|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابومسلم خولانی رضی الله عنه
شماره مقاله : 2653 تعداد مشاهده : 386 تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389
|
ابو مسلم خولانی رضی الله عنه
اسود عنسی پس از آنکه بر یمن دست یافت و ادعای پیغمبری کرد، ابومسلم خولانی را احضار نمود و به او گفت: «آیا گواهی میدهی که من، پیامبر خدا هستم؟» ابومسلم گفت: «نمیشنوم چه میگویی؟» اسود پرسید: «آیا شهادت میدهی که محمد صلی الله علیه و سلم رسول خدا است؟» ابومسلم گفت: آری. هرچند که اسود دربارهی پیامبری خود سؤال میکرد، ابومسلم خود را به کری میزد و جوابش همان بود که بار اول گفت. اسود، دستور داد آتش بزرگی برافروزند و ابومسلم را در آن بیندازند. اما آتش، هیچ آسیبی به ابومسلم نرساند. به اسود گفتند: «او را از خودت دور کن و به جای دیگری تبعیدش نما که پیروانت را بر ضد تو خراب میکند.» اسود به ابومسلم دستور داد که یمن را ترک کند؛ ابومسلم رحمه الله نیز رهسپار مدینه شد و زمانی به مدینه رسید که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات کرده بودند و ابوبکر صدیق رضی الله عنه جانشین آن حضرت شده بود. ابومسلم، شترش را در مسجد خواباند و وارد مسجد شد و کنار ستونی به نماز ایستاد. عمر بن خطاب رضی الله عنه او را دید و پرسید: «از کدام قبیلهای؟» ابومسلم گفت: «از یمن هستم.» عمر فاروق رضی الله عنه سؤال کرد: «آن مردی که توسط دروغگوی یمن به آتش افتاد، چه شد؟» ابومسلم عبدالله خولانی گفت: «او، همین بندهی خدایی است که در لباسش پیش تو ایستاده.» عمر رضی الله عنه فرمود: «تو را به خدا سوگند که تو، همان مردی؟» عبدالله خولانی گفت: «آری، خدا میداند که من، همان شخصی هستم که اسود او را در آتش انداخت.» عمر فاروق رضی الله عنه او را در آغوش گرفت و گریست و سپس او را به نزد ابوبکر صدیق رضی الله عنه برد و او را میان خود و ابوبکر رضی الله عنه نشاند و فرمود: «خدا را شکر که مرا آنقدر زنده نگهداشت که در امت محمد صلی الله علیه و سلم کسی را ببینم که چون ابراهیم خلیل الله علیه السلام در آتش افتاده و نسوخته است.»[1] آری! این کرامت بزرگمرد نیکی است که بر حدود و شریعت الهی استقامت ورزید و دوستی و دشمنیش را به رضای خدای متعال قرار داد و در هر حال و هر کاری بر او توکل نمود و بدینسان خدای متعال، او را در گفتار و کردارش درست و شایسته گردانید و در شرایطی سخت، به او آرامش و اطمینان بخشید و چنین کرامتی به او ارزانی داشت. خدای متعال میفرماید:{ أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیهم وَلا هم یحْزَنُونَ (٦٢)الَّذِینَ آمنُوا وَکانُوا یتَّقُونَ (٦٣)لَهم الْبُشْرَى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکلِماتِ اللَّه ذَلِک هوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم (٦٤)} (یونس: 62-64) یعنی: «بدانید که بر دوستان خدا، ترسی نیست و غمگین نیز نمیشوند. آنان که ایمان آورده و تقوا پیشه کردهاند. برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت، مژده(ی رستگاری) است. سخنان خدا (و وعدههایی که از زبان پیامبران به مردم داده،) تخلفناپذیر است. این (که بندهای به وعدههای الهی دست یابد،) رستگاری بزرگی است.»
[1] أسد الغابة (6/304) شمارهي6247؛ الأستيعاب (4/1758)
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|