|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابومحمد عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمی
شماره مقاله : 2795 تعداد مشاهده : 294 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389
|
ابومحمد، عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمی او، عبیدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب هاشمی، پسرعموی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است.[1] مادرش، امفضل لبابهی کبری بنت حارث بن حزن بن بجیر الهزم بن رویبه بن عبدالله بن هلال بن عامر بن صعصعه میباشد.[2] او، چند برادر داشت که عبارتند از: عبدالله، کثیر، فضل، قثم، معبد، و تمام.[3] 1ـ زنان و فرزندان عبیدالله رضی الله عنه عبیدالله بن عباس رضی الله عنه ، فرزندی به نام محمد داشت و کنیهاش ابومحمد، برگرفته از نام همین فرزندش بود. مادر محمد، فرعه[4] بنت قطن بن حارث بن حزن بن بجیر بن هزم بن هلال بن عامر بود. عباس،[5] نام یکی دیگر از فرزندان عبیدالله بن عباس رضی الله عنه است.. عالیه، نام یکی از دختران عبیدالله میباشد که در ازدواج علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب درآمد و از علی بن عبدالله، صاحب فرزندی به نام محمد شد و در نسل وی، خلافت بنیعباس شکل گرفت. میمونه، دختر دیگر عبیدالله میباشد. و مادر اینها، بانویی به نام عائشه بنت عبدالله از قبیلهی مذجح بود.[6] لبابه و اممحمد از خانمی به نام عمره بنت عریب حمیری زاده شدند.[7] عبدالرحمن و قثم نیز از امحکیم بنت قارظ بن خالد کنانی به دنیا آمدند.[8] از دیگر فرزندان عبیدالله، میتوان عبدالله، جعفر، امکلثوم، امعباس و عمره را نام برد که از یکی از کنیزان عبیدالله، زاده شدند.[9] 2ـ سن و سال عبیدالله رضی الله عنه و دیدارش با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم عبیدالله بن عباس رضی الله عنه ، یک سال از برادرش عبدالله بن عباس رضی الله عنه کوچکتر بود.[10] وی، هنگام رحلت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، دوازده سال داشت. بنابراین رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را دید و از ایشان، حدیث شنید.[11] در سنن نسائی رحمهالله، حدیثی آمده که عبیدالله بن عباس رضی الله عنه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، روایت نموده است. در این روایت آمده است: غمیصاء یا رمیصاء نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و از شوهرش شکایت کرد که نمیتواند با او نزدیکی نماید. دیری نگذشت که شوهرش آمد و گفت: ای رسولخدا! او دروغ میگوید. من، توان این کار را دارم، اما او، خواهان شوهر اولش میباشد. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (لیسَ ذلک تَذُوقِی عُسَیلَتَه)[12] یعنی: «تا زمانی که از او لذت نبردهای (با یکدیگر همبستر نشدهاید) این کار، ممکن نیست». امام احمد رحمهالله نیز روایتی از طریق هشیم با همان اسناد روایت پیشین، نقل نموده که راویان آن، ثقه و مورد اعتمادند. البته در این روایت، تصریح نشده که عبیدالله رضی الله عنه شخصاً آنجا حضور داشته است.[13] هیثمی نیز در المجمع،[14] بهطور مختصر از عبیدالله و فضل بن عباس، روایت نموده و گفته است: این روایت را ابویعلی، نقل نموده و صحیح است.[15] ذهبی، روایت نسائی را مرسل دانسته است.[16] کسانی که از عبیدالله رضی الله عنه ، روایت کردهاند، عبارتند از: پسرش عبدالله، عطاء، ابنسیرین، و سلیمان بن یسار و…. وی، شخصِ شریف، بزرگوار، بخشنده و قابل ستایشی بود.[17] رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، میان عبدالله، عبیدالله و کثیر فرزندان عباس رضی الله عنهم ، مسابقه میگذاشت: عبدالله بن حارث رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، عبدالله، عبیدالله و کثیر، فرزندان عباس رضی الله عنه را در یک ردیف قرار میداد و سپس میفرمود: هر کس، زودتر به من برسد، فلان جایزه را خواهد داشت. بچهها، به سمت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با یکدیگر مسابقه میدادند و در آغوش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و بر پشت ایشان، قرار میگرفتند. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آنان را میبوسید و آنها را در آغوش میگرفت.[18] عباس رضی الله عنه ، عبیدالله را بیش از قثم دوست داشت: عبدالله بن جعفر رضی الله عنه میگوید: من، قثم و عبیدالله بن عباس در دوران کودکی، مشغول بازی بودیم که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، سوار بر مرکب، ازآنجا گذشت و فرمود: «این را برایم بالا بگذارید» و آنگاه مرا جلوی خویش سوار کرد. دربارهی قثم نیز فرمود: این را برایم بالا بگیرید و سپس او را پشت سر خویش نشاند. گوید: عبیدالله، برای عباس از قثم محبوبتر بود، اما شرم رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از عمویش، مانع از آن نشد که قثم را سوار کند و عبیدالله را بگذارد و سوارش نکند.[19] عبیدالله رضی الله عنه ، کارگزار امیرمؤمنان علی رضی الله عنه در یمن: امیر مؤمنان علی بن ابیطالب رضی الله عنه ، عبیدالله بن عباس رضی الله عنه را بر یمن گماشت و او را امیر حج قرار داد. چنانچه سالهای سی و شش و سی وهفت هجری، عبیدالله رضی الله عنه ، امیر حج بود و در سال بعد، یعنی سال سی و هشت هجری نیز از سوی علی رضی الله عنه به عنوان امیر حج، تعیین شد؛ در آن سال، معاویه رضی الله عنه یزید بن شجرهی رهاوی را برای اقامهی حج، فرستاده بود. بدین ترتیب عبیدالله و یزید بن شجره، هر دو، به عنوان امیر تعیین شدند و چون با هم دیدار کردند، هر یک از آنان، از دیگری خواستار پذیرش امارت خویش بود. بنابراین در این زمینه به توافق نرسیدند و قرار بر آن شد که شیبه بن عثمان، برای مردم امامت دهد. البته دربارهی این گزارش تاریخی، میان سیرتنگاران، اختلاف نظر وجود دارد. چنانچه برخی، این گزارش را مربوط به قثم بن عباس دانستهاند. خلیفه بن خیاط میگوید: معاویه رضی الله عنه در سال 40 هجری، بسر بن ارطأة عامری رضی الله عنه را به یمن فرستاد، در حالی که عبیدالله بن عباس رضی الله عنه ، از سوی علی رضی الله عنه ، به عنوان کاردار یمن، گماشته شده بود. وی، تا شهادت علی رضی الله عنه در یمن، به عنوان والی، انجام وظیفه کرد.[20] تحلیلی بر روایت مربوط به کشته شدن دو تن از فرزندان عبیدالله رضی الله عنه به دست بسر بن ارطأة بن ابیارطأة: برخی از تاریخنگاران، نوشتهاند که بسر بن ارطأة بن ابیارطأة، عبدالرحمن و قثم، فرزندان عبیدالله بن عباس رضی الله عنه و نیز تعدادی از یاران علی رضی الله عنه را در یمن به قتل رساند و سپس به شام بازگشت. و چون این خبر به امیر مؤمنان علی رضی الله عنه رسید، جاریه بن قدامهی سعدی را گسیل داشت و جاریه نیز همان کاری را کرد که بُسر کرده بود؛ البته با این تفاوت که جاریه، هواداران عثمان را در یمن کشت.[21] ابنکثیر رحمهالله میگوید: این گزارش تاریخی، نزد سیرتنگاران دارای شهرت است، ولی بنده، در مورد صحت و درستی این خبر، دیدگاه دیگری دارم.[22] بدون تردید در آن دوران هیچیک از افراد بیطرف، حتی در درگیریهای بصره و جنگ صفین، کشته نشد. از اینرو کشته شدن کودکان و افراد بیطرف در زمان صلح، به هیچ عنوان قابل قبول و باورکردنی نیست؛ چراکه چنین رویکردی، با آیین مسلمانان و ارزشهای اخلاقی و دینی آنان، همخوانی ندارد.[23] البته این روایت را ابنسعد از طریق واقدی که متروک است، روایت نموده و طبری، آن را در تاریخ خود از زیاد بکائی از عوانه نقل نموده است.[24] سند این روایت، منقطع میباشد؛ چراکه در جرح عوانه بن حکم، سخنانی گفته شده و ابن عبدالبر در الإستیعاب[25] این داستان را از طریق هشام کلبی از ابیمخنف، آورده است و هر دو، متروکاند. چنانچه بهاتفاق علمای جرح و تعدیل، هشام بن محمد سائب کلبی، جزو شیعیان غالی و گزافکار بوده است. امام احمد رحمهالله میگوید: چه کسی از او روایت میکند؟! من، گمان نمیکنم کسی، از او روایت نماید. دارقطنی رحمهالله میگوید: متروک است.[26] ابنحبان رحمهالله میگوید: جزو شیعیان غالی و گزافکار است.[27] ابنعساکر رحمهالله میگوید: رافضی است و ثقه و قابل اعتماد نمیباشد.[28] ذهبی رحمهالله میگوید: رافضی نسبشناسی است.[29] اما ابومخنف لوط بن یحیی، شخص گمراهی بوده که ابنعدی رحمه الله، او را یکی از راویان اصلی شیعه برشمرده[30] و ابنتیمیه رحمه الله نیز، او را شیعه دانسته و دربارهاش گفته است: متروک دروغگو و کذابی است.[31] تاریخنگار معتبر و قابل اعتماد، خلیفه بن خیاط، ماجرای کشتار هواداران علی رضی الله عنه در یمن یا حجاز به دست بُسر رضی الله عنه را نه در تاریخش[32] آورده و نه در طبقاتش؛[33] بلکه فقط به ذکر گسیل وی از سوی معاویه رضی الله عنه به یمن و حجاز پرداخته است. چنانچه بخاری رحمهالله در التاریخ الکبیر[34] و حاکم رحمه الله، در المستدرک،[35] چنین کردهاند. بنابراین روایت مربوط به کشته شدن دو تن از فرزندان عبیدالله رضی الله عنه به دست بسر بن ارطأة بن ابیارطأة، بیاساس است و هیچ صحتی ندارد. اهل شام، بُسر را جزو کسانی میدانند که از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، حدیث شنیده و او، یکی از کسانی است که عمر بن خطاب رضی الله عنه ، وی را در جریان فتح مصر، به عنوان نیروی کمکی، برای لشکر عمرو بن عاص رضی الله عنه گسیل نمود. البته در این زمینه، میان سیرتنگاران، اختلاف نظر وجود دارد؛ چنانچه برخی، زبیر، عمیر بن وهب، خارجه بن حذافه و بسر بن ارطأة رضی الله عنهم را به عنوان نیروی پشتیبانی عمر فاروق رضی الله عنه برای عمرو رضی الله عنه برشمردهاند؛ ولی بیشتر سیرتنگاران، زبیر، مقداد، عمیر بن وهب و خارجه بن حذافه رضی الله عنهم را به عنوان نیروی کمکی عمر رضی الله عنه به عمرو بن عاص رضی الله عنه ، نام بردهاند. و همین، صحیحتر است. بُسر رضی الله عنه ، دو حدیث از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است: 1ـ (لا تقطع الأیدی فی المغازی)[36] یعنی: «دستها (یعنی دست دزد) در جنگها قطع نمیشود». 2ـ روایتی در زمینهی دعاست که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم میگفت: (اللهم أحسن عاقبتنا فی الأمور کلها و أجرنا من خزی الدنیا و عذاب الآخرة)[37] یعنی: «بارخدایا! فرجام ما را در تمام امور، نیک بگردان و ما را از رسوایی دنیا و عذاب آخرت، پناه بده». با یک پژوهش سالم و بدور از غرض، میتوان به بیاساس بودن ماجرای کشته شدن دو تن از فرزندان عبیدالله رضی الله عنه به دست بسر بن ارطأة بن عامری رضی الله عنه ، پی برد. شعری که در برخی از کتابهای تاریخ و ادبیات، به عائشه بنت عبدالله، مادر دو پسربچهی مذکور نسبت داده شده، هیچ پایه و اساسی ندارد؛ در این شعر آمده است: ها مـن أحسـن بابنـی اللذین همـا کـالدرتین تشـظی عنهمـا الصدف ها مـن أحسـن بابنـی اللذین همـا سمعی و عقلی فقلبی الیوم مختطف حدثت بسرا و ما صدقت ما زعموا من میـلهم و من الإثم الذی اقترفوا أنحـی علـی ودجـی ابنـی مرهفـة مـشحـوذة وکـذاک الإثـم یـقتـرف یعنی: «آی! چه کسی، از دو پسربچهام خبر دارد که همچون مروارید از صدف جدا شدند؟ آی! چه کسی، از دو کودکم که مایهی شنوایی و عقل من بودند، باخبر است؟ به من از بُسر و اینکه آنان را کشته است، خبر دادند، اما من، ارتکاب چنین گناهی را باور نکردم. او، بر رگ گردن پسرانم، شمشیر تیز و بُرنده کشید؛ چنین است که گناه، انجام میشود». در قالب همین روایت بیاساس، نقل شده که عائشه دختر عبدالله، از غم و اندوه کشته شدن پسرانش، دیوانه شد و هر سال، در موسم حج، این شعر را میخواند.[38] بههر حال، کشته شدن دو تن از پسران عبیدالله رضی الله عنه به دست بُسر، صحت ندارد. سخنی از عبیدلله رضی الله عنه دربارهی سخاوت و بخشندگی یکی از بادیهنشینان: باری عبیدالله بن عباس رضی الله عنه به همراه یکی از غلامانش، به سفر رفت؛ در بین راه، خانهی بادیهنشینی را دیدند. عبیدالله رضی الله عنه به غلامش فرمود: ای کاش، امشب را مهمان این خانه میشدیم. عبیدالله رضی الله عنه ، مردی خوشروی و زیبا بود. همینکه بادیهنشین، او را دید، دانست که آدم بزرگی است. از اینرو به همسرش گفت: شخصِ بزرگواری، مهمان ما شده است. و آنگاه عبیدالله را به خانهاش دعوت کرد و از همسرش پرسید: آیا چیزی برای شام میهمانمان داریم؟ پاسخ داد: خیر؛ فقط همین چارپا را داریم که شیرش، مایهی زندگانی دخترت هست. گفت: چارهای جز این نداریم که آن را سر ببریم. آن زن، پرسید: آیا میخواهی با این کار، دخترت، بمیرد؟ آن مرد، در پاسخ همسرش، چنین سرود: یا جارتـی لا توقظی البنیة إن توقیـظها تنتحب علیّـه و تنزع الشفرة من یدیه یعنی: «ای همسرم! دخترکم را بیدار نکن که اگر بیدار شود، زارزار میگرید و دلم میسوزد و باعث میشود که چاقو را کنار بگذارم و از ذبح این حیوان، منصرف شوم». آنگاه گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن، غذایی آمده نمود و آن را برای شام، نزد عبیدالله و همسفرش آورد. عبیدالله، سخنانی را که میان آن بادیهنشین و همسرش، رد و بدل شد، شنید. از اینرو صبح که شد، به غلامش فرمود: آیا چیزی با تو هست؟ پاسخ داد: آری، پانصد دینار از توشهمان، مانده است. فرمود: آن را به این بندهی خدا بده. گفت: سبحانالله! او، برای شما گوسفندی به ارزش پنج درهم ذبح کرد و شما، میخواهید پانصد دینار به او بدهید؟! فرمود: وای بر تو! به خدا سوگند که او، از ما بخشندهتر است؛ چراکه ما، فقط بخشی از دارایی خود را به او میبخشیم، حال آنکه او، در بذل و بخشش، ما را بر جگرگوشهاش ترجیح داد. این خبر، به معاویه رضی الله عنه رسید؛ فرمود: آفرین بر عبیدالله! از چه پُشت نیک و از چه مادر خوبی زاده شده است![39] در روایتی آمده است: عبیدالله، معلم جود و بخشندگی است.[40] میهمانان ناخواندهی عبیدالله رضی الله عنه : شخصی، قصد اذیت کردن و بدنام نمودن عبیدالله بن عباس رضی الله عنه را داشت؛ از اینرو نزد بزرگان مدینه رفت و گفت: عبیدالله بن عباس رضی الله عنه ، شما را برای صرف غذا به خانهی خویش دعوت نموده است. بدین ترتیب در خانهی عبیدالله رضی الله عنه ، انبوهی از مهمانان، جمع شدند؛ عبیدالله رضی الله عنه از موضوع بیخبر بود. از اینرو علت آنهمه شلوغی را جویا شد. گفتند: فرستادهات، پیغامت را به ایشان رسانده که برای صرف غذا، نزدت بیایند. عبیدالله رضی الله عنه به اصل ماجرا پی برد. بنابراین دستور داد درب خانهاش را ببندند و آنگاه کسی را برای خرید میوه از جمله ترنج و موز و نیز عسل به بازار فرستاد؛ همچنین دستور داد که غذای خوبی آماده کنند. میهمانان، هنوز از خوردن میوه، فارغ نشده بودند که غذا را آوردند. عبیدالله رضی الله عنه فرمود: آیا هر آنچه خواستم، موجود است؟ گفتند: آری. فرمود: دیگر نگران آمدن میهمان، نیستم.[41] نیکی عبیدالله رضی الله عنه به زنی مصیبتزده: زنی به همراه دو کودکش، در سالی خشک، وارد بصره شد. سالی بر او نگذشت که پسرانش، مردند. وی، از اندوه آن دو، و دوری از زادگاهش مینالید. به او گفتند: نزد عبیدالله بن عباس رضی الله عنه برو و مشکلت را با او در میان بگذار. وی، نزد عبیدالله رضی الله عنه رفت و گفت: ای پسرعموی رسولخدا! من، هیچ خویشاوندی ندارم که از من، حمایت کند و مرا جای دهد؛ من، در جستجوی کسی بودم که بتوانم به کمکش امیدوار باشم و خواستهام را با او در میان بگذارم. به من گفته شد: نزد تو بیایم. یکی از این کارها را برایم انجام بده: یا به من جایی بده و بار گران غم و اندوه را از من دور کن، یا به من بخشش و احسان نما و یا مرا نزد خانواده ام، باز گردان. عبیدالله رضی الله عنه فرمود: همهی این کارها، برایت انجام میشود.[42] زیبایی، دانش و بخشندگی در خانهی عباس رضی الله عنه است: ابوالعباس احمد طبری مکی مینویسد: گفته میشد: هر کس سراغ زیبایی، فقه و بخشندگی را میگیرد، باید به خانهی عباس رضی الله عنه برود؛ زیبایی را در فضل رضی الله عنه مییابد؛ فقه و دانش را در عبدالله رضی الله عنه و سخاوت و بخشندگی را در عبیدالله رضی الله عنه .[43] خیر دنیا و آخرت، در خانهی عباس رضی الله عنه است: «کسی که خواهان خیر دنیا و آخرت است، باید به خانه ی عباس رضی الله عنه برود». بادیهنشینی، وارد خانهی عباس رضی الله عنه شد. در یک گوشهی خانه، عبدالله بن عباس رضی الله عنه بود که در پاسخ هیچ سؤالی نمیماند و در سوی دیگر خانه، عبیدالله بن عباس رضی الله عنه حضور داشت و از هر کس که وارد میشد، پذیرایی مینمود. بادیهنشین، گفت: «کسی که خیر دنیا و آخرت را میخواهد، باید به خانهی عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه بیاید؛ این یکی، فتوا میدهد و به مردم، فقه و دانش، میآموزد. و آن یکی، به مردم غذا میدهد (و از آنان پذیرایی میکند)».[44] مصعب بن عبدالله میگوید: یکی از علما گفته است: عبدالله رضی الله عنه ، خوانِ علم و دانش را برای مردم، میگستراند و عبیدالله رضی الله عنه ، سفرهی غذا را.[45] و عبیدالله رضی الله عنه تجارت میکرد.[46] روزه گرفتن عبیدالله رضی الله عنه در روز عرفه: از عبدالله بن عباس رضی الله عنه روایت شده که وی، روز عرفه، برادرش عبیدالله رضی الله عنه را به خوردن غذا دعوت کرد. گفت: من، روزه دارم. فرمود: شما، پیشوایانی هستید که دیگران، به شما اقتدا میکنند. من، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که در چنین روزی، ظرف شیری خواست و از آن نوشید.[47] کسب علم و دانش: به عبیدالله بن عباس رضی الله عنه گفته شد: چرا علم و دانش، کسب میکنی؟ فرمود: «برای آنکه وقتی نشاط و نیرو دارم، مایهی لذت و خوشی من باشد و چون خسته و اندوهگین گردم، مایهی آرامش خاطرم باشد».[48] نیکی عبیدالله رضی الله عنه به یک پیرزن و فرزندانش: عبیدالله بن عباس رضی الله عنه از نزدیکی پیرزنی که فرزندانی داشت، عبور نمود. آن پیرزن، عبیدالله و همراهانش را گرامی داشت. عبیدالله رضی الله عنه تصمیم گرفت به آنان، نیکی نماید و به وضعیتشان رسیدگی کند. از اینرو زمانی که نزد عبیدالله رضی الله عنه جمع شدند، عبیدالله رضی الله عنه ، آنان را به خود، نزدیک کرد و گفت: من، به سوی شما و مادرتان، با مقصدی فرستاده نشدهام که برایتان ناخوشایند باشد. گفتند: خُب، پس چه؟ فرمود: میخواهم وضعیتتان را بهبود بخشم و شما را از آشفتگی درآورم. گفتند: چنین کاری کمتر صورت گرفته مگر اینکه درخواستی در کار بوده و یا به دلیل دادن پاداش بوده است. عبیدالله رضی الله عنه فرمود: این کار بهخاطر هیچیک از اینها که گفتید، نیست؛ بلکه امشب را در کنار شما گذراندم و به ذهنم رسید که بخشی از مالم را در راهی صرف کنم که خداوند سبحانه و تعالی دوست دارد. گفتند: اگر ما، زندگی خوش و فراخی داشته و از روزی کفاف برخوردار باشیم، در این صورت، سزاوار چنین بخششی نیستیم. البته اگر بهخاطر دوستی خدا، این کار را میکنی، آن را برای کسی بفرست که از ما، مستحقتر است و چنانچه میخواهی پیش از مطرح شدن درخواستی، چنین کنی، پس این عمل نیکت، درخور سپاس است و نیکیات، پذیرفته. عبیدالله رضی الله عنه دستور داد دههزار درهم و بیست شتر به آنان بدهند و بارهایش را روی تعدادی قاطر و چارپای بارکش دیگر، منتقل نمود و سپس فرمود: در عربها و غیرعربها کسی سراغ ندارم که مانند این پیرزن و این جوانان باشد. پیرزن، به جوانانش گفت: هر یک از شما، شعری در تعریف این مرد شریف بسراید؛ شاید من هم کمکتان کنم؛ فرزند بزرگش، چنین سرود: شهدت علیک بطیب الکلام و طیب الفعال و طیب الخبر یعنی: «گواهی میدهم که تو، از لحاظ سخن، عمل و آگاهی، بهترینی». پسر میانی، چنین سرود: تبرعت بالجود قبـل السؤال فعـال کریـم عظیـم الخطر یعنی: «پیش از آنکه از تو درخواست شود، بذل و بخشش نمودی؛ بهراستی که بخشنده، سخاوتمند و والامقام هستی». کوچکترین فرزند آن پیرزن، این بیت را سرود: و حـق لـمـن کان ذا فـعله بـأن یستـرق رقـاب البـشر یعنی: «کسی که دارای چنین خلق و خویی باشد، حتماً همه را هوادار خویش میگرداند». پیرزن، چنین سرود: فـعـمـرک الـلّه مـن مـاجد و وقـیـت الـردی و الـحدر[49] یعنی: «خداوند، به تو عمر باعزتی عنایت کند و تو را از خفت و خواری، حفظ نماید». وفات عبیدالله رضی الله عنه در مورد سال وفات عبیدالله رضی الله عنه ، اختلاف نظر وجود دارد؛ بخاری[50] و الفسوی،[51] وفات عبیدالله رضی الله عنه را در زمان حکومت معاویه رضی الله عنه دانستهاند.[52] خلیفه بن خیاط[53] و برخی دیگر، بر این باورند که عبیدالله رضی الله عنه ، در سال 58 هجری وفات نموده است. ابوعبید و ابوحسان زیادی گفتهاند: در سال 87 هجری درگذشت.[54] همچنین گفته شده که در دوران یزید، چشم از جهان فرو بست و بیشتر، همین را گفتهاند. وفاتش، در مدینه بود. و نیز گفته شده: در یمن؛ ولی قول نخست، صحیحتر است.[55] در وفات برادران عبیدالله رضی الله عنهم ، برای همهی ما، نکتهی آموزنده و درخور توجهی وجود دارد و آن، اینکه: عبدالله بن عباس رضی الله عنه در طائف دفن شد و معبد رضی الله عنه در آفریقا، به شهادت رسید و قثم رضی الله عنه در سمرقند، به فیض شهادت نایل گردید و عبیدالله رضی الله عنه در مدینه، به خاک سپرده شد؛ حال آنکه همهی اینها از یک پدر و مادر بودند. خدای متعال، میفرماید: { وَما تَدْرِی نَفْسٌ ماذَا تَکسِبُ غَدًا وَما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَموتُ إِنَّ اللَّه عَلِیم خَبِیرٌ (٣٤) } (لقمان:34) «و هیچ کس، نمیداند فردا چه چیزی فراچنگ میآورد و هیچکس نمیداندکه در کدام سرزمین میمیرد. همانا خداوند، آگاه و باخبر است».
[1]- طبقات، تحقيق سلمي (1/214). سير أعلام النبلاء (3/512). [2]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212). [3]- سير أعلام النبلاء (3/513). [4]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212). [5]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212). [6]- طبقات، تحقيق سلمي (1/212). [7]- طبقات، تحقيق سلمي (1/213). [8]- طبقات، تحقيق سلمي (1/213). [9]- نسب قريش، ص31؛ طبقات، تحقيق سلمي (1/214). [10]- الإستيعاب (3/1009). [11]- طبقات، تحقيق سلمي (1/214). [12]- سنن نسائي (6/148)؛ البته در چاپ، نام راوي از عبيدالله به عبدالله تغيير نموده است. [13]- مسند احمد (1/214). [14]- المجمع (4/340). [15]- سير أعلام النبلاء (3/513). [16]- سير أعلام النبلاء (3/513). [17]- سير أعلام النبلاء (3/513). [18]- مسند احمد (1/459)، شمارهي1836. [19]- تاريخ دمشق (39/353)؛ الطبقات، تحقيق سلمي (2/14)، سند اين روايت، حسن است. [20]- الإستيعاب (3/100). [21]- تاريخ طبري (6/55). [22]- البداية و النهاية (7/344). [23]- الإنصاف، دكتر حامد، ص575. [24]- نگا: تاريخ طبري (5/139)؛ طبقات، تحقيق سلمي (1/213). [25]- الإستيعاب (1/89). [26]- المجروحين، از ابن حبان (3/91)؛ تذكرة الحفاظ (1/343). [27]- المجروحين (3/91). [28]- سير أعلام النبلاء (10/102). [29]- تذكرة الحفاظ (1/343). [30]- الكامل في ضعفاء الرجال (6/2110) [31]- منهاج السنة (5/82). [32]- تاريخ خليفه، ص198. [33]- طبقات ابنخياط، ص27. [34]- التاريخ الكبير (2/123). [35]- المستدرك (3/591) [36]- مسند احمد (4/181)؛ اين حديث، حسن است. [37]- مسند احمد (4/181)؛ اين حديث، حسن است. [38]- الإستيعاب (1/89). [39]- أسد الغابة (3/543) [40]- نگا: تاريخ دمشق (29/360). [41]- تاريخ دمشق (39/357). [42]- تاريخ دمشق (39/358). [43]- ذخائر العقبي في مناقب ذويالقربي، ص394. [44]- تاريخ دمشق (39/356). [45]- تاريخ دمشق (39/356). [46]- الإصابة (4/331). [47]- الإصابة (4/331)؛ سندش، صحيح است. [48]- الإصابة (4/332). [49]- الإصابة (4/332)؛ تاريخ دمشق (39/364). [50]- التاريخ الصغير، ص73 [51]- المعرفة و التاريخ (3/322). [52]- تاريخ الإسلام، ص147. [53]- تاريخ خليفه، ص225 [54]- تاريخ الإسلام، ص147 [55]- أسد الغابة (3/544).
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|