|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>غزوه بنی قینقاع
شماره مقاله : 3031 تعداد مشاهده : 326 تاریخ افزودن مقاله : 6/6/1389
|
غزوه بنی قینقاع: زهری میگوید: این غزوه در سال دوم هجری اتفاق افتاد و واقدی و ابن سعد بر این عقیدهاند كه در نیمه شوال سال دوم هجری اتفاق افتاده است.[1] اكثر نویسندگان مغازی و سیرت تاریخ وقوع این غزوه را بعد از جنگ بدر ذکر نمودهاند؛ زیرا یهود بنی قینقاع به معاهده ای كه با پیامبر بسته بودند و به تعهداتی كه در آن معاهده قید شده بود، پایبند نماندند و در برابر مسلمانان موضع خصمانه گرفتند و با پیروزی مسلمانان در بدر، آنان دشمنی و عداوتشان را آشكار نمودند.[2] رسول خدا صلی الله علیه و سلم براساس عهد و پیمانی که با آنان بسته بود، آنان را در بازار مدینه جمع كرد و به نصیحت آنان پرداخت و آنان را به اسلام فراخواند و آنان را از اینكه مبادا با سرنوشتی مشابه سرنوشت قریش دچار شوند، بیم داد. اما آنان سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را نادیده انگاشتند و با كمال گستاخی به رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفتند: ای محمد از اینكه چند نفر انسان بی تجربة قریش را كشتهای، مغرور نباش؛ چراکه هنوز با افرادی همانند ما روبرو نشدهای[3]! و اگر با ما روبرو شوی، آن گاه خواهی فهمید كه با چه كسانی روبرو شدهای. بدین ترتیب بحران، اوج میگرفت؛ زیرا پاسخ یهودیان بیانگر روح دشمنی، مبارزه طلبی، خود خواهی و آمادگی برای جنگ بود. خداوند در این باره میفرماید: { قُلْ لِلَّذِینَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)قَدْ كَانَ لَكُمْ آیةٌ فِی فِئَتَینِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ یرَوْنَهُمْ مِثْلَیهِمْ رَأْی الْعَینِ وَاللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ (١٣) }(آل عمران، 12 – 13) «به كفار بگو! مغلوب خواهید شد و به سوی جهنم رهسپار خواهید گردید. برای شما نشانهای در درگیری آن دو گروه كه یكی در راه خدا جنگید و دیگری كافر بود، وجود دارد. آنها در میدان، مسلمانان را دو برابر مشاهده كردند و خداوند با نصرت خویش، كسی را که بخواهد، تأیید مینماید. در این واقعه برای اهل خرد درس عبرت است.» الف - انگیزههای اصلی غزوة بنی قینقاع: با پیروزی مسلمانان در بدر و هشدار رسول خدا صلی الله علیه و سلم به یهودیان، بنیقینقاع به فكر شكستن تعهدات خود با پیامبر و در صدد یورش بر مسلمانان در فرصت مناسب بر آمدند. تا اینكه روزی با زنی بدوی و مسلمان كه كالایی جهت فروش به بازار قینقاع عرضه نموده بود، بیحرمتی كردند. آن زن در كنار مغازه فردی از یهود كه جواهر فروش بود، نشسته بود. چند نفر از شیادان یهود آنجا نشسته بودند و برای آن زن ایجاد مزاحمت میكردند. وقتی او میخواست بلند بشود، آن جواهر فروش، گوشه لباس او را كشید و قسمتی از بدن آن زن ظاهر گردید و یهودیان به تمسخر آن زن پرداختند. در آن اثناء، مرد مسلمانی كه از آنجا میگذشت، بر آن جواهر فروش حمله كرد و او را به هلاكت رساند. یهودیانی که شاهد این ماجرا بودند، بر آن مسلمان حمله كردند و او را به شهادت رساندند و بدین صورت مسلمانان ویهودیان بنی قینقاع وارد نبرد شدیدی شدند.[4] رسول خدا صلی الله علیه و سلم با اطلاع از این ماجرا، در پانزدهم شوال سال دوم هجری در رأس سپاهی مرکب از مهاجران و انصار به سوی یهود بنی قینقاع رهسپار گردید. در آن روز، پرچم مسلمانان بدست حمزه بن عبدالمطلب رضی الله عنه بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز ابولبابه، بشیر، بن عبدالمنذر عمری را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب نمود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم قبل حركت به سوی آنها براساس دستور خداوند، آنها را از لغو عهدی كه بسته بودند، با خبر ساخت؛ چنانكه خداوند میفرماید: { وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخَائِنِینَ (٥٨) }(انفال، 58) «اگر از قومی بیم خیانت داری، مانند آنها پیمانشان را لغو گردان. بیگمان خداوند خیانتكاران را دوست ندارد.» ب - محاصره بنی قینقاع: یهودیان با اطلاع از این موضوع كه رسول خدا قصد حمله به آنان را دارد، وارد قلعههای خود شدند. رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنان را به مدت پانزده شبانه روز در قلعههایشان محاصره نمود. تا اینكه خداوند متعال در دلهایشان رعب و وحشت ایجاد كرد و سرانجام تسلیم خواسته رسول خدا گردیدند. و بدین صورت ملتی كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم را تهدید میكردند و ادعا مینمودند كه از نظر توان رزمی با مشركان مكه متفاوت هستند، با ذلت و خواری به داوری پیامبر گردن نهادند[5]. رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستور داد تا شانههایشان بسته شود و منذر بن قدامة سلمی اوسی را بر آنها گماشت.[6] ج - سرنوشت یهود بنی قینقاع: ابن سلول، سردستة منافقان تلاش نمود تا شانههای همپیمانان خود را باز نماید و به منذر گفت: شانههای آنها را باز كن، اما منذر نپذیرفت و گفت: آیا میخواهید شانههای افرادی را باز نمائید كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم شانههایشان را بسته است؟ به خدا سوگند! هركس شانههای آنها را باز نماید، گردنش را خواهم زد. عبدالله بن ابی بن سلول، بعد از شنیدن جواب منفی منذر، شفاعت آنان را از رسول خدا صلی الله علیه و سلم خواستار شد و گفت: ای محمد! نسبت به هم پیمانانم احسان كن! رسول خدا صلی الله علیه و سلم به درخواست او توجه ننمود. عبدالله دوبار تكرار كرد و به لباسهای رسول خدا چسبید و خواستهاش را تكرار نمود. آنحضرت صلی الله علیه و سلم خشمگین شد و چهرة مباركاش تغییر نمود و فرمود: لباسم را رها كن! ابن سلول گفت: به خدا سوگند! تا با گذشت از آنان بر من احسان نكنی، لباسهایت را رها نمیكنم. آیا میخواهی تمام آنها را در یك صبحدم گردن بزنی، من به این افراد نیاز دارم.[7] آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنان را معاف كرد و فرمود: از اینجا بروید. مسلمانان، اموال یهودیان را به غنیمت گرفتند و مسئولیت جمع آوری و كنترل اموالشان به محمد بن مسلمه رضی الله عنه سپرده شد.[8] سعی و تلاش و وساطت عبدالله بن ابی مبنی بر جلوگیری از جلای وطن یهودیان بنیقینقاع نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بینتیجه ماند و توسط فردی به نام عُویم بن ساعده انصاری از در خانه رسول خدا صلی الله علیه و سلم رانده شد.[9] روایت فوق؛ یعنی، برخورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با عبدالله بن سلول بیانگر فقه سیاسی رسول خدا صلی الله علیه و سلم است؛ چراكه درخواست وی را پذیرفت تا قلب این سردار منافق را رام كند و زمینة هدایتش را فرهم نماید؛ هنچنین مدارا با عبدالله بن ابی، بیانگر فراست، دورنگری و سیاست رسول خدا صلی الله علیه و سلم است كه هیچ گاه نخواست شخصاً در مقابل این منافق بایستد و او را تنبیه نماید؛ زیرا او دارای نفوذی قوی در میان بعضی از انصار تازه مسلمان بود. بنابراین، رسول خدا صلی الله علیه و سلم با عبدالله بن ابی مدارا میكرد تا اینكه همگان به نفاق وی پی بردند و حتی تصمیم به قتل او گرفتند.[10] د - ابراز برائت عباده بن صامت از منافقان: زمانی كه بنیقینقاع، تعهدشان را با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شكستند، عباده بن صامت كه یكی از همپیمانان بنی قینقاع بود و با آنان مانند ابن ابی، رابطه حسنه داشت، خود را به رسول خدا رسانید و از ارتباط و تعهد با یهود اظهار برائت نمود و گفت: ای رسول خدا! من، خدا و رسول و مؤمنان را به دوستی انتخاب نمودم و از تعهد و دوستی با این كفار به بارگاه الهی اظهار برائت مینمایم.[11] اظهار این دیدگاه از جانب عباده بن صامت موجب گردید که آن حضرت، ماموریت اخراج بنیقینقاع را به او واگذار نماید. بنیقینقاع خطاب به عباده گفتند: شما چرا با ما چنین رفتار مینمایی؟ (عباده) گفت: از زمانی كه شما با پیامبر به جنگ برخواستید، من تعهدم را با شما شكستم. عبدالله بن ابی به عباده گفت: از انصاف به دور است که با همپیمانان خود قطع رابطه نمایی؛ سپس مواردی از خدمات آنها را ذكر نمود. عباده گفت: ای اباحباب قلبها متغیر گردیده است و اسلام، تعهدات قبلی را از بین برده است و تو نیز به چیزی متمسك شدهای، كه خیانتش به زودی آشكار خواهد شد. آن گاه بنیقینقاع به رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفتند: ما باید بدهی خودمان را از بین مردم جمعآوری نماییم. پیامبر فرمود: قرضهایتان را سریع و با تخفیف بگیرید، امّا عباده اخراج آنان را آغاز كرد. آنها از او، مهلت خواستند، اما عباده نپذیرفت و گفت: فقط سه روز فرصت دارید و اگر این امر دستور رسول خدا صلی الله علیه و سلم نمیبود، من هیچ فرصتی به شما نمیدادم. بعد از گذشت سه روز عباده آنها را به سوی شام حركت داد و میگفت: هر چه دور تر بروید بهتر است، تا اینكه به موضع الذباب رسیدند و آنها از آنجا خود را به منطقهای به نام اذرعات رساندند[12] این گونه بنیقینقاع كه از نظر ساز و برگ نظامی قویترین طایفه یهودیان محسوب میگردید، با ذلت و خواری تمام در حالی كه سلاح و دارایی آنان به غنیمت مسلمانان در آمده بود، از مدینه اخراج شدند. از آن تاریخ به بعد تا مدتی سایر قبایل یهودی، به سكوت و آرامش روی آوردند و ترس و وحشت بر آنها بر آنان چیره گشت و قدرت و شوکت آنان از بین رفت.[13] س - آیاتی كه در مورد ارتباط عبدالله بن ابی با یهود و برائت عبادة بن صامت نازل گردید: { یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (٥١)فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یسَارِعُونَ فِیهِمْ یقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یأْتِی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ (٥٢)وَیقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَهَؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ (٥٣)یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (٥٤)إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (٥٥)وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (٥٦) }(مائده، 56-51) «ای مؤمنین! یهود و نصارا را به عنوان دوست انتخاب ننمائید. آنها برخی دوست برخی دیگرند. هر كسی از شما آنها را دوست بدارد، او از آنهاست. خداوند، ملت ستمگر را هدایت نمیگرداند. مشاهده مینمایی كسانی را كه در قلبشان بیماری است. میشتابند به سوی یهود و نصارا. میگویند: میترسیم مبادا شكست نصیبمان شود. چه بسا امید است كه خداوند، فتح را بیاورد یا وضعیتی را از جانب خود آن گاه است كه آنها به خاطر آنچه در دل داشتند، پشیمان میشوند. مؤمنان میگویند: آیا اینها آن كسانی هستند كه با شدت وحدت میگفتند: ما با شما هستیم. اعمالشان نابود گشت و زیانكار گردیدند. ای مؤمنین، هر كسی از شما از دینش برگردد، زود است كه خداوند، قومی را بیاورد كه خداوند آنها را و آنها خداوند را دوست دارند. نسبت به مؤمنان نرم و در برابر كفار سخت هستند. در راه خدا، جهاد میكنند و از ملامت هیچ ملامتكنندهای نمیترسند. این است فضل خدا كه به هر كس بخواهد، میدهد و خداوند دارای فضل فراوان و آگاه است. تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانی یاور شما هستند كه خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای میآورند و زكات اموال را میدهند. هر كس، خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی بپذیرد، از حزب الله است و حزب الله بدون تردید پیروز است.» عقیدة ابن عطیه در رابطه با این آیات این است که: با به اتمام رسیدن غزوة بدر و برملا شدن خیانت بنی قنیقاع، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تصمیم كشتن بنیقینقاع را گرفت. عبدالله بن ابی كه همپیمان آنها بود، به دفاع از آنها برخاست و عباده بن صامت نیز که نزد یهودیان از موقعیتی ممتاز مانند موقعیت ابن سلول بر خوردار بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به خدا سوگند، من از دوستی و تعهد خود با یهود تبری میجویم و جز با خدا و رسول او با كسی دیگر پیمان دوستی ندارم، ولی عبدالله بن ابی گفت: من از دوستی و تعهد خود با یهود دستبردار نیستم؛ چراکه من در شرایط سخت به آنها نیاز دارم.[14] یقیناً تفاوت بین ابن سلول كه در نفاق غوطه ور بود و عبادة بن صامت كه بر اساس برنامه نبوی تربیت شده بود، واضح است؛ او از قلبی پاك و ایمانی قوی و عقلی سالم برخوردار بود، به گونهای كه آثار تعصب جاهلی و خواهشات نفسانی در درون او جایی نداشت و مصلحت اسلام را بر هر مصلحتی مقدم میداشت. بنابراین، عباده الگوی خوبی برای هر مسلمان صادق و مخلص و معتقدی است.[15]
[1]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 299. [2]- موسوعة نظرة النعیم، ج 1، ص 269. [3]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 276. [4]- سیرة ابن هشام، ج 3، ص 54. [5]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 144. [6]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 280. [7]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 281. [8]- همان. [9]- التاریخ الإسلامی، حمیدی، ج 5، ص 30. [10]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 148. [11]- الیهود فی السنة المطهرة، ج 1، ص 282 – 283. [12]- همان، ج 1، ص 284 – 285. [13]- الصراع مع الیهود، ابی فارس، ج 1، ص 149. [14]- المحرر الوجیز، ابن عطیه، ج 1، ص 477 – 478. [15]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 32.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|