|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > فتوحات ابوبکر صدیق رضی الله عنه در عراق
شماره مقاله : 2673 تعداد مشاهده : 330 تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389
|
فتوحات ابوبکر صدیق رضی الله عنه در عراق
همزمان با پایان سرکوب مرتدها و برقراری امنیت و آرامش در شبهجزیرهی عرب، ابوبکر صدیق رضی الله عنه بنا بر رهنمودهای رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به فکر گسترش قلمرو اسلام افتاد و برای این منظور، دو لشکر را برای فتح عراق گسیل کرد: الف) لشکری به فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه برای فتح عراق اعزام کرد. خالد رضی الله عنه در یمامه بود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای فتح عراق به او نامه نوشت و دستورش داد از جنوب غربی، آغاز کند: خلیفه در فرمانش به خالد رضی الله عنه چنین نوشت: «راه عراق را در پیش بگیر تا به عراق برسی و از فرجالهند ـ که همان ابله[1] است ـ آغاز کن.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا با مردم به مهربانی برخورد کند و آنان را به اسلام دعوت دهد؛ اگر نپذیرفتند، از آنها جزیه بگیرد و اگر از پرداخت جزیه نیز امتناع کردند، با آنان بجنگد. فرمان دیگر ابوبکر رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه این بود که کسی را به زور با خود همراه نکند و از کسانی که پیشینهی ارتداد دارند، کار نگیرد و از مسلمانانی که در مسیر حرکتش قرار دارند، بخواهد که داوطلبانه و به میل خود او را همراهی کنند. ابوبکر رضی الله عنه برای پشتیبانی از خالد رضی الله عنه سپاهیانی را فراهم کرد و آنان را به کمک خالد رضی الله عنه فرستاد.[2] ب) دومین لشکری که ابوبکر رضی الله عنه برای فتح عراق گسیل کرد، لشکری به فرماندهی عیاض بن غنم رضی الله عنه بود. عیاض رضی الله عنه در میانهی راه نباج[3] و حجاز بود که نامهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه را دریافت کرد و فرمان یافت تا از شمال شرقی به عراق برود و از ناحیهی مصیخ[4] آغاز کند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه به عیاض رضی الله عنه دستور داد: «به سوی مصیخ برو و از آنجا آغاز کن و سپس از بالای عراق به آن وارد شو تا به خالد برسی.» ابوبکر رضی الله عنه در فرمانش به عیاض رضی الله عنه افزود: «به هر کس که خواهان بازگشت میباشد، اجازه بده بازگردد. کسی را به همراهی خود مجبور نکنید؛ هر کس که دوست دارد، با شما بیاید و هر که میخواهد، بازگردد.»[5] ابوبکر رضی الله عنه در نامهای به خالد و عیاض دستور داد که به سوی حیره بشتابند و هر کس که زودتر به حیره برسد، فرمانده است: «زمانی که در حیره گرد هم آمدید، هر یک از شما که زودتر به حیره رسیده بود، امیر آن یکی است. در حیره که با هم شدید و دیدهبانهای پارسیان را در هم شکستید و مطمئن شدید که مسلمانان از پشت سرشان غافلگیر نمیشوند، یکی از شما در حیره برای پشتیبانی از همکارش و دیگر مسلمانان بماند و دیگری، بر شهرهایی که دشمنان خدا و دشمنان خودتان از پارسیان در آن، قدرت و جا گرفتهاند، شبیخون بزند.»[6] مثنی بن حارثه، پیش ابوبکر رضی الله عنه رفت و ایشان را برای جنگ با ایرانیها تشویق کرد. وی، به ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: «مرا فرماندهی قوم خودم قرار بده.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز پذیرفت. مثنی رضی الله عنه بازگشت و جهاد عراق را آغاز نمود. پس از مدتی برادرش مسعود بن حارثه را پیش ابوبکر فرستاد و نیروی کمکی خواست. ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای مثنی رضی الله عنه نامهای نوشت و با مسعود فرستاد؛ در بخشی از این نامه آمده بود: «…من، خالد بن ولید رضی الله عنه را به سوی تو فرستادم تا در عراق، به همراه آن دسته از اقوامت که با تو هستند، به استقبالش بروی (و از او فرمان ببری)؛ دستیارش باش و او را کمک نما؛ با نظرانش مخالفت نکن و از فرمانش سر نتاب که او از کسانی است که خدای متعال، در کتابش آنان را ستوده و فرموده است: { محَمدٌ رَسُولُ اللَّه وَالَّذِینَ معَه أَشِدَّاءُ عَلَى الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهم تَرَاهم رُکعًا سُجَّدًا}[7] تا زمانی که خالد با توست، او فرمانده میباشد و وقتی از تو جدا شود، تو همانند گذشته امیر خواهی بود.»[8] شخصی از قوم مثنی بن حارثه به نام مذعور بن عدی از لشکر مثنی جدا شد و به ابوبکر صدیق رضی الله عنه نامه نوشت که: «من، از طایفهی بنیعجل هستم و از پیشقراولان لشکر و با من، مردانی از طایفهام هستند که هر یک از آنها بهتر از صد مرد جنگی است؛ من، این منطقه را خوب میشناسم و تجربهی جنگی نیز دارم؛ بنابراین کار سواد[9] را به من واگذار تا به خواست خدا، امور آنجا را (پس از فتح) به دست گیرم.» مثنی بن حارثه رضی الله عنه نیز در نامهای، ابوبکر صدیق رضی الله عنه را از ماجرای مذعور باخبر کرد و به ابوبکر صدیق رضی الله عنه نامه نوشت که: «من، خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم را از این باخبر میکنم که شخصی از قبیلهام به نام مذعور بن عدی که از طایفهی بنیعجل میباشد، با تعداد اندکی به نزاع و مخالفت با من برخاسته است؛ بنابراین صلاح دیدم که شما را از این ماجرا باخبر کنم تا در اینباره هر تصمیمی که میخواهید، بگیرید.»[10] ابوبکر صدیق رضی الله عنه در پاسخ مذعور بن عدی، چنین نوشت: «نامهات به دستم رسید و از خواستهات آگاه شدم؛ آری؛ تو همان گونه هستی که گفته بودی و طایفهات، طایفهی خوبی است. من، برای تو پیشنهاد میکنم که به خالد بن ولید رضی الله عنه بپیوندی و با او همراه شوی و تا زمانی که او در عراق است، با او باشی و چون از عراق رفت، تو نیز با او عراق را ترک کنی.»[11] ابوبکر صدیق رضی الله عنه پاسخ مثنی بن حارثه رضی الله عنه را این چنین داد: «آن شخص عجلی به من نامه نوشت و از من چیزهایی درخواست کرد؛ من، نیز پاسخش را نوشتم و به او دستور دادم به خالد رضی الله عنه بپیوندد تا ببینم چه میشود و فرمان من، به تو این است که تا خالد بن ولید رضی الله عنه از عراق بیرون نرفته، تو نیز عراق را ترک نکنی؛ زمانی که خالد عراق را ترک کرد، تو در جایت بمان که بیش از این شایسته و سزاواری.»[12] از سطور گذشته، موارد ذیل واضح میشود: تاریخ اعزام لشکر خالد رضی الله عنه به عراق: تاریخ اعزام لشکر خالد رضی الله عنه به عراق، در ماه رجب یا محرم سال دوازدهم هجری بوده است.[13] دانش نظامی و تاکتیک جهادی ابوبکر صدیق رضی الله عنه : دستورات ابوبکر صدیق رضی الله عنه به فرماندهان لشکریش (خالد و عیاض رضی الله عنهما) نشان تجربهی جنگی ابوبکر صدیق رضی الله عنه و کیفیت بالا و توانمند تاکتیک نظامی وی، میباشد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه با تبیین استراتژی جنگی و تاکتیک نظامی درست و بینظیری، نقاط عملیاتی هر یک از فرماندهان مسلمان را برای ورود به عراق بهگونهای مشخص کرد که گویا در اتاق فرماندهی، نقشهی کاملی از عراق را پیش روی خود داشته و فتح عراق را فرماندهی میکرده است. ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا از (ابله) در جنوب غربی وارد عراق شود و به عیاض فرمان داد تا از شمال شرقی (مصیخ) وارد عراق شود؛ دستور دیگر ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد و عیاض رضی الله عنهما، این بود که در وسط عراق به هم بپیوندند. خلیفه، گذشته از این، فرماندهان را از سربازگیری اجباری منع نمود و به آنان دستور داد که هیچ کس را برای جنگ، به ماندن در لشکر خود مجبور نکنند؛ چراکه به خدمت گرفتن سربازها از نگاه ابوبکر رضی الله عنه داوطلبانه و غیراجباری بود.[14] موقعیت استراتژیک حیره در فتح عراق: تعیین حیره به عنوان نقطهی سوقالجیشی و اهمیت نظامی آن، شگرد دیگری از ابوبکر صدیق رضی الله عنه در فتح عراق بود. چراکه حیره، در سه میلی جنوب کوفه و در جنوب شرقی نجف قرار دارد و در نخستین نگاه به نقشه، میتوان اهیمت حیره را به عنوان منطقهای استراتژیک دریافت. حیره، از هر سو در نقطهی مرکزی راههای ارتباطی عراق بود؛ از شرق و کرانههای رود فرات به مدائن وصل میشد و از شمال، به (هیت). علاوه بر این، حیره بر سر راه انبار نیز قرار داشت و از سمت غرب به شام میرسید. راهی از حیره میگذشت که به (ابله) در منطقهی (بصره) و (کسکر)[15] در (سواد) و همینطور (نعمانیه) منتهی میشد. بنابراین موقعیت استراتژیک حیره سبب شد تا ابوبکر صدیق رضی الله عنه آنجا را به درستی، هدف دو لشکر اعزامی به عراق قرار دهد؛ چراکه حیره، برای عراق، حکم قلب و مرکزیت را داشت و نزدیکترین نقطه به مدائن-پایتخت امپراطوری ایران- بود. قدرت مرکزی ایران از اهمیت حیره باخبر بود و به همین خاطر نیز همیشه نیروهایی برای حفاظت از این منطقهی مهم در حیره مستقر بودند. سیطره بر حیره به معنای چیرگی کامل بر بخش غربی فرات بود و از دیگر سو، موقعیت حیره بهگونهای بود که برای مسلمانان در نبرد با رومیها به قصد فتح شام، اهمیت زیادی داشت.[16] برنامهای که ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای ورود به عراق و فتح حیره فراروی سپاهیان اسلام قرار داد، از پیشرفتهترین و مؤثرترین شیوههای جنگی است و پوشش عملیاتی آن به شیوهای که گفته شد، به خوبی نشان میدهد که عملیات فتح عراق و گسترش قلمرو اسلامی از طریق جهاد، تصادفی و از روی اتفاق نبوده است.[17] بازنگاهی به برنامهی عملیاتی فتح عراق، دانش جنگی ابوبکر صدیق رضی الله عنه را برای هر پژوهندهای روشن میسازد و نشان میدهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای ساماندهی سپاهیان و ایجاد هماهنگی و توازن درمیان آنها در صحنهی عملیات، توجه خاصی به تبیین وظایف و اهداف لشکرها داشته و در عین حال آزادی عمل را در میدان نبرد از فرماندهان سلب نمیکرده تا به صلاحدید خود و با توجه به شرایطی که با آن روبرو میشوند، عملیات جهادی را مناسب اوضاع و احوال به پیش ببرند.[18] عدم خودپسندی مثنی بن حارثه: از نکات دیگر قابل یادآوری در جریان فتح عراق، عدم خودپسندی مثنی بن حارثه میباشد. مثنی، به همراه قومش در عراق با دشمنان میجنگید که این عمل، باعث خرسندی ابوبکر صدیق رضی الله عنه شد و ایشان را بر آن داشت تا مثنی را پیش از اعزام خالد رضی الله عنه به عراق، به فرماندهی منصوب کند. پس از آنکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه مصمم به فتح عراق شد، خالد بن ولید رضی الله عنه را برای این منظور شایسته دید و از همینرو نامهای به مثنی فرستاد و به او دستور داد به خالد رضی الله عنه بپیوندد و تحت فرماندهی خالد رضی الله عنه انجام وظیفه نماید. مثنی رحمه الله نیز بلافاصله پس از دریافت فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه به همراه سپاهیانش به لشکر خالد رضی الله عنه پیوست؛ او، به کثرت سپاهیانش یا اینکه پیش از خالد نسبت به فتح عراق اقدام کرده، فریفته نشد که خود را به چنین بهانههایی سزاوارتر از خالد برای فرماندهی لشکر اسلام در فتح عراق بداند.[19] احتیاط ابوبکر صدیق رضی الله عنه در به خدمت گرفتن سپاهیان: در نامهای که ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای خالد بن ولید و عیاض بن غنم فرستاد، دستور داد که: «کسانی را به همراهی لشکر اسلام فرابخوانید که پس از رسولخدا صلی الله علیه و سلم بر اسلام ثبات ورزیده و با مرتدها جنگیدهاند؛ هیچ یک از کسانی را که پیشینهی ارتداد دارند، برای جهاد با خود همراه نکنید تا بعداً ببینم چه میشود.» بنابراین در ابتدا به کسانی که سوء پیشینهی ارتداد داشتند، اجازه داده نشد لشکر اسلام را در فتوحات همراهی کنند.[20] البته بعدها که اوضاع و احوال تغییر کرد و صداقت و راستی این افراد ثابت شد، اجازه یافتند لشکر اسلام را در فتوحات همراهی کنند. به هر حال این موضع ابوبکر صدیق رضی الله عنه برخاسته از احتیاط و هشیاری در امر جهاد در راه خدا بود تا دنیاطلبان در صف مجاهدان نفوذ نکنند و سبب شکست مسلمانان و نابسامانی صفوف مجاهدان نشوند. رویهای که ابوبکر صدیق رضی الله عنه در مورد مرتدها در جریان فتوحات در پیش گرفت، برگرفته از آموزههای ارزشمند رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مورد پالودن صفوف اسلامی از هرگونه ناخالصی و یکسان نمودن هدف در جهت رضای خدای متعال بود تا جریان جهاد، به سبب تعدد اهداف، دچار آسیبهای جدی و شکست و ناکامی نشود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه زمانی این رویه را در پیش گرفت که لشکر اسلام شدیداً نیازمند نیروهای انسانی و مردان جنگاور بود و بدین ترتیب مشخص شد که قوت و نیروی واقعی در جهاد به خلوص و راستی در نظرداشت رضای خدا است و نه به کثرت و تعداد زیاد.[21] خوشرفتاری با مردم و کشاورزان عراقی: ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد بن ولید رضی الله عنه دستور داد با ایرانیان و ملتهایی که زیر سلطهی ایشان بودهاند، مهربانی و خوشرفتاری کند.[22] این فرمودهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه بیانگر هدف و هویت جهاد در بیرون از مرزهای اسلامی است و نشان میدهد که چنین جهادی، به قصد دعوت و فراخوان مردم به اسلام انجام میشود و چنانچه پرداختن به دعوت، با ماندگاری حکومتی غیر قابل انجام باشد، باید آن حکومت را از بین برد تا ملت زیر سلطه، به راحتی و بدون هیچ مانعی دعوت اسلام را بشنود و مسلمان شود. این هدف در تمام جنگهایی که صحابه انجام دادند، کاملاً نمودار است؛ مجاهدان پیش از آنکه با دشمنان وارد جنگ شوند، آنان را به اسلام فرا میخواندند و آنها را در برابر حقوق و وظایفشان قرار میدادند و در صورت عدم پذیرش اسلام از سوی دشمن، آنان را مکلف به پرداخت جزیه در برابر حمایت مسلمانان میکردند و چنانچه از پرداخت جزیه نیز طفره میرفتند، چارهای جز جنگ و کارزار با دشمن را نمیدیدند تا دین و شریعت خدا غالب گردد.[23] ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خاطر اشتیاق وافری که به هدایت مردم داشت، به فرماندهان لشکری سفارش کرد تا رعایت حال کشاورزان را بکنند و از نابود کردن منابع ثروت خودداری نمایند. ابوبکر رضی الله عنه خوب میدانست که عمران و آبادی، شرط اساسی شکلگیری و ماندگاری حکومت عدل است و کشاورزی به عنوان یکی از مهمترین منابع مالی، رابطهای مستقیم با زندگانی و معیشت مردم دارد.[24] جلوهای دیگر از ژرفاندیشی ابوبکر صدیق: خالد بن ولید رضی الله عنه از ابوبکر صدیق رضی الله عنه درخواست نیروی امدادی کرد و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز قعقاع بن عمرو تمیمی را به عنوان نیروی پشتیبانی به سوی خالد فرستاد. به ابوبکر رضی الله عنه گفتند: «ایا چنین شخصی را در حالی به عنوان نیروی امدادی گسیل میکنی که سربازان خالد رضی الله عنه دچار پریشانی شدهاند؟» ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: «لشکری که همانند این شخص در آن باشد، شکست نمیخورد.»[25] اتفاقاتی که بعدها در جریان فتح عراق روی داد، فراست و ژرفاندیشی ابوبکر صدیق رضی الله عنه را نمایان کرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه تواناییها و شایستگیهای افراد را خوب میشناخت.[26] جنگهای خالد بن ولید رضی الله عنه در عراق خالد رضی الله عنه برای فتح عراق، دو هزار از مجاهدانی را که با مرتدها جنگیده بودند، با خود داشت و هشتهزار نفر از قبایل ربیعه را نیز با خود همراه ساخت و با سه تا از فرماندهانی که سپاهیانی را برای جهاد، با خود همراه کرده بودند، مکاتبه نمود و از آنان خواست به او بپیوندند. این فرماندهان که عبارت بودند از: مذعور بن عدی عجلی، سلمی بن قین تمیمی و حرمله بن مریطهی تمیمی، درخواست خالد رضی الله عنه را پاسخ گفتند و با سپاهیانشان که با لشکریان مثنی بن حارثه به هشتهزار نفر میرسیدند، به لشکر خالد پیوستند و بدینسان مجموع لشکر اسلام، به هجدههزار نفر رسید.[27] آنان، ابله را محل تجمع لشکرها اعلام کردند.[28] خالد رضی الله عنه نامهای تهدیدآمیز به هرمز که مرزبان منطقهی ابله بود، نوشت. متن نامهی خالد رضی الله عنه چنین بود: «…اسلام بیاور تا در امان باشی یا اینکه با پرداخت جزیه، ذمی بودن خود و قومت را بپذیر و گرنه، کسی جز خودت را ملامت و سرزنش نکن؛ چراکه من به همراه کسانی به سراغت آمدهام که مرگ (در راه خدا) را آنچنان دوست دارند که شما، زندگی را دوست دارید.»[29] خالد رضی الله عنه از طریق این نامه و بهراهاندازی جنگ روانی، روحیهی دشمن را درهمشکست و پس از آنکه به دشمن نزدیک شد، سپاه را به سه دسته تقسیم کرد و فرمان داد که هر دستهای، از یک راه به سوی دشمن برود تا از این طریق، امنیت بیشتری ایجاد کند و در مسیر راه با مشکل و یا آسیبی جدی و ناگهانی از سوی دشمن مواجه نشوند. خالد رضی الله عنه مثنی بن حارثه را پیشقراول کرد و سپس عدی بن حاتم رضی الله عنه را با عدهی دیگری روانه ساخت و خودش نیز پس از آنها حرکت کرد و با آنان قرار گذاشت تا در (حضیر)[30] گرد هم ایند و به دشمن حمله کنند.[31] جنگ ذاتالسلاسل: هرمز از قصد خالد رضی الله عنه و اینکه با مسلمانان قرار گذاشته تا در حضیر جمع شوند، باخبر شد و از اینرو خودش را به حضیر رسانید و (قباد) و (انوشگان) را جلودار لشکرش کرد. به خالد خبر رسید که دشمن، به حضیر رفته و از اینرو خالد رضی الله عنه رو به (کاظمه) نهاد. هرمز از قصد خالد باخبر شد و خودش را پیش از سپاهیان اسلام به آنجا رسانید و بر آب و مکان مناسب آن منطقه دست یافت و خالد رضی الله عنه بدون آب در کاظمه اردو زد و به سپاهیان اسلام فرمود: «بارهایتان را پایین کنید و برای به دست آوردن آب با دشمن بجنگید که سرانجام، این آب، از آن لشکری است که شکیباتر است و سربازان بهتری دارد.»[32] مسلمانان، بارهایشان را به زمین گذاشتند و سواران صف بستند و به دشمن حملهور شدند؛ خدای متعال، به فضل و کرمش بر مسلمانان منت نهاد و ابری فرستاد که در پشت صفوف مسلمانان باران بارید و آبگیرها پرآب شد و مسلمانان از آن سیر نوشیدند. این، نمونهای از نصرت و یاری خدای متعال است که شامل حال مؤمنان و دوستان خدا میشود. هرمز که به پستی و حقهبازی مشهور بود، بر ضد خالد رضی الله عنه نیرنگ کرد و با همراهانش قرار گذاشت که چون خالد رضی الله عنه را به مبارزهی تن به تن بطلبد، به او یورش ببرند و او را بکشند! هرمز وسط دو لشکر رفت و خالد رضی الله عنه را به مبارزه طلبید؛ خالد نیز از سپاه جدا شد و به سوی هرمز رفت و با او درگیر شد و او را به سینه گرفت و قصد کشتنش را نمود که نگهبانان هرمز به خالد حملهور شدند و او را احاطه کردند؛ اما این مسأله مانع از آن نشد که خالد رضی الله عنه هرمز را بکشد و بدینسان خالد رضی الله عنه هرمز را به هلاکت رساند. در همین گیر و دار قعقاع بن عمرو به نگهبانان هرمز حمله کرد و آنان را پراکنده ساخت.[33] مسلمانان نیز پس از قعقاع به ایرانیها حملهور شدند و آنان را فراری داده و به تعقیبشان پرداختند. آری، این چنین فراست و ژرفاندیشی ابوبکر صدیق رضی الله عنه هویدا گشت که دربارهی قعقاع فرموده بود: «لشکری که همانند این شخص در آن باشد، شکست نمیخورد.»[34] خالد رضی الله عنه نیز نمونهی کاملی از شجاعت و مردانگی بود و یکتن در برابر نگهبانان هرمز ایستاد و چنان پایداری کرد که آن حقهبازان حیلهگر نتوانستند سالارشان را از دست خالد رضی الله عنه برهانند تا اینکه قعقاع خودش را به آنجا رسانید و دشمنان را پراکنده کرد. ایرانیها، در این جنگ خود را با سلاسل (زنجیر) بسته بودند تا فکر فرار از جنگ، از سرشان بِدَر شود و از همینرو نیز این جنگ را ذاتالسلاسل نامیدهاند و البته این راهکارشان در برابر مسلمانان قهرمان، کارساز نشد.[35] مسلمانان، در این جنگ بار هزار شتر را به غنیمت گرفتند. خالد رضی الله عنه برای گشودن دژهای اطراف حیره، عدهای از سپاهیان را گسیل کرد و آنها توانستند اموال زیادی را به غنیمت بگیرند. خالد رضی الله عنه با کشاورزانی که در جنگ بر ضد مسلمانان شرکت نکردند، کاری نگرفت و مطابق فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه با آنان خوشرفتاری و مهربانی کرد و زمینهایشان را همچنان در اختیارشان گذاشت تا چون گذشته کشاورزی کنند و محصولش را برای خود بردارند؛ برای آن دسته از کشاورزان که مسلمان شدند، حد زکات را تعیین کرد و برای آنانکه اسلام نیاوردند، بیآنکه زمینهایشان را بگیرد، پرداخت جزیه را به اندازهای مقرر نمود که از مالیات حکومت ایران بسیار کمتر بود تا بدینسان آنان دریابند که پس از آن پیروزی شکوهمند مسلمانان، زیر فرمان گونهای جدید از حکومت درآمدهاند که عدالت و رعایت حقوق انسان، شاخص اصلی آن میباشد. خالد خمس غنایم را به مدینه فرستاد و بقیه را درمیان مجاهدان تقسیم کرد. کلاه هرمز نیز از جمله غنایمی بود که به مدینه فرستاده شد؛ اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای قدردانی از تلاش و مجاهدت خالد، آن کلاه را به خالد رضی الله عنه هدیه کرد.[36] آن کلاه صدهزار درهمی، نگینکاری شده بود. ایرانیان عادت داشتند به میزان جایگاه اجتماعی و به تعبیر بهتر بر اساس سطح طبقاتی خود، کلاههای گرانبهایی را بر سر کنند و هر ایرانی که به بالاترین سطح طبقاتی میرسید، کلاه صدهزار درهمی بر سر میکرد و هرمز نیز از آن دست مردمانی بود که درمیان ایرانیها به آن حد و سطح طبقاتی رسیده بود.[37] جنگ مذار (ثنی): هرمز، به کسری (اردشیر)[38] نامه نوشت و خبر آمدن خالد رضی الله عنه را به او اطلاع داد. کسری، لشکری را به فرماندهی (قارن) به کمک هرمز فرستاد. هرمز که لشکر مسلمانان را ناتوان و کمقدرت میپنداشت، پیش از رسیدن قارن، به مسلمانان یورش برد و به نکبت و خواری شکست خورد؛ سپاهیانش گریختند و در مسیر فرارشان به لشکر قارن برخوردند؛ همدیگر را به جنگ تشویق کرده و همراه آنان برگشتند و در مکانی به نام (مذار) اردو زدند. خالد رضی الله عنه مثنی بن حارثه و برادرش معنّی را به تعقیب فراریان لشکر هرمز فرستاده بود که ضمن گشودن تعدادی از قلعهها و دژهایشان، از آمدن دوبارهی لشکر ایرانیها اطلاع یافته و خبر را به آگاهی خالد رضی الله عنه رسانیدند. خالد رضی الله عنه نیز در قالب نامهای به ابوبکر صدیق رضی الله عنه خبر داد که قصد رویارویی با لشکر دشمن را دارد و اقدامات و آمادگی های لازم را انجام داد تا از سوی دشمن غافلگیر نگردد. مسلمانان و ایرانیها در مذار با هم درگیر شدند و ایرانیها که در صدد انتقام شکست قبلی خود بودند، به شدت میجنگیدند و جنگ سختی درگرفت. قارن به میدان رفت و هماورد خواست. خالد رضی الله عنه برای مبارزه با قارن جلو رفت که معقل بن اعمش بن نباش، پیش از خالد به مبارزهی قارن رفت و او را کشت. قارن، قباد و انوشگان را که در جنگ اول نیز حضور داشته و گریخته بودند، در راست و چپ لشکرش قرار داده بود که دو نفر از مسلمانان حماسهساز به آنها حملهور شدند و عاصم بن عمرو تمیمی، قباد را کشت[39] و پس از جنگ شدیدی که درگرفت و فرماندهی سپاهیان ایران (قارن) و سیهزار از افرادش به هلاکت رسیدند، ایرانیها به سوی کشتیهایشان گریختند و آب، مانع از آن شد که مجاهدان، به تعقیب فراریان دشمن بپردازند. خالد رضی الله عنه در مذار ماند و غنایم را پس از جداکردن خمس و ارسال آن به مدینه، درمیان مجاهدان تقسیم کرد.[40] جنگ ولجه: خبر شکست مذار، به کسری (اردشیر) رسید؛ کسری، اندرزگر را در رأس لشکری به مقابلهی خالد رضی الله عنه فرستاد و بهمن جادویه را نیز در پی او روان کرد. اندرزگر، از مدائن به کسکر و از آنجا به ولجه رفت و همانجا اردو زد. بهمن جادویه نیز از سواد به سوی مسلمانان رفت تا آنان را دور بزند و آنها را درمیان لشکر خود و لشکر اندرزگر، به محاصره درآورد. بهمن، در مسیر حرکتش تعدادی از دهقانان را با خود همراه ساخت. پس از آنکه نیروهای ایرانی، در ولجه جمع شدند و اندرزگر احساس کرد که قدرتش بالا گرفته است، فرمان حمله داد. خالد رضی الله عنه که در مکانی به نام (ثنی) در نزدیکی بصره بود، از تجمع ایرانیها در ولجه و قصدشان باخبر شد و تصمیم گرفت از سه جهت بر لشکر انبوه ایرانیان حملهور شود و آنان را آشفته و غافلگیر سازد. فرماندهی سپاه اسلام، پیش از آغاز عملیات، سوید بن مقرن را دستور داد که در حضیر بماند تا مسلمانان از پشت مورد تهاجم واقع نشوند و خودش به سوی ولجه حرکت کرد و پس از بررسی موقعیت ولجه دریافت که هموار بودن و گستردگی منطقه، این امکان را به مجاهدان میدهد که از توان عملیاتی و حرکتی زیادی برخوردار باشند. خالد رضی الله عنه در اجرای طرح حملهی سهجانبه به دشمن، دو گروه را به کمین فرستاد تا از دو طرف و پشت سر به دشمن شبیخون بزنند. جنگ شروع شد و خالد رضی الله عنه از روبرو به ایرانیها حمله کرد. افرادی که در کمین بودند، در وقت مناسبی، دشمن را از پشت سر غافلگیر کردند و آنان را شکست سختی دادند؛ اندرزگر و سپاهیانی که همراهش گریخته بودند، از تشنگی هلاک شدند.[41] خالد رضی الله عنه برای سپاهیان مسلمان سخنرانی کرد و فرمود: «ایا به غذاها و خوراکیهایی که در این سرزمینها است، نمینگرید؟! به خدا سوگند که اگر هدف بزرگی چون جهاد در راه خدا و دعوت به اسلام نبود، عقل چنین حکم میکرد که برای به دست آوردن زندگانی فراخ و بارفاه هم که شده، بجنگیم و گرسنگی و تنگدستی را پشت سر بگذاریم….» خالد رضی الله عنه غنایم را پنج قسمت کرد و خمس آن را به مدینه فرستاد و بقیه را درمیان مجاهدان تقسیم نمود و ضمن به اسارت گرفتن زنان و فرزندان جنگجویان، برای کشاورزان پرداخت جزیه را مقرر نمود.[42] در سخنرانی خالد بن ولید رضی الله عنه به این نکته اشاره میشود که: ما خواهان آخرت هستیم و هدف بزرگی در پیش داریم؛ اما به فرض اینکه ما هدفی اینچنین بزرگ هم نداشتیم که به خاطر آن جنگ و جهاد کنیم، عقل چنین حکم میکرد که برای اصلاح وضع زندگانی خود هم که شده، بجنگیم. خالد رضی الله عنه بهبود وضع معیشتی را با هدف بزرگ جهاد که همان دعوت به اسلام است نمیآمیزد و بلکه به بیان این فرضیه میپردازد تا به هدفمند کردن جهاد در راستای گسترش اسلام بپردازد و با زبان حال این را بگوید که: «وقتی یک هدف دنیوی و گیتیانه، میتواند سبب و زمینهی جنگیدن با چنین دشمنانی باشد، پس چرا به خاطر رضای خدا و هدفی بس بزرگ و اخروی جهاد نکنیم؟» این سخنان خالد برانگیزندهی همت و توان سربازان اسلام و احیاگر قوت قلب و عزم و ارادهی درونی مجاهدان بود و سبب شد تا مجاهدان، تمام امکانات و توان و نیروی خود را در راه خدای متعال بهکار بگیرند.[43] در روایتی چنین آمده است که: خالد رضی الله عنه در جنگ ولجه یکی از افراد دشمن را به مبارزه طلبید که با هزار مرد برابری میکرد و او را کشت و سپس بر جنازهاش تکیه داد و خواست که برایش غذا ببرند تا در همان حال میل کند.[44] این کار خالد بن ولید (سیفالله) روحیهی ایرانیان را درهم شکست و خفت و خواری آنان را به نمایش گذاشت. جنگ الیس[45] و فتح امغیشیا: برخی از مسیحیان عرب به سرکردگی عبدالاسود عجلی به ایرانیها پیوستند و آنان را در برابر مسلمانان یاری رساندند. بهمن جادویه به جابان که فرماندهی سپاهیان ایران بود دستور داد که با مسلمانان وارد جنگ نشود مگر آنکه مسلمانان، به او حملهور شوند. پس از آنکه خالد رضی الله عنه باخبر شد که مسیحیان عرب و گروهی از روستاییان عرب حیره برای جنگ با مسلمانان جمع شدهاند، به سراغشان رفت و از پیوستن سپاهیان ایرانی به مسیحیان عرب بیخبر بود. زمانی که لشکر اسلام با دشمن روبرو شد، جابان به سربازانش فرمان حمله داد؛ سپاهیان جابان که قدرت جنگی لشکر اسلام را ناچیز و بیاهمیت میپنداشتند، یکدیگر را به خوردن غذا فراخواندند که خالد رضی الله عنه بر آنان حملهور شد؛ ایرانیها که منتظر نیروی پشتیبانی بهمن جادویه بودند، با تمام توان جنگیدند و مسلمانان نیز، در آن جنگ سخت، صبر و شکیبایی زیادی نمودند. خالد رضی الله عنه گفت: «خدایا! اگر ما را بر اینها پیروز کنی، بر من است که کسی از ایشان را باقی نگذارم و به هر کس که دست یافتم، بکشم تا آنکه نهر خونی از آنها جاری کنم.» خدای متعال، مسلمانان را پیروز کرد و منادی خالد رضی الله عنه بانگ برآورد که: تا میتوانید اسیر بگیرید و کسی را نکشید مگر آنکه تن به اسارت ندهد.. مسلمانان، تعداد زیادی را اسیر کردند و آوردند. خالد افرادی را گماشت تا اسیران را گردن بزنند و آنان، شب و روز گردن میزدند. قعقاع به خالد رضی الله عنه گفت: «اگر تمام اهل زمین را هم بکشی، نهر خون راه نمیافتد؛ پس بر روی خون آب جاری کن تا خون، جاری شود و سوگندت را ادا کرده باشی.» خالد رضی الله عنه نیز چنان کرد و خونها روان شد و به همین خاطر نیز آن نهر، نهر خون نام گرفت.[46] پس از آنکه دشمن شکست خورد و اردوگاهش به تصرف مسلمانان درآمد، خالد رضی الله عنه گفت: «هرگاه رسولخدا صلی الله علیه و سلم به غذای آمادهای دست مییافتند، آن را در اختیار دیگران میگذاشتند و من، نیز این غذاها را به شما دادم.» هنگامی که مسلمانان، برای خوردن شام نشستند، عدهای از آنها که غذاهای آنچنانی و نان نرم و تازه ندیده بودند، میپرسیدند: اینها چیست؟ و آنانکه نان لواش و تازه را میشناختند، به شوخی و لبخند میگفتند: «ایا چیزی از زندگانی راحت شنیدهاید؟ آن زندگی، همین است که میبینید!»[47] خالد رضی الله عنه پس از الیس، آهنگ امغیشیا[48] کرد و زمانی به امغیشیا رسید که ساکنانش، آنجا را ترک کرده و در منطقهی سواد پراکنده شده بودند. خالد، دستور داد آنجا را خراب کنند. مسلمانان، در امغیشیا به قدری غنیمت به دست آوردند که هیچجا چنان غنیمتی به دست نیاورده بودند و یکصد و پنجاه درهم، سهم هر سوارکار شد. زمانی که خبر پیروزی و خمس غنایم به ابوبکر صدیق رضی الله عنه رسید، فرمود: «زنها، از اینکه کسی همانند خالد رضی الله عنه را بزایند، ناتوان و عاجز هستند.»[49] خالد، خبر پیروزی را با شخصی به نام جندل از بنیعجل فرستاد که راهنمای کارآزمودهای بود. وی، با خبر پیروزی، فتح الیس، خمس غنایم و تنی چند از اسیران، به حضور ابوبکر صدیق رضی الله عنه رسید؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه که با دیدن جندل فهمید که او شخص کاردان و باتجربهای است، نامش را پرسید. جندل، خودش را معرفی کرد؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه دستور داد که یکی از کنیزان را به عنوان پاداش به او بدهند که بعدها همان کنیز برایش فرزندی به دنیا آورد.[50] گفتهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه دربارهی خالد، نشان افتخاری است برای خالد رضی الله عنه که به زیبایی هرچه تمام، شایستگیهای خالد را هویدا میکند و به بیان منزلت برجستهی کسانی میپردازد که دارای همتها و ارادههای والایی هستند و سبب میشود تا افرادی که از همت کمتری برخوردارند به خود بیایند و برای رسیدن به بلندای همت و مجاهدت تلاش نمایند.[51] فرمودهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه دربارهی خالد رضی الله عنه بهترین تقدیر و بزرگداشتی بود که در تاریخ اسلام از بزرگواری چون خالد رضی الله عنه به عمل آمد؛ چراکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه به عنوان خلیفهی مسلمانان و کسی که در مردمشناسی، توانمند و خبره بود، اظهار میکند که کسی را در شجاعت و دلاوری سراغ ندارد که همانند خالد رضی الله عنه باشد و او را در حماسهسازی، فوقالعاده و بینظیر میداند.[52] فتح حیره: مرزبان حیره[53] از پیروزی خالد رضی الله عنه در امغیشیا باخبر شد و هجوم لشکر اسلام به حیره را قطعی دانست و به همین خاطر نیز برای مبارزه با مسلمانان، دست بهکار شد و لشکری را به فرماندهی پسرش فرستاد و دستور داد که آب فرات را ببندد تا قایقهای مسلمانان به گل نشیند و مسلمانان را غافلگیر و درمانده کنند. خالد به قصد پسر مرزبان به راه افتاد و با گروهی از سربازانش درگیر شد و آنان را در دم کشت و با شتاب به مسیرش ادامه داد تا پیش از رسیدن خبر به مرزبان، کار را یکسره کند که در دهانهی فرات با پسر آزادبه روبرو شد و جنگی درگرفت که به شکست و کشته شدن پسر مرزبان انجامید. خالد به راهش به سوی حیره ادامه داد و چون به مرزبان حیره خبر رسید که پسرش کشته شده است و در همان اثنا از مرگ اردشیر نیز اطلاع یافت، روحیهاش را باخت و بیآنکه بجنگد، پا به فرار گذاشت و بدینسان خالد رضی الله عنه محل اردوی مرزبان[54] را فتح کرد و همانجا اردو زد؛ مردم حیره به دژها پناه بردند؛ مسلمانان، به فرمان خالد کاخها و قلعههای حیره را به ترتیب ذیل محاصره کردند: · ضرار بن ازور رضی الله عنه ، کاخ سفید را که ایاس بن قبیصهی طائی در آن بود، محاصره کرد. · ضرار بن خطاب رضی الله عنه ، قصر عدسیها را که عدی بن عدی عبادی در آن بود، محاصره کرد. · ضرار بن مقرن رضی الله عنه ، قصر بنیمازن را به محاصره درآورد که حیری پسر اکال در آن بود. · مثنی بن حارثه رضی الله عنه ، کاخ ابنبقیله را محاصره کرد که عمرو بن عبدالمسیح در این کاخ، جای گرفته بود. خالد رضی الله عنه به فرماندهانش دستور داد که مردم را به اسلام دعوت دهند و اگر مردم، مسلمان شدند، از آنان بپذیرند و اگر از پذیرش اسلام سرتافتند، یک روز به آنها مهلت بدهند. خالد، فرماندهان را از اینکه مسلمانی را از جنگ با دشمن باز بدارند، منع کرد و دستور داد که در جنگ با افراد دشمن درنگ نکنند تا فرصت تجدید قوا برای دشمن فراهم نشود. مردم، گذشته از عدم پذیرش دعوت اسلام، به مسلمانان اعلان جنگ کردند و از فراز دژها، آنان را هدف سنگ قرار دادند. مسلمانان، به سوی دشمن تیر انداختند و شروع به گشودن درها و خانهها کردند. راهبان و کشیشها فریاد برآوردند: ای کسانی که در کاخها هستید، کسی غیر از شما ما را به کشتن نمیدهد.. کسانی که در کاخها پناه گرفته بودند، رو به مجاهدان فریاد زدند که یکی از شرایط سهگانه ی شما را میپذیریم و بدینسان سران کاخها بیرون آمدند تا به شرط پرداخت جزیه به مبلغ یکصد و نودهزار درهم صلح کنند. خالد، هدایایی را که ایرانیها به میل و اختیار خود داده بودند، با خبر پیروزی به مدینه فرستاد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه هدایا را پذیرفت و آن را در جزیه به حساب آورد تا از یکسو شک و شبههای دربارهی حکم شرعیش نباشد و از دیگرسو شیوههای پرفریب حکام ایرانی را که اموال و داراییهایی مردم را به زور تصاحب میکردند، ریشهکن نماید.[55] خالد رضی الله عنه عهدنامهای بدین شرح برای اهل حیره نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم این، عهدنامهای است که خالد بن ولید با عدی و عمر بن عدی، عمرو بن عبدالمسیح، ایاس بن قبیصه و حیری بن اکال که سران حیره هستند، بسته و مردم حیره نیز آن را پذیرفتهاند؛ خالد، اهل حیره را به رعایت این پیمان، ملزم میداند و از آنان عهد میگیرد که (در برابر حمایت از آنها) سالیانه یکصد و نودهزار درهم به دست خود بپردازند و آن دسته از راهبان و کشیشانشان که دست از دنیا کشیده و آن را رها کردهاند، (از پرداخت جزیه) مستثنی هستند و اگر به کردار یا گفتاری، خیانت کنند، این پیمان باطل است و هیچ ضمانتی متوجه ایشان نیست. این عهدنامه در ماه ربیعالاول سال دوازدهم هجری نوشته شد.[56] در روایتی آمده است: خالد رضی الله عنه به مردم حیره سه پیشنهاد کرد: «دین ما را بپذیرید که در این صورت چه در دیارتان بمانید و چه با ما هجرت کنید، تمام حقوق و وظایفی که ما داریم، متوجه شما نیز میشود؛ راه دوم اینکه جزیه بپردازید و در غیر این صورت اعلان جنگ کردهاید و باید بدانید که من، به همراه کسانی به سراغ شما آمدهام که به مرگ (در راه خدا) آن گونه عشق میورزند که شما به زندگی، حرص و اشتیاق وافر دارید.» اهل حیره پرداخت جزیه را پذیرفتند. خالد رضی الله عنه فرمود: «نیست و زیانبار شدید؛ وای بر شما که کفر، بهسان صحرای خشک و بیآبی است که انسان کودن و نادان به آن قدم میگذارد.»[57] گفتار خالد رضی الله عنه نمادی از ویژگیهای ایمانی است که در لشکر فتح عراق نهادینه شده و خیزش و تلاش آن لشکر را در راستای هدفی بس بزرگ قرار داده بود. دعوت و فراخوان مردم به اسلام و رساندن برنامهی کامل و هدایتگر این دین آسمانی به بشریت، هدف لشکرکشی به عراق بود و مجاهدان، هرگز به دنبال سیطرهجویی، دنیاطلبی و گسترش قلمرو حکومت و تحمیل قدرت بر انسانها نبودند و به بیان خالد بن ولید رضی الله عنه ، آنچه مسلمانان را در جنگهایشان پیروز میکرد، شهادتطلبی و آرزوی مرگ در راه خدا و کسب رضایش بود. صحابه با میل و رغبت قلبی برای اجرای کامل سنتهای رسولخدا صلی الله علیه و سلم و هدایت بشریت، تلاش و مجاهدت میکردند. خالد رضی الله عنه اهل حیره را توبیخ و سرزنش کرد که به جای پذیرش اسلام، ماندگاری بر کفر و پرداخت جزیه را با وجودی که منفعتی مالی برای مسلمانان به شمار میرفت، ترجیح دادند و چرا خالد رضی الله عنه چنین نمیکرد که او، از کسانی بود که دنیا را در چشمشان حقیر و ناچیز دانستند و آخرت و نعمتهای الهی را بر کالای فانی و زودگذر دنیا برتری داده و از رسولخدا صلی الله علیه و سلم یاد گرفتند که همواره این رویه (ترجیح دین و آخرت بر دنیا) را هدف زندگانی خود قرار دهند.[58] رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (لأن یهدی اللّه بک رجلاً واحدًا خیرٌ لک من حمر النعم) یعنی: «اگر خدای متعال به وسیلهی تو، یک نفر را هدایت کند، برایت از به دست آوردن شترهای سرخ بهتر است.»[59] اهل حیره به میل و خواستهی خود، هدایایی به لشکر اسلام دادند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز آن را پذیرفت و جزو جزیه به حساب آورد تا از یکسو شک و شبههای دربارهی حکم شرعیش نباشد و از دیگر سو شیوههای پرفریب حکام ایرانی را که اموال و داراییهایی مردم را به زور تصاحب میکردند، ریشهکن نماید و بدینسان به مردم حیره به عنوان اهل ذمه، ظلم و ستمی نشود. قطعاً این عملکرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه نشاندهندهی عدالت و دادگری اسلام و حکومت اسلامی است. آقای علی طنطاوی، به مقایسهی استعمار اروپا و فتوحات اسلامی پرداخته و برجستگی و تمایز اسلام بر حرکتهای استعمارگر اروپا را در قالب اشعار زیر به تصویر کشیده است: ملکنـا فکان العفو مـنا سجیـة فلما ملکتــم سال بالدم أبطــح و حللتم قتل الأساری و طالما غدونا علیالأسری نمن و نصفح فحسبکـم هذا التفـاوت بینـنا فکـل إناء بالــذی فیه ینضـح[60] ترجمه: «آنگاه که ما حکومت و قدرت یافتیم، عفو و گذشت، عادت و پیشیهی ما بود و چون شما به قدرت رسیدید، خون به راه انداختید و کشتن اسیران را روا دانستید؛ اما ما همواره اسیران را مورد بخشش و احسان قرار میدادیم و همین تفاوتی که درمیان ما و شما است، بیانگر اصل و ریشهی شما است که از کوزه همان تراود که در اوست». حیره از موقعیتی استراتژیک برخوردار بود و به همین جهت نیز فتح حیره، اهمیت نظامی بالایی داشت و سبب شد تا مسلمانان به فتح سایر مناطقی که زیر حکومت ایران بود، امیدوارتر شوند. فرماندهی کل نیروهای مسلمان، حیره را مقر فرماندهی و مرکز ساماندهی، دفاع و پشتیبانی و گسیل نیروها به مناطق عملیاتی قرار داد. از حیره به عنوان مرکز اداری سرزمینهای تازه فتحشده نیز استفاده شد و خالد بن ولید رضی الله عنه کارگزاران و مرزبانان را از حیره به مناطقی که باید انجام وظیفه میکردند، گسیل نمود و خودش تا برقراری نظم و امنیت کامل در حیره ماند. خبر پیروزی خالد رضی الله عنه به دهقانان و سران اطراف حیره نیز رسید؛ آنان، برای صلح به نزد خالد رضی الله عنه رفتند و در روستاهای منطقهی سواد و اطرافش کسی نماند که زیر عهد و پیمان مسلمانان در نیاید.[61] کارگزاران منطقهای خالد رضی الله عنه عبارتند از: · عبدالله بن وثیمهی نصری، کارگزار فلالیج. · جریر بن عبدالله، کارگزار بانقیا. · بشیر بن خصاصیه، کارگزار نهرین. · سوید بن مقرن مزنی، کارگزار تستر (شوشتر) · اط بن ابیاط، کارگزار رودستان. مرزبانانی که از سوی خالد برای پاسداری از مناطق مرزی تعیین شدند، عبارتند از: · ضرار بن ازور. · مثنی بن حارثهی شیبانی. · ضرار بن خطاب. · ضرار بن مقرن. · قعقاع بن عمرو. · بسر بن ابیرهم. · قتیبه بن نهاس.[62] خالد رضی الله عنه پس از مناسب شدن شرایط عراق و هنگامی که حد فاصل حیره و دجله از زیر سلطهی حکومت ایران درآمد، برای شکست ایرانیان در مناطق تحت سلطهی آنها مصمم شد. در همان زمان اردشیر مرد و اختلاف شدیدی درمیان ایرانیان بر سر پادشاهی به وجود آمد. خالد رضی الله عنه این فرصت را غنیمت دانست و نامهای به شرح ذیل برای سران ایرانی نوشت: «از خالد بن ولید به سران ایران؛ سپاس و ستایش، مخصوص خدا است که حکومت شما را بهسر آورد و جمعتان را پراکنده ساخت و حیله و مکرتان را ضعیف و ناتوان نمود؛ سپاس خدای متعال را که قوت شما را درهم شکست و اموال و قدرتتان را از دستتان بیرون آورد و حکومتتان را به نابودی کشانید. زمانی که نامهام به دستتان رسید، مسلمان شوید تا در امان باشید یا اینکه ذمی بودن خود را بپذیرید و جزیه بپردازید و گرنه با کسانی به سراغ شما آمدهام که مرگ را به گونهای دوست دارند که شما زندگی را دوست دارید و به آخرت، طوری عشق میورزند که شما به دنیا حرص و اشتیاق میورزید.»[63] خالد نامهای به همین مضمون به مرزبانان ایرانی نیز نوشت.[64] با فتح حیره که از موقعیت بسیار خوبی برخوردار بود، بخشی از آرزوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای فتح عراق تحقق یافت. خالد بن ولید رضی الله عنه در مناسبترین زمان، وارد عمل شد و در محرم سال دوازدهم هجری جنگ با دشمن را در نبرد کاظمه آغاز کرد. فتح حیره در ربیعالاول سال دوازدهم پایان یافت.[65] کرامتی از خالد بن ولید در فتح حیره: امام طبری چنین روایت کرده است: …ابنقبیله که همان عمرو بن عبدالمسیح میباشد، خادمی به همراه خود داشت که کیسهای بر کمرش آویزان کرده بود. خالد رضی الله عنه کیسه را گرفت و پرسید:« ای عمرو! این چیست؟» عمرو گفت:«این، سمی است که در یک آن کارگر میشود و انسان را از پا در میآورد.»خالد رضی الله عنه دوباره سؤال کرد: «چرا با خودت سم (زهر) به همراه داری؟» عمرو پاسخ داد: «من، از این نگران بودم که شما بر خلاف آنچه دیدم، باشید و غیر از آن رفتار کنید که انتظارش را از قبل داشتم. مرگ، در نزد من از اینکه به قبیله و اهل روستایم امر ناگواری برسد، دوستداشتنیتر است و به همین خاطر نیز با خودم سم برداشتم تا چنانچه به روستایم آسیبی برسانید، خودکشی کنم.» خالد رضی الله عنه فرمود: «هیچ کس تا اجلش نرسد، نمیمیرد.» و سپس این کلمات را بر زبان جاری کرد: «بسم الله خیر الأسماء، رب الأرض و رب السماء الذی لیس یضر مع اسمه داء الرحمن الرحیم» وانگهی زهر را سر کشید و فرو برد. البته پیش از آنکه زهر را سر کشد، اطرافیانش به سویش شتافتند تا او را از خوردن سم باز بدارند. عمرو با دیدن آن صحنه گفت: «ای عربهایی که اینک اینجایید، تا زمانی که یکی از شما این چنین باشد، حتماً پیروز میشوید.» و سپس رو به مردم حیره کرد و گفت: «هرگز چنین چیزی ندیدهام.»[66] حافظ ابنکثیر و حافظ ابنحجر این روایت را ضعیف ندانستهاند؛ ابنحجر گفته است: «ابویعلی و ابنسعد به دو طریق دیگر این ماجرا را روایت کردهاند.»[67] ابنتیمیه رحمه الله نیز این را از مصادیق کرامت دانسته است.[68] برخی از نویسندگان معاصر، این روایت را انکار کرده و آن را بافتهی ذهن و خیال راویان دربارهی شخصیت خالد رضی الله عنه دانستهاند. این روایت، از جهت سند صحیح و ثابت است و طبری، ابنسعد، ابنکثیر، ابنحجر و ابنتیمیه رحمهم الله که از دانش و انصاف بیشتری نسبت به نویسندگان معاصر برخوردارند، سندش را ضعیف ندانستهاند. زمانی که خالد رضی الله عنه زهر را نوشید، در بالاترین سطح ایمانی قرار داشت و به یقین میدانست که خدای متعال، هر چیزی را آفریده و ویژگیهایی در آن گذاشته که هرگاه بخواهد میتواند آن ویژگیها را به حکمت و هدف بزرگی بردارد. چنانچه خاصیت آتش را گرفت و آن را بر ابراهیم خلیل علیه السلام سرد و سلامت نمود و ابومسلم خولانی رحمه الله را که ادعای دروغین اسود عنسی کذاب را نپذیرفت، بهسان ابراهیم پیامبر در آتش سوزان، محافظت کرد و ابومسلم را دیدند که در آتش نماز میگزارد.[69] خالد رضی الله عنه بههنگام نوشیدن سم، ذرهای خودنمایی به خود راه نداد؛ خالد به خوبی میدانست که اگر اندکی شائبه و ناخالصی به خاطر نوشیدن زهر به دل راه دهد، حتماً خدای متعال، او را تنها میگذارد و هیچ توان و نیرویی برای از بین بردن خاصیت زهر نمییابد. کاری که خالد کرد، برای مسلمان دیگری هرچند با همان هدف خالد باشد، درست نیست؛ چراکه کمتر کسی میتواند به سطح ایمان و یقینی برسد که خالد رضی الله عنه رسیده بود.[70] خالد رضی الله عنه پس از فتح حیره، به یک سلام هشت رکعت نماز گزارد.[71] فتح انبار (جنگ ذاتالعیون): خالد رضی الله عنه پس از آنکه قعقاع بن عمرو را بر حیره گماشت، حیره را ترک کرد تا به کمک عیاض بن غنم برود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه او را مأمور فتح عراق از جانب شمال کرده بود. خالد رضی الله عنه به انبار رسید و دید که مردم آنجا پیرامون خود خندق حفر کرده و به دژها و قلعهها پناه بردهاند. خالد رضی الله عنه به سپاهیان دستور داد تا آنان را محاصره کنند و چشمانشان را هدف قرار دهند. با آغاز نبرد، یکهزار چشم هدف قرار گرفت و به همین سبب نیز این جنگ، ذاتالعیون نامیده شد.[72] خالد رضی الله عنه با زیرکی و فراست، از خندقی که پیرامون انبار حفر کرده بودند، عبور کرد. وی برای این کار، دستور داد تا تعدادی از شترها را بکشند و در باریکترین قسمت خندق روی هم بگذارند تا بدین طریق پلی از شترهای مرده، ساخته و از روی آن رد شوند و به دشمن در پشت خندق دست یابند. دشمن به قلعه گریخت.[73] شیرزاد که چنین دید، تقاضای صلح کرد و خالد رضی الله عنه پذیرفت که شیرزاد بدون هیچ مال و کالایی به همراه تعدادی از سواران نگهبانش، آنجا را ترک کند.[74] صحابه از عربهای آنجا نوشتن عربی را آموختند. عربهای انبار، نوشتن را از بنیایاد فرا گرفته بودند. بنیایاد در زمان بختنصر در انبار اجازهی سکونت یافته بودند. فتح عینالتمر:[75] خالد رضی الله عنه پس از آنکه از کار انبار فارغ شد، زبرقان بن بدر را آنجا گماشت و آهنگ عینالتمر کرد که مهران پسر بهرام چوبین به همراه تعداد زیادی از عربها و طوایف تمر، تغلب و ایاد و پیروان و زیردستان عقه بن ابیعقه آنجا بود. با فرارسیدن خالد رضی الله عنه ، عقه به مهران گفت: «عرب به جنگ با عرب واردتر است؛ خالد را به ما واگذار.» مهران نیز پذیرفت و گفت: «اگر به ما نیاز پیدا کردید، شما را یاری میدهیم.» ایرانیها، مهران را سرزنش کردند که چرا چنین کردی؟ مهران گفت: «آنها را بگذارید که اگر بر خالد پیروز شوند، گویا شما پیروز شدهاید و اگر شکست هم بخورند، آن وقت به جنگ سپاهیان خالد میرویم که ما قوی هستیم و آنان، ضعیف و خسته شدهاند.» سپاهیان مهران با شنیدن سخنان فرمانده، او را تحسین کردند. عقه به سراغ خالد رضی الله عنه رفت و مشغول آراستن صفهای لشکرش شد. خالد رضی الله عنه به افرادی که در راست و چپ لشکرش بودند دستور داد تا سر جایشان بمانند و برخی دیگر را مأمور کرد تا از پشت سرش مراقب باشند و به همراه آنان، عقه را که همچنان در حال آراستن صفها بود، احاطه و اسیر کرد و بدینسان یاران و سپاهیان عقه، بدون جنگ گریختند و بیشترشان اسیر شدند. خالد رضی الله عنه آهنگ قصر عینالتمر را نمود. مهران با شنیدن خبر شکست عقه، با سپاهیانش گریخت و حصار را ترک کرد. مسیحیانی که از جنگ گریخته بودند، با دیدن درهای باز حصار ، وارد حصار شدند. خالد رضی الله عنه از راه رسید و آنان را محاصره کرد. آنها از خالد رضی الله عنه امان خواستند؛ اما خالد رضی الله عنه نپذیرفت و از آنان خواست که خود را تسلیم کنند. افرادی که در حصار بودند، پایین آمدند و حصار به دست مسلمانان افتاد و تمام اموالی که در حصار بود، به غنیمت مسلمانان درآمد. خالد رضی الله عنه دستور داد گردن عقه را بزنند و مردان اسیر را بکشند. در معبدشان چهل کودک دیدند که انجیل میآموختند و در، بر رویشان بسته بود. خالد رضی الله عنه در را شکست و آنان را درمیان مسلمانان تقسیم کرد. حمران، غلام عثمان بن عفان رضی الله عنه و سیرین، پدر محمد بن سیرین که نصیب انس بن مالک رضی الله عنه شد، از آن جمله هستند. عدهی دیگری هم از این غلامان یا کسانی از نسل و دودمانشان به شهرت رسیدهاند.[76] ولید بن عقبه خمس غنایم را به حضور ابوبکر صدیق رضی الله عنه برد و از آنجا که عیاض بن غنم رضی الله عنه در دومهالجندل محاصره شده و از ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیروی کمکی خواسته بود، ابوبکر رضی الله عنه ولید بن عقبه را به کمک عیاض فرستاد. زمانی که ولید به عراق رسید، عیاض را دید که از یک سو عدهای را محاصره کرده و از سوی دیگر دشمنان، راهها را بر او بسته و او را در محاصره گرفتهاند. عیاض به ولید گفت: «یک فکر دست و حسابشده، کارسازتر از لشکری انبوه و نیرومند، است؛ اینک نظر تو چیست و با شرایطی که در آن هستیم، چه کنیم؟» ولید گفت: «نامهای به خالد رضی الله عنه بفرست و از او درخواست کمک کن.» عیاض به پیشنهاد ولید، نامهای به خالد رضی الله عنه نوشت و از او درخواست کمک کرد. نامهی عیاض پس از واقعهی عینالتمر به خالد رضی الله عنه رسید. خالد رضی الله عنه به کمک عیاض شتافت و برایش نامه نوشت که: «از خالد به عیاض؛ اندکی صبر کن که دستههای اسبها پشت سر هم قرار گرفته و افراد شیرمانندی بر خود سوار دارند که شمشیرهای زهرآلودی به دست گرفته و با شتاب به سوی تو میایند.»[77] جنگ دومۀالجندل: خالد رضی الله عنه پس از آنکه از عینالتمر فارغ شد، عویمر بن کاهن اسلمی[78] را بر عینالتمر گماشت و آهنگ دومهالجندل کرد. مردم دومه الجندل که از حرکت خالد رضی الله عنه اطلاع یافتند، با قبایل بهراء[79]، تنوخ، کلب، غسان و ضجاعم مکابته کردند و آنان را به رویارویی با خالد رضی الله عنه فراخواندند. ابنایهم، سالار غسان و تنوخ بود و ابنحدرجان نیز سرکردهی ضجاعم. دومهالجندل در آن زمان دو سالار داشت: یکی اکیدر بن عبدالملک و دیگری جودی بن ربیعه. این دو سردار، با هم اختلاف پیدا کردند. اکیدر گفت: «من، خالد رضی الله عنه را از همه بیشتر میشناسم. کسی، در جنگ از او خوشاقبالتر نیست و هر جمع کم و زیادی که با او مواجه شوند، حتماً از او شکست میخورند؛ پس به حرفم گوش کنید و با خالد صلح نمایید.» اما اهل دومهالجندل پیشنهاد اکیدر را نپذیرفتند. اکیدر از آنها جدا شد و گفت: شما را در جنگ با خالد رضی الله عنه یاری نمیکنم.[80] دشمن، دربارهی خالد رضی الله عنه چنین گواهی و شهادتی میدهد که واقعاً بهحق و درست میباشد. اکیدر قبلاً در جنگ تبوک -در زمان رسولخدا- به اسارت خالد درآمده بود. خالد رضی الله عنه او را با خود به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برد و آن حضرت نیز برایش اماننامهای نوشتند. اکیدر بعدها عهدشکنی کرد و همین باعث شد تا پس از آنکه دوباره به اسارت خالد رضی الله عنه درآمد، بر خود بیمناک باشد؛ چراکه خبر همکاری و همیاری او با عربها و ایرانیها در برابر مسلمانان به گوش خالد رضی الله عنه رسیده بود. خالد رضی الله عنه که در راه دومه بود، از جدا شدن اکیدر باخبر شد و عاصم بن عمرو را برای دستگیریش فرستاد. عاصم، او را دستگیر کرد. اکیدر گفت: من، برای مذاکره و دیدار خالد رضی الله عنه میآمدم. اما خیانت و عهدشکنی اکیدر، سبب شد تا خالد در موردش حکم اعدام صادر کند و بدینسان اکیدر به سبب عهدشکنی کشته شد و نتوانست از سرنوشت خود فرار کند.[81] خالد رضی الله عنه در دومهالجندل فرود آمد و برای شروع عملیات، آن را میان خود و لشکر عیاض بن غنم به دو قسمت کرد. جودی بن ربیعه با سربازانش به لشکر خالد رضی الله عنه حملهور شد و ابنحدرجان و ابنایهم به همراه سربازانشان با عیاض درگیر شدند. خالد رضی الله عنه جودی را شکست داد و عیاض نیز به سختی موفق شد سپاهیان ابنحدرجان را شکست دهد. سپاهیان دشمن، پا به فرار گذاشته و به قلعه پناه بردند و چون قلعه، پر شد و دیگر جا نداشت، درش را بستند و دیگر یارانشان را داخل حصار جا ندادند و بدین ترتیب جمع زیادی از آنان کشته شدند.[82] دومهالجندل با موقعیت استراتژیکی که داشت، به تصرف مسلمانان درآمد. دومهالجندل از آن جهت دارای اهمیت زیادی بود که سه راه اصلی از آن میگذشت: شبهجزیرهی عربستان در جنوب آن قرار داشت و عراق، در شمال شرقی آن؛ شام نیز در شمال غربی دومهالجندل بود. موقعیت استراتژیک دومهالجندل سبب شد تا خلیفه توجه خاصی به آن داشته باشد و به همین سبب نیز عیاض بن غنم از آنجا به شدت پاسداری کرد تا اینکه خالد رضی الله عنه به کمکش رفت. اگر دومهالجندل به تصرف مسلمانان در نمیآمد، آنان در جنگهای عراق با خطرها و مشکلاتی جدی مواجه میشدند.[83] خالد رضی الله عنه به ترتیبی که گفتیم، موفق شد عیاض را در فتح دومهالجندل یاری دهد. جنگهای خالد رضی الله عنه در جنوب عراق بیانگر قدرت تهاجمی لشکر اسلام و ایجاد رعب و وحشت در صفوف دشمن است. از سوی دیگر پایداری همهجانبهی لشکر عیاض رضی الله عنه در برابر دشمن نیز، نشاندهندهی شکیبایی و امید مسلمانان به نصرت و یاری الهی میباشد. عیاض رضی الله عنه از بزرگان مهاجرین و از مهتران قریش بود و به بخشندگی و بزرگمنشی شهرت داشت. وی، مورد توجه خلفای دیگر نیز قرار گرفت و یکی از فرماندهان جنگ یرموک و پیشقراول لشکر ابوعبیده رضی الله عنه شد. عیاض رضی الله عنه ، موفق به فتح جزیره ـ مناطق میان عراق و شام ـ شد. ابوعبیده رضی الله عنه که مرگش را نزدیک میدید، عیاض رضی الله عنه را به جای خود بر شام گماشت و عمر فاروق رضی الله عنه نیز با درگذشت ابوعبیده رضی الله عنه ، عیاض رضی الله عنه را همچنان بر امارت شام گذاشت تا اینکه به حضور وی در فتوحات اسلامی نیاز پیدا شد.[84] واقعهی حصید[85]: خالد رضی الله عنه به اقرع بن حابس دستور داد تا به انبار بازگردد و خودش در دومهالجندل ماند. ایرانیها دوباره طمع بستند و عربهای منطقه نیز که هنوز کشته شدن عقه را از یاد نبرده بودند، با ایرانیها همپیمان شدند تا انتقام خون عقه را بگیرند. زرمهر و روزبه از بغداد به قصد انبار حرکت کردند و با هم قرار گذاشتند در (حصید) و (خنافس) حاضر شوند. خبرشان به زبرقان بن بدر که والی انبار بود، رسید. زبرقان از قعقاع بن عمرو که جانشین خالد رضی الله عنه در حیره بود، کمک خواست. قعقاع، اعبد بن فدکی سعدی (ابولیلی) را به کمک زبرقان فرستاد تا در حصید با دشمن بجنگد و عروه بن جعد بارقی را نیز به خنافس گسیل کرد. پس از آنکه خالد رضی الله عنه از قصد برخی از قبایل برای پیوستن به روزبه اطلاع یافت، قعقاع بن عمرو را امیر مردم در حصید قرار داد و چون روزبه از قصد قعقاع مطلع شد، از زرمهر کمک خواست و بدین ترتیب زرمهر در حصید به روزبه پیوست. مسلمانان در حصید با ایرانیها درگیر شدند و تعداد زیادی از آنان و از جمله روزبه و زرمهر را کشتند وغنایم زیادی به دست آوردند.[86] جنگ مصیخ[87]: خالد رضی الله عنه پس از دریافت خبر مسلمانان در حصید، با فرماندهانش (قعقاع و ابولیلی) قرار گذاشت تا در وقت مشخصی در مصیخ در نزدیکی حورات حاضر باشند. پس از آنکه مسلمانان، در مصیخ جمع شدند، بر دشمن و کسانی که به آنان پناهنده شده بودند، از سه طرف شبیخون زدند و تلفات زیادی بر دشمن وارد کردند.[88] پس از این ماجرا خالد رضی الله عنه اطلاع یافت که برخی از قبایل در مثنی[89] که در نزدیکی رقه قرار داشت و در زمیل در دیار بکر، برای جنگ با مسلمانان گرد هم آمدهاند. خالد رضی الله عنه آنان را در مثنی از سه طرف مورد هجوم قرار داد و آنان را شکست داد. همین طور به آنان که در زمیل جمع شده بودند، حملهور شد و خسارات زیادی بر آنان وارد کرد.[90] عدی بن حاتم میگوید: در این شبیخون به مردی به نام حرقوص بن نعمان نمری برخوردیم که دختران، پسران و همسرش را پیرامون خود گرد آورده و ظرف بزرگی از شراب جلوی آنها نهاده بود. خانوداهاش میگفتند: «چه کسی در چنین موقعیتی که خالد رضی الله عنه با لشکرش حملهور شده، شراب مینوشد؟!» حرقوص گفت: «این شراب خداخافظی است و بدانید که پس از این هرگز نخواهید توانست شراب بنوشید.» آنان، از آن شراب نوشیدند. به آنان حمله کردیم و سرش را زدیم که در ظرف شراب افتاد؛ پسرانش را کشتیم و دخترانش را گرفتیم.[91] در این جنگ دو نفر به نام عبدالعزی بن ابیرهم بن قرواش و لبید بن جریر که قبلاً مسلمان شده و از ابوبکر صدیق رضی الله عنه اماننامه گرفته بودند، کشته شدند.جریر بن عبدالله بجلی، عبدالعزی را کشت و لبید به دست مسلمان دیگری کشته شد و هیچ یک از این مسلمانان از جریان مسلمانی و اماننامهی عبدالعزی و لبید خبر نداشتند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه پس از شنیدن این خبر، ضمن پرداخت دیهی آنها به فرزندانشان، فرمود: «بروز چنین اتفاقی برای مسلمانی که در دیار دشمن، زندگی کند، دور از امکان نیست.» آن دو به این اشتباه که در بلاد کفر زیستند، کشته شدند.[92] جنگ فراض: خالد رضی الله عنه پس از آنکه پرچم اسلام را برافراشت و قبایل عرب، در برابرش تسلیم شدند، قصد فراض کرد که حد فاصل شام و عراق و جزیره بود تا از پشت سر در امان باشد و هنگام گذر از منطقهی سواد، بیم نفوذ دشمن از آن نباشد. حضور مسلمانان در فراض، خشم روم را برانگیخت و باعث شد تا از ایرانیان اطراف برای جنگ با مسلمانان یاری بخواهند. ایرانیان که از شکست خود در برابر مسلمانان، همچنان خشمگین بودند، در کمک به رومیها در مقابل مسلمانان درنگ نکردند. قبایل عرب (تغلب، ایاد و نمر) نیز که کشته شدن بزرگان و سرانشان را از یاد نبرده بودند، به درخواست رومیان، آمادهی جنگ با لشکر اسلام شدند و بدین ترتیب ایرانیان، رومیان و قبایل مذکور، برای جنگ با مسلمانان با هم متحد شدند. زمانی که قشون متحدان به فرات رسیدند، از مسلمانان پرسیدند: «شما از فرات میگذرید و به سوی ما میایید یا ما بگذریم و به سراغ شما بیاییم؟» خالد رضی الله عنه گفت: «شما بیایید.» آنان، به مسلمانان گفتند: «کنار بروید تا بیاییم.» خالد رضی الله عنه گفت: «کنار نمیرویم؛ از پایین رود بگذرید.» این واقعه، در نیمهی ذیقعدهی سال دوازدهم اتفاق افتاد. ایرانیان و رومیها همدیگر را به پاسداری از حکومت خود فرامیخواندند و میگفتند: «از حکومت و شرف خود دفاع کنید . بدانید که این مرد (خالد) به خاطر دینش با شما میجنگد و آدم زرنگ و خردمندی است. به خدا که (اگر خوب نجنگید،) او پیروز خواهد شد و ما، شکست خواهیم خورد.» لشکر دشمن از پاییندست لشکر خالد رضی الله عنه از فرات گذشت و جنگ طولانی و سختی درگرفت و سرانجام دشمن، مجبور به فرار شد. خالد رضی الله عنه فرمود: «آنان را دنبال کنید و شمشیر را از ایشان برندارید.» مسلمانان، در نبرد و تعقیبی که انجام دادند، دهها هزار از افراد دشمن را به هلاکت رساندند. خالد ده روز در فراض ماند و سپس فرمان بازگشت به حیره را صادر کرد.[93] جنگ فراض، نخستین رویارویی لشکر اسلام با لشکری مرکب از دو قدرت شرق و غرب یعنی ایران و روم بود که هر کدامشان برخی از قبایل عرب را نیز با خود همراه کرده بودند. به هر حال مسلمانان، از این جنگ نیز پیروز و سربلند بیرون شدند. البته که جنگ فراض، از جنگهای مهم و سرنوشتساز میباشد،هر چند که به شهرت سایر جنگها نرسیده است، زیرا در این جنگ همه مشرکان روحیه خود را بدلیل شکست سختی که خورده بودند کاملااز دست دادند. جنگ فراض، آخرین جنگ سیفالله (خالد بن ولید) در عراق میباشد[94].شوکت و قدرت ایرانیان در جنگ فراض درهمشکست و دیگر چنان توان و قدرتی برایشان باقی نماند که اسلام و مسلمانان را تهدید کند.[95] حج گزاردن خالد و فرمان ابوبکر به او برای حرکت به سوی شام: خالد رضی الله عنه ده روز در فراض ماند و پنج روز مانده به پایان ذیقعده، فرمان بازگشت به حیره را صادر کرد و به عاصم بن عمرو دستور داد تا جلوتر از او حرکت کند و شجره بن اعز را دنبالهدار لشکر نمود. خالد چنان وانمود کرد که از پشت سر خواهد آمد و به همراه تعدادی از یارانش، از بیراهه، به قصد حج، رو به مکه نهاد و حج سال دوازدهم را دریافت. وی، پس از مراسم حج به سوی حیره حرکت کرد و خود را پیش از آنکه قشون دنبالهی لشکر به حیره برسند، به آنان رسانید. پس از بازگشت حاجیان به مدینه، ابوبکر صدیق رضی الله عنه از جریان حج گزاردن خالد رضی الله عنه اطلاع یافت و نامهای توبیخی به او نوشت که چرا لشکرش را تنها گذاشته و آن را ترک کرده است؟[96] ابوبکر صدیق رضی الله عنه در این نامه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا به سوی شام حرکت کند. در بخشی از نامهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه چنین آمده بود: «به سوی شام حرکت کن و به مسلمانانی بپیوند که به آنجا گسیل شدهاند.تو را از انجام دوبارهی چنین کاری (که بدون اجازه لشکر را ترک کنی،) برحذر میدارم. کارت را به خوبی انجام بده تا خدای متعال، کارت را به سرمنزل مقصود برساند و آن را کامل گرداند. به خود، عجب و خودبینی راه نده که شکست میخوری و خوار و زبون میگردی. به خاطر کاری که میکنی، منت منه و آن را به رخ نکش که منت، تنها از آن خدای متعال است و او است که بر بنده منت مینهد و او صاحب جزا میباشد.»[97] در فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، میزان توجه خلیفهی فرزانه به فرماندهان مسلمان نمودار است و روشن میشود که آن بزرگوار چگونه از طریق راهنمایی و نصیحت، دست فرماندهان را میگرفت و آنان را به سوی پیروزی و موفقیت به پیش میبرد: 1ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا عراق را ترک کند و به سوی شام حرکت نماید تا بلکه خدای متعال، او را سبب گشودن آنجا قرار دهد. 2ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، خالد رضی الله عنه را نصیحت کرد که دوباره بدون اجازه لشکر را تنها نگذارد. فرمان دیگر ابوبکر رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه این بود که با اخلاص و راستی برای رضای خدا بکوشد. 3ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، خالد رضی الله عنه را از خودبینی و غرور نابجا برحذر داشت و به او هشدار داد که خودبینی، عمل انسان را به تباهی میکشاند. هشدار دیگر ابوبکر رضی الله عنه به خالد، این بود که از به رخ کشیدن کارهایش پرهیز کند و بداند که خدای متعال بر او منت نهاده که او را به انجام کارهای شایسته موفق نموده است.[98] توانایی قشون اسلامی در جریان فتح عراق در جنبههای مختلف فنون جنگی و رویارویی با دشمن و کسب اطلاعات لازم و اجرای بینظیز برنامههای عملیاتی کاملاً نمودار است. خالد رضی الله عنه زمانی به جنگ رومیها در شام رفت که در جریان فتح عراق برای عملیات نظامی برونمرزی آبدیده شده بود. مثنی بن حارثه رضی الله عنه جانشین خالد رضی الله عنه در عراق شد؛ چراکه مثنی سرزمین عراق را به خوبی میشناخت و برای جنگ با ایرانیان، تجربهی زیادی داشت. بازبینی فتوحات عراق، نشان میدهد که خالد رضی الله عنه پس از توکل بر خدای متعال، به جمعآوری اطلاعات دقیقی پرداخت که بیانگر توان تجسسی و اطلاعاتی وی از موقعیت عراق و تحرکات دشمن میباشد. مثنی بن حارثه، نقشی اساسی و کلیدی در پهنهی جمعآوری اطلاعات داشت و از توان بالایی در کسب و ساماندهی اطلاعات برخوردار بود. نسبت خانوداگی مثنی، به طایفهی بنیشیبان از قبیلهی بکر بن وائل میرسید. محل سکونت بکر بن وائل، در مرزهای عراق و در حوزهی آبی فرات قرار داشت که از شمال به (هیت) منتهی میشد و از همینرو نیز، موقعیت منطقهی مسکونی این قبیله، زمینهی مناسبی برای کسب اطلاعات، فراهم آورده بود. تمام تحرکات نیروهای ایرانی (حکومت ساسانی) از همان آغاز به مثنی میرسید و بدینسان او نیز لشکر اسلام را در بهترین زمان، از فعالیتهای دشمن باخبر میساخت و هیچ فعالیت کوچک و بزرگی نبود که در دربار و قلمرو ایرانیان اتفاق بیفتد و مثنی از آن بیخبر باشد.[99] در فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه آمده بود: «عراق را ترک کن و مسؤولیت آن را به همان کسی واگذار کن که قبلاً مسؤولیت آنجا با او بوده است. تعدادی از کسانی را که با تو از یمامه و حجاز به عراق آمده و یا در راه به تو پیوستهاند، با خود همراه کن و به سوی شام برو و به ابوعبیده و مسلمانان همراهش بپیوند و آنگاه که به ابوعبیده رسیدی، تو فرمانده هستی. درود و رحمت خدا بر تو باد.»[100] خالد رضی الله عنه برای حرکت به سوی شام آماده شد و لشکر را دو قسمت کرد: نیمی از لشکریان را برای مثنی نگه داشت و نیم دیگر لشکر و از جمله تمام صحابهای را که در آن بودند، در سپاهی قرار داد که میخواست با آن به سوی شام برود. مثنی به خالد گفت: «به خدا این را نمیپذیرم که تمام صحابه را با خود همراه کنی؛ از تو میخواهم که مطابق فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیمی از صحابه را با خود ببری و بقیه را برای من بگذاری که به خدا سوگند اینها، تنها امید من برای نصرت و یاری الهی هستند و تو میخواهی آنها را از من بگیری!» قبل از آنکه خالد رضی الله عنه به سوی شام حرکت کند، نامهی ابوبکر صدیق رضی الله عنه به او رسیده و کیفیت و چگونگی تقسیم لشکر را میان خالد و مثنی بیان نموده بود: «ای خالد، هیچ فرد کوشا و پشتکاری را در سپاه خود قرار نده مگر آنکه به همان نسبت برای آنان نیز افراد کوشا و پرتلاش را بگذاری. هرگاه خداوند، تو را پیروز کرد، به همراه سپاهیانت به عراق بازگرد و در مسؤولیت گذشتهات انجام وظیفه کن.»[101] خالد رضی الله عنه به گونهای لشکر را میان خود و مثنی تقسیم کرد که رضایت مثنی را جلب نمود و به جای هر صحابی که در سپاه مثنی میگذاشت، جنگاورانی از سران و بزرگان لشکر، در سپاه خود قرار میداد و در نهایت مثنی به چگونگی تقسیم لشکر درمیان خود و خالد راضی شد.[102] خالد رضی الله عنه که میخواست رومیان را غافلگیر کند، چارهای جز این نداشت که برای رفتن به شام، بیابانهای خشک و وسیعی را در پیش بگیرد. او از راهنمایان و کسانی که منطقه را خوب میشناختند، پرسید: «من، از چه راهی میتوانم به شام بروم که با رومیان برخورد نکنم و از پشتشان درایم؟ چراکه اگر با آنها روبرو شوم، از کمکرسانی به مسلمانان باز میمانم.» به او گفتند: «ما چنین راهی نمیشناسیم و تنها یک راه را یاد داریم که عبور لشکر از آن ممکن نیست؛ چراکه یک سوار تنها نیز بر خود بیمناک است که از آن راه عبور کند و عبور تو به همراه لشکری انبوه که بار زیادی با خود دارند، امکانپذیر نیست. وسعت این مسیر خشک، طوری است که تا پنج روز راهپیمایی نکنید، هیچ آبی نمییابید.» خالد رضی الله عنه گفت: «چارهای نداریم؛ باید از آن سوی نیروهای رومی، خود را به شام برسانیم.» بدین ترتیب خالد رضی الله عنه تصمیم گرفت از راه خشک و پرخطر بیابان به شام برود. رافع بن عمیر که راهنما بود، پیشنهاد کرد: «تا میتوانید با خود آب بردارید.» خالد رضی الله عنه به سپاهیانش دستور داد که در شکم شترهای تشنه آب ذخیره کنند و دهانهایشان را ببندند تا نشخوار نکرده و آب زیادی در خود نگه دارند.[103] خالد رضی الله عنه به سپاهیانش چنین فرمود: «برای مسلمان سزاوار نیست که دربارهی چیزی غصه بخورد و دلنگران باشد که با آن، مورد معیت و یاری خدای متعال قرار میگیرد.»[104] رافع بن عمیر، راهنمای لشکر خالد برای عبور از این مسیر پرخطر شد که خالی از سکنه بود و هیچ آب و نشانی نداشت؛ پرخطرترین بخش این راه، ناحیهی میان قراقر و سوی[105] بود و البته کوتاهترین مسیر ممکن. خالد رضی الله عنه از سپاهیانش خواست که با شتاب، این بیابان را پشت سر بگذارند و دور از چشم دشمن، خود را به مقصد برسانند و آنان را غافلگیر کنند. رافع از خالد رضی الله عنه درخواست کرد که بیست شتر بزرگ به او بدهند و پس از گرفتن شترها، آنها را چندین روز تشنه نگه داشت و سپس به آنان آب داد و شکمهایشان آکنده از آب شد؛ رافع، دهان شترها را بست تا از نشخوار شترها و هدر رفتن آب ذخیرهشده در شکمشان، جلوگیری کند. رافع پس از ذخیرهی آب در شکم شترها به خالد رضی الله عنه گفت: «اینک با سپاهیان حرکت کن و در هر منزلی، یکی از شترها را بکشید و از آب ذخیره شده در شکمش استفاده کنید.» لشکر حرکت کرد و به قراقر که آخرین منطقهی مرزی عراق در کنارهی صحرا و ابتدای منطقهی سوی که قلمرو رومیان در شام بود، رسید. حد فاصل قراقر و سوی، راهپیمایی پنج شب میباشد. لشکر اسلام، روزها استراحت میکرد و شبها حرکت مینمود. خالد رضی الله عنه به رافع بن عمیر که راهنمای باتجربهای بود، اطمینان کرد و محرز محاربی را نیز که از طریق ستارهها، رهیابی میکرد، بهکار گرفت. سپاه اسلام، شبها و صبحها تا برآمدن خورشید حرکت میکرد و پس از بالا آمدن روز به استراحت میپرداخت و بدین ترتیب در هر روز دو مرحله[106] از مسیر را پشت سر میگذاشت. خالد رضی الله عنه هیچ یک از سربازانش را نگذاشت که مسیر را پیاده بپیماید تا توان و قدرت بدنی سربازان نکاهد. خالد رضی الله عنه به همان ترتیبی که رافع پیشنهاد کرده بود، در هر منزلی به سپاهیان آب میداد تا اینکه در روز پنجم بیآب شدند. خالد رضی الله عنه که از تشنگی سپاهیانش نگران شده بود، به رافع گفت: «چه کار کنیم؟» رافع از مردم خواست تا به جستجوی درخت عوسج (خولان) ـ درخت کوچک و خارداری که در آن منطقه میرویید ـ بپردازند. پس از جستجوی زیاد، ساقهای از این درخت پیدا شد. رافع خواست تا همانجا را حفر کنند. آنجا را کندند و چشمهی آبی نمایان شد و سپاهیان، از آن سیر نوشیدند و خود را به مقصد رساندند.[107] برخی از عربها به خالد رضی الله عنه گفتند: «اگر هنگام صبح تو و هراهانت به درخت جولان رسیدید نجات میابید واگر این درخت را پیدا نکردید، حتماً همهى شما هلاک می شوید » مسلمانان با یافتن آب خشنود شدند و خالد رضی الله عنه گفت: «صبح که میشود، مردم، به تعریف از شبروی و راهپیمایی شبانه میپردازند.» و این سخن، ضربالمثل شد و خالد رضی الله عنه نخستین کسی بود که آن را گفت.[108] این ماجرا، نشان میدهد که خالد رضی الله عنه از هیچ خطری در راه خدا نهراسید و برای عبور از صحرا و رسیدن به مقصدش چارهاندیشی، کرد و روز پنجم به (سوی) رسید. سوی، ابتدای قلمرو روم در شام بود و مرزبانان رومی که بر سر راههای عراق مستقر بودند، از فرارسیدن لشکر خالد رضی الله عنه باخبر نشدند. عبور خالد رضی الله عنه در مدت پنج روز از بیابان خشک، یکی از اعجوبههایی بود که با اراده و ایمان فرماندهی لشکر اسلام به بار نشست.[109] خالد رضی الله عنه به (ادک)[110] رسید و آنجا را به محاصره درآورده و بدون جنگ فتح نمود. خالد پس از ادک به (تدمر)[111] رفت؛ مردم تدمر به حصار پناهنده شدند و درخواست امان نمودند. خالد رضی الله عنه نیز با آنان صلح کرد و رو به (قریتین) نهاد و با مردم آنجا جنگید و پیروز شد و سپس آهنگ (حوارین)[112] کرد و به گردنهای رسید که پرچم خود را در آنجا برافراشت و چون پرچم خالد، عقاب نامیده میشد و متعلق به رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود، آن گردنه به نام گردنهی عقاب نامیده شده است.[113] گذر خالد رضی الله عنه به (عذراء) افتاد و با غسانیها درگیر شد و از آنان غنایم زیادی به دست آورده و از شرق دمشق گذشت و خود را در بصری به صحابه و فرماندهان لشکر اسلام رسانید. آنان، مشغول جنگ برای فتح بصری بودند. امیر بصری، با خالد رضی الله عنه صلح کرد و آنجا را به او تسلیم نمود و بدین ترتیب بصری، نخستین شهری بود که در شام، فتح شد. خالد رضی الله عنه خمس غنیامی را که از قبیلهی غسان گرفته بود، با بلال بن حارث مزنی به مدینه فرستاد. خالد رضی الله عنه به همراه ابوعبیده، مرثد و شرحبیل بن حسنه، به قصد کمک به عمرو بن عاص رضی الله عنه (در فلسطین) حرکت کرد که رومیها، در منطقهی (عربا)[114] آهنگ مسلمانان کردند و جنگ اجنادین درگرفت.[115] ژنرال محمود خطاب میگوید: «خالد رضی الله عنه به طرز شگفتانگیز و بینظیری از صحرا گذشت و پس از پشت سر گذاشتن بیابان پرخطر، خود را طوری به شام رسانید که بنده، همانند آن را در تاریخ جنگها سراغ ندارم. من، عبور هانیپال و ناپلئون از کوههای آلپ را از لحاظ نظامی همپایهی گذر خالد رضی الله عنه از این بیابان پرخطر نمیدانم و بر این باورم که گذشتن ناپلئون از صحرای سینا یا عبور قشون انگلیسی از این بیابان در جنگ جهانی اول، قابل مقایسه با کاری که خالد رضی الله عنه کرد، نمیباشد. عبور از رشتهکوه آلپ و صحرای سینا، کار چندان دشواری نبوده است؛ چراکه در کوههای آلپ، آب زیادی وجود دارد و در صحرای سینا نیز چاهها و آبادیهایی یافت میشود؛ اما گذر خالد رضی الله عنه از صحرای خشک و بیآب، کار سترگی بود که نیروهای رومی را غافلگیر کرد. رومیها اصلاً انتظار نداشتند که لشکری بتواند با موفقیت از صحرا بگذرد.»[116] عبور موفقیتآمیر لشکر خالد رضی الله عنه از صحرا، رومیها را بهگونهای غافلگیر کرد که جنگ چندانی نکردند و اغلب دشمنان، بدون جنگ تسلیم شدند. آنها اصلاً انتظار نداشتند که در آن موقعیت با لشکری قوی از سوی صحرا روبرو شوند.[117] با گذشت روزگار زیادی از زمان خالد رضی الله عنه ، بسیاری از فرماندهان نظامی، همواره در طول تاریخ از شگرد جنگی خالد رضی الله عنه متحیر و شگفتزده شدهاند. ژنرال آلمانی (فون درگولتیس) که یکی از فرماندهان آلمانی در جریان جنگ جهانی اول بوده، میگوید: «خالد، استاد من در فنون نظامی است.»[118] خبر مثنی بن حارثه در عراق پس از رفتن خالد: مثنی بن حارثه رضی الله عنه فردی دلیر و بیباک، قوی، غیور، نیکسرشت، درستاندیش و دورنگر بود. وی، ایمان و اعتمادی راسخ به خدای متعال داشت و همواره مصالح عمومی را بر منافع شخصی ترجیح میداد. مثنی، در سختترین شرایط، بهترین تصمیمها را میگرفت و از قدرت تصمیمگیری بالایی برخوردار بود. در همه حال با یارانش همکاری میکرد و اعتمادی دوطرفه درمیان او و سپاهیانش، حاکم بود و همین، فضایی دوستانه درمیان آنها ایجاد کرده بود که مثنی رضی الله عنه سپاهیانش را دوست داشت و آنان نیز به او محبت وافری داشتند. مثنی در فنون جنگی به قدری توانمند بود که او را بر سختیهای کارزار فایق میکرد. او، معمولاً نخستین کسی بود که به دشمن حملهور میشد و آخرتر از همه دست از نبرد برمیداشت. سرزمین عراق را به خوبی میشناخت و در جنگ با ایرانیان کارآزموده و مجرب بود. مثنی نخستین مسلمانی بود که بر ضد ایرانیان بپاخاست و سایر مسلمانان را برای جنگ با آنان برانگیخت. او، در جنگهای عراق بهقدری شهامت به خرج داد که کمتر کسی همانند او حماسه آفرید. دلاوری مثنی رضی الله عنه در جنگ با ایرانیان، روحیهی سپاهیان دشمن را درهم میشکست و مسلمانان را بیش از پیش قوی و نیرومند میکرد.[119] مثنی بن حارثه دربارهی قشون ایرانی گفته است: «من، در دوران جاهلیت و پس از اسلام، بارها با عربها و غیرعربها جنگیدهام؛ به خدا سوگند که پیش از اسلام، هر صد جنگجوی عجم (غیرعرب) بر هزار جنگاور عرب برتری داشت و امروز هر صد جنگاور عرب، بر هزار جنگجوی عجم، برتری دارد. چراکه خدای متعال، توان و نیروی آنان را درهم شکسته و حیله و مکرشان را خنثی نموده است. امروز از دیدن جمع انبوه دشمن نهراسید و دیدن عِده و عُدهی دشمن، شما را نترساند که آنان با از دست دادن توانشان، همانند چارپایانی میشوند که آنان را به هر سو که هی کنید، میروند.»[120] انتخاب مثنی از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه در جریان فتح عراق، نشاندهندهی شناخت ابوبکر صدیق رضی الله عنه نسبت به تواناییها و کانِ وجودی افراد میباشد. خالد رضی الله عنه هنگامی که میخواست عراق را ترک کند، با مثنی خداحافظی کرد و گفت: «اینک چون گذشته فرماندهی لشکر را در حالی عهدهدار شو که در آن کوتاهی و سستی نمیکنی.»[121] مثنی با رفتن خالد رضی الله عنه دوباره فرماندهی لشکر اسلام در عراق شد و چون کسری از رفتن خالد رضی الله عنه اطلاع یافت، لشکری انبوه به فرماندهی بهمن جادویه گرد آورد و نامهی تهدیدآمیزی به مثنی نوشت و به او چنین گفت: «من، لشکری درندهخو از ایرانیان را به سوی تو گسیل کردهام که با تو بجنگند؛ آنان، گلهچران خوکها هستند و یا کاری جز پرورش مرغ نداشتهاند (و چون رذل و وحشگونهاند،) آنان را به جنگ تو فرستادهام.» مثنی بن حارثه رضی الله عنه با شجاعت و فراست تمام، نامهی مجوسی را پاسخ داد و به او گفت: «تو، از دو حالت بیرون نیستی؛ یا ستمگری هستی که سر برآوردهای که این، به نفع ما و ضرر تو خواهد بود و یا دروغگویی بیش نیستی که بدترین و رسواترین دروغگوها در نزد خدا و مردم، پادشاهان هستند. گمان ما این است که شما برای جنگ با ما از روی ناچاری به اراذل و فرومایگان رو انداختهاید؛ سپاس خدایی را که شما را برای عملی کردن مکرتان، به خوکچرانان و مرغداران، ناگزیر کرده است.»[122] نامهی مثنی، به قدری شکننده بود که خشم ایرانیان را برانگیخت و سبب شد تا شاهشان را سرزنش کنند که چرا چنان نامهای به مسلمانان نوشته است! مثنی رضی الله عنه از حیره به سوی بابل حرکت کرد و زمانی که به رود صراة رسید، جنگ شدیدی میان لشکر اسلام و ایرانیان درگرفت. ایرانیها، فیلی را به میدان آورده بودند تا صفوف مسلمانان را پراکنده کند. مثنی بن حارثه بر فیل حملهور شد و یکتن او را از پای درآورد. مسلمانان، آنچنان به سپاهیان دشمن حمله کردند که آنان را فراری داده و جمع زیادی از آنها را کشتند و اموال زیادی به غنیمت گرفتند. ایرانیانی که گریخته بودند، به بدترین وضع به مدائن رسیدند و دیدند که شاهشان مرده است.[123] مثنی، دشمنان خدا را تا دروازههای مدائن به عقب راند و آشفتگی، دربار حکومت ساسانی را فراگرفت. مثنی در نامهای خبر پیروزی را برای ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرستاد و از ایشان اجازه خواست تا به صلاحدید ایشان، کسانی را که پس از ارتداد، توبه کردهاند، در لشکر اسلام به خدمت بگیرد. در آن زمان حرکت فتوحات در شام به راه افتاده بود و ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرصت نیافت جواب نامهی مثنی را بفرستد. مثنی پس از انتظاری طولانی برای دریافت پاسخ ابوبکر رضی الله عنه ، بشیر بن خصاصیه را به جای خود در عراق گماشت و سعید بن مرهی عجلی را مرزبان قرار داد و خودش به سوی مدینه حرکت کرد و زمانی که به مدینه رسید، ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر بستر بیماری بود و واپسین روزهای حیاتش را سپری میکرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه مثنی را به گرمی به حضور پذیرفت و پس از شنیدن سخنانش، نظرش را تایید کرد و سپس عمر فاروق رضی الله عنه را به حضور خواست و به او فرمود: «ای عمر، به آنچه به تو میگویم، توجه نما و آن را اجرا کن؛ من، گمان میکنم امروز خواهم مرد. اگر چنین شد و وفات کردم، همین امروز مردم را با مثنی همراه کن و هیچ مصیبتی، شما را از پرداختن به امور دینی و فرمان پروردگارتان باز ندارد. هیچ مصیبتی بزرگتر از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم نیست و تو دیدی که من هنگام وفات آن حضرت چه کردم…اگر خدای متعال، فرماندهان مسلمان را در شام پیروز کرد، یاران خالد رضی الله عنه را به عراق برگردان که آنان، شایستهاند کارگزار و مرزبان آنجا باشند….»[124]
[1] ابله، شهري كهن در كنار بصره بود كه ديدهبانهاي كسري در آنجا قرار داشت. [2] نگاه كنيد به: البداية و النهاية (6/347) [3] نباج، نام روستايي در صحراي بصره بر سر راه مكه ميباشد. [4] مصيخ، نام مكاني بين شام و عراق (ميان سرزمينهاي حوران و قلت) است؛ نگاه كنيد به: معجم البلدان، ج8، ص79(مترجم) [5] الفن العسكري الإسلامي، نوشتهي دكتر ياسين سويد، ص83؛ تاريخ طبري (4/162) [6] تاريخ طبري (4/163) [7] سورهي فتح، آيهي29: «محمد، فرستادهي خداست و كساني كه با او هستند، در برابر كافران، شديد و سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوز ميباشند و تو، ايشان را (همواره) در ركوع و سجود ميبيني…» [8] الوثائق السياسية، حميدالله، ص371 [9] سواد، نام شهر يا منطقهاي در عراق كه به سبب نخلستانهاي پردرخت، به سياهي ميزده است. نگاه كنيد به فتوح البلدان بلاذري.(مترجم) [10] مجموعة الوثائق السياسية، ص372 [11] مرجع سابق. [12] مرجع سابق، ص373 [13] البداية و النهاية (6/347) [14] الفن العسكري الإسلامي، ص83و84 [15] كسكر، نام مكاني است ميان كوفه و بصره؛ (معجمالبلدان، ج7، ص251).[مترجم] [16] معارك خالد بن وليد ضد الفرس، نوشتهي عبدالجبار سامرائي، ص35 [17] نگاه كنيد به: كتاب أبوبكر الصديق، نوشتهي نزار حديثي و خالد جنابي، ص45 [18] مشاهير الخلفاء و الأمراء، بسام عسلي، ص127 [19] التاريخ الإسلامي (9/130) [20] تاريخ طبري (4/163) [21] التاريخ الإسلامي (9/131) [22] تاريخ طبري (4/159) [23] التاريخ الإسلامي (9/130) [24] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص342 [25] تاريخ طبري (4/163) [26] التاريخ الإسلامي (9/129) [27] تاريخ طبري (4/163) [28] أبوبكر الصديق، نوشتهي خالد جنابي و نزار حديثي، ص46 [29] تاريخ طبري (4/164) [30] حضير، نام آبي است در چهار ميلي بصره. (معجم البلدان، ياقوت، 2/277)؛ در البداية و النهاية، به جاي حضير، نام حفير آمده است. راهنماي مثني در مسير حركت، ظفر بوده و مالك بن عباد و سالم بن نصر، راهنمايان عدي بن حاتم و عاصم بن عمرو بودند. راهنماي خالد نيز رافع بود.(مترجم) [31] أبوبكر الصديق، خالد جنابي، ص46 [32] الكامل ابناثير (2/51)؛ تاريخ طبري (4/165) [33] تاريخ طبري (4/165) [34] تاريخ طبري (4/163) [35] التاريخ الإسلامي (9/133)؛ تاريخ طبري (4/165) [36] الصديق أول الخلفاء، ص131 [37] تاريخ طبري (4/166) [38] پيش از اين يادآوري كرديم كه كسري، لقب شاهان ايراني بوده و بنا بر گزارش تاريخ، نامهنگاري مذكور در متن فوق، ميان هرمز و اردشير صورت گرفته است.(مترجم) [39] در برخي از منابع تاريخي تصريح شده كه قباد، توسط عدي به هلاكت رسيد و انوشگان، به دست عاصم كشته شد.(مترجم) [40] تاريخ طبري (4/168)؛ التاريخ الإسلامي (9/134) [41] الكامل ابناثير (2/52)؛ أبوبكر الصديق، خالد جنابي، ص48 [42] البداية و النهاية (6/350) [43] التاريخ الإسلامي (9/139) [44] البداية و النهاية (6/350) [45] اليس، نام نخستين آبادي عراق از سمت صحرا ميباشد. نگاه كنيد به: معجمالبلدان ياقوت حموي.(مترجم) [46] تاريخ طبري (4/173) [47] نگاه كنيد به: تاريخ طبري (4/174) [48] نام شهري در عراق بوده است. در تاريخ طبري و الكامل، نام اين سرزمين، منيشيا آمده است.(مترجم) [49] تاريخ طبري (4/175) [50] مرجع سابق (4/174) [51] التاريخ الإسلامي (9/144) [52] خالد بن وليد، نوشتهي صادق عرجون، ص216 [53] نام مرزبان حيره، آزادبه بوده است. (مترجم) [54] محل اردوي آزادبه، مكاني به نام غريين بوده كه شهر نجف در آنجا بنا شده است.(مترجم) [55] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص348 [56] تاريخ طبري (4/181) [57] تاريخ طبري (4/178) [58] التاريخ الإسلامي (9/148) [59] روايت بخاري، كتاب المغازي، شمارهي 4210 [60] أبوبكر الصديق، نوشتهي علي طنطاوي، ص33 [61] خالد بن وليد، نوشتهي صادق عرجون، ص222 [62] أبوبكر الصديق، خالد جنابي و نزار حديثي، ص51و52 [63] تاريخ طبري (4/186) [64] رجوع كنيد به مرجع سابق. [65] التاريخ الإسلامي (9/150) [66] تاريخ طبري (4/180) [67] نگاه كنيد به: البداية و النهاية (6/251) [68] الإصابة از ابنحجر (2/218)، شمارهي2206 [69] التاريخ الإسلامي(9/153) [70] مرجع سابق(9/154) [71] البداية و النهاية(4/352) [72] البداية و النهاية(6/353) [73] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص350 [74] تاريخ طبري(4/191) [75] عينالتمر، شهري در نزديكي انبار كه به سبب فراواني خرما به اين اسم، ناميده شده است. تمر، به معناي خرما ميباشد.(مترجم) [76] ابوعمره، جد عبدالله بن عبدالاعلي شاعر و نضير، پدر موسي بن نضير در زمرهي همين كودكان بودند. (مترجم)؛ نگاه كنيد به تاريخ طبري و البداية و النهاية. [77] البداية و النهاية(6/354) [78] در تاريخ طبري، به جاي عويمر، اسم عويم آمده است.(مترجم) [79] در البداية و النهاية، به جاي نام بهراء، نام قبيلهاي به اسم غيرا آمده است.(مترجم) [80] البداية و النهاية (6/355)؛ تاريخ طبري(4/195) [81] التاريخ الإسلامي (9/163) [82] تاريخ طبري (4/196)؛ ابوبكر الصديق، نوشتهي خالد جنابي، ص54 [83] ابوبكر الصديق، خالد جنابي و نزار حديثي، ص54 [84] التاريخ الإسلامي (9/164) [85] حصيد، نام ناحيهاي بياباني ميان كوفه و شام است.(مترجم) [86] البداية و النهاية (6/355) [87] اين جنگ، در البداية و النهاية، به نام مضيح ثبت شده است.(مترجم) [88] ابوبكر الصديق، خالد جنابي و نزار حديثي، ص55 [89] در البداية و النهاية به جاي مثني، ثني ثبت شده است.(مترجم) [90] تاريخ طبري (4/199) [91] تاريخ طبري (4/199) [92] البداية و النهاية (6/356)؛ در حديثي كه نسائي و ابوداود روايت كردهاند، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: «من، از هر مسلماني كه در ديار مشركان زندگي كند، بيزارم.» ابوبكر صديق رضی الله عنه به همين گناه آن دو مسلمان اشاره كرد كه در جوار مشركان زيستند و به اشتباه و به خاطر عدم آگاهي مجاهدان از اسلامشان، كشته شدند.(مترجم) [93] تاريخ طبري (4/201) [94] التاريخ الإسلامي (9/173) [95] خالد بن وليد، صادق عرجون، ص36 [96] معارك خالد بن وليد ضد الفرس، عبدالجبار سامرائي، ص123 [97] تاريخ طبري (4/202) [98] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص295 [99] معارك خالد بقن وليد ضد الفرس، ص143 [100] الصديق اول الخلفاء، ص169 [101] الصديق أول الخلفاء، ص170 [102] همان منبع. [103] الصديق أول الخلفاء، ص171 [104] الحرب النفسية، نوشتهي دكتر اجمد نوفل (2/155) [105] قراقر، آب قبيلهي كلب در سماوه است و سوي، نام چاه آبي از قبيلهي بهراء ميباشد. [106] مرحله، به مسافتي گفته ميشود كه مسافر، با راهپيمايي معمولي در يك روز طي ميكند. [107] أبوبكر الصديق، خالد جنابي و نزار حديثي، ص68 [108] البداية و النهاية (7/7)؛ (چون به مقصد ميرسي، وصف تلاشت ميكني.) [109] البداية و النهاية (7/7) [110] در متن ادك آمده و طبري، در تاريخش ارك ثبت كرده و نام يكي از شهرهاي كوچك ناحيهي بياباني حلب بوده است.(مترجم) [111] تدمر، شهري قديمي در ناحيهي بياباني شام ميباشد.(مترجم) [112] قريتين و حوارين از دهكدهها و حصارهاي معروف حلب بودهاند.(مترجم) [113] ابوبكر الصديق، نوشتهي خالد جنابي و نزار حديثي، ص68 [114] در البداية و النهاية، (عرمات) و در تاريخ طبري، (عربات) ثبت شده است.(مترجم) [115] البداية و النهاية (7/6و7) [116] قادة فتح العراق و الجزيرة، ص193؛ نگاه كنيد به: الحرب النفسية(2/163) [117] الحرب النفسية، نوشتهي دكتر احمد نوفل (2/162) [118] معارك خالد بن وليد ضد الفرس، ص167 [119] الحرب النفسية (2/164) [120] من ذيقار إلي القادسية، صالح عماش، ص124؛ الحرب النفسية (2/168) [121] عصر الصحابة، عبدالمنعم هاشمي، ص189 [122] الكامل ابناثير (2/73) [123] البداية و النهاية (7/18) [124] الكامل ابناثير (2/74)
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|