|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > معرکه نهاوند و فتح الفتوح در سال 21 هجري
شماره مقاله : 2757 تعداد مشاهده : 360 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
معرکه نهاوند و فتح الفتوح در سال 21 هجري
مسلمانان از جنگ قادسيه تا معرکهي سرنوشت ساز نهاوند حدود چهار سال پياپي شهرهاي ايران را يکي پس از ديگري فتح نموده، دشمن را فرصت نفس کشيدن و تجديد قوا نميدادند و اگر دستور اميرالمؤمنين مبني بر توقف در آن سوي سلسله کوههاي زاگرس به منظور رسيدگي به امور شهرهاي فتح شده و استراحت مبارزين نبود، سپاه اسلام خيلي سريعتر از اين کار امپراطوري پوشالي ايران را يکسره ميکردند.[1] در اين اثناء فرماندهان و سران سپاه شکست خوردهي ايران از هر سو به پادشاه خود يزدگرد نامه نوشتند و او را براي ادامه جنگ آماده کردند. يزدگرد نيز از خراسان و سيستان و شهرهاي ديگر نيرو جمع آوري کرد و سپاه عظيمي متشکل از صد و پنجاه هزار مرد جنگجو در نهاوند که با داشتن سلسله کوههاي صعب العبور داراي حفاظ طبيعي بود فراهم کرد، يزگرد سيهزار سرباز را از در ورودي تا حلوان و شصت هزار سرباز را از خراسان تا حلوان و شصت هزار نفر ديگر را از سجستان تا به حلوان قرار داد و فيروزان را به عنوان فرماندهي کل نيروهايش گماشت.[2] سعد بن ابيوقاص هنگامي که در کوفه از تجمع پاريسان اطلاع يافت، به عمرنوشت و پس از توضيح تمامي جوانب مختلف جغرافيايي منطقه در اينباره از اميرالمؤمنين کسب تکليف نمود. اميرالمؤمنين پس از مشورت با بزرگان قوم تصميم به اعزام سپاه اسلام به آن ناحيه گرفت. گفتني است که نعمان بن مقرن مزني که آن روزها عامل کسکر بود نامهاي به مضمون زير به عمر نوشته بود: مثال من و کسکر همانند مردي است جوان که پهلوي وي روسپياي هست که براي او رنگ ميمالد و عطر ميزند، ترا به خدا مرا از کسکر بردار و سوي يکي از سپاههاي مسلمانان فرست. عمر به او نوشت: به نهاوند برو که سالار مردم آنجايي.[3] عمر پس از رايزني با مجلس شوري تصميم بر آن گرفت که فرماندهي سپاه را به نعمان بن مقرن مزني بسپارد و در نهايت براي آماده سازي لشکر اسلام نقشهاي به شکل زير را تهيه نمود: - نعمان بن مقرِّن مزني (عامل كسكر) فرماندهي کل. - حذيفة بن يمان ـ فرماندهي نيروهاي کوفه. - أبو موسى أشعري (عامل بصرة) فرماندهي نيروهاي بصره. - عبد الله بن عمر(بن خطاب): فرماندهي نيروهاي متشکل از مهاجر و انصار. - سلمى بن قين، حرملة بن مريطة، زر بن كليب، أسود بن ربيعة، و ساير فرماندهان مسلمانان در اهواز و شهراهي ديگر فارسها به عنوان احتياط و سرگرم کنندهي دشمنان. عمر تعليمات خويش را به فرماندهان و استانداران خود نوشت و توانست که سپاه عظيمي متشکل از سي هزار مرد جنگجو تدارک ببيند[4] و ديري نگذشت که سپاه اسلام به سر کردگي نعمان بن مقرن به دروازه هاي شهر نهاوند رسيد و با گودالها، خارهاي سهپهلو و حصارهاي غير قابل عبور روبرو شدند. علاوه بر اين ، فيروزان، فرماندهي نيروهاي دشمن، جمع کثيري از تير اندازان سپاه خود را در مواضعي که احتمال ميرفت، سپاه اسلام از آنجا نفوذ کند، گمارده بود. گفتني است که فيروزان تيراندازان خود را طوري مهيا کرده بود که به محض حرکت دشمن تيراندازي را شروع نمايند و از نزديک شدن دشمن جلوگيري به عمل آورند.[5] آري! اسبهاي مسلمانان با خارهاي سهگوشه سپس با خندقي روبرو شدند که نميتوانستند از آن عبور نمايند و همچنين تيراندازان دشمن را طوري يافتند که از اقدامات سربازهاي مسلمانان و نزديک شدنشان به ديوار قلعه جلوگيري ميکردند، چند صباحي به همين منوال گذشت و فرماندهي سپاه اسلام (نعمان) مجبور به تشکيل جلسه و رايزني با فرماندهان خود شد. از ميان آنان طليحه بن خويلد اسدي تاکتيک جالبي پيشنهاد کرد که عبارت بود از: 1- درگير شدن با نيروهاي دشمن و به تدريج کشانيدن آنان به دنبال خود. 2- فرار لشکر اسلام در هنگام بيرون آمدن سپاه دشمن به اميد اينکه فکر نمايند که ما بر اثر ضعف و ناتواني با شکست روبرو شدهايم. 2- مسلمانان به گونهاي رفتار کنند که دشمن گمان برد آنها شکست خورده و پا به فرار گذاشتهاند. 3- عدهاي از مسلمانان در درههاي اطراف کمين بزنند تا در موقع مناسب بر نيروهاي دشمن بتازند. نعمان اين پيشنهاد را پذيرفت و آنرا عملي ساخت و نيروهاي خود را به شکل زير تقسيم نمود: گروه نخست: اسب سواران به فرماندهي قعقاع بن عمرو: مسئول عمليات گمراهسازي دشمن طبق نقشه و درگير شدن با سپاه دشمن. گروه دوم: پياده روان به فرماندهي خود: مسئول کمين گرفتن براي لحظهي بيرون آمدن سپاه دشمن و رويارويي با لشکر مسلمانان. دستهي سوم: اسب سواراني که مسئول حملهي ضربتي مسلمانان هستند و در موقعيتهاي حساس به کمين مينشينند و سپس از دو طرف به نيروهاي دشمن حمله ميکنند. و نعمان به مسلمانان دستور داد که به جاي خويش بمانند و جنگ نکنند تا اجازه دهد. از اينرو مسلمانان منتظر فرمان نعمان بودند. قعقاع براي اجراي فرمان خود حرکت نمود و در همان لحظهي نخست موفقيت را به دست آورد و فارسها را غافلگير ساختند، آنگاه که خود را در ميانهي لشکر اسلام يافتند و از هر طرف مورد اصابهي ضربههاي مسلمانان قرار گرفته بودند، از اينرو پا به فرار گذاشتند، تا اينکه به وسيلهي قلعهها و خندقهايشان از خود محافظت به عمل آورند، اما آنها در خندقها افتادند و به خارهاي سهگوشه مواجه شدند و مسلمانان نيز مدام آنها را دنبال ميکردند و شمشيرهايشان را بر سر و گردن آنها ميانداختند، تا اينکه هزاران سرباز پارسي در خندقها افتاد و قعقاع نيز توانست که فيروزان را دنبال کند و او را از پاي درآورد و بعد از اين نبرد جانانه مسلمانان توانستند وارد نهاوند شوند و از آنجا به همدان حرکت نمايند و بعد از آن براي فتح ساير شهرهاي فارسي بدون مقاومت راهي ميدان شدند، زيرا پارسها بعد از جنگ نهاوند سپاهي براي دفاع نيافتند، پس مسلمانان تمامي شهرهاي فارسي را به دست آوردند. از اينرو جنگ نهاوند به عنوان فتح الفتوح قلمداد شد.[6] در اين نبرد از چند طرف به فقه و آگاهي نظامي عمر رضي الله عنه پي ميبريم: 1- متمرکز ساختن لشکر اسلام و جلوگيري از اجتماع سپاه دشمن با توجه به اينکه عمر رضي الله عنه تنها به اين اکتفا نکرد که به فرماندهان خود در کوفه و بصره دستور دهد تا مسلمانان را در جزيره جمع کند و آنها را براي پيکار با فارسها مهيا سازد، بلکه به نمايندهي خود در اهواز و ساير شهرهاي پارسيتبار دستور داد که از تجمع دشمن جلوگيري به عمل آورند. از اينرو سلمي بن قين، حرمله بن مريطه، زر بن کليب، اسود بن ربيعه و افراد ديگري را مأمور ساخت که از مرزهاي ميان فارسها و اهواز نگهباني نمايند و از پيوستن فارسها به سپاه گرد آمده در نهاوند ممانعت به عمل آورند. به همين صورت اين فرماندهان توانستند که از رساندن کمک به سپاه گرد آمده در نهاوند جلوگيري کنند.[7] 2- انتخاب فرمانده بعدي در صورت به شهادت رسيدن فرماندهي فعلي همچنانکه پيامبر رضي الله عنه در جنگ مؤته اين نقشه را پيمود و زيد بن حارثه را به عنوان فرمانده قرار داد و فرمود اگر وي به شهادت رسيد جعفر بن ابيطالب فرمانده ميشود و بعد از او عبدالله بن رواحه فرماندهي لشکر را به عهده ميگيرد. عمر رضي الله عنه نيز در روز نهاوند نعمان را به عنوان فرمانده انتخاب کرد و فرمان داد که اگر نعمان به شهادت رسيد حذيفه بن يمان و بعد از وي نعيم بن مقرن فرماندهي لشکر ميباشد. گفتني است که نعمان همانند فرماندهاي کارآمد نقشهريزي نمود و از چند طرف مهارت خود را ارائه داد: أ- کسب اطلاعات قبل از شروع جنگ نعمان در بيست و اندي کليومتر مانده به نهاوند به طليحه بن خويلد اسدي، عمرو بن ابيسلمي عنزي و عمرو بن معديکرب دستور داد به طرف نهاوند بروند و از فاصلهي ميان خود و دشمن اطلاعاتي را جمع نمايند، اين سه نفر مدت شبانهروزي حرکت کردند و سپس با اين خبر برگشتند که هيچ مانعي ميان آنها و دشمنشان وجود ندارد. ب- عمليات گمراه کننده عمليات گمراهسازي در نهاوند يکي از زيباترين نقشههاي نظامي بسيار مناسبي است که در جنگهاي قديم و جديد نظيري براي آن وجود ندارد. آنگاه که مسلمانان از ورود به قلعه نا اميد شدند و توسط خندق و خارهاي سهگانه و تيراندازان ماهر از ورود آنان جلوگيري به عمل ميآمد، مسلمانان در پي نقشهاي بر آمدند که بتوانند دشمن را از قلعه بيرون آورند و در ميداني گسترده با آنها به پيکار برآيند، که در نهايت به پيروزي مسلمانان انجاميد و سپاه دشمن را از پاي در آوردند.[8] ت - انتخاب لحظهي حمله کتابهاي تاريخ در مورد صبر و حوصلهي نعمان بن مقرن براي انتخاب لحظهي حمله بسيار نوشتهاند، زيرا نعمان ميخواست لحظهاي را انتخاب کند که پيامبر صلي الله عليه و سلم آنرا ميپسنديد. ايشان بعد از زوال و خسته شدن سپاه دشمن و وزيدن باد را به عنوان بهترين لحظهي حمله به دشمن معرفي مينمايد. ضمناً لازم به يادآوري است که فرماندهي سپاه اسلام نعمان بن مقرن به شهادت رسيد و وقتي خبر شهادت او را به اميرالمؤمنين رساندند، عمر در ميان آه و نالهها گفت: ( إنّا لله وإنا إليه راجعون) و به شدت گريست و نام ديگر شهدا را جويا شد، افرادي را براي او نام بردند که آنها را نميشناخت. گفت: عمرچهکاره است که آنها را بشناسد، مهم اين است که خدا آنها را ميشناسد و خدا آنها را در راه خويش گرامي داشته است و به شناختن عمر چه نيازي دارند.[9] آنچه قابل ذکر است اينکه حذيفه فرماندهي لشکر مسلمانان دو کيسهي پر از طلاهاي مخصوص کسري را توسط سائب بن اقرع براي اميرالمؤمنين فرستاد و به عمر گفت: اين دو صندوق هديهي سپاه اسلام است که براي تو فرستادهاند، اميرالمؤمنين گفت: فعلا آنها را به بيت المال انتقال دهيد تا دربارهي آنها تصميم ميگيرم. و فرداي همان روز در کلهي سحر، اميرالمؤمنين با يک حالتي از خوف و نگراني، سائب را از کوفه به مدينه فرا خواند[10] و با حالتي از رعب و هراس به او گفت: امشب در خواب ملائکهي عذاب خدا را ديدم، که مرا بسوي آن صندوق در حاليکه آتش از آنها زبانه ميکشيد، بردند و مرا تهديد ميکردند که با همين جمرههاي آتش ترا داغ ميکنيم و من هم فرياد ميکشيدم که مرا مهلت دهيد تعهد ميکنم که تمام طلاي اين صندوقها را در بين مسلمانان توزيع نمايم و از هول و هراس و ترس آنها از خواب بيدار شدم. آنگاه اميرالمؤمنين به سائب گفت: آنها را بگير و بفروش برسان و وجه آنرا بر مسلمانان تقسيم کن. سائب نيز در بازار کوفه آنها را به مزايده گذاشت. خداوند از تو راضي باد اي عمر! براستي که از روش پيامبرت تبعيت نمودي و به اسلام و مسلمانان عزت بخشيدي. خداوندا! ما را بر راهي قرار ده که از آنان پيروي کنيم و از بدعت بپرهيزيم. [11] بعد از نبرد نهاوند فرماندهان استانهاي همدان، اصفهان و طبرستان به پيش فرماندهي مسلمانان شتافتند و از او طلب صلح نمودند و با آنها قرارداد صلح امضا شد. [12]
([1]) الفن العسكري الإسلامي ص(284) ([2]) الفن العسكري الإسلامي ص(285) ([3]) تاريخ الطبري (5/ 109). ([4]) الفن العسكري الإسلامي ص(286) ([5]) الفن العسكري الإسلامي ص (288) ([6]) الفن العسكري الإسلامي ص(294) ([7]) همان: ص (294) ([8]) الفن العسكري الإسلامي ص(295،296) ([9]) البداية والنهاية (7/113) ([10]) البداية والنهاية (7/114) ([11]) اتمام الوفاء ص(98) ([12]) إتمام الوفاء ص (99، 100،101) از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|