Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 امام أحمد از حديث ابو هريره رضي الله عنه روايت ميكند كه رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمودند: ((من لم يدع الله عز وجل يغضب عليه)).
كسيكه خدا را نخواند، خدا بر او خشم و غضب ميگيرد.

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > فتوحات ابوبکر صدیق رضی الله عنه در شام

شماره مقاله : 2687              تعداد مشاهده : 325             تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389

فتوحات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در شام


توجه مسلمانان، از آن زمان به شام معطوف شد که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نامه‌ای به هرقل نوشتند و او را به اسلام فراخواندند. آن حضرت صلی الله علیه و سلم  نامه‌ای به حارث بن ابی‌شمر غسانی ـ بزرگ غسان در بلقاء و کارگزار رومی‌ها بر عرب‌ها ـ نیز نوشتند و او را به اسلام دعوت دادند. حارث، آهنگ جنگ با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را نمودکه حکومت روم، او را از این کار بازداشت. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  لشکری به فرماندهی زید بن حارثه رضی الله عنه  گسیل کردند و جنگ مؤته، رخ داد و زید و سایر فرماندهان لشکر اسلام یعنی جعفر بن ابی‌طالب و عبدالله بن رواحه رضی الله عنهما به شهادت رسیدند و خالد بن ولید رضی الله عنه  پس از شهادت این بزرگوران، فرماندهی لشکر اسلام را به‌دست گرفت و به‌گونه‌ای با دشمن جنگید که تأثیر درازمدتی بر مردم آن منطقه گذاشت. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  با گسیل آن لشکر، برنامه‌ی روشنی فراروی مسلمانان برای جنگ با دولت روم گذاشتند.دولت روم در آن زمان سرزمین شام را به زور زیر سیطره گرفته و عرب‌ها را طوری به هراس انداخته بود که در برابر حکومت ستم‌گرانه‌اش سر تسلیم فرود آورده و دم نمی‌زدند. سریه‌ی مؤته وغزوه‌ی تبوک، زمینه‌ی اقدامات بعدی مسلمانان برای رویارویی با رومی‌ها شد و از این طریق مسلمانان توان و شیوه‌ی جنگی رومیان را محک زدند و میزان قدرت نظامی رومی‌ها را دریافتند. این‌ جنگ‌ها، فرصت مناسبی برای مردم شام فراهم آورد تا اسلام و اهداف و آموزه‌های این دین را بشناسند و بسیاری از آنان به این دین راستین بگروند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در ادامه‌ی راه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و در راستای فرمان آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، در مورد گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  جدیت نشان داد. زمانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از ذی‌قصه لوای جنگی فرماندهان را می‌بست، درفشی برای خالد بن سعید رضی الله عنه  بست تا او را به اطراف شام گسیل کند و سپس او را به عنوان نیروی پشتیبانی مسلمانان به (تیماء)[1] فرستاد و به او دستور داد که جز به فرمان خلیفه، تیماء را ترک نکند و تنها زمانی وارد جنگ شود که دشمن، جنگ را آغاز نماید. هنگامی که خبر خالد بن سعید رضی الله عنه  به هرقل رسید، لشکری از عرب‌های تابع روم (بهراء، سلیح، کلب، لخم، جذام و غسان) فراهم آورد. خالد بن سعید رضی الله عنه ، به سوی آن‌ها حرکت کرد و چون به اردوگاه‌های دشمن رسید، همه‌ی آن‌ها، پراکنده شدند. خالد بن سعید رضی الله عنه  خبر پراکندگی دشمن را برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرستاد و در پی آن از سوی ایشان فرمان یافت که وارد عمل شود[2] و پیش از آن‌که رومیان، به صفوفشان سر و سامانی بدهند، بر آنان حمله‌ کند.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به خالد بن سعید رضی الله عنه  هشدار داد که مراقب مسیر برگشتش نیز باشد و در خاک دشمن زیاد پیشروی نکند. در فرمان ابوبکر رضی الله عنه  به خالد رضی الله عنه  چنین آمده بود: «بی‌درنگ وارد عمل شو و تأخیر نکن و از خدای متعال، درخواست نصرت و یاری نما.» خالد در قسطل که در ساحل شرقی بحر‌المیت قرار داشت، با لشکری از روم درگیر شد و پس از شکست دشمن به راهش ادامه داد. در همان زمان رومیان، لشکر بزرگ‌تری از لشکر تیماء فراهم آوردند. خالد رضی الله عنه ، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را از این ماجرا باخبر کرد و از ایشان درخواست نیروی کمکی نمود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، عکرمه رضی الله عنه  پسر ابوجهل را به عنوان نیروی کمکی به سوی خالد بن سعید رضی الله عنه  اعزام کرد و لشکر دیگری نیز به فرماندهی ولید بن عقبه به همین منظور گسیل فرمود. خالد بن سعید رضی الله عنه  پس از رسیدن نیروهای کمکی، فرمان حمله داد و راه (مرج‌الصفر)[3] را در پیش گرفت. لشکر روم به فرماندهی باهان[4] به قصد لشکر اسلام که رو به جنوب بحر‌المیت نهاده و به مرج الصفر رسیده بود، حرکت کرد. رومیان در فرصت مناسبی بر مسلمانان شبیخون زدند و سعید بن خالد بن سعید و همراهانش را که جلودار لشکر بودند، به شهادت رساندند. خالد رضی الله عنه  پس از آن‌که از شهادت پسرش اطلاع یافت و خود را در محاصره می‌دید، عقب‌نشینی کرد. عکرمه رضی الله عنه  نیز موفق شد لشکریان را به‌سلامت، به مرزهای شام به عقب بکشد.[5]
 
تصمیم ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای جنگ با رومیان:
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در اندیشه‌ی جنگ با رومیان بود که شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  به نزد ایشان رفت و گفت: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! ایا به این فکر نیفتاده‌ای که لشکری را به سوی رومیان در شام گسیل کنی؟» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «چرا، من در این فکر بوده‌ام که لشکری به شام اعزام کنم؛ اما در این‌باره با کسی سخن نگفته‌ام؛ چرا چنین سؤالی کردی؟» شرحبیل رضی الله عنه  گفت: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا، در خواب دیدم که شما به همراه یارانتان، در راهی سخت و کوهستانی می‌رفتید تا این‌که به بالای قله‌ی کوهی رسیدید و سپس از آن پایین آمدید وخود را به زمین نرم و همواری رساندید که قلعه‌ها و کشتزارها و آبادی‌های زیادی داشت؛ شما به مسلمانان گفتید: به دشمنان خدا حمله‌ور شوید که من ضمانت می‌کنم شما پیروز می‌شوید و غنیمت زیادی به‌دست می‌آورید. من نیز در لشکر شما بودم و پرچمی به دست داشتم. قصد حمله به مردم روستایی را کردم که از من امان خواستند و من نیز امانشان دادم. بازگشتم و دیدم که به حصار بزرگی دست یافته‌اید؛ برای شما تختی گذاشتند و شما بر آن نشستید. در همان حال به شما گفته شد: خداوند، تو را یاری داد و پیروزت نمود؛ پس پروردگارت را شاکر باش و در اطاعتش بکوش. و سپس سوره‌ی نصر را بر شما خواندند. پس از آن بیدار شدم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در تعبیر خواب شرحبیل رضی الله عنه  چنین فرمود: «همیشه خواب‌های خوب ببینی؛ خواب خوبی دیده‌ای و ان شاء الله خیر باشد. در این خواب تو، خبر پیروزی و وفاتم آمده است.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گریست و سپس ادامه داد: «راه کوهستانی و ناهمواری که دیدی و ما بر فراز کوهی رفتیم و بالاتر از همه‌ی مردم قرار گرفتیم، حاکی از آن است که ما در رویارویی با دشمن، مشقت زیادی متحمل می‌گردیم و سپس پیروز می‌شویم و دشمن، تلفات زیادی می‌بیند. پایین آمدنمان از فراز کوه به زمین نرم و همواری که آبادی‌ها و حصارهای زیادی داشت، حکایت از آن دارد که ما از زندگانی سخت و پرمشقت به معیشتی آسان و فراخ دست می‌یابیم. تعبیر این گفته‌ام به مسلمانان که: بر دشمن خدا حمله‌ور شوید؛ من برای شما غنیمت و پیروزی را ضمانت می‌کنم، این است که مسلمانان به خاک مشرکان نزدیک می‌شوند و من آنان را به جهاد ترغیب می‌دهم و آن‌ها نیز می‌پذیرند و غنایم زیادی به دست می‌آورند. این‌که تو در خواب دیدی پرچم‌دار هستی و به روستایی حمله می‌کنی، نشان‌دهند‌ه‌ی این است که تو، یکی از فرماندهان این جنگ‌ها خواهی بود و پیروز نیز خواهی شد. گشوده شدن حصار برای من، بیان‌گر پیروزی و فتحی است که خدای متعال به من ارزانی می‌دارد و تختی که بر آن نشستم، نشانه‌ی این است که خدای متعال، مرا گرامی می‌دارد. خدای متعال، می‌فرماید:{ وَرَفَعَ أَبَوَیه عَلَى الْعَرْشِ (١٠٠)}[6] و اما این‌که فرمان یافتم در اطاعت خداوند، بکوشم و سوره‌ی نصر بر من خوانده شد، خبر از وفاتم می‌دهد؛ زیرا با نزول این سوره، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از نزدیک شدن زمان وفاتشان اطلاع یافتند و دانستند که به زودی وفات می‌کنند.» اشک از چشمان ابوبکر رضی الله عنه  جاری شد و فرمود: «حتماً امر به معروف و نهی از منکر می‌کنم و با آن کس که دین و فرمان خدا را واگذارد، می‌جنگم و سربازان اسلام را به شرق و غرب زمین اعزام می‌نمایم که با مشرکان بجنگند تا آنان نیز بگویند: الله، یکتا و یگانه است و شریکی ندارد و یا با خفت و خواری مالیات بپردازند که این، فرمان خدای متعال و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  می‌باشد. این کار را می‌کنم تا آن‌گاه که بمیرم، تهی‌دست و ناتوان به دیدار خدا نرفته باشم و از ثواب مجاهدان بی‌بهره نباشم.»[7]
خوابی که شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  دید، از نوع بشارت‌ها و خواب‌های صادقی است که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌اش فرموده‌اند: (لم‌یبقَ من النبوةِ إلاّ المبشرات) یعنی: «چیزی از نبوت، جز بشارت‌دهنده‌ها(مژده‌ها) نمی‌ماند.» عرض کردند: «مبشرات چیست؟» رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «خواب خوب.»[8]
خوابی که شرحبیل رضی الله عنه  دید و برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  تعریف کرد، باعث شد تا ایشان از عزم و اراده‌ی خود درباره‌ی جهاد با رومیان خبر دهد و به همین منظور مجلسی مشورتی با صحابه ترتیب داد تا با آنان در مورد اعزام مجاهدان به شام مشورت و رایزنی نماید.
 
نظرخواهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از صحابه در مورد جهاد با روم:
هنگامی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  تصمیم گرفت با رومیان جهاد کند، بزرگان مهاجرین و انصار و اهل بدر و دیگر یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و از جمله عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص و ابوعبیده‌ بن جراح رضی الله عنه  را به حضور خواست. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از گردهمایی این بزرگواران، خطاب به آنان فرمود: «نعمت‌های خدای متعال، بی‌شمار است و اعمال ما در برابر آن ناچیز می‌‌باشد و با آن همه نعمت برابری نمی‌کند. بنابراین سپاس و ستایش تنها مخصوص خدا است که شما را به اسلام هدایت فرمود و روابط میان شما را بهبود بخشید و شیطان را از شما دور کرد و به همین خاطر نیز شیطان از شما ناامید شده که دوباره و بعد از این، به خدا شرک بورزید و کسی غیر از خدای یگانه را بپرستید. عرب‌ها، اینک طوری یک‌دست شده‌اند که گویا فرزندان یک پدر و مادر هستند و من تصمیم گرفته‌ام شما را به جهاد با رومیان بفرستم. هر کس کشته شود، شهید است و هر آن کس که زنده بماند، مدافع و پشتیبان دین خدا محسوب می‌گردد و از سوی خدای متعال سزاوار اجر و پاداش مجاهدان می‌باشد. این، نظر من است؛ اینک هر یک از شما نظرش را بگوید .» عمر فاروق رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  چنین فرمود: «سپاس و ستایش، تنها خدایی را سزاوار است که هر یک از بندگانش را که بخواهد به خیر و نیکی مخصوص می‌گرداند. سوگند به خدا، ما به سوی هیچ کار نیکی نشتافتیم مگر آن‌که شما دؤ آن از ما سبقت گرفتید و این، فضل و عنایت خدا است که به هر کس که بخواهد، می‌دهد. به خدا که من نیز در همین اندیشه بودم و می‌خواستم این موضوع را با شما درمیان بگذارم اما خداوند چنین خواست که شما اینک این موضوع را مطرح کنید. نظر شما کاملاً درست است؛ خدای متعال، همیشه شما را به راه‌های درست رهنمود فرماید. شما، دسته‌های سواره‌نظام و پیاده را یکی پس از دیگری و به دنبال هم به سوی رومیان اعزام کنید و مردان جنگی و لشکرها را پشت سر هم گسیل نمایید که خداوند، دینش را یاری می‌رساند و اسلام و مسلمانان را عزت می‌بخشد.» سپس عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه  برخاست و فرمود: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا، این‌ها که پیش رو دارید، نژاد روم هستند و همانند آهن تیز و به‌سان ستون، محکم می‌باشند؛ از این‌رو من، مناسب نمی‌دانم که همه‌ی ما به یک‌باره به آنان حمله کنیم؛ بلکه ابتدا دسته‌هایی از مسلمانان را به سوی آنان گسیل کنید تا در کناره‌ها و بخشی از قلمروشان شبیخون بزنند و بازگردند. اگر این کار به همین منوال ادامه یابد، تلفاتی به دشمن وارد می‌شود و کناره‌هایی از خاکشان به تصرف ما در می‌اید و بدین ترتیب مسلمانان، برای جنگ با روم قدرت و توان می‌یابند. افرادی به سوی یمن و قبایل ربیعه و مضر نیز بفرستید و آنان را جمع کنید تا در زمان مناسب، خود شما فرماندهی قشون را عهده‌دار شوید و یا شخص دیگری را به همراه آن‌ها به جنگ با رومی‌ها بفرستید. » پس از این‌که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه  پیشنهادش را ارائه کرد و نشست، حاضران جلسه ساکت بودند و چیزی نمی‌گفتند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «خداوند، همیشه شما را به رحمتش بنوازد؛ نظرات خود را بگویید.» عثمان بن عفان رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمود: «به گمان من، شما خیرخواه مسلمانان هستید و بر آنان دل‌سوز و مهربان. پس هر تصمیمی که به خیر و صلاح می‌دانید، اجرا کنید که هیچ گمان بدی در مورد شما وجود ندارد.» طلحه، زبیر، سعد، سعید بن زید، ابوعبیده رضی الله عنه  و دیگر بزرگانی که آن‌جا حضور داشتند، سخنان عثمان رضی الله عنه  را تایید کردند و گفتند: «عثمان، درست می‌گوید؛ آن‌چه خود مصلحت می‌بینید، انجام دهید که ما هیچ‌گونه مخالفتی نداریم و بی‌آن‌که به شما بدگمان باشیم، از شما اطاعت می‌کنیم.» بزرگان صحابه، سخنانی از این قبیل گفتند. علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  نیز آن‌جا حضور داشتند و تا آن موقع چیزی نگفته بودند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «ای ابوالحسن، نظر شما چیست؟» علی رضی الله عنه  فرمود: «من، کار و نظر شما را خجسته می‌دانم؛ به نظر من چه خود شما به سوی آن‌ها بروید و چه کس دیگری را بفرستید، حتماً به خواست خدای متعال پیروز می‌شوید.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پرسید: « خداوند، همیشه به تو خیر و نیکی برساند؛ از کجا می‌دانی که ما حتماً پیروز می‌شویم؟» علی رضی الله عنه  چنین پاسخ داد: من از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  شنیدم که فرمودند: « این دین، همیشه بر دشمنانش پیروز است تا این‌که دین، قایم و پابرجا گردد و مسلمانان، پیروز و سرافراز گردند.»[9] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «سبحان الله! این حدیث، چه‌قدر خوب است! خداوند، تو را در دنیا و آخرت شادمان گرداند که مرا این چنین شاد کردی». و سپس ابوبکر رضی الله عنه  درمیان مردم برخاست و پس از حمد و ثنای خدای متعال و درود و سلام بر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  چنین سخن گفت «ای مردم! خداوند، به شما نعمت اسلام عنایت کرد و شما را با حکم جهاد گرامی داشت و شما را به وسیله‌ی این دین، بر پیروان سایر ادیان برتری بخشید. پس ای بندگان خدا! خودتان را برای جهاد با رومی‌ها در شام آماده کنید که من، برای جنگ با روم، امیرانی بر شما می‌گمارم و پرچم‌هایی می‌بندم. بر شما است که از خداوند اطاعت کنید و با فرماندهانتان مخالفت نورزید. نیت خود را درست کنید و به راه درست بروید که خدای متعال، با کسانی است که تقوا پیشه می‌کنند و کار نیک انجام می‌دهند.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به بلال رضی الله عنه  دستور داد تا درمیان مردم بانگ برآورد که برای جهاد با روم بسیج شوید.[10]
از این نظرخواهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  چنین برمی‌اید که ایشان، مطابق سنت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در مورد کارهای مهم و بزرگ، با صاحب‌نظران رایزنی می‌کرد و پیش از آن‌که به کار مهمی دست بزند، آن را با اهل شورا درمیان می‌گذاشت و مورد بررسی قرار می‌داد. بازنگاهی به نظرخواهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از صحابه در مورد جهاد با روم، نشان می‌دهد که تمام صحابه رضی الله عنه  با کلیت پیشنهاد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  موافق بودند و تنها درباره‌ی کیفیت و چگونگی گسیل لشکر اسلام به شام، اختلاف نظر وجود داشت. نظر عمر فاروق رضی الله عنه ، این بود که لشکرهایی به طور متوالی و پشت سر هم به شام گسیل شوند تا به‌تدریج مسلمانان در شام قوت بگیرند و با دشمن بجنگند. پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه ، این بود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  دسته‌هایی را به طور جداگانه به شام اعزام کنند و چون هر دسته‌ای به خاک دشمن، پاتک زد، به مدینه برگردد و دسته‌ی دیگری اعزام شود تا به این ترتیب دشمن، ضعیف و ناتوان شود و در یک حمله‌ی همه‌جانبه در برابر مسلمانان شکست بخورد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به نظر عمر فاروق رضی الله عنه  عمل کرد و بنا بر پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه ، قبایل عرب و به‌ویژه اهل یمن را به جنگ با رومیان فراخواند.[11]
 
نامه‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به اهالی یمن و فراخوان آن‌ها برای جهاد با روم:
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نامه‌ای به مردم یمن نوشت و آنان را به جهاد در راه خدا فراخواند. متن نامه‌ی ایشان بدین شرح بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
ـ از خلیفه‌ی رسول‌خدا، به مؤمنان و مسلمانان یمن.
السلام علیکم
من، شما را گواه می‌گیرم که خدای یگانه و بی‌همتا را می‌ستایم. اما بعد: خدای متعال، جهاد را بر مؤمنان فرض کرده و به آنان دستور داده تا در هر حال ـ سبک‌بار و سنگین‌بارـ در راه خدا خارج شوند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد کنند. جهاد، فریضه‌ی بزرگی است که پاداش بزرگی در نزد خدا دارد. ما از مسلمانان خواستیم که برای جهاد با روم بسیج شوند و آنان نیز بی‌درنگ پذیرفتند و با نیت درست و بزرگی برای این کار شتافتند. اینک شما نیز ای بندگان خدا! برای همان کاری شتاب کنید که سایر مسلمانان شتافتند و نیت‌هایتان را نیک گردانید و بدانید که به یکی از دو خوبی دست می یابید؛ یا شهادت در راه خدا و یا پیروزی بر دشمن و کسب غنیمت. خداوند، این را از بندگانش نمی‌پسندد که به زبان بگویند و عمل نکنند. جهاد با دشمنان خدا، همواره ادامه دارد تا آن‌که آن‌ها، دین حق را بپذیرند و در برابر حکم و فرمان کتاب خدا گردن نهند.خدای متعال، دینتان را مصون بدارد و دل‌هایتان را هدایت گرداند و اعمالتان را نیک و پاکیزه فرماید و پاداش مجاهدان شکیبا را نصیبتان نماید.[12]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  این نامه را با انس بن مالک رضی الله عنه  به یمن فرستاد. از این نامه کاملاً نمایان است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مسلمانان را برای جهاد در راه خدا تشویق می‌کرده است. این روی‌کرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را می‌توان فراخوان عمومی یا بسیج عمومی نامید.[13]
در نامه‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  اهداف جهاد هویدا می‌شود: *رو شدن مسلمانان راستین؛ چراکه خدای متعال گفته‌ی بدون عمل را نمی‌پسندد. *کارزار با دشمنان خدا بدین قصد که در برابر دین حق گردن نهند و حکم و قضاوت کتاب خدا را بپذیرند. اهالی یمن، با آمادگی کامل و میل و رغبت خود، فراخوان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را برای جهاد با روم لبیک گفتند و هیچ خبر موثقی در دست نیست که بر خروج اجباری یمنی‌ها برای جنگ با رومی‌ها دلالت کند. مردم یمن، داوطلبانه ندای جهاد را پاسخ دادند و با زنان و فرزندانشان به مدینه رفتند. انس بن مالک رضی الله عنه  که به تمام قبایل یمن سر کشید و نامه‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را برای آن‌ها خواند، می‌گوید: «برای هر کس که نامه‌ی ابوبکر را خواندم، با پاسخ و واکنش مناسبی روبرو شدم. هر کس که فراخوان ابوبکر رضی الله عنه  را می‌شنید، می‌گفت: ما این کار را می‌کنیم و برای اجرای خواسته‌ی ابوبکر به راه می‌افتیم.» انس رضی الله عنه  می‌افزاید: « هنگامی که نامه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  را برای ذی‌کلاع خواندم، همان دم فرمان داد تا اسب و سلاحش را بیاورند و با قبیله‌اش برخاست و درنگ نکرد و دستور داد تا اردو بزنند و مردم در اردوگاه جمع شوند و بدین ترتیب جمع زیادی از یمنی‌ها با او همراه شدند و ذی‌کلاع برخاست و خطاب به آنان چنین گفت: برادران نیکوکارتان، شما را به جنگ با مشرکان و کسب پاداش بزرگ فراخوانده‌اند. هر کس که می‌خواهد، اینک با من به‌راه بیفتد.»[14]
انس بن مالک رضی الله عنه  یازدهم رجب سال دوازدهم هجری به مدینه بازگشت و به ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، خبر حرکت یمنی‌ها را رسانید و گفت: « دلاوران و پهلوانان یمن و سواره‌نظام آن‌ها، غبار سفر به خود خریده تا به نزدت بیایند و زنان و فرزندان و اموالشان را نیز با خود برداشته‌اند.» مدت زیادی نگذشت که ذی‌کلاع حمیری و قبیله‌اش در شانزدهم رجب به مدینه رسیدند.[15]
باید دانست که تنها حمیری‌ها نبودند که فراخوان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را داوطلبانه پاسخ گفتند؛ بلکه هر یک از طوایف و قبایل یمن در حد توان خود برای حضور در جبهه‌ی نبرد با رومیان آماده شدند. به‌طور مثال بیش از دوهزار از همدانی‌ها به سرکردگی حمزه بن مالک همدانی در پاسخ درخواست ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به مدینه رفتند.[16] یمنی‌ها پس از رسیدن به مدینه در مسجد با ابوبکر صدیق رضی الله عنه  ملاقات کردند؛ ایاتی از قرآن کریم تلاوت شد و خوف و خشیت الهی در یمنی‌ها، جانی دوباره گرفت و روح و روانشان را طوری تکان داد که گریستند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در حال گریه فرمود: « قبلاً این‌گونه بودیم؛ اما دل‌ها سخت شد.»[17] ذوالکلاع حمیری، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را که دید مردی سال‌خورده و نحیف است و لباس ساده و زِبری به تن دارد، تعجب کرد. لباس ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، اصلاً در چشم نمی‌آمد و زهد و ورع، از چهره‌ی سفید و نورانیش نمایان بود. ذوالکلاع، در حالی به مدینه رفته بود که هزار غلام سوار، او را همراهی می‌کردند و تاجی به سر داشت و لباس تنش، زردوزی شده بود و می‌درخشید؛ عبایش نیز رشته‌های زر و یاقوت و مرجان داشت. ذی‌کلاع و همراهانش، با دیدن وضع ابوبکر صدیق رضی الله عنه  و فروتنی و تواضعش، به قدری متأثر شدند که لباس‌های گران‌بها را درآوردند و همانند ابوبکر صدیق رضی الله عنه  لباس‌های ساده‌ای پوشیدند. بزرگ حمیری‌ها (ذوالکلاع) به قدری متأثر شده بود که روزی او را در حالی در بازار مدینه دیدند که بر شانه‌اش پوست گوسفندی انداخته بود. افراد قبیله‌اش ناراحت شده، به او گفتند: «تو، ما را درمیان مهاجرین و انصار به فضیحت کشانده‌ای!» ذوالکلاع گفت: «ایا می‌خواهید آن گونه که در دوران جاهلیت، متکبر بودم، در دوره‌ی اسلام نیز تکبر کنم؟ نه، به‌خدا سوگند که تنها به زهد و فروتنی در این دنیا، می‌توان از خدای متعال اطاعت و فرمان‌برداری کرد.»[18]
سایر سران یمن نیز رویه‌ی ذوالکلاع را در پیش گرفتند و تاج‌های سنگین طلا را کنار گذاشتند و خود را از لباس‌های فاخر و گران‌بهای زردوخت رهانیدند. آن‌ها، لباس‌ها و تاج‌های گران‌بهای خود را به بیت‌المال بخشیدند و از بازار مدینه برای خود لباس‌های ساده‌ای خریدند.[19]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بهترین کسی بود که از اسلام، تصویری عملی ارائه کرد و سراسر وجودش، دعوتی عملی به سوی اسلام بود. او، بیش از آن‌که بگوید، عمل می‌کرد و از این‌رو اثرگذارترین دعوت‌گری بود که مردم، با دیدنش متأثر می‌شدند و از او سخنان عاری از عمل نمی‌شنیدند. زمانی که سران یمن، خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و به عبارتی فرمانروای خود را دیدند که با فروتنی و تواضع، همانند مردم عادی لباس می‌پوشد و در اجتماع و بازار، رفت و آمد می‌کند، دانستند که چیزی فراتر از لباس‌های زرین و گران‌بها نیز وجود دارد و آن، عزت نفس و درون‌مایه‌ی عزتمند است. سران یمن، با دیدن ابوبکر رضی الله عنه  خجالت‌زده شدند و از خدا و مردم شرم کردند که با چه حال و رویی، با خلیفه‌ی ساده‌پوش، روبرو شوند که تاج زرین بر سر دارند و لباس فاخر و گران‌بها بر تن؟! این‌چنین بود که آب شده و احساس حقارت کردند و بزرگی و هیجان درونیشان فروریخت و به مصداق «چو آفتاب براید، ستاره ننماید»، تمام بزرگی و جاهشان، در مقابل عظمت آن بزرگ‌مرد، فروپاشید! خدای متعال، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را مورد رحمت خویش قرار دهد که این‌چنین در فروتنی، بزرگ بود و در بزرگی و قدرت، فروتن.[20]
 
لشکرهای اعزامی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به شام
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از آن‌که برای لشکرکشی به شام مصمم شد و مردم را برای جهاد با رومیان، بسیج کرد، چهار لشکر را به سوی شام روانه فرمود:
 
لشکر یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  :
لشکر یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه ، نخستین لشکری بود که به سوی شام اعزام شد و مأموریتش، این بود که دمشق را فتح کند و به هنگام ضرورت به عنوان نیروی پشتیبانی سایر لشکرها وارد عمل شود. لشکر یزید رضی الله عنه ، ابتدا سه‌هزار نفر رزمنده داشت؛ اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیروهای کمکی دیگری نیز به لشکر افزود و لشکر یزید، به حدود هفت‌هزار نفز افزایش یافت. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با پای پیاده، لشکر یزید رضی الله عنه  را بدرقه نمود. ایشان هنگام بدرقه‌ی یزید رضی الله عنه  به او چنین فرمود: «من، تو را امیر کرده‌ام تا تو را بیازمایم؛ اگر به خوبی از عهده‌ی کار برآمدی، تو را بر مسؤولیتت ماندگار می‌کنم و بلکه کار بزرگ‌تر و بیش‌تری به تو وامی‌گذارم و اگر بد عمل کردی، تو را عزل می‌نمایم. من، تو را سفارش می‌کنم به این‌که تقوای الهی پیشه کنی؛ چراکه خدای متعال، از درونت همانند ظاهرت باخبر می‌باشد. نزدیک‌ترین مردم به خدا، کسی است که بیش از همه او را دوست بدارد و با اعمال نیک به او نزدیکی بجوید. من، مسؤولیت خالد بن سعید را به تو واگذار کردم؛ پس به‌هوش باش که از عادات و تفاخر جاهلیت دوری کنی که خدای متعال، این رویه را نمی‌پسندد و بر کسانی که ‌آن را در پیش بگیرند، خشم می‌‌گیرد. با سربازانت به خوبی برخورد نما و چون به حضورشان رسیدی، با آنان به نیکی آغاز کن و به آن‌ها مژده‌های خوبی بده. هرگاه که‌ آنان را نصیحت می‌کنی، کوتاه و مختصر نصیحت کن که سخن زیاد، باعث می‌شود بخشی از سخنان، فراموش شود. تو خودت را اصلاح کن تا مردم به صلاح تو رفتار کنند. نمازها را به وقتش و با رعایت کامل رکوع، سجده و خضوع و خشوع ادا کن. اگر پیک‌های دشمن، پیشت آمدند، آنان را گرامی بدار و البته آن‌ها را زیاد پیش خود نگه ندار تا در حالی اردوگاهت را ترک کنند که چیزی (از اسرار جنگی و نظامی شما) کسب نکرده باشند. قاصدان دشمن را از اهداف و کارهای خود باخبر نکن که به نقاط ضعفتان پی می‌برند و از برنامه‌هایتان مطلع می‌شوند. با آن‌ها در بخش انبوه لشکرت ملاقات کن (تا از قدرت لشکرت بترسند). شخص دیگری را سخن‌گو نکن و خودت عهده‌دار مذاکره با قاصدان دشمن باش. راز خودت را برملا نکن که با مشکل مواجه می‌شوی و هرگاه از سپاهیانت مشورت خواستی، سخن راست بگو تا مشورت درستی دریافت کنی و مسایل را از مشاوران، پنهان نکن که در این صورت، کارت، به خرابی و آشفتگی می‌کشد. شبانگاهان با یارانت به گفتگو بنشین تا از اوضاع و احوالشان اطلاع یابی و نگهبانان زیادی را در اطراف اردوگاه پراکنده کن و ناگهانی و بدون خبر قبلی از آنان سر بزن و هر که را در حال غفلت یافتی، به خوبی و بدون افراط تنبیه کن و در شب، نوبت پاسبانی بگذار و اولین نوبت را طولانی‌تر نما که نوبت اول نگهبانی، آسان‌تر است. از این‌که کسی را به‌حق، عقوبت و بازخواست کنی، نترس و در عین حال از حد نگذر و از عجله و شتاب‌زدگی در بازخواست، بپرهیز و طوری هم عمل نکن که سبب نفرت و بیزاری شوی. از وضع سپاهیانت غفلت نکن (و آن‌قدر نسبت به آن‌ها بی‌خیال نباش) که سبب تباهیشان می‌شوی و در پی تجسس و خرده‌گیری بر آنان نیز مباش که آن‌ها را به رسوایی می‌کشی و هیچ‌گاه اسرارشان را فاش نکن و به ظاهرشان بسنده نما. از هم‌نشینی با شوخ‌بازان بپرهیز و با اهل صدق و وفا هم‌نشین باش. هنگام رویارویی با دشمن، شجاعانه برخورد کن و ترس و بزدلی به خود راه نده که مردم نیز بزدل و ترسو می‌شوند و از خیانت در غنایم بپرهیز که مایه‌ی فقر است و نصرت الهی را دور می‌کند. شما با مردمی مواجه می‌شوید که در صومعه‌ها خلوت گزیده‌اند؛ آن‌ها را به حالشان واگذارید و کاری به کارشان نداشته باشید.» ابن‌‌اثیر می‌گوید: «این وصیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از بهترین و مفیدترین وصایا برای کارگزاران می‌باشد.»[21] نکات زیر در سفارش ابوبکر صدیق رضی الله عنه  قابل توجه و در خور بررسی است:
1ـ پست‌ها و منصب‌ها، حق ثابت و همیشگی صاحب‌منصبان و مسؤولان نیست و ماندگاریشان بر مقام و منصبشان، منوط به درستی عملکرد و میزان موفقیتشان می‌باشد. از همین‌رو بالاترین مقام اجرایی حکومت اسلامی وظیفه دارد تا مسؤولان بدکار یا کم‌کار را عزل نماید. درک این موضوع، کارگزاران و مسؤولان را در انجام هرچه بهتر وظایفشان برمی‌انگیزد و باعث می‌شود تا تمام تلاش خود را در راستای دست‌یابی به بالاترین سطح موفقیت کاری به‌کار بگیرند. اگر مسؤولی، خودش را همیشه بر منصبش ماندگار بداند، در انجام وظایفش کوتاهی می‌کند و به ساخت و پاخت‌های گیتیانه و منفعت‌طلبی‌های شخصی می‌پردازد و بدین‌سان مردم را به انواع و اقسام هرج و مرج‌ها و فسادها گرفتار می‌سازد.
2ـ تقوا، مهم‌ترین عامل موفقیت است. چراکه خدای متعال از درون و برون انسان به یک‌سان آگاه است و بنده‌ای که از درون خود تقوا دارد، در ظاهر نیز از خدا می‌ترسد و به همین خاطر هم از فساد و مصادیق فساد و تبه‌کاری اجتناب می‌کند. فساد و تبهکاری، عمدتاً نتیجه‌ی هوا و هوسی است که اصلاً با تقوای الهی سازگار و همگرا نیست.
3ـ پرهیز از تعصب قبیله‌ای و دوری از جانب‌داری متعصبانه از آبا و اجداد، اصل دیگری بود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بر آن تأکید فرمود. از آن‌جا که ممکن است عادات و رسوم آبا و اجداد، با حق و آموزه‌های دینی مغایر باشد، تعصب و سرسختی بر جانبداری از آن‌ها، سبب انحراف انسان از راه راست می‌شود. چراکه روابط اسلامی، مبتنی بر اخوت و برادری اسلامی است و تعصب، مایه‌ی تضعیف این روابط می‌گردد.
4ـ همواره باید کوتاه و مختصر سخن گفت و نصیحت کرد؛ چراکه طولانی کردن سخن، گذشته از آن‌که ممکن است انسان را از ادای مقصود باز بدارد، باعث می‌شود که انسان، بسیاری از سخنان را از یاد ببرد و یا در صورت بلاغت کلامی گوینده، مخاطب را در شگفت اندازد و مانعی برای درک مقصود واعظ شود و در صورت عدم بلاغت، فهم و شناخت درستی از گفته‌ها برداشت نگردد.
5ـ اگر مسؤولان، شایسته باشند و به رفع عیوب و کاستی‌های خود بپردازند، سبب اصلاح و بهبود عملکرد مردم می‌شوند.
6ـ نماز کامل، نمازی است که هم از لحاظ ظاهری یعنی چگونگی ادای رکوع و سجده و هم از نظر درونی کامل باشد و با خشوع و خضوع هرچه تمام‌تر ادا شود. با نماز کامل است که نام و یاد خدا در زمین برپا می‌گردد و رفتار و کردار انسان بهبود می‌یابد. نماز کامل، دل‌ها را قوت می‌بخشد و مایه‌ی راحتی و آرامش است و به هنگام بروز مشکلات، برای مسلمان، حکم پناهگاه می‌یابد.
7ـ برخورد محترمانه با قاصدان دشمن و فراهم آوردن شرایطی که از چند و چون لشکر اسلام، آگاهی نیابند، نکته‌ی مورد تأکید دیگر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بود. استقبال محترمانه از قاصدان دشمن، نوعی دعوت عملی به اسلام است تا دشمنان، به ارزش‌های اخلاقی مسلمانان پی ببرند. البته گرامی‌داشت پیک‌های دشمن، بدین معنا نیست که آن‌قدر به آنان رو داده شود که از چند و چون لشکر اسلام آگاهی یابند؛ بلکه باید توان و قدرت مسلمانان را طوری به رخ قاصدان دشمن کشید که ترس و هراس، آنان را بردارد.[22]
8 ـ رازداری و عدم افشای اطلاعات و اسرار نظامی، یکی از نکات مورد تأکید ابوبکر صدیق رضی الله عنه  می‌باشد. قطعاً رازداری، در پهنه‌ی منافع و مسایل عمومی امت، اهمیت بیشتری دارد. انسان فرزانه، با دگرگونی اوضاع دستپاچه نمی‌شود و راز درونش را برملا نمی‌کند که بدین‌سان کنترل اوضاع از دستش خارج می‌شود و با مشکلات زیادی روبرو می‌گردد.
9ـ درست مشورت کردن، بر نتایج و پیامدهای مشورت مقدم است؛ چراکه مشاور، هرچند هم که باتجربه و درست‌اندیش باشد، در صورتی می‌تواند مشورت درستی ارائه دهد که از چند و چون مسأله‌ی مورد بحث آگاه باشد و در غیر این صورت بدون آگاهی کافی از مسأله، پسشنهادی ارائه می‌دهد که پیامدهای منفی زیادی به دنبال خواهد داشت.
10ـ هر مسؤولی موظف است با طبقات مختلف مردمی که در قبالشان مسؤولیت دارد، نشست و برخاست داشته باشد تا از اوضاع و احوالشان آگاهی یابد و با شناخت مشکلات، نسبت به رفع آن اقدام نماید. مسؤولی که از مردم دوری می‌کند، از اوضاع و احوال مردمش بی‌خبر می‌ماند و تنها پل ارتباطی او با مردم، بزرگانی هستند که مشکلات، تنها از طریق آنان به گوشش می‌رسد و به همین خاطر نیز نمی‌تواند آن‌گونه که باید و شاید از تمام مشکلات باخبر شود و برای رفع آن‌ها اقدام کند.به خصوص که ممکن است سران و بزرگان مردم، تنها بازگوکننده‌ی مشکلاتی باشند که در رابطه با خودشان می‌باشد و یا طوری مشکلات را مطرح کنند که اقدام اصولی و درستی برای رفع کاستی‌ها صورت نگیرد.
11ـ توجه به حراست و پاسبانی از مردم و به‌کارگیری پاسبانان توانمند، اصل مهمی در ساختار جمعی و اجتماعی مسلمانان است تا آن‌ها را از خطرات احتمالی، محافظت کنند. البته نباید پاسبانان را به حال خود واگذاشت؛ بلکه فرمانده و امیر موظف است که همواره از نگهبانان سرکشی کند تا از انجام مسؤولیتشان غافل نشوند و از سوی دشمن غافل‌گیر نگردند.
12ـ فرمانده و هر مسؤولی، وظیفه دارد برای تنبیه کسانی که از آنان اشتباهی سر می‌زند، معتدلانه برخورد کند و در عین حال در مجازات و بازخواستشان کوتاهی ننماید که گذشت بی‌مورد، جسارت افرادی را که تخلف کرده‌اند، برمی‌انگیزد و سبب گستاخی دیگران نیز می‌شود و بدین‌سان هرج و مرج به وجود می‌اید. در بازخواست یا مجازات افراد نباید از حد گذشت؛ چراکه این کار، مایه‌ی خشم و نفرت می‌شود؛ در مجازات‌ها باید رویه‌ای را در پیش گرفت که به اصلاح و تربیت بینجامد و بدون آثار منفی و آسیب‌های رفتاری و یا خشم و نفرت افراد، هدف تربیتی مجازات تحقق یابد.[23]
13ـ هر مسؤولی، باید در حیطه‌ی مسؤولیتش به آن‌چه می‌گذرد، کاملاً آگاه باشد تا توده‌ی افراد، چنین احساسی داشته باشند که کسی هست که به امور و مسایلشان توجه و رسیدگی می‌کند. پیامد این طرز عمل چنین خواهد شد که خوبی‌ها، افزون گردد و از بدی‌ها کاسته شود. البته آگاهی و بیداری از آن‌چه در جامعه می‌گذرد، بدین معنا نیست که مسؤول در پی تجسس افراد باشد که با این کار، رسوایی به بار می‌اید و رشته‌ی روابط دوستانه و قدرشناسانه‌ی میان مردم و مسؤولین، پاره می‌شود. آگاهی از وضع جامعه و وجود روابط اصولی و درست مردم و مسؤولان، جناح‌ها و گروه‌های مختلف جامعه را از تخلف و قانون‌شکنی باز می‌دارد و مانع بروز هرج و مرج می‌شود و با گسستن روابط مردم و مسؤولان و نبود تقوای الهی به عنوان مهم‌ترین عامل بازدارنده، هوا و هوس و منفعت‌طلبی‌های شخصی و گروهی، جامعه را فرا می‌گیرد و رفع مشکلات را مشکل می‌نماید؛ چراکه پرداختن به مسایل عمومی و رفع مشکلات و کاستی‌ها، توان بالایی می‌طلبد که در جریان تخلف و بروز هرج و مرج، ناچیز می‌گردد.
14ـ مسؤولان، باید با صاحب‌نظران و اندیشمندان متعهد، نشست و برخاست داشته باشند و به انتقادها و پیشنهادهایشان که ممکن است گاهی تلخ و مرارت‌بار نیز باشد، توجه کنند. چراکه پیامدهای مفید نقد و انتقاد سازنده، بر کسی پوشیده نیست و نفعش، متوجه همگان می‌شود. بر عکس مجالست مسؤولان و صاحب‌منصبان با شوخ‌بازانی که دنیا، تمام هم و غمشان می‌باشد، مسؤولان را از پرداختن به امور مهم و اساسی ملت بازمی‌دارد و کار را به جایی می‌کشاند که اصلاح امور، مشکل و حتی ناممکن می‌شود و تبعات آن، دامن‌گیر مردم و مسؤولان می‌گردد.
15ـ فرمانده‌ی نظامی مسلمانان، باید در رویارویی با دشمن، شجاع و دلاور باشد و بداند که ترس و بزدلی فرمانده، به سربازان و سپاهیان نیز سرایت می‌کند و لشکر اسلام را به شکست می‌کشاند. این، در صحنه‌ی نبرد است و در مورد زمان صلح و در پهنه‌ی اداره‌ی امور نیز مسؤولان، موظفند در برابر مسایل و مشکلات، مواضع شجاعانه‌ای اتخاذ کنند؛ چراکه ضعف در تصمیم‌گیری‌ها، به کارگزاران زیردست مسؤولان بلندمرتبه سرایت می‌کند و آنان را در انجام وظیفه، ضعیف می‌گرداند و در نتیجه سبب بازدهی اندک فعالیت‌ها می‌شود.
16ـ فرمانده‌ی جنگی مسلمانان، باید از خیانت در غنایم بپرهیزد. این بحث، در سایر عرصه‌های اجتماعی مسلمانان نیز مطرح می‌باشد. مسؤولان اداری، همواره باید از منفعت‌طلبی‌های شخصی در انجام مسؤولیت‌ها و وظایفشان خودداری کنند. به‌طور مثال هیچ کارمند و مسؤولی نباید، در حیطه‌ی انجام مسؤولیتش، هدیه‌ی کسی را بپذیرد. چراکه از چنین هدیه‌ای، بوی رشوه و خیانت می‌اید و آن‌گونه که در گفتار ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نمایان شد: «خیانت، مایه‌ی فقر است و نصرت الهی را دور می‌کند.»
17ـ بازبینی سفارش‌های ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه ، عظمت اندیشه‌های ابوبکر را هویدا می‌‌سازد و نشان می‌دهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، همواره به مسایل مسلمانان فکر می‌کرده و از همین‌رو نیز با تصور مشکلات و مسایلی که ممکن است فراروی فرمانده‌ی مسلمانان، قرار بگیرد، به بیان پاره‌ای از دستورات و سفارش‌ها می‌پردازد تا فرمانده‌ی مسلمان را در رویارویی با مشکلات و مسایل احتمالی و حل و فصل آن‌ها، یاری داده باشد. وصایای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه ، سند دیگری از مواضع تحسین برانگیز ابوبکر صدیق رضی الله عنه  می‌باشد که در پرونده‌ی درخشانش افزوده می‌گردد. اگر به حکمرانی ابوبکر رضی الله عنه  بنگریم، او را در صحنه‌ی سیاست و اداره‌ی امور مسلمانان، ورزیده و بی‌نظیر می‌یابیم؛ اگر به شیوه‌ی نظامی ابوبکر رضی الله عنه  در گسیل لشکرها توجه کنیم، او را در پهنه‌ی امور نظامی، طوری پخته و کارآزموده می‌بینیم که گویا در تمام میادین نبرد با فرماندهان جنگی همراه بوده است؛ و چون به مهرو عطوفتش بنگریم که چگونه دل‌ها را گرد می‌آورد، درمی‌یابیم که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نمونه‌ی کاملی از یک دعوت‌گر بوده است. او، نسبت به مؤمنان دل‌سوز و مهربان بود و احترام زیادی به مجاهدان راه حق می‌گذاشت و از شایستگان، در اداراه‌ی امور مختلف به‌خوبی کار می‌گرفت. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بر دشمنان خدا اعم از کفار و منافقان، سخت و شدید بود.[24]
 
لشکر شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  :
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  سه روز پس از حرکت لشکر یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه ، لشکری به فرماندهی شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  به سوی شام گسیل کرد و هنگام بدرقه‌ی شرحبیل فرمود: «ای شرحبیل! ایا سفارشم به یزید را شنیدی؟» شرحبیل رضی الله عنه  گفت: بله. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «سفارشم به تو، همانند سفارشی است که به یزید کردم و افزون بر آن، تو را به چیزهایی سفارش می‌کنم که هنگام سفارش به یزید از یاد بردم. تو را سفارش می‌کنم به این‌که نماز را در وقتش بپا داری و در جنگ، صبر و شکیبایی پیشه کنی تا پیروز شوی و یا به شهادت برسی. احوال‌پرس بیماران باش و در تشییع جنازه‌ها حاضر شو و خدای متعال را در هر حال، به کثرت یاد کن.» شرحبیل رضی الله عنه  عرض کرد: «تنها از خدا، یاری می‌خواهیم که آن‌چه خدا بخواهد، همان می‌شود.»[25] لشکر شرحبیل رضی الله عنه  متشکل از سه تا چهارهزار نفر بود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، به شرحبیل رضی الله عنه  دستور داد به تبوک و بلقاء و سپس به بصری برود. شرحبیل بی‌آن‌که با مقاومت قابل توجهی از سوی دشمن مواجه شود، به بلقاء رسید. لشکر شرحبیل رضی الله عنه  که در سمت چپ لشکر ابوعبیده رضی الله عنه  و در سمت راست لشکر عمرو بن عاص رضی الله عنه  قرار داشت، پس از پشت سر گذاشتن بلقاء، به بصری رسید و آن را محاصره کرد؛ اما از آن‌جا که بصری، از شهرهای نظامی و جزو مراکزی بود که به شدت حراست می‌شد، شرحبیل رضی الله عنه  نتوانست آن را فتح کند.[26]
 
لشکر ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه  :
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  چون آهنگ اعزام لشکر ابوعبیده را نمود، او را به حضور خواست و فرمود: «مانند کسی به سخنانم گوش کن که قصد فهمیدن و عمل کردن دارد. افرادی از بزرگان و سران عرب و مسلمانان شایسته، با تو هستند که در دوره‌ی جاهلیت سوارکارانی بوده‌اند که از روی حمیت و تعصب می‌جنگیده‌اند و اینک با نیت درست و به امید کسب پاداش جهاد می‌کنند. با همراهانت برخورد خوبی داشته باش و همه را در حق، برابر بدان. تنها از خدای متعال، یاری بخواه که خدای متعال برای یاری کافی است. بر خدای متعال توکل کن و کارت را به او واگذار که کافی است خدای متعال، حافظ و مراقبت باشد. ان شاء الله فردا حرکت کن.»[27] هدف لشکر سه تا چهار‌هزار نفری ابوعبیده رضی الله عنه  حمص[28] بود. ابوعبیده رضی الله عنه  پس از پشت سر گذاشتن وادی‌القری و حجر (شهر صالح) به ذات‌منار رفت و از آن‌جا به زیزا و سپس مأمؤاب[29] رسید و در آن‌جا با عده‌ای از دشمنان درگیر شد و سپس با آنان صلح نمود که این، نخستین پیمان صلحی بود که در شام صورت گرفت.[30] لشکر ابوعبیده رضی الله عنه  سپس به جابیه رسید.[31] این لشکر، در سمت چپ لشکر یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  و در سمت راست لشکر شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  قرار داشت.[32] یکی از سرآمدان و سوارکاران مشهور عرب بنام قیس بن هبیره بن مسعود مرادی، در لشکر ابوعبیده بود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به ابوعبیده رضی الله عنه  درباره‌ی قیس بن هبیره سفارش کرد و فرمود: «شخص بزرگ و سرآمدی با تو همراه است که از سوارکاران به‌نام عرب می‌باشد. مسلمانان، از نظرات و جنگاوری وی بی‌نیاز نیستند. او را به خودت نزدیک کن و رفتار محترمانه‌ای با او داشته باش و طوری با او برخورد کن که بفهمد، تو خود را از او بی‌نیاز نمی‌دانی و به نظراتش اهمیت می‌دهی. اگر این رویه را با او در پیش بگیری، می‌توانی از تلاش و توانمندی وی در رویارویی با دشمن بهره‌مند شوی.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به قیس بن هبیره نیز فرمود: «من، تو را با امین امت ابوعبیده (در راه خدا) می‌فرستم. ابوعبیده، فردی است که اگر مورد ظلم و ستم هم قرار بگیرد، ستم نمی‌کند و چون به او بدی شود، درمی‌گذرد. او، چنان آدمی است که اگر با او قطع رابطه شود، باز هم روابطش را ادمه می‌دهد؛ ابوعبیده رضی الله عنه  نسبت به مؤمنان مهربان و نسبت به کفار، شدید است. بنابراین از او نافرمانی نکن و نظراتش را بپذیر که او، تو را تنها به خیر و نیکی فرمان می‌دهد. من، به ابوعبیده نیز سفارش کرده‌ام که از تو حرف‌شنوی داشته باشد؛ لذا او را جز به تقوای الهی فرمان نده که ما شنیده‌ایم تو، در دوران جاهلیت از سرامدان و جنگاوران بنامی بوده‌ای که در آنان جز گناه و معصیت نبوده است. اینک شدت و جنگاوریت را در اسلام بر ضد کفار قرار بده و بر ضد کسانی که به خدا کفر می‌ورزند یا کس دیگری را با خدا شریک می‌کنند، شدید و دلاور باش که خدای متعال، در این رویه، پاداش بزرگی قرار داده است. عزت و پیروزی، از آن مسلمانان است.» قیس در پاسخ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  چنین گفت: «اگر زنده ماندم و خداوند متعال، تو را حیات بخشید، درباره‌ام به تو خبر خواهد رسید که نسبت به مسلمانان، آن‌گونه مهربان و نسبت به کفار، به‌قدری سرسخت و شدید بوده‌ام که تو را خرسند کند و مایه‌ی خشنودیت گردد.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «خداوند متعال، تو را به رحمتش بنوازد؛ همین گونه عمل کن.» روایت شده زمانی که به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  خبر رسید که قیس بن هبیره در جابیه با دو تا از جنگاوران رومی جنگیده و آنان را از پا در‌آورده است، فرمود: «قیس، راست گفت و راستیش را نشان داد و وعده‌اش را ادا کرد.»[33]
پرواضح است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  همت و توان درونی قیس را برانگیخت و طوری با او سخن گفت که تمام توانش را در خدمت به اسلام و جهاد درراه خدا به‌کار گرفت. بنابراین بیان فضایل و قابلیت‌های افراد، عواطف و نیروهای درونیشان را برمی‌انگیزد و آن‌ها را برای جان‌فشانی آماده می‌سازد.[34]
 
لشکر عمرو بن عاص رضی الله عنه  :
ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، عمرو بن عاص رضی الله عنه  را در رأس لشکری، به سوی فلسطین اعزام نمود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عمرو رضی الله عنه  اجازه‌ی انتخاب داد که یا همان مسؤولیتی را که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به او واگذار کرده بودند، ادامه دهد و یا به انتخاب خود، کاری بکند که برای دنیا و آخرتش بهتر می‌باشد.[35] عمرو بن عاص رضی الله عنه  در پاسخ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  چنین نوشت: «من، تیری از تیرهای اسلام هستم و تو، کسی هستی که پس از خداوند، می‌توانی آن را به هر جا که بخواهی پرتاب کنی. بنابراین، این تیر را به جایی بینداز که بهتر و برتر است.»[36] زمانی که عمرو رضی الله عنه  به مدینه رسید، از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مأموریت یافت که بیرون مدینه اردو بزند تا مردم به او بپیوندند. برخی از بزرگان قریش از قبیل حارث بن هشام، سهیل بن عمرو و عکرمه بن ابوجهل با او همراه شدند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هنگام بدرقه‌ی عمرو رضی الله عنه  چنین فرمود: «ای عمرو! تو، در اداره‌ی امور، صاحب‌نظر و در جنگ، مجرب و کار‌آزموده هستی. با تو بزرگان قومت و مسلمانان شایسته‌ای هستند و اینک که تو فرمانده هستی، در نصیحتشان کوتاهی نکن و مشورت‌های خوب را از آنان دریغ منما که چه بسا نظر خوبی درباره‌ی جنگ داشته باشی که در پایان کار، خجسته و فرخنده واقع شود.» عمرو رضی الله عنه  گفت: «منش خوبی برای اثبات درستی گمانتان در پیش خواهم گرفت و نشان خواهم داد که نظر شما درباره‌ی من، درست بوده است.»[37] عمرو رضی الله عنه  به همراه لشکری که شش تا هفت‌هزار نفر نیرو داشت، به قصد فلسطین حرکت کرد و کرانه‌های دریای سرخ را پیمود تا به وادی عربه[38] در بحر‌المیت رسید. عمرو رضی الله عنه  دسته‌ای هزار نفری به فرماندهی عبدالله بن عمر بن خطاب رضی الله عنه  پیشاپیش فرستاد تا با خط مقدم روم، روبرو شود. این دسته، بر رومی‌ها پیروز شد و اسیرانی گرفت که عمرو بن عاص رضی الله عنه  در بازجویی از آن‌ها متوجه شد که رومی‌ها، لشکری به فرماندهی رویس فراهم آورده‌اند تا مسلمانان را غافل‌گیر کنند. عمرو رضی الله عنه  بر اساس اطلاعات جدیدی که به دست آورده بود، به تنظیم و سامان‌دهی دوباره‌ی لشکرش پرداخت. رومی‌ها، بر مسلمانان حمله‌ور شدند؛ لشکریان عمرو رضی الله عنه  به خوبی در برابر رومی‌ها ایستادگی کردند و دشمن را به عقب راندند و سپس در یک ضد حمله، توان و قدرت دشمن را درهم‌شکستند و بدین‌سان رومی‌ها، پا به فرار گذاشتند و جنگ، با کشته‌ شدن هزاران نفر از نیروهای دشمن پایان یافت.[39]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بنابر مصلحت، به فرماندهان دستور داد که از مسیرهای متفاوتی حرکت کنند و در صدور این فرمان به یعقوب پیامبر علیه السلام اقتدا کرد که به پسرانش این‌چنین دستور داد:{ یا بَنِی لا تَدْخُلُوا منْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا منْ أَبْوَابٍ متَفَرِّقَةٍ وَما أُغْنِی عَنْکم منَ اللَّه منْ شَیءٍ إِنِ الْحُکم إِلا لِلَّه عَلَیه تَوَکلْتُ وَعَلَیه فَلْیتَوَکلِ الْمتَوَکلُونَ (٦٧)} [40]
 
شرایط سخت فراروی مسلمانان در فتح شام:
لشکرهایی که مأمور فتح شام شده بودند، در انجام مأموریتشان با سختی‌های زیادی روبرو شدند؛ چراکه قشون رومی، توان و تعداد زیادی داشتند و حصارها و دژهای بسیاری نیز پیرامون شهرها ساخته بودند. آرایش نظامی رومی‌ها به‌گونه‌ای بود که لشکرشان را دسته‌دسته کرده و قشونشان را به واحدهای کوچک‌تری از قیبل گروهان و گردان تقسیم‌بندی نموده بودند. آن‌ها، دو لشکر بزرگ در شام داشتند که یکی، در فلسطین مستقر بود و دیگری در انطاکیه قرار داشت. این دو لشکر رومی در مناطق زیر متمرکز شده بودند:
1ـ انطاکیه: پایتخت شام در دوران تسلط رومی‌ها بود.
2ـ قنسرین: در حد فاصل حلب و حماة و در بیست و پنج کیلومتری جنوب غربی حلب واقع می‌شود که از شمال غربی با ایران هم‌مرز بود.
3ـ حمص: محدوده‌ی نظامی آن، به تدمر و صحرای شام می‌رسید و از شمال شرقی با ایران هم‌مرز بود.
4ـ عمان: قلعه‌ی بزرگی داشت و مرکز ولایت بلقاء بود.
5ـ اجنادین: مرکز نظامی رومیان در فلسطین بود و در مرز مصر قرار داشت.
6ـ قیساریه: در شمال فلسطین و در سیزده کیلومتری حیفا قرار دارد و آثار دژها و قلعه‌هایش هنوز موجود است.
مرکز فرماندهی قشون رومی، در انطاکیه یا حمص قرار داشت. هرقل با دیدن لشکر مسلمانان که به قلمروش نفوذ کرده بودند، دستوراتی برای نابودی لشکر اسلام صادر کرد که از قرار زیر بود:
الف) رومی‌ها از مقابل مسلمانان عقب نشینند و مرزهای شام و حجاز را به آنان واگذارند.
ب) تمامی گردان‌های لشکر اول به فرماندهی سرجون در فلسطین متمرکز شوند.
جـ) گردان‌های لشکر دوم به فرماندهی تیدور در انطاکیه جمع شوند.
د) دو لشکر، یک‌دست و هم‌زمان به چهار لشکر مسلمانان، یکی پس از دیگری حمله کنند تا برچیدن و نابودی مسلمانان، آسان‌تر صورت بگیرد. بر اساس همین فرمان هرقل، قشون رومی به ترتیب زیر برای رویارویی با مسلمانان حرکت کردند:
1ـ برادر هرقل که تذارق نام داشت با نودهزار نفر، مسؤول رویارویی با لشکر عمرو بن عاص رضی الله عنه  شد.
2ـ پسر توذر[41] مأموریت یافت با لشکر یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  بجنگد.
3ـ قبقار[42] پسر ننطوس به همراه شصت‌هزار نفر به جنگ ابوعبیده رضی الله عنه  رفت.
4ـ دارقص نیز مأمور شد با شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  رویارو شود.[43]
مسلمانان، اطلاعات دقیقی از اهداف و برنامه‌های این لشکرها به‌دست آوردند. فرماندهان قشون اسلام با ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مکاتبه کردند. ابوعبیده رضی الله عنه  در نامه‌ای که برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرستاد، ایشان را از اهداف هرقل و قشون روم باخبر کرد. متن نامه‌اش چنین بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
به ابوبکر خلیفه‌ی رسول‌خدا، از ابوعبیده بن جراح.
سلام علیک
من، در برابر شما ضمن ستایش پروردگار یکتا، گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه و بی‌شریک نیست. اما بعد:
ما، از خدای متعال می‌خواهیم که به اسلام و مسلمانان، سرافرازی و عزتی بزرگ و استوار عنایت کند و به آنان، پیروزی و گشایشی آسان ارزانی بدارد. به من خبر رسیده که هرقل در یکی از آبادی‌های شام به نام انطاکیه منزل کرده و مردمانش را به اجتماع فراخوانده است و دسته‌ها و تعداد زیادی نیز پیرامونش گرد آمده‌اند. بنابراین صلاح دیدم که شما را از این موضوع باخبر کنم تا هر تصمیمی که می‌خواهید، بگیرید. سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در پاسخ نامه‌ی ابوعبیده رضی الله عنه  چنین نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد: نامه‌ات به من رسید و بنابر آن‌چه نوشته بودی، از فعالیت‌های هرقل اطلاع یافتم. این‌که او در انطاکیه منزل کرده، مقدمه‌ای برای شکست او و یارانش و پیروزی و گشایشی از سوی خدا بر تو و مسلمانان می‌باشد. اما این‌که گفته بودی هرقل، جمع زیادی را بر ضد شما، گرد آورده، مسأله‌ای است که خود ما و شما انتظارش را داشتیم؛ چراکه هیچ قومی، شاهشان را تنها نمی‌گذارند و سرزمینشان را بدون مقاومت و جنگ رها نمی‌کنند و الحمد لله که خودت، این را می‌دانی که مردان زیادی از مسلمانان با آن‌ها می‌جنگند که مرگ (در راه خدا) را آن‌گونه دوست دارند که دشمن، زندگانی را دوست دارد. مجاهدان، در جنگ با دشمنان، به پاداش بزرگی از سوی خدا دل بسته و جهاد در راه خدا را از هم‌بستری با دوشیزگان و از دارایی‌های گران‌بهایشان بیش‌تر دوست دارند. یک مجاهد، به وقت پیروزی از هزار مشرک برتر است؛ بنابراین به همراه سپاهیانت با آنان پیکار کن و از این‌که برخی از مسلمانان، با تو نیستند، نترس که خدای متعال با تو است و من نیز به خواست خدا آن‌قدر نیروی کمکی برایت می‌فرستم که دیگر نیازی به نیروی بیش‌تر نداشته باشی و خواهان قوای بیش‌تری نشوی. سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.[44]
یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  نیز نامه‌ای به مضمون نامه‌ی ابوعبیده رضی الله عنه  به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نوشت. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در پاسخ یزید رضی الله عنه  چنین نگاشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد: نامه‌ای که برایم فرستاده و در آن از نقل مکان هرقل شاه روم به انطاکیه خبر داده بودی، به دستم رسید و از این گفته بودی که خدای متعال، در دلش از لشکرهای مسلمانان هراس انداخته است. تنها خدای متعال را حمد و ثنا سزاوار است که ما را در حالی که با ترس و هراس در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بودیم، نصرت فرمود و فرشتگان بزرگوارش را به یاریمان فرستاد. دینی که خدای متعال، ما را به خاطرش نصرت نمود، همان دینی است که اینک مردم را به سویش فرا می‌خوانیم. سوگند به خدایت که پروردگار متعال، مسلمانان را همانند و هم‌سان مجرمان، قرار نمی‌دهد و کسی را که به یگانگی خدا اقرار می‌کند، با آن کس که غیر خدا را می‌پرستد، همانند نمی‌شمارد. پس هرگاه با آنان که به پرستش غیر خدا می‌پردازند، رویارو شدی، با یارانت به سویشان بتاز و با آن‌ها بجنگ که خدای متعال، تو را خواری نمی‌چشاند و شکستت نمی‌دهد. خدای متعال، به ما خبر داده که چه بسا گروهی اندک، بر جمع زیادی به اذن الهی غلبه می‌کند. من نیز به خواست خدا مردمانی را پشت سر هم به کمکت می‌فرستم که قانع شوید و به نیروی بیش‌تری نیاز پیدا نکنید. سلام و رحمت خدا بر شما باد.
عبدالله بن قرط که نامه‌بر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بود، نامه را برای سپاهیان یزید رضی الله عنه  خواند و بدین ترتیب مسلمانان، خرسند و شادمان شدند.[45] نامه‌ای از عمرو بن عاص رضی الله عنه  نیز در مورد سپاهیان روم به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رسید که خلیفه‌رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  جوابش را به شرح زیر داد:
سلام علیک
نامه‌ات که در آن از اجتماع انبوه لشکریان روم خبر داده بودی، به دستم رسید. خدای متعال، ما را در رکاب پیامبرش به کثرت و زیادی تعدادمان یاری نداد. چه بسیار اتفاق افتاد که ما در حالی به همراه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  جهاد کردیم که تنها دو اسب داشتیم و یا (به سبب کمبود شتر) به نوبت سوار شترها می‌شدیم. در جنگ احد فقط یک اسب داشتیم که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بر آن سوار می‌شد… ای عمرو! بدان که فرمان‌بردارترین بنده‌ی خدا، کسی است که بیش‌تر از همه از معاصی بدش اید؛ بنابراین از خدا اطاعت کن و یارانت را به اطاعت و فرمان‌برداری از خدا دستور بده.[46]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای قشون اسلامی، نیروهای کمکی به شام گسیل کرد و برایشان اسلحه و اسبان جنگی و سایر ابزار مورد نیازشان را فرستاد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هاشم بن عتبه را به حضور خواست و به او فرمود: «ای هاشم! این از خوشبختی جدت هست که تو، از آن دست افرادی شده‌ای که به عنوان نیروی پشتیبانی به یاری مسلمانان در جهاد با مشرکان گسیل می‌شوی و در زمره‌ی کسانی قرار می‌گیری که خلیفه، به وفاداری، پرهیختگی و جنگاوریشان اعتماد می‌کند. مسلمانان از من درخواست نیروی کمکی بر ضد کفار کرده‌اند؛ بنابراین با یارانت به یاریشان بشتاب و خود را به ابوعبیده رضی الله عنه  یا یزید رضی الله عنه  برسان که من، مردم را به همراهی با تو فرا می‌خوانم.» هاشم رضی الله عنه  گفت: «به کمک ابوعبیده می‌روم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «باشد؛ خود را به ابوعبیده برسان.» ابوبکر رضی الله عنه  در میان مردم برخاست و پس از حمد و ستایش الهی، سخنانی بدین مضمون ایراد فرمود: «…خدای متعال، ترس برادرانتان را طوری در دل کفار افکنده که به قلعه‌هایشان فراری شده و درها را بسته‌اند. پیک‌هایی از برادران مجاهدتان به نزدم آمده و به من خبر داده‌اند که هرقل شاه رومیان، از پیش رویشان گریخته و به یک آبادی در کناره‌های شام رفته و از آن‌جا قشونی به سوی مسلمانان گسیل کرده است. بنابراین تصمیم گرفته‌ام عده‌ای از شما را به کمک برادرانتان بفرستم تا خدای متعال به وسیله‌ی این نیروی پشتیبانی، پشتشان را قوی بدارد و در دل دشمنان، هراس بیفکند و آنان را خوار و ذلیل بگرداند. خدای متعال، بر شما رحم بفرماید؛ اینک با هاشم بن عتبه بن ابی‌وقاص (برای کمک به برادران مجاهدتان) همراه شوید و با انجام این کار، به خیر و پاداش بزرگی امیدوار باشید که پیروزیتان در این راه، فتح و غنیمت است و کشته شدنتان، شهادت و کرامت.»
ابوبکر رضی الله عنه  پس از ایراد این سخنان به خانه‌اش رفت و مردم پیرامون هاشم بن عتبه گرد آمدند و چون به هزار نفر رسیدند، ابوبکر رضی الله عنه  به آنان فرمان حرکت داد و آن‌ها را بدرقه نمود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به هاشم فرمود: «ای هاشم! ما همواره از تجربه‌ها، نظرات و حسن تدبیر سال‌خوردگان و همین‌طور از شکیبایی، جنگاوری و نشاط و بالندگی جوانان بهره می‌بردیم. خدای متعال، این ویژگی‌ها و توانایی‌ها را در تو جمع کرده و تو کم‌سن و سال هستی و اینده‌ی خوبی داری؛ بنابراین هنگام رویارویی با دشمن، شکیبا باش و همراهانت را نیز به صبر و شکیبایی فرا بخوان و بدان که تو، هر قدمی که در راه خدا برداری و هر مالی که خرج کنی و یا متحمل تشنگی، بیماری و سختی شوی، خدای متعال، برایت عمل نیکی ثبت می‌فرماید و او، پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند.» هاشم رضی الله عنه  گفت: «اگر خدای متعال، برایم اراده‌ی خوبی کرده باشد، مرا همین‌گونه که گفتید، خواهد نمود و من نیز تلاش خودم را می‌کنم و هیچ قوت و توانی جز به خواست و قدرت خدا نیست. من، امیدوارم که اگر همان ابتدا شهید نشوم، ان شاء الله عده‌ای از دشمنان را بکشم و سپس به شهادت برسم.» سعد بن ابی‌وقاص رضی الله عنه  که عموی هاشم بود، فرمود: «ای برادر‌زاده‌ام! هر نیزه‌ای که می‌اندازی و هر شمشیری که می‌زنی، تنها رضای خدا را در نظر بگیر و بدان که تو، ره‌یافته از این دنیا می‌روی و به سوی خدایت بازمی‌گردی. هیچ چیزی از دنیا با تو به آخرت نمی‌اید مگر قدمی که از روی صدق و راستی برداشته‌ و یا عملی که جلوتر فرستاده‌ای.» هاشم گفت: «ای عمو! غیر از این هم از من انتظار نداشته باش. من، می‌دانم که اگر حرکت و خروجم و شمشیر زدن و تیراندازیم را به قصد خودنمایی قرار دهم، از زیان‌کاران خواهم بود.» هاشم رضی الله عنه  به راه افتاد و خود را به لشکر ابوعبیده رضی الله عنه  رسانید. مسلمانان با دیدن نیروی پشتیبانی هاشم، خوشحال شدند.[47] مدتی پس از حرکت هاشم، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به بلال رضی الله عنه  دستور داد تا درمیان مردم بانگ برآورد که همراه سعید بن عامر بن حذیم رضی الله عنه  آماده‌ی حرکت به سوی شام شوید. هفت‌صد نفر در مدت زمان کوتاهی آماده شدند. اندکی پیش از حرکت سعید بن عامر رضی الله عنه ، بلال رضی الله عنه  نزد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  رفت و گفت: «ای خلیفه‌ی رسول‌خدا! اگر شما، مرا آزاد کردید که با شما باشم و مرا از کاری که خودم می‌خواهم، باز می‌دارید، نزد شما می‌مانم و اگر مرا به خاطر خدا آزاد کردید تا خودم تصمیم بگیرم و همان کاری را بکنم که به مصلحت خود می‌دانم، کاری به من نداشته باشید تا برای جهاد در راه خدا بیرون شوم که من، جهاد را از ماندن در این‌جا بیش‌تر دوست دارم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «اینک که تو دوست داری برای جهاد بیرون شوی، من تو را منع نمی‌کنم. من، فقط می‌خواستم که تو این‌جا بمانی و اذان‌گو باشی. من، از جدایی و دوری تو اندوهگین می‌شوم؛ اما گویا چاره‌ای جز فراق و جدایی نیست. آن هم جدایی و فراقی که تا قیامت همدیگر را نخواهیم دید. پس ای بلال! نیکوکاری پیشه کن تا زاد و توشه‌ات از دنیا باشد و خداوند، تو را در حیاتت به خیر و نیکی یاد کند و چون مرگت فرا رسد، به تو پاداش نیکی عنایت فرماید.» بلال رضی الله عنه  فرمود: «خداوند، به تو جزای خیر دهد؛ به خدا سوگند نخستین بار نیست که ما را به صبر و شکیبایی در اطاعت خدا و پایبندی بر حق و انجام عمل صالح دستور می‌دهی. اما نمی‌خواهم پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  برای کس دیگری اذان بدهم.» بلال رضی الله عنه  به همراه سعید بن عامر بن حذیم رضی الله عنه  برای شرکت در جهاد، مدینه را ترک کرد. مأموریت سعید رضی الله عنه  این بود که به یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  ملحق شود و همین کار را هم کرد و در جنگ‌های عربه[48] و داشنه در رکاب یزید بن ابوسفیان جنگید.[49]
گروه‌های زیادی از اطراف، به مدینه می‌آمدند تا در جهاد شرکت کنند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز آنان را به جبهه‌ها اعزام می‌کرد و چون بسیاری از آن‌ها تازه‌مسلمان بودند و هنوز به طور کامل به تعالیم اسلامی آراسته نشده بودند، مشکلاتی را برای مردم مدینه اعم از صحابه و تابعین به وجود می‌آوردند و همین، باعث می‌شد تا صحابه و تابعین به حضور ابوبکر صدیق رضی الله عنه  شکوه و گلایه کنند. البته با وجود گروه‌های زیادی که به مدینه می‌آمدند، هیچ‌گاه نزاع و کشاکشی در میانشان رخ نداد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  مردم مدینه را توجیه نمود[50] و به آنان چنین فرمود: «شما را به خدا سوگند می‌دهم که کاری به این‌ها نداشته باشید و هر کس که بر او حقی دارم، زخم زبان‌ها و کارهای ناگوار این‌ها را تحمل کند که خدای متعال، دشمنانمان را به وسیله‌ی این‌ها هلاک می‌کند و قشون روم را پریشان می‌سازد. این‌ها، برادران شما هستند و چنان‌چه یکی از شما،‌از سوی آن‌ها متحمل امر ناگواری شد، شکیبایی ورزد که ایا غیر از این است که شکیبایی و خویشتن‌داری، بهترین کار است و فرجام بهتری دارد و آنان را هم‌چنان مایه‌ی قوت و پیروزی ما قرار می‌دهد؟» مسلمانان، فرموده‌ی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را تایید کردند. ابوبکر رضی الله عنه  ادامه داد: «آنان، برادران دینی شما هستند و شما را در برابر دشمنانتان یاری می‌کنند و بر گردن شما حق زیادی دارند؛ بنابراین کوتاهی‌هایشان را تحمل کنید.»[51]
 
اعزام خالد بن ولید به سوی شام و جنگ‌های اجنادین و یرموک:
فرماندهان قشون اسلامی، تحرکات رومی‌ها را به طور کامل زیر نظر داشتند و دریافتند که وضعیت سختی پیش رو دارند. به همین سبب گرد هم آمدند و ابوعبیده رضی الله عنه  در نامه‌ای، وضعیت را به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  گزارش داد و در همان زمان قرار بر آن شد که مسلمانان، از تمام اراضی فتح‌شده، عقب نشینند و در یک مکان جمع شوند تا بتوانند با هم‌دستی و یک‌پارچگی، نقشه‌ی رومیان را خنثی کرده و به اتفاق هم جبهه‌ی بزرگی فراروی رومیان ایجاد نمایند. عمرو بن عاص رضی الله عنه  پیشنهاد کرد تا تمام قوای مسلمانان در یرموک جمع شوند. فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز مطابق پیشنهاد عمرو رضی الله عنه ، رسید و به قشون اسلامی مأموریت داد که در یرموک جمع شوند. قرار بر آن شد که مسلمانان بدون درگیری با دشمن، عقب‌نشینی کنند؛ ابوعبیده رضی الله عنه  از حمص عقب نشست و شرحبیل رضی الله عنه  از اردن؛ یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  نیز دمشق را ترک کرد و عمرو بن عاص رضی الله عنه  هم به طور تدریجی شروع به عقب‌نشینی از فلسطین کرد.[52] ولی موفق به عقب‌نشینی نشد و با کمک خالد بن ولید رضی الله عنه  توانست پیش از جنگ یرموک، فلسطین را ترک کند. در همین گیر و دار بود که جنگ اجنادین اتفاق افتاد.[53]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پس از آن‌که نامه‌ی ابوعبیده رضی الله عنه  را دریافت کرد، به ابوعبیده رضی الله عنه  دستور داد که به سوی یرموک عقب‌نشینی کند و در همان‌جا با سایر فرماندهان، جمع شود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در فرمانش به ابوعبیده رضی الله عنه  چنین نوشت: «سوارانت را در روستاها پراکنده کن و با قطع رسیدن خواربار و خوراکی‌ به دشمن، آن‌ها را در تنگنا قرار بده و از محاصره‌ی شهرها خودداری کن تا این‌که فرمان بعدی من، به تو برسد. پس اگر به جنگ با تو برخاستند، با آنان بجنگ و برای پیروزی بر دشمن، از خدا مدد بخواه و من نیز همان‌گونه که برای آن‌ها نیروی کمکی می‌اید، برایت نیروی کمکی می‌فرستم.»[54] در روایت دیگری چنین آمده است: «امثال شما، به سبب کمی افراد شکست نمی‌‌خورند. بلکه بدانید که ده‌ها هزار نفر به سبب پرداختن به معاصی و گناهان شکست می‌خورند؛ پس آگاه باشید که از معاصی و گناهان دوری کنید؛ همه‌ی شما در یرموک جمع شوید و هر یک از فرماندهان، برای همراهانش در نماز امامت بدهد.» فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بر این اساس بود که تمام قشون اسلامی یک‌جا و متحد شوند و به یک دفعه با دشمن وارد کارزار شده و آنان را شکست دهند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  خطاب به مجاهدان چنین نوشت: «شما، برای یاری دین خدا بپا خاسته‌اید و خدای متعال، یاری‌گران دینش را نصرت می‌کند و دشمنان دینش را شکست و خواری می‌چشاند.»[55]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در نامه‌اش روشن کرد که نصرت و پیروزی در جهاد، منوط به اطاعت از خدای متعال است و شکست در جنگ، نسبت مستقیمی با معصیت و نافرمانی خداوند دارد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  قشون اسلامی را موظف نمود تا در یک‌جا گرد ایند و بدین‌سان نیروی بزرگی فراهم آورند تا دشمن، از پراکندگی قوای مسلمان، بهره‌برداری نکند و در نتیجه در برابر قدرت یک‌جا و بزرگ مسلمانان ضعیف و ناتوان شود. تعیین یرموک از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عنوان مرکز گردهمایی قشون اسلامی، نشان‌دهنده‌ی شناخت دقیق ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از موقعیت جغرافیایی منطقه می‌باشد. پختگی نظامی خلیفه، آن‌جا بیش از پیش هویدا می‌شود که خالد بن ولید رضی الله عنه  را از عراق به شام گسیل کرد تا فرماندهی قشون اسلامی را عهده‌دار گردد؛ چراکه شرایط شام چنین ایجاب می‌کرد که شخصی عهده‌دار فرماندهی قشون اسلامی شود که توانایی‌های تمام فرماندهان مسلمان را یک‌جا، در خود داشته باشد. خالد بن ولید رضی الله عنه  قدرت ابوعبیده رضی الله عنه ، فراست و نکته‌سنجی عمرو رضی الله عنه ، تجربه‌ی عکرمه رضی الله عنه  و بی‌باکی یزید رضی الله عنه  را در خود جمع داشت و همین، او را در امور جنگی و نظامی پخته و سرآمد کرده بود. خالد رضی الله عنه  در پهنه‌ی نبرد، تصمیم‌های درست و به‌جایی می‌گرفت و تجربه‌ی زیادی نیز از میادین جنگ به‌دست آورده بود.[56] قابلیت‌ها و توانایی‌های خالد رضی الله عنه ، گزینش فرمانده‌ی ارشد فتوحات شام را برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  آسان کرد. خالد رضی الله عنه  پس از دریافت حکمش، خودش را از بیابان به شام رسانید و به اجرای دستورات خلیفه پرداخت. نیروهای کمکی و پشتیبانی نیز پشت سر هم به شام اعزام می‌شدند تا دستورات راهبردی ابوبکر رضی الله عنه  را در خنثی‌سازی شیوه‌های تاکتیکی و تدابیر جنگی دشمن، اجرا کنند. رومیان می‌خواستند با تدابیر مختلف، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را از رسیدن به اهدافش بازدارند. چنان‌چه یکی از فرماندهان رومی به این نکته تصریح کرده است که: «به خدا سوگند، ما ابوبکر را از وارد کردن قشونش به خاکمان باز می‌داریم.» واکنش ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در قبال این گفته‌ی فرمانده‌ی رومی، این بود که: «به خدا سوگند، نصاری را به خالد بن ولید رضی الله عنه  گرفتار می‌کنم تا به جای پرداختن به وسوسه‌های شیطان، به خالد مشغول و گرفتار شوند.»[57] رهنمودهای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از قبیل یکی کردن لشکرها در شام تحت فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه  و مشخص کردن محل گردهمایی قشون، تحقق یافت. حرکت لشکرها از مدینه به سوی مناطق عملیاتی از راه‌های جداگانه و به شکل کمانی و پیکانی بود که در اصطلاح جنگی به این نوع حرکت، حرکت پراکنده یا نامنظم[58] گفته می‌شود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در شرایط مناسبی، تمام قشون را یک‌جا کرد و توان نظامی خود را که امروزه در پهنه‌ی علوم نظامی از آن به استراتژی[59] یاد می‌شود، به نمایش گذاشت.[60] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عنوان فرمانده‌ی کل، حضوری معنوی در میادین نبرد داشت و همواره فرماندهان لشکری اسلام را با صدور فرمان‌های به‌موقع راهنمایی می‌کرد. وی، با شناخت موقعیت جغرافیایی مناطق و با ژرف‌اندیشی و دورنگری بی‌نظیرش، در خیزاندن قشون در بهترین زمان و وضع، موفق بود و از همین‌رو نیز گزینش درستی در تعیین فرماندهان داشت و فرماندهانی را بر لشکرها می‌گماشت که به خوبی از عهده‌ی انجام مأموریتشان بر می‌آمدند و طوری خواسته‌ها و دستورات فرمانده‌ی کل را اجرا می‌کردند که گویا شخص خلیفه، آن را اجرا کرده است. اعتماد دو‌طرفه‌ای که میان خلیفه و فرماندهان لشکری قرار داشت، باعث می‌شد تا فرماندهان، اهداف خلیفه را به درستی در مخیله‌ی خود شناسایی و در پهنه‌ی عمل اجرا کنند. به همین سبب نیز جبهه‌های جهاد، طوری اداره شد که گویا خود ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به عنوان فرمانده‌ی کل در تمام نبردها حضور داشته و از نزدیک، جریان جنگ را رهبری می‌کرده است. چراکه عملکرد مجاهدان، دقیقاً با خواست‌ها، اهداف و رهنمودهای خلیفه هماهنگ بود.[61]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  علاوه بر نامه‌ای که برای خالد رضی الله عنه  فرستاد و او را به فرماندهی قشون اسلامی در شام گماشت، نامه‌ای نیز به ابوعبیده رضی الله عنه  نوشت و به او خبر داد که خالد رضی الله عنه  را به فرماندهی لشکر شام منصوب کرده و از ابوعبیده رضی الله عنه  خواست که از خالد رضی الله عنه  حرف‌شنوی داشته باشد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  علت انتصاب خالد رضی الله عنه  به فرماندهی قشون شام را هم برای ابوعبیده رضی الله عنه  بیان فرمود: «من، خالد را به فرماندهی نبرد با رومیان در شام برگزیده‌ام؛ پس با او مخالفت نکن و از او حرف‌شنوی داشته باش که من، او را در حالی بر تو امیر کرده‌ام که می‌دانم تو، از او بهتری؛ اما او، از تو جنگاورتر است و تجربه‌ی جنگی بیش‌تری دارد. خدای متعال، ما و تو را به رشد و کمال رهنمون گردد. سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد.»[62] خالد بن ولید رضی الله عنه  نیز از عراق نامه‌ای برای ابوعبیده رضی الله عنه  در شام فرستاد که به شرح زیر بود:
ـ به ابوعبیده بن جراح از خالد بن ولید.
سلام علیک
من، در برابر شما ضمن ستایش پروردگار یکتا، گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه و بی‌شریک نیست. اما بعد، از خدای متعال می‌خواهم که ما و شما را در روز هراس، در پناه خود قرار دهد و در دنیا محافظت فرماید. نامه‌‌ای از خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به دستم رسیده که مرا مأمور کرده به سوی شام حرکت کنم و خودم را به سپاهیان اسلام برسانم و فرماندهی آنان را عهده‌دار شوم؛ به خدا سوگند که من، هرگز خواهان این نبودم که فرمانده شوم و هیچ‌گاه این پست را درخواست نکردم و نامه‌ای هم به ابوبکر نفرستادم که از او چنین تقاضایی بکنم. تو، هم‌چنان بر همان وضع گذشته‌ات خواهی بود و با هیچ یک از دستورات و پیشنهادهایت مخالفت نخواهد شد که تو، از بزرگان و سرآمدان مسلمانان هستی و برتری و فضلت، بر کسی پوشیده نیست و کسی هم از نظرات و راهنمایی‌هایت بی‌نیاز نمی‌باشد. خداوند، نعمت‌هایش را بر ما و شما کامل گرداند و همه‌ی ما را به رحمتش، از عذاب جهنم رهایی بخشد. والسلام علیک و رحمة الله.»[63]
خالد رضی الله عنه  نامه‌ای برای سپاهیان مسلمان در شام نیز نوشت و آن را با همان نامه‌بر، به شام فرستاد. در نامه‌ی خالد رضی الله عنه  به عموم مسلمانانی که در شام بودند، چنین آمده بود: «من، از خدایی که ما را به وسیله‌ی اسلام عزت بخشید، با دینش شرافت داد، با پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  گرامی داشت و با ایمان، کرامتمان بخشید، می‌خواهم که به رحمت گسترده و نعمت بیکرانش، نعمتش را بر ما و شما کامل گرداند. ای بندگان خدا! پروردگارتان را شاکر باشید تا نعمت‌هایش را بر شما بیفزاید و به او روی آورید تا احسان و نیکیش را بر شما تداوم بخشد. ای بندگان خدا! همواره سپاس‌گزار نعمت‌های خدا باشید. نامه‌ای از خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به من رسیده و مرا فرمان داده تا به سوی شما حرکت کنم. من، نیز به قصد پیوستن به شما حرکت کرده‌ام و به زودی با سپاهیانم به شما می‌رسم. مژده باد شما را که تحقق وعده‌ی الهی نزدیک است و شادمان باشید که از سوی خدا بهترین پاداش را می‌یابید. خدای متعال، ایمان ما و شما را مصون بدارد و همه‌ی ما را بر اسلام، ثابت‌قدم بفرماید و بهترین پاداش مجاهدان را به ما ارزانی نماید. و السلام علیکم.»[64]
عمرو بن طفیل رضی الله عنه  که نامه‌بر خالد رضی الله عنه  بود، نامه‌ی عموم مسلمانان را در جابیه بر آنان خواند. ابوعبیده رضی الله عنه  نیز پس از خواندن نامه‌اش فرمود: «خدای متعال، نظر خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را فرخنده و مبارک بگرداند و خالد رضی الله عنه  را زنده و سالم نگه دارد.»[65] این تعامل ارزنده‌ میان ابوعبیده و خالد، اخوت و برادری را معنا می‌کند و نشان می‌دهد که روابط میان صحابه، برگرفته از توحید درست و اخلاق پسندیده و سترگی بود که تمام یاران رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به آن آراسته بودند.خالد رضی الله عنه  تغییر نکرد و به خاطر موفقیتش در فتوحات عراق و اعتمادی که خلیفه به او داشت، خود را بزرگ‌تر و برتر از برادرانش نپنداشت؛ بلکه به جایگاه والای اهل فضیلت اذعان نمود و به صراحت بیان کرد که هم‌چنان از ابوعبیده رضی الله عنه  حرف‌شنوی خواهد داشت. ابوعبیده رضی الله عنه  نیز که مأموریت یافت زیر نظر و فرماندهی خالد رضی الله عنه  انجام مسؤولیت کند، برای خالد رضی الله عنه  آرزوی موفقیت و سلامتی نمود و دعا کرد که خدای متعال، فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را فرخنده و مبارک گرداند. رویکرد خالد و ابوعبیده در این جریان، دلیلی است بر این‌که آن‌ها از خودخواهی بدور بودند و همواره به مصلحت امت می‌اندیشیدند و در کارهایشان تنها رضای خدا را در نظر می‌گرفتند.[66] آری، آن‌چه خالد و ابوعبیده کردند، آموزه‌ی بزرگی برای همه‌ی افراد امت اعم از دعوت‌گران، فرماندهان، سران و بزرگان در تمام طبقات و سطوح حکومتی و جنبشی، می‌‌باشد تا در مقاطع مختلف کاری، همین رویه را در پیش بگیرند و به هنگام عزل و نصب، این چنین تعاملی با یکدیگر داشته باشند.
 
جنگ اجنادین:
خالد رضی الله عنه  به شام رسید و بصری را فتح کرد و با سایر فرماندهان مسلمانان (ابوعبیده، شرحبیل و یزید) یک‌جا شد و به بررسی مسایل و مواضع نظامی پرداخت. وی، پس از وارسی چند و چون مسایل نظامی، باخبر شد که لشکر عمرو بن عاص رضی الله عنه  از کناره‌های رود اردن به سوی سایر قشون اسلامی در حرکت است و لشکر رومیان نیز در تعقیب لشکر عمرو رضی الله عنه  می‌باشد. هدف رومیان، این بود که با سپاهیان عمرو رضی الله عنه  درگیر شوند و کار این دسته از قشون مسلمان را یک‌سره کنند. اما عمرو رضی الله عنه  نیز کاملاً هشیار بود که در آن شرایط نباید با رومیان درگیر شود؛ چراکه فقط هفت‌هزار نیرو در اختیار داشت و رومی‌ها، لشکری فراتر از این گرد آورده بودند. خالد رضی الله عنه  پس از بررسی شرایط جنگی، به این نتیجه رسید که یا خودش را به لشکر عمرو رضی الله عنه  برساند و به همراه افراد عمرو رضی الله عنه  با رومیان بجنگد و بدین‌سان خط بازگشت مسلمانان را به مواضع پیشین، از وجود رومی‌ها پاک کند و از طریق پشتیبانی مسلمانان، موضعشان را در فلسطین تثبیت نماید و یا سر جایش بماند و به عمرو رضی الله عنه  خبر دهد که زودتر خودش را به لشکر او برساند تا به اتفاق عمرو رضی الله عنه ، با رومیانی که از دمشق به تعقیبش پرداخته‌اند، وارد جنگ شود. خالد رضی الله عنه  گزینه‌ی اول را انتخاب کرد تا خط بازگشت مسلمانان را از وجود رومی‌ها پاک کند و مواضع مسلمانان را در فلسطین تثبیت نماید. خالد رضی الله عنه  به خوبی می‌دانست که شکست رومیان در این جبهه، سبب می‌شود که قشون اسلامی، این ناحیه را پوشش دهند و بدین ترتیب نیروی مهاجم دشمن را از حالت تهاجمی درآورده و به دفاع مجبور کنند. خالد رضی الله عنه  به اتفاق قشون اسلامی از یرموک به کمک عمرو رضی الله عنه  در فلسطین شتافت و به عمرو رضی الله عنه  نیز فرمان نوشت که طوری عقب‌نشینی کند که بدون درگیری با رومیان آن‌ها را به دنبال خود بکشد تا این‌که به لشکر خالد رضی الله عنه  برسد تا به اتفاق هم، کار رومیان را بسازند. عمرو رضی الله عنه  به اجنادین[67] رفت و خالد رضی الله عنه  نیز خودش را همان‌جا به او رسانید و جمع سپاهیان اسلام به حدود سی‌هزار نفر رسید. خالد رضی الله عنه  در زمان مناسبی که سپاهیان عمرو رضی الله عنه  و رومیان با هم درگیر شده بودند، به اجنادین رسید و بدین ترتیب جنگ شدیدی درگرفت؛ تجربه‌ی جنگی عمرو و خالد، نقش مهمی در شکست رومیان داشت؛ طوری که تعدادی از مجاهدان، به صفوف دشمن نفوذ کرده و فرمانده‌ی رومیان را کشتند و بدین‌سان سپاهیان دشمن، توانشان را از دست داده و گریختند.[68]
جنگ اجنادین، نخستین جنگ بزرگی بود که میان رومی‌ها و مسلمانان در شام روی داد و چون خبر شکست، به هرقل در ـ حمص ـ رسید، دانست که به مصیبت بزرگی گرفتار شده است.[69] خالد رضی الله عنه  خبر پیروزی را برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نوشت. متن نامه‌اش بدین شرح بود:
ـ به ابوبکر خلیفه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، از خالد بن ولید، شمشیر آخته‌ی خدا بر مشرکان. اما بعد:
سلام علیکم.
من، در برابر شما ضمن ستایش پروردگار یکتا، گواهی می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه و بی‌شریک نیست. ای صدیق! گزارشم، به شما این است که ما با مشرکان در اجنادین درگیر شدیم. آن‌ها، قشون زیادی فراهم آورده، صلیب‌هایشان را برافراشته و کتاب‌های مقدسشان را گشوده بودند (تا سپاهیانشان را به جنگ بر ضد ما تشویق کنند و) با این سوگند به میدان نبرد وارد شده بودند که از میدان بِدَر نشوند و رویارویمان ایستادگی کنند و ما را از خاکشان بیرون نمایند. ما هم با اعتماد و توکل بر خدا بر آنان حمله‌ور شدیم و آن‌ها را با نیزه هدف قرار داده، سپس با شمشیرها زدیم و آنان را درمیان هر دره‌، کوه و سرزمینی شکست دادیم. اینک خدا را می‌ستایم که دینش را پیروز نمود و دشمنش را شکست و خواری داد و با دوستانش خوب و نیک، تا کرد. سلام و رحمت و برکات الهی بر شما باد.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با شنیدن خبر پیروزی شادمان شد و فرمود: «سپاس خدا را که مسلمانان را یاری نمود و چشمانم را به این پیروزی، شاد فرمود.»[70]
 
جنگ یرموک:
پیروزی مسلمانان، با پیروزی در جنگ اجنادین و شکست رومیان آغاز شد و مسلمانان، به فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در یرموک جمع شدند. رومیان، به فرماندهی تیدور در منطقه‌ای که امکان دفع نیروهای حریف زیاد بود و راه گریز را تنگ می‌نمود، اردو زدند. اردوگاه قشون رومی، در واقوصه[71] در نزدیکی یرموک بود.
 
تعداد مسلمانان و رومی‌ها در جنگ یرموک :
مسلمانان، به فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه ، چهل یا چهل و پنج‌هزار نفر بودند.[72]
تعداد رومی‌ها به فرماندهی تیدور، به دویست و چهل‌هزار نفر می‌رسید.
مسلمانان، به فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه  در یرموک اردو زدند و رومی‌ها در کرانه‌ی جنوبی رود اردن جمع شدند. عمرو بن عاص رضی الله عنه  فرمود: «ای مسلمانان! شما را بشارت باد که من، رومی‌ها را محاصره کردم و هر که در محاصره قرار بگیرد، به ندرت عاقبت به‌خیر می‌شود.»[73]
خالد رضی الله عنه  در آرایش نظامی لشکر اسلام، شیوه‌ی جدیدی به‌کار برد که پیش از آن درمیان عرب‌ها رایج نبود. او، قشون اسلامی را به چند واحد نظامی تقسیم کرد و با سی و شش گردان وارد عمل شد. تقسم‌بندی واحدهای نظامی قشون اسلامی به ترتیب زیر بود:
ـ چند فوج که هر یک متشکل از ده تا بیست گردان بود و فرمانده‌ی جدایی داشت.
ـ چندین گردان که از هزار رزمنده تشکیل می‌شد و هر گردانی، فرمانده‌ی جدایی داشت.[74]آرایش لشکر مسلمانان که از چهل گردان تشکیل شده بود، به ترتیب زیر بود:
ـ سپاه مرکزی: از 18 گردان به فرماندهی ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه  تشکیل شده بود و عکرمه رضی الله عنه  پسر ابوجهل و قعقاع بن عمرو رضی الله عنه  در این فوج حضور داشتند.
ـ سپاه راست: متشکل از 10 گردان بود و تحت فرماندهی عمرو بن عاص رضی الله عنه  قرار داشت و شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه  نیز با او بود.
ـ سپاه چپ: 10 گردان داشت و تحت فرماندهی یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  بود.
ـ دسته‌ی پیشگامان: دسته‌ی کوچکی از سوارکاران و نگهبانان در خط مقدم بود که بررسی تحرکات دشمن، کسب اطلاعات و برخورد با جاسوس‌های احتمالی دشمن را بر عهده داشت.[75]
ـ دنباله‌داران لشکر: از پنج گردان (5000 نفر) به فرماندهی سعید بن زید رضی الله عنه  تشکیل یافته بود و رسیدگی به امور سپاهیان را بر عهده داشت. ابودرداء رضی الله عنه  در همین واحد، به عنوان قاضی خدمت می‌کرد و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  نیز انباردار بود و مسؤولیت تدارکات را بر عهده داشت. مقداد بن اسود رضی الله عنه  از افراد این دسته بود و درمیان مجاهدان دور می‌زد و سوره‌ی انفال و ایات جهاد را تلاوت می‌کرد تا عواطف ایمانی و جهادی صحابه را برانگیزد. ابوسفیان بن حرب رضی الله عنه  نیز به عنوان واعظ درمیان صفوف می‌گشت و سربازان اسلام را به جهاد و جان‌فشانی تشویق می‌نمود. [76] خالد بن ولید رضی الله عنه  به عنوان فرمانده‌ی ارشد لشکر اسلام با تعدادی از صحابه درمیان سپاهیان بود. به هر حال لشکر اسلام برای رویارویی با دشمن به آمادگی نسبی، دست یافت؛ هر یک از فرماندهان، افرادش را به جهاد، جان‌فشانی و صبر و شکیبایی در راه خدا فرا می‌خواند. مسلمانان و فرماندهانشان خوب می‌دانستند که این جنگ، جنگ سرنوشت‌سازی است و به عقب راندن دشمن، پیروزی بزرگی می‌باشد و چنان‌چه نتوانند دشمن را شکست بدهند، در ادامه‌ی کارشان با مشکل و بلکه شکست مواجه می‌شوند. عقب‌نشینی و شکست روم در یرموک، به معنای فتح شام و آزادسازی آن از دست رومیان بود و این، گشایش دروازه‌های شام و برچیده شدن موانع و عوامل بازدارنده‌ی فراروی مسلمانان و ره‌یابی به مصر و پس از آن،گسترش اسلام به آسیا و اروپا به شمار می‌رفت.[77]
 
آمادگی ایمانی مسلمانان برای رویارویی با دشمن:
زمانی که مسلمانان و رومیان، رویاروی یکدیگر قرار گرفتند، ابوعبیده رضی الله عنه  خطاب به مسلمان فرمود: «ای بندگان خدا! دین خدا را یاری کنید تا خدای متعال، شما را نصرت دهد و گام‌هایتان را استوار و ثابت بدارد که وعده‌ی الهی، حق است. ای مسلمانان! صبر و شکیبایی ورزید که صبر، مایه‌ی خشنودی خدا، رهایی از کفر و دوری از ننگ و عار است. وقتی که دشمن، تیراندازی را آغاز کرد، از صف‌هایتان جدا نشوید و به سوی دشمن، گام برندارید و جنگ را شروع نکنید؛ بلکه پشت سپرها پناه بگیرید؛ ساکت باشید و تنها خدا را یاد کنید تا به خواست خدا به شما فرمان حمله بدهم.»
معاذ بن جبل رضی الله عنه  نیز خطاب به مسلمانان فرمود: «ای اهل قرآن و ای نگهبانان و حافظان کتاب خدا! ای انصار هدایت و ای دوستان حق! دست‌یابی به رحمت الهی و ورود به بهشت، به آرزو نیست و تنها راستان و وفاداران به حق، به مغفرت و رحمت گسترده‌ی الهی دست می‌یابند. مگر فرموده‌ی الهی را نشنیده‌اید که:{ وَعَدَ اللَّه الَّذِینَ آمنُوا منْکم وَعَملُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهم فِی الأرْضِ کما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ منْ قَبْلِهم (٥٥)}  [78] خدا، شما را بیامرزد؛ از خدایتان حیا کنید که مبادا شما را در حال گریز ببیند و بدانید که شما، در قبضه و مشت خدایید و پناهی، جز او ندارید و فقط او، شما را عزت و سرافرازی می‌بخشد.»
عمرو بن عاص رضی الله عنه  مسلمانان را بدین شکل نصیحت و آماده‌ی جهاد کرد: «ای مسلمانان! چشمانتان را فرو اندازید[79] و روی زانوهای خود بنشینید و تیراندازی کنید و وقتی سپاهیان دشمن، بر شما حمله‌ور شدند، کاری نداشته باشید تا به شما نزدیک شوند و آن موقع، همانند شیر به آن‌ها حمله کنید که سوگند به آن کس که از صدق و راستی خشنود می‌شود و به آن پاداش می‌دهد و دروغ را گناه می‌شمارد و بندگانش را به خاطر دروغ‌گویی، مجازات می‌کند و در ازای نیکی، بذل و احسان می‌فرماید که من این (وعده‌ی خدا و رسول) را شنیده‌ام که مسلمانان، آبادی‌ها و قصرهای شام را یک به یک فتح می‌کنند؛ بنابراین قشون و کثرت دشمن، شما را در هراس نیندازد. چراکه اگر شما با آنان به شدت برخورد کنید، جفتک می‌زنند و می‌گریزند.» ابوسفیان رضی الله عنه  مجاهدان را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای مسلمانان! اینک شما، دور از امیر مؤمنان و پشتیبانی مسلمانان و در سرزمینی غیرعربی هستید و از خانواده‌هایتان دور افتاده‌اید و به خدا قسم که با دشمنانی روبرو شده‌اید که کینه‌ی زیادی درباره‌ی خودشان، فرزندانشان، زنانشان و اموال و سرزمینشان، از شما به دل دارند. به خدا سوگند که تنها شجاعت و شکیبایی در کارزار فردا، شما را از این‌ها می‌رهاند و خشنودی و رضایت الهی را نصیبتان می‌کند. پس به شمشیرها و جهادتان، قوی و پشت‌گرم باشید و از آن برای (نجات و رستگاری) خود کار بگیرید و آن را سنگر و ابزار دفاع از خود قرار دهید.» ابوسفیان رضی الله عنه  به میان زنان نیز رفت و آنان را نیز نصیحت کرد و دوباره به میان مجاهدان بازگشت و فرمود: «ای مسلمانان! ‌می‌بینید که چه در پیش رو دارید. اینک رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و بهشت، پیش رویتان هستند و شیطان و جهنم پشت سرتان.»[80]
ابوهریره رضی الله عنه  نیز مسلمانان را نصیحت کرد و فرمود: «به سوی زنان بهشتی و هم‌جواری با پروردگارتان در بهشت‌های پرنعمت بشتابید. شما در هیچ محلی این قدر به خدایتان نزدیک نمی‌شوید که اینک در این محل (برای رویارویی با دشمنان خدا) ایستاده‌اید. بدانید که صبرپیشگان، (بر دیگران) برتری دارند.» ابوسفیان رضی الله عنه  کنار هر دسته‌ای می‌ایستاد و می‌گفت: «از خدا بترسید؛ خدا را به یاد داشته باشید. شما، بزرگان اسلام و انصار اسلام هستید و این‌ها، اشراف روم و انصار شرکند. خدایا! امروز، یکی از روزهای تو است؛ خدایا! پیروزی را بر بندگانت نازل فرما.» یکی از عرب‌های مسیحی، به خالد رضی الله عنه  گفت: «رومی‌ها، چه‌قدر زیادند و مسلمانان، چه اندک!» خالد رضی الله عنه  فرمود: «وای بر تو؛ مرا از رومی‌ها می‌ترسانی؟ کثرت و توان لشکر، به نصرت الهی بستگی دارد و چون، نصرت خدا نباشد، لشکر انبوه نیز اندک و ناتوان است و به تعداد مردان ربطی ندارد. به خدا سوگند که دوست دارم اسبم بهبود یابد و(هر چه سریع‌تر وارد عمل شوم تا) رومیان، ناتوان و اندک شوند.» پای اسب خالد رضی الله عنه  در مسیر عراق به شام، آماس کرده و آسیب دیده بود.[81]
معاذ بن جبل رضی الله عنه  هر بار که صدای راهبان و کشیش‌ها را می‌شنید، می‌فرمود: «خدایا! قدم‌هایشان را بلرزان و در دل‌هایشان، وحشت و هراس بیفکن؛ بر ما آرامش و سکینه نازل فرما و ما را به تقواپیشگی، پایدار و ثابت بدار؛ جهاد را بر ما گوارا و خوشایند فرما و ما را به آن‌چه مقدر می‌کنی، راضی بگردان.»[82]
 
چگونگی آرایش نظامی رومیان در جنگ یرموک:
دسته‌های رومیان، طوری در محل خود مستقر شده بودند که به‌سان ابر سیاهی به نظر می‌رسیدند و با صدای بلند فریاد می‌زدند؛ کشیش‌ها و راهبانشان، انجیل می‌خواندند و سپاهیان روم را به جنگ تشویق می‌کردند.[83] رومیان در محلی در نزدیکی یرموک به نام واقوصه اردو زدند و رودخانه‌ی آن‌جا همانند خندقی برای آنان بود. رومیان، قشون خود را به چند واحد تقسیم کرده و طوری آرایش داده بودند که در هر واحد، پنج گردان قرار گرفته بود و با واحد اول مقداری فاصله داشت. آرایش قشون رومی به ترتیب زیر بود:
ـ تیراندازان، جلوتر از همه قرار داشتند و وظیفه‌شان، این بود که به سوی مسلمانان تیراندازی کنند و سپس عقب بروند.
ـ سوارکاران، در دو طرف لشکر عهده‌دار پشتیبانی از تیراندازان بودند.
ـ گردان‌ها، موظف بودند به میان صفوف مسلمانان، حمله‌ور شوند.
ـ فرمانده‌ی جلوداران (پیشگامان) لشکر، جرجه بود.
فرماندهان دسته‌های پشتیبانی که در دو طرف قشون روم قرار داشتند، ماهان و دراقص بودند.[84]
 
آن‌چه پیش از جنگ رخ داد…:
ابوعبیده و یزید بن ابوسفیان به همراه ضرار بن ازور و حارث بن هشام به سپاه روم نزدیک شدند و بانگ برآوردند که می‌خواهیم با فرمانده‌ی شما صحبت کنیم. به آنان اجازه دادند تا به نزد تذارق بروند که در خیمه‌‌ای از پرنیان و ابریشم، نشسته بود. صحابه گفتند: «ما ورود به چنین جایی را روا نمی‌دانیم.» تذارق دستور داد تا فرشی ابریشمی برایشان پهن کنند. بزرگان مسلمان باز هم از نشستن بر فرش ابریشمی امتناع کردند و بدین ترتیب تذارق به همان شکلی که مسلمانان دوست داشتند، با آن‌ها نشست تا با هم مذاکره کنند. صحابه پس از آن‌که رومیان را به سوی خدا دعوت دادند و به نتیجه‌ای نرسیدند، به اردوگاه لشکر اسلام بازگشتند. ماهان، خالد رضی الله عنه  را به میان دو صف خواست تا همان‌جا با او مذاکره و گفتگو کند. ماهان گفت: «ما می‌دانیم که گرسنگی و سختی زندگانی، شما را از دیارتان به این‌جا کشانده است: پس بیایید تا به هر کدامتان ده دینار و لباس و مقداری غدا بدهم و به سرزمین خود بازگردید. سال بعد هم همین مقدار به شما خواهیم داد.» خالد رضی الله عنه  در پاسخ ماهان، چنین فرمود: «آن‌چه تو گفتی، ما را از دیارمان به این‌جا نکشانده است؛ بلکه ما قوم خون‌آشامی هستیم که شنیده‌ایم هیچ خونی، بهتر از خون رومیان نیست و به همین خاطر هم به این‌جا آمده‌ایم (تا خون شما را بیاشامیم).» یاران ماهان که از شنیدن این سخنان یکه خورده بودند، گفتند: «به خدا که چنین چیزی درباره‌ی عرب‌ها به ما گفته نشده بود.»[85]
 
آغاز جنگ:
پس از آمادگی کامل و بی‌نتیجه ماندن مذاکرات، خالد بن ولید رضی الله عنه  به عکرمه بن ابوجهل و قعقاع بن عمرو که در دو پهلوی لشکر بودند، فرمان شروع جنگ داد. آن دو شروع به رجز‌خوانی کردند و هماورد خواستند. تعدادی از جنگاوران دو طرف، با هم درگیر شدند و شعله‌ی جنگ بالا گرفت و تمام سپاهیان در هم آمیختند و جنگ شدیدی آغاز شد. خالد رضی الله عنه  به همراه گردانی از مجاهدان، پیشاپیش لشکر قرار داشت و با پیشروی مجاهدان و به هم پیوستن دسته‌ها، هر یک را متناسب با قابلیت‌هایش به کار می‌گرفت و جریان جنگ را به بهترین شکل رهبری می‌نمود.[86]
 
مسلمان شدن یکی از فرماندهان رومی در میدان نبرد:
یکی از فرماندهان و بزرگان سپاه روم به نام جرجه از لشکرش جدا شد و خالد رضی الله عنه  را به حضور خود فراخواند. خالد رضی الله عنه  پیش او رفت و طوری به هم نزدیک شدند که گردن اسب‌هایشان به هم می‌خورد. جرجه به خالد رضی الله عنه  گفت: «ای خالد! به سؤالات من، درست پاسخ بده و دروغ نگو که انسان آزاده، دروغ نمی‌‌گوید؛ به من مکر و فریب هم نزن که انسان شرافتمند، فریب‌کار و حقه‌باز نیست. ایا این، درست است که خداوند، شمشیری بر پیامبرتان از آسمان نازل کرده و پیامبرتان نیز آن را به تو داده است و تو، آن شمشیر را بر هر که در جنگ بلند کنی، حتماً شکستشان می‌دهی؟» خالد رضی الله عنه  گفت: «نه؛ (این طور نیست.)» جرجه دوباره پرسید: «پس چرا به تو سیف‌الله (شمشیر خدا) می‌گویند؟»‌ خالد رضی الله عنه  فرمود: «خدای متعال، در میان ما پیامبری برانگیخت که ما را به سوی خدا فراخواند؛ اما همگی ما از او فرار کرده و فاصله می‌گرفتیم تا این‌که برخی از ما او را تصدیق نموده و از او پیروی کردند و بعضی نیز هم‌چنان او را تکذیب کرده و از او دوری می‌جستند. من، از آن دست کسانی بودم که پیامبر خدا را تکذیب نموده و از او دوری می‌کردند؛ سپس خدای متعال، قلوب و موهای پیشانیمان را گرفت و به سوی خود هدایت نمود و ما، با آن حضرت بیعت کردیم. آن‌جا بود که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به من فرمود: (تو، شمشیری از شمشیرهای خدا هستی که تو را بر ضد مشرکان از نیام بیرون کشیده است.) رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  برایم دعای پیروزی فرمود و از همان روز، سیف‌الله نامیده شدم و به همین سبب نیز من، از میان تمام مسلمانان، نسبت به مشرکان سخت‌تر و شدیدترم.» جرجه گفت: ای خالد! شما، به چه چیزی دعوت می‌دهید؟» خالد رضی الله عنه  فرمود: «شما را به گفتن کلمه‌ی شهادت (اَشْهدُ اَنْ لا اِله اِلاَّ الله وَ اَشْهدُ اَنَّ محَمدًا عَبْدُه وَ رَسُولُه) فرا می‌خوانیم و شما را به این دعوت می‌دهیم که به تمام احکام و آورده های پیامبر صلی الله علیه و سلم  از سوی خدا اقرا کنید.» جرجه دوباره سؤال کرد: «اگر کسی دین شما را نپذیرد، چه می‌کنید؟» خالد رضی الله عنه  پاسخ داد: «باید به ما جزیه بدهند تا کاری به کارشان نداشته و از آن‌ها حمایت بکنیم.» جرجه پرسید: «اگر جزیه هم ندادند؟» خالد رضی الله عنه  فرمود: «با آن‌ها اعلان جنگ کرده و با آنان می‌جنگیم.» جرجه سؤال کرد: «جایگاه و منزلت کسی که امروز دینتان را بپذیرد، چگونه خواهد بود؟» خالد رضی الله عنه  گفت: «جایگاه همه‌ی ما در اجرای دستورات الهی، یک‌سان است و همه اعم از بزرگان و سایر افراد و همین طور آنان‌که قبلاً مسلمان شده یا بعدها ایمان آورده‌اند، برابرند.» جرجه از خالد رضی الله عنه  پرسید: «ایا کسی که امروز مسلمان شود، در اجر و پاداش نیز با شما هم‌سان و مساوی خواهد بود؟» خالد رضی الله عنه  فرمود: «بله و بلکه اجر و پاداش بیش‌تری خواهد یافت.» جرجه گفت: «چگونه چنین چیزی امکان دارد که شما قبلاً مسلمان شده و پیشینه‌ی شما در اسلام بیش‌تر است؟!» خالد رضی الله عنه  فرمود: «علتش، این است که ما، این دین را پس از سرسختی و تحت فشار پذیرفتیم و زمانی با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بیعت کردیم که ایشان، درمیان ما بودند و از آسمان بر ایشان، وحی می‌شد و از کتاب خدا برایمان سخن می‌گفت. ما، باید به او ایمان می‌آوردیم؛ چراکه به ما معجزاتی نشان می‌داد و ما، دلایل و چیزهای شگفت‌انگیزی دیده و شنید‌ه‌ایم که شما ندیده و نشنیده‌اید. بنابراین هر یک از شما که به‌حق و صادقانه، این دین را بپذیرد، از ما برتر خواهد بود.» جرجه گفت: «به خدا سوگند که به من، راست گفتی و فریبم ندادی.» خالد رضی الله عنه  فرمود: «واللّه که به تو راست گفتم و خدا، گواه است که هر یک از پرسش‌هایت را درست پاسخ دادم.» جرجه سپرش را کنار گذاشت و همراه خالد حرکت کرد و گفت: «اسلام را به من بیاموز.» خالد رضی الله عنه  جرجه را به خیمه‌اش برد و مشک آبی بر سرش ریخت تا او را غسل دهد و دو رکعت نماز برای جرجه امامت داد (تا چگونگی نماز را نیز فرا بگیرد.) رومی‌ها که رفتن جرجه با خالد رضی الله عنه  را نوعی فریب و حمله از سوی او پنداشتند، به مسلمانان یورش بردند و صفوف مجاهدان را در هم شکستند. اما نیروهای پشتیبانی به فرماندهی عکرمه بن ابوجهل و حارث بن هشام در برابر حمله‌ی غافل‌گیرانه‌ی دشمن، پایداری کردند.[87]
 
یورش دسته‌ی چپ لشکر روم به دسته‌ی راست سپاه اسلام:
سپاهیان روم که از فزونی و انبوه، به‌سان پاره‌ی شب، سیاهی می‌زدند، بر لشکر اسلام حمله‌ور شدند؛ قسمت چپ سپاه روم با بخش راست لشکر اسلام[88] در‌آمیخت و قلب سپاه اسلام از ناحیه‌ی راست دچار مشکل شد و بدین ترتیب رومیان موفق شدند صفوف مسلمانان را در هم شکنند و به دنباله‌ی لشکر اسلام برسند. معاذ بن جبل رضی الله عنه  بانگ برآورد: «ای بندگان مسلمان خدا! این‌ها به شما حمله کرده‌اند تا شما را نابود کنند؛ به خدا سوگند که تنها شجاعت در رویارویی با دشمن و صبر و شکیبایی در سختی‌های مبارزه، آن‌ها را به عقب می‌راند.» معاذ رضی الله عنه  از اسبش پیاده شد و فرمود: «هر که می‌خواهد اسبم را بگیرد و سوار بر آن بجنگد و بهتر آن می‌بینم که با پای پیاده با پیادگان بجنگد.»[89] قبایل ازد، مذحج، حضرموت و خولان در برابر دشمنان خدا پایداری کردند. جمع انبوهی از سواره‌نظامان رومی، حمله‌ور شدند و مسلمانان از ناحیه‌ی راست لشکر به قلب سپاه عقب‌ نشستند و برخی هم به اردوگاه گریختند. بعضی از مسلمانان، که پایداری کرده بودند، یک‌تن و هماهنگ بانگ برآورده و با رومیان پیش رویشان درآمیختند و آنان را از تعقیب مسلمانان گریزان بازداشتند. زنان مسلمان نیز، افرادی را که در حال گریز بودند، با سنگ و چوب می‌زدند تا آن‌ها را به میدان نبرد باز گردانند که بدین ترتیب مسلمانان گریزان، به میدان بازگشتند.[90]
عکرمه بن ابوجهل فرمود: «من با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  جنگ‌ها کرده‌ام و اینک از شما بگریزم؟!» و سپس بانگ برآورد که: «چه کسی تا پای مرگ مرا همراهی می‌کند؟» عمویش حارث بن هشام و همین طور ضرار بن ازور با چهارصد نفر از بزرگان و سواران مسلمان، با او همراه شدند و جلوی خیمه‌ی خالد رضی الله عنه  به جنگ پرداختند و همه‌ی آن‌ها زخمی شدند و برخی هم از جمله ضرار بن ازور به شهادت رسیدند.[91] واقدی رحمه الله می‌گوید: این‌ها که به شدت مجروح شده بودند، درخواست آب کردند. وقتی برای هر یک از آن‌ها آب آوردند، آب را حواله‌ی مجروح دیگر کرد و به همین منوال هر یک از مجاهدان زخمی، آب را به مجروح کناری، حواله می‌کرد تا برادرش سیراب شود و بدین‌سان یکایک آن‌ها، بی‌‌آن‌که آب بنوشند، شهید شدند. گفته شده که نخستین مسلمانی که در یرموک شهید شد، شخصی بود که نزد ابوعبیده رضی الله عنه  رفت و گفت: «من، آماده‌ی شهادت هستم؛ با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  کاری که نداری؟» ابوعبیده رضی الله عنه  فرمود: «چرا؛ سلام مرا به ایشان برسان و بگو: ای رسول‌خدا! ما، همه‌ی آن‌چه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم.» این شخص پا در میدان نبرد نهاد و به شهادت رسید. دسته‌های مختلف سپاه اسلام طوری پایداری کردند که سپاهیان روم، همانند آسیاب به دور خود می‌چرخیدند؛ در آن روز به هر کجای میدان نبرد که نگاه می‌کردید، جز مخ‌ها و مغزهای ریخته، مچ‌های جداشده و دست‌های پریده و افتاده، چیز دیگری دیده نمی‌شد.[92]
 
یورش دسته‌ی راست سپاه روم به دسته‌ی چپ لشکر اسلام:
دسته‌ی راست سپاه روم به فرماندهی قناطر بر دسته‌ی چپ لشکر اسلام که از قبایل کنانه، قیس، خثم، جذام، قضاعه، عامله و غسان تشکیل یافته بود، حمله‌ور شد. این ناحیه از سپاه اسلام از مواضع خود عقب نشست. رومیان، به تعقیب مسلمانان فراری پرداختند و بخش مرکزی لشکر مسلمانان،‌ با مشکل مواجه شد. مسلمانان گریزان، به اردوگاه لشکر اسلام وارد شدند و زنان مسلمان، آن‌ها را با سنگ و پایه‌های خیمه‌ها زدند و به آنان گفتند: «عزت اسلام و شرف مادران و زنانتان چه شده که این‌چنین می‌گریزید و ما را با کافران تنها می‌گذارید؟» مسلمانان فراری با شنیدن این سخنان توبیخ‌آمیز به خود آمده و به میدان نبرد بازگشتند و تعداد زیادی از رومی‌ها را به هلاکت رسانیدند. سعید بن زید رضی الله عنه  نیز در همین گیر و دار به شهادت رسید. دسته‌ی چپ سپاه روم، بار دیگر به بخش راست لشکر اسلام حمله کرد تا از طریق شکست دسته‌ی تحت فرمان عمرو بن عاص رضی الله عنه  و نفوذ به صفوف سپاهیان مسلمان، لشکر اسلام را به‌طور کامل محاصره کنند. مسلمانان، در ابتدای امر عقب نشستند و چون به اردوگاه لشکر وارد شدند، زنان از تپه‌ها پایین آمدند و شروع به زدن مسلمانان فراری کردند. دختر عمرو رضی الله عنه  بانگ برآورد: «خداوند متعال، مردانی را که زنانشان را تنها می‌گذارند و از کرامتشان دفاع نمی‌کنند، زشت بدارد و از خیر و نیکی دورشان کند.» دیگر زنان مسلمان نیز می‌گفتند: «اگر از ما دفاع نکنید، دیگر شوهرانمان نیستید.» مسلمانان گریزان با شنیدن این حرف‌ها، عزم و اراده‌ی دوباره یافتند و به میدان نبرد بازگشتند و از نو، به رومیان حمله‌ور شدند و آنان را به عقب راندند.[93]
 
حمله‌ی نهایی مسلمانان و شکست رومی‌ها:
خالد بن ولید رضی الله عنه  به همراه عده‌ای از سواران، به آن دسته از سپاه روم حمله کرد که به ناحیه‌ی راست لشکر اسلام یورش برده بودند. خالد رضی الله عنه  به کمک همرهانش در این حمله، حدود شش‌هزار نفز از نیروهای دشمن را به هلاکت رسانید و سپس فرمود: «به خدا سوگند که دیگر توانی، برایشان نمانده است و من، امیدوارم که خدای متعال، آن‌ها را شکست دهد.» خالد رضی الله عنه  به همراه صد سوار از مجاهدان، به یک‌صد هزار نفر از نیروهای دشمن حمله کرد و همه‌ی آنان را در هم کوبید و پس از آن، تمام مسلمانان، هماهنگ و یک‌تن حمله نمودند و با فرار رومی‌ها، به تعقیبشان پرداختند.[94] ناحیه‌ی راست سپاه اسلام نیز به ترمیم صفوف خود پرداخت و رومی‌ها را درمیان وادی یرموک و نهر زرقاء[95] محاصره کردند و توانستند میان سواره‌نظام و پیاده‌‌نظام دشمن فاصله بیندازند. مسلمانان، بر رومی‌ها حمله‌ور شدند و آنان را به زیر کشاندند. سواران رومی در پی فرار برآمدند؛ خالد رضی الله عنه  به عمرو رضی الله عنه  دستور داد تا گریزگاهی برای سواران رومی باز کند. سواران رومی گریختند و بدین ترتیب پیاده‌نظام دشمن در حالی که پاهایشان را به قصد پایداری در جنگ، با زنجیر بسته بودند، بدون هیچ پوششی به خندق گریختند و چنان درهم‌کوفته شدند که همانند دیواری به نظر می‌رسیدند که گویی خراب شده است. مسلمانان، در تاریکی شب به پیاده‌نظام دشمن حمله کردند و چون آن‌ها، یک‌دیگر را به زنجیر بسته بودند، جلودارشان را که در رود می‌انداختند، دیگران نیز به همراهش در رود افتاده و هلاک می‌شدند. در این مرحله از جنگ حدود صد و بیست‌هزار نفر از نیروهای دشمن هلاک شدند و آن دسته از کسانی که نجات یافتند، به فحل[96] در شام گریختند و برخی هم به دمشق فرار کردند.[97]
یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه  نیر در جنگ یرموک خوب پایداری کرد و به خوبی جنگید. پدرش بر او گذر نمود و فرمود: «ای پسرم! تقوای الهی را بر خود لازم بگیر و صبر و شکیبایی پیشه کن؛ چراکه هیچ مسلمانی در این وادی نیست مگر آن‌که شایسته و سزاوار جنگ می‌باشد (و باید خوب بجنگد). پس تو و امثالت که فرمانده‌ی مسلمانان هستید، چگونه باید باشید؟ قطعاً چنین کسانی بیش از دیگران باید شکیبا باشند و از همه به نصیحت سزاوارترند. بنابراین از خدا بترس و تقوا پسشه کن و طوری باش که هیچ یک از یارانت، بیش از تو علاقه‌مند به پاداش جهاد نباشد و مجاهد شکیباتری از تو یافت نشود. تو به‌گونه‌ای باش که هیچ مسلمانی به شجاعت و سختی تو در برابر دشمن اسلام نرسد.» یزید رضی الله عنه  که در دسته‌ی مرکزی سپاه قرار داشت، فرمود: «ان شاء الله همین‌گونه عمل می‌کنم.» وی، در جنگ یرموک جنگ سخت و خوبی کرد.[98] سعید بن مسیب از پدرش چنین نقل کرده است: در روز یرموک، اندکی سر و صداها فرو نشست؛ در همان حال صدای بلندی که گویی به تمام لشکر می‌رسید، شنیدیم که می‌گفت: «ای یاری‌دهندگان دین خدا! به هم نزدیک شوید؛ ای مسلمانان! پایداری کنید، پایداری کنید.» نگاه کردیم و دیدیم که ابوسفیان رضی الله عنه  است که تحت فرماندهی پسرش یزید رضی الله عنه  قرار دارد و بانگ می‌زند. مسلمانان، نماز عشاء را به تأخیر انداختند و هم‌چنان جنگیدند تا پیروز شدند. خالد رضی الله عنه  آن شب را در خیمه‌ی تذارق که برادر هرقل و فرمانده‌ی لشکر رومیان بود، به‌سر برد. تذارق گریخته بود و سواران مسلمان، پیرامون خیمه‌ی خالد رضی الله عنه  تا صبح گشت می‌زدند و رومیانی را که می‌دیدند، می‌کشتند. در این میان تذارق نیز کشته شد و از او سی چادر و سراپرده‌ی ابریشمی بر جای ماند که در آن فرش‌های نفیس و ابریشم بود. مسلمانان، هنگام صبح غنایم را جمع‌آوری و تقسیم کردند.[99] سه‌هزار نفر از مسلمانان که تعدادی از صحابه‌ی پیامبر و بزرگان و سرآمدان مسلمانان نیز در میانشان بودند، شهید شدند. از شهدای یرموک، می‌توان عکرمه بن ابوجهل و پسرش عمرو، سلمه بن هشام، عمرو بن سعید و ابان بن سعید رضی الله عنه  و… را نام برد. کشته‌های رومی‌ها هم به صد و بیست‌هزار نفر می‌رسید که هشتادهزارشان در زنجیر و چهل‌هزار از آن‌ها آزاد بودند و در رودخانه افتادند.[100] مسلمانان، از این پیروزی بزرگ خشنود شدند؛ اما دیری نپایید که خبر ناگوار وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، این شادی را به غم تبدیل کرد و مسلمانان را در غم و اندوه بزرگی فرو برد؛ خدای متعال، بر مسلمانان منت نهاد و عمر فاروق رضی الله عنه  را به جای ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به خلافت مسلمانان گماشت.[101] خبر وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  زمانی به خالد رضی الله عنه  رسید که مسلمانان در مصاف رومیان قرار داشتند و خالد رضی الله عنه  مسلمانان را از این ماجرا باخبر نکرد تا ضعف و سستی، مجاهدان را در بر نگیرد. عمر فاروق رضی الله عنه  در این نامه ابوعبیده رضی الله عنه  را به جای خالد رضی الله عنه  به فرماندهی لشکر منصوب کرده بود؛ خالد رضی الله عنه  نیز با سینه‌ای فراخ و پرحوصله فرمان عمر فاروق رضی الله عنه  را پذیرفت[102] و وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را به مسلمانان تسلیت گفت و ضمن حمد و ثنای الهی فرمود: «خدای متعال، ابوبکر رضی الله عنه  را از میان ما برد و الحمد لله که او، برای من از عمر رضی الله عنه  دوست‌داشتنی‌تر بود. خدا را شکر که اینک عمر رضی الله عنه  را خلیفه کرده و محبتش را در دلم انداخته است.»[103]
هرقل از شکست سپاهیانش در یرموک بسیار ناراحت شد و چون بازماندگان سپاهش در انطاکیه به حضورش رفتند، از آنان پرسید: «وای بر شما؛ به من درباره‌ی این‌ها که با شما می‌جنگند، گزارش دهید و بگویید که مگر آن‌ها مانند شما بشر نیستند؟» گفتند: بله. هرقل گفت: «شما بیش‌تر هستید یا آن‌ها؟» گفتند: «ما، همه جا از آن‌ها بیش‌تریم.» هرقل پرسید: «پس چرا از آن‌ها شکست می‌خورید؟» پیرمردی برخاست و گفت: «آنان، به این خاطر پیروز می‌شوند که شب‌زنده‌دارند و روزها روزه می‌گیرند؛ به عهد و پیمانشان وفا می‌کنند؛ به نیکی فرا می‌خوانند و از بدی باز می‌دارند و درمیان خود عدل و انصاف را رعایت می‌کنند. ولی ما، بدین جهت شکست می‌خوریم که شراب می‌نوشیم؛ زنا می‌کنیم؛ مرتکب حرام می‌شویم؛ عهدشکنی و ظلم و ستم می‌کنیم؛ به نافرمانی خدا فرا می‌خوانیم و از آن‌چه مایه‌ی خشنودی خدا است، باز می‌داریم و در زمین فساد می‌کنیم.» هرقل گفت: «تو، راستش را به من گفتی.»[104]
 
 


[1] تيماء، نام يك آبادي درميان شام و وادي‌القري است.
[2] نگاه كنيد به: تمام الوفاء، 54
[3] نام مرغزار معروفي در شام مي‌باشد.(مترجم)
[4] در تاريخ طبري و الكامل ابن‌اثير، باهان ذكر شده و در البداية و النهاية، فتوح‌الشام واقدي و فتوح البلدان بلاذري، نام ماهان آمده است.(مترجم)
[5] أبوبكر الصديق، خالد جنابي و نزار حديثي، ص58
[6] سوره‌ي يوسف – آيه‌ي 100: «يوسف، پدر و مادرش را (به نشان احترام بالا برد و) بر تخت نشاند.»
[7] تاريخ دمشق از ابن‌عساكر (2/61و62)؛ فتوح الشام ازدي، ص14؛ نگاه كنيد به: التاريخ الإسلامي (9/179)
[8] بخاري، كتاب التعبير، شماره‌ي6990
[9] بخاري، كتاب الاعتصام، شماره‌ي7311؛ مسلم، كتاب الامارة، شماره‌ي1533
[10] تاريخ دمشق، از ابن‌عساكر (2/63-65)
[11] التاريخ الإسلامي‌ (9/188)
[12] تاريخ فتوح الشام ازدي، ص8؛ تهذيب تاريخ دمشق (1/129)
[13] تاريخ الدعوة الي الاسلام، ص294
[14] الكامل ابن‌اثير (2/64): اليمن في صدر الاسلام، ص301و302
[15] اليمن في صدر الاسلام، ص302
[16] اليمن في صدر الاسلام، ص302
[17] الصديق أول الخلفاء، ص114؛ أبوبكر الصديق، نوشته‌ي علي طنطاوي، ص218
[18] مروج‌الذهب از مسعودي (2/305)
[19] الصديق أول الخلفاء، ص137و138
[20] ابوبكر الصديق، علي طنطاوي، ص219
[21] الكامل ابن‌اثير (2/64و65)
[22] التاريخ الاسلامي (9/194)
[23] التاريخ الإسلامي (9/195)
[24] التاريخ الاسلامي (9/196و197)
[25] فتوح‌الشام ازدي، ص15
[26] ابوبكر الصديق، نزار حديثي، ص62
[27] فتوح‌الشام ازدي، ص17
[28] حمص، از شهرهاي كهن شام مي‌باشد.(مترجم)
[29] در تاريخ طبري، به جاي مأمؤاب، مآب، آمده كه نام روستايي در منطقه‌ي بلقاء مي‌باشد.(مترجم)
[30] بنا بر گزارش تاريخ، نخستين جنگي هم كه در سرزمين شام، صورت گرفت، جنگ عريه‌ي عربات در منطقه‌ي فلسطين بود. نگاه كنيد به: البداية و النهاية ج7، ص6 (مترجم)
[31] الكامل ابن‌اثير (2/66)
[32] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين از نهاد عباس، ص141
[33] فتوح‌الشام ازدي، ص26
[34] التاريخ الاسلامي (9/206)
[35] در البداية و النهاية چنين آمده است: ابوبكر رضی الله عنه  پس از آن‌‌كه آهنگ شام كرد، اميراني را كه در شبه‌جزيره پراكنده بودند، گرد آورد. ابوبكر صديق رضی الله عنه  عمرو بن عاص رضی الله عنه  را مأمور جمع‌آوري زكات قبيله‌ي قضاعه كرده بود و اين، از آن دست مسؤوليت‌هايي بود كه عمرو رضی الله عنه  از سوي رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نيز بدان مأمور شده بود. ابوبكر رضی الله عنه  نامه‌اي به عمرو رضی الله عنه  نوشت و او را براي حركت به سوي شام فراخواند. نامه چنين بود: «من، تو را به همان كاري بازگرداندم كه رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آن را به تو واگذار كرده بودند. اينك مي‌خواهم به تو مأموريت ديگري بدهم كه براي زندگاني و آخرتت بهتر است؛ مگر اين‌كه همين كار را بيش‌تر دوست باشي.» نگاه كنيد به: البداية و النهاية، ج7، ص5، چاپ دار احياءالتراث العربي به سال 1417هجري.(مترجم)
[36] اتمام الوفاء بسيرة الخلفاء، ص55
[37] فتوح‌الشام ازدي، ص48-51
[38] در البداية و الهناية، به جاي عربه، عريه ثبت شده است.(مترجم)
[39] العمليات التعرضية الدفاعية عند المسلمين، ص143
[40] سوره‌ي يوسف، آيه‌ي67: «اي فرزندانم! از يك دروازه (به مصر) داخل نشويد و از درهاي مختلف وارد شويد (تا از هر آسيبي در امان بمانيد. ولي بدانيد كه من، با اين تدبير) نمي‌توانم چيزي را كه خداوند، مقرر كرده، از شما دور سازم (و آن‌چه خدا بخواهد، همان مي‌شود.) حكم و فرمان، تنها از آن خداست و من، بر او توكل مي‌كنم و بايد توكل‌كنندگان، به او توكل نمايند (و كار خود را به او بسپارند.)»
[41] در الكامل، پسر توذر آمده و در تاريخ طبري توذرا؛ در البداية و النهاية، آمده است كه جرجه مأمور رويارويي با يزيد بن ابوسفيان شده بود. جرجه مسلمان شد و به شهادت رسيد كه داستانش در صفحات بعدي همين كتاب آمده است.(مترجم)
[42] در تاريخ طبري قيقار و در الكامل، نام قيقلان آمده است.(مترجم)
[43] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص147
[44] التاريخ الاسلامي (9/213)؛ نگاه كنيد به: فتوح‌الشام ازدي، ص30و31
[45] فتوح‌الشام ازدي، ص30-33
[46] خطب ابي‌بكر الصديق، محمد احمد عاشور، ص92
[47] فتوح‌الشام ازدي، ص33-35
[48] در البداية و النهاية به جاي عربه، جنگ عريه ذكر شده و در طبري، عربه آمده است كه ياقوت، آن را نام مكاني در فلسطين دانسته است. (مترجم)
[49] فتوح‌الشام ازدي، ص35-38
[50] التاريخ الاسلامي (9/224)
[51] التاريخ الإسلامي (9/223)
[52] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص148
[53] حروب الإسلام في الشام، احمد محمد، ص45
[54] نگاه كنيد به: العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص148
[55] تاريخ طبري (4/211)
[56] تاريخ الدعوة الي الاسلام، ص359و360
[57] البداية و النهاية (7/5)
[58] حركت نامنظم، نوعي شيوه‌ي حركتي در انتقال رزمندگان به مناطق عملياتي مي‌باشد كه شباهت بسياري با شيوه‌ي حركت جنگجويان چريك دارد و از آن به حركت گوريلايي نيز ياد مي‌شود. گوريلا، واژه‌اي است اسپانيايي به معناي جنگ پراكنده.(مترجم)
[59] استراتژي، واژه‌اي است يوناني به معناي سرداري و سپه‌سالاري و در اصل اصطلاحي است نظامي به معناي سنجيدن وضع خود و دشمن و طرح نقشه به قصد رويارويي با حريف در بهترين و مناسب‌ترين وضع ممكن. البته اين واژه، مفهومي گسترده‌تر يافته و اينك به هر روش كلي براي رسيدن به هدفي مشخص و كلي استراتژي مي‌گويند.(مترجم)
[60] الفن العسكري الاسلامي، ص89؛ أبوبكر الصديق، نزار حديثي، ص60
[61] الفن العسكري الإسلامي، ص98
[62] مجموعة الوثائق السياسية، ص392و393
[63] مجموعة الوثائق السياسية، ص392
[64] فتوح‌الشام ازدي، ص68-72
[65] منبع سابق.
[66] التاريخ الاسلامي (9/231)
[67] اجنادين، نام منطقه‌ي معروفي در فلسطين است. نگاه كنيد به: المعجم ياقوت، ج1، ص203
[68] ابوبكر الصديق، نزار حديثي، ص70؛ ابن‌اسحاق و مدايني، جنگ اجنادين را پيش از جنگ يرموك دانسته‌اند. در اين جنگ تعدادي از صحابه شهيد شدند. فرمانده‌ي روميان، شخصي به نام ابن هزارف را كه از قضاعه بود، براي بررسي وضع مسلمانان فرستاد و چون ابن‌هزارف بازگشت، به روميان اين چنين گزارش داد كه: مسلمانان در شب همانند راهبان عابدند و در روز مجاهدان يكه‌سوار؛ اگر پسر پادشاه اين‌ها هم دزدي كند، دستش را قطع مي‌كنند و اگر زنا نمايد، سنگ‌سارش مي‌نمايند. فرمانده‌ي روميان با شنيدن گزارش جاسوسش گفت: اگر راست بگويي، مردن و زير زمين رفتن، بهتر از رويارويي با چنين افرادي است. فرمانده‌ي روميان در اين جنگ بنا بر آن‌چه در البداية و النهاية آمده، قيقلان بوده است. طبري، قبقلار را نام فرمانده‌ي روميان در جنگ اجنادين آورده و گفته است: علماي شام، تذارق برادر هرقل را فرمانده‌ي روميان در اين جنگ دانسته‌اند و ابن‌اثير نيز در الكامل، تذارق را فرمانده‌ي رومي‌ها گفته است.(مترجم)
[69] ابوبكر الصدق، نزار حديثي، ص70
[70] فتوح‌الشام ازدي، ص84-93
[71] در تاريخ طبري، واقواصه ثبت شده و در البداية و النهاية، واقوصه آمده است كه نام رود و صحرايي در منطقه‌ي حوران شام مي‌باشد.(مترجم)
[72] حافظ عماد‌الدين اسماعيل ابن‌كثير، در البداية و النهاية تعداد مجاهدان را سي و شش تا چهل‌هزار نفر ذكر كرده است.(مترجم)
[73] العمليات التعرضية و الدفاعية، ص163
[74] العمليات التعرضية و الدفاعية، ص163
[75] در البداية و النهاية آمده است كه قباب بن اشيم، امير اين دسته بود و طبري، نام قباث را ذكر كرده است.(مترجم)
[76] البداية و النهاية (7/8)
[77] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص164
[78] (نور ـ 55) يعني: «خداوند، به كساني از شما كه ايمان آورده‌ و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده‌ مي‌دهد كه آنان را در زمين خليفه سازد؛ همان گونه كه پيشينيان (نيكوكار و دادگر) ايشان را جايگزين (ستم‌گران) پيش از آن‌ها كرد…»
[79] يعني: درست هدف بگيريد و…(مترجم)
[80] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص163
[81] البداية و النهاية (7/10)
[82] ابوبكر رجل الدولة، ص88
[83] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص163
[84] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص167
[85] البداية و النهاية (7/10)
[86] البداية و النهاية (7/10)
[87] البداية و النهاية (7/13)
[88] قبايل ازد، مذحج، حضرموت و خولان در راست سپاه اسلام قرار داشتند. نگاه كنيد به: البداية و النهاية. فرمانده‌ي دسته‌ي چپ سپاه روم شخصي به نام ديرجان بود كه به گفته‌ي واقدي فرماندار بصري بوده و با خالد جنگيده بود. وي، به دست عبدالرحمن پسر ابوبكر صديق به هلاكت رسيد.(مترجم)
[89] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص169
[90] فتوح‌الشام ازدي، ص222؛ در البداية و النهاية آمده است كه ابوسفيان پيش از آغاز جنگ به زنان گفته بود: «هر كه را گريزان ديديد، با سنگ بزنيد تا به ميدان باز گردد.» البته در يرموك برخي از زنان مسلمان نيز جنگيدند و تعداد زيادي از رومي‌ها را به هلاكت رساندند؛ از زنان رزمنده مي‌توان، اشاره كرد به: خوله بنت ازور، خوله بنت ثعلبه‌ي انصاري، كعوب بنت مالك بن عاصم، سلمي بنت هاشم، هند بنت عتبه بن ربيعه و….(مترجم)
[91] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص170
[92] البداية و النهاية (7/12)
[93] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص174
[94] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص171؛ فتوح‌البلدان ازدي، ص171
[95] اين نهر به نام يرموك نيز ناميده شده و در منطقه‌ي يرموك به نهر اردن مي‌ريزد.(مترجم)
[96] فِحْل: نام شهر و موضعي در شام مي‌باشد. (مترجم)
[97] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص175
[98] فتوح‌البلدان ازدي، ص228
[99] ترتيب و تهذيب البداية و النهايه، ص173
[100] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص179؛ در البداية و النهاية و نهاية الارب آمده است كه اين تعداد از كشته‌هاي دشمن، غير از سواران و پياده‌هايي است كه در ميدان جنگ كشته شدند.(مترجم)
[101] البداية و النهاية (7/14)؛ در البداية و النهاية بدين نكته تصريح شده كه خبر وفات ابوبكر صديق در اثناي جنگ به خالد رسيد و او نامه‌ را در تيردانش گذاشت و به مسلمانان چيزي از وفات ابوبكر نگفت تا روحيه‌‌ي مسلمانان ضعيف نشود. ابن‌كثير، منجمه بن زنيم را پيك حجاز به يرموك به هنگام وفات ابوبكر ذكر كرده و طبري، نام محميه را آورده است.(مترجم)
[102] البداية و النهاية (7/16)
[103] البداية و النهايه (7/14)
[104] البداية و النهاية (7/15)



به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حارث بن قيس:‌ شيطان هر گاه سراغ تو بيايد و بگويد: نمازت ريايي است، تو آن نماز را درازتر گردان.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 4117
دیروز : 5831
بازدید کل: 8837431

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010