|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و ماجرای سقیفهی بنی ساعده
شماره مقاله : 2643 تعداد مشاهده : 312 تاریخ افزودن مقاله : 23/5/1389
|
وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و ماجرای سقیفهی بنیساعده
وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم : ارواح پاک ودرونمایههای بیآلایش، میتوانند برخی از امور پنهان وپشت پرده را به خواست و قدرت الهی درککنند؛ دلهای پاک و سرشار از ایمان نیز گاهی صاحبانشان را از رخدادهای اینده خبردار میسازند؛ عقلهای بافراست و اذهان تیزهوش و آکنده از نور ایمان، میتوانند حقایقی را که در پسِ الفاظ و رویدادها نهفته میباشد، به اندک اشارهای دریابند. پیامبر بزرگوار ما محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بیشترین بهره را از این ویژگیها داشته و در حد و پایهی بیمثالی در این پهنه بودهاند. البته یادآوری این نکته نیز ضروری است که ایات قرآنی بر این حقیقت تأکید دارد که رسولخدا صلی الله علیه و سلم از لحاظ ویژگیهای بشری همانند دیگر انسانها هستند و مانند دیگر انسانها و بلکه مثل انبیای گذشته، طعم مرگ را میچشند و از این دنیا میروند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم پس از نزول برخی از ایات فهمیدند که زمان رحلتشان نزدیک شده و بر همین مبنا در بعضی از فرمودههایشان به نزدیک شدن اجل خویش اشاره کردند؛ برخی از گفتههای آن حضرت صلی الله علیه و سلم در مورد نزدیک شدن اجلشان، صریح بود و برخی هم غیرصریح که تنها بعضی از بزرگان صحابه از جمله ابوبکر، عباس و معاذ رضی الله عنه نزدیک شدن رحلت آن حضرت صلی الله علیه و سلم را درک کردند.
آغاز بیماری رسولخدا صلی الله علیه و سلم : رسولخدا صلی الله علیه و سلم پس از بازگشت از حج وداع در ماه ذیالحجه، ماندهی آن ماه و ماههای محرم و صفر سال یازدهم[1] هجری را در مدینه گذراندند و در این مدت لشکری از عموم مسلمانان و از جمله مهاجرین و انصار به قصد بلقاء و فلسطین به فرماندهی اسامه بن زید رضی الله عنهما که هجده ساله بود، فراهم آوردند. برخی فرماندهی اسامه رضی الله عنه را بر لشکری که در آن مهاجران و انصار حضور داشتند، از آن جهت که اسامه رضی الله عنه غلامزاده و کمسن و سال بود، نادرست میپنداشتند که اعتراضشان مورد قبول رسولخدا صلی الله علیه و سلم قرار نگرفت.[2] رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در پاسخ این اعتراض فرمودند: (إن یطعنوا فی إمارته فقد طعنوا فی إمارةِ أبیه و ایم اللّه إن کان لخلیقًا للإمارةِ و إن کان من أحبِّ النَّاسِ إلی و إنَّ ابنَه هذا لمنْ أحبِّ النّاسِ إلی بعده)[3] یعنی: «تنها در مورد امارت اسامه رضی الله عنه اعتراض نمیکنند، بلکه در مورد امارت پدرش نیز خرده میگرفتند؛ به خدا سوگند که پدر اسامه رضی الله عنه شایستهی فرماندهی بود[4] و از محبوبترین مردم در نزد من؛ این فرزندش نیز پس از او در نزد من از محبوبترین مردم است.» زمانی که مردم در حال آماده شدن برای جهاد در لشکر اسامه رضی الله عنه بودند، بیماری رسولخدا صلی الله علیه و سلم آغاز شد. در فاصلهی بیماری آن حضرت صلی الله علیه و سلم و وفاتشان هر یک از این مسایل روی داد: * رفتن پیامبر صلی الله علیه و سلم به احد واستغفار برای شهدای آن و نماز بر آنان.[5] * اجازه خواستن آن حضرت صلی الله علیه و سلم از همسرانش که دورهی بیماریش را در خانهی عایشه رضی الله عنها سپری کند و شدتگرفتن بیماری ایشان.[6] * وصیت رسولخدا صلی الله علیه و سلم مبنی بر بیرون کردن مشرکان از جزیرة العرب.[7] * زنهار و برحذرداشتن از اینکه بر قبر آن حضرت صلی الله علیه و سلم سجده شود یا آن را مسجد کنند.[8] * وصیت رسولخدا صلی الله علیه و سلم مبنی بر داشتن حُسن ظن به خدای متعال[9] * سفارش رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مورد پایبندی بر نماز و رعایت حقوق غلامان و زیردستان[10] * بیان این نکته که مژدههای نبوت (بشارتهایی که از طریق وحی به پیامبر و پس از آن توسط پیامبر به مردم ابلاغ میشود)، پایان مییابد و تنها خوابهای نیک و صادق به جا میماند.[11] * سفارش رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مورد احترام و نکوداشت انصار رضی الله عنه [12] * رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در دوران بیماری خویش خطبهای بدین مضمون ایراد فرمودندکه: (إنّ اللَّه خَیرَ عبدًا بینَ الدّنیا و بینَ ما عندَاللَّه فاخْتَارَ ذلک العَبدُ ما عندَاللّه) یعنی: «خداوند متعال، بندهای را در میان دنیا و آنچه نزد خداست، مخیر فرموده وآن بنده نیز آنچه را که در نزد خداست، انتخاب نموده است.» ابوبکر رضی الله عنه با شنیدن این سخنان رسولخدا صلی الله علیه و سلم گریست؛ ابوسعید خدری رضی الله عنه میگوید: ما از این تعجب کردیم که چرا ابوبکر رضی الله عنه با شنیدن فرمودهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم گریست؟! اما ابوبکر رضی الله عنه از همهی ما داناتر بود و (منظور رسولخدا رضی الله عنه را درک کرد و دانست که آن بندهی مخیر، خودِ آن حضرت صلی الله علیه و سلم میباشند.)؛ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: (إنَّ أمنَّ النّاسِ علی فی صُحبتِه و مالِه أبوبکرٍ و لو کنتُ متَّخِذًا خلیلاً غیرَ رَبّی لاتَّخَذْتُ أبابکر خلیلاً و لکنّ أخوة الإسلام و مودته، لایبقینّ فی المسجدِ بابٌ إلاّ سُدَّ إلاّ باب أبیبکرٍ)[13] یعنی: «آنکه بیش از همهی مردم مرا با جان و مالش همراهی نمود، ابوبکر رضی الله عنه است و اگر میخواستم کسی غیر از خدایم را به دوستی برگزینم، ابوبکر رضی الله عنه را به دوستی برمیگزیدم؛ ولی دوستی و برادری اسلامی کافی است. همهی درهایی را که به مسجد باز میشود، ببندید مگر درِ خانهی ابوبکر رضی الله عنه را.» حافظ ابنحجر رحمه الله میگوید: گویا ابوبکر رضی الله عنه بنا بر این دلیل و قرینه که رسولخدا صلی الله علیه و سلم در حالت بیماری خود بیان کردند که بندهای در میان دنیا و آخرت مخیر شده، به راز و کنه فرمودهی آن حضرت صلی الله علیه و سلم پیبرد و دانست که منظور رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، خود ایشان میباشد و به همینخاطر هم گریست.[14] بیماری رسولخدا صلی الله علیه و سلم شدید شد؛ وقت نماز فرا رسید و بلال رضی الله عنه اذان داد؛ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: (مروا أبابکرٍ فَلْیصَلِّ) یعنی: «به ابوبکر رضی الله عنه بگویید: (جلو شود و) نماز بگزارد.» اهل خانه (عایشه) به آن حضرت صلی الله علیه و سلم گفتند: ابوبکر رضی الله عنه شخصی رقیقالقلب است و هنگامی که به جای شما در محل نماز (محراب) قرار بگیرد، تاب نمیآورد و نمیتواند برای مردم امامت دهد. رسولخدا صلی الله علیه و سلم دوباره تأکید کردند که ابوبکر رضی الله عنه پیشنماز شود و همان گفتهی قبلی تکرار شد و در نهایت رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (إنَّکنَّ صواحبُ یوسف مروا أبابکرٍ فَلْیصَلِّ بالنّاسِ) یعنی: «شما مانند زنانِ دور و برِ یوسف علیه السلام هستید.[15] به ابوبکر رضی الله عنه بگویید که برای مردم امامت دهد.» پس از آنکه ابوبکر رضی الله عنه به قصد امامت به مسجد رفت، رسولخدا صلی الله علیه و سلم احساس کردند که حالشان اندکی بهتر است؛ بنابراین در حالی که دو نفر زیر بغلشان را گرفته بودند و پاهای آن حضرت صلی الله علیه و سلم از شدت بیماری به زمین کشیده میشد، به مسجد تشریف بردند؛ ابوبکر پس از آنکه متوجه حضور رسولخدا صلی الله علیه و سلم شد، از محراب عقب آمد تا آن حضرت صلی الله علیه و سلم در محراب نماز قرار گیرند. اما رسولخدا صلی الله علیه و سلم با دستشان به ابوبکر رضی الله عنه اشاره کردند تا در جایش بماند و خود ایشان نیز در کنار ابوبکر رضی الله عنه نشستند. باری در حضور اعمش گفته شد که ابوبکر رضی الله عنه در آن نماز به رسولخدا صلی الله علیه و سلم اقتدا کرد و مردم به ابوبکر رضی الله عنه ! اعمش سرش را به نشانهی تایید این گفته پایین انداخت.[16] امامت ابوبکر رضی الله عنه در روزهای بعدی نیز ادامه یافت تا اینکه روز دوشنبه فرا رسید. در نماز صبح روز دوشنبه، مردم در حال ادای نماز به امامت ابوبکر رضی الله عنه بودند که رسولخدا صلی الله علیه و سلم از اتاق عایشه رضی الله عنها با کنار زدن پرده به مسلمانان نگریستند که در پیشگاه خدایشان ایستاده بودند؛ آن حضرت صلی الله علیه و سلم دیدند که درخت دعوت و جهادشان به ثمر نشسته و امتی پرورش یافتهاند که در بود و نبود ایشان بر نماز پایبندی میکنند. رسولخدا صلی الله علیه و سلم با دیدن آن منظرهی زیبا و موفقیتی که برای هیچ پیامبر و دعوتگر دیگری به دست نیامده بود، به قدری شادمان شدند که برق شادی در چشمانشان نمایان شد. رسولخدا صلی الله علیه و سلم مطمئن شدند که پیوند این امت با دین و عبادت خدای متعال، پیوندی است همیشگی که با وفات پیامبرش گسسته نمیگردد؛ به همین سبب به اندازهای وجودش آکنده از سرور و شادی گشت و شادمانی در چهرهی نورانی و تابناکش نمایان شد که تنها خداوند از حد و اندازهاش خبر دارد.[17] برخی از صحابه رضی الله عنه گفتهاند: رسولخدا صلی الله علیه و سلم پردهی خانهی عایشه را کنار زدند و در حال ایستاده به ما نگاهکردند و بر چهرهی ایشان تبسم و لبخند شادی نقش بسته و چیزی نمانده بود که ما با دیدن آن حضرت صلی الله علیه و سلم در آن حالت، از شدت خوشحالی از خود بیخود شویم؛ ما گمانکردیم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم برای نماز از اتاق بیرون میشوند و به مسجد میایند؛ اما به ما اشاره فرمودند که نمازتان را تمام کنید و به داخل حجره رفتند و پرده را پایین انداختند.[18] صحابه که تا آن روز نگران حال پیامبر صلی الله علیه و سلم بودند، احساس کردند که حال آن حضرت بهتر شده و برخی از آنان، به سراغ کارهایشان رفتند. ابوبکر رضی الله عنه نزد دخترش عایشه رضی الله عنها رفت و گفت: «گویا حال رسولخدا صلی الله علیه و سلم خوب شده؛ امروز نوبت حبیبه بنت خارجه است.» خانهی حبیبه که یکی از همسران ابوبکر بود، در منطقهای بیرون از مدینه (حومهی مدینه) به نام سُنح قرار داشت؛ ابوبکر رضی الله عنه سوار اسب شد و به خانهاش در سنح رفت.[19] رسولخدا صلی الله علیه و سلم به حال احتضار در آمدند؛ اسامه رضی الله عنه نزد آن حضرت رفت؛ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم دیگر توان سخن گفتن نداشتند و تنها دستشان را به سوی آسمان بلند میکردند و سپس آن را بر اسامه رضی الله عنه مینهادند؛ اسامه رضی الله عنه فهمید که رسول خدا صلی الله علیه و سلم برای او دعا میکنند؛ عایشه رضی الله عنها سر آن حضرت صلی الله علیه و سلم را بالای سینهاش نهاده بود؛ در آن هنگام عبدالرحمن بن ابیبکر رضی الله عنهما در حالی که مسواکی به دست داشت، وارد شد؛ نگاه رسولخدا صلی الله علیه و سلم به مسواک خیره شده بود؛ عایشه رضی الله عنها از رسولخدا صلی الله علیه و سلم پرسید: «ایا میخواهید مسواک را برای شما بگیرم؟» رسولخدا صلی الله علیه و سلم با اشارهی سر فرمودند: بله. عایشه رضی الله عنها مسواک را از برادرش گرفت و آن را با دندانش جوید و نرم کرد و سپس آن را به رسولخدا صلی الله علیه و سلم داد؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم با آن مسواک به بهترین نحو مسواک زدند و همواره بر زبانشان این کلمات جاری بود: «فی الرفیق الأعلی»[20] در کنار رسولخدا صلی الله علیه و سلم ظرف یا تشت آبی بود که آن حضرت دستشان را در آب فرو برده و سپس به صورتشان میکشیدند و می گفتند: (لا إله إلا الله…إنَّ للموْتِ سکرات) یعنی: «مرگ، سختیها(ی زیادی) دارد.» و سپس دستشان را بلند کردند و فرمودند: (فی الرفیق الأعلی) یعنی:«(مرا در بهشت) در جوار رفیق بزرگ و بلندمرتبه قرار بده.» و سرانجام روح از تن جدا شد و دست مبارک افتاد.[21] در روایتی آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و سلم در واپسین لحظات حیاتشان چنین دعا فرمودند: (اللهم أعِنّی علی سکرات الموت)[22] یعنی: «بارخدایا! مرا بر سختیهای مرگ یاری فرما.» در روایت امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها آمده است: رسولخدا صلی الله علیه و سلم پیش از وفات به پشت تکیه داده بودند (و چیزی میگفتند)؛ خوب گوش کردم؛ میفرمودند: (اللهم اغْفِر لِی وَ ارْحَمنی و أَلْحِقْنی بالرفیقِ الأعلی.)[23] یعنی: «خداوندا! مرا بیامرز و مرا مورد رحمت خویش قرار بده و مرا به رفیق اعلی و بلندمرتبه ملحق فرما.» فاطمهی زهرا رضی الله عنها پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم چنین گفت: «ای وای که پدرم، دعوت پروردگارش را اجابت کرد؛ وای پدرم (وفات کرد؛) بهشت برین، جایگاه اوست؛ پدر جان، (وای بر ما که وفات کردی) و به جبرئیل خبر مرگ تو را میدهیم.» پس از آنکه رسولخدا صلی الله علیه و سلم را به خاک سپردند، فاطمه رضی الله عنها به انس رضی الله عنه فرمود: «چگونه حاضر شدید (و توانستید) بر رسولخدا صلی الله علیه و سلم خاک بریزید؟»[24] رسولخدا صلی الله علیه و سلم از دنیا در حالی رحلت کردند که شبهجزیرهیعربستان تحت سیطرهی آن حضرت در آمده بود و پادشاهان آن دوران، از گسترش اسلام میهراسیدند؛ یاران رسولخدا صلی الله علیه و سلم آنچنان شیفتهی وی بودند که از فدای جانها، مالها و فرزندانشان برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم دریغ نمیورزیدند. رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیآنکه درهم و دیناری بر جای گذارند یا غلام و کنیزی از ایشان بماند، از دنیا رفتند و تنها استری سفید از ایشان ماند و سلاح و زمینی که آن را برای درراهماندگان قرار دادند.[25] زره ایشان نیز هنگام وفاتشان در قبال سی صاع گندم در رهن یک یهودی بود.[26] رسولخداö صلی الله علیه و سلم در سن 63 سالگی[27] در روز دوشنبه 12 ربیعالاول سال 11 هجری به وقت نیمروز دار فانی را وداع گفتند؛[28] آن روز، تاریکترین، اندوهبارترین و پرمصیبتترین روز مسلمانان و بلکه مصیبتی بزرگ بر تمام بشریت بود؛ همانطور که در مقابل، روز ولادتش، خجستهترین روزی بود که خورشید در آن طلوع کرد.[29] انس رضی الله عنه میگوید: «روزی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وارد مدینه شدند، از فرخندگی و خجستگی آن روز، همه جا آکنده از روشنی و پرتو روشنایی گشت؛ اما روز وفاتش، همه جا را ظلمت و تاریکی فرا گرفت.»[30] امایمن رضی الله عنها پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم میگریست؛ به او گفته شد که چرا برای رسولخدا صلی الله علیه و سلم میگریی؟! وی، پاسخ داد: «من میدانستم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم روزی از دنیا میروند و اینک بدین خاطر میگریم که رشتهی وحی گسست و وحی از ما برداشته شد.»[31] موضع ابوبکر رضی الله عنه در قبال فاجعهی وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم : ابنرجب میگوید: زمانی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم از دنیا رفتند، مسلمانان را اضطراب و آشفتگی شدیدی دربرگرفت؛ عدهای از آنان به حدی حیران و سرگشته شدند که توان روحی و فکریشان از هم پاشید؛ فشار مصیبت بر بعضی هم به اندازهای بود که توان ایستادن نداشتند و زیر بار اندوه خمیده گشتند؛ زبان برخی نیز چنان از این فاجعهی بزرگ بند آمد که اصلاً نمیتوانستند سخن بگویند؛ باور این مصیبت برای برخی به قدری شدید بود که به طور کلی منکر وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم شدند!»[32] قرطبی، ضمن بیان عظمت این مصیبت میگوید: «بزر گترین مصیبت، مصیبتی است که در دین برمسلمانان وارد میگردد…. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (إذا أصابَ أحدکم مصیبة فلْیذْکرْ مصابَه بی فإنّها أعظم المصائب)[33] یعنی: «هرگاه به یکی از شما مصیبتی رسید، پیشامد ناگوار (موت) مرا به یاد آورد که آن، بزرگترین مصیبت است.» رسولخدا صلی الله علیه و سلم راست و درست فرمودهاند؛ چراکه مصیبت از دست دادن آن حضرت صلی الله علیه و سلم از تمام مصایبی که به هر مسلمانی تا روز قیامت میرسد، بزرگتر است؛ با وفات آن حضرت صلی الله علیه و سلم وحی منقطع گردید و نبوت خاتمه یافت؛ وفات ایشان، سرآغاز ظهور فتنه و ارتداد برخی از عربها و غیرعربها بود و بلکه با رحلت ایشان، خیر و نیکی گسسته شد و نخستین کمبود و کاستی دامنگیر امت اسلام گشت.»[34] ابناسحاق میگوید: «با وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم مصیبت بزرگی بر مسلمانان وارد شد؛ فرمودهی امالمؤمنین عایشه رضی الله عنها دربارهی مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم چنین به من رسیده که: (با وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم برخی از عربها از دین برگشتند؛ یهودیان و نصاری گردنکشی کردند و نفاق و تزویر پدیدار شد؛ مسلمانان، با از دست دادن پیامبرشان چون گوسفندانی شده بودند که در شبی تار و بارانی چوپانی نداشتند.)»[35] قاضی ابوبکر بن العربی[36] میگوید: «… با مرگ رسولخدا صلی الله علیه و سلم وضعیتی آشفته و پریشان به وجود آمد؛ کمر مسلمانان شکست و بزرگترین مصیبت بر آنان وارد شد؛ علی رضی الله عنه در خانهی فاطمه رضی الله عنها سر به زانوی غم نهاد؛ زبان عثمان رضی الله عنه به خاطر این مصیبت بند آمد و عمر رضی الله عنه چنان بهم ریخته بود که این کلمات بر زبانش جاری شد که: (رسولخدا صلی الله علیه و سلم نمرده است؛ بلکه چون موسی علیه السلام به میعاد پروردگارش رفته و قطعاً باز میگردد و دست و پای کسانی را که میگویند ایشان وفات کردهاند، میبُرد.)»[37] زمانی که خبر وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم به ابوبکر صدیق رضی الله عنه رسید، بلافاصله خودش را از سنح به مدینه رساند، به مسجد رفت و بیآنکه با کسی سخن بگوید، وارد حجرهی عایشه رضی الله عنها شد و به سراغ رسولخدا صلی الله علیه و سلم رفت و دید که بُردی یمنی (پاچهای کتانی) به روی آن حضرت صلی الله علیه و سلم کشیدهاند؛ ابوبکر رضی الله عنه پارچه را از صورت رسولخدا صلی الله علیه و سلم کنار زد، ایشان را بوسید و گریست و رو به جسد مبارک فرمود: «پدر و مادرم، فدایت؛ به خدا سوگند که خداوند، تو را دو بار نمیمیراند؛ موتی که برایت مقدر بود، فرا رسید.»[38] ابوبکر رضی الله عنه به مسجد رفت؛ عمر رضی الله عنه ایستاده بود و میگفت که رسولخدا صلی الله علیه و سلم نمردهاند…. ابوبکر رضی الله عنه گفت: «ای عمر! بنشین.» اما عمر رضی الله عنه همچنان با فریاد و اضطراب سخن میگفت. ابوبکر رضی الله عنه برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند، چنین فرمود: «کسی که محمد صلی الله علیه و سلم را عبادت میکرده، بداند که محمد صلی الله علیه و سلم وفات کرده و هر کس، خدای متعال را میپرستیده، بداند که خداوند، زنده است و هرگز نمیمیرد.» و سپس ایهی 144 سورهی آلعمران را تلاوت نمود که:{ وَما محَمدٌ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ منْ قَبْلِه الرُّسُلُ أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلَى أَعْقَابِکم وَمنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیه فَلَنْ یضُرَّ اللَّه شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّه الشَّاکرِینَ (١٤٤)} یعنی: «محمد، تنها پیامبر است و پیش از او پیامبرانی آمدهاند و رفتهاند؛ پس ایا اگر او بمیرد و یا کشته شود، به عقب برمیگردید (و اسلام را رها میکنید)؟ و هر کس به عقب بازگردد (و کافر شود)، کوچکترین زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند به سپاسگزاران پاداش خواهد داد.» پس از سخنرانی ابوبکر رضی الله عنه مردم باورشان شد که واقعاً رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات کردهاند و پس از آن زار گریستند.[39] عمر رضی الله عنه میگوید: «به خدا سوگند زمانی که ابوبکر رضی الله عنه آن ایه را تلاوت کرد، فهمیدم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم واقعاً وفات کردهاند؛ دیگر پاهایم، تاب مرا نیاورد و به زمین افتادم.»[40] قرطبی میگوید: «این ایه و موضعی که ابوبکر رضی الله عنه به هنگام وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم اتخاذ نمود، نشان شجاعت و دلیرمردی ابوبکر رضی الله عنه میباشد؛ چراکه شاخص شجاعت و دلیری، این است که انسان به وقت بروز مشکلات و سختیها ثبات و استقامت ورزد و شجاعت و دانش ابوبکر رضی الله عنه در بحرانیترین مشکل، یعنی در مصیبت وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم هویدا گشت. در آن مصیبت بزرگ برخی چون عمر رضی الله عنه خود را چنان باختند که به طور کلی وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم را انکار کردند؛ زبان عثمان رضی الله عنه بند آمد و علی رضی الله عنه نیز سر به زانوی غم نهاد و اصلاً یارای سخن گفتن و نشستن با دیگران را نداشت. اضطراب و پریشانی، همه را در بر گرفت؛ اما ابوبکر رضی الله عنه با تلاوت ایهی قرآن، حقیقت وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم را تبیین نمود و به آن وضع بحرانی پایان داد.»[41] ابوبکر رضی الله عنه به استناد ایات قرآن، در جملاتی کوتاه مردم را از گیجی و سرگشتگی بیرون آورد و به زیبایی، فهم و شناخت درستی از پیامبر صلی الله علیه و سلم و وفات آن حضرت به مردم ارائه داد و برایشان تشریح نمود که تنها خدای یگانه و همیشهزنده، سزاوار عبادت است و بس؛ ابوبکر رضی الله عنه به مردم فهمانید که اسلام پس از وفات محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم نیز همچنان پابرجا و ماندگار است.[42] ابوبکر رضی الله عنه ماندگاری اسلام را چنین بیان نمود که: «همانا دین خداوند، پابرجا است و کلمه و شریعت الهی والا و کامل؛ خدای متعال، ناصران دینش را یاری میرساند و دینش را عزت و سرافرازی میبخشد؛ اینک کتاب خدا در میان ما است؛ همان کتابی که نور است و مایهی هدایت و بهبودی دلها از گمراهیها؛ کتابی که حلال و حرام را بیان نموده و هدایتگر محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم بوده است. به خدا سوگند ما از این نمیهراسیم که خلق خدا از هر سو برای جنگ با ما جمع شوند؛ چراکه شمشیرهای الهی(شمشیرهای مؤمنان مجاهد)، از غلاف بیرون است و ما هرگز آن را به زمین نمیگذاریم؛ بلکه همانطور که همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم جهاد کردیم، پس از این نیز با مخالفان دین خدا خواهیم جنگید؛ پس هر کس سر بتابد و سرکشی کند، به خود ستم کرده است.»[43] وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم مصیبتی بزرگ و آزمایشی سخت بود که در خلال آن مصبیت دردناک و پس از آن، شخصیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به عنوان راهبری بینظیر و پیشوایی بیمثال جلوه نمود.[44] انوار یقین چنان در دل ابوبکر رضی الله عنه تابید که حقایق ایمانی در سراسر وجودش جای گرفت و حقیقت بندگی، حقیقت نبوت و حقیقت مرگ را برایش نمایان کرد تا حکمت و فرزانگیش در آن وضع بحرانی پدیدار گردد و بتواند مردم را به سوی توحید سوق دهد و بگوید: «هر کس خدا را پرستش میکرده، پس بداند که خدا، همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد.» و توحید که هنوز در دل یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم تازه و راسخ بود، به اندک اشاره و یادآوری ابوبکر صدیق رضی الله عنه برانگیخته شد و آنان را به حقیقتی بازگردانید که به خاطر مصیبت وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم از یاد برده بودند.[45] عایشهی صدیقه رضی الله عنها میفرماید: «به خدا سوگند که مردم این ایه را فراموش کرده بودند تا اینکه ابوبکر رضی الله عنه این ایه را تلاوت کرد و گویا مردم، ایه را از ابوبکر شنیدند… .»[46] ماجرای سقیفهی بنیساعده: پس از آنکه صحابه واقعیت وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم را باور نمودند، انصار در سقیفهی بنیساعده در روز دوشنبه 12 ربیعالاول سال 11 هجری گرد آمدند تا از میان خود کسی را به جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم برگزینند.[47] انصار رضی الله عنه پیرامون رییس خزرجیان سعد بن عباده رضی الله عنه جمع شدند؛ خبر اجتماع انصار در سقیفهی بنیساعده به مهاجرین رسید که با ابوبکر رضی الله عنه برای انتخاب جانشین پیامبر صلی الله علیه و سلم گرد آمده بودند.[48] برخی از مهاجران گفتند: با هم به نزد برادران انصار برویم که آنان نیز در این امر، حق و سهمی دارند.[49] عمر رضی الله عنه میگوید: «ما به قصد پیوستن به انصار رضی الله عنه رهسپار محل اجتماع آنها شدیم؛ به نزدیکی آنان رسیده بودیم که عویمر بن ساعده و معن بن عدی رضی الله عنهما که مردانی نیک و از انصار بودند، ما را دیدند و ما را از آنچه انصار بر آن اتفاق کرده بودند، باخبر ساختند. آنان از ما پرسیدند: قصد کجا دارید؟ گفتیم: میخواهیم به نزد آن دسته از انصار برویم که (در سقیفهی بنیساعده) جمع شدهاند. آن دو گفتند: شما به نزد آنان نروید؛ بلکه خود شما مهاجران، دربارهی تعیین امیر تصمیم بگیرید. من در پاسخ پیشنهاد آن دو انصاری گفتم: به خدا سوگند که ما به نزد برادران انصار میرویم. سپس به راه افتادیم و در سقیفهی بنیساعده به جمع انصار پیوستیم؛ آنان در آن جا گرد آمده بودند و شخصی جامه بهخودپیچیده، درمیانشان بود (که به خاطر پوششی که داشت، شناخته نمیشد.) پرسیدم: او کیست؟ گفتند: سعد بن عباده رضی الله عنه است. گفتم: او را چه شده (که چنین خودش را در لباس پیچیده)؟ گفتند: به شدت بیمار است. ما نیز در میان انصار نشستیم؛ پس از اندکی شخصی از آنان برخاست و پس از حمد و ثنای الهی چنین گفت: «ما ناصران دین خداییم و دستهای بزرگ از اسلام؛ و شما نیز ای گروه مهاجرین! جماعتی از ما مسلمانان هستید؛ اما عدهای از قوم و قبیلهی شما آمدهاند تا ما را از اساس حذف کنند (ما را در این امر دخالتی ندهند) و حق ما را از خلافت نادیده بگیرند.» زمانی که آن شخص سکوت کرد، من آهنگ آن کردم تا در حضور ابوبکر رضی الله عنه سخنی بگویم که در پاسخ آن شخص آماده کرده بودم؛ اما تا حدودی در حضور ابوبکر رضی الله عنه مدارا میکردم. هنگامی که خواستم سخن بگویم، ابوبکر رضی الله عنه که صبر و حوصلهی بیشتری از من داشت، مرا به صبر و خودداری واداشت و سپس خود شروع به سخن نمود؛ به خدا سوگند ابوبکر رضی الله عنه هیچ سخنی بر زبان نیاورد مگرکه سنجیدهتر و آراستهتر از سخنانی بود که من قصد گفتنش را داشتم؛ او (در بخشی از سخنانش) چنین گفت: «آنچه، از فضایل و خوبیهایتان بیان کردید، قطعاً سزاوار و شایستهی آن هستید. اما امر خلافت جز برای قریشیان مقرر نشده که قریش از لحاظ نسب و جایگاه قبیلهای از همه برتر است؛ من برای شما یکی از این دو نفر را میپسندم؛ با هر کدامشان که میخواهید، بیعت کنید.» و سپس دست من و ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه را گرفت؛ ابوبکر رضی الله عنه در آن وقت بین من و ابوعبیده رضی الله عنه نشسته بود. من هیچ یک از سخنان ابوبکر رضی الله عنه را ناپسند نپنداشتم جز همین سخن را که عهدهداری خلافت را برای من پیشنهاد نمود؛ زیرا به خدا سوگند که من، این را بیشتر دوست داشتم که گردنم زده شود و به من پیشنهاد امارت بر قومی که ابوبکر رضی الله عنه درمیانشان بود، داده نشود. چراکه اگر گردنم زده شود، در معرض معصیت قرار نمیگیرم…». شخصی از انصار گفت: «من، چون خرمابنی[50] هستم که سرد و گرم روزگار چشیده (و بنا بر تجربه و جایگاه خود پیشنهادی دارم که قابل تصویب و اجرا است)؛ یک نفر از ما (انصار) به عنوان امیر تعیین شود و یک نفر هم از شما ای قریشیان! » (عمر رضی الله عنه ) میگوید: «همهمه بالا گرفت و سر و صدا به راه افتاد؛ من از آن ترسیدم که اختلاف در میان مردم گسترش یابد؛ بنابراین گفتم: ای ابوبکر، دستت را دراز کن و او نیز دستش را دراز کرد و با او بیعت کردم و مهاجرین و انصار نیز با او بیعت نمودند.»[51] در روایت احمد رحمه الله چنین آمده است: …ابوبکر رضی الله عنه سخن گفت و تمام ایات و احادیثی را که در فضیلت انصار آمده، بیان نمود و گفت: «می دانید که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (لو سلک النّاسُ وادیا و سلکت الأنصارُ وادیا سلکتُ وادی الأنصارِ) یعنی: «اگر همهی مردم، راهی را در پیش بگیرند و انصار، راه دیگری را؛ من به راه انصار میروم.» تو ای سعد بن عباده! نشسته بودی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (قریش، ولاّةُ هذا الأمرِ فَبَرُّ النّاسِ تبعٌ لِبَرِّهم و فاجرُ النّاسِ تبعٌ لفاجرِهم) یعنی: «قریش، والیان و صاحبان این امر (زمامداری امور مسلمانان) هستند؛ بنابراین بهترین مردم، از شایستهترین آنها به نیکی پیروی میکند و بدترین و تبهکارترینشان نیز پیرو تبهکار و فاجر ایشان میباشد».[52] سعد بن عباده رضی الله عنه گفت: «راست میگویی؛ ما وزیر هستیم و شما امیر.»[53] نکات درخورِ توجه در ماجرای سقیفهی بنیساعده
چگونگی برخورد ابوبکر رضی الله عنه با مردم و توانایی وی در قانعکردن آنها: از روایت امام احمد رحمه الله چنین برمیاید که ابوبکر رضی الله عنه توانست در درون و روان انصار رضی الله عنه نفوذ کند و بیآنکه مسلمانان را در معرض فتنه قرار دهد، آنان را به حق قانع سازد؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه به بیان فضایل انصار در کتاب و سنت پرداخت. البته باید دانست که تعریف از مخالف، راهکاری شرعی برای رعایت انصاف و دادگری در حق مخالف است تا بدین طریق خشمش فرو کشد و زمینههای خودخواهی و خودپسندی وی از میان برود و برای پذیرش حق آماده گردد. در رهمنودهای رسولخدا صلی الله علیه و سلم نیز نمونههای زیادی از این دست وجود دارد که نشاندهندهی تعریف از مخالف میباشد. ابوبکر رضی الله عنه ، با فراست تمام به بیان فضیلت انصار پرداخت تا از خلال آن، این حقیقت را روشن سازد که فضیت و جایگاه والای انصار بدین معنا نیست که آنان، سزاوار امر خلافت میباشند.[54] ابنالعربی مالکی میگوید: ابوبکر رضی الله عنه با روشی منطقی ضمن بیان سفارش رسول خدا صلی الله علیه و سلم دربارهی انصار مبنی بر انتخاب و انجام کنش نیک نسبت به آنان، این نکته را ثابت کرد که خلافت، باید به قریش واگذار شود. ابوبکر رضی الله عنه در بخشی از سخنانش به این نکته اشاره کرد که: «خداوند، ما (مهاجرین) را الصَّادِقُونَ نامیده و شما (انصار) را الْمفْلِحُونَ ». اشارهی ابوبکر رضی الله عنه به ایات 8 و9 سورهی حشر بود که خدای متعال میفرماید:{ لِلْفُقَرَاءِ الْمهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا منْ دِیارِهم وَأَموَالِهم یبْتَغُونَ فَضْلا منَ اللَّه وَرِضْوَانًا وَینْصُرُونَ اللَّه وَرَسُولَه أُولَئِک هم الصَّادِقُونَ (٨)وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالایمانَ منْ قَبْلِهم یحِبُّونَ منْ هاجَرَ إِلَیهم وَلا یجِدُونَ فِی صُدُورِهم حَاجَةً مما أُوتُوا وَیؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهم وَلَوْ کانَ بِهم خَصَاصَةٌ وَمنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِه فَأُولَئِک هم الْمفْلِحُونَ (٩)} یعنی: «غنایم، از آنِ فقرای مهاجرین است که از کاشانه و اموال خویش بیرون رانده شدند؛ آن کسانی که فضل و رضای خدا را میخواهند و خدا و پیامبرش را یاری میرسانند؛ اینها، صادقان (و مؤمنان راستین) هستند. و آنانی که پیش از (رسیدنِ) مهاجران، خانه و کاشانه (برای ایشان) آماده کردند و (سرای) ایمان را، (از این صفات برخوردارند که) دوست میدارندکسانی را که به نزد ایشان مهاجرت کردهاند و در درون به آنچه مهاجران داده شدهاند، احساس نیاز و رغبت نمیکنند و مهاجران را بر خود ترجیح میدهند؛ هرچند که خودشان سخت نیازمند باشند و کسانی که از بخل نفس و آزِ درون، رهایی (و وارستگی) یابند، رستگارند (و همین نیز، خوی انصار است).» ابوبکر رضی الله عنه پس از آنکه بر اساس ایات قرآن، مهاجران را الصَّادِقِینَ (و مؤمنان راستین) نامید، به استناد ایهی 119 سورهی توبه که اهل ایمان را به همراهی و همگامی با صادقان و راستان فرا میخواند، چنین گفت: «(از آنجا که خداوند، ما مهاجران را صادق نامیده،) شما را به همراهی و همگامی با ما فرا خوانده است؛ چراکه خدای متعال میفرماید:{ یا ایها الَّذِینَ آمنُوا اتَّقُوا اللَّه وَکونُوا معَ الصَّادِقِینَ (١١٩)}یعنی: «ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه کنید و با صادقان همراه باشید». ابوبکر رضی الله عنه علاوه بر این سخنان بجا، دلایل دیگری ایراد نمود که انصار را بر آن داشت تا نصوص شرعی را در اینباره به یاد آورند و در برابر دلایل ابوبکر رضی الله عنه گردن نهند و آن را بپذیرند.[55] ابوبکر رضی الله عنه در خطابهای که ایراد نمود، این نکته را به خوبی روشن کرد که یکی از صلاحیتها و شایستگیهای ضروری در عهدهدار شدن خلافت، این است که نامزد یا داوطلب این منصب باید از قوم و قبیلهای باشد که سایر قبایل عرب به فرمانپذیری از آن قبیله، تن دهند تا در پی آن، ساختار حکومتی شایستهای استقرار یابد و کسی بر مسند خلافت ننشیند که سایر قبایل به حکومتش راضی نشوند و در نتیجه فتنه و آشوب، دامنگیر مسلمانان گردد. ابوبکر رضی الله عنه این قضیه را نیز به خوبی توضیح داد که اقوام عرب، تنها حکومت مسلمانان قریشی را میپذیرند؛ چراکه رسولخدا صلی الله علیه و سلم قریشی بودهاند و علاوه بر این، قریش از جایگاه والا و قابل احترامی در نزد قبایل عرب برخوردار بود. سخنان روشنگر ابوبکر رضی الله عنه انصار رضی الله عنه را قانع کرد تا همانند دورهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم بهسان وزیران و سربازانی مخلص در خدمت اسلام باشند و برادران مهاجر خویش را در پهنهی حاکمیت دینی یاری رسانند و بدینگونه یکپارچگی مسلمانان از گزند تفرقه مصون ماند.[56] بیرغبتی عمر و ابوبکر به نشستن بر مسند خلافت و اشتیاق همگانی مسلمانان برای حفظ وحدت و یکپارچگی: ابوبکر رضی الله عنه پس از سخنرانی در سقیفه، عمر و ابوعبیده رضی الله عنهما را برای خلافت پیشنهاد کرد. اما این پیشنهاد به قدری برای عمر رضی الله عنه ناخوشایند بود که خودش به آن تصریح نموده و گفته است: «اگر گردنم را می زدند، برایم خوشایندتر بود از اینکه با وجود ابوبکر رضی الله عنه به مسند امارت گماشته شوم.»[57] از آنجا که عمر رضی الله عنه میل و رغبتی به خلافت نداشت و ابوبکر رضی الله عنه را بیش از خود شایستهی خلافت میدانست، از ابوبکر رضی الله عنه خواست تا دستش را برای اخذ بیعت دراز کند؛ ابوبکر رضی الله عنه دستش را دراز کرد. عمر فاروق رضی الله عنه میگوید: «من، با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردم و سپس مهاجرین و انصار نیز با او دست بیعت دادند.» در روایتی چنین آمده که عمر رضی الله عنه به انصار فرمود: «ای گروه انصار! مگر نمیدانید که رسولخدا صلی الله علیه و سلم به ابوبکر رضی الله عنه دستور دادند تا برای مردم امامت دهد؟ پس کدام یک از شما به این راضی میگردد که بر ابوبکر رضی الله عنه تقدم بجوید و خود را جلوتر از او بپندارد؟!» انصار رضی الله عنه گفتند: «پناه بر خدا از اینکه خواسته باشیم نسبت به ابوبکر رضی الله عنه جسارت کنیم و خود را جلوتر از او بدانیم.»[58] عمر رضی الله عنه با نگاهی تیزبینانه به جریان امامت ابوبکر رضی الله عنه در روزهای پایانی حیات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، فرمان آن حضرت صلی الله علیه و سلم را در مورد امامت ابوبکر رضی الله عنه نوعی اشاره بدین نکته دانست که ابوبکر رضی الله عنه بیش از همه شایستهی خلافت است. شیوهی سخن گفتن عمر رضی الله عنه دربارهی این موضوع، در کمال ادب و تواضع و خالی از هرگونه منفعتخواهی یا جاهطلبی بود. بیرغبتی ابوبکر رضی الله عنه نیز برای پذیرش مسؤولیت خلافت، از سخنرانیش نمایان میگردد که در مورد قبول این مسؤولیت فرموده است: «به خدا سوگند که هیچ شب و روزی، آزمند امارت نبودم و هیچگاه به آن رغبت نداشتم و هرگز ـ نه در نهان و نه آشکارا ـ از خدا نخواستم که مرا بر مسند امارت بنشاند؛ بلکه همواره از این میترسیدم که به این آزمایش مبتلا شوم؛ من در امارت (و فرمانروایی) هیچ آرامشی نمیبینم وآن را مسؤولیت بزرگی میدانم که بر گردنم نهاده شده و خود را در قبال آن ناتوان میدانم مگرکه خدای متعال یاریم رساند و توانم بخشد تا از عهدهی این مسؤولیت برایم؛ اما باز هم دوست دارم که افرادی قویتر از من به جایم بر این جایگاه مینشستند.»[59] در روایت دیگری چنین آمده که ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرموده است: «در سقیفهی بنیساعده دوست داشتم، مسؤولیت خلافت را بر گردن ابوعبیده یا عمر رضی الله عنهما بیندازم و خودم به عنوان وزیری در خدمت آنان باشم.»[60] ابوبکر صدیق رضی الله عنه در بسیاری از خطابهها و سخنرانیهایش نسبت به پذیرش خلافت، ابراز اندوه و بیمیلی نموده و خواهان کنارهگیری از این پُست پرمسؤولیت شده است. از آن جمله اینکه یک بار ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: «ای مردم! امر خلافت را به شما واگذار میکنم تا هر کس را که بخواهید، بر این مسؤولیت بگمارید و من هم چون یکی از شما (تحت فرمان و در خدمت خلیفهی اسلامی) باشم.» اما مردم اینگونه به ابوبکر رضی الله عنه پاسخ گفتند که: «ما، به امارت و خلافت تو راضی هستیم؛ تو کسی هستی که با رسولخدا صلی الله علیه و سلم در غار و در سفر هجرت همراه بودی.»[61] ابوبکر رضی الله عنه بارها در دوران خلافتش خواست تا در صورت وجود هرگونه مخالفتی از سوی مسلمانان نسبت به خلافتش، از این مسؤولیت کنارهگیری نماید و بلکه بارها مردم را به این خاطر قسم داد تا در صورت وجود نارضایتی، از کارش استعفا دهد؛ باری خطاب به مردم فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند که اگر کسی از شما پشیمان است که با من بیعت نموده، برخیزد (و بیعتش را پس بگیرد). علی بن ابیطالب رضی الله عنه در حالی که با خود شمشیری داشت، برخاست و به ابوبکر رضی الله عنه نزدیک شد؛ یک پایش را بر پلهی منبر نهاد و گفت: «به خدا سوگند که ما بر تو نمیشوریم و تو را کنار نمیزنیم؛ تو کسی هستی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم تو را (برای نماز) جلو کردند. پس چه کسی به خود جسارت میدهد که تو را پس بزند؟!»[62] ابوبکر رضی الله عنه تنها کسی نبود که به خلافت و عهدهداری مسؤولیتهای سنگین رغبتی نداشت؛ بلکه بیرغبتی به پُستها و مسؤولیتها، ویژگی مسلمانان آن دوره و آمیخته با روح و روانشان بود. بنابراین اندکی دقت نظر در گفتگویی که در سقیفهی بنیساعده جریان یافت، این نکته را روشن میسازد که گفتمان سقیفه، از چارچوب بیرغبتی صحابه رضی الله عنه نسبت به دنیا، بیرون نبوده است. علاوه بر این گفتمان سقیفه، بیانگر اشتیاق وافر انصار رضی الله عنه به تداوم و ماندگاری دعوت اسلامی در اینده و رایزنی در اینباره میباشد؛ سقیفه، آمادگی انصار و بلکه تمام صحابه را برای ادامهی جانفشانی در راه خدا نمایان میکند. انصار آن هنگام که اطمینان یافتند با سر کار آمدن ابوبکر رضی الله عنه دعوت اسلامی تداوم مییابد، در بیعت و بستن پیمان با ابوبکر رضی الله عنه درنگ نکردند. با وجودی که ماجرای سقیفه، نمادی از وحدت و یکپارچگی صحابه رضی الله عنه می باشد، برخی بدون بررسی دقیق و علمی گفتمان سقیفه، چنین میپندارند و مینگارند که صحابه رضی الله عنه در سقیفه با هم اختلاف پیدا کردند. بدون تردید چنین پنداری، با روح آن دوره و امید و آرزوهایی که صحابه برای تداوم اسلام داشتند، هیچگونه سازگاری و تطابقی نمییابد. اگر این پندار را بپذیریم که گردهمایی اصحاب در سقیفه، به دودستگی مهاجرین و انصار انجامیده است، این پرسش ایجاد میشود که انصار با آنکه اهل مدینه بودند و از لحاظ توانایی و آمادگی برای رویارویی با مخالفشان در سطح بالایی قرار داشتند، چگونه به نتیجهی سقیفهی بنیساعده تن دادند و با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند؟! و چگونه امکان دارد انصار، آنگونه که برخی پنداشتهاند با مهاجرین اختلاف پیدا کنند و در عین حال به خلافت ابوبکر رضی الله عنه تن دهند و حاضر شوند در لشکرش به شرق و غرب گسیل شوند و برای تثبیت ارکان و پایههای خلافتی که ابوبکر رضی الله عنه در رأس آن قرار داشت، مجاهده و جانفشانی نمایند؟![63] بازخوانی تاریخ آن دوران، بیانگر اشتیاق و تلاش وافر انصار رضی الله عنه برای اجرا و انجام سیاستهای خلیفه و از جمله جهاد با مرتدان (ازدین برگشتگان) میباشد. هیچ یک از انصار و بلکه هیچ یک از مسلمانان از بیعت با ابوبکر رضی الله عنه امتناع نکرد. پیمان برادری مهاجرین و انصار، بسی بزرگتر و فراتر از تخیلات و گمانهای کسانی است که با نگارش و پردازش روایاتی دروغین و مغرضانه میکوشند تا چنین وانمود کنند که مهاجرین و انصار با هم اختلاف پیدا کردند.[64] موضع رییس خزرجیان (سعد بن عباده رضی الله عنه ) در قبال خلافت ابوبکر رضی الله عنه : سعد بن عباده رضی الله عنه پس از پایان گفتگوهایی که در سقیفهی بنیساعده جریان یافت، با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کرد و از موضع نخستش که مدعی خلافت بود، عقب نشست. بشیر بن سعد انصاری رضی الله عنه (پسرعموی سعد بن عباده رضی الله عنه ) نخستین کسی بود که با ابوبکر صدیق رضی الله عنه بیعت نمود. هیچ روایت صحیحی وجود ندارد که مطابق پندار برخی از تاریخ نگاران، بیانگر بروز بحران یا اختلاف کوچک و بزرگی درمیان صحابه در سقیفهی بنیساعده باشد و نشان دهد که حتی یک نفر از صحابه در امر خلافت طمع ورزیده است. آنگونه که روایات صحیح نشان میدهد، اخوت اسلامی، همانند گذشته و بلکه بیش از آن تداوم یافت. گستاخی در دروغبافی بر صحابه به حدی رسیده که برخی میگویند: آنچه در میان ابوبکر، عمر و ابوعبیده در سقیفهی بنیساعده گذشت، با هماهنگی، زد و بند و برنامهی قبلی آنان بوده است تا خلافت را پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم در چنگ خویش آورند!![65] قطعاً ابوبکر، عمر و ابوعبیده رضی الله عنه آنقدر خداترس و تقواپیشه بودهاند که امکان ندارد از آنان چنین چیزی سر زده باشد. برخی از تاریخ نگاران کوشیدهاند تا از سعد بن عباده رضی الله عنه چنان تصویری ارائه دهند که گویا برای رسیدن به مسند خلافت، با حرص و آزِ تمام با مهاجرین رقابت میکرده و به قصد دستیابی به هدفش از هیچ نقشه و راهی برای تفرقهافکنی درمیان مسلمانان فروگذار نبوده است! اگر به پیشینه و گذشتهی سعد بن عباده رضی الله عنه بازگردیم و آن را مورد مطالعه و کنکاش قرار دهیم، او را در چنان صحنههایی به همراه رسول خدا صلی الله علیه و سلم میبینیم که به طور قطع اعتراف میکنیم: او، از آن دسته بندگان برگزیدهی خدا است که با علم و عملشان در پی دنیا نبودند. سعد رضی الله عنه پیشاهنگ و بزرگ جماعتی بود که در پیمان دوم عقبه با رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیعت نمودند؛ کفار قریش، او را در نزدیکی مکه دستگیر کردند، دستانش را به گردنش بستند و او را اسیر و دربند به مکه بردند؛ اما جبیر بن مطعم بن عدی، سعد رضی الله عنه را از بند اسارت رهانید. سعد بن عباده رضی الله عنه در غزوهی بدر حضور یافت[66] و به مقام و منزلت بدریان در پیشگاه خداوند متعال مشرف گردید. وی، زادهی خانهای بود که رسولخدا صلی الله علیه و سلم دربارهاش به سخاوت و بخشندگی گواهی دادند. سعد بن عباده و سعد بن معاذ رضی الله عنهما از افراد قابل اعتماد در نزد رسولخدا صلی الله علیه و سلم بودند؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم در جنگ خندق، با سعد بن عباده و سعد بن معاذ رضی الله عنهما مشورت کردند که ایا ثلث (یکسوم) محصول خرمای مدینه را به عیینه بن حصن بدهند تا از همراهی با احزابی که برای جنگ با مسلمانان گرد آمده بودند، سر باز زند؟ واکنش سعد بن عباده و سعد بن معاذ در قبال این نظرخواهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم برگرفته از ایمانی عمیق و جانفشانی بزرگی بود.[67] نقش سعد بن عباده رضی الله عنه در صحنههای مختلف دوران رسولخدا صلی الله علیه و سلم کاملاً مشهود و هویدا است. پیشینهی درخشان وی در خدمت به اسلام و همراهی صادقانه با رسولخدا صلی الله علیه و سلم به حدی است که گذشته از عدم وجود روایت صحیحی مبنی بر موضع نادرست وی در سقیفهی بنیساعده، اصلاً امکان ندارد که کسی چون سعد بن عباده رضی الله عنه با چنین گذشتهای بخواهد در گردهمایی سقیفه، عصبیت جاهلی را احیا کند تا از طریق تفرقهافکنی درمیان مسلمانان، به پست خلافت دست یابد. متأسفانه برخی روایات دروغین، به این شایعه دامن زده که سعد رضی الله عنه پس از آنکه ابوبکر رضی الله عنه به خلافت رسید، با جماعت مسلمانان نماز نمیخواند، حج نمیگزارد و بکلی از جماعت مسلمانان بُرید و جدا شد![68] بدون تردید اینها، روایتهای دروغینی است که پذیرفتنی نمیباشد؛ چراکه از روایات صحیح ثابت میشود که سعد بن عباده رضی الله عنه با ابوبکر صدیق رضی الله عنه بیعت نموده است؛ ابوبکر رضی الله عنه در سقیفهی بنیساعده، فضایل انصار را برشمرد و فرمودهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم را یادآوری کرد که (اگر همهی مردم، راهی را در پیش بگیرند و انصار، راه دیگری را، من آن راهی را میپیمایم که انصار در پیش گرفتهاند). ابوبکر صلی الله علیه و سلم پس از بیان فضایل انصار رضی الله عنه در گفتاری صریح و مستدل، فرمودهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم را به یاد سعد بن عباده رضی الله عنه انداخت و به او رو کرد و گفت: «ای سعد! تو خود میدانی و نشسته بودی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «قریش، والیان و زمامداران امر خلافت هستند؛ بهترین مردم از بهترینشان تبعیت میکند و بدترین و تبهکارترین مردم نیز پیرو تبهکاران قریشی میباشد.» سعد رضی الله عنه ضمن تایید گفتههای ابوبکر رضی الله عنه گفت: «راست میگویی؛ شما امیر هستید و ما وزیر.» لذا تمام مردم و از جمله سعد رضی الله عنه با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند.[69] کاملاً ثابت و معلوم است که تمام انصار در مورد بیعت با ابوبکر رضی الله عنه اجماع نمودند و همگی با وی بیعت کردند؛ بنابراین معنا ندارد که همواره به روایاتی دروغین درآویزیم؛ چراکه چنین چیزی، اصلاً واقعیت ندارد که بزرگ انصار (سعد بن عباده رضی الله عنه ) خواسته باشد درمیان مسلمانان تفرقه بیفکند و قطعاً پذیرش چنین دروغی به معنای انکار پیشینهای است که سعد رضی الله عنه در مورد جهاد و نصرت و یاری مهاجرین دارد. فراتر و بزرگتر از این، دروغ شاخداری است که بر اسلام و مسلمانی سعد رضی الله عنه خدشه وارد میکند که وی، در جریان سقیفهی بنیساعده گفته است: «با شما بیعت نمیکنم و تا تیر در تیردان دارم با شما میجنگم و سرنیزهام را به خونتان آغشته میکنم و در مقابل شما شمشیر میزنم!» چه دروغی بزرگتر از اینکه سعد رضی الله عنه چنین گفته باشد یا از جماعت مسلمین جدا شده باشد؟! گرچه این روایت، در تاریخ طبری آمده، اما باید دانست که این روایت، باطل و بیریشه است؛ چراکه راویش (لوط بن یحیی ابومخنف) شخص گمراهی بوده که ذهبی رحمه الله دربارهاش گفته: «راوی دروغپرداز و غیرقابل اعتمادی است.»[70] ذهبی رحمه الله دربارهی این روایت چنین گفته است: «اسنادش، آنگونه است که میبینید.»[71] گذشته از آنکه اسناد این روایت در نهایت ضعف قرار دارد، با سیره و پیشینهی سعد بن عباده رضی الله عنه و فضایل وی و همچنین روایات صحیحی که بیانگر بیعت او با ابوبکر رضی الله عنه میباشد، هیچ سازگاری و تطابقی نمییابد.[72] تحلیلی بر اختلاف عمر و حباب بن منذر رضی الله عنهما: آنچه، در مورد کشاکش و بگومگوی عمر و حباب بن منذر رضی الله عنهما در سقیفهی بنیساعده روایت شده، بنا بر قول راجح صحیح نمیباشد؛ چراکه عمر رضی الله عنه از دوران رسولخدا صلی الله علیه و سلم با حباب بن منذر رضی الله عنه درگیر نشد. دلیل این مطلب این است که عمر فاروق رضی الله عنه میفرماید: «…از آنجا که در دوران رسولخدا صلی الله علیه و سلم میان من و حباب بن منذر رضی الله عنه دعوایی به وجود آمد و رسولخدا صلی الله علیه و سلم مرا از بگومگو با حباب رضی الله عنه نهی فرمودند، سوگند یاد کردم که هرگز به حباب رضی الله عنه سخنی نگویم که او را ناراحت کند.»[73] همینطور این روایت که در سقیفه میان عمر و حباب رضی الله عنهما کشمکش و ستیزی به وجود آمده، بر خلاف واقعیت است؛ چراکه حباب رضی الله عنه در برخورد با مسایل رویهی درستی داشت و طوری به خردمندی و صاحبنظری در امور شناخته شده بود که لقبش را در زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، ذیرای (یعنی خردمند و صاحبنظر) گذاشته بودند؛[74] حباب رضی الله عنه کسی بود که پیشنهادهایش در بدر و خیبر پذیرفته شده بود.[75] حتی پیشنهاد حباب رضی الله عنه در سقیفهی بنیساعده که گفت: (یک نفر از انصار امیر باشد و یکی هم از مهاجرین)، به خوبی روشن میسازد که حباب رضی الله عنه اصلاً قصد آن نداشته که خودش، به خلافت برسد. بلکه وی میگوید: «به خدا سوگند که ما هرگز نمیخواهیم به خلافت شما رشک ببریم یا آن را از شما بگیریم؛ بلکه ما از این میترسیم که کسانی به خلافت برسند که ما، پدران و برادرانشان را (پیش از این در میدان نبرد کفر و ایمان) کشتهایم.» قطعاً عذر حباب رضی الله عنه در نزد مهاجرین پذیرفته بود؛ به خصوص که مهاجرین نیز در کشتن مشرکان با انصار شریک بودهاند.[76] موضع انصار در قبال حدیث الأئمةُ من قریش : این حدیث که (امامان و زمامداران امور مسلمانان، قریشی هستند)، در بخاری و مسلم و دیگر کتابهای حدیث به الفاظ مختلف روایت شده است. در صحیح بخاری چنین آمده است: (إنَّ هذا الأمر فی قریش لایعادیهم أحدٌ إلاّ أکبه اللّه فی النّارِ علی وجهه ما أقاموا الدّینَ)[77] یعنی: «این امر (خلافت)، در قریش است و هیچ کسی با آنان تا زمانی که دین را بپا میدارند، دشمنی نمیورزد مگرکه خدای متعال، او را سرنگون میکند (و یا به چهرهاش در آتش میافکند.)» در صحیح مسلم نیز روایت شده که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (لایزال الإسلام عزیزًا بخلفاء کلّهم من قریش)[78] یعنی: «اسلام، همواره به خلفایی که همهی آنها از قریش هستند، غالب و عزیز خواهد بود.» عبدالله بن عمر میگوید که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (لایزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم إثنانِ)[79] یعنی: «امر خلافت، تا زمانی که دو قریشی وجود داشته باشند، در قریش است (و به قریش اختصاص دارد).» همچنین فرمودهاند: (النّاسُ تبعٌ لقریش فی هذا الشأنِ، مسلمهم لمسلِمهم و کافرُهم لکافرِهم)[80] یعنی: «مردم، در اینباره پیرو قریش هستند؛ مسلمانشان، پیرو مسلمان قریشی است و کافرشان، تابع کافر قریشی.» بکیر بن وهب جزری میگوید: انس بن مالک انصاری رضی الله عنه به من گفت: «ایا میخواهی به تو حدیثی بگویم که آن را به هر کسی نمیگویم؟ ما، در خانهای از انصار نشسته بودیم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم تشریف آوردند ؛کنار در ایستادند و دو طرف چارچوب را گرفتند[81] و فرمودند: (الأئمةُ من قریش، إنَّ لَهم علیکم حقًّا و لکم علیهم حقًّا مثل ذلک، ما إن استرحموا فرحموا و إنْ عاهدوا أوفوا و إنْ حکموا عدلوا) یعنی: «امامان (و زمامداران امور مسلمین) قریشی هستند؛ آنان بر شما حقوقی دارند و شما نیز همسان ایشان بر آنان حقوقی دارید؛ (بر شما اطاعت ایشان واجب است تا آنگاه که) اگر از ایشان بخشش طلبند، ببخشایند و چون قول و قراری بندند، به آن وفا کنند و هرگاه حکمی نمایند، عدالت را بپا دارند.»[82] ابنحجر رحمه الله در فتحالباری احادیث زیادی در اینباره از کتابهای مختلف حدیث آورده است. احادیثی که دربارهی موضوع امارت قریش، روایت شده به حدی است که تقریباً در همهی کتابهای حدیث آمده و با وجود اختلاف الفاظ بر این نکته تأکید دارد که خلافت شرعی، از آن قریش است و در سایر موارد همهی مسلمانان برابرند.[83] البته یادآوری این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که گرچه احادیث نبوی، بر این تأکید دارد که خلافت، از آن قریش است، در مقابل از پیروی کورکورانه نیز برحذر میدارد؛ چنانچه در حدیث نخست، وجوب فرمانبرداری از حاکمان قریشی، مشروط به این بود که آنان، دیندار و در خدمت دین باشند. در حدیثی که از انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده، به برخی از این شرایط اشاره شده است: «(بر شما اطاعت ایشان لازم است، تا زمانی که) هرگاه از ایشان بخشش طلبند، ببخشایند و پایبند پیمانها و قرارهای خویش باشند و در حکومت و قضاوت، عدالت پیشه کنند و هر کس چنین نکند، مورد لعنت خدا، فرشتگان و همهی مردم قرار میگیرد.»[84] احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم بر این دلالت میکند که نباید از قریش در صورت عدم هماهنگی با شرایطی که در حدیث پیشین آمد، اطاعت نمود؛ چراکه عدم اجرای احکام الهی، خطر بزرگی برای امت به دنبال دارد و به همین خاطر نیز در احادیث، به دوری از حاکمانی که بپادارندهی دین نیستند، امر شده است. زیرا همراهی با چنین حاکمانی، خطرهای زیادی فراروی امت قرار میدهد. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (إنّ هلاک أمتی أو فساد أمتی أغیلمة سفهاء منْ قریش) یعنی: «همانا (سبب) هلاکت و تباهی امتم، (سرکردگان) بچهمانند و سبکسری از قریش هستند.»[85] از آن حضرت صلی الله علیه و سلم پرسیدند: وظیفهی ما در آن هنگام چیست؟ رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «مردم باید ازآنان دوری کنند.»[86] بررسی این روایات، شرایط امارت قریش را روشن میسازد و بدون تردید انصار رضی الله عنه با حفظ این اصول و شرایط، خلافت قریش را پذیرفتند. انصار با رسولخدا صلی الله علیه و سلم عهد کرده بودند که: همواره از آن حضرت صلی الله علیه و سلم اطاعت و حرفشنوی نمایند و بر سختیها، شکیبایی ورزند و بر سر زمامداری امور مسلمانان با اهل آن کشاکش نداشته باشند مگر آنکه از والیان امور، کفر آشکاری ببینند که دربارهاش دلیل محکمی از سوی خدای متعال داشته باشند.[87] انصار رضی الله عنه تصور درست و کاملی از مسألهی خلافت داشتند و آنچه در پندار خود دربارهی خلافت مجسم کرده بودند، مجهول و مبهم نبود؛ بلکه بسیاری از آنان، این حدیث را از رسولخدا صلی الله علیه و سلم شنیده بودند و روایت میکردند که: (خلیفه از قریش است.) آن عده که این حدیث را نشنیده بودند، به روایت ابوبکر رضی الله عنه قانع شدند و بر اساس دلایلی که ابوبکر رضی الله عنه ارائه داد، بگومگو دربارهی مسألهی خلافت را پایان دادند و بدینگونه به خواست و مشورت همگان و بر پایهی عقل و نصوص شرعی، خلیفه، از میان قریشیان تعیین شد و انصار به طور کامل نتایج رایزنیهای سقیفه را پذیرفتند.[88] بنابراین بیاساسی این گفتار روشن شد که: قریش، به قصد به خلافت رساندن ابوبکر رضی الله عنه حدیثِ (خلفا از قریش هستند) را شعار خویش قرار دادند تا خلافت را از دست انصار بیرون کشند و ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت برسانند. همینطور این گفتار نیز باطل است که: (حدیث مذکور، ساخته و پرداختهی ابوبکر رضی الله عنه میباشد و اصلاً چنین حدیثی از رسولخدا صلی الله علیه و سلم روایت نشده است.) برخی ضمن رد این حدیث، آن را ساخته و پرداخته و استراتژی قریش برای رسیدن به خلافت میدانند که بازتاب جایگاه قریش در جامعهی عربی آن روز بوده است! بدون تردید چنین پردازشی از ماجرای سقیفه و حدیث صحیح و مشهور (الأئمةُ من قریش) شکلی از زشتنمایی و دروغبافی است که تاریخ دوران خلفای راشدین و صدر اسلام، خلاف آن را نشان میدهد و ثابت میکند که شکلگیری نظام اسلامی به خاطر تلاش و مجاهدت اصحاب رسولخدا صلی الله علیه و سلم بوده و بر اساس اخوت و برادری ژرف و استوار مهاجرین و انصار قوت گرفته است. اشارهی آیات قرآن به خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه : در برخی از ایات قرآن به این نکته اشاره شده که ابوبکر صدیق رضی الله عنه سزاوارترین و شایستهترین فرد این امت برای خلافت و جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم است. ایات زیر از این دست میباشد: 1ـ { اهدِنَا الصِّرَاطَ الْمسْتَقِیم (٦)صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمتَ عَلَیهم غَیرِ الْمغْضُوبِ عَلَیهم وَلا الضَّالِّینَ (فاتحه:6و7) یعنی: «ما را به راه راست راهنمایی فرما؛ راه کسانی که به ایشان نعمت دادهای، نه راه آنان که بر ایشان خشم گرفتهای و نه راه گمراهان.» توضیح: در این ایه خداوند متعال، به بندگانش آموزش میدهد که از او بخواهند تا آنان را به راه راست، یعنی راه کسانی که به آنان نعمت داده، راهنمایی کند؛ خداوند متعال، در ایهی 69 سورهی نساء، چهار دسته را نام میبرد که به ایشان نعمت داده است؛ یکی از این گروهها، صدیقین میباشند. رسولخدا صلی الله علیه و سلم نیز ابوبکر صدیق رضی الله عنه را از جرگهی صدیقین معرفی کرده و بلکه بر او لقب صدیق نهادهاند. بنابراین ابوبکر رضی الله عنه یکی از صدیقین است و البته جلودارتر از همه؛ وقتی ابوبکر صدیق رضی الله عنه یکی از کسانی باشد که راهشان، همان راه راست و مستقیم است، کدامین عاقل در اینکه ابوبکر رضی الله عنه سزاوارترین شخص امت برای جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم میباشد، شک میکند؟[89] محمد بن عمر رازی رحمه الله میگوید: «این ایات سورهی فاتحه، بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه دلالت میکند؛ چراکه راه راست در این ایات، راه کسانی تعریف میشود که خداوند، به آنان نعمت داده است و خداوند متعال، در ایات دیگر (69 سورهی نساء) بیان میکند که آنان، عبارتند از: انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین. بدون شک ابوبکر رضی الله عنه در رأس صدیقین قرار دارد و به عبارتی مفهوم ایات سورهی فاتحه از این قرار است که خدای متعال به ما دستور میدهد از او هدایتی را درخواست کنیم که ابوبکر صدیق رضی الله عنه و سایر صدیقین بر آن بودهاند. اگر ابوبکر رضی الله عنه شخص گمراهی بود، اصلاً اقتدا به او درست نبود؛ بنا بر آنچه آوردیم، این ایه، دلیلی بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه میباشد.[90] محمد امین شنقیطی میگوید: «از این ایه، درستی خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه برداشت میشود؛ چراکه ابوبکر رضی الله عنه در جرگهی کسانی قرار دارد که خداوند متعال، در سورهی فاتحه به ما یاد میدهد که از او هدایت و رهیابی به راه کسانی را بخواهیم که راهشان، راست و مستقیم است. خداوند، این نعمتیافتگان را معرفی نموده و صدیقین را از جملهی آنان برشمرده است. قطعاً ابوبکر رضی الله عنه از جرگهی صدیقین است و از اینرو در جمع کسانی میگنجد که خداوند متعال، به آنان نعمت داده و به ما امر فرموده تا از خدای مهربان بخواهیم که ما را به راه چنین کسانی راهنمایی کند. لذا هیچ تردیدی بهجا نمیماند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر راه راست بوده و خلافتش نیز حق میباشد.»[91] 2ـ { یا ایها الَّذِینَ آمنُوا منْ یرْتَدَّ منْکم عَنْ دِینِه فَسَوْفَ یأْتِی اللَّه بِقَوْم یحِبُّهم وَیحِبُّونَه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمؤْمنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یجَاهدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّه وَلا یخَافُونَ لَوْمةَ لائِم ذَلِک فَضْلُ اللَّه یؤْتِیه منْ یشَاءُ وَاللَّه وَاسِعٌ عَلِیم (٥٤)}(مائده:54) یعنی: «ای اهل ایمان! هر کس از شما از دین خود برگردد (و مرتد شود)، خداوند (به جای ایشان و برای جنگ با اینها) کسانی را خواهد آورد که ایشان را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند؛ (اینها) نسبت به مؤمنان نرم و فروتن هستند و در برابر کافران سخت و نیرومند؛ در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیهراسند. این فضل خدا است (که به کسی، چنین ویژگیهایی بدهد و) خداوند، آن را به هر کس که بخواهد، عطا میکند و خداوند، آگاه است و دارای فضل فراوان.» ویژگیهایی که در این ایه بیان شد، بر ابوبکر صدیق رضی الله عنه و کسانی که او را در جنگ با مرتدان و از دینبرگشتهها همراهی نمودند، منطبق میگردد. خداوند متعال، در این ایه، ابوبکر رضی الله عنه و لشکریان مسلمانی را که رویاروی مرتدین ایستادند، به کاملترین و برترین ویژگیها ستوده است. این ایه از آن جهت دلیلی بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه است که: «خداوند علیم میدانست که عدهای، پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم از دین بر میگردند؛ خداوند متعال نیز وعده داد که در چنان زمانی، کسانی را رویاروی مرتدین قرار میدهد که در مقابل مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، سخت و نیرومند هستند؛ در راه خدا جهاد میکنند و از هیچ سرزنشی باک ندارند. پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این حادثه به وقوع پیوست و عدهای از دین برگشتند؛ خداوند متعال، نیز وعدهاش را تحقق بخشید و ابوبکر صدیق رضی الله عنه را برای جهاد با مرتدین بلند کرد و به صحابه رضی الله عنه توفیق داد تا ابوبکر رضی الله عنه را در انجام این مهم همراهی نمایند. ابوبکر رضی الله عنه در انجام این وظیفه از هیچ سرزنشی نهراسید و بدینگونه حق، پیروز شد و وعدهی الهی دربارهی جهاد بندگان برگزیدهاش با مرتدین به حقیقت پیوست و دلیل و حجتی برای جهانیان در مورد درستی خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه شد.»[92] 3ـ{ إِلا تَنْصُرُوه فَقَدْ نَصَرَه اللَّه إِذْ أَخْرَجَه الَّذِینَ کفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هما فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِه لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّه معَنَا فَأَنْزَلَ اللَّه سَکینَتَه عَلَیه وَایدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوْها وَجَعَلَ کلِمةَ الَّذِینَ کفَرُوا السُّفْلَى وَکلِمةُ اللَّه هی الْعُلْیا وَاللَّه عَزِیزٌ حَکیم (٤٠)} (توبه:40) یعنی: «اگر پیامبر را یاری نکنید، (بدانید که) خدا (یاریش میکند، آنگونه که پیش از این) او را یاری کرد؛ آن هنگام که کافران، او را (از مکه) بیرون کردند در حالی که یکی از دو نفر بود (و ابوبکر را به همراهش داشت. هنگامی که آن دو (پیامبر و ابوبکر) در غار بودند، (ابوبکر از این نگران بود که گزندی از سوی کفار به پیامبر برسد؛ به همین سبب) پیامبر، (او را اطمینان خاطر داد و) در آن هنگام خطاب به رفیق دلسوزش گفت: غم مخور که خدا با ما است. خداوند، آرامش خود را بر او فرو فرستاد (و ابوبکر در پرتو الطاف الهی، آرام گرفت و خداوند) پیامبر را با سپاهیانی یاری داد که شما آنان را نمیدیدید و سخن کافران (و توطئهی آنان را دربارهی قتل پیامبر) فرو کشید و کلمهی الله پیوسته بالا است (و نور توحید، همیشه بر کفر چیره میباشد) و خداوند، با عزت و حکیم است.» ابوعبدالله قرطبی میگوید: { ثَانِی اثْنَینِ } در این ایه، بر این دلالت دارد که ابوبکر رضی الله عنه جانشین رسولخدا صلی الله علیه و سلم است؛ چراکه خلیفه و جانشین به کسی اطلاق میشود که در جایگاه دوم و پس از زمامدار پیشین قرار میگیرد. از ابوالعباس احمد بن عمر چنین شنیدهام که: «ابوبکر رضی الله عنه از آن جهت که پس از رسولخدا صلی الله علیه و سلم در جایگاه زمامداری امت قرار گرفته، سزاوار این است که ثانیاثنین نامیده شود؛ زیرا رسولخدا صلی الله علیه و سلم نخستین کسی بودند که راهبری امت را بر دوش کشیدند و ابوبکر رضی الله عنه دومین نفر پس از آن حضرت در عهدهداری این مسؤولیت محسوب میگردد. هنگامی که برخی از قبایل عرب، مرتد شدند، ابوبکر رضی الله عنه مردم را به اسلام فراخواند و با کسانی که به اسلام پشت کردند، جنگید و در واقع رویهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم را در دعوت به اسلام و جهاد با کافران در پیش گرفت و به همین خاطر نیز شایسته و سزاوار این شد که دربارهاش گفته شود: ثانی اثنین».[93] 4ـ { وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ منَ الْمهاجِرِینَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهم بِإِحْسَانٍ رَضِی اللَّه عَنْهم وَرَضُوا عَنْه وَأَعَدَّ لَهم جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَها الأنْهارُ خَالِدِینَ فِیها أَبَدًا ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیم }(توبه:100) یعنی: «پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان راضی است و اینها نیز از خدا خشنودند و خداوند برای آنان بهشت را آماده کرده که در زیر (درختان و کاخهای) آن، نهرها جاری است و ایشان در آن جاودان میمانند؛ این، رستگاری بزرگی است.» این ایه نیز بر شایستگی ابوبکر رضی الله عنه و حقانیت خلافت وی دلالت میکند؛ چراکه هجرت، عملی است که بر نفس سنگین تمام میشود و بر خلاف میل انسان میباشد. لذا هر کس که برای انجام چنین تکلیف مهمی پیشقدم شود، الگوی دیگران قرار میگیرد. پیشدستی در هجرت، سبب دلگرمی رسولخدا صلی الله علیه و سلم و از میان رفتن پریشانی آن حضرت بود. همینطور پیشگامی در نصرت و یاری نیز مایهی غمگساری رسول خدا صلی الله علیه و سلم بود. بدون تردید کسانی که کمر به یاری و خدمت رسولخدا صلی الله علیه و سلم بستند، به افتخار بزرگی نایل شدند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه از آن دست مردمانی است که برای هجرت پیشگام شدند و در هر جا و مکانی آستین همت به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم بالا زدند؛ بنابراین پیشگامی ابوبکر رضی الله عنه در هجرت و همراهی وی با رسولخدا صلی الله علیه و سلم او را در رتبهای از این افتخار قرار داد که نصیب هیچ کس دیگری نشد. بر همین اساس ابوبکر رضی الله عنه از خدا خشنود گشت و خداوند متعال نیز از او اعلان رضایت نمود و قطعاً خشنودی خداوند، برترین و بالاترین فضل و دهشی است که نصیب بنده میگردد. بیگمان این ایه از مهمترین دلایل فضیلت ابوبکر و عمر رضی الله عنهما و درستی خلافت آن دو بزرگوار میباشد.[94] 5 ـ { وَعَدَ اللَّه الَّذِینَ آمنُوا منْکم وَعَملُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهم فِی الأرْضِ کما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ منْ قَبْلِهم وَلَیمکنَنَّ لَهم دِینَهم الَّذِی ارْتَضَى لَهم وَلَیبَدِّلَنَّهم منْ بَعْدِ خَوْفِهم أَمنًا یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئًا وَمنْ کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُولَئِک هم الْفَاسِقُونَ( 55)} (نور:55) یعنی: «خداوند، به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را حتماً در زمین خلیفه و جانشین سازد (و به ریاست برساند) آنگونه که پیشینیان ایشان را به مقام خلافت رسانید؛ همچنین دینشان را که برایشان میپسندد، قطعاً (در زمین) پابرجا و قدرتمند میسازد و ترس و هراس اینها را به امنیت و آرامش تبدیل میکند (تا بدون دلهره و دغدغه) مرا پرستش کنند و کسی را شریک و انبازم قرار ندهند. پس از این، کسانی که کافر شوند، آنان، فاسقانِ (حقیقی) هستند (و از دایرهی اسلام، بیرون میباشند).» این ایه، بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و سه خلیفهی دیگر منطبق میگردد. پذیرش این نکته که ویژگیهای بیان شده در این ایه با خلافت خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی الله عنه ) منطبق و برابر میگردد، دلیل حقانیت و شایستگی خلافت هر یک از این بزرگواران است.[95] یکی از بزرگان سلف، ضمن تلاوت این ایه گفته است: «حقانیت خلافت ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در کتاب خدا بیان شده است.»[96] 6 ـ{ قُلْ لِلْمخَلَّفِینَ منَ الأعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْم أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهم أَوْ یسْلِمونَ فَإِنْ تُطِیعُوا یؤْتِکم اللَّه أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا کما تَوَلَّیتُم منْ قَبْلُ یعَذِّبْکم عَذَابًا أَلِیما (١٦)} (فتح:16) یعنی: «به عربهای بادیهنشینِ بازپسمانده (از جهاد) بگو: به زودی (برای نبرد) به سوی قومی جنگجو و پرقدرت فراخوانده خواهید شد؛ با آنان پیکار میکنید (و دو راه پیش رویشان مینهید: یا با شما میجنگند و) یا مسلمان میشوند.. اگر فرمانبرداری کنید (و به جنگ این قوم بروید)، خداوند پاداش خوبی به شما خواهد داد و اگر مانند گذشته سربتابید، خداوند به شما عذاب دردناکی میرساند.»ابوالحسن اشعری میگوید: این ایه بر درستی خلافت ابوبکر رضی الله عنه دلالت میکند. خداوند متعال، در سورهی توبه در مورد کسانی که از همراهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم در جنگ تبوک سر باز زدند، میفرماید:{ فَإِنْ رَجَعَک اللَّه إِلَى طَائِفَةٍ منْهم فَاسْتَأْذَنُوک لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا معِی أَبَدًا وَلَنْ تُقَاتِلُوا معِی عَدُوًّا إِنَّکم رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مرَّةٍ فَاقْعُدُوا معَ الْخَالِفِینَ (٨٣)}(توبه:83) یعنی: «هرگاه خداوند، تو را (از جنگ تبوک) به نزد گروهی از آنان بازگرداند (که تو را در این جنگ، همراهی نکردند) و آنان از تو اجازه خواستند که در رکاب تو (در نبرد دیگری) خروج کنند، بگو: هرگز با من (برای جهاد) حرکت نخواهید کرد و همراه من با هیچ دشمنی نخواهید جنگید؛ (چراکه من به شما اجازهی همراهی با خودم را نخواهم داد). زیرا شما نخستین بار (که به همراهی من در جنگ تبوک امر شدید،) به کنارهگیری و خانهنشینی راضی و خشنود گشتید؛ پس با خانهنشینان (پیرمردها، زنان، کودکان و ناتوانان) بنشینید.» خداوند متعال، در ایهی 15 سورهی فتح به پیشینهی کسانی اشاره میفرماید که قبلاً در جهاد شرکت نکردهاند و با تغییر شرایط میخواهند به قصد دستیابی به غنایم، در جنگ شرکت کنند؛ فرمان و قانون الهی در ایهی 83 سورهی توبه بیان شده که چنین کسانی نمیتوانند با مؤمنان در میدان نبرد همراه شوند. به عبارتی در ایهی 15 سورهی فتح، مفهوم{ لَّن تَخْرُجُواْ معِی أَبَداً} تفسیر و پردازش شده است. خداوند متعال، در ایهی 16 سورهی فتح ضمن اشاره به رویارویی قریبالوقوع مسلمانان با لشکری قوی و نیرومند، بیان میفرماید که اگر هنگام فراخوان عمومی برای جهاد با کفار در آن برههی زمانی همانند گذشته از حضور در میدان نبرد سربتابید، به عذاب الهی گرفتار میشوید. مقایسهی ایات سورهی فتح و توبه، این موضوع را روشن میسازد که بنا بر آنچه در ایهی 16 سورهی فتح بیان شده، شخصی که در زمان رویارویی مسلمانان با کفار قوی و نیرومند، مردم را به بسیج عمومی بر ضد کافران فرا میخواند، کسی غیر از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم است؛ چراکه خداوند در ایهی 83 سورهی توبه و همچنین در ایهی 15 سورهی فتح، قانونی تعیین میفرماید که بر اساس آن کسانی که در گذشته از همراهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم در جهاد سرتافتهاند، هیچگاه نمیتوانند در رکاب پیامبر صلی الله علیه و سلم و همراه وی به جهاد بروند. لذا فراخوانی که در ایهی 16 سورهی فتح بیان شده، از سوی کسی غیر از رسولخدا صلی الله علیه و سلم میباشد و او، کسی جز ابوبکر رضی الله عنه نیست که پس از رسولخدا صلی الله علیه و سلم همگان را به بسیجی عمومی بر ضد مسیلمهی کذاب یا فارس و روم فرا خواند.[97] مجاهد و حسن بصری رحمهما الله بر این باورند که منظور از کفار قوی و نیرومند در ایهی 16 سورهی فتح، فارس و روم میباشند؛ بنا به روایتی ابنعباس رضی الله عنهما نیز همین نظر را داشته و به روایت دیگر، ابنعباس رضی الله عنه بر این باور بوده که منظور، بنوحنیفه (قوم مسیلمهی کذاب) و رویارویی مسلمانان با آنها در روز یمامه میباشد. در هر صورت این ایه، بر حقانیت خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه دلالت میکند؛ چراکه ابوبکر رضی الله عنه در دوران خلافتش مسلمانان را بر ضد مسیلمه و بنوحنیفه (اهل یمامه) بسیج نمود و از دیگر سو مسلمانان را به جنگ با فارس و روم نیز فراخواند. البته جنگ مسلمانان با فارس و روم در دوران عمر فاروق رضی الله عنه با پیروزی اسلام به نتیجه رسید و از آنجا که آغاز نبرد با فارس و روم در زمان ابوبکر رضی الله عنه بوده، این ایه، بیانگر خلافت ابوبکر رضی الله عنه است؛ اگر برداشت ما از این ایه، خلافت عمر رضی الله عنه باشد، باز هم حقانیت خلافت ابوبکر رضی الله عنه از این ایه ثابت میشود؛ زیرا ابوبکر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه را به صلاحدید خود به عنوان خلیفه پیشنهاد کرد و پیشنهادش، مورد قبول شورا و اجماع صحابه واقع شد. این ایه، بر درستی خلافت ابوبکر و عمر رضی الله عنهما دلالت میکند. بدون تردید از آنجا که درستی خلافت ابوبکر رضی الله عنه پس از رسولخدا صلی الله علیه و سلم ثابت شد، این نکته نیز روشن میگردد که ابوبکر رضی الله عنه از همهی مسلمانان افضل و برتر میباشد.[98] 7ـ { لِلْفُقَرَاءِ الْمهاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا منْ دِیارِهم وَأَموَالِهم یبْتَغُونَ فَضْلا منَ اللَّه وَرِضْوَانًا وَینْصُرُونَ اللَّه وَرَسُولَه أُولَئِک هم الصَّادِقُونَ (8)}(حشر:8) یعنی: «غنایم، از آنِ مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند؛ آن کسانی که فضل و رضای خدا را میجویند و (دین) خدا و پیامبرش را یاری میرسانند. آنان، راستان (و مؤمنان راستین) هستند.» خداوند متعال، در این ایه، مهاجرین را صادقان و مؤمنان راستین نامیده است؛ قطعاً کسی که از سوی خداوند، صادق نامیده شود، در ورطهی دروغ نمیافتد و کنش و رویهی صادقانهاش، تداوم مییابد. چراکه خداوند از ایندهی هر کسی آگاه است و به صداقت کسی گواهی میدهد که بر راستی و صدقش، دوام میورزد. ابوبکر رضی الله عنه از جرگهی مهاجران است؛ بنابراین جانشین رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، به گواهی قرآن، مؤمنی صادق و راستین است.[99] لذا این ایه، بیانگر صداقت و راستی ابوبکر رضی الله عنه و درستی خلافت وی میباشد.[100] نشانههای خلافت ابوبکر رضی الله عنه در احادیث: آن دسته از احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و سلم که آشکارا یا به اشاره، به مسألهی خلافت ابوبکر رضی الله عنه میپردازند، مشهور و فراوان بوده و شهرت و تواتر این احادیث به حدی است که جایی برای انکار آن نمانده است.[101] در این بخش به برخی از احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در موضوع خلافت ابوبکر رضی الله عنه میپردازیم: 1ـ جبیر بن مطعم رضی الله عنه میگوید: زنی نزد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم آمد؛ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به او امر فرمودند که دوباره نزد ایشان بیاید. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نیافتم (و شما از دنیا رفته بودید)، چه کنم؟ رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (إن لمتجدینی فأتی أبابکر) یعنی: «اگر مرا نیافتی، نزد ابوبکر برو.»[102] ابنحجر رحمه الله میگوید: «در حدیث، بدین نکته اشاره شده که انجام وعدهها و قرارهای رسول اکرم صلی الله علیه و سلم بر عهدهی جانشین آن حضرت صلی الله علیه و سلم میباشد…».[103] 2ـ حذیفه رضی الله عنه میگوید: در حضور رسولخدا صلی الله علیه و سلم نشسته بودیم که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: (إنّی لاأدری ما قدر بقائی فیکم فاقتدوا باللّذَینِ منْ بعدی…)[104] یعنی: «من، نمیدانم چهقدر درمیان شما میمانم؛ پس از دو نفری که پس از من هستند، پیروی کنید» و به ابوبکر و عمر اشاره کردند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در این حدیث به صراحت بیان میکنند که به دو خلیفهی پس از من (ابوبکر وعمر) اقتدا کنید و از آنان پیروی نمایید؛ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از آن جهت به پیروی از ابوبکر و عمر رضی الله عنهما دستور دادند که آنان، سیرتی نیک و باطنی درست داشتند؛ این حدیث، به مسألهی خلافت نیز اشاره میکند.[105] 3ـ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (بینا أنا نائم رایتُ أنّی أنزع علی حوضی أسقی النّاسَ فجاءنی أبوبکرٍ فأخذَ الدّلْوَ من یدی لیروحنی فنزعَ الدّلوَینِ و فی نزعِه ضعفٌ و اللّه یغفر له، فجاء ابنالخطاب فأخذَ منه فلمأرَ نزع رجلٌ قط أقوی منه حتّی تولّی النّاس و الحوض ملآن یتفجر)یعنی: «در خواب دیدم که از حوض خود آب میکشم و به مردم میدهم؛ (در این بحبوحه) ابوبکر آمد و دلو را از دستم گرفت تا مرا آسوده کند (و به من کمک نماید). ابوبکر دو دلو آب کشید و در کشیدن آب ضعیف بود؛ خداوند، او را مورد مغفرت قرار میدهد. سپس عمر آمد و دلو را از ابوبکر گرفت؛ من هرگز ندیدم که کسی قویتر از عمر، آب بکشد؛ مردم (پس از آن که سیراب شدند) رفتند و آب همچنان میجوشید.»[106] امام شافعی رحمه الله میگوید: «خواب انبیا، نوعی وحی است؛ در اینکه رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (ابوبکر رضی الله عنه در کشیدن آب ضعیف بود)، اشارهای است به دوران اندک خلافت ابوبکر رضی الله عنه و مشغولیت وی به جنگ با مرتدان و در نتیجه عدم دستیابی به فتوحات گستردهای که در دوران دراز مدت خلافت عمر رضی الله عنه نصیب مسلمانان و خلافت اسلامی گردید.»[107] 4ـ عایشهی صدیقه رضی الله عنها میگوید: رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در بیماری ارتحال خود به من فرمودند: (أدعی لی أبابکر أباک و أخاک حتّی أکتب کتابًا فإنّی أخافُ أن یتمنّی متمنٍّ و یقول قائلٌ: أنا أولی. و یأبی اللّه و المؤمنونَ إلاّ أبابکر) یعنی: «پدرت ابوبکر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصیتی بنویسم؛ چراکه من از این میترسم که کسی آرزوی خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و کسی ادعا کند که (برای خلافت) سزاوارتر است؛ در حالی که خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبکر را (برای خلافت) نمیپسندند.»[108] این حدیث، فضیلت ابوبکر صدیق رضی الله عنه را کاملاً روشن میسازد و به مسایلی اشاره میکند که امکان وقوع آن پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم بر سر جانشینی آن حضرت صلی الله علیه و سلم وجود داشت و از این خبر میدهد که مسلمانان، به خلافت کسی جز ابوبکر رضی الله عنه راضی نمیشوند. بنا بر اشارهی حدیث، این امکان وجود داشت که در مورد جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم اختلاف نظر به وجود اید که البته چنین نیز شد. اما پس از رایزنی، همهی صحابه در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه به اتفاق نظر و اجماع رسیدند.[109] 5 ـ عبیدالله بن عبدالله میگوید: به نزد عایشه رفتم و گفتم: ایا از بیماری رسولخدا صلی الله علیه و سلم برایم میگویی؟ عایشه رضی الله عنها فرمود: «بله؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیحال شدند و پرسیدند: (أصلّی النّاسُ)یعنی: «ایا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتم: نه؛ منتظر شما هستند. فرمودند: (ضعوا لی ماءً فی المخضبِ)یعنی: «برایم ظرفی را آب کنید.» چنان کردیم و آن حضرت صلی الله علیه و سلم وضو گرفتند و خواستند برخیزند که ضعف، بر ایشان چیره شد و بیهوش شدند؛ زمانی که به خود آمدند، پرسیدند: «ایا مردم نماز گزاردند؟» گفتم: نه؛ منتظر شما هستند. فرمودند: «برایم ظرف را آب کنید.» چنان کردیم و ایشان وضو گرفتند و خواستند برخیزند که دوباره سست و بیهوش شدند؛ وقتی به هوش آمدند، پرسیدند: «ایا مردم نماز گزاردهاند؟» گفتم: نه؛ در انتظار شما هستند.. مردم در مسجد منتظر رسولخدا صلی الله علیه و سلم بودند تا با ایشان نماز عشا را ادا کنند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به ابوبکر رضی الله عنه پیام فرستادند که برای مردم امامت دهد؛ پیک نزد ابوبکر رضی الله عنه رفت و گفت: رسولخدا صلی الله علیه و سلم دستور دادهاند که با مردم نماز بگزاری. ابوبکر رضی الله عنه که مرد نازکدلی بود، به عمر رضی الله عنه گفت: «تو جلو شو و با مردم نماز بگزار». عمر رضی الله عنه گفت: «تو، به این کار سزاوارتری.» در آن روزها ابوبکر رضی الله عنه امامت می داد تا اینکه روزی رسولخدا صلی الله علیه و سلم احساس سبکی و بهبود کردند و بر دو نفر که یکی از آنان عباس رضی الله عنه بود، تکیه دادند و برای ادای نماز ظهر به مسجد رفتند؛ در آن حال ابوبکر رضی الله عنه برای مردم نماز ظهر را امامت میداد؛ ابوبکر رضی الله عنه با دیدن رسولخدا صلی الله علیه و سلم خواست عقب برود که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به او اشاره کردند عقب نرود و به آن دو نفر فرمودند تا ایشان را کنار ابوبکر رضی الله عنه بنشانند؛ آنها چنان کردند و ابوبکر رضی الله عنه در حال ایستاده، به رسول اکرم صلی الله علیه و سلم که نشسته بودند، اقتدا کرده بود و مردم نیز به امامت ابوبکر رضی الله عنه نماز میگزاردند.» عبیدالله میگوید: نزد ابنعباس رضی الله عنهما رفتم و گفتم: ایا آنچه را که عایشه رضی الله عنها در مورد وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم به من گفته، برایت بازگو کنم؟ ابنعباس رضی الله عنه گفت: بگو. من نیز گفتههای عایشه را دربارهی وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم برای ابنعباس رضی الله عنهما بازگو کردم؛ ابنعباس رضی الله عنه چیزی از آن را انکار نکرد و گفت: «ایا عایشه رضی الله عنها مردی را که با عباس رضی الله عنه بود، نام برد؟» گفتم: نه. ابنعباس رضی الله عنهما گفت: «آن شخص، علی رضی الله عنه بود.»[110] نکاتی از این روایت برداشت میشود که میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: الف) فضیلت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و برتری او بر تمام صحابه رضی الله عنه . ب) شایستگی ابوبکر رضی الله عنه وحقانیت خلافت وی. ج) هرگاه امام جماعت، بنا بر عذری از حضور در مسجد باز بماند، شخصی که شرایط برتر و بهتری دارد، به جایش امامت میدهد. د) فضیلت عمر فاروق رضی الله عنه نیز از این روایت معلوم میشود و واضح میگردد که او، در مقام پس از ابوبکر صدیق رضی الله عنه میباشد؛ چراکه ابوبکر رضی الله عنه تنها به عمر رضی الله عنه پیشنهاد کرد جلو شود و برای امامت به شخص دیگری روی نیاورد.[111] 6 ـ عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: زمانی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودند، انصار پیشنهاد کردند یک امیر از ما تعیین شود و یک امیر هم از مهاجران؛ عمر رضی الله عنه در پاسخ پیشنهاد انصار چنین گفت: «ای گروه انصار! مگر نمیدانید رسولخدا صلی الله علیه و سلم به ابوبکر رضی الله عنه دستور دادند تا برای مردم امامت دهد؟ پس کدامین شما این را میپسندد که خودش را جلوتر از ابوبکر رضی الله عنه بداند؟» انصار گفتند: «پناه بر خدا از اینکه خواسته باشیم بر ابوبکر رضی الله عنه برتری بجوییم و یا خود را برتر از او بدانیم.»[112] 7ـ علی رضی الله عنه میگوید: «زمانی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودند، جوانب تعیین امیر را بررسی کردیم ودیدیم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم ابوبکر رضی الله عنه را برای نماز جلو کردند؛ لذا به این نتیجه رسیدیم که کسی را برای دنیایمان برگزینیم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، او را برای دینمان برگزیدند؛ بنابراین ابوبکر رضی الله عنه را جلودار و امیر کردیم.»[113] ابوالحسن اشعری رحمه الله میگوید: «پیشنمازی ابوبکر رضی الله عنه به دستور رسولخدا صلی الله علیه و سلم دلیلی است بر این که ابوبکر رضی الله عنه در میان صحابه رضی الله عنه از همه عالمتر بوده و بیش از دیگران به دانش قرائت، آگاهی داشته است؛ چراکه در حدیث صحیح آمده است: (یؤم القوم أقرؤهم لکتاب اللّه فإن کانوا فی القراءة سواء فأعلمهم بالسنّةِ فإن کانوا فی السنّه سواء فأکبرهم سنًّا فإن کانوا فی السنِّ سواء فأقدمهم إسلاما) یعنی: «داناترین هر قوم به کتاب خدا، آنان را امامت میدهد و اگر همگی، در دانش قرائت یکسان بودند، کسی امامت میدهد که به سنت آگاهتر باشد و چنانچه در سنتشناسی نیز برابر بودند، کسی جلو میشود که سن بیشتری دارد و اگر همسن و سال بودند، کسی امامت میدهد که جلوتر مسلمان شده است.» ابنکثیر رحمه الله میگوید: «این سخن ابوالحسن اشعری است که باید آن را با آب طلا نوشت؛ چراکه تمام این ویژگیها در ابوبکر صدیق رضی الله عنه جمع شده بود.»[114] اهلسنت در مورد اینکه آنچه در احادیث در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه آمده، صریح است و یا پوشیده و از باب اشاره، دو گفتار و باور متفاوت دارند: الف) برخی از جمله حسن بصری، احمد بن حنبل و عدهای از اهل حدیث[115] بر این باورند که احادیث وارد شده در موضوع خلافت ابوبکر رضی الله عنه از نوع پوشیده و از باب اشاره است. دلیل این دسته، این است که رسولخدا صلی الله علیه و سلم ابوبکر رضی الله عنه را برای نماز جلو کردند و دستور دادند تمام درهایی را که به مسجد باز میشود، ببندند جز در خانهی ابوبکر را. ب) باور عدهای از جمله ابو محمد بن حزم و برخی از اهل حدیث بر این است که احادیث وارد شده در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه صریح میباشد و به احادیث 1،2،3و4 استناد میکنند که پیش از این آوردهایم. بنده، در جمعبندی این موضوع به این نتیجه رسیدهام که رسولخدا صلی الله علیه و سلم مسلمانان را به این دستور ندادهاند که ابوبکر رضی الله عنه باید در جایگاه خلافت و جانشینی ایشان قرار بگیرد؛ بلکه آنچه رسولخدا صلی الله علیه و سلم در اینباره فرمودهاند، ساختاری خبری دارد که ایشان، از سوی خدای متعال، مسلمانان را از این خبردار میکنند که آنها، ابوبکر رضی الله عنه را به خاطر صفات و ویژگیهای بینظیرش که در قرآن و سنت به آن اشاره شده و او را بر تمام امت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم برتری داده است، به عنوان خلیفه برمیگزینند.[116] ابنتیمیه رحمه الله میگوید: «آنچه از بررسی روایات برمیاید، این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در قالب اقوال و افعال متعددی، مسلمانان را به این رهنمون شدند که آنها، ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت میرسانند؛ اسلوب روایات، نشان میدهد که اشارهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه بهگونهای است که ایشان به خلافت ابوبکر رضی الله عنه خرسند هستند و خلافت وی را میستایند؛ حتی خواستهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم بر این بود که به طور صریح ابوبکر رضی الله عنه را به جانشینی خود بگمارند؛ اما بدان سبب که دانستند، مسلمانان بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه اجماع میکنند، از نوشتن حکم خلافت ابوبکر رضی الله عنه منصرف شدند… دلایل زیادی وجود داشت که بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه تأکید میکرد و همین، صحابه رضی الله عنه را بر آن داشت تا با درک و شناخت دلایل موجود در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه ، به جانشینی وی اتفاق کنند. عمر بن خطاب رضی الله عنه در حضور مهاجرین و انصار سخن گفت و چنین فرمود: «درمیان شما کسی نیست که به حد و پایهی ابوبکر رضی الله عنه برسد یا از او پیش افتاده باشد.» نصوص بسیاری، درستی خلافت ابوبکر رضی الله عنه را به اثبات میرساند و نشان میدهد که خداوند متعال و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ابوبکر رضی الله عنه را شایستهی خلافت دانستهاند؛ مسلمانان، با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند و بر پایهی فضایلی که از ابوبکر رضی الله عنه در کتاب و سنت سراغ داشتند، وی را به خلافت برگزیدند و بدینگونه ابوبکر رضی الله عنه بنا بر نص و به اجماع تمام صحابه رضی الله عنه به خلافت رسید. البته نصوص وارد شده در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه بیانگر این است که خدا و رسول، ابوبکر را شایستهی خلافت دانستند و به حقانیت آن اشاره کردند؛ نصوص، صحابه را بر این ره نمود که خداوند متعال، خلافت ابوبکر را مقدر نموده و همین طور نیز شد. باید دانست که اشارهی نصوص به خلافت ابوبکر رضی الله عنه از صدور حکم وی به عنوان خلیفه، رساتر و سرآمدتر بود و جلوهی بهتری داشت؛ چراکه با صدور حکم در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه ، وی تنها بر پایهی عهد و پیمان صحابه با خدا به خلافت میرسید؛ اما مسلمانان، ابوبکر رضی الله عنه را بدون حکم یا قرار قبلی بر اساس نصوصی که این کار را درست و سزاوار میدانست، به عنوان خلیفه برگزیدند و این، بیانگر این است که ابوبکر رضی الله عنه در حد و اندازهای از فضیلت قرار داشت که او را از دیگران متمایز ساخت و باعث شد تا مسلمانان، او را بیش از دیگران شایسته و سزاوار خلافت بدانند… .[117] اجماع امت در مورد خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه : اهلسنت بر این اجماع کردهاند که ابوبکر رضی الله عنه بیش از همه سزاوار جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود؛ چراکه فضیلت و پیشینهی وی بر کسی پوشیده نیست و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در دوران حیات خویش، او را بر تمام صحابه مقدم قرار دادند و امام جماعت نمودند؛ صحابه رضی الله عنه کنه این قضیه را دریافتند و بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه اجماع کردند و هیچ یک از آنان، با خلافت ابوبکر رضی الله عنه مخالفت نورزید. عقیدهی ما، این است که امکان ندارد صحابه رضی الله عنه بر گمراهی و ضلالتی، به اجماع و اتفاق نظر برسند. همهی صحابه با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند و همواره از وی اطاعت و حرفشنوی داشتند و هیچ یک از آنان در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه مخالفت نکرد.[118] از سعید بن زید سوال شد: «کی با ابوبکر رضی الله عنه بیعت شد؟» سعید پاسخ داد: «همان روزی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودند؛ چراکه صحابه دوست نداشتند، ماندهی آن روز را در حالی سپری کنند که در جماعت نباشند.»[119] صحابه رضی الله عنه و همچنین اهل سنت بر این اجماع کردهاند که ابوبکر رضی الله عنه سزاوارترین شخص صحابه برای خلافت بوده است.[120] اینک به برخی از اقوال علما در این زمینه میپردازیم: الف) خطیب بغدادی رحمه الله میگوید: «مهاجرین و انصار بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه اجماع کردند و او را خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم نامیدند و هیچ کس دیگری را بدین نام، صدا نزدند؛ گفته شده که رسولخدا صلی الله علیه و سلم درمیان سیهزار مسلمان وفات نمودند؛ تمام این عده، به ابوبکر رضی الله عنه ، خلیفهی رسولخدا میگفتند و پس از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ابوبکر را به خلافت برگزیدند.[121] ب) ابوالحسن اشعری رحمه الله میگوید: «خداوند متعال، مهاجران و انصار و پیشگامان مسلمان را ستوده و در موارد مختلف از آنان تعریف کرده است؛ خداوند متعال، دربارهی کسانی که در زیر درخت با رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیعت کردند، چنین فرموده است: { لَقَدْ رَضِی اللَّه عَنِ الْمؤْمنِینَ إِذْ یبَایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِم ما فِی قُلُوبِهم فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیهم وَأَثَابَهم فَتْحًا قَرِیبًا (١٨)} (فتح:18) یعنی: «به تحقیق که خداوند، از مؤمنان راضی گشت بدانگاه که زیر درخت با تو بیعت کردند…». همین کسانی که خداوند آنان را ستوده است، بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه اجماع کردند، با او بیعت نمودند و او را خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم نامیدند؛ اینها، به فضیلت ابوبکر رضی الله عنه به خوبی آگاه بودند و او را در برخورداری از تمام ویژگیهای نیک از قبیل علم، تقوا، درستاندیشی و راهبری امت، برتر از دیگران میشناختند.»[122] ج) عبدالملک جوینی رحمه الله میگوید: «خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به اجماع صحابه تحقق یافت؛ صحابهی کرام رضی الله عنه تمام تلاششان را در حرفشنوی و اطاعت از خلیفهی پیامبر صلی الله علیه و سلم بکار بستند… آنچه در مورد بیعت نکردن علی رضی الله عنه در ابتدای امر گفته شده، دروغی بیش نیست؛ بله، علی رضی الله عنه در سقیفه حضور نداشت و از غم وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم خلوت گزیده بود؛ اما در حضور دیدگان مردم و درمیان جمع زیادی با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کرد.»[123] د) ابوبکر باقلانی رحمه الله در بحث اجماع صحابه بر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه میگوید: «مسلمانان، در مورد خلافت ابوبکر رضی الله عنه و اطاعت از وی اجماع کردند و از این جهت اطاعت از ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر همگان لازم و واجب شد. باری ابوبکر رضی الله عنه در خلال خطبهای گفت: «مرا میتوانید برکنار کنید؛ چراکه من، خودم را بهترین شما نمیدانم.» علی رضی الله عنه این گفتهی ابوبکر رضی الله عنه را چنین پاسخ داد: «ما، تو را عزل نمیکنیم و اصلاً چنین نمیخواهیم؛ چراکه رسولخدا صلی الله علیه و سلم تو را برای دینمان جلو کردند؛ پس ما چگونه به تو در امر دنیایمان راضی نشویم؟» اشارهی علی رضی الله عنه به ماجرای امامت ابوبکر رضی الله عنه بود که رسولخدا صلی الله علیه و سلم به او دستور دادند با مردم نماز بگزارد. علی رضی الله عنه به امارت و سرپرستی ابوبکر رضی الله عنه در حج اشاره کرد و آن را دلیل دیگر شایستگی ابوبکر رضی الله عنه برای خلافت برشمرد: «و تو را بر ما امیر فرمود…» ابوبکر صدیق رضی الله عنه برترین، مؤمنترین، آگاهترین و داناترین شخص امت بود.»[124] مباحثی پیرامون خلافت اسلامی و خلیفه خلافت اسلامی، شیوهای است که امت اسلامی آن را برای زمامداری امور مسلمانان برگزیده و بر آن اجماع نموده تا از طریق آن، امور جامعهی اسلامی را سامان بخشد و مصالح امت را تأمین نماید. پیدایش و شکلگیری خلافت اسلامی، ضرورت گریزناپذیر و ناگسستنی امت اسلامی است؛ همین نیاز شدید امت به تشکیل خلافت، دلیل شتاب صحابه برای تعیین جانشین رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود. امام ابوالحسن ماوردی میگوید: «خداوند، قدرتش را نمایان کرد و برای امت، کسی را به ریاست رسانید و جانشین پیامبر صلی الله علیه و سلم نمود که امت را گرد آورد و راهبری آنها را عهدهدار شد تا مصالح جامعه، توسط آموزهها و قوانین دینی تأمین گردد و یکپارچگی و وحدت کلمه بر اساس پیروی از خلیفه حفظ شود. بنابراین خلافت اسلامی شکل گرفت تا با پیریزی پایههای حکومت اسلامی، مصالح عمومی مسلمانان ساماندهی شود و حقوق و خواستههای آحاد جامعه تحقق یابد و زمامداران و والیان مناطق مختلف قلمرو حکومت اسلامی، از سوی خیلفه مشخص شوند.»[125] امت اسلامی، پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم با مشکلات زیادی روبرو شد؛ وضعیت آن برههی زمانی چنین ایجاب میکرد تا مسلمانان، زود و حکیمانه برای ساماندهی امور خویش اقدام کنند و هیچ عرصه و زمینهای نگذارند که امت، دچار پراکندگی شود؛ چراکه با وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم بیم آن میرفت که سستی و دودلی در برخی رخنه کند و گسترهی آن، به ارکان و پایههایی که رسولخدا صلی الله علیه و سلم بنا نمودند، آسیب برساند.[126] شالودهی قوانین خلافت که نماد نظام حکومت اسلامی است، قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم میباشد. فقها، پایههای حکومت اسلامی را شورا و بیعت دانستهاند که در قرآن کریم نیز به این دو اصل مهم اشاره شده است.[127] گاهی عناوینی چون امامت و امارت، مترادف خلافت بکار میرود. مسلمانان بر این اجماع دارند که تشکیل خلافت، واجب است تا با تعیین خلیفه به امور مسلمانان رسیدگی شود، حدود و قوانین شرعی اجرا گردد و خلیفه، توانمندیهای حکومت و مردم را برای گسترش دعوت اسلامی بکار بندد؛ برای حمایت دین و امت، جهاد را بپا دارد؛ حقوق مردم را تأمین کند و با عدالت و دادگستری، بیداد و ستم را ریشهکن کند و نیازهای ضروری آحاد جامعه را به خوبی برآورده سازد.. تشکیل خلافت به عنوان یک وظیفه و فریضهی دینی، از قرآن، سنت و اجماع ثابت میشود.[128] خداوند متعال میفرماید:{ یا ایها الَّذِینَ آمنُوا أَطِیعُوا اللَّه وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمرِ منْکم (٥٩)} (نساء:59) یعنی: «ای اهل ایمان! از خدا و پیامبر اطاعت کنید و از از کارداران و فرمانروایان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید.» همچنین میفرماید:{ یا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهوَى فَیضِلَّک عَنْ سَبِیلِ اللَّه إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه لَهم عَذَابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْم الْحِسَابِ (٢٦)}(ص:26) یعنی: «(خداوند به داوود، فرمود) ای داوود! ما تو را در زمین خلیفهی خود ساختیم؛ پس درمیان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه حق منحرف میسازد. کسانی که از راه حق منحرف میشوند، به خاطر آنکه روز حساب (قیامت) را فراموش میکنند، عذاب سختی (در پیش) دارند.» رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (منْ خلع یدًا من طاعةٍ لقی اللّه یوم القیامةِ لا حجۀَ له و من مات و لیسَ فی عنقِه بیعة مات میتة الجاهلیةِ)[129] یعنی: «کسی که دست از اطاعت (حاکم عدلگستری که شرایع دینی را اجرا میکند) بکشد، روز قیامت هیچ دلیل (و عذر موجهی) ندارد و هر کس در حالی بمیرد که در گردن (و بر عهدهاش) بیعتی نیست، بر مرگ جاهلی مرده است.»[130] در مورد اجماع صحابه بر خلافت ابوبکر رضی الله عنه این نکته در خور توجه است که صحابه رضی الله عنه پیش از خاکسپاری رسولخدا صلی الله علیه و سلم گرد آمدند تا به اتفاق هم خلیفهای تعیین کنند؛ ابوبکر رضی الله عنه نیز دلیل پذیرش مسؤولیت خلافت را ترس از بروز فتنه به سبب عدم تعیین خلیفه بیان نمود.[131] شهرستانی در اینباره میگوید: «نه در قلب ابوبکر رضی الله عنه و نه در قلب هیچکس دیگری، این نیامد که نبودِ حاکم برای مسلمانان درست باشد. همهی دلایل، حاکی از آن است که صحابهی کرام به عنوان مسلمانان صدر اسلام و کسانی که ایمان و باورهای دینیشان دستخوش دگرگونی نشده بود، بر ضرورت وجود خلیفه اتفاق نظر داشتند و بر پایهی همین ضرورت، بر تعیین خلیفه اجماع کردند که خود، دلیل قاطعی بر وجوب تعیین خلیفه میباشد.»[132] بررسی دقیق و منصفانهی جریان تعیین خلیفه، نادرستی این مسأله را روشن میسازد که شتاب صحابه برای تعیین خلیفه بلافاصله پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم به خاطر جاهطلبی بوده است![133] ابنخلدون، خلافت را این چنین تعریف کرده است: «خلافت، عبارت است از زمامداری اموری که به خلیفه ارجاع میشود تا با نظرداشت مصالح دنیوی و اخروی همگان و بر مبنای دیدگاهها و دادههای شرعی به انجام رسد؛ با توجه به اینکه از دید شارع، اعتبار و حیثیت مسایل دنیوی بر اساس مصالح اخروی است، لذا خلافت، در حقیقت عبارت است از نمایندگی شارع برای حراست و پاسداری از دین و کاربرد راهبردهای دنیوی در این جهت.»[134] علامه ابوالحسن ندوی رحمه الله شرایط خلافت و مواردی را که در پس این منصب لازم است، بررسی نموده و با کنکاش دورهی خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر پایهی دلایل و شواهد موجود در آن برهه از تاریخ اسلام، ثابت کرده که تمام شرایط خلافت در شخصیت ابوبکر و دوران وی تحقق یافته است. با وجودی که برخی از این شرایط در کتاب پیش روی شما به صورت پراکنده بیان شده، برای جمعبندی کلی این شرایط به طور مختصر شرایط خلافت را از نگاه ندوی بازگو میکنیم: الف) یکی از مواردی که ابوبکر رضی الله عنه را ممتاز و برجسته مینماید، این است که ابوبکر رضی الله عنه پس از پذیرش اسلام در تمام مدت زندگانیش، مورد اعتماد رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود و بارها خود آن حضرت صلی الله علیه و سلم بدین نکته گواهی دادند و ابوبکر رضی الله عنه را به نیابت خود در ارکان اساسی دین گماشتند و در موارد زیادی در حیات خود بسیاری از امور مهم را به ابوبکر رضی الله عنه واگذار کردند؛ ابوبکر رضی الله عنه آنچنان مورد اعتماد رسولخدا صلی الله علیه و سلم بود که به مناسبتهای مختلف و بلکه در برهههای حساس زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با ایشان همراه گشت و در مواردی از سوی رسولخدا صلی الله علیه و سلم به افتخار همراهی با ایشان مفتخر گشت که تنها از افراد قابل اعتماد و مورد اطمینان درخواست همراهی میشود. ب) دلیل دیگر تمایز و برجستگی ابوبکر رضی الله عنه این است که او در مقابل جریانها و طوفانهای شدیدی که به قصد نابودی و ریشهکنی دین و از میانبردن زحمتها و ثمرات دعوت رسولخدا صلی الله علیه و سلم شکل گرفت، چون کوهی استوار، پایداری ورزید؛ ابوبکر رضی الله عنه در شرایطی رویاروی این جریانها ایستاد که قلوب بسیاری از مؤمنان راستین لرزید؛ ابوبکر رضی الله عنه در آن وضع آشفته و بحرانی، با صداقت و پایداری بینظیرش، از عهدهی مسؤولیتش برآمد، پرده از چشمها کنار زد و غبار از گوهر دین و عقیدهی صحیح زدود. ج) چهرگی و تمایز ابوبکر رضی الله عنه را میتوان در فهم و شناخت درستش از اسلام جستجو کرد؛ آری میتوان ابوبکر رضی الله عنه را در دورهی زندگانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برتر و برجستهتر از همه یافت که در حالات و موارد مختلف از دیگران متمایز میگردد. د) یکی دیگر از ویژگیهای ممتازابوبکر رضی الله عنه این بود که بر حفظ و ماندگاری اصالت دین به همان شکل و ساختار زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم به گونهای غیرت میورزید که هیچ کسی بر آبرو، همسر، مادر و فرزندانش چنان غیرتی ندارد؛ ابوبکر رضی الله عنه به اندازهای برای حفظ و ماندگاری دین، همت و غیرت نشان میداد که هیچ چیزی او را از این مسیر باز نمیداشت و بیآنکه از چیزی بترسد یا در چیزی طمع ورزد، تمام تلاشش را برای بقای دین به کار میبرد و اگر یاران و نزدیکانش بنا به دلایلی که برای خود داشتند، او را همراهی نمیکردند، باز هم از هیچ تلاشی برای صیانت از ایین محمدی دریغ نمیکرد. هـ) ابوبکر صدیق رضی الله عنه خیلی باریکبین بود تا خواستهها و سفارشهای رسولخدا صلی الله علیه و سلم را اجرا کند؛ وی برای انجام خواستههای رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به اندازهی مویی منحرف نشد و در این مسیر چانهزنی هیچ کسی را نپذیرفت و از هیچ سرزنشی نیز نهراسید. و) امتیاز دیگر ابوبکر رضی الله عنه این است که او نسبت به دنیا به قدری بیرغبت بود که تنها رسولخدا صلی الله علیه و سلم را میتوان در بیرغبتی به دنیا، برتر و والاتر از او دانست و بس؛ چه دلیلی در مورد زهد ابوبکر رضی الله عنه بالاتر از اینکه وی، هرگز نخواست سلسلهی زمامداری امت را همانند حکومتهای فارس و روم در خانوادهاش موروثی کند و شالودهی حکومت را در قالب خانوادهای سلطنتی بنا نماید.[135] تمام این ویژگیها و شرایط در ابوبکر رضی الله عنه وجود داشت و در شخصیت وی چه در زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم و چه پس از آنکه به خلافت رسید، بهگونهای پدیدار گشت که تردیدناپذیر و غیرقابل انکار میباشد….[136] علاوه بر این باید دانست که بزرگان و سرآمدان صحابه در سقیفهی بنیساعده با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند و روز بعد او را به عنوان خلیفه معرفی نمودند و بدینسان تمام امت، به طور عمومی با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند.[137] آنچه در سقیفه گذشت، مجموعهای از مبادی و قواعد حکومت دینی را تبیین نمود که میتوان از آن دست، به این موارد اشاره کرد: 1ـ تعیین خلیفه و کاردار از طریق انتخاب صورت میگیرد. 2ـ بیعت، یکی از پایهها و شیوههای انتخاب است که به حکومت، مشروعیت میبخشد. 3ـ باید کسی را به عنوان خلیفه برگزید که دیانت و کفایتش در ادارهی امور، بیش از دیگران باشد؛ لذا سنجهی صلاحیت در گزینش خلیفه، بر اساس ارزشهای اسلامی، فردی و اخلاقی میباشد. 4ـ خلافت، نباید موروثی باشد. به عبارت دیگر نباید مبنای انتخاب خلیفه را وراثت نسبی یا قبیلهای قرار داد. 5 ـ آنچه در سقیفهی بنیساعده در مورد شرافت قریش به میان آمد، مبتنی بر واقعنگری و دلایلی بود که باید به آن توجه میشد و اصلاً در انتخاب خلیفه هر شرافت و مسألهای که با اصول اسلام تعارضی نداشته باشد، معتبر است و مورد توجه قرار میگیرد.[138] 6 ـ فضای حاکم بر گفتمان سقیفه، بدور از هرج و مرج، دروغ، عهدشکنی و دسیسهگری بود و چنان سلامت و امنیتی در خود داشت که میتوان آن را فرایند گردن نهادن صحابه در برابر نصوص شرعی دانست؛ چراکه نصوص شرعی، به عنوان اصول مذاکره بر گفتمان سقیفه حاکم شده بود. دکتر توفیق شاوی ضمن بررسی شورای صحابه در دوران خلفای راشدین، گفتمان سقیفه را مورد کنکاش قرار داده و چنین نتیجهگیری نموده که: الف) نشست سقیفه، نشان داد که مشورت آزادانه و رایزنی در فضای باز به عنوان یکی از آموزههای صریح قرآن، مبنا و پایهی تشکیل حکومت میباشد. پایبندی صحابه رضی الله عنه به آموزههای دین، آنان را به اجماع و اتفاق نظر در مورد تعیین خلیفه رسانید؛ به عبارت دیگر محور اصلی اجماع صحابه در سقیفه، ایاتی از قرآن بود که به اصل شورا و مشورت دستور میدهد. اجماع صحابه در سقیفه، بیانگر و مؤکد این است که شورا، اصل و پایهی تشکیل دولت اسلامی میباشد و نخستین اصل قانون اساسی مورد اجماع در حاکمیت دینی است که برگرفته از نصوص کتاب و سنت میباشد. ب) سقیفهی بنیساعده، نشان میدهد که انتخاب رییس دولت یا حکومت اسلامی و تعیین اختیاراتش، بر اساس شورا و بیعت است؛ انتخاب و بیعت آزادانه و یا به تعبیر امروزی قانون اساسی، در قبال اختیاراتی که به رییس حکومت میدهد، شرایط و وظایفی نیز پیش رویش مینهد و میتوان تفویض اختیارات و شرح وظایف حاکم اسلامی را اصل دیگری از قانون اساسی حکومت اسلامی دانست که در سقیفه مورد اجماع صحابه واقع شد. ج) در سقیفهی بنیساعده بر مبنای دو اصل پیشین، ابوبکر رضی الله عنه به اجماع صحابه به جانشینی رسولخدا صلی الله علیه و سلم انتخاب شد تا به عنوان نخستین خلیفهی دولت اسلامی، انجام وظیفه نماید.[139] البته انتخاب ابوبکر رضی الله عنه در سقیفهی بنیساعده، جنبهی معرفی داشت و تفویض نهایی خلافت به وی در روز بعد و پس از بیعت عمومی مردم با او در مسجدالنبی صلی الله علیه و سلم تحقق یافت.[140]
[1] مؤلف، به اشتباه سال دهم هجري نگاشته است؛ در صورتي كه سال يازدهم هجري صحيح ميباشد. نگاه كنيد به: طبقات ابنسعد، مبحث سريهي زيد بن حارثه رضی الله عنه و وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم .(مترجم) [2] نگاه كنيد به: السيرة النبوية الصحيحة (2/552) [3] بخاري، كتاب فضائل أصحاب النبي صلی الله علیه و آله و سلم (4/213) شمارهي4469 [4] شايستگي زيد پدر اسامه رضي الله عنهما به حدي بوده كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در چند سريه او را به فرماندهي لشكر گماشتند؛ از جمله: سريهي زيد رضی الله عنه به بنيسليم در ربيعالثاني سال ششم هجري، سريهي زيد رضی الله عنه به منطقهي عيص به قصد شبيخون بر كاروان تجارتي قريش در جماديالاولي سال 6 هجري، گسيل وي به منطقهي طَرَف براي حمله به مشركان بنيثعلبه در جماديالثاني سال 6 هجري، سريهي زيد رضی الله عنه به حسمي در جماديالثاني سال6 هجري، سريهي وادي القري در ماه رجب سال 6 هجري و سريهي ديگري به وادي القري در رمضان سال 6 هجري؛ نگاه كنيد به: مغازي واقدي، طبقات ابنسعد و سيرهي ابنهشام.(مترجم) [5] بخاري، كتاب الجنائز، باب الصلاة علي الشهيد، شمارهي1344 [6] صحيح السيرة النبوية، ص695 [7] بخاري، كتاب الجهاد و السير، شمارهي3035 [8] صحيح السيرة النبوية، ص712؛ بخاري، كتاب الصلاة، شمارهي435 [9] مسلم، كتاب الجنة؛ منظور از حُسن ظن به خداوند متعال اين است كه بندهي مؤمن از رحمت خداوند نااميد نگردد و همواره به عفو و بخشش الهي اميد داشته باشد و در عين حال از سوء خاتمه و عذاب پروردگار بلند مرتبه بترسد.(مترجم) [10] سنن ابنماجه، كتاب الوصايا (2/900و901) شمارهي2697 [11] مسلم، كتاب الصلاة (1/348) [12] بخاري، كتاب مناقب الأنصار، شمارهي3799 [13] بخاري، كتاب فضائل الصحابة، شمارهي3654 [14] فتح الباري (7/16) [15] رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن جهت اطرافيان خود و از جمله امالمؤمنين عايشه رضي الله عنها را به زنان دور و برِ يوسفu تشبيه كردند كه بر خلاف آنچه به ظاهر گفتند كه ابوبكر رضی الله عنه نميتواند در جاي نماز رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بايستد، در دل و درون خود خيلي دوست داشتند كه ابوبكر رضی الله عنه به چنين افتخار بزرگي نايل شود. [16] بخاري، كتاب الأذان، شمارهي712 [17] السيرة النبوية از ندوي، ص401 [18] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4448 [19] نگاه كنيد به: السيرة النبوية از ابيشهبه (2/593) [20] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4437 [21] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4449 [22] ترمذي، كتاب الجنائز، شمارهي978 [23] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4440 [24] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4462 [25] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4461 [26] السيرة النبوية از ندوي، ص403 [27] مسلم، كتاب فضائل (4/825) [28] البداية و النهاية (4/223) [29] السيرة النبوية از ندوي، ص404 [30] ترمذي (5/549) شمارهي3618 [31] مسلم (4/1907) [32] لطائف المعارف، ص114 [33] السلسلة الصحيحة از آلباني رحمه الله، شمارهي1106 [34] تفسير قرطبي (2/176) [35] ابنهشام (4/323) [36] ابنعربي، نام دوشخص نامدار در دو قطب مخالف است: يكي از آنها، همين قاضي ابوبكر محمد بن عبدالله، معروف به ابنالعربي (با الف و لام) ميباشد كه در سال 543هـ وفات نمود؛ وي، محدث و فقيهي نامدار است كه شرحي بر سنن ترمذي به نام (عارضۀ الأحوذی فی شرح سنن الترمذی) دارد و (العواصم من القواصم) و همچنين (قانون التأويل في تفسير القرآن)، از آثار اوست. شخص ديگري نيز به ابنعربي (بدون الف و لام)، معروف بوده است. وي، محييالدين محمد بن علي معروف به ابنعربي صوفي است كه در سال 638هـ وفات كرده است. صوفيان، محييالدين ابن عربي صوفي را با نام شيخ اكبر ميشناسند.(مترجم). [37] العواصم من القواصم، ص38 [38] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4452 [39] بخاري، كتاب فضائل الصحابة، شمارهي3668 [40] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4454 [41] تفسير قرطبي (4/222) [42] إستخلاف أبيبكر الصديق، نوشتهي جمال عبدالهادي، ص160 [43] دلائل النبوة از بيهقي (7/218) [44] أبوبكر رجل الدولة، نوشتهي مجدي حمدي، ص25 [45] إستخلاف أبيبكر الصديق، ص160 [46] بخاري، كتاب الجنائز، شمارهي1241 [47] التاريخ الإسلامي (9/21) [48] عصر الخلافة الراشدة از عمري، ص40 [49] مرجع سابق، همان صفحه [50] در متن، چنين آمده است: أنا جذيلها المحكك و عذيقها المرجب؛ جذيل و عذيق، به چوب ضخيمي گفته ميشود كه در ميانهي پشت شتر نصب ميكنند تا بر آن تكيه دهند و مرجب، كنايه از برجستگي و سرآمد بودن، دارد.[مترجم] [51] بخاري، كتاب الحدود، شمارهي6830 [52] در احاديثي كه امام مسلم رحمه الله در باب الناس تبع لقريش روايت كرده، مفهوم اين حديث به خوبي روشن مي شود؛ يكي از احاديثي كه امام مسلم در اين باب آورده، اين است كه: «مردم، در خير و شر، پيرو قريش هستند.» نووي در شرح اين حديث با استناد به حديث ديگري كه به تبعيت مردم از قريش در اسلام و كفر، دلالت مي كند، گفته است: معناي حديث از اين قرار است كه مردم در اسلام و جاهليت، تابع قريش هستند. چراكه قريش پيش از اسلام نيز در جايگاه رياست بر قبايل عرب قرار داشت و زمامدار امور حج و همجوار حرم بود و به همين سبب قبايل عرب به موضع قريشيان در قبال اسلام مينگريستند و با مسلمان شدن قريش، قبايل عرب نيز به اسلام گرويدند…. پس از اسلام نيز اين رويه ادامه يافت و قريشيان، زمامدار امر خلافت بودند و مردم در گسترهي حاكميت ديني، تابع و پيرو قريشيان. در صفحات بعد مباحثي پيرامون اين دسته از احاديث مطرح شده است.(مترجم) [53] مسند أحمد (1/5)؛ الخلافة و الخلفاء از بهنساوي، ص50 [54] التاريخ الإسلامي (9/24) [55] العواصم من القواصم، ص10 [56] التاريخ الإسلامي (9/24) [57] نگاه كنيد به: صحيح بخاري، كتاب المحاربين، شمارهي6830 [58] مسند أحمد (1/21) [59] المستدرك (3/66)؛ حاكم رحمه الله اين روايت را صحيح دانسته و ذهبي رحمه الله نيز در صحت روايت با او موافق است.. [60] الأنصار في العصر الراشدي، نوشتهي حامد محمد الخليفه، ص108؛ تاريخ الخلفاء از سيوطي، ص91 [61] الخلافة الراشدة از عمري، ص13 [62] الأنصار في العصر الراشدي، ص108 [63] مرجع سابق، ص109 [64] مرجع سابق، همان صفحه [65] إستخلاف أبيبكر، ص50 [66] الإستيعاب في معرفة الأصحاب (2/594) [67] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص 48 – عيينه بن حصن، سركردهي جمعي از قبيلهي فزاره بود كه با هزار شتر براي جنگ با مسلمانان در جنگ خندق با ديگر احزاب كفر، هماهنگ شده بود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با سعد بن معاذ و سعد بن عباده رضي الله عنهما مشورت كردند تا با دادن ثلث خرماي مدينه به عيينه بن حصن، او را از همراهي با احزاب، منصرف كنند. هر دو سعد در پاسخ نظرخواهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: اگر اين، فرمان خدا است كه اجرايش كنيد و اگر رأي خودتان ميباشد، ما پيشنهاد ميكنيم كه چيزي به ايشان ندهيم. نگاه كنيد به: طبقات ابنسعد، ترجمهي محمود مهدوي دامغاني، ج2/ص90، نشر نو(1369)[مترجم] [68] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص49 [69] الأنصار في العصر الراشدي،ص102 [70] ميزان الإعتدال في نقد الرجال (3/2992) ؛ نگاه كنيد به: مرويات أبيمخنف في تاريخ الطبري، نوشتهي دكتريحيي يحيي، ص45و46 [71] سير أعلام النبلاء (1/277) [72] الأنصار في العصر الراشدي، ص102و103 [73] مرجع سابق، ص100 [74] الإستيعاب (1/316) [75] الأنصار في العصر الراشدي، ص100 [76] مرجع سابق، همان صفحه [77] بخاري، كتاب الأحكام، شمارهي7139 [78] مسلم، كتاب الإمارة، شمارهي1821 [79] بخاري، كتاب الأحكام، شمارهي7140 [80] مسلم، كتاب الإمارة، شمارهي1818 [81] الفتح الرباني از ساعاتي، باب الخلافة ج5 ؛ ابنابيشيبه (5/544) [82] المصنف از ابنابيشيبه (5/544) [83] مرجع سابق [84] مرجع پيشين [85] بخاري، كتاب الفتن، شمارهي7085 – در صحيح مسلم حديثي بدين مضمون آمده است كه: «هلاكت و نابودي امت من توسط طايفهاي از قريش است.»(مترجم) [86] دلائل النبوة از بيهقي (6/464) ؛ الإحسان في تقريب صحيح ابنحبان، شمارهي6713 [87] بخاري، كتاب الفتن، شمارهي7056 [88] الأنصار في العصر الراشدي، ص116 [89] عقيدة اهل السنة و الجماعة في الصحابة از ناصر حسن الشيخ (2/532) [90] تفسير رازي (1/260) [91] أضواء البيان (1/36) [92] الإعتقاد از بيهقي، ص173و174 [93] تفسير قرطبي (8/147و148) [94] تفسر رازي (16/168و169) [95] تفسير ابنكثير (5/121) [96] مرجع سابق [97] تفصيل اين بحث را نگاه كنيد در: الإبانة عن أصول الدين، ص67؛ مقالات الإسلاميين (2/144) [98] الإبانة في إصول الديانة، ص67 [99] منهاج السنة (1/135)؛ الفصل في الملل و الأهواء و النحل (4/107) [100] عقيدة اهل السنة و الجماعة في الصحابة (2/538) [101] همان مرجع (2/539) [102] مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شمارهي3659 [103] فتح الباري (7/24) [104] سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236) [105] تحفة الأحوذي بشرح الترمذي (10/147) [106] روايت مسلم از ابوهريره (4/1861و1862) [107] الإعتقاد از بيهقي، ص171 [108] مسلم (4/1857) [109] عقيدة اهل السنة و الجماعة في الصحابة (2/542) [110] مسلم، شمارهي418؛ بخاري، شمارهي687 [111] شرح النووي (4/137) [112] المستدرك (3/67) [113] طبقات ابن سعد (3/183) [114] البداية و النهاية (5/265) [115] منهاج السنة از ابنتيمية (1/134و135) [116] نگاه كنيد به: عقيدة اهل السنة و الجماعة (2/548) [117] منهاج السنة (1/139- 141)؛ مجموع الفتاوي (35/47) [118] عقيدة اهل السنة في الصحابة (2/550) [119] أباطيل يجب أن تمحي من التاريخ از ابراهيم شعوط، ص101 [120] عقيدة اهل السنة و الجماعة في الصحابة (2/550) [121] تاريخ بغداد (10/130) [122] الإبانة عن أصول الديانة، ص66 [123] نگاه كنيد به: كتاب الإرشاد، ص 361 – روايات صحيح، بيانگر اين است كه علي رضی الله عنه يك روز پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم (روز سهشنبه 13 ربيعالاول) با ابوبكر رضی الله عنه بيعت نموده است.(مترجم) [124] الإنصاف فيما يجب إعتقاده ولا يجوز الجهل به، ص65 [125] الأحكام السلطانية، ص3 [126] عصر الخلفاء الراشدين، نوشتهي دكتر فتحيه نبراوي، ص22 [127] مرجع سابق، ص23 [128] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص58 [129] مسلم (3/1478) [130] منظور از مرگ جاهلي، اين است كه مرگش بر صفت و ويژگي دورهي پرهرج و مرج جاهليت و بر ضلالت و گمراهي است.(مترجم) [131] الخلفاء و الخلفاء الراشدون، ص59 [132] الملل و النحل (7/83)؛ نگاه كنيد به: نظام الحكم از محمود خالدي، ص 237 تا 248 [133] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص49 [134] المقدمة، ص191 [135] المرتضي، سيرة أبيالحسن علي بن أبيطالب، ص65 [136] سيرة أبيالحسن علي بن أبيطالب، ص67 [137] الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص66 [138] دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص256 [139] فقه الشوري و الإستشارة از دكتر توفيق شاوي، ص140 [140] مرجع سابق، ص142
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|