|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>کفر
شماره مقاله : 2837 تعداد مشاهده : 618 تاریخ افزودن مقاله : 29/5/1389
|
سخن در مورد حقيقت کفر و انواع آن به درازا مي کشد امّا من مختصراً در اثناي نکات زير آن را توضيح خواهم داد : اوّل : اهميت شناخت کفر، و شناخت انواع آن : عبارات کتاب و سنّت بر اين دلالت دارند که ايمان درست و مقبول نيست مگر به دو چيز ، و آن دو عبارتند از: معني شهادت ( لا اله الّا الله ) و اين به معني تسليم شدن يکتا پرستانه براي خدا ، و برائت از کفر و شرک با انواع آن . براي هيچ کس ممکن نيست که از چيزي برائت کند امّا آن چيز را نشناسد و برايش روشن نشده باشد ، از اينجا معلوم مي شود که ياد گرفتن توحيد براي عمل کردن به آن و شناخت کفر و شرک براي دوري کردن از آن ضروري هستند . دوّم : تعريف کفر الکفر: در لغت به معني مخفي کردن و پوشاندن چيزي است و امّا در اصطلاح شرع عبارت است از : " ايمان به خدا و پيغمبر نداشتن ، بدون تفاوت در اينکه اين عدم ايمان همراه با تکذيب باشد ، يا همراه شکّ و گمان ، و يا روي گرداندن از آن به علت حسادت و تکبّر و يا تبعيت از آرزوهايي که مانع تبعيت از رسالت مي شوند ، پس کفر صفت کسي است که چيزي را از آنچه خداوند واجب نموده و به او تبليغ شده است انکار کند ، بدون هيچ تفاوتي در اينکه انکارش با قلب باشد نه با زبان ، و يا با زبان باشد نه با قلب ، و يا با هر دو ، يا کاري انجام دهد که نصّ صريحي بر خارج شدن انجام دهنده آن کار از اسلام آمده باشد ، { به مجموعه فتاواي شيخ الإسلام ابن تيميه 12/ 335 و الإحکام في اصول الأحکام ابن حزم 1/ 45 مراجعه شود } . ابن حزم در کتاب الفصل مي گويد : " بلکه انکار چيزي که – باوجود دليل قاطع – جز با تصديق آن ايمان حاصل نمي شود کفر است ، و نيز تلفظ کردن هر آنچه که تلفظ کردنش با دليل ثابت شده که کفر است کفر است ، و انجام دادن عملي که دليل بر کفر بودن آن وجود دارد کفر است " . سوّم : انواع کفرهاي بزرگ که از دين خارج کننده هستند : علما کفر را به چند نوع تقسيم کرده اند که شامل انواع و صورتهاي مختلف شرک مي باشد ، بدين صورت : 1) کفر انکار و تکذيب : اين کفر بعضي موقع توسط تکذيب با قلب صورت مي پذيرد – چنانکه ابن القيم مي گويد اين نوع از کفر کم است – و بعضي موقع توسط زبان و اعضاء جسم و آن به وسيله کتمان حق و ظاهراً اطاعت نکردن از آن با آنکه آن را مي داند و قلباً برآن آگاهي داشته باشد ، مانند : کفر يهود نسبت به پيغمبر (صلي الله عليه و سلّم ) خداوند مي فرمايد : ( فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ ) از آيه 89/ البقره يعني : همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد انكارش كردند . و همچنين مي فرمايد : ( وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ) از آيه 146/ البقره يعني : و مسلما گروهى از ايشان حقيقت را نهفته مىدارند و خودشان [هم] مىدانند . و اين بدينصورت است که تکذيب تحقق نمي يابد مگر از جانب کسي که حق را مي داند و آن را ردّ مي کند ، به همين دليل است که خداوند انکار کردن کفار نسبت به پيغمبر ( صلي الله عليه و سلّم ) را به صورت حقيقي و دروني نفي مي کند بلکه مي فرمايد انکار آنها تنها با زبان بوده است ؛ خداوند مي فرمايد : ( فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ ) از آيه 33/الانعام يعني : در واقع آنان تو را تكذيب نمىكنند ولى ستمكاران آيات خدا را انكار مىكنند ، و در مورد فرعون و قومش مي فرمايد : ( وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ) از آيه 14/ النمل يعني : و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند . و کفر حلال کردن نيز به اين نوع از کفر ارتباط دارد ، و آن بدين صورت است که : چيزي را که شرعاً حرمتش معلوم باشد حلال بداند در واقع رسول الله ( صلي الله عليه و سلّم ) را در آنچه آورده است تکذيب مي کند . 2 ) کفر روي گرداندن و استکبار : مانند کفر شيطان ، چون خداوند مي فرمايد : ( إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ) از آيه 34/ البقره يعني : بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد . و بازخداوند مي فرمايد : ( وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ ) 47/ النور يعني : و مىگويند به خدا و پيامبر [او] گرويديم و اطاعت كرديم آنگاه دستهاى از ايشان پس از اين [اقرار] روى برمىگردانند و آنان مؤمن نيستند . خداوند ايمان را از کساني که عملاً روي گردان هستند نفي مي کند ، اگر چه با زبان اقرار کند . پس روشن شد که کفر اعراض عبارت است از : تر ک کردن حق ، نه آن را مي آموزد و نه به آن عمل مي کند ، بدون هيچگونه تفاوتي در اينکه آن حق عمل باشد ، يا قول و يا عقيده . خداوند مي فرمايد : ( وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ) از آيه 3/ الاحقاف يعني : و كسانى كه كافر شدهاند از آنچه هشدار داده شدهاند رويگردانند . پس کسي که از آنچه پيغمبر آورده است روي بگرداند مانند کسي که قولاً بگويد : " از او پيروي نمي کنم " و يا عملاً مانند کسي که از شنيدن حق فرار کند و يا روي بر گرداند و يا انگشتش را داخل گوشش کند ، و يا اينکه حق را شنيده باشد امّا قلباً از آن روي گردان باشد ، و يا با اعضاي بدنش آن را انجام ندهد در واقع کافر شده است از نوع کفر روي گرداندن ( اعراض ) . 3 ) کفر نفاق : و اين نوع کفر با عدم تصديق قلبي و عمل نکردن بدان تحقق مي يابد ، با اينکه ظاهراً به خاطر ريا و به مردم نشان دادن فرمانبردار است مانند : کفر ابن سلول و بقيه منافقيني که خداوند در موردشان مي فرمايد : ( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ... ) آيات 8 – 20 يعني : و برخى از مردم مىگويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم ولى گروندگان [راستين] نيستند ، با خدا و مؤمنان نيرنگ مىبازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند و نمىفهمند ... 4 ) کفر شکّ و گمان : و اين عبارت است از دو دلي در پيروي کردن از حق ، و يا مشکوک بودن از حق بودن حقّ ، چون آنچه مطلوب است يقين است نسبت به حق بودن آنچه که رسول الله ( صلي الله عليه و سلّم ) آورده است بدون هيچ شک و ترديدي ، پس کسي که جايز بداند چيزي را که رسول الله ( صلي الله عليه و سلّم ) آورده است حق نباشد کافر شده است از نوع کفر شک و گمان ، چنانکه خداوند مي فرمايد : ( وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا . وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا . قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا . لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا ) آيات 35- 38/ الکهف . يعني : و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمىكنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد . و گمان نمىكنم كه رستاخيز بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از اين را در بازگشتخواهم يافت . رفيقش در حالى كه با او گفت و گو مىكرد به او گفت آيا به آن كسى كه تو را از خاك سپس از نطفه آفريد آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد كافر شدى . اما من [مىگويم] اوستخدا پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىسازم . آنچه را که گذشت خلاصه کرده و مي گوييم : در واقع کفر – که ضد ايمان است – بعضي موقع با تکذيب قلب تحقق مي يابد ، و اين إلغاء کننده قول قلب يعني تصديق آن ميباشد ، و بعضي موقع کفر عمل قلب است مانند : بغض از خدا و يا آيات او و يا پيغمبرش ( صلي الله عليه و سلّم) و اين إلغاء کننده حبّ ايماني است که مهمترين و تأکيد شده ترين اعمال قلب است . چنانکه کفر بعضي موقع قول ظاهري است مانند : دشنام دادن به خداوند ، و بعضي موقع عمل ظاهري است مانند : سجده بردن براي بت ، و ذبح کردن حيوان براي غير خدا ، همچنانکه ايمان با قلب و زبان و اعضاي بدن متحقق مي شود کفر نيز با قلب و زبان و اعضا متحقق مي شود . از خداوند مي خواهيم که ما را از کفر و شاخه هايش پناه دهد ، و ما را با زينت ايمان آراسته نمايد و ما را ازهدايت دهنده گان هدايت شده قرار دهد آمين . و خدا از همه داناتر است. به ( أعلام السنة المنشورة 177 ) و ( نواقض الإيمان القولية والعملية اؤ شيخ عبد العزيز آل عبد اللطيف 36 – 46 ) و ( ضوابط التكفير اؤ شيخ عبد الله القرني 183 – 196 ) مراجعه شود. شيخ محمد صالح المنجد
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت IslamPP.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|