|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>اصفهانی نویسنده کتاب الأغانی
شماره مقاله : 2788 تعداد مشاهده : 321 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389
|
اصفهانی، نویسندهی کتاب الأغانی
کتاب الأغانی، اثر اصفهانی، کتابی ادبی، افسانهپرداز، غنایی و طنزپرداز و بیاساس است و اصلاً کتابی معتبر در زمینهی علم، تاریخ و فقه نمیباشد؛ هرچند که نزد برخی از ادیبان و تاریخنگاران، از نام و آوازهای نسبی برخوردار شده است. علمای گذشته، دربارهی ابوالفرج اصفهانی، سخنانی گفتهاند؛ از جمله: خطیب بغدادی رحمهالله میگوید: «ابوالفرج اصفهانی، دروغگوترین مردم بود؛ وی، نوشتههای زیادی میخرید و سپس تمام روایاتش را از این نوشتهها درمیآورد». ابنجوزی رحمهالله میگوید: «…نمیتوان به روایت افرادی چون ابوالفرج اصفهانی اعتماد کرد؛ کتابهایش بر این نکته (که شخص قابل اعتمادی نیست) صحه میگذارند و بیانگر فسق و انحراف او هستند. چنانچه وی، بادهنوشی را ناچیز میشمارد و گاهی به نقل این رویکرد از خودش میپردازد. هر کس، کتاب الأغانی را مورد بررسی قرار دهد، هر زشتی و منکری را در آن بهوضوح میبیند».[1] ذهبی رحمهالله میگوید: «استادمان، تقیالدین احمد بن تیمیه را دیدم که او را ضعیف میدانست و او را در روایاتش متهم مینمود و به رد و انکار منقولات وی میپرداخت».[2] تعدادی از علمای معاصر نیز دربارهی ابوالفرج اصفهانی، اظهار نظر کرده و سخنانی گفتهاند؛ از جمله: استاد شوقی ابوخلیل، ضمن ارزیابی منابع مورد استفادهی فیلیپ حتی در کتابش به نام تاریخ عرب، میگوید: «فیلیپ حتی، به کتاب الأغانی اصفهانی، اعتماد نموده و این، در حالی است که کتاب اصفهانی، کتاب تاریخی معتبری نیست؛ بلکه کتابی ادبی میباشد و این، بدان معنا نیست که هر کتابی که ادبی و در موضوع ادبیات است، نمیتواند مرجع و مأخذ قرار بگیرد. بلکه میتوان به هر کتاب ادبیای که نویسندهاش، مورد اعتماد است و به حفظ امانت در نقل و روایت، شناخته شده، به عنوان یک منبع علمی و پژوهشی اعتماد نمود و آن را معتبر دانست. نویسندهی کتاب الأغانی که فیلیپ حتی، از آن به عنوان یک منبع تاریخی معتبر، استفاده کرده، از لحاظ امانت ادبی و تاریخی، مورد اتهام است. چنانچه در میزان الإعتدال آمده است: اصفهانی، در کتاب الأغانی، مطالب بیاساس و شگفتانگیز را با عباراتی همچون(حدّثنا) و (أخبرنا) آورده است. کسی که کتاب الأغانی را مطالعه نماید، چنین نتیجهگیری مینماید که زندگانی عباسیان، آکنده از لهو و لعب و بادهنوشی و سرگرمی است؛ حال آنکه چنین رویکردی، با خود مؤلف و زندگانی و تصوراتش، همخوانی دارد و بازنگری کتابهای صحیح و معتبر تاریخی، سیمای دیگری از چهرهی عباسیان را به تصویر میکشد که در آن، علم و جهاد و ادبیات، رونق وافری دارد. از اینرو کتاب الأغانی، کتاب تاریخی معتبری نیست».[3] ابوعبیده مشهور بن آلسلمان میگوید: «ناگزیر باید این نکتهی مهم را که برخی از پژوهشگران، آن را دریافتهاند، یادآوری کنم. منظورم، این موضوع است که ابوالفرج، اندیشههای منحرفانهای داشته که تأثیر شایانی در تدوین کتاب الأغانی، نهاده و در این کتاب، نمایان گشته است. دکتر محمد احمد خلفالله در پایان کتابش (ابوالفرج اصفهانی) مینویسد: ما، بدین نتیجه رسیدیم که ابوالفرج، دارای اندیشههای منحرف و نادرستی بوده که باید ضمن ارزیابی نوشتهها و منقولاتش، از آن برحذر بود. چه بسا وی، شخصی فریبکار و گمراهکننده و نیز منحرف و غرضورز بوده که از یکسو اغراض و خواستههای نادرست خویش را در لابلای مطالب و روایات گنجانده و از سوی دیگر، به کتمان حقایق پرداخته است.[4] شاید این پرسش مطرح شود که چرا اینهمه از کتاب الأغانی برحذر میداریم و پیرامون نویسندهاش به بیان این مطالب میپردازیم؟ پاسخ، این است که این کار، دلایل زیادی دارد؛ از جمله: 1ـ کتاب الأغانی، شهرت فراوانی یافته و از آوازهی زیادی برخوردار شده است. 2ـ بسیاری از خودباختگان فکری و غربزدگان، به این کتاب، اعتماد دارند و آن را معتبر میپندارند. 3ـ در این کتاب، مطالبی وجود دارد که در واقع، به نکوهش اسلام و سرزنش صحابه، خلفا و حکام شایسته و عادل میپردازد و به مقام شامخ آنان، بیاحترامی مینماید. 4ـ بسیاری از معاصران، میکوشند تا نوشتههای این کتاب را درست و صحیح جلوه دهند. چنانچه شفیق جبری، در کتابی که به تشویق طه حسین، در زمینهی ارزیابی کتاب الأغانی به نگارش درآورده، چنین رویکردی داشته است. خلاصه اینکه این کتاب، با وجود ارزش ادبیاش، از لحاظ میزان درستی مطالب و روایاتش، جای نقد و بررسی دارد و باید بهدقت مورد ارزیابی قرار بگیرد.[5] استاد ولید اعظمی، در مقدمهی کتابش (السیف الیمانی فی نحر الإصفهانی) مینویسد: «از اینرو به بازنگری کتاب الأغانی پرداختم و به کتابهایی که در زمینهی رجال و راویان اخبار و روایات، به نگارش درآمده، مراجعه نمودم و بدین نتیجه رسیدم که اصفهانی، نویسندهی مورد اعتمادی نیست و نزد علمای باریکبین علم رجال، معتبر و قابل اعتماد نمیباشد. بنده، دو سال کامل از عمرم را به بررسی نوشتهها و سخنان وی و نیز نقد و بررسی اخبار و روایاتش، پرداختم تا آنکه یکایک جملات و عباراتش را مورد نقد و پژوهش قرار دادم و آنها را دریافتم؛ چنانکه گویی نکات ریز و دور از نظر را از متونش همچون شپش از مو کشیدم و در این راستا بهسان مجاهدان مرزبان، شکیبایی ورزیدم و بدین ترتیب آتش کینه و قومگرایی را مشاهده نمودم که در وجودش، همانند آب داغ میجوشید. آنجا بود که پی بردم تیرهای زهرآلود دشمن، ما را هدف گرفته و از هر سو بر ما میبارد. لذا این سخن شاعر را زمزمه کردم که گفته است: لو کان سهماً واحدا لاتقیته و لکنه سهم و ثان و ثالث یعنی: «اگر یک تیر بود، حتماً از آن پروا میکردم، ولی تیرهای متعددی است که یکی پس از دیگری میآید». بنابراین آستین همت بالا زدم تا سخنان هزل و یاوه را از سخنان جدّی، جدا نمایم و سم را از شهد تفکیک کنم.. بدین ترتیب به بررسی اوضاع کسانی مشغول شدم که اصفهانی، از آنان روایت نموده و پیرامون آنان در کتابهای نقد رجال، به کاوش و تحقیق پرداختم و دیدگاههایی را که دربارهی آنها مطرح شده، مطالعه کردم. آنگاه بلا و مصیبت بزرگی دیدم که توسط آن دروغگویان متروک، شکل گرفته بود. سپس از آنها کناره گرفتم و در پی معرفی و شناساندن آنان برآمدم. وانگهی شروع به سرشماری و جمعبندی روایات اصفهانی از یکایک آن راویان نمودم؛ در نتیجه از اعتماد نابجای وی به آنان و نقل حکایات و روایات ایشان و نیز گرفتن مطالب از منابع آلودهی آنان توسط اصفهانی، در هراس افتادم و ناگهان احساس کردم که در وادی دور و وحشتناکی بهسر میبرم؛ گویا وارد غار تاریک و ترسناکی شده بودم. چطور ممکن است راویانی که در زمینهی روایت احادیث نبوی، مرتکب دروغ میشوند، از دروغگویی در پهنهی اقوال و گزارشهای سایر انسانها، دست بکشند و مرتکب دروغ نشوند؟ بویژه آنکه دارای مرامها و باورها و دستهبندیهای مختلفی هستند که هر یک از این مسایل، میتواند مهار آنان را برای تحقق اهداف مرامی و طایفهای به دست گیرد! هرچند کتاب الأغانی، کتابی ادبی، افسانهپرداز، غنایی و طنزپرداز و بیاساس است و اصلاً کتابی معتبر در زمینهی علم، تاریخ و فقه نمیباشد، اما این، بدان معنا نیست که پیرامون دروغها، اراجیف و مطالب ناشایستی که در این کتاب آمده، سکوت نماییم. چراکه اصفهانی، در این کتاب، مطالب بسیاری دربارهی تفسیر، سیرت، فقه و ادبیات، جمعآوری نموده است…. در فصل دوم، مطالب و حکایاتی گنجاندهام که اصفهانی از خاندان نبوی روایت نموده و در واقع، با نقل این روایات بیاساس، به آنان اسائهی ادب نموده و سیرت آن بزرگواران را زیر سؤال برده و شیوهی رفتاری آنها را زشت و کریه جلوه داده و به بیان مطالبی پرداخته که موافق اهداف و خواستههای شوم آلبویه است که بهدروغ، مدعی محبت اهل بیت بودند. بنده، این حکایات را مورد بررسی قرار داده و به شرح هر یک از این اخبار و گزارشها پرداختهام…. اینجانب، فصل چهارم را به اخبار و حکایات پراکندهای اختصاص دادهام که اصفهانی، از طریق آنها بر عقاید و باورهای اسلامی خرده گرفته و به دین ناسزا گفته و جاهلیت را بر اسلام برتر دانسته و مسایلی از قبیل نماز و حج و ایمان به رستاخیز را سبک و ناچیز شمرده و به دفاع از برمکیان و ستایش ایرانیان و عیبجویی از سرآمدان عرب و مسلمان پرداخته است. بنده، این اخبار و حکایات را نیز مورد بررسی قرار داده و هر یک از این اخبار و گزارشها را نقد و تحلیل نمودهام».[6] استاد ولید اعظمی، در پایان میگوید: «بعد از این تحقیق و کاوش گسترده در کتاب الأغانی اصفهانی و بررسی اخبار و حکایات آن و نیز نقد و تحلیل آنها، امیدوارم که خوانندهی گرامی کتابم، به اهداف این شعوبی[7] کینهتوز و بدنهاد، پی ببرد. گفتنی است: بنده از نقل اخبار بسیار زشت و حکایات بینهایت ناشایستی که اصفهانی در الأغانی آورده، چشمپوشی کردهام؛ چراکه چنین حکایاتی را کسی به نگارش درمیآورد که بیشترین بغض و کینه را نسبت به عربها و مسلمانان دارد. چنانچه وی، تحت پوشش ادبیات، قصههای شبانه و افسانههای ادبی، بسیاری از سرآمدان مسلمان را به همجنسبازی و نیز بسیاری از بانوان بزرگوار و پاکدامن را به بدکاری متهم نموده و ویژگیهای ناشایست و اعمال زشتی را به آنان نسبت داده است؛ بهگونهای که گویا غنای ادبی و داستانی، تنها از طریق ناسزاگویی به پیشینیان نیک این امت سرافراز در عرصهی تاریخ و فرهنگ و اخلاق، میسر میباشد و بس!»[8] انور جندی میگوید: «جریان غربگرایی و نیز شبیخون فرهنگی، با محور قرار دادن کتابهای الأغانی و هزار شب، کوشیدهاند تا این دو کتاب را تا حد منابع و مراجعی اساسی و معتبر در به تصویر کشیدن سیمای جامعهی اسلامی بالا ببرند و در این راستا از کاستیها و نواقص موجود در این دو کتاب، چشمپوشی نموده و در این زمینه تجاهل کردهاند. نویسدهی کتاب الأغانی، شعوبی اسلامستیزی است و نویسندهی کتاب هزار شب، نامعلوم میباشد. کتاب الأغانی، کتابی پرُحجم در بیست و یک جلد است که ابوالفرج اصفهانی، آن را برای محافل قصهخوانی و شبنشینیهای حکام و سرگرمی بیکاران شبنشین به نگارش درآورده و هدفی علمی و تاریخی از تألیف این کتاب نداشته است. اصفهانی، خود، با جامعهی اسلامی و عربها، مخالف بود و از لحاظ فکری و میهنی و نیز زیرساختهای ادبی، گرایش شدیدی به دشمنان اسلام داشت و این رویکرد او، جلوهای از جنگ همهجانبهای بود که شعوبیه، بر ضد اسلام و مسلمانان، به راه انداخته بودند تا بلکه از طریق نابود کردن افکار مسلمانان، جامعهی آنان را به نابودی بکشانند. جریان غربگرایی و صاحبان نظریهی نقد ادبی غربی نیز با اشتیاق وافر وارد این عرصه شده و تلاش بسیاری در جهت زنده کردن این کتاب و طرح مطالب آن، نمودهاند تا آن را در پژوهشهای ادبی و به تصویر کشیدن سیمای جامعهی اسلامی، منبع و مرجعی معتبر قرار دهند. دکتر طهحسین، یکی از بارزترین شخصیتهایی است که تلاش بسیاری در این زمینه نموده و بر احیای کتاب الأغانی، پافشاری کرده و با اعتماد به داستانهای این کتاب، به طرح دیدگاهها و قضاوتهای نابجا و بیاساسی پرداخته و بدین سان، مشارکت شایانی در رشد جریان غربگرایی نموده که در دههی سی، به راه افتاده بود».[9] انور جندی میافزاید: «حداقل چیزی که از بررسی اوضاع و احوال اصفهانی مشخص میشود، این است که او، شعوبی و حقهباز و زیادهکار بوده است؛ بسیاری از محققان و پژوهشگران، ثابت نمودهاند که اصفهانی، مورخ و تاریخنگار نبوده و بر این نکته تأکید کردهاند که نمیتوان کتاب الأغانی را یک کتاب تاریخی بهشمار آورد؛ بلکه کتاب مزبور، مجموعهای از داستانهایی است که اصفهانی، آنها را از کتابهای مختلف موجود در بازار آن روز، جمعآوری کرده و قصدش، ثبت و ضبط ادبیات غنایی بوده و این، تنها یک جنبه از ابعاد مختلف جامعهی اسلامی است که آکنده از جنبههای سیاسی، اجتماعی، فقهی و… میباشد. بسیاری از همعصران اصفهانی، به انحراف و کجروی او گواهی دادهاند؛ چنانچه یکی از تاریخنگاران به نام یوسفی، دربارهی اصفهانی، گواهی و شهادتی داده که از دیدگاه علما، منبعی قابل اعتماد در این زمینه میباشد. وی، گفته است: ابوالفرج، دروغگوترین مردم بود؛ وی، نوشتههای زیادی میخرید و سپس تمام روایاتش را از این نوشتهها درمیآورد».[10] صاحب معجمالأدباء دربارهی ابوالفرج اصفهانی میگوید: «وضعیت او در زمینهی بادهنوشی و هوسبازی و توصیف زنان، همچون اوضاع و احوال شاعران و ادیبانی بود که در دوران او یا قبل از وی بودند؛ بهگونهای که با شرابخواران و بادهنوشان که بیشتر آنان، یهودی، نصرانی یا صابئی و مجوسی بودند، رفت و آمد میکرد و به بادهنوشی، مشهور شده بود و هیچ توجهی به پاکیزگی جسم و لباسش نداشت».[11] انور جندی، ادامه میدهد و میگوید: «نمیدانم چگونه ممکن است چنین کتابی، از نظر محققان و پژوهشگران، کتابی خوب و شایسته باشد یا چگونه امکان دارد به اقوال و دیدگاههای آن اعتماد گردد، حال آنکه اندیشهی اسلامی، ما را عادت داده که اوضاع نویسندهی کتابها را مورد توجه و ارزیابی قرار دهیم و بدین ترتیب، اگر نویسندهای را اهل راستی و امانت دیدیم و مشاهده کردیم که صداقت و راستی او، مورد تأیید مردم و صاحبنظران است، دیدگاههای (مستدل) او را بپذیریم و در غیر این صورت، آنها را رد کنیم؛ هرچند که ممکن است در پارهای از موارد، راست و درست بگوید».[12] انور جندی تحت عنوان «کتاب هرزگی و بیشرمی» میگوید: «اصفهانی، فردی زیادهکار بود که بهشدت در لذتجویی و هوسبازی مشغول شده بود و این جنبه از شخصیت اخلاقی و رفتاری وی، تأثیر واضحی در کتابش نهاده است. چنانچه کتاب الأغانی، بیشترین نکات مربوط به هرزگی و بیشرمی را در خود گنجانده است و چون اخبار و احوال نویسندگان و شاعران را عرضه میدارد، یکسره به جنبههای ضعیف رفتار شخصی آنان میپردازد و ابعاد مهم و اساسی را رها میکند و به این مسایل نمیپردازد و این، خود، بیانگر این نکته است که اصفهانی، توجه چندانی به جمعآوری اخبار و گزارشهای مهم و موقّر و متین نداشته و این رویکرد وی، سبب تباهی دیدگاههای نویسندگانی شده که به او اعتماده نمودهاند. بازنگاهی به نوشتههای جرجی زیدان در کتاب (تاریخ آداب اللغة العربیة) و نیز نوشتههای طهحسین در (حدیث الأربعاء) برای درک این حقیقت، کافی است که اعتماد و تکیهی نابجای این دو پژوهشگر به این کتاب، باعث شده که آن دو، وضعیت اخلاق عمومی زمان عباسیان را فرومایه بدانند و دربارهی آن برهه از تاریخ، بدین شکل قضاوت کنند که آن دوران، دوران فساد و تباهی و هرزگی بوده است. شکی نیست که زیادهروی اصفهانی در زمینهی بیان لغزشهای شاعران و نویسندگان و عیبجویی از آنان، فضایی آکنده از گناه و بزهکاری و انحراف، فراهم آورده و این اندیشهی نادرست را در اذهان برخی از مردم ایجاد نموده که نبوغ در شعر و شاعری و بزرگی و مهتری، رابطهی مستقیمی با عیاشی و سبکسری دارد».[13] جای بس نگرانی و خطر است که پژوهشگران، برای روایات کتاب الأغانی، ارزش تاریخی قایل شوند و آنها را پایه و اساس اندیشهها و یا موضوعهایی قرار دهند که از مسایل و رخدادهای تاریخی برمیگیرند. یکی از مهمترین رویکردهای نگرانکننده و خطرناک جریان غربگرایی، این است که برخی از پژوهشگران را بدین سو کشانده که کتاب الأغانی را به عنوان یک منبع و مرجع در بررسی جامعهی اسلامی بپذیرند؛ حال آنکه این کتاب، تنها به جنبهی سرگرمی و هزل، پرداخته و از پرداختن به جنبههای واقعی و گوناگون جامعه خودداری نموده است. از اینرو پذیرش کتاب الأغانی به عنوان یک مصدر و منبع معتبر، پیامدی جز این نخواهد داشت که از جامعهی اسلامی قرن دوم هجری، سیمایی هرزه و فاسد به تصویر کشیده شود و این، همان چیزی است که در نوشتههای طهحسین بهوضوح مشاهده میگردد؛ البته بسیاری از اندیشمندان و صاحبان قلم، به رد دیدگاههای طهحسین و بیان نادرستی آنها پرداختهاند. خاورشناسی به نام لامنس نیز در کتاب (تاریخ بنیامیة) بر مطالب کتاب الأغانی تکیه نموده است. چنانچه فلهوزن نیز چنین در کتاب (الدولة العربیة و سقوطها) چنین رویکردی داشته است. جبور عبدالنور درصدد دفاع از اصفهانی برآمده و بدین منظور پرسیده است: آیا واقعاً لازمهی فسق و فجور یک تاریخنگار و زیادهرویاش در شهوتها و لذتها، این است که او را مورخ و تاریخنگار بهشمار نیاوریم یا به نوشتهها و گفتههایش با دیدهی شک و تردید بنگریم؟ در پاسخ این آقا باید گفت: آری؛ در اندیشهی اسلامی ما، اینچنین است و اگر در تفکر غربی، چنین نباشد، این، امر دیگری است. اندیشهی اسلامی ما، ضوابط و اصولی برای نقد و بررسی و پژوهش، وضع نموده که مبتنی بر پیوندی ریشهای میان پژوهشگر و شخصیت وی میباشد. از اینرو اگر پژوهشگر، در واقعیت زندگانی خویش، رویکردی منحرفانه و شخصیتی آشفته داشته و از دین و اخلاق، بدور باشد، در این صورت، ما، او را به عنوان یک شخصیت علمی معتبر نمیپذیریم و اقوال و دیدگاههایش را قبول نمیکنیم. ابوالفرج اصفهانی، هم به گواهی هوادارانش و هم به گواهی مخالفانش، چنین حالتی دارد و علاوه بر این، دارای انحراف فکری و عقیدتی و اجتماعی است و همین، زمینهی خرابی آرا و دیدگاههایش شده است. از اینرو کتاب الأغانی، یک منبع و مرجع علمی نیست و حکم کتابهای سرگرمکنندهای را دارد که برای پر کردن اوقات فراغت برخی از بیکاران، از آن استفاده میشده است. بدین سبب نمیتوان کتاب الأغانی را یک مرجع علمی یا پژوهشی در زمینهی تاریخ و ادبیات بهشمار آورد.[14] خلاصه اینکه کتاب الأغانی، تأثیر فراوانی در ارائهی سیمایی زشت از تاریخ اسلام داشته و از اینرو باید از آن برحذر بود و دیگران را هم از آن برحذر داشت.
[1]- المنتظم (7/40،41) [2]- ميزان الإعتدال (3/123). [3]- موضوعية فيليب حتي في كتابه تاريخ العرب المطول، ص187. [4]- ابوالفرج الإصفهاني، ص235؛ كتب حذر منها العلماء (2/30) [5]- كتب حذر منها العلماء (2/30،31) [6]- السيف اليماني، صص10-13 [7]- شعوبيه، جنبشي سياسي- ادبي بود كه هوادارانش، مخالف سلطهي عربهاي مسلمان بودند و آيينها و رسوم قومي و غيرعربي خود را بر آموزههاي ديني برتر ميدانستند. (مترجم) [8]- السيف اليماني، ص264 [9]- مؤلفات في الميزان، ص100؛ كتب حذر العلماء منها (2/38). [10]- كاب حذر العلماء منها (2/38) [11]- معجمالأدباء (5/153). [12]- مؤلفات في الميزان، صص100-103 [13]- مرجع پيشين بهنقل از: كتب حذر العلماء منها (2/40). [14]- مؤلفات في الميزان، صص100-103
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|