|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > معرکهي پل ابوعبيد در سال 13 هجري
شماره مقاله : 2750 تعداد مشاهده : 321 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
معرکهي پل ابوعبيد در سال 13 هجري
آنگاه که جالينوس به ديار خود بازميگشت و از دست مسلمانان فرار ميکرد، فارسها ميان خود به شکايت و گلايه پرداختند، از اينرو رستم وزير جنگ ايران از شکست سپاه ايران در کسکر و نمارق سخت خشمگين شد و براي حمله به سپاه اسلام، سپاه بزرگ و مجهزي تدارک ديد و بهمن را به فرماندهي اين سپاه گمارد. و پرچم ويژهي کسرا به نام درفش کاوياني را به دست او داد که از پوست پلنگ ساخته شده بود و ايرانيان آنرا نشانهي پيروزي ميدانستند. بهمن با نيروهايش به مصاف نيروهاي مسلمان رفت و در دو طرف رودخانهي فرات و در کنار پل به هم رسيدند. بهمن به ابوعبيد پيام فرستاد که يا شما از رودخانه عبور کنيد و تا همه عبور نکردهايد، ما دست نگه ميداريم و يا اين که ما به سوي شما عبور ميکنيم. مسلمان به فرماندهي خود مشورت دادند که بگذار تا آنها عبور کنند، ولي ابوعبيد نپذيرفت و گفت: آنها از ما نسبت به مرگ بي باکتر نيستند. اين را گفت و دستور داد که سپاه اسلام بر روي پل از فرات عبور کند. تعداد افراد سپاه ده هزار نفر بود. و به محض اين که مسلمانان از پل عبور کردند و هنوز به ميدان فراخي نرسيده بودند، دشمن بر آنها يورش برد و دو سپاه با نهايت شجاعت و از خود گذشتگي به جنگ و کشتار يکديگر ادامه دادند. و در پيشاپيش سپاه ايران چندين حلقه فيلهاي غول پيکر به حرکت در آمدند که جنگ ديده و ورزيده بودند و با صداي مهيب و دلخراش زنگولههايي که در گردن داشتند، اسبان عرب چنان ترس و وحشتي کردند که از اطاعت سواران خود سرباز زده، موجب بي نظمي و اختلال در صفوف سپاه اسلام گرديدند و تيراندازان آنها به سوي سپاه اسلام تيراندازي ميکردند و جمعي از مسلمانان را به درجهي شهادت رسانيدند. ابوعبيد فوراً از اسب خود پياده شد و دستور داد تمام سواران از اسب پياده شوند و به سوي فيلهاي جنگي يورش برند و با نوک شمشير طناب و پالان آنها را قطع نموده و فيل سواران را طعمهي شمشير کنند. و بدين صورت مسلمان پياده با فيل سواران و نيروهاي پيادهي دشمن و تيراندازان آنها جنگيدند و از خود رشادت بي نظيري نشان دادند. اما دشمن سريعاً نيروي فيلان جنگي را بازسازي و عرصه را بر مسلمانان تنگتر ميکرد. ابوعبيد پرسيد که چگونه ميتوان فيل را از پا در آورد. گفتند: اگر خرطومش قطع گردد از پا در ميآيد. ابوعبيد به سربازان خود دستور داد که خرطومهاي فيلان را قطع کنند و سواران آنها را بکشند و اين کار به صورت موفقيت آميزي انجام گرفت. و خود به فيل غول پيکري حمله کرد که پيشاپيش همه بود و خرطوم آنرا قطع نمود و فيل ضربت خورده ديوانهوار خود را بر سر ابوعبيد مياندازد و او را لگدمال ميکند و اين فرماندهي دلير اسلام زير جثهي سنگين اين جانور غول پيکر به شهادت ميرسد. و بلافاصله پرچم را برادرش (حکم) بر ميدارد و با فيل ميجنگد تا برادرش را از دست آن نجات دهد ولي او نيز با سرنوشت مشابهي دچار ميشود و به شهادت ميرسد و پرچم را طبق وصيت ابوعبيد به افراد ديگري که ايشان نام برده بود، از جمله سه تن از فرزندانش منتقل ميشود تا اين که همه به ترتيب کشته ميشوند و در ساعتهاي پاياني روز، پرچم به دست مثني بن حارثه ميافتد. در اين حين عدهاي از مسلمانان عقب نشيني ميکنند و از روي پل به آن سوي فرات ميروند. عبدالله بن مرثد ثقفي با ديدن اين وضعيت، مبادرت به انهدام پل ميکند و خطاب به مسلمانان ميگويد: همچون فرماندهان خود به استقبال مرگ بشتابيد و پيروز شويد. هنگامي که مثني در جريان کار عبدالله قرار ميگيرد، سيلي محکمي به او ميزند و ميگويد: چرا پل را منهدم ساختي؟ عبدالله ميگويد: به خاطر اين که مسلمانان را مجبور به ادامهي جنگ بکنم. در حالي که اين اجتهاد عبدالله کاملاً اشتباه بود و منجر به سقوط و غرق شدن تعداد زيادي از مسلمانان گرديد و در چنين شرايطي بهتر بود، مسلمانان به فکر عقب نشيني و نجات نيروهاي باقيمانده خود ميافتادند. چنان که نقشهي مثني همين بود. او دستور به بازسازي پل داد و در حالي که با تعدادي از قهرمانان، سپاه ايران را سرگرم ميکرد، سپاهيان اسلام را هدايت مينمود تا سريعاً به آن سوي فرات منتقل شوند و در پايان مثني و عاصم بن عمرو و ديگر قهرمانان جان بر کف از روي پل عبور کردند. اين در حالي بود که بهمن قصد داشت همهي مسلمانان حاضر در صحنه را از دم تيغ بگذراند، ولي مثني با عقب نشيني به موقع خود، اين فرصت را از دشمن گرفت. و توانست جان پنج هزار مسلمان را نجات دهد در حالي که جسدهاي چهار هزار شهيد که تعداد زيادي از آنها جزو صحابهي پيامبر بودند در ميدان معرکه باقي ماند و تعداد کشتههاي دشمن بالغ بر شش هزار نفر رسيد. از پنج هزار نفري که با مثني عقب نشيني کردند، حدود دو هزار نفر که با ابوعبيد از مدينه آمده بودند، متفرق شدند و به مدينه بازگشتند و فقط سه هزار نفر با مثني باقي ماند.[1]
مهمترين پيامدهاي معرکهي پل ابوعبيد أـ خوابي که به حقيقت تبديل شد دومه (همسر ابوعبيد) در خواب ديده بود که مردي از آسمان با جامي پر از شراب فرود آمد و ابوعبيد و فرزندش(جبر) و تعدادي ديگر از آن نوشيدند. هنگامي که خوابش را براي ابوعبيد بازگو کرد او گفت: اين پيام شهادت است. آنگاه قبل از وقوع معرکه توصيه کرد، اگر من کشته شدم به جاي من فلاني و فلاني پرچم را به دست بگيرد و اسم هفت نفر از بستگانش را که همسرش در خواب ديده بود، گرفت و افزود که اگر همه کشته شدند، پس مثني بن حارثه پرچم را به دست بگيرد.[2] ب ـ دو اشتباه تاکتيکي باعث شکست گرديد رأي همهي ياران ابوعبيد اين بود که سپاه اسلام به آن سوي رودخانه عبور نکند، بلکه اجازه دهد سپاه ايران به اين سو عبور نمايد، ولي ابوعبيد رأي آنها را ناشنيده گرفت و با شجاعت و شوق زياد براي شهادت از پل عبور نمود، بدون اين که کاملاً حساب معرکه را بکند و تا به خود آمد، متوجه شد که سپاهيان خود را در چه مخمصهي غير قابل جبراني قرار داده است که مجبور بودند در ميدان کوچکي که پشت سرشان را رودخانه مسدود کرده بود و با پاي پياده با فيل سواران و تيراندازان و نيروهاي پياده دشمن روبرو بشوند. و بدين صورت با نداشتن نقشه و برنامهريزي دقيق و حساب شده به نيروهاي دشمن امکان تاخت و تاز بر سپاه خود داد. تا اين که پس از شهادت رسيدن هفت تن از فرماندهان اسلام، سرانجام مثني بن حارثه فرماندهي سپــاه اســلام را به دســت گرفت و نيروهاي باقيمانده را وادار به عقب نشيني کرد. [3] ـ اشتباه ديگري که مزيد بر علت شد و خسارت زيادي به بار آورد، اجتهاد بي موقع عبدالله بن مرثد ثقفي بود که دست به انهدام پل زد و اگر فضل خدا و چارهانديشي مثني بن حارثه نبود، در آن روز همهي مسلمانان از دم تيغ دشمن ميگذشتند. [4] ت ـ ارزش تغيير تاکتيک عملکرد مثني و فرماندهان تحت فرمان وي در عقب نشيني و نجات نيروهاي باقيماندهي سپاه اسلام بيانگر ارزش تغيير تاکتيک در جنگها ميباشد، زيرا هنگامي که لشکري در چنگال دشمن ميافتد و رو به شکست و نابودي ميگذارد، نياز به فرماندهان توانا ولايق دارد تا با تغيير تاکتيک، تلفات نيروهاي خود را به حداقل برسانند.[5] کاري که در اين معرکه مثني و همدستان قهرمانش انجام دادند. آنها نيروهاي خود را از پل عبور دادند و خود بعد از همه عبور کردند که اين عملکرد آنها بهترين نمونهي فداکاري و از خود گذشتگي است.[6] ث ـ مثني و تقويت روحيهي سپاه اسلام هنگامي که مثني با سپاه چهارهزار سربازي خود عقب نشيني کرد دو تن از فرماندهان دشمن به نامهاي گابان و مردانشاه به تعقيب وي پرداختند. مثني آنها را به دنبال خود کشيد تا اين که به منطقهي «سماواه» رسيدند. آنگاه رو برگردانيد و همچون مار زخم خوردهاي با نيروهاي تحت فرمان خود بر آنها يورش برد و دشمن را با شکست غير قابل تصوري مواجه ساخت. تا جايي که فرماندهان دشمن يعني گابان و مردانشاه دستگير شده و به قتل رسيدند. اين پيروزي بزرگ باعث تقويت و جبران روحيهي شکست خوردهي سپاه اسلام گرديد و موقعيت مثني را در ميان سپاه و در منطقه و قبايل مجاور تثبيت نمود.[7] ج ـ فراهم شدن اسباب نجات مسلمانان از تنگنا مثني تنها فرماندهي مسلمانان بود که با افراد خود در عراق ماند و نيروهاي تحت فرمانش به قدري نبودند که بتوانند از مناطق فتح شده حفاظت به عمل آورند و اين امکان براي ايرانيان وجود داشت که نيروهاي باقيماندهي سپاه اسلام را قلع و قمع کنند و از عراق خارج سازند. ولي از آنجا که سنت الهي چنين است که هرگاه مؤمنان راستين در تنگنايي قرار گيرند، اسباب بيرون شدن و نجات آنان از آنجا را فراهم ميکند، در ميان فرمانروايان ايراني دو دستگي ايجاد شد و رستم و فيرزان به دو قدرت ضد هم تبديل شدند. و چون اين خبر به گوش بهمن (فرماندهي سپاه دشمن در جبههي عراق) رسيد، بي درنگ راهي مداين شد تا جلوي اين اختلاف و دو دستگي را بگيرد و بدين صورت خداوند مسلمانان را از جنگيدن و مقاومت رهانيد و به آنان فرصت داد تا نيروي کمکي اعزامي از دارالخلافه به آنها پيوست و سپاه اسلام تجديد قوا نمود. [8] ح ـ موضعگيري عمربن خطاب هنگام شنيدن خبر شکست سپاه اسلام مثني بن حارثه، عبدالله بن زيد انصاري را به مدينه فرستاد تا خبر شکست سپاه اسلام را به اطلاع اميرالمؤمنين برساند. عبدالله به مدينه رفت و به طور نهاني عمر رضي الله عنه را در جريان حادثه گذاشت.[9] خليفه و اطرافيانش از خبر شکست سپاه اسلام شديداً ناراحت شدند و عمر رضي الله عنه گفت: خدا ابوعبيد را بيامرزد اگر به من مراجعه ميکرد، مرا پشتيبان خود مييافت.[10] و بدين صورت اين مرد قوي وجدي به خاطر از دست دادن نيروهايش ناراحت ميشود و به حال آنان دل ميسوزاند.[11]
[1] تاريخ طبري (4/279) و تاريخ اسلامي (10/341) [2] تاريخ طبري (4/277) ([3]) الطريق إلى المداين ص414. ([4]) عوامل النصر والهزيمة ص55 . ([5]) الطريق إلى المداين ص414 . ([6]) التاريخ الإسلامي (10/343). ([7]) الحرب النفسية د. أحمد نوفل (2/167). ([8]) التاريخ الإسلامي (10/345،346). ([9]) الأنصار في العصر الراشدي ص217 . [10] تاريخ طبري (4/379) ([11]) التاريخ الإسلامي (10/347).
از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|