|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنه > حسن بن علی رضی الله عنه در دوران خلافت عمر فاروق رضی الله عنه
شماره مقاله : 2784 تعداد مشاهده : 317 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389
|
حسن بن علی رضی الله عنه در دوران خلافت عمر فاروق رضی الله عنه
عمر رضی الله عنه خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را گرامی می داشت و آنان را بر خانواده و فرزندانش ترجیح میداد. دربارهی برخورد احترامآمیز عمر رضی الله عنه با اهل بیت، به موارد ذیل میتوان اشاره کرد: 1ـ حسین بن علی رضی الله عنه میگوید: روزی عمر رضی الله عنه به من گفت: «ای پسرم! هر از چند گاهی نزد ما بیا». روزی برای دیدن عمر رضی الله عنه رفتم و دیدم که با معاویه رضی الله عنه خلوت کرده و به ابن عمر رضی الله عنه که پشت درب بود، اجازهی ورود نداده است. لذا بازگشتم تا اینکه پس از مدتی مرا دید و گفت: «پسرم! چرا نزد ما نمیآیی؟»گفتم: آمدم، اما دیدم که شما و معاویه رضی الله عنه با هم نشسته و به پسرتان هم اجازهی ورود ندادهاید؛ لذا برگشتم. فرمود: «تو، بیش از عبدالله بن عمر رضی الله عنه سزاوار این هستی که بدون اجازه نزدمان بیایی». آنگاه دستش را روی سرش نهاد و گفت: «در سرِ ما، محبت الله سبحانه و تعالی و سپس محبت شما، ریشه دوانیده است».[1] 2ـ ابن سعد از جعفر بن محمد باقر از پدرش علی بن حسین چنین نقل کرده است: مقداری لباس از یمن، به دست عمر رضی الله عنه رسید. عمر رضی الله عنه این لباسها را در میان مردم تقسیم نمود. مردم، در حالی که لباسها را پوشیده بودند، نزد عمر رضی الله عنه میآمدند و به او سلام میکردند. در آن هنگام عمر رضی الله عنه میان منبر و قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود. در این اثنا حسن و حسین رضی الله عنهما از خانهی مادرشان بیرون آمدند و در میان مردم راه میرفتند، در حالی که از آن لباسها، چیزی برتن نداشتند. عمر رضی الله عنه ناراحت شد، خم به ابرو آورد و گفت: «بخدا قسم که از دادن این لباسها به شما، خوشنود نیستم». گفتند: «ای امیرالمؤمنین! به مردم لباس داده و کار خوبی کردهای؛ پس چرا خشنود نیستی؟» فرمود: «به خاطر این دو نوجوان که در میان مردم راه میروند و از این لباسها چیزی بر تن ندارند؛ چراکه لباسها، برایشان بزرگ بوده است». آنگاه به والی یمن نامه نوشت که: «بیدرنگ دو دست لباس برای حسن و حسین بفرست». کارگزار یمن نیز دو دست لباس به مدینه فرستاد و عمر فاروق رضی الله عنه آن دو دست لباس را به حسن و حسین رضی الله عنهما داد.[2] 3ـ ابوجعفر میگوید: پس از آنکه خداوند سبحانه و تعالی پیروزیهایی نصیب عمر رضی الله عنه کرد و عمر رضی الله عنه تصمیم گرفت، سهم مردم را از غنایم بدهد، جمعی از اصحاب رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گرد آمدند. عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه به عمر رضی الله عنه پیشنهاد کرد که تقسیم غنایم را از خودش شروع کند. عمر رضی الله عنه فرمود: «نه؛ به خدا قسم که تقسیم اموال را از نزدیکان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و از بنیهاشم آغاز میکنم». آنگاه سهم عباس رضی الله عنه و سپس سهم علی رضی الله عنه را مشخص نمود تا اینکه سهم حدود یک پنجم مردم را تعیین کرد و سپس نوبت به بنی عدی بن کعب رسید و سپس چنین دستور داد که: ابتدا سهم آن دسته از بنیهاشم مشخص و پرداخت گردد که در بدر حضور داشتهاند؛ آنگاه آن دسته از بنیامیه که در جنگ بدر حضور یافتهاند و به همین شکل به ترتیب نزدیکی خویشاوندی با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم. عمر رضی الله عنه بدین شکل، سهم آنان را مشخص کرد[3] و سهم حسن و حسین را با سهم پدرشان در ردیف اهل بدر قرار داد و برای هر یک از آنها پنج هزار درهم به خاطر قرابت و نزدیکی آنان به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم تعیین نمود.[4] از این داستان، حقیقت محبت عمر رضی الله عنه به اهل بیت به صورت عمومی و به حسن و حسین رضی الله عنهما بطور ویژه، نمایان میگردد؛ چنانچه حسن و حسین را در تراز طبقهی اول صحابه رضی الله عنهم قرار داد و برایشان سهمی همچون سهم بزرگان صحابه تعیین کرد. قطعاً منزلت حسن و حسین رضی الله عنهما به سبب نزدیکی به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و محبت ویژهی عمر رضی الله عنه به اینها، عامل اصلی این عملکرد عمر فاروق رضی الله عنه بوده است. 4ـ خوبست دراین مبحث اشارهای به نحوهی رفتار عمر رضی الله عنه با فاطمهی زهرا رضی الله عنها پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم داشته باشیم. اسلم عدوی میگوید: وقتی پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با ابوبکر رضی الله عنه بیعت شد، علی و زبیر بن عوام رضی الله عنهما نزد فاطمه رضی الله عنها رفتند و با وی مشورت و رایزنی کردند. این خبر به عمر رضی الله عنه رسید. عمر رضی الله عنه نزد فاطمهی زهرا رضی الله عنها رفت و گفت: «ای دختر رسولخدا! پدرت را بیش از همه دوست داریم و تو، پس از پدرت، بیش از همه برای ما محترم و محبوب هستی». عمر رضی الله عنه با فاطمه رضی الله عنها سخن گفت. پس از آنکه علی و زبیر رضی الله عنهما نزد فاطمه رضی الله عنها آمدند، فاطمه به آن دو فرمود: «بروید و کار درست را انجام دهید». علی و زبیر رضی الله عنهما رفتند و پس از آن، نزد فاطمه رضی الله عنها بازگشتند که با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کرده بودند.[5] این حکایت، صحیح و ثابت میباشد و علاوه بر صحت سندش، با ویژگیها و روح آن دوران و نسل آن روزگار، کاملاً سازگار است. برخی دروغپردازان، این داستان را پر و بال داده و دروغهایی به آن افزوده و گفتهاند: (عمر رضی الله عنه به فاطمه رضی الله عنها گفت: اگر دوباره، این افراد، نزدت بیایند، خانهات را به روی آنان به آتش میکشم؛ چراکه آنها به قصد تفرقهافکنی در میان مسلمانان، از بیعت خودداری کردهاند. عمر، این را گفت و رفت. چیزی نگذشت که علی و زبیر و… نزد فاطمه آمدند. فاطمه به آنها گفت: میدانید که عمر نزد من آمده و سوگند یاد کرده که اگر، شما، دوباره نزد من بیایید، این خانه را به روی شما به آتش میکشد. به خدا قسم که او، حتماً سوگندش را عملی میکند؛ پس بروید و دیگر نزدم نیایید. آنها از نزد فاطمه رفتند و پس از آن، بازگشتند که با ابوبکر بیعت کرده بودند.).[6] این قصه، داستانی دروغ و بیاساس است که به ثبوت نرسیده است. این ادعا که عمر رضی الله عنه تصمیم گرفت، خانهی فاطمه رضی الله عنها را به آتش بکشد، دروغی بیش نیست که طبرسی، آن را در کتاب دلائل الامامة با دروغهای دیگری درآمیخته و نقل کرده است.[7] راوی این روایت بیاساس، جابر جعفی است. همانگونه که در المیزان ذهبی، آمده، جابر جعفی به اتفاق امامان حدیث، یک رافضی دروغگو بوده است.[8] برخی گمان میکنند که عمر رضی الله عنه به پهلوی فاطمه زده و نتیجهاش، سقط شدن محسن بوده است. این داستان نیز، یکی از دروغهای روافض میباشد و هیچ اصل و اساسی ندارد. گویا اینها نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که با چنین دروغ شاخداری، علی رضی الله عنه را متهم به بزدلی مینمایند؛ حال آنکه چطور ممکن است علی رضی الله عنه به عنوان یکی از شجاعترین یاران در برابر چنین ستمی از ناحیهی عمر سکوت کند و هیچ واکنشی نشان ندهد؟![9] گفتنی است: خیلی از شیعیان آگاه، صحت این روایت بیاساس را رد کردهاند.[10] همچنین پیشتر یادآور شدیم که محسن در زمان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد. 5 ـ ازدواج عمر رضی الله عنه با امکلثوم دختر علی بن ابیطالب رضی الله عنه بیانگر روابط قوی و دوستانهی عمر و اهل بیت رضی الله عنهم میباشد. عمر رضی الله عنه آنچنان محبتی به اهل بیت داشت که به هیچکس، آن همه مهر و محبت نداشت. چراکه آنها، نزدیکان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نیز در مورد گرامی داشتن اهل بیت و رعایت حقوق آنان، سفارش کرده بود. از اینرو عمر رضی الله عنه از امکلثوم دختر علی و فاطمه رضی الله عنها خواستگاری کرد و هنگام خواستگاری، اظهار محبت کرد و گفت: «به خدا قسم، هیچ مردی بر روی زمین نیست که به اندازهی من، با او رفتار نیکی داشته باشد». علی رضی الله عنه نیز به خواستگاری عمر رضی الله عنه از امکلثوم جواب مثبت داد. عمر رضی الله عنه شادمان و خوشحال نزد مهاجران رفت و گفت: «به من تبریک بگویید». و آنگاه سبب ازدواجش با امکلثوم رضی الله عنها را چنین بیان کرد: «از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: (روز قیامت تمام روابط سببی و نسبی، از هم گسسته میگردد، جز روابط سببی و نسبی من). لذا دوست داشتم با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رابطهی سببی داشته باشم».[11] استاد ابومعاذ اسماعیلی کتابی در زمینهی ازدواج عمر بن خطاب با امکلثوم بنت علی بن ابیطالب رضی الله عنهم نگاشته و در آن، منابع و مراجع اهل تشیع و اهل سنت را در مورد این ازدواج خجسته بررسی کرده است.[12] بنده نیز در کتاب سیرت عمر فاروق رضی الله عنه ، پیرامون این مسأله و سیرت و مواضع امکلثوم رضی الله عنها سخن گفتهام.[13] 6 ـ مدائن در سال 16هجری فتح شد و غنایم این پیروزی به مدینه ارسال گردید. عمر رضی الله عنه از غنایم مدائن، به حسن رضی الله عنه هزار درهم و به حسین رضی الله عنه نیز هزار درهم عطا کرد و به فرزندش عبدالله رضی الله عنه پانصد درهم داد. این ماجرا نیز بیانگر میزان محبت عمر رضی الله عنه به حسن و حسین رضی الله عنهما میباشد و نشان میدهد که عمر رضی الله عنه آنها را بر فرزند خود، ترجیح میداده است. اثرپذیری حسن بن علی رضی الله عنه از دانش سیاسی و راهبردی خلیفهی دوم حکومت اسلامی در دوران خلیفهی دوم، با توفیق خداوند متعال و بر اساس فقه و دانش راهبردی عمر بن خطاب رضی الله عنه ، توانمند و قوی، ظاهر شد. نبوغ بینظیر عمر فاروق رضی الله عنه در عرصهی خلافت، تأثیر بسزایی در پیشرفت نهادهای حکومتی و حل و فصل مشکلات فقهی و مدیریت بحران و سایر مواردی داشت که به اثرپذیری حسن رضی الله عنه از دانش و توانمندی عمر فاروق رضی الله عنه در عرصهی خلافت انجامید. چراکه پدر حسن یعنی علی بن ابیطالب رضی الله عنه یکی از اعضای برجستهی مجلس شورای خلافت عمر رضی الله عنه و بلکه مشاور اول خلیفه بود. عمر رضی الله عنه از توانمندی علمی علی رضی الله عنه باخبر بود و نسبت به او، نظر نیکی داشت. چنانچه دربارهی علی رضی الله عنه فرموده است: «بهترین قاضی ما، علی است».[14] علی رضی الله عنه در مورد مسایل قضایی، مالی و اداری، در دوران امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه نظریاتی ارائه داد که مورد پذیرش عمر رضی الله عنه قرار گرفت. عمر فاروق رضی الله عنه درمسایل بزرگ و کوچک با علی رضی الله عنه مشورت و رایزنی مینمود؛ از جمله: هنگام فتح بیتالمقدس، هنگام فتح مدائن، هنگام تصمیمگیری برای جنگ با ایرانیان و لشکرکشی به نهاوند، زمانی که برای جنگ با رومیان، قصد حرکت نمود و نیز در مورد تقویم هجری و سایر مسایل.[15] علی رضی الله عنه در تمام زندگانی عمر رضی الله عنه مشاور خیرخواه او بود و به عمر رضی الله عنه محبت میورزید و نگران وی بود. عمر رضی الله عنه نیز علی رضی الله عنه را دوست داشت و بدین سان در میان آنها، مهر و محبت، اطمینان و رابطهی دو طرفهای برقرار بود؛ با این حال برخی کوشیدهاند تا تاریخ را دگرگون جلوه دهند و برای این منظور برخی از روایات بی اساس را دستاویز قرار دادهاند تا دوران خلفای راشدین رضی الله عنهم را بدین شکل به تصویر بکشند که هر یک از آنها، در کمین دیگری بوده و یا مسایلی که در بین آنها جریان داشته، جهتدار و مغرضانه بوده است![16] اندکی تأمل درخلافت عمر فاروق رضی الله عنه نشان میدهد که رابطه و همکاری میان عمر و علی رضی الله عنهما، شفاف و بینظیر بوده است. علی رضی الله عنه ، مشاور اول عمر رضی الله عنه در مسایل بود و هر پیشنهادی که علی رضی الله عنه به عمر رضی الله عنه نمود، از سوی عمر رضی الله عنه پذیرفته و اجرا شد. علی رضی الله عنه در تمام شرایط، صادقانه، با عمر رضی الله عنه همکاری میکرد و دوست و خیرخواه مخلصی برای او بود.[17] بدون تردید رابطهی علی و عمر رضی الله عنهما، پیامدهای فرهنگی، علمی و تربیتی ارزندهای بر حسن رضی الله عنه و سایر جوانان آن دوران نهاد. موارد زیادی وجود دارد که بیانگر روابط گرم و دوستانهی عمر و علی رضی الله عنهما میباشد؛ از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: 1ـ علی رضی الله عنه در حالی که جامهای عدنی بر تن داشت، گفت: «این لباس را برادر، دوست صمیمی، رفیق یکدل و یار پاکباز من، امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه ، به من داده است».[18] ابوالسفر میگوید: علی بن ابیطالب رضی الله عنه جامهای داشت که آن را زیاد میپوشید. به او گفته شد: چرا بیشتر اوقات، این لباس را میپوشی؟ فرمود: «این لباس را دوست صمیمی و رفیق پاکبازم، عمر بن خطاب رضی الله عنه به من داده است؛ او، بندهی نیک و مخلصی بود و خداوند نیز او را پاک و مخلص گردانید». آنگاه علی رضی الله عنه گریست.[19] حسن رضی الله عنه با مشاهدهی چنین مواردی، به حقیقت محبت علی و اهل بیت رضی الله عنهم و نیز محبت عمر رضی الله عنه نسبت به آنان پی برد. 2ـ ابن عباس رضی الله عنه میگوید: جنازهی عمر رضی الله عنه را روی تختش گذاشته بودند. من هم در میان مردمی بودم که برای عمر رضی الله عنه دعا میکردند. هنوز جنازهی عمر را برنداشته بودند که ناگهان مردی از پشت سر، آرنجش را بر شانهام گذاشت و گفت: «خداوند، عمر را رحمت کند؛ آرزو میکردم که خدا، تو را در کنار دو دوستت، قرار دهد. زیرا بسیار میشنیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: (با ابوبکر و عمر بودم؛ من و ابوبکر و عمر، فلان کار را انجام دادیم؛ من و ابوبکر و عمر رفتیم). لذا همواره گمان و آرزوی من، بر این بود که خداوند، تو را در کنار آنها قرار دهد». ابن عباس رضی الله عنه میگوید: چهرهام را برگرداندم؛ دیدم که او، علی بن ابیطالب رضی الله عنه است.[20] و سپس از بصره به کوفه عزیمت نمود و روز دوشنبه، دوازدهم ماه رجب سال سی و شش هجری وارد کوفه شد. از او خواستند که به کاخ ابیض (قصر سفید) برود و آنجا سکونت کند. علی رضی الله عنه فرمود: «نه؛ عمر رضی الله عنه سکونت در این کاخ را نپسندید و آن را ناخوشایند میدانست؛ لذا من نیز سکونت در کاخ ابیض را نمیپسندم. لذا در میدان کوفه، از مرکبش پایین آمد و سپس وارد مسجد بزرگ کوفه شد و دو رکعت نماز گزارد.[21] 4ـ اهل بیت رضی الله عنهم ، محبت وافری به عمر رضی الله عنه داشتند. این نکته، از آنجا نمایان میگردد که آنان، به خاطر محبتی که به عمر رضی الله عنه داشتند، برخی از فرزندانشان را عمر رضی الله عنه نامیدند و بدین سان نشان دادند که از عمر رضی الله عنه حساب میبرند و کردار نیک و اخلاق ارزشمندش را میپسندند و خدمات ارزندهاش به اسلام را قبول دارند؛ همچنین اینکه اهل بیت، برخی از فرزندانشان را عمر، نامیدهاند، بیانگر این است که رابطهی قوی و تنگاتنگی با عمر فاروق رضی الله عنه داشتهاند؛ بهویژه که این رابطهی روحی، از طریق ازدواج و پیوند سببی، قوت بیشتری یافت. نخستین کسی که فرزندش را عمر نامید، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی الله عنه بود که نام پسرش، از امحبیب بنت ربیعهی بکریه را عمر نهاد.[22] در کتاب الفصول، ذیل نام فرزندان علی بن ابیطالب رضی الله عنه ، نام عمر مشاهده میشود که از صهباء بنت ربیعه زاده شد. صهباء، یکی از زنانی بود که در جنگ عین التمر به فرماندهی خالد بن ولید، اسیر شد و در سهم علی بن ابیطالب رضی الله عنه قرار گرفت و باردار شد و پسری به دنیا آورد که نامش را عمر نهادند. این عمر، هشتاد و پنج سال عمر کرد و نیمی از میراث علی بن ابیطالب رضی الله عنه به او رسید؛ چرا که تمام برادرانش یعنی عبدالله و جعفر و عثمان در کربلاء به همراه حسین رضی الله عنهم شهید شدند. به عبارتی عمر بن علی در کربلا شهید نشد و از برادرانش ارث برد.[23] حسن رضی الله عنه نیز پیرو عملکرد پدرش و به خاطر محبتی که به عمر فاروق رضی الله عنه داشت، یکی از پسرانش را عمر نامید.[24] از دیگر کسانی که نام فرزندانشان را عمر نامیدند، میتوان این افراد را نام برد: *علی بن حسین ملقب به زین العابدین[25] و نیز*موسی بن صادق ملقب به کاظم که نام بزرگترین پسرش را عمر نهاد.[26] اینها، امامانی هستند که از اهل بیت بودند و راه و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفتند و عقاید و باورهای اهل سنت و جماعت را داشتند و از آنجا که سالها پس از وفات عمر رضی الله عنه فرزندانشان را به اسم او نامگذاری کردند، مهر و محبت نهفته در سینههایشان نسبت به امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه را نمایان کردند. گفتنی است: اهل بیت، فرزندانشان را به نامهای ابوبکر و عثمان نیز نامگذاری کردهاند و این، همان شیوهی اهل سنت و جماعت تا عصر حاضر میباشد. در میان خاندان بنیهاشم، افراد زیادی مشاهده میشوند که نام بزرگان صحابه و مادران مؤمنان از قبیل: طلحه، عبدالرحمن، عایشه، امسلمه و امثال آن، بر آنها نهاده شده است. از اینرو از همه میخواهیم که در این زمینه به علی و حسن و حسین و سایر اهل بیت رضی الله عنهم اقتدا کنند که دوستدار انصار دین و یاران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و فرزندانشان را به نامهای خلفای راشدین و مادران مؤمنان، مینامیدند.[27] گفتهی عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب در مورد عمر رضی الله عنهم حفص بن قیس میگوید: از عبدالله بن حسن رضی الله عنه در مورد مسح بر موزهها سؤال کردم. وی، گفت: عمر بن خطاب رضی الله عنه بر موزههایش مسح میکرد. گفتم: سؤال من، این است که آیا تو بر موزه، مسح میکنی؟ گفت: من، به تو دربارهی عملکرد عمر رضی الله عنه میگویم و تو، در مورد نظر خودم سؤال میکنی؟! عمر رضی الله عنه از من و از تمام مردم زمین بهتر بود. حفص بن قیس میگوید: برخی از مردم گمان میکنند که شما این سخن را از روی تقیه میزنید! در آن هنگام، ما در حد فاصل قبر و منبر پیامبر نشسته بودیم. عبدالله بن حسن فرمود: «بارخدایا! سخن ما در نهان و آشکار، همین است». و سپس افزود: «پس از این، گفتار هیچ کس را که بر ضدّ من گفته، به من نرسان». آنگاه اضافه کرد: «چه کسی گمان میکند که علی رضی الله عنه آدم مغلوب و شکستخوردهای بوده و رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به او دستوری داد؛ اما او آن را انجام نداد؟! برای طعن و خردهگیری بر علی رضی الله عنه همین کافی است که چنین پندار ناروایی به او نسبت داده شود که او دستور رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را اجرا نکرده است.[28]
[1]- المرتضي،ص11؛ كنزالعمال (7/105)؛ الإصابة 01/133). [2]- المرتضي، ص11؛ الإصابة (1/106). [3]- الخراج از ابويوسف رحمهالله، ص24؛ المرتضي، ص118. [4]- تاريخ دمشق الكبير (6/14). [5]- مصنف ابن ابيشيبه (14/567)، با سند صحيح. [6]- عقائد الثلاثة و السبعين فرقة از ابومحمد يمني (10/140). [7]- دلائل الإمامة، ص26. [8]- الميزان (1/279)؛ تهذيب التهذيب (2/47). [9]- حقبة من التاريخ، ص224. [10]- مختصر التحفه الإثني عشرية، ص252. [11]- مستدرك حاكم (3/142) با سند حسن، مجمع الزوائد هيثمي (3/173). [12]- نگا: زواج عمر بن الخطاب من امكلثوم بنت علي بن ابيطالب حقيقة و ليس افتراء. [13]- اين كتاب، توسط، دوست گرامي بنده، آقاي عبدالله ريگي احمدي به فارسي ترجمه شده است.(مترجم). [14]- الإستيعاب، ص1102. [15]- علي بن ابيطالب مستشار أمين للخلفاء الراشدين، ص99. [16]- همان. [17]- فقه السيرة النبوية از بوطي، ص529. [18]- المختصر من كتاب الموافقة، ص140. [19]- المصنف از ابن ابيشيبه (12/29). [20]- صحيح بخاري، شمارهي 3677. [21]- تاريخ الخلافة الراشدة، محمد كنعان، ص383. [22]- تاريخ يعقوبي (2/213)؛ الشيعة و أهل البيت، ص133. [23]- الفصول المهمة ص143؛ الشيعة و أهل البيت، ص133. [24]- الشيعة و أهل البيت، ص133. [25]- الشيعة و أهل البيت، ص134. [26]- الشيعة و أهل البيت، ص135. [27]- إذهبوا… نوشتهي عبدالعزيز زبيري، ص230. [28]- النهي عن سب الأصحاب و ما فيه من الإثم و العقاب، از محمد عبدالواحد مقدسي، ص57.
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|