچه ازخداوند، تقاضاكند خداوند به وي عطاكند. ازعمروبن شعيب ازپدرش و از جدش روايت شدهكهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدمكه صورت و سينه خود را به “ملتزم” چسبانده بود. بعضيگفتهاند: “ملتزم” عبارت است از حطيم [13]. بخاريگويد: حطيم عبارت است از حجرهاسماعيل، و حديث اسراء را در تاييد اين مدعا ذكركرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: در حاليكه در حطيم خوابيده بوديم و در بعضي رواياتگفته است: در حجره خوابيده بوديم. وگفته استكه حطيم بمعني محطوم مانند قتيل بمعني مقتول ميباشد.
مستحب استكه داخل خانه كعبه و حجر اسماعيل شد: بخاري و مسلم از ابن عباس روايتكردهاندكه در سال فتح مكه، پيامبر صلي الله عليه و سلم بداخل خانهكعبه رفت واسامه بن زيد و عثمان بن طلحه، هم همراه او بودند و دررا بروي خود بستند. چون درگشودند، بلال به من خبردادكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درداخلكعبه دربين دوستون يماني نماز خواند. برمبناي اين راويت علما، داخل شدن دركعبه و نماز خواندن درآنجا را سنت ميدانند وگفتهاند اگرچه سنت است ولي از جمله مناسك حج نيست، چون ابن عباسگفت: اي مردم داخل شدن در خانهكعبه، جزو مناسك حج نيست. بروايت حاكم با سندي صحيح. اگركسي نتوانست بداخلكعبه برود، مستحب استكه بداخل حجر اسماعيل برود و آنجا نماز بخواند، چون قسمتي ازحجر جزو خانهكعبه ميباشد. احمد با سند جيد ازسعيد بن جبير و او از عايشه روايت كرده است كهگفت،گفتم: اي رسول خدا همه افراد خانواده تو، بداخل خانهكعبه رفتند، جز من، او فرمود: بگو شيبه بن عثمان بن طلحه،كليددار كعبه در را براي تو بگشايد. منكسي بنزد او فرستادم، اوگفت: ما نتوانستهايم در دوره جاهلي و دوره اسلام در شب در خانه را بگشاييم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" صلي في الحجر فإن قومك استقصروا عن بناء البيت، حين بنوه [برو نمازت را در حجر اسماعيل بخوان -كه آنهم جزء خانهكعبه است -زيرا قوم تو در بناي خانهكعبهكوتاهيكردند و جزئي ازآن راكه حجر باشد همراه آن و داخل آن نساختند]".
سعي بين صفا و مروه دليل مشروعيت آن: بخاري از ابن عباس روايت كرده است كه ابراهيمعليه السلام همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل شيرخواره را به مكه آورد وآنان راكنار بيتالله و زيرسايه درختي،كه بالاي محل فعلي زمزم قرار داشت، بجاگذاشت وآن روز، در مكهكسي وجود نداشت وآبي هم نبود وكيسهايكه درآن خرما بود و مشكيكه آب داشت، در نزد آنان نهاد، سپس ابراهيم برگشت و رفت و مادر اسماعيل او را دنبالكرد وگفت: اي ابراهيمكجا ميروي و ما را در اين درهكهكسي و چيزي نيست، تنها ميگذاري؟ -چند بار اين حرف را تكراركرد و ابراهيم به وي توجهي نميكرد و سوي او نمينگريست. هاجرگفت: آيا خداوند ترا بدين دستور داده است؟ ابراهيمگفت: آري. هاجرگفت: پس خداوند ما را فراموش و تباه و ضايع نميكند. در روايت ديگري آمده استكه هاجرگفت: ما را براي چهكسي ترك ميكني؟ ابراهيمگفت: براي خداوند. هاجرگفت: بدان راضي و خرسندم و برگشت ابراهيم هم راه خويش را پيشگرفت تا اينكه به “تثنيه -گردنه انتهاي دره" كه او را نميديدند رسيد، آنگاه بطرف خانه كعبه ايستاد و دست بدعا برداشت و اين كلمات را برزبان آورد:" ربنا إني أسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا لصلاة فاجعل أفئدة من الناس تهوي إليهم، وارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون [پروردگارا من فرزند وزن خود را در وادي بيكشت وذرع وبيابان سكونت دادم. نزد خانه محترم تو وكعبه معظم تو، آنان را نهاديم تا برپاي دارند نمازرا و بتو بردارند نياز را، پروردگارا دلهاي مردمان را به بسوي آنان متمايلگردان و همه را به سوي اين بقعه دوان گردان و روزيشان گردان، ميوههائي را كه ازهمه جا بدانجا آرند، اميد ميدارمكه شكر آن بگزارند]". هاجر در زير درخت نشست و فرزندش را دركنار خود نهاد و مشك را بدرخت آويزانكرد و ازآن نوشيد و بچهاش را شيرميداد تا وقتيكه آن مشك تمام شد و بدنبال آن، شيردر پستان وي نيز خشكگرديد وگرسنگي بر فرزندش چيره شد، تا اينكه هاجر با نگراني تمام، او را نگريست و اضطراب بچه را مشاهدهكرد و تاب ديدن او را نداشت، برخاست و رفت تا اينكه بر بالاي تپه صفاكه نزديكتر بود قرار گرفت. سپس ازآنجا به سوي دره نگاهكرد، تا ببيند آياكسي هست؟ آنجاكسي را نديد. لذا از صفا پائين آمد، تا اينكه به دره رسيد، دامن خود را جمعكرد و چون انسان خستهاي برفتن خود ادامه داد تا اينكه ازواديگذشت و به بالاي مروه رسيد و ازآنجا نگاهكرد تا ببيند آياكسي را ميبيند؟ آنجا همكسي را نديد. هفت دوراين رفتن بين صفا و مروه را تكراركرد. ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: بدين سبب است،كه مردم هم سعي بين آن دو تپه را انجام ميدهند.
حكم سعي بين صفا و مروه علما درباره سعي بين صفا ومروه بدين شرح اختلاف دارند: الف -ابن عمر و جابر و عايشه از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم و مالك و شافعي و احمد، بنا بروايتي ازاو، ميگويند: سعي بين صفا و مروه ركني از اركان حج است. بگونهاي كه اگر حاجي آن را ترك كند، حج وي باطل و با قرباني يا چيزي ديگر، جبران نميشود. و بر اين مذهب خويش بدلايل زير استدلال كردهاند: 1-بخاري بنقل از زهريگويد: عروهگفت: از عايشه پرسيدم: نظرت درباره اين آيه چيست:" إن الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوف بهما [صفا و مروه ازجمله شعاير خداوند ميباشند، پس هركس به حج يا عمره رفت برويگناهي نيستكه آنها را نيزطوافكند و سعي بين آنها را انجام دهد]". بخداي سوگندگمان ميكنمكه اگركسي آنها را هم طواف نكرد برويگناهي نيست. عايشهگفت: اي پسرخواهرم، بد سخنيگفتي اگر تاويل آيه آنگونه بود،كه تو ميگوئي، ميبايستي خداوند بگويد:"فلا جناح عليهه ان لايطوف بهما". در صورتيكه چنين نيست. اين آيه درباره انصار نازل شده است. آنان پيش از اينكه اسلام بياورند، براي زيارت “منات“ طاغوت به حج ميآمدند وآنرا ميپرستيدند و آن بت در “مشلل " قدير قرار داشت و هركسكه بزيارت اين بت به “مشلل” ميرفت، سعي بين صفا و مروه را انجام نميداد و ازآن پرهيز ميكرد، مبادا منات خوشش نيايد، چون بر صفا بت "اساف” و برمروه بت “نائله،“ وجود داشت. چون انصار اسلام آوردند دراين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوالكردند وگفتند: اي رسول خدا ما گناه ميدانستيم،كه صفا و مروه را طوافكنيم.كه اين آيه نازل شد:" إن الصفا والمروة من شعائر الله ..." عايشه(رض)گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم سعي بين صفا و مروه را بصورت سنت هميشگي درآورده است، پسكسي حق ندارد طواف آنها را ترككند. ٢-مسلم از عايشه(رض) روايت كرده است كه گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم و مسلمانان سعي صفا و مروه را انجام دادهاند و بصورت سنت هميشگي درآمده است و بجان خود سوگند ميخورم هركس حجكند وسعي صفا ومروه را بجاي نياورد، خداوند حج او راكامل و تمام نميكند. ٣-حبيبه دخت ابي تجراه يكي از زنان بني عبدالدارگفت: من همراه بعضي از زنان قريش، به خانه آل ابي حسين درآمديم و به پيامبر صلي الله عليه و سلم نگاه ميكرديمكه بين صفا و مروه سعي انجام ميداد و ازار و زيرپوش ايشان بدوركمرش ميچرخيد، چون درسعي خود، تندگام برميداشت، تا جائيكه ميتوانم بگويم،كه زانوان او را ميديدم وازاو شنيدمكه ميگفت:" " اسعوا، فإن الله كتب عليكم السعي [سعي بين صفا ومروه را انجام دهيدكه خداوند آن را برشما فرضكرده است]". احمد و ابن ماجه و شافعي آن را روايتكردهاند. ٤-سعي خود يكي ازعبادتها ونسك حج وعمره است، پس ركن حج و عمره ميباشد مانند طواف بيتالله. ب -براي ابن عباس و انس و ابن الزبير و ابن سيرين و بروايتي از احمد، سعي بين صفا و مروه، سنت ميباشد، اگركسي آن را ترككرد چيزي بر وي واجب نميشود و بدينگونه استدلال كردهاند: 1-خداوندگفته است:" فلا جناح عليه أن يطوف بهما [كهگفته:كسيكه آن را انجام دهدگناهي بر وي نيست و اين ميرساندكه واجب نيست بلكه مباح ميباشد. و سنت بودن هم از "من شعائر الله"، استفاده ميشود. و در مصحف ابي و ابن مسعود" فلا جناح عليه أن يطوف بهما " روايت شده است. اين روايت اگرچه قرآن بودن آن را ثابت نميكند، ولي ازمنزلت يك خبر پائينتر نيست و ميتواند تفسيرآيه باشد. 2-اين سعي بين صفا و مروه عبادتي استكه عدد آن مشخص است و به بيتالله تعلق ندارد، پس مانند رمي جمرات آنهم ركن نيست. ج-ابوحنيفه و سفيان ثوري و حسن بصريگفتهاند: سعي بين صفا و مروه واجب است ولي ركن نيست، پس اگركسي آن را ترككرد حج يا عمره او باطل نميگردد بلكه قرباني براو واجب ميشود وبايد با ذبحگوسفند آن را جبرانكند، و صاحب مغني اين راي را ترجيح داده است كه گفته: 1-اين راي بهتراست، زيرا دليل وجوب برمطلق واجب بودن آن دلالت ميكند، نه اينكه وجوب آن بگونهاي استكه مقدمه واجب باشد و واجب بدون آن تحقق پيدا نكند. ٢-و سخن عايشه با سخن اصحاب ديگر معارض است. ٣-ابن المنذرگفته استكه حديث دخت ابي تجراه از مرويات عبدالله بن الموءمّل استكه درباره او سخنهاگفتهاند و ازمفاد آن برميآيدكه واجب است نه مقدمه واجب، چون مكتوب بمعني واجب است. ٤-چون در دوره جاهلي برآن تپهها بتهائي وجود داشت، مردمگمان ميكردند كه در دوره اسلام سعي بين آنهاگناه است وآيه قرآنگفت: طواف آنها گناه نيست.
شرايط صحت سعي بين صفا و مروه 1-بايد بعد ازطواف خانهكعبه باشد ٢-بايد هفت شوط وهفت دوره باشد ٣-بايد از صفا شروع و به مروه پايان يابد ٤-بايد سعي در راه بين صفا و مروهكه "مسعي" نام دارد صورتگيرد [14]. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم چنينكرده است وگفته:"خذوا عني مناسككم [مناسك حج را از من فراگيريد]". اگركسي پيش ازطواف خانهكعبه سعي بين صفا ومروه را انجام داد يا ازمروه شروع و به صفا خاتمه دهد و يا سعي را در مسعي انجام ندهد، سعي بين صفا و مروه او باطل است.
بالا رفتن بر صفا براي صحت سعي بين صفا ومروه، بالا رفتن ازصفا ومروه شرط نيست وليكن واجب استكه تمام فاصله بين آن دو تپه را طيكند و مقداري از خاك آن دو تپه را در اياب و ذهاب بسپرد و قدمهايش با خاك آنها تماس حاصلكند. اگر اندكي از فاصله بين آنها را نسپرد، سعي اوصحيح نيست تا اينكه آنجا راكه ترك شده است مجدد نسپرد.
موالات و پشت سرهم آمدن دفعات سعي بين صفا و مروه: در سعي موالات شرط نيست (مالكيه فاصله زياد را جايز نميدانند) اگر در هنگام سعي بين صفا ومروه، مانعي پيش آيد وبين دفعات سعي فاصله بوجود آيد يا اينكه در هنگام سعي اقامه نمازگفته شد و فاصله افتاد، اشكالي نداردكه بعد از برطرف شدن مانع وگزاردن نماز، سعي خود را تكميل نمايد و ازآنجاكه قطعكرده بود، آن را ازسرگيرد. ازابن عمرنقل است،كه اومشغول سعي بين صفا ومروه بود، كه نياز به قضاي حاجت برايش پيش آمد، لذا اندكي دور شد و آب براي تجديد وضو خواست و پس از قضاي حاجت و تجديد وضو، ازهمانجاكه قطعكرده بود، سعي خويش را از سرگرفت. بروايت سعيد بن منصور. و همچنانكه بين دفعات سعي بين صفا و مروه موالات شرط نيست، موالات و پي در پي بودن بين طواف خانهكعبه وسعي بين صفا ومروه هم شرط نيست. در مغنيگفته است: امام احمدگفته است: اشكال ندارد كه بعد از طواف خانه كعبه، سعي بين صفا و مروه را بتاخيراندازد تا اينكه استراحتيكند يا اينكه تا شب آن را بتاخيراندازد. عطاء و حسن بصري نظرشان چنين بود و در تاخير آن، تا شب اشكالي نميديدند. و قاسم بن محمد و سعيد بن جبير، هم چنين ميكردند، زيرا موالات درخود سعي واجب نيست، پس موالات بين طواف و سعي بطريق اولي واجب نيست. سعيد بن منصورگويد: سوده زن عروه بن الزبير، سعي بين صفا و مروه را انجام داد و طواف خويش را در سه روز انجام داد، زيرا او بسيار چاق و درشت اندم بود، نميتوانست پشت سر هم آن را انجام دهد.
طهارت براي سعي بيشتر اهل علم براي سعي بين صفا و مروه، طهارت از جنب و حيض را شرط نميدانند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم به عايشه گفت: تو كه در حيض هستي و قاعده ميباشي " فاقضي ما يقضي الحاج، غير أن لا تطوفي بالبيت حتى تغتسلي [هركاري را كه حاجيان ميكنند تو نيز بكن، غير از طواف خانهكعبه،كه آن را بعد از غسل انجام بده]". بروايت مسلم. عايشه و ام سلمهگفتهاند: “اگر زني طواف خانهكعبه را انجام داد و دوركعت نمازبعد ازطواف را همگزارد، سپس قاعده شد، سعي بين صفا و مروه، را هم در حال قاعدگي انجام دهد اشكالي ندارد”. بروايت سعيد بن منصور اگرچه مستحب استكه انسان در انجام تمام مناسك حج طاهر و پاك باشد و طهارت شرعاً مورد توجه است.
سعي بين صفا و مروه، سواره يا پياده ميتوان سعيه بين صفا و مروه را، سواره يا پياده انجام داد، ولي پياده بهتراست. در حديث ابن عباس آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم پياده سعي را انجام ميداد، چون مردم فراوان، او را احاطهكرده بودند و نزد او جمع شده بودند، سوار شدند، سوار شد تا مردم او را ببينند و از او سئوالكنند. ابوالطفيل به ابن عباسگفت: آيا طواف بين صفا و مروه سواره، سنت است؟ كه قوم تو ميپندارندكه سنت ميباشد. ابن عباسگفت: هم راستگفتهاند و هم دروغ.گفتم: چگونه چنين چيزي ممكن است؟ ابن عباسگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم كه مشغول سعي بود، آنقدر مردم پيرامون او جمع شدند و ميگفتند: اين محمد است، اين محمد است، تا اينكه دختران بالغ از خانهها بيرون آمدند و پيامبر صلي الله عليه و سلم هم مردم راكه در پيرامون او جمع شده بودند، آنان را بهم نميزد و چون خيلي ازدحام زياد شد، او از روي ناچاري سوار شدند. بروايت مسلم و ديگران هروله رفتن در بستر وادي بين “دوميل" و بقيه را با راه رفتن عادي، بهتر است. سواري در سعي اگرچه جايز است ولي كراهت دارد. ترمذي گويد:گروهي از اهل علم و همچنين شافعي، مكروه ميدانند كهكسي طواف خانهكعبه و سعي بين صفا ومروه را سواره انجام دهد، مگراينكه عذري در ميان باشد. مالكيهگويند: اگركسي بدون عذري سواره، سعي را انجام داد، بايد ازنو آن را انجام دهد، اگر وقت باقي باشد و اگر وقت باقي نباشد، بايد به خون ريختن گوسفندي آن را جبرانكند، زيرا برايكسيكه توانائي راه رفتن داشته باشد، پياده سعي بين صفا و مروه را انجام دادن واجب ميباشد. ابوحنيفه هم چنين ميگويد. و عمل سواري پيامبر صلي الله عليه و سلم را بعلتكثرت ازدحام و جمعيت مردم، درحضوراو توجيه نمودهاند و آن را عذري براي او شمردهاند،كه مقتضي سواره انجام دادن آن شد. مستحب است كه بين دو ميل را در فاصله صفا و مروه، سعي نمود درفاصله بين دو ميل مستحب استكه هروله راه رفت وبقيه را با راه رفتن عادي. اين مطلب قبلا در حديث دختر ابوتجراه، بيانگرديد كه در آن آمده بودكه پيامبر صلي الله عليه و سلم آنقدر با هروله و شتاب ميرفتكه زيرپوش ايشان بدوركمرش ميچرخيد و زانوان پيامبر صلي الله عليه و سلم پيدا ميشد. درحديث ابن عباس آمده بود،كه مشي با هروله وگام عادي بهترميباشد. يعني در بستروادي بين دوميل با هروله وبقيه آن را با رفتن عادي. اگرهمه هفت دوربين صفا و مروه را باگامهاي عادي برود، اشكال ندارد و جايز است. سعيد بن جبيرگويد: عبدالله بن عمر را ديدمكه در بين صفا و مروه بطور عادي راه ميرود. سپسگفت: اگر با راه رفتن عادي، سعي بين صفا و مروه را انجام ميدهم، براي اينستكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدهامكه چنين راه ميرفت، و اگر هروله ميكنم براي اينست كه پيامبر صلي الله عليه و سلم را چنين ديدهام. و من پير شدهام. بروايت ابوداود و ترمذي. اين استحباب براي مردان است ولي براي زن هروله مستحب نيست، بلكه او با راه رفتن عادي سعي را انجام ميدهد. امام شافعي از عايشه روايتكرده استكه او زناني را ديدكه سعي را با هروله انجام ميدهند، بدانان گفت: آيا ما - زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم - براي شما اسوه و مقتدي نيستيم؟ بر شما واجب نيست مگراينكه سعي را با راه رفتن عادي انجام دهيد.
مستحب است بركوه صفا ومروه رفت و روبكعبه دعاكرد مستحب است وقتيكه حاجي برصفا ومروه صعود ميكند، روبكعبه بايستد و درباره دين و دنياي خويش، هرچه ميخواهد، دعا كند. چنان مشهور استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم از درصفا، بيرون رفت. چون به صفا نزديك شد، اين آيه را خواند:" إن الصفا والمروة من شعائر الله [من از صفا شروع ميكنم كه خداوند بدان شروع كرده است]". ازكوه صفا بالا رفت تا اينكه خانهكعبه پديدار شد، آنگاه رو به قبله ايستاد، سه بار توحيد و تكبيرگفت و خدا را حمدكرد وگفت:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد يحيي ويميت وهو على كل شئ قدير، لا إله إلا الله وحده أنجز وعده، ونصر عبده، وهزم الاحزاب وحده نمود، سپس باگامهاي عادي ازآنجا به سوي مروه پائين آمد تا اينكه ازمروه نيزبالا رفت و به خانهكعبه نگاهكرد و بربالايكوه مروه، همان دعاهائي را خواندكه بركوه صفا خوانده بود. نافعگويد: ازعبدالله بن عمر شنيدمكه بركوه صفا دعا ميكرد و ميگفت: " اللهم إنك قلت: (ادعوني أستجب لكم) وإنك لاتخلف الميعاد، وإني أسألك - كما هديتني للاسلام - أن لا تنزعه مني حتى تتوفاني وأنا مسلم. [خداوندا توگفتهاي: مرا بخوانيد، دعاي شما را اجابت ميكنم، و بدون شك توخلاف وعده نميكني و من از تو مسئلت دارم، همانگونهكه مرا بدين اسلام و پذيرش آن هدايت كردهايد، تا زمانيكه ميميرم آن را از من نگيريد و من در حالي بميرمكه مسلمان باشم]".
دعاي بين صفا و مروه مستحب استكه در بين صفا و مروه دعا و ذكرنمود و قرآن خواند. و روايت شده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درسعي خويش ميفرمود:" رب اغفر وارحم واهدني السبيل الاقوم [خداوندا مرا بيامرز و به من رحمكن و مرا به راه راست و استوار هدايت كن]". و روايت شده استكه ميگفت:" رب اغفر وارحم، إنك أنت الاعز الاكرم [با انجام طواف و سعي بين صفا و مروه اعمال عمره پايان ميپذيرد]". وكسي كه احرام دارد، اگر بصورت "تمتع“ احرام بسته باشد، با تراشيدن و يا كوتاهكردن موي خود، احرام را پايان ميدهد وآزاد است، و اگربصورت “مقارن“ -و يا مفرد -احرام بسته باشد، همچنان به حال احرام ميماند تا روزعيدكه بعد ازآن، از احرام آزاد ميشود، در اينصورت همين سعي بين صفا و مروهكه بهنگام طواف القدوم انجام داده است برايشكافي است و لازم نيستكه بعد از طواف فرض . طواف الافاضه -دوباره سعيكند. ولي اگر متمتع باشد بعد از طواف الافاضه بايد مجدداً سعي بين صفا ومروه را انجام دهد و تا روزيوم الترويه = هشتم ذي الحجه، در مكه بماند. و روز هشتم احرام به حج ميبندد و تمام مناسك حج را انجام مي د هد .
رفتن به مني سنت استكه روز هشتم ذيالحجه = يوم الترويه، به مني رفت. اگر بصورت افراد ومفرد، يا بصورت قران - مقارن، احرام بسته باشد، بايد در حال احرام به مني برود، و اگر متمتع باشد روزهشتم ازمكه احرام به حج ميبندد و همانگونهكه در ميقات رفتار مينمود، رفتار مينمايد. سنت استكه از همان منزليكه در آن فرود آمده است، احرام ببندد. اگردرمكه است ازآنجا احرام ميبندد و اگردر خارج مكه است ازآنجا احرام ميبندد. در حديث آمده است:" من كان منزله دون مكة فمهله من أهله، حتى أهل مكة يهلون من مكة [هركس منزلش خارج مكه است ازهمان-منزل خودش احرام ببندد و آنجا ميقات او است و اهل مكه از خود مكه احرام ميبندند]". مستحب استكه بهنگام رفتن به مني بسياردعاكند وفراوان تلبيهگويد ونمازظهرو عصرو مغرب وعشاء وصبح را درآنجا بخواند و شب آنجا بماند و حاجي تا طلوع خورشيد در روزنهم ذيالحجه ازآنجا خارج نشود چون پيامبر صلي الله عليه و سلم چنينكرده است. اگريكي ازاين چيزها را ترككند اوبه سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم عمل نكرده است و چيزي براي جبران آن واجب نيست، زيرا عايشه درروزهشتم ذيالحجه - يوم الترويه، ازمكه بيرون نيامد تا اينكه شب فرا رسيد و يك سوم شبگذشت. بروايت ابن المنذر.
بيرون رفتن به مني پيش از يوم الترويه[15] جايز است سعيد بن منصورازحسن بصري روايتكرده استكه او يك روزيا دو روزپيش ازيوم الترويه ازمكه خارج ميشد. امام مالك آن را و همچنين اقامت در مكه تا شب روز هشتم را مكروه دانسته است، مگر اينكه روز هشتم جمعه باشدكه درآن صورت نمازجمعه را بخواند وآنگاه از مكه خارج شود.
رفتن به عرفات سنت استكه بعد از طلوع خورشيد روز نهم ذيالحجه از راه “ضب” تكبير و تهليل و تلبيهگويان به سوي عرفات برود. محمد بن ابوبكر ثقفيگويد: ازانس بن مالك درباره تلبيه سئوالكردم -اين پرسش وقتي بودكه صبح عازم عرفات بوديم - كه شما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم چكار ميكردي؟ او جواب داد: بعضي تلبيه ميگفتند و بعضي تكبيرميگفتند وبعضي تهليل ميگفتند وپيامبر صلي الله عليه و سلم عمل هيچكدام را انكار نميكردند. بروايت بخاري و ديگران. مستحب است در نمره فرود آيد وآنجا براي وقوف در عرفات غسل نمايد و مستحب استكه براي وقوف در عرفات بعد اززوال خورشيد -ظهرشرعي -بدانجا وارد شود -پس ازجمع بين نمازظهروعصر -
وقوف در عرفات و فضيلت آن جابرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" مامن أيام عند الله أفضل من عشر ذي الحجة [نزد خداوند هيچ ايامي ازده روز اول ذيالحجه بهتر و بزرگترنيست]". مردي پرسيد اين ده روزاز ده روز جهاد در راه خدا هم بزرگتراست؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: " هن أفضل من عدتهن جهادا في سبيل الله. [آري چنين است آن ده روز از ده روز جهاد در راه خدا فضيلت بيشتري دارد]". " وما من يوم أفضل عند الله من يوم عرفة، ينزل الله تبارك وتعالى إلى السماء الدنيا، فيباهي بأهل الارض أهل السماء فيقول: انظروا إلى عبادي، جاءوني شعثا غبرا ضاحين. جاءوا من كل فج عميق، يرجون رحمتي ولم يروا عذابي، فلم ير يوم أكثر عتيقا من النار من يوم عرفة [هيچ روزي نزد خداوند از روز عرفه بزرگتر نيست، خداوند به آسمان دنيا ميآيد و به اهل زمين براهل آسمان مباهات ميكند و خوبيهاي آنان را برخ آسمانيان ميكشد، و ميگويد: ببينيد بندگان من، پريشان موي و غبارآلود درگرماي سخت از راههاي دور، آمدهاند، به اميد رحمت و مهرباني من و عذاب مرا نديدهاند، پس هيچ روزي ديده نشده استكه درآن باندازه روز عرفه مردم ازآتش دوزخ رهائي پيداكنند، يعني درآن روز بيش از هر روز ديگرگناهان مردم آمرزيده ميشود و از آتش دوزخ رهائي مييابند]". ابن المنذريگفته استكه آن را ابويعلي و بزار و ابن خزيمه و ابن حبان روايت كردهاند و متن از ابن حبان ميباشد. ابن المبارك بروايت از سفيان ثوري و زبير بن علي و انس بن مالكگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم در عرفات توقف نمود و نزديك بودكه خورشيد برگردد وگفت: اي بلال مردم را ساكتكنيد، بلال برخاست وگفت: اي مردم به پيامبر صلي الله عليه و سلم گوش فرا دهيد و مردمگوش دادند، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اي جماعت مردم، اندكي پيش از اين جبريل به نزد من آمد و درود خدايم را به من ابلاغكرد وگفت: همانا خداوند اهل عرفات و اهل مشعرالحرام را بيامرزيد و از بديهاشان درگذشت. عمر خطابگفت: اي رسول خدا، اين لطف خداوند تنها براي ما است؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: اين لطف خدا براي شما وبراي مردمان بعد ازشما تا روزقيامت ميباشد. عمرخطابگفت: چه نيكوو فراوان است خير خداوند. مسلم و ديگران از عايشه روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ما من يوم أكثر من أن يعتق الله فيه عبدا من النار من يوم عرفة، وإنه ليدنو عزوجل ثم يباهي بهم الملائكة فيقول: ما أراد هؤلاء؟ [خداوند درروز عرفه بيش ازروزهاي ديگر، بندگان خود را از آتش دوزخ نجات ميدهد و از اين حيث هيچ روزي بپاي روز عرفه نميرسد و خداوند تعالي به بندگان خود نزديك ميشود و درنزد فرشتگان به بندگان خود مباهات ميكند و نيكي بندگانش را برخ فرشتگان ميكشد و ميگويد: اينها چه ميخواهند؟ ]". ابوالدرداءگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ما رؤي الشيطان يوما هو فيه أصغر، ولا أدحر ولا أغيظ منه في يوم عرفة [شيطان درروز عرفه بيش ازهروقت ديگرمورد تحقيرو اهانت و راندگي قرار ميگيرد و از تمام روزهاي ديگرخشمگينتر است، چون همه مردمان عرفه مورد لطف و بخشش خداوند قرار ميگيرند]". (و اين خشم شيطان بدانجهت استكه رحمت و بخشش خدا را نسبت بگناهان بزرگ ميبيند و هيچوقت اين همه مهروبخشش خدا را نديده است مگر در روز جنگ بدر). يكي گفت: اي رسول خدا، شيطان در روز جنگ بدر چه چيزي را مشاهدهكرد؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: او جبريل عليه السلام را ديد كه فرشتگان را رهبري ميكند”. مالك بصورت مرسل و حاكم بصورت موصول آن را روايتكردهاند.
حكم وقوف در عرفات باجماع علما وقوف در عرفات يكي از اركان بزرگ حج ميباشد. زيرا احمد و صاحبان سنن از عبدالرحمن بن يعمر روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داد كه جارچي جار دهدكه: " الحج عرفة ، من جاء ليلة جمع قبل طلوع الفجر فقد أدرك ". [حج صحيح راكسي انجام داده استكه وقوف در عرفات را بموقع دريافته باشد و پيش از طلوع فجر شب عيد را درمزدلفه دريافته باشد]". چنان پيداست كه وقوف در هر جزئي از عرفات حتي اگر لحظه هم باشد كفايت ميكند.
وقت وقوف در عرفات بنا براي جمهورعلما ازهنگام زوال خورشيد درروزنهم ذيالحجه وقت وقوف در عرفات آغاز ميگردد و هنگام طلوع فجر روز دهم پايان مييابد و در اين فاصله چه در شب يا در روزدر عرفات وقوفكرده باشد، صحيح است. جزاينكه اگرروز درعرفات توقفكند، بروي واجب استكه آن را تا بعد از غروب ادامه دهد. ولي اگرشب درآنجا توقف نمود، چيزي بر وي واجب نيست. و بمذهب امام شافعي ادامه توقف در عرفات تا شب، سنت ميباشد.
مقصود ازتوقف درعرفات چيست؟ مقصود حضور بهم رسانيدن و وجود داشتن، در هريك از اجزاء عرفات است خواه بصورت خوابيده يا بيدار، و سواره يا پياده، و نشسته يا بر پهلوي خوابيده باشد. و خواه پاك و طاهر باشد يا قاعده و حالت بعد از زايمان و يا جنب باشد. دربارهكسيكه بيهوش شده و تا اينكه از عرفات خارج ميشود، بهوش نيايد، اختلافكردهاند. مالك و ابوحنيفه، آن را صحيح ميدانند. شافعي و احمد و حسن بصري و ابوثورو اسحاق و ابنالمنذر،گويند صحيح نيست، چون وقوف در عرفات يكي از اركان حج ميباشد و همانگونه كه ديگر اركان حج در حال اغماء صحيح نيست، اينهم صحيح نيست. ترمذي بدنبال ذكر حديث ابن يعمر،كه قبلاگفته شد گويد: سفيان ثوريگفت: اهل علم از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم و ديگران، بدين حديث عمل ميكنند و ميگويند: اگركسي پيش از طلوع فجرروزدهم در عرفات، توقف نكند او حج را درنيافته است. و رفتن بعد ازطلوع فجرآن را جبران نميكند، بلكه حج او به عمره تبديل ميشود و براو واجب استكه سال آينده حج بگزرد و راي شافعي و احمد و ديگران هم بدينگونه است.
مستحب است كه دركنار"صخرات“ درعرفات توقف نمود توقف در هر قسمت و هر نقطه از عرفاتكفايت ميكند، مگر در بستر وادي “عرنه” كه در ناحيه غربي عرفات واقع است، كه توقف در آنجا باجماع كفايت نميكند. مستحب است تا آنجاكه ممكن ميباشد، توقف دركنار “صخرات = سنگهاي بزرگ دامنهكوه جبلالرحمه“ يا نزديك بدانجا باشد. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم درآنجا توقف نمود وگفت:" وقفت هاهنا، وعرفة كلها موقف [من اينجا توقف نمودم همه قسمتهاي عرفات جاي توقف ميباشد]". بروايت احمد و مسلم و ابوداود از جابر.
غسل كردن براي وقوف در عرفات مستحب است ابن عمر براي توقف در عرفات غسل ميكرد. بروايت مالك و عمر در عرفات غسلكرد و حال آنكه در احرام بود.
آداب توقف در عرفات و دعا كردن در آنجا لازم است كه در عرفات پيوسته طهارتكامل داشته باشد و رو بقبله فراوان استغفار وذكرو دعا براي خويش وديگران،كند، در باره دين ودنيا با خشوع و ترس از خداي و با حضور قلب، دست بدعا بردارد. اسامه بن زيد گويد: در عرفات پشت سر پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار بودم، او دستهايش را بدعا برداشته بود و دعا ميكرد. بروايت نسائي. عمرو بن شعيب بروايت از پدرش و جدشگويد: بيشترين دعاي پيامبر صلي الله عليه و سلم در عرفات اين برد:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، بيده الخير وهو على كل شئ قدير " بروايت احمد و ترمذيكه متن او چنين است:" خير الدعاء، دعاء يوم عرفة، وخير ما قلت أنا والنبيون من قبلي. لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كل شئ قدير [بهترين دعا، دعاي روز عرفات استكه من و پيامبران پيش از من آن را گفتهايم: لااله الا الله وحده...]". از حسين بن حسن مروزي روايت استكه از سفيان بن عيينه درباره بهترين دعاي روز عرفات سئوالكردم. گفت:" لا إله إلا الله وحده لا شريك له " . به ويگفتم: اين ثناي خداست نه دعا. اوگفت: مگر حديث مالك بن الحارث را نميدانيكه آن را تفسير ميكند؟گفتم: توآن را برايم نقلكن.گفت: منصور از مالك بن الحارث برايم گفته است: خداوند ميفرمايد:" إذا شغل عبدي ثناؤه علي عن مسألتي أعطيته أفضل ما أعطي السائلين [هرگاه ثناي من بندهام را، از تقاضاي چيزي از من مشغول دارد و او را ازآن منصرفكند، به وي بهترين چيزي را ميدهمكه بدرخواستكنندگان، عطا خواهم كرد]". و اينست تفسير سخن پيامبر صلي الله عليه و سلم . سپس سفيانگفت: آيا مگر نميدانيكه اميه بن ابيالصلت وقتيكه به نزد عبدالله بن جدعان رفت و از او طلب بخششكرد، چهگفت؟گفتم نخير نميدانم.گفت: اميه چنين گفت: أأذكر حاجتي أم قد كفاني - حياؤك إن شيمتك الحياء وعلمك بالحقوق وأنت فرع - لك الحسب المهذب والسناء إذا أثنى عليك المرء يوما - كفاه من تعرضه الثناء [آيا نيازخويش را بگويم ياگفتن آن لازم نيست و شرم وآزرم تو برايمكافي و مستغني از ذكرآن است، چون حياء و آزرم جزو اخلاق و سرشت تو است و همچنين آگاهي تو از حقوق ديگران، مرا ازگفتن آن بينياز ميكند، تو شاخهاي هستيكه اصل و نسب و تبار تو، پاك و روشن و بيعيب است، اگركسي تو را روزي، ثناء و ستايشكرد، براي اوكافي و بس است، ديگرذكرنياز، موردي ندارد]". سپسگفت: اي حسين اين آفريدهاي است،كه ثنا را، بينياز از مسئلت و ذكر و درخواست، ميداند پس آفريدگار جهان چه طور است؟ بيهقي (با سند ضعيف) ازعلي بن ابيطالب روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن أكثر دعاء من كان قبلي من الانبياء، ودعائي يوم عرفة، أن أقول: لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو على كل شئ قدير، اللهم اجعل في بصري نورا، وفي سمعي نورا، وفي قلبي نورا. اللهم اشرح لي صدري، ويسر لي أمري، اللهم أعوذ بك من وسواس الصدر، وشتات الامر، وشر فتنة القبر. وشر ما يلج في الليل وشر ما يلج في النهار، وشر ما تهب به الرياح، وشر بوائق الدهر [بيشترين دعاي پيامبران پيش از من و دعاي من در روز عرفات آنست كه بگوئيم: بجز ذات اللهكه يگانه است، هيچ معبود بحقي نيست،كه شريك و انباز ندارد و پادشاهي و ستايش ازآن او است و بر هر چيزي تواناست. خداوندا در چشم وگوش و دلم نور معرفت و هدايت قرار ده. خداوندا به من صبر و توان وگشايش دركار عطاكن. خداوندا از وسوسههاي نفس وكارهاي پراكنده و پريشان و بدي و شر وآشوبگور و شرو بديهاي شب و روز و شرآنچه بادها بدان ميوزند و از شر تباهيهاي هلاككننده روزگار، بتو پناه ميبرم]". ترمذي نيزازاو روايتكرده استكه بيشترين دعاي پيامبر صلي الله عليه و سلم درروز عرفات در موقف چنين بود:" اللهم لك الحمد كالذي نقول، وخيرا مما نقول، اللهم لك صلاتي ونسكي ومحياي ومماتي، وإليك مآبي، ولك رب تراثي، اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر، ووسوسة الصدر، وشتات الامر، اللهم إني أعوذ بك من شر ما تهب به الريح [خداوندا ستايش من و بهتر ازآن، ازآن تو است. خداوندا نمازم و حج و قربانيم و زندگاني ومرگ من براي تو و بدست تو است و بازگشتم بتو است. پروردگارا ميراث من ازآن تو است. خداوندا از عذاب قبرو وسوسه نفس وكارهاي پراكنده و پريشان و شر و بديكه بادها بدان ميوزند - بادهاي عذاب - بتو پناه ميبرم]".
توقف درعرفات سنت ابراهيم خليل عليه السلام ميباشد مربع انصاريگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " كونوا على مشاعركم فإنكم على إرث من إرث إبراهيم [مناسك و عبادات حج را ادامه بدهيد و دراين مكان توقفكنيد، شما اين سنت را ازابراهيم عليه السلام به ارث بردهايد وبرسنت اوهستيد]". بروايت ترمذيكه آن را حديث حسن دانسته است.
روزه روز عرفه به ثبوت رسيده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درروز عرفه افطاركرده و روزه نبوده است و گفته:" إن يوم عرفة، ويوم النحر، وأيام التشريق عيدنا - أهل السلام - وهي أيام أكل وشرب [بيگمان روز عرفه و روزهاي عيد قربان و سه روز ايام التشريق -يازده و دوازده و سيزدهم ذيالحجه - روزهاي جشن ما مسلمانان ميباشد، كه روزگار خوردن وآشاميدن است]، و بثبوت رسيده استكه او ازروزه روز عرفه در عرفات نهي كرده است. و بيشتراهل علم بدين احاديث استدلالكردهاند براينكه مستحب است كه حاجيان درروزعرفه روزه نباشند تا توانائي بيشتري براي ذكر و دعا داشته باشند. احاديثي كه درباره ترغيب و تشويق روزه گرفتن روز عرفه است، مربوط بغير حاجيان ميباشد.
جمع بيننماز ظهر و عصر در حديث صحيح آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم نمازظهر و عصر را با هم در عرفات جمعكرده كه بانگگفته شد، سپس اقامه،كه پيامبر صلي الله عليه و سلم نماز ظهر را خواند، سپس اقامهگفته شد و نماز عصر را خواند. اسود و علقمه گفتهاند: خواندن نماز ظهر و عصر با امام به جماعت در عرفات از جمله تكميلكارهاي حج ميباشد. ابن المنذرگويد: باجماع اهل علم امام جماعت و پيشواي مسلمين نماز ظهر و عصررا درعرفات با هم جمع ميكنند و هركس با امام نماز بخواند نيز بايد جمع كند. اگربا امام نماز را بصورت جمع نخواند تنها خود اينكاررا بكند. ازابن عمرنقل شدهكه او در مكه مقيم ميشد و هرگاه به مني بيرون ميرفت نماز را شكسته ميخواند و عمرو بن دينارگويد: جابر بن زيد به منگفت: من نماز را در عرفات شكسته ميخوانم. سعيد بن منصورآن را روايتكرده است.
روان شدن و سرازير شدن از عرفات سنت استكه بعد از غروب خورشيد، بآرامي از عرفات دور شد و پراكنده گرديد. پيامبر صلي الله عليه و سلم به آهستگي و آرامي از عرفات دور شد، در حاليكه افسار شتر خويش را، آنقدربه سوي خود ميكشيدكه سرآن به جلوزين ميخورد وميگفت: “اي مردم بر شما استكه آرامش را مراعاتكنيد، زيرا خوبي و نيكي درشتابزدگي نيست”. بروايت مسلم و بخاري. آنانگويندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم " يسير العنق فإذا وجد فجوة نص [پيامبر صلي الله عليه و سلم بهنگام سرازير شدن از عرفات - استوار و آرام و بنرمي گامي برميداشت و چون فرصت ميكرد و ازدحام كمتر ميشد، سرعت بيشتري ميگرفت]". يعني، بجهت مراعات مردم بآرامي راه ميرفت و شتابشكمتر بود و چون ازدحامكمتر ميشد و راه بازميگرديد، شتاب بيشترميگرفت تا آن را جبران كند ومستحب استكه ذكروتلبيهگويد. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم تا موقع رمي جمره العقبه همچنان تلبيهگويان، راه ميرفت. اشعث بن سليم بنقل از پدرشگويد: “با ابن عمر ازعرفات به سوي مزدلفه ميآمدمكه همچنان تكبيرو تهليل ميگفت، تا اينكه به مزدلفه آمديم”. به روايت ابوداود.
جمع بيننماز مغرب و عشاء در مزدلفه چون حاجي به مزدلفه آيد، نماز مغرب و عشاء را با يك اذان و دو اقامه ميخواند، بدون اينكه در فاصله بين آنها، نمازسنت بخواند. در حديث مسلم آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به مزدلفه آمد ونمازمغرب و عشاء را با يك اذان و دواقامه با هم جمعكرد و درفاصله بين آنها هيچ نماز ديگري نخواند. جمع بين نماز مغرب و عشاء در مزدلفه باجماع علما سنت ميباشد. اگركسي همه نمازها را در وقت خويش بخواند، علما درآن اختلاف دارند. بيشتر علما آن را جايز ميدانند و عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم را حمل بر اولويت كردهاند، يعني بهتر استكه آنها را با هم جمعكند. ثوري و صاحبان رايگفتهاند: اگركسي نماز مغرب را نرسيده به مزدلفه، خواند، بر وياستكه آن را اعاده كند و خواندن هريك از نماز ظهر و عصر در وقت مخصوص به خود را مكروه دانستهاند. شب در مزدلفه ماندن و توقف در آنجا كردن درحديث جابرآمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم چون به مزدلفه آمد، نمازمغرب وعشاء را خواند، سپس بر پهلو خوابيد تا اينكه سپيده صبح دميد، آنگاه نماز صبح را خواند، سپس برشترخويش -قصواء -سوار شد تا اينكه به مشعرالحرام آمد وآنجا توقف نمود تا اينكه هوا بخوبي روشن شد و پيش ازطلوع خورشيد، ازآنجا روان شد و راه افتاد. و به ثبوت نرسيده استكه آن شب را بيدار مانده باشد. و اين بود سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره شب بروزآوردن در مزدلفه و توقف درآنجا. امام احمد مبيت مزدلفه -شب درآنجا بروزآوردن -را براي غيرچوزبانان وآب دهندگان واجب مي داند ولي براي آنان واجب نيست. ولي ديگرپيشوايان فقه تنها توقف درمزدلفه را واجب ميدانند، نه شب بروزآوردن را. مقصود از توقف درآنجا آنستكه درآنجا وجود داشته باشي، بهر شكلي باشد، اشكالي ندارد. خواه بايستي يا بنشيني، راه بروي يا بخوابي. حنفيه ميگويند:كه واجب است حاجي پيش ازسپيده صبح روز قرباني، درمزدلفه حضوربهم رساند. اگر چنين نكند بروي واجب استكه آن را با ريختن خون قرباني جبرانكند و فديه دهد، مگر اينكه عذري داشته باشد،كه در صورت داشتن عذر نه حضور در مزدلفه و نه قرباني، براي جبران آن، هيچكدام واجب نيست. مالكيهگويند: تنها نزول و فرود آمدن در مزدلفه در شب پيش ازطلوع فجر باندازهايكه انسان بتواند بار و بنه را بازكند و از عرفات به مني برود، واجب ميباشد مشروط برآنكه عذري نداشته باشد. اگر عذري داشته باشد اين نزول هم واجب نيست. شافعيه گويند: آنچهكه واجب است آنستكه در نيمه دوم شب عيد پس از توقف در عرفات در مزدلفه حضور يابد. ماندن درآنجا شرط نيست و دانستن اينكه آنجا مزدلفه است هم شرط نيست، بلكهگذشتن ازآنجاكافي ميباشد خواه بداند كه مزدلفه است يا نداند. سنت استكه نماز صبح را در اول وقت آن بخواند و سپس درمشعرالحرام توقفكند تا اينكه هوا بخوبي روشن ميشود و طلوع خورشيد نزديك ميگردد و فراوان بذكر و دعا مشغول باشد. خداوند گويد:" فإذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام، واذكروه كما هداكم، وإن كنتم من قبله لمن الضالين. ثم أفيضوا من حيث أفاض الناس، واستغفروا الله إن الله غفور رحيم ". [چون از عرفات بازگشتيد درمشعرالحرام در مزدلفه، خداوند را با ذكر و تهليل و تسبيح ياد كنيد و او را يادكنيد همچنانكه شما را هدايت نمود، اگرچه قبلاگمراه بوديد و در جهالت و ضلالت بوديد]". اي مكيان، از همانجا بازگرديدكه مردم باز ميگردند، يعني مانند مردم شما نيز بايد در عرفات توقفكنيد و توقف در عرفات بر شما نيز فرض است و از خداي تعالي آمرزش خواهيدكه معبود به حق است. چه خداي تعالي آمرزنده و بخشاينده برخلق است). هرگاه پيش ازطلوع خورشيد از مزدلفه بسوي مني روانگرديد چون به “محشر“ رسيد باندازه فاصله يك سنگ پرتاب با شتاب راه ميرود.
محل توقف در مزدلفه تمام مزدلفه جاي توقف است جز “وادي محسر“ (كه در بين مني و مزدلفه واقع است) جبير بن مطعمگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" كل مزدلفة موقف، وارفعوا عن محسر [همه مزدلفه جاي توقف است بغيراز”محسر”]". بروايت احمدكه رجال آن موثوق به ميباشند. ولي توقف دركنار ،“قزح”[16] بهتر است. در حديث علي ابن ابيطالب آمده استكه چون پيامبر صلي الله عليه و سلم صبح به مزدلفه وارد شد به “قزح" آمد و درآنجا توقف نمود وگفت: اينجا “قزح” است و قزح توقفگاه است و مزدلفه همهاش توقفگاه ميباشد. بروايت ابوداود و ترمذيكه آن را “حسن صحيح” دانسته است.
كارهاي روز عيد قربان كارهاي روزعيد قربان بدين ترتيب صورت ميگيرد: نخست رمي جمرات سپس قرباني، سپس تراشيدن موي، سپس طواف الافاضه بدور خانه كعبه. مراعات اين ترتيب سنت است. اگر يكي از مناسك را بر ديگري جلو انداخت، بنا براي اكثر اهل علم چيزي براو واجب نميشود و قرباني براي جبران آن لازم نيست، و مذهب امام شافعي هم چنين است. عبدالله بن عمروگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم در حجهالوداع درمني توقفكرد و مردم از او پرسش ميكردند، مردي آمد وگفت: اي رسول خدا من ندانستم و پيش از قرباني موي خود را تراشيدم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:"اذبح و لاحرج [قربانيكنكه هيچ اشكالي ندارد]". سپس يكي ديگر آمد وگفت: اي رسول خدا من ندانستم، پيش از رمي جمره قربانيكردم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:"ارم و لاحرج [رمي جمره را انجام بده و هيچ اشكالي ندارد]". درباره هيچ تقديم و تاخيري سئوال نشد، مگر اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ميگفت: “كارت را بكن و اشكال ندارد”. ابوحنيفهگويد: اگر ترتيب را مراعات نكند و مناسكي را بر ديگري مقدم دارد، بايد آن را با ريختن خون قرباني جبرانكند. و گفته است “لاحرج” راكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: براي برداشتنگناه است نه براي برداشتن فديه يعني فديه بدهد وگناهكار نميشود.
تحلل اول و تحلل دوم: بيرون آمدن ازاحرام پس از رمي جمره عقبه در روز عيد و تراشيدن يا كوتاه كردن موي سر، تمامي چيزهائيكه بوسيله احرام بستن بر حاجي حرام شده بود، حلال ميگردد، بغير از همبستري با زنان. پس ميتواند مواد خوشبو را استعمالكند و لباس و جامه دوخته شده را بپوشد. اصطلاحاً در فقه اين را "تحلل اول" گويند. چون بعد از آنكه طواف الافاضه راكه ركن حج است، انجام داد تمامكارهائيكه با بستن احرام بر وي حرام شده بود بر او، حلال ميگردد، حتي همبستري با زنش، و اين را "تحلل دوم" گويند.
رمي جمرات [17] و اصل و دليل مشروعيت آن بيهقي بروايت از سالم بن ابيالجعد و او بروايت از ابن عباسگويد:كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: وقتيكه ابراهيم عليه السلام براي انجام مناسك حج آمد و به محل جمرات رسيد، شيطان دركنارجمره عقبه خود را به وي نشان دادكه ابراهيم عليه السلام هفت سنگ ريزه به وي انداخت تا اينكه بزمين فرو رفت، سپس دركنار جمره دوم نيز شيطان بر او عارضگرديد، ابراهيم عليه السلام باز هم هفت سنگ ريزه به وي انداخت، تا اينكه بزمين فرو رفت. سپس بار ديگردركنارجمره سوم براو عارض شدكه او بازهم با انداختن هفت سنگ ريزه او را ازخود راند،كه شيطان بزمين فرورفت. ابن عباسگفت: شما شيطان را رجم ميكنيد وازخود ميرانيد و بدينوسيله ازدين پدرتان ابراهيم پيروي ميكنيد. منذري و ابن خزيمه در صحيح خود و حاكم آن را روايتكردهاند و حاكم گفته: بشرط شيخين صحيح است.
حكمت رمي جمرات امام محمد غزالي در «احياء علوم الدين»گفته است: بايد مقصودكسيكه رمي جمرات ميكند، انقياد و تسليمكامل در برابر امر خدا و اظهار بندگيكامل براي او و مغتنم شمردن فرصت براي امتثال امرخداوند باشد، بدون اينكه دراين باره سهمي براي نفس و عقل خويش قايل باشد. سپس حاجي بايد بداند،كه دراينكار، از حضرت ابراهيم پيروي ميكند و قصد تشبه به او را دارد،كه شيطان ملعون و رانده شده، در اين مكان در سر راه او قرار گرفت تا اورا وسوسهكند وشبههاي درحج اوداخل نمايد يا اورا بفريبد و مرتكب عصيان و نافرماني گردد و در امتثال اوامر خداوند سست شود. كه خداوند بوي دستور داد تا آن ملعون را با انداختن اين سنگ ريزهها، ازخود براند و وسوسه و آرزوي او را، نقش برآب كند. اگر اين خيال بردل شما بگذرد:كه حضرت ابراهيم شيطان را ديدكه براو ظاهر شده است، لذا آن را با انداختن سنگ ريزهها ازخود راند، ولي شيطان برمن ظاهر نميشودكه او را ببينم و از خود برانم، بدانكه اين خيال هم ازوسوسههاي شيطان ميباشد،كه آن را در قلب شما، انداخته تا عزم و تصميم شما را در رمي جمرات سستكند وگمان كنيكه رمي جمرات فايدهاي ندارد. و بيشتر ببازي ميماند، در نتيجه ازآن غفلتكني و بدان نپردازي. پس با جديت تمام، دامن بكمر زن و رمي جمرات را، نيكو انجام ده و شيطان را ازخود بران و پوزهاش را بخاك بمال. بدانكه تو درظاهر جمره عقبه را سنگ باران ميكني ولي درحقيقت شيطان را سنگ باران نمودهاي و پشتش را شكستهاي، چون بحقيقت وقتيكه شيطان دريابد،كه توامر خداوند را امتثال ميكني و تنها بخاطر بزرگداشت امر خداوند و اجراي فرمان او بدون پيروي ازهواي نفس خويش، بدينكارمبادرت ميكني، پوزهاش بخاك ماليده ميشود و از تو مايوس ميگردد .
حكم رمي جمرات جمهورعلماگويند: رمي جمرات واجب است، ولي جزو اركان حج نيست پس اگركسي آن را ترككرد بايد براي جبران آن فديه بدهد. چون مسلم واحمد ونسايي از جابر روايتكردهاندكهگفت: من پيامبر صلي الله عليه و سلم را در روز عيد قربان ديدمكه سوار بر مركب خويش، رمي جمره ميكرد و ميگفت:" لتأخذوا عني مناسككم، فإني لاأدرى لعلي لا أحج بعد حجتي هذه [اي مردم مناسك حج خود را از من فراگيريد، زيرا من نميدانم، شايد اين حج آخرين حج من ميباشد و بعد ازآن ديگر، حج نيايم اشاره به رحلت خويش فرموده است]". عبدالرحمن تيميگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم درحجهالوع به ما امركردندكه با سنگ ريزههائي باندازه دانه باقلا رمي جماركنيم. طبراني در “الكبير“ آن را با رجال صحيح و سند معتبرروايتكرده است .
اندازه سنگ ريزهها و جنس آنها در حديث فوقگفتيمكه سنگ ريزه باندازه دانه باقلا و بقول اثرم بزرگتر ازدانه نخود وكوچكتر از فندق باشد. اكثر اهل علم اين اندازه را مستحب، ميدانند.،لذا اگركسي با سنگ بزرگ رمي جمار نمود، كفايت ميكند، وليكراهت دارد. امام احمدگويد:كافي نيست مگر اينكه با سنگ ريزه باشد. همانگونهكه خود پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان عمل نموده و از انداختن سنگ بزرگ نهي فرموده است. سليمان بن عمرو احوص ازدي ازمادرش نقل ميكندكهگفت: در بستر وادي از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه ميگفت:" يا أيها الناس لا يقتل بعضكم بعضا، إذا رميتم الجمرة فارموا بمثل حصى الحذف [اي مردم مواظب باشيدكه بهنگام رمي جمراتكسي را نكشيد، با سنگهاي باندازه دانه باقلا رمي جماركنيد]". بروايت ابوداود. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به منگفت: بيا برايم سنگ ريزه جمعكن، من سنگ ريزههائي برايش جمع كردم كه باندازه دانه باقلا بود چون آنها را بدست او دادم گفت:" بأمثال هؤلاء وإياكم والغلو في الدين، فإنما أهلك الذين من قبلكم الغلو في الدين [سنگ ريزهها بايد بدين اندازه باشد. شما را از غلو و افراط در دين برحذر ميدارم زيرا غلو وافراط در دين مردمان پيش ازشما را دچارهلاكتكرد]". بروايت احمد و نسائي با سند حسن. جمهور فقها اين احاديث را حمل بر اولويت و استجابكردهاند، و اتفاق دارند براينكه رمي جمرات جز با سنگ جائزنيست، پس با آهن و سرب و امثال آن صحيح نميباشد. حنفيه مخالفتكرده وگويند با هرچيزيكه ازجنس خاك باشد درست است، سنگ باشد ياگل يا خشت يا خاك يا سفال. چون احاديث وارده درباره رمي جمرات مطلق هستند و عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم و اصحاب او حمل برافضليت ميشود، نه برتخصيص. البته راي اول ترجيح دارد چون پيامبر صلي الله عليه و سلم با سنگ ريزه و سنگ ريزه هاي باندازه هسته خرما يا دانه باقلا رمي جماركرده است و غيرسنگ ريزه را شامل نميشود، ولي انواع سنگ ريزهها را دبرميگيرد.
سنگ ريزه را از كجا بايد جمع كرد؟ ابن عمرسنگ ريزهها را ازمزدلفه جمعآوري ميكرد، وسعيد بن جبيرنيزازآنجا جمعآوري ميكرد وگفت: سنگ ريزهها را ازآنجا جمع ميكردند و امام شافعي آن را مستحب ميداند. و امام احمدگفته است از هر جا باشد اشكال ندارد. و قول عطاء و ابن المنذر نيز بر اين است. زيرا در حديث ابن عباسكه قبلاگفته شد محل برداشتن و جمعآوري سنگ ريزه معين نشده است. اگركسي سنگ ريزه را درمحل رمي بردارد و بدان رميكند، براي حنفيه و شافعي و احمد جايز است وليكراهت دارد و براي ابن حزم كراهت ندارد وگفته: انداختن سنگ ريزهايكه قبلا انداخته شده است جايزاست و سواره سنگ انداختن نيزجايزاست. زيرا نه قرآن ونه سنت از انداختن سنگ ريزهايكه قبلا انداخته شده است نهي نكردهاند. سپس ابن حزم گويد: اينكهگفتهاندكه ابن عباس روايتكرده استكه:" أن حصى الجمار، ما تقبل منه رفع [برداشتن سنگهاي انداخته شده پذيرفته نميشود]". اگرچنين ميبود و سنگها را بحال خود ميگذاشتند ميبايستي تا بحال جمرات هر يككوهي شده باشدكه راه را ميبست و چنين نيست (پس نميتوان آن را روايت معتبر دانست)گوئيم: خيلي خوب، پس چه ميشود؟ اگرانداختن اين سنگها از عمرو قبول نشود پس از زيد پذيرفته خواهد شد، زيراگاهي شخصي صدقهاي ميبخشد و خداوند از او نميپذيرد سپس آن چيز بدست ديگري ميرسد و او آن را صدقه ميدهد و از او پذيرفته ميشود. و اما درباره سواره رمي جمراتكردن، عبدالله بن قدامهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم را ديدم كه روزعيد بر شترخويش -صهباء -سوار بود و رمي جمرات ميكرد، بدون اينكه كسي را بزند يا براند يا بگويد دور شويد”.
تعداد سنگ ريزه تعداد سنگ ريزهها هفتاد يا چهل ونه عدد استكه روزعيد هفت تا به سوي جمره العقبه انداخته ميشود و روز يازدهم و دوازدهم بيست و يك عدد آنها بهر سه جمره هريك هفت سنگ انداخته ميشود و بيست و يك عدد ديگر بهمين ترتيب در روز سيزدهم به سوي جمرات انداخته ميشودكه در اين صورت تعداد سنگ ريزهها هفتادتا ميشود. اگردر رمي جمرات، به روزعيد و روزهاي يازدهم و دوازدهم اكتفاكند تعداد سنگ ريزهها (٤٩) چهل و نه عدد ميشود. بمذهب امام احمد و عطاء اگر حاجي پنج سنگ انداخته او راكفايت ميكند و مجاهد گفته است، اگر شش سنگ انداخت بروي فديه واجب نميشود. سعيد بن مالك گويد: همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازحج برميگشتيم، يكي ميگفت: من شش سنگ ريزه انداختم و يكي ديگر ميگفت: من هفت سنگ ريزه انداختم وكسي،كسي ديگر را، سرزنش نميكرد.
روزهاي رمي جمرات روزهاي رمي سه روزيا چهارروزاست: روز عيد و دو روزازايام التشريق، يا سه روز از ايام التشريق. خداوند ميفرمايد:" الله في أيام معدودات، فمن تعجل في يومين فلا إثم عليه ومن تأخر فلا إثم عليه لمن اتقى [خدارند رادر روزهاي معدود ذكر گوئيد: هركس بعد ازعيد قربان شتابكرد و دو روز در مني ماند و درروز دوازدهم ازآنجا سوي مكه برگشت، براوگناهي نيست وهركس تقوي پيشهكرد وسه روزدر مني ماند و در روز سيزدهم سوي مكه برگشت، بر اوگناهي نيست]".
رمي جمره در روز عيد قربان نيكوترين وقت براي رمي جمره درروز عيد هنگام چاشت بعد از طلوع خورشيد ميباشد. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم درهنگام چاشت روزعيد رمي جمره عقبهكرد. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم ناتوانان و ضعفاي اهل بيت خود را جلو انداخت و گفت:" لا ترموا جمرة العقبة حتى تطلع الشمس [جمره عقبه را رمي نكنيد تا اينكه خورشيد طلوع ميكند]". بروايت وتصحيح ترمذي. اگر رمي جمره عقبه را تا آخر روز عيد بتاخير انداخت جايز است. ابن عبدالبر گويد اهل علم اجماع دارند براينكه اگرروزعيد پيش ازغروب رمي جمره عقبهكند درست است، اگرچه مستحب نيست. ابن عباسگويد: روز عيد قربان در مني از پيامبر صلي الله عليه و سلم سئوال ميكردند. مردي گفت:" رميت بعد ما أمسيت [18]، فقال: " لا حرج ". [من مساء -بعدازظهرتا نزديك غروب، رمي جمرهكردم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اشكال ندارد]". بروايت بخاري.
آيا ميتوان رمي را تا شب بتاخير انداخت؟ اگركسي بنا به عذري نتواند درروزرمي جمرهكند جايزاست آن را تا شب بتاخير اندازد. چون مالك از نافع روايتكرده استكه دختر صفيه همسر ابن عمر در مزدلفه دچار زايمان شدكه او همراه صفيه مادرش درآنجا ماند تا اينكه بعد از غروب خورشيد روزعيد در”مني” به ما پيوستند وابن عمربدانان امركردكه رمي جمرهكنند و درآن اشكالي نديد. ولي تاخيررمي جمره بدون عذر مكروه است و انجام آن درشب بنا براي حنفيه و شافعيه وروايتي ازمالك وبنا بحديث ابن عباس كهگذشت موجب فديه نيست، ولي امام احمدگويد: اگركسي رمي جمره را تا انتهاي روزعيد قربان بتاخير انداخت، نبايد شب رمي جمرهكند، بلكه بايد فرداي آن روز بعدازظهر بدان مبادرت كند.
ضعيفان و افراد معذور ميتوانند بعد از نيمه شب عيد قربان رمي جمره كنند باجماع علما، هيچكس مجازنيست پيش ازنيمه آخرشب عيد رمي جمرهكند، ولي زنان وكودكان و ضعيفان و افراد معذورو چوزبانان شتر، اين رخصت را دارند كه ازنيمه شب عيد به بعدرمي جمره عقبه را انجام دهند. ازعايشه روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ام سلمه را شب عيد فرستادكه رمي جمره عقبهكندكه پيش ازفجرآن را انجام داد، سپس براي طواف الافاضه رهسپار مكهگرديد. بروايت ابوداود و بيهقي. اوگفته استكه اسناد آن صحيح است و اشكالي ندارد. ابن عباس گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم اجازه دادند كه چوزبانان و شتر چرانان در شب عيد رمي جمره عقبهكنند. بزارآن را روايتكرده و در اسناد آن مسلم بن خالد زنجي وجود داردكه ضعيف است. عروه بن الزبيرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم روزعيد قربان به سوي ام سلمه چرخيد وبه وي دستور دادكه ازمزدلفه راهي طواف الافاضه شود و به مكه برود و نمازصبح را در آنجا بگزارد. وآن روزنوبه ام سلمه بودكه نزد پيامبر صلي الله عليه و سلم باشد و پيامبر صلي الله عليه و سلم دوست داشت كه همراه او باشد. بروايت شافعي و بيهقي. عطاء گويد: يكي از “اسماء” برايم نقلكردكه او رمي جمرهكرد، من به ويگفتم:كه ما درشب جمره عقبه را رميكرديم و بسويش سنگ انداختيم. اسماءگفت: ما در زمان پيامبر صلي الله عليه و سلم چنان رفتار ميكرديم. بروايت ابوداود. طبريگويد: شافعي به اين حديث ام سلمه وحديث اسماء استدلالكرده است كه بعد ازنيمه شب طواف الافاضه را جايز دانسته است. ابن حزمگويد: اجازه رمي جمره در شب مخصوص زنان ميباشد نه مردان. براي مردان اين اجازه نيست خواه، نيرومند باشند يا نيرومند نباشند. وآنچه كه ازحديث برميآيد آنست كه اگر كسي معذور باشد، ميتواند شب عيد، پيش افتد و رمي جمره عقبهكند. ابن المنذر گويد: سنت آنست تا بعد ازطلوع خورشيد رمي جمره صورت نگيرد، همانگونهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم چنينكرده است ورمي جمره قبل ازطلوع فجر جايزنيست چون اگر كسي چنينكند مخالف سنت رسول خدا رفتارنموده است. و هركس پيش ازطلوع - فجر رمي جمره عقبهكرد، بر وي، چيزي واجب نميشود -تاوان ندارد -چونكسي را سراغ ندارمكهگفته باشد او راكفايت نميكند.
رمي جمره عقبه كردن بر فوق آن اسودگويد: عمربن خطاب را ديدمكه برفوق جمره ايستاده بود وآن را رمي ميكرد - بر روي آن ايستاده بود و بدان سنگ ريزه ميانداخت - از عطاء هم در اين باره سئوال شد -گفت: اشكالي ندارد. اين دو روايت را سعيد بن منصورآورده است. رمي جمار -سنگ انداختن به جمرات -درايام سهگانه ايام التشريق وقت برگزيده و انتخاب شده براي رمي جمرات درسه روزه ايام التشريق از زوال خورشيد ازخط استوا تا غروب خورشيد ميباشد. ابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم رمي جمار را انجام داد، بهنگام زوال خورشيد يا بعد از زوال خورشيد. بروايت احمد و ابن ماجه و ترمذيكه آن را “حسن” دانسته است. بيهقي بروايت از نافع گويد: عبدالله بن عمر ميگفت: ما در ايام التشريق به رمي جمرات مبادرت نميكنيم تا اينكه خورشيد از خط استوا زوال كند. اگركسي رمي را تا شب بتاخيرانداخت، مكروه است و شب تا طلوع خورشيد فرداي آن شب، بايد بدان كار مبادرتكند. همه پيشوايان مذاهب فقهي بر اين مطلب اتفاق دارند، مگر ابوحنيفهكه روز سوم پيش از زوال خورشيد آن را جايز ميداند، او بحديث ضعيفيكه ابن عباس در اين باره روايتكرده نظر داشته است كهگفته: “هرگاه خورشيد روزآخر-روزسوم ايام التشريق -كه موقع پراكنده شدن از “مني” است بالا آمد، جايز است رمي جماركرد و آنگاه از “مني” به سوي مكه برگشت”. -اخيراً علماي مصر فتوي دادهاندكه هر روز پيش اززوال خورشيد از خط استوا رمي جمرات جايزاست -
توقف و دعا خواندن بعد از رمي جمرات در ايام التشريق مستحب است كه بعد از رمي جمرات رو به قبله ايستاد و بدعا وحمد و استغفار، براي خود و ديگر مسلمانان پرداخت. زيرا احمد و بخاري بروايت ازسالم بن عبدالله و از پدرشگفتهاند:كه پيامبر صلي الله عليه و سلم بروايت از سالم بن عبدالله بن عمر و از پدرشگفتهاند:كه پيامبر صلي الله عليه و سلم هر وقت رمي جمره اوليكه دركنار مسجد است مينمود، هفت سنگ ريزه به سوي آن ميانداخت و با انداختن هر سنگ الله اكبر ميگفت وبرميگشت به طرف چپ به طرف بستروادي وروبه قبله ميايستاد و دست بدعا برميداشت و اين توقف او طول ميكشيد، سپس به رمي جمره دوم ميپرداخت با هفت سنگ ريزهكه با هريكي تكبيرميگفت، سپس بطرف چپ بطرف بستروادي برميگشت و رو به قبله دست بدعا برميداشت، سپس ميرفت تا اينكه به جمره عقبه ميرسيد وبه سوي آن هفت سنگ ريزه پرتاب ميكردكه با هريكي تكبيرميگفت، سپس برميگشت و توقف نمينمود. در حديث آمده است كه بعد ازرمي جمره عقبه توقف نميفرمودند، بلكه بعد ازدو جمره ديگرتوقف ميفرمودند. علما براي آنكار اصلي قرار داده وگفتهاند: هر رميكه بعد از آن در آن روز رمي ديگر نباشد، توقف نزد آن لازم نيست و هررميكهبعد ازآن درآن روز رمي ديگر باشد، توقف هست. ابن ماجه بروايت ازابن عباسگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه رمي جمره عقبه ميكرد ميرفت وتوقف نمينمود.
مراعات ترتيب در رمي جمار آنچهكه از عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم به ثبوت رسيده، آنستكه او از جمره اوليكه به “مني” نزديك است آغاز ميكرد، سپس بدومي كه بعد از آنست، ميپرداخت، سپس برمي جمره عقبه ميرفت. و پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است: " خذوا عني مناسككم [مناسك حج خود را ازمن فراگيريد]". سه نفراز پيشوايان مذاهب فقهي با توجه به عمل پيامبر صلي الله عليه و سلم ترتيب بين رمي جمرات را بشرحي كه گذشت شرط ميدانند، همانگونه كه پيامبر صلي الله عليه و سلم انجام داده است. ولي آنچه حنفيه اختياركردهاند، آنست كه مراعات ترتيب مذكور سنت ميباشد .
مستحب است با انداختن هرسنك ريزه تكبيرگفت ودعاكرد وسنگها را در ميان انگشتان قرار داد: از عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عمرروايت استكه آنان بهنگام رمي جمره عقبه مي گفتند: خداوندا آن حج را از ما بپذير وگناهانمان را بيامرز " اللهم اجعله حجا مبرورا وذنبا مغفورا" ابراهيم نخعي نيزگفته است اين دعا را بعد از رمي جمره عقبه پسنديده دانستهاند. از وي پرسيدند: بعد از رمي هر جمره آن دعا را ميخواني؟ گفت: آري. عطاء نيزگفته است بعد ازرمي وانداختن هرسنگ ريزه تكبيربگوي. آن را سعيد بن منصور روايتكرده است. اين مطلب در حديث جابركه مسلم روايت كرده است نيز آمده است. در ”الفتح”گفته است. باجماع علما نگفتن تكبير بعد از سنگ انداختن تاوان ندارد. سلمان بن احوص بنقل ازمادرشگويد: “كه او پيامبر صلي الله عليه و سلم را دركنار جمره عقبه ديدكه سواره بود و در ميان انگشتانش سنگي بودكه آن را بسوي جمره انداخت و مردم نيز چنينكردند”. بروايت ابوداود.
تعيين نيابت در سنگ انداختن اگركسي عذري از قبيل بيماري وغيرآن داشته باشد و نتواند شخصاً رمي جمار كند،كسي را بجاي خويش به نيابت ميگزيندكه اينكار را انجام دهد. جابرگفت: همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفتيم وزنان واطفال همراه ما بودند، و ما بجاي اطفال تلبيه ميگفتيم و رمي جمار ميكرديم. بروايت ابن ماجه.
شب بروز آوردن در مني سه نفر از پيشوايان مذاهب اربعهگويند، شب بروزآوردن در مني در شبهاي ايام التشريق يا شبهاي يازدهم و دوازدهم واجب ميباشد و حنفيه آن را سنت ميدانند. ابن عباسگويد: هرگاه رمي جماركردي هرجا ميخواهي شب را بروز، آور بروايت ابن ابي شيبه. مجاهدگويد: اگركسي اول شب در مكه باشد وآخرآن در مني يا برعكس اشكالي ندارد. ابن حزمگويد: اگركسي شبهاي مني درآنجا نماند كار بدي مرتكب شده است و تاواني ندارد و چيزي بر وي واجب نميباشد. باتفاق همه فقها شب در مني ماندن، برايكسانيكه عذر دارند واجب نيست، مانند: سقايان و شترچرانان و امثال آنان و چيزي بر آنان واجب نميشود و تاواني ندارند . عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و سلم از پيامبر صلي الله عليه و سلم اجازه خواستكه شبهاي مني در مكه بماند، بجهت اينكه متصدي سقايت حجاج بود. پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي اجازه داد. بروايت بخاري و ديگران. اصحاب سنن و ترمذي از عاصم بن عدي نقلكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم به چوزبانان اجازه دادندكه شب در مني نمانند.
چه موقع از مني برگردند؟ سه نفر از پيشوايان مذاهب فقهيگفتهاند: موقع برگشتن از مني به مكه پيش از غروب خورشيد دوازدهم ذي الحجه بعد از رمي جمرات ميباشد. حنفيهگويند: پيش از طلوع فجر روز سيزدهم ذيالحجه برگشتن اشكالي ندارد. اگركسي بعد از غروب آن روزبه مكه برگردد، مكروه است، چون مخالفت با سنت نبوي است و تاواني بر وي نيست.
چهار پايان قرباني = هدي هدي عبارت است از چهارپايانيكه به حرم شريف جهت تقرب و نزديكي بخداوند اهداء ميشوند. خداوند فرمايد:" والبدن جعلناها لكم من شعائر الله، لكم فيها خير، فاذكروا اسم الله عليها صواف، فإذا وجبت جنوبها فكلوا منها وأطعموا القانع والمعتر كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون. لن ينال الله لحومها ولادماؤها، ولكن يناله التقوى منكم [و شترانيكه براي قرباني به حرم شريف اهداء ميكنيد، آنها را برايتان از نشانهها و شعاير دين الله قرار دادهايم، بشما در قرباني كردن آنها خير فراوان ميرسد، در حاليكه اين شتران ايستادهاند و عيبي ندارند و شما ميخواهيد آنها را نحركنيد، نام خدا را يادكنيد در حال نحر ايشان، چون آن شتران بزمين افتادند از گوشت آنها بخورند و خواهندگان و ناخواهندگان و فقيران قانع و غيرقانع را از گوشت آنها بخورانيد، ما همچنين آنها را برايتان مسخركردهايم ودراختيارشما قرار دادهايمكه سپاس خداي را بجاي آوريد،گوشتها و خونهاي آنها به خداوند نميرسد ليكن اين تقواي شما استكه بخداوند ميرسد و موجب رضاي او مي گردد. عمر خطاب گفت: قرباني اهداء كنيد، بيگمان خداوند قرباني و حيوان اهداء كردن را دوست دارد. پيامبر صلي الله عليه و سلم يكصد شتررا قربانيكرد و اين اهداي يكصد شتراز طرف او داوطلبانه بود نه واجب (يعني بطور سنت اين عمل را انجام داد نه بطور وجوب )
بهترين قرباني باجماع علما حيوانات اهداء شده براي قرباني، بايد از جمله “نعم” شتر وگاو و بزوگوسفند نريا ماده -باشد و باتفاق بهترين آنها نخست شتر، سپسگاو و سپس گوسفند است. چون شتربعلت بزرگي بيشتربه سود فقيران است وگاو هم بهمين سبب ازگوسفند بهتر ميباشد. در اينكه براي يك شخصكدام بهتر است اختلاف كردهاند،كه آيا يك هفتم شتر يا يك هفتمگاو يا يكگوسفند بهتر است؟ بهرحال هركدام بنفع فقرا باشد آن بهتر است.
كمترين چيزي كه براي اهداء به خانه خدا كفايت ميكند انسان ميتواند هريك از اين چهارپايان را كه نام برديم، به خانه خدا اهداء نمايد و قرباني كند و پيامبر صلي الله عليه و سلم بدلخواه خويش، يكصد شتر را پيشكش خانه خدا كرد و قرباني نمود و كمترين چيزي كه براي يكنفر كفايت ميكند، يكگوسفند يا يك هفتم شتر يا يك هفتم گاو ميباشد، زيرا شتر وگاو هريك براي هفت نفركافي ميباشند. جابرگفت: ما همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم به حج رفتيم، براي هفت نفريك شتريا يكگاونحر نموديم و قربانيكرديم. بروايت احمد و مسلم. لازم نيستكه هر هفت نفر يا همه شركاء، قصد تقرب بخدا را داشته باشند، بلكه اگر بعضي بقصد قربت و بعضي بقصد بهرهگرفتن ازگوشت آن با هم شريك شدند، جايزميباشد. بخلاف حنفيهكه ميگويند، قصد تقرب بخداوند از طرف همه شركاء شرط ميباشد.
چه موقع قرباني كردن شتر واجب ميشود؟ قربانيكردن شتر، واجب نميگردد، مگر اينكه كسي طواف الزياره را در حال جنابت، يا حيض يا نفاس، انجام دهد يا اينكه بعد از توقف در عرفات و پيش از حلق و تقصيرموي به جماع وهمبستري وهمخوابگي اقدامكرده باشد يا اسماً نذر كرده باشدكه شتري را قربانيكندكه قرباني آن جايزباشد، دراين صورتها، قرباني كردن شترواجب ميگردد. دراينصورت اگرشتري را نيافت، بروي واجب استكه هفت راسگوسفند را بجاي آن قربانيكند. ازابن عباس روايت شده استكه مردي پيش پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: قربانيكردن شتري برمن واجب شده است، من قدرت خريدن آن را دارم ولي نمييابمكه بخرم و پيامبر صلي الله عليه و سلم به وي دستوردادكه هفت راس گوسفند بخرد وآنها را قربانيكند. بروايت احمد وابن ماجه با سندي صحيح.
اقسام هدي = قرباني هدي و اهداء حيوان قرباني به دو نوع تقسيم ميشود: سنت و واجب. قرباني و هدي مستحب و سنت است براي حاجيانيكه بصورت “افراد” حج يا عمره ميگذارند.
قرباني و هدي واجب بشرح زير ميباشد: 1-٢-برايكسانيكه بصورت “قران“ و يا “تمتع” احرام بستهاند. ٣-براي كسانيكه يكي از واجبات حج را ترككرده باشند، مانند: ترك رمي جمارو ترك احرام ازميقات و ترك جمع بين شب و روز بهنگام توقف در عرفات و ترك مبيت درمزدلفه -شب را درآنجا بروزنياورده باشد -يا ترك مبيت درمني يا ترك طواف الوداع. ٤-برايكسانيكه يكي از محظورات و ممنوعات در حال احرام را مرتكب شده باشند. بغير از جماع، مانند استعمال مواد خوشبو و تراشيدن موي و... 5-برايكسانيكه در”حرم” مرتكب جنايتي شدهاند مانند ارتكاب شكار يا قطع درختان و غيره. همه اينها قبلا بيان شده است.
شرايط هدي = شرايط حيوان قرباني شرايط حيوانات قرباني بشرح زير ميباشد: 1-اگرغيرازگوسفند باشد بايد “ثني” [19] باشد وليگوسفند اگرشش ماه يا بيشتر ازآنگذشته و چاق باشدكفايت ميكند. ثني ابل آنست كه پنج سال تمام و ثني گاو آنست كه دو سال تمام و ثني بز آنستكه يك سال تمام داشته باشد. از اين حيوانات ثني و بيشتر از آنكفايت ميكند. ٢-بايد حيوان قرباني سالم باشد. پس حيوانكور و لنگ و لاغر ومعيوب جايز نيست. حسن بصريگفته است: “اگركسي شتري خريداري كرد براي قرباني كه سالم بود ولي پيش ازروزقرباني دچاركوري يا لنگي يا لاغري شد آن را قربانيكند و صحيح است”. بروايت سعيد بن منصور حيوان نيكوگزيدن براي قرباني مستحب است. مالك بنقل از هشام بن عروه و او بنقل از پدرشگويد:كه او به فرزندان خود ميگفت: اي فرزندانم حيواني را براي قرباني در راه خدا انتخابكنيدكه از اهداء آن به عزيزان خود شرم نداشته باشيد. بيگمان خداوند بزرگوارترين بزرگان و عزيزترين عزيزان است و شايسته استكه بهترين چيز به وي تقديمگردد. سعيد بن منصورگويد: ابن عمردر فاصله بين مكه و مدينه سوار بر يك شتر بختي ماده شده بود وگفت: بهبه چه شتري!! ازآن فرود آمد و با پارهكردنكوهانش آن را براي قرباني و اهداء به مكه علامتگذاشت و نامزدكرد.
نشانه گذاشتن بر حيوان قرباني و قلاده بگردن آن آويختن اشعار= نشانه گذاري و علامت نهادن، عبارت است از شكافتن و بريدن گوشهاي ازكوهان شتر وگاو اگركوهان داشته باشد، تا اينكه خون ازآن جاريگردد وبدينوسيله اعلام ميكندكه اين حيوان جهت قرباني به خانه خدا اهداء شده است وكسي متعرض آن نگردد. تقليد = قلاده بگردن نهادن يعني يك تكه پوست يا چيزي ديگربگردن حيوان آويختن تا بدينوسيله همه بدانندكه آن حيوان، قرباني اهداء شده، به حرم شريف است. يك بارپيامبر صلي الله عليه و سلم گوسفندي را اهداء نمود و چيزي بگردن آن آويخت و آن را همراه ابوبكر به مكه فرستادكه او در سال نهم هجري اميرالحاج بود. و از پيامبر صلي الله عليه و سلم به ثبوت رسيده استكه حيوان هدي را “اشعار“ و “تقليد”كرده است و بهنگام حضور در حديبيه احرام به عمره بست. اكثر علما اشعار را مستحب ميدانند، مگر ابوحنيفه.
فلسفه اشعار و تقليد فلسفه آن بزرگداشت شعاير و عبادات خداوند و آشكاركردن آن و اعلام آن به مردم است تا مردم بدانندكه اين حيوانات قرباني خانه خدايند و به سوي آن برده ميشوند تا قربانيگردند و وسيله تقرب بخداوند واقع شوند.
سواري گرفتن از حيوان اهداء شده براي قرباني سواري گرفتن از شتران قرباني و بهره گرفتن از آنها جايز ميباشد، چون خداوند ميفرمايد:" لكم فيها منافع إلى أجل مسمى ثم محلها إلى البيت العتيق [شما را است در اين حيوانات قرباني -شتران -انواع منفعتها، به برنشستن به وقت حاجت وشيرآنها خوردن به وقت ضرورت تا وقت نام برده يعني تمام شدن عبادت و فرا رسيدن هنگام قرباني سپس قربانگاه آنها به نزد اين خانه محترم يعني همه حرم است]". ضحاك و عطاءگفتهاند: اين منافع عبارت است از سواري بوقت حاجت و بهره گرفتن ازپشم و شيرآنها. و اجل مسمّي آنستكه قلاده بگردن آنها آويخته شود تا مشخصگردندكه به حرم شريف اهداء شدهاند. وگفتهاند: مراد از" محلها إلى البيت العتيق " روز قرباني است در مني. ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم مردي را ديدكه شتري را براي قرباني ميبرد، فرمود سوارآن شود. آن مردگفت شترقرباني است. مرتبه دوم يا مرتبه سوم به ويگفت: واي بر توسوارآن شو. بروايت بخاري و مسلم و ابوداود و نسائي و اين مذهب احمد و اسحاق و مشهور مذهب مالك است و شافعيگويد: بوقت حاجت سواري آن اشكالي ندارد.
وقت قرباني و ذبحكردن درباره وقت ذبح حيوان قرباني اختلافكردهاند. شافعيگويد: وقت قرباني روز عيد قربان و روزهاي ايامالتشريق ميباشد، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرموده است:" وكل أيام التشريق ذبح . بروايت احمد. اگرآن وقتگذشت، قرباني واجب را بايد بصورت قضاء ذبح كرد. مالك و احمد گويند: وقتي ذبح حيوان قرباني، خواه واجب يا غيرواجب روزهاي قرباني است. و حنفيه هم براي قرباني “متمتع“، و “مقارن” اين راي را دارند وليگويند قرباني نذري وكفارات و داوطلبانه و سنت درهر وقت ذبح آن صورتگيرد جايز است. ازابوسلمه بن عبدالرحمن و نخعي حكايت شده است كه وقت ذبح از روز عيد تا آخر ماه ذيالحجه است.
مكان و جاي ذبح قربانيكردن حيواناتيكه به حرم شريف اهداء ميشوند، خواه واجب يا سنت تنها بايد در سرزمين حرم ذبحگردد و قربانيكننده مختار استكه در هر نقطه از سرزمين حرم به ذبح قرباني خويش مبادرت ورزد. جابرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " كل منى منحر، وكل المزدلفة موقف، وكل فجاج مكة طرق، ومنحر [همه سرزمين مني جاي ذبح قرباني است وهمه مزدلفه جاي توقف است و همه راههاي مكه راه و قربانيگاه ميباشد]". بروايت ابوداود و ابن ماجه. براي حاجيان بهتر است كه در مني ذبح نمايند و برايكسيكه عمره ميكند بهتر است درمرو ه قربانيكند، چون احرام هر دوي حجگزار و عمرهگزار درآنجا پايان مييابد. نظير حديث فوق با همان معني و الفاظ از مالك هم روايت شده استكهگفت، بمن رسيده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم درمني گفت: اينجا قربانيگاه است، همه مني قربانيگاه است و براي عمرهگفت: اينجا يعني مروه قربانيگاه است همه راههاي مكه قربانيگاه و جاي ذبح قرباني است.
مستحب است كه شتر را نحر [20]كرد و ديگر حيوانها را ذبح نمود مستحب استكه شتررا ايستاده نحركنند و دست چپ آن را ببندند زيرا در احاديث چنين آمده است: 1-مسلم از زياد بن جبير روايتكرده استكه ابن عمر ازكنار مردي ميگذشت كه شتري را خوابانده بودكه ذبحكندگفت: بگذار بايستد وآن را ببنديد آنگاه نحر كنيدكه سنت پيامبرتان چنين ميباشد. ٢-جابرگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش شتر را نحر ميكردند در حاليكه دست چپ آن را ميبستند و با اتكا بر بقيه بدنش ميايستاد. بروايث ابوداود. ٣-ابن عباس در تفسير" فاذكروا اسم الله عليها صواف [يعني پاي چپ آن را ببندند و برسه پا بايستد وآنگاه آن را نحركنيد]". بروايت حاكم. ولي مستحب است كه گاو و گوسفند را بر پهلو خوابانيد و آنگاه ذبح كرد. اگر شتر را ذبح كنند و گاو و گوسفند را نحر كنند، گويند مكروه ميباشد. و بعضيگفتهاند مكروه نيست، مستحب استكه شخص قربانيكننده خود عمل ذبح را انجام دهد، مشروط بر آنكه بخوبي ذبح را بداند و نيكو ذبحكند، در غير اينصورت مستحب استكه خود حضورداشته باشد. جايزنيست بكسيكه حيوان اهداء شده به حرم شريف را ذبح ميكند، به وي اجرت پرداختگردد ولي ميتوان ازگوشت آن به وي صدقه و احسان داد. چون علي بن ابيطالب ميگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم به من امركردكه متصدي قرباني شتران او باشم و پوست وقسمت اكثرگوشت آنها را تقسيمكنم و چيزي ازآنها به جزار= ذبحكننده، ندهم وفرمود: “ما خود به وي چيزي ميدهيم”. به روايت همه راويان معتبر. و در حديث آمده است كه ميتوانكسي را بجاي خويش بذبح حيوان قربانيگمارد وگوشت و پوست وزين و برگ و پالان آن را تقسيمكند. و نبايد چيزي ازآنها را به عنوان اجرت به ذبحكننده بدهد. ولي ميتوان اجرتكارش را ازغيرگوشت و پوست و زين و پالان حيوان قرباني پرداخت نمود، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" نعطيه من عندنا [ما ازپيش خود چيزي به وي ميدهيم]". از حسن بصري نقل شده استكه ميتوان پوست آن را به وي داد.
خوردن گوشت حيوان اهدا شده به حرم شريف خداوند دستور داده استكه اهداءكننده ازگوشت حيوان قرباني اهداء شده به حرم شريف، بخورد:" فكلوا منها وأطعموا البائس الفقير [خود ازگوشت آن بخوريد و آن را به فقيران و بينوايان بخورانيد]". بر حسب ظاهر معني اين امر قرباني واجب و سنت را دربر ميگيرد. و فقيهان در آن اختلاف دارند. ابوحنيفه و احمد گويند: خوردن ازگوشت قرباني “متعه حج” - تمتع - و قرباني “حج قران” و قرباني سنت جايز است و از غيرآنها جايز نيست. امام مالكگويد: اگر قرباني بخاطر تاوان تباه شدن وباطل شدن حج يا فوت حجيا براي حج متعه ويا بطوركلي اهداء شده به حرم شريف باشد، خوردن ازگوشت آن براي صاحبش اشكالي ندارد. ولي اگربراي فديه اذيت و آزار جاندار يا تاوان شكار يا نذر فقراء و مساكين يا قرباني سنت مشروط برآنكه پيش از رسيدن به محل قرباني هلاكگردد، خوردن ازگوشت آن براي صاحبش جايز نيست. بقول شافعي بهيچ وجه خوردن ازگوشت قرباني واجب جايز نيست مانند قربانيكه بعلت تاوان واجب ميگردد بخاطر ارتكاب شكارممنوع و تباه شدن حج و قرباني متعه و قران حج و قربانيكه با نذرواجب شده باشد. ولي اگر قرباني سنت باشد صاحبش ميتواند ازگوشت آن بخورد و بديگران صدقه و هديهكند.
چه مقدار ميتوان ازگوشت قرباني خورد؟ كسيكه حيواني را هديه ميكند براي قرباني درصورتيكه خوردن ازگوشت آن بشرحيكهگذشت براي او مباح باشد، مقدارآن محدود نيست و ميتواند نصف آن را بخورد ونصف ديگرش را صدقه بدهد. بعضيگفتهاند يك سوم آن را ميتواند بخورد ويك سوم را هديهكند ويك سوم را صدقه بدهد.
تراشيدن يا كوتاه كردن موي تراشيدن و كوتاهكردن موي -حلق و تقصير -بموجبكتاب خدا و سنت رسول و اجماع علما ثابت شده است. خداوندگويد:" لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام إن شاء الله آمنين محلقين رؤوسكم ومقصرين لا تخافون [براستي خداوند به خواب وآرزوي پيامبرش صلي الله عليه و سلم تحقق بخشيدكه به وي وعده داده بودكه شما اگر خدا بخواهد داخل مسجدالحرام ميشويد دركمال ايمني در حاليكه سرتان را تراشيده و آن راكوتاه كردهايد بدون اينكه ازكسي ترس و باكي داشته باشيد ]". مسلم و بخاري روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" رحم الله المحلقين .قالوا: والمقصرين يا رسول الله؟ قال: " رحم الله المحلقين " قالوا: والمقصرين يا رسول الله؟ قال: " رحم الله المحلقين ".قالوا: والمقصرين يا رسول الله؟ قال: " والمقصرين [خداوندكساني را كه بعد ازاتمام مراسم حج بموقع موي سر خود را ميتراشند، مورد رحم و مهرباني خويش قرار دهد،گفتند:كساني راكه موي خود راكوتاهكنند چطور؟ در جواب همان جمله اول را تكرارفرمود. تا سه بار آنان گفتند كساني را كه موي خود را كوتاه ميكنند چطور؟ را تكراركردند پس از بار سوم فرمود: خداوندكساني راكه موي خود را كوتاه ميكنند نيز مورد رحم و مهرباني خويش قرار دهد]". چون تراشيدن موي سر بيشتر و بهترگوياي صدق نيت و اخلاص عبادت ميباشد تاكوتاهكردن آن. باز هم آن دوگفتهاند: پيامبر صلي الله عليه و سلم موي سر را تراشيد وگروهي از يارانش نيزموي سر خود را تراشيدند وگروهي آن را كوتاهكردند. مقصود از “حلق” برداشتن موي سرميباشد خواه با تيغ آن را بتراشد يا آن را بكند. و اگرتنها به سه عدد موي اكتفا كند جايز است. مقصود از “تقصير” آنستكه از موي سر خود باندازه سر انگشت بگيرد وكوتاهكند. درباره حكم حلق و تقصيراختلاف است. اكثرجمهور علما آن را واجب ميدانند، پس اگركسي آن را ترككرد بايد فديه بدهدكه قرباني يك حيوان ميباشد. شافعيهگويند، يكي از اركان حج ميباشد.
آغاز وقت حلق و تقصير وقت آن براي حاجيان بعد از رمي جمره عقبه در روزعيد قربان و بعد از ذبح قرباني است، اگر قرباني همراه داشته باشد. در حديث معمر بن عبدالله آمده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم چون قرباني خويش را درمني نحرنمودگفت: “به من دستوردادكه سر خود را بتراشم“. بروايت احمد و طبراني. وقت حلق و تقصيردرعمره بعد ازفراغت ازسعي بين صفا و مروه مي باشد و اگر قرباني همراه داشته باشدبد از ذبح قرباني بدان مبادرتمي كند واجب است كه حلق وتقصيردرسرزمين حرم شريف صورتگيرد و در ايام قرباني باشد و اين نظرابوحنيفه و مالك و روايتي ازاحمد ميباشد. ولي بنظرامام شافعي و محمد بن الحسن و مشهور مذهب امام احمد تنها واجب استكه در سرزمين حرم باشد ولي ايام قرباني واجب نيست اگر بعد از ايام قرباني هم آن را انجام دهد اشكالي ندارد.
آنچه كه در مورد حلق سر مستحب مي باشد در تراشيدن موي سر مستحب ميباشدكه از طرف راست شروعكرد سپس طرف چپ را تراشيد وروبه قبله باشد وبعد ازفراغت ازآن تكبيرگويد وصلوات و درود بفرستد. وكيع گويد: ابوحنيفه گفت: در پنج چيز از مناسك حج اشتباه كردم بدينگونه: وقتيكه ميخواستم سرم را بتراشم نزد حجام رفتم و به ويگفتم چقدرمزد ميگيريكه سرم را بتراشي؟گفت: تو عراقي هستي؟گفتم آريگفت: التزام و تعهد بر عبادت وگرفتن اجرت بر انجام يكي از مناسك حج درست نيست. بنشين، نشستم ولي رويم بطرف قبله نبود، اوگفت: رويت را بطرف قبله بگردان. و من خواستم سرم را از طرف چپ شروع بتراشيدنكند، اوگفت: ابتدا طرف راستت را سوي منكن،كه سوي راست خود را به سوي او برگردانم. او شروعكرد به تراشيدن و من ساكت بودم، اوگفت: تكبيرگوي، شروعكردم به تكبيرگفتن تا اينكه برخاستم بروم، اوگفت: كجا ميخواهي بروي؟ گفتم: به منزل خودم ميروم. اوگفت: دو ركعت نماز بگزارآنگاه به منزلت برو در دل خودگفتم اين حجام و دلاك عجب خردمند ميباشد، به ويگفتم: اين چيزها راكه به منگفتي، ازكجا آموختي؟ او جواب داد: من عطاء بن رباح را ديدمكه چنين ميكرد. اين پيشامد را محبالدين طبري نقلكرده است.
مستحب است كسي كه كله بيمو دارد تيغ بر سر كشد: جمهور علماگويند: مستحب استكسيكه سرش مو ندارد -اصلع - پس از انجام مناسك حج تيغ بر سر خودكشد تا حلق صورتگرفته باشد. ابن المنذر اجماع اهل علم را بر اين مطلب ذكركرده است، و ابوحنيفه آن را واجب ميداند. مستحب است بعد از حق وتقصير ناخن راگرفت وسبيل راكوتاهكرد: مستحب استكسيكه سرش را ميتراشد ياكوتاه ميكند ناخنها را بگيرد و سبيل خود را كوتاهكند. زيرا ابن عمرهرگاه درحج يا عمره سرش را ميتراشيد ريش وسبيل را هم كوتاه ميكرد. ابن المنذرگفته است: ثابت شده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم چون سرش را تراشيد، ناخنهايش را همگرفت.
بزنان دستورداده شده كه موي خود را كوتاه كنند نه اينكه آن را بتراشند ابوداود و ديگران از ابن عباس روايت كردهاند كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" ليس على النساء حلق وإنما على النساء التقصير [تراشيدن موي بر زنان واجب نيست بلكه آنان موي خود راكوتاهكنند]". حافظ آن را حسن دانسته است. ابن المنذرگويد: اهل علم برآن اجماع دارند، زيرا حلق و تراشيدن موي سر درباره زنان مثلهكردن بحساب ميآيد.
زنان چقدر موي از سر خويش بگيرند؟ ابن عمرگويد: زن هرگاه خواست موي سرخود را كوتاه كند، موي خويش را بر پيشاني جمعكند و باندازه سر انگشت از آن كوتاه نمايد. عطاءگويد: از موهاي اطراف سرشكوتاهكند، خواه مويها بلند باشند ياكوتاه. سعيد بن منصور هر دو روايت را ذكركرده است. بعضيگفتهاند: اندازهايكه بايد زنان از موي خويش كوتاه كنند، محدود نيست. شافعيه گفتهاند: حداقل آن كوتاه كردن سه عدد موي ميباشد.
طواف الافاضه طواف الافاضه باجماع مسلمين ركني است از اركان حج، پس اگركسي آن را انجام نداد، حج او باطل ميباشد. چون خداوند ميفرمايد:" وليطوفوا بالبيت العتيق [بايد خانه قديمي خدا را طوافكنند]". امام احمدگويد: بايد در حين طواف نيت آن را هم داشته باشد. و سه نفرديگر ازپيشوايان مذاهي فقهيگويند: نيت حج براي آنهمكافي ميباشد. پس اگركسي نيت طواف الافاضه را بخصوص نكرد، برايش كفايت ميكند. جمهور علماگويند: طواف الافاضه هفت دور ميباشد. و ابوحنيفه فقط چهار دورآن را ركن حج ميداندكه اگرحاجي آنها را ترككند، حج وي باطل ميشود. ولي سه دور ديگربنزد او واجب ميباشند نه ركن. پس اگركسي آنها را ترككند حجش باطل نميشود ولي بايد به تاوان آنگوسفندي ذبحكند و خون بدهد.
وقت طواف الافاضه وقت آن براي شافعي واحمد ازنيمه شب شب عيد قربان شروع ميشود و براي انتهاي آن حدي بيان نشده است. ولي تا زمانيكه طواف الافاضه صورت نگيرد آميزش [با زنان درست و حلال نيست. پس اگركسي طواف الافاضه را بعد از ايام التشريق انجام داد قرباني بر وي واجب نيست تا آن را جبرانكند، ولي اين تاخير مكروه است. و بهترين وقت آن هنگام چاشت -پيش ازظهر-روز عيد قربان ميباشد. و براي ابوحنيفه ومالك وقت آن با طلوع فجرروزعيد -روزقرباني -آغاز ميشود. ولي درباره آخروقت آن، آن دو با هم اختلاف دارند. ابوحنيفهگويد: انجام آن در هريك از روزهاي عيد قربان باشد واجب ميباشد. ولي اگرآن را از ايام عيد قربان بتاخير بياندازد، بايد با فديه آن را جبرانكند. و مالكگويد: تاخيرآن تا آخر ايام التشريق اشكالي ندارد، ولي تعجيل در آن بهتر است و وقت آن تا آخر ماه ذيالحجه مياشد و اگرتا بعد ازانقضاي ماه ذي الحجه بتاخيرافتاد حج اوصحيح است، ولي بايد با فديه آن را جبران وفديه بدهد. چون براي او تمام ماه ذيالحجه جزو ماههاي حج است.
زنان بهتر است كه طواف الافاضه را زودتر انجام دهند مستحب استكه زنان روز عيد در انجام طواف الافاضه شتابكنند، درصورتيكه نگران رسيدن ايام قاعدگي خويش باشند، عايشه(رض) در روز عيد قربان بزنان ميگفتكه در انجام طواف الافاضه، شتابكنند، مبادا ايام قاعدگيشان فرا رسد. عطاءگفت: هرگاه زن خوف داشته باشد از اينكه ايام قاعدگيش فرا ميرسد فوراً به طواف خانه بيتالله برود و بعد ازآن رمي جمرهكند وقرباني نمايد. اشكالي نداردكه زن براي جلوگيري ازقاعدگي و رفع آن دارو مصرفكند تا بتواند طواف خويش را انجام دهد. سعيد بن منصور ازابن عمر روايتكرده استكه ازاو سئوال شد، درباره زنيكه ميخواهد داروي جلوگيري از قاعدگي بخورد تا بتواند طواف الافاضه را انجام دهد، اوگفت: اشكالي در آن نميبينم وگفت: آب درخت “اراك” خوبست براي آن كار. محبالدين طبريگفت: اگر جلوگيري از قاعدگي و برطرف شدن آن، بدين شكل براي طواف معتبر باشد، پس براي انقضاي عده و امثال آن نيز معتبر ميباشد و همچنين استعمال دارو براي پيش انداختن موقع قاعده شدن نيز با توجه بدان، بايد معتبر باشد.
فرود آمدن در"محصب" وادي كه بين جبل النور و حجون است ثابت شده است بعد ازآنكه پيامبر صلي الله عليه و سلم مني را بسوي مكه تركگفت در “محصب” فرود آمد و نمازظهر و عصر و مغرب و عشاء را درآنجاگزارد، و اندكي آنجا خوابيد و ابن عمر نيز چنان رفتار ميكرد. درباره مستحب بودن آن اختلاف است. عايشهگفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم بدان منظوردر”محصب” فرود آمدكه بيرون رفتن ازمني برايش آسانگردد، اين عمل سنت نيست پس هركس خواست درآنجا فرود آيد، و هركس نخواست فرود نيايد. خطابيگفت: فرود آمدن در “محصب” معمول بود، سپس متروكگرديد. ترمذيگفته است بعضي ازاهل علم آن را مستحب ميدانند. بدون اينكه واجب باشد، مگراينكهكسي خود بخواهد. فلسفه فرود آمدن درآنجا سپاسگزاري بدرگاه خداوند استكه پيامبر خويش را در آنجا بر دشمنانش چيره گردانيدكه بر عليه بنيهاشم و بنيالمطلب پيمان بسته بودند وآنان را متاركهكرده و متعهد شده بودندكه با آنان معامله و داد و ستد و مناكحه نكنند، مگر اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم را رهاكنند و به آنان تحويل دهند، كه شكست خوردند. ابن القيمگفته است: مراد و قصد پيامبر صلي الله عليه و سلم آن بودكه شعار اسلام را آشكاركند در محليكهكافران شعاركفر و عداوت خدا و پيامبر صلي الله عليه و سلم را آشكاركرده بودند. و اين عادت پيامبر صلي الله عليه و سلم بودكه همواره شعار توحيد را بجاي شعاركفروشرك قرارميداد و جايگزين ميكرد. همانگونهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داد كه مسجد طايف را در محل استقرار بتهاي "لات" و "عزي" بسازند.
"عمره" عمره بمعني زيارت استكه مقصود ازآن زيارت خانهكعبه وطواف بدور آن و سعي و شتاب بين صفا و مروه و تقصير وكوتاهكردن موي سر ميباشد. علما بر مشروعيت آن اجماع دارند. ابن عباسگويد: “انجام زيارت عمره درماه رمضان پاداش برابر با پاداش يك حج غيرواجب دارد“. بروايت احمد و ابن ماجه. ابوهريرهگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" العمرة إلى العمرة كفارة لما بينهما، والحج المبرور ليس له جزاء إلا الجنة [زيارت عمره تا زيارت عمره ديگركفارهگناهان مدت زمان فاصله بين آنها است و حج مقبول جزبهشت پاداشي ندارد]". بروايت احمد و بخاري و مسلم. قبلا نيز يادآور شديم كه در حديث آمده است: " تابعوا بين الحج والعمرة [بدنبال انجام حج زيارت عمره را نيز انجام دهيد]".
تكرار زيارت عمره (در يك سال): 1-نافعگويد: چند سال در زمان ابن الزبير عبدالله بن عمر هرسال دو بار عمره را انجام ميداد. 2-قاسم گفته است:عايشه(رض) سه بار در يك سال زيارت عمره را انجام داد. گفتند: آياكسي آن عمل را بروي عيبگرفت؟ اوگفت: سبحان الله برام المومنين خرده بگيرند؟ و بيشتراهل علم هم اين راي را پذيرفتهاند. امام مالك تكرارآن را در يك سال مكروه دانسته است.
انجام زيارت عمره در ،ماه هاي حج پيش از حج جايزاست كسيكه بزيارت عمره ميرود ميتواند آن را در ماههاي حج انجام دهد، بدون اينكه حج بگزارد، زيرا عمر بن خطاب زيارت عمره را در ماه شوال انجام داد و بمدينه برگشت، بدون اينكه حج بگزارد. و همچنين جايز استكه پيش از انجام مراسم حج مراسم عمره را انجام دهد. همانگونهكه عمر آن را نيز انجام داد. طاووسگفت: در زمان جاهليت انجام زيارت عمره را در ماههاي حج بدترينگناه ميدانستند و ميگفتند: “هرگاه ماه صفر تمام شد، و زخم پشت مركوب يا زخم پاهايش خوب شد وآثارراه حج برطرفگرديد، موقع عمره فرا ميرسد " إذا انفسخ صفر، و برأ الدبر وعفا الاثر حلت العمرة لمن اعتمر " چون اسلام آمد به مردم دستور داد، كه در ماههاي حج زيارت عمره را انجام دهند. ازآنوقت ببعد تا روز قيامت انجام عمره در ماههاي حج مباح ميباشد.
تعداد زيارتهاي عمره كه پيامبر صلي الله عليه و سلم انجام داده است ابن عباسگفت: “پيامبر صلي الله عليه و سلم چهار بار زيارت عمره را انجام داده است: عمره حديبيه، عمره القضاء، عمرهايكه از جعرانه آن را انجام داد، و عمرهايكه در حجه الودع صورتگرفت”. احمد و ابوداود و ابن ماجه با سنديكه رجال آن مورد اعتبارند، آن را روايتكرده است.
حكم عمره حنفيه و مالك عمره را سنت ميدانند، چون جابرگفت: از پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره وجوب زيارت عمره سئوال شد، اوگفت: نخير.كه حديث آن حسن و صحيح است. شافعيه و احمد آن را فرض ميداند. چون خداوند فرموده است: " وأتموا الحج والعمرة لله چون عمره بعد ازحج-ذكرشده و حج فرض است، پس عمره نيزفرض مي باشد. سخن ابوحنيفه و مالك ارجحيت دارد. در فتح العلامگفته است: احاديث دال بر فرضيت آن نميتوانند حجت فرضيت آن واقع شوند. ترمذي ازشافعي نقلكرده استكه احاديث مربوط به سنت بودن عمره ثابت نشدهاند پس واجب است.
وقت انجام عمره جمهور علماگويند: وقت انجام عمره تمام ايام سال است، پس در هرروزي از روزهاي سال انجامگيرد صحيح است. ابوحنيفهگويد: انجام آن در پنج روز از ايام سال مكروه است: روزعرفه، روز عيد قربان و سه روز ايام التشريق. ابويوسفگويد: در روزعرفه و سه روز بعد ازآن مكروه ميباشد و باتفاق آن را در ماههاي حج جايز ميدانند. 1-بخاري از عكرمه بن خالد روايت كرده است كه گفت: از عبدالله بن عمر درباره زيارت عمره پيش از حج سئوال كردم. او گفت: انجام زيارت عمره پيش از حج اشكالي ندارد. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را پيش از حج انجام داده است. 2-از جابر روايت شده استكه عايشه قاعده شده بود، او تمام مناسك حج را انجام داد مگر طواف خانه خدا را، چون از قاعدگي پاك شد و طواف را انجام داد گفت: اي رسول خدا آيا شما حج و عمره را هردو انجام بدهي و من تنها حج بگزارم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم به عبدالرحمن بن ابوبكرگفت: با وي به “تنعيم” برو. او به تنعيم رفت و احرام بست و عمره را در ماه ذيالحجه انجام داد. و بهترين اوقات آن ماه رمضان است همانگونه كه گذشت.
ميقات مكاني عمره كسيكه ميخواهد بزيارت عمره برود يا داخل مواقيت مكاني حج است يا خارج ازآن. اگرخارج ازمواقيت مكاني حج است، درست نيستكه بدون احرام از آنها بگذرد، چون بخاريگويد: زيد بن جبيرنزد عبدالله بن عمررفت و از او سئوال كرد: من ازكجا زيارت عمره خويش را شروعكنم؟گفت: پيامبر صلي الله عليه و سلم ميقات اهل نجدا را “قرن“ و ميقات اهل مدينه را “ذالحليفه“، و ميقات اهل شام را "الجحفه’“ فرض فرموده است. و برايكسانيكه داخل مواقيت مكاني آن هستند براي عمره بايد بخارج حرم بروند حتي اگرازساكن حرم هم باشند. همانگونهكه درحديث بخاري آمده بود ودرآن آمده بودكه عايشه به سوي "تنعيم“ بيرون رفت واحرام بست وآن عمل وي بدستور پيامبر صلي الله عليه و سلم صورت گرفت.
طواف الوداع بدينجهت آن را طواف الوداع نام نهادهاندكه براي توديع خانه خدا صورت ميگيرد و آن را “طواف الصدر“ نيزگويند، چون بموقع بازگشتن از مكه صورت ميگيرد. دراين طواف هروله نيست. براي حاجيان غيرمكي آخرين عملي استكه صورت ميگيرد. امام مالك در موطاء از عمر خطاب روايتكرده استكه گفت: آخرين مناسك حج طواف خانه خدا است -سفرحج با طواف شروع و با طواف پايان ميپذيرد چون مقصود ازاين سفرزيارت خانه خدا است -براي ساكنان مكه و برايكسانيكه در حيض باشند لازم و مشروع نيست و ترك آن فديه ندارد. ابن عباسگويد براي زنانيكه در حال قاعدگي هستند اين رخصت هستكه بدون طواف الوداع مكه را ترككنند. بروايت بخاري و مسلم. در روايتي آمده استكه آخرين پيوند و تماس مردم با خانه خدا طواف خانه خدا است، ولي زنان در حال حيض ازآن معاف هستند. آن دو بزرگوار ازصفيه همسر پيامبر صلي الله عليه و سلم روايتكردهاندكه اوقاعده شده بود وآن را با پيامبر صلي الله عليه و سلم در ميان نهادند، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " أحابستنا هي؟ " فقالوا: إنها قد أفاضت. قال: " فلا إذا " [آيا ما را بدينكار معطلكرده است؟گفتند: ايشان رفتهاند فرمود.پس اشكالي ندارد ]".
حكم طواف الوداع باتفاق علما اين طواف مشروع است. چون مسلم و ابوداود از ابن عباس روايت كردهاند كه گفت: بعد از انجام مراسم حج مردم داشتند از هر طرف بديار خويش برميگشتند. پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" لا ينفر أحدكم حتى يكون آخر عهده بالبيت [هيچكس پيش ازخداحافظي با خانه خدا پراكنده نشود وآخرين تماستان درمكه با خانه خدا باشد ]". درباره آن اختلاف كردهاند. مالك و داود و ابن المنذر و شافعي گفتهاند سنت است و ترك آن فديه ندارد. حنفيه و حنابله و قولي از شافعيگويند: واجب است، هركسي آن را ترككند بايد فديه بدهد و قرباني كند.
وقت طواف الوداع وقت آن، هنگامي است كه حاجي تمام اعمال ومراسم حج را انجام داده و قصد سفر از مكه را دارد تا آخرين تماس و پيوندش با خانه خدا باشد. وقتيكه حاجي طواف الوداع را انجام داد بايد فوراً سفرخود را شروعكند بدون اينكه به داد و ستد پردازد و مدتي را اقامتكند. اگراين اعمال را انجام دهد، بايد مجدداً طواف الوداع را بجاي آورد. مگراينكه درسر راهش نيازي را برطرف نمايد يا چيزي را براي توشه راه خريداريكندكه مورد نيازش باشد، چون آنكارمانع اين نميشودكه آخرين تماس او با خانه خدا باشد و مستحب استكه اين دعاي ماثور را بخواند. ابن عباسگويد دعاي ماثور طواف الوداع آنست:" : " اللهم إني عبدك، وابن عبدك، وابن أمتك حملتني على ما سخرت لي من خلقك، وسترتني في بلادك حتى بلغتني - بنعمتك - إلى بيتك، وأعنتني على أداء نسكي، فإن كنت رضيت عني فازدد عني رضا، وإلا فمن الآن فارض عني قبل أن تنأى عن بيتك داري. فهذا أو ان انصرافي إن أذنت لي غير مستبدل بك ولاببيتك، ولا راغب عنك، ولا عن بيتك. اللهم فأصحبني العافية في بدني، والصحة في جسمي، والعصمة في ديني، وأحسن منقلبي، وارزقني طاعتك ما أبقيتني، واجمع لي بين خيري الدنيا والآخرة، إنك على كل شئ قدير [خداوندا من بنده تو و فرزند بنده توو فرزندكنيز توام، مرا برآن چيزسواركرديكه ازآفريدگان تو است و آن را برايم رام فرمودي، و مرا درسرزمينهاي خود با نعمت خود پوشاندي تا اينكه بخانه خود رساندي و مرا در انجام عبادات و مناسك حج ياري كردي، اگر از من راضي و خشنود هستي بر رضاي خود بيفزاي، در غير اينصورت از حالا از من راضي شو و رضاي خويش را به من عطاكن پيش ازانكه خانهام از خانهات دور شود، اكنون وقت برگشتنم است اگراجازه دهي بدون اينكه ترا وخانهات را باكسي و چيزي عوضكنم و بدون اينكه ازتو و خانهات اعراض نمايم. خداوندا به بدن و جسم من عافيت و صحت عطاكن، و بدينم پاكدامني و عصمت ارزاني دار و بازگشتنم را نيكوگردان و تا زماني كه مرا باقي ميگذاري طاعت و فرمانبرداري خودت را، روزيمگردان، و خير دنيا وآخرت را نصيبمكن و تو بر هر چيزي توانا هستي ]". شافعيگويد: دوست دارمكه حاجي پس از طواف الوداع در “ملتزم” بايستدكه عبارت ازفاصله بين ركن حجر و درخانهكعبه است، سپس آن حديث راكه ذكر كرده است برخواند.
كيفيت و چگونگي اداي حج مستحب استكه حاجي چون به ميقات مكاني احرام، نزديك شد، موي سبيل وموي سرراكوتاهكند وناخنها را بگيرد وغسلكند يا وضوبگيرد وخود را خوشبو كند و لباس مخصوص احرام را بپوشد. چون به ميقات رسيد، دو ركعت نماز بخواند، آنگاه احرام ببندد بدينگونه اگرقصد “افراد” دارد، نيت حج مفردكند، و اگر متمتع است نيت زيارت عمرهكند واگرقصد “قران” دارد نيت حج و عمره هردو را بكند. اين احرام ركن حج است وعبادت حج بدون آن صحيح نيست. اما تعيين نوع عبادت حج ازقبيل “افراد“ و “تمتع” و “قران.“ فرض نيست. اگر بصورت مطلق بدون تعيين نوع حج، نيتكند و احرام ببندد احرام او صحيح است و ميتواند بدلخواه، يكي ازاين سه نوع را انجام دهد. همينكه احرام بست،گفتن تلبيه با صداي بلند براي او يك عمل شرعي و ديني است. تلبيه را هرگاه از جاي مرتفعي بالا رفت يا پائين آمد يا بهگروهي وكارواني رسيد يا با يكي برخوردكرد و در بامدادان و بعد از هر نمازي، با صداي بلند ميگويد.كسيكه در احرام است، بايد از عمل جماع و عوامل برانگيزاننده آن و نزاع وكشمكش با دوستان و ديگران و جدل درباره چيزي كه فايدهاي ندارد، پرهيزكند ونبايد ازدواجكند باكسي را بازدواج ديگري درآورد و ازپوشيدن لباس دوخته شده وكفشهائيكه بالاترازقوزك پا را بپوشاند دوريكند و برحذرباشد وسرش را نپوشاند وبه مواد خوشبو دست نزند وموي خود را نتراشد و ناخن نگيرد و مطلقاً از پرداختن به شكار وكندن درختان وگياهان حريم شريف مكه امتناع ورزد. چون وارد مكه شد مستحب است ازقسمت بالا وارد شود و اگر ممكن باشد ازآب چاه “ذي طوي” واقع در”زاهر“ غسلكند سپس بكعبه روي آورد و از “باب السلام“ وارد شود و دعاهاي ماثور دخول در مسجدالحرام را بخواند و آداب ورود بمكه را مراعاتكند وكمال خشوع وخضوع وفروتني وگفتن تلبيه را، فراموش نكند. چونكعبه شريف پديدار شد دست بدعا بردارد و فضل وكرم و بخشش خدا را مسئلت نمايد و دعاي مستحب را بخواند. و مستقيماً به سوي حجرالاسود رود وآرام وبدون صداي لب، آن را ببوسد يا آن را با دست استلام كند و دست خود را ببوسد. اگر آن را نتوانست بدان اشاره كند. سپس در برابر آن بايستد و ذكر و دعاي سنت و ماثور بخواند، سپس طواف را ازآنجا شروع نمايد و مستحب استكه به هيات “اضطباع“ لباس احرام بپوشد و با هروله راه برود -درسه دور اول طواف -و در چهاردور بعدي با راه رفتن عادي، طوافكند. و سنت است كه درهر دورطواف ركن يماني را استلامكند و حجرالاسود را ببوسد. چون از طواف فارغ شد، به مقام ابراهيم برود و با خواندن آيه:"واتخذوا من مقام إبراهيم مصلى " دو ركعت نمازطواف را بجاي آورد، سپس به سر چاه زمزم برود و تا ميتواند، ازآن بنوشد. سپس به “ملتزم” برود و براي دين و دنياي خويش دعا كند. سپس حجرالاسود را استلامكند و از “باب الصفا” به سوي “صفا” بيرون رود و اين آيه را بخواند: " إن الصفا والمروة من شعائر الله ..." و ازكوه صفا بالا رود و آنجا رو بكعبه دعاهاي ماثور را بخواند و ذكرگويان و دعاكنان، به سعي بين صفا و مروه بپردازد چون به “مابين الميلين” رسيد هرولهكند، سپسكه ازآنجاگذشت، با گامهاي عادي به سعي خويش ادامه دهد تا اينكه به مروه ميرسد وازپله بالارود و روبه قبله بذكرودعا پردازد و بدينجا يك دورسعي بين صفا ومروه پايان مييابد و بدينگونه هفت بارسعي بين صفا ومروه را انجام ميدهد. سعي بين صفا ومروه بنا بقول ارجح واجب ميباشد. هركس همه آن را يا قسمتي ازآن را ترككند بايد فديه دهد . اگركسيكه سعي بين صفا ومروه را انجام ميدهد، بصورت “متمتع” احرام بسته باشد بعد از آن موي سر خود را ميتراشد ياكوتاه ميكند، و عمره او پايان ميپذيرد. و محظورات و محرمات احرام برايش حلال ميگردد، حتي نزديكي و همخوابگي با زنش. ولي كسانيكه بصورت “افراد” يا بصورت “قران” احرام بسته باشند، بايد تا پايان مراسم حج همچنان بحال احرام باقي بمانند و از محظورات احرام پرهيزكنند. “متمتع” در روز هشتم ذيالحجه از منزل خود احرام ميبندد و همراه ديگران به مني ميرود و شب در مني ميماند، چون خورشيد طلوعكرد از آنجا رهسپار “عرفات” ميگردد وكنار مسجد “نمره” فرود ميآيد و غسل ميكند و نماز ظهر و عصر را بصورت جمع التقديم و شكسته همراه امام ميخواند، اين در صورتي استكه بتواند همراه امام نماز بخواند. اگرنتواند همراه امام نماز بخواند بر حسب امكان و توانائي خويش آن دو نماز را بصورت قصر و جمع ميخواند و توقف در عرفه را آغاز نميكند مگربعد اززوال خورشيد از خط استوا و در عرفات كنار صخرهها يا نزديك بدان توقف ميكند. چون پيامبر صلي الله عليه و سلم درآنجا توقف فرموده بود. وقوف درعرفات يكي از اركان بزرگ حج ميباشد. بالا رفتن از "جبل الرحمه” سنت و لازم نيست. هنگام توقف درعرفات رو به قبله ايستاده تا فرا رسيدن شب مشغول ذكر و دعا و ابتهال باشد، چون شب فرا رسيد سوي “مزدلفه“ رود و نماز مغرب وعشاء را درآنجا بصورت جمع التاخيربخواند ودرآنجا شب را بروزآورد و چون سپيده صبح دميد در “مشعرالحرام" توقفكند و تا موقعيكه هوا بخوبي روشن ميگردد نزديك طلوع خورشيد مشغول ذكرخدا باشد وآنگاه سنگ ريزهها را جمعكند و سوي مني برگردد. توقف در “مشعرالحرام“ واجب ميباشد، اگركسي آن را ترككند بايد فديه آن را بدهد. پس ازطلوع خورشيد با هفت عدد سنگ ريزه رمي جمره عقبهكند، سپس حيوان اهدلي خويش را درصورت امكان ذبح ميكند. و موي خود را ميتراشد ياكوتاه ميكند. همينكه حلق و تقصير را انجام داد تمام چيزهائي كه در احرام برايش حرام بوده است، حلال ميگردد مگر همخوابگي با زنانكه تا بعد از انجام طواف الافاضه حلال نيست. سپس به مكه برميگردد و طواف الافاضه را انجام ميدهدكه ركن اساسي حج است و بهمانكيفيت طواف القدوم ميباشد.كه آن را طواف الزياره هم مينامند، اگر حاجي متمتع باشد بايد بعد ازطواف الزياره سعي بين صفا ومروه را هم انجام دهد. اگربصورت “افراد” و يا “قران" احرام بسته باشد و بهنگام طواف القدوم سعي بين صفا و مروه را انجام دهد. بعد از طواف الزياره همه چيزهاييكه در حال احرام، حرام بوده است حلال ميگردد حتي همخوابگي و نزديكي با زنان. سپس بايد بعد ازاين طواف به “مني“ برگردد و شب را درآنجا بروزبياوردكسيكه شب را در مني بروزنياورد بايد فديه بدهد، چون مبيت در مني واجب ميباشد. هرگاه روز يازده ذيالحجه خورشيد از خط استواگذشت و زوال شد رمي جمرات، سنگ ريزه انداختن بدانها را آغاز ميكند،بدينگونه كه ابتدا از جمرهايكه به مني نزديك است آغاز ميكند، سپس جمره وسطي را رمي ميكندكه بعد ازآن بذكرودعا ميپردازد. سپس جمره عقبه را رمي ميكند و آنجا توقف نمينمايد ولازم است پيش ازغروب هرسه جمره را هر يك با هفت سنگ ريزه رمي كند و روزدوازدهم نيزهمينكاررا تكرارميكند. سپس حاجي مختار استكه پيش از غروب روز دوازدهم به مكه مراجعتكند يا شب را درمني بماند و روز سيزدهم هم عمل رمي جماررا مجدداً تكراركند. رمي جمار واجب است پس هركس آن را ترككند ميتواند آن را با فديه جبران نمايد. هرگاه حاجي به مكه برگشت و اراده بازگشت به وطن خويش را نمود، بايد طواف الوداع را انجام دهد و طواف الوداع واجب ميباشد، كسي كه طواف الوداع را ترككرده باشد بايد درصورت امكان به مكه برگردد وطواف الوداع را بجاي آورد مشروط بر اينكه از ميقات نگذشته باشد، اگر از ميقاتگذشت بايدگوسفندي را ذبحكند. از آنچهكه تا بحالگفتهايم برميآيدكه اعمال حج و عمره عبارت است از احرام بستن ازميقات و طواف خانهكعبه و سعي بين صفا و مروه و تراشيدن موي سركه بدينكارها عمره پايان مييابد و براي حج توقف در عرفه و رمي جمار و طواف الافاضه وشب را روزآوردن در مني وقرباني و حلق و تقصيربدانها افزوده ميشود. اين بود خلاصه و چكيده اعمال حج و عمره.
مستحب است كه انسان در بازگشت به وطن تعجيل كند ابوهريره گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " السفر قطعة من العذاب، يمنع أحدكم طعامه وشرابه، فإذا قضى أحدكم نهمته فليعجل إلى أهله [سفر بخشي از عذاب استكه شما را از خوردني و نوشيدنيش باز ميدارد، پس هرگاه نياز خود را از سفر برآورده كرديد، دربازگشت به سوي اهل وطن خويش شتابكنيد]". بروايت مسلم و بخاري. از عايشه روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إذا قضى أحدكم حجه فليتعجل إلى أهله، فإنه أعظم لاجره [هرگاه يكي ازشما حج خود راگزارد در بازگشتن به سوي خانوادهاش شتاب ورزد، زيرا اينكار پاداش او را بيشتر ميكند]". بروايت دارقطني. مسلم از علاء بن الحضرمي روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " يقيم المهاجر بعد قضاء نسكه ثلاثا [مهاجر -مسافر - بعد از انجام عبادات خويش سه روز اقامت كند و آنگاه راهي ديار خويش ميگردد]".
احصار احصار در لغت عبارت است از منع كردن و حبس كردن. خداوند گويد:" يقيم المهاجر بعد قضاء نسكه ثلاثا [هرگاه براي حج يا عمره احرام بستيد و شما را ازانجام آن بازداشتند، ازاحرام بدرآئيد و حيواني راكه برايتان ميسر باشد ازقبيلگوسفند و گاو و شتر به خانه خدا هديهكنيد و قرباني نمائيد]". اين آيه وقتي نازل شد كه پيامبر صلي الله عليه و سلم و ياران او را در حديبيه اززيارت بيتالله الحرام منع نمودند. مراد منع ازطواف در عمره و منع از توقف در عرفات يا طواف الافاضه در حج ميباشد. علما درباره چيزي كه موجب احصار و بازداشتن ميشود اختلافكردهاند. مالك و شافعيگويند تنها دشمن ميتواند سبب و عامل احصار واقع شود، چون اين آيه درباره مانع شدن دشمن اززيارت و عمره پيامبر صلي الله عليه و سلم در حديبيه نازلگرديده است. و ابن عباسگويد: حصر تنها وقتي استكه دشمن مانع شود. بيشتر اهل علم از جمله حنفيه و احمدگفتهاند: هرگونه عذري ميتواند سبب احصار و مانع از انجام نثارت و عمره و حج واقع شود، خواه دشمنكافر يا ياغي باشد يا بيماريكه انتقال و حركت موجب افزايش آنگردد، يا ترس و خوف يا از دست دادن حقوق، يا نفقه و خرج زندگي يا مرگ محرم زن درراه و يا عذرهاي ديگري از اين قبيل باشد. تا جائيكه ابن مسعود فتوي داد براي مرديكه مار او را گزيده بود كه شرايط حصر را دارد. و از عموم معني آيه استفاده كرده و گفتهاند كه عام تنها منحصر به سبب خود نيست، بلكه موارد ديگر را نيز شامل ميشود. و اين راي نيرومندتر از ديگر آراء و مذاهب ميباشد. كسي كه در حج و عمره برايش مانعي پيش آيد، واجب است گوسفند يا حيوان بالاتر از آن را قرباني كند: آيه صراحت دارد كه او حيواني را كه برايش ميسر است ذبح كند. ابن عباس گويد: "پيامبر صلي الله عليه و سلم را از انجام عمره منع كردند، او سرش را تراشيد و سپس با زنانش همبستر گرديد و حيواني را كه آورده بود نحر كرد تا اينكه سال بعد عمره را گذارد". به روايت بخاري. و جمهور علما بدان استدلال كرده اند كه اگر براي كسي در راه ممانعت از حج و عمره پيش آيد، بر وي واجب است كه گوسفندي يا گاوي و يا شتري را ذبحكند، و مالكگفته است واجب نيست. در “فتح العلام”گفته است حق با امام مالك ميباشد چون همهكسانيكه در حديبيه همراه پيامبر صلي الله عليه و سلم بودند حيواني را همراه نداشتند و حيوان قرباني را پيامبر صلي الله عليه و سلم از مدينه با خود آورده بود، و مراد ازآيه:" والهدي معكوفا أن يبلغ محله [و هدي = حيوان قرباني، را از رسيدن به حرم منعكردند]". هم آنستكه هدي راكه با خود آورده بودند و اين آيه بروجوب دلالت نميكند.
در كجا حيواني كه بجهت احصار ذبح ميشود، ذبح كنند: در فتح العلامگويد: اختلاف است كه ذبح حيوان در حديبيه در سرزمين حرم واقع شد يا در غيرآن؟ از ظاهرآيه فوق برميآيدكه حيوان را در غيرسرزمين حرم ذبحكردند. درباره محل ذبح آن چند قول هست: 1-جمهورعلما برآنندكه هرجا فرود آيد، آن را ذبحكند، خواه سرزمين حرم يا غيرآن باشد. ٢-حنفيه گويند تنها بايد در سرزمين حرم ذبح و نحر گردد. ٣-ابن عباس و گروهي گفتهاند: اگر بتواند حيوان را به سرزمين حرم بفرستد واجب استكه اينكاررا بكند و اگر نتواند آن را بدان جا بفرستد درهر جاكه مانع پيش آمده است بايد درآنجا ذبح يا نحرشود. كسيكه از زيارت خانه خدا منع شده است، برويقضا نيست مگراينكه حجفرض داشته باشد: ابن عباس در تفسير " فإن أحصرتم فما استيسر من الهدي " گويد: هرگاه براي حج يا عمره احرام بست، سپس او را ازرفتن به مكه منعكردند، بر وي است حيواني راكه برايش ميسراست، ذبحكند،گوسفند يا حيوان بزرگترازآن اگرآن حجكه او را ازآن منعكردهاند، حج فرض و واجب باشد، بروي واجب استكه آن را قضاكند، و اگر حج فرض نباشد، بلكه بعد از حج فرض بوده باشد، قضاي آن لازم نيست”. امام مالكگفته است: "به وي خبررسيده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم و يارانش، به حديبيه آمدند كسي كه احرام ميبندد ميتواند شرط كندكه هرگاه بيماري يا عذري پيش آيد احرم او باطل گردد: بسياري از دانشمندان ميگويندكسيكه احرام ميبندد ميتواند به هنگام نيت احرام، شرطكندكه اگر بيمار شد احرام او بهم بخورد و او ازآن آزادگردد. مسلم از ابن عباس روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم به “ضباعه” گفت:" حجي، واشترطي أن محلي حيث تحبسني [ضباعهگفت من بيمارم وميخواهم به حج بروم، پيامبر به وي گفت: حج را بگزار و شرطكنكه هرگاه درراه آن بيماري برايم عارض شد من آزاد باشم و از احرام بيرون آيم]". هرگاهكسي برايش عذري پيش آمد از قبيل بيماري يا غيرآن، اگر بوقت نيت احرام آن، شرطكرده باشد، ميتواند از احرام بيرون آيد و چيزي ازقبيل فديه يا روزه بروي واجب نميشود.
پوشش و پرده كعبه شريف مردم در دوره جاهليت، خانه كعبه را ميپوشاندند و اسلام نيز آن را پذيرفت. واقدي بروايت از اسماعيل بن ابراهيم بن ابي حبيبه از پدرش گويد: “در دوره جاهليت خانهكعبه را با پرده مخصوص از چرم قرمز رنگ ميپوشاندند، سپس پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را با پارچه يمني پوشانيد و عمرخطاب و عثمان عفان آن را با حرير مخصوص مصري ميپوشانيدند، سپس حجاج بن يوسف آن را با ديباي مخصوص ميپوشانيد”. گويند: نخستينكسكه خانهكعبه را پوشانيد و برآن پرده فرو هشت اسعد حميري “تبع” بود. عبدالله بن عمر، حريرمصري و پارچههاي مخصوص وزينتي را تهيه ميكرد و آن را براي پرده مخصوصكعبه و پوشش آن بدانجا ميفرستاد. بروايت مالك. واقدي از اسحاق بن ابي جعفر محمد بن علي روايتكرده استكه مردم جامه مخصوص بهكعبه اهداء ميكردند. و پارچههاي رنگارنگ را براي پوشش خانه كعبه هديه ميكردند. چون زمان يزيد بن معاويه رسيد، او پوشش آن را ديبا قرارداد و ابن الزبير نيزازاو پيروي ميكرد و به مصعب بن الزبيرسفارش ميدادكه هر ساله ديباي ويژه پوشش خانهكعبه را برايش بفرستد و در روز عاشورا برآن ميپوشانيد. سعيد بن منصورگويد: "عمر خطاب هر سال پرده و پوشش خانهكعبه را برميداشت و آن را بر حاجيان تقسيم ميكردندكه در مكه آن را بردرخت “سمر“ ميانداختند و از آن سايبان درست ميكردند و جامه نو بركعبه ميپوشانيد”.
خوشبو كردن خانه كعبه عايشه ميگفت: خانه كعبه را با مواد خوشبو پاك و تميز و شستشو دهيد، زيرا تطهير خانه كعبه با خوشبو كردن آن صورت ميگيرد. ابن الزبير تمام اندرون خانه كعبه را با مواد خوشبو پاكيزه ميكرد وهرروز يك رطل "عود” خوشبو را درآنجا ميسوزانيد و روزهاي جمعه دو رطل.
نهي از الحاد و عصيان در حرم شريف خداوند گويد: " ومن يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب أليم [و هركس خواهدكه درآن -حرم شريف -شرك ورزد و-عصيانكند وبرمردم ستمي نمايد به يقين به وي بچشمانيم عذابي دردناك و سخت]". ابوداود از موسي بن باذان روايت كرده استكهگفت: پيش يعلي بن اميه رفتمكهگفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود:" احتكار الطعام في الحرم إلحاد فيه [احتكار خوراكيها در حرم شريف عصيان وگناه است در آن]". و بخاري در تاريخكبير از يعلي بن اميه نقل ميكندكه عمر بن خطابگفت: احتكار طعام الحاد است. احمد از ابن عمر روايتكندكه او به نزد ابن الزبيررفت و دريافتكه او در حجر اسماعيل نشسته است، بويگفت: اي ابن الزبير: پرهيزكن از اينكه در حرم خدا مرتكب الحاد و عصيان شوي، منگواهي ميدهمكه خود از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدهامكه ميگفت: " يحلها رجل من قريش [حرمت آن را ازميان ميبرد يكي ازمردان قريش]". و درروايت ديگري بجاي “يحلها” “سيلحد” آمده استكه اگراينگناه او را باگناهان انس و جن وزنكنند سنگينيگناه او بيشترخواهد بود، دقتكنكه تو اي ابن الزبير آن مرد نباشي. " سيلحد فيه رجل من قريش، له وزنت ذنوبه وذنوب الثقلين لوزنتها فانظر أن لا تكون هو."مجاهدگفته است ارتكابگناهان در مكه چند برابر ميشود، همانگونهكه نيكي در آنجا چند برابر نيكي در جاهاي ديگر ميشود. از امام احمد سئوال شدكه آيا بدي را بيش از يك بدي جزا باشد؟گفت: نخير، مگردرمكهكه آن شهربسياربزرگ است يعني ارتكاب بدي درآنجا بيش از يك بدي جزا و سزا دارد.
غزو كعبه و حمله بدان بخاري و مسلم از عايشه روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" يغزو جيش الكعبة، فإذا كانوا ببيداء من الارض يخسف بأولهم وآخرهم " قلت: يا رسول الله، كيف وفيهم أسواقهم ومن ليس منهم؟ قال: " يخسف بأولهم وآخرهم ثم يبعثون على نياتهم [درآخر زمان سپاهي بهكعبه حمله ميكند، چون به بياباني از زمين رسيدند همه آنها در زمين فرو ميروند.گفتم: چگونه چنين ميشود، در حاليكه در بين آنان افراد درستكار و بازاري هستند كه مشغول برآوردن نيازهاي خويش ميباشند و ازآنان نيستند وگناهي ندارند؟ فرمود: اول وآخرآنها -همه آنها -را زمين فرو ميبرد،سپس درروز رستاخيزهركس برطبق نيت و قصديكه داشت مورد محاسبه واقع ميشود و برابر نيتش از او حسابگرفته ميشود]".
مستحب است كه بسوي مساجد سهگانه كوچيد سعيد بن مسيب از ابوهريره روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لاتشد الرحال، إلا إلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام، ومسجدي هذا، والمسجد الاقصى [جز بطرف مساجد سهگانه، بار سفر نبنديد: مسجدالحرام، و مسجد من در مدينه و مسجدالاقصي]". بروايت بخاري و مسلم و ابوداود. در روايت ديگري بهمين معني آمده است:" انما يسافر إلى ثلاثة مساجد: مسجد الكعبة ومسجدي، ومسجد إيليا". از ابوذر روايت است كه گفتم: اي رسول خدا كدام مسجد نخست در روي زمين بنيان نهاده شد؟ فرمود: مسجدالحرام، گفتم: سپس چه؟ گفت: مسجدالاقصي. گفتم: فاصله بين آنها چقدر است؟ گفت: چهل سال. سپسگفت: بعد از اين دو مسجد، هر جا وقت نمازت فرا رسيد نمازت را بگزارو فضيلت درآن است. چون اين سه مسجد داراي فضيلتي هستندكه درديگر مساجد نيست، شرعاً جايزاست به سوي آنها باربست وكوچيد وآنجا رفت. جابر گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" صلاة في مسجدي أفضل من ألف صلاة فيما سواه.إلا المسجد الحرام. وصلاة في المسجد الحرام أفضل من مائة ألف صلاة فيما سواه [يك نمازدر مسجد من در مدينه ثواب و پاداش بيش از يك هزارنماز در غيرمسجدالحرام را دارد و يك نماز در مسجدالحرام پاداش برابر يكصد هزار نماز در غير آن را دارد]". بروايت احمد با سندي صحيح. انس بن مالكگويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" من صلى في مسجدي أربعين صلاة، لا تفوته صلاة كتبت له براءة من النار، وبراءة من العذاب، وبرئ من النفاق [هركس در مسجد من چهل نمازبگزارد ونمازي ازوي فوت نشود ازآتش دوزخ وعذاب ونفاق تبرئه ميگردد]". بروايت احمد و طبراني با سندي صحيح. و در احاديث آمده استكه فضيلت نماز در بيتالمقدس پنجصد برابر نماز خواندن در ديگر مساجد است، بغير از مسجد مسجدالحرام و مسجدالنبي.
آداب دخول درمسجدالنبي صلي الله عليه و سلم وآداب زيارت روضه شريف 1-مستحب استكه با آرامش ومتانت و پاك و پاكيزه و خوشبوي وارد مسجد رسول شود و جامه نيكووتميزيكه دارد بپوشد وبهنگام دخول پاي راست را جلو اندازد وگويد:" أعوذ بالله العظيم، وبوجهه الكريم، وسلطانه القديم، من الشيطان الرجيم. بسم الله ، اللهم اغفر لي ذنوبي، وافتح لي أبواب رحمتك ". ٢-مستحب استكه نخست بروضه شريف رود و دو ركعت نمازتحيهالمسجد را باكمال ادب و خشوع بگزارد. ٣-پس از فراغت از نماز تحيه المسجد بطرف قبر شريف رفته و پشت بطرف قبله و رو به قبر شريف پيامبر صلي الله عليه و سلم سلامكند وگويد:" : " السلام عليك يا رسول الله.السلام عليك يا نبي الله. السلام عليك يا خيرة خلق الله من خلقه.السلام عليك يا خير خلق الله.السلام عليك يا حبيب الله.السلام عليك يا سيد المرسلين.السلام عليك يا رسول الله رب العالمين.السلام عليك يا قائد الغر المحجلين. أشهد أن لا إله إلا الله، وأشهد أنك عبده ورسوله وأمينه وخيرته من خلقه. وأشهد أنك قد بلغت الرسالة، وأديت الامانة، ونصحت الامة، وجاهدت في الله حق جهاده [درود بر تو اي رسول، اي نبي، اي بهترين آفريدگان خداي، اي برگزيده آفريدگان خدا، اي محبوب خدا، اي پيشواي رسولان، اي رسول رب العالمين، اي پيشوايكسانيكه در درگاه خدا رو سفيدند و اهل نماز و وضويند،گواهي ميدهمكه بجز الله هيچ موجود شايسته عبادت و پرستش نيست وگواهي ميدهمكه تو بنده و رسول و امين و برگزيده خلق او هستي، وگواهي ميدهمكه تو رسالت خويش را تبليغ نمودهاي و امانت خويش را بجا آوردهاي و خيرخواه امت خود بودهاي وآنگونهكه شايسته است درراه خداوندجهاد كردهاي ]". ٤-سپس باندازه يك ذراع بطرف راست به عقب برميگردد و برابوبكر صديق سلام ميكند و باندازه يك ذراع عقب مينشيند و برعمرفاروق سلام ميكند. 5-سپس رو به قبله براي خويش و دوستانش و برادرانش و ديگرمسلمين هركه بخواهد دعاكند، سپس برگردد. 6-نبايد زائربيش ازآنكه خود بشنود صدا را بلندكند و مسئولين بايد مانع از صداي بلند ديگران شوند و با رفق و ملايمت آنان را بازدارند. به ثبوت رسيده استكه عمرخطاب دو مرد را ديدكه در مسجد پيامبر صلي الله عليه و سلم با صداي بلند دعا ميكنند،گفت: اگرميدانستمكه اهل اين شهرهستيد بگونهاي شما را ميزدمكه بدرد آئيد. ٧-بايد ازماليدن چهره وتن به روضه شريف وروضه مبارك وبوسيدن آن پرهيز كنند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم ازآن نهي فرموده است. ابوداود از ابوهريره روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" لا تجعلوا بيوتكم قبورا، ولا تجعلوا قبري عيدا.وصلوا علي فإن صلاتكم تبلغني [گورمرا محل جشنگرفتن وزيارتگاه هميشگي وتردد ورفت وآمد قرار مدهيد، بلكه بر من درود وصلوات بفرستيد، بيگمان درود وصلوات شما به من ميرسد، درهرجا باشيد]". پس شما اي مرديكه برسرگور پيامبر صلي الله عليه و سلم هستي و ايكسيكه در اندلس هستي، هردو بيك اندازه به پيامبر صلي الله عليه و سلم نزديكيد و ميتوانيد با گفتن درود و صلوات بر وي ارادت خود را تقديم حضور ايشان دانند.
كثرت عبادت در روضه مباركه پيامبر صلي الله عليه و سلم مستحب است بخاري از ابوهريره روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" " ما بين بيتي ومنبري روضة من رياض الجنة ، ومنبري على حوضي [فاصله بين خانهام و منبرم باغي از باغهاي بهشت است، يعني آنقدر درآنجا عبادت و طلب علم دنبال ميشود،كه به بهشت شباهت پيدا ميكند و منبر من بر اساس حوضكوثر ميباشد]". = يعني انسان را بدانجاميكشاند. يعني محل نزول رحمت است وكسيكه ملازم آن باشد، بفوز حوضكوثر نايل ميشود.
مستحب است كه به مسجد قبا رفت و در آن نماز گزارد پيامبر صلي الله عليه و سلم همه روزهاي شنبه سواره يا پياده بدانجا ميرفت و درآنجا دو ركعت نماز ميگزارد و مردم را نيزبدانكار ترغيب مينمود و ميگفت:" من تطهر في بيته، ثم أتى مسجد قباء، فصلى فيه صلاة، كان له كأجر عمرة [هركس خود را پاكيزه وتمييزكرد در منزلش سپس به مسجد قبا برود ودرآنجا نمازي بگزارد پاداش يك زيارت عمره را دارد]". بروايت احمد و نسائي و ابن ماجه و حاكمكه آن را صحيح الاسناد دانسته است.
فضائل مدينه بخاري از ابوهريره روايت كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن الايمان ليأرز إلى المدينة كما تأرز الحية إلى جحرها [ايمان و اهل ايمان در مدينه جمع ميشوند، همانگونهكه مارها براي معيشت پراكنده ميشوند و چون احساس ترسكردند به سوراخ خويش برميگردند يعني مدينه هميشه ماواي اهل ايمان است]". طبراني با اسناد نيكو از ابوهريره روايتكرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " المدينة قبة الاسلام، ودار الايمان، وأرض الهجرة، ومثوى الحلال والحرام [مدينه مركزاسلام وهمچون قبه و گنبد اسلام را دربرگرفته است و خانه ايمان و سرزمين اقامتگاه مهاجران و پناهگاه حلال و حرام ميباشد]". عمر خطابگويد: درمدينه نرخ اجناس بالا رفت و مردم به تنگنا افتادند و دچار سختي شدند، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اصبروا، وأبشروا فإني قد باركت على صاعكم ومدكم، وكلوا ولا تنفرقوا، فإن طعام الواحد يكفي الاثنين، وطعام الاثنين يكفي لاربعة، وطعام الاربعة يكفي الخمسة والستة، وإن البركة في الجماعة، من صبر على لاوائها وشدتها، كنت له شفيعا وشهيدا يوم القيامة، ومن خرج عنها، رغبة عما فيها أبدل الله به من هو خير منه فيها، ومن أرادها بسوء أذابه الله كما يذوب الملح في الماء [شكيبا باشيد و بر شما مژده بادكه من از خداي خود خواستهامكه در پيمانههاي شما بركت وافزايش دهد، پس بخوببد وپراكنده مشويد واختلاف وتفرقه راكنار بگذاريد. بيگمان طعام يكنفراز شما براي دو نفركفايت ميكند و طعام دو نفر براي چهارنفروطعام چهارنفرتان براي پنج وشش نفركفايت ميكند وبدانيدكه بركت و فزوني نعمت با جماعت است وهرچه متحدترو پيوستهترومجتمعترباشيد بركت بيشتر داريد، هركس بر شدت و سختي آن شكيبا باشد در روز قيامت براي او شفاعت ميكنم و بنفع او شهادت وگواهي خواهم داد و هركس ازآن سختي و مضيقت به تنگ آيد و جزع و فزعكند و ازآن رويگردان وگريزان باشد خداوند كساني بهتراز او را بدانجا ميفرستد و هركس در حق مدينه قصد و نيت بدي و خرابيكند خداوند او را بگدازد همانگونه كه نمك در آب گداخته ميشود]". بروايت بزاربا سند نيكو.
فضيلت مرگ درمدينه طبراني با اسناد حسن از يك زن يتيم ثقفيكه درنزد پيامبر صلي الله عليه و سلم بود روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" من استطاع منكم أن يموت بالمدينة فليمت، فإنه من مات بها كنت له شهيدا، أو شفيعا يوم القيامة [هركس از شما بتواند در مدينه بميرد، همان جا بميرد، زيراكه هركس درآنجا بميرد من درروزرستاخيز برايشگواهي دهم و او را شفاعتكنم. يعني هركس ميتواند تا وقتيكه مرگش فرا ميرسد در آنجا بماند، چنينكند...]". لذا عمر خطاب از خداي خود خواستكه در مدينه بميرد. بخاري از نبد بن اسلم و او از پدرش روايت كرده استكه عمر خطابگفت:" اللهم ارزقني شهادة في سيبلك واجعل موتي في حرم رسولك صلى الله عليه وسلم. [خداوندا شهادت در راهت و مرگ در حرم شريف رسولت را نصيبمگردان]". والحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي محمّد وآله و اصحابه واتباعه الي يوم الدين.
زيرنويسها: [1] -نوویگوید: ولییکه بجایکودک غیر ممیز احرام میبندد، ولی مالی او است مانند پدر و جد و وصی از طرف حاکم، ولی مادرش نمیتواند بجای او احرام ببندد مگر اینکه از جانب حاکم وصی و منصوب باشد و برخیگفتهاند احرام بستن مادر نیز درست است مطلقاً. [2] - فقط قسمتهایی از متنکلی خطبه حجهالوداع در این روایت آمده است. (مترجم) [3] -این مساله دلیل است بر اینکه جمع بین نماز ظهرو عصر در آن روز درآنجا شرعی است و همگی امت بر آن اجماع دارند و در سبب این جمع اختلاف دارند، امام ابوحنیفه و بعضی از یاران امام شافعی میگویند بسبب تمسک و عبادت ویژه حج است و بیشتر یاران شافعی میگویند سبب آن سفر است. [4] - یعنی بگونهای بودکه منـی و عرفات و مزدلفه در طرف راست او و مکه در طرف چپ او واقع شده بود. [5] -برای متن صحیح عربی این حدیث طولانی به شرح صحیح نووی بر مسلم ج 8/170-194مراجعه شود، البته در متنکتاب نیز آمده است. (مترجم). ولی نووی نکات فقهی آن را شرح نموده است. [6] --این اختلاف از اختلاف آنان درباره حج پیامبر « در حجه الوداع ناشی شده است و صحـیح آنستکه حج او بصورت “قران“ بوده است چون با خود "هدی" آورده بود. [7] -در ابن ماجه بجای مسلم: کلمه ملب آمده است. مترجم [8] - حنفیه گویند طهارت شرط نیست بلکه واجب است، اگر آن را مراعات نکرد با قربانی جبران میشود، اگر بدون وضو طوافکرد طواف او درست است ولی بایدگوسفندی قربانیکند و اگر جنب یا قاعده باشد و طوافکند طواف درست و باید شتری یاگاوی قربانیکند و تا زمانیکه در مکه است طواف را مجدداً اعادهکند یعنی پس از پاکی بدن و جامه و بقول آنان طهارت جامه یا بدن از نجاست تنها سنت است. [9] - حنفیه ستر عورت را واجب میدانند، پس اگرکسی برهنه طوافکرد، طواف او صحیح است ولی باید آن را اعادهکند، مگر اینکه از مکه بیرون رفته باشدکه در این صورت باید قربانیکند [10] - برای بیان معنی این حدیث از ابن الاثیر استفاده شده. ج 5/300. مترجم [11] -در متن اصلی روایت یک نوع ابهام و مشخص نبودن مرجع ضمیر به چشم میخورد، با مراجعه به متن اصلی سنن ابیداود ومراجعه بهکتب فقهی و مشورت با استاد برهانالدین حمدی ترجمه فوق بعمل آمد. اینک متن اصلی روایت: ١٨٧٥ حدثنا مخلد بن خالد، ثنا عبدالرزاق، اخبرنا معمر، عن الزهری، عن سالم عن ابن عمر انه اخبر بقول عایشه(رض): " إن الحجر بعضه من البيت ".فقال ابن عمر: والله إني لاظن عائشة إن كانت سمعت هذا من رسول الله صلى الله عليه وسلم، إني لاظن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يترك استلامهما، إلا أنهما ليسا على قواعد البيت، ولا طاف الناس وراء الحجر إلا لذلك.سنن2/176 چاپ بیروت. استاد محمد حامد فقی در تعلیق بر آن، درکتاب تیسیر الوصول ج 1/294 - ٢٩٥گوید: إني لاظن (دوم) جواب ا ن، و معناه ان ابن عمرکان یعلم ترک رسول الله الاستلام (للرکنین الشامیین) و لم یکن یعلم علته فلمااخبرهعبدالله بن محمد بهذا عرف عله ذلک. (مترجم) [12] -حنیفه این دو رکعت را واجب می دانند. [13] -حطیم: عبارت است از حجـرکعبه یا دیوارکعبه یا مابین رکن و چاه زمزم و مقام ابراهیم. بعضی گفتهاند: از مقام ابراهیم تا درکعبه بین رکن حجرالاسود تا درکعبه و تا مقام ابراهیـم را حطیمگویند چون مردم در آنجا انانیت خود را خورد میکنند و بدعا و زاری میپردازند و خود را شکسته و فراموش میکنند. قاموس ماده حطم. [14] -حنفیهگویند: سعی بین صفا و مروه واجب است. نه شرط، پس اگر قبل از طواف سعی را انجام دهد و یا از مروه شروع وبه صفا خاتمه دهد سعی او صحیح است، ولی باید فدیه دهد و خونی بریزد. [15] -روز هشتم ذیالحجه است، آن را «ترویه» مینامند، چون امام مناسک را برای مردم روایت میکنند و یا چون مردم سیراب میشوند درآنروز و در منی جمع میکردند. [16] -قزح محلی است در مزدلفهکه قریش در عصر جاهلی در آنجا توقف میکردند و به عرفات نمیرفتند. جوهریگوید: قزح نامکوهی است در مزدلفه و بیشتر فقها آن را مشعرالحرام میدانند. [17] -جمرات عبارت از سنگهایکوچکی هستندکه بدانها سنگ ریزه پرتاب میشودکه سه تا هستند و در منی میباشند: 1-جمره عقبه،کسیکه از مکه به منی وارد میشود در طرف چپ اوقرار میگیرد 2-جمره وسطی،77/116 متر با جمره عقبه فاصله دارد. ٣-جمره صغری،که درکنار مسجد خیف و4/156 متر با جمره وسطی فاصله دارد. [18] -ازشرح ارشاد الساری ج 3/237 برمیآیدکه مراد ازمساء بعدازظهر تا غروب است نه شب. اگرچه لغتاً مساء بعد اززوال تا غروب وشب را نیزشاملمیشود. (مترجم) [19] -در قاموس آمده است: شتریکه پا به سن شش سالگی نهاده وگوسفند وگاویکه پا به سه سالگی نهاده شده “ثنی"، نامیده میشود. (مترجم) [20] -نحر ذبح مخصوص شتر است، بدینگونهکه شتر را بحال ایستاده نگه داشته وکارد را در بالای سینه به حلقوم آن فرو میکنند. (مترجم)
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|