|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > دستاوردهای جهاد با مرتدها
شماره مقاله : 2672 تعداد مشاهده : 273 تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389
|
دستاوردهای جهاد با مرتدها
جنگ با مرتدها، چنان دستاوردهایی به دنبال داشت که به مرحلهی زمانی و مکانی خاصی محدود نشد و آثار وپیامدهایش، باورها و اندیشههای تمام نسلها را در بلندمدت تحت تأثیر قرار داد و بر منشها و جریانهای پس از خود در طول تاریخ به اندازهای اثر گذاشت که نسلهای مختلف همچنان از آن، بهرهی فکری و عملی میبرند. جنگهای دوران ارتداد، نشان داد که: 1ـ اسلام، از تمام جریانها و باورهای فکری و عملی برتر است. پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم بسیاری از اعراب از دین برگشتند. عمدهی کسانی که مرتد شدند، تازهمسلمانانی بودند که هنوز اسلام و ایمان در وجودشان باید و شاید جای نگرفته بود یا منافقانی بودند که وفات آن حضرت صلی الله علیه و سلم را بهترین فرصت بروز درون خود دانستند. کسانی که تحت فشار و در واپسین ایام دورهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم مسلمان شدند، و همینطور آنانکه به کلی اسلام نیاورده بودند، بخش عظیمی از آشوبگران را تشکیل میدادند. از آن دست کسانی که اسلام، در وجودشان باید و شاید جای نگرفته بود و با وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم از دین برگشتند، میتوان به عیینه بن حصن فزاری اشاره کرد که با نخستین جرقهی فتنه، دست از اسلام کشید و مرتد شد و دینش را به دنیای طلیحهی اسدی فروخت. او، در جریان جنگ به اسارت مسلمانان درآمد؛ دست و پایش را بستند و او را به مدینه فرستادند. زمانی که عیینه را در چنان حالتی وارد مدینه کردند، پسربچههای مدینه او را با شاخههای خرما میزدند و میگفتند: «ای دشمن خدا! ایا پس از ایمان به خدا کافر شدی؟!» او زیر کتک بچهها میگفت: «به خدا که من هرگز ایمان نیاوردهام.»[1] قبیلهی یمنی عنس که طلیحهی اسدی درمیانشان ادعای پیغمبری کرد، از آشوبگرانی بودند که اصلاً مسلمان نشده و در یمن جنایتهای زیادی کرده و مسلمانان زیادی را کشته بودند. قرائت و برداشت نادرست از نصوص قرآن، برخی را در باتلاق کفر فرو برد. چنانچه عدهای از ایهی 103 سورهی توبه که خداوند متعال، به رسولخدا صلی الله علیه و سلم دستور میدهد: { خُذْ منْ أَموَالِهم صَدَقَةً }[2] چنین برداشت کردند که گرفتن زکات مخصوص رسولخدا صلی الله علیه و سلم بوده و بدین جهت از ادای زکات امتناع کردند. در شرح این ایه در تفسیر ابنکثیر رحمه الله آمده است: برخی از کسانی که از ادای زکات امتناع کردند، بر این باور بودند که ادای زکات مخصوص رسولخدا صلی الله علیه و سلم بوده و به حاکم اسلامی یا جانشین او زکات داده نمیشود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه با نظر مورد اجماع صحابه رضی الله عنه این برداشت نادرست از ایه را رد کرد و بر سر ادای زکات با آنان جنگید و مجبورشان کرد در برابر حکم اسلام گردن نهند و آنگونه که به رسولخدا صلی الله علیه و سلم زکات اموالشان را میپرداختند، به جانشین آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیز زکات مالشان را بپردازند.[3] یکی دیگر از زمینههای ظهور ارتداد، تعصبات قومی بود. مسیلمهی کذاب با تکیه بر تعصب قومی وقبیلهای، بنیحنیفه را به پیروی از خود و انکار نبوت پیامبر قریشی فراخواند و گفت: «به من بگویید چرا قریش در نبوت و فرمانروایی از شما بهتر باشد؟ به خدا سوگند که آنها نه از شما بهترند و نه بیشتر؛ سرزمین شما، از سرزمین آنها گستردهتر است و ثروت و داراییشما افزون از ثروت آنان میباشد.»[4] رجال بن عنفوه پس از آنکه قرآن و فقه آموخت، راه ضلالت را در پیش گرفت و دربارهی پیامبری رسولخدا صلی الله علیه و سلم و ادعای مسیلمه گفت: «این دو، بزرگ و مهتر دو جماعتند که چون دو قوچ با هم رقابت میکنند و ما نیز قوچ خود را بیشتر از آن یکی میخواهیم.»[5] طلحهی نمری نیز از روی تعصب قومی، ادعای مسیلمه را پذیرفت؛ روایت شده پس از آنکه طلحهی نمری به نزد مسیلمه رفت و از گفتههای مسیلمه دانست که او دروغگویی بیش نیست، رو به مسیلمه کرد و گفت: «گواهی میدهم که تو دروغگو هستی و محمد( صلی الله علیه و سلم ) راستگو است؛ اما دروغگوی ربیعه در نزد من از راستگوی مضر دوستداشتنیتر است!»[6] خود مسیلمه نیز در صداقت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و کذب و فریب خودش، هیچ تردیدی نداشت. در جنگ یمامه که مسلمانان، زمام پیروزی را به دست گرفته بودند، پیروان مسیلمه به او زار میزدند که مگر تو به ما وعدهی پیروزی نمیدادی و ایات نصر و ظفر را از قرآنت نمیخواندی؟ مسیلمه گفت: «به خاطر آبرویتان بجنگید که اصلاً اینک بحث دین و دیانت نیست.»[7] مرتدها، به قصد نابودی اسلام، به اندیشهها و اعمال پوچ و بیخودی روی آوردند و بر همین اساس نیز نیروهای شر و شرارت گرد هم آمدند؛ اما شکست خوردند و تمام نقشههایشان با وحدت و یکپارچگی مسلمانان به رهبری و مرکزیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه که پروردهی دست رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود، خنثی شد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه بهسان آهنربایی قوی، در آن موقعیت تمام نیروهای کارآمد را پیرامون خود جمع کرد و قوت و شوکت اسلام را به همگان ثابت کرد؛ منظورمان از هیبت و شوکت اسلام، توان بالای نظامی یا برخورداری از تعداد زیاد نیست. بلکه ابوبکر رضی الله عنه نشان داد که اسلام، دارای زیرساختهای فکری، تربیتی و کاربردی استوار و بینظیری میباشد که ساختار اسلام را محکم و استوار نموده است. این ویژگی منحصر به فرد اسلام، آنجا نمود ببیشتری مییابد که با موضعی روشن و استوار و بدون هیچ درنگی در بحرانیترین موقعیتها در گفتار ابوبکر صدیق رضی الله عنه جلوه میکند که: «کسی که محمد صلی الله علیه و سلم را عبادت میکرده، بداند که محمد صلی الله علیه و سلم وفات کرده و هر کس، خدای متعال را میپرستیده، بداند که خداوند، زنده است و هرگز نمیمیرد.»[8] یکی از پیامدهای جریان ارتداد، این بود که اسلام از هرگونه تحریف و دگرگونی مصون ماند و درفش اسلام از تعصب جاهلی متمایز و جدا گردید و قاعدهی ولاء و براء[9]، تحقق عینی یافت. در جریان ارتداد، معلوم شد که هرگاه مسلمانان، یکدست، همسان و متحد باشند، اسلام و باورهای اسلامی کاربردی میگردد و در برابر هیچ ساخت و پاختی تسلیم نمیشود؛ جنگهای دورهی ارتداد، این حقیقت را روشن کرد که توان و قدرت اسلامی، تنها به اسباب مادی قدرت نیست و قدرت ایمانی و معنوی، اصلیترین ابزار قدرت و شوکت اسلام است. در اسلام، اصل بر جنگ و ستیز با کفار نمیباشد و غایت و هدف نهایی جهاد اسلامی نیز، دعوت همگان به اسلام است و دعوت و فراخوان عموم انسانها به اسلام، بر هر چیزی مقدم میباشد.[10] 2ـ رهبری مرکزی به عنوان پایگاهی استوار، ضرورت گریزناپذیر جامعهی اسلامی است. در جریان ارتداد، کانِ وجودی افراد به عنوان زیرساختهای تشکیل دولت و خلافت اسلامی، نمایان شد و چهرههای استوار عرصهی دین و جهاد، رو شدند. این افراد، پراکنده نبودند و با توان ایمانی خود، زیرساختهای تشکیل جامعه و دولت اسلامی را فراهم کردند و پیشوایی فهیم و مدبر برگزیدند که سست و شکننده، ساده و بُل و ناتوان نبود؛ بلکه بهسان ستونی محکم و استوار، تکیهگاه حل مشکلات جامعه بود و با واقعنگری و شناخت تواناییهای خلافت اسلامی و توان و قدرت دشمن، آگاهانه و بیدار به دفع خطرها و رفع مشکلات فراروی اسلام و مسلمانان، میپرداخت. آن ستون و پایگاه محکم و استوار، با پیوندی که با خدای قوی و نیرومند داشت، بر دشمنان پیروز شد و تمام موانع را از سر راهش برداشت و حافظ و پاسدار اسلام و شوکت اسلامی گشت و با بسیج عمومی مسلمانان و راهبری فرزانهوارش، توان و شوکت مرتدها را درهمشکست و انبوه مرتدها را پراکنده و ناتوان ساخت و بدینسان کیان اسلامی، به فضل خدای متعال و تلاش و کوشش ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، از گزند کفر و ارتداد، مصون ماند و با ماندگاری اسلام و نظام اسلامی، امت، راه رشد و تعالی را در پیش گرفت.[11] 3ـ شبهجزیرهی عربستان، مرکز گسترش اسلام شد. بلافاصله پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم بسیاری از قبایل عرب بر ضد اسلام و خلافت اسلامی شوریدند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه و صحابه رضی الله عنه پس از تلاش و مجاهدت زیاد، توانستند قبایل عرب را در برابر حکومت اسلام فرمانپذیر کنند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه در همان شرایط سخت و بحرانی و پس از آن توانست برنامههای آموزشی، اداری و جنگیش را با موفقیت کامل به اجرا درآورد. قبایل عرب، در برابر حکومت اسلامی گردن نهادند و شبهجزیره، مرکز گسترش اسلام و بلکه بهسان چشمهای شد که اسلام از آن جوشید تا به تمام قسمتهای زمین برود و معلم و مربی انسان و انسانیت گردد.[12] 4ـ جنگهای ارتداد، میدانی برای پرورش فرماندهان فتوحات اسلامی: در خلال جنگهای دورهی ارتداد، توانمندیها سنجیده شد و نقاط ضعف و قوت شناسایی گردید و افراد و چهرههای توانمند، برای به دست گرفتن قیادت و فرماندهی فتوحات اسلامی رو شدند. منابع تاریخی، نشان میدهد که برخی از فرماندهان فتوحات اسلامی، از زمرهی صحابه رضی الله عنه نبودهاند و در جریان جنگهای ارتداد، پرورش یافته و طوری عمل کردهاند که از دیگران متمایز شده و بعدها در رأس لشکرهای اسلامی قرار گرفته و سایر مسلمانان نیز به صداقت و راستی ایمان و کارآزمودگی جنگی و احساس مسؤولیت این عده از فرماندهان گواهی دادهاند. مرکز فرماندهی، در مدینه قرار داشت و فرماندهان لشکری در میدان جهاد، در کمال تفاهم و دوستی، انجام مسؤولیت میکردند. بهرغم دوری میادین نبرد از مرکز فرماندهی، کاملاً روشن است که نقش فرماندهی کل و فرماندهان لشکرها در ادارهی امور جنگی، همسنگ و شکوهمند بوده است.[13] 5 ـ شناخت درست و اصولی از جریان ارتداد: بسیاری از ایات قرآن و احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به بیان این موضوع پرداخته که ارتداد و از دین برگشتن، دامنگیر برخی از مسلمانان میشود. آنچه در کتاب و سنت به عنوان تئوری ارتداد عدهای مطرح شد، در عصر رسولخدا صلی الله علیه و سلم به شکلی عمومی که در عهد ابوبکر صدیق رضی الله عنه روی داد، وجود عینی نیافت و مسلمانان، در دوران ابوبکر صدیق رضی الله عنه به شکلی گسترده با جریان ارتداد برخی از قبایل عرب مواجه شدند و احکام مربوط به آن را از آموزههای روشن کتاب و سنت استنباط کردند. استنباط صحابه رضی الله عنه از کتاب و سنت دربارهی ارتداد، از آنجا معلوم میشود که آنها، با یکدیگر به بررسی نصوص وارد شده در مورد مرتدها پرداختند و در اندکزمانی به اتفاق نظر رسیدند و از همینرو نیز رویکردی یکسان در قبال جریان ارتداد و مبارزه با آن داشتند. رویکرد صحابه رضی الله عنه در قبال جریان ارتداد و شرح عملی آنان از نصوص وارد شده در این باره، باعث شده تا در کتابهای فقه اسلامی، بابهایی در این موضوع باز شود و احکام ارتداد، به تفصیل مورد کنکاش و بررسی قرار گیرد و بلکه عمل صحابه رضی الله عنه در برخورد با ارتداد، منبع و پیشینهای فقهی در باب صدور فتوا پیرامون قضیهی ارتداد گردد.[14] 6ـ «حیلهگریهای زشت، تنها دامنگیر حیلهگران میشود.»[15] هرگونه دسیسه و حیلهگری بر ضد اسلام ـ چه فردی باشد و چه جمعی و یا حکومتی ـ کوشش بیهودهای است که نتیجهای جز ناکامی و رسوایی دسیسهگران را در پی ندارد؛ چراکه خدای متعال، حافظ و نگهدار اسلام است و کسانی را که برای پاسداری از این دین همیشهپاینده، تلاش و کوشش میکنند، به رحمت و نصرتش مینوازد و فرجام نیک را از آنِ پرهیزکاران قرار میدهد و از ضعیفان و مستضعفان در برابر ظالمان و ستمپیشگان حمایت میفرماید؛ قطعاً فرجام کسانی که بر ضد اسلام و مسلمانان نقشه میکشند، ناکامی دنیا و آخرت است و به بُزی میمانند که به امید شکستن سنگ، شاخ میزند و عاقبت شاخ خودش میشکند.[16] 7 ـ استقرار تشکیلات اداری و برقراری ثبات و آرامش: ابوبکر صدیق رضی الله عنه پس از فروخواباندن فتنهی ارتداد، تشکیلات اداری خلافت اسلامی را بر اساس تقسیمبندی شبهجزیره به مناطق حکومتی زیر قرار داد: مکه: امیرش عتاب بن اسید بود که در زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم بدین سِمت گمارده شد و در دورهی ابوبکر رضی الله عنه بر پُستش باقی ماند. طائف: عثمان بن ابیالعاص در زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم به امارت طائف منصوب شد و ابوبکر صدیق رضی الله عنه او را بر این منصب باقی گذاشت. صنعاء: مهاجر ابیامیه، آن را فتح کرد و پس از پایان جنگ با مرتدین به عنوان والی آنجا منصوب شد. حضرموت: فرماندارش، زیاد بن لبید بود. زبید و رفع: فرماندار این مناطق، ابوموسی اشعری رضی الله عنه بود. خولان: یعلی بن ابیامیه به امارت آن گماشته شد. جند یمن: معاذ بن جبل رضی الله عنه والی آن بود. نجران: امیر آن، جریر بن عبدالله رضی الله عنه بود. بحرین: علاء بن حضرمی رضی الله عنه والی آن بود. جرش: عبدالله بن نور حاکم آن بود. عمان: حذیفه بن محصن رضی الله عنه والی آن بود. یمامه: که سلیط بن قیس به فرمانداری آن منصوب شد.[17]
[1] تاريخ طبري (3/260)؛ حركة الردة، ص114 [2] يعني: «(اي پيامبر! بخشي) از اموال آنان (را به عنوان) زكات بگير…» [3] تفسير ابنكثير (2/386) [4] حركة الردة، ص124 [5] الإصابة از ابنحجر، شمارهي2761 [6] تاريخ طبري (4/104) [7] مرجع سابق (4/112) [8] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص323 [9] مسألهي ولاء و براء كه به معناي دوستي با مسلمانان و دوستان خدا و دشمني با دشمنان اسلام و دشمنان مسلمانان ميباشد، يكي از كليديترين باورهاي اسلامي است كه بايد در تمام پهنههاي زندگي اجتماعي مسلمانان، هويدا باشد. كاربري اين آموزهي مهم ديني، فتح باب عزت و شوكت مسلمانان است و بيش از هر چيزي در بازيابي هيبت و خلافت اسلامي مؤثر ميباشد.(مترجم) [10] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص324 [11] مرجع سابق، ص325 [12] مرجع سابق، ص326؛ براي بررسي بيشتر جايگاه شبهجزيرهي عرب در گسترش اسلام، نگاه كنيد به: الطريق إلي المدائن، نوشتهي احمد عادل كمال، ص182 [13] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص328 [14] مرجع سابق، ص329 [15] بخشي از آيهي 43 سورهي فاطر. [16] نگاه كنيد به: حركة الردة از عتوم، ص334 [17] الدول العربية الإسلامية از منصور حرابي، ص96و97
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|