|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > سياست عثمان رضي الله عنه در قبال واليان و وظايف و حقوق آنان در اين دوران
شماره مقاله : 2730 تعداد مشاهده : 301 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
سياست عثمان رضي الله عنه در قبال واليان و وظايف و حقوق آنان در اين دوران نخست: سياست عثمان رضي الله عنه در قبال واليان چون عثمان رضي الله عنه در سال24 بعد از هجرت به خلافت رسيد، تمامي واليان عمر رضي الله عنه را يک سال در مناصب خود ايفا نمود و پس از گذشت اين مدت، بنا به مصلحتي که تشخيص داده واليان مورد نظر خود را تعيين کرد. شايد اين اقدام عثمان در ابقاي يک ساله واليان عمر رضي الله عنه در سمتهاي خود، به خاطر سفارش عمر بود که در آخرين لحظات حيات بخش خويش به خليفه بعد از خود توصيه نمود تا تمامي واليان او را يک سال در مناصب خود ابقا کند جز ابوموسي اشعري که صلاح را در اين دانست او را تا چهار سال در منصب خود باقي گذارد[1]. عثمان در سياستهاي خود نسبت به واليان، هميشه از مشورت و ديدگاههاي صحابه بهره ميبرد. همچنين او در طول خلافت خود، بنا به مقتضيات زمان، ولايتي را در هم ادغام نمود که به عنوان مثال بحرين را به بصره ملحق کرد و تمامي ولايات شام را به دليل وفات واليان و يا استعفاي آنان، با هم متحد ساخت و تحت نفوذ معاويه قرار داد. عثمان، هميشه، واليان خود را به رعايت عدالت و رأفت و عطوفت نسبت به مردم سفارش مينمود و اولين نامهاي که بعد از به خلافت رسيدن به واليان نوشت، همين مسايل را مورد تاکيد قرار ميداد: بدانيد که خداوند عزوجل به رهبران امت دستور داده است که حافظ و سرپرست مردم باشند و نه ماليات بگير و طلبکار آنان. بدانيد که نخستين رهبران اين امت، حافظ و سرپرست امت بودند، و نه خراج بگير و ماليات جمع کن. ممکن است در آينده رهبران امت به خراج بگير و ماليات بگير مردم تبديل شوند و از امور دين و دنياي آنان غافل شوند که در اين صورت شرم و حيا و احترام از بين ميرود و ديگر ميان آنان و حکومت حس امانتداري و وفاداري باقي نميماند. بدانيد که بهترين و درستترين شيوه حکومت آن است که در مسايل ملت دقّت نظر شود و از آن غفلت ننمود و حقوق آنان را رعايت نمود و در عين حال انجام وظايف آنان را در قبال حکومت چون پرداخت زکات و ماليات، از ايشان بخواهيد. در مورد اهل ذمّه نيز به همين صورت رفتار کنيد. نبست به دشمنان و پيمانهاي خود با آنان وفادار باشيد تا شايد آنان نيز به راه حق آيند[2]. در اين نامه، عثمان سياستهاي خود را به واليان ابلاغ مينمايد تا براساس آن حکومت کنند. اين سياستها عبارتند از: رعايت حقوق مسلمانان، مطالبه ماليات و زکاتي که آنان بايد به بيتالمال بپردازند، رعايت حقوق اهل ذمّه و همچنين مطالبه جزيه و خراجي که پرداخت آن بر ايشان واجب است و رعايت امانتداري و وفاداري نسبت به همه حتي دشمنان، در نظر گرفتن اصل عدالت در تمامي شئونات مذکور و اينكه نبايد همّ و غم واليان در جهت جمعآوري ماليات و خراج از مردم باشد[3]. عثمان در کنار تشريح اصول کاري، مسايل مربوط به نحوه درست و صحيح اداره ولايات را به آنان يادآور ميشد. او نه تنها واليان را از رهنمودهاي خود بهرهمند ميساخت بلکه تمامي آحاد و اقشار مختلف مردم را به رعايت مسايلي که خود آنها را مصحلت ميديد سفارش و ملزم مينمود. از جمله اين مسايل، تدوين يک مصحف واحد در مدينه و زير نظر صحابه بود که پس از ارسال آن به مناطق مختلفي چون کوفه، بصر، مکّه، مصر، شام، بحرين، يمن و جزيره، به مردم دستور داد تنها براساس قرائت آن مصحف قرآن را تلاوت نمايند.[4] پس از اين اقدام، عثمان به مردم فرمان داد تا ديگر مصحفها و صحيفهها را جمع کرده و آنها را آتش زنند که اين کار با موافقت اجماع صحابه حاضر در مدينه صورت گرفت و خود علي بن ابيطالب نيز آن را بيان داشته است[5]. همچنين عثمان دوست داشت که واليان او در ميدان جهاد و فتوحات، با هم به رقابت بپردازند و به همين دليل به ابن عامر و سعيد بن عاص اعلام نمود که هر کدام بتوانند سرزمين وسيع خراسان را فتح نمايند. امير آنجا خواهد شد و جهت نيل به اين هدف جدي بود که ابن عامر، خراسان را فتح نمود و سعيد، منطقه طبرستان را به تصرف در آورد[6]. در ضمن او، گاه پيش ميآمد که اقدامات واليان را منوط به رعايت شروطي ميکرد تا مصالح مسلمانان حفظ شود. به عنوان نمونه، چون معاويه بن ابي سفيان، از عثمان درخواست نمود که اذن دريانوردي و حرکت به جانب قبرص را به او بدهد، عثمان شرط گذاشت که خود معاويه با همسرش، در اين سفر حضور داشته باشند و نيز معاويه، هيچ سربازي را ملزم به حضور در آن جنگ نکند. معاويه نيز طبق اين شرط، خود و همسرش سوار بر کشتي شده و در اين جنگ حضور داشتند.[7] دوم: روشهاي عثمان رضي الله عنه در نظارت بر اعمال واليان و کارگزاران خود مهمترين روشهايي که عثمان در زمينه نظارت بر اقدامات کارگزاران خود به کار ميبرد عبارتند از: 1- حضور در مراسم حج عثمان نسبت به حضور در حج و ديدار با حجاج و شنيدن شکايات و دادخواهيهاي آنان از واليان و امراي خود اهميت بسيار ميداد. او همچنين به واليان خود در اقصي نقاط بلاد اسلامي و نيز مردمان آن سرزمينها اعلام نموده بود تا هر سال در موسم حج حضور يابند و با او ديدار نمايند[8]. در واقع اين روش، تداوم شيوهاي بود که عمر بنيان نهاده بود و هر سال و در موسم حج، با واليان خود در سرزمينهاي مختلف و همچنين مردمان آن ولايات ديدار و گفتگو ميکرد.[9] 2- پرسوجو از مسافراني که از ولايات و سرزمينهاي ديگر به مدينه ميآمدند اين روش جزو آسانترين شيوههايي بود که هيچگونه زحمت و هزينهاي را بر خليفه تحميل نميکرد. در عين حال اين روش، هميشه و بدون برنامهريزي خاصّي ميسّر بود و همهي خلفاي راشدين، اين شيوه را انجام ميدادند و به ويژه، در دوران سه خليفه اول که در مدينه استقرار داشتند، اين شيوه به دليل انبوه مسافران مدينه و حضور حجاج و زائران و علي الخصوص در ايّام حج، به مراتب بهتر نتيجه ميداد و ثمرات آن بيشتر بود.[10] 3- مردماني که در سرزمينهاي مختلف به عثمان رضي الله عنه نامه مينوشتند عثمان از نامههايي که مردم ديگر سرزمينها به او مينوشتند استقبال مينمود. به عنوان مثال او شکوائيههايي را که مردمان کوفه، مصر و شام به او نوشتند مطالعه و به مواردي که در آنها ذکر شده بود، رسيدگي نمود.[11] 4- اعزام بازرسان به ولايات مختلف عثمان، در طول خلافت خود، بازرساني را به ولايات مختلف ميفرستاد تا از اوضاع و احوال آن مناطق آگاه شده و اخباري را که در مورد ظلم و ستم واليان به مردم ميشنوند به اطلاع عثمان برسانند. آن بازرسان گزارشات جامع و کاملي را از آن ولايات به عثمان ارائه ميدادند[12]. به عنوان نمونه، عثمان، عمار بن ياسر را به مصر، محمد بن مسلمه را به کوفه، أسامه بن زيد را به بصره، عبدالله بن عمر را به شام و افرادي ديگر را به ديگر ولايات اعزام نمود.[13] 5- مسافرت به ولايات مختلف و ملاحظهي مستقيم اوضاع و احوال آن سرزمينها عثمان در موسم حج به مکّه ميرفت تا هم از اوضاع آن ديار مطّلع شود و هم با واليان خود در ديگر ولايات و نيز مردمان آن سرزمينها ديدار کند و از اوضاع و احوال آنها با خبر شود. 6- احضار هيأتهايي از ولايات به مدينه بسيار پيش ميآمد که خلفاي راشدين، از واليان خود بخواهند که هيأتهايي از سرزمين تحت نظر خود را به مدينه اعزام نمايند تا در مورد واليان و کارگزاران آن ولايت و اوضاع و شرايط آنجا از آنها پرسوجو نمايد. عمر، عثمان و علي، به اين کار مبادرت ميورزيدند اما ابوبکر به دليل سرگرم شدن به جهاد با مرتّدين و نيز دوران کوتاه خلافت خود، فرصت اين کار را پيدا نکرد.[14] 7- احضار خود واليان و صحبت با آنان در رابطه با اوضاع ولايت تحت امر آنان همهي خلفاي راشدين به اين کار دست ميزدند و هميشه با واليان خود در ارتباط بودند. عثمان نيز چون ديگر خلفاي راشدين، ارتباط دائم خود با واليان را حفظ مينمود و با آنان جلساتي برگزار مينمود تا به بحث و گفتگو در مورد مسايل مختلف دولت بپردازند. مهمترين اين جلسات، جلسهاي بود که با حضور واليان مدينه، بصره، کوفه، شام، مصر وديگر ولايات و نيز بزرگان صحابه برگزار شد و در آن راجع به رويدادهايي که پيش از بروز فتنه اتفاق افتاده بود صحبت شد و هر يک از آنان ديدگاهها و نگرشهاي خود را در رابطه با آن جريانات و نيز نحوهي برخورد و مقابله با آنها را مطرح نمودند.[15] 8- مکاتبه با واليان عثمان چون ديگر خلفاي راشدين، به طور مداوم، با واليان خود مکاتبه مينمود و از آنان ميخواست که در مورد اوضاع و شرايط ولايت و مردمان آن ديار، به او گزارش دهند. اين اقدام، در دوران خلافت ابوبکر صديق رضي الله عنه و علي بن ابي طالب رضي الله عنه مهمترين شيوههاي کسب اطلاعات در مورد ولايات بود.[16] اين موارد، مهمترين شيوههايي بودند که عثمان از طريق آنها در جريان أوضاع و احوال ولايات خود قرار ميگرفت. او تاکيد داشت که آنان به وظايف خود به طور کامل، عمل کنند. به محض اطلاع از وقوع هر نوع اشتباه و حضوري در انجام آنها، والياني را که مرتکب آن قصور شدهاند، تنبيه مينمود و اگر اثبات ميشد که واليان به آن سهلانگاريها اقدام نمودهاند، بدون در نظر گرفتن اعتماد خود او به آن واليان، آنان را مجازات ميکرد و بر همين اساس بود که پس از اثبات وقوع علائم شرب خمر در وليد و بدون در نظر گرفتن کذب شهادت شاهدان وليد را به اتهام شرب خمر، تازيانه زد و سپس او را از منصب ولايت کوفه، عزل نمود[17]. عثمان در طول خلافت خويش، هميشه، هنگام تعيين واليان، نامههايي را خطاب به مردمان آن ولايات مينوشت که در آنها، مردم و خود واليان را نسبت به انجام وظايف خويش در مقابل يکديگر توصيه مينمود تا بدين وسيله واليان را در ادارهي هر چه بهتر امور ولايات ياري رساند؛ از جملهي اين نامهها، ميتوان به اين نامه اشاره نمود که در آن عثمان، خطاب به مردم چنين گفته است. بدايند که من هر سال در موسم حج با واليان خود ديدار ميکنم، بدانيد که من به اين شرط به خلافت رسيدم که امت را به راه راست فراخوانم و آنان را از ضلالت و گمراهيها حفظ نمايم، بنابراين هر کس در خواستي از من و يا واليانم نمايد، به آن خواهد رسيد و بدانيد که من و خانوادهام را بر شما هيچ امتيازي نيست. بدانيد که هر کس به موسم حج آيد و حق خود را از من يا واليان مطالبه نمايد آنرا به دست خواهد آورد.... يا از آن بگذريد که خداوند عزوجل انفاقکنندگان و بخشندگان را دوست ميدارد.[18] سوم: حقوق واليان در عهد خلفاي راشدين، واليان از حقوق مختلفي برخوردار بودند که برخي از آنها در ارتباط مردم بود و برخي ديگر مربوط به خليفه ميشدند. علاوه بر اين، حقوق و امتيازاتي نيز از بيتالمال به آنان تعلق ميگرفت. در واقع تمام اين امتيازات و حقوق اجتماعي و مالي که به واليان ارائه ميشد، در جهت اين بود که آنان بتوانند در انجام وظايف خطير خود و حفظ مصالح عامّه، موفق و سربلند باشند، از جملهي اين حقوق موارد زير ميباشند: 1- اطاعت از آنان در مواردي که خلاف اوامر خداوند نباشد خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلا (59)}النساء: 59 (اي كساني كه ايمان آوردهايد ! از خدا (با پيروي از قرآن) و از پيغمبر (خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او) اطاعت كنيد، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد (مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد (و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد) آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پيغمبر او (با رجوع به سنّت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنّت، حكم آن را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد. اين كار (يعني رجوع به قرآن و سنّت) براي شما بهتر و خوش فرجامتر است). امام قرطبي در تفسير آيه چنين گفته است: بنا به قول جمهور و بزرگاني چون ابو هريره و ابن عباس، خداوند متعال در آيهي فوق، واليان را امر ميفرمايد که امانتدار امّت باشند و به آنان خيانت نورزند و چون در ميان مردم حکم راندند، به عدالت رفتار کنند، سپس پروردگار دانا و حکيم، در اين آيه، وظايف مردم در قبال واليان را بيان ميدارد و به آنان دستور ميدهد که از او و اوامر و نواهي او امتثال کنند، از رسولش و سنّت او تبعيت نمايند و از صاحبان امور امّت که همان حاکمان و واليان هستند، اطاعت کنند[19]. در جامعه اسلامي و به خصوص در عهد خلفاي راشدين، اجراي دستورات شريعت، بر هر چيز ديگري اولويت دارد و حاکم و رعيت در برابر آن سر تسليم فرو ميآورند، بنابراين اطاعت حکام، هميشه و بلا استثناء، در گرو اطاعت و امتثال ايشان از دستورات و اوامر خداوند تبارک و تعالي و رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ميباشد. کما اينكه خود حضرت رسول نيز در تاکيد اين مسأله چنين فرمودهاند: «لا طاعه في المعصية، انما الطاعة في المعروف»[20] (هيچ نوع اطاعتي در مورد انجام گناهان و عصيان از دستورات شريعت جائز نيست. اطاعت تنها در مورد انجام اعمال نيک و اجراي شريعت رواست). 2- نصيحت واليان از جمله موارد امر به معروف و نهي از منکر که اصلي است لازم در جامعه اسلامي و مسلمانان بايد بدان پايبند باشند و در قرآن و سنّت نيز بارها به اهميت و لزوم آن پرداخته شده است، امر به معروف و نهي از منکر واليان و امرا ميباشد. خلفاي راشدين نيز بر همين اساس، هميشه و از طرق مختلفي چون ارسال نامه، واليان خود را پند و اندرز ميدادند و آنان را به خير و صلاح سفارش مينمودند.[21] 3- مردم ميبايست اخبار و اطلاعات درست را در اختيار واليان خود قرار دهند مشارکت همهي آحاد امت در آگاه نمودن حکام از اوضاع و احوال مردم، تحرکات دشمن و يا مسايل مربوط به کارگزاران دولت، امري است که ميتواند مصالح عامّه امّت را حفظ و تامين نمايد. حال اگر اين اخبار و اطلاعات مربوط به تحرکات دشمن و يا خيانت کارگزاران دولت باشد، ضرورت دارد حاکمان را هر چه سريعتر در جريان آن قضايا قرار دهد.[22] 4- حمايت از واليان و موضعگيريهاي آنان در دوران عثمان گاه پيش ميآمد که آشوبها و اعتراضاتي در ولايتي بروز نمايد که طي آن، دستهاي از مردم از عثمان ميخواستند که والي مورد نظر آنان را عزل و ديگري را به جاي او منصوب نمايد اما عثمان از اين کار امتناع مينمود و به درخواستهاي آنان پاسخ مثبت نميداد. بايد دانست که اين اقدام در جهت حفظ و صيانت از اهداف عاليهي دولت اسلامي و مصالح عامّه صورت ميگرفت و به اين معنا نبود که عثمان، بدون تحقيق و تفحّص، شکايات و اعتراضها را ردّ نمايد که بالعکس، او تنها پس از تحقيقات و بررسيهاي لازم، نظر و تصميمات خود را اعلام مينمود. او در چنين مواقعي، کميتههايي متشکل از صحابه را جهت تحقيق و تفحص در خصوص آن قضايا انتخاب ميکرد تا حقايق را روشن و به اطلاع دولت برسانند. در عين حال بايد دانست که حمايت از کارگزاران دولت، از جمله وظايف خليفه بود. همچنين حمايت از واليان و احترام گذاشتن به آنان، حقي است که مردمان ميبايست در قبال آنان ادا نمايند[23]. هر چند گاه ممکن بود که عثمان بنا به شرايطي خاص و براي حفظ مصالح مردم، به خواست معترضان تن در دهد و واليان خود را عزل نمايد. 5- احترام به واليان بعد از عزل آنان اين همان درسي است که عثمان به ما ميدهد. او بعد از عزل ابوموسي اشعري و عمرو بن عاص با ايشان با احترام خاصّ و در خور آنان رفتار مينمود تا آنجا که در مسايل مهم حکومت، با عمرو مشورت ميکرد و نظر او را جويا ميشد. 6- پرداخت پول به واليان و تأمين مالي آنان پرداخت پول و دستمزدي که معيشت واليان را تأمين نمايد از حقوقي است که بايد در حق آنان رعايت شود. اساس پرداخت حقوق و ارزاق به واليان، سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اين زمينه است که به واليان و کارگزاران خود حقوق و دستمزد پرداخت مينمود. همهي خلفاي راشدين نيز با اقتدا به اين شيوه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حقوق و مزايايي را براي کارگزاران و واليان خويش در نظر ميگرفتند. هر چند در تواريخ، تنها پرداخت حقوق و ارزاق تعدادي محدود از واليان و کارگزاران ذکر شده است اما اين خود، اثبات ميکند که در آن دوران همهي کارگزاران حکومت، از حقوق و دستمزد برخوردار بودند. بيشتر روايات که در اين رابطه نقل شدهاند مربوط به عهد عمر بن خطاب است که در آنها ميزان حقوقها و مزاياي کارگزاران خود را پرداخت مينمودند. اما در عهد عثمان به دليل درآمدهاي سرشار دولت که از طريق فتوحات عظيم سپاهيان اسلام به دست ميآمد، ميزان اين پرداختها، بسيار بيشتر از دوران ديگر خلفا بود. در عين حال، عثمان، پاداشها و جوائزي را تعيين مينمود تا در صورت موفقيت واليان و کارگزاران در مأموريتهاي خود، آنها را دريافت نمايند. به عنوان مثال، عثمان به پاداش موفقيت عبدالله بن سعد بن ابي سرح در فتح آفريقا، يک پنجم خمس غنايم آن فتوحات را به او اعطا نمود. او قبل از عزيمت عبدالله به آن منطقه به او وعده داده بود که اگر بتواند آفريقا را فتح نمايد آن مبلغ پاداش را به او خواهد داد[24]. به هر حال پرداخت حقوق و دستمزد به کارگزاران دولت و تأمين معيشت آنان، سنتي بود که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آنرا بنيان نهاد و خلفاي راشدين نيز از همين سنت تبعيت نمودند تا با تأمين معاش کارگزاران دولت و بي نياز کردن آنان از مردم، ايشان را در انجام هرچه بهتر وظايفشان ياري نمايند.[25] چهارم: وظايف واليان 1- اقامه اصول و احکام شريعت در جامعه مهمترين وظايفي که در اين رابطه بر عهده واليان است عبارتند از: الف: نشر و گسترش دين در ميان مردم به دليل گسترش روز افزون فتوحات در اين دوران، لازم بود که واليان، در راه نشر و ترويج اسلام در سرزمينهايي که به تصرف در آمده بودند بسيار تلاش نمايدند. در سالهاي نخستين شروع فتوحات، اين مهم را خود واليان و نيز صحابه و بزرگاني که همراه او بود انجام ميدادند اما به تدريج و در عهد عمر اين وظيفه را معلمان و مبلغان و فقها به عهده گرفتند، با توسعه قلمرو اسلامي و به تبع آن افزايش جمعيت مردماني که زير سلطه حکومت اسلامي بودند و در اواخر عهد عمر و دوران عثمان و علي و نيز افزايش طلاب علوم دين در مناطق مختلف، جايگاه معلمان و فقها تثبيت و بر اهميّت آنان افزوده شد. در واقع در آن شرايط که يک ولايت ممکن بود مناطق عظيمي را زير نفوذ خود داشته باشد، واليان تنها ميتوانستند به امور حکومتي برسند و فرصت چنداني براي پرداختن به مسايل ديگر نداشتند و به همين دليل وجود مبلغان و معلمان و فقها ضرورتي بود انکارناپذير.[26] ب: اقامه نماز در دوران خلفاي راشدين هم خود خليفه و هم واليان و امراي آنان در ولايت مختلف، عهدهدار اقامه نماز جمعه، جماعت و نماز اعياد و نيز خطبههاي نماز جمعه و اعياد و ديگر مناسبتها بودند.[27] ج: حفظ اصول و ارکان دين خلفاي راشدين، به خوبي ميدانستند که بعد از وفات حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم وظيفه بسيار خطيري به آنان محوّل شده است و بايد در راه حفظ اصول و عقايد راستين دين، زنده نگاه داشتن سنّت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ، حفظ حرمت دين اسلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و مقابله با بدعتها و نيز دفاع از اسلام و مسلمين در برابر نيرنگها و نقشههاي شوم دشمنان از هيچ کوششي دريغ نورزند و از جان و دل مايه گذارند. عثمان نيز در راستاي همين اهداف بود که دستور داد مصحفي واحد تدوين شود و ديگر صحيفه و مصحفها را که هر يک به قرائتي بودند سوزانيده شود تا اين اصل دين و رکن اسلام از هر نوع خطر تحريف و کم و کاست مصون بماند[28]. همچنين واليان عثمان، در جهت نابودي سبئيون -که افکار و آراي عجيبي را ترويج ميدادند-، تلاشهاي بسياري را کشيدند[29]. در هر حال، حفظ و صيانت از دين و حرمت آن، از مهمترين وظايف رهبران جامعه اسلامي است[30] د-ساخت و بناي مساجد به محض ورود پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم به منطقه قباء، ايشان اولين مسجد اسلام را بنا نمودند و چون به مدينه رسيدند، اقدام به ساختن مسجد خويش در آنجا کردند. واليان آن حضرت نيز در مناطقي که بدانجا اعزام ميشدند مساجدي را بنا مينمودند. اين علاقه به ساختن مسجد در دوران خلفاي راشدين استمرار يافت و مسلمانان، هر منطقهاي را که فتح مينمودند در آنجا مساجدي را بنا ميکردند و واليان خلفا در اين نهضت، نقشي فعال و مستقيم داشتند و اگر هم خود، در بناي همهي مساجد آن سرزمينها نقشي نداشتهاند اما در ساخت مساجد مهم و به خصوص مساجد جامع آن سرزمين تاثيري مهم داشتهاند.[31] ه: تدارک موسم حج در صدر اسلام، واليان مناطق مختلف، مسئول تدارک مقدمات حج و تامين جان و مال حجاج آن ولايات بودند. واليان در آن روزگار و در موسم حج، به کمک امرا ميشتافتند و آنان را از مواقع عزيمت کاروانهاي حجاج که با اجازه واليان، به مکه حرکت ميکردند با خبر مينمودند. در عين حال آنان علاوه بر برنامهريزي براي عزيمت کاروانيان و نيز کمک به تأمين جاني و مالي آنان، آب مورد نياز حجاج را در طول مسير حرکت آنان تأمين مينمودند. به عنوان نمونه، عبدالله بن عامر بن کريز، والي بصره، چاههايي را در مسير حرکت کاروانهاي حج آن ولايت، از بصره تا مکه حفر نموده بود[32]. به همين دليل فقها، براساس همين اقدامات خلفاي راشدين و واليان آنان، فراهم آوردن مقدّمات حج و نيز تأمين جان و مال حجاج را از وظايف واليان ميدانستند. ماوردي در اين زمينه چنين گفته است: تدارک مقدّمات حج، از جمله وظايف و جزو اقداماتي است که در حيطه وظايف دولت ميگنجد.[33] و: اقامه حدود و مجازاتهاي شريعت اجراي حدود و مجازات افرادي که بر خلاف دستور قرآن و سنّت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رفتار نمودهاند و به منافع عامّه مسلمين لطمه وارد نمودهاند و يا به فرد يا گروهي خاص ضرر و زيان رسانيدهاند، از جمله وظايفي است که واليان در قبال انجام آنها مسئولند[34]. خود عثمان بن عفّان و واليان او نيز کاملاً حدود شريعت را اجرا ميکردند و به رعايت آنها پايبند بودند. 2- تأمين امنيت مردم تأمين امنيت شهرها، روستاها و راههاي ولايت از مهمترين وظايف واليان ميباشد که جهت نيل به اين مهم، حکومت ميبايست دست به اقداماتي بزند که از جملهي آنها اجراي حدود و مجازات مجرمين و افراد فاسد جامعه ميباشند[35]. اين اقدام، تأثير مهم در کاهش جرايم قتل، سرقت، راهزني و امثال آن را دارد که جان و مال و ناموس مردم را تهديد ميکنند. همچنين باعث ميشود که مردم جامعه نيز مراقب گرفتار و رفتار خويش باشند و از اعمالي چون تهمتهاي ناروا بپرهيزند، زيرا در غير اين صورت حدّ قذف در مورد آنان اجرا ميشود. در عين حال واليان موظف هستند که مردم را از شرّ حشرات و جانوران موذي چون عقرب حفظ کنند. بلاذري در اين رابطه چنين ميگويد: فرماندار نصيبين به معاويه استاندار شام و جزيره نامهاي نوشت و ضمن آن شکايت خود را در خصوص عقربهايي نگاشته بود که گروهي از مسلمانان را نيش زده بودند، از اينرو به ايشان فرمان داد که براي هر محلهاي نگهباناني را بگمارد تا آنان را جهت محافظت از جان مسلمانان در برابر عقربها به نگهباني در شب ملزم گرداند، معاويه نيز طبق فرمان او عمل نمود و دستور داد که عقربها را به قتل برسانند.[36] 3- جهاد در راه خدا از ويژگيهاي برجسته و ممتاز عصر خلفاي راشدين، مشارکت فعالانه و مستقيم و در ميادين کارزار با دشمنان اسلام و جهاد در راه الله است. در عهد عثمان نيز واليان او در روند فتوحات نقشي مهمي را ايفا مينمودند که از ميان آنان ميتوان به اين مردان بزرگ اشاره نمود: عبدالله بن عامر بن کريز، ابوموسي اشعري، مغيره بن شعبه و سعيد بن عاص که فتوحات مشرق جزيره العرب را توسعه دادند، معاويه بن ابي سفيان فاتح ارمنستان بزرگ و آسياي صغير و عبدالله بن سعد بن ابي سرح که فتوحات آفريقا را تداوم بخشيد. آنان در کنار انجام وظايف اداري و حکومتي خويش، از حضور در ميدان کارزار غافل نشدند و در راه تداوم و استمرار روند پيروزيهاي سپاهيان اسلام، اقداماتي مهم انجام ميدادند که لازمه هر نبرد و کارزاري ميباشند. منابع تاريخي، مهمترين اين اقدامات واليان، در جهت تدارک و تقويت سپاهيان اسلام را در موارد زير ذکر کردهاند: الف: اعزام داوطلبان به ميادين کارزار واليان مناطق يمن، بحرين، مکه و عمان، در طول خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، داوطلباني را که تمايل داشتند در ميادين جهاد حاضر شوند، بدان منطقه اعزام مينمودند.[37] ب: دفاع از ولايات در برابر حملات دشمن در طول دوران خلفاي راشدين، واليان شام، از مرزهاي قلمرو اسلامي در برابر حملات مداوم روميان دفاع و حراست مينمودند. واليان عراق نيز به همين منوال، حملات فارسها را دفع کرده و به مقابله با تهديدات آنان ميپرداختند تا اينكه توانستند در دوران خلافت عثمان، آخرين پادشاه آنان را به قتل برسانند. ج: تحکيم استحکامات دفاعي ولايات و مناطق مختلف عثمان، در دوران خلافت خويش، جهت مقابله با دشمنان، به واليان خود دستور داد تا استحکامات سواحل و بنادر بلاد اسلامي تقويت شود و مسلمانان بسياري را در آن مناطق اسکان دهند و با واگذاري زمينهايي به آنان و ماندگار نمودن ايشان در آن سرزمينها، قدرت تدافعي حکومت اسلامي را افزايش دهند.[38] د: کسب اخبار و اطلاعات مربوط به دشمنان واليان، در عهد خلفاي راشدين، با کسب اخبار و اطلاعات ذيقيمت در مورد دشمنان و مواضع آنان و طرح نقشههايي کارآمد توانستند ضربات سهمگيني را بر سپاهيان دشمن وارد سازند و مناطق بسياري را بدين صورت فتح نمايند. ه: تربيت و پرورش اسب به دليل اهميت اسب در نبردهاي قديم، مسلمانان از دوران خود رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به تربيت و پرورش آن اهتمام ويژهاي نمودند. عمر بن خطاب نيز در همين راستا، سياستي را تدوين نمود که دولت اسلامي، بتواند اسبان مورد نياز سپاهيان خود را تأمين کند[39]. عثمان نيز همان سياست عمر را ادامه داد تا بتواند جهت دفاع از قلمرو دولت اسلامي، اسبان آمادهاي را تدارک ببيند. و: آموزش جوانان و نوجوانان براي حضور در ميادين جهاد خلفاي راشدين، اهتمام خاصّي به آموزش فرزندان مسلمان داشتند تا مهارتهاي لازم را براي حضور در ميادين جنگ فرا گيرند. ز: دقّت و حساسيت در ديوان سربازان و نظاميان عثمان نيز چون عمر، اهتمام ويژهاي نسبت به ديوان سربازان و نظاميان داشت. او معتقد بود که سربازان و مرزداران، به خصوص آنکه رو در روي دشمنان قرار داشتند، بيشتر از ديگران به رسيدگي و توجّه دولت نياز دارند. در دوران خلفاي راشدين، با وجود کارگزاران ذيربط، واليان، خود، مستقيماً مسئول ديوان سربازان و مسايل مربوط به آنان بودند. در قبال ديوانهاي مختلف ولايت تحت نظرشان بمثابه جايگاه و مسئوليت خليفه بود.[40] ح: بستن پيماننامهها و اجراي آنها در عهد خلفاي راشدين در طول فتوحات اسلاميّه، مکاتبات و عهدنامههاي متعددي ميان دشمنان و سپاهيان اسلام و نيز ميان مردمان و سکنه بلاد به تصرف در آمده و مسلمانان صورت ميگرفت و واليان که أمر او فرماندهان سپاه نيز بودند، مسئول مستقيم بستن اين معاهدات و پيماننامه و نيز اجراي مفاد آنها محسوب ميشدند.[41] 4- تلاش در جهت تأمين ارزاق و نيازمنديهاي مردم خلفاي راشدين از همان دوران خلافت ابوبکر، سياستي جديد در خصوص پرداختهاي بيتالمال در پيش گرفتند. اين پرداختها، در ابتدا، مقيد به زمانهاي معيني نميشد اما در عهد عمر و پس از تشکيل ديوانهاي مختلف در تمامي ولايات، اين شيوه تغيير کرد و پرداختها براساس مدّت زمانهايي ثابت و مشخص به مردم اعطا ميشد. عثمان نيز همين روش را در پيش گرفت. لازم به ذکر است که در عهد خلفاي راشدين، حکومت نه تنها مسئوليت تأمين غذاي مردم و کنترل قيمتهاي بازار را بر عهده داشت بلکه بر توزيع جمعيت و محل اسکان مسلمانان در سرزمينهاي به تصرف در آمده نيز نظارت مستقيم مينمود.[42] 5- انتصاب کارگزاران و کارمندان تعيين و انتصاب کارگزاران و کارمندان مشاغل مختلفي که در هر ولايت وجود داشتند از وظايف واليان محسوب ميشد. در اين دوران، هر ولايت از يک شهر مهم که مرکز ولايت بود و از چندين شهر کوچک و بزرگ ديگر تشکيل ميشد که هر يک از آنها نياز به مديريت مسايل خود داشتند. در عهد عثمان نيز به دليل توسعه چشمگير قلمرو اسلامي و به تبع آن گسترش دامنه ولاياتي چون بصره، کوفه و شام که پيشتر محدودتر بودند، اهميت تعيين کارگزاران کارمندان لايق و با کفايت و نيز مديريت ولايت را دو چندان نمود که واليان ميبايست به اين وظيفه خطير توجّه خاصي مبذول ميداشتند. 6- رعايت حقوق اهل ذمّه رعايت و حفظ حقوق اهل ذمه، احترام به معاهدات في ما بين، اداي وظايفي که در قبال آنان بر عهده دولت بود، دريافت جزيه و خراجي که ميبايست به بيتالمال مسلمين بپردازند، عنايت به اوضاع و احوال آنان و دفاع از ايشان در برابر ظلم و ستمي که در حق آنان روا شده است جزو وظايف واليان و از اموري ميباشند، که شريعت به رعايت آنها دستور داده است.[43] 7- مشورت با صاحب نظران و نخبگان ولايت خلفاي راشدين با اقتدا به سنت و شيوه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، هميشه و بنا به مقتضيات زمان، با بزرگان صحابه به مشورت مينشستند و با تشکيل جلساتي، نظرات آنان را در مورد مسايل مختلف جويا ميشدند[44]. به واليان خود دستور ميدادند که در زمينههاي گوناگون با صاحبنظران و نخبگان ولايات خويش مشورت کنند. همچنين آنان نيز به اطاعت از اين دستورات، جلساتي را تشکيل داده و از ديدگاه صاحبنظران مطّلع ميشدند.[45] 8- اهتمام به عمران و آباداني ولايات خلفاي راشدين و نيز واليان آنان، اهتمام خاصي نسبت به عمران و آباداني و وضعيت کشاورزي و همچنين نيازمنديهاي مردم در اين زمينهها از خود نشان ميدادند. به عنوان مثال، عبدالله بن عامر، والي بصره، در خود بصره و نيز در ساير مناطق تحت نفوذ خود، اقدام به حفر چاههاي متعدد نموده بود.[46] 9- اهتمام به اوضاع اجتماعي مردم واليان عهد خلفاي راشدين، بنا به دستورات و سفارشات اسلام، به اين جنبه از جامعه مسلمانان اهميت ويژهاي ميدادند. علاوه بر اين توجّهات، خلفاي راشدين، به نوبه خود، سفارشاتي را به واليان خويش مينمودند که کمتر فردي ميتواند در جايگاه قدرت بنشيند و به آن سفارشات و توصيهها عمل نمايد. همچنين خلفا به واليان توصيه مينمودند که افراد جامعه را براساس جايگاه و منزلت آنها مورد عنايت خويش قرار دهد و به خصوص به مقام و منزلت افرادي که در اسلام پيشقدم بوده و از شرافت والايي برخوردارند توجهي ويژه نمايد. نقل است که والي کوفه، نامهاي به عثمان نوشت و در آن از شرايط حاکم بر کوفه گلايه کرد، او در آن نامه بيان نمود باديهنشينان و آنانکه بعد از سابقين در اسلام و مجاهدين و فاتحان نخستين به آن ديار آمدهاند، زمام امور را در دست خود گرفتهاند[47]. عثمان نيز در جواب اين نامه، به او چنين نوشت: تو بايد سابقين در اسلام و مجاهدين و فاتحين نخستين را که خداوند، اين سرزمينها را به خاطر رشادتها و مجاهدتهاي آنان، نصيب ما نموده است بر ديگر مردماني که پس از ايشان بدانجا آمدهاند ارجحيت بدهي. آنان بر خلاف مردمان پس از خود، از اطاعت حق غافل نشدند و به دستورات شريعت عمل نمودند تا توانستند اسلام را سر بلند سازند. بنابراين به مقام و منزلت رفيع آنان در اسلام، احترام بگذار و مردم را براساس خدمات و لياقتشان، مورد عنايت و بخشش دولت قرار بده که اين شناخت درست و عميق از مردم، باعث اجراي عدالت خواهد شد.[48] 10- ساخت کار واليان روايت ميکنند که خانه وليد در کوفه، در نداشت و او شبانه روز از مردمي که براي رفع نياز و حل مشکلاتشان نزد او ميآمدند استقبال مينمودند و اين خود، دليلي است بر آزادياي که مردم آن زمان در رابطه با واليان خود از آن برخوردار بودند. همچنين واليان عهد خلفاي راشدين، در جنب منزل خويش و جدا از محل سکونت خانواده خود، مکاني را تدارک ديده بودند که در تمامي ساعات شبانهروز، به روي مردم باز بود و آنان ميتوانستند در صورت بروز مشکلات به آنجا مراجعه نمايند و مسايل خود را با واليان در ميان گذارند.[49]
سوم: واقعيّات و حقايق مربوط به واليان عثمان رضي الله عنه مؤرّخان بارها بيان داشتهاند که عثمان، به دليل محبت و علاقه بسيار به خويشاوندان خود، آنان را در مناصب مختلف به کار گرفت و دست آنان را در حکومت باز گذاشت و همين ادّعاهاي نادرست، خشم مردمان بسياري را عليه اين مرد با اخلاص برانگيخته است[50] عثمان تنها پنج تن از خويشاوندان خود را به ولايت گمارد، که عبارتند از: معاويه بن ابي سفيان، عبدالله بن سعد بن ابي سرح، وليد بن عقبه، سعيد بن عاص و عبدالله بن عامر بن کريز، و اين اقدام از نظر آن مردمان، نادرست بوده و به همين دليل به خاطر آن، عثمان را مورد طعن و انتقادات تند و نارواي خود قرار دادهاند. براي اينكه به اين طعنهها و گمانهزنيهاي نادرست پاسخي قاطع داد شود، نخست بايد واليان عثمان را بشناسيم و آن وقت به قضاوت بنشينيم که عثمان چند درصد از آنان را از ميان خويشاوندان خود برگزيد. واليان عثمان عبارت بودند از: ابوموسي اشعري، قعقاع بن عمرو، جابر مزني، حبيب بن مسلمه، عبدالرحمن بن خالد بن وليد، ابو الاعور سلمي، حکيم بن سلامه، اشعث بن قيس، جرير بن عبدالله بجلي، عينيه بن نهاس، مالک بن حبيب، نسير عجلي، سائب بن اقرع، سعيد بن قيس، سلمان بن ربيعه، خنيس بن حبيش، احنف بن قيس، عبدالرحمن بن ربيعه، يعلي بن منبه، عبدالله بن عمرو حضرمي و علي بن ربيعه بن عبدالعزي. ميبينيم که تعداد واليان عثمان بيست و شش نفر بودهاند. حال اين پرسش را مطرح ميکنيم: آيا عثمان حق نداشت پنج نفر از بنياميه را که خود حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم از آنان بيشتر از ديگران در مشاغل و مناصب حکومتي استفاده ميکرد، به منصب ولايت برگزيند؟ از طرف ديگر، همهي اين پنج نفر، به طور همزمان، بر مسند قدرت نبودهاند. به عنوان مثال، عثمان بعد از عزل وليد، سعيد بن عاص را به جاي او منصوب نمود که به دليل بعضي مسايل و اتفاقات، پس از مدتي او را نيز عزل کرد. به اين ترتيب هنگام شهادت عثمان تنها سه نفر از امويان بر مسند قدرت بودند و آنان عبارت بودند از معاويه، عبدالله بن ابي سرح و عبدالله بن عامر، همچنين بايد دانست که عثمان، وليد و سعيد بن عاص را از ولايتي عزل نمود که پيشتر عمر، سعد بن ابي و قاص را از ولايت آن شهر عزل نموده بود. در واقع کوفه، شهري بود که مردم آن هميشه در مورد واليان خود، ابراز نارضايتي کرده و از آنان انتقاد مينمودند و عزل سعيد و وليد به خاطر نقص و ضعف آنان نبود. بنابراين طعنه بر آنان و نيز شخصيت والاي عثمان روا نيست و ايراد متوجه شهري است که آنان والي آنجا بودهاند.[51] خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز افرادي از بني اميّه را در حکومت خويش به کار ميگرفت. ابوبکر و عمر نيز که قرابتي با امويان نداشتند، در دولت خود از آنان استفاده ميکردند. به دليل شرافت و اعتبار بنياميه، تعداد افرادي که از آنان در حکومت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مشغول به کار بودند از هر قبيله ديگري بيشتر بود. به عنوان مثال، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم عتّاب بن أُسيد بن أبي العاص و أبوسفيان بن حرب را به ترتيب به ولايت مکه و نجران منصوب نمودند، خالد بن سعيد را مسئول جمعآوري زکاتهاي بني مذجح ساخت و أبان بن سعيد را نخست فرمانده چند سرّيه نمود و سپس ولايت بحرين را به او سپرد. عثمان نيز به تبعيت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، همان افراد و يا هم قبيلهايهاي آنان را در حکومت خود به کار گماشت. ابوبکر و عمر نيز چنين رفتار نمودند کما اينكه ابوبکر، يزيد بن ابي سفيان را به فرماندهي فتوحات شام منصوب نمود و پس از او عمر، يزيد را در منصب خود ابقا کرد و پس از يزيد، برادرش معاويه را به مسئوليت گمارد.[52] حال ممکن است اين سؤال به ذهن مخاطب برسد که آيا اين افراد، در مسئوليتهاي خود، موفق بوده و توانستهاند لياقت خويش را به اثبات رسانند. ما در اين مورد و در صفحات بعد، به تفصيل، ديدگاه علما و بزرگان دين را منعکس خواهيم نمود. عثمان خليفهاي بود ره يافته که بايد به او اقتدا نمود. اقدامات او خود، منبع الهام بسياري از قوانين و احکام شريعت بوده است. بايد به يادداشت همانطور که عمر، از به کار گرفتن نزديکان خود در دولت اجتناب مينمود و آن را به ديگران نيز توصيه ميکرد، عثمان، نزديکان با لياقت و مورد اطمينان خود را در مسئوليتهاي مختلف به کار ميگماشت و هر کس با دقت در سيره او مطالعه نمايد به لياقت و توان مديريت بالاي اين افراد پي خواهد برد.[53] واليان و کارگزاراني را که عثمان از ميان خويشاوندان خود برگزيد، افرادي بودند لايق و توانا که اين لياقت و توان خود در اداره امور حکومت را به اثبات رساندند. آنان توانستند به فتوحات بسياري دست يافته و عدل و مساوات را در ميان مردمان اقامه نمايند. بايد به خاطر داشت، تعدادي از همين واليان و کارگزاران در عهد رسول صلي الله عليه و آله و سلم نيز مسئوليتهايي به عهده داشتند.[54] حال به ديدگاه بزرگان دين و صاحبنظران در مورد اين واليان نگاهي ميافکنيم: نخست: معاوية بن ابي سفيان بن حرب محقّقان و زندگينامهنويسان اين شخصيت، مهمترين فضايل او را در موارد ذيل ذکر کردهاند: 1- شهادت قرآن کريم معاويه از جمله مسلماناني بود که در غزوه حنين شرکت کردند و خداوند متعال در مورد آنان چنين گفته است[55] { ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (26)}التوبة: 26 (سپس (عنايت خدا دربرتان گرفت و) خداوند آرامش خود را نصيب پيغمبرش و مؤمنان گرداند و لشكرهائي را (از فرشتگان براي تقويت قلب مسلمانان) فرو فرستاد كه شما ايشان را نميديديد، و (پيروز شديد و دشمنان شكست خوردند، و بدين وسيله) كافران را مجازات كرد، و اين است كيفر كافران (در اين جهان، و عذاب آخرت هم به جاي خود باقي است)). 2- شهادت سنّت از جمله دعاهايي که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در مورد معاويه فرمودند عبارتند از: «اللهمَّ اَجعَله هادياً، مَهدِيّاً، وَ اَهدِ به».[56] «پروردگارا او را هدايتگر به سوي راه راست و رهيافته صراط مستقيم قرار بده که مردم از طريق او، هدايت يابند». همچنين در جاي ديگر فرمودهاند: «اللهمَّ عَلِّم معاويهَ الکِتَابَ و الحسابَ، وَقِهِ العذاب».[57] «پروردگارا، معرفت قرآن و شريعت را به او عطا فرما و او را در صحراي محشر سر بلند ساز و از آتش دوزخ حفظ بفرما». نقل ميکنند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «أول جيش من أمتي يغزون البحر قد أوجبوا». «نخستين سپاهيان مسلماني که در دريا نبرد کنند، به بهشت خواهند رفت». ام حرام که نزد حضرت بود از ايشان پرسيد: آيا من هم جزو آنان هستم؟ ايشان نيز فرمودند: «أنت فيهم». «آري، تو نيز جزو آنان هستي». سپس فرمودند: «أول جيش من أمتي يغزون مدينة قيصر مغفور لهم». «نخستين سپاهيان مسلماني که در قسطنطنيه نبرد ميکنند، گناهانشان مورد عفو واقع ميشود». ام حرام پرسيد: آيا او نيز جزو آنان است؟ اما حضرت جواب دادند که اين بار او در ميان آنان نخواهد بود[58].
مهلب[59] در مورد اين حديث چنين گفته است: اين حديث، از افتخارات معاويه ميباشد که او نخستين فرماندهي بود که سپاهيانش، به نبرد با روميان در دريا رفتند.[60] 3- ستايش علما و بزرگان دين از معاويه الف: کلام عبدالله بن عباس در مورد او از ابن عباس سؤال کردند که معاويه، نماز وتر را يک رکعت خوانده است. او جواب داد: معاويه مردي است فقيه و دانا در دين.[61] شايسته است که در اينجا به پارهاي از فتواهاي فقهي معاويه رضي الله عنه اشاره نماييم: - نقل است که او نماز وتر را يک رکعت ميخواند. - افرادي را که ايمان و تقوايشان آشکار است نزد خداوند، جهت استسقاء و طلب باران، وساطت قرار ميداد.[62] - اخراج نصف صاع گندم در هنگام اداي زکات فطر را جايز ميدانستند.[63] - خوشبو نمودن بدن هنگام احرام بستن.[64] - جائز شمردن خريد و فروش خانههاي مکه مکرمه.[65] - صدور طلاق ميان زوجين به دليل ناتوان بودن مرد در مقاربت.[66] - صدور طلاق زني که شوهرش او را در حالت مستي طلاق گفته باشد. - قصاص نکردن مسلماني که کافري را به قتل رسانيده است. - به زندان انداختن قاتل تا زماني که پسر مقتول بالغ شود و در مورد قاتل تصميم بگيرد.[67] ب: کلام عبدالله بن مبارک در مورد او معاويه بن ابي سفيان، آزمايشي است براي ما و هر کس که به او طعنه ميزند و بر او خشمگين است، بايد گفت که او مرتکب گناه سبّ صحابه شده است.[68] ج: کلام احمد بن حنبل در مورد او از امام احمد بن حنبل سؤال کردند نظر او در مورد آنانکه ميگويند معاويه کاتب وحي نبود و خلافت را با زور شمشير غصب کرد چيست؟[69] او گفت: اين سخن زشتي است و بايد از افرادي که قائل به اين کلام هستند اجتناب نمود، با آنان معاشرت نکرد و حقيقت ادعاهايشان را به مردم اثبات نماييم.[70] د: سخن قاضي ابن عربي در مورد او ابوبکر بن عربي در رابطه با فضائل و امتيازات برجسته معاويه چنين ميگويد: از مهمترين ويژگيهاي او ميتوان دفاع از مملکت، حفظ مرزها، اصلاح ارتش، شکست دادن دشمنان و سياستي حکيمانه و خردمندانه با مردم را نام برد.[71] محب الدين خطيب نيز در توضيح بيشتر اين ويژگيها چنين مينويسد: از همت والاي او آن بود که چون در صفين و هنگام کارزار با علي بن ابي طالب، به او خبر دادند که قيصر روم با سپاهي عظيم عزم مرزهاي سرزمين مسلمانان را نموده است، پيغامي به جانب او ارسال کرد و در آن، قيصر را از اين جسارت خود بر حذر داشت و او را به انتقامي شديد تهديد نمود.[72] ابن کثير نيز در همين رابطه چنين گفته است: چون معاويه به جنگ با علي بن ابي طالب سرگرم شد، قيصر روم به اين فکر افتاد که در اين شرايط، جبران ذلّتها و شکستهاي پيشين را از مسلمانان بگيرد و به همين دليل سپاهي عظيم فراهم نمود تا به قلمرو مسلمانان حمله کند، چون خبر آن به معاويه رسيد، نامهاي خطاب به قيصر روم نوشت و در آن به او چنين گفت: اي ملعون! بدان که اگر از اين اقدام خود دست بر نداري و به سرزمين خود باز نگردي، همراه پسر عمويم، علي بن ابي طالب، چنان تو را تنبيه خواهيم نمود که تمام سرزمينت را از دست بدهي و آنقدر بر تو سخت خواهيم گرفت که ديگر جايي در زمين براي تو نماند. قيصر روم با ديدن اين پيغام تهديدآميز، از تصميم خود برگشت و به مسلمانان اعلام آتش بس کرد.[73] ه: سخن ابن تيميه در مورد او ابن تيميه در رابطه با معاويه چنين گفته است: از طريق حديثي متواتر، همه ميدانند که خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم معاويه را به امارت تعيين نمود. همچنين معاويه همراه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جهاد نمود و به خاطر اطمينان حضرت صلي الله عليه و آله و سلم به او، کاتب وحي شد و هرگز رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را متهم به تخلّفي در اين زمينه ننمودند. نيز عمر بن خطاب که در شناخت مردمان، بسيار آگاه بود و نه تنها به حق سخن ميگفت و حق عمل کرد، او را به امارت تعيين نمود و هرگز او را به خيانت و يا ضعفي متهم نکرد.[74] و: سخن ابن کثير در شأن معاويه ابن کثير در مورد او چنين مينويسد: مسلمانان در سال چهل و يک بعد از هجرت، با او بيعت کردند. در طول دوران خلافت و تا زمان وفاتش، جهاد با دشمنان برقرار بود و شريعت خداوند عزوجل حاکم، غنايم از اطراف و اکناف به جانبدار الخلافه سرازير بود و مسلمانان در رفاه و آسايش قرار داشتند. معاويه مردي بود صبور و با گذشت، با وقار و متين، سرور مردمان، بزرگوار و سخاوتمند، دادگر و با شهامت[75]، نيز او مردي بود نيک سيرت، با گذشت، و رازدار که خدايش او را رحمت کند.[76] 4- روايت حديث معاويه به اين افتخار نائل آمد که بعد از فتح مکه، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود و ملازم آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم و پس کاتب وحي شد. نيز حضرت صلي الله عليه و آله و سلم داماد خاندان ابوسفيان محسوب ميشدند و به همين خاطر رابطهي معاويه با حضرت صلي الله عليه و آله و سلم بيشتر ميبود. محدثان از معاويه، يکصد و شصت و سه حديث روايت کردهاند که در اين ميان امام بخاري و امام مسلم، فقط پنج حديث را صحيح تشخيص داده است.[77] روش حکومت معاويه و شيوه برخورد او با مردم چنان بود که او را در ميان مردمان، محبوب ساخته بود. در حديثي از صحيح مسلم، نقل است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «خِيارُ أَئِمَتِکُم – حُکّامُکم – الّذين تُحِبُّونَهم و يُحِبُّونَکم و تَصِلُون عَلَيهم – تَدعُون لَهُم و يَصِلُون عَلَيکم، و شِرَارُ أَئِمَّتِکُم الَّذين تَبغَضُونَهم وَ يَبغَضُونَکُم، وَ تَلعَنُونَهم وَ يلعَنُونَکُم»[78] «بدانيد که بهترين رهبران و پيشوايان شما آناني هستند که ايشان را دوست داريد و آنان نيز شما را دوست دارند، در حق يکديگر دعاي خير ميکنيد و بدانيد که بدترين رهبران شما آناني هستند که از ايشان متنفر هستيد و آنان از شما نفرت دارند و يکديگر را لعن و نفرين ميکنيد». در پايان، سخنان ابوبکر ابن عربي را بازگو ميکنيم که در شأن معاويه چنين گفته است: عمر، او را به ولايت شام برگزيد و عثمان نيز پس از او، معاويه را در منصب خود ابقا نمود. بايد دانست که پيش از عمر، ابوبکر، يزيد بن ابي سفيان را به ولايت شام منصوب نموده بود. پس از وفات ابوبکر، يزيد از عمر خواست که پس از او برادرش، معاويه، را به ولايت شام منصوب نمايد و عمر نيز پذيرفت. از طرف ديگر، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز معاويه را به عنوان کاتب وحي انتخاب نموده بودند. حال بنگريم و ببينيم که سند ولايت هيچ کس چون معاويه از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، ابوبکر، عمر و عثمان به امضاء نرسيد.[79] پس از شهادت علي نيز حسن بن علي، سبط رسول خدا، با او مصالحه و بيعت نمود.[80] دوم: عبدالله بن عامر بن کريز او عبدالله بن عامر بن کريز بن ربيعه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي ميباشد و همانطور که از نسبش پيداست از قبيله قريش است[81]. عبدالله در عهد رسول صلي الله عليه و آله و سلم و در سال چهارم بعد از هجرت متولد شد و چون رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در سال هفتم بعد از هجرت براي أداي عمره قضاء، به مکه آمدند[82]، عبدالله را نزد حضرت صلي الله عليه و آله و سلم بردند. ابن حجر در اين رابطه روايت ميکند که: چون عبدالله را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بردند، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آب دهان مبارک خويش در دهان عبدالله ريختند، پس حضرت صلي الله عليه و آله و سلم سؤال کردند که آيا او فرزند زني از بني سليم است، اطرافيان پاسخ دادند که همينگونه است، حضرت فرمودند: که او بسيار به ما قريشيان، شباهت دارد. و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از آب دهان خويش در دهان او ريختند و او را به خداوند سپردند و آن کودک نيز آب دهان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ميبلعيد. حضرت رو به اطرافيان نمود و فرمود: اين کودک، مردمان را سيراب خواهد نمود. نقل ميکنند که چون عبدالله به سرزميني وارد ميشد، آب مييافت و خود و سربازانش را از آن سيراب مينمود.[83] عبدالله بن عامر، پيش از اينكه در سال29 بعد از هجرت به ولايت بصره منصوب شود، هيچ سمت اداري و يا نظامي نداشته بود. نسبت ميان عثمان بن عفان و عبدالله به اين صورت بود که مادر عثمان، أروي بنت کريز بن ربيعه، خواهر عامر، پدر عبدالله و بالطبع، عمه عبدالله به شمار ميآمد. نيز همانطور که قبلاً بيان شد، مادر عبدالله از قبيلهي بني سليم بود.[84] چون عبدالله به ولايت بصره رسيد، تنها بيست و چهار يا بيست و پنج سال سن داشت[85]. و تا زمان شهادت عثمان رضي الله عنه در آن منصب باقي ماند. پس از شنيدن خبر شهادت عثمان، سپاهي بزرگ فراهم آورد و با اموال خود عزم مکه نمود اما در آنجا به زبير بن عوام رضي الله عنه ملحق شد و همراه او به بصره بازگشت و در کنار او در جنگ جمل شرکت نمود. عبدالله، بر خلاف جمل، در صفين حضور نداشت و از هيچ يک از طرفين جانبداري نکرد.[86] هر چند قلقشندي در کتاب خود بر اين باور است که او در ماجراي حکميت همراه معاويه بوده است.[87] او در دوران خلافت معاويه، سه سال ولايت بصره را بر عهده داشت، اما پس از برکناري از مقام خود، به مدينه رفت و تا پايان عمر، يعني سال پنجاه و هفت بعد از هجرت در آنجا ماند.[88] ابن قتيبه روايت ميکند که او به سال پنجاه و نهم بعد از هجرت در مکه وفات يافت و او را در عرفات دفن نمودند. ابن سعد در مورد ويژگيهاي برجسته او چنين ميگويد: عبداالله مردي بود شريف و با اصل و نسب، سخاوتمند و بزرگوار، ثروتمند، صاحب فرزندان بسيار و شيفته عمران و آباداني[89] ابن حجر نيز در مورد او چنين گفته است: عبدالله مردي بود بخشنده و سخاوتمند، نترس و دلير.[90] او از سخاوتمندترين مردمان بصره[91] و بخشندهترين مسلمانان به شمار ميآمد[92]. عبدالله در فتوحات، نقش برجستهاي از خود نشان داد و توانست پس از کشتن يزدگرد، آخرين پادشاه آنان، و نيز خرذاد مهر، برادر رستم فرخزاد، براي هميشه رؤياي زردشتيان را که قصد داشتند حکومت پيشين خود را احيا کنند به يأس تبديل کند. علاوه بر تواناييهاي او در مسايل حکومتي و نظامي، عبدالله اهتمامي خاص به معارف اسلامي داشت. گويند که او از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حديثي نقل کرده است[93]، هر چند که صحاح ستّه از او روايتي نقل نکردهاند.[94] اما ابن قتيبه بيان داشته که حديثي را که او روايت نموده، ابن قانع و ابن منده، از طريق مصعب زبيري ذکر کردهاند که او نيز از طريق پدرش از جد خود، مصعب بن ثابت بن خنظله بن قيس نقل ميکند که از عبدالله بن زبير و عبدالله بن عامر روايت شده که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من قتل دون ماله فهو شهيد»[95] (هر کس به خاطر دفاع از اموالش کشته شود، شهيد محسوب ميگردد). إصلاحات اقتصادي که عبدالله در بصره انجام داد عبدالله بن عامر، در کنار پيروزيهاي عظيمي که در مقابل زردشتيان به دست آورد و توانست سپاهيان آنان را در جاي جاي ايران در هم شکند، اصلاحات اقتصادي چشمگيري را در بصره انجام داد. از جمله اين اصلاحات، بازار بصره بود. عبدالله با هزينه خود زميني را در مرکز بصره خريداري کرد و بازار را در آنجا بنا نموده و سپس آن را به مردم شهر هديه داد[96]. اين اقدام، سبب افزايش اعتبار و اهميت اين بازار و نيز رونق تجارت در آن شهر شد. از ديگر اقدامات مهم ابن عامر گسترش شبکه آبرساني شهر بصره بود. ابن قتيبه نقل ميکند که عبدالله دو رود را در شهر حفر نمود. يکي از آنها در شرق شهر واقع بود و رود ديگر را مردم به رود ام عبدالله ميشناختند[97]. عبدالله بن عامر به زياد بن ابي سفيان که عهدهدار ديوان و بيتالمال بود و در غياب ابن عامر و عزيمت آن به ميادين جنگ، کفيل او ميشد[98]، دستور داده بود تا رود «ابله» او را حفر نمايد. خليفه ابن خياط نقل ميکند که چون عبدالرحمن بن ابي بکره[99] که از جانب زياد مسئول حفر رود بود توانست مسير حفر رود را از ميان کوه عبور دهد و آب را در آن رها سازد. گويند جريان آب چنان تند بود که عبدالرحمن نتوانست با اسب خود از آن عبور كند.[100] خود عبدالله بن عامر نيز آبراهه و حوض بزرگي را در شهر بنا نمود و آن را به نام مادر خود، حوض ام عبدالله ناميد.[101] از ديگر نهرهايي که در زمان ابن عامر حفر شدند رود نافذ، مولاي ابن عامر بود که او عهدهدار مسئوليت حفر آن گرديد و چون موفق به انجام آن شد، به نام او مشهور گشت.[102] رود ديگر، رود مره، مولاي ابوبکر صديق بود که چون موفق به حفر آن گرديد، به رود مره شناخته ميشد.[103] نهر اساوره که خود ابن عامر آن را بنا نموده بود از ديگر نهرهاي بصره محسوب ميشد.[104] همچنين مولف فتوح البلدان، از پلي در بصره نام ميبرد که به پل «قره» مشهور بوده است، اين پل که منسوب به قره بن حيان باهلي بود بر رودي قديمي قرار داشت که بعدها ابن عامر آن را خريداري نموده و در اختيار مردم شهر قرار داد.[105] با اين توضيحات، ميبينيم که عبدالله بن عامر تا چه حد به حفر چاهها و نهرها که موجب رونق کشاورزي ميشد، اهميت ميداد تا بتواند از اين طريق پايههاي اقتصاد ولايت تحت امر خود را تقويت نمايد. همچنين به دليل موقعيت ويژه و استراتژيک بصره، تجار و بازرگانان بسياري از آن ناحيه عبور ميکردند و به همين دليل، او بازار شهر بصره را به شکل جديد خود تأسيس نمود. اما اهميت اين شهر بيشتر به خاطر آن بود که بصره مرکزي جهت هدايت و تقويت روند فتوحات در ايران محسوب ميشد. در واقع ميزان تلاش ابن عامر در راستاي ايجاد اصلاحات بنيادين در منطقه را ميتوان در اين عبارت او جستجو نمود: ميخواهم وضعيت به صورتي باشد که اگر زني سوار بر مرکب شد و از منزل خود عزم مکه نمايد، در تمامي طول مسير، به آب و بازارهاي پر رونق دست رسي داشته باشد.[106] بدون شک اهميت اين اصلاحات چشمگير در شهري که مرکز تقويت و فرماندهي فتوحات در ايران محسوب ميشد، از پيروزيهايي که ابن عامر، خود، در ايران به دست ميآورد، کمتر نبود. دکتر صالح علي بيان ميدارد که فتوحات عظيم سپاهيان اسلام در ايران، درآمدهاي ولايت بصره را به نحو چشمگيري افزايش داد و باعث ايجاد رونق اقتصادي و رفاه مالي مردمان آن ديار شد. اين خود، سبب گرديد که تجار و پيشهوران بسياري روانه آن شهر شوند و به اين ترتيب شهر بصره هر روز بزرگتر ميشد و مدنيت در آن پيشرفت مينمود.[107] با وجود درآمدهاي سرشار بيتالمال بصره و رونق اقتصادي و تجاري شهر و نيز امنيت بالاي آن منطقه که همه به خاطر مديريت کم نظير والي آن محقق شده بود، ميبينيم که عبدالله بن عامر، مردي است متواضع و مردمدار که در منزل خويش را به روي مردم باز نگه ميدارد و به خاطر همين مسأله، حاجب و پردهدار خود را مورد سرزنش قرار ميدهد که چرا در منزل او را به روي مراجعهکنندگان بسته است.[108] ابن عامر از چنان شهرت و اعتباري در بصره برخوردار بود که ابن سعد نقل ميکند که گفتار و رفتار ابن عامر زبانزد خاص و عام مردم بصره بود[109] و به همين دليل جاي تعجبي ندارد که او نزد مردمان بسيار محبوب و مورد احترام آنان بود.[110] همانطور که قبلاً بيان نموديم عبدالله بن عامر تا زمان شهادت عثمان بن عفان رضي الله عنه در منصب ولايت بصره باقي ماند.[111] اين بود يکي ديگر از واليان عثمان، والياي که در بصره، نهر حفر ميکرد تا مردم از آن بهرهمند شوند، مردي که براي اولين بار، در صحراي عرفات حوض و چشمه بنا نمود.[112] ابن عامر، مردي بود که به خاطر اقدامات شايسته و خدمات والاي خود به امّت، به تعبير ابن تيميه، در قلب امّت جاي داشت و آنان هميشه سپاسگذار او بودند.[113] ذهبي در مورد او چنين گفته است: ابن عامر، از جمله امرا و سرداران شجاع و سخاوتمند عرب محسوب ميشد که در عين قدرت و شجاعت مردي صبور و مهربان بود.[114] سوم: وليد بن عقبه او وليد بن عقبه بن ابي معيط بن ابي عمرو بن اميه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي و برادر مادري عثمان بن عفان بود. او هر چند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود اما مدّت زمان اين افتخار بسيار اندک بود.[115] وليد در دولت خلافت ابوبکر و عمر که تنها افراد لايق و با کفايت و راست کردار و امانتدار را در حکومت خويش به کار ميگرفتند، جزو کارگزاران آنان بود. در واقع همين سياست دقيق ابوبکر و عمر در تعيين واليان و امراي خود بود که سبب شد اسلام، با سرعتي خيره کننده، گسترش يابد و بلاد وسيعي به زير سلطه خود برد، وليد توانست به خاطر ايمان راستين و لياقت و توان بالاي خود، اعتماد شيخين را به خود جلب نمايد و به همين دليل مناصب و مأموريتهاي مهمي را به او واگذار کردند.[116] اولين مسئوليتي که او در خلافت ابوبکر صديق رضي الله عنه به عهده گرفت، رساندن نامههاي محرمانه خليفه به خالد بن وليد بود که در سال12 بعد از هجرت، همراه سپاهيان اسلام در جنگ مذار با ايرانيان به کارزار مشغول بود.[117] سپس ابوبکر، وليد را به کمک و ياري سپاه عياض بن غنم فهري فرستاد.[118] در سال13 بعد از هجرت، وليد از جانب ابوبکر، مسئول جمعآوري زکات قبيله قضاعه بود و چون ابوبکر صديق عزم فتح شام نمود، به وليد چنان اطمينان و اعتماد داشت که او را در کنار عمرو بن عاص فرمانده سپاهيان اسلام نمود، سپاه عمرو به جانب فلسطين حرکت کرد و سپاه وليد، شرق اردن را هدف خويش قرار دادند.[119] در سال15 بعد از هجرت و در عهد عمر، وليد امير سرزمين قبايل تغلب و قسمت عربنشين منطقه جزيره بود.[120] او در اين منصب، مسئول بود تا مراقب آن باشد که دشمنان از پشت به سپاهيان مستقر در شام حمله نکنند. او در طول مدتي که عهدهدار اين منصب بود تلاش ميکرد با روشهايي خردمندانه و نيکو و مردم پسند، مسيحيان قبايل اياد و تغلب را که بيشتر قلمرو آن سرزمين در اختيار آنان بود، به پذيرفتن دين اسلام تشويق نمايد.[121] با اين سوابق درخشان بود که وليد در عهد عثمان، ولايت کوفه را به دست گرفت. او از جمله عادلترين و مهربانترين واليان عثمان محسوب ميشد. در تمام مدت حکومت او بر کوفه، سپاهيان تحت امر او، به پيروزيهاي چشمگيري در ايران دست يافتند کما اينكه پس ازمرگ او، امام شعبي[122] که از تابعين صاحب علم و فضل بود، چون در مجلسي از شجاعتها و رشادتهاي مسلمه بن عبدالملک بن مروان (120 ه(ياد ميشد، او به سخن آمد و در ستايش وليد بن عقبه چنين گفت: شما جنگها و حکومت وليد را نديديد. او چون به جنگ ميرفت به پيروزيهاي عظيمي دست پيدا ميکرد و تا زمان بر کناري او از ولايت کوفه، هيچ احدي ضعف و خطايي را از او مشاهده ننمود.[123] وليد بسيار مردم را دوست ميداشت و نسبت به آنان بسيار مهربان بود. پس از پنجاه سال همچنان منزل او در نداشت تا مردم بتوانند به او مراجعه کنند و نيازهاي خود را نزد او مطرح کنند.[124] عثمان هنگام انتصاب او به ولايت کوفه چنين گفت: من او را نه به اين خاطر که برادر من است به ولايت کوفه برگزيدم، بلکه او را به اين دليل به اين منصب انتخاب کردم که او فرزند ام حکيم بيضاء، عمه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و دوقلوي پدر آن حضرت ميباشد. ولايت براساس اجتهاد استوار است. عمر نيز پس از عزل مردي بزرگ چون سعد بن ابي و قاص، فردي را به ولايت کوفه برگزيد که از نظر سوابق و اعتبار در حد سعد نبود.[125] نکتهاي که در اينجا لازم است راجع به آن صحبت شود اتهامي است که به اين قهرمان اسلام و مرد مورد اعتماد ابوبکر و عمر و عثمان بود، وارد ميکنند. اين اتهام همان ادعاي فاسق و شرابخوار بودن وليد است که بايد در اينجا به طور مفصّل به اين قضيه بپردازيم. عدّهاي بر اين باورند که آيه زير در مورد وليد نازل شده است: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ (6)}الحجرات: 6 (اي كساني كه ايمان آوردهايد ! اگر شخص فاسقي خبري را به شما رسانيد درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهي - بدون آگاهي (از حال و احوالشان و شناخت راستين ايشان -) آسيب برسانيد، و از كرده خود پشيمان شويد). اين قول براساس روايت افرادي است که روايت کردهاند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، وليد بن عقبه را براي جمعآوري زکات بني مصطلق نزد آنان فرستاد، در ميانه راه به او خبر داد که بني مصطلق مرتد شدهاند و از پرداخت زکات امتناع ميکنند و به همين دليل براي جنگ با وليد، به سوي او روانه شدهاند، وليد نيز که ترسيده بود، بدون کسب اطمينان از صحت اين خبر، نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا با خبر نمود، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز خالد بن وليد را به جانب بني مصطلق فرستاد تا از صحّت و سقم قضيه اطلاع حاصل نمايد. چون او نزد بني مصطلق رسيد، آنان به او گفتند: که اينان هرگز مرتّد نشدهاند و همچنان به اسلام پايبند هستند. پس از اين ماجرا بود که آيه فوقالذکر نازل شد. هر چند روايتي ديگر نيز در همين رابطه نقل شده است اما بايد دانست که سندي موصول[126]، و صحيح[127] در مورد اين قصه به ما نرسيده است، به عبارتي بهتر، اين قصه داراي سندي ضعيف ميباشد. اگر علماي دين، احاديثي را که در مورد فضايل و اعمال نيک ميباشند و در آنها نه حلالي حرام ميشود و نه حرامي به حلال تبديل ميگردد، با وجود ضعف سند آنها، ميپذيرند و در آثار خود ارائه ميکنند. اما ما حق نداريم چنين روشي را در خصوص اين روايت ضعيف در پيش بگيريم، زيرا اين حديث، حلالي را حرام کرده است، در واقع اين روايت ضعيف، مردي را که پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک کرده است به فسق و فجور متهم ميکند. چطور ميتوان اين روايت ضعيف را پذيرفت حال آنکه خود آيد به ما دستور ميدهد که در رابطه با صحت و سقم اخبار و اطلاعات بايد اطمينان حاصل نمود. اين آيه، خود، اساس علم روايت را که همانا يقين داشتن از صحت يک روايت ميباشد، بيان ميدارد. در خصوص اين داستان، بايد تنها به احاديثي که هم سند آنها صحيح است و هم متن و محتواي آنها درست ميباشند، استناد نمود. اگر در اين روزگار، اين داستان را در مورد يکي از بزرگان و رجال معتبر، نقل کنند، آيا آنرا به راحتي و بدون تحقيق قبول ميکنيم که آنرا اينگونه بدون مطالعه و تحقيق، در شأن يکي از صحابه و مرداني که در عهد خلفاي راشدين مسئوليتهاي خطيري به عهده داشته، بپذيريم؟! اين داستان، در مورد تاريخ اسلام بيانگر مسايلي مهم از عقايد اسلامي ميباشد، بنابراين در اين نوع مسايل نبايد به راحتي و بدون تحقيق، اخبار و رواياتي را باور نمود. بايد اين نکته را در نظر داشت که وليد بن عقبه، از جمله افرادي بود که در فتح مکه، اسلام آوردند. در طول تاريخ نيز طعنهها و تهمتهاي بسياري به اين افراد وارد شده است. عدهاي از مؤرخان بر اين باورند که اين قبيل افراد به زور اسلام آوردند و دين هرگز در دل و جان آنان رسوخ ننمود، اما بايد دانست که اين توهمي باطل و ناروا است.[128] اخبار و روايات مربوط به وليد نيز، به تبع همين قضيه، آکنده از دروغها و توهمات راويان آنها شده است، که هر يک براساس مذهب و مسلک خويش در آن دخل و تصرف نمودهاند. در واقع شخصيتهايي چون وليد، به ميداني براي اثبات توان و مهارت و نبوغ سرشار و تخيل وسيع راويان در جعل روايات و دخل و تصرف در آنها، تبديل شده است.[129] آنچه اين داستان و قضيه فرستادن وليد به جانب بني مصطلق را دچار اشکال ميکند، حديثي موصول ميباشد که رجالي معتمد و مورد اطمينان آن را بازگو نمودهاند و آن اين است که وليد در روز فتح مکه، نوجواني کم سن و سال بوده است و نميتوان پذيرفت که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنين فردي را به چنان مأموريتي بفرستد. فياض بن محمد رقي از جعفر بن برقان و او از ثابت بن حجاج کلابي و او نيز از عبدالله همداني نقل ميکند که وليد بن عقبه چنين گفته است: در روز فتح مکه، مردم فرزندان خود را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميآوردند تا آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم دست بر سر آنان بکشد و بر ايشان دعا نمايد، من را نيز که به عطر زعفران خوشبو نموده بودند، نزد ايشان بردند تا مرا نيز مسح و دعا نمايند، اما ظاهراً حضرت صلي الله عليه و آله و سلم از آن بو خوششان نميآمد و به همين دليل مرا مسح نکردند.[130] در واقع حضور وليد در اين داستان ساخته و پرداخته گرايشات مذهبي و فرقهاي بوده است. وليد اموي و از قبيله عثمان بود و همين، دشمنان بسياري را براي او تراشيد؛ فردي که اسم وليد را در اين داستان گنجانيد، مردي شيعي مذهب و رافضي مسلک بنام محمد بن سائب كلبي بود. ابن حجر او را از جمله شيعيان کوفه ميداند و در مورد او چنين ميگويد: در کوفه، دو دروغپرداز قهّار وجود داشتند که به جعل روايات و دخل و تصرف در آنها ميپرداختند. آن دو کلبي و سدي بودند.[131] بايد دانست که اين جاعل حديث با انتخاب وليد که هم در عهد ابوبکر عهدهدار جمعآوري زکات قبايل قضاعه بود و هم در دوران عمر، چنين مسئوليتي را در رابطه با قبايل تغلب که در منطقه جزيره ساکن بودند، بر عهده داشت، قصد داشت به شيوة ديگر منابع شيعه، بر عثمان بن عفان و ديگر خلفاي راشدين طعنه و تهمت زند[132]. ما منکر شأن نزول آيه که در مورد قبيله بني مصطلق است نميباشيم، بلکه نقش وليد در اين ماجرا و فاسق بودن او را نميپذيريم. اگر در آيه دقت نماييم، لفظ فاسق به صورت نکره ذکر شده است و ميدانيم که هرگاه لفظي به صورت نکره در مقام شرط و يا نفي قرار بگيرد، مفهومي عام و فراگير را در بر ميگيرد و بر يک فرد دلالت نميکند[133]. اجراي حد شرب خمر در مورد وليد در صحيح شيخين، ماجراي اجراي حد شرب خمر در مورد وليد و عزل او از ولايت کوفه که پس از شهادت شهود عليه وليد به دستور عثمان بن عفان صورت گرفت، به ثبت رسيده است. بايد دانست که در اين قضيه نه تنها ايرادي بر عثمان وارد نميباشد بلکه خود، از افتخارات حکومت عدل عثمان است. امام بخاري اين ماجرا را به طور مبسوط در باب مناقب عثمان ذکر مينمايد.[134] علي بن ابيطالب در سرزنش افرادي که اين جريان را از ضعفهاي حکومت عثمان ميدانند، خطاب به آنان چنين گفت: مثال وضعيتي که شما در آن قرار گرفتهايد و در آن به ايراد گرفتن از عثمان ميپردازيد، چونان فردي است که خود را آماج طعنهها و تهمتهاي خود قرار ميدهد شايد بتواند يار و ياور خود را از پاي در آورد.[135] مگر گناه عثمان چيست که مردي را به خاطر گناهش حد زد و او را از مقامش عزل نمود؟! چرا به عثمان طعنه ميزنيد حال آنکه اقدامات و تصميمات خود را در حضور ما اجرا مينمود؟![136] بايد دانست که چنين اتفاقي در زمان عمر نيز پيش آمده و او قدامه بن مظعون را که از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود و در عهد عمر امارت بحرين را داشت به اتهام شرب خمر، حدّ زد و او را از مقام خويش برکنار نمود.[137] مؤرخان بيان داشتهاند که هيچ دليلي بر شرب خمر وليد وجود ندارد. ابن حجر در الإصابه چنين ميگويد: عدهاي از کوفيان عليه وليد توطئه نموده و با هم همداستان شدند که او را به ناحق به شرب خمر متهم کرده و عليه او شهادت دهند.[138] ابن خلدون نيز با اشاره به اين واقعيت چنين گفته است: غوغا سالاران و فتنهانگيزان هميشه اتهامات و شايعات بياساس را متوجه واليان و امراي عثمان ميکردند و روز به روز بر شدت اين قضايا افزوده ميشد. در هيمن راستا وليد را به شرب خمر متهم نمودند و عدهاي از آن غوغاگران عليه او شهادت دادند تا سرانجام عثمان شهادت آنان را پذيرفته و او را حد زد و از مقام خود عزل نمود.[139] طبراني اصل اين ماجرا را اينگونه بازگو ميکند: يک شب پسران ابو زينب و ابو مورع و جندب بن زهير به قصد سرقت به منزل ابن حيسمان رفته و پس از درگيري با ابن حيسمان او را به قتل رساندند. ابو شريح خزاعي که از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و همسايه ابن حيسمان بود، همراه فرزند خويش شاهد ماجرا بودند. وليد نيز به حکم عثمان، آن جوانان را قصاص کرد. اين اقدام وليد، باعث شد که پدران آن جوانان کينه او را به دل گيرند و منتظر فرصتي براي انتقام از او باشند. آنان در همه حال، مراقب رفتار و کردار وليد بودند تا شايد نقطه ضعف و بهانهاي از او به دست آورند. نقل ميکنند که روزي ابو زبيد شاعر، که از مسيحيان تغلب بود، نزد وليد رفت، مردم ابو زبيد را که به واسطه وليد به اسلام ايمان آورده بود به شرب خمر متهم کردند، عدهاي از بيخبران نادان نيز ادعا ميکردند که وليد همنشين ابو زبيد و ملازم يکديگر هستند. ابو زينب و ابو مورع اين قضيه را بهترين فرصت براي گرفتن انتقام از وليد دانستند و به همين دليل به مدينه رفتند و با خود دو شاهد را نزد عثمان بردند تا آنان در مورد شرب خمر وليد عليه او شهادت دهند. آنان نيز شهادت دادند که وليد را هنگام استفراغ کردن ديدهاند. عثمان نيز اعلام نمود: تنها فردي که شراب نوشيده است، استفراغ ميکند. پس دستور داد تا وليد را از کوفه نزد او بياورند، وليد نيز سوگند ياد کرد که هرگز شراب نخورده است و همچنين عثمان را از خصومت ابو زينب و ابو مورع نسبت به خود آگاه نمود. عثمان به او گفت: اي برادر! صبور باش. هر چند ما حدود خداوند عزوجل را در مورد تو اجرا ميکنيم اما بدان که سزاي شهادت دروغ، آتش دوزخ است.[140] محب الدين خطيب در همين رابطه ميگويد: در صحيح مسلم است که وليد هنگام نماز صبح، پس از اتمام آن دو رکعت رو به مردمکرد و گفت: آيا بايد بيشتر بخوانم يا همين كافي است. نيز از طريق احمد، نقل است که او چهار رکعت خواند. اما بايد گفت که هيچ کدام از شاهدان به اين مسايل اشاره نکردهاند. در واقع امام مسلم، اين اضافات را از قول حضين که راوي آن ماجرا است نقل ميکند، حال آنکه حضين نه جزو شاهدان قضيه بود و نه آن مطالب را از شاهد و يا شخصيت معروفي نقل کرده است. از طرف ديگر، خود حضين، هنگام رخ دادن ماجراي دروغين، در کوفه نبوده است تا شاهد ماجرا باشد، بنابراين، اين بخش از سخنان او، بياعتبار است[141]. اين سرنوشت والي عثمان بر کوفه، وليد بن عقبه بود. مردي مجاهد و فاتح، عادلي که هر چه در توان داشت در راه خدمت به اين امّت صرف ميکرد، اما پاداش او آن ظلم و ستمي بود که به او روا داشتند. او ميديد که روز به روز بر قدرت و نفوذ ناپاکان و دروغگويان و سيطره آنان بر صالحان امت افزوده ميشود و هر کاري را که بخواهند انجام ميدهند. به همين دليل، بعد از شهادت عثمان، عزلت پيشه نمود و در مزرعه خويش، به دور از هياهو و جنجال غوغاسالاران، عمر گذرانيد. اين مزرعه، در پانزده مايلي شهر «رقه» که از توابع منطقه جزيره محسوب ميشد، قرار داشت و همان جايي بود که در دوران خلافت عمر، در آنجا به جهاد و نبرد با دشمنان پرداخته و مردم را به دين اسلام دعوت نموده بود.[142] ديگر او خود را از جار و جنجال جنگهاي ميان علي و معاويه، دور نگه داشت و جانب هيچ کدام از طرفين را نگرفت تا اينكه بسال 61 بعد از هجرت و بنا به قولي ديگر، در دوران خلافت معاويه، در همان مزرعه خويش وفات يافت و در همان جا نيز به خاک سپرده شد.[143] چهارم: سعيد بن عاص او سعيد بن عاص بن هشام بن اميه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي بود[144]. ابو حاتم بيان ميدارد که سعيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک کرده است. او پس از وليد بن عقبه، به ولايت کوفه منصوب شد. گويند سعيد از فصيحترين مردان قريش بود و به همين دليل عثمان او را مأمور نمود تا در تدوين مصحف واحد، مشارکت داشته باشد. انس بن مالک رضي الله عنه روايت ميکند که عثمان رضي الله عنه به زيد بن ثابت، عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا از صحيفههاي ابوبکر رونوشت بردارند و سپس از آن رونوشت، چندين نسخه فراهم آورند. عثمان به ابن زبير، سعيد و عبدالرحمن گفته بود که چون با زيد در قرائت کلمهاي از قرآن دچار اختلاف شديد، گويش خود را که همانا گويش قريش بود، ارجحيت دهند.[145] نقل است که تلفظ سعيد بسيار به تلفظ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديک بود و به همين دليل قرائت سعيد در تدوين مصحف، مبني قرار گرفت، او نه سال آخر حيات مبارک رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود، پدرش در بدر، به دست تواناي علي بن ابي طالب به هلاکت رسيده بود.[146] نقل ميکنند که روزي عمر او را مورد آزمايش قرار داد و به او گفت: سعيد! بدان که من پدر تو را نکشتم بلکه دائي خود، عاص بن هشام را به قتل رساندم، سعيد در جواب او گفت: بر فرض اينكه تو او را کشته باشي، حق داشتهاي که او را به قتل رساني، زيرا که او جانب باطل را گرفته بود، عمر از اين جواب او به شگفت آمد، سعيد در طول دوران حکومتش بر کوفه توانست منطقه بزرگ طبرستان را فتح نمايد و خود را به گرگان برساند. در اين نبردها، چند تن از صحابه، از جمله حذيفه بن يمان رضي الله عنه همراه او حضور داشتند.[147] سخاوت و کرم او چنان بود که گويند چون فردي از او درخواست پول ميکرد و نزد او آن مقدار پول نبود، دست نوشتهاي به او ميداد تا بتواند آن مبلغ را بعداً از او دريافت نمايد.[148] سعيد که خدايش از او خشنود باد، به حفظ وحدت ميان مسلمانان بسيار معتقد بود و از هر نوع فتنه و آشوب، به شدت اجتناب ميکرد. پس از انتصاب به ولايت کوفه و پس از فتوحات ارزشمندي که در آن مقام بدان نائل آمد، چون از سفر مدينه باز ميگشت، ميديد که غوغاسالاران و هوچيگران ناپاک، بار ديگر مردمان نادان کوفه را فريب داده و آنان را عليه او شورانيدهاند و چون شورشيان مانع ورود او به شهر شدند، به مدينه بازگشت و همانجا باقي ماند. آن شورشيان نابکار و ستمکار که عليه سعيد قيام کردند، در شهادت ناجوانمردانه عثمان نيز دخيل بودند و به اين ترتيب موفق شدند بذر نامبارک فتنه و آشوب را براي هميشه در ميان امّت اسلام افشا كنند. سعيد پس از شهادت عثمان در جريانات مشکوک جمل و صفّين دخالتي ننمود اما در عين حال أصحاب جمل را فراخواند تا عليه علي خروج نکنند.[149] اين بود سيره مردي کريم و سخاوتمند، نيکوکار، مرد جهاد که در فصاحت خود بسيار به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شباهت داشت. او بود که اين مصحف قرآن را بر زيد قرائت مينمود. حال بياييم و بنگريم که دروغپردازان تاريخ در کنار اين مناقب برجسته، صفاتي نازيبا را به ناحق و بدون هيچ سند محکمي به او منتسب کردهاند، آيا ميتوان صفات متناقضي چون سخاوت و بخل، انسانيت و توحّش، علم و جهل و جهاد و فرار از ميادين جنگ را در فرد کامل، جمع نمود؟! هرگز اين حالت، در يک انسان سالم و کامل امکانپذير نيست.[150] راويان باز بدون استناد به مدارکي محکم، نقل ميکنند که چون سعيد به ولايت کوفه منصوب شد و عزم آنجا نمود، مواليان و غلامان آن شهر، اين رجز را ميخواندند: يا ويلنا قد عزل الوليد و جاءنا مجوعا سعيد ينقض في الصاع و لا يزيد[151] (واي برما که وليد از ولايت عزل شد و سعيد به جاي او منصوب شد. او مردي بخيل و خسيس است که از سهم مردم در بيتالمال کم ميکند و آنان را به تنگنا و فقر دچار خواهد نمود). بدون شک اين رجز، مجعول است و ساخته و پرداخته ذهن سازندگان دروغگوي آن است[152]. اگر خوب دقت کنيم، موالي که همانا أسراي جنگ هستند، اين شعر را در سال30 بعد از هجرت ميسرودند و در آن سالها، مواليان هنوز به مهارت در زبان عربي دست نيافته بودند چه برسد به سرودن شعر. از طرف ديگر چطور ميتوان سعيد بن عاص را که در کرم و سخاوت شهرهي عام و خاص بود به بخل و خست متهم نمود، اگر مردم و شعرا، وليد را به خاطر سخاوتش مدح ميکردند، سعيد، خود در جود و سخا ضربالمثل بود.[153] فرزدق، شاعر بزرگ و بنام عصر امويان، در مدح جود و کرم سعيد چنين سروده است: تري الغر الجحاجح من قريش اذا ما الامر في الحدثان عالا قيماً ينظرون الي سعيد کانهم يرون به هلالا[154] (در هنگام بلايا و مصائب، سخاوت و کرم قريشيان را بايد ديد که در جود و کرمشان ميان ديگر بخششها سرآمد هستند. اما آنان خود نيز در برابر عظمت کرم و سخاوت سعيد، که چون ماهي است در ميان ستارگان قريش، به احترام ميايستند). حال بايد اين پرسش را مطرح نمود که پيش از رسيدن سعيد به کوفه و اجراي سياستهاي خود در آن شهر، مواليان چگونه از شيوه حکومت او که پيشتر ولايت هيچ جاي ديگر را به عهده نداشت، آگاه بودند و به مذمّت و نکوهش حکومت او ميپرداختند؟! نکته جالب اينجاست که راويان قضيه، سعيد بن عاص را در رواياتي کاملاً متناقض با هم نقل کردهاند. آنان نوشتهاند: پس از اينكه عثمان، سعيد را به ولايت کوفه برگزيد، او شيوهاي عادلانه را در حکومت خويش در پيش گرفت، پس از ورود او به کوفه، مواليان در مورد حکومت او اين رجز را ميخواندند.[155] چگونه ممکن است فردي عادل و دادگر باشد و در عين حال مواليان او را به بخل و خست توصيف نمايند؟! در زمان حکومت او، همه در رفاه بودند و اين ثمره همان عدل و داد حکومت سعيد بود.[156] خداوند مؤرّخان پيشين را بيامرزد که به دليل حسن ظن به خرد و انصاف خوانندگان خود، تمامي روايات و لو متناقض را گردآوري نموده و در آثار خود ثبت ميکردند، آنان تصور مينمودند که خوانندگان در تمام ادوار، قدرت تشخيص راست و دروغ را دارند و ميتوانند حق و باطل را از هم تميز دهند. آنان در علّت جمعآوري تمامي آن روايات، بيان ميداشتند که قصد آن داشتهاند تا مردم معاصر را از جريانات و شايعات با خبر سازند اما افسوس که نميدانستند آيندگان آنان، گرد أباطيل و أکاذيب آن روايات جمع ميآيند و خود را در گرداب توهمات روايات آنها گرفتار ميکنند.[157] همان راويان نقل کردهاند هنگامي که سعيد به ولايت کوفه رسيد هنوز جواني مرفّه و بيتجربه بود و چون به مسجد کوفه وارد شد تا براي مردم خطبه خواند، به اطرافيان دستور داد تا منبر را بشويند و تميز کنند. بر منبر نيز چون لب به سخن گشود چنين گفت: اين سرزمين، از آن جوانان قريش است. مردم با شنيدن اين کلام، از او نزد عثمان شکايت کردند.[158] اما بايد دانست که اين روايت کاملاً نادرست است و هيچ سند محکم و معتبري ندارد. سعيد بن عاص همان است که در کنار سپاهيان اسلام به جهاد با دشمنان ميپرداخت و به فتوحات ارزندهاي دست يافت. هرگز او آنچناني نبود که راويان دروغپرداز از او ترسيم کردهاند از سوي ديگر، ابن سعد، اين سخن را از زبان مالک بن حارث اشتر نقل ميکند که چون همراه ياران خود مانع ورود سعيد به کوفه شدند، به آنان چنين گفت: سعيد بن عاص خيال ميکند که بينالنهرين، سرزمين جوانان قريش است، اين سرزمين، زادگاه شما است که ماحصل نبردهاي شما و پدرانتان در اينجا ميباشد.[159] به يقين مالک بن حارث اشتر که مؤسس اين فتنه و آشوب بود، بعدها از رؤساي شورشياني شد که خانه عثمان را محاصره نموده و سپس او را به قتل رساندند. به اين ترتيب، جعل اين دروغها، آن هم از طرف اين افراد هيچ جاي تعجبي ندارد، آنان به هر حيله و ترفندي دست ميزدند تا مردمان را عليه واليان خود بشورانند. در واقع اين جمله، از دهان کساني خارج شده است که به خاطر درک ناقص و نابخردانه خود و نيز تعصّبات قبيلهاي، چون ميديدند بيشتر واليان از ميان قريشيان انتخاب ميشوند، به اين نتيجه نادرست رسيدند که قريشيان قصد تسلط و سيطره بر ديگر قبايل عرب را دارند و به همين دليل عليه آنان دست به شورش ميزدند.[160] امام ذهبي در توصيف سعيد بن عاص چنين ميگويد: او اميري بود شريف و بزرگمنش، سخاوتمند، مورد ستايش همگان، صبور و با گذشت، با وقار، خردمند و دور انديش و لايق و شايسته حکومتداري.[161] در جواب سخنان افرادي که ادعا ميکنند شورش کوفيان، خود، دليلي است بر اقدامات نادرست سعيد در قبال مردم[162] و به همين دليل در خصوص انتصاب سعيد به ولايت و حکومت کوفه، بر عثمان ايراد ميگيرند، بايد گفت: که شورش مردم کوفه عليه سعيد، نميتواند دليلي بر گناهکار بودن او باشد. هر کس در مورد مردم کوفه و نوع برخورد آنان با حاکمان خويش مطالعه نموده باشد ميداند که اين مردم، به خاطر کوچکترين مسايل، از واليان خود شکايت ميکردند و بلافاصله خواستار عزل او ميشدند. تا آنجا که عمر بن خطاب، در رابطه با شکايات و گلايههاي پي در پي و نادرست کوفيان، از دست آنان لب به شکايت گشود و چنين گفت: مردم کوفه مرا به تنگ آوردهاند، از دست هيچ کس رضايت ندارند و همهي امرا نيز از دست آنان کلافه شدهاند، نه خود درست ميشوند و نه کسي را ميتوان يافت که بتواند بر آنان حکومت کند.[163] در روايتي نيز آمده است که عمر در توصيف آنان چنين گفت: مردم کوفه مرا خسته کردهاند، اگر اميري نرمخو و مردمدار را نزد آنان ميفرستم، از اخلاق او سوءاستفاده کرده و حکومت را از اختيار او خارج ميکنند و اگر اميري سختگير و قاطع به حکومت آن شهر برگزينم، از او شکايت کرده و لب به اعتراض ميگشايند.[164] نيز نقل ميکنند که عمر به خاطر رفتارها و برخوردهاي تحريکآميز کوفيان، دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل چنين درخواست نمود: خداوندا! اين مردم کارها را بر من آشفته کردهاند، پس تو نيز کارهايشان را بر آنان آشفته گردان.[165] سعيد مردي بود خردمند و فرزانه از او نقل ميکنند که گفت: همنشين مرا بر من سه حق است: چون نزد من آمد، با او رفتاري خوب و شايسته خواهم داشت، اگردر کنار من نشست، جاي او را تنگ نخواهم نمود و چون با من به سخن درآمد، روي خود را به سوي او نمايم. نيز به فرزندش چنين گفت: فرزندم! پيش از آنکه نيازمندي از تو چيزي درخواست کند، تو حاجت او را برآورده ساز که اين قرضي است از جانب تو به خداوند. (او آن را در روز جزا به تو پس خواهد داد) اي فرزندم! چون نيازمندي نزد تو آيد، اما از شدت خجالت، صورتش قرمز شود و يا چون نزد تو آيد، مطمئن نباشد که تو از او استقبال مينمايي و نياز او را برطرف ميکني يا نه، بدان که در آن صورت اگر تمام اموالت را به او بدهي نميتواني باز جبران آن رنجي را کني که فرد نيازمند هنگام بيان درخواست خود، به آن گرفتار شده است. همچنين گفت: با مردان بزرگمنش و صاحب اعتبار مزاح نکن که نفرت و خشم آنان نسبت به تو را به ارمغان ميآورد و با مردمان سبک سر و پست به مزاح سخن مگو که تو را نزد آنان کوچک و حقير ميکند. گويند در هنگام امارت کوفه، زني عابد و پرهيزکار نزد سعيد آمد. او نيز از آن زن به گرمي استقبال کرد و در حق او نيکي فراوان نمود. آن زن نيز به او گفت: خداوند تو را محتاج افراد پست نکند، خداوندا! حاجت نيازمندان را به دست مردان کريم و بزرگوار برطرف کن و چون مردي کريم و بزرگوار، نعمت و ثروت خويش را از دست داد، سعيد را واسطه گردان تا بار ديگر ثروت و شرافت خود را به دست آورد. گويند چون در بستر مرگ افتاد، فرزندان خود را فراخواند و نصايحي به آنان گفت که از جملهي آنها اين عبارت بود: با مرگ من دوستان و اطرافيانم، احساس نکنند که ديگر، فرزندان من يار و ياور آنان نيستند. همانطور که من به آنان کمک ميکردم و آنان را از نعمتهايي که خداوند عزوجل به من عطا فرموده، بهرهمند ميکرد، شما نيز چونان من با ايشان رفتار نماييد و پيش از اينكه از شما درخواستي بکنند، نياز آنان را بر آورده سازيد، زيرا چون مرد بخواهد نياز خود را بازگو کند، از ترس اينكه مبادا طرد شده و جواب منفي بشنود، جوارح و اندام او به لرزه در آيند و رنگ رخسارش تغيير کند. بدانيد رنج مردي که نياز و مشکلش، خواب شب را از او ميستاند، بزرگتر و سختتر از سخاوتي است که شما در حق او انجام ميدهيد. مؤرخان تاريخ وفات سعيد را بين سالهاي57-58-59 بعد از هجرت دانستهاند.[166] پنجم: عبدالله بن سعد ابي سرح هنگامي که مؤرخان در مورد عبدالله بن سعد و انتصاب او به امارت مصر سخني به ميان ميآورند، چنين باب سخن را ميگشايند: عثمان برادر شيري خود، عبدالله بن سعد بن ابي سرح را به ولايت مصر منصوب نمود.[167] ارتباط دادن اين نکته که ابن سعد، برادر عثمان بوده است با انتصاب او به ولايت مصر، در واقع نوعي انتقاد پنهان از عثمان بن عفان ميباشد که او به خاطر اين نسبت، عبدالله را به امارت مصر انتخاب کرد، اما اين نگرش مؤرخان به اين قضيه، نادرست است و براي اثبات اين اعتقاد و رد تمام انتقادات و تهمتهايي که در اين زمينه به ساخت خليفه مسلمانان وارد ميشود کافي است که به شجاعتها و رشادتهاي عبدالله بن سعد، اين جنگجوي دلير بني عامر بن لوي که در جريان فتوحات مصر از خود نشان دادند، و تجارب و شناخت کاملي که او در طول آن نبردها و در کنار عمرو بن عاص، سردار بزرگ آن فتوحات، به دست آورد، اشاره نمود. علاوه بر اين تلاشهاي مستمر او در مصر و نبرد با دشمنان اسلام، و اينكه چندين سال در دوران خلافت عمر و نيز اوايل خلافت عثمان امارت چند ناحيه از آن سرزمين چون صعيد مصر را به عهده داشت.[168] اين سوابق درخشان، او را بعد از عمرو بن عاص، بهترين گزينه ولايت مصر ساخته بود. عبدالله بن سعد، از طريق سياستهاي جديدي که در مصر اعمال نمود و با سياستهاي پيشين عمرو تفاوت داشت توانست ميزان درآمدهاي بيتالمال مصر از محل خراج و نيز پسانداز حاصل از آن را به مراتب بيشتر از دوران ولايت عمرو نمايد.[169] از طرف ديگر ابن سعد، در طول ولايتش بر مصر به نبردهاي متعددي دست زد که حاصل آنها فتوحاتي چند بود. از جمله اين نبردها، جنگ آفريقا در سال (27 ه( بود که در جريان آن، جرجيز پادشاه آفريقا به قتل رسيد. هر چند اين جنگ مهم که در آن صحابهاي چون عبدالله بن زبير، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو بن عاص و تني چند از ديگر اصحاب حضور داشتند. سرانجام با پيشنهاد صلح اسقف اعظم آفريقا و قبول پرداخت جزيه از جانب آنان به مسلمانان پايان پذيرفت[170]. اما ابن سعد بار ديگر و در سال (33 ه( به آفريقا لشکرکشي نموده و پس از نبردهايي چند پايههاي اسلام را در آن سرزمين محکمتر از قبل کرد[171]. از ديگر جنگهاي ابن سعد، نبرد با مردمان سرزمين نوبه بود. مؤرخان اين جنگ را جنگ سپاهان و جنگ حبشه ناميدهاند. در اين جنگ كه در سال (31 ه( روي داد به دليل مهارت شگفتانگيز سربازان نوبه در تيراندازي، نبرد سنگيني ميان دو سپاه به وقوع پيوست، سرانجام دو سپاه قبول کردند که در صورت پرداخت جزيه از جانب سرزمين نوبه، مصالحه ميان طرفين جنگ صورت گيرد[172]. به يقين عبدالله بن سعد، نخستين فرمانده مسلماني بود که به سرزمين نوبه حمله کرد و آنان را مجبور به پرداخت جزيه نمود. در طول حکومت ابن سعد بر مصر و آفريقا، روابط فيمابين مسلمانان و سپاهيان، از ثبات خوبي برخوردار بود و اين خود بيانگر مديريت و قدرت ابن سعد در آن مناطق است. همچنين در دوران حکومت ابن سعد، جنگ بزرگ و سرنوشتساز «ذات الصواري» ميان مسلمانان و روميان رخ داد که در آن، مسلمانان توانستند پس از تدابير زيرکانه و رشادتهاي کمنظير، روميان را به شدت شکست دهند. در واقع عبدالله بن سعد در دوران حکومت خود مردي بود محبوب مردم که هرگز کارناشايستي را از او نديدند. مقريزي در اين رابطه چنين گفته است: او در طول خلافت عثمان، منصب ولايت مصر را بر عهده داشت و در ميان مردم، شخصيتي محبوب و مورد احترام بود[173]. ذهبي نيز در مورد ابن سعد گفته است که: ابن سعد هرگز از راه حق و عدالت منحرف نشد و هيچ وقت مرتکب کاري نشد که خشم مردم را عليه خود برانگيزد. او از مردان خردمند و سخاوتمند روزگار خود محسوب ميشد[174]. دوران حکومت او، دوراني با ثبات بود تا اينكه فتنهانگيزاني چون عبدالله بن سبأ به مصر آمدند و مردم را عليه حکومت تحريک نمودند. مردمان اين سرزمين نيز اسير وسوسههاي زيرکانه و دروغهاي هوشمندانه سبئيون شدند و در کنار آنان، دستان خود را به خون عثمان بن عفان رضي الله عنه آغشته ساختند. اين وضعيت، پس از شورش عليه ابن سعد و اخراج او از مصر، از شدت بيشتري برخوردار شد و غوغا سالاران توانستند در طول مدّت حکومت نامشروع خود بر مصر، با جعل اکاذيب و اباطيل مختلف، مردمان را عليه خلافت بر حق عثمان بن عفان رضي الله عنه تحريک کنند و آنان را در راستاي نقشههاي شوم خود به کار برند.[175] پس از شهادت عثمان رضي الله عنه ، عبدالله بن سعد، خود را از جاروجنجالهاي پس از آن واقعه، دور نگه داشت و در منطقه عسقلان يا رمله فلسطين ساکن شد. بغوي از طريق سندي درست و از قول يزيد بن ابي حبيب روايت ميکند که: پس از مهاجرت ابن ابي به رمله در فلسطين، روزي پيش از نماز صبح از خداوند درخواصت نمود که مرگ او را در صبح قرار دهد. نقل است که چون وضو گرفت و نماز گزارد، پس از سلام دوم، جان به جان آفرين تسليم نمود.[176] ششم: مروان بن حکم و پدر او مروان بن حکم از خويشاوندان بسيار نزديک عثمان و از جمله افرادي بود که با مرکز خلافت، ارتباطي تنگاتنگ داشت و شاهد و ناظرحوادثي بود که وحدت امت اسلام را در هم نورديد. او در عهد عثمان، چونان راز نگهداري مطمئن امانتدار مهر حکومت بود[177] اما بايد دانست که مروان تنها مشاور خليفه نبود بلکه خليفه، هميشه با مهاجرين و انصار مشورت ميکرد و از آرا و ديدگاههاي آنان با خبر ميشد. نيز نبايد اين تصور را نمود که مروان، در دستگاه خلافت عثمان، وزيري بود قدرتمند که همه اختيارات و قدرت حکومت را در دست داشته است. مروان تنها يکي از کاتبان خليفه محسوب ميشد که طبيعتاً به خاطر اين مسئوليت به خليفه و دستگاه خلافت او بسيار نزديک بود، همين قضيه باعث شده است که در مورد او روايات مجعول بسياري ساخته و پرداخته شود. از جمله اينکه او با انجام اقداماتي نادرست و انتساب آنها به عثمان، درصدد آن بود تا مردم را عليه او بشوراند و از اين طريق بتواند خلافت را کاملاً به بنياميه منتقل نمايد. اما اين يک توهم بيش نيست، زيرا همانطور که ميدانيم پس از شهادت عثمان، تنها پس از حوادث و رويدادهاي بزرگي خلافت به بنياميه منتقل که در هيچ يک از آنها مروان نقش چنداني نداشت. از طرف ديگر برخلاف ديدگاه راويان اين روايات دروغين، عثمان شخصيتي ضعيف نبود که کاتبش بتواند بر او تسلط يابد و از او در جهت مقاصد خود استفاده نمايد[178]. بايد اين نکته را دانست که با اتفاق نظر مؤرّخان، مروان در دوران حيات حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم حدود ده سال سن داشته و هنوز به سن بلوغ نرسيده بود و پس از اسلام آوردن، به قرائت قرآن و فرا گرفتن اصول و احکام دين اقدام نمود. همچنين تا قبل از اينكه عثمان او را کاتب خود نمايد، مردم هيچ مورد ناشايستي را از او مشاهده نکرده بودند تا اين، باعث انتقاد از عثمان شود که او را به عنوان کاتب خود برگزيده بود. اساساً عثمان ميتوانست هر فرد امين و مطمئني را کاتب خود نمايد و او را محرم اسرار خلافت سازد[179]. در عين حال، سند و متن و محتواي روايتي که خبر از اخراج پدر مروان به دست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ميدهد، ضعيف و متزلزل است. شيخ الإسلام ابن تيميه، پس از تحقيق در اين مسأله، ضعف و بياعتباري بودن آن را اعلام نموده است[180]. مروان مردي عالم و داناي به شريعت و دادگر بود و در دوران خلافت عثمان از جوانان سرشناس قريش به حساب ميآمد. امام مالک، با اذعان به علم او، در چند جاي «الموطأ»، به قضاوتها و فتاواي مروان استناد کرده است. فتاوا و اجتهادات مروان در کتابهايي غير از «الموطأ» که امامان مذاهب و بزرگان دين در اختيار داشتهاند موجود بوده است.[181] همچنين امام احمد، مروان را صاحب نظر در امر قضا ميدانست که در اين زمينه از تصميمات و آراي عمر بن خطاب بسيار بهره ميبرده است[182]. مروان بسيار قرآن تلاوت مينمود و مدام به قرائت آن مشغول بود. همچنين او را حديثي است که آن را از چند نفر صحابه روايت کرده است و تني چند از صحابه و تابعين نيز، آن را از او نقل کردهاند[183]. مروان، نسبت به شناخت سنتهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و عمل بدانها بسيار مصر و کوشا بود. ليث بن سعد، فقيه مصر، نقل ميکند که روزي مروان در مراسم تشييع جنازهاي حضور يافت و پس از خواندن نماز ميّت از آنجا رفت. ابو هريره رضي الله عنه در مورد اين رفتار او به حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اشاره نمود و گفت: او در عين اينكه به قيراطي (ثواب) دست يافت از قيراطي (ثواب) ديگر محروم شد[184]. چون اين گفته به گوش مروان رسيد، چنان با عجله به آن مجلس بازگشت که زانوانش به خاطر سرعت او و کنار رفتن عبايش از زير لباسش پديدار ميشد. آنگاه آنقدر در آن محفل نشست تا مراسم به طور کامل به پايان رسيد[185]. در مقدمه «فتح الباري» آمده است که مروان، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود و اگر اين قول صحت داشته باشد بايد نسبت به شايعاتي که در مورد او وجود دارد بياعتنا بود و هيچ توجّهي به آنها ننمود.[186] ابن کثير نيز بيان ميدارد که مروان، از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده، و دليل او اين است که مروان در زمان حيات حضرت رضي الله عنه به دنيا آمده بود[187]. مروان در دوران خلافت معاويه بن ابي سفيان، امارت مدينه را داشت و نسبت به حفظ امنيت آنجا و مبارزه با افراد فاسق و عيّاش و شهوتران بسيار حسّاس بود[188]. و به عدل و داد شهرت يافت و از مجامله با خويشان پرهيز مينمود. نقل ميکند که روزي، عبدالرحمن بن حکم، برادر مروان، بر صورت گندم فروشي که از مواليان مدينه بود سيلياي نواخت، گندم فروش نزد مروان رفت و از عبدالرحمن شکايت نمود. مروان نيز برادر را احضار کرده و او را مقابل گندم فروش نشاند، سپس به گندم فروش گفت: که او را قصاص نمايد و به او سيلياي بزند، گندم فروش به مروان گفت: قصد انتقام گرفتن را نداشتم بلکه تنها ميخواستم که عبدالرحمن بداند. مافوق او حاکمي وجود دارد که از گندم فروشي چون من دفاع ميکند، من به خاطر شما از حق خود گذشتم، مروان گفت: من آن را از تو قبول نميکنم و تو بايد حق خودت را از برادرم بگيري، گندم فروش نيز گفت: سوگند به خدا که به او سيلي ميزدم اما او را به خاطر تو ميبخشم و به همين دليل به خداوند سوگند که ديگر به او سيلي نميزنم. مروان پاسخ داد قسم به خداوند که آن را قبول نميکنم مگر آنکه آنرا به عبدالرحمن که تو را زده است ببخشي و يا در راه خداوند عزوجل از آن بگذري. گندم فروش نيز گفت که به خاطر خداوند متعال از آن ميگذرم عبدالرحمن پس از اين جريان، شعري را در هجو برادرش مروان سرود و از اين برخورد مروان با خود شکوه و گلايه نمود.[189] ميبينم که اين تصوير درخشان از علم، عدالتخواهي، دينداري مروان، کاملاً با آن تصوير زشتي که بيشتر مؤرخان و راويان از او نشان ميدهند و تلاش دارند تا از اين طريق حيات اين مرد را مشوش و نازيبا سازند، تفاوت بسيار دارد. اين مؤرخان و راويان، مرگ او را نيز دست خوش توهمات و تخيلات خود نموده و علت وفات او را چنين بازگو کردهاند که گويا همسر او، مادر خالد بن يزيد بن معاويه، او را زير بالشي خفه کرده و يا او را مسموم ساخته است و اين کار بدان سبب روي داد که مروان، در ملأعام، خالد را دشنام داده بود. اين داستان با آن تناقضاتي که در آن به چشم ميخورد، چونان افسانههايي است که پيرزنان يا براي وقت گذراني و يا از روي کينه و حسادت، براي بد نام نمودن خاندان بني اميه و جايگاه رفيع آنان، از خود ساختهاند[190]. خود اين تناقضاتي که در علت مرگ مروان وجود دارد دليل محکمي است بر اينكه علت مرگ او ناشناخته است. روايتي مرگ او را طبيعي ميداند و روايتي ديگر علت مرگ را طاعون بيان ميکند و رواياتي نيز افسانه نامعقول و غير قابل قبول مشارکت مستقيم يا غير مستقيم همسرش در ترور او را عامل مرگ او ميداند. اما بايد دانست که همسر او که بود و آيا اين کار از او بر ميآمد. اين زن، از زنان اصيل و نجيب خاندان عبد شمس بن عبد مناف و از خويشان خود مروان و مادر خليفه قبل، معاويه بن يزيد بن معاويه، به حساب ميآمد. قتل عملي است که چنين زني با اصل و نسبي که هم مادر خليفه بود و هم همسر خليفه هرگز توان انجام آن را ندارد. از طرف ديگر پس از مرگ مروان، هيچ نوع اختلاف و نزاعي ميان امويان روي نداد و هيچ کس خواستار انتقام خون مروان نشد و خالد بن يزيد نيز همچنان از آن منزلت و مقام والا نزد عبدالملک بن مروان برخوردار بود. علت و انگيزه قتل نيز چنان قوي و محکم نبوده است که کسي به خاطر آن (توهين به فرزند) انساني را به قتل رساند[191]. نقل ميکنند که آخرين سخنان مروان اين بود: هر کس از آتش دوزخ بترسد سزاوار بهشت است. گويند که نقش خاتم او «العزه لله» يا «آمنت بالعزيز الحکيم» بود[192]. ابن قيم جوزيه در رابطه با روايات مجعولي که در رابطه با مروان است چنين گفته است: احاديث و رواياتي که در مذمت و نکوهش وليد بن عقبه و مروان بن حکم ميباشد کذب و دروغ هستند.[193]
[1]- سير أعلام النبلاء (2/391). [2]- تاريخ طبري (5/244). [3]- الولاية علي البلدان (1/215). [4]- تاريخ المدينه (3/997). [5]- تاريخ المدينه (3/995-996). [6]- تاريخ يعقوبي (2/166). [7]- الولاية علي البلدان (1/216) و الخراج و صناعة الکتابة،306. [8]- الولاية علي البلدان (1/216). [9]- الولاية علي البلدان (1/216). [10]- الولاية علي البلدان (2/122). [11]- الولاية علي البلدان (1/217). [12]- الولاية علي البلدان (1/217). [13]- الولاية علي البلدان (1/217). [14]- الولاية علي البلدان (2/122). [15]- الولاية علي البلدان (2/123). [16]- الولاية علي البلدان (2/122). [17]- [18]- تاريخ طبري (5/349). [19]- تفسير قرطبي (5/259). [20]- صحيح بخاريف کتاب الأحکام (حديث 7145). [21]- الولاية علي البلدان (2/56). [22]- الولاية علي البلدان (2/57). [23]- الولاية علي البلدان (2/58). [24]- تاريخ طبري (5/252). [25]- الولاية علي البلدان (2/64). [26]- الولاية علي البلدان (2/66). [27]- الولاية علي البلدان (2/67). [28]- تاريخ المدينة (3/996-999). [29]- عبدالله بن سبأ و أثره في أحداث الفتنة،214. [30]- الولاية علي البلدان (2/69). [31]- الولاية علي البلدان (2/69). [32]- الولاية علي البلدان (1/192). [33]- الأحکام السلطانية،33. [34]- السياسة الشرعية، ابن تيمية، 66. [35]- الولاية علي البلدان (2/71). [36]- فتوح البلدان، بلاذري، ص183. [37]- الولاية علي البلدان (2/72). [38]- الولاية علي البلدان (2/72). [39]- الولاية علي البلدان (2/74). [40]- الولاية علي البلدان (2/75). [41]- الولاية علي البلدان (2/77). [42]- الولاية علي البلدان (2/79). [43]- الولاية علي البلدان (2/80). [44]- الولاية علي البلدان (2/80). [45]- الولاية علي البلدان (2/80). [46]- الولاية علي البلدان (2/80). [47]- الولاية علي البلدان (2/80). [48]- تاريخ طبري (5/280). [49]- الولاية علي البلدان (2/82). [50]- الدولة الأموية المفتري عليها، ص159. [51]- حقبة من التاريخ، 75. [52]- منهاج السنة (3/175-176). [53]- الأساس في السنة (4/1675). [54]- تحقيق مواقف الصحابة من الفتنة (1/417). [55]- مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري، خالد الغيث،23. [56]- صحيح سنن الترمزي، ناصرالدين الألباني (3/236). [57]- موارد الظمآن (7/249). [58]- صحيح بخاري (حديث2924). [59]- مهلب بن احمد، از شارحان صحيح بخاري بود که در سال435 ه. در گذشت. [60]- فتح الباري (6/120). [61]- فتح الباري (7/130). [62]- المغني، ابن قدامة (3/364). [63]- زاد المعاد (2/19). [64]- المغني (5/77). [65]- المغني (6/366). [66]- مرويات خلافة معاوية،28. [67]- مرويات خلافة معاويه،29. [68]- مرويات خلافة معاويه،29. [69]- مرويات خلافة معاوية،28. [70]- السنة، الخلال (2/434). [71]- العواصم من القواصم،210-211. [72]- مرويات خلافه معاوية في تاريخ الطبري،31. [73]- البداية و النهاية (8/119). [74]- الفتاوي (4/472) و البداية و النهايه (8/122) و سير اعلام السلاء (3/129). [75]- البداية و النهاية (8/118). [76]- البداية و النهاية (8/126). [77]- مرويات خلافة معاويه في تاريخ الطبري، ص33. [78]- صحيح مسلم، کتاب الإمارة (حديث 65). [79]- العواصم من القواصم، 82. [80]- المدينة، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/216). [81]- البداية و النهاية (8/91). [82]- تهذيب التهذيب (5/272). [83]- سير اعلام السلاء (3/19) و تهذيب التهذيب (5/273) و اسد الغابة (3/293). [84]- طبقات ابن سعد (5/31) و تهذيب التهذيب (5/272). [85]- البداية و النهايه (8/91). [86]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه128. [87]- سير أعلام النبلاء (3/21) [88]- المعارف،321. [89]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه129. [90]- تهذيب التهذيب (5/272). [91]- العقد الفريد (1/293). [92]- صبح الأعشي (1/450). [93]- المعارف،321. [94]- المعارف،321. [95]- حاکم (3/639). [96]- الطبقات الکبري (5/73). [97]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه134 [98]- فتوح البلدان،351. [99]- تاريخ خليفة بن خياط (1/142). [100]- فتوح البلدان،351. [101]- مجله «المورخ العربي»، شماره21، عبدالله بن عامر، صفحه134. [102]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه134 و فتوح البلدان،354. [103]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه136. [104]- فتوح البلدان، ص353-354. [105]- المعارف، ابن قتيبة،321. [106]- التنظيمات الإجتماعية و الإقتصادية،30-31. [107]- مجله «المورخ العربي» شماره21، عبدالله بن عامر، محمد جاسم حمادي،138. [108]- طبقات ابن سعد (5/33). [109]- مجله «المورخ العربي» شماره21، صفحه138. [110]- البداية و النهاية (8/91). [111]- البداية و النهاية (8/91). [112]- منهاج السنة (3/189-190). [113]- سير أعلام النبلاء (3/21). [114]- سير اعلام النبلاء (3/21). [115]- فصل الخطاب في مواقف الصحابة، 78. [116]- تاريخ طبري (4/168). [117]- تاريخ طبري (4/194). [118]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 78. [119]- تاريخ طبري (5/28). [120]- فصل الخطاب في مواقف الاصحاب، 78. [121]- فصل الخطاب في مواقف الاصحاب، 78. [122]- التمهيد و البيان،40. [123]- تاريخ الطبري (5/251). [124]- العواصم من القواصم، 86. [125]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 79. [126]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/176). [127]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/182). [128]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/173). [129]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/173). [130]- مسند احمد (4/32). [131]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/179). [132]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/180). [133]- المدينة النبويه، فجر الاسلام و العصر الراشدي (2/180). [134]- صحيح بخاري، کتاب مناقب عثمان. [135]- تاريخ الطبري (5/278). [136]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/421). [137]- العواصم من القواصم، 93. [138]- الإصابة (3/638). [139]- تاريخ ابن خلدون (2/473) و فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 81. [140]- تاريخ طبري (5/277). [141]- العواصم من القواصم، 96-97. [142]- العواصم من القواصم، 94. [143]- البداية و النهاية (8/216). [144]- البداية و النهاية (8/7). [145]- صحيح بخاري، کتاب فضائل القرآن (حديث4987). [146]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/211). [147]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/211). [148]- الإصابه، زندگينامه3268. [149]- طبقات ابن سعد (5/34). [150]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [151]- تاريخ طبري (5/279). [152]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [153]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [154]- البداية و النهاية (8/88). [155]- تاريخ طبري (5/279). [156]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [157]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [158]- طبقات ابن سعد (5/32) و المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [159]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/214). [160]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/214). [161]- سير اعلام النبلاء (3/447). [162]- تاريخ طبري (5/279). [163]- المعرفة و التاريخ، الفسوي (2/754). [164]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/423). [165]- المنهاج، ابن تيميه (3/188). [166]- صحيح بخاري، کتاب فضائل القرآن (حديث4986). [167]- به زيد بگوييد که با خود لوح و دوات و کتف (يا کتف و دوات) بياورد و نزد من آيد. [168]- صحيح بخاري، کتاب تفسير القرآن (حديث4593). [169]- الولاية علي البلدان (1/180). [170]- فتوح مصر و اخبارها،183 و الولاية علي البلدان (1/180). [171]- النجوم الزاهرة (1/80). [172]- الولاية علي البلدان (1/181) و فتوح مصرو اخبارها،188. [173]- الخطط (1/299). [174]- سير أعلام النبلاء (3/34). [175]- الولاية علي البلدان (1/186). [176]- الإصابه (زندگينامه4711 و سير اعلام النبلاء (3/35). [177]- عثمان بن عفان، صادق عرجون،117. [178]- الدولة الأموية المفتري عليه، حمد شاهين،160. [179]- منهاج السنة (3/197). [180]- منهاج السنة (3/195). [181]- الدولة الأموية المفتري عليه،169. [182]- البداية و النهاية (8/260). [183]- البداية و النهاية (8/260). [184]- البداية و النهاية (8/260) و مسند أحمد (حديث4453-4650). [185]- الدولة الأموية المفتري عليه،200 و البداية و النهاية (8/260). [186]- فتح الباري (2/164) و أباطيل يجب ان تمحي من التاريخ،254). [187]- البداية و النهاية (8/259). [188]- الدولة الأموية المفتري عليه،200. [189]- الدولة الأموية المفتري عليها،200. [190]- عبدالملک بن مروان، د. الريس،12. [191]- الدولة الأموية المفتري عليها،201. [192]- البدالية و النهاية (8/262). [193]- المنار المنيف،117 و فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 77.
به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|