Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرموده است:[ إِنَّ الدِّينَ يُسرٌ؛ وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلا غَلَبَهُ]
«بدون ترديد دين آسان است، و هيچ كس در دين سختي نكرده است مگر آن كه مغلوب دين شده است.»
بخاري (19)
 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > هجرت ابوبکر رضی الله عنه به همراه رسول‌ خدا صلی الله علیه و سلم به مدینه

شماره مقاله : 2640              تعداد مشاهده : 292             تاریخ افزودن مقاله : 23/5/1389

هجرت ابوبکر رضی الله عنه به همراه رسول‌ خدا صلی الله علیه و سلم به مدینه

اذیت و آزار کفار قریش بر ضد مسلمانان به اندازه‌ای شدت گرفت که برخی از مسلمان‌ها را بر آن داشت تا به حبشه هجرت کنند. پس از آن، هجرت به مدینه آغاز شد. تاریخ به وضوح گزارش داده است که ابوبکر رضی الله عنه  از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  اجازه‌ی هجرت خواست؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به او فرمودند: (لا تعجل، لعل اللّه یجعل لک صاحبًا)[1] یعنی: «عجله نکن؛ شاید خداوند، برای تو یار و همراهی (در این سفر) مقدر فرماید.» خود ابوبکر صدیق رضی الله عنه  امیدوار بود که سفر هجرت را در کنار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و همراه ایشان، آغاز کند. عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها درباره‌ی هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و پدرش، می گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  هر روز صبح و شام به خانه‌ی ابوبکر تشریف می‌آوردند. روزی که خداوند، به پیامبرش صلی الله علیه و سلم ، اجازه‌ی هجرت و ترک مکه و رفتن از میان قومش را داد، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، بر خلاف گذشته، هنگام ظهر به خانه‌ی ما آمدند. زمانی که ابوبکر رضی الله عنه  آن حضرت صلی الله علیه و سلم  را دید، گفت: حتماً اتفاق تازه و کار مهمی پیش آمده که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، الآن تشریف آورده‌اند. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم  وارد خانه شدند، ابوبکر رضی الله عنه  از روی تختش عقب‌تر رفت و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، کنار او نشستند. در آن هنگام من و خواهرم اسماء در خانه بودیم. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «کسانی را که این‌جا هستند، از خانه بیرون بفرست (که می‌خواهم مسأله‌ی مهمی را با تو درمیان بگذارم.)» ابوبکر رضی الله عنه  عرض کرد: «پدرم و مادرم، فدایت؛ این‌ها، دختران من هستند.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «خداوند متعال، به من اجازه‌ی هجرت و خروج از مکه را داده است.» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! می‌خواهم (در سفر هجرت) با شما همراه شوم.» رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، فرمودند: «تو، در این سفر همراه من، هستی.» عایشه رضی الله عنها می‌گوید: «تا آن روز ندیده بودم که کسی، از شادی گریه کند تا این‌که ابوبکر رضی الله عنه  را دیدم که (از فرط شادی به خاطر همراهی با آن حضرت صلی الله علیه و سلم  در سفر هجرت) گریست.» ابوبکر رضی الله عنه  پس از آن گفت: «ای رسول‌خدا! این دو شتر را از پیش، برای چنین روزی آماده کرده‌ام.» پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم ، عبدالله بن اریقط را که مشرک بود و از قبیله‌ی بنی‌الدیل بن بکر، به عنوان راهنما استخدام کردند. مادر عبدالله بن اریقط، از قبیله‌ی بنی‌سهم بن عمرو بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، شترها را در اختیار عبدالله بن اریقط گذاشتند؛ او، شترها را می‌چرانید تا آن‌که زمان هجرت و خروج از مکه فرارسید.[2]
در روایت امام بخاری رحمه الله به نقل از حضرت عایشه رضی الله عنها، حدیث بلندی آمده که به تفصیل، جریان هجرت را بیان می‌کند.. در بخشی از این حدیث آمده است: در حالی که ما، سرِ ظهر در خانه(ی ابوبکر) نشسته بودیم، شخصی به ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، در حالی که سرشان را پوشانده‌اند، به این‌جا می‌ایند.» آمدن آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، (به وقت نیم‌روز و) زمانی بود که پیش از آن عادت نداشتند، در چنان موقعی به خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  بیایند. ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «پدر و مادرم، فدای او باد؛ به خدا سوگند که اتفاق مهمی، پیامبر صلی الله علیه و سلم  را (در این وقت) به این‌جا کشانده است.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  تشریف آوردند و اجازه‌ی ورود خواستند. به داخل خانه دعوت شدند؛ وارد شده، به ابوبکر رضی الله عنه  فرمودند: «کسانی را که این‌جا حضور دارند، بیرون کن.» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «پدر ومادرم، فدایت؛ این‌ها، خانواده‌ی من هستند.» فرمودند: «به من اجازه‌ی خروج داده شده است.» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «پدرم، فدایت؛ یکی از این شترها را برای سفر قبول کنید.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: «(باشد؛ البته)در قبال پرداخت قیمتش.» عایشه می‌افزاید: با عجله، مقداری توشه و خوراکی برایشان آماده کردیم و در کیسه‌ای چرمی گذاشتیم؛ اسماء رضی الله عنها بخشی از دامنش را برید و دهانه‌ی کیسه را بست و از همان‌جا، (ذات‌النطاقین) یعنی: صاحب دو دامن، نامیده شد. پس از آن رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، به غار ثور رفتند و سه روز در آن‌جا پنهان شدند. عبدالله بن ابی‌بکر رضی الله عنهما که جوانی زرنگ و فهمیده بود، شب‌ها را نزد آنان در غار می‌گذراند و صبح زود یا هنگام سحر به میان اهل مکه می‌رفت و به هر حیله و توطئه‌ای که بر ضد پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  می‌چیدند، گوش داده و آن را پس از تاریک شدن هوا، به پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، منتقل می‌کرد. عامر بن فهیره رضی الله عنه ، که غلام (خدمت‌کار) ابوبکر رضی الله عنه  بود، گوسفندان شیرده را پس از گذشت پاسی از شب به سمت غار می‌برد و بدین ترتیب، آن‌ها، شب را درمیان گله می‌گذراندند و در شیر گوسفندان، سنگ داغ انداخته و آن را جوشانده و می‌نوشیدند؛ عامر رضی الله عنه  هنگام سپیده‌دم گوسفندان را هی می‌کرد و از آن‌جا می‌بُرد. خدمت‌کار ابوبکر رضی الله عنه  در هر سه شب، این کار را کرد. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، راهنمای ماهری از بنی‌دیل که از طایفه‌ی بنی‌عبد بن عدی بود، استخدام کردند و به او که بر دین کفار قریش و هم‌پیمان بنی‌سهم (خاندان عاص بن وائل سهمی) بود، اعتماد نمودند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، شترهای سفرشان را به راهنما دادند و با او قرار گذاشتند که پس از سه شب، خود را هنگام پگاه، در غار ثور به آنان برساند. عامر بن فهیره رضی الله عنه  و راهنما به همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، از ساحل و کناره‌های دریا، راه هجرت را در پیش گرفتند.[3]
کسی جز علی بن ابی‌طالب، ابوبکر و خانواده‌اش رضی الله عنه ، از زمان حرکت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به سوی مدینه خبر نداشت. موعد مقرر، فرارسید و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  از پنجره‌ی کوچکی که در پشت خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  بود، بیرون شدند تا قریشیان، متوجه آن‌ها نشوند و آنان را از این سفر خجسته و مبارک باز ندارند. آنان، با راهنمایشان عبدالله بن اریقط قرار گذاشتند که پس از سه شب، در غار ثور به آن‌ها بپیوندد.[4] رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  هنگام خروجشان از مکه، دعا کرده و سپس فرمودند: (و الله إنک لخیر أرض الله و أحب أرض الله إلی الله، و لولا أنی أخرجت منک ماخرجت)[5] یعنی: «به خدا سوگند که تو، بهترین زمین خدایی و خداوند، تو را از تمام سرزمین‌ها، بیش‌تر دوست دارد؛ اگر من، مجبور به ترک تو نبودم، از این جا نمی‌رفتم.»
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  از مکه، خارج شدند؛ کفار قریش در جستجوی آنان و به دنبال رد پایشان، به کوه ثور رسیدند، از آن بالا رفتند و خود را به غار رساندند و چون بر دهانه‌ی غار، تارهای عنکبوت را دیدند، گفتند: «اگر کسی داخل غار می‌رفت، تارهای عنکبوت، این‌طور سالم نمی‌ماند و پاره می‌شد.»
بدون شک تارهای عنکبوت، از سربازان و مأموران الهی بود تا مهاجران را یاری دهد: {  وَما یعْلَم جُنُودَ رَبِّک إِلا هوَ } (٣١)} (مدثر:31)
یعنی: «لشکریان پروردگارت را جز او، کسی نمی‌داند.»
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  به‌رغم استفاده از اسباب و به‌کارگیری آن‌ها، هرگز به اسباب ظاهری تکیه و اعتماد نفرمود. بلکه تنها به خدای متعال، امید بست؛ چراکه آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، اطمینان کاملی به خدا داشت و به یقین می‌دانست که خداوند، او را نصرت و یاری می‌فرماید. از این‌رو همواره با امید به نصرت الهی، به همان شکلی که خدایش، به او آموزش داده بود، دعا می‌کرد که:{ رَبِّ أَدْخِلْنِی مدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی منْ لَدُنْک سُلْطَانًا نَصِیرًا (٨٠)}(إسراء-80)
یعنی: «پرودگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن و صادقانه (از آن) بیرون بیاور (و آغاز و پایان کارم را نیکو و صادقانه بفرما) و از جانب خود، قدرتی به من عطا کن که مددکار من باشد.»
خدای متعال، در این ایه‌ی کریمه، دعایی به پیامبرش آموزش داد تا با آن خدایش را بخواند و امتش نیز، چگونگی دعا و توجه به سوی خدا را یاد بگیرند. دعایی که در آن، آغاز و پایان نیک و صادقانه‌ی کارها، طلب می‌شود و به صداقت و راستی در اول و آخر هر کار و در حین انجام هر عملی، اشاره می‌گردد. طلب صدق و راستی در سفر هجرت از آن جهت بود که مشرکان در تلاش بودند تا پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم  را به کنار گذاشتن دعوت و دروغ بستن بر خدا و شرک ورزیدن به پروردگار متعال، وادار کنند. ثبات و پایداری بر حق، اطمینان و آرامش و همین‌طور یقین کامل و باور درونی، اخلاص و پاک‌داشت نیت از هرگونه شائبه، در مفهوم صدق و صداقت می‌گنجد؛ و اما این‌که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دعا کرد و گفت: { وَاجْعَلْ لِی منْ لَدُنْک سُلْطَانًا نَصِیرًا }، به این مفهوم می‌باشد که به من، توان و قدرتی عنایت کن که در راه حق مددکار من باشد و بتوانم بر توان زمینی و فناپذیر مشرکان، غلبه کنم. این‌که در دعا فرمود: { منْ لَدُنْک }  میزان عمق پیوند و نزدیکی با حضرت و جلال الهی را به تصویر می‌کشد و بیان می‌کند که باید مستقیماً و بدون واسطه، از خدا، مدد خواست و تنها به پناه و حمایت او، دل بست.
هر دعوت‌گری باید تنها از خداوند، مدد و قوت بخواهد و جز از قدرت خدا نترسد. داعی و دعوت‌گر، باید بی‌آن‌که به حاکم و صاحب قدرتی، پناه ببرد، به خدایش روی بیاورد و تمام توجهش را به سوی پروردگار قادر و متعال، بگرداند. این از فضل الهی است که گاهی دعوت، قلوب قدرتمندان و صاحب‌منصبان را به‌گونه‌ای تسخیر می‌کند که سرباز و خدمت‌گزار دعوت می‌شوند و به رستگاری می‌رسند. اما اگر دعوت و یا حرکت و جنبشی، در خدمت قدرتمندان و دولت‌مردان قرار بگیرد، هرگز فرجام نیکی در انتظارش نیست؛ چراکه دعوت، امری است دینی و خدایی که بالاتر و فراتر از هر صاحب قدرت و منصبی می‌باشد.[6]
هنگامی که مشرکان، پیرامون غار می‌گشتند و نزدیک بود که مهاجران را ببینند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به ابوبکر رضی الله عنه  اطمینان خاطر دادند که: «خدا، با ما است.» ابوبکر رضی الله عنه  می‌گوید: در غار، به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  گفتم: «اگر یکی از آن‌ها به پایین پایش نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند.» رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  فرمودند: (ما ظنک یا أبابکر باثنین اللّه ثالثهما)[7] یعنی: «ای ابوبکر! گمان تو درباره‌ی دو نفر که سومینشان، خدا است، چه می‌باشد؟»
خدای متعال، در قرآن کریم ماجرای غار را چنین ثبت فرموده است:{ إِلا تَنْصُرُوه فَقَدْ نَصَرَه اللَّه إِذْ أَخْرَجَه الَّذِینَ کفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هما فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِه لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّه معَنَا فَأَنْزَلَ اللَّه سَکینَتَه عَلَیه وَایدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوْها وَجَعَلَ کلِمةَ الَّذِینَ کفَرُوا السُّفْلَى وَکلِمةُ اللَّه هی الْعُلْیا وَاللَّه عَزِیزٌ حَکیم (٤٠)} (توبه:40)
یعنی: «اگر پیامبر را یاری نکنید، خدواند، (او را یاری می‌کند، همان‌گونه که قبلاً) او را یاری کرد؛ آن‌گاه که کافران، او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که او، نفر دوم از دو تن بود. هنگامی که آن دو (پیامبر و ابوبکر) در غار (ثور) بودند، (ابوبکر، ناراحت بود که مبادا به پیامبر گزندی، از سوی مشرکان برسد.) در این هنگام پیامبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل کرد (و ابوبکر در پرتو الطاف الهی، آرام گرفت.) و خداوند، پیامبرش را با سپاهیانی یاری فرمود که شما، آنان را ندیدید و سخن کافران (و شرک و توطئه‌شان درباره‌ی قتل پیامبر) را پایین کشید (و ناکام نمود) و در هر حال کلمه‌ی الله عزوجل  و سخن (و شریعت) الهی، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حکیم می‌باشد.»
پیامبر اکرم و رفیق دل‌سوزش، پس از گذشت سه شبانه‌روز و بعد از آن‌که مشرکان از یافتن آن‌ها، ناامید شده و دست از گشت‌های جستجوگرانه‌ برداشته بودند، از غار بیرون شدند و به سوی مدینه حرکت کردند. پیش از این گفتیم که پیامبر و ابوبکر، به عبدالله بن اریقط اعتماد کرده و شترهایشان را به او سپردند و با او قرار گذاشتند پس از گذشت سه شب، در غار ثور به آن‌ها بپیوندد. عبدالله نیز به وعده‌اش عمل کرد و در موعد مقرر، سرِ قرارش حاضر شد و بی‌راهه را برای سفر انتخاب کرد تا کفار قریش، ردی از آنان نیابند.[8] رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در مسیر راه و در وادی (قدید)، جایی که خانه‌های خزاعه قرار داشت، با ام‌معبد (عاتکه بنت کعب خزاعی)[9] ملاقات کردند. او، خواهر حبیش بن خالد خزاعی است که درباره‌اش، قصه‌ی مشهوری روایت شده و راویان و سیرت‌نگاران، آن را نقل کرده‌اند. ابن‌کثیر رحمه الله می‌گوید: «قصه‌ی این زن، مشهور می‌باشد و به طرق مختلف که برخی از آن‌ها، بعضی دیگر را قوت می‌بخشد، روایت شده است.»[10]
قریشیان، در اطراف مکه، جار زده بودند که هر کس، زنده یا مرده‌ی محمد( صلی الله علیه و سلم ) را بیاورد، صد شتر، پاداش می‌یابد. این خبر، درمیان قبایل عرب اطراف مکه، پخش شد. سراقه بن مالک بن جعشم، به طمع دست‌یابی به جایزه‌ای که قریش برای دستگیری پیامبر صلی الله علیه و سلم ، تعیین نموده بود، به جستجو پرداخت تا آن حضرت صلی الله علیه و سلم  را دستگیر کند و تحویل قریشیان دهد. اما خداوند متعال، با قدرت همیشه غالبش، چنان نمود که سراقه پس از تلاش بسیار به قصد دستگیری رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، به مدافع و پشتیبان آن حضرت تبدیل شود.
مسلمانان مدینه که از حرکت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به سوی شهرشان باخبر شده بودند، هر روز صبح، به محلی به نام (حره) می‌رفتند و تا ظهر به انتظار آن حضرت صلی الله علیه و سلم  و استقبال از ایشان، می‌نشستند. روزی مسلمانان مدینه پس از انتظاری طولانی، به خانه‌هایشان بازگشته بودند. در آن روز یکی از یهودیان، برای انجام کاری، بالای قلعه‌ای رفته بود که چشمش، به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  افتاد؛ همراهان آن حضرت صلی الله علیه و سلم  که لباس سفید بر تن داشتند، در سراب و بازتاب نور خورشید، دیده نمی‌شدند. آن یهودی، نتوانست خودش را کنترل کند و با صدای بلند بانگ برآورد: «ای عرب‌ها! رییس و سرداری که انتظارش را می‌کشیدید، آمد.» مسلمانان، فوراً سلاح‌هایشان را برداشتند و به استقبال رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  شتافتند و در حره، با ایشان ملاقات کردند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  تغییر مسیر داده و همراه مسلمانان، به محله‌ی بنی‌عمرو بن عوف رفتند. ورود پیامبر صلی الله علیه و سلم  به مدینه و استقبال مسلمانان از ایشان، در روز دوشنبه[11] و در ماه ربیع‌الاول به وقوع پیوست.[12] ابوبکر رضی الله عنه  برای مردم برخاست و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  نشسته بودند. انصار، گروه گروه به ملاقات ایشان می‌آمدند؛ اما کسانی که پیامبر صلی الله علیه و سلم  را پیش از آن ندیده بودند، به ابوبکر رضی الله عنه  خوشامد می‌گفتند تا این‌که نور آفتاب، بر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  افتاد و ابوبکر رضی الله عنه  برای آن‌که آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، زیر سایه قرار بگیرند، عبایش را بالای سر ایشان گرفت و بدین ترتیب مردم، پیامبر صلی الله علیه و سلم  را شناختند.[13]
روزی که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  به مدینه رسیدند، روز شادی بود؛ روز هیجان و روز سرور؛ روزی که مدینه هرگز مانند آن را به خود ندیده بود. مردم، بهترین لباس‌هایشان را پوشیده بودند و گویی، روز عید بود و واقعاً هم عید بود. چراکه در آن روز اسلام از فضای تنگ و بسته‌ی مکه به مدینه‌ی فراخ و باز، انتقال یافت تا آن سرزمین مبارک، مرکز نشر و گسترش اسلام شود و ایین محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  به دیگر بلاد و سرزمین‌ها انتشار یابد. مردم مدینه، آن فضل و احسانی را که خداوند، بر آنان نموده بود، دریافتند و احساس کردند که خداوند، واقعاً آنان را دوست داشته که ایشان را به چنین افتخاری، مفتخر و مخصوص گردانیده است. آنان، به این می‌بالیدند که شهرشان، پذیرای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و یاران مهاجرش و مرکز نصرت و یاری اسلام شده تا زودزمانی پایگاه و پایتخت نظام اسلامی همه‌جانبه‌ای گردد که بنیادی بس محکم دارد و از ارزش‌هایی بس والا برخوردار است. به همین خاطر بود که مردم مدینه در کمال شادی و هیجان و با ندای لا اله الا الله به استقبال پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رفتند و به اشکال گوناگون، به آن حضرت صلی الله علیه و سلم  خوشامد گفتند و سلام کردند.[14] پس از این استقبال باشکوه و بزرگی که مانند آن، در تاریخ انسانیت یافت نمی‌شود، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به راه افتادند و در خانه‌ی ابوایوب انصاری رضی الله عنه ، منزل گزیدند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز مهمان خارجه بن زید انصاری رضی الله عنه  شد.
با وجودی که سفر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  با مشکلات و سختی‌های زیادی همراه بود، اما ایشان بر تمام سختی‌های فراروی خود در جریان هجرت، پیروز شدند تا هجرتشان، طلیعه‌ی اینده‌ای درخشان برای امت و حکومتی باشد که توانست تمدن انسانی شکوهمندی را بر پایه‌ی ایمان، تقوا، نیکی و عدالت و دادگستری، به‌وجود آورد و بر دو قدرت جهانی آن زمان، یعنی فارس و روم غلبه کند[15]. صدیق رضی الله عنه  از هنگام طلوع دعوت تا وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، بازوی آن حضرت و دستیار ایشان بود. وی، به‌خوبی از منابع و چشمه‌های نبوت، سیراب گشت و از آن‌ها حکمت و ایمان، یقین و اراده و اخلاص و تقوا نوشید. هم‌نشینی و هم‌راهی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، ثمرات و پیامدهای زیادی برای ابوبکر، به دنبال داشت؛ از جمله: شایستگی و راستی، آگاهی و بیداری، صفا و صمیمیت، عزم و اراده‌ی آهنین، اخلاص و فهم درست از دین و…. واکنش‌های درست و بجای ابوبکر رضی الله عنه  در جریان وقایع پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  (در سقیفه‌ی بنی‌ساعده، گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه  و جنگ با مرتدها)، نمادِ تمام توانمندی‌ها و شایستگی‌هایی است که ابوبکر رضی الله عنه  را قادر ساخت تا فسادها را قلع و قمع نماید، ویرانی‌ها و خرابی‌ها را از نو بنا کند و تفرقه و پراکندگی را به اتحاد و هم‌بستگی تبدیل نماید و انحرافات و کجی‌ها را بهبود بخشد و اصلاح کند. هجرت ابوبکر رضی الله عنه  به همراه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، آموزه‌ها و نکات قابل پندی دارد؛ از جمله:
الف) خدواند متعال، می‌فرماید:{ إِلا تَنْصُرُوه فَقَدْ نَصَرَه اللَّه إِذْ أَخْرَجَه الَّذِینَ کفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هما فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِه لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّه معَنَا فَأَنْزَلَ اللَّه سَکینَتَه عَلَیه وَایدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوْها وَجَعَلَ کلِمةَ الَّذِینَ کفَرُوا السُّفْلَى وَکلِمةُ اللَّه هی الْعُلْیا وَاللَّه عَزِیزٌ حَکیم (٤٠)} (توبه:40)
یعنی: «اگر پیامبر را یاری نکنید، خدواند، (او را یاری می‌کند، همان‌گونه که قبلاً) او را یاری کرد؛ آن‌گاه که کافران، او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که او، دومین نفر بود (و تنها یک نفر به همراه داشت). هنگامی که آن دو (پیامبر و ابوبکر) در غار (ثور) بودند، (ابوبکر، ناراحت بود که مبادا به پیامبر گزندی، از سوی مشرکان برسد.) در این هنگام پیامبر خطاب به رفیقش گفت: غم مخور که خدا با ما است. پس خداوند، آرامش خود را بر او نازل کرد (و ابوبکر در پرتو الطاف الهی، آرام گرفت.) و خداوند، پیامبرش را با سپاهیانی یاری فرمود که شما، آنان را ندیدید و سخن کافران (و شرک و توطئه‌شان درباره‌ی قتل پیامبر) را پایین کشید (و ناکام نمود) و در هر حال کلمه‌ی الله عزوجل  و سخن (و شریعت) الهی، بالا و برتر است و خداوند، باعزت و حکیم می‌باشد.».. در این ایه، دلایلی در مورد فضیلت و جایگاه والای ابوبکر رضی الله عنه  وجود دارد که می‌توان موارد زیر را نام برد:
1ـ خدای متعال، در این ایه به صراحت بیان  می‌کند که کافران و مشرکان، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را از مکه بیرون راندند. بنابراین خروج و بیرون شدن ابوبکر رضی الله عنه  به همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز واقعیتی است تاریخی که نشان می‌دهد، فشار مشرکان بر مؤمنان و از جمله ابوبکر رضی الله عنه  سبب شده که ناگزیر به ترک مکه شوند.
2ـ ابوبکر رضی الله عنه  در این ایه، صاحب یعنی یار دل‌سوز پیامبر نامیده می‌شود. او، تنها یار رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و یکی از آن دو نفری است که سومینشان، خدای متعال بود و در آن هنگام که نصرت و یاری الهی، بر پیامبر صلی الله علیه و سلم  نازل شد، همراه ایشان بود. ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، از میان صحابه رضی الله عنه ، تنها کسی است که به همراهی پیامبر صلی الله علیه و سلم  در مواقع خاص مفتخر گردیده است. مواقعی از قبیل: *سفر هجرت. *همراهی با پیامبر صلی الله علیه و سلم  و نگهانی از ایشان در سایه‌بانی که در جنگ بدر برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم  درست کردند. *همراهی با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به هنگام عرضه‌ی دعوت به قبایل عرب در موسم حج و…. تمام سیرت‌شناسان به این اذعان کرده‌اند که تنها ابوبکر رضی الله عنه  در مواقع خاص و البته پرافتخار به همراهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  مفتخر شده است.
3ـ بنا بر نص قرآن، ابوبکر رضی الله عنه  تنها یار و همراه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در غار بود و از این‌رو «یار غار» نامیده می‌شود. بخاری و مسلم رحمهما الله از انس رضی الله عنه  روایت کرده‌اند که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرموده است: هنگامی که در غار بودیم، به پاهای مشرکان نگریستم که بالای سرمان بودند؛ گفتم: «ای رسول‌خدا! اگر یکی از آن‌ها به پایین پایش نگاه کند، حتماً ما را می‌بیند.» رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند: (یا أبابکر ما ظنک باثنین اللّه ثالثهما)[16] یعنی: «ای ابوبکر! گمان تو درباره‌ی دو نفر که سومینشان، خدا است، چه می‌باشد؟» تمام اهل حدیث (حدیث‌شناسان)، این حدیث را صحیح دانسته‌اند و حتی دو نفر از آنان هم در مورد صحت و درستی این حدیث، با یکدیگر اختلاف ندارند. نص قرآن نیز، درستی این حدیث را تایید می‌کند.[17]
4ـ ابوبکر رضی الله عنه ، یار همیشگی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بوده است. آن چه در ایه، از ابوبکر به یار غار تعبیر می‌کند، بدین معنا نیست که ابوبکر رضی الله عنه ، فقط یار غار پیامبر بوده و بس. بلکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، یار مطلق و همیشگی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بوده و از چنان سابقه‌ای در هم‌صحبتی با رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  برخوردار است که به اتفاق نظر سیرت‌شناسان، شخص دیگری چنان سابقه‌ای در هم‌صحبتی با پیامبر صلی الله علیه و سلم  ندارد. برخی از علما به این نکته تصریح کرده‌اند که: «فضایل و مناقب ابوبکر رضی الله عنه ، ویژگی‌های خاص خود او و منحصر به فرد بوده و ابوبکر رضی الله عنه ، در برخورداری از آن‌همه فضایل و ویژگی‌ها، شریک و همانندی ندارد.»[18]
5ـ ابوبکر رضی الله عنه ، یار دل‌سوز رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بوده است. لفظ{ لا تَحْزَنْ} که در این ایه به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  خطاب به ابوبکر رضی الله عنه  آمده، نشان می‌دهد که ابوبکر، دوست‌‌دار و یاور شفیق و دل‌سوز آن حضرت صلی الله علیه و سلم  بوده است. ابوبکر رضی الله عنه  از این ناراحت و دل‌نگران بود که مبادا رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  کشته شوند و اسلام، از میان برود. به همین خاطر در سفر هجرت، گاهی پیشاپیش پیامبر صلی الله علیه و سلم  حرکت می‌کرد و گاهی پشت سر آن حضرت؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  دلیل این کارش را پرسیدند. ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «وقتی به فکر می‌افتم که ممکن است کفار، پیشاپیش ما کمین کرده باشند، جلو حرکت می‌کنم و هنگامی که به یاد تعقیب و جستجوی آن‌ها می‌افتم و این مسأله به خاطرم می‌رسد که ممکن است دشمن از پشت سر برسد، عقب حرکت می‌کنم (تا خطری متوجه شما نباشد و به شما آسیبی نرسد.)»[19] امام احمد رحمه الله چنین روایت کرده است: ابوبکر رضی الله عنه  گاهی پشت سر پیامبر صلی الله علیه و سلم  راه می‌رفت و گاهی جلو و پیشاپیش آن حضرت؛ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به او فرمودند: «تو را چه شده که چنین می‌کنی؟» ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! (وقتی) از این می‌ترسم که کفار، از جلوی شما درایند، پیشاپیش شما حرکت می‌کنم (و همین‌طور بر عکس.)» زمانی که به غار رسیدند، ابوبکر رضی الله عنه  گفت: «ای رسول‌خدا! همین‌جا بمانید تا من، داخل غار را تمیز کنم.» ابوبکر رضی الله عنه  وارد غار شد و در آن سوراخی دید و پایش را آن‌جا نهاد و سوراخ را بست و گفت: «ای رسول‌خدا! چنین کردم تا اگر گزنده‌ای در سوراخ باشد، پای مرا نیش بزند (و شما در امان باشید.)»[20]
آری، برای ابوبکر رضی الله عنه  این‌که او زنده بماند و رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، کشته شوند، قابل تحمل نبود؛ به همین خاطر ابوبکر رضی الله عنه  تمام داشته‌ها و جان و مالش را فدای آن حضرت صلی الله علیه و سلم  کرد تا به همه‌ی مؤمنان، این درس بزرگ را آموزش دهد که هر مؤمنی، موظف به انجام چنین کار سترگی است و بدون تردید که ابوبکر رضی الله عنه  شایسته‌ترین مؤمنی بود که جان و مالش و بلکه تمام داشته‌هایش را در راه دعوت و دفاع از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نثار کرد.[21]
6ـ پیامد همراهی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، این شد که به معیت و همراهی خدای متعال، مشرف و مفتخر گردد. وی، یگانه شخصیتی است که در قرآن کریم به معیت و همراهی خدا با او، تصریح شده است:{ إِنَّ اللَّه معَنَا}. این کلمات، خیلی صریح به مشارکت ابوبکر صدیق رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در سفر هجرت و در معیت و یاری خدا، اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که ابوبکر رضی الله عنه ، تنها کسی است که به افتخاری این‌چنینی، مفتخر گردیده است. این ایه، بیان می‌دارد که خداوند متعال، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  را در برابر دشمنانشان یاری رسانده و آنان را همراهی می‌فرماید. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  در غار، به ابوبکر صدیق رضی الله عنه  اطمینان خاطر دادند که خداوند، من و تو را نصرت می‌کند و در مقابل دشمنان، به ما محبت کرده و عزیزمان می‌دارد. خداوند متعال می‌فرماید:
{ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْم یقُوم الأشْهادُ (٥١) } (غافر:51)
یعنی: «ما، حتماً پیامبران خود و (هم‌چنین) مؤمنان را در زندگی دنیا و در روزی که گواهان، بپا خیزند، یاری می‌کنیم.»
آری! این، انتهای ستودگی ابوبکر صدیق است. چراکه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به او می‌گویند: «خدا، با ما است». و گویی درباره‌اش گواهی می‌دهند که او، در کنار آن حضرت صلی الله علیه و سلم  از چنان ایمانی برخوردار است که نصرت و معیت الهی را در پی دارد؛ آن هم در موقعیتی که تنها مؤمنان راستین، از سوی خدا یاری می‌شوند و سایر مخلوقات خدا، مشمول نصرت و یاری پروردگار نمی‌گردند.[22]
دکتر عبدالکریم زیدان، ضمن اشاره به معیتی که در این ایه آمده، می‌گوید: این معیت که در { إِنَّ اللَّه معَنَا} به آن اشاره شده، والاتر و ارزشمندتر از آن معیتی است که خدواند، در مورد پرهیزکاران و نیکوکاران، فرموده است:{ إِنَّ اللّه معَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هم محْسِنُونَ }یعنی: «بی‌گمان خداوند، همراه تقواپیشگان و نیکوکاران است.».. معیتی که در â{ إِنَّ اللَّه معَنَا}  به آن اشاره شده، عبارت است از نصرت، رحمت و مدد الهی که تنها رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و یارش ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، به آن مختص گردیده‌اند. معیتی که در ایه‌‌ی :{ إِنَّ اللّه معَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّالَّذِینَ هم محْسِنُونَ }به آن اشاره شده، مقید به شرایطی چون تقواپیشگی و نیکوکاری می‌باشد؛ اما معیتی که خدای متعال، بهره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و یارش نمود، نوعی از همراهی الهی بود که صرفاً مخصوص این دو بزرگوار بود و در قالب نشانه‌های خارق‌العاده و فراتر از حد تصور نمودار گشت.[23]
7ـ بر اساس این ایه، کاملاً روشن می‌شود که ابوبکر رضی الله عنه ، به هنگام نزول سکینه و آرامش و نصرت الهی، همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  بوده است. آن‌جا که خداوند متعال می‌فرماید:{ فَأَنْزَلَ اللَّه سَکینَتَه عَلَیه وَایدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوْها }
اگر به دو نفر که همراه یکدیگرند و یکی از آنان را هراس برداشته، نصرت و آرامشی برسد، بی‌گمان شخص هراسان، با حضور در آن‌جا بهره‌ی وافری از نصرت و آرامش نازل‌شده، می‌برد. آن‌چه در ایه به بیان حزن و هراس ابوبکر رضی الله عنه  می‌پردازد، فقط به خاطر بیان وضع و حال وی نمی‌باشد. چراکه وقتی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  کاملاً آرام و آسوده‌خاطر بودند، دیگر ضرورتی برای نزول سکینه بر ایشان وجود نداشت. از این‌رو این ایه، ضمن این‌که به وضع و حال ابوبکر رضی الله عنه  اشاره می‌کند، به بیان نزول آرامش و تایید و نصرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز می‌پردازد تا روشن شود که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  نیز از این آرامش و نصرت نازل‌شده بهره‌مند بوده است. بنابراین نزول سکینه و آرامش و هم‌چنین نصرت و امداد غیبی برای یار و همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم ، بسی بزرگ‌تر و فراتر از کمک‌های غیبی برای دیگران می‌باشد. چنین طرز بیانی، از بلاغت قرآن و ساختار فصیح و رسای کلام خدا و شیوه‌ی تأمل برانگیز آن است.[24]
ب) برنامه‌ریزی و مقدمه‌چینی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، در جریان هجرت، نکته‌ی قابل توجه و نمایانی است. هر کس در ماجرای هجرت پیامبر و یارش، بیندیشد، به وجود یک برنامه‌ریزی منظم و دقیق در جریان هجرت و هم‌چنین تدارک مقدمات سفر از آغاز تا پایان آن، پی می‌برد. بازبینی جریان هجرت، نشان می‌دهد که هدفمندی و برنامه‌ریزی، یکی از مسایل مهم و مورد توجه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در تمام فعالیت‌هایش بوده که از طریق وحی، قوت می‌گرفته و سامان‌دهی می‌شده تا دست‌یابی به اهداف خجسته‌ی فراروی پیامبر صلی الله علیه و سلم  عملی و ممکن گردد. برنامه‌ریزی در کارها و فعالیت‌ها، بخشی از سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  است و این وظیفه را فراروی هر مسلمانی می‌نهد که در انجام مسؤولیت‌هایش، به آن توجه نماید. کسانی که می‌پندارند برنامه‌ریزی، ردیف‌بندی و مقدمه‌چینی و سنجش‌گری در انجام کارها، سنت نیست، و یا گمان می‌کنند که باید هر کاری را بی‌پروا و بدون برنامه، انجام داد و گذاشت تا هر کاری، روالش را طی کند، قطعاً به اشتباه رفته و نسبت به خود و دیگران، بد روا داشته‌اند.[25]
هنگامی که وقت هجرت، فرارسید و به پیامبر صلی الله علیه و سلم  اجازه داده شد تا این سفر خجسته را آغاز کند، آن حضرت صلی الله علیه و سلم  اقداماتی در این زمینه انجام دادند که نشان‌گر برنامه‌ریزی دقیق و منظمی می‌باشد تا این سفر مهم، با وجود سختی‌ها و پسامدهای سخت و شدید، با موفقیت کامل به انجام برسد. هر یک از مسایل مربوط به هجرت، با دقت تمام، مورد بررسی قرار گرفت که برای مثال، نمونه‌های زیر را می‌توان نام برد:
1ـ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، بر خلاف عادت گذشته‌اش، سرِ ظهر و هنگام نیم‌روز به خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  رفت که هوا، بسیار گرم بود و کسی هم در کوچه‌های مکه رفت و آمد نمی‌کرد تا کسی، ایشان را نبیند و قصد آن حضرت در مورد هجرت، به‌سان یک راز، پوشیده بماند.
2ـ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  مطابق رسم آن زمان، چهره‌شان را پوشاندند تا شناخته نشوند. پوشیدن سر و صورت در آن زمان، شیوه‌ای کاربردی و مناسب بود که افراد برای عدم شناحته شدن، در پیش می‌گرفتند.
3ـ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ابوبکر فرمودند: «کسانی را که این‌جا حضور دارند، بیرون کن.» ابوبکر رضی الله عنه  عرض کرد که این‌ها فرزندان من هستند. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در حضور خانواده‌ی ابوبکر، صرفاً از فرمان و اجازه‌ی خدا درباره‌ی هجرت سخن گفتند و جزئیات هجرت را در حضور همه، بیان نکردند.
4ـ خروجشان از خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه ، شبانه و از درب یا پنجره‌ی پشت منزل بود.
5ـ رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، در سفر هجرت و در تمام جنبه‌ها، کاملاً محتاط و هشیار عمل کردند؛ از بی‌راهه رفتند و راهنمایی خبره و کارآزموده به‌کار گرفتند که راه‌ها و گذرگاه‌های مختلف بیابان را یاد داشت. از آن‌جا که آن راهنما مشرک بود، این نکته روشن می‌شود که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، از دانش و توانمندی‌های غیرمسلمانان تا زمانی که مصلحتی در آن بود، استفاده می‌کرده‌اند. آقای عبدالکریم زیدان، به ضابطه‌ی مهمی درباره‌ی کمک خواستن از مشرک یا به خدمت گرفتن وی اشاره کرده و گفته که در این مورد، اصل بر عدم جواز است ولی این اصل، استثنا نیز دارد که کمک گرفتن از غیرمسلمان را با شرایط مشخصی، روا می‌کند. این شرایط، عبارتند از: *مصلحتی در کمک گرفتن از غیرمسلمان وجود داشته باشد؛ به عبارتی مصالح کمک‌خواهی از غیرمسلمان، بر خطرات احتمالی آن غالب باشد. *کمک گرفتن از غیرمسلمان، هیچ آسیب و یا خطری برای دعوت و ارزش‌های آن نداشته باشد. *غیرمسلمانی که از او کمک خواسته می‌شود، کاملاً قابل اعتماد باشد. *ضرورتی شدید وجود داشته باشد که کمک گرفتن از غیرمسلمان را ناگزیر گرداند. باید دانست که در صورت نبود هر یک از شرایط مذکور، کمک گرفتن از غیرمسلمان، جایز نیست.[26]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  فرزندانش را به اسلام دعوت داد و به فضل الهی از این کار بزرگ، موفق و سربلند درآمد. او، خانواده‌اش را در خدمت اسلام گماشت و از هر یک از آنان برای به انجام رسیدن هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم  کار گرفت. وی، در برنامه‌ی هجرت با شرح مسؤولیت هر یک از فرزندانش، آنان را در اجرای نقشی فعال و مهم و حضوری عملی در این جریان مبارک و فرخنده‌ی تاریخی، سهیم کرد:
 
1ـ نقش عبدالله بن ابوبکر رضی الله عنهما در سفر هجرت:
عبدالله رضی الله عنه  نقش خبررسانی به پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر صدیق رضی الله عنه  را ایفا کرد. وی، روزها برای کسب اطلاعات از تحرکات و اقدامات قریش، به میان آن‌ها می‌رفت و اطلاعات به دست آمده را به پیامبر صلی الله علیه و سلم  گزارش می‌داد. عبدالله بر محبت دین و تلاش برای یاری دین، پرورش یافته و در پهنه‌ی فعالیت دعوتی، دارای بصیرت، هوش و ذکاوت بالایی بود. این‌ها، نشان‌دهنده‌ی توجه و غم‌خوارگی ابوبکر رضی الله عنه  نسبت به تربیت عبدالله رضی الله عنه  می‌باشد. ابوبکر، نقش پسرش را در هجرت مشخص نمود و او نیز به‌خوبی از عهده‌ی مسؤولیتش برآمد. عبدالله رضی الله عنه  به میان قریشیان می‌رفت و پس از کسب اطلاعات از گفته‌ها و تحرکات آن‌ها، شبانگاه به غار رفته و پیامبر صلی الله علیه و سلم  و پدرش را از دسیسه‌ها و برنامه‌های اهل مکه باخبر می‌کرد. عبدالله رضی الله عنه  به‌خوبی از پسِ این مسؤولیت برآمد و چنان هوشمندانه، این کار را انجام داد که هیچ یک از کفار مکه به او شک نکرد. وی، شب‌ها را در کنار غار به پاسبانی می‌پرداخت و سپیده‌دم به مکه بازمی‌گشت تا کسی به خاطر نبودش در مکه، شک نکند.[27]
 
2ـ نقش عایشه و اسماء رضی الله عنهما در سفر هجرت:
حضور فعال و مؤثر اسماء و عایشه رضی الله عنهما در سفر هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه ، ناشی از تربیتی بود که بر اساس آن، به دست پدر بزرگوارشان پرورش یافته بودند. آنان، هنگام رفتن رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به خانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  از فرمان هجرت، اطلاع یافتند و بلافاصله برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و پدرشان، زاد و توشه‌ی سفر و غذا آماده کردند. عایشه رضی الله عنها می‌گوید: «من و اسماء، فوراً برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و پدرمان، بار و بُنه‌ی سفر (و غذا) آماده کردیم و آن را در یک کیسه‌ی چرمی گذاشتیم؛ اسماء، تکه‌ای از دامنش را جدا کرد تا دهانه‌ی کیسه را ببندد و از آن‌جا به (ذات‌النطاقین= صاحب دو دامن) نامیده شد.»[28]
 
3ـ رازداری اسماء رضی الله عنها:
اسماء رضی الله عنها در جریان هجرت‌، نقش مسلمان فهیمی را ایفا کرد که حقیقت و طبیعت دینش را شناخته است. او، اسرار دعوت را فاش نکرد و به همین خاطر متحمل اذیت و آزار فراوانی شد. خودِ اسماء رضی الله عنها می‌گوید: «هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  از مکه بیرون شدند، عده‌ای از قریشیان و از جمله ابوجهل بن هشام، به خانه‌ی ما آمدند و درِ خانه ایستادند. من، بیرون خانه رفتم؛ آنان، از من پرسیدند: ای دختر ابوبکر! پدرت کجا است؟ گفتم: به خدا نمی‌دانم، اینک پدرم کجاست؟ ابوجهل که آدم پلید و بدی بود، چنان بر صورتم نواخت که از شدت سیلی‌اش، گوشواره‌ام افتاد….[29]
اسماء رضی الله عنها به تمام زنان مسلمان در همه‌ی زمان‌ها، این درس بزرگ را آموخت که باید اسرار مسلمانان را از دشمنان پنهان بدارند. او، در مقابل سرکش تبه‌کاری چون ابوجهل، استوار و پابرجا ایستاد و اسرار هجرت و دعوت را فاش نکرد.
 
4ـ نقش اسماء رضی الله عنها در برقراری آرامش در خانه:
ابوبکر رضی الله عنه  با تمام دارایی‌اش که مانده‌ی ثروت پیشینش بود_معادل پنج یا شش‌هزار درهم_ به همراه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  هجرت کرد. ابوقحافه، به خانه‌ی پسرش رفت تا به نوه‌هایش سر بزند و احوال آنان را بپرسد. او که بینایی‌اش را از دست داده بود، گفت: «به خدا سوگند، گمان من، این است که ابوبکر، گذشته از جفایی که در حق خود کرده، تمام ثروتش را با خود برده و شما را هم در مشقت انداخته است.» اسماء رضی الله عنها گفت: «نه، پدربزرگ؛ بلکه پدر، برای ما خیر[30] زیادی گذاشته است.» ماجرا را از زبان خود اسماء رضی الله عنها دنبال می‌کنیم؛ وی می‌گوید: «مقداری سنگریزه در طاقچه‌ای گذاشتم که پدرم‌، پول‌هایش را آن‌جا می‌گذاشت و پارچه‌ای رویش انداخته و دست پدربزرگم را گرفتم و گفتم: دستتان را روی این پول‌ها بگذارید. او، دستش را روی پارچه گذاشت و گفت: «حالا که ابوبکر، برای شما پولی گذاشته، مشکلی نیست؛ با این پول‌ها، گذران شما می‌شود.» اسماء رضی الله عنها می‌افزاید: «به خدا قسم که پدر، چیزی برایمان نگذاشته بود و من، فقط می‌خواستم پدربزرگ پیرم را آرام کنم.»[31]
آری، اسماء رضی الله عنها، با هوشِ سرشارش، حرمت پدرش را در نزد پدربزرگش حفظ کرد و به او نگفت که ابوبکر، تمام مالش را با خود برده است؛ بلکه پیرمرد را آرام کرد و به او اطمینان خاطر داد که در نبود پدرشان، مشکلی ندارند. اسماء رضی الله عنها دروغ نگفته بود؛ چراکه ابوبکر رضی الله عنه  واقعاً برای آن‌ها خیر فراوانی گذاشته بود؛ او، برایشان ایمانی چون کوه گذاشته بود که هرگز نلرزید و در برابر طوفان سختی‌ها، تکان نخورد؛ ایمانی که دارایی و نداری، در آن تأثیری نمی‌گذاشت. آری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای خانواده‌اش، یقین و باوری استوار به جای نهاد که قابل وصف و اندازه نیست. ابوبکر رضی الله عنه  در وجود فرزندانش، آن‌چنان همت و اراده‌ی بزرگی ایجاد نمود که تنها به ارزش‌های والا می‌اندیشیدند و به امور معمولی و پیش ‌پاافتاده و بی‌ارزشی چون دنیا، هیچ توجهی نداشتند. ابوبکر رضی الله عنه  خانه و خانواده‌ای نمونه ایجاد کرد که پیدایش دوباره‌ی چنان خانواده‌ای، دور از امکان به نظر می‌رسد و یافتن خانواده‌ای، هم‌سان و همانند خانواده‌ی ابوبکر رضی الله عنه  مقدور و میسر نیست.
اسماء رضی الله عنها با این مواضع و نشانه‌های روشن و پرافتخاری که در جریان دعوت و حرکت اسلامی از خود نشان داده، الگویی مناسب برای زنان و دختران مسلمانی قرار گرفته که اینک بیش از هر زمانی، نیازمند الگوگزینی از این بزرگ‌بانوی مسلمان هستند و باید راه و منش او را در پیش بگیرند. اسماء رضی الله عنها در مکه ماند و هیچ‌گاه از سختی‌ها و تنگناهای زندگی شکایت نکرد و به مخلوقی، عرض نیاز ننمود. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، زید بن حارثه و ابورافع رضی الله عنهما را با دو شتر و پانصد درهم به مکه فرستادند تا این‌ها، دختران آن حضرت صلی الله علیه و سلم  (فاطمه و ام‌کلثوم) و همسر ایشان سوده بنت زمعه و هم‌چنین اسامه بن زید و برکه ملقب به ام‌ایمن را با خود از مکه به مدینه ببرند. عبدالله بن ابوبکر رضی الله عنه  نیز خانواده‌اش را برداشت و بدین ترتیب خانواده‌ی ابوبکر رضی الله عنه ، در مصاحبت و همراهی این‌ها، از مکه به مدینه هجرت کردند.[32]
 
5 ـ نقش عامر بن فهیره، خدمت‌گزار و آزادشده‌ی ابوبکر در هجرت:
معمولاً خیلی از مردم، نسبت به خدمت‌کارانشان، کوتاهی می‌کنند و به آنان اهمیتی نمی‌دهند. اما دعوت‌گران و مردمان نیک، چنین رویه‌ای ندارند؛ آن‌ها، تمام تلاششان را برای هدایت و راهنمایی دیگران به‌کار می‌برند. ابوبکر رضی الله عنه  نیز خادمش عامر بن فهیره رضی الله عنه  را تربیت دینی نمود و نسبت به آموزش او، توجه خاصی داشت. همین کوشش ابوبکر رضی الله عنه  برای آموزش و پرورش عامر رضی الله عنه ، او را جان‌فشانی بار آورد که حاضر بود برای اسلام و خدمت دین، از جانش بگذرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در جریان هجرت، نقش مهمی به عامر رضی الله عنه  داد؛ عامر رضی الله عنه ، گوسفندان ابوبکر را در اطراف مکه می‌چراند و هشیارانه و بی‌آن‌که بی‌تدبیری نماید، گوسفندان را به سوی غار ثور می‌برد تا پیامبر صلی الله علیه و سلم  و ابوبکر رضی الله عنه  از گوشت و شیر گوسفندان بخورند. کار دیگری که عامر رضی الله عنه  می‌کرد، این بود که گوسفندان را به دنبال عبدالله بن ابوبکر رضی الله عنه  به راه می‌انداخت تا رد پایی از عبدالله به‌جا نماند. این‌ها، نشانه‌ی فراست و ذکاوت عامر رضی الله عنه  در انجام اموری است که موفقیت سفر هجرت را به دنبال داشت.[33]
ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به همه آموخت که مسلمانان راستین، توجه خاصی به خدمت‌کارانشان می‌کنند و برایشان فرقی نمی‌کند که آن‌ها کجایی و چه رنگی باشند. ابوبکر رضی الله عنه  به همه یاد داد که مسلمان، حقوق انسانی خدمت‌کارش را محترم می‌شمارد و او را آموزش اسلامی می‌دهد تا به خواست خدای متعال، خدمت‌گزار دین گردد و آن‌گونه که باید و شاید، عهده‌دار خدمت به دین و دعوت شود.
ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، خانواده‌اش را در جریان هجرت به‌سان سربازانی در خدمت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  قرار داد. این نکته، بیان‌گر توجه ویژه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  به مسایل هجرت و دعوت و دوراندیشی وی در این زمینه می‌باشد که شیوه‌های درست و ظرفیت‌های مختلف را در مسیر خدمت به اسلام قرار داد. ابوبکر رضی الله عنه  در جریان دعوت به هر یک از افراد، مسؤولیت مناسب و بجایی داد و تمام شکاف‌هایی را که موجب آسیب‌پذیری دعوت می‌شد، بست و با پوششی مناسب، تمام نیازهای دعوت را برآورده کرد و بدون زیاده‌روی، به نیروهای مشخص و معدودی بسنده نمود. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  تا آن‌جا که توانستند، اسباب و ابزار را به خدمت دعوت گرفتند تا عنایت الهی نیز همان‌گونه که انتظارش می‌رفت، با اقدامات آن حضرت صلی الله علیه و سلم  همراه شود و هجرت را به سرمنزل مقصود برساند.[34]
بهره‌گیری از اسباب، به عنوان امری کاملاً عادی و بلکه واجب، بدین معنا نمی‌باشد که انسان، همیشه به نتیجه‌ی مورد دل‌خواه خود دست خواهد یافت؛ چراکه بازدهی هر کاری به خواست و اراده‌ی خداوند، بستگی دارد و بی‌گمان توکل به خدا، به عنوان یکی از ابزار دست‌یابی به نتیجه، خیلی مهم و ضروری می‌باشد. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  نیز تمام اسباب و ابزار لازم را برای به نتیجه رساندن هجرت، در نظر گرفتند و در عین حال به خدای متعال توکل کردند و از او خواستند تا تلاششان را به نتیجه برساند. دعای آن حضرت صلی الله علیه و سلم  پذیرفته شد و تلاش و حرکت ایشان، به ثمر نشست.[35]
ج) گریه‌ی شادمانی ابوبکر رضی الله عنه ، نشان افتخار این سرباز نمونه:
نشانه‌ها و آثار تربیت نبوی بر ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در برهه‌های مختلف پدیدار گشت و او را سربازی نمونه در خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم  و اسلام قرار داد. زمانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه  آهنگ هجرت نمود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به او فرمودند: «عجله نکن؛ شاید خداوند، برای تو یار و همراهی (در این سفر) مقدر فرماید.» ابوبکر رضی الله عنه  پس از شنیدن این فرموده‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، برای هجرت مقدمه‌چینی و برنامه‌ریزی کرد و اسباب لازم را فراهم نمود. او، دو شتر خرید و در خانه‌اش نگه داشت تا هنگام هجرت، آمادگی کافی داشته باشد. در صحیح بخاری رحمه الله تصریح شده است که ابوبکر رضی الله عنه ، دو شتر را به مدت چهار ماه، علوفه می‌داد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه  برای رهواری و پیشوایی امت پرورش یافته بود و با هوش و فراست وافرش می‌دانست که لحظه‌ی هجرت، بنا بر مسایل و ضرورت‌هایش، آنی و ناگهانی خواهد بود و از این‌رو باید پیشاپیش، اسباب و وسایل مورد نیاز را فراهم آورد. به همین خاطر شترهای سواری را آماده کرد و به آن‌ها علوفه داد، توشه‌ی سفر را فراهم کرد و خانواده‌اش را برای خدمت به پیامبر صلی الله علیه و سلم  مهیا نمود. زمانی که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به ابوبکر خبر دادند که اذن و فرمان هجرت، نازل شده، ابوبکر از فرط شادی گریست. عایشه رضی الله عنها می گوید: «تا آن روز ندیده بودم که کسی، از شادی گریه کند تا این‌که ابوبکر رضی الله عنه  را دیدم که (از فرط شادی به خاطر همراهی با آن حضرت صلی الله علیه و سلم  در سفر هجرت) گریست.» گاهی شادی، در قالب گریه نمودار می‌شود:
ورد الکتـاب من الحبیب بأنّه
سیزورنی فاستعبرت أجفانی
غلب السرور علی حتی إننـی
من فرط ما قد سرنی أبکانی
یا عین صار الدمع عندک عادة
تبکین من فرح و من أحزانی
ترجمه: «نامه‌ای از دوستم رسیده که به زودی به ملاقاتم می‌اید؛ به خاطر شنیدن این خبر، پلک‌هایم، اشک‌آلود شده و شادی، چنان مرا در برگرفته که از این خبر مسرت‌بخش، به گریه افتاده‌ام. ای چشم! اشک ریختن و گریستن، برای تو عادت شده و تو، از شادی و اندوه، می‌گریی».
ابوبکر رضی الله عنه  با شنیدن فرموده‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  دریافت که در سفر هجرت، به همراهی آن حضرت صلی الله علیه و سلم ، مفتخر خواهد شد و خواهد توانست در آن سفر ده روزه، هر آن‌چه دارد، به آقا و حبیبش، محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  تقدیم کند؛ چه سعادتی، بالاتر از این سعادت که ابوبکر رضی الله عنه  از میان تمام زمینیان و از بین صحابه‌ی کرام رضی الله عنه ، در سفر خجسته‌ی هجرت به همراهی آقای مخلوقات، مفتخر گردید؟[36]
یکی دیگر از نشانه‌های محبت خالصانه‌ی ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، آن‌جا جلوه نمود که با رسیدن مشرکان به اطراف غار، او را هراس برداشت که مبادا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  تعرضی کنند. ابوبکر رضی الله عنه  به عنوان سرباز نمونه و راستین پیشوای امینش، سزاوار نشان افتخاری است که با بروز خطر، فقط برای رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نگران شد و اصلاً خود را از یاد برد و به خود نیندیشید. دلیل این‌که ابوبکر رضی الله عنه  در آن لحظات حساس و پرخطر، فقط نگران رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  بوده، این‌که چنان‌چه او، بر خود بیمناک بود، در این هجرت سرنوشت‌ساز و پرخطر، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ، همراه نمی‌شد؛ زیرا او، به‌خوبی می‌دانست که اگر دستگیر شود، کم‌ترین مجازاتش اعدام است.[37] قطعاً ابوبکر رضی الله عنه  نگران رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  و اینده‌ی اسلام بود و فقط از این ترسید که مبادا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  به دست مشرکان گرفتار شوند و اینده‌ی اسلام، به خطر بیفتد.[38] ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در سفر هجرت، تمام جنبه‌های امنیتی را در نظر گرفت. چنان‌چه شخصی در مسیر راه، از ابوبکر رضی الله عنه  پرسید: «این مرد، کیست؟» ابوبکر رضی الله عنه  پاسخ داد: «ره‌نمایی است که راه را به من نشان می‌دهد.» بدین‌سان پرسش‌گر، گمان کرد که منظور ابوبکر رضی الله عنه ، این است که شخص همراهش (رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ) راهنمای راه‌ها و گذرگاه‌ها است. در صورتی که منظور ابوبکر رضی الله عنه ، این بود که همراهش محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم ، به راه‌های خیر و سعادت راهنمایی می‌کند. ابوبکر رضی الله عنه  بی‌آن‌که دروغ بگوید، خود را از تنگنای دروغ رهانید و راز رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را برملا نکرد. وی، در پاسخ پرشس‌گر، توریه نمود و دوپهلو سخن گفت تا آموخته‌ی امنیتی خود را به اجرا درآورد و جریان سری هجرت را فاش نکند؛ چراکه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، از پیش، سری بودن جریان هجرت را برایش تبیین نموده بودند.[39]


شگرد ابوبکر صدیق رضی الله عنه  در برقراری پیوند عمیق و روحی با دیگران
ژرفای محبت سیطره‌یافته بر قلب ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم ، در سفر هجرت نمایان می‌گردد. البته نگاهی به سیرت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نمایان‌گر محبت و دل‌دادگی تمام صحابه رضی الله عنه  به آن حضرت صلی الله علیه و سلم  می‌باشد. این محبت خدایی، محبتی است خالصانه که از دل سرچشمه می‌گیرد و محبتی منافقانه نیست که ریشه‌اش دنیوی باشد و منفعتی گیتیانه یا ترس از چیزی در خود نهفته داشته باشد. یکی از زمینه‌های این محبت و دل‌باختگی نسبت به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  ویژگی‌های شایسته‌ی آن حضرت در پهنه‌ی رهبری امت است. او، آن چنان بزرگوار بود که بیداری می‌کشید تا دیگران راحت بخوابند؛ سختی‌ها را به جان می‌خرید تا دیگران راحت باشند و گرسنگی می‌کشید تا دیگران سیر شوند؛ از شادی آنان شاد می‌گشت و از غم و اندوهشان غمگین. پس هر کس که به رضای خدا راه پیامبر صلی الله علیه و سلم  و صحابه رضی الله عنه  را درتمام امور زندگیش در پیش بگیرد و خودش را در غم‌ها و شادی‌های دیگران سهیم بداند،‌ محبوب و مورد احترام دیگران واقع می‌شود. این واقعیت، درباره‌ی مسؤولان و صاحب‌منصبان نیز صادق است.[40]
پیشوایی و قیادت درست و صحیح، می‌تواند قبل از هر چیز بر روح و روان انسان‌ها حکم براند و با ضمیر و درون آن‌ها رابطه برقرار کند. هر چه‌قدر پیشوا، نیک و شایسته باشد، به همان نسبت رعیت و زیردستانش نیز نیک و شایسته می‌شوند و هر اندازه پیشوا، اهل بذل و بخشش باشد، بیش‌تر در نزد دیگران محبوب می‌گردد. رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به قدری نسبت به پیروان و یارانشان دل‌سوز و مهربان بودند که پس از آن رهسپار مدینه شدند که بیش‌تر صحابه هجرت کرده بودند و تنها مستضعفان، بینوایان و کسانی که در تدارک سفر هجرت بودند و کار مهمی داشتند، در مکه ماندند.[41]
قابل یادآوری است که محبت ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به رضای خدا بود؛ چراکه مهم‌ترین شناسه‌ی تشخیص محبت و دوستی برای خدا که همان اخلاص و راستی است، در دوستی ابوبکر رضی الله عنه  با پیامبر صلی الله علیه و سلم  نمودار می‌باشد. از آن‌جا که محبت ابوبکر رضی الله عنه  با رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  مبنایی خدایی داشت، مورد قبول واقع شد و ایات سوره‌ی اللیل درباره‌اش نازل گشت. ابوبکر رضی الله عنه  از غیر خدا – نه از پیامبر صلی الله علیه و سلم  و نه از دیگران – پاداش نخواست؛ بلکه ضمن ایمان آوردن به رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  نصرت و یاریش نمود تا به خداوند نزدیکی جوید، از او پاداش بگیرد و با عمل به اوامر و نواهی پروردگار و با امید و ترس از وعده و وعیدش از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  حمایت نماید.[42]
 
بیماری ابوبکر صدیق رضی الله عنه  به هنگام رسیدن به مدینه
هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم  و یارانش رضی الله عنه  از مکه به مدینه قربانی بزرگی بود؛ چرا که شخص رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌ی مکه چنین فرموده‌اند: ‎‏« به خدا سوگند که تو بهترین و محبوب‌ترین سرزمین خدا در نزد خدا هستی؛ اگر من مجبور به بیرون شدن از تو نبودم، هرگز تو را ترک نمی‌کردم.[43] عایشه می‌گوید: « زهاب[44] مدینه، خوب نبود و آبی نامرغوب داشت و به همین خاطر در مدینه بیماری، شایع بود؛ بنابراین هنگامی که رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  به مدینه رسیدند، یارانشان بیمار گشتند و خدای متعال آن حضرت را از بیماری مصون داشت. ابوبکر، عامر بن فهیره و بلال رضی الله عنه  که در یک خانه سکونت داشتند نیز به شدت تب کردند؛ از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  اجازه خواستم به عیادتشان بروم که اجازه فرمودند. به قصد عیادت به خانه‌ای رفتم که آن‌ها در آن اقامت داشتند؛ در آن زمان حکم حجاب بر ما نازل نشده بود. آنان، چنان بیمار شده بودند که تنها خداوند از شدت بیماریشان آگاه است. به ابوبکر نزدیک شدم و گفتم: پدر! حال شما چطور است؟ فرمود:
کلّ امریء مصبح فی أهله
و الموت أدنی من شراک نعله
یعنی: «مرگ، به هر شخصی که درمیان خانواده‌اش، قرار دارد، از بند کفش هم به او نزدیک‌تر است و هر شخصی، در آستانه مرگ می‌باشد».
با خود گفتم: به خدا سوگند ( حال پدرم چنان خراب است ) که نمی‌داند چه می‌گوید. سپس به عامر بن فهیره رضی الله عنه  نزدیک شدم و گفتم: حالت چطور است؟ گفت:
لقد وجدت الموت قبل ذوقه
إن الجبان حتفه من فوقه
کـلّ امریء مجـاهد بطوقـه
کالثور یحمی جلده بروقه
یعنی: « مرگ را پیش از آن‌که آن را بچشم و بمیرم، یافتم؛ مرگِ ترسو همواره بالای اوست و او از مرگ می‌هراسد. هر شخص تنومندی تمام توان و تلاشش را برای مقابله و رویارویی با مرگ به کار می‌گیرد و چون حیوانی که با شاخ‌هایش از خود دفاع می‌کند، برای رهایی از مرگ دست و پا می‌نماید.»
گفتم: به خدا قسم عامر رضی الله عنه  نمی‌داند، چه می‌گوید. هر گاه تب بلال رضی الله عنه  قطع می‌شد، به کنار خانه تکیه می‌داد و صدایش را بلند می‌کرد:
ألا لیت شعری هل أبیتن لیلة
بـواد و حولی إذخر و جلیـل
و هل أردن یوماً میاه مجنـة
و هل یبدون لی‌شامة و طفیل
یعنی: « ای کاش می‌دانستم که ایا شبی دگر در وادی مکه در حالی بسر خواهم کرد که پیرامون من اذخر و جلیل باشد و آیا روزی دگر گذرم بر چشمه‌سار مجنه می‌افتد و آیا دوباره مکه را درمیان دو کوه شامه و طفیل خواهم دید»؟
رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را از این ماجرا باخبر کردم؛ ایشان دعا فرمودند: «اللهم حبب إلینا المدینة کحبنا مکة أو أشد؛ و صححها و بارک لنا فی مدها و صاعها و انقل حماها و اجعلها بالجحفة»[45]
یعنی: «خدایا مدینه را برایمان محبوب گردان؛ آن‌چنان‌که مکه را محبوبمان کرده‌ای و بلکه بیش‌تر؛ خدایا مدینه را آکنده از صحت و سلامتی فرما و در صاع و مدّ مدینه[46] (محصولات و فرآورده‌هایش) برکت و فزونی عنایت کن و بیماری و مرض را از این‌جا بردار و در جحفه بیفکن.»
خداوند متعال، دعای پیامبرش را پذیرفت و پس از آن مسلمانان از این بیماری رهایی یافتند و خدا چنین خواست تا مدینه، وطن ممتاز و ویژه‌ی مهاجرانی گردد که از جاهای گوناگون رهسپار مدینه شده بودند.[47]
رسول‌‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از آن‌که در مدینه مستقر شد، شروع به پایه‌ریزی و تثبیت ارکان حکومت اسلامی نمود؛ درمیان مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار فرمود، مسجد ساخت، به قصد اتمام حجت و محکم‌کاری، با یهودیان پیمان‌هایی‌ منعقد کرد، سپاهیانی برای سرایا و گسیل به جنگ‌ها فراهم نمود و به زیرساخت‌های اقتصادی، آموزشی و تربیتی توجه و اهتمام خاصی ورزید. ابوبکر رضی الله عنه  به عنوان وزیر باصداقت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در همه‌ی حالات، آن حضرت را همراهی نمود و در هیچ یک از صحنه‌ها غایب نبود؛ وی همواره در کنار پیامبر بود و از بذل مالش و یا مشورت و پیشنهاد دریغ نورزید.[48]


[1] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص107
[2] السيرة النبوية از ابن‌كثير (2/233)
[3] بخاري، كتاب مناقب الأنصار، باب هجرة النبي صلی الله علیه و آله و سلم ، شماره‌ي395
[4] خاتم‌النبيين از ابوزهره (1/659)؛ السيرة النبوية از ابن‌كثير (234)
[5] روايت ترمذي (5/722)
[6] في ظلال القرآن (4/247)
[7] بخاري، شماره‌ي3653؛ مسلم، شماره‌ي5381
[8] المستفاد من قصص القرآن، زيدان (2/101)
[9] ابن‌كثير، نام ام‌معبد را عاتكه بنت كعب ثبت كرده و به نقل از ابن‌اسحاق آورده كه نامش، عاتكه بنت خلف بن ربيعة بن اصرم بوده است. اموي نيز نام ام‌معبد را عاتكه بنت تبيع گفته و سهيلي، نام اين بانو را عاتكه بنت خلد (خالد) از طايفه‌ي بني‌كعب (قبيله‌ي خزاعه)، دانسته است.[مترجم]
[10] البداية و النهاية (3/188)؛ ماجراي ام‌‌معبد از اين قرار است كه چون رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در مسير هجرت با او ملاقات كردند، ام‌معبد گفت: «به خدا سوگند كه ما، هيچ غذا و حيوان شيردهي نداريم؛ گوسفندان ما، شيرده نيستند.» رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از او خواستند تا گوسفندانش را بياورد و سپس دست مبارك را بر پستان گوسفندان كشيده و دعا كردند كه در پي آن پستان‌ها،پر از شير شد؛ آن‌گاه به ام‌معبد فرمودند: «از اين شير بنوش.» شرح داستان ام‌معبد را نگاه كنيد در: دلائل النبوة (2/491)، طبقات ابن‌سعد (1/230) و البداية و النهاية (3/152) چاپ دار احياء التراث بيروت.[مترجم]
[11] حافظ ابن‌حجر مي‌گويد: گفته‌ي صحيح درباره‌ي روز ورود رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به مدينه، دوشنبه مي‌باشد و اين‌كه عده‌ي اندكي، روز جمعه گفته‌اند، نادرست به نظر مي‌رسد. (الفتح،4/544)
[12] الهجرة في القرآن الكريم، ص351
[13] مرجع سابق، ص352
[14] الهجرة في القرآن، ص353
[15] الهجرة في القرآن، ص355
 
[16] بخاري، شماره‌ي3653؛ مسلم، شماره‌ي5381
[17] منهاج السنة (4/252،241)
[18] منهاج السنة (4/252،245
[19] ابوبكر الصديق افضل الصحابة و احقهم بالخلافة، ص43
[20] منهاج السنة (4/262)
[21] منهاج السنة (4/263)
[22] منهاج السنة (4/242)
[23] المستفاد من قصص القرآن (2/100)
[24] منهاج السنة (4/272)
[25] الأساس في السنة، نوشته‌ي سعيد حوي…
[26] المستفاد من قصص القرآن (2/144،145)
[27] السيرة الحلبية (2/213)؛ البداية و النهاية (3/182)
[28] البداية و النهاية (3/184)
[29] الهجرة النبوية المباركة، ص126
[30] كلمه‌ي خير به معناي مال و ثروت (پول) نيز مي‌باشد و ابوقحافه، از اين سخن نوه‌اش پنداشت كه منظور اسماء، پول است.
[31] السيرة النبوية از ابن‌هشام (2/102)
[32] تاريخ طبري (2/100)؛ الهجرة النبوية المباركة، ص128
[33] تاريخ الدعوة في عهد الخلفاء الراشدين، ص115
[34] أضواء علي الهجرة، نوشته‌ي توفيق محمد، ص393-397
[35] من معين السيرة، ص148
[36] التربية القيادية (2/191،192)
[37] در قرآن كريم، به حزن و اندوه يار غار اشاره شده است، نه به خوف و هراس. براي درك بهتر و بيش‌تر اين موضوع، به تفاوت واژه‌هاي (حزن) و خوف) توجه كنيد.(مترجم)
[38] السيرة النبوية دروس و عبر، نوشته‌ي سباعي، ص71
[39] السيرة النبوية از سباعي، ص68
[40] الهجرة النبوية از ابوفارس، ص54
[41] الهجرة النبوية المباركة، ص205
[42] الفتاوي از ابن‌تيمية (11/286 )
[43] روايت ترمذي، كتاب المناقب باب فضل مكة (5/722) شماره‌ي3925
[44] زهاب به آبي مي‌گويند كه از چشمه، دره و يا شكاف زمين بيرون مي‌شود.
[45] بخاري، كتاب الدعوات، باب الدعاء يرفع الوبا و الوجع شماره‌ي6372 ؛ جحفه: نام مكاني است.
[46] در حديث انس بن مالك رضی الله عنه  به روايت بخاري (شماره‌ي6714) آمده است كه رسو‌ل‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «خدايا! در پيمانه، صاع و مدّ مردم مدينه، بركت عنايت كن.» (مترجم)
[47] التربية القيادية، (2/310)
[48] تاريخ الدعوة إلي الإسلام في عهد الخلفاء الراشدين، ص121



 
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

شخصى نزد حسن بصرى آمد و به او گفت كه: آيا ما شرم نميكنيم كه بارها گناه ميكنيم ولى باز به خداوند بر ميگرديم؟ حسن بصرى كه از حيله هاى شيطانى آگاه بود به او گفت كه: چقدر شيطان دوست دارد كه با اين نيرنگ بر بندگان چيره شود.(سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت به فارسی)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 14981
دیروز : 5614
بازدید کل: 8805140

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010