Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "إن رجلا كان فيمن كان قبلكم أتاه الملك ليقبض روحه ، فقيل له : هل عملت من خير؟ قال : ما أعلم ، قيل له : انظر، فقال : ما أعلم شيئا، غير أني كنت أبايع الناس في الدنيا وأجازيهم، فأنظر الموسر، وأتجاوز عن المعسر، فأدخله الله الجنة" (روايت بخاري)
«يكى از كسانى كه قبل از شما زندگى ميكرد، ملك الموت (براى قبض روحش) نزد او آمد و به او گفته شد: آيا تا بحال كار نيكى انجام داده اى؟ او گفت: چيزى در نظرم نيست. به او گفته شد: بياد خود بياور. او گفت: چيزى در نظرم نيست، مگر اينكه با مردم در دنيا تجارت ميكردم (و به آنها قرض ميدادم) و آنها را پاداش ميدادم، بدين جهت كه اشخاص توانگر را مهلت ميدادم و اشخاص تنگدست را ميخشيدم. پس خداوند او را (بخاطر اين عمل او را بخشيد و) بهشتى كرد».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > حضور و نقش ابوبکر صدیق رضی الله عنه در میادین جهاد

شماره مقاله : 2641              تعداد مشاهده : 337             تاریخ افزودن مقاله : 23/5/1389

حضور و نقش ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در میادین جهاد


تاریخ‌نگاران و سیرت‌شناسان چنین نگاشته‌اند که ابوبکر رضی الله عنه  در بدر و تمامی جنگ‌ها حضور داشته و هیچ نبردی را از دست نداده است. او در جنگ احد، هنگام عقب‌نشینی سپاهیان مسلمان، در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  استقامت ورزید. وی، پرچم‌دار لشکر اسلام در جنگ تبوک بود.[1]
ابن‌کثیر می‌گوید: سیرت‌شناسان در این هیچ اختلافی ندارند که ابوبکر رضی الله عنه  در تمام صحنه‌های جهاد و در همه‌ی غزوات با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  همراه بوده است.[2]
زمخشری می‌گوید: نام ابوبکر رضی الله عنه  برای همیشه در کنار نام رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  یاد می‌شود؛ او از کوچکی رفیق و هم‌صحبت پیامبر صلی الله علیه و سلم  بود و در بزرگسالی، اموالش را در راه خدا و رسول بذل و بخشش نمود؛ وی توشه و سواری رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را در سفر هجرت فراهم کرد و ثروتش را در طول زندگیش برای آن حضرت صرف نمود؛ دخترش – عایشه – را به ازدواج پیامبر صلی الله علیه و سلم  درآورد در سفر و حضر، ندیم و همراه ایشان بود و چون رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درگذشت، ایشان را در خانه‌ی دخترش عایشه که محبوب‌ترین همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  بود، به خاک سپرد[3].
سلمه بن اکوع رضی الله عنه  می‌گوید: به همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم  در هفت غزوه شرکت کردم؛ در نُه سریه نیز شرکت نمودم که یک بار ابوبکر رضی الله عنه  امیرمان بود و یک بار دیگر اسامه رضی الله عنه .[4]
در این مبحث به بررسی زندگی جهادی ابوبکر رضی الله عنه  می‌پردازیم که چگونه به همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم  با جان و مالش وپیشنهادهای بی نظیرش جهاد نمود تا دین خدا را یاری کرده باشد.
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ بدر
جنگ بدر در سال دوم هجری روی داد که ابوبکر رضی الله عنه  در آن به اشکال مختلف نقش فعالی داشت؛ مهم‌ترین نقش‌آفرینی‌های ابوبکر رضی الله عنه  در این غزوه عبارتند از:
1 ـ پیشنهاد جنگیدن با کفار:
هنگامی که خبر گریز کاروان تجارتی قریش و پافشاری اشراف و رؤسای مکه برای جنگیدن با پیامبر صلی الله علیه و سلم  به آن حضرت رسید، با صحابه وارد رایزنی و مشورت شدند[5] که ایا با قریشیان بجنگند یا نه؟ ابوبکر رضی الله عنه  برخاست و گفت: «خوبست که با آنان بجنگیم.» عمر رضی الله عنه  نیز همین نظر را داشت[6].
2 ـ نقش ابوبکر رضی الله عنه  در کسب اطلاعات از لشکر قریش:
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به همراه ابوبکر رضی الله عنه  برای کسب اطلاعاتی درباره‌ی لشکر قریش، در اطراف به گشت‌زنی پرداختند؛ در این میان با پیرمردی روبرو شدند واز وی درباره‌ی لشکر قریش جست و جو نمودند و (برای آن‌که شک پیرمرد برانگیخته نشود،) از او درباره‌ی لشکر محمد صلی الله علیه و سلم  و یارانش نیز پرس و جو کردند. پیرمرد گفت: «تا به من نگویید که شما کیستید، هیچ گزارشی به شما نمی‌دهم.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «تو آن‌چه می‌دانی به ما بگو تا ما نیز خود را به تومعرفی کنیم.» پیرمرد گفت: «به من چنین خبر رسیده که محمد صلی الله علیه و سلم  و یارانش، در فلان روز حرکت کرده‌اند که اگر این خبر درست باشد، آنان اینک باید در فلان مکان باشند. هم‌چنین به من خبر رسیده که قریشیان، در فلان روز به راه افتاده‌اند که در صورت صحت این خبر، آن‌ها اکنون باید به فلان مکان رسیده باشند.» پیرمرد پس از آن افزود: «من، شما را از آن چه می‌خواستید، باخبر کردم؛ پس اینک به من بگویید که شما کیستید؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «ما از آب هستیم.» وسپس به همراه ابوبکر رضی الله عنه  آن‌جا را ترک کردند و رفتند. پیرمرد، که به فکر فرو رفته بود، با خود می‌گفت: «منظورش از آب چه بود؟! شاید منظورش از آب، آب عراق بود.»[7]
از این ماجرا به خوبی نزدیکی ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نمایان می‌گردد و واضح می‌شود که ابوبکر رضی الله عنه  چگونه از آموزه‌های آن حضرت صلی الله علیه و سلم  بهره‌مند می‌شود.
3ـ پاسداری از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در سایه‌بان:
هنگامی که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از دسته‌بندی و مرتب‌نمودن صفوف مجاهدان فارغ شدند، به مقر فرماندهی بازگشتند؛ مقر فرماندهی، سایه‌بانی بود که بر فراز تپه‌ای مشرف به میدان نبرد ایجاد کرده بودند و ابوبکر رضی الله عنه  نیز درآن‌جا درکنارپیامبر صلی الله علیه و سلم  حضور داشت و عده‌ای از جوانان انصار به فرماندهی سعد بن معاذ از آن حراست می‌کردند[8]. باری حضرت علی رضی الله عنه  دراین‌باره درمیان مردم سخنرانی کرد و گفت: «ای مردم! شجاع‌ترین مردم کیست؟» آن‌ها گفتند: «شما ای امیر مؤمنان! علی رضی الله عنه  فرمود: «هیچ کس، با من مبارزه نکرده مگر آن‌که او را شکست داده‌ام؛ اما شجاع‌ترین مردم، ابوبکر رضی الله عنه  است. ما برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  سایه‌بانی درست کردیم و گفتیم: چه کسی حاضر است با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در سایه‌بان بماند تا کسی از مشرکان به پیامبر صلی الله علیه و سلم  حمله نکند؟ به خدا سوگند کسی جز ابوبکر رضی الله عنه  برای این منظور قدم پیش نگذاشت؛ وی برای پاسداری از رسول‌خدا  صلی الله علیه و سلم در حالی که شمشیر از نیام بیرون کشیده بود، بالای سر ایشان ایستاد و به هر کافری که قصد حمله به پیامبر صلی الله علیه و سلم  را می نمود، حمله‌ور می‌شد. پس ابوبکر رضی الله عنه  شجاع‌ترین مردم است.»[9]
4ـ حضور ابوبکر در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، هنگام نزول بشارت نصرت و پیروزی اهل بدر:
پس از آن‌که اسباب ومقدمات جنگ فراهم شد، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دست به دعا برداشتند و از خدا پیروزی و نصرتی را طلبیدند که پیش از آن وعده داده بود؛ ایشان چنین دعا فرمودند: (اللهم أنْجزْ لی ما وَعَدتَنِی، اللهم إنْ تهلک هذِه الْعصَابة منْ أهلِ الإسْلام فَلاَ تُعْبَد فی الأرْضِ أبَدًا) «خدایا! آن چه را به من وعده فرمودی به انجام رسان؛ خداوندا! اگر همین گروه اندک از مسلمانان نابود شوند، پس از این هرگز در زمین پرستش نخواهی شد.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آن چنان دعا می‌کردند و خدا را به نصرت می‌طلبیدند که ردای ایشان افتاد. ابوبکر رضی الله عنه  آن را بر شانه‌های پیامبر صلی الله علیه و سلم  گذاشت و گفت: «ای رسول‌خدا! دیگر بس است که قطعاً خداوند، آن‌چه را به شما وعده فرموده، عملی می‌سازد[10]. خدای متعال، همان دم ایه فرو فرستاد که:{ إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکم فَاسْتَجَابَ لَکم }[11]
در روایت ابن‌عباس رضی الله عنه  چنین آمده است که رسول‌خدا، روز بدر دعا کردند: «بارخدایا! از تو می‌خواهم که وعده و پیمانت را به انجام برسانی؛ خداوندا! اگر چنین بخواهی که این جمع اندک از مسلمانان نابود شوند، دیگر پرستش نخواهی شد.» ابوبکر رضی الله عنه  دست رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را گرفت وگفت: «خداوند، شما را کفایت می‌کند.»
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در حالی از سایه‌بان بیرون شدند که این ایه بر زبانشان جاری بود: { ‏ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ ‏}(قمر/ 45)[12] رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  مدتی را با التهاب و نگرانی در سایه‌بان به‌سر بردند و سپس برخاستند و فرمودند: «ای ابوبکر! تو را بشارت باد که نصرت الهی برای تو فرا رسید؛ این جبرئیل علیه السلام است که افسار اسبش را گرفته واو را چنان برای نصرت مسلمانان می‌تازاند که گرد و غبار به هوا برخاسته است.» سپس رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به نزد مسلمانان رفتند وآنان را به جنگ و جهاد برانگیختند.[13]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از این ماجرا، این درس بزرگ را فرا گرفت که برای نزول نصرت ویاری الهی به خلوت و تنهایی خویش فرو رود وبا تمام وجود خدایش را فراخواند و با صدق و اخلاص پیشانی به پیشگاه پروردگارش بساید و دو زانو به آستان کبریای الهی بنشیند و عرض نیاز نماید. این صحنه در حافظه، قلب و درون ابوبکر رضی الله عنه  ماندگار شد تا در چنان لحظاتی و در چنان موقعیت‌هایی به آقایش محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  اقتدا کند. بدون تردید در فریاد‌خواهی رسول خدا صلی الله علیه و سلم  به پیشگاه پروردگار متعال، آموزه‌ای بس بزرگ برای حاکمان، زمام‌داران و مسؤولان وتمام کسانی که می‌خواهند از پیامبر صلی الله علیه و سلم  و صحابه‌ی بزرگوارش الگو بردارند، وجود دارد.
زمانی که تابش خورشید شدت گرفت و گرد و غبار میدان نبرد به فضا برخاست وچکاچک شمشیرها بلند شد، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  مردم را به جنگی شجاعانه فراخواندند؛ مجاهدان با یاد و ذکر خدا رویاروی کافران ایستادند؛ خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز گام در میدان نبرد نهادند و مبارزه‌ی سخت و سنگینی نمودند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بود[14] واز خود شجاعت بی‌نظیری به نمایش گذاشت. صدیق اکبر رضی الله عنه  آن‌چنان برای مبارزه با کفار آماده بود که تنها به سرفرازی اسلام می‌اندیشید و راضی بود برای این منظور با فرزندش نیز بجنگد؛ عبدالرحمن پسر ابوبکر رضی الله عنهما در جنگ بدر در جرگه و لشکر مشرکان قرار داشت و از جنگاورترین مردان قریش بود و در تیراندازی سرامد و مشهور. عبدالرحمن رضی الله عنه  پس از آن‌که مسلمان شد، به پدرش ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «در جنگ بدر شما در مقابل من قرار گرفتید و در تیررس من بودید، اما من جای دیگری رفتم و شما را نکشتم.» ابوبکر فرمود: «اگر تو درتیررس من قرار می‌گرفتی، حتماً تو را هدف قرار می‌دادم.»[15]
5 ـ موضع ابوبکر رضی الله عنه  در قبال اسیران بدر:
ابن‌عباس رضی الله عنه  می‌گوید: زمانی که عده‌ای از کافران، در جنگ بدر اسیر شدند، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ابوبکر و عمر فرمودند: (ما ترون فی هؤلاء الأساری؟) یعنی:«نظر شما درباره‌ی این اسیران چیست؟ » ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای پیامبر خدا! این‌ها، با مسلمان‌ها خویشاوند و پسرعمو هستند؛ بنابراین پیشنهاد من این است که از آنان فدیه بگیریم و با آن، توان خود را در مقابل کفار بالا ببریم؛ علاوه بر این شاید خدا خواست که این‌ها نیز مسلمان شوند.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «عمر! نظر تو چیست؟ » عمر رضی الله عنه  گفت: «نه ای رسول‌خدا، به خدا سوگند که با ابوبکر رضی الله عنه  در این‌باره موافق نیستم؛ بلکه پیشنهاد می‌کنم به ما اجازه دهید تا گردن‌هایشان را بزنیم؛ به علی رضی الله عنه  اجازه دهید تا گردن عقیل را بزند؛ به من اجازه دهید تا گردن نزدیکان خود را بزنم؛ چرا که هر یک از این‌ها رهبران و لشکریان کفر هستند.» رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  نظر ابوبکر رضی الله عنه  را پذیرفتند. روز بعد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  را دیدم که نشسته‌اند و می‌گریند؛ علت را جویا شدم و گفتم: ای رسول‌خدا! چرا شما و یارِتان گریه می‌کنید؟ به من بگویید تا اگر بتوانم با شما همدردی کنم و بگریم و اگر نتوانستم برای ابراز همدردی با شما به خود ظاهر گریستن بگیرم. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «به خاطر پیشنهادی که دوستانت به من کردند تا از اسیران فدیه بگیرم، عذاب خداوند، نزدیک‌تر از این درخت (درختی که نزدیک پیامبر صلی الله علیه و سلم  قرار داشت) برایم نمایان شد». خداوند متعال این ایات را فرو فرستاد:{ ما کانَ لِنَبِی أَنْ یکونَ لَه أَسْرَى حَتَّى یثْخِنَ فِی الأرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَاللَّه یرِیدُ الآخِرَةَ وَاللَّه عَزِیزٌ حَکیم (٦٧)لَوْلا کتَابٌ منَ اللَّه سَبَقَ لَمسَّکم فِیما أَخَذْتُم عَذَابٌ عَظِیم (٦٨)فَکلُوا مما غَنِمتُم حَلالا طَیبًا وَاتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه غَفُورٌ رَحِیم (٦٩)} (انفال:67-69)
یعنی: «هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد مگر آن‌که خوب دشمن را ضعیف گرداند و بر او غالب اید. شما، کالای ناپایدار دنیا را می‌خواهید و خداوند، سرای آخرت (و سعادت همیشگی) را (برای شما) می‌خواهد و خداوند، عزیز و حکیم است. اگر حکم سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، امتی را کیفر ندهد،) عذاب بزرگی به شما در مقابل آن‌چه (به عنوان فدیه از اسیران) گرفتید، می‌رسید. اکنون از آن‌چه به عنوان فدیه گرفته‌اید، (‌بدون دغدغه) حلال و پاکیزه بخورید و (همیشه) از خدا بترسید. بی‌گمان خداوند، بسیار آمرزنده و مهربان است.»
خداوند، پس از نزول این ایات، استفاده از غنیمت جنگی را برای مسلمانان حلال فرمود.[16]
در روایتی از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  چنین آمده است: روز بدر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به صحابه فرمودند: «‌درباره‌ی این اسیران چه نظری دارید؟» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! این‌ها اقوام و خویشان شما هستند؛ پس این‌ها را بگذارید و مهلتشان دهید تا شاید توبه کنند و خداوند، توبه‌شان را بپذیرد.» عمر رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! این‌ها، شما را بیرون کردند و به قرابت و خویشاوندی شما با خود نیز توجه نکردند؛ پس آنان را گردن بزنید.» عبدالله بن رواحه رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! آنان را در شیله‌ای پر از هیزم ببرید و آن‌ها را به آتش کشید.» عباس که در میان آن جمع بود، گفت: «قرابت و خویشاوندیت را نادیده می‌گیری که این چنین نظر می‌دهی». رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نسبت به این پیشنهادها هیچ واکنشی نشان ندادند. برخی از مردم معتقد بودند که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به پیشنهاد ابوبکر رضی الله عنه  عمل می‌کنند و عده‌ای می‌گفتند که آن حضرت به رای عمر رضی الله عنه  عمل خواهند نمود؛ بعضی هم بر این باور بودند که پیامبر صلی الله علیه و سلم  نظر عبدالله بن رواحه رضی الله عنه  را اجرا می‌کنند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  که قبلاً آن‌جا را ترک کرده بودند، بازگشتند و فرمودند: (إنَّ الله لیلینُ قُلوبَ رجالٍ فیه حتّی تکون ألین من اللّبنِ و إنَّ الله لیشدّ قلوب رجالٍ فیه حتی تکون أشد من الحجارةِ و إنّ مثلک یا أبابکرٍ کمثل عیسی إذ قال:{ إِن تُعَذِّبْهم فَإِنَّهم عِبَادُک وَإِن تَغْفِرْ لَهم فَإِنَّک أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکیم ‏}  و إنّ مثلک یا عمر کمثل نوحٍ إذ قال:{ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ منَ الْکافِرِینَ دَیاراً }  و إنّ مثلک کمثل موسی إذ قال:{ رَبَّنَا إِنَّک آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَملأه زِینَةً وَأَموَالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنَا لِیضِلُّواْ عَن سَبِیلِک رَبَّنَا اطْمسْ عَلَى أَموَالِهم وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهم فَلاَ یؤْمنُواْ حَتَّى یرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیم}
یعنی: «خداوند، قلب برخی را چنان نرم می‌کند که از شیر نیز نرم‌تر و رقیق‌تر می‌گردد و دل بعضی را چنان سفت و سخت می‌گرداند که از سنگ نیز سخت‌تر می‌شود. ای ابوبکر! تو مانند عیسی هستی که گفت: { إِن تُعَذِّبْهم فَإِنَّهم عِبَادُک وَإِن تَغْفِرْ لَهم فَإِنَّک أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکیم} [17] و تو ای عمر! همانند نوح هستی که دعا کرد: :{ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ منَ الْکافِرِینَ دَیاراً }  [18] و همانا مثال تو همانند موسی ( علیه السلام ) می‌باشد که گفت: :{ رَبَّنَا إِنَّک آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَملأه زِینَةً وَأَموَالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنَا لِیضِلُّواْ عَن سَبِیلِک رَبَّنَا اطْمسْ عَلَى أَموَالِهم وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهم فَلاَ یؤْمنُواْ حَتَّى یرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیم} [19] [مسند احمد (1/373)؛ تفسیر ابن‌کثیر (2/325)]
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  همواره هنگام مشورت و رایزنی با یارانش، ابتدا با ابوبکر رضی الله عنه  گمانه‌زنی و مشورت می‌فرمود؛ گاهی به مشورت با ابوبکر رضی الله عنه  بسنده می‌کرد و گاهی با یاران دیگرش نیز مشورت می‌فرمود. البته عادت پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم  بر این بود که معمولاً در صورت وجود اختلاف نظر میان مشورت ابوبکر رضی الله عنه  و پیشنهادهای دیگران، به مشورت ابوبکر رضی الله عنه  عمل می کرد.[20]
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ های احد و حمراء الاسد
مسلمانان، در جنگ احد با سختی‌های شدیدی روبرو شدند و به خاطر غفلتی که از برخی از آنان سرزد، نظم و توانشان در میدان نبرد از هم پاشید و کار به جایی انجامید که از اطراف پیامبر صلی الله علیه و سلم  پراکنده شدند؛ در میان لشکر شایع شد که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  شهید شده‌اند؛ این شایعه، اثری منفی بر صحابه گذارد و با واکنش و پیامد بدی همراه گشت؛ میدان نبرد وسیع بود و به سبب هیاهو و هرج و مرج حاکم بر میدان، دسترسی به یک خبر درست درباره‌ی شهادت پیامبر صلی الله علیه و سلم  ممکن نبود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نخستین کسی بود که خود را از میان صف‌ها به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  رساند و پس از او ابوعبیده بن جراح، علی، طلحه، زبیر، عمر بن خطاب، حارث بن صمه، ابودجانه و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه  و عده‌ای دیگر از صحابه رضی الله عنه  خود را به پیامبر صلی الله علیه و سلم  رساندند و به همراه آن حضرت به قصد بازیابی و جمع و جورکردن توان مادی و معنویشان به سوی کوه احد شتافتند.[21]
هرگاه سخن از جنگ احد به میان می‌آمد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  می‌فرمود: «آن روز همه‌اش از آنِ طلحه رضی الله عنه  است؛ من در روز احد، نخستین کسی بودم که پس از بروز هرج و مرج در میان مسلمانان و پراکندگی آن‌ها دوباره به جنگ و کارزار با کافران روی آوردم؛ در این اثنا مردی را دیدم که مشغول نبرد با کفار بود؛ با خود گفتم: گویا او، طلحه رضی الله عنه  است. درمیان من و مشرکان، کافری قرار داشت که او را نمی‌شناختم. من، به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نزدیک بودم که ناگهان چشمم به ابوعبیده رضی الله عنه  افتاد؛ خود را به رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  رساندیم. دندان پیشین آن حضرت شکسته و چهره‌ی مبارکش زخمی و خونین شده و دو حلقه از خود (کلاه آهنی) درصورتشان فرو رفته بود. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ما فرمودند: «به یاری دوستتان بشتابید.» منظورشان طلحه رضی الله عنه  بود که از شدت خونریزی ناتوان و بی رمق شده بود. ما، به قصد کمک و رسیدگی به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به گفته‌شان توجهی نکردیم. جلو رفتم تا حلقه‌های آهنین را از صورت آن حضرت بیرون بکشم؛ ابوعبیده رضی الله عنه  مرا سوگند داد که بگذار من این کار را بکنم. من گذاشتم تا او حلقه‌ها را از صورت پیامبر صلی الله علیه و سلم  بیرون بکشد؛ وی، برای آن‌که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  اذیت نشوند، حلقه‌ها را با دستش نگرفت؛ بلکه حلقه‌ها را به دندان گرفت و به هنگام بیرون کشیدن یکی از حلقه‌ها، آخرین دندان پیشینش با حلقه بیرون آمد. پس از رسیدگی به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به سراغ طلحه رضی الله عنه  رفتیم و او را در حالی در چاله‌ای دیدیم که بیش از هفتاد جراحت بر اثر شمشیر، نیزه و ضربات وارد آمده، برداشته و یکی از انگشتانش نیز قطع شده بود.»[22]منزلت و جایگاه والای ابوبکر رضی الله عنه  از آن جا هویدا می‌گردد که پس از پایان این جنگ ابوسفیان بانگ برآورد که: »ایا محمد( صلی الله علیه و سلم ) در میان شما است؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دستور دادند که کسی جوابش را ندهد. ابوسفیان سه بار همین پرسش را نمود و چون پاسخی نشنید، سؤال کرد: «ایا پسر ابوقحافه رضی الله عنه  درمیان شما است؟» سه بار این سؤال را تکرار کرد و پاسخی نشنید؛ بنابراین سراغ عمر رضی الله عنه  را گرفت و پرسید: «ایا پسر خطاب درمیان شما است؟» ابوسفیان پاسخی نشنید؛ به میان قریشیان بازگشت و گفت: »این‌ها (محمد صلی الله علیه و سلم ، ابوبکر و عمر) کشته شده‌اند[23]
این ماجرا، بیان‌گر این است که ابوسفیان، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، ابوبکر و عمر را پایه‌ها و رجال اصلی اسلام می‌دانست و به همین خاطر نیز برای آن‌که خیالش در مورد نابودی اسلام راحت شود، سراغ این سه نفر را گرفت تا مطمئن شود که آن‌ها کشته شده‌اند.[24]
زمانی که مشرکان اراده کردند، مسلمانان را نابود کنند وآن‌ها را ریشه‌کن نمایند، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و سلم  با یک استراتژی و برنامه‌ی منظم و حساب‌شده، دسیسه‌شان را خنثی نمودند و به مسلمانان دستور دادند به تعقیب مشرکان بپردازند؛ مسلمانان، با وجود جراحات و تلفات شدیدی که در احد متحمل شده بودند، فرمان خدا و رسول را لبیک گفتند. عایشه رضی الله عنها به عروه بن زبیر چنین فرمود: «ای خواهرزاده‌ام! خداوند متعال، در قرآن عده‌ای را ستوده و فرموده است:{ الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّه وَالرَّسُولِ منْ بَعْدِ ما أَصَابَهم الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا منْهم وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیم (١٧٢)}(آل‌عمران:172) یعنی: «کسانی که پس از آن همه زخم‌ها و جراحت‌هایی که برداشتند، فرمان خدا و پیامبر را اجابت کردند (و هنوز زخم‌های جنگ احد التیام نیافته بود که در تعقیب مشرکان به سوی حمراءالاسد شتافتند، کار بس بزرگی نمودند که قابل ستایش است و)آن عده از ایشان که (چنین کار سترگ و) نیکی کردند و تقوا پیشه نمودند، اجر و پاداش بزرگی می‌یابند.» ای خواهرزاده‌ام! پدرت زبیر رضی الله عنه  و هم‌چنین ابوبکر رضی الله عنه  از همین جرگه بودند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  روز احد و پس از آن‌که مشرکان رفتند، بدین خیال افتادند که مبادا مشرکان، برای ریشه‌کن کردن مسلمانان بازایند؛ بنابراین فرمودند: « چه کسی به تعقیبشان می‌رود؟ » هفتاد نفر برای این کار آماده شدند که ابوبکر و زبیر از آن جمله بودند.[25]
 
حضور ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ با بنی‌نضیر
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به محله‌ی بنی‌نضیر رفتند تا ازآنان در پرداخت خون‌بهای دو تن از کسانی که عمرو بن امیه از بنی عامر، آن‌ها را به اشتباه کشته بود، کمک بگیرند. زمانی که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به نزد بنی‌نضیر رفتند و خواسته‌شان را مطرح نمودند، بنی‌نضیر گفتند: «ای ابوالقاسم! هر آن‌چه بخواهی و دوست داشته باشی، کمکت می‌کنیم.» دراین میان عده‌ای از آنان با برخی دیگر در خلوت بر ضد آن حضرت صلی الله علیه و سلم  توطئه چیدند و گفتند: «هرگز این مرد را در چنین حالتی نمی‌یابید که در کنار خانه‌ای از شما نشسته باشد؛ بنابراین چه کسی بالای بام می‌رود و سنگی بر او می‌افکند تا ما را از دستش راحت کند؟» عمرو بن جحاش بن کعب برای این کار اظهار آمادگی کرد و گفت: «من، بالای بام می‌روم و سنگی رویش می‌اندازم.» سپس برای اجرای این نقشه بالای بام رفت. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  در میان جمعی از یارانشان و از جمله ابوبکر، عمر و علی رضی الله عنه  نشسته بودند که توسط وحی از توطئه‌ی یهودیان باخبر شدند و از جا برخاستند و آهنگ مدینه کردند. یاران رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از مدت زمانی که آن حضرت تأخیر نمودند، در پی آن حضرت برخاستند و در راه مدینه شخصی را دیدند و از او درباره‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدند؛ او گفت: «ایشان، در مدینه بودند.» صحابه به نزد آن حضرت صلی الله علیه و سلم  رفتند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آنان را از خیانت یهود آگاه ساختند. آن‌گاه محمد بن مسلمه را پیش یهودیان فرستادند و پیام دادند از شهر من بیرون شوید. منافقان، در پی این ماجرا به یهودیان وعده‌ی یاری دادند و گفتند: «شما از سرزمین خود بیرون نشوید ودر قلعه‌های خود بمانید.» حیی بن اخطب به این وعده‌ی منافقان فریفته گشت و برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پیام فرستاد که ما، مدینه را ترک نمی‌کنیم. رسول‌الله صلی الله علیه و سلم  بر ضد بنی‌نضیر فرمان جنگ صادر کردند وآنان را محاصره نمودند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  ابن‌ام‌مکتوم رضی الله عنه  را به نیابت از خویش در مدینه گذاشتند. این ماجرا، در ماه ربیع الاول بود. شراب نیز همان‌جا حرام شد. بنی‌نضیر در قلعه‌هایشان پناه گرفتند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آنان را در محاصره گرفتند و دستور دادند نخل‌هایشان را قطع کنند یا بسوزانند. بنی‌نضیر پس از دیدن زور و قوت مسلمانان پذیرفتند که از شهر وسرزمین رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بروند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به آنان اجازه دادند هر کدامشان یک بار شتر به جز اسلحه با خود ببرد.سوره‌ی حشر نیز همان‌جا نازل شد.[26]


حضور ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ بنی‌مصطلق
بنی‌مصطلق، آهنگ حمله به مدینه را نمودند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دو شب گذشته از ماه شعبان سال ششم هجری به همراه هفتصد تن از یارانشان رهسپار دیار بنی‌مصطلق شدند؛ هنگامی که به آنان رسیدند، بیرق مهاجران را به ابوبکر رضی الله عنه  یا عمار بن یاسر رضی الله عنهما دادند و بیرق انصار را به سعد بن عباده رضی الله عنه ؛ سپس به عمر فاروق رضی الله عنه  دستور دادند تا درمیان بنی‌مصطلق ندا دهد که: «لا اله الا الله بگویید و خود و اموالتان را نجات دهید.» آنان نپذیرفتند و شروع به تیراندازی کردند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به مجاهدان فرمان حمله دادند و آنان نیز یک‌تن به بنی‌مصطلق یورش بردند و ده نفر از آنان را به هلاکت رساندند و بقیه‌شان را اسیر کردند. در این جنگ تنها یک مسلمان شهید شد.[27]
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در خندق و بنی‌قریظه
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در دو جنگ خندق و بنی‌قریظه در رکاب رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  شرکت نمود. او در روز خندق با لباسش خاک جابجا می کرد و به همراه دیگر یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم  می‌کوشید تا در کم‌ترین زمان ممکن کار حفر خندق به پایان رسد. چراکه در جنگ احزاب، حفر خندق مهم‌ترین راهکار و استراتژی رویاریی با احزاب و دسته‌های کفر بود که متفق و یک‌پارچه به جنگ اسلام آمده بودند.[28]
 
حضور ابوبکر رضی الله عنه  در حدیبیه
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در ذی‌قعده‌ی سال ششم هجری به قصد زیارت خانه‌ی خدا به همراه عده‌ای از یارانشان عازم مکه شدند و ضمن بستن احرام با خود شتران قربانی نیز برداشتند تا اهل مکه گمان نکنند که ایشان به جنگ با آنان می روند و دریابند که خروج ایشان به سوی مکه فقط به قصد زیارت خانه‌ی خدا می‌باشد و بس؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  جاسوسی از خُزاعه برای تجسس از احوال مکه گسیل فرمودند؛ او (که بسر بن سفیان خزاعی بود) پس از بررسی‌های لازم نزد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بازگشت و خبر داد که اهل مکه برآن شده‌اند تا آن حضرت و یارانش را از زیارت خانه‌ی خدا بازدارند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  خطاب به یارانشان فرمودند: «ای مردم! نظر و پیشنهاد خود را بگویید.» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: « ای رسول‌خدا! ما به قصد خانه‌ی خدا بیرون شده‌ایم و اصلاً قصد جنگ و کشتار نداریم. بنابراین به راهی که در پیش گرفته‌ایم، ادامه دهیم و اگر کسی مانع ما از این سفر شد، با او بجنگیم.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «با نام خدا برای ادای عمره آماده شوید.»
قریش نیز مصمم شده بود که به هیچ عنوان به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  اجازه‌ی ورود به مکه را ندهد. میان اهل مکه و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  گفتگوهایی رد و بدل شد و آن حضرت صلی الله علیه و سلم  تصمیم گرفتند چنان‌چه در گفتگوهایشان با اهل مکه نشانه‌هایی مبنی بر برقراری دوباره‌ی پیوند خویشاوندی ببینند، پاسخشان را بدهند و با آن‌ها به یک نتیجه‌ی نهایی برسند.[29]
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در مذاکرات اهل مکه و پیامبر صلی الله علیه و سلم
عده‌ای از قریشیان برای مذاکره با پیامبر صلی الله علیه و سلم  به حضور آن حضرت رفتند. نخستین پیک قریش برای مذاکره با پیامبر شخصی از خزاعه به نام بدیل بن ورقاء بود؛ اما پس از آن‌که برایش تصمیم قطعی پیامبر صلی الله علیه و سلم  و یارانش برای زیارت خانه‌ی خدا محرز شد، به مکه بازگشت. پس از او مکرز بن حفص، حلیس بن علقمه و عروه بن مسعود ثقفی یکی پس از دیگری حاملان پیام قریشیان بودند. گفتگو میان عروه بن مسعود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آغاز شد؛ در این مذاکرات، ابوبکر رضی الله عنه  و برخی دیگر از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  حضور داشتند.[30] عروه گفت: «ای محمد! تو ناکسان و فرومایگان را پیرامون خود جمع کرده‌ و به آنان دل بسته‌ای و گمان می‌کنی می‌توانی به همراهشان وارد مکه شوی؛ بدان که قریشیان سوار برشترانی جوان به همراه زن و مرد و کوچک و بزرگشان بیرون شده و تصمیم گرفته‌اند تا تو را به هیچ عنوان به مکه راه ندهند؛ من سوگند یاد می‌کنم که این‌ها، به تو پشت می‌کنند و تنهایت می‌گذارند!!» ابوبکر فرمود: «بظر (چیزِ) لات[31] را بمک و چنین مگو؛ ما رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را تنها می‌گذاریم و از او می‌گریزیم؟!»[32] عروه گفت: «به خدا سوگند اگر به خاطر خوبی‌هایی که قبلاً در حقم نموده‌ای، ممنونت نبودم، حتماً جوابت را می‌دادم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه  قبلاً به عروه، نیکی‌های زیادی کرده بود و به همین خاطر نیز عروه، جواب ابوبکر رضی الله عنه  را نداد. برخی از علما بر مبنای این ماجرا جایز دانسته‌اند که به ضرورت یا مصلحتی شرعی می‌توان به طور صریح و رک، نام اندام تناسلی را بر زبان آورد و این عمل در فحش و دشنام غیر شرعی نمی گنجد.[33] عروه بن مسعود خواست تا جنگی روانی بر ضد مسلمانان به راه اندازد و آنان را دچار ضعف و شکست روحی کند؛ به همین خاطر سعی نمود توان نظامی قریش را بزرگ جلوه دهد و چنان وانمود کند که پیروزی نهایی، از آنِ قریش است. او کوشید تا با فتنه‌گری، در صفوف مسلمانان رخنه افکند و با توصیف یاران و اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و سلم  به فرومایگی، فضای حاکم بر روابط پیامبر صلی الله علیه و سلم  و یارانش را غیرقابل اعتماد نشان دهد و چنین وانمود کند که روزی یاران محمد صلی الله علیه و سلم ، او را تنها می‌گذارند. واکنش ابوبکر رضی الله عنه  به‌گونه‌ای بُرنده و جدی بود که جنگ روانی عروه را در هم شکست. واکنش و موضع ابوبکر رضی الله عنه  در مقابل عروه در نهایت عزت و سرافرازی ایمانی بود؛ چرا‌که خداوند متعال می‌فرماید:{ وَلا تَهنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُم الأعْلَوْنَ إِنْ کنْتُم مؤْمنِینَ (١٣٩)} (آل‌عمران:139) یعنی: «سست وزبون نشوید که شما غالب و برترید اگر به راستی مؤمن باشید.»
 
موضع ابوبکر رضی الله عنه  در قبال صلح با کفار در حدیبیه
هنگامی که نتیجه‌ی مذاکرات مشرکان به سرکردگی سهیل بن عمرو با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بر این شد که با هم صلح کنند، ابوبکر رضی الله عنه  به طور کامل و بدون هیچ قیل و قالی توافق رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را با مشرکان پذیرفت؛ با آن‌که شرایط صلح‌نامه به گونه‌ای بود که به ظاهر در حق مسلمانان ظلم و اجحاف شده بود، اما ابوبکر رضی الله عنه  به یقین می‌دانست که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  خودسرانه و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و یقیناً خداوند، او را از فرجام کاری که می‌کند، آگاه کرده است.[34] تاریخ‌نگاران چنین نگاشته‌اند که عمر بن خطاب رضی الله عنه  به‌قدری با شرایط و مفاد صلح حدیبیه مخالف بود که به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  گفت: «مگر شما رسول خدا نیستید (که این چنین اجازه می دهید عنوان رسول الله را از بندهای قرارداد، حذف کنند؟)» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند:«بله؛» عمر رضی الله عنه  گفت: «مگر ما مسلمان نیستیم؟» فرمودند: «چرا؛» عمر رضی الله عنه  دوباره گفت: «مگر آن‌ها مشرک نیستند؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «بله، (آنان مشرکند.)‌» عمر رضی الله عنه  گفت: «پس چرا با وجودی که خدا به خاطر این دین به ما عزت داده، خفت و خواری را بپذیریم؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: (إنّی رسول اللَّه و لست أعصیه) یعنی:« من، پیامبر خدا هستم و خدایم را نافرمانی نمی‌کنم.» و به روایت دیگری فرمودند: (أنا عبداللّه و رسولُه، لن أخالفَ أمرَه و لنْ یضیعَنی) یعنی: «من، بنده و فرستاده‌ی خدا هستم و با فرمان او مخالفت نمی‌ورزم و قطعاً او نیز مرا ضایع نمی‌کند.»[35] عمر رضی الله عنه  گفت: «مگر شما پیش از این به ما نمی‌گفتید که به طواف خانه‌ی خدا می‌رویم؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «بله (من به شما گفتم که به طواف خانه‌ی خدا مشرف می‌شویم؛) اما ایا گفتم، همین امسال؟» عمر رضی الله عنه  گفت: «‌نه» و سپس به نزد ابوبکر رضی الله عنه  رفت و همان گفته‌ها را تکرار کرد؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فاروق را نصیحت کرد و از او خواست تا از این قیل و قال دست بردارد و بدون چون و چرا به خواست خدا و رسول راضی شود. ابوبکر به عمر گفت: «بی‌چون و چرا این عمل رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را بپذیر؛ چراکه او پیامبر خدا است و با حکم خدا مخالفت نمی‌ورزد و قطعاً خداوند نیز ضایعش نمی‌کند.»[36] با آن‌که ابوبکر رضی الله عنه  از پاسخ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به عمر رضی الله عنه  بی‌اطلاع بود، همانند گفته‌های رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  را برای عمر رضی الله عنه  تکرار نمود که این، نشان‌گر کمال وفاق و هم‌بستگی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  می‌باشد. قطعاً ابوبکر رضی الله عنه  در این فضیلت، بر عمر رضی الله عنه  سبقت گرفته است؛ چراکه بر خلاف عمر رضی الله عنه  در مورد بندهای پیمان سازش، بی‌چون و چرا پیامبر معصوم را تایید نمود وتنها به ظاهر مفاد قرارداد نگاه نکرد.[37]
صلح حدیبیه، مقدمه‌ی ظفر و پیروزی مسلمانان و بلکه پیروزی بزرگی بود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  درباره‌اش فرموده است: «در اسلام هیچ پیروزی و فتحی بزرگ‌تر از حدیبیه وجود ندارد؛ در آن روز ذهن و خرد مردم از درک آن‌چه میان محمد صلی الله علیه و سلم  و خدایش می‌گذشت، بازماند و مردم، بر اساس عادت بشری خود، در این‌باره نیز زود قضاوت کردند؛ اما خدای متعال، همانند بندگانش عجله نمی‌کند و هر کاری را به‌موقع به سرمنزل مقصود می‌رساند. من، در حجه الوداع به سهیل بن عمرو نگریستم که در قربانگاه به بهانه‌ی نزدیک کردن شتر قربانی به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  خودش را به آن حضرت نزدیک می‌کرد؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  که به دست مبارک خویش شتر قربانی نمودند، به حلّاق (موی‌تراش) امر فرمودند که موهایشان را بتراشد. سهیل رضی الله عنه  موهای آن حضرت را برمی‌داشت و بر دیده‌هایش می‌نهاد. در آن هنگام به یاد روز حدیبیه افتادم که او از طرف اهل مکه برای بستن پیمان صلح آمده بود و از نوشتن بسم الله الرحمن الرحیم و محمد رسول الله در متن صلح‌نامه امتناع می‌ورزید؛ لذا خدا را شکر گفتم که او را به اسلام هدایت فرمود»[38] و از دوستداران و شیفتگان رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  قرار داد.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  درمیان صحابه از خرد، فهم و هوش بیش‌تری برخوردار بود[39] و مسایل را بهتر درک می‌کرد.
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ خیبر
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  برای جنگ با یهودیان خیبر آماده شدند و قلعه‌هایشان را به محاصره درآوردند. نخستین فرماندهی که برای فتح دژهای خیبر گسیل شد، ابوبکر صدیق رضی الله عنه  بود. اما قلعه‌ها فتح نشد و ابوبکر رضی الله عنه  بازگشت. سپس عمر رضی الله عنه  گسیل شد و بی‌آن‌که قلعه‌ها فتح شوند، بازگشت. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: (لأعطینَّ الرایةَ غدًا یحبُّ اللَّه و رسولَه) یعنی: «فردا پرچم را به شخصی می‌دهم که خدا و رسول را دوست دارد….» آن شخص علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه  بود.[40] برخی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم  پیشنهاد کردند، نخل‌های یهودیان را قطع کنند تا در میانشان سستی بیفکنند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نیز این پیشنهاد را پذیرفتند. مسلمانان، به قصد بریدن نخل‌های خیبر حرکت کردند؛ اما ابوبکر رضی الله عنه  به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رفت و پیشنهاد کرد که درختان خرما را قطع نکنند؛ چراکه معتقد بود چه با یهودیان صلح کنند و چه بر آنان ظفر یابند، این کار به ضرر خود مسلمانان است. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  پیشنهاد ابوبکر رضی الله عنه  را پذیرفتند و درمیان مسلمانان بانگ برآوردند که درختان خرما را قطع نکنید.[41]
 
فرماندهی ابوبکر رضی الله عنه  در سریه‌ی نجد
ایاس بن سلمه به نقل از پدرش می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  ابوبکر رضی الله عنه  را به سریه‌ی نجد گسیل فرمودند و او را امیر ما تعیین نمودند. شبانه به گروهی از هوازن شبیخون زدیم. من به دست خود هفت تن از مشرکان را کشتم. در آن سریه شعارمان این بود: «بمیران، بمیران.»[42]
 
فرماندهی ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ با بنی‌فزاره
ایاس بن سلمه رضی الله عنه  از پدرش چنین روایت کرده است: به همراه ابوبکر رضی الله عنه  برای جنگ با بنی‌فزاره حرکت کردیم؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در این جنگ ابوبکر رضی الله عنه  را به فرماندهی لشکر گماشتند. هنگامی که به آب آنان نزدیک شدیم، فرمان داد به قصد استراحت اندکی اردو بزنیم. چنین کردیم و پس از نماز صبح به ما فرمان حرکت و حمله داد؛ ما به کنار آب آمدیم و با بنی‌فزاره جنگیدیم. در این گیر و دار عده‌ای را دیدم که می‌خواهند با زن و بچه به کوه پناه ببرند؛ ترسیدم پیش از من به کوه برسند و فرار کنند؛ تیری به میانشان انداختم و با دیدن تیر ایستادند. آنان را به نزد ابوبکر رضی الله عنه  بردم. درمیانشان زنی، پوستینی چرمی به تن داشت و دختری از زیباترین عرب‌ها به همراهش بود. ابوبکر رضی الله عنه  آن دختر را به من بخشید؛ من جامه از او برنداشتم وبا او نزدیکی نکردم تا این‌که به مدینه بازگشتیم. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  مرا در بازار دیدند و فرمودند: «ای سلمه! این زن را به من بده.‌» گفتم: «ای رسول‌خدا! خیلی شیفته‌اش شده‌ام و هنوز جامه از او کنار نزده‌ام.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دیگر، چیزی نگفتند و رفتند. روز بعد نیز مرا دیدند و فرمودند: «ای سلمه! این زن را به من ببخش.» گفتم: «ای رسول خدا! هنوز به او دست نزده‌ام؛ اما این دختر را به شما بخشیدم.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آن دختر را به عنوان فدیه برای آزادی مسلمانانی که در اسارت کفار مکه بودند، به مکه فرستادند.[43]
 
همراهی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول خدا صلی الله علیه و سلم  در عمره‌ی قضا
ابوبکر رضی الله عنه  از آن دسته مسلمانانی بود که به همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم  در عمره‌ی قضا حضور داشت. این عمره را از آن جهت عمره‌ی قضا می‌نامند که به جای آن عمره انجام شد که مشرکان، به پیامبر صلی الله علیه و سلم  و یارانش اجازه‌ی ورود به مکه را ندادند.[44]
 
حضور ابوبکر رضی الله عنه  در سریه‌ی ذات‌السلاسل
رافع بن عمرو طائی رضی الله عنه  می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  عمرو بن عاص رضی الله عنه  را بر لشکر ذات‌السلاسل گماشتند و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را نیز با این لشکر گسیل فرمودند. آنان، حرکت کردند و در کوه طیء اردو زدند. عمرو رضی الله عنه  گفت: «نگاه کنید، شخصی در راه است و می‌اید.» گفتند:«گویا رافع بن عمرو است. او پیش از اسلام چنان دزد تنومندی بود که به تنهایی با دیگران درگیر می‌شد.» رافع می‌افزاید: پس از پایان جنگ و بازگشت به اردوگاه، ابوبکر رضی الله عنه  را دیدم و در او آثار و نشانه‌هایی یافتم که حاکی از شخصیت والایش بود؛ وی، در آن وقت عبایی بر تن داشت که به هنگام سوارشدن بر مرکب جمعش می‌نمود. به حضورش رفتم و گفتم: من، شما را درمیان این افراد شاخص‌تر می‌بینم؛ به من چیزی یاد بده که در صورت فراگیری آن، همانند تو شوم و طولانی هم نباشد که بتوانم آن را یاد بگیرم. به من گفت: « پنج انگشتت را که می‌توانی بشماری؟» گفتم: آری؛ فرمود: «1 ـ بگو: أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمدًاعبده و رسوله؛ 2 ـ پنج وقت نماز بخوان؛ 3 ـ اگر ثروتمندی، زکات مالت را بده؛ 4 ـ به حج خانه‌ی خدا برو؛ 5 ـ ماه رمضان را روزه بگیر؛» و سپس پرسید: «‌این‌ها را حفظ کردی؟» گفتم: آری؛ فرمود: «یک چیز دیگر (هم به تو می‌گویم) و‌آن، این‌که امارت گروه دو نفره را هم قبول نکن.» گفتم: غیر از این است که فرمانروایی درمیان شما مرسوم است که در خانه‌های خشتی (و در شهر) زندگی می‌کنید؟ فرمود: «‌بعید نیست که روزی امارت و فرماندهی، به تو و یا افرادی برسد که در سطحی پایین‌تر از تو قرار دارند؛ خدای متعال، پیامبرش را مبعوث فرمود و مردم به اسلام گرویدند؛ عده‌ای به میل خود و رضای خدا مسلمان شدند و برخی هم به زور شمشیر؛ در هر حال همه‌ی این مسلمانان به سوی خدایشان بازگشته‌اند و در حمایت و پناه او هستند. امیری که زیردستانش به ظلم و جور روی آورند و او دادخواهی مظلومان را ننماید، مورد خشم و انتقام خدا قرار می‌گیرد. ممکن است شخصی از شما از روی حمیت و به خاطر گوسفندی چنان برای همسایه‌اش خشم بگیرد که رگ‌ها و ماهیچه‌هایش از عصبانیت برآمده و برجسته گردد و نداند که حق، چیز دیگری است و تنها خداوند، از پس پرده و حقیقت ماجرا آگاه می‌باشد.»[45]
در این نصیحت ابوبکر رضی الله عنه  درس‌ها و آموزه‌های زیادی برای مسلمانان وجود دارد؛ چرا که ابوبکر رضی الله عنه  پرورش‌یافته‌ی اسلام و مکتب رسول خدا صلی الله علیه و سلم  است. مهم‌ترین آموزه‌های نصیحت ابوبکر رضی الله عنه  عبارتند از:
1ـ اهمیت و جایگاه والای عبادات در اسلام: نماز، ستون دین است و زکات، روزه و حج از مهم‌ترین پایه‌های عبادی دین می باشد.
2ـ عدم ذوق و اشتیاق برای رسیدن به امارت یا پست فرماندهی: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  ابوذر غفاری رضی الله عنه  را این چنین نصیحت نموده‌اند که: (و إنّها أمانةٌ و إنّها یوم القیامةِ خزی و ندامةٌ إلاّ من أخذها بحقِّها)[46] یعنی:« امارت، امانتی است. و روز قیامت سبب رسوایی و ندامت می‌گردد (و تنها امیری رسوا و پشیمان نمی‌گردد که) امرات به بحق بگیرد و حق امارت را ادا نماید.» در روایت دیگری آمده است: (و إنّه من یک أمیرًا فإنّه أطول النّاسِ حساباً و أغلظهم عذابًا و من لا یکنْ أمیرًا فإنّه منْ ایسر النّاسِ حساباً و أهونهم عذابًا) یعنی: «هر کس امیر باشد، روز قیامت حسابش بیش از دیگران طول می‌کشد و بیش‌تر و شدیدتر از آنان عذاب می‌گردد و هر کس امیر نباشد، آسان‌تر از دیگران از او حساب گرفته می‌شود و عذابش نیز سبک‌تر است.»[47]
فهم و شناخت ابوبکر رضی الله عنه  از مقام امارت و پست فرماندهی چقدر دقیق است که عمرو طائی رضی الله عنه  را از پذیرش امارت یک گروه دو نفره برحذر می‌دارد.
3ـ خداوند، خودش ذره‌ای ظلم نمی‌کند و بندگانش را از ظلم و ستم باز می‌دارد و روا نمی‌داند نسبت به یکدیگر ظلم و جور پیشه نمایند. چراکه ظلم، تاریکی‌های روز قیامت را به دنبال دارد. در حدیثی قدسی چنین آمده است: (من آذی لی ولیا فقد آذنته بالحرب) یعنی: «کسی که دوستی از من را بیازارد، با او اعلام جنگ می‌کنم.»[48] چرا‌که دوستان خدا، در پناه خدایند و به‌سان همسایگانش؛ بنابراین خداوند، از این‌که به دوستانش تعرض و ستمی گردد، خشم و غضب می‌گیرد.[49]
4ـ امیران و زمام‌داران امت اسلامی، روزگاری از بهترین و برگزیده‌ترین مسلمانان بودند؛ اما زمانی فرارسید که امت، به ضعف و سستی گرایید و کسانی بر مسند حکومت و زمام‌داری نشستند که لایق و شایسته‌ی آن جایگاه نبودند.[50]
5 ـ در جنگ ذات‌السلاسل موضع ممتاز و متمایز ابوبکر رضی الله عنه  در قبال احترام و نکوداشت امیران و فرماندهان نمایان می‌گردد و به خوبی واضح و ثابت می‌شود که ابوبکر رضی الله عنه  ازتوان روحی و درونی وافری برای تعامل با دیگران و حفظ حرمت و مقام آنان برخوردار بود.[51] عبد الله بن بریده می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  عمرو بن عاص رضی الله عنه  را به جنگ ذات‌السلاسل گسیل نمود و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما را نیز تحت فرماندهی عمرو رضی الله عنه  به این جنگ فرستاد؛ زمانی که لشکر، به میدان نبرد نزدیک شد، عمرو (فرمانده‌ی لشکر) دستور داد، هیچ آتشی روشن نکنند. عمر رضی الله عنه  خشم گرفت و خواست به فرمانده اعتراض نماید؛ اما ابوبکر رضی الله عنه  او را از این کار باز داشت و توجیهش نمود که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از آن جهت عمرو بن عاص رضی الله عنه  را امیر تعیین کرده‌اند که به مسایل جنگی، دانش و اشراف بیشتری دارد. عمر رضی الله عنه  نیز توجیه شد و آرام گرفت.
 
جلوه‌هایی از حضور ابوبکر رضی الله عنه  در فتح مکه


چرایی حرکت لشکر اسلام برای فتح مکه در سال 8 هجری
ابن‌اسحاق دلیل خیزش لشکر اسلام را پس از صلح حدیبیه برای فتح مکه چنین آورده است: در صلح حدیبیه قرار بر این شد که هر کس به محمد ( صلی الله علیه و سلم ) بپیوندد و در عقد و پیمانش دراید یا به قریش بپیوندد و در عقد و پیمان قریش داخل گردد، مختار است. خزاعه، با هم رایزنی نمودند و گفتند: ما در عهد و پیمان محمد صلی الله علیه و سلم  داخل می‌شویم؛ بنی‌بکر نیز به عهد و پیمان قریش در آمدند. هفده یا هجده ماه بر همین منوال گذشت. افرادی از بنی‌بکر که تحت پیمان قریش بودند با همکاری عده‌ای از سران قریش، شبانگاه و در محلی به نام وتیر در نزدیکی مکه بر خزاعه (هم‌پیمانان پیامبر) شبیخون زدند؛ قریشیان گفتند: شب است و بی‌آن‌که محمد بفهمد، این کار را می‌کنیم و کسی هم ما را نمی‌بیند. بنابراین ضمن کمک تسلیحاتی و دادن اسلحه، اسب و ابزار جنگی به بنی‌بکر، خود نیز همراهشان شدند و به خاطر دشمنی و کینه‌توزیشان با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به هم‌پیمانان آن حضرت یورش بردند. عمرو بن سالم خزاعی خود را به مدینه رساند و ماجرا را باز گفت. رسول خدا صلی الله علیه و سلم  به عمرو بن سالم فرمودند: «‌تو ای عمرو، از جانب ما نصرت و یاری می‌شوی.»[52]
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و صحابه برای حرکت به سوی مکه آماده شدند و ضمن پوشاندن خبر حرکت به سوی مکه، از خدای متعال نیز خواستند حرکتشان را بر قریشیان پوشیده دارد تا آن‌ها ناگهانی و بدون آمادگی و اقدام قبلی با لشکر اسلام روبرو شوند. خود قریش می‌دانست که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده است؛ بنابراین ابوسفیان را به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم  فرستاد تا علاوه بر تحکیم پیمان حدیبیه، مدت آن را نیز افزایش دهد. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ابوسفیان فرمودند: «چرا به این‌جا آمده‌ای؟ حتماً آن‌چه رخ داد، (ماجرای شبیخون بر هم‌پیمانان پیامبر) از سوی شما بوده است؟» ابوسفیان گفت: «پناه بر خدا، ما بر پیمان و صلح خویش پایبندیم و نمی‌خواهیم آن را زیر پا بگذاریم…». سپس به سوی صحابه رفت تا بلکه آنان، برای تمدید پیمان صلح میان او و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  میانجی‌گری کنند.[53]
 
ملاقات ابوسفیان با ابوبکر رضی الله عنه  به قصد تمدید پیمان حدیبیه:
ابوسفیان از ابوبکر رضی الله عنه  خواست تا براساس صلح حدیبیه تجدید پیمان نماید و مدت قرارداد را افزایش دهد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «حرف من، همان حرف رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  است؛ به خدا سوگند که اگر مورچه‌ای را ببینم با شما می‌جنگد، حتماً او را در مقابل شما یاری می‌کنم.» این چنین فراست و دانش سیاسی ابوبکر رضی الله عنه  نمایان می‌گردد که بدون هیچ واهمه‌ای اعلام می‌کند، آماده است با تمام توانش با قریش بجنگد؛ آری، ایمان قوی ابوبکر رضی الله عنه  هویدا می‌شود و با صراحت تمام به ابوسفیان می‌گوید که اگر مورچه‌ای را رویارو و در کارزار با قریش ببیند، حتماً یاریش می‌نماید.[54]
 
آن‌چه میان ابوبکر و ام‌المؤمنین عایشه پیش از حمله به مکه گذشت…:
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به خانه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  رفت. عایشه رضی الله عنها مشغول غربال کردن گندم بود؛ البته رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به عایشه دستور داده بودند، تمیز کردن گندم‌ها و آماده نمودن غذا را به نحوی انجام دهد که کسی متوجه نشود. ابوبکر رضی الله عنه  به عایشه رضی الله عنهاگفت: «دخترم! چرا این همه خوراکی آماده می‌کنی؟» عایشه سکوت نمود و چیزی نگفت. ابوبکر رضی الله عنه  ادامه داد: «حتماً رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آهنگ غزوه‌ای نموده اند؟» عایشه رضی الله عنها چیزی نگفت. ابوبکر رضی الله عنه  افزود: «شاید قصد جنگ با رومیان را دارند؟» باز هم عایشه‌ی صدیقه پاسخی نداد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرمود: «شاید هم قصد جنگ با اهل نجد را دارند؟» و چون از عایشه جوابی نشنید، دوباره پرسید: «حتماً رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  می‌خواهند به مکه حمله کنند؟» عایشه رضی الله عنها چیزی نگفت. در همین بحبوحه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آمدند؛ ابوبکر رضی الله عنه  پرسید: «ای رسول‌خدا! ایا می‌خواهید به قصد جهاد، بیرون شوید؟ » فرمودند: «بله» پرسید: «ایا قصد حمله به رومیان را دارید؟ » فرمودند: «خیر» دوباره سؤال کرد: «حتماً هدف شما نجد است؟» فرمودند: «نه» بار دیگر پرسید: «‌شاید می‌خواهید به قریش حمله کنید؟» فرمودند: «آری» ابوبکر عرض کرد: «ای رسول‌خدا! مگر میان شما و آنان پیمان صلح نیست؟» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «مگر نمی‌دانی که آن‌ها با بنی‌کعب (از قبیله‌ی خزاعه) چه کرده‌اند؟»
ابوبکر رضی الله عنه  سراپا تسلیم امر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  شد و خودش را آماده نمود تا در انجام این وظیفه‌ی مهم در خدمت پیشوایش محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  باشد. وی، به همراه تمام مهاجران و انصار به انجام این مهم پرداخت و هیچ یک از آنان از غزوه‌ی فتح تخلف نورزید.[55]
 
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  هنگام ورود به مکه:
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به هنگام فتح مکه در حالی وارد آن‌جا شدند که ابوبکر رضی الله عنه  در کنارشان بود و زنان، با پارچه و روسری‌هایشان اسب‌ها را زده و هی می‌کردند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  با لبی خندان به ابوبکر رضی الله عنه  فرمودند: «‌ای ابوبکر! حسان چه شعری سروده؟» ابوبکر رضی الله عنه  شعر حسان رضی الله عنه  را شروع به خواندن نمود که:
عدِمنا خَیلنا إن لم تروْها
تُثیر النَّقع موْعـدُها کـداءُ
یبارین‌ الأسنَّة مصغیات
علی أکتافِها الأسلُ الظباءُ
تظلُّ جیادُنـا متمـطّرات
تلطمهنَّ بالخُمرِالنســــاءُ[56]
یعنی: «ما، هیچ اسب و خیلی نداشته باشیم اگر شما شاهد به هوا برخاستن گرد و غبار تاخت و تاز اسب‌هایمان در مسیر کداء- نام یکی از دروازه‌های مکه- نباشید. اسب‌های ما در حالی به سوی شما می‌تازند که گویی با نیزه‌ها(یی که بالای سرشان قرار دارد،) در مسابقه هستند و بر پشت خود، نیزه‌های تیز و تشنه به خون دشمن را حمل می‌کنند. آن‌ها، پشت سر هم و باشتاب در حالی به سوی شما می‌تازند که زن‌ها با روسری‌هایشان، آن‌ها را می‌نوازند و غبارشان را پاک می‌کنند».[57]
پس از آن‌که ابوبکر رضی الله عنه  شعر حسان رضی الله عنه  را خواند، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «از همان‌جا که حسان گفت، به مکه وارد شوید.»[58] با مسلمان شدن ابوقحافه ـ پدر ابوبکر ـ در آن شرایط، نعمت‌های الهی بر ابوبکر رضی الله عنه  به تمام و کمال رسید.[59]
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در حنین
مسلمانان، در حنین تجربه‌ی سختی را پشت سر گذاشتند؛ زیرا در همان آغاز جنگ به گونه‌ای غافل‌گیر شدند که هر کدام به سمتی گریختند و به تعبیر امام طبری: چنان سریع از معرکه بِدَر شدند که پشت سرشان را هم نگاه نکردند و هیچ کسی متوجه دیگری نبود.[60] رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بانگ برآوردند: «ای مردم! کجا می‌روید؟ به سوی من بیایید؛ من رسول خدا هستم؛ من محمد بن عبدالله هستم. ای گروه انصار! منم، بنده و رسول خدا.» سپس به عمویش عباس که صدای بلندی داشت، فرمود: «ای عباس! بانگ بر آور: ای گروه انصار! ای اصحاب سمره!»[61] حالت مسلمانان در ابتدای جنگ چنان بود که همه جز اندکی گریختند و پیامبر خدا را تنها گذاردند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  پیشاپیش آن گروه اندکی قرار داشت که در آن حالت سخت در کنار پیامبر صلی الله علیه و سلم  ماندند و استقامت ورزیدند و پس از آن تجربه‌ی تلخ خداوند متعال، مسلمانان را نصرت و یاری فرمود.[62]
مهم ترین نقش آفرینی های ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ حنین عبارت است از:
1ـ اظهار نظر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در حضور رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در مورد یک مسأله:
ابوقتاده رضی الله عنه  می‌گوید: روز حنین مسلمانی را دیدم که با مشرکی درگیر بود؛ مشرکی دیگر آن مسلمان را از پشت سرش گرفته بود تا هم‌رزمش او را بکشد؛ به سرعت خود را به مشرکی رساندم که آن مسلمان را گرفته بود؛ شمشیرش را به قصد من بالا برد و من هم بلافاصله دستش را زدم و قطع کردم؛ سپس مرا گرفت وخود را محکم به من چسباند که مرا ترس برداشت؛ اما سست شد ومن نیز بلافاصله او را پس زدم و کشتم تا آن‌که مسلمانان عقب‌نشینی کردند و من هم به همراهشان گریختم. در همین گیر و دار عمر بن خطاب رضی الله عنه  را دیدم؛ به او گفتم: مردم را چه شده؟ گفت: «امر و خواست الهی است که چنین شده‌اند.» مردم دوباره پیرامون پیامبر صلی الله علیه و سلم  جمع و جور شدند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از پایان جنگ فرمودند: «هر کس دلیلی بیاورد که کسی را کشته، کالاها (لباس و اسلحه‌ی)آن کشته از آنِ او است.» من به جستجوی دلیلی برای اثبات کشتن شخصی که پیش از آن، او را کشته بودم، پرداختم؛ اما هیچ کس و چیزی نیافتم که گواه ادعایم باشد. دوباره در حضور رسول خدا صلی الله علیه و سلم  نشستم و ماجرا را بازگفتم. یکی از حاضران در آن جلسه، گفت: «اسلحه‌ی کشته‌ای که ابوقتاده می‌گوید، پیش من است. پس ای رسول‌خدا! او را از طرف من راضی کنید تا این اسلحه را به من بدهد.» ابوبکر رضی الله عنه  که آن‌جا حضور داشت، فرمود: «هرگز رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  این اسلحه را به او نمی‌دهند؛ زیرا او قریشی ضعیفی است که شیری از شیران خدا را که برای خدا و رسول می‌جنگد، رها می‌کند وتنها می‌گذارد. » ابوقتاده می‌افزاید: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  رفتند و آن شخص نیز اسلحه را به من داد که از پول فروش آن، باغی خریدم و این، نخستین ثروتی بود که در اسلام فراهم نمودم.[63]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  از این دست اظهارنظرها در حضور رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بسیار دارد؛ بلکه گاهی در صدور فتوا، اظهارنظر و پاسخ‌دهی به دیگران با توجه به فضای ایمانی حاکم بر زندگی صحابه از کلمات توبیخی و سرزنش‌آمیز نیز استفاده می‌کرد که با تایید رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز همراه می‌شد. ابوبکر رضی الله عنه  تنها شخصیتی بود که از این امتیاز برخوردار بود.[64] اگر در روایت پیشین دقت کنیم، کامل واضح است که ابوقتاده‌ی انصاری رضی الله عنه  برای نجات برادر مسلمانش و کشتن کافری که در صدد قتل برادرش بود، سرعت عمل و تلاش زیادی به خرج داد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز پس از پایان جنگ برای احقاق حق ابوقتاده رضی الله عنه  و دفاع از او، موضعی واضح و روشن اتخاذ نمود. این موضع‌گیری ابوبکر رضی الله عنه  برای دفاع از ابوقتاده رضی الله عنه  نشانه‌ی ایمان راسخ و یقین ژرف و عمیق وی برای برقراری و حفظ اخوت اسلامی است و جایگاه رفیع و والای ابوبکر رضی الله عنه  را در پهنه‌ی روابط اسلامی نمایان می‌کند.[65]
2 ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه  و شعر عباس بن مرداس
پس از آن‌که غنایم جنگ حنین تقسیم شد، عباس بن مرداس سهم خودش را از غنایم اندک و ناچیز پنداشت و در قالب شعری رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را سرزنش و نکوهش نمود. او در شعرش چنین سروده بود که:
کانــت نهـــــابًا تلافیتُــــها
بکرِّی علی المهرِفی الأجـْـــرَع
وَ ایقاضی القوم أن یرقــــدوا
إذا هجـــع النـاس لم أهجــــع
فَأصْبحَ نَهبی و نهبُ العبیــــدِ
بیـن عیینةَ و الأقــــــــــــرعِ
و قد کنتُ فی الحربِ ذا تُدْرء
فَلـم أُعـطَ شیئًا و لــــم أُمنَـعِ
إلا أفــــائل أعطیتهــــــــا
عدید قوائمــها الأربــــــــع
و ما کان حصـــنٌ و لا حابسٌ
یفوقــانِ شیـــخی فی المجمعِ
و ما کنــتُ دون امریءٍ منهما
و من تضــع الیــــوم لا یرفَعِ[66]
یعنی: «سوار بر اسب در میدان جنگ، تاختم و غنیمت جنگی به دست آوردم.
آن‌گاه که مردم در خواب و غفلت بودند، من هشیار و بیدار بودم و آنان را به جنگ برمی‌انگیختم.
با این حال سهم من و اسبم از غنایم جنگی میان عیینه بن حصن و اقرع بن حابس تقسیم شد.
با وجودی که من در میدان نبرد جنگاور و دلیر بودم، سهم قابل توجهی از غنایم نگرفتم و تنها شتران کوچکی به من داده شد که تعدادشان اندک و ناچیز بود.
نه حصن، بر پدرم برتری و شرفی داشته که پسرش عیینه نسبت به من سهم بیش‌تری از غنایم ببرد و نه حابس، برتر از پدرم بوده تا سهم پسرش اقرع از من بیش‌تر باشد. خود من نیز کم‌تر و پایین‌تر از عیینه و اقرع نبوده‌ام که سهمی ناچیز از غنایم ببرم؛ به هر حال هر کس که امروز خوار و نادیده تلقی گردد، دیگر مورد توجه قرار نمی‌گیرد و والا و ارجمند نمی‌شود.»
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: (... فاقطعوا عنّی لسانَه) یعنی: «زبانش را از نکوهش من قطع کنید.» لذا به او آن‌قدر از غنایم دادند که راضی شد. منظور رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  از قطع کردن زبان عباس بن مرداس، این بود که به‌قدری از غنایم به او بدهید که راضی شود و دهان، از نکوهش آن حضرت ببندد.[67] عباس بن مرداس نزد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آمد؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به او فرمودند: «تو گفته‌ای: فَأَصْبَح نهبی وَ نهبُ العبیدِ بَینَ الْأقْرَعِ و عیینةَ؟» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «(عباس بن مرداس بنابر حفظ قواعد شعر و رعایت وزن، عیینه را بر اقرع مقدم داشته و گفته:) بین عیینة و الأقرع» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «(چه فرقی می‌کند؟) هر دو، یکی است.» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «گواهی می‌دهم، شما همان‌گونه هستید که خداوند متعال درباره‌ی شما فرموده است:{ وَما عَلَّمنَاه الشِّعْرَ وَما ینْبَغِی لَه إِنْ هوَ إِلا ذِکرٌ وَقُرْآنٌ مبِینٌ (٦٩)}[68] (یس:69) یعنی: «ما به پیامبر شعر نیاموخته‌ایم و شعرسرایی، سزاوار او نیست؛ این (کتاب نیز که بر او نازل شده) تنها یادآور (و پند و اندرز) و قرآنی روشن‌گر است.»
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ طائف
عده‌ای از اصحاب، در حصار طائف زخمی و برخی هم شهید شدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  دست از محاصره‌ی طائف برداشتند و به مدینه بازگشتند. یکی از شهدای این غزوه عبدالله پسر ابوبکر رضی الله عنهما بود؛ وی در این جنگ، هدف تیری قرارگرفت که در مدینه و پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  در اثر جراحات همان تیر به شهادت رسید.[69]
پس از مدتی گروهی از اهل طائف رو به سوی مدینه نهادند تا مسلمان شوند. ابوبکر رضی الله عنه  هنگام نزدیک شدن ثقیف (اهل طائف) به مدینه، دریافت که آنان اسلام آورده‌اند و نخستین کسی بود که مژده‌ی مسلمان شدن طائفیان را به اهل مدینه رساند.[70] رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از اسلام آوردن اهل طائف، وظایفشان را تشریح فرمود و چون اراده نمود، امیری برایشان تعیین کند، ابوبکر رضی الله عنه  با اشاره به عثمان بن ابوالعاص رضی الله عنه  که از همه جوان‌تر بود، گفت: «ای رسول‌خدا! من این جوان را مشتاق‌تر از دیگران برای تفقه در اسلام ودانش‌پژوهی و فراگیری قرآن می‌بینم. »[71] عادت عثمان بن ابوالعاص رضی الله عنه  بر این بود که به وقت خواب نیمروز همراهانش، به نزد رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  می‌رفت و قرآن و آموزه‌های دینی را فرا می گرفت تا آن‌که آموخته‌هایش افزایش یافت و به رشد علمی مطلوبی دست یافت. وی، این رویه را بدون آن‌که همراهانش بدانند، ادامه می‌داد و چنان‌چه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  خواب بودند، از داشته‌های علمی ابوبکر رضی الله عنه  بهره می‌جست. این رویه‌ی عثمان بن ابوالعاص رضی الله عنه  و شوق و اشتیاقش برای دانش‌اندوزی، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را شگفت‌زده کرده و باعث شده بود تا آن حضرت صلی الله علیه و سلم  او را دوست داشته باشند.[72]
به ماجرای تیر خوردن عبدالله بن ابی بکر رضی الله عنهما باز می‌گردیم؛ پس از آن‌که ابوبکر رضی الله عنه  تیراندازی را که سبب شهادت پسرش عبدالله رضی الله عنه  شده بود، شناخت، کلماتی بر زبان آورد که نشانه‌ی ایمان راسخ و والای او می‌باشد. قاسم بن محمد می‌گوید: عبدالله بن ابوبکر در غزو طائف مورد اصابت تیری قرار گرفت که در اثر جراحات آن چهل شب پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  جان باخت. روزی، هیأتی از طائفیان به نزد ابوبکر رضی الله عنه  آمدند؛ هنوز تیری که عبدالله رضی الله عنه  با آن شهید شده بود، پیش ابوبکر رضی الله عنه  بود؛ ابوبکر رضی الله عنه  تیر را به آنان نشان داد و گفت: «ایا کسی از شما این تیر را می‌شناسد؟» سعد بن عبید گفت: «این تیری است که خودم برآن پَر گذاشتم و پرتاب کردم.‌ » ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «این، همان تیری است که پسرم عبدالله را از پای در آورد؛ الحمد لله که خداوند، او را به دست تو به مقام شهادت رساند و تو را به دست او در حالت کفر نکشت که ناکام و خوار می‌گشتی؛ خداوند به هر دوی شما فضل زیادی نموده است.»[73]
 
نقش ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ تبوک
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  با لشکری بزرگ و بالغ بر سی‌هزار رزمنده به قصد جنگ با رومیان شام، رهسپار تبوک شدند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از بسیج عمومی صحابه برای جنگ تبوک، امیران و فرماندهان را تعیین فرمود و پرچم‌ها را به آنان داد؛ پرچم اصلی و بزرگ را به ابوبکر رضی الله عنه  سپرد.[74] برخی از مواضع و نقش‌آفرینی‌های ابوبکر رضی الله عنه  در جنگ تبوک عبارتند از:
1ـ آن‌چه ابوبکر رضی الله عنه  در خاک‌سپاری عبدالله ذوالبجادین رضی الله عنه  گفت…:
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: در غزوه‌ی تبوک در تاریکی شب بیرون شده بودم که آتشی برافروخته در کناره‌ای از لشکر مشاهده کردم؛ به سمتش رفتم و آن‌جا، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را به همراه ابوبکر و عمر رضی الله عنهما دیدم؛ عبدالله ذوالبجادین مزنی رضی الله عنه  وفات کرده بود و آنان، برایش قبری کنده بودند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در قبر بودند و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما جنازه‌ی عبدالله رضی الله عنه  را پایین می‌دادند؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «برادرتان راپایین دهید.» ابوبکر و عمر رضی الله عنهما عبدالله رضی الله عنه  را پایین دادند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  زمانی که او را در لحد گذاردند، فرمودند: (اللهم إنّی أمسیتُ راضیا عنه فارض عنه) یعنی:«خدایا! من از او راضیم؛ تو هم از او راضی باش.» ابوبکر رضی الله عنه  در آن هنگام گفت: «‌ای کاش من صاحب این قبر بودم».[75] ابوبکر رضی الله عنه  هرگاه مرده‌ای را در قبر می‌گذاشت، چنین می‌گفت: «‌بِسم الله وَ عَلَی ملَّةِ رسولِ الله وَ بِالیقینِ و بالبعثِ بعدَ الموْتِ.»[76]
2ـ درخواست ابوبکر رضی الله عنه  از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  برای دعا کردن در حق مسلمانان:
عمر بن خطاب رضی الله عنه  می‌گوید: در سوز گرما به قصد تبوک بیرون شدیم؛ در میانه‌ی راه در جایی اردو زدیم و به قدری عطش و تشنگی بر ما غالب شد که سرهایمان سنگینی می نمود و احساس می‌‌کردیم که هر آن، از گردن‌هایمان جدا می‌شود؛ حتی برخی شتر خود را کشتند، شکمبه‌اش را فشردند و آب بیرون‌آمده از آن را نوشیدند. ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «‌ای رسول‌خدا! خداوند متعال، همیشه دعای شما را به نیکی پاسخ داده و پذیرفته است؛ پس دعا کنید تا این حالت برطرف گردد.‌» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «ایا تو چنین می‌خواهی؟‌» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «بله، دوست دارم، شما این کار را بکنید.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دست به دعا برداشتند و هنوز دستان مبارک را نینداخته بودند که باران خفیفی شروع شد و سپس باران، شدت گرفت و سپاهیان اسلام، هر آن‌چه با خود داشتند، پر آب کردند. پس از پایان باران، دیدیم که فقط محدوده‌ی لشکر، باران باریده است و بس.[77]
3ـ پشتیبانی مالی ابوبکر رضی الله عنه  از جهاد و مجاهدان در جنگ تبوک:
شرایط جنگ تبوک از لحاظ کثرت دشمن و دوری مسافت به‌گونه‌ای بود که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را بر آن داشت تا از مسلمانان بخواهند که از داشته‌های مالی خود در این جنگ مایه بگذارند و از جانب خدا وعده دادند که هر کس مال و ثروتش را در این جنگ هزینه نماید، اجر و پاداش وافری خواهد یافت. هر کس به اندازه‌ی توانش در این جنگ مایه گذاشت؛ عثمان رضی الله عنه  گوی سبقت را در تجهیز لشکر اسلام ربود و بیش از همه کمک مالی نمود.[78] عمر بن خطاب رضی الله عنه  نیمی از ثروتش را برای این جنگ انفاق نمود و در عین حال گمان می‌کرد که خواهد توانست در این امر از ابوبکر رضی الله عنه  پیشی بگیرد؛ بیان ماجرا را به خود عمر فاروق رضی الله عنه  واگذار می‌کنیم که می‌فرماید: روزی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ما امر فرمودند که از دارایی خود، (برای تجهیز لشکر اسلام) مایه بگذاریم؛ آن روز با خود گفتم: اگر امروز بر ابوبکر رضی الله عنه  سبقت بگیرم، از او پیش افتاده‌ام. بنابراین نصف ثروتم را به حضور رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آوردم. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «‌برای خانواده‌ات چه گذاشته‌ای؟» عرض کردم: همین‌قدر که به این‌جا آورده‌ام. ابوبکر رضی الله عنه  تمام داراییش را آورده بود؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به او فرمودند: «برای خانواده‌ات چه گذاشته‌ای؟» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «خدا و رسولش را برای آنان گذاشته‌ام.» آن‌جا بود که گفتم: من هرگز نمی‌توانم در انجام نیکی‌ها بر ابوبکر رضی الله عنه  سبقت بگیرم.[79]
کار عمر رضی الله عنه  نوعی رقابت در انجام نیکی‌ها است که مباح می‌باشد. اما نکته‌ی قابل توجه در این ماجرا، این است که ابوبکر رضی الله عنه  بدون نظرداشت تنافس و رقابت در نیکی‌ها و صرفاً به رضای خدای متعال، تمام ثروتش را در راه خدا بذل و بخشش نمود.[80]
 
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  امیر حج در سال 9 هجری
نظام پرورشی جامعه و ساختار حکومتی در عهد رسالت، در تمام جنبه‌های عقیدتی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و عبادی در اوج و بالاترین نقطه‌ی ممکن قرار گرفته بود. فریضه‌ی حج، در سال‌های گذشته انجام نشده بود و تنها در سال 8 هجری حجی صورت گرفته بود که مسلمانان و مشرکان در آن حضور داشتند[81] و هنوز ایات برائت نازل نشده بود. موسم حج، فرا رسید و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  آهنگ گزاردن حج نمودند؛ اما فرمودند: «هنوز مشرکان، عریان و برهنه برای طواف خانه می‌ایند و من، دوست ندارم در چنین حالتی حج گزارم.» بنابراین ابوبکر رضی الله عنه  را به عنوان امیرحج در سال 9 هجری به مکه گسیل فرمودند. پس از خروج ابوبکر رضی الله عنه  و سایر حج‌گزاران، سوره‌ی برائت نازل شد. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  علی مرتضی رضی الله عنه  را فرا خواندند و به او دستور دادند خود را به ابوبکر رضی الله عنه  برساند. علی رضی الله عنه  سوار بر مرکب رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به نام عضباء در محلی به نام ذوحلیفه به کاروان ابوبکر رضی الله عنه  ملحق شد؛ ابوبکر رضی الله عنه  از علی رضی الله عنه  پرسید: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  تو را به عنوان امیر فرستاده‌اند یا مأمور؟» علی رضی الله عنه  پاسخ داد: «من، به عنوان مأمور آمده‌ام تا تحت امارت تو انجام مسؤولیت کنم.» ابوبکر رضی الله عنه  همانند گذشته با مردم در ماه ذی‌الحجه حج گزارد و آن‌گونه که گفته شده حج آن سال، در ماه ذی‌القعده نبوده است. ابوبکر رضی الله عنه  در روز ترویه ( هشتم ذی‌الحجه )، روز عرفه (نهم ذی‌الحجه)، روز نحر (دهم ذی‌الحجه) و پس از بازگشت حاجیان از منی، سخنرانی کرد و مناسک حج را به آنان آموزش داد. علی رضی الله عنه  نیز ضمن قرائت نخستین ایات سوره‌ی برائت در مکان‌های مختلف، ضمن لغو پیمان‌ها، در میان مردم ندا می‌داد که :‌«تنها انسان مؤمن، به بهشت داخل می‌شود؛ هیچ برهنه‌ای، حق طواف خانه را ندارد؛ پس از امسال به هیچ مشرکی اجازه‌ی حج داده نمی‌شود.[82]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  ابوهریره رضی الله عنه  را با گروهی فرستاد تا به علی رضی الله عنه  در انجام مأموریتش کمک کنند.[83]
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به علی مأموریت دادند تا به گوش مشرکان برساند که پیمان‌های پیشین، دیگر اعتباری ندارد و ملغی است. درمیان عرب‌ها انعقاد قرارداد و یا لغو آن بر عهده‌ی بزرگ قبیله یا نماینده‌ی وی بود؛ این عادت عرب‌ها، هیچ منافاتی با اسلام نداشت؛ بنابراین رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به علی رضی الله عنه  مأموریت دادند تا برای تبلیغ سوره‌ی برائت به کاروان حاجیان بپیوندد و با نظر و سرپرستی ابوبکر رضی الله عنه  مأموریتش را به انجام برساند.[84]
ابوبکر رضی الله عنه  در مراسم حج کاملاً واضح و روشن کرد که دوره‌ی بت و بت‌پرستی پایان یافته و دوران جدیدی آغاز شده است و اینک همه باید به شریعت ناب و توحیدی اسلام روی بیاورند. پس از اعلان و ابلاغ عمومی ابوبکر رضی الله عنه  که خبرش، به تمام قبایل رسید، همگان باورشان شد که قضیه کاملاً جدی است و دوران بت‌پرستی به پایان رسیده است. بنابراین قبایل، هیأت‌ها و نمایندگان خود را به حضور پیامبر صلی الله علیه و سلم  فرستادند تا اعلان کنند که مسلمان شده و به دین توحیدی گرویده‌اند.[85]


حضور ابوبکر رضی الله عنه  در حج وداع
اسماء بنت ابوبکر رضی الله عنهما می‌گوید: با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به قصد حج بیرون شدیم تا این‌که به وادی (عرج) رسیدیم؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در آن‌جا اتراق نمودند و عایشه رضی الله عنها کنار آن حضرت صلی الله علیه و سلم  نشست. شتر بارکش ابوبکر رضی الله عنه  به همراه غلامش بود؛ بنابراین ابوبکر رضی الله عنه  به انتظار غلامش نشست تا از راه برسد. غلام ابوبکر بی‌آن‌که با او شتری باشد، رسید. ابوبکر رضی الله عنه  از او سراغ شتر را گرفت و پرسید: «شترت کجا است؟» غلامش گفت: «دیشب گُمش کردم.» ابوبکر رضی الله عنه  فرمود: «یک شتر را (نتوانستی نگه داری و) گمش کردی؟!» و سپس شروع به زدنش کرد. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در حالی که لبخند می‌زدند، فرمودند: «به این محرِم نگاه کنید که چه می‌کند؟!»[86]


[1] الطبقات الكبري (1/124)؛ صفوة الصفوة (1/242)
[2] أسد الغابة (3/318)
[3] خصائص العشرة الكرام البررة، ص 41.
[4] بخاري، كتاب المغازي، باب بعث النبي أسامة، شماره‌ي4270
[5] صحيح بخاري، شماره‌ي3952
[6] السيرة النبوية از ابن‌هشام (2/447)
[7] سيرة ابن‌هشام (2/228)
[8] مرجع سابق (2/233)
[9] البداية و النهاية (3/271-272)
[10] مسلم، كتاب الجهاد، باب الإمداد بالملائكة ببدر، شماره‌ي 1763 (3/1384)
[11] سوره‌ي انفال، آيه‌ي9: «زماني را كه ( در جنگ بدر ) از پروردگار خود نصرت و ياري طلب مي‌كرديد، (به ياد آوريد كه) درخواست شما را پذيرفت….»
[12] نگاه كنيد به صحيح بخاري، كتاب المغازي، باب قصة بدر (5/6) شماره‌ي3953
[13] السيرة النبوية از ابن‌هشام (2/457)، تاريخ الدعوة، ص125
[14] البداية و النهاية (3/287)
[15] تاريخ الخلفاء از سيوطي، ص94
[16] مسلم، كتاب الجهاد و السير،شماره‌ي1763 (3/1385)
[17] سوره‌ي مائده، آيه‌ي118: «اگر آنان را مجازات كني، بندگان تو هستند (و هرگونه بخواهي درباره‌شان حكم مي‌كني؛) و اگر از ايشان گذشت كني (باز هم خود داني كه تو دانا و توانايي.)»
[18] سوره‌ي نوح، آيه‌ي26: «پرودگارا! هيچ كسي از كافران را بر روي زمين زنده مگذار.»
[19] سوره‌ي يونس، آيه‌ي88: «و موسي گفت: پروردگارا! تو به فرعون و فرعونيان در دنيا زينت و ثروت داده‌اي كه عاقبتش اين شده تا (بندگانت را) از راه بدر كنند و گمراهشان نمايند. پروردگارا! اموالشان را نابود گردان و دل‌هايشان را سخت و محكم كن تا ايمان نياورند مگر آن گاه كه به عذاب دردناك گرفتار شوند (و آن هنگام بدانند كه پشيماني سودي ندارد.)»
[20] ابوبكر الصديق، از محمد مال الله، ص 335
[21] مواقف الصديق مع النبي صلی الله علیه و آله و سلم  في المدينة، از دكتر عاطف لماضة، ص 27
[22] منحة المعبود (2/19)؛ نگاه كنيد به تاريخ الدعوة الإسلامية ص130
[23] الفتح(6/188)، الفتح(7/405)
[24] مواقف الصديق مع النبي صلی الله علیه و آله و سلم  في المدينة، ص28
[25] مسلم، شماره‌ي2418
[26] بخاري، كتاب المغازي، باب حديث بني‌النضير (5/217)؛ مغازي الواقدي (1/363)؛ البداية و النهاية (4/86)
[27] البداية و النهاية(4/157)
[28] مواقف الصديق مع النبي في المدينة، ص32
[29] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص136
[30] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص137
[31] بظر، پاره‌گوشت ميان فرج زن را گويند و لات، نام بت ثقيف بوده است.
[32] بخاري، كتاب الشروط في الجهاد(3/273) شماره‌ي2732
[33]ابوبكر الصديق از محمد مال الله، ص350
[34] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص138
[35] مرجع سابق؛ تاريخ طبري (2/364)
[36] السيرة النبوية از ابن‌هشام (3/346)
[37] الفتاوي از ابن‌تيميه (11/117)
[38] نگاه كنيد به خطب ابي‌بكر از محمد احمد عاشور، ص117
[39] تاريخ الخلفاء از سيوطي، ص61
[40] فتوح البلدان (1/26)
[41] المغازي از واقدي (2/644)
[42] الطبقات الكبري (1/124) ؛ ابوداود(3/43)
[43] احمد (4/430)؛ طبقات(4/164)
[44] تاريخ الدعوة الإسلامية، ص142
[45] مجمع الزوائد (5/202)
[46] مسلم، كتاب الإمارة، شماره‌ي1825
[47] استخلاف ابي‌بكر، نوشته‌ي جمال عبدالهادي، ص139
[48] مسند احمد (6/256)
[49] استخلاف ابي بكر از جمال عبدالهادي، ص140
[50] همان منبع.
[51] تاريخ الدعوة الي الاسلام، ص382
[52] السيرة النبوية از ابن‌هشام (4/44)
[53] التاريخ السياسي و العسكري از دكتر علي معطي، ص365؛ طبري (3/43)
[54] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص145
[55] مغازي واقدي (2/796)
[56] حاكم، در المستدرك روايت كرده و سندش را صحيح دانسته و ذهبي نيز با او موافقت كرده است.(3/72)
[57] اين شعر با اندكي اختلاف الفاظ در صحيح مسلم، شماره‌ي2490 آمده است. در اين شعر، تصوير زيبا و بليغي از چگونگي تاخت و تاز اسب‌ها بيان شده و نووي رحمه الله، غبارروبي زنان از اسب‌ها را، نشانه‌ي قدر و ارزش اسب‌ها دانسته است.(مترجم)
[58] مستدرك حاكم (3/72)؛ تاريخ طبري (3/42)
[59] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص147
[60] تاريخ الطبري (3/74)
[61] مسلم،كتاب الجهاد و السير، باب في غزوة حنين (3/1398) شماره‌ي1775؛ سمره، نام درختي است كه صحابه، زير آن با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم  بيعت نمودند. اين بيعت، به بيعة الرضوان نيز مشهور مي‌باشد.(مترجم)
[62] مواقف الصديق مع النبي في المدينة، ص43
[63] بخاري، كتاب المغازي (5/119) شماره‌ي4322
[64] الرياض النضرة في مناقب العشرة از ابوجعفر محب الدين، ص185
[65] التاريخ الإسلامي از حميدي (8/26)
[66] السيرة النبوية از ابن‌هشام (4/147)
[67] مرجع سابق.
[68] السيرة النبوية از ابن‌هشام (4/147)
[69] تاريخ الدعوة الإسلامية، ص151
[70] السيرة النبوية از ابن‌هشام (4/193)
[71] تاريخ الدعوة الإسلامية، ص152
[72] تاريخ الإسلام از ذهبي، المغازي، ص670
[73] خطب ابي‌بكر، ص118
[74] صفة الصفوة (1/243)
[75] صحيح السيرة النبوية، ص598
[76] مصنف عبدالرزاق (3/497)؛ نگاه كنيد به موسوعة فقه الصديق، ص222
[77] ابن‌حبان، كتاب الجهاد، باب غزوة تبوك شماره‌ي1707
[78] السيرة النبوية في ضوء المصادر الأصلية، ص615
[79] سنن ابي‌داود، كتاب الزكاة (2/312،313)
[80] الفتاوي از ابن‌تيمية (10/72،73)
[81] دراسات في عهد النبوة از عماد الدين خليل، ص222
[82] صحيح السيرة النبوية، ص625
[83] السيرة النبوية از ابوشهبة (2/537)
[84] نگاه كنيد به صحيح السيرة النبوية، ص624 و هم‌چنين السيرة النبوية از ابوشهبه (2/540)
[85] قراءة سياسية للسيرة النبوية از قلعجي، ص283
[86] مسند احمد (6/344)





به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حرملة بن يحيى يقول: قال الشافعي: «كلما قلت: وكان عن النبي صلى الله عليه وسلم خلاف قولي مما يصح، فحديث النبي صلى الله عليه وسلم أولى ولا تقلدوني». حرمله بن یحیی می گوید: شافعی فرمود: «هر بار که گفتم: حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه وسلم خلاف قول من ثابت شده، پس حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم اولی تر است و از من تقلید نکنید». منبع: "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني. 

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 18798
دیروز : 5614
بازدید کل: 8808957

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010