Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 

رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود:
«الْيَسيرُ مِنَ الرِّياءِ شِرْكٌ، وَمَنْ عادَى أَوْلِياءَ الله فَقَدْ بارَزَ الله بِالْمُحارَبَةِ إِنَّ الله يُحِبُّ الأَبْرارَ الأَتْقِياءِ الأَخْفِياءِ الَّذِينَ إِنْ غابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا، وَإِنْ حَضَرُوا لَمْ يُعْرَفُوا، قُلُوبُهُمْ مَصَابِيحُ الْهُدَى، يَخْرُجُونَ مِنْ كُلِّ غَبْراءَ مُظْلِمَةٍ».
ریاء کمش هم شرک است، و هر کس با دوستان خدا دشمنی کند با خدا ابراز جنگ کرده است، همانا خداوند نیکوکاران پرهیزگار پنهانکار را دوست دارد، کسانی که وقتی غائب شوند ناپدید نمی‌گردند، و وقتی در میان ما باشند ناشناخته‌اند. قلب‌های آنان چراغ‌های هدایتی است که از (فضاهای) غبارآلود تاریک بیرون می‌آیند (و می‌درخشند).
مستدرک حاکم 1/44 حدیث (4)، و 3/303 حديث (5182)، 4/364 حديث (7933)، وسنن ابن ماجه 2/1320 حديث (3989)، وسه معجم طبرانی، ومسند شهاب و غیره.

 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > سياستهاي مالي عثمان رضي الله عنه

شماره مقاله : 2721              تعداد مشاهده : 332             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

سياستهاي مالي عثمان رضي الله عنه
 
هنگامي که ذي‌النورين به مقام خلافت انتخاب شد، در سياست‌هاي مالي عمر هيچ‌گونه تغييري ايجاد ننمود، اما برخلاف عمر، به مسلمانان اين اجازه را داد که بتوانند به اندوختن ثروت، ساختن عمارت و مالکيت زمين‌هاي وسيع مبادرت ورزند.
در دوران خلافت ايشان، از سخت‌گيري‌هاي عمر که از ثروت‌اندوزي مسلمانان ممانعت مي‌کردند، کاسته شد و مسلمانان در رفاه بيشتري نسبت به دوران خلافت عمر، به سر مي‌بردند.[1]
 
نخست: اصول سياست مالي عثمان رضي الله عنه
عثمان در نامه‌هايي که به واليان، کارگزاران مساله خراج و عامه مردم نوشت، راه و روش حکومت خويش وسياستهاي کلّي آن‌را اعلام نمود که ما در مباحث مربوطه به طور مفصّل به آن‌ها پرداختيم؛ به طور کلّي، اين سياست‌ها بر مبادي و اصول زير بنيان گذاشته شده بود:
* اجراي سياست‌هاي کلّي شريعت در امور مالي و اقتصادي
* متضرّر نشدن ماليات دهندگان
* گرفتن ماليات از صاحبان مال و ثروت
* پرداخت حق و سهم مردم از بيت‌المال
* گرفتن جزيه از اهل ذمه و اجتناب از ظلم و ستم نسبت به آنان و ضايع شدن حقوقشان
* امانت‌دار و وفادار بودن کارگزاران دولت
* پيشگيري از هر نوع انحراف در جامعه که به دليل رفاه و ثروت، امکان بروز آن وجود دارد.[2]
حال به طور مفصل، به هر يک از اين اصول و مبادي مي‌پردازيم:
 
1- اجراي سياستهاي کلّي شريعت در زمينه امور مالي و اقتصادي
بدون شک عثمان بن عفّان در اين حيطه، تمام تلاش خود را صرف اجراي سياست‌هاي کلي شريعت در زمينه امور مالي و اقتصادي مي‌نمود، زيرا مردم به اين شرط به او بيعت دادند که او براساس قرآن، سنت و شيوه ابوبکر و عمر رفتار نمايد، اگر ابوبکر بر اساس قرآن و سنت عمل نمود، عمر، در چارچوب دين، به ايجاد تغييرات و تحوّلات، تدوين اصول و موازين و افزايش منابع درآمد و موارد هزينه اقدام کرد؛ عثمان نيز راه و روش آنان را در پيش گرفت، در مسايلي که مي‌توانست خود اجتهاد نمايد، به اين کار دست مي‌زد، قوانين شريعت را در مسايل مالي و اقتصادي پياده مي‌نمود، بر نحوه‌ي پرداخت زکات به بيت‌المال و تقسيم آن ميان افراد مستحق نظارت مي‌کرد، در اين دولت اهل ذمه با پرداخت جزيه خويش به بيت‌المال در کنف حمايت خليفه قرار مي‌گرفتند و آنان را از امکانات و خدمات دولت بهره‌مند مي‌کرد.
در دولت عثمان، همانند دولت خلفاي پيشين، مجاهدان، يک پنجم غنايم خود را به بيت‌المال ارسال مي‌کردند و دولت نيز آن‌ها را ميان ايتام، مساکين و فقراء، مسافران و... تقسيم مي‌نمود کما اين‌كه قرآن، در اين خصوص، چنين فرموده است:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)}الأنفال: 41
((اي مسلمانان !) بدانيد كه همه غنائمي را كه فراچنگ مي‌آوريد، يك پنجم آن متعلّق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌اي اختصاص دارد كه پيغمبر در زمان حيات خود مقرّر مي‌دارد يا پيشواي مؤمنان بعد از او معيّن مي‌نمايد. بقيّه يك پنجم هم صرف افراد مذكور مي‌شود. چهار پنجم باقيمانده نيز ميان رزمندگان حاضر در صحنه تقسيم مي‌گردد. بايد به اين دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده خود در روز جدائي (كفر از ايمان، يعني در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجري) نازل كرديم ايمان داريد. روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) روياروي شدند (و با هم جنگيدند، و گروه اندك مؤمنان، بر جمع كثير كافران، در پرتو مدد الهي پيروز شدند) و خدا بر هر چيزي توانا است).
امتياز دولت خلفاي راشدين نسبت به ديگر حکومت‌ها، ارتباط تنگاتنگ آن‌ها با شريعت و پايبندي به تعليم و دستورات آن بود، دولت خلفاي راشدين، سياست‌هاي مالي و اقتصادي خود را براساس يک چيز اجرا مي‌نمود و آن عبارت بود از نشر شريعت و به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام در سرتاسر دنيا و حفظ خير و مصالح امّت.
اسلام با هر نوع اسراف و تبذير مخالفت کرده و انزجار خود را از آنان اعلام نموده است و امّت را از برگزيدن افراد نادان و نابخرد به عنوان متواليان بيت‌المال برحذر مي‌دارد؛ در واقع اين سياست از يک طرف قشر مستضعف و آسيب‌پذير را تحت پوشش قرار مي‌دهد و ديگر درآمدهاي بيت‌المال را از راههاي حرام دور نگه مي‌دارد و آن‌را حفظ مي‌کند، زيرا خداوند عزوجل هيچ خير و برکتي را در مال حرام قرار نداده است.
 
2- متضرّر نشدن ماليات دهندگان
عثمان بن عفّان در نامه خود به واليان و کارگزاران امر ماليات، اعلام داشته است که نبايد اين امر، وظيفه نخست آنان را که مراقبت و رعايت احوال مردم است، تحت تأثير قرار دهد، زيرا جمع‌آوري خراج و ماليات، يکي از وظايف دولت نسبت به مردم است و نبايد بر ديگر وظايف حکومت مقدّم شود.[3]
فقها با شناخت اين بينش نبوي و راشدي، به استنباط وظايف و واجبات حکومت در قبال مردم پرداخته‌اند که عبارتند:
ماوردي در اين رابطه چنين مي‌گويد: حکومت را در قبال رعيت خويش، ده وظيفه است:
نخست: حفظ و صيانت از دين، اصول آن و چيزي که اجماع سَلَف صالح بر آن صورت گرفته.
دوم: حلّ و فصل اختلافات و مشاجرات ميان مردم براساس عدل و انصاف تا ستمکاري نتواند بر مظلومي چيره شود.
سوم: حفاظت از شهرها، روستاها و راه‌ها و حفظ امنيت، تا مردم بتواند به کسب معاش حلال و مسافرت در اقصي نقاط بلاد اسلامي بپردازند.
چهارم: اجراي حدود و احکام شريعت اسلام تا از ارتکاب محرّمات و حيف و ميل شدن بيت‌المال ممانعت به عمل آيد.
پنجم: حفاظت از مرزها و دفاع از امت در برابر خطر حمله دشمنان و حفظ جان و مال و ناموس آنان.
ششم: جهاد با دشمنان اسلام آن‌هم بعد از مرحله دعوت تا کسي يا مسلمان شود و يا به عنوان ذمي تحت حکومت اسلامي درآيد و تا دين اسلام بر ديگر اديان و مکاتب غالب آيد.
هفتم: جمع‌آوري خراج و ماليات و صدقات و زکات بدون ايجاد رعب و وحشت در ميان مردم و تحت فشار قرار دادن آنان.
هشتم: پرداخت بهنگام سهم مردم از بيت‌المال، بدون اعمال هيچ نوع اسراف و يا مضايقه‌اي نسبت به بيت‌المال و هزينه آن.
نهم: سپردنِ کارها و مسئوليت‌هاي مهم به افراد شايسته و متعهد تا کارها با موفقيت انجام گيرند و ثروت امت نيز در راه درست صرف گردد.
دهم: حاکم بايد به طور مستقيم به نظارت بر امور دين و مملکت بپردازد واز غفلت ورزيدن نسبت به آن‌ها و تفويض آن‌ها به ديگران بپرهيزد.[4]
به طور خلاصه، بايد دانست که وظايف حاکم بر دو چيز بنيان نهاده شده است:
نخست صيانت از دين و دوم حفظ مصالح و منافع دنيوي مردم و مملکت[5]. حال اگر دانشمندي چون ماوردي به تعيين اختيارات و وظايف حاکم و حکومت پرداخته است، در واقع هرچند او و يا ديگر علما، صاحبِ علم فراوان و بينش وسيعي نسبت به اين قضايا باشند، باز هم اين آراء و عقايد را براساس شرايط خاصّ زمان خويش مطرح نموده‌اند و نمي‌توانند فراگير و دربرگيرنده‌ي همه‌ي وظايف و حقوق حکومت و امّت نسبت به هم باشند.[6]
همانطور که بيان شد، وظايف حکومت بايد براساس دو رکن صيانت از دين و حفظ مصالح و منافع دنيوي مردم و مملکت باشد و مي‌بايست شوراها و انجمن‌هاي علما و فرزانگان امّت به تطبيق آن‌ها با نيازها و شرايط زمان خود بپردازند.[7]
اين وظايف و حقوقي را که علما و فقها بيان داشته‌اند، قابل تغيير و مطابقت با تحولات و شرايط زمان است و اين تغييرات هيچ‌گونه منافاتي با قرآن و احکام شريعت ندارند.[8]
 
3- گرفتن ماليات از صاحبان مال و ثروت
کارگزاران امر ماليات، از طرف دولت مأمور استيفاي حقوق بيت‌المال مي‌باشند، حال اگر آنان در اين کار خويش، براساس حقّ، ماليات مردم را جمع‌آوري کنند، به وظيفه خود به نحو مطلوب عمل کرده‌اند. اما اگر در جريان اين کار، بر مردم فشار آورند و بر آنان سخت گيرند، در آن صورت در حق آنان ستم روا داشته و آنان را متحمّل ضرر و زيان نموده‌اند؛ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به کارگزاران خويش دستور مي‌دادند که در جمع‌آوري ماليات راه مبالغه و افراط را در پيش نگيرند و از گرفتن ماليات در بهترين محصولات کشاورزان چشم‌پوشي نمايند.[9]
 
4- پرداخت حق و سهم مردم از ماليات
پرداخت‌هاي حکومت از بيت‌المال به مردم يا به صورت مستقيم انجام مي‌گيرد که با پرداخت زکات به افراد مستحق يا ديگر قوانين مربوط به پرداخت مزايا و پاداش‌ها صورت مي‌گيرد و يا به صورت غيرمستقيم، که در ارائه خدمات عمومي دولت به مردم تبلور مي‌يابد.
در هر دو روش، بايد در پرداخت‌ها، جانب حق و عدالت رعايت شود، به عنوان مثال در پرداخت‌هاي مستقيم نبايد از چارچوب قوانين خارج شده و در آن‌ها تبعيضي نسبت به مردم قائل شد، به نحوي‌که عده‌اي را بدون هيچ دليل خاصي از اين پرداخت‌ها محروم نمود، از طرفي ديگر اين پرداخت‌ها بايد بهنگام و در موعد مقرّر خود صورت گيرد. اين قبيل مشکلات ممکن است يا به دليل عملکرد ضعيف دستگاههاي ذي‌ربط بروز نمايد و يا وجود موانعي بر سر راه ارتباط مداوم ميان مردم با مسئولان مربوطه، باعث ايجاد چنين مشکلاتي شود، که در مورد پرداخت‌هاي غيرمستقيم نيز بايد اين نکته را در نظر داشت که خدمات عمومي دولت نبايد در راستاي منافع فرد يا افرادخاصي ارائه شوند، بلکه منافع اين خدمات مي‌بايست متعلق به همه مردم باشد.[10]
 
5- گرفتن جزيه از اهل ذمه و اجتناب از ظلم و ستم نسبت به آنان و ضايع شدن حق و حقوقشان
هيچ مسئولي حق ندارد نسبت به اهل کتابي که جزيه خود را پرداخت نموده‌اند، ستمي روا دارد، زيرا آنان در حکومت اسلامي سکني گزيده و تا زماني‌که جزيه خويش را پرداخت کنند، از حمايت دولت برخوردار مي‌باشند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به کارگزاران خود سفارش مي‌فرمودند که نسبت به اهل ذمه، جانب حق و عدالت را در نظر داشته باشند، ايشان هنگاميکه عبدالله بن ارقم را مسئول جمع‌آوري جزيه نمود به او چنين سفارش کردند:
«ألا من ظلم معاهدًا أو كلفه فوق طاقته أو انتقصه أو أخذ منه شيئًا بغير طيب نفسه فأنا حجيجه يوم القيامة».
«اگر در حقّ اهل ذمه ستمي نمايي يا بيش از توان و استطاعت آنان از ايشان جزيه بگيري و يا چيزي را به زور و برخلاف ميل و رضايت صاحب آن از ايشان تصاحب کني، بدان که من در روز قيامت از ستم تو به نزد پروردگار شکايت خواهم برد».[11]
با استناد به اين سفارشات بود که عمر در وصيتنامه‌ي خود به خليفه بعد از خويش چنين گفته است: به خليفه بعد از خود سفارش مي‌کنم که در حق اهل ذمه، خيرخواه و به عهد و پيمان خود با آنان پايبند باشد، در هنگام کارزار با دشمنان، آنان را سپر خود در مقابل دشمنان نسازد و بيش از توان و استطاعاتشان بر آنان فشار نياورد.[12]
هرگاه کارگزاران جزيه، اهل ذمه را مورد اذيّت و فشار قرار دهند و جزيه‌اي وراي توان آنان بر ايشان وضع نمايد يا از پيرمردي مسن که در فقر گرفتار آمده و توان کار کردن را ندارد، جزيه اخذ کنند و يا از اهل ذمه که مسلمان شده است، جزيه‌اي بگيرند، در اين صورت اين کارگزاران مرتکب ظلم و ستم شده‌اند و اين همان چيزي است که عثمان، با استناد به آموزه‌هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، کارگزاران خود را از آن‌ها منع مي‌نمود.[13]
همچنين اهل ذمه که بر زمين‌هاي خراج مشغول کشت و زرع مي‌باشند، علاوه بر جزيه، مي‌‌بايست خراج آن زمين‌ها را پرداخت نمايند، زيرا اين زمين‌ها و باغها بمثابه غنايم فتوحات حکومت اسلامي مي‌باشند، اما بايد در نظر داشت که کارگزاران امور خراج بايد در تعيين ميزان خراج، جانب حق را مراعات نمايند و اين کار در صورتي ممکن است که کارگزاران چند معيار مهم را در نظر داشته باشند و براساس آن‌ها، ميزان و مبلغ خراج را مشخص کنند. اين معيارها عبارتند از:
* در نظر داشتن کيفيت و مرغوبيت خاک و زمين که طبيعتاً در کيفيت و ميزان محصولات تأثيرگذار است.
* درنظر داشتن نوع محصول، زيرا برخي از محصولات، اعم از حبوبات و ميوه‌جات، در بازار به قيمت خوبي به فروش مي‌رسند، حال آنکه برخي ديگر از محصولات، از قيمت چنداني برخوردار نيستند.
* در نظر گرفتن نحوه آبياري زمين و محصولات، زيرا طبيعتاً خراج زميني که تنها با آب باران و نهرها آبياري مي‌شود با خراج زميني که از طريق چاه و پمپ به آن آب رسانيده مي‌شود، تفاوت دارد.
* نبايد در وضع مبلغ خراج، تنها اين نکته را در نظر داشت که بايد حداکثر ميزان خراج را وضع و آن را از خراج‌گذار گرفت، بلکه بايد مقداري از ميزان خراج را به خراج‌گذار بخشيد تا در روز مبادا و هنگام وقوع مصايب و خشک‌سالي‌ها از آن استفاده کند.[14]
در کنار تمام اين مطالب، اين اصل را نبايد از ياد برد که هرگاه مسلمانان و حکومت آنان با اهل ذمّه، پيمان و قراردادي را منعقد نمودند بايد به عهد و پيمان خود وفادار بمانند، از جمله اين پيمان‌ها، مفاد و شروط تعيين ميزان جزيه و خراج است که حکومت بايد بدان پايبند باشد، زيرا در اسلام است که هرگاه مسلمانان، عهد و پيماني بستند، بايد بدان وفادار بمانند و از خيانت در آن اجتناب ورزند.[15]
 
6- جلوگيري از هر نوع ظلم و ستمي به ايتام
در قرآن کريم، ايتام مستمند و فقير از مستحقين دريافت زکات مي‌باشند:
{ إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)}التوبة: 60
(زكات مخصوص مستمندان، بيچارگان، گردآورندگان آن، كساني كه جلب محبّتشان (براي پذيرش اسلام و سودگرفتن از خدمت و ياريشان به اسلام چشم داشته) مي‌شود، (آزادي) بندگان، (پرداخت بدهي) بدهكاران، (صرف) در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه (و مسافران درمانده و دورافتاده از مال و منال و خانه و كاشانه) مي‌باشد. اين يك فريضه مهمّ الهي است (كه جهت مصلحت بندگان خدا مقرّر شده است) و خدا دانا (به مصالح آفريدگان) و حكيم (در وضع قوانين) است).
همچنين براساس دستور قرآن، آنان را از خمس غنايم سهم و بهره‌اي است:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)}الأنفال: 41
((اي مسلمانان !) بدانيد كه همه غنائمي را كه فراچنگ مي‌آوريد، يك پنجم آن متعلّق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌اي اختصاص دارد كه پيغمبر در زمان حيات خود مقرّر مي‌دارد يا پيشواي مؤمنان بعد از او معيّن مي‌نمايد. بقيّه يك پنجم هم صرف افراد مذكور مي‌شود. چهار پنجم باقيمانده نيز ميان رزمندگان حاضر در صحنه تقسيم مي‌گردد. بايد به اين دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده خود در روز جدائي (كفر از ايمان، يعني در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجري) نازل كرديم ايمان داريد. روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) روياروي شدند (و با هم جنگيدند، و گروه اندك مؤمنان، بر جمع كثير كافران، در پرتو مدد الهي پيروز شدند) و خدا بر هر چيزي توانا است).
از طرفي ديگر، مسئولان بيت‌المال، مؤظف‌اند که به آن همه کودکان و به ويژه کودکان بي‌سرپرست، مبلغي را پرداخت نمايند. در مورد ايتامي که ثروتمند مي‌باشند، بايد در نظر داشت که زکات اموال آنان بايد پرداخت شود، اما قيّم آنان مي‌بايست در تعيين ميزان زکات، کاملاً جانب حق و عدالت را رعايت کند تا از هر نوع ظلم و ستمي در حق مال و ثروت آن ايتام پرهيز شود.[16]
 
7- امانت‌دار و وفادار بودنِ کارگزاران دولت
خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا (58)}النساء: 58
(بيگمان خداوند به شما (مؤمنان) دستور مي‌دهد كه امانتها را (اعم از آنچه خدا شما را در آن امين شمرده، و چه چيزهائي كه مردم آن‌ها را به دست شما سپرده و شما را در آن‌ها امين دانسته‌اند) به صاحبان امانت برسانيد، و هنگامي كه در ميان مردم به داوري نشستيد اين كه دادگرانه داوري كنيد. (اين اندرز خدا است و آن را آويزه گوش خود سازيد و بدانيد كه) خداوند شما را به بهترين اندرز پند مي‌دهد (و شما را به انجام نيكيها مي‌خواند). بيگمان خداوند دائماً شنواي (سخنان و) بينا (ي كردارتان) بوده و مي‌باشد (و مي‌داند چه كسي در امانت خيانت روا مي‌دارد يا نمي‌دارد، و چه كسي دادگري مي‌كند يا نمي‌كند)).
نيز در جاي ديگري از قرآن مي‌فرمايد:
{ وَالَّذِينَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (8)}المؤمنون: 8
(و كسانيند كه در امانتداري خويش امين و در عهد خود بر سر پيمانند).
عثمان بن عفّان، با استناد به آيات قرآن و احاديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هميشه کارگزاران امر خراج را به امانت‌دار بودن توصيه مي‌فرمود، زيرا اين خصوصيت لازمه فعاليت در امور بيت‌المال مي‌باشد و اگر اين خصوصيت از ميان کارگزاران رخت بربندد، آنگاه، شاهدِ اجحاف در حقِّ مردم شده و رابطه‌ي مردم و دولت را خدشه‌دار مي‌نمايد.
عثمان همچنين، کارگزاران خويش را به وفادار و متعهّد بودن نسبت به همه‌ي مسئوليت‌ها، چون گرفتن همه حق و حقوق بيت‌المال از مردم، ظلم ننمودن نسبت به مردم با اجتناب از بالا بردن ناعادلانه نرخ خراج و ماليات، رفتار نيک و همراه با رأفت نسبت به اهل ذمّه و اجراي همه‌ي شروط صلح في ما بين آنان و دولت، مانند پرداخت جزيه و خراج، بدون هر نوع احجاف و يا ايجاد تغييرات يک طرفه و ناعادلانه در اين شروط، امر مي‌کرد.[17]
 
8- تأثيرات ثروت و رفاه بر جامعه
عثمان بن عفّان هرگز امت را به حال خود رها ننمود و هميشه آنان را از گرفتار شدن در دام لذّت‌ها و نعمت‌هاي دنيا برحذر مي‌داشت. او به مردم اعلام نمود که اگر غرق در ثروت شوند، با زنان ممالک ديگر ازدواج کنند و از آنان صاحب فرزند شوند و از فهم و درک غيرعرب‌ها نسبت به قرآن تبعيت نمايند، دچار افکار و اعمال بدعت‌آميز خواهند شد.[18]
او تأثير ثروت و رفاه در منحرف کردن صاحب آن و سرگرم کردن آنان به فساد و کسب لذّت‌ها را مي‌دانست و بيم آن داشت که آنان فريب دنيا را خورند.[19]
و مصداق اين آيه شوند:
{ وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا (16)}  الإسراء: 16
(هرگاه بخواهيم شهر و دياري را نابود گردانيم، افراد دارا و خوشگذران و شهوتران آن‌جا را سردار و چيره‌ مي‌گردانيم، و آنان در آن شهر و ديار به فسق و فجور مي‌پردازند (و به مخالفت با دستورات الهي برمي‌خيزند)، پس فرمان (وقوع عذاب) بر آن‌جا واجب و قطعي مي‌گردد و آن گاه آن مكان را سخت درهم مي‌كوبيم (و ساكنانش را هلاك مي‌گردانيم)).
 
9- تطابق سياستهاي مالي عثمان رضي الله عنه با سياستهاي مالي عمرس
سياست‌هاي مالي که عثمان رضي الله عنه آن‌ها را به امّت اعلام نمود، کم و بيش همان سياست‌هاي مالي عمر بن خطّاب رضي الله عنه بود؛ عمر هنگامي که به مقام خلافت رسيد، اعلام نمود که او بيت‌المال را به حق و عادلانه از مردم خواهد گرفت و آن‌را تنها در راه حق و بر ضدِّ باطل صرف کند.[20]
در واقع شباهت سياست‌هاي مالي اين دو مرد بزرگ را بايد در يک چيز جستجو کرد و آن سيراب شدن آن‌دو از چشمه گواراي اسلام و فهم صحيح اصول و قواعد آن است.[21]
 
دوم: ديدگاه عثمان رضي الله عنه در مورد اصول و قواعد زکات
عثمان، در مورد زکات، خطاب به مردم چنين گفت: «ماه پرداخت زکات فرا رسيده است، هرکس به ديگري بدهي دارد، آن‌را بازپس دهد تا زکات اموال خويش را پرداخت نمايد. هر کس را استطاعت مالي نيست، زکات از او ستانده نمي‌شود، مگر آن‌که خود او، بخواهد داوطلبانه از مال خويش صدقه‌اي پرداخت کند و هر کس، در ماه‌هاي قبل، زکات اموال خويش را داده است، تا سال بعد و فرا رسيدن همان ماه که زکاتش را در آن پرداخت نموده، زکاتي از او دريافت نمي‌شود». ابراهيم بن سعد اين ماه را ماه رمضان مي‌دانست.[22]
اما ابوعبيد در کتاب خود، الأموال، بيان مي‌دارد که ماه مورد نظر عثمان، ماه محرّم بود[23]. به اين ترتيب عثمان، ارکان ديدگاه خويش، نسبت به زکات را بيان کرده است که عبارتند از:
الف: تعيين مبدا ساليانه بعنوان شرط در پرداخت زکات، جز زکات محصولات کشاورزي، سپري شدن يک سال کامل از زمان پرداخت آن است. عثمان در خطبه خويش، بر همين نکته تأکيد نموده و چنين گفته است: « هر کس زکات اموال خويش را داده است، تا سال بعد و فرا رسيدن همان ماهي که زکاتش را در آن پرداخت نموده، از او زکاتي دريافت نمي‌شود».
ب: براساس گفته ابوعبيد، مبناي سال مالي در حکومت خويش را سال هجري و ماه محرم، قرار داد، اين نکته مبين آن است که مسلمانان بايد بعد از سپري شدن يک سال کامل هجري، زکات اموال خويش را که به حدّ نصاب رسيده است، در ماه اول سال هجري پرداخت نمايند.
ج: عثمان، مردم را فرا مي‌خواند تا با پرداخت ديون و بدهي‌هاي خود، ميزان درست مال خود را حساب کنند تا ببيند به حد نصاب زکات رسيده است يا خير. در واقع عثمان با اين کار، مردم را تشويق مي‌کند که با پرداخت ديون خويش، به پيمان خود با طلبکاران وفادار باشند و در عين حال، کار حساب و کتاب ثروت و مايملک او به سهولت صورت گيرد و از هر نوع ابهام در بدهي‌ها و حساب و کتاب دارايي‌هاي مردم اجتناب شود.
د: همچنين عثمان در خطبه خود اعلام مي‌نمايد که هرکس را استطاعت مالي نيست از پرداخت زکات، معاف است مگر آن‌که خود او، داوطلبانه، صدقه‌اي را پرداخت کند. در واقع عثمان با اين اقدام، مسلمانان را به انجام داوطلبانه، و نه از روي اجبار کارها، دعوت مي‌کند. او مي‌ديد که در ميان مسلمانان هستند آنان‌که اموالشان چندان زياد نيست که شامل زکات گردد اما آنان خود، داوطلبانه، صدقات خود را به بيت‌المال تحويل مي‌دهند، او نيز اين صدقات را از آنان مي‌پذيرفت و در همان راه‌هاي هزينه زکات، صرف مي‌نمود[24]. از طرف ديگر، ممکن است عثمان با گفتن اين مطلب که: «هر کس زکات مال خويش را پرداخت نموده از او زکاتي اخذ نشود تا آن زمان که خود، داوطلبانه، آن‌را به بيت‌المال تحويل دهد» قصد داشته اين نکته مهم را به مسلمانان بفهماند که هر کس را طلا و جواهرات است، تا آن زماني‌که خود او داوطلبانه، زکات آن‌ها را به بيت‌المال نپردازد، از او زکاتي گرفته نمي‌شود. بايد اين را در نظر داشت که زکات محصولات کشاورزي و چهارپايان، به هر شکل ممکن از صاحبان آن‌ها اخذ مي‌شد اما عثمان، صاحبان مال التجاره و طلا و جواهرات را که ثروتي پنهان مي‌باشند، مخير نمود که خود، داوطلبانه، زکات آن‌ها را تعيين و پرداخت نمايند و او تنها زماني زکات اين قبيل اموال را قبول مي‌کرد که مالک آن‌ها، زکاتشان را داوطلبانه، نزد او مي‌آوردند.[25]
کما اين‌كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چون کارگزاران خود را براي گرفتن زکات چهارپايان مي‌فرستاد، به آنان مي‌فرمود به هر طريق ممکن زکات آن‌ها را از صاحبانشان بگيرند و ديگر امامان و پيشوايانِ بعد از آن حضرت نيز روش ايشان در اخذ زکاتِ محصولات کشاورزي و چهارپايان را دنبال نمودند، به نحوي‌که ابوبکر با آنان که از پرداخت زکات چهارپايان خود امتناع مي‌کردند، به نبرد پرداخت، اما هيچ کس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت ننموده است که ايشان از صاحبان ثروت‌هاي پنهان چون طلا و جواهرات، به زور زکات آن‌ها را دريافت کرده، در واقع اين نوع ثروت‌ها بسان امانت‌هايي هستند در دست صاحبان آن که بايد با رعايت امانت‌داري، هم دَين آن‌ها را پرداخت کنند و هم زکات خود آن‌ها را، اما برخلاف آن‌ها، چهارپايان بمانند احکام و دستوراتي هستند که بر صاحبان آنان است که بدان‌ها پايبند باشد، کما اين‌كه احکام و دستورات شرها تنها بر امور آشکاري که ميان مردم ملموس و قابل رؤيت مي‌باشد، صادق است، هرچند حساب و کتاب ميان انسان و خداوند متعال، هم براساس امور آشکار و عيان است و هم براساس امور پنهان و نهان.[26]
 
1- ديدگاه عثمان رضي الله عنه در مورد زکات بدهي‌هاي طلبکاران
سائب بن يزيد روايت مي‌کند که عثمان در اين رابطه به مردم چنين گفت: بدهي‌هايي که طلبکاران آن، هر وقت که بخواهند مي‌توانند آن‌ها را از بدهکارانشان بازپس گيرند و آن بدهکاران توان بازپرداخت آن‌ها را دارند، اما فرد طلبکار به هر دليلي مثل شرم و حيا داشتن از بدهکار و يا مصالحه‌اي که بين او و بدهکار صورت گرفته است، بازپس‌گيري طلب خود را به تأخير مي‌اندازد، اين نوع طلب مشمول زکات مي‌باشد.[27]
همچنين عثمان در جايي ديگر در همين زمينه چنين گفته است: « هنگامي که بدهکارت توان بازپرداخت طلب تو را دارد، زکات آن را بپرداز».[28]
از اين دو گفته عثمان، مي‌توان نتيجه گرفت: در بدهي‌هايي که بدهکار بتواند بدهي‌هاي خود را بازپس دهد اما طلبکار به هر دليلي مثل شرم و حيا داشتن از فرد بدهکار و يا مصالحه‌اي که بين آن‌دو صورت گرفته و براساس آن، پرداخت طلب به تأخير بيافتد، بايد بدهکار در قبال به تأخير افتادن زمان بازپرداخت طلب، ضرر و زيان طلبکار را جبران نمايد، در اين صورت زکات آن طلب و دَين بر طلبکار واجب است.[29]
 
2- استقراض از صندوق زکات و هزينه آن در جهت مصالح عامّه
عثمان با قرض کردن از اموال زکات، آن‌ها را در راه جهاد و جنگ با دشمنان اسلام و يا مصالح عامّه هزينه مي‌کرد، اما چون ذخيره بيت‌المال افزايش مي‌يافت، آن را به صندوق زکات بازپس مي‌داد و اين کار هيچ منافاتي با دين و شريعت نداشت وعثمان هيچ نوع روش جديدي را در شيوه حکومت راشدين­ بنيان ننهاد، در واقع او با اين کار خود، پولي را از صندوقي قرض مي‌کرد و در صندوقي ديگر مصرف مي‌نمود و در هنگام داشتن استطاعت مالي، آن را به صندوق اول باز مي‌گردانيد.[30]
هرچند به اعتقاد تعدادي از علما و فقها مي‌توان بخشي از اموال زکات را در راه جهاد في سبيل الله و کمک به مجاهدين صرف نمود، زيرا مجاهدين با رفتن به ميدان کارزار از کسب و کار بازمانده‌اند و جهاد در راه خدا و نشر اسلام را بر مصالح خويش ترجيح داده‌اند و حکومت با کمک مالي بدان‌ها، آنان را به جنگ تشويق و دلگرم نمايد، در واقع، حکومت با اين اقدام، بنا به مقتضيات زمان، مصلحتي را بر مصلحت ديگر ارجحيت داده است؛ از طرفي ديگر تعدادي از علما بر اين باورند که هزينه نمودن زکات در جهت مصالح و منافع عامّه مردم و رفع نيازها و احتياجات بروز آنان جائز و درست مي‌باشد.[31]
 
3- غذا دادن به فقرا و مسافران از محل اموال زکات
عثمان در اين زمينه سنت جديدي را پايه‌گذاري کرد، او در ماه رمضان و در مسجد، از بيت‌المال، به فقراء، مسافران و مسلماناني که در مسجد اعتکاف مي‌کردند، غذا مي‌داد، او اين کار را به تبعيت از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که نسبت به مردم بسيار سخاوتمند و بخشنده بود، انجام داد، در واقع عثمان قصد داشت با اطعام مردم در مساجد، آنان را به انجام سنت پسنديده اعتکاف تشويق و ترغيب نمايد.[32]
 
4- ساختن منزل‌گاه هايي براي اقامت مسافران از محل اموال زکات
به عثمان خبر دادند که فردي در کوفه به نام ابوسمال اسدي و چند نفر ديگر از ساکنان شهر عادت دارند که هرگاه مسافراني به شهر وارد مي‌شوند و هيچ خويشاوندي در شهر ندارند، اين مردمان، آن مسافران را به خانه خود فرا مي‌خوانند و به آنان غذا و محلي براي استراحت مي‌دهند؛ عثمان نيز، اين کار را نيکو دانست و دستور داد تا منزل‌گاههايي را جهت اقامت مسافران غريب تدارک ببينند. نيز نقل است که در بني هذيل، منزل عبدالله بن مسعود، از جمله‌ي آن منزل‌گاههايي بود که مسافران غريب به آن‌جا مي‌رفتند.[33]
 
5- دادن سهم هر يک از بردگان از بيت‌المال
هرگاه ذخيره بيت‌المال افزايش پيدا مي‌کرد، عثمان به هر يک از بردگان سهمي از بيت‌المال را پرداخت مي‌کرد بدون اين‌كه از ميزان سهم صاحبان آنان، کاسته شود، به احتمال بسيار زياد، منبع اين مبالغي که به بردگان اعطا مي‌شد، اموال زکات بوده است، زيرا بردگان، طبق آيه قرآن از مستحقين دريافت زکات بودند.[34]
 
سوم: خمس غنايم
جهاد با کفار و مشرکان از زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آغاز شد و در دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان نيز تداوم يافت؛ نتيجه اين مجاهدت‌ها، نشر و گسترش اسلام در سرتاسر دنياي آن‌روز بود. در دوران خلافت عثمان، فتوحات بسياري نصيب حکومت اسلام گرديد و به تبع آن غنايم عظيمي به تصرف آن درآمد. همچنين بسياري از غير مسلمانان که زير لواي حکومت اسلام قرار گرفته بودند و بر دين خود ماندند، جزيه و خراج زيادي را به بيت‌المال پرداخت مي‌کردند، از طرف ديگر حکومت اسلام نيز به انحاي مختلف مجاهدان و سپاهيان اسلام را تقويت و کمک مي‌کرد، بنابراين ارتباط تنگاتنگي ميان حکومت و جهاد برقرار شد و هر يک ديگري را تقويت مي‌نمود. همانطور که بيان شد اهل ذمّه بسيار در حيطه سرزمين اسلام قرار گرفتند، اينان مي‌بايست جزيه خود را پرداخت مي‌کردند و همچنين آناني‌که بر زمين‌هاي تحت تصرف سپاه اسلام، مشغول کار و فعاليت بودند، ملزم به پرداخت خراج آن زمين‌ها که به مثابه غنايم سپاه اسلام بودند، شدند؛ اگر هم اصل آن سرزمين‌ها به دين اسلام مي‌گرويدند، مي‌بايست زکات مال خود را که به حدّ نصاب رسيده بود، پرداخت مي‌کردند، زيرا اسلامِ هيچ کس کامل نيست جز با رعايت ارکان آن، که زکات نيز جزو ارکان آن است. همچنين خمس و يک پنجم غنايمي که مجاهدان در جنگ‌ها به دست آورده بودند و چهار پنجم آن‌را خود، برداشته بودند به خزانه بيت‌المال سرازير مي‌شد؛ تمام اين مسايل و قضايا، درآمدهاي هنگفتي را نصيب بيت‌المال مي‌نمود[35]، که بايد با سياست‌هايي درست و مطابق با شريعت و به نحو أحسن و جهت منافع و مصالح عموم امت اسلام هزينه مي‌شد، که ما در اين‌جا به اهمِّ اين سياست‌ها در دوران خلافت ذي‌النورين مي‌پردازيم:
 
1- در دوران خلافت عثمان رضي الله عنه ، کودکان، از غنايم سهمي نداشتند
تميم بن مهري روايت مي‌کند که پس از فتح مجدد اسکندريه، به من که در نبرد حضور داشتم سهمي داده نشد، به نحويک‌ه قومم به حمايت از من در برابر قريشيان ايستادند، چند نفر را به جانب بصره و نزد ابوذر و عُقْبه بن عامِر جُهَني که از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودند، فرستادند و آن‌دو گفتند که اگر در صورت من مويي سبز شده باشد، از غنايم، سهمي به من تعلق مي‌گيرد و در غير اين‌صورت من از غنايم سهمي ندارم.[36]
بنابراين ثابت مي‌شود که کودکان و زنان را از غنايم جنگ سهمي نيست و فقط مقادير ناچيزي به عنوان پاداش به آن کودکان و زناني که در جنگ به مجاهدان کمک کرده‌اند، بخشيده مي‌شود و اين روش در زمان خود حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم نيز اجرا مي‌شد.[37]
 
2- در جنگ‌هاي عهد عثمان همانند جنگ‌هاي دوران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قاتل، لوازم و تجهيزات مقتول را به غنيمت مي‌برد
سَلْب عبارت است از لباس‌ها، سلاح‌ها و مرکب مقتول که به فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از آنِ قاتلِ او مي‌شد. أبوقتاده روايت مي‌کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روز حُنين فرمودند:
«من قتل قتيلا له بينة فله سلبه».
«هر کس هماورد خود را بکشد و بر اين عمل خود، دليلي بياورد، سَلْب مقتول او متعلق به خود اوست».[38]
اين حديث بيان مي‌دارد که هيچ کس حق ندارد، سَلْب مقتولي را تصاحب کند جز با ارائه دليلي روشن بر اين‌كه او قاتل آن مقتول است.[39]
نقل است که چون روميان به اسکندريه حمله و آن‌را از دست مسلمانان خارج کردند، عمروبن عاص دستور داد، مسلمانان به مناطق ديگر عقب‌نشيني کنند تا مواضع خود را مستحکم کنند، روميان در شهر و مناطق اطراف به چپاول و تجاوز پرداختند و به هر جا که وارد مي‌شدند، دست به غارت اموال و ايجاد آشوب و بلوي مي‌زدند تا آن‌که دو سپاه روم و اسلام در منطقه «نقيوس» از زمين و دريا با هم رودررو شدند، دو سپاه نخست با پرتاب تير، نبرد با هم را آغاز کردند، پس دو سپاه در ساحل به ادامه نبرد پرداختند، در بحبوحه جنگ، ژنرالي رومي، با لباس و اسلحه زرين وسوار بر اسب، به ميدان کارزار آمده و هماورد خواست، مردي از قبيله «زبيد» به نام «حومل» به نبرد با او شتافت، آن‌دو نخست با نيزه‌هايشان با هم مبارزه کردند، پس نيزه را رها کرده و با شمشير با هم جنگيدند، در اثناي کارزار آن‌دو، عمرو مدام نام حومل را صدا مي‌زد و او نيز به نداي عمرو لبيک مي‌گفت، هر دو سپاه بر ساحل رود نيل نظاره‌گر اين نبرد سنگين ميان آن دو مرد بودند که ناگهان ژنرال رومي به حومل حمله‌ور شد و با هم گلاويز شدند اما حومل با زيرکي خاصي، خنجري را که در کمر يا ساعد خود پنهان کرده بود، درآورد و با آن به گلوي ژنرال رومي ضربه مرگ‌باري وارد ساخت. با مرگ آن ژنرال، حومل تمام سَلْب او را به غنيمت برد. هرچند مردان شجاع بسياري چون حومل در آن روزهاي سخت، در نبرد با روميان و کفار جان خود را از دست دادند، اما مسلمانان با شجاعت و رشادت تمام توانستند اسکندريه را بار ديگر فتح نمايند و منويل، فرمانده روميان و بسياري ديگر از لشکريان روم را به قتل برسانند.[40]
 
3- ارزش غنايم و سهم بيت‌المال از آن‌ها در يکي از فتوحات دوران خلافت عثمان رضي الله عنه
عبدالملک بن مسلمه، روايت مي‌کند که ما جزو لشکر عبدالله بن سعد بوديم و پس از فتوحاتي که در آفريقا به دست آورديم، صاحب غنايم بسياري شديم؛ چون عبدالله خُمس غنايم را خارج کرد، بقيه غنايم را در ميان سربازان خود تقسيم نمود، به مرد سواره، سه هزار دينار داد که دو هزار دينار آن سهم اسب او بود و سهم هر مرد پياده نيز يک هزار دينار شد، سهم مردي را هم که در منطقه «ذات الحَمام» فوت کرده بود به خانواده‌ي او تحويل داد[41]، عثمان بن صالح نقل مي‌کند که در آن روز سپاه عبدالله بن سعد، متشکل از بيست هزار سرباز مي‌شد.
همان‌طور که مي‌دانيم براساس دستور قرآن يک پنجم غنايم متعلق به بيت‌المال است:
{ وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (41)}الأنفال: 41
((اي مسلمانان !) بدانيد كه همه غنائمي را كه فراچنگ مي‌آوريد، يك پنجم آن متعلّق به خدا و پيغمبر و خويشاوندان (پيغمبر) و يتيمان و مستمندان و واماندگان در راه است. (سهم خدا و رسول به مصالح عامّه‌اي اختصاص دارد كه پيغمبر در زمان حيات خود مقرّر مي‌دارد يا پيشواي مؤمنان بعد از او معيّن مي‌نمايد. بقيّه يك پنجم هم صرف افراد مذكور مي‌شود. چهار پنجم باقيمانده نيز ميان رزمندگان حاضر در صحنه تقسيم مي‌گردد. بايد به اين دستور عمل شود) اگر به خدا و بدانچه بر بنده خود در روز جدائي (كفر از ايمان، يعني در جنگ بدر، روز هفدهم ماه رمضان سال دوم هجري) نازل كرديم ايمان داريد. روزي كه دو گروه (مؤمنان و كافران) روياروي شدند (و با هم جنگيدند، و گروه اندك مؤمنان، بر جمع كثير كافران، در پرتو مدد الهي پيروز شدند) و خدا بر هر چيزي توانا است).
بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و در عهد ابوبکر صديق، سهم رسول و ذوالقربي حذف و به خريد اسلحه و اسب اختصاص يافت؛ عمر و عثمان نيز در دوران خلافت خويش از اين روش تبعيت کردند، بقيه غنايم که چهار پنجم آن را شامل مي‌شود در ميان فاتحان تقسيم مي‌شود؛ حال اگر در فتوحات آفريقا، عبدالله بن سعد، به هر سرباز سواره، سه هزار دينار و به هر سرباز پياده، يک هزار دينار سهم داده است و با توجه به تعداد سربازان که حدود بيست هزار نفر بوده‌اند، اگر فرض شود تنها دو هزار نفر آنان مرکب داشته‌اند، مي‌توان ميزان غنايم و سهم بيت‌المال را حساب کرد، اين‌گونه که در ازاي سربازان سواره، شش ميليون دينار و در ازاي هيجده هزار سرباز پياده، هيجده ميليون دينار ودر مجموع بيست و چهار ميليون دينار غنيمت سهم آن لشکر شده است؛ حال مي‌دانيم که قبل از تقسيم غنايم، خمس بيت‌المال پرداخته شده بود، بنابراين پي مي‌بريم که مجموع غنايم، سي ميليون دينار بوده است که شش ميليون آن به عنوان سهم بيت‌المال به دولت تحويل گرديد.[42]
 
4- موارد هزينه‌ي خمس غنايم
براساس آيه خمس، اين سهم از آنِ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، ذوالقربي، ايتام، فقرا و مساکين و مسافران مي‌باشد. ابوبکر، بعد از فوت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، سهم رسول و ذوالقربي را به بيت‌المال بازگردانيد تا آن‌را صرف خريد اسلحه و اسب نمايد؛ عثمان نيز همانند عمر همين روش را در پيش گرفتند تا سهم رسول و ذوالقربي را در راه جهاد و خريد اسلحه و اسب هزينه کنند.[43]
 
5- موفقيت سياست‌هاي مالي عثمان رضي الله عنه در تجهيز و تقويت فتوحات اسلام
در دوران خلافت عثمان تعدادي از سرزمين‌هايي که فتح شده بودند، دست به شورش عليه خلافت زدند، اما عثمان توانست آنان را ملزم به رعايت عهدنامه‌هاي خود و اطاعت از دولت کند.
با عنايت به اين مشکلات و در عين حال گسترش فتوحات در دوران او، مي‌توان به صراحت اين را اعلام نمود که سياست‌هاي مالي عثمان موفقيت‌آميز بوده‌اند، دستگاه او در کنار تجهيز و تقويت سپاهيان اسلام و توسعه فتوحات، خمس غنايم عظيمي را به دست آورد، اين به علاوه جزيه اهل ذمّه و خراج زمين‌هاي آنان و نيز زکات خيل عظيم مسلمانان است، که بيانگر اين موفقيت کم‌نظير مي‌باشد.[44]
 
 
چهارم: درآمدهاي حاصل از جزيه در زمان خلافت عثمان رضي الله عنه
 
1- تعيين قوانين و مقررات پرداخت جزيه در عهد ايشان
تعيين قوانين و مقررات جزيه و نظام اجراي اين قوانين که در زمان عمر بن خطاب رضي الله عنه تدوين گرديد، در زمان عثمان رضي الله عنه نيز اجرا مي‌شد؛ همچنين ايشان به عهدنامه‌هاي صلحي که در دوران قبل از ايشان ميان اهل ذمه و حکومت، بسته شده بود پايبند ماند و به تأمين حقوق آنان مبادرت مي‌ورزيد.[45]
 
2- نمونه‌هايي از درآمدهاي جزيه در عهد عثمان رضي الله عنه
الف: در عهد عثمان، وليد بن عقبه به سمت آذربايجان لشکر کشيد، تا از آنان مبلغ هشتصد هزار درهم جزيه‌اي را که از زمان عمر پرداخت نکرده بودند، بازستاند و آنان نيز به اين خواسته تن دادند.[46]
ب: چون عثمان، عبدالله بن سعد را به آفريقا فرستاد، اسقفف اعظم آن‌جا نخست با شرط پرداخت جزيه‌اي معادل دو ميليون و پانصد و بيست هزار دينار به عبدالله پيشنهاد مصالحه داد و عبدالله مصالحه را به شرط پرداخت جزيه‌اي برابر سيصد هزار قنطار طلا از جانب مسيحيان قبول نمود (و شايد اين مقدار طلا معادل مبلغ نخستين بوده باشد.[47]
ج: مردم قبرس پيشنهاد کردند که جزيه‌اي معادل هفت هزار دينار را به مسلمانان بپردازند.[48]
د: سعيد بن صالح با مردم گرگان مصالحه نمود. آنان نيز گاه صد هزار، گاه دويست هزار و گاه نيز سيصد هزار دينار را به عنوان جزيه پرداخت مي‌کردند.[49]
ه‍: هنگامي که عبدالله بن عامر، نيشابور را فتح کرد، پيغامي به جانب مردم مرو فرستاد تا بدون جنگ تسليم او شوند، آنان نيز پيشنهاد کردند که عبدالله به شرط دريافت دو ميليون دينار جزيه با آنان مصالحه نمايد و عبدالله نيز پذيرفت.[50]
و: چون احنف بن قيس، بلخ را به محاصره سپاه خود درآورد. مردم آن، پيشنهاد کردند که احنف بن قيس به شرط دريافت چهارصد هزار دينار با آنان مصالحه کند، احنف بن قيس نيز پسر عموي خود، اُسيد بن متشمس را بر آنان گماشت تا مبلغ جزيه را دريافت کند.[51]
 
3- عثمان بن عفّان رضي الله عنه عهدنامه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با نجرانيان را تمديد کرد
نبي خدا صلي الله عليه و آله و سلم با اهل نجران عهدنامه‌اي بر صلح ميان طرفين و پرداخت جزيه از جانب اهل نجران به مسلمانان بسته بود که بعد از ايشان ابوبکر نيز آن‌را محترم شمرد. با به خلافت رسيدن عمر، او اهل تجران را از نجران يمن به نجران عراق کوچانيد تا مسلمانان از شر فتنه‌هاي آنان در امان بمانند، اما باز به همان عهدنامه ايشان با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پايبند ماند.[52]
چون عمر در گذشت و عثمان جايگزين او شد، بزرگان نجران نزد عثمان آمدند و خواسته‌ها و شکوائيه‌هاي خود را به او عرض کردند، او نيز نامه‌اي را با اين مضمون، خطاب به وليد بن عقبه، امير کوفه، ارسال نمود: «بسم الله، از بنده خداوند بزرگ، عثمان بن عفّان، اميرمؤمنان، به وليد بن عقبه، سلام و درود خداوند بر شما باد، سپاس را خداي عزوجل که جز او هيچ معبود ديگري نيست، اما بعد، اسقف و بزرگان نجران نزد من آمده‌اند و از عهدنامه خود با عمر صحبت کردند و از مشکلاتي که مسلمانان بر سرشان آورده‌اند، سخن گفتند، من نيز با کاستن ميزان جزيه آنان، خود را متعهد به عهدنامه عمر با آنان نمودم، بنابراين تو نيز با آنان به نيکي رفتار کن که آنان اهل ذمّه و در پناه ما هستند، درعهدنامه عمر دقت کن و به مفاد آن عمل نما، و السلام.»[53]
اين اتفاق در نيمه شعبان سال بيست و هفت بعد از هجرت رخ داد.[54]
از مطالب پيشين اين موارد آشکار مي‌شود:
الف: عثمان به عهدنامه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبکر و عمر با اهل نجران پايبند ماند که علّت آن را بايد در اسلام جستجو کرد، آن‌جا که وفاي به عهد و پيماني را بر مسلمانان واجب نموده است.
ب: از ميزان جزيه آنان کاست، به آنان اجازه داد تا در نجران عراق بمانند و وليد را موظف نمود تا به مفاد عهدنامه عمر با ايشان عمل نمايد و با نجرانيان به نيکي رفتار کند.[55]
 
4- اهل کتاب تا زماني‌که جزيه خويش را پرداخت کنند درحمايت مسلمانان هستند
هنگامي که عمرو بن عاص توانست مجدداً اسکندريه را فتح نمايد، اموال مردم مناطق مختلفي را که روميان غارت کرده بود، جمع کرد، مردم آن مناطق نزد او آمدند و بدو گفتند: که روميان به آنان حمله کردند و اموالشان را غارت نمودند اما آنان پيمان خود را با مسلمانان نقض ننمودند و از روميان حمايت نکردند، عمرو نيز دستور داد که هر کس دليلي بياورد که آن اموال متعلق به اوست، مي‌تواند آن‌ها را بردارد و مردم نيز هر يک با دادن نشاني‌هاي آن اموال و آوردن دلايل خود، اموال خويش را از عمرو تحويل گرفتند، هرچند تعدادي از آنان عمرو را سرزنش کردند که چرا عمرو از آنان که در کنف حمايت اسلام بودند و بر عهدنامه خود با مسلمانان پيابند ماندند، در برابر روميان حمايت وحفاظت ننمود وآنان را در برابر روميان، بي‌دفاع رها کرد.[56]
اگر به نظام جزيه، نظري دقيق بياندازيم، مي‌بينيم که در اين نظام اهل ذمه با پرداخت جزيه، صاحب حقوقي مي‌شوند که حکومت بايد در عين حفاظت از آنان به آن حقوق متعهد باشد، اما اهل ذمه هرگز تعهدي ندارند که در برابر دشمنان اسلام از اسلام و مسلمانان دفاع کنند و در صف آنان با دشمنانشان کارزار کنند.[57]
 
5- مشارکت اهل ذمّه در هزينه‌هاي عمومي دستگاه خلافت
نقل است که چون عمرو بن عاص، در دوران خلافت عثمان، مجدداً اسکندريه را فتح نمود، «طلما»، امير منطقه «إخنا» نزد عمرو آمد و از او خواست تا مبلغ جزيه‌اي را که بايد او و مردمش پرداخت کنند، تعيين نمايد، عمرو بدو جواب داد: شما اهل ذمه مانند خزانه دولت ما هستيد که هر وقت ذخاير اين خزانه کاهش يابد، تعهد و وظايف ما نسبت به شما نيز کاهش پيدا مي‌کند، «طلما» با عصبانيت از آن‌جا خارج شد و به روميان پيوست، هنگامي که جنگ تمام شد و طلما به اسارت مسلمانان درآمد، او را نزد عمرو بردند تا حکمي در مورد او صادر کند، اما عمرو، برخلاف انتظار مردم، تاجي بر سر او نهاد و عبايي ارغواني رنگ بر تن او نمود و بدو گفت: مانند ديگر حضّار مجلس، با وقار و متانت، نزد من بيا، طلما که اين رفتار محبت‌آميز با اسيري چون او را ديد، پرداختِ جزيه را پذيرفت و با مسلمانان عهدنامه صلح بست، چون از او پرسيدند: اگر اسير امپراتور روم مي‌شدي چه بر سرت مي‌آمد؟ او جواب داد در آن صورت او حتماً مرا به قتل مي‌رساند.[58]
با دقت در سخنان عمرو بن عاص به طلما بيانديش که در مورد اهل ذمّه و جزيه چنين گفت: «شما مانند خزانه ما هستيد، هرچه مشکلات بر ما شدت گيرند پول بيشتري را از اين خزانه برمي‌داريم، و هرچه مشکلات کاهش يابند ما نيز پول کمتري را از اين خزانه برمي‌داريم.» مي‌توانيم اصولي و مبادي سياستهاي مالي عهد عمان را در موارد زير خلاصه نمود:
الف: اهل ذمه با پرداخت جزيه، در ميزان ذخاير بيت‌المال مشارکت مي‌کنند؛ آنان بمانند خزانه‌ايي هستند که بيت‌المال تحت عنوان جزيه، سهم خود را از اموال آنان مي‌گيرد.
ب: اين سهم اهل ذمه در بيت‌المال، تحت شرايط مختلف، تغيير مي‌کند، به اين معنا که هر وقت مشکلات و مسايل دولت شدت يابند، ميزان جزيه نيز افزايش مي‌يابد و اگر شدت اين مشکلات فروکش کنند، ميزان جزيه نيز کاهش مي‌يابد.
ج: اين نوسانات در ميان جزيه از اصل مشارکت مردم در مشکلات دولت خويش، سرچشمه مي‌گيرد، آنان به ميزان توان و استطاعت خود، در تحمّل بار سنگين اين مشکلات سهيم مي‌شوند که اين خود، از مصاديق اجراي عدالت در جامعه است، بايد دانست اين اصول و مبادي مي‌بايست با رعايت تمام وصاياي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مبني بر داشتن برخورد و رفتار نيک با اهل ذمه به اجرا درآيند.[59]
 
پنجم: درآمدهاي حاصل از خراج و عُشريّه مال التجاره در عهد عثمان رضي الله عنه
 
1- خراج يا جزيه
با گسترش فتوحات در دوران خلافت عمر و عثمان، زمين‌هاي قابل کشت بسياري تحت تصرف حکومت درآمدند؛ عمر اعلام نمود که اين زمين‌ها «فيء» مسلمانان هستند و اگر ساکنانِ غيرمسلمان آن‌ها که اسلام نمي‌آورند، بخواهند بر آن‌ها بمانند و به کشت و زرع ادامه دهند، بايد خراج آن زمين‌ها را به بيت‌المال بپردازند، به دليل گسترش روزافزون اين فتوحات در عهد عثمان، درآمدهاي سرشاري از محل خراج عايد بيت‌المال مسلمانان شد.[60]
 
2- يک دهم مال التجاره
نظام پرداخت عشريّه (يک دهم) مال التجاره در عهد فاروق تأسيس شد و در عهد عثمان، به خاطر گسترش فتوحات و توسعه سرزمين‌هاي تحت سلطه خلافت، افزايش چشم‌گيري يافت. از مهمترين عوامل افزايش عشريّه، توزيع ثروت در ميان اکثريت مردم و افزايش قدرت خريد آنان بود که خود سبب افزايش تقاضاي کالا و به دنبال آن، رشد تجارت و واردات گرديد؛ اين امر، خود باعث افزايش قيمت اجناس و افزايش قيمت‌ها نيز، به نوبة خود، سبب افزايش مجموع عشريه مال التجاره شد، زيرا عشريه، مالياتي است که براساس قيمت کالا تعيين مي‌شود و نه براساس نوع آن.[61]
 
ششم: سياست عثمان بن عفّان رضي الله عنه در إقطاع و تقسيم أراضي و املاک
ابوبکر رضي الله عنه چونان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، زمين‌هاي باير را به مردم واگذار مي‌کرد تا آن زمين‌ها را آباد کنند، کما اين‌كه به زبير بن عوّام، زميني باير، مابين منطقه «جرف» و منطقه «قناه»[62] و به مجاعه بن مراره حنفي، روستايي واقع در يمامه، به نام «حضرمه»[63] را واگذار کرد، هر چند در اين ميان، بنا به خواست و نظر عمر بن خطاب، از واگذاري اين زمين‌هاي باير به افرادي چون زبرقان بن بدر، عيينه بن حصن فزاري و أقرع بن حابس تميمي منصرف شد. به اعتقاد عمر، هنگامي که اسلام نوپا و ضعيف بود، امثال اين افراد به مجادله با آن و تضعيف آن مي‌پرداختند و حال که دين اسلام، به لطف و خواست خداوند عزوجل ، ريشه دوانيد و قدرتمنده شده است، نيازي به جلب محبت و رضايت اين‌گونه افراد نيست که با زور و شمشير و براي حفظ جان خود، اسلام آورده‌اند. همان‌طور که واضح است اين ديدگاه عمر بر اساس سياست اصلاح زمين‌هاي باير نبود، بلکه ريشه در ديدگاه او نسبت به خودِ اشخاص داشت که معتقد بود، در آن شرايط، نيازي به جلب اعتماد افرادي که پيشتر، دشمنان سرسخت دين بوده و با زور و شمشير به دين اسلام گرويده‌اند نيست؛ اما با وجود اين نوع ملاحظات، عمر نيز همان سياست رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در إقطاع و تقسيم اراضي باير را دنبال نمود و به مردم اعلام کرد که هر کس زمين بايري را آباد گرداند، صاحب آن مي‌شود[64]. بايد دانست، رواياتي که در آن‌ها بيان شده عمر در چند مورد پيش از احيا و اصلاح زمين، آن‌را از صاحبش پس گرفته است، ضعيف و غيرمعتبر هستند.[65]
از جمله موارد تقسيم اراضي که عمر آن‌ها را انجام داده، مي‌توان به واگذاري زميني باير به خوان بن جُبير، زمين عقيق به زبير بن عوام، زمين ينبع به علي بن ابي طالب که چون آب از آن جوشان شد، علي آن را وقف فقرا و نيازمندان نمود، اشاره کرد.[66]
هنگامي که عثمان به مقام خلافت رسيد، به اين کار، به ويژه در مناطقي که به تصرف مسلمانان درآمده بود، اهتمام بسياري نمود. پس از فتوحات گسترده مسلمانان، بسياري از مالکان زمين‌ها، از شهر و ديار خود گريختند و املاک خويش را بدون صاحب رها کردند؛ حکومت نيز به ناچار و براي جلوگيري از تخريب آن زمين‌ و باغها، آن‌ها را به افرادي واگذار مي‌کرد.[67]
تعداد اين زمين‌ها بدان حد بود که، بنا به قول امام احمد، دامنه اين واگذاري‌ها به زمين‌هاي شهرها و مناطق سرزمين‌هاي فتح شده نيز رسيد. براساس گفته مؤرّخان، ميزان درآمد ساليانه اين زمين‌ها که به خزانه بيت‌المال پرداخت مي‌گرديد، از نهصد درهم در عهد عمر به پنجاه ميليون درهم در عهد عثمان بالغ مي‌شد که اين، خود، بيانگر موفقيت سياست عثمان در خصوص اين نوع زمين‌ها بود. در منابع مختلف، روايت‌هاي گوناگون و بعضاً ضعيفي از تعداد افرادي که به آن‌ها زمين واگذار گرديد، نقل شده است، هرچند اين، خود، مؤيّد گسترش اين امر در عهد خلافت عثمان مي‌باشد.
ما در اين‌جا به ذکر نام اين افراد مي‌پردازيم که در ميان آنان، کمتر به نامي از قريش برمي‌خوريم:
* عبدالله بن مسعود هُذَلي
* عَمَّار بن ياسر عَنْسي: منطقه أَستينيا
* خَبَّاب بن أَرَت تَميمي قُرَيشي: منطقه صَنْعَبي واقع در عراق
* عَدِيّ بن حاتِم طائي: منطقه «روحاء» از توابع بغداد و واقع در کنار رود «عبس»
*سَعْد بن أبي وَقَّاص زُهْري قُرَشي: منطقه «هرمز» واقع در سرزمين فارس
* زُبَيْر بن عَوَّام
* أُسامه بن زَيْدِ کَلْبي
* سعيد بن زَيْد عَدَوي قريشي
* جَرير بن عبدالله بُجَلي: منطقه‌اي در ساحل رود فرات
* ابن هبّار
* طَلْحه بن عبيدالله تَميمي قرشي: منطقه نشاستبح واقع در کوفه
* وائل بن حُجْر حَضْرَمِي: منطقه‌اي جنب روستاي زرار کوفه
* خالد بن عَرْفَطَه قُضاعي: منطقه‌اي جنب «حمام عين» کوفه
* أَشْعَتَ بنِ قيس کِنْدي: طيزناباد واقع در حد فاصل کوفه و قادسيه
* أبومِرْ بَد حَنَفي: منطقه‌اي در اهواز
* نافِع بن حارث ثَقَفي: منطقه‌اي در بصره و در کنار رود عثمان
* أبوموسي أَشْعَري: منطقه‌اي در «حمام عمره»
* عثمان بن أبي العاص ثَقَني: رود عثمان واقع در بصره
در واقع فرار صاحبان اين مناطق و زمين‌ها، باعث شد اين املاک در خطر تخريب قرار بگيرد، لذا عثمان بن عفان رضي الله عنه ، آن‌ها را به افرادي معتمد واگذار نمود تا آن‌ها را آباد و حفظ کنند. همچنين معاويه‌ بن ابي‌سفيان، املاک و مناطقي واقع در ساحل درياي مديترانه را به مردم واگذار کرد تا آن‌ها را جهت مقابله با روميان، مستحکم و آماده کنند. علاوه بر اين، بنا به دستور خود عثمان بن عفّان، املاکي را در انطاکيه و بقاليقلا در ميدان مردم تقسيم نمود، اما اين روايت که عثمان، «فدک» را به مروان بن حکم واگذار نمود، پايه و اساس درستي ندارد، بلکه براساس روايات مؤرّخان، اين معاويه بن ابي‌سفيان بود که فدک را به مروان سپرد.[68]
سياست عثمان در تقسيم اراضي واملاک، در کنار سياست أخذ زکات اموال، سهم بسزا و چشم‌گيري در افزايش ميزان درآمدهاي بيت‌المال داشت و در مقايسه با عهد عمر، از رشد فزاينده‌اي برخوردار بود، به نحوي که مجموع درآمدهاي حاصله از اين بخش، در عهد عثمان، از نهصد هزار درهم در عهد عمر، به پنجاه ميلون درهم بالغ مي‌شد.[69]
 
هفتم: سياست عثمان رضي الله عنه در خصوص مناطق حفاظت شده
اين مناطق، مخصوص پرورش شتران و اسبان حکومت بود که براي تجهيز سپاهيان اسلام، در آن مناطق نگهداري مي‌شدند.[70]
منطقه «وادي النقيع» که در چهل کيلومتري جنوب مدينه و به طول هشتاد کيلومتر بود و در عهد رسول، جهت مراقبت و پرورش اسبان مورد استفاده قرار مي‌گرفت، همچنان در عهد ابوبکر و عمر، بدان کار اختصاص داشت.[71]
در عهد عمر، به دليل افزايش تعداد اسبان و شترانِ حکومت که براي ميادين کارزار پرروش مي‌يافتند، بر تعداد اين مناطق نيز افزوده شد. از جمله اين مناطق، منطقه ربذه و منطقه بني‌ثعلبه بود. عمر، خدمتکار خود را به سرپرستي منطقه ربذه گماشت و به او سفارش نمود که اجازه دهد مردمان آن ديار، گله‌هاي اندک خويش را در آن چراگاه بچرانند، اما صحابان گله‌هاي بزرگ حق چنين کاري را ندارند. همچنين عمر، علي‌رغم ميل و رضايت بني‌ثعلبه، سرزمين آنان را چراگاه و منطقه حفاظت شده شتران و اسبان حکومت قرار داد و در جواب اعتراض آنان، گفت: «اين زمين خداوند است که براي پرورش حيوانات بيت‌المال آن‌را چراگاه آن‌ها قرار مي‌دهيم».[72]
عثمان نيز همان روش اسلاف خود در مورد اين مناطق را در پيش گرفت و به چهارپاياني که مردم به عنوان صدقه پرداخت مي‌کردند، اکتفا مي‌نمود. بر همين اساس چون مسلمانان و به تبع آن صدقات آنان نيز افزايش يافتند، عثمان نيز بر تعداد مناطق حفاظت شده افزود.[73]
اگر ابوبکر و عمر، به تعيين مناطق حفاظت شده مبادرت ورزيدند و هيچ کس با آنان مخالفت نکرد، عثمان نيز به توسعه و گسترش اين مناطق روي آورد. در زمان او چون تعداد چهارپايان و چوپانانِ آنان فزوني يافت، چراگاه‌هاي حفاظت شده، ديگر ظرفيت آن‌ها را نداشت و به همين دليل ميان چوپانان بر سر مراتع، نزاع‌هايي رخ مي‌داد، عثمان نيز براي حل اين مشکل، بر تعداد آن چراگاه‌هاي حفاظت شده افزود و هيچ کس با اين کار او مخالفتي نورزيد.[74]
در واقع اين اقدامات ابوبکر، عمر و عثمان در خصوص مناطق حفاظت شده، در ميان صحابه مشهور بود و هيچ کس از آنان در اين رابطه، با اين خلفا به مخالفت برنخاست که اين خود به عنوان اجماع محسوب مي‌شود[75]؛ و ابن قدّامه نيز بر آن تأکيد کرده است.[76]
 
 
هشتم: انواع هزينه‌هاي عمومي در عهد عثمان رضي الله عنه
 
1- هزينه‌هاي خليفه
عثمان بن عفّان، از بيت‌المال، هيچ مبلغي را دريافت نمي‌نمود، او که از ثروتمندترين قريشيان بود و در تجارت بسيار فعال، هزينه‌هاي خانواده و اطرافيان خويش را از ثروت خود پرداخت مي‌کرد.
 
2- پرداخت حقوق واليان از محل بيت‌المال
در عهد عثمان، حکومت به ولايت‌هاي متعددي تقسيم شده بود که خليفه براي هر يک از اين ولايت‌ها، يک والي تعيين مي‌نمود، اين واليان حقوق خود را از بيت‌المال دريافت مي‌کردند ودر اجراي قوانين و اداره ولايتِ تحت تسلط خود، احکام شريعت را مبنا قرار مي‌دادند. اگر خليفه، براي بيت‌المال يک ولايت، مسئولي را تعيين نمي‌نمود، خودِ والي مسئوليت آن‌را به عهده مي‌گرفت و بر جمع‌آوري درآمدهاي حاصله از جزيه، خراج و عشريه نظارت مي‌کرد. او هر مقدار از اين درآمدها را لازم مي‌ديد، صرف نيازهاي آن ولايت مي‌کرد و مازاد آن را به بيت‌المال حکومت، که در مدينه قرار داشت، ارسال مي‌کرد؛ اما زکات هر ولايت که از ثروتمندان آن‌جا اخذ مي‌شد، در رفع نيازهاي فقرا و ايتامِ همان ولايت هزينه مي‌شد.[77]
 
3- پرداخت حقوق سربازان از محل بيت‌المال
در عهد عثمان، سربازان علاوه بر سهمي که از غنايم به دست مي‌آوردند، از بيت‌المال ولايتي که در آن‌جا استقرار داشتند، حقوق دريافت مي‌کردند.
به عنوان مثال، عثمان بن عفّان در نامه‌اي خطاب به عبدالله بن سعد بن ابي‌سرح، والي مصر، نسبت به وضعيت سربازانِ مستقر در آن‌جا چنين گفته است:
«اي عبدالله بن سعد! همانطور که مي‌داني، اميرالمؤمنين، نسبت به اسکندريه حساسيت و اهتمام ويژه‌اي دارد، به ويژه آن‌که دوباره روميان پيمان صلح شکسته و بدانجا حمله کرده‌اند؛ بنابراين سربازان را در آن‌جا نگهدار تا از آن حفاظت کنند و تو نيز در مقابل، حقوق و ارزاق آنان را پرداخت کن و هر شش ماه، نيروهاي تازه نفس را به جاي آنان مستقر کن».[78]
 
4- پرداخت هزينه‌هاي حج از محل بيت‌‌المال
در عهد عثمان، هزينه‌هاي حج از محل بيت‌المال تأمين مي‌شد. به عنوان مثال، پرده‌هاي کعبه را از نوعي کتان که در مصر بافته مي‌شد، درست مي‌کردند.[79]
 
5- تأمين هزينه‌هاي بازسازي مسجدالنبي از محل بيت‌المال
در نخستين روزهاي آغاز خلافت عثمان، مردم از عثمان درخواست کردند که او مسجدالنبي را توسعه دهد. در آن ايام، به دليل گسترش روزافزون سرزمين‌هاي تحت سيطره اسلام، ساکنان مدينه، روز به روز بيشتر مي‌شدند و به همين دليل اين مسجد، به ويژه در نمازهاي جمعه، گنجايش آن همه نمازگذار را نداشت.
عثمان نيز اين امر را لازم ديد و يک روز، پس از گذاردن نماز ظهر در مسجد، بر منبر رفت و بعد از حمد و ثناي خداوند، به مردم چنين گفت:
«اي مردم! من قصد دارم مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را بازسازي و توسعه دهم؛ من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که فرمود:
«مَنْ بَنَي مَسْجِداً بَنَي اللهُ له بيتاً في الجَنَّةِ».
(هرکس مسجدي را بنا کند خداوند، در بهشت خانه‌اي را برايش فراهم مي‌آورد).
قبل از من نيز، عمربن خطاب، که خدايش از او خشنود باشد، به همين کار اقدام نمود و مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را توسعه و گسترش داد. من با صاحب‌نظران و بزرگان صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مشورت نمودم و اجماعاً به اين نتيجه رسيديم که مسجد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را تخريب و آن‌را از نو و در مقياس بسيار بزرگتري بازسازي کنيم».
مردم نيز از اين تصميم عثمان استقبال نمودند. فرداي آن روز عثمان به طور مستقيم، در امر بازسازي مسجد مشارکت فعال نمود و بر روند کار نظارت مي‌کرد.[80]
 
6- تأمين هزينه‌هاي توسعه مسجدالحرام از محل بيت‌المال
مسجدالحرام در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تنها شامل کعبه و يک محوطه تنگ و باريک در اطراف خود مي‌شد که مردم در آن‌جا حج به جا مي‌آوردند و نماز مي‌گذاردند. در عهد ابوبکر نيز، وضع به همان صورت باقي ماند؛ اما در عهد عمر فاروق، به دليل توسعه فتوحات و گسترش مملکت اسلامي، ديگر مسجد، گنجايش­ خيل ­عظيم حجاج و مسلماناني را که به دين اسلام مي‌گرويدند و بدانجا مي‌آمدند، نداشت و به همين دليل، عمر، تعدادي از خانه‌هاي اطراف کعبه را خريداري نمود و پس از تخريب آن‌ها و افزودن زمين آن‌ها به محوطه کعبه، ديواري کوتاه به دور خود کعبه کشيد. در عهد عثمان نيز، به دليل گسترش روزافزون دامنه اسلام و اسلام آوردن ملل مختلف، مسجد نيز مي‌بايست گسترش يابد. به همين خاطر عثمان، همانند عمر، خانه‌هاي اطراف کعبه را از صاحبان آن‌ها خريداري نمود و با افزودن زمين آن خانه‌ها به محوطه کعبه، ديواري کوتاه را که به قامت يک مرد نيز نمي‌رسيد، به دور کعبه کشيد.[81]
از طرف ديگر در سرتاسر ولايات مملکت اسلامي، واليان به ساخت و بناي مساجد روي آوردند؛ آنان هزينه‌هاي ساخت آن مساجد را از بيت‌المال ولايت خود پرداخت مي‌نمودند که به عنوان مثال مي‌توان به بناي مسجد الرحمه در اسکندريه و مسجد شهر اصطخر (فيروزآباد) اشاره نمود.[82]
 
7- تأسيس اولين ناوگان دريايي
در عهد عثمان و از محل ذخاير بيت‌المال مسلمين، اولين ناوگان دريايي مسلمانان تأسيس گرديد.[83]
که در مبحث فتوحات، به طور مفصّل به تأثيرات اين ناوگان در فرآيند نبرد با دشمنان، خواهيم پرداخت.
 
8- واگذاري بندر شعبيه به جده
در سال بيست و ششم بعد از هجرت، مردم مکه به حضرت عثمان پيشنهاد کردند که ايشان بندر مکه را از شعيبه به منطقه جدّه که به مکه نزديکتر بود، منتقل نمايند. حضرت عثمان نيز همراه تني چند از ياران خود بدانجا رفتند و چون آن‌جا را مشاهده نمودند، دستور دادند که بندر را بدانجا تغيير دهند. سپس خود به درون آب وارد شدند و به شنا پرداختند و به ياران گفتند: «که اين‌جا مکان پرخير و برکتي است». همچنين به ياران خود گفتند: «به اين شرط که پايين تنه خود را بپوشانيد مي‌توانيد وارد ­آب­ ­شويد». سپس حضرت عثمان از راه عسفان به مدينه بازگشتند. مردم پس از تغيير بندر مکه از شعيبه به جدّه، از آن‌زمان تا به امروز از اين منطقه به عنوان بندر مکه مشرفه استفاده مي‌کنند.[84]
 
9- پرداخت هزينه حفر چاه‌ها از بيت المال
از جمله مهمترين کارهايي که در عهد عثمان و از محل بيت‌المال مسلمين صورت گرفت، حفر چاهي به نام «أريس» به سال سي‌ام بعد از هجرت بود که در فاصله دو مايلي مدينه قرار داشت. ماجراي حفر آن از اين قرار بود که روزي عثمان بر دهانه آن چاه نشسته بود که ­انگشتر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از انگشت عثمان به درون چاه فرو افتاد، مسلمانان هرچه جستجو کردند، نتوانستند آن‌را در درون چاه بيابند، عثمان از اين حادثه بسيار اندوهگين شد و چون از يافتن خاتم نا اميد شد، دستور داد برايش انگشتري از نقره و به همان شکلِ انگشتر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بسازند که منقش به «محمد رسول الله» باشد، نقل ­است که اين انگشتر تا زمان شهادت ايشان همچنان در دستان آن حضرت بود و چون شهيد شد، انگشتر به طور نامعلومي ربوده شد و هيچ‌کس ندانست که چه کسي آن‌را برده است.[85]
 
10- پرداخت دستمزد به مؤذنين از محل بيت‌المال
عثمان بن عفّان نخستين فردي بود که براي مؤذنان، حقوقي تعيين نمود. امام شافعي در اين رابطه چنين گفته است: «پيشواي راه هدايت، حضرت عثمان بن عفّان، براي مؤذنين، از محل بيت‌المال، دستمزدي را مشخص نمودند»[86]. عثمان، مبلغي را به عنوان دستمزد اذان گفتن تعيين نمود، اما هيچ‌کس را براي اذان گفتن أجير ننمودند.[87]
 
11- تلاش در راه نشر اهداف والاي اسلام
در عهد خلفاي راشدين، بيت‌المال علاوه بر تأمين هزينه‌هاي اداره‌ي دولت و برآورده کردن منافع و نيازهاي مردم، نقش بسزايي در نشر اهداف والاي آن دولت اسلامي و اشاعه دين بر حق خداوند، ايفا مي‌کرد، از محل بيت‌المال بود که ناوگان دريايي دولت تأسيس شد، مسجدالنبي و مسجدالحرام بازسازي شدند، دستمزد مؤذنان و حقوق واليان، قاضيان، سربازان و کارمندان دولت پرداخت مي‌گرديد، هزينه‌هاي مناسک حج و تهيه پرده‌هاي کعبه تأمين مي‌شد و حفر چاه‌هايي که آب شرب مردم را تأمين مي‌کردند، صورت مي‌گرفت. زکات و خمس غنايم نيز که از منابع درآمد بيت‌المال بودند، در رفع نيازها و تأمين مايحتاج اقشار ضعيف جامعه، چون فقرا، مساکين، ايتام و افراد غريب، مسافران و بردگان صرف مي‌شد.[88]
 
نهم: حفظ و استمرار نظام پرداخت‌ها در عهد عثمان بن عفّان رضي الله عنه
عثمان بن عفّان در دوران خلافت خود، همان نظام پرداخت‌هاي عهد عمر را که براساس معيار قرار دادن افراد پيشگام در اسلام، استوار بود، حفظ نمود و رعايت همين شيوه و روش را در نحوه پرداخت‌ها به افراد، به واليان و کارگزاران خود سفارش مي‌نمود که به عنوان مثال او در نامه‌ي خود، خطاب به والي کوفه چنين مي‌نويسد: مسلماناني که در اسلام پيشگام و داراي سوابقي مي‌باشند را بر ديگران افضل بدان، زيرا خداوند، از طريق آنان، اسلام را به آن سرزمين آورد و ديگران به خاطر تلاش‌ها و زحمات آنان است که در آن‌جا سکني گزيده‌اند. آن پيشگامان صراط مستقيم، برخلاف ديگران که از حق روي گردانيدند، حق را برپا داشتند و آن را استوار گردانيدند، بنابراين جايگاه و منزلت هر يک از آنان را در نظر داشته باش. سهم هر يک از مردم را براساس حقشان بدان‌ها بپرداز که شناخت مردم و ميزان حق و حقوق آنان، راه عدالت را هموارتر مي‌کند.[89]
چون فتوحات گسترش يافت، ثروت‌هاي هنگفتي عايد بيت‌المال شد به نحوي‌که عثمان ناچار شد صندوق‌ها و خزانه‌هاي متعددي را به اين امر اختصاص دهد[90]. تأثير اين ثروت‌هاي عظيم در جامعه چشمگير بود، به عنوان نمونه، عثمان حقوق هر يک از سربازان را يکصد درهم افزايش داد و اين سنتي شد براي ديگر خلفا که بتوانند بر حقوق و بخشش‌هاي خود به مردم بيافزايند، و اين اولين خليفه بود که با افزايش هزينه پرداخت پول، ديگر خليفه نيز از آن پيروي کردند.[91]
حسن روايت مي‌کند که در عهد عثمان، جارزنان جار مي‌زدند که اي مردم! براي گرفتن سهم لباس و عسل و روغن به بيت‌المال مراجعه کنيد. در آن دوران ثروت فراوان بود و برکت بسيار و روابط ميان مردم حسنه، به نحوي‌که تمام مسلمانان با صفا و صميميت در کنار هم مي‌زيستند.[92]
عثمان همچنين به مرزها و مرزبانان اهتمام خاصي داشت و به فرماندهان خود دستور داده بود، حقوق و مزاياي مرزبانان و سربازان خود را دو برابر کنند.[93]
 
دهم: تأثيرات اين ثروت‌ها در زندگي اجتماعي و اقتصادي مردم
همان‌طور که بيان شد در عهد عثمان به دليل گسترش فتوحات و به تبع آن سرازير شدن انواع و اقسام درآمدها به بيت‌المال، ثروت عظيمي نصيب دولت مي‌شد و اين خود، تأثير شگرفتي بر زندگي اقتصادي و اجتماعي مردمان آن روزگار گذاشت. ابواسحاق از پدر بزرگ خود نقل مي‌کند که روزي او از کنار عثمان گذشت. عثمان رو به او نمود و پرسيد اي پيرمرد! اهل و عيال تو چند نفرند و او پاسخ داد. عثمان نيز دستور داد به ايشان دوهزار و پانصد درهم و براي اهل و عيال او ده هزار درهم سهم از بيت‌المال پرداخت شود.[94]
محمد بن هلال مديني نيز از مادربزرگ خود روايت مي‌کند که او در خانه عثمان کار مي‌کرد. روزي عثمان او را نديد و چون جوياي حال او شد، همسرش بدو گفت که ايشان امشب صاحب بچه‌اي شده است. عثمان، قاصدي را به منزل او فرستاد تا بدو پنجاه درهم پرداخت کند. قاصد به مادربزرگ من گفت که به دستور عثمان، اين سهم بچه توست تا آنگاه که يک ساله شود و پس از آن سهم او، يکصد درهم خواهد بود.[95]
همچنين او از محل اين درآمدهاي سرشار، سهم ارزاق و پوشاک خانواده‌هاي سربازان را در مدينه منورّه افزايش داد.[96]
نقل است چون قطن بن عمر و هلالي قصد داشت به هر يک از چهار هزار سرباز خود، چهار هزار درهم، به عنوان پاداش و تقويت روحيه، پرداخت نمايد، عبدالله بن عامر، والي بصره، نامه‌اي به عثمان نوشت و در مورد ميزان اين پاداش از او سؤال کرد، عثمان نيز در پاسخ به او نوشت: «هر چيزي که بتواند در راه خدا مفيد فايده باشد، جائز است». از آن پس به اين نوع بخشش‌ها و پاداش‌ها، جائزه اطلاق مي‌کردند[97]. نيز عثمان دستور داد که پاداش و جوايز سربازان اسلام را به عنوان ارث به وارثان آنان پرداخت کنند. نقل است که چون عبدالله بن مسعود درگذشت، زبير بن عوام نزد عثمان آمد و از او درخواست نمود که سهم عبدالله از بيت‌المال را به خانواده او بپردازد، زيرا اهل و عيال او نسبت به اين مبلغ از بيت‌المال سزاوارتر هستند و عثمان نيز پانزده هزار درهم را به آنان پرداخت نمود.[98]
علاوه بر اين سيل عظيم درآمدها و ثروت‌ها، وضعيت کشاورزي، پيشه‌وري و بازرگاني مردم در عهد عثمان بن عفّان نيز، بهبود چشم‌گيري داشت. مردم مدينه و ساير مسلمانان، غرق در ثروت و رفاه شدند، در کنار اين رفاه و آسايش، مردماني که از ديگر ملل و اقوام به اسلام گرويده بودند و يا به اسارت درآمدند، با خود تمدّن و علوم و فنون خود را به ميان مردمان جزيره العرب آوردند که پيشتر و قبل از فتوحات، مردمان اين نقطه از جهان، نسبت به آن مسايل کاملاً بي‌خبر بودند. همچنين در اين عهد بود که تعدادي از صحابه مبادرت به ساختن خانه‌هاي بزرگ براي خود نمودند.[99]
 
يازدهم: روابط عثمان با خويشاوندان خود و ميزان پرداخت به آنان از بيت‌المال
غوغاسالاران و خوارج، عثمان را متهم مي‌کردند که اودر نحوه پرداخت از بيت‌المال اسراف مي‌کرد و بيشتر آن‌ها را به خويشاوندان خود مي‌داد. در کنار اين اکاذيب و شايعات، روايات و سخناني وجود دارد که سبئيون و رافضيون آن‌ها را نقل کرده و در ميان کتب تاريخ پراکنده‌اند که متأسفانه هستند مورّخان و متفکراني که اين اباطيل را باور نموده و آن‌ها را حقيقت مي‌پندارند. اما به حقيقت بايد دانست که هيچ‌کدام از اين اکاذيب و افتراها، پايه واساس ندارد و روايات معتبري که در مورد بخشش‌هاي او به خويشاوندان خود نقل شده، دليلي است بر صفات نيک و پسنديده او و از ويژگي‌هاي والاي او خبر مي‌دهد:
1- عثمان، مردي ثروتمند بود که با خويشان خويش روابط گرم و حسنه‌اي داشت و هميشه به آن‌ها بخشش‌هاي فراوان مي‌کرد.[100]
آن‌گاه افراد شرور و کينه‌توز به شخصيت ايشان حمله‌ور شده و او را متهم مي‌کنند که از بيت‌المال مسلمين، بخشش‌هاي فراواني در حق خويشان خود انجام داده است. عثمان در جواب اين اتهامات ناروا چنين گفت: من خويشاوندان خود را بسيار دوست دارم و در حق آن‌ها بخشش‌هاي زيادي مي‌کنم، اما تمام اين بخشش‌ها از مال خودم بوده است و هرگز بيت‌المال مسلمين را نه براي خود و نه براي هيچ‌کس ديگر حلال نشمرده‌ام. من در دوران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و ابوبکر و عمر بسيار سخاوتمند بودم و به مردم بخشش‌هاي بي‌شمار مي‌کردم و حال نسبت به آن روزگار طمعکار و آزمند شده‌ام که کما في السابق آن مقدار بخشش نمي‌کنم. من يک عمر با اهل و عيال خود بسر برده‌ام و حال که به پايان عمر نزديک شده‌ام و ثروتم را در ميان آنان تقسيم مي‌کنم، اين دروغگويان ناسپاس در مورد من چه چيزها که نمي‌گويند.[101]
عثمان، اموال خود را در ميان خويشاوندان خود در بني‌اميه تقسيم نمود، او نخست از بني ابي‌العاص شروع کرد و به هر کدام از مردان آل حکم ده هزار درهم پرداخت نمود. سپس به همان مقدار به بني‌عثمان، بني‌عاص، بني‌عيص و بني‌حرب سهم پرداخت کرد.[102]
تمام اين روايات معتبر و نصوص صحيح دالّ بر اين دارد که تمام سخنان گزافه‌گويان راجع به اسراف و حيف و ميل او نسبت به بيت‌المال و بخشش‌هاي بي‌حدّ و حصر او به خويشان خود و نيز ساختن قصرهاي متعدد، جز داستان‌هاي بي‌پايه و اساس چيز ديگري نيستند. هر چند برائت عثمان در اين مسايل واضح و مبرهن است اما هستند علمائي که معتقدند اگر هم عثمان از محل بيت‌المال، بخشش‌هايي را در حق خويشاوندان خود روا داشته، اين اقدام او از نظر شرع بلامانع است، زيرا براساس ديدگاه اين علما، سهم ذوي‌القربي که در قرآن بدان امر شده است، مربوط به خويشاوندان امام آن عصر مي‌باشد.[103]
ابن تيميّه در کتاب خود چنين آورده است: تعدادي از علما چون حسن و ابوثور بر اين باورند که سهم ذوي‌‌القربي، متعلق به خويشاوندان امام است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز به حکم ولايت، به نزديکان خود سهمي از بيت‌المال پرداخت مي‌نمود. بنابراين ذوي‌القربي در دوران حيات مبارک حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم ، ذوي‌القرباي ايشان بودند و پس از رحلت آن حضرت، ذوي‌القربي، خويشاوندان وليّ امر مسلمين، محسوب مي‌شوند، زيرا کمک و ياري وليّ امر و دفاع از او واجب است و بدون شک اين نزديکان و اطرافيان اويند که به اين کار اقدام مي‌کنند. به طور کلّي، تمام خلفايي که بعد از عمر فاروق به اين مقام دست يافتند به انحاي مختلف اقوام و خويشان خود را از بيت‌المال و يا حکومت سهيم مي‌کردند.[104]
همچنين ايشان در جاي ديگر کتاب خود چنين آورده‌اند: اقدامات عثمان در خصوص نزديکان خويش از سه منظر بلامانع است: نخست: او عامل بر بيت‌المال بود و عامل، هرچند هم که ثروتمند باشد باز مستحق دريافت حقوق و مزايا از بيت‌المال مي‌باشد.
دوم: ذوي‌القربي عبارتند از خويشاوندان امام آن عصر.
سوم: نزديکان و خويشان عثمان، برخلاف خويشاوندان ابوبکر و عمر، قبيله‌اي بسيار بزرگ و پرجمعيت بود که به تبع آن احتياجات و درخواست‌هايي به مراتب بيشتر از قبايل ابوبکر و عمر داشتند.[105]
2- در تاريخ طبري نقل شده است که چون عثمان به عبدالله بن سعدبن ابي سرح مأموريت داد که از طريق مصر به تونِس حرکت کند و آن‌جا را فتح نمايد، به او قول داد که اگر در اين مأموريت خود موفق باشد يک پنجم خمس غنايم را بدو خواهد داد. سپاه عبدالله نيز با عبور از دشت‌ها و کوه‌هاي آفريقا توانستند آن مناطق را فتح کنند. پس از اين‌كه عبدالله غنايم سربازان را تقسيم کرد و خمس آن‌ها را مشخص نمود، يک پنجم خمس را براي خود برداشت و چهار پنجم بقيه را همراه وثيمه نَضْري نزد عثمان فرستاد. هيئت همراه وثيمه از اين اقدام عبدالله نزد عثمان شکايت کردند. عثمان با رد شکايت آنان بديشان گفت که خود او قول چنين پاداشي را بدو داده بود، اما هيئت همراه خمسِ غنايم، از اين جواب قانع نشدند و عثمان نيز درخواست آنان را پذيرفت و به عبدالله دستور داد که آن مقدار پاداش را به بيت‌المال پس دهد و او نيز اطاعت امر کرد.[106]
در احاديث معتبر نقل است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، خود، به ثروتمندان و مجاهداني که در ميدان کارزار حضور داشتند، پاداش‌هايي را عطا مي‌نمودند.[107]
1-    در فتح آفريقا، خمس و حيواناتي که به غنيمت آورده شده بود به حدي بود که بردن بخشي از آن به مدينه مشکل بود. مروان بن حکم همه‌ي آن‌ها را به يکصد هزار درهم خريد که بيشتر آن مبلغ را به صورت نقد پرداخت کرد. هنگامي که مروان خبر اين فتوحات را به مدينه مي‌برد، مسلمانان در شهر نگران آن بودند که سپاه اسلام در آفريقا دچار شکست شده باشد و چون مروان خبر اين نصرت را بدان‌ها رسانيد، همه آن‌ها از اين فتح و پيروزي به وجد آمدند، عثمان نيز به عنوان مژدگاني اين خبر، بقيه پولي را که مروان مي‌بايست در ازاي خريد آن مقدار از غنايم آفريقا به بيت‌المال مي‌داد به او بخشيد و اين از اختيارات امام است که به قاصد خوش‌خبر، در مقابل تحمل خستگي‌هاي راه، پاداش عطا کند. اعطاي اين مقدار پاداش به مروان، مستند و درست است اما روايتي که بيان مي‌دارد، عثمان خمس غنايم آفريقا را به مروان بخشيد کاملاً دروغ و غيرمستند است[108]. اگرچه عثمان نزديکان و خويشاوندان خود را بسيار دوست مي‌داشت اما هرگز اين مودّت و محبت سبب نشد که دچار گناه و يا سوء مديريتي در امور بيت‌المال و ساير شئون حکومت گردد و اکاذيب باطلي که در کتب تاريخ در اين خصوص نقل شده است، نشأت گرفته از تبليغات مسموم سبئيون و رافضي‌هاي ستمکار و ظالمي مي‌باشد که خصومت و عداوتشان با عثمان و ديگر صحابه، عيان و آشکار است. در واقع رفتار و منش عثمان با اقوام و خويشاوندان خود برگرفته از دستورات و راهنمايي‌هاي اسلام و قران مي‌باشد، کما اين‌كه قرآن در اين رابطه چنين فرموده است:
{ ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (23)}
الشورى: 23
(اين همان چيزي است كه خداوند بندگان خود را بدان نويد مي‌دهد، بندگاني كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند. بگو: در برابر آن (همه نعمت كه در پرتو دعوت اسلام به شما خواهد رسيد) از شما پاداش و مزدي نمي‌خواهم جز عشق و علاقه نزديكي (به خدا) را (كه سود آن هم عايد خودتان مي‌گردد). هر كس كار نيكي انجام دهد، بر نيكي عمل او مي‌افزائيم (و دست كم يك خوبي را ده خوبي بشمار مي‌آوريم). خداوند آمرزگار و شكرگزار است (و گناهان بندگان را مي‌بخشد و كارهاي خوبشان را به بهترين وجه پاداش مي‌دهد)).
و نيز آن‌جا که مي‌فرمايد:
{ وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا (26)}الإسراء: 26
(حق خويشاوند را (از قبيل: صله رحم و نيكوئي و مودّت و محبّت)، و حق مستمند و وامانده در راه را (از قبيل: زكات و صدقه و احسان)، بپرداز، و به هيچ وجه باد دستي مكن).
از طرف ديگر رفتار کريمانه عثمان يادآور روش و منش حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم بود. عثمان برخلاف منتقدان نادان خويش، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را ديد و با او حشر و نشر داشت و معارفي را از احوال و حالات او فرا گرفت که آن منتقدان از آن بي‌بهره بودند؛ عثمان را چنان در دين و معارف آن تبحّر بود که قاطبه مردم هرگز نتوانستند بدان پايه و مرتبه دست يابند، عثمان با چشم خود ديد که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به چه ميزان نزديکان و خويشان خود را دوست مي‌داشت و در حق آنان از هيچ احسان و بخششي دريغ نمي‌نمود، کما اين‌كه ايشان هنگام تقسيم جزيه و زکات بحرين، بيشترين سهم را به عباس، عمومي خويش، عطا کردند.[109]
و علي، پسر عمو و داماد خويش را به امارت برگزيدند، به تحقيق، سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بزرگترين الگوي عثمان و ديگر مؤمنان بود که مي‌توانستند از آن تبعيت نمايند و راه سعادت را در آن بجويند.[110]
ابن کثير در همين رابطه چنين مي‌گويد: «عثمان فردي بود بزرگوار، با حيا و شرم و داراي اخلاقي نيکو و سخاوتي عظيم که در راه خدا، بخشش‌هاي فراواني به خويشان و نزديکان خود مي‌نمود تا بتواند با بذل متاع فناپذير و بي‌ارزش دنيا، آنان را تشويق نمايد که تنها به امور جاودان و با ارزش آخرت اهتمام ورزند و از آن غافل نشوند».
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز هنگام تقسيم بيت‌المال، به دسته‌اي از مردم بخشش مي‌کرد و دسته‌اي ديگر از ياران را که قلب‌شان آکنده از ايمان و هدايت بود از آن اموال محروم مي‌نمود تا شايد دسته اول را نيز به راه هدايت رهنمون باشد و اين خصلت حکيمانه را منافقان و خوارج جهت تخريب جايگاه و منزلت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم غنيمت مي‌شمردند و از اين نوع رفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انتقادهاي گزنده و نيش‌داري مي‌کردند.[111]
به عنوان مثال، جابر بن عبدالله رضي الله عنه در همين رابطه اين ماجرا را نقل کرده است: هنگام تقسيم غنايم در «جعرانه» که رودي است مابين طائف و مدينه، يکي از همين منافقان بر پيامبر خرده گرفت که چرا در تقسيم غنايم، جانب عدالت را رعايت نمي‌کند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جوابي محکم و کوبنده به او پاسخ داد که:
«شقيت إن لم أعدل».
«اگر من عدالت را رعايت نکنم خداوند مرا از رحمت خويش محروم سازد.»[112]
عثمان نيز به همين روش مورد انتقاد و تخريب منافقان و خوارج و دشمنان اسلام قرار مي‌گرفت، او خطاب به اعضاي مجلس شوراي امّت و در دفاع از اقدامات خويش چنين گفت: «در رابطه با رفتار و منش خود و وضعيت حکومتم، شما را در جريان قرار داده‌ام. ابوبکر و عمر که پيشتر از من در اين مقام حضور داشتند، به خاطر رضاي خداوند، بر خود و اطرافيان خويش سخت مي‌گرفتند، حال آن‌که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديکان خويش را از بيت‌المال محروم نمي‌ساخت. من چون به اين مقام رسيدم، ديدم که مردمان من در فقر و تنگدستي به سر مي‌برند و به همين دليل تصميم گرفتم، آنان را از ثروت‌هاي بيت‌المال بهره‌مند سازم. حال اگر شما اين اقدام مرا نادرست مي‌دانيد آن‌را بازگو نماييد»[113].
ابن تيميه نيز در ردِّ منتقدان عثمان بن عفّان، بيان مي‌دارد:
هرچند عثمان نسبت به خويشاوندان خود سخاوتمند بود، اما نبايد امثال اين روايت را که در آن نقل شده است، عثمان به هر چهار داماد خويش که همه از قريش بودند چهار صد هزار دينار پرداخت نمود، باور نمود. همچنين به يقين روايتي که در آن آمده است، عثمان يک ميليون دينار به مروان بن حکم بخشش کرد، کذب و نادرست است. بايد در خصوص اين قبيل روايات پرسيد که سند درست و معتبر اين داستان‌ها کجايند؟! درست است که عثمان به همه‌ي مسلمانان، اعمّ از نزديکان خود و ساير مردمان، بخشش‌هاي زيادي مي‌نمود اما هر کدام از اين بخشش‌ها جهت اثبات درست و معتبري مي‌باشد. همچنين بايد دانست که هيچ‌کدام از خلفاي راشدين رضي الله عنه هرگز چنان مبالغ هنگفت و بي‌حد و نصري را نبخشيده‌اند.[114]


[1] مباديء الإقتصاد الإسلامي، سعاد ابراهيم صالح،217.
[2]- قطب ابراهيم، السياسة الماليّة لعثمان، 61.
[3]- السياسة المالية لعثمان، 62.
[4]- الأحکام السلطانية و الولايات الدينيّة،16 و17.
[5]- مقدّکة ابن خلدون،191.
[6]- الخلافة بينالتنظير و التطبيق، محمد المَرْداوي، 66.
[7]- همان، 67.
[8]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 63.
[9]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 64.
[10]- همان، 66.
[11]- المنتخب من السنّة،261.
[12]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 67.
[13]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 67.
[14]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 67.
[15]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 67.
[16]- السياسة الماليّة لعثمان بن عفّان، 68.
[17]- همان، 69.
[18]- تاريخ الطبري (5/245).
[19]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 70.
[20]- السياسة الماليّة لعمر بن الخطّاب، قطب ابراهيم محمد،23.
[21]- السياسة الماليّة لعثمان بن عفّان، 76.
[22]- الأموال، ابوعبيد،534.
[23]- همان،535.
[24]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، ص 76 – 77.
[25]- الأموال، أبوعبيد،537.
[26]- الأموال، أبوعبيد،537.
[27]- الأموال، ابوعبيد،537.
[28]- المنتخب من السنّة (6/301).
[29]- السياسة الماليّة لعثمان بن عفّان، 79.
[30]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 80.
[31]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 80.
[32]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 82 – 83.
[33]- تاريخ الطبري (5/273).
[34]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 84.
[35]- السياسة الماليّة لعثمان بن عفان، 86 و 87.
[36]- فتوح مصر و أخبارها،121.
[37]- همان، 93.
[38]- صحيح البخاري (کتاب المغازي، حديث4322).
[39]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 93.
[40]- فتوح مصر و اخبارها،119 و120.
[41]- همان،125.
[42]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان، 95.
[43]- السياسة المالية لعثمان بن عفان، 97.
[44]- همان، 99.
[45]- همان،103.
[46]- تاريخ الطبري (5/246).
[47]- تاريخ الطبري (5/255).
[48]- همان(5/261).
[49]- همان (5/266).
[50]- همان (5/318).
[51]- همان (5/307).
[52]- الخراج، أبويوسف، 74.
[53] الخراج، أبويوسف، 74.
[54]- السياسة المالية لعثمان بن عفان،105.
[55]- السياسة المالية لعثمان بن عفان،105.
[56]- همان،106.
[57]- همان،106.
[58]- فتوح مصر و أخبارها،102.
[59]- السياسة المالية لعثمان،107.
[60]- همان،113.
[61]- السياسة المالية لعثمان،123.
[62]- طبقات ابن سَعْد (3/104).
[63]- عصر الخلافة الراشدة،220.
[64]- عصر الخلافة الراشدة،221.
[65]- عصر الخلافة الراشدة،221.
[66]- عصر الخلافة الراشدة،222.
[67]- عصر الخلافة الراشدة،223.
[68]- عصر الخلافة الراشدة، ص24 –25.
[69]- السياسة المالية،118.
[70]- صحيح سنن أبي‌داود،2/595.
[71]- عصر الخلافة الراشدة،225 و226.
[72]- طبقات ابن سعد،3/326.
[73]- نظام الخلافة في الفکر الإسلامي، مصطفي حليمي، 78.
[74]- نظام الخلافة في الفکر الاسلامي، 78.
[75]- نظام الأراضي في صدر الدولة الإسلاميه،169.
[76]- المغني (5/581).
[77]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان،130.
[78]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان،140 –141.
[79]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان،140-141.
[80]- البداية و النهاية (7/60) و تاريخ الطبري (5/267).
[81]- تاريخ الطبري (5/250) و ذوالنورين، محمد رشيد،25.
[82]- السياسة الماليه لعثمان بن عفّان،147 –148.
[83]- همان،148.
[84]- محمدرشيد رضا، ذوالنورين عثمان بن عفّان،26.
[85]- البداية و النهاية (7/161) و تاريخ الطبري (5/284).
[86]- موسوعة فقه عثمان بن عفّان،14.
[87]- موسوعة فقه عثمان بن عفّان،14.
[88]- السياسة المالية لعثمان بن عفّان،150.
[89]- تاريخ الطبري (5/280).
[90]- الإدارة العسکريّه في الدولة الاسلامية (2/36 – 68).
[91]- تاريخ الطبري (5/245).
[92]- مجمع الزوائد (9/93) و فصل الخطاب في مواقف الأصحاب،52.
[93]- فتوح مصر،192 و فتوح البلدان (1/152 –157).
[94]- الإدارة العسکرية (2/768 – 769).
[95]- الإدارة العکسرية (2/768 – 769).
[96]- طبقات ابن سَعد (3/298).
[97]- الأوائل، ابوهلال (2/26 و27).
[98]- الادارة العسکرية (2/77).
[99]- الحضارة العربية الاسلاميه، وَضَّاح الصمد،114.
[100]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 82.
[101]- تاريخ الطبري (5/36).
[102]- تاريخ الطبري (5/36).
[103]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، ص 83.
[104]- منهاج السنة (3/187،188).
[105]- منهاج السنة (3/237). والدولة الأمويّة، لحمدي شاهين، ص163.
[106]- تاريخ الطبري (253).
[107]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 84.
[108]- فصل الخطاب في مواقف الأصحاب، 84.
[109]- صحيح البخاري (کتاب الجزيه).
[110]- البداية و النهاية (7/201).
[111]- البداية و النهاية (7/201).
[112]- صحيح البخاري (کتاب فرض الخمس).
[113]- الطبقات الکبري (3/190).
[114]- منهاج السنّه (3/190).





به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امیر المومنان علی رضی الله عنه فرموده: «هر گاه به شما از رسول‎الله  صلی الله علیه و سلم  حديث روايت كردم، بدانيد كه ‌اگر از آسمان واژگون بيفتم برايم محبوبتر است از اين كه به نام او دروغ بگويم.»  فتح الباري 158/6.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2748
دیروز : 5831
بازدید کل: 8836062

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010