Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «من نظر إلى محاسن امرأةٍ اَجنبية عن شهوة صب في عينيه الافك يوم القيامة».
« کسی که به زیبایی و الطاف زن بیگانه به نظر شهوت بنگرد در روز قیامت در چشمان او سرب گداخته ریخته می‌شود»(تکملۀ فتح القدیر، 8/ 97).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > وفات ابوبکر صدیق و چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروق

شماره مقاله : 2692              تعداد مشاهده : 322             تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389

وفات ابوبکر صدیق و چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروق

چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروق رضی الله عنه   :
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در ماه جمادی الآخر سال سیزدهم هجری به شدت مریض شد.[1] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  که مرگش را نزدیک می‌دانست، به مردمی که پیرامونش جمع شده بودند، فرمود: «شما، حال بیمار مرا می‌بینید و گمان خودم، این است که در اثر این بیماری خواهم مرد و خدای متعال، (با مرگ من) شما را از بیعت و پیمانی که با من بسته‌اید، بیرون خواهد آورد و کارتان را به شما باز خواهد گرداند. پس هر که را می‌خواهید، امیر خود قرار دهید و اگر این کار را در زندگانیم انجام دهید، بهتر است تا پس از من، با هم اختلاف پیدا نکنید.»[2] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای تعیین خلیفه‌ی پس از خود، اقدامات زیر را انجام داد:
1ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با بزرگان مهاجرین و انصار، درباره‌ی جانشین پس از خود مشورت و رایزنی کرد. هر یک از صحابه خودش را از پذیرش مسؤولیت خلافت، دور می‌گرفت و یکی از برادران مسلمانش را که شایسته‌ی این منصب می‌دانست، برای عهده‌دار شدن خلافت، پیشنهاد می‌کرد. نظرات صحابه به قدری گسترده و پراکنده بود که به این نتیجه رسیدند که انتخاب جانشین ابوبکر رضی الله عنه  را به خود ایشان واگذار کنند. بنابراین به نزد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رفتند و گفتند: «ما، به این نتیجه رسیدیم که هر کس را که شما پیشنهاد کنید، همان شخص خلیفه باشد.» ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «پس به من مهلت بدهید تا جوانب کار را بررسی کنم و نظری بدهم که به رضای خدا و مصلحت دین و بندگان خدا باشد.»
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه  را احضار کرد و به او فرمود: «نظرت را درباره‌ی عمر بن خطاب رضی الله عنه  به من بگو.» عبدالرحمن رضی الله عنه  گفت: «از من، چیزی می‌پرسی که خودت از آن آگاه‌تری.» ابوبکر فرمود: «باشد؛ نظرت را بگو.» عبدالرحمن رضی الله عنه  فرمود: «به خدا سوگند که عمر، بیش از تصور شما آدم خوبی است.» ابوبکر رضی الله عنه  عثمان بن عفان رضی الله عنه  را نیز به حضور خواست و به او فرمود: «مرا از ویژگی‌های عمر بن خطاب باخبر کن.» عثمان رضی الله عنه  فرمود: «تو، از ما نسبت به ویژگی‌های عمر، آگاه‌تری.» ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «با این حال باز هم نظرت را درباره‌ی عمر بگو.» عثمان رضی الله عنه  فرمود: «خدا می‌داند که به گمان من، باطن عمر از ظاهرش خیلی بهتر است و کسی چون او، درمیان ما نیست.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «خداوند، تو را مورد رحمت خود قرار دهد؛ به خدا سوگند که اگر عمر خلافت را نپذیرد، دست از تو برنخواهم داشت.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  اسید بن حضیر رضی الله عنه  را نیز به حضور خواست و نظرش را درباره‌ی عمر رضی الله عنه  پرسید. اسید رضی الله عنه  فرمود: «خداوند، عمر را پس از تو، بهترین قرار داده؛ او، به رضای خدا خشنود می‌شود و آن‌چه، مایه‌ی ناخرسندی و خشم خدا است، او را به خشم می‌آورد. باطنش، از ظاهرش بهتر است و کسی به قوت او نیست که کار خلافت را عهده‌دار شود.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با سعید بن زید رضی الله عنه  و برخی دیگر از بزرگان مهاجرین و انصار نیز مشورت کرد که همه‌ی آن‌ها غیر از طلحه رضی الله عنه ، نظر یک‌سانی درباره‌ی عمر رضی الله عنه  داشتند. طلحه رضی الله عنه  از این می‌ترسید که شدت و سرسختی عمر فاروق رضی الله عنه ، مشکل‌ساز شود. وی به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «تو که عمر را این چنین شدید و سخت‌گیر می‌بینی و می خواهی او را جانشین خود کنی، در پاسخ این کارت به خدا چه خواهی گفت؟» ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: « مرا بنشانید» و چون او را نشاندند، به طلحه رضی الله عنه  چنین فرمود: «ایا مرا از خدا می‌ترسانی؟ ناکام باد آن‌ کس که در اداره‌ی امورتان، ظلم و ستم کند. در پاسخ خدا خواهم گفت: خدایا! من، بهترین بنده‌ات را خلیفه ساختم.»[3] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در پاسخ کسی که عمر رضی الله عنه  را در کمال خوبی، خشن معرفی کرد، فرمود: «دلیلش، این است که او (عمر) مرا بسیار ملایم می‌بیند و چون عهده‌دار کار خلافت شود، بسیاری از سخت‌گیری‌هایش را ترک می‌کند.»[4]
2ـ ابوبکر رضی الله عنه  پس از رایزنی با صحابه در مورد جانشینی عمر رضی الله عنه ، حکمی در این‌باره نوشت تا در مدینه و درمیان سپاهیان اسلام خوانده شود. متن حکم، به شرح زیر بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
این، حکم ابوبکر صدیق  رضی الله عنه  در واپسین لحظات زندگانیش و در زمانی است که در حال ترک دنیا و رفتن به آخرت می‌باشد؛ شرایطی که کافر، مسلمان می‌شود و دروغ‌گو، رو به صداقت و راستی می‌نهد. من، عمر را جانشین پس از خود بر شما ساختم؛ پس از او حرف‌شنوی و اطاعت کنید. من، در جهت رضای خدا و رسولش و در راه منافع دین، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌ و قصدی جز خیر و نیکی برای شما نداشته‌ام. بنابراین با شناختی که من، از عمر دارم، گمان من، این است که عمر، عدل و داد پیشه سازد و اگر غیر از این کند، هر کسی پیامد کارش را می‌بیند. من، خواهان خیر و نیکی بودم و از غیب خبر ندارم.{ وَسَیعْلَم الَّذِینَ ظَلَموا ای منْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ (٢٢٧)}[5] (شعراء:227) یعنی: «و کسانی که ستم‌ می‌کنند، خواهند دانست که بازگشتشان، به کجا است و چگونه سرنوشتی دارند؟»
آخرین نظر و راهنمایی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این بود که عمر رضی الله عنه  عهده‌دار امور خلافت شود. چراکه دنیا، به مسلمانان رو نهاده بود و ابوبکر می‌دانست که اگر مردم، به دنیا دل ببندند، غرق خواسته‌ها و مظاهر فریبنده‌ی دنیا می‌شوند و بدین‌سان دنیا، بر آنان چیره گشته و آن‌ها را اسیر خود می‌کند. چراکه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرموده‌اند: (فواللّه لا الفقرَ أخشی علیکم و لکن أخشی علیکم أن تبسط علیکم الدنیا کما بُسِطت علی من کان قبلکم فتنافسوها کما تنافسوها و تهلککم کما أهلکتهم) یعنی: «به خدا که من، بر شما از فقر و تنگ‌دستی بیمناک نیستم؛ بلکه از این می‌ترسم که دنیا، همان‌طور که بر پیشینیان شما گشوده شد، بر شما نیز گشوده گردد و همانند آنان، در دنیاطلبی زیاده‌روی کنید و بدین ترتیب دنیا، آن‌گونه که پیشینیان شما را نابود کرد، شما را نیز به هلاکت و نابودی بیفکند.»[6]
ابوبکر رضی الله عنه  با درک آگاهانه‌ی این مسأله، کسی را عهده‌دار امور مردم کرد که مانند دارویی مفید، این مرض را درمان کند و به‌سان کوهی استوار در برابر دنیاطلبی بایستد تا پیامدهای شوم دنیاطلبی، از مردم دور شود. عمر رضی الله عنه  شخصیتی بود که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌اش فرموده‌اند: (…والّذی نفسی بیدِه ما لقیک الشیطانُ سالکا فجًّا قط إلاّ سلک فجًّا غیر فجِّک) یعنی: «…قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، شیطان، تو را (ای عمر) در حال گذر از راهی نمی‌بیند مگر آن‌که راهی غیر از راه تو را در پیش می‌گیرد.»[7] به خاطر همین پختگی عمر فاروق رضی الله عنه  بود که با شهادتش، خلأ بزرگی در امت ایجاد شد و حوادث ناگوار و فتنه‌های زیادی شکل گرفت. این، از فراست و خبرگی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بود که شخصیتی چون عمر فاروق رضی الله عنه  را جانشین خود و عهده‌دار اداره‌ی امور مسلمانان کرد. عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: سه نفر از همه زیرک‌تر و هشیارتر بوده‌اند:
1ـ دختر شعیب که به پدرش گفت: «این شخص (موسی) را استخدام کن که بهترین شخصی را که باید به‌کار بگیری، شخصی است که نیرومند و درست‌کار باشد.»
2ـ کسی که یوسف را در مصر خریداری کرد و به همسرش گفت: «او را گرامی بدار که شاید برای ما مفید باشد یا حتی او را به فرزندی بگیریم.»
3ـ ابوبکر رضی الله عنه  که عمر رضی الله عنه  را جانشین خود کرد.[8]
عمر فاروق رضی الله عنه  مانع بزرگی میان امواج فتنه‌ها و امت اسلامی بود.[9]
3ـ عمر فاروق رضی الله عنه  به حضور ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رفت و چون ابوبکر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه  را از این قصد باخبر کرد که می‌خواهد او را به عنوان جانشین پس از خود معرفی کند، عمر رضی الله عنه  نپذیرفت. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  او را با شمشیر تهدید کرد و عمر رضی الله عنه  که راهی جز پذیرش مسؤولیت خلافت نمی‌دید، ناگزیر پذیرفت.[10]
4ـ ابوبکر رضی الله عنه  برای آن‌که هیچ‌گونه ابهامی در مورد جانشینی عمر رضی الله عنه  باقی نماند، شخصاً به مردم فرمود: «ایا به این شخص که خلیفه‌ی شما کردم، راضی هستید؟ به خدا سوگند که من، در این مورد بسیار اندیشیدم و هیچ یک از نزدیکان و خویشان خود را خلیفه نکردم و عمر بن خطاب رضی الله عنه  را خلیفه‌ی شما نمودم؛ پس از او اطاعت کنید و سخنش را گوش دهید.» مردم گفتند: شنیدیم و اطاعت می‌کنیم.[11]
5 ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با خدایش راز و نیاز کرد و اذعان کرد که: «خدایا! من، عمر را بدون دستور پیامبرت خلیفه کردم و جز خیر و صلاح مردم را نمی‌خواستم. من، از این ترسیدم که آنان دچار فتنه شوند؛ به همین خاطر بهترینشان را به عنوان کاردارشان معرفی نمودم؛ او بیش از همه مشتاق آن چیزی است که مایه‌ی رشد و تعالی مردم است و اینک به خواست تو چنین حالی دارم که گویا خواهم مرد؛ پس کسی را به جای من بر بندگانت بگمار (که نیک و شایسته باشد.)»[12]
6 ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  که به قصد جلوگیری از بروز فتنه و پیامدهای منفی آن، خواهان خلیفه شدن عمر فاروق رضی الله عنه  بود، به عثمان بن عفان رضی الله عنه  دستور داد که حکم خلافت عمر رضی الله عنه  را برای مردم بخواند و برای عمر رضی الله عنه  بیعت بگیرد. عثمان رضی الله عنه  همین کار را کرد و خطاب به مردم فرمود: «ایا با کسی که در این حکم، مشخص شده، بیعت می‌کنید؟» مردم گفتند: بله. و بدین ترتیب همه، خلافت عمر رضی الله عنه  را پذیرفتند و به آن راضی شدند.[13]
7ـ پس از ابلاغ حکم خلافت عمر رضی الله عنه  و قرائت آن درمیان مردم، پیش از وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، با عمر رضی الله عنه  بیعت شد و بی‌آن‌که بیعت دیگری صورت بگیرد، عمر رضی الله عنه  بلافاصله پس از وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  زمام امور خلافت را به‌دست گرفت.[14] بازنگاهی در چگونگی به خلافت رسیدن عمر فاروق رضی الله عنه  نشان می‌دهد که عمر رضی الله عنه  به اتفاق خبرگان و صاحب‌نظران به خلافت رسیده است؛ چراکه خبرگان و بزرگان صحابه، مسأله‌ی انتخاب خلیفه را به شخص ابوبکر صدیق رضی الله عنه  واگذار کردند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز پس از مشورت و رایزنی با مسلمانان، عمر رضی الله عنه  را به عنوان جانشین خود معرفی کرد که این امر، مورد پذیرش عموم مسلمانان قرار گرفت. به هر حال خبرگان و صاحب‌نظران هر جامعه‌ای، نمایندگان مردم به شمار می‌روند و بدین ترتیب انتخاب عمر رضی الله عنه  به عنوان خلیفه بر اساس صحیح‌ترین شیوه‌های انتخاباتی و مشورتی، انجام شده است.[15] هرچند که کارهای انجام شده در انتخاب عمر رضی الله عنه  به عنوان خلیفه، با اقداماتی که در به خلافت رسیدن ابوبکر صدیق رضی الله عنه  صورت گرفت، متفاوت می‌باشد، اما قدم‌هایی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای انتخاب و معرفی جانشین خود برداشت، در هیچ حالی از دایره‌ی شورا و مشورت بیرون نیست.[16] عمر فاروق رضی الله عنه  بر اساس مشورت و اتفاق نظر مسلمانان به خلافت رسید و تاریخ، هیچ‌گونه اختلافی گزارش نداده که در مورد به خلافت رسیدن عمر رضی الله عنه  به وجود آمده و یا کسی در دوران خلافت عمر رضی الله عنه  مدعی منصب خلافت شده باشد. بلکه همگان درباره‌ی خلافت عمر رضی الله عنه  به اتفاق نظر رسیده و در زمان خلافتش نیز از او به‌طور کامل حرف‌شنوی داشته‌اند.[17]
8 ـ وصیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عمر فاروق رضی الله عنه :
ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه  را احضار کرد تا به او اهمیت کاری را که عهده‌دار شده، یادآوری کند و هرگونه مسؤولیتی را از گردنش بردارد تا در حالی به سفر آخرت برود که تمام تلاشش را در انجام مسؤولیتش انجام داده و هیچ‌گونه کوتاهی و قصوری نکرده باشد.[18] در وصیت ابوبکر رضی الله عنه  به عمر رضی الله عنه  آمده است: «ای عمر! تقوای الهی پیشه کن و بدان که برای خداوند در شب، حقوقی است که اگر روز انجام شود، پذیرفته نمی‌گردد و در روز نیز کارهایی است که اگر شب انجام شود، خداوند متعال، آن را نمی‌پذیرد. او، عمل مستحب را تا آن‌گاه که به فرایض و واجبات رسیدگی نشود، قبول نمی‌کند. سنجه و ترازوی اعمال در روز قیامت ، به پیروی حق بستگی دارد و ترازوی کسانی که در دنیا از حق پیروی می‌کنند، سنگین می‌باشد و سزاوار است که ترازویی که فردای قیامت در آن، حق سنجیده می‌شود، سنگین باشد. ترازوی کسانی که در دنیا از باطل پیروی کرده‌اند، بسیار سبک می‌باشد و باید ترازویی که فردای قیامت در آن، باطل، نهاده و سنجیده می‌شود، سبک باشد. خدای متعال، یادی از بهشتیان به میان آورده که در ازای بهترین اعمالشان، به آنان پاداش می‌دهد و از بدترین کرده‌هایشان درگذر می‌فرماید. پس هرگاه که این‌ها را به یاد آوردی، بگو: من، از این می‌ترسم که مبادا در زمره‌ی این افراد نباشم. خدای متعال جهنمی‌ها را یاد کرده که نتیجه‌ی بدترین اعمالشان را می‌چشند. هرگاه این‌ها را به یاد آوردی، بگو: من، امیدوارم که از جمله‌ی این افراد نباشم؛ چراکه هر بنده‌ای باید هم از خدا بترسد و هم به رحمتش امیدوار باشد؛ بی‌خودی و بدون عمل به این دل نبندد که خدا نجاتش می‌دهد و در عین حال از رحمت خداوند، ناامید نیز نباشد. بنابراین اگر به وصیتم عمل کنی، مرگِ نخواستنی که راه فراری از آن نداری و از آن بدت می‌اید، برایت دوست‌داشتنی می‌شود.»[19]
 
رحلت ابوبکر صدیق رضی الله عنه
عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها می‌گوید: «ابوبکر رضی الله عنه  در یک روزِ سرد، آب‌تنی کرد و پس از آن پانزده روز تب نمود و بیمار شد و چون نمی‌توانست به مسجد برود، عمر رضی الله عنه  را امام کرده بود. مردم برای عیادت ابوبکر رضی الله عنه  می‌آمدند و عثمان رضی الله عنه  بیش از همه در دوره‌ی بیماری ابوبکر رضی الله عنه  به دیدنش می‌آمد.»[20] هنگامی که بیماری ابوبکر رضی الله عنه  شدید شد، به او گفتند: ایا برایت طبیب بیاوریم؟ ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «مرا دیده و گفته است که من، هر کارى که بخواهم انجام می دهم.»[21] عایشه رضی الله عنها می‌گوید: ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «نگاه کنید و ببینید که از زمانی که به خلافت رسیده‌ام، چه‌قدر در مال و دارایی من ، افزوده شده و آن را به جانشین من بازپس دهید.» بررسی کردیم و دیدیم که یک غلام سودانی که پرستار بچه‌هایش بوده و یک شتر که در آبیاری باغش از آن استفاده می‌کرده، در این مدت به داراییش افزوده شده است. آن‌ها را پیش عمر رضی الله عنه  فرستادیم. عمر رضی الله عنه  آن‌ها را در حساب بیت‌المال منظور کرد و در حال گریه فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند؛ او، کسانی را که پس از او عهده‌دار امور باشند، به زحمت انداخت.»[22]
عایشه رضی الله عنها می‌فرماید: در بیماری وفات ابوبکر رضی الله عنه  بر بالینش حاضر شده و چون دیدم که او، محتضر است و نفس، در سینه دارد، این بیت را خواندم:
لعمرک ما یغنی الثراء عن الفتی
إذا حشرجت یوماً و ضاق بها الصدر
یعنی: «قسم می‌خورم که چون جان جوان‌مرد، به گلویش رسد و سینه‌اش، تنگ شود، مال و ثروت هیچ سودی ندارد.»
عایشه رضی الله عنها می‌افزاید: ابوبکر رضی الله عنه  طوری به من نگریست که گویا خشمگین است و سپس فرمود: «ای مادر مؤمنان! این طور نیست؛ بلکه فرموده‌ی خداوند، حق و راست‌تر است که:{ وَجَاءَتْ سَکرَةُ الْموْتِ بِالْحَقِّ ذَلِک ما کنْتَ منْه تَحِیدُ (١٩)}  (ق:19)
یعنی: «سکرات و سختی‌های موت (سرانجام فرا می‌رسد و) حقیقت را به همراه می‌‌آورد (و صحنه‌های سخت آخرت را کم و بیش به شما نشان می‌دهد و) این، همان چیزی است که از آن می‌گریختی.»
ابوبکر رضی الله عنه  سپس فرمود: «من، هیچ یک از افراد خانواده‌ام را به اندازه‌ی تو دوست ندارم و قبلاًَ فلان نخلستان را به تو بخشیده‌ام؛ اما اینک درباره‌ی این باغ در اندیشه‌ام و می‌خواهم آن را هم جزو میراث، منظور کنی.» عایشه رضی الله عنها گفت: باشد و سپس باغ اهدایی پدرش را در مال میراث قرار داد. ابوبکر رضی الله عنه  علاوه بر این فرمود: «من، از زمانی که عهده‌دار امور مسلمانان شده‌ام، هیچ درهم و دیناری از ایشان نخورده‌ام؛ بلکه از باقی‌مانده‌ی خوراک ایشان می‌خوردم و خشن‌ترین لباس را می‌پوشیدم. از اموال عمومی، چیزی جز این غلام حبشی[23]، این شتر و این قطیفه، پیش من نیست. این‌ها را پس از وفاتم، به عمر تحویل بده.» عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها پس از وفات ابوبکر رضی الله عنه ، غلام، شتر و قطیفه را پیش عمر رضی الله عنه  فرستاد و چون قاصد عایشه، آن‌ها را به عمر رضی الله عنه  تحویل داد، عمر فاروق رضی الله عنه  به‌شدت گریست و سه بار فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند؛ او، جانشینان خود را به زحمت انداخت.»[24] در روایتی آمده است: ابوبکر رضی الله عنه  در بیماری وفاتش فرمود: «من، از بیت‌المال شش‌هزار درهم برای خود (به عنوان حقوقی که برایم تعیین شده بود،) هزینه کرده‌ام و باغی در فلان‌جا دارم.»[25] پس از وفات ابوبکر رضی الله عنه  این ماجرا را برای عمر رضی الله عنه  بازگو کردند. عمر فرمود: «خدا، ابوبکر را رحمت کند. او، دوست داشت که پس از خود، برای هیچ کس جای قیل و قالی به‌جا نگذارد.»[26]
آری! از آن‌چه گذشت، میزان توجه و پرهیختگی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نسبت به بیت‌المال و اموال عمومی، نمایان می‌شود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با آن‌که برای رسیدگی به امور مسلمانان ناگزیر شد دست از کار و تجارتش بدارد، باز هم به تأمین هزینه‌های ضروریش از بیت‌المال در حد رفع گرسنگی و پوشش ساده‌ای که بدنش را بپوشاند، بسنده کرد و در عین حال چنان خدماتی به مسلمانان ارائه داد که هیچ خزانه‌ای، قادر به انجام و به عبارتی پرداخت هزینه‌های چنان خدماتی نیست. ابوبکر رضی الله عنه  به هنگام وفاتش که مقدار اندکی از اموال عمومی را در اختیار داشت، دستور داد آن را به‌طور کامل به خزانه‌ی مسلمانان مسترد کنند تا سبک‌بار و آسوده‌خاطر به دیدار خدایش برود و تنها تقوای الهی و ایمانی کامل،توشه‌ی سفرش باشد. قطعاً این عملکرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، آموزه‌ای برای خردمندان است.[27] این‌که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در ازای میزان برداشتش از بیت‌المال، زمین شخصی خود را به حساب اموال عمومی منظور کرد، نشانه‌ی زهد و تقواپیشگی وی می‌باشد که می‌خواست بدور از دنیاطلبی و هر منفعت گیتیانه و تنها به رضای خدای متعال، به امور مسلمانان رسیدگی کند.
بیماری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مدت پانزده روز طول کشید تا این‌که روز دوشنبه 22 جمادی الثانی سپری شد و شب سه‌شنبه فرا رسید. ابوبکر رضی الله عنه  از عایشه رضی الله عنها پرسید: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در چه روزی وفات کردند؟» عایشه رضی الله عنها پاسخ داد: «روز دوشنبه.» ابوبکر رضی الله عنه ، ابراز امیدواری کرد که همان شب به دیدار حق برود و سپس پرسید: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را در چه کفن کردید؟» عایشه فرمود: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را در سه پارچه‌ی سفید که بافت سحول یمن بود، کفن کردند و پیراهن و عمامه‌ای در آن نبود.» ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «این جامه‌ام را ببین؛ آن را شسته و دو پارچه‌ی دیگر به آن اضافه کن.» به ابوبکر رضی الله عنه  گفتند: «اینک خدای متعال، فراخی نعمت داده است. شما را در پارچه‌ای نو کفن می‌کنیم.» ابوبکر رضی الله عنه  در پاسخ این پیشنهاد فرمود: «شخص زنده برای نگهداری از خود، به لباس نو و جدید ، نیازمندتر است؛ چراکه مرده، چرکین شده و می‌پوسد و (نیازی به لباس نو ندارد.)»[28] ابوبکر رضی الله عنه  وصیت کرد که همسرش اسماء بنت عمیس[29] او را غسل دهد و در کنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  او را دفن کنند. آخرین سخن ابوبکر رضی الله عنه  این بود: «خدایا! مرا مسلمان بمیران و به نیکوکاران ملحق فرما.»[30]
مدینه که از وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  یکه خورده بود، از زمان وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  چنان غم و اندوهی به خود ندیده و آکنده از غم و اندوه شده بود. علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  در حالی که گریه می‌کرد و کلمه‌ی استرجاع  { إِنَّا لِلّه وَإِنَّا إِلَیه رَاجِعونَ } بر زبانش بود، به خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  رفت و فرمود: «ای ابوبکر! خدا تو را بیامرزد. تو، رفیق و مونس رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بودی؛ تو، دل‌آرام و مورد اعتماد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بودی و آن حضرت صلی الله علیه و سلم  رازش را با تو درمیان می‌گذاشت و از تو نظر می‌خواست؛ تو، خالصانه‌تر و پیش از همه مسلمان شدی و ایمان و یقینت، از همه محکم‌تر بود. بیش از همه خداترس و دین‌دار بودی؛تو، بیش‌تر و بهتر از همه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را همراهی کردی و به خاطر اسلام، سختی‌های زیادی کشیدی. مناقب و فضایل تو، از همه بیش‌تر است و جایگاهت، رفیع و والاتر از همگان؛ راه و روش تو، از راه‌ها و شیوه‌های دیگر مسلمانان، همانندی و شباهت بیش‌تری به رهنمودهای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دارد و منزلت و مقامت در پیش رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از همه فراتر بود. خدای متعال، به تو پاداش نیکی از طرف رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و اسلام، عنایت کند؛ چراکه تو، در زمانی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را تصدیق کردی که مردم، تکذیبش کردند و برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم  به منزله‌ی گوش و دیده بودی.[31] الله جل جلاله  تو را در قرآن، صدیق و راست‌گو نامید و فرمود: { وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِه أُولَئِک هم الْمتَّقُونَ (٣٣)}[32] تو، در آن زمان که مردم، بخل ورزیدند، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را با اموالت یاری رساندی و بدان‌گاه که مردم از یاری او خودداری کرده و نشستند، تو به همراه آن حضرت صلی الله علیه و سلم  در برابر سختی‌ها ایستادی و در شرایط سخت، به بهترین شکل، او را همراهی نمودی. تو، در سفر هجرت با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  همراه شدی و آن‌گاه که در غار بودید، سکینه و آرامش نازل شد. تو، جانشین خوبی برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در دفاع از دین و رسیدگی به امور امت بودی و هنگام ارتداد و از دین برگشتن مردم، به بهترین شکل، خلافت کردی و طوری امور را سر و سامان دادی که خلیفه و جانشین هیچ پیامبری، چنان عملکردی نداشته است. زمانی که صحابه رضی الله عنه  سستی کردند، تو بپا خاستی و به‌هنگام سستی و ضعفشان، قوی و قدرتمند ظاهر شدی و راه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را محکم و استوار پیمودی. تو، همان‌گونه که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌ات فرموده‌اند، از لحاظ جسمی نحیف و لاغر بودی و در امر دین، قوی و استوار؛ تو در نگاه خود کوچک بودی و فروتنی می‌ورزیدی؛ اما نزد خدا و در چشم مردم، بزرگ و قابل احترام بودی. نه تو از کسی عیب‌جویی می‌کردی و نه در تو، برای دیگران جای طعن و عیب‌جویی بود. هیچ مخلوقی، نزد تو خوار و زبون نبود. انسان ضعیف و حق‌باخته را گرامی می‌داشتی و حقش را ستانده، به او بازپس می‌دادی. هر دور و نزدیکی در چشم تو یک‌سان بود. کسی به تو نزدیک‌تر بود که بیش از دیگران فرمان‌بردارتر و متقی‌تر بود. حال و وضع تو، حقیقت، صداقت و مهرورزی بود. گفتارت، آکنده از دانش و دوراندیشی و کردارت، مملو از صبر، استواری و نظم بود. اندیشه‌‌ی استوار و آگاهی داشتی. دین و ایمان، به وسیله‌ی تو قوت و نیرو یافت و بدین ترتیب دین خدا، نمایان شد و پیروز گشت. به خدا سوگند که تو، از همگان پیشی گرفتی و (آن‌چنان کارنامه‌ی درخشانی از خود باقی گذاشتی که) جانشینان پس از خود را در زحمت و مشقت انداختی و به خیر و نیکی آشکاری، دست یافتی. همه، از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. به قضای الهی راضی هستیم و کارمان را به او واگذار می‌کنیم. به‌خدا سوگند که مسلمانان، پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  کسی چون تو را نمی‌یابند که تو، مایه‌ی عزت دین بودی و برای اسلام، حکم سنگر و پناهگاه را داشتی. اینک که خدای متعال، تو را به پیامبرش ملحق کرده، از او می‌خواهیم که ما را از خیر و نیکی‌هایت محروم نکند و ما را پس از تو، از ضلالت و گمراهی مصون بدارد.»
مردم ساکت بودند و به سخنان علی مرتضی رضی الله عنه  گوش می‌دادند تا این‌که سخنانش تمام شد و صدای گریه برخاست و به علی رضی الله عنه  گفتند: «راست گفتی.»[33]
در روایتی آمده است: پس از آن‌که ابوبکر رضی الله عنه  را کفن کردند، علی رضی الله عنه  کنار جنازه‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رفت و فرمود: «کسی، نزد من دوست‌داشتنی‌تر از ابوبکر که اینک در کفن پیچیده شده، نبود؛ هیچ کس، نمی‌توانست همانند ابوبکر، درباره‌ی خدا، از قرآن سخنرانی کند.»[34]
در این مورد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  همانند رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در سن 63 سالگی وفات نمود، اتفاق نظر وجود دارد. همسرش اسماء بنت عمیس رضی الله عنها بنا بر وصیت خود ابوبکر صدیق رضی الله عنه  ایشان را غسل داد.[35] ابوبکر در کنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  طوری دفن شد که سرش برابر شانه‌ی آن حضرت صلی الله علیه و سلم  قرار گرفت.[36] عمر بن خطاب رضی الله عنه  نماز جنازه‌اش را امامت داد و عثمان، طلحه و عبدالرحمن پسر ابوبکر به همراه عمر رضی الله عنه  برای خاک‌سپاری ابوبکر رضی الله عنه  وارد قبر شدند و لحد (شکاف کنار قبر) ابوبکر رضی الله عنه  متصل به قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  قرار گرفت.[37]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از جهاد بزرگ و فراوانی که در راه خدا کرد و دین اسلام را گسترش داد، از دنیا رحلت کرد. بدون تردید تمدن بشری، مدیون این برزگ‌مرد تاریخ است که پرچم‌دار دعوت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از وفات ایشان شد و درخت دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  را در برابر آفات، مصون داشت و تخم عدالت و آزادی را در زمین کاشت و با خون شهیدان والامقام، آبیاری نمود و بدین ترتیب درخت دعوت، به بار نشست و جامعه‌ی بشری، به علم و دانش و فرهنگ بی‌نظیری دست یافت تا تمدن و آرمان‌خواهی جنس بشر همواره مدیون ابوبکر صدیق رضی الله عنه  باشد که با صبر و شکیبایی و جهاد شکوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پایدار و ماندگار نگه داشت و این ایین راستین را با جنبش فتح‌گرایانه‌اش، طوری به دیگر ملت‌ها رسانید که تاریخ، همانندش را سراغ ندارد.


[1] البداية و النهاية (7/18)؛ تاريخ طبري (4/238)
[2] التاريخ الاسلامي (9/258)
[3] الكامل ابن‌اثير (2/79)؛ التاريخ الاسلامي (الخلفاء الراشدون)، محمود شاكر، ص101
[4] الكامل (2/79)؛ نويري در نهاية الأرب، گفته‌ي ابوبكر را بيش از اين آورده كه: «… عمر، در پاره‌اي از موارد كه از كسي خشمگين مي‌شدم، مرا به ملايمت و گذشت فرا مي‌خواند و برخي اوقات كه مرا مي‌ديد، بيش از حد نرمي و ملايمت مي‌كنم، مرا به شدت و سخت‌گيري وادار مي‌كرد.»(مترجم)
[5] تاريخ الاسلام از ذهبي – عهد الخلفاء – ص116،117
[6] بخاري، كتاب الجزية و الموادعة، شماره‌ي3158
[7] بخاري، كتاب فضائل اصحاب النبي، شماره‌ي3683؛ شايد منظور از اين فرموده‌ي رسول‌خدا اين باشد كه شيطان، همواره از فريب عمر ناتوان است و راهي كه عمر برود، شيطان به آن راه ندارد و از اين‌رو كار عمر، پيوسته درست مي‌باشد. والله اعلم.(مترجم)
[8] مجمع الزوائد (10/268)؛ هيثمي گفته است: طبراني، اين روايت را به دو سند، نقل كرده كه مردان يكي از اين دو سند، صحيح هستند. حاكم نيز ضمن نقل اين روايت (3/90)، صحيحش دانسته و ذهبي نيز با او موافقت نموده است.
[9] ابوبكر رجل الدولة، ص100
[10] مآثر الاناقة (1/49)
[11] تاريخ طبري (4/248)
[12] طبقات ابن‌سعد (3/199)؛ تاريخ المدينة از ابن‌ابي‌شبة (2/665-669)
[13] طبقات ابن‌سعد (3/200)
[14] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 273
[15] ابوبكر الصديق، نوشته‌ي علي طنطاوي، ص237
[16] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشده، ص273
[17] النظرية الساسية الاسلاميه، ضياء الريس، ص181
[18] درايسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص272
[19] صفة الصفوة (1/264،265)
[20] اصحاب الرسول، نوشته‌ي محمود مصري (1/104)
[21] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص33
[22] صفة الصفوة (1/265)
[23] در روايت نخست، آمده بود كه غلامي سوداني، جزو مانده‌هاي مالي ابوبكر صديق، بوده و در اين روايت، به غلامي حبشي اشاره شده است. ميان اين دو روايت، هيچ تعارضي وجود ندارد. در متن روايت نخست، به غلامي از منطقه‌ي (نوبه) اشاره شده كه اينك در كشور سودان واقع شده و از اين جهت در ترجمه، غلامي سوداني نوشته شد. منطقه و رشته‌كوه نوبه، در آن زمان جزو قلمرو حبشه بوده است و به همين خاطر نيز در روايت بعدي، به حبشي بودن غلام ابوبكر اشاره شده است.(مترجم)
[24] طبقات ابن‌سعد (3/146)
[25] نويري در نهاية الارب، اين روايت را به شكل كامل‌تري روايت كرده كه از اين قرار است: «اموالي را كه پيش من است، به بيت‌المال بازگردانيد و فلان باغم را در اموال عمومي به حساب آوريد تا به عوض استفاده‌اي كه از بيت‌المال كرده‌ام، از مسلمانان باشد.»(مترجم)
[26] المنتظم از ابن‌جوزي (4/127)؛ اصحاب الرسول (1/105)
[27] اشهر مشاهير الاسلام (1/94)
[28] التاريخ الاسلامي، نوشته‌ي محمو شاكر، الخلفاء الراشدون، ص104
[29] در نهاية الارب آمده است كه ابوبكر وصيت كرد هسمرش اسماء و پسرش عبدالرحمن، او را غسل دهند.(مترجم)
[30] الشيخان ابوبكر الصديق و عمر بن الخطاب برواية البلاذري في انساب الاشراف، به تحقيق احسان صدقي العمد، ص69
[31] نويري در نهاية الارب حديثي از عمرو بن عاص در فضيلت ابوبكر صديق آورده كه به همين گفتار علي مرتضي شباهت دارد كه ابوبكر براي رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به منزله‌ي چشم و گوش بوده است. عمرو بن عاص مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «مي‌خواهم چند نفر از يارانم را نزد پادشاهان بفرستم تا همانند حواريون عيسي، آنان را به اسلام دعوت دهند.» صحابه عرض كردند: «آيا ابوبكر و عمر را هم با ما مي‌فرستيد كه آن‌ها بليغ‌تر و آگاه‌ترند؟» رسول‌خدا فرمودند: «به آن‌ها نياز دارم كه همين‌جا باشند؛ آنان، به منزله‌ي چشم و گوش دين هستند.»(مترجم)
[32] سوره‌ي زمر، آيه‌ي33: «كساني كه حقيقت و صداقت را (از سوي خدا با خود) آورده و كساني كه حقيقت و صداقت (تبليغ شده از سوي پيامبران را) تصديق كرده‌اند، پرهيزكاران واقعي هستند.»
[33] التبصرة از ابن‌جوزي (1/477-479)؛ نگاه كنيد به: اصحاب الرسول  صلی الله علیه و آله و سلم  (1/108)
[34] تاريخ الاسلام ذهبي، عهد الخلفاء الراشدين، ص120
[35] طبقات ابن‌سعد (3/203)
[36] تاريخ الاسلام ذهبي، عهد الخلفاء الراشدين، ص120
[37] اصحاب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم  (1/106)




به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام مالک نیز از موسیقی و از گوش دادن به آن نهی نموده است. وی در پاسخ به سوالی درباره غنا و نواختن آلات موسیقی گفت: "آیا عاقلی هم وجود دارد که غنا و موسیقی را حق بداند؟ این کارها را نزد ما فاسقان انجام می دهند" [تفسیر قرطبی]

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12527
دیروز : 5614
بازدید کل: 8802686

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010