|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>خدیجه بنت خویلد رضی الله عنها بانوی پاکدامن قریش
شماره مقاله : 2533 تعداد مشاهده : 361 تاریخ افزودن مقاله : 19/5/1389
|
خدیجه دختر خویلد رضی الله عنها بانوی پاکدامن قریش
او بانوی زنان جهان به روزگار خویش است، خدیجه رضی الله عنها بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب، از قبیله قریش و تیره بنی اسد ملقب به «طاهرة» (پاکدامن) و بزرگ زنان قریش در خاندانی والا متولد شد. پیش از عام الفیل 15 سال سن داشت و در میان خاندانی برجسته و بزرگوار پرورش یافت و به زنی خردمند و بزرگوار بدل گشت و به دوراندیشی و عقل و ادب والا شهرت یافت؛ به همین دلیل در نظر مردان بزرگ قومش، دارای منزلتی رفیع بود. حاصل ازدواج او با ابوهالة بن زرارة تیمی دو فرزند، به نام هالة و هند بود. زمانی که ابوهاله مرد، با عتیق بن عائذ بن عبدالله مخزومی ازدواج کرد و پس از مدتی که با او زندگی کرد، از وی جدا شد. پس از آن بسیاری از بزرگان قریش به خواستگاری او آمدند؛ اما وی نمیپذیرفت، چون میخواست به تریبت فرزندانش و به ادارة امور تجارتش بپردازد. او مال و ثروت بسیار داشت و مردانی را اجیر میکرد تا برایش تجارت کنند و از مال خود به آنها با عنوان مضاربه، مبالغی میداد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که پیش از بعثت، متصف به راستگویی و امانت و اخلاق نیک و پسندیده بود، زمانی که خبر او به خدیجه رضی الله عنها رسید، پیکی را به سوی ایشان فرستاد تا سرپرستی اموالش را برای سفر تجارتی شام بر عهده گیرد و غلام خود میسره را همراه او کرد و شرط نمود که بیشتر از دیگران به او بدهد. و محمد صلی الله علیه و آله و سلم امین و راستگو پذیرفت و به همراه غلام خدیجه، به این سفر تجاری رفت و خداوند او را در این تجارت موفق گرداند و سود بسیاری نصیب او کرد. خدیجه رضی الله عنها بسیار خوشحال شد، که این سود به دست محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دست آمد؛ اما شگفتی بیش از حد خدیجه رضی الله عنها در برابر شخصیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود. کم کم خیالاتی همراه با احساساتی شورانگیز که برایش سابقه نداشت در ذهن او شکل میگرفت و با خود میگفت: «این مرد مانند دیگر مردان نیست» . آیا جوانی امین و راستگو میپذیرد که با زنی چهلساله ازدواج کند؟ این را چگونه به خانوادهاش بگوید، در حالی که بزرگان قریش را که به خواستگاریش آمده بودند، از در خانهاش برگردانده بود! خدیجه رضی الله عنها در حیرت و تشویش غوطهور بود که دوستش نفیسه، دختر منبه بر او وارد شد. آن دو باهم شروع به سخنگفتن کردند که نفیسه دریافت، خدیجه رضی الله عنها میخواهد رازی را به او بگوید، و از دقت ذکاوت خود فهمید که این راز چیست؟ نفیسه به خدیجه رضی الله عنها آرامش خاطر داد و به او یادآوری کرد که دارای حَسب و نسبی اصیل و از مال و جمال بهره فراوان دارد و بر درستی این گفتارش، فزونی خواستگاران خدیجه رضی الله عنها را که از بزرگان قریش بودند، یادآور شد. هنگامی که نفیسه از پیش دوستش خدیجه رضی الله عنها رفت، به نزد محمد امین صلی الله علیه و آله و سلم شتافت و پیشدستی کرد و با ذکاوتی آشکار از او پرسید: چرا ازدواج نمیکنی؟ [محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] گفت: چیزی در بساط ندارم که ازدواج کنم. [نفیسه] با خندهای زیرلب گفت: اگر زنی که از مال و جمال بهره فراوان دارد و حسب و نسب او اصیل است، تو را بخواهد به او پاسخ مثبت میدهی؟ [محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] پرسید: چه کسی؟ [نفیسه] بیدرنگ گفت: خدیجه دختر خویلد. [محمد صلی الله علیه و آله و سلم ] گفت: اگر او موافقت کند من هم میپذیرم. نفیسه با سرعت برای مژدهدادن سوی خدیجه رضی الله عنها رفت، محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم عموهایش را باخبر ساخت که میخواهد با خدیجه پیمان زناشویی ببندد. آنگاه ابوطالب و حمزه رضی الله عنه و دیگر عموهای محمد صلی الله علیه و آله و سلم نزد عموی خدیجه رضی الله عنها ، عمرو بن اسد رفتند و از او دختر برادرش را خواستگاری کردند و مهریه را پیش او نهادند. هنگامی که مراسم عقدکنان تمام شد، خدیجه رضی الله عنها چندین گوسفند ذبح کرد و میان فقیران تقسیم نمود و خانة خدیجه بر روی اهالی و خویشاوندان گشوده شد. در این هنگام حلیمه سعدیه آمد تا عروس فرزندش را که به او شیر داده بود ببیند، و هنگامی که به نزد خانوادهاش بازگشت، خدیجه رضی الله عنها 40 رأس گوسفند به عنوان هدیه همراهش کرد، چرا که او، محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در خردسالی شیر داده بود. بدین ترتیب [خدیجه] پاکدامن، بانوی قریش، همسر محمد امین صلی الله علیه و آله و سلم شد و در عشق و وفاداری به همسرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم نمونه و ضرب المثل گشت. هنگامی که خدیجه رضی الله عنها متوجه شد محمد صلی الله علیه و آله و سلم غلام او زید بن حارثه رضی الله عنه را دوست دارد، آن غلام را به او بخشید و هنگامی که تمایل همسرش را در سرپرستی یکی از پسران عمویش ابوطالب دید، از این امر استقبال کرد و مجالی گسترده برای علی رضی الله عنه فراهم ساخت تا از مکارم اخلاق همسرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهرهها اندوزد. خداوند، پس از آن به این خانوادة سعادتمند، نعمتهای فراوان خود را یکی پس از دیگری ارزانی میداشت. خداوند به آنان پسران و دختران عطا کرد به نامهای قاسم، عبدالله، زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه([1]). خداوند متعال عشق به گوشهگیری و خلوتگزینی را در قلب محمد صلی الله علیه و آله و سلم افکنده بود و هیچ چیز نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم دوستداشتنیتر از این نبود، که تنها در جایی با خدای خویش خلوت کند؛ به همین منظور گاهی یک ماه کامل در هر سال، در غار حراء به عبادت میپرداخت و شبهای متوالی را با زاد و توشهای اندک، به دور از پوچی و لهو و لعبهای اهالی مکه و بتپرستی آنها در این مکان اقامت میگزید. خدیجه رضی الله عنها، بانوی پاکدامن قریش، از گوشهگیریهای همسرش و از این که گاهی محمد صلی الله علیه و آله و سلم از او دور میگشت، ناراحت نمیشد و مهربانیها و نیکیهایش را با قیل و قالکردن مکدر نمیکرد؛ بلکه او نهایت سعی و کوشش خود را میکرد تا هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله و سلم در خانه است از او پذیرایی کند و به او آرامش خاطر دهد و هرگاه محمد صلی الله علیه و آله و سلم به غار میرفت، خدیجه رضی الله عنها او را مشایعت می نمود و با چشمانش از پشت سر، او را بدرقه میکرد([2]). با این حال، این گوشهگیریها و دوریهای محمد صلی الله علیه و آله و سلم از او، برایش دشوار بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مدتی را بر همین حال بود. یکبار که به غار حراء رفته بود، جبرئیل علیه السلام نزد او آمد و کرامت و وحی خداوند را به او ارزانی داشت و این واقعه در ماه رمضان بود([3]). سپس محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا نزدیک صبح حالتی ترسان و رنگپریده داشت و اعضای بدنش میلرزید، به نزد خدیجه رضی الله عنها بازگشت در این حالت فرمود: «بپوشانید مرا، بپوشانید مرا، جامهای به من بپیچانید، جامهای به من بپیچانید». پس از این که از آن حالت خارج شد، به خدیجه گفت: ای خدیجه بر جانم ترسیدم و همسر مهربان و عاقل و باکمالش، با اطمینان و یقین و با صدائی رسا گفت: «ای ابوالقاسم! خداوند ما را حفظ میکند، ای پسر عمو([4]) ثابتقدم باش، قسم به کسی، که جان خدیجه در دست اوست، من امیدوارم که تو پیامبر این امت باشی؛ به خدا سوگند که او هرگز تو را خوار نکند؛ زیرا که تو به خویشانت رسیدگی میکنی، راستگو هستی و سختیها را تحمل میکنی، یار بینوایانی و همراه حقیقتجویان»([5]). قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آرامش یافت، با ایمانآوردن خدیجه رضی الله عنها به وی و تصدیق گفتارش، دوباره اطمینان، به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت. ولی این زن عاقل و دانا به این سخنان کفایت نکرد و شتابان نزد پسر عمویش (ورقه بن نوفل) رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد و مطالبی را در باره محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای او بازگو کرد، ورقه آهی کشید و گفت: (قدوس... قدوس، قسم به کسی جان ورقه در دست اوست. ای خدیجه! اگر راست گفته باشی، ناموس اکبر که به نزد موسی و عیسی علیهما السلام آمده بود، بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمده و این که او پیامبر این امت است، از قول من به او بگو ثابتقدم باشد)([6]). خدیجه رضی الله عنها به سرعت نزد محبوبش بازگشت تا به او تبریک بگوید و از محمد صلی الله علیه و آله و سلم خواست که خود نزد ورقه بیاید و آنچه پسر عمویش به وی گفته، با گوش خود بشنود. چنین شد و مطالبی میان ورقه و محمد صلی الله علیه و آله و سلم رد و بدل گشت که خدیجه نشنید، سپس ورقه به محمد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: (قسم به کسی که جانم در دست اوست، تو پیامبر این امت هستی و آنها تو را تکذیب میکنند و مورد اذیت قرار خواهند داد، تو را از دیارت بیرون میکنند و با تو خواهند جنگید و اگر که من آن روز زنده باشم، به خدا قسم تو را به هرگونه که بتوانم یاری میدهم، سپس سرش را در برابر محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای احترام پایین انداخت. محمد صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «آیا مرا از دیارم بیرون میکنند؟» ورقه جواب داد: آری، هرگز مردی نیامده مانند تو، مگر آن که پس از اعلان دعوتش تنها شود، ای کاش من نوجوانی بودم... ای کاش در آن هنگام زنده بودم. پس از آن چیزی نگذشت که ورقه وفات یافت([7]). محمد صلی الله علیه و آله و سلم به آنچه که شنید شاد گشت و دانست که در راه ر سالتش، باید خود را آماده هر گونه سختی و رنج بکند و البته این سنت الهی است، در مورد همه انبیاء و رسولانش و آنان را در راه این دعوت خالصانه، با آزار و اذیت مشرکان مواجه خواهد کرد. و خدیجه رضی الله عنها نخستین کسی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و به شریعت اسلام درآمد([8]). و این همسر مهربان و مؤمن به خاطر علاقه فراوانش به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، ایشان را یاری کرد و به تشویق و تقویت او پرداخت. به او یاری رساند و در تحمل سختترین ضربات و انواع اذیتها و آزارها همیشه یار و همراه او بود. خداوند به برکت خدیجه از سختیهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کاست؛ برای همین بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در برابر کسانی که او را ناخوش میداشتند و به رد و تکذیب گفتههایش میپرداختند، هرگز ناراحت و دلگیر نمیشد. خدیجه رضی الله عنها به تأیید و تصدیق پرداخت و بار اندوه و ناملایمات او را میکاست، و مشکلاتش را آسان میکرد. آیات قرآن این حقیقت را چنین بیان میدارد: { يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ (١)قُمْ فَأَنْذِرْ (٢)وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ (٣)وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ (٤)وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ (٥)وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (٦)وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ (٧) } (مدثر / 1 – 7). ترجمه: «ای جامه به خود پیچیده * برخیز و بیم ده * و پروردگارت را به بزرگی یاد کن * و جامة خویش را پاک ساز * و از پلیدی [یا از بتپرستی] دوری گزین * و چیزی به کسی مده که بیشتر بستانی * و برای پروردگارت شکیبایی ورز». از این پس بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زندگی جدیدی را که همراه بود با انواع سختیها و مصیبتها آغاز کرد و به همسر باایمانش خبر داد، که زمان آسایش به سر آمده است. خدیجه رضی الله عنها با گفتار و عمل خود دیگران را به اسلام فرا میخواند و غلام و چهار دخترش نخستین کسانی بودند که تحت تأثیر خدیجه رضی الله عنها به شریعت اسلام درآمدند. در این هنگام بود که زمان امتحانهای سخت الهی فرا رسید و خدیجه رضی الله عنها در برابر آنها مانند کوهی استوار و ثابت و پایدار، پابرجا ماند. قرآنکریم این حقیقت را چنین گزارش کرده است: { أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ (٢) } (عنکبوت: 2). «آیا مردم میپندارند همین که گفتند: «ایمان آوردیم» رها میگردند و آزمایش نمیشوند؟». خداوند به محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه رضی الله عنها دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله داد، که در خوردسالی مردند و داغ فراقشان را صبورانه تحمل میکرد؛ چرا که او، سمیه رضی الله عنها اولین شهید زن اسلام را دیده بود، که چگونه در برابر شکنجههای مشرکان و ستمگران، شکیبایی میورزد و سرانجام در برابر این شکنجهها به فوز عظیم شهادت نائل آمد. همو که با دختر و پاره جگرش رقیه رضی الله عنها – همسر عثمان بن عفان رضی الله عنه – وداع کرد، زیرا به خاطر دینش و از ترس آزار مشرکان، مجبور بود به حبشه هجرت کند. دورهای که خدیجه رضی الله عنها در آن میزیست، پر از دلهرهها، عصبیتها، ترس و وحشت و مبارزه بود، اما هیچگاه در قلب این زن مجاهد ناامیدی راه نیافت. او در تمام لحظات این آیات را نصب العین خود قرار داده بود: { لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (١٨٦) } (آل عمران / 186). ترجمه: «هرآینه شما در مالها و جانهایتان امتحان خواهید شد و از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و از کسانی که شرک ورزیده اند آزار و زخم زبان بسیار خواهید شنید و اگر شکیبایی و پرهیزگاری پیشه سازید، همانا این از استوارترین کارهاست». خدیجه رضی الله عنها میدید که همسر امین و صادقش، در برابر سختیها و بلایا چه مقاومتهایی از خود نشان میدهد و هرچه مصائبش بیشتر میشد، بر صبر و استقامت او افزوده میگشت. او، این همه آزار را بر جان میخرید و بر عقیدهاش پایداری میکرد. محمد صلی الله علیه و آله و سلم در موقعیتی بر عقیدهاش سوگند یاد کرد و بر حق و حقیقت پافشاری مینمود، که هرگز در میان بشریت نظیر ندارد و به اندازه بند انگشتی از حق، گامی پس ننهاد([9]). و به همین دلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود: «برترین زنان مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد هستند»([10]). خداوندا! از خدیجه خویلد رضی الله عنهابانوی پاکدامن قریش، همسر وفادار و راستکردار محمد صلی الله علیه و آله و سلم و زنی با ایمان و مجاهد در راه خدا خشنود باش؛ چرا که در راه دینش هرآن چه از مال دنیا در اختیار داشت به کار گرفت، و خداوند به خاطر اسلام و مسلمین، به او بهترین پاداشها را ارزانی دارد.
زیرنویسها: ([1])- رک. سیره ابن هشام، (1 / 202 و بعد از آن). ([2])- سیره، (1 / 249 به بعد). ([3])- رک. سیره، (1 / 250). ([4])- دلیل آن که حضرت خدیجه (ك)، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با لفظ پسر عمو خطاب کرده آن است که حضرت خدیجه در نَسَب با پیامبر جد مشترکی داشتند خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بود. (م) ([5])- رک. سیره، (1 / 253) و تاریخ طبری، (2 / 205 به بعد) و اصابة، (8 / 200). ([6])- سیره ابن هشام، (1/ 254)، تاریخ طبری، (2 / 206) و این مطلب را در حدیثی از عایشهك در صحیح مسلم و بخاری آمده است. بخاری این مطلب را در ابتدای کتاب الوحی نقل کرد، (1 / 3) و مسلم در ایمان باب شروع وحی آورده است، (1 / 139). ([7])- پیشین. ([8])- سیرة ابن هشام، (1 / 257). ([9])- نگاه کنید به حدیث در صحیح بخاری در فضائل اصحاب نبی باب ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه رضی الله عنها و فضیلت او (4 / 231) و مسلم در فضائل صحابه، باب برتری خدیجه ام المؤمنینرضی الله عنها به شماره 2432. ([10])- بخاری در فضائل اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باب ازدواج نبی صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه رضی الله عنها و برتری او (4 / 230) و مسلم در فضائل صحابه باب فضائل خدیجه ام المؤمنین رضی الله عنها به شماره 2430.
به نقل از: زنان پیرامون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نقد و بررسی ادعاهای خاورشناسان، مؤلفان: محمود مهدی استانبولی، مصطفی ابوالنصر الشلبی، مترجم: دکتر شهربانو دلبری (عضو هیئت علمی دانشگاه)
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|