|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > فتوحات شام
شماره مقاله : 2763 تعداد مشاهده : 311 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
فتوحات شام
نخستين پيام عمر رضي الله عنه به شام مربوط به خبر وفات ابوبکرصديق رضي الله عنه و انتصاب فرماندار جديد شام، ابوعبيده بود. در آن نامه چنين آمده است: اما بعد: به اطلاع ميرسانم که جانشين رسول خدا، ابوبکر، وفات نموده و بازگشت همه به سوي خدا است. درود خدا بر ابوبکرصديق که مردي حق دوست، نرم خو، نيکوکار و حکيم بود. ما و همه مسلمانان اميدوار پاداش الهي در برابر مصيبت از دست دادن ايشان هستيم و از خداوند ميخواهم که ما را با چنگ زدن به تقوا در پناه رحمتهاي خويش جاي دهد و تا زندهايم توفيق اطاعت از دستورات خود را داده و پس از مرگ وارد بهشت خود سازد و او بر هر چيز توانا است. از محاصرهي اهل دمشق توسط شما اطلاع يافتيم و از امروز به بعد شما سرپرست مسلمانان آن سامان هستيد. پس نيروهاي خود را در نواحي اطراف شهر حمص، دمشق و ساير شهرهاي شام پراکنده ساز و در اينباره از رأي خود و رأي مسلماناني استفاده کن که با تو هستند. البته نبايد اين دستور من تو را وادار نمايد تا با اعزام همهي نيروها پايگاهت را کاملاً خالي کني و دشمن را نسبت به خود اميدوار سازي. بلکه جهت ادامهي محاصره بايد به قدر کافي نيرو داشته باشي، از جمله خالد بن وليد را نزد خود نگهدار که به کمک او احتياج خواهي داشت.[1] وقتي نامه عمر رضي الله عنه به ابوعبيده رسيد، معاذ را طلبيد و نامه را با هم خواندند و نامهرسان به ابوعبيده گفت: اميرالمؤمنين از شما در مورد احوال مردم جويا شدند و دربارهي خالد بن وليد، يزيد بن ابي سفيان و عمرو بن عاص نيز پرسيدند که آنها چگونه مرداني هستند؟ آيا نسبت به مسلمانان دلسوزي دارند؟ ابوعبيده پاسخ لازم را به او داد و جواب نامه را نيز به کمک معاذ چنين نوشت: از ابوعبيده و معاذ بن جبل به عمربن خطاب. با سلام! ستايش براي خدايي که جز او معبود به حقي وجود ندارد. ما تو را از آن زمان ميشناسيم که براي خود ميانديشيدي و به فکر خود بودي و اکنون اي عمر! تو ولي امر همهي امت محمد از سرخ و سفيد و سياه شدهاي. و نيک و بد و صالح و فاسق و قدرتمند وضعيف، همه در مقابل تو هستند. و هر کدام حقي به گردن تو دارند. پس اي عمر! مواظب خود باش و ما تو را از روزي بيم ميدهيم که همهي رازهاي نهان، آشکار گردد، و پرده از هر کس و هر چيز برداشته ميشود و همه در مقابل پادشاه قهار و توانايي قرار ميگيرند و منتظر فيصلهي او ميباشند و از عذابش ميترسند وبه رحمتهايش اميدوار ميشوند و به ما خبر رسيده است که در اين امت مرداني خواهند بود که به ظاهر دوست و در باطن دشمن هستند، و ما به خدا پناه ميبريم که از آنها باشيم. پس نبايد از نامهي ما برداشتي غير از آنچه ما داشتهايم، داشته باشيد. سلام و رحمت خدا بر شما باد.[2] گفتگوي خالد و ابوعبيده خالد بن وليد که فرماندار سابق شام بود خبر يافت که عمر رضي الله عنه او را از کار برکنار و ابوعبيده را تعيين کرده است. بنابراين نزد ابوعبيده آمد و گفت: خدا تو را ببخشايد نامهي اميرالمؤمنين يا پيام عزل من و روي کار آوردن تو به دستت رسيده و به من اطلاع نميدهي و همچنان پشت سر من نماز ميگزاري در حالي که ما بايد از تو فرمان ببريم؟ ابوعبيده گفت: خدا تو را ببخشايد من ميخواستم که تو از زبان کسي ديگر مطلع شوي و از طرفي نميخواستم قبل از به پايان رساندن جنگي که آغاز کردهاي، خبرت کنم. ميخواستم بعد از آن به اطلاعت برسانم و من شيفتهي قدرت دنيا نيستم و براي آن تلاش نميکنم، چرا که دنيا و سلطنت آن رو به نابودي و زوال است و همهي ما برادران يکديگر و اجرا کنندگان دستورات خدا هستيم. پس انسان از اين که برادرش فرماندهي او باشد ضرر نخواهد کرد. بلکه کسي که مسئوليتي به عهده ميگيرد بايد بداند که بيش از ديگران در معرض فتنه و آسيب قرار دارد، مگر کسي که خدا او را در پناه خويش محفوظ بدارد، براستي که چنين افرادي اندکند. آنگاه نامهي اميرالمؤمنين را به خالد تحويل داد.[3] پاسخ نامهي ابوعبيده و معاذ از طرف عمر رضي الله عنه پس از اين که نامهي ابوعبيده و معاذ توسط شداد بن اوس بن ثابت، برادر زادهي حسان بن ثابت انصاري، به دست خليفه رسيد و قرائت گرديد، ايشان در جواب نامهي آنها چنين نوشت: حمد و ستايش بر خدايي را که معبود به حقي جز او نيست. اما بعد: من شما را به رعايت تقواي الهي توصيه ميکنم که رضايت پروردگار و توشهي شما و انسانهاي آگاه در آن است و افراد ناتوان از آن بيبهره هستند. نامهي شما به دستم رسيد. شما در آن به گذشتهي من اشاره کرده و بيان داشتهايد که شما مرا از آن زمان ميشناسيد که براي خود انديشيدهام و به فکر خود افتادهام، چه چيزي را دريافتهايد؟ و اين نوعي تزکيه براي من از جانب شما ميباشد. و همچنين متذکر شدهايد که اکنون ولي امر مسلمين شدهام ودر مقابل من انسانهاي گوناگون از قبيل نيک و بد و قوي و ضعيف قرار دارند و بايد عدالت را در مورد همه رعايت بکنم و جويا شدهايد که من چگونه عمل خواهم کرد. بايد گفت: هيچ کاري از دست کسي ساخته نيست مگر به توفيق خداوند. و مرا به فرا رسيدن روز قيامت يادآور شده بوديد؛ بايد گفت که جريان شب و روز يادآور اين قضيه ميباشند، آنها هر چيز جديد را فرسوده و هر دوري را نزديک مينمايند و هر موعودي را پديد ميآورند تا اينکه قيامت را فراهم ميسازند. روزي را که همهي رازهاي پنهان و چيزهاي پوشيده آشکار ميگردد و چهرهها در مقابل پادشاه قهار فروتن ميشوند. و مردم با زبوني و ترس از عذاب و اميد به رحمتهايش منتظر قضاي او ميباشند. و اما در مورد اين که شما نوشتهايد که در اين امت مرداني خواهند بود که به ظاهر دوست و در باطن دشمن هستند، بايد گفت که مربوط به زمان شما نيست بلکه اين پديده در آخر الزمان اتفاق خواهد افتاد؛ زماني که ترسها و اميدها وابسته به مردم باشند. و افزود که خداوند مرا ولي امر شما قرار داده و من از او ميخواهم که مرا در اين زمينه کمک و حفاظت نمايد و من مردي مسلمان و بندهاي ضعيف هستم، مگر اين که خدا کمک بکند و اگر خدا نخواهد خلافت در اخلاق و رفتار من تغييري ايجاد نخواهد کرد. و بزرگي از آن خدا است و بندگان را در آن سهمي نيست. پس کسي نگويد که عمر رضي الله عنه از روزي که بر کرسي خلافت نشسته تغيير کرده است. و من حق را قبل از ديگران در مورد خويشتن اجرا ميکنم و واقعيت امر را درمورد خود به شما بازگو خواهم نمود. من با هيچ کس از گفتن حق، ابا ندارم. پس هر کس حاجتي داشت يا بر او ظلمي رفته بود، به من مراجعه بکند. من درستکاري شما را ميپسندم و تنبيه و سرزنش شما برايم، ناگوار است. ضمناً آنچه در دست من امانت است و من شخصاً مسئول آن هستم و در دايرهي توان من ميباشد، شخصاً به انجام آن مبادرت ميورزم و به کسي ديگر نميسپارم و آنچه از اين محدوده خارج باشد به کساني ميسپارم که اهل امانت بوده و دلسوز مردم باشند. و اما در مورد پادشاهي دنيا و امارت آن بايد عرض کنم که هر آنچه ميبينيد، نابودشدني است و همهي ما برادران يکديگريم و هر کدام از ما که امير و سرپرست ديگران تعيين شد، هيچ گونه ضرر ديني ودنيوي براي آنان نخواهد داشت. بلکه او خود بيشتر در معرض فتنه و آسيب قرار ميگيرد، مگر کسي که خدا او را در پناه خويش جاي دهد، و آنها اندک هستند.[4]
نخست: فتح دمشق فتوحاتي که در ديار شام و در زمان عمربن خطاب نصيب مسلمانان شد، در واقع امتداد فتوحاتي بود که در زمان ابوبکرصديق آغاز شده بود. چنان که پس از معرکهي يرموک و شکست روميها ابوعبيده بن جراح، بشير بن کعب حميري را به عنوان جانشين خود در يرموک تعيين کرد و به او خبر رسيد که نيروهاي شکست خوردهي رومي در شهر فحل جمع شدهاند واز حمص براي اهل دمشق، نيروي کمکي آمده است. بنابراين ابوعبيده نتوانست تصميم بگيرد که به سوي دمشق رهسپار شود يا براي فتح فحل در ديار اردن و ناچار به عمرفاروق نامهاي نوشت و از او در اين مورد نظرخواهي کرد. عمر رضي الله عنه در پاسخ نوشت: با شتاب به سوي دمشق برويد، چرا که دمشق پايگاه اصلي شام و مرکز حکومت آنها است و ضمناً با گروهي از سواران خود، ساکنان فحل، حمص و فلسطين را سرگرم کنيد واگر احياناً اينها فتح شدند که چه بهتر و اگر نه پس از فتح دمشق گروهي که قادر به کنترل شهر دمشق باشند در آن بمانند و تو و ساير فرماندهانت به سوي فحل حرکت کنيد و اگر آنرا فتح کرديد تو و خالد به سوي حمص برويد. ضمناً حق فرماندهي بر لشکر با امير آن ناحيه است تا اين که از محدودهي استحفاظي او بيرون شوند.[5] از اين دستورات عمر چنين نتيجه ميگيريم که ايشان نقشهي فرماندهي عمليات را مشخص نمود و با اين کار نوعي توازن نظامي به نيروهايش بخشيد و اهداف مورد نظر را اولويت بندي کرد. چنان که هدف اصلي ايشان تسخير شهر دمشق بود، ولي از اعزام نيروهاي جزيي به سوي هدف دوم يعني فحل و هدفهاي بعدي مانند حمص غافل ننشست و براساس همين دستور ابوعبيده دستههاي کوچک و متعددي به فرماندهي أبو أعور سلمي عامر بن حتمة، عمرو بن كليب وعبد عمربن يزيد بن عامر، عمارة بن صعق بن كعب، صفي بن علية بن شامل، عمربن حبيب بن عمر، لبدة بن عامر، بشير بن عصمة و عمارة بن مخشن به سوي فحل فرستاد.[6] و خود با عمدهي نيروها عازم دمشق گرديد و با هيچ گونه مقاومت قابل توجهي مواجه نشد. چرا که روميها از ساکنان شهرکها و مناطق حومهي شهر دمشق تعهد گرفته بودند که مانع رسيدن نيروهاي اسلامي به دمشق بشوند. ولي آنها توان مقاومت در مقابل لشکر بزرگ اسلام را نداشتند و از طرفي از رفتار حکام رومي به ستوه آمده بودند[7]. بنابراين هنگامي که نيروهاي مسلمان به شهرک غوطه (نرسيده به دمشق) رسيدند، کاخها و منازل مسکوني روميان را خالي از سکنه يافتند. زيرا آنها فرار را بر قرار ترجيح داده و به دمشق گريخته بودند. ضمناً هرقل از حمص پانصد سوار مجهز به سلاح جهت امداد اهل دمشق فرستاد؛ ولي اين تعداد اندک نميتوانست کاري پيش ببرد چنان که نيروهاي مسلماني که به رهبري ذي الکلاع در شمال شهر دمشق مستقر بودند به مقابله با آنها برخاستند و پس از جنگي خونين، روميان متحمل شکست شدند.[8] ساکنان دمشق از هرقل کمک طلبيدند. او آنها را به ثبات و پايداري توصيه نمود و براي جنگ و مقاومت آنها را تشويق کرد و وعده داد که به زودي نيروي کمکي براي آنان خواهد فرستاد، گفتني است که اين مژدهي هرقل باعث شد که اهل دمشق به خود آيند و در مقابل نيروهاي اسلامي از خود دفاع نمايند.[9] 1ـ نيروهاي طرفين نيروهاي رومي - فرماندهي کل نيروهاي رومي: هرقل - امير دمشق: نسطاس بن نسطورس بود - فرماندهي نيروهاي دمشق: مردي به نام باهان يا ورديان بود که قبلاً در يرموک از جلوي مسلمانان فرار کرده بود. - تعداد نيروهاي رومي مستقر در دمشق شصت هزار مرد جنگجو بود و احتمال افزايش نيروي کمکي از حمص وجود داشت. بيست هزار نفر در دفاع و چهل هزار نفر در خط مقدم بودند. روميها در دژها و قلعههاي شهر دمشق پناه برده و منتظر فرصت مناسب براي حمله بر مسلمانان بودند. - نيروهاي رومي مستقر در فحل را جنگجويان حومهي فحل و فراريان جنگ يرموک تشکيل ميداد که روحيهي خود را از دست داده و طعم شکست رويارويي با لشکر اسلام را چشيده بودند. نيروهاي اسلامي - فرماندهي کل نيروهاي اسلامي: عمربن خطاب - امير عمليات در بلاد شام: ابوعبيده بن جراح - ابوعبيده ده نفر از فرماندهان خود را با نيروهاي لازم که پيشاپيش آنان ابو اعور سلمي قرار داشت جهت کنترل راههاي ورودي دمشق اعزام نمود.[10] - همچنين گروهي را به فرماندهي علقمه بن حکيم و حكيم جهت کنترل راههاي ارتباطي فلسطين با دمشق اعزام نمود و بدين صورت محور تحرکات جنوب وغرب را تحت تسلط خويش در آورد.[11] - نيروهاي ديگري به فرماندهي ذي کلاع جهت کنترل راههاي شمال دمشق فرستاد و ارتباط اين شهر با حمص را قطع نمود و از کمکهاي رومي به اهل دمش جلوگيري به عمل آورد.[12] - در کل تعداد نيروهاي اسلامي در ديار شام حدود چهل هزار نفر بود که به هم پيوسته و منظم و به خاطر شکست دادن روميان در يرموک داراي روحيهي عالي و پيروزمندانه بودند.[13] - تعداد نيروهاي اسلامي که شهر دمشق را محاصره کرده بودند بالغ بر بيست هزار نفر بود و نيروهاي اضافه بر اين تعداد به جبههي فحل اعزام شدند تا ضمن کنترل وضعيت در آنجا، هنگام ضرورت در دسترس باشند و مورد استفاده قرار گيرند.[14] 2ـ توصيف شهر دمشق دمشق شهر بزرگي بود که به نام مؤسس آن (دمشاق بن کنعان) نام گذاري شده بود. اين شهر در عهد هيجدهمين امپراطور مصر مدتي تحت سلطه قرار گرفت. از اين رو ميتوان آنرا از قديميترين شهرهاي تاريخ دانست. و ضمناً دمشق در آن زمان مرکز بت پرستي بود. اما پس از اين که دين نصاري وارد اين شهر شد، بزرگترين بتکدهي آنجا را به زيباترين و معروفترين کليسا تبديل کردند که نظير آن به جز در انطاکيه در جاي ديگري وجود نداشت. در جنوب دمشق سرزمينهاي بلقا و در شمال آن جولان قرار دارد. دمشق منطقهي کوهستان و داراي زمينهاي کشاورزي و آب و چشمه است و از طرفي يکي از مراکز مهم تجاري است که عربها در آن سکونت دارند. مسلمانان به خوبي با اين سرزمين آشنايي داشتند، چرا که همواره تجار و بازرگانانشان به اين ديار رفت و آمد ميکردند. شهر دمشق شهر پوشيده با قلعهها و حصارها بود. ديوار سنگي محکمي با ارتفاع شش متر و عرض سه متر، شهر را در ميان خود جاي داده بود. به ويژه بعد از جنگ با فارس هرقل تدابير بيشتري جهت حفاظت اين شهر به عمل آورد و سه متر به عرض ديوار سنگي اضافه نمود و در آن سوي ديوار گودالي به عرض سه متر حفر نمودند و در کنار آن نهري جاري ساخت تا همواره گودال مرطوب و گل آلود و غير قابل عبور نگه دارد. بنابراين شهر دمشق شهري نبود که به راحتي بتوان آنرا تسخير کرد.[15] و اين بيانگر آن است که تدابير دفاعي اهل دمشق بسيار محکم و پيشرفته بود به دليل اين که: ـ تدابير امنيتي و دفاعي شهر دمشق با شتاب و در مدت کوتاهي اتخاذ نشده بود. بلکه از آنجا که اين شهر از موقعيت استراتژيک بالايي برخوردار بود، روميان همواره از ناحيهي فارس احساس خطر ميکردند، طبق نقشهي مهندسي و رزمي فوق العاده و با کمال آرامش و نظم و ترتيب، سالها پيش به اين تدابير انديشيده و آنها را با تمام امکاناتي اجرا ساختند که لشکر روم در دست داشت. ـ اين تدابير حفاظتي در اطراف شهر دمشق بيانگر ابتکار مهندسي پيشرفته رومي بود. ضمناً قواي طبيعي آن سرزمين به عناصر مهندسي نظامي در تشکيل اين مجموعه کمک زيادي ميکرد. به ويژهاجراي نهر در اطراف ديوار شهر و گل آلود ساختن خندق، مانع طبيعي محکمي بود که براي دستههاي نظامياي که قصد حمله از ناحيهي شمال يا شمال شرق را داشتند، ايجاد مزاحمت مينمود. ـ و از طرفي اين تدابير، لشکر مسلمانان را وادار به عدم هجوم به شهر دمشق نمود و تنها پيش روي آنها يک راه باقي ماند و آن محاصره ي شهر بود. ـ به نقل از منابع تاريخي مدت محاصرهي شهر دمشق هفتاد روز به طول انجاميد و در آن از سلاحهاي سنگين استفاده ميشد.[16] 3ـ روند معرکه ابوعبيده راه دمشق را با اين نقشه در پيش گرفت: ـ فرماندهي قلب سپاه با خالد بن وليد بود. ـ سمت راست و چپ لشکر با عمرو بن عاص و خود ابوعبيده فرماندهي ميشد. ـ عياض بن غنم فرماندهي اسب سواران بود. ـ شرحبيل بن حسنه فرمانده نيروهاي پياده بود. و از آنجا که ديوار شهر دمشق داراي دروازههاي محکمي بود که تنها راه نفوذ به داخل شهر بودند، مسلمانان نيروهاي خود را بدين صورت تنظيم نمودند: ـ دسته خالد بن وليد در مقابل دروازهي شرقي شهر. ـ دسته ابوعبيده بن جراح در مقابل دروازه جابيه. ـ دسته عمرو بن عاص در مقابل دروازه توما. ـ دسته شرحبيل در مقابل دروازه فراديس. ـ دسته يزيد بن ابي سفيان در مقابل دروازهي کوچک شهر. روميان چنين ميپنداشتند که مسلمانان نخواهند توانست محاصره را ادامه بدهند. به ويژه در روزهاي زمستاني، غافل از اين که مسلمانان داراي باورهاي راستين و محکم و ارادههاي فولادين بوده و در مقابل سختيها مقاومت خواهند کرد. فرماندهي مسلمانان کليساهاي متروک غوطه و منازل خالي فراريان آنجا را جهت استراحت لشکر خود اشغال نمود و مجاهدين اسلام به نوبت در آنجا به استراحت ميپرداختند و اين برنامهريزي به آنها کمک ميکرد تا مدت زيادي را به ادامهي محاصرهي دمشق سپري نمايند.[17] مسلمانان به اين حد اکتفا نکردند، بلکه به کمک تاکتيکهاي مختلف رزمي تلاش مينمودند تا تدابير حفاظتي دشمن را خنثي نموده و به نحوي از آن عبور نمايند. چنان که خالد بن وليد مکان مناسبي را اختيار نمود که داراي آب فراوان و راههاي نفوذي بود و با نيروهاي تحت فرمان خود به تهيه نمودن ريسمان و ساختن آن به شکل نردبان پرداخت. از قضا در همان روزها در خانهي امير شهر دمشق فرزندي به دنيا آمده بود و به خالد خبر رسيد که به همين مناسبت در فلان روز جشن بزرگي در خانهي امير برگزار ميشود و همهي مردم در آن شرکت مينمايند. خالد بن وليد فرصت را غنيمت شمرد و در حالي که همهي اهل شام حتي سربازان و نگهبانان با شرکت در جشن و مشغول شدن به خورد و نوش، پستها و مسئوليتهاي خود را به فراموشي سپرده بودند در شامگاه همان روز او و قعقاع بن عمرو و مذعور بن عدي با نيروهايي که در رکاب آنها بودند، دست به کار شدند و به ساير مسلمانان گفتند: هنگامي که از فراز ديوار صداي تکبير ما را شنيديد به کمک ما بشتابيد و به سوي دروازه بياييد.[18] آنگاه خالد با گروه خود به وسيلهي دو پلي که با مشکيزهها ساخته بودند از نهر عبور کرده و به ديوار رسيدند و ريسمانهاي خود را بر ديوار انداختند[19] و قعقاع و مذعور بالاي ديوار رفتند و ريسمانها را محکم به ديوار گره زدند و گروه زيادي به کمک ريسمانها از ديوار عبور نمودند و در گوشهي داخلي دروازه گرد آمدند و تکبير گفتند و دروازه را به زور شمشير باز کردند و بدين صورت لشکر اسلام وارد شهر دمشق گرديد و آنرا فتح نمود.[20] مهمترين فوايد، درسها و نکات عبرت آموز ـ آيا دمشق به زور فتح شد يا با صلح و آشتي در اينباره علما اختلاف نظر دارند. بيشتر آنها معتقد هستند که شهر دمشق بر اساس صلح فتح شده است و بعضي ميگويند نيمي از لشکر با جنگ و نيمي ديگر با صلح گرفته شده است. چنان که عملکرد صحابه در تصرف نيمي از کليساي بزرگ و واگذار نمودن نصف ديگر به نصاري بيانگر همين مطلب ميباشد.[21] ـ تاريخ فتح دمشق ابن کثير ميگويد: از عبارت سيف بن عمرچنين به نظر ميرسد که فتح دمشق در سال سيزده هجري اتفاق افتاده در حالي که خود سيف و ساير مورخين تصريح نمودهاند که دمشق در رجب سال چهارده هجري فتح شده است. [22] خليفه بن خياط مينويسد که ابوعبيده شهر دمشق را در ماههاي رجب، شعبان، رمضان و شوال تحت محاصره قرار داده و در ذي قعده با آنها قرارداد صلح را امضا نموده است.[23] به هر حال مهم اين است که بعد از معرکهي يرموک فتح گرديده است.[24] ـ تطبيق برخي از تاکتيکهاي جنگي گفتني است که در فتح دمشق مسلمانان از تاکتيکهاي نوين و ابتکاري و فرصتهاي پيش آمده به بهترين وجه استفاده نمودند. چنان که خالد بن وليد با کسب اطلاعات از داخل قلعه و انتخاب مکان مناسب توانست از ديوار شهر و ديگر موانع عبور نموده، اسلام را از وضعيت محاصره بيرون آورده و به وضعيت حمله و تهاجم وادار سازد. لشکر مصريها در سال 1973 ميلادي از اين ابتکار خالد عليه مواضع اسراييل بهره جستند و توانستند با بافتن ريسمانها به صورت نردبان از ديوار حائل عبور نمايند. و اين بيانگر ابتکار عمل مسلمانان در فتوحات ميباشد و معرکههاي جديد ما با دشمنان در واقع امتداد همان ابتکار و تاکتيک پيشرفته است.[25] ـ شعرهايي که در مورد فتح دمشق سروده شدند قعقاع بن عمرو چنين سرود: أقمنا على دار سليمان أشهراً
بخالد روما وقد حملنا بصارم
قصصنا إلى الباب الشرقي عنوة
فدان لنا مستسلماً كل قائم
أقول وقد دارت رحانا بدارهم
أقيموا لهم حر الورى بالغلاصم
فلما زأدنا في دمشق نحورهم
وتدمر عضوا منهما بالأباهم
«ما چندين ماه در کنار دو شهر سليمان بن داوود اقامت گزيديم و با روميان در حالي که شمشير حمل ميکرديم، جنگيديم و سرانجام به زور از دروازهي شرقي وارد شديم و همه تسليم ما شدند و ... - تحرکات نظامي مسلمانان بعد از فتح دمشق ابوعبيده فورا بعد از فتح دمشق، خالد را به سوي بقاع فرستاد و او آنرا فتح نمود. همچنين دستهاي از مسلمانان را به ناحيهاي اعزام داشت. در کنار چشمهي معروف به ميسنون با روميها برخورد کردند. فرماندهي روميان مردي به نام سنان بود. او از گردنه بيروت بر مسلمانان يورش برد و تعدادي از آنان را به قتل رسانيد. آن چشمه بعداً به نام عين الشهداء معروف گرديد. همچنين ابوعبيده، يزيد بن ابي سفيان را بر دمشق گمارد. يزيد، دحيه بن خليفه را به سوي «تدمر» و ابوزهراء قشيري را به سوي «بثينيه» و «حوران» فرستاد. ابوزهراء مناطقي که مسئوليت آنها به او سپرده شده بود را بر اساس صلح با ساکنان آنها فتح نمود. و از طرفي شرحبيل بن حسنه تمام سرزمين اردن را با زور فتح کرد. به جز طبريه را که ساکنان آن از در صلح وارد شدند. خالد نيز بر سرزمين بقاع پيروز شد اما با ساکنان بعلبک صلح نمود و با آنان عهد نامهاي امضا کرد. دوم: جريان آزاد سازي شهر فحل گروهي از لشکريان اسلام که براي آزادسازي فحل اعزام شده بودند به نزديکيهاي اين شهر رسيدند. لشکر روميها بالغ بر يکصد هزار جنگجو به اضافهي کساني بود که از روستاهاي مجاور و يا از فراريان جنگهاي قبلي به آنها ملحق شده بودند. لشکر اسلام به سرکردگي عمار بن مخشن به محاصرهي شهر فحل اقدام نمودند. روميها فرصت را غنيمت شمرده، دهانهي درياچه طبريه را گشودند و زمينهاي خشک اطراف شهر را زير آب در آوردند تا از پيشروي لشکر مســلمانان به ويژه سوارکاران جلوگيري به عمل آورند. فرماندهي مسلمانان، عمار بن مخشن نيز با توجه به نابرابري کمي دو لشکر و همچنين وجود مانع فوق به جاي پيشروي، تداوم محاصره را ترجيح داد تا اين که ابوعبيده از فتح دمشق فارغ شد و به آنها پيوست. او با انضمام افراد خود با افراد ابو اعور سلمي نيروهاي اسلامي را نظم داد: ـ خالد بن وليد در خط مقدم. ـ ابوعبيده در سمت راست. ـ عمرو بن عاص درسمت چپ. ـ ضرار بن ازور فرماندهي اسب سواران. ـ عياض بن غنم فرماندهي نيروهاي پياده. ـ و فرماندهي کل مجموعهي جنگ، شرحبيل بن حسنه تعيين شد، چرا که معرکه در منطقهي تحت فرمان او اتفاق ميافتاد. شرحبيل فرماندهي لشکر را به دست گرفت و مواضع نيروها را با نظم خاصي تعيين نمود و نيروهايي براي پشت جبهه در نظر گرفت و براي بسيج کردن نيروها به وقت ضرورت نقشه کشيد و همچنين نيروهايي به صورت آماده باش جهت رويارويي با هر حادثهي ناگهاني مقرر کرد. به هر حال شرحبيل در بيست و چهار ساعت در آماده باش کامل به سر ميبرد.[26] مدت محاصرهي شهر فحل توسط مسلمانان به درازا کشيد. سرانجام روميان گمان بردند ميتوانند در يک حملهي ناگهاني و شبيخون ضربهي سختي بر مسلمانان وارد کنند. فرماندهي روميها سقلاب بن مخراق نام داشت. آنها شب هنگام، يکپارچه بر مسلمانان حملهور شدند. آن شب تا صبح و روز بعد را تا شب جنگيدند. سرانجام روميها دوام نياورده، پا به فرار گذاشتند و فرماندهي آنان به قتل رسيد. مسلمانان، فراريان رومي را تعقيب نمودند. خوشبختانه آب و گلي که آنها براي عدم پيشروي مسلمانان تدارک ديده بودند، مانع بزرگي بر سر راه فرار و يا تهاجم مجدد آنها گرديد و بدين صورت روميها متحمل شکست سنگيني شدند و مسلمانان شهر را فتح کردند. و طبق نقشهي عملياتي متوجه اهداف بعدي خود شدند. چنان که شرحبيل بن حسنه به اردن و عمرو بن عاص به فلسطين اعزام گرديدند. و خود ابوعبيده و خالد راه حمص را در پيش گرفتند و با لشکر بزرگي از روميها به فرماندهي «توذرا» برخورد نمودند و جنگ سختي ميان طرفين در گرفت و انسانهاي زيادي کشته شدند. و زماني که توذرا متوجه شد که صف مقدم دو لشکر با هم درگير هستند، با گروه بزرگي از نيروهاي خود عازم دمشق شد تا مسلمانان را در دو جبهه مشغول بدارد. اما ابوعبيده به اين تاکتيک او پي برد و خالد را به تعقيب وي فرستاد. و از آنجا که مسلمانان پيگير اخبار جنگ بودند بزودي در جريان حرکت چرخشي توذرا قرار گرفتند و يزيد بن ابي سفيان با لشکري به استقبال توذرا رفت و با او درگير شد. در آن اثنا خالد بن وليد از راه رسيد و از پشت سر به لشکر روميها حملهور شد و روزگارشان را تباه کرد و بدين صورت مسلمانان با توذرا کاملاً تسويه حساب کردند.[27] ـ از جمله شعرهايي که قعقاع بن عمرو در مورد روز فحل سرود وغداة فحل قد رأوني معلماً
والخيل تنحط والبلا أطوار
ما زالت الخيل العراب تدوسهم
في يوم فحل والقنا موار
حتى رمين سراتهم عن أسرهم
في ردة ما بعدها استمرار
يوم الرداغ فعند فحل ساعة
خر الرماح عليهم مدار؟
ولقد أبدنا في الرداغ جموعهم
طراً ونحوي تبسم الأبصار
و باز چنين مي سرايد: وغداة فحل قد شهدنا مأقطاً
ينسى الكمي سلاحه في الدار
ما زلت أرميهم بقرحة كامل
كر المبيح ريانة الأبسار
حتى فضضنا جمعهم بترس
ينفي العدو إذا سما جرار([28])
نحن الأولى جسوا العراق بتردس
والشام جساً في ذرى الأسفار
سوم: فتح بيسان و طبريه ابوعبيده و خالد بن وليد طبق دستور عمربن خطاب رضي الله عنه به سوي حمص رهسپار شدند و ابوعبيده, شرحبيل را بر اردن گمارد. شرحبيل و عمرو بن عاص با نيروهاي خود شهر بيسان را محاصره کردند. ساکنان شهر بيرون آمدند و ميان طرفين، جنگ سختي در گرفت و سرانجام ساکنان بيسان بر اساس صلح اهل دمشق مصالحه کردند و به پرداخت جزيه و خراج تن دادند و ابو اعور سلمي با اهل طبريه نيز رفتار مشابهي کرد.[29] چهارم: معرکهي حمص در سال 15 هـ ابوعبيده فراريان رومي را به سوي حمص تعقيب نمود و به محاصرهي آن شهر پرداخت. خالد بن وليد نيز به وي پيوست و چون هوا خيلي سرد بود ساکنان شهر به اميد اين که مسلمانان طاقت نخواهند آورد و از ادامهي محاصره صرف نظر خواهند کرد، مقاومت نمودند. شدت سرما به قدري بود که بر اساس نوشتههاي مؤرخين پاهاي سربازان رومي با اين که موزه پوشيده بودند از کار ميافتاد اما اصحاب پيامبر با اين که کفش معمولي پوشيده بودند، تحمل ميکردند و به هيچ کدام از آنان آسيبي نرسيد. و تا پايان زمستان همچنان مقاومت نمودند و با فرا رسيدن فصل بهار، دايرهي محاصره را تنگتر کردند. در آن اثنا بعضي از بزرگان روم پيشنهاد صلح دادند اما مأموران حفاظتي دولت نپذيرفتند و گفتند: ما چگونه صلح بنماييم در حالي که در چند قدمي پادشاه روم قرار داريم؟ ميگويند در يکي از روزها مسلمانان همه با هم تکبير گفتند، صداي تکبير آنها شهر را به لرزه در آورد و بعضي از ديوارهاي شهر فرو ريخت و با صداي تکبير دوم بعضي از خانهها فرو ريخت. مردم به پيشوايان خود مراجعه کردند و گفتند: مگر نميبيند که چه روزي بر سر ما آمده است. پس چرا با اين قوم صلح نميکنيد؟ سرانجام آنها تن به مصالحه دادند و بر اساس قرارداد صلح، دمشق تسليم شدند که عبارت بود از پرداخت جزيه و خراج و تخليه نمودن نيمي از خانههاي مسکوني براي مسلمانان. آنگاه ابوعبيده مژدهي فتوحات همراه با خمس غنايم را با عبدالله بن مسعود به سوي عمربن خطاب رضي الله عنه فرستاد و خودش لشکر بزرگي از مسلمانان را با فرماندهاني همچون بلال و مقداد در حمص مستقر نمود و طي نامهاي به خليفه نوشت که هرقل آب فرات را قطع نموده و خودش گاهي آشکار و گاهي متواري ميشود. عمر رضي الله عنه در جوابش نوشت که در آنجا بمان.[30] پنجم: فتح قنسرين در سال 15 هـ ابوعبيده، خالد بن وليد را به سوي قنسرين[31] فرستاد. زماني که خالد به آنجا رسيد، ساکنان آنجا و نصاراي عرب به او هجوم آوردند و جنگ سختي ميان طرفين در گرفت و افراد زيادي از دشمن به قتل رسيدند و سرانجام خالد روميها را جلاي وطن کرد و فرماندهشان ميناس را به قتل رسانيد. اما عربها معذرت خواهي نمودند و گفتند: ما در ايجاد جنگ هيچ نقشي نداشتهايم. خالد نيز پذيرفت و آنان را مورد عفو قرار داد و وارد شهر شد و خطاب به ساکنان شهر گفت: اگر شما بر روي ابرها ميزيستيد، ما به کمک خدا به شما دسترسي پيدا ميکرديم و بدين صورت شهر را فتح کرد و هنگامي که خبر فتح شهر و رشادتهاي خالد رضي الله عنه به عمر رضي الله عنه رسيد گفت: خدا رحمت کند ابوبکر را؛ او انسانها را بهتر از من مي شناخت و افزود که بر کناري خالد به خــاطر شک و ترديد من نبود، بلکه ترسيدم که مردم به او توکل نمايند.[32] ششم: جريان فتح قيساريه در سال 15 هـ در همين سال عمر رضي الله عنه ، معاويه بن ابيسفيان را به سوي قيساريه فرستاد[33] و به او نوشت: من امر قيساريه را به تو سپردهام پس به سوي آن رهسپار شو و از خدا کمک بخواه و اين دعاها را تکرار کن: «لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم» خداوند، پروردگار مورد اعتماد و جاي اميد و دوست ما است. او مولا و مددكاري بسيار خوب است. معاويه حسب دستور، به قيسريه رفت و آنرا در محاصرهي خويش در آورد. مردم آن سامان چند بار با او به مقابله برخواستند و در پايان پس از يک نبرد سنگين و با جديت معاويه و با تلفات زياد دشمن، خداوند آن ناحيه را به دست مسلمانان فتح کرد. معاويه مژدهي فتح و همچنين خمس غنايم را نزد اميرالمؤمنين فرستاد.[34] اما دکتر عبدالرحمان شجاع ميگويد: شهرهاي شام يکي بعد از ديگري توسط مجاهدين اسلام فتح شد، چرا که جنگ با روميها به گونهاي غافلگيرانه بود که به آنها فرصت انديشيدن و مقاومت را نميداد. بنابراين هر يک از شهرهاي بيروت، صيدا، نابلس، حلب و انطاکيه يکي بعد از ديگري سقوط نمود و آخرين شهري که فتح شد، قيساريه بود که معاويه بن ابي سفيان آنرا فتح نمود و اين بعد از فتح قدس اتفاق افتاد.[35] هفتم: فتح قدس در سال 16 هـ در آن زمان بر فلسطين مردي روماني معروف به ارطبون يعني معاون اول امپراطور حکومت ميکرد. او مردي بينهايت حيلهگر و زرنگ و داراي لشکر بزرگي در رمله و همچنين در ايلياء بود.[36] عمرو بن عاص نامهاي به اميرالمؤمنين نوشت و از او در اينباره نظر خواهي کرد. عمر رضي الله عنه در جواب، سخن معروف خود را گفت که ما زرنگترين فرد عرب را به جان زرنگترين فرد روميانداختيم تا ببينيم چه ميکند[37]. البته جنگ اجنادين دوم در سال 15 هـ که در آن عمرو بن عاص بر روميان پيروز شد، زمينه را براي فتح فلسطين مهيا نموده بود[38]. و در واقع عمليات فتح قدس قبل از معرکهي اجنادين دوم آغاز شده بود. در آن وقت ارطبون لشکر بزرگي در ايليا و رمله تدارک ديده و فاصلهي رمله تا قدس هجده فرسخ بود. هدف او از انتشار لشکريانش اين بود که از پيشروي لشکر اسلام به فرماندهي عمرو بن عاص به سوي مهمترين شهرهاي فلسطين رمله و ايليا (قدس) جلوگيري نمايد[39]. امير رومي ايليا (ارطبون) بعد از شکست در اجنادين با لشکر خود به اينجا پناه آورده بود[40]. و اکنون مهمترين مراحلي که مسلمانان در فتح قدس طي کردند به شرح زير بيان ميشود: 1ـ تاکتيک سرگرم کردن دشمن طبق نقشهي عمربن خطاب رضي الله عنه بايد روميها را در فلسطين سرگرم نمود تا عمرو بن عاص در اجنادين بر آنان پيروز گردد و بعد از آن مسلمانان براي فتح قدس و ديگر شهرهاي شام اقدام نمايند. بنابراين به معاويه رضي الله عنه دستور داد تا با سواران خود به قيساريه برود و نيروهاي آنجا را از امداد رساني به نيروهايشان در مقابل عمرو مشغول بدارد. و خود عمرو نيز بر اساس نقشهي خليفه، گروهي را به سرکردگي علقمه بن حکيم فراسي و مسروق بن فلان مکي جهت سرگرم نمودن نيروهاي رومي ساکن در ايلياء اعزام نمود.[41] و گروهي ديگر را به سرکردگي ابوايوب مالکي جهت مشغول ساختن نيروهاي رومي ساکن در رمله فرستاد و پيوسته، نزد آنها نيروي کمکي ميفرستاد و خود در اجنادين منتظر نبرد شديدي با ارطبون بود. بالاخره نبرد سختي آغاز شد و به قول طبري: مسلمانان و روميها وارد نبرد سختي شدند مانند نبرد يرموک و افراد زيادي به قتل رسيد[42] و سرانجام عمرو بن عاص ارطبون را شکست داد و او با نيروهاي خود به سوي شهر قدس پا به فرار گذاشت تا در پشت ديوارها و قلعههاي آن در امان بماند. مسلمانان نيز راه آنها را به سوي شهر قدس باز گذاشتند تا اين که وارد شهر شدند. طبري ميافزايد که علقمه، مسروق، محمد بن عمرو و ابوايوب نيز با نيروهاي تحت فرمان به لشکر عمرو پيوستند و همه يکپارچه به سوي محاصرهي ايلياء (قدس) حرکت کردند.[43] مسلمانان به سرپرستي عمرو بن عاص شهر ايلياء (قدس) را شديداً محاصره کردند. شهر آنطور که واقدي ميگويد: تحت تدابير امنيتي شديد قرار داشت و با ديوارها و قلعههاي محکم نگهداري ميشد. بر روي ديوارهاي شهر سلاح سنگين مانند منجنيق و غيره نصب شده بود و نگهبانان مجهز به سنگر و سپر، و تير و شمشير، مراقب اوضاع بودند. هنوز سه روز از محاصره نگذشته بود که جنگ آغاز گرديد. مسلمانان به سوي ديوارهاي شهر هجوم آوردند و روميها آنها را تيرباران کردند. مسلمانان سپرهاي خود را در مقابل تيرهاي دشمن قرار دادند و جنگ از صبح تا شام چند روز ادامه پيدا کرد تا اين که در روز يازدهم ابوعبيده، خالد و عبدالرحمان فرزند ابوبکر با گروهي از سواران از راه رسيدند.[44] و اين امر باعث ترس و وحشت بيشتري در دل ساکنان ايليا گرديد. به هر حال وضعيت محاصرهي شهر تا چهار ماه به طول انجاميد و در اغلب روزها نبرد شديدي بين طرفين در ميگرفت و مسلمانان، سردي شديد همراه با برف و باران را تحمل مينمودند.[45] تا اين که روميها از ادامهي مقاومت به ستوه آمدند و بزرگ آنان (صفرونيوس) به فکر چارهاي ديگر افتاد و به عمرو بن عاص نامهاي نوشت و او را به پايان دادن محاصره فرا خواند و فتح شهر را محال قلمداد کرد.[46] 3ـ تسليم شدن روميها بزرگ روميان به عمرو بن عاص چنين نوشت: تو دوست و همانند من هستي. جايگاه تو نزد قومت شبيه جايگاه من نزد قومم ميباشد. به خدا سوگند که پس از فتح اجنادين توان فتح هيچ بخشي از فلسطين را نخواهي داشت، پس بهتر است برگردي و مغرور نشوي و اگر نه همانند ديگران شکست خواهي خورد.[47] عمرو در جواب نامهي بزرگ روميان خاطرنشان کرد که اين ديار به دست او سقوط خواهد کرد. وقتي بزرگ روميان نامهي عمرو را قرائت کرد خنديد و گفت: کسي که بيت المقدس را فتح خواهد کرد مردي به نام عمر است نه عمرو. نامهرسان اين عکس العمل او را به عمرو بن عاص منتقل کرد. عمرو فهميد که منظور ارطبون عمربن خطاب، خليفه مسلمانان است. بنابراين فوراً پيکي به سوي اميرالمؤمنين فرستاد و او را در جريان سخنان ارطبون گذاشت و افزود که من اين جريان را با نبرد سختي به پايان خواهم رساند و شهرهاي زيادي را براي تو تصاحب خواهم نمود، لطفاً اگر نظر و پيشنهادي داري از ما دريغ مکن. عمربن خطاب پس از شور و رايزني با گروهي از مسلمانان عازم ديار شام شد و علي بن ابي طالب را به عنوان جانشين خود بر مدينه گمارد و در مکاني به نام جابيه فرود آمد و سران ايلياء نزد او رفتند و بر پرداخت جزيه صلح امضاء کردند و شهر را تسليم ايشان نمودند.[48] 3ـ روايتهاي مختلف دربارهي فتح قدس و تحقيقي پيرامون آن دربارهي محاصرهي شهر قدس، طبري بيش از يک روايت نقل کرده است از جمله ذکر نموده که عمرو بن عاص آنرا در محاصرهي خويش در آورد. و در روايت ديگري گفته است علت آمدن عمر رضي الله عنه به شام اين بود که ابوعبيده به بيت المقدس آمد. ساکنان آنجا از او خواستند که بر اساس پيمان صلح با ديگر شهرهاي شام با آنان نيز مصالحه نمايد. ولي به شرطي که عمربن خطاب رضي الله عنه شخصاً متولي پيمان صلح باشد. ابوعبيده طي نامهاي اين مطلب را به سمع خليفه رسانيد. خليفه، علي رضي الله عنه را جانشين خود در مدينه قرار داد و خود با همراهي نيروي کمکي براي رزمندگان مسلمان مستقر در شام، عازم آن ديار گرديد. ابن اثير نيز دو روايت مشابه با روايتهاي فوق طبري نقل کرده است.[49] اما واقدي جريان محاصرهي شهر قدس و مذاکره با اميرالمؤمنين را به ابوعبيده نسبت داده است. او ميگويد: ابوعبيده سي و پنج هزار جنگجوي تحت رهبري هفت نفر از فرماندهان خود، جهت فتح بيت المقدس اعزام نمود که عبارت بودند از: خالد بن وليد، يزيد بن ابي سفيان، شرحبيل بن حسنه، مرقال بن هاشم بن ابي وقاص، مسيب بن نجيه فزازي، قيس بن هبيره مرادي و عروه بن مهلل بن يزيد. در رکاب هر يک از اين فرماندهان پنج هزار جنگجو قرار داشت و آنها يکي بعد از ديگري طي هفت روز اعزام شدند و خود پس از چند روز جنگ به آنها پيوست. همچنين واقدي مينويسد که اهل ايلياء نزد ابوعبيده آمدند و به او پيشنهاد صلح دادند ولي مشروط به اين که متولي صلح خليفهي مسلمانان؛ عمربن خطاب باشد. سپس واقدي روايت مشابهي با روايتهاي طبري و ابن اثير ذکر کرده و نوشته است که ابوعبيده طي نامهاي جريان را به خليفه نوشت و خليفه به بيت المقدس آمد و در ورودي شهر با پيشواي قوم ملاقات کرد. او گفت: به خدا سوگند ما علايم اين شخص را به عنوان فاتح بيت المقدس در کتابهاي خود خواندهايم و ترديدي نداريم که او همان شخص است.[50] سپس نزد قوم خود برگشت و جريان را با آنها در ميان گذاشت. آنها از محاصره به تنگ آمده بودند به سرعت نزد عمربن خطاب رفتند و از او امان طلبيدند و با قرار اداي جزيه، صلح نمودند.[51] ولي ما اين روايت واقدي را بعيد ميدانيم، زيرا زماني که عمرو بن عاص قدس را محاصره کرده بود، ساير فرماندهان مسلمان پس از نبرد يرموک و فتح دمشق و فحل، و بلاد مختلف شام با کسب پيروزي و غنيمت پيش ميرفتند. چنان که ابوعبيده و خالد، مناطق حمص، حماه، قنسرين و حلب را در نورديده، راه ساحلي شام به سوي جنوب را در پيش گرفتند و بر انطاکيه، لاذقيه وعرقه تسلط يافتند. و از طرفي يزيد بن ابي سفيان بيروت تا صيدا و عسقلان تا صور را در نورديد.[52] و اما بلاذري در روايتي ميگويد که عمرو بن عاص پس از فتح رفح، قدس را در محاصرهي خويش در آورد و ابوعبيده پس از فتح قنسرين و حومه در حالي به او پيوست که شهر ايلياء يعني بيت المقدس را محاصره کرده بود.[53] و ميافزايد که ساکنان ايلياء از ابوعبيده خواستند تا بر اساس صلحنامه ساير شهرهاي شام با آنان مصالحه نمايد مشروط بر اين که خود عمربن خطاب متولي قرارداد صلح باشد. ابوعبيده اين مطلب را طي نامهاي به اطلاع عمر رضي الله عنه رسانيد. عمر رضي الله عنه نيز پذيرفت و راهي ديار شام گرديد و در جابيهي دمشق فرود آمد و بعد از آن به سوي ايلياء رفت و با اهل آن مصالحه نمود واين جريان در سال 17 هـ اتفاق افتاد. بلاذري ميافزايد: در مورد فتح ايليا روايت ديگري نيز نقل شده است.[54] البته ما ضمن ترجيح دادن روايت نخست طبري مبني بر اين که محاصرهي قدس به دست عمرو بن عاص پايان پذيرفت و نه به دست ابوعبيده، اين مطلب را دور از واقعيت نميپنداريم که ابوعبيده در جابيهي دمشق به خليفه بپيوندد و به عنوان فرماندهي کل نيروهاي نظامي شام با ايشان در مورد فتح قدس به گفتگو بپردازد، چرا که عمربن خطاب، ساير فرماندهان آن ناحيه را به جابيه فراخواند و در مورد فتح قدس با آنان به مشورت پرداخت.[55] چنان که ابوعبيده همراه با يزيد و شرحبيل فرماندهان بزرگ مسلمانان در اين مصالحه حضور به هم رسانيد.[56] البته در صلح نامه، اسم ايشان به عنوان امضاء کننده، ذکر نشده است، اما اسامي بزرگواراني همچون عمرو بن عاص، معاويه و خالد بن وليد قيد شده است و اين ميتواند دليل اين امر باشد که ابوعبيده فرماندهي نيروهاي محاصره کنندهي شهر قدس را به عهده نداشته است، بلکه عمرو عهدهدار اين مسئوليت بوده است.[57] 4ـ متن صلحنامه متن صلح نامه آن طور که طبري نقل کرده است چنين ميباشد: بسم الله الرحمان الرحيم: اين معاهدهاي است که بر اساس آن بندهي خدا عمربن خطاب به اهل ايلياء امان مالي و جاني داده است، همچنين عبادتگاهها و صليب آنان و ساير ملتهايشان در امان خواهند بود و به خاطر دين و آيين خود مورد آزار قرار نخواهند گرفت. البته نبايد با آنها در ايلياء هيچ فرد يهودياي زندگي بکند و بايد اهل ايلياء همانند ساکنان ساير شهرها جزيه پرداخت نمايند و روميان، دزدان را از ميان خود بيرون بکنند و هر کس از آنها تا رسيدن به شهر و ديار خود در امنيت به سر خواهد برد و اگر خواستند در اينجا بمانند بايد جزيه پرداخت نمايند. و هر کس از اهل ايليا دوست دارد به روميان بپيوندد مال و جانش تا پيوستن به آنها در امان خواهد بود و اگر قبل از تاريخ جنگ در اين شهر افرادي از سرزمين ديگري سکونت گزيدهاند، ميتوانند با پرداخت جزيه همچنان در اين شهر بمانند و اگر نه پس بايد با روميان بيرون شوند و قبل از برداشت محصول چيزي از ساکنان اين شهر وصول نشود. اين نامه بر اساس عهد خدا و پيامبر و خلفاء و ساير مؤمنين نوشته ميشود و بايد بر مفاد آن عمل شود، البته به شرطي که طرف مقابل نيز طبق قرارداد، جزيه پرداخت نمايد. امضا کنندگان: خالد بن وليد، عمرو بن عاص، عبدالرحمان بن عوف و معاويه بن ابي سفيان در سال 15 هـ[58] مهم ترين درسها و پيامدهاي اين وقايع الف ـ موضعگيري فداکارانه واثله بن اسقع رضي الله عنه واثله ميگويد: ... من صداي باز شدن درب جابيه را شنيدم ـ يکي از دروازههاي شهر دمشق ـ ديدم گروه بزرگي از سواران دشمن بيرون شدند. مقداري درنگ کردم آنگاه با گفتن تکبير بر آنان يورش بردم. آنها گمان کردند که از قبل محاصره شدهاند. بنابراين دوباره به سوي دروازهي شهر بازگشتند و فرماندهشان تسليم شد. من با سرنيزهام او را زخميکردم و از مرکب پايين انداختم و خود سوار بر مرکبش شدم. در آن اثنا آنها به پشت سر خود نگاه کردند و به سوي من برگشتند. من نيز با حمله به آنها تعدادي را از پاي در آوردم و خود را به خالد بن وليد رسانيدم، در آنجا ديدم که بزرگ روميان با التماس از خالد براي اهل دمشق امان ميطلبد.[59] ب ـ معاذ بن جبل سفير مسلمانان نزد روميها قبل از وقوع جنگ فحل پس از درگيريهاي پراکنده ميان مسلمانان و روميها و قبل از معرکهي فحل، روميها طي پيامي از مسلمانان خواستند تا مردي را جهت مذاکره نزد آنان بفرستد. ابوعبيده بنا به درخواست روميها، معاذ بن جبل را نزد آنان فرستاد. روميها براي استقبال سفير مسلمانان تشريفات ويژهاي تدارک ديدند و فرشهاي گرانقيمت پهن کردند و سلاحهاي بيشماري گرد آوردند تا سفير مسلمانان را مرعوب قدرت و شيفتهي تزيينات خود سازند. اما معاذ بن جبل به دليل تواضع و تقوايي که داشت به اين تدارکات و تشريفات هيچ توجهي نکرد و در حالي که زمام اسب خود را در دست داشت با کمال خونسردي و وقار پيش ميرفت و از سپردن اسب خود به نگهبانان و از نشستن روي مبلها خودداري کرد و گفت: من بر اين فرشها و جايگاهي که ضعيفان شما به آن دسترسي ندارند، نمينشينم و بر زمين نشست و گفت: من بندهاي از بندگان خدا هستم و بر فرش خدا مينشينم و خود را در استفاده از مال بر برادران خود شايستهتر نميدانم.[60] معاذ با روميان به مذاکره پرداخت. آنها در مورد اسلام از او پرسيدند و او پاسخ داد. سپس در مورد عيسي از او سوال کردند. معاذ اين آيه را تلاوت کرد: { إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (59)} آل عمران: 59 «مسأله (آفرينش) عيسي براي خدا، همچون مسأله (آفرينش) آدم است كه او را از خاك بيافريد، سپس بدو گفت: پديد آي! و (بيدرنگ) پديد آمد». و آنها را به روشني در جريان خواستهي مسلمانان قرار داد و اين آيه را تلاوت نمود:{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (123)}التوبة: 123 «اي مومنان! با کافراني بجنگيد که به شما نزديکند، و بايد که از شما شدت و حدت ببينند و بدانيد که خداوند با پرهيزگاران است». روميان گفتند: پيروزي مسلمانان بر ايرانيان، به خاطر مرگ پادشاه ايران بود، ولي چون پادشاه ما زنده و داراي لشکري قوي ميباشد، شما پيروز نخواهيد شد. معاذ گفت: اگر پادشاه شما هرقل است، پادشاه ما خدا است و فردي از ميان خودمان سرکردهي ما است. اگر امير ما طبق کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و سلم داوري کند از او حرف شنوي ميکنيم و در غير اين صورت او را از کار برکنار خواهيم کرد. در ميان ما و او دربان و مانعي وجود ندارد و او بر ما فخر نميفروشد و خود را در برخورداري از بيت المال بر ما مستحقتر نميبيند.[61] و در پاسخ به کثرت تعداد آنها، اين آيه را خواند:{ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (249)}البقرة: 249 «چه بسيارند گروههاي اندکي که به فرمان خدا بر گروههاي فراواني چيره شده اند و خداوند با شکيبايان است». پس از اين که نتوانستند در روحيهي والاي معاذ هيچ گونه ضعف و تأثيري ايجاد نمايند به اصل قضيه پرداختند و به او پيشنهاد صلح دادند و گفتند: شهر بلقاء و حومهي آنرا به مسلمانان خواهند داد. معاذ خاطرنشان ساخت که هيچ راه ديگري جز پذيرفتن اسلام و يا پرداخت جزيه و يا جنگ ندارند. آنها با شنيدن پاسخ معاذ سخت بر آشفتند و گفتند: نزد يارانت برگرد؛ به زودي دست و پاهاي شما را با ريسمان خواهيم بست. معاذ گفت: ممکن نيست چنين اتفاقي بيفتد اما يکي از اين دو مسأله اتفاق خواهد افتاد: يا ما همگي به شهادت ميرسيم و يا اينکه شما را با ذلت از اين شهر بيرون خواهيم راند. اينرا گفت و برگشت.[62] بدين صورت شخصيت سياسي، نظامي و دعوتگرانهي معاذ از خلال اين سفارت بر ملا ميشود. او به استدلالهاي طرف مقابل گوش فرا ميدهد و بيباکانه به آنها پاسخ ميدهد و کاستيهاي آنان را از جمله، برخورداري فوق العاده از بيت المال و محروم گذاشتن رعيت را گوشزد مينمايد. سپس تعاليم اسلام را براي آنها شرح ميدهد و آنان را به پذيرفتن اسلام فرا ميخواند. همچنين در مقابل جنگ رواني و تهديدهايشان ساکت نمينشيند، بلکه بدون پرداختن به تهديد و ارعاب لفظي، واقعيت امر و آمادگي مسلمانان را بيان ميدارد و بر ميگردد.[63] ج ـ موضع گيري عباده بن صامت در فتح قيساريه عباده بن صامت رضي الله عنه در محاصرهي قيساريه فرماندهي طرف راست لشکر مسلمانان بود. روزي به ايراد وعظ پرداخت و نيروهاي خود را به محاسبه نفس و توبه و استغفار فرا خواند و آنگاه به دشمن حمله نمود و تعداد زيادي از روميان را کشت، ولي نتوانست کاملاً به هدف خود برسد. بنابراين به مقر خود برگشت و مجدداً نيروهاي خود را تشويق به مبارزه کرد و از اين که نتوانسته بودند در اين حمله به هدف خود برسند، سخت اظهار تعجب کرد و گفت: اي اهل اسلام! من از ديرباز در جنگهاي اسلام بودهام و اجل به من فرصت داد تا با شما در اين جنگ شرکت بکنم... به خدا سوگند! هيچگاه ما بر گروهي از مشرکين حمله نکردهايم مگر اينکه بر آنان پيروز شدهايم. پس شما را چه شده که نميتوانيد بر اينها پيروز شويد؟ و افزود که من از پديد آمدن دو خصلت در ميان شما ميترسم يکي خيانت در مال غنيمت و ديگري کم رنگ بودن اخلاص در عمل. سپس آنها را به طلب کردن صادقانهي شهادت تشويق نمود و خاطرنشان ساخت که خودش در جنگ پيشاپيش آنها خواهد بود و تا رسيدن به پيروزي و يا شهادت خواهد جنگيد و اين بار بر نخواهد گشت.[64] و هنگامي که دو لشکر روبرو شدند و آتش جنگ شعلهور گرديد، عباده از اسب خود پايين آمد و پياده به مبارزه ادامه داد و چون چشم عمير بن انصاري به او افتاد، با فرياد اين مطلب را به گوش مسلمانان رسانيد و آنها را به پيروي از او فرا خواند. مسلمانان نيز با حماسهي بيشتر به جنگ با روميان ادامه دادند تا اين که سرانجام، دشمن شکست خورد.[65] د ـ ام حکيم بنت حارث در معرکهي مرج صفر ام حکيم، همسر عکرمه بن ابي جهل است. شوهرش در يکي از جنگهاي مسلمانان در ديار شام کشته شد. پس از اين که عدهاش پايان يافت. يزيد بن ابي سفيان و سپس خالد بن سعيد به او پيشنهاد ازدواج دادند. سرانجام ام حکيم به عقد خالد در آمد و هنگامي که مسلمانان به «مرج صفر» رسيدند، خالد ميخواست امحکيم را به خانه بخت ببرد. اما ام حکيم گفت: بگذار تا جنگ به پايان برسد. خالد گفت: من به احتمال قوي در همين جنگ کشته ميشوم. سرانجام ام حکيم موافقت نمود. و خالد نزديک پلي که بعداً به پل ام حکيم شهرت يافت به حجلهي عروس رفت و وليمهاي ترتيب داد و همراهانش را به صرف غذا دعوت کرد. آنها هنوز از سفرهي غذا فارغ نشده بودند که روميان براي جنگ صف بستند. در آن اثنا خالد از خانهي عروس بيرون شد و جنگيد تا کشته شد. ام حکيم نيز درحالي که آثار مواد خوشبو بر لباسهايش مشهود بود، لباسهايش را به خود پيچيد و با ستون خيمهاي که در آن عروسي کرده بودند به دشمن حملهور گرديد و تعدادي را به قتل رسانيد. و چکاچک شمشيرها در کنار نهر به گوش ميرسيد و جنگ سختي ميان طرفين در گرفت.[66] هـ : پادشاه روم با ديار شام خداحافظي ميکند در سال 15 و يا 16 هجري پادشاه روم و سرابازانش عقب نشيني کردند و ديار شام را به قصد روم ترک نمودند.[67] بعد از آن هرگاه هرقل براي حج به بيت المقدس ميآمد، هنگام برگشتن ميگفت: سلام بر تو اي سوريه! سلام کسي که از تو سير نشده و بر خواهد گشت. اما اين بار وقتي شام را ترک کرد و به منطقه «رها» رسيد، از اهالي آنجا خواست تا به دنبال او به راه بيفتند، آنها گفتند: ماندن ما در اينجا بهتر از همراهي با تو است و هنگامي که به شهر شمشاط و بر مکان بلندي رسيد، رو به عقب نگاه کرد و گفت: سلام بر تو اي سوريه! سلام کسي که دوباره به سوي تو نخواهد آمد. سپس به راه خود ادامه داد تا اين که به قسطنطنيه رسيد و حکومت خود را در آنجا مستقر کرد. آنگاه از يکي از سرابازنش که چند روزي در دست مسلمانان اسير بود، پرسيد: آنها چگونه انسانهايي هستند؟ او گفت: آنها راهبان شب و سواران روز هستند. از هم پيمانان خود چيزي نميخوردند، مگر قيمت آنرا ميپردازند. وارد مجلسي نميشوند، مگر سلام ميکنند و دشمن خود را رها نميسازند تا کار او را يکسره نکردهاند. هرقل گفت: اگر واقعاً چنين است پس آنها جايي را که من اکنون نشستهام به تصرف خود در خواهند آورد. [68] زـ خداوند شما را با اسلام عزت و سربلندي داده است عمر رضي الله عنه درحالي وارد سرزمين شام شد که سوار بر الاغي بود و پاهايش از دو طرف آن آويزان بودند، ابوعبيده رضي الله عنه با ديدن او گفت: اي اميرالمؤمنين! اکنون بزرگان قوم به ملاقات شما ميآيند. عمر رضي الله عنه گفت: خدا شما را به وسيلهي اسلام عزت و سربلندي داده و اگر شما عزت را در چيز ديگري بجوييد خدا شما را خوار و ذليل خواهد کرد.[69] وـ بخشي از سخنراني عمر رضي الله عنه در جابيه عمر رضي الله عنه در جابيه خطبهاي ايراد نمود و گفت: رسول خدا صلي الله عليه و سلم در جايگاه مشابهي که اکنون من ايستادهام، ايستاد و فرمود: (أحسنوا إلى أصحابي ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم، ثم يجئُ قوم يحلف أحدهم على اليمين قبل أن يُسْتَحْلَف عليها، ويشهد على الشهادة قبل أن يُستشهد، فمن أحب منكم أن ينال بُحْبُوحة الجنة، فليلزم الجماعة، فإن الشيطان مع الواحد وهو من الاثنين أبعد، ولا يخلون رجل بامرأة فإن ثالثهما الشيطان، ومن كان منكم تسرُّه حسنته وتسوؤه سيئته فهو مؤمن).[70] «با ياران من و کساني که بعد از آنها مي ايند و کساني که بعد از آنها ميآيند به نيکي رفتار کنيد. سپس ملتي خواهد آمد که قبل از اين که از آنها خواسته شود، سوگند ميخورند و قبل از اينکه از آنها گواهي طلب شود، گواهي ميدهند. پس هر کس از شما دوست دارد، وارد بهشت شود، جماعت (مسلمانان) را ترک نکند، چرا که شيطان همراه يک نفر است و از دو نفر مقداري دور است و هيچ يکي از شما بازن (بيگانهاي) به خلوت نمينشيند، مگر سوميآنها شيطان خواهد بود. و هر کس از شما با انجام دادن نيکي خوشحال و با ارتکاب بدي ناراحت ميشود پس او مؤمن است». ح ـ دنيا در همهي ما دگرگوني ايجاد کرد به جز تو اي ابوعبيده! هنگامي که عمر رضي الله عنه به شام آمد از ابوعبيده خواست که او را به منزل خود ببرد. ابوعبيده گفت: با منزل من چه کار داري، آيا ميخواهي چشمانت را به حال من اشک آلود کني؟ عمر رضي الله عنه وقتي وارد خانهي ابوعبيده شد چيزي در آن نيافت. گفت: وسايل منزلت کجا است. من که در اينجا جز زين و يک کاسه و مشک آب چيزي نمييابم. تو امير اين شهر هستي آيا غذايي نزد تو يافت ميشود؟ ابوعبيده به سوي سبدي که در آنجا گذاشته بود رفت و قطعه نان خشکي بيرون آورد. عمر رضي الله عنه با ديدن اين صحنه به گريه افتاد و گفت: اي ابوعبيده! دنيا جز تو همهي ما را دگرگون ساخت.[71] ذهبي پس از نقل اين ماجرا ميگويد: به خدا سوگند! اين همان زهد خالص و واقعي است نه زهد کسي که چيزي در بساط ندارد.[72] و در روايت هشام بن عروه به نقل از پدرش آمده است که عمر رضي الله عنه به شام آمد و با فرماندهان و بزرگان قوم ملاقات کرد و پرسيد: برادرم کجا است؟ گفتند: چه کسي؟ فرمود: ابوعبيده. گفتند: اکنون ميآيد. آنگاه ابوعبيده سوار بر ماده شتري آمد و سلام گفت و با عمر رضي الله عنه احوالپرسي نمود. سپس عمر رضي الله عنه به مردم گفت: متفرق شويد و خود همراه ابوعبيده به خانه ايشان رفت. در آنجا جز شمشير ابوعبيده، زين و سپرش چيزي نديد.[73] ط ـ تعليقي بر صلح نامهي عمر رضي الله عنه با ساکنان بيت المقدس صلح نامه عمر رضي الله عنه و مطالبي که در آن درج گرديد و به امضاي طرفين رسيد گواه بر اين مطلب ميباشد که اسلام دين صلح و تسامح است نه دين جبر و ستم. چنان که مسلمانان با نصاراي بيت المقدس برخوردي انساني نمودند که دور از انتظارشان بود. در حالي که عمر فاتح، ميتوانست هر رفتاري با آنها روا دارد ولي از آنجا که او نمايندهي اسلام بود و اصولاً اسلام نميخواهد به اجبار کسي را وادار به پذيرش ديني بکند، چنين نکرد. زيرا ايمان چيزي نيست که مردم به پذيرش آن مجبور گردند، بلکه ايمان از اعمال قلبها است و از درون قلبها فقط خدا خبر دارد نه کس ديگري. چنان که گاهي ظاهر فردي چنين نشان ميدهد که مؤمن است در حالي که چنين نيست بلکه ضرر او براي اهل ايمان از ضرر کساني که به صورت آشکار کافر و بي دين هستند، بيشتر است. بنابراين مسلمانان به مردم آزادي ديني کامل دادند تا بدون هيچ گونه مزاحمتي بتوانند در کنار مسلمانان به شعاير ديني و مذهبي خود عمل نمايند. البته به خاطر حفاظتي که از آنان به عمل ميآمد مبلغ ناچيزي به عنوان جزيه پرداخت ميکردند و ديري نميگذشت که آنها در سايهي اين زندگي آرام و همسايگي بيدغدغه و عدالت اسلامي به چهرهي زيبا و عدلگستر اسلام پي برده و حقايقي را در مييافتند که قبلاً به خاطر دوري از مسلمانان نديده و نشنيده بودند و در نتيجه، گروه گروه وارد دين اسلام ميشدند. چنان که اين جريان در اکثر شهرهايي که توسط مسلمانان فتح شده بود، اتفاق ميافتاد.[74] ي ـ عمر رضي الله عنه در مسجد الاقصي نماز ميخواند ابوسلمه ميگويد: ابوسنان از عبيد بن آدم نقل ميکند که عمر رضي الله عنه از کعب پرسيد در کدام ناحيه مسجد اقصي نماز بخواند؟ کعب گفت: صخره را پيش روي خود قرار داده آنگاه همهي قدس پيش روي تو قرار ميگيرد. عمر رضي الله عنه گفت: به يهوديان مشابه شدهاي. کعب گفت: نه به خدا، من در همان مکاني نماز ميخوانم که رسول خدا نماز خوانده است. آنگاه در جاي قبله مسجد ايستاد و نماز خواند و بعد از آن رداي خود را پهن کرد و به جمع آوري خاک و خاشاک پرداخت و مردم نيز با وي همکاري کردند.[75] ابن تيميه ميگويد: مسجد الاقصي نام همهي مسجد است نه آن طور که برخي ميپندارند و ميگويند: مسجد همان قسمت جلويي است که عمر آن را ساخته است. روزي که عمر رضي الله عنه بيت المقدس را فتح کرد، برروي صخره زبالههاي زيادي ريخته شده بود، چرا که نصاري به آن معتقد نبودند و از جانب آن مورد بياحترامي قرار ميگرفت. عمر رضي الله عنه دستور به پاکسازي آن داد و از کعب مشورت گرفت که در کدام ناحيه براي مسلمانان جايگاهي براي نماز تعيين نمايد. کعب گفت: پشت سر صخره. عمر رضي الله عنه گفـت: اي فرزنـد زن يهودي! من در قسـمت جلوي صخره نماز ميخوانم، چرا که قسمت جلوي مساجد از آن ما است.[76] و اين يکي ديگر از موضعگيريهاي مهم و بزرگ امير المؤمنين عمربن خطاب است که در آن عملاً نشان داد که اسلام به ساير اديان آسماني و مقدسات آنها احترام ميگذارد. اين صخرهاي که عمر رضي الله عنه با دستان خود زبالههاي انباشته بر آنرا بر ميداشت، مکان مقدس يهوديان و قبلهي آنها است که بر اساس اعتقاد آنها يعقوب از فراز آن با خدا سخن گفته است. آري عمر رضي الله عنه همان طور که با نصاري رفتاري شايسته نمود و به آنها آزادي ديني داد و عبادتگاهها و صليبهايشان را در امن قرار داد، با يهوديان نيز که دشمنان کينه جوي مسلمانان بودند، برخورد رأفت آميزي کرد و خاکهاي صخره را جارو زد و آنرا مورد احترام قرار داد. [77] ـ تلاش رومي ها براي اشغال مجدد حمص جاسوسان به ابوعبيده خبر دادند که هرقل در ميان جمع روميها به ايراد سخن پرداخته و آنها را تشويق به اشغال مجدد حمص کرده است. و اکنون جمع بزرگي از آنان رهسپار اين منطقه گرديدهاند. ابوعبيده نيز سران مسلمانان را گرد آوري نمود و از آنان مشورت خواست[78]. معاذ بن جبل، عقب نشيني را به صلاح مسلمانان ندانست و گفت: دشمنان رومي، چيزي بالاتر از اين نميخواهند که شما شهري را که فتح کردهايد و سران کفر را در آن به قتل رسانيدهايد ترک کنيد و برويد... به خدا سوگند اگر شما پس از خروج از اين شهر بخواهيد مجدداً وارد آن شويد، مشقت بيشتري را پيش رو خواهيد داشت. ابوعبيده گفت: به خدا سوگند راست و نيکو سخن گفت.[79] اما روال کارها به سمت و سوي ديگري ميرفت که در نتيجه ابوعبيده به حبيب بن مسلمه دستور داد تا اموالي را که از ساکنان شهر به عنوان جزيه گرفته بودند تا در عوض از آنها حفاظت به عمل آورند، به آنها برگرداند. چرا که اکنون توانايي حفاظت از آنها را نداريم. البته صلحي که بين ما و آنها انجام شده است به قوت خود باقي است مگر اين که آنها بخواهند آنرا فسخ نمايند و ما اکنون با برادران خود به جنگ دشمن ميرويم اگر بر آنان پيروز شديم، به عهد و پيمان خود با شما باقي خواهيم ماند. حبيب بن مسلمه حسب دستور فرمانده، اموال مردم را به آنها برگردانيد و آنچه را که ابوعبيده گفته بود به اطلاع آنان رسانيد. آنها گفتند: خدا شما را دوباره به شهر ما بازگرداند و نفرين خدا بر روميان باد. به خدا سوگند که آنها در چنين مواردي نه اين که اموال ما را بر نميگردانيدند، بلکه با عصبانيت بيشتري هر چه ميتوانستند از اموال ما را به زور تصاحب ميکردند. عدل و حکومت شما از ظلم و ستم آنان براي ما خيلي بهتر و پسنديدهتر است.[80] از طرفي ابوعبيده شبي که فرداي آن قرار بود از حمص به سوي دمشق حرکت کند، سفيان بن عوف را نزد عمر رضي الله عنه فرستاد و گفت: به اميرالمؤمنين سلام برسان و او را در جريان مسايلي که خود بهتر ميداني و ميبيني قرار بده و طي نامهاي به اميرالمؤمنين چنين نوشت: اما بعد: جاسوسان ما از سرزمين دشمن خبر آوردهاند که روميها براي حمله به حمص نيروي بسيار بزرگي که هيچگاه چنين نيرويي به جايي نفرستادهاند، تدارک ديدهاند. من پس از مشورت و تبادل نظر با مسلمانان به اين نتيجه رسيدم که شهر را ترک کنم و منتظر فرمان تو باشم و اکنون مردي را نزد تو ميفرستم که کاملاً به مسايل اشراف دارد و مورد اعتماد است و به خداي دانا متوسل ميشويم که او ما را کافي است و بهترين وکيل است.[81] ـ نقشهي نظامي مبتکرانه عمر رضي الله عنه براي کمک به ابوعبيده هنگامي که عمر رضي الله عنه از ماجرا اطلاع يافت، فوراً به سعد بن ابي وقاص نوشت که ابوعبيده در احاطهي دشمن به سر ميبرد، لذا پس از رسيدن نامهام مردم را به فرماندهي قعقاع بن عمرو بسيج کن. گفتني است که عمر رضي الله عنه در برخي از شهرهاي اسلامي تعداد زيادي از اسبها را براي موارد اضطراري تدارک ديده بود. چنان که تعداد چهارهزار از اين اسبها در کوفه نگهداري ميشد. سعد از همين اسبها در تجهيز لشکر اعزامي به شام استفاده کرد. همچنين عمر رضي الله عنه به سعد نوشت که سهيل بن عدي را با گروهي براي سرکوبي اهالي جزيره بفرست، چرا که آنها روميها را براي حمله به حمص تشويق نمودهاند و افزود که اهل قرقيسيا نيز از همفکران آنها هستند و نوشت که عبدالله بن عبدالله بن عتبان را به سوي نصيبين بفرست و همچنين حران و رها از وجود دزدان و دشمنان پاکسازي کن و وليد بن عقبه و عياض را براي سرکوبي عربهاي جزيره که از ربيعه و تنوخ هستند بفرست. و اگر جنگ و مقاومتي ديده شد، فرماندهي کل عياض بن غنم باشد. قعقاع بي درنگ با چهار هزار نيرو در همان روز راه حمص را در پيش گرفت. همچنين عياض بن غنم و ديگر فرماندهان جزيره رهسپار مناطق خود شدند. و خود اميرالمؤمنين براي کمک به ابوعبيده عازم حمص شد تا اين که به جابيه رسيد. اهل جزيره که در محاصرهي شهر حمص با روميها همکاري داشتند، وقتي از حرکت لشکر اسلام از عراق اطلاع يافتند، روميها را تنها گذاشتند و به سوي شهرها و به کمک برادران خود شتافتند و چون ابوعبيده متوجه اين جريان شد از خالد بن وليد در مورد هجوم بر روميها مشورت گرفت و او نيز موافقت کرد. آنگاه مسلمانان يکپارچه عليه روميها حمله کردند و جنگ سختي در گرفت. سرانجام، مسلمانان پيروز شدند و پس از سه روز که معرکه به پايان رسيده بود، قعقاع بن عمرو با نيروهاي کمکي کوفه از راه رسيد و عمربن خطاب نيز به جابيه رسيد. ابوعبيده طي نامهاي اميرالمؤمنين را از نتيجهي جنگ و همچنين رسيدن نيروهاي کمکي کوفه بعد از اتمام جنگ، مطلع ساخت. عمر رضي الله عنه نيز در جواب نوشت که نيروهاي کمکي را با خود در غنيمت، شريک بگردانيد، چرا که آنها به قصد کمک با شما راهي اين ديار شده و باعث پراکندگي دشمنان شما شدهاند و فرمود: خدا به اهل کوفه پاداش نيکو بدهد که هم از ديار خود حفاظت به عمل ميآورند و هم به کمک شهرهاي ديگر ميروند.[82] از ابتکار عمل عمربن خطاب در ترسيم نقشهي فوق و فراري دادن و متفرق ساختن دشمنان، شخصيت و نبوغ نظامي فاروق متبلور ميشود. نخست لشکر نيرومندي جهت کمک به ابوعبيده اعزام ميدارد و خود نيز با لشکري عازم حمص ميشود که البته اين يک امر طبيعي بود، اما آنچه باعث شگفتي همگان شد اين بود که فرماندهان را به مناطق جنگجوياني فرستاد که در کنار روميها، شهر حمص را محاصره کرده بودند، و اين امر باعث متفرق شدن نيروهاي دشمن و پديد آمدن شکاف در صفوف آنان گرديد. و نقشهي عمر رضي الله عنه نتيجه بخش واقع شد و مسلمانان توانستند کار دشمنان خود را يکسره کنند.[83] - فتح جزيره در سال 17 هـ قبلاً گفتيم که روميان به کمک ساکنان مناطق جزيره به شهر حمص حمله نمودند و ابوعبيده و مسلمانان را در محاصرهي خويش در آوردند و عمر رضي الله عنه به سعد بن ابي وقاص نوشت که از کوفه نيروي کمکي به حمص و نيروهايي به فرماندهي عياض بن غنم رضي الله عنه براي سرکوبي ساکنان مناطق جزيره بفرستد. هر يک از اين نيروها رهسپار مسيرهاي مورد نظر شدند چنان که سهيل بن عدي با نيروهايش راه «فراض» را در پيش گرفت و به «رقه» رسيد و آنجا را محاصره کرد. آنها وقتي خود را در ميان دو لشکر بزرگ اسلام در عراق و شام ديدند، چارهاي جز تسليم و صلح نداشتند. عبدالله بن عبدالله بن عتبان راه دجله را در پيش گرفت تا به نصيبين رسيد و با ساکنان آن از در صلح آمد. وقتي عياض از «رقه و نصيبين» خيالش راحت شد، سهيل و عبدالله را با خود به سوي حران برد و آنجا را در محاصرهي خود در آورد و سرانجام بر اساس پرداخت جزيه صلح نمودند و سهيل و عبدالله را به سوي «رها» فرستاد و آنها نيز راضي به پرداخت جزيه شدند و بدين صورت همهي مناطق جزيره به آساني فتح شد.[84]
[1] تاريخ دمشق (2/125) [2] فتوح الشام و تاريخ اسلامي (9/274) ([3]) تاريخ دمشق (2/126). ([4]) فتوح الشام ص99-102 . ([5]) الدعوة الإسلامية في عهد أمير المؤمنين بن الخطاب ص276 ، تهذيب وترتيب البداية والنهاية ص52 . ([6]) العمليات التعرضية الدفاعية عند المسلمين ص182 . ([7]) الهندسة العسكرية في الفتوحات الإسلامية د. قصي عبد الرؤوف ص188 . [8] البدايه والنهايه (7/20) ([9]) الهندسة العسكرية ص188 . [10] الهندسه العسکريه ص188 [11] همان. ([12]) تاريخ الطبري (4/258)، الهندسة العسكرية ص189 . ([13]) اليرموك وتحرير ديار الشام، شاكر محمود رامز ص103 . ([14]) الهندسة العسكرية ص189 . [15] همان:190 [16] الهندسه العسکريه: 190 [17] همان: 192 [18] الهندسه العسکريه: 192 والبدايه والنهايه: (7/20) ([19]) الأوهاق: جمع وهق الحبل في طرفيه النشوطة. [20] الهندسه العسکريه: ص192 ([21]) ترتيب وتهذيب البداية والنهاية : ص56 . ([22]) همان: ص55 . [23] تاريخ خليفه: ص126 . [24] الهندسه العسکريه: ص193 ([25]) الهندسة العسكرية ص195 . [26] العمليات الدفاعيه والتعرضيه عند المسلمين ص188 [27] همان ص189 ([28]) العمليات الدفاعية ص192 . [29] ترتيب و تهذيب البدايه والنهايه ص61 [30] ترتيب و تهذيب البدايه والنهايه 62 ([31]) تاريخ الطبري (4/427). [32] ترتيب و تهذيب البدايه والنهايه 63 [33] تاريخ طبري (4/431) ([34]) ترتيب وتهذيب البداية والنهاية ص63،64 . ([35]) دراسات في عهد النبوة والخلاقة الراشدة ص355 . ([36]) حروب القدس في التاريخ الإسلامي والعربي د. ياسين سويد ص35 . ([37]) تاريخ الطبري (4/431). ([38]) حروب القدس في التاريخ الإسلامي والعربي ص35 . ([39]) المصدر نفسه ص35،36 . ([40]) تاريخ الطبري (4/432). [41] حروب القدس 36 ([42]) تاريخ الطبري (4/433). [43] حروب القدس: 37 [44] حروب القدس 38 [45] همان. [46] همان. [47] تاريخ طبري (4/433) [48] همان. [49] حروب القدس ص40 [50] فتوحات الشام (1/213ـ 225) [51] حروب القدس 40 [52] حروب القدس 41 ([53]) فتوح البلدان (1/188-189). ([54]) همان (1/189). [55] تاريخ طبري (4/431) ([56]) حروب القدس ص41 . ([57]) حروب القدس ص42 . [58] تاريخ طبري (4/436) ([59]) سير أعلام النبلاء (3/386-387) ، التاريخ الإسلامي (10/319). [60] الاکتفاء (کلاعي) 3/194 [61] منبع سابق. [62] منبع سابق. ([63]) الأنصار في العصر الراشدي ص207 . [64] الانصار في العصر الراشدي. [65] منبع سابق. ([66]) الاستيعاب (4/486) دور المرأة السياسي، أسماء محمد ص313 . [67] تاريخ الطبري (4/428) ([68]) تاريخ الطبري (4/429). [69] محض الصواب (2/590) [70] مسند أحمد ؛ الموسوعة الحديثية ش177 . حديث صحيحي است. [71] سير أعلام النبلاء (1/17) [72] منبع سابق. [73] محض الصواب (2/589) [74] جوله في عصر الخلفاء الراشدين (محمد سيد وکيل) [75] البدايه والنهايه (7/75) [76] مجموع الرسائل الکبري (2/57) ([77]) جولة في عصر الخلفاء اراشدين ص203،204 . ([78]) الطريق إلى دمشق ص408،409 . ([79]) الأنصار في العصر الراشدي ص207 . ([80]) الطريق إلى الشام ص410،411 . ([81]) الطريق إلى الشام ص411 ، تاريخ الطبري (4/23،25). [82] تاريخ طبري 5/25 [83] تاريخ اسلامي 11/137 [84] تاريخ طبري (5/26)
از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|