نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام: دوران شوم مغول
مؤلف: فريدون اسلامنيا
دوران شوم مغول[1]
بعد از شهادت سلطان جلالالدين خوارزمشاه مغول بر سراسر ايران چيره شدند. مغول به مناسبت بيعلمي و عدم معاشرت با متمدنين عقايد خرافي بسيار داشته و شياطين و جادو و سحر را در مجاري احوال و زندگاني انسان مؤثر و صاحب نفوذ شديد ميدانستند، از سحر و جادو بسيار ميترسيدند، و هر را که به اين حيله متهم ميشد، بسختي عذاب ميکردند و در ياسانامه چنگيزي احکام شديد بر ضد اين جماعت موجود بود. مغولها آن چنان ضربات جبرانناپذيري به تمدن ايران زدند که هيچگاه جبران نشد. در خراسان بقدري کشتار کردند که از حد تصور خارج است. چنانکه جويني در تاريخ جهانگشاي که بنام چنگيز نوشته است، ميگويد: اگر تا هزار سال ديگر در خراسان زاد ولد شود، و هيچ حادثهيي رخ ندهد، باز هم ميزان نفوس آن ديار به حد قبل از حمله مغول نخواهد رسيد.
در عصر مغول آداب و رسوم بتپرستي رواج تام يافت، تا جائي که حتي کسي جرأت نداشت آب تني کند. علم و علماء ارزش خود را از دست دادند.
مدارس درس فرسوده و دانشمندان ناپديد و دانشجويان به دست مغول لگدمال شدند.
آنان يا در معرض پراکندگي قرار گرفتند يا از دم تيغ آبدار گذشتند يا به مغولستان فرستاده شدند.
هنر اکنون همه در خاک طلب بايد کرد
زانک اندر دل خاکند همه پرهنران
در روزگاران پيشين که رشته دانش و دانشمندان از هم نگسيخته بود، همه بر نگهداري و تثبيت گفتار زيبا و زنده نگاه داشتن مراسم بزرگ، توسط علماء و انديشمندان انجام ميپذيرفت. جويني عصر تسلط مغول را اين چنين ادامه ميدهد، امروزه دروغ و ريا را پند و ذکر پندارند. حرامزادگي و سخنچيني را دليري و شهامت نام کنند. زبان و خط اويغوري را هنر و دانش بزرگ دانند. اکنون هر ولگردي در لباس عصيان، امير هرمز دوري صدر، هر نيرنگبازي وزير، هر بخت برگشتهاي دبير، هر تازه به دوران رسيدهاي مستوفي، هر ولخرجي ناظر هزينه، هر ابليسي معاون ديوان – هر شاگردي صاحب حرمت و جاه، هر فراشي صاحب محافظ، هر ستمگري پيشکار، هر خسيسی کس، هر خسيسي رئيس، هر خيانتپيشهاي قدرتمند، هر دستاربندي دانشمندي بزرگوار، هر شترباني به خاطر افزوني مال مشغول با زيبارخي و هر حمالي از کمک شانس گشاده حال شده است.
آزادهدلان گوش بمالش دادند
و زحسرت و غم سينه بنالش دادند
پشت هنر آن روز شکست درست
کين بيهنران پشت به بالش دادند
تيز دادن و سيلي زدن بر فردي از لطافت خوي ميشمارند و دشمني با يکديگر و سفاهت را نسبت به تأثير روحاني بيخطر ميدانند. در يک چنين روزگاري که قحطي مردانگي و جوانمردي است و روز بازار گمراهي و ناداني، نيکان، بدحال و خوارند، و اشرار تثبيت و بر سر کار، کريم فاضل، تافته دام محنت است و نادان پست کامياب، هر آزادهاي بيزاد است و هر رادمردي مردود، هر صاحب نسبي بينصيب گرديده و هر والاگوهري خارج از گود نشسته و هر هوشمندي مصادف با مصيبتي است، هر گويندهاي گرفتار حادثهاي، هر عاقلي اسير غير مکلفي، هر کامل درگير ناقصي، و هر عزيزي ناگزير تابع ذليلي و هر اهل تشخيصي در دست فرومايهاي گرفتار آمده است، ميتوان دريافت که صاحبان درجات عالي و هوشمندان و دانايان تا چه حدودي در فشارند.
در اين دوران همه دشمنان اسلام دست بدست يکديگر دادند تا اسلام و مسلمين را بکلي نابود کنند. پيمانهايي بين آنها منعقد شد و جنگهاي بسيار شديد بين آنها و مسلمين درگرفت. بسياري از سرداران و منشيان مغولان از دشمنان قسم خورده مسلمين بودند. جريان را در سه قسمت جداگانه شرح ميدهم.
1- يهوديان: سر دسته يهوديان صليبي بود بنام سعدالدولة که از پزشکان ارغون (683-610 ه.ق) بود. وي از ابهر زنجان بود و توانست با حيلههاي فراوان در سال 686 به وزارت ارغون برسد. سعدالدولة بزودي دست عموم عمال و کارکنان مسلمان را از کار کوتاه کرد و از طرف خود همه ارکان حکومتي را در دست يهوديان و مسيحيان گذاشت. سعدالدولة سپس امور مالي کشور را تحت اداره خود آورد و دست جميع امراي ارغون را از همه جا کوتاه ساخت. وي ارغون را متقاعد کرد که ادعاي پيامبري بکند و به مکه حمله برده آنجا را از بت پر کند و علماي اسلام را قتلعام کند. اما قبل از اينکه اقدامي صورت گيرد. سعدالدولة به دست امراي ارغون که از وي ناراضي بودند به هلاکت رسيد، (صفر 690 ه.ق) شش روز بعد از ارغون نيز مرد.
2- مسيحيان[2]: هجوم مغول به جهان اسلام در جهان مسيحيت به چشم هديهاي الهي نگريسته شد. نفوذ مسيحيان در دستگاه مغول نقش تعيينکنندهاي در سياستهاي مغول در ايران بجا گذاشت. اروپائيان در عرض کمتر از ده سال سه هيئت به دربار مغول در قراقورم روانه کردند. هيئت اول که در شوراي مذهبي 1245م منعقد شده بود به رياست ژان دوپلا نوکارپيني در سال 1246م موقع انتخاب گيوک بن اوگتاي بن چنگيز به قراقورم فرستاده شد. گيوک فرستادگان پاپ را به گرمي پذيرفت. گيوک دو وزير مسيحي داشت. هيئت دوم با چهار روحاني فرستاده شد. هيئت سوم از طرف سن لوئي به رياست روحاني ويليام روبروکي بسفارت فرستاده شد. اين هيئت در سال 1253م به قراقورم رسيد. منگو جانشين گيوک هيئت را به گرمي پذيرفت و با آنها مهرباني کرد. هولاکوخان با آنکه بودايي متعصبي بود اما تحت تأثير دوقوز خاتون زن مسيحي خود قرار داشت. پاپ در سال 1260 ميلادي از ابراز تمايل هولاکو به مسيحيت و رفتار خوب او با مسيحيان اظهار خوشنودي کرد. هولاکو مسيحيان را به توصية دوقوز خاتون به کارهاي مهم مملکتي ميگمارد. در همين سال بود که هولاکوخان لشکر بسيار بزرگي به فرماندهي کنت بوقا سردار مشهور مسيحي خود براي جنگ با مماليک فرستاد. از همدستان و مشوقان مغولان در حمله به مماليک مصر هتوم اول پادشاه ارمنستان بود. هدف اصلي از اين حمله به تصرف بيتالمقدس و برانداختن حکومت مماليک مصر بود. اما مصريها با شجاعتي وصفناپذير اين اردوي بزرگ کفار را در هم شکستند و از نابودي اسلام و مسلمين جلوگيري کردند. اين جنگ در تاريخ به نام نبرد عين جالوت مشهور است. هتوم اول پادشاه ارمنستان با همکاري مغول وقتي حلب را تسخير کردند کلية اهالي آنرا قتلعام کردند. هتوم با آتش زدن مسجد بزرگ حلب کينه خود را نسبت به مسلمانان کاملاً برملا ساخت. در اين جنگ کفار در حدود پانصد هزار تن از کردان را به شهادت ميرسانند. هولاکو و جانشينانش مناسبات سياسي مستقيم با اروپاي مسيحي برقرار ساختند. پسر و جانشين هولاکو آباقاخان مريم دختر امپراطور روم شرقي پالئولوگوس را به عقد خود درآورد، و قبل از مراسم عقد به درخواست مريم غسل تعميد بجاي آورد. بدنبال رد و بدل شدن نامههايي بين آباقاخان با ادوارد اول پادشاه انگليس، پاپ اعظم روم هيئتي را در سال 1278 ميلادي مرکب از چند راهب را بدربار آباقاخان فرستاد. ارغون نيز در انديشه اتحاد با غرب يکي از صاحب منصبان مسيحي نستوري خود بنام عيسي کلمپخي با نامه زير براي پاپ هونوروس چهارم فرستاد که ترجمه آن در بايگانيهاي واتيکان محفوظ است نامه بتاريخ 1285 ميلادي مطابق 684 شمسي است. چند سال بدنبال اين اتحاد جنگ هشتم صليبي درگرفت که به شکست کامل اروپا انجاميد. متن نامه به شرح زير است: و اکنون اجازه دهيد، زيرا سرزمين ساراسنها[3] (Saracens) متعلق به ما نيست.
پدر مهربان، ما که در اين سو و شما که در آن سوي هستيد، ما سرزمين سامي را که در ميان ما و شما قرار دارد مسخر خواهيم کرد. ما فرستادگان پيش گفته را خواهيم فرستاد و از تو ميخواهيم که هيأت و سپاهي را به سرزمين مصر اعزام کني، و در اين هنگام خواهد بود که ما از اين جانب و شما از آن جانب به کمک مردان شايسته اين سرزمين را ميان خود خرد خواهيم کرد، شما مردي باکفايت را در جاي پيش ما ميفرستي که آرزو داري مطالب پيش گفته در آنجا تحقق يابد. ما ساراسنها را از ميان برخواهيم داشت و عاليجناب پاپ و خان بزرگ قوبيلا صاحب و مالک اين سرزمين خواهيد شد.
در سال 686 ه. ق 1287 م و همچنين در سال 687 ه. ق 1288 م نيز هيئتهايي مابين مغولان و پاپ نيکوس چهارم و ادوارد اول شاه انگليس و فيليپ لوبل شاه فرانسه رد و بدل شد. اين نامهنگاريها در سالهاي بعد نيز صورت گرفت. بحث در اين زمينه را کوتاه کرده و براي روشن شدن همکاري مغول و صليبيان جنگهاي آنها بر ضد جهان اسلام را به اختصار ذکر ميکنم.
جنگهاي صليبي 1096-1290 ميلادي
1- جنگ اول صليبي 1099-1096 م: تصرف بيتالمقدس بدست صليبيان و کشتار هفتاد هزار زن و کودک و مرد مسلمان توسط صليبيان.
2- جنگ دوم صليبي 1148-1147 م: شکست صليبيها در حلب و دمشق به سرداري نورالدين بن محمود زنگي از بنيانگذاران ايوبيان، وي اتابک سلطان سنجر در شام بود.
3- جنگ سوم صليبي 1187م: فتح بيتالمقدس و ساير نواحي اشغالي مانند انطاکيه بدست سلطان صلاحالدين ايوبي.
4- جنگ چهارم 1204-1202 م: هجوم صليبيان به قسطنطنيه و کشتار مسيحيان آنجا و غارت کليساي اياصوفيا.
5- جنگ پنجم صليبي 1200-1224 م: بدست آوردن فردريک دوم امپراطور روم مقدس بيتالمقدس را با صلح، اين جنگ همزمان با يورش مغول به جهان اسلام بود.
6- جنگ ششم صليبي 1244 م: ملک بيبرس سلطان مصر از سلسله مماليک بيتالمقدس را از صليبيها بازپس ميگيرد.
7- جنگ هفتم صليبي 1254-1248 م: شکست فضيحتبار لوئي نهم پادشاه فرانسه بدست تورانشاه فرزند ملک صالح.
8- جنگ هشتم صليبي 1290 م: شکست کامل صليبيها و اخراج کامل آنها از شام و فلسطين.
مشهورترين جنگهاي مغول با جهان اسلام
1- 1231-1218 (628-616 ه. ق) ميلادي حمله مغول به ايران و اشغال و ويراني ايران.
2- 1260-1259 مطابق 656- 655 ه. ق حمله هولاکوخان و سقوط خلافت عباسي.
3- 1260 م مطابق 656 ه. ق جنگ عين جالوت، و شکست کامل مغول توسط ملک مظفر قطز سلطان مماليک مصر با آباقاخان مغول.
4- جنگ بيره 1274 م 671 ه. ق آباقاخان مغول با ملک ظاهر قدرتمندترين سلطان مصر، مغول در اين جنگ نيز تار و مار شد.
5- جنگ ابلستين ذيقعده 675 ه. ق 1288 م آباقاخان با ملک بيبرس مصر شکست مغول.
6- جنگ حمص رجب 680 ه. ق 1293 م آباقاخان مغول با ملک منصور مصر شکست مغول.
7- مجمع المروج يا جنگ مروج 699 ه. ق 1302 م غازانخان با ظاهري اسلامنما با ملک ناصر، در اين جنگ به علت اينکه ظاهراً غازانخان مسلمان شده بود، مسلمان منطقه با او همدست شدند، در نتيجه مغولها موقتاً وارد بيتالمقدس ميشوند ولي بزودي مجبور به عقبنشيني ميشوند.
8- مرج الصفر رمضان 702 ه. ق 1305 م غازانخان با ملک ناصر مصر در اين جنگ مغول کاملاً درهم شکسته ميشود. همچون صليبيون تار و مار ميشوند. نتيجه جنگهاي مغول با ممالک مصر باعث نابود شدن قدرت آنها ميشود در نتيجه آنها ديگر قادر نميشوند همچون گذشته بر ايران حکومت کنند لذا مسلمان ميشوند. بدين ترتيب سلسله مماليک مصر در لحظات سرنوشتساز جهان اسلام همچون سدي غير قابل نفوذ صليبيون و مغولان را درهم ميشکند. (در اين زمينه کتاب صحنههاي تکاندهنده در تاريخ اسلام نوشته محمدعبدالله عنان بهترين و مؤثقترين منبع مطالعاتي است).
3- ملاحده: هدف اصلي ملحدين اسماعيلي نابودي اسلام و بدست گرفتن قدرت بود. خيانتها وکشتارهايي که بدست آنها قبل از يورش مغول روي داد قبلاً شرح داده شده است. آنها افراد کليدي و باکفايت را شناسايي کرده به شهادت ميرساندند. نگاهي به شهدا نشان ميدهد که اين ترورها تا چه حد امت اسلامي را با خطر روبرو ساخته است. عدهاي از مشهورترين شهدا عبارتند از: 1- خواجه نظامالملک و پسرش فخرالملک 2- غياثالدين محمدبن بهاءالدين سام بن حسن از سلاطين غوري (558-595 ه ق) به خاطر جهادهاي بسياري که با کفار در هند و ترکمنستان کرد بحق او را سلطان غازي لقب دادهاند. 3- المستضيء بنورالله سي و چهارمين خليفه عباسي از خلفاي ديندار و بسيار متقي عباسي بسال 575 ه. ق زماني اهميت شهادت اين خليفه آشکار ميشود که بدانيم خليفه بعد از او الناصر لدين الله فردي شرابخوار و مريض و تقريباً کور بود. بعلاوه وزير و خزانهدارش از ملاحده بودند. 4- المسترشد بالله سيومين خليفه که قدرت زيادي داشت. بسال 529 ه. ق 5- اورخان از سرداران بسيار مشهور سلطان جلالالدين خوارزمشاه در سال 623 ه. ق.
در سال 628 ه. ق ملاحده مغول را به ايران کشيدند، و با همکاري که با آنها کردند باعث شهادت سلطان جلالالدين شدند و بدين وسيله ايران تحت سيطره بتپرستان درآمد.
از جمله بزرگترين خيانتهاي ملاحده وادار کردن هولاکوخان به نابودي خلافت عباسي و کشتار تمامي اهالي اهل سنت بغداد است. از آنجا که هولاکوخان معتقد بود رفتن به بغداد و فتح آنجا باعث بلاياي آسماني خواهد شد. خواجه نصير طوسي آن ملحد کينهتوز به دروغ به هولاکوخان ميگويد که در رصد ستارگان در رصدخانه مراغه ستاره اقبال تو را ديدهام و هيچ جاي بدشگوني نيست.
قاضي نورالله شوشتري شيعهساز معروف که هولاکوخان بتپرست و سازنده بتخانههاي متعدد در آذربايجان و زنش دوقوز خاتون مسيحي فوقالعاده متعصب و سازنده کليساهاي بسيار در آذربايجان را شيعه معرفي کرده است در کتاب مشهورش بنام مجالس المؤمنين چاپ تبريز صفحات 386 تا 387 مينويسد: پدرم شيخ سديدالدين و سيدابن طاوس و چند کس ديگر از اکابر نجف و کوفه و حله نامههايي به هلاکو نوشته و از او امان ميطلبند. هلاکو ايشان را بنزد خود خوانده علت را ميپرسد. پدر نورالله در جواب ميگويد: «حضرت علي فرموده است: بعد از استيلاي مغول انقراض سلسله بنيعباس بدست شخصي بنام هولاکوخان اتفاق خواهد افتاد. او مرد جهور صاحب اقبال خواهد بود که بر هيچ قلعه و شهري نگذرد که آنرا فتح نکند، و هيچ رايتي در مقابل او برپا نشود که نگونسار نگردد. واي بر کسي که شيوه مخالفت و معادات او پردازد».
خيانت ابن علقمي وزير خليفه عباس المعتصم بالله: واقعيت اين است که خلافت عباسي در آن ايام داراي قدرت فراواني بود. پسر خليفه بنام امير ابوبکر و امير علم دارالخلافه بنام سليمان شاه ايواني ترکمان سي سال با کفار مغول دست و پنجه نرم کرده بودند و مغولان را به سختي شکست داده بودند. اين يکي از دلايلي بود که هولاکو جرأت حمله به بغداد را نداشت. و اگر خيانت احمد العلقمي نبود هولاکو اينگونه موفق به فتح نميشد بلکه به زبوني کشيده ميشد.
ابن العلقمي به نوشته منهاج سراج در طبقات ناصري در فصل خروج مغول (صفحه 191 به بعد) پنهاني به هولاکونامه نوشت و با او يکي شد، سپس لشکريان از بغداد به اطراف فرستاد، به خليفه گفت که با مغولان صلح شده است و نيازي به لشکر نيست. وقتي بغداد از قشون خالي شد. لشکر مغول بحوالي بغداد رسيد، وزير دستور داد تا بر دجله پلي ساختند و مغول از آن گذشتند. اما جهادگران قلاع تکريت آن پل را سوختند، با مغول جهاد کردند و بسياري از آنها بشهادت رسيدند. امير ابوبکر و امير علم دارالخلافه سليمان شاه هولاکو و لشکريانش را وادار به فرار کردند. هولاکو بار دوم به بغداد حملهور شد. هر چه سرداران خليفه اصرار کردند که ابن العلقمي خائن است که و حتي نامهاش به هولاکو را به خليفه نشان دادند وي قبول نکرد و گفت: وزير آدم سالمي است و اين يک توطئه است که بر ضد وي ساختهاند.
مسيحيان بغداد هم در خفيه با هولاکو متحد شدند. در روز اول نبرد مغولان شکست خوردند. شب روز دوم نبرد بدستور وزير ملحد سد آب فرات را باز کردند از آنجا که لشکر مسلمين در موضع پايين رودخانه بودند، سيل لشکر اسلام را عاجز کرد و آنها عدهاي شهيد و عدهاي منهزم شدند. سرداران خليفه از او خواستند که بغداد را به قصد بصره ترک کنند و در آنجا با جمعآوري لشکر با مغول بجنگند اما وزير ملعون خليفه را از اين کار برحذر داشت و گفت که من با ايشان صلح کردهام. آن ملعون با نامههاي سري هولاکو را از نقشههايش آگاه کرد. و باعث شد که بدون جنگ خليفه و امير ابوبکر و ديگر سرداران به چنگ مغول بيفتند، مغول هفت شبانه روز در بغداد کشتار کردند کليه ملاحده و مسيحيان و يهوديان را از شهر خارج کردند، و بقيه اهالي شهر که بين هشتصد هزار تا يک ميليون نفر بود را شهيد کردند، تمامي مساجد – مدارس و کتابخانهها را آتش زدند. حمدالله مستوفي مدت قتلعام بغداد را چهل روز ذکر کرده است. اما اکثر مؤرخين آنرا هفت شبانه روز و تعداد شهدا را يک ميليون نفر بر خلاف رأي مستوفي که هشتصد هزار کس نوشته است ميدانند. ويل دورانت در تاريخ تمدن جلد 4 کتاب تمدن اسلامي صفحات 304 تا 305 مينويسد: در بغداد سي و شش کتابخانه عمومي علاوه بر کتابخانههاي شخصي وجود داشت که در حمله مغول طعمه حريق شد.
قضيه اولجايتو[4]
مادر اولجايتو از قبيله عيسوي کرائيت بود، وي مطابق رسم دين مسيحيت اولجايتو را غسل تعميد داد و تا زمان مرگ مادر، اولجايتو عيسوي بود. بعد از مرگ او، اولجايتو زني مسلمان اختيار کرد. آن زن پاکدامن وي را به اسلام خواند و بدين ترتيب اولجايتو به اسلام گرويد. در سال 709 ه. ق اولجايتو در اثر تبليغ يکي از امراي متنفذ خود بنام طرمطاز و تشويق سيد تاجالدين آوجي به ملاحده گرويد. وي دستور داد تا نام خلفاي راشدين را از خطبه و سکه بيندازند و بجاي آن نام حضرت علي و دو فرزندش را بياورند. همچنين لفظ علي وليالله را در رديف شهادتين گردانند و مردم ايران را شيعه کنند. همچنين حي علي خيرالعمل را به اذان اضافه کنند. اولجايتو براي اشاعه عقايد ملاحده پيشوايان اين مذهب را جلب کرد و در جنب گنبد سلطانيه مدرسهاي درست کرد که در آن شصت معلم و دويست شاگرد بسر ميبردند. براي از بين بردن مذهب اهل سنت جمالالدين حسن بن مطهر حلي 648-726 ه. ق معروف به علامه حلي و پسرش فخرالدين محمد به درگاه اولجايتو ميشتابند تا از فرصت بدست آمده کمال استفاده را ببرند. علامه حلي براي منحرف کردن مسلمين کتاب منهاج الکرامه را نوشت. اين کتاب دلايل حلي را درباره ولايت حضرت علي و ديگر عقايد وي را شامل است. خواجه نصير طوسي ملاحده ديگر نيز با خيانتهاي خود تا آنجا که توانست در اين زمينه کوشيد.
در آن زمان علماي بزرگي با اين انديشههاي ملاحده به مبارزه برخواستند که مشهورترين آنها عبارتند از قاضي بيضاوي صاحب تفسير و علامه ابن تيميه. قاضي بيضاوي در سال 685 ه. ق وفات نمود. اما ابن تيميه که تا سال 728 ه. ق زنده بود با فعاليت شديدي که داشت مسير تاريخ را در ايران تغيير داد. ابن تيميه با نوشتن کتابهاي در رد ملاحده و مذهب تصوف بزودي اين دو فرقه را که تحت حمايت مغول رشد کرده بودند را به حاشيه راند. اين عالم بزرگوار در رأس علمايي قرار داشت که سعي و کوشش آنها اولجايتو را مجبور ساخت دست از روافض بردارد و دوباره به اهل سنت بگرود. علامه ابن تيميه معتقد بود، شيطان بدو طريق مردم را به نافرماني خداوند سوق ميدهد: يکي افراطيگري، ديگري تفريط. وي براي دفاع از اسلام کتابهاي زيادي نوشت که از آن جمله است:
1- منهاج السنة النبوية في نقد کلام اهل الرفض و الاعتزال: ابن تيميه اين کتاب را در رد مذهب حلي نوشت. وي در اين کتاب، کتاب منهاج الکرامه حلي را جمله به جمله آورده و آن را نقد کرد. اين کتاب بنام منهاج السنة النبوية في نقد كلام الشيعة والقدرية نيز مشهور است. و منهاج الاعتدال في نقد کلام اهل الرفض و الاعتزال، مختصر آن است که علامه ذهبی شاگرد امام ابن تيميه آن را اختصار نموده است([5]).
3- الفرقان بين أولياء الرحمن و أولياء الشيطان
4- الصوفية و الفقهاء
5- مجموع الرسائل
در آن زمان با حمايتهايي که خواجه رشيدالدين از مذهب تصوف به عمل آورد و رسم جشنهاي چهل روزه تولد پيامبر اسلام در سالروز رحلت جانگداز آن پيامبر عظيم الشان -صلى الله عليه وسلم- به راه انداخت. شيوخ صوفي مذهب نيز تا آنجا که توانستند به بسط خرافات پرداختند. اوحدي مراغهاي در جام جم ميگويد:[6]
اعمال اهل ذوق و تلبيس باعث شده است، دين و ايمان چون سيمرغ و کيميا ناياب شده و طريقت و تصوف دامي گشته که شياداني بنام پير و شيخ در سر راه خامان ره نرفته گستراندهاند:
بيخطر نيست کار سير امروز
ديدهور شو که نيست خبر امروز
اهل مکر و حبل بکوشيدند
به ريا روي دين بپوشيدند
سخن صدق سر به لاف آورد
دين چوسيمرغ رو به قاف آورد
طالبي چشم و گوش باش اي دل
با چنينها بهوش باش اي دل
که بسي دام و دانه در راهست
گذرت جمله بر سر چاهست
چون نهنگند بازکرده دهان
همه در نيل خرقه گشته نهان
اوحدي وضع خانقاهها و درويشان روزگار خود را سخت انتقاد کرد، و آنها را به مارگيري و حقهبازي و نيرنگ و دروغبافي و راحتطلبي و گدايي متهم ساخته و حقيقتجويان را از خوردن گول آنها برحذر داشته ميگويد:
بدر آي اي حکيم فرزانه
پرنشايد نشست در خانه
چند در خانقاه دود کني
سفري کن مگر که سود کني
نشود مرپخته بيسفري
تا نکوشي نباشدت ظفري
رنگپوش دروغ چون پر شد
عقد خرمهره رشته درشد
خلق دريافت زرق سازيشان
حق نهايي و حقه بازيشان
نام تليسان بساني رفت
که کرامات ده بنايي رفت
بروش چون گناهکار شدند
همه در چشم خلق خوار شدند
تا که شد زين ملامتانگيزان
خون درويش و پاکرو ريزان
گشت کار طريقت آشفته
شد جهان از مجردان رفته
از مسافر ادب نميجويد
و نيک از دربدر نميپويند
زين کچول و کچل سري چندند
که به ريش جهان همي خندند
رند و رقاص و مارگير همه
زرق ساز و زنخپذير همه
در اندر کلاه خود دوزند
خلق را ترک همت آموزند
تنها اوحدي مراغهاي نيست که بر مذهب تصوف ميتازد بلکه همه دلسوزان اهل سنت از جمله مولوي، حافظ، سعدي، جامي و همگي علماي اهل سنت آن زمان و قرنها قبل از آنها بزرگاني همچون امام محمد غزالي در ايها الولد و احياء علومالدين جلد سوم صفحه 850 و سنايي غزنوي و... بر عليه اين مذهب کوشيدهاند و به علت طولاني بودن بحث در اين زمينه از آن صرف نظر ميکنم.
فرق متصوفه در دوران مغول
1- وحدت وجوديها از پيروان حسينبن منصور حلاج و محييالدين ابن عربي اندلسي که او را پيغمبر تصوف مينامند، به سبب آنکه وي تصوف را با فلسفه درهم آميخت، و آنرا به صورت يک نظريه به مکتب فلسفي تبديل کرد. وي در سال 638 ه. ق در دمشق مٌرد و علماي اهل سنت از هر چهار مشرب فقهي فتوي ارتداد او را صادر کردند.
اين عقيده مشتمل بر برتري خاتم اوليا بر خاتم النبين – سقوط تکليف - رد دين واحد – ايمان فرعون و شيطان و... ميباشد.
2- عشاق: بايد ترک دنيا کرد و بفکر و رياضت مشغول شد و بشوق و محبت و عشق به معبود در کار ايستاد تا مستعد علوم غيبيه گرديد.
نوريه: حجاب دو تا است نوري و ناري. نوري آن است که مشغول صفات خوب چون توکل و شوق و تسليم و مراقبت و انس و وجد و حالت بود. ناري: بايد مشغول: افعال شيطاني همچون فسق و فجور و حرص و شهوت و امثال آن بود.
4- واصليه شاخهاي از وحدت وجوديها: معتقد بودند وقتي شخص معرفت حق را حاصل ميکند کليه واجبات از او ساقط ميشود و حرمات بر او حلال ميشود.
5- عدهاي معتقد بودند که اعتبار به نظر و استدلال نباشد و ممارست علوم و درس و نظر و کسب علم حرام است و معرفت حق تنها با مجاهده و تلقين شيخ حاصل ميشود.
6- فرقه ششم مردمي شکمخواره بودند که نه علم داشتند نه دين. به اطراف عالم ميگرديدند و از بهر لقمهيي هميشه طالب طعام و رقص بودند.
7- دستههايي بسيار کم هم بودند که با رعايت دقيق موازين شرعي به سير و سلوک ميپرداختند از اين دسته بودند پيروان عمر سهرودي و علاءالدولة سمناني که امروزه اثري از پيروان آنها وجود ندارد.
تجديد قدرت اسلام در ايران
تجديد قدرت اسلام در عهد ايلخانان از دوره سلطنت غازانخان محمد (از 694 تا 703 ه. ق) آغاز شد. وي تحت تأثير امير نوروز که در مدت امارت او در خراسان پيشکاري و سرداري وي را برعهده داشت و خصوصاً بر اثر ارشاد صدرالدين ابراهيم بن شيخ سعدالدين حموي جويني که غالباً ملازم وي بود، متمايل بدين اسلام گرديد. در اوايل شعبان 694 ه. ق غازانخان مسلمان شد. در ذيالحجه سال 694 ه. ق ايلخاني به ايران رسيد. نخستين کار او تشديد مباني اسلام و رسمي کردن آن در ممالک ايلخاني بود، بدين ترتيب دين اسلام که از اوان تسلط مغول بر ايران تا آن موقع از رسميت افتاده بود و بصورت يکي از اديان مجاز در رديف دينهاي بودايي و مسيحي و يهودي درآمده بود، از آن حال خارج شد. زيرا با نخستين فرمان غازانخان همه مغولان در سراسر ايران با رغبت به اسلام گرويدند. اسلام غازانخان فوايد بزرگي براي ايرانيان داشت از جمله:
1- اهميت ديني: اسلام از خطر برافتادن در ايران نجات يافت، زيرا هنوز تا آن زمان بتپرستي در ميان مغول رواج بسيار داشت و بتخانههاي متعددي در ايران وجود داشت و بخشيان (روحانيان بودايي) بوفور در ايران زندگي ميکردند. طبق دستور غازانخان آنها يا بايد مسلمان ميشدند يا ايران را ترک ميکردند. وي همچنين دستور داد بتخانهها و آتشکدهها و ديگر معابد که در سرزمين ايران با زور ساخته شده بودند خراب شوند.
2- بعد اجتماعي: ايرانيان بعد از آن توانستند با آداب و رسوم اسلامي زندگي کنند و مجبور به رعايت قوانين مغول نشوند. مانند وصول ماليات – حمام نرفتن از ظلم و تعدي و تجاوز روزمره مغولها نجات يابند و از مصادره اموال و ماليات گزافي که رؤساي ديوانها از آنها ميگرفتند آسوده شوند.
3- بعد آباداني: ترميم خرابيها – ساختن مدارس – مساجد – خانقاهها – کتابخانهها و ديگر کارهاي عمراني و گسترش دوباره علم در ايران.
4- جهت سياسي: و آنهم قطع ارتباط با مغولان غير مسلمان که به استقلال ايران از مغول و روي کار آمدن حکومت ايلخانان مسلمان شد.
حاکمان مغولي از اين زمان به بعد خلق و خوي اسلامي ميگيرند و تدريجاً خوي مغولي خود را کنار ميگذارند.
در دوران از بين رفتن حکومت اسلامي در ايران و انقراض خلافت بغداد يکي از معجزات الهي روي داد. خداوند -جل جلاله- ميفرمايد:
﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ (الصف: 8).
«خداوند نور (آيين) خود را کامل ميگرداند، هر چند که کافران دوست نداشته باشند».
حملات مسيحيان و مغولان به جهان اسلام و اشغال قسمت بسيار بزرگي از وطن اسلامي توسط آنها نه تنها باعث نابودي اسلام نگشت بلکه حتي خود وسيلهاي شد تا ملتهايشان با اسلام آشنا شوند و اين مسئله باعث گرويدن بسياري از آنها به اسلام شد. چنان که ترکستان که شامل آسياي مرکزي و استان سين کيانگ چين امروز ميباشد به اسلام گرويد. همچنين اسلام در ديگر مناطق تحت کنترل مغول مانند چين منتشر شد. آرنولد توين بي در تاريخ تمدن صفحات 561 تا 519 مينويسد: قلمرو اسلام در زماني گسترش يافت که وحدت دولت اسلامي در حال پاشيدگي بود. همين مسئله ثابت کرد که اسلام بدون کمک يک دولت متحد باقي ميماند و گسترش هم مييابد. اين عدم قدرت مرکزي يک دولت متحد باعث گرايش تودهاي به اسلام در ميان اتباع غير مسلمان دولتهاي جانشين متحد اسلامي شد. انگيزه اين کار اين بود که اکثريت غير مسلمان در پناه حکومت اسلامي در پناه اسلام بودند. وقتي حکومت متحد زوال يافت مردم براي يافتن پناهگاه مناسب به اسلام روي آوردند.
نبايد فراموش کنيم که در جنگ عين جالوت نابودي دنياي اسلام به اندازه يک تار موي سر بود اگر مماليک شکست ميخوردند آنچنان که توين بي نيز به اين مسئله اشاره ميکند کل دنياي اسلام بين مغول و مسيحيان تقسيم ميشد.
بعضي از خاندانهاي مهم ايران اسلامي
براي گسترش اسلام خاندانهاي بسياري تا آنجا که توانستهاند نقش ايفا کردند براي زنده نگه داشتن ياد و خاطره آنها در زير به چند تا از آنها خلاصهوار اشاره ميشود.
1- افتخاريان: اصلشان افتخارالدين محمد بکري بود، از نسل حضرت ابوبکر صديق -رضی الله عنه-، او مردي دانشمند و متقي بود. پيش امام سعيدمحمدبن يحيي نيشابوري تحصيل کرد. از احفاد او ملک سعيد افتخارالدين محمدبن ابينصر در عهد دولت مغول بزرگترين اکابر قزوين شد. ملکي عادل و عاقل و صاحب حزم و رأي بود و در تدبير امور ديواني زبانزد بود. منگوقاآن و برادران و عمزادگان و خويشاوندان پيش او تعليم کردند. وي برادراني داشت که هر يک در جايي حاکم بود از جمله:
ملک سعيد امام الدين يحيي حاکم قزوين و بعدها عراق عجم شد.
عمادالدين محمود حاکم مازندران.
رضيالدين بابا حاکم دياربکر و رکنالدين احمد گرجستان.
اين خاندان با مرگ ملک سعيد در ربيعالاول سال 700 ه. ق در بغداد از اهميت افتاد.
2- خاندان نظامالملک: خدمات بيشمار اين خاندان در گسترش اسلام و علم بر همگان معلوم است. از اين خاندان خيرات و مبرات بسيار از قبيل مساجد و مدارس و رباطات بر جاي ماند. همه افراد اين خاندان مردمي فاضل و کاتب و پروراننده شاعران و نويسندگان و دوستداران فقها و عرفا بوده و آنان را بروايت و وظايف دلخوش ميداشتهاند.
3- آل برهان يا بنيمازه: از خاندانهاي بزرگ بخارا بوده و رياست حنفيان ماوراءالنهر را بعهده داشتهاند. امام برهانالدين عبدالعزيز بن مازه بخاري پسرش امام شهيد حسامالدين عمر بن عبدالعزيز که در جنگ قطوان بين سلطان سنجر سلجوقي و بتپرستان در سال 536 ه. ق به شهادت رسيد و تاج الاسلام احمدبن عبدالعزيز بن مازه برادرش ناظر بر اعمال اتمتکين حاکم بخارا و برادرزادهاش محمدبن عبدالعزيز ملقب به صدر جهان ممدوح سعدي شيرازي – صدرالصدور جهان برهانالدين عبدالعزيز عمربن عبدالعزيز – برهانالدين محمودبن احمدبن عبدالعزيز صاحب کتاب ذخيره الفتاوي مشهور به ذخيره البرهانيه – امام برهانالدين محمودبن احمد معروف به صدر جهان شش هزار فقيه در کنف حمايت او زندگي ميکردند – عمربن مسعود استاد عوفي از برجستهترين افراد اين خاندان بودهاند. بازماندگان اين خاندان تا اواخر قرن هفتم ه. ق در بخارا راه و رسم اجداد خود را در رعايت حال علماء و ترويج علم ادامه دادند.
درباره اين خاندان لباب الالباب محمد قزويني و حواشي چهار مقاله نظامي عروضي مفيد است.
4- آل خجند: رجال اين طايفه از جمله رؤساي مذهبي بودند که بر اثر اهميت شهرتي که بدست آوردند مصدر امور مختلف در اصفهان شدند. درگاه آنان مکان رجال دانشمند و شاعر گرديده بود، و رياست شافعيان اصفهان را برعهده داشتند. امام ابوبکر محمدبن ثابت الخفيدي فاضل و بليغ مشهور مرو از اين خاندان بود که خواجه نظامالملک شهيد او را براي تدريس در نظاميه اصفهان بدان شهر ميبرد و او در آنجا ميماند خاندانش در آن شهر به شهرت ميرسند. تا قتلعام اصفهان بدست مغول در سال 633 ه. ق افراد اين خاندان به روش اجداد خود به فعاليت ادامه دادند.
5- آل صاعد اصفهان: اين خاندان رياست حنفيان شهر اصفهان را بعهده داشتند. اصل آن از نيشابور بود. از صاعديان نيشابور که از خاندانهاي معروف علمي آن سامان بودهاند، منشعب شدهاند. از بزرگان اين خاندان که مورد مدح شعراي بزرگي مانند جمالالدين محمدبن عبدالرزاق اصفهاني قرار گرفتهاند، عبارتند از: خواجه جمالالدين صاعدبن مسعود و خواجه رکنالدين و خواجه قوامالدين و خواجه صدرالدين بن قوام الدين و خواجه نظامالدين ابوالعلا. فعاليت اين خاندان تا قتلعام اصفهان در سال 633 ه. ق ادامه داشت.
6- خاندان رضيالدين وراميني: از خاندانهاي مشهور عراق بود. مؤسس اين خاندان رضيالدين ابوسعد وراميني از مردان ثروتمند و مشهور بود. وي در حرمين آباديهاي بسيار کرده و بهمين سبب معمار الحرمين لقب يافته بود. پسران و نوادگان او نيز بسبب رياست و آبادانيها و ايجاد مدارس و مساجد و موقافات شهرت بسيار داشتند. از ميان آنها فخرالدين بن احمدبن ابيسعد وراميني منصب وزارت طغرل بن ارسلان آخرين پادشاه سلجوقي را عهدهدار بوده است.
از مداحان اين خاندان قوامي رازي شاعر مشهور است. لباب الالباب عوفي و تاريخ بيهقي در مورد اين خاندان از منابع دسته اول ميباشند.
7- خاندان جويني: نخستين خاندان مشهور ايراني که در قسمت بزرگي از دوره ايلخانان در حل و عقد امور کشور مؤثر بوده است، خاندان بهاءالدين محمد جويني صاحب ديوان است. دائي بهاءالدين محمد بنام منتجبالدين بديع کاتب جويني صاحب عَتَبهُ الکَتَبه دبيري سلطان سنجر سلجوقي را برعهده داشت. پدر بهاءالدين شمسالدين محمدبن محمدصاحب ديوان استيفاي سلطان محمد خوارزمشاه و پسرش سلطان جلالالدين مينکبرني بود. بهاءالدين بعد از زوال دولت خوارزمشاهي در خدمت حاکمان مغول که مأمور ايران ميشدند، درآمد. نخستين بار در سال 631 ه. ق در عهد حکومت جنتمور صاحب ديواني خراسان و مازندران را يافت و چندي بعد جنتمور او را همراه گوگوز برسالت نزد اگتايقاآن فرستاد. خان مغول بهاءالدين محمد را مورد اکرام و انعام قرار داد و صاحب ديواني ممالک را بدو ارزاني داشت. از اين پس بهاءالدين همواره در خدمت حاکمان مغولي باحترام و اعتبار با مرتبه صاحب ديواني ممالک تابع مغول در ايران بسر ميبرد. وي در سال 651 ه. ق در اصفهان درگذشت. دو پسر معروف او شمسالدين صاحب ديوان و عطاملک صاحب کتاب جهانگشا بعد از پدر بمراتب عالي سياسي رسيدند. برادر بزرگتر شمسالدين از سال 661 تا سال 683 که شهيد شد. در عهد هولاکوخان – آباقا – سلطان احمد تکودار بوزارت و حل و عقد ممالک تابع ايلخانان يعني ايران و روم و قسمتي از هند و شام اشتغال داشت. در عهد آباقا 663-680 ه. ق شمسالدين دومين شخص کشور پهناور وي محسوب ميشد. وي از قدرت و نفوذ خويش براي ترميم خرابيهاي مملکت استفاده ميکرد. شمسالدين در سال 683 ه. ق ماه شعبان در نزديکي اهر بدستور ارغونخان شهيد شد. چهار پسرش يحيي – فرجالله – مسعود و اتابک – نوادهاش علي پسر خواجه بهاءالدين و برادرزادهاش منصوربن عطاملک را در سال 688 ه. ق و خواجه هارون را در سال 685 به شهادت رساندند. عطاملک جويني به حکومت عراق منصوب شد وي طوري عراق را آبادان کرد که حتي آبادتر از عهد عباسيان بود. عطاملک در سال 681 وفات نمود.
اين خاندان پناهگاه علماء و دانشمندان بود. کمکهاي شايان آنها به فضلا و شعرا باعث رونق دوباره علم در ايران شد. بدون شک دانشمندپروري اين خاندان يکي از اساسيترين گرايش مغول به اسلام بود. بعد از شهادت شمسالدين محمد مرثيههاي سوزناک در سوگش سروده شد. اين خاندان با گردآوري فضلا و دانشمندان باعث پيوند بين دانشمندان قبل و بعد از مغول شدند. آثار فعاليت آنها در قرن هشتم خود را نشان داد.
اسامي حاکمان مغول در ايران با ايلخانان
1- هولاکوخان نوه چنگيز
651-663
2- آباقاخان
663-680 ه. ق
3- سلطان احمد تگودار
681-683 ه. ق
4- ارغونخان
683-690 ه. ق
5- گيخاتو
690-694 ه. ق
6- بايدو
694 ه. ق
7- غازانخان بن ارغون
694-703 ه. ق
8- الجايتو خدابنده بن ارغون
703-716 ه. ق
9- ابوسعيد بهادرخان بن اولجايتو
716-736 ه. ق
10- ارپاگاونبن ارتو بن وکابن تولوي
736 چند ماه
11- موسيخان بن عليبن بايدو
736 چند ماه
12- محمدخان بن منگوتيموربن هولاکو
737-739 ه. ق
13- ساتي بيک دختر اولجايتو
739-740 ه. ق
14- شاهجهانتيموربن آلافرنگبن گيخاتو
739-741 ه. ق
15- سليمانخان بن يشموت بن هولاکو
741-745 ه. ق
16- طغاتيمورخان
736-753 ه. ق
17- انوشيروان عادل
744-756 ه. ق
بعد از مرگ ابوسعيد بهادرخان ممالک ايلخاني به قطعات کوچک تجزيه شد که بنام دوران ملوک الطوايفي در ايران مشهور است. اين دوران شصت ساله در هجوم تيمور لنگ به ايران خاتمه يافت. هيچکدام از حکومتهاي محلي اهميت سياسي و اقتدار ملکي مهمي بهم نرساندهاند. دوران ملوک الطوايفي به علت تربيت اهل علم و ادب از شهرت برخوردار است و بزرگاني همچون حافظ را پرورانده است.
دانشمندان مشهور قرون 7 و 8 ه. ق
سيل بنيانکن مغول تمام نواحي شرق و مرکزي و قسمت بزرگي از نواحي غرب و شمال غرب ايران را با خاک يکسان کرد. تنها تودهاي غارت زده و قتلعام ديده بر جاي ماند. همه بهترين راه نشان دادن ميزان خسارت يورش مغول را با بيان جمله زير ميدانند:
آمدند، کشتند، سوختند، بردند. مساجد – مدارس – شهرها ويران و مردمان چه کوچک و چه بزرگ قتلعام شدند. از آن همه مدرسه و کتابخانه و مراکز تعليم و تعلم و مواطن علم و ادب چيزي بر جاي نماند. هيچگاه اين خسارت جبران نشد.
خاندانهاي بزرگ ايراني که مروجين علم و ادب بودند نابود شدند. فقر و پريشاني وحشتانگيزي بوجود آمد که هر گونه ذوقي را براي کارهاي علمي و هنري از مردم گرفت، دستمالکشي و خودفروشي بهترين وسيله ترقي شد، علم و علماء در مقام پستي قرار گرفتند. مراکز علم مانند بخارا – سمرقند – خوارزم – مرو – بلخ – هرات – نيشابور – طوس و... بطور کلي نابود شدند. کليه کتابخانهها و مدارس و مراکز فرهنگي آنها نابود شده اکثر علماء يا کشته شدند يا به مغولستان فرستاده شدند.
عده بسيار کمي از علماء توانستند از چنگال خونآشامان مغول فرار کنند و مشعل علم را همچنان فروزان نگه دارند. فساد لجام گسيخته ملت ايران را حاصل گشت، و اخلاق و انسانيت و اسلاميت به مسخ کشيده شد. آداب و رسوم بتپرستي رواج يافت.
عده کمي از بزرگان قرن هفت و اوايل قرن هشت در ايران همان تربيتشدهگان دوران خوارزمشاهي هستند و شاگردان آنها نيز علماي قرن هشتم را تربيت کردند. اما همچنان که گفته شد در اثر قتل و غارت و تبعيد و بيارزشي علم و علماء تعداد آنها نسبت به دوران قبل از مغول بسيار کم است. با توجه به اينکه بر اثر از بين رفتن مراکز علمي بسياري از آثار علمي نيز از بين رفت. مسلماً صدها بل هزارها دانشمند وجود داشتهاند که هيچ نام و نشاني از آنها در دست نيست. همچنان که در تسخير شهرها توسط مغول آمده است هزاران دانشمند توسط آنها به مغولستان فرستاده شدند.
اين مسئلهاي است که اگر روي آن دقت شود ميزان خسارت وارد شده به مراکز علمي دانشآموختگان و دانشجويان را ميشود حدس زد. اشتباه کساني که دوران قبل از مغول را دوران کسادي علم ميدانند در همين عدم توجه به سرنوشت مراکز علمي و تربيتيافتگان آنها ميباشد. دانشمنداني که توانستند از چنگال مغول بگريزند تنها نام تعدادي از بزرگان همراه با خلاصهاي از زندگيشان که در خاطرشان مانده بود را به قلم آوردهاند. اين آثار نيز هنوز بررسي کامل نشده است و تنها به مشهورترين دانشمندان قناعت شده است. بنابراين، اين موضوعي است که بايد روي آن کار کرد.
بعد از مغول چون حملهاي ويرانگر وجود نداشته است و آثار علمي اندک آن دوره تقريباً دست نخورده باقي مانده است. بعضيها با توجه به آن آثار دوره مغول را بزرگنمايي کرده حتي آنرا دوران شکوفايي علم دانستهاند و اين موضوع حقيقت ندارد. ما در دوران مغول هيچ اثري را نميشناسيم که ارزش علمي بالايي داشته باشد بلکه با تأليفاتي روبرو هستيم که اکثريت آنها خلاصه شده کتابهاي قبل از دوران مغول ميباشد، همچنان که تاريخنگاران هم اذعان کردهاند رصدخانهاي که در مراغه به دستور هولاکوخان ساخته شد تنها براي طالعبيني بوده است و هيچگونه ارزش علمي نداشته است.
تعداد بزرگان و کتابهايي که امروز در دست است بخوبي نمايانگر عصر انحطاط مغول است. در قرن هفت در اثر توجه اتابکان فارس و خاندان جوييني تعدادي از دانشمندان از خطر نابودي نجات يافتند. بعد از زوال قدرت آنها در اواخر قرن هفت و اوايل قرن هشت تعداد علماء نيز روبه کاستي گذاشت. با مسلمان شدن ايلخانان و اجراي قوانين اسلام در اواخر دوران مغول تدريجاً علمايي تربيت شدند و حکومتهاي محلي که بعد از نابودي حکومت مغول در ايران بوجود آمدند مکان گرم علم و دانش گرديدند. باز هم تأکيد ميکنم که هنوز هم ايران نتوانسته است از لحاظ کيفيت علمي به سطح دوران قبل از مغول برسد. بررسي کتابهاي تأليف شده فعلي و آن زمان بهترين شاهد اين مدعاست.
1- قاضي ناصرالدين بيضاوي 686 ه. ق: از معاصران ارغونخان صاحب دو کتاب معروف انوار التنزيل يا تفسير بيضاوي به عربي و نظام التواريخ از ابتداي خلقت تا زمان نگارش کتاب مزبور. قاضي بيضاوي شيرازي يکي از بزرگترين مدافعان اسلام بود که با قدرت قلم و بيان بشدت از عقيدهاش پاسداري ميکرد.
2- قطبالدين محمودبن ضياءالدين مسعود شيرازي م 710 ه. ق: پزشک بيمارستان شيراز از 684 تا 658 ه. ق رياضيدان – منجم – نويسنده و محقق از آثار اوست:
1- درة التاج لعزة الدجاج (دايره المتعارف علمي) 2- نهاية الادراک في دراية الافلاک در رياضي 3- تحفه الشاهي در حساب 4- اختيارات مظفري 5- رسالة في بيان الحاجة الي الطب و آداب الاطباء و وصاياهم.
3- صفيالدين ارموي 613-693 ه. ق: ابوالمفاخر عبدالمؤمن بن يوسف بن فاخر از مشاهير موسيقيدانان و رياضيون قرن هفتم در خدمت جوينيها بود. بعد از آنها دچار تنگدستي شد و عاقبت بخاطر قرض به زندان افتاده در آنجا درگذشت. از آثار اوست:
1- ايقاع در موسيقي 2- کتاب موسيقي يا الرسالة الشرقية في النسب التأليفية 3- الادوار در موسيقي.
4- علاء منجم: علي شاه شمسالدين محمدبن قاسم خوارزمي بخاري از رياضيدانان و منجمان قرن هفتم ه. ق از آثار اوست:
1- احکام الاعوام در نجوم 2- اشجار و اثمار 3- زيج عمده هر سه کتاب در نجوم.
5- نظام اعراج: نظامالدين حسنبن محمدحسين قمي نيشابوري از علماي قرن هفتم و هشتم معاصر قطبالدين شيرازي وي رياضيدان – منجم مفسر – فقيه و اديب ماهري بود. از تأليفات اوست:
1- شرح مختصر مجسطي بيروني 2- شرح زيج ايلخاني بنام کشف الحقايق 3- تفسير التحرير نصير طوسي 4- شرح توضيح زيج التذکر نصير طوسي.
6- چغميني: محمودبن محمدبن عمر م 745 ه. ق رياضيدان – طبيب آثار او: 1- الملخص درهيئت 2- قانونچه در ده مقاله در پزشکي.
7- ابن نفيس قرشي م 687: علاءالدين ابوالحسن عليبن ابيالحزم قرشي بزرگترين پزشک زمان خود. بعلاوه در حديث – ادب – جدل – اصول فقه نيز استاد بود و تأليفاتي درباره آنها دارد. کتاب معروف او شامل 80 مجلد است که از مهمترين کتب طبي وي است در اين کتاب به گردش کوچک خون اشاره شده است. ميگول سروتو Miguel Servet متعلم و پزشک معروف اسپانيولي که در سال 1553 بدستور پاب در آتش سوزانده شد آنرا در رساله خود کلمه به کلمه آورده است. شرحي بر قانون ابن سينا – شرحي مختصر از قانون ابن سينا بنام موجز القانون در چهار فن امراض – ادويه – اغذيه – معالجات، از ديگر آثار اوست.
8- ابن الکبير: يوسفبن اسمعيل خويي: طبيب قرن هشتم و اوايل قرن نهم ه. ق از آثار او: مالايسمع الطبيب در باب داروهاي مفرد و مرکب.
9- عبدالقادر مراغي 754-834 ه. ق: کمالالدين ابوالفضائل معروف به عبدالقادر مراغي موسيقيدان از آثار اوست: 1- کتاب الموسيقي 2- مقاصدالالحان 3- زيدالادوار 4- جامع الحان به فارسي 5- کنزالحان 6- شرح ادوار ارموي.
10- حاجي زين العطار: عليبن حسين انصاري معروف به حاجي زين العطار طبيب و داراي کتاب اختيارات بديعي در ادويه مفرد و مرکب بفارسي در سال 770 ه. ق بنام شاهزاده خانم بديع الجمال.
11- زکرياي قزويني 600-682 ه. ق: زکريابن محمدبن محمود قزويني معروف به زکرياي قزويني شاگرد امام اثيرالدين ابهري فيلسوف بزرگ (شاگرد امام فخر رازي) صاحب يکي از باارزشترين کتابها ميباشد بنام آثار البلاد و اخبار العباد، اين کتاب در حقيقت دايره المعارفي است بزرگ درباره عالم و موجودات و مخلوقات و بلاد و آثار آن – معدن – احجار – انسان – حيوان و ساير علوم طبيعي، اين کتاب متضمن کليه اطلاعات قدما در طبيعيات و تاريخ طبيعي است و يکي از باارزشترين کتابها درباره آثار دوره اسلامي ايران ميباشد.
12- منهاج سراج جوزجاني: از مؤرخان بزرگ قرن هفت ه. ق که از دست مغول به هند گريخت وي در بين سالهاي 657 و 658 ه. ق کتاب طبقات ناصري را تأليف کرد. اين کتاب از امهات کتب تاريخ در تاريخ هند و مغول بشمار ميآيد و شرح مقاومتهاي مردم افغانستان در مقابل مغول در آن آمده است.
13- عطامک جويني 623-681 ه. ق: صاحب کتاب باارزش جهانگشاي که از اصيلترين منابع در تاريخ مغول و خوارزمشاهي و اسماعيليان ميباشد. کتاب ديگرش تسلية الاخوان ميباشد.
14- حمدالله مستوفي قزويني: حمداللهبن ابيبکر بن احمد بن نصر مستوفي قزويني از مؤرخان بزرگ قرن هشتم ه. ق است وي داراي سه کتاب مهم است:
1- تاريخ گزيده: وقايع تاريخي از خلقت تا سال 730 ه. ق.
2- نزهة القلوب: در جغرافيا – علم هيئت – عجائب عالم – تاريخ ايران و اديان ايران تأليف شده در سال 740 ه. ق.
3- ظفرنامه: مشتمل بر 75 هزار بيت از آن جمله 25 هزار بيت آن راجع به تاريخ عرب – 30 هزار بيت درباره تاريخ اسلام تا زمان تأليف کتاب در سال 735 ه. ق که شامل تاريخ مغول نيز ميباشد. 20 هزار بيت در تاريخ سلاطين ايران.
15- عبدالله بن فضلالله شيرازي: از مؤرخان قرن هشتم ه. ق از آثار مهم او کتاب تجزية الأمصار وتزجية الأعصار معروف به تاريخ وصاف ميباشد. اين کتاب در حقيقت ذيل تاريخ جهانگشاي جويني است که وقايع تاريخي را از سال 655 ه. ق که تاريخ جهانگشا در آن سال به مطالب خاتمه داده است پيگيري کرده تا سال 728 ه. ق به تحرير کشيده است.
16- عوفي: سديدالدين (يا نورالدين) محمدبن عوفي بخاري: از مشاهير و نويسندگان ايراني اواخر قرن 6 و اوايل قرن 7 ه. ق وي از اعقاب حضرت عبدالرحمن بن عوف يکي از عشره مبشره -رضوان الله عنهم- ميباشد. در بخارا متولد شد. در خدمت امام برهان الاسلام تاجالدين عمربن مسعود و امام رکنالدين مسعودبن محمد از ائمه آل برهان تحصيل کرد. در اوان حمله مغول به سند رفت از آثار اوست:
1- لباب الالباب در احوال شاعران پارسيگوي 2- ترجمه الفرج بعد الشدة بفارسي 3- جوامع الحکايات و لوامع الروايات.
17- افضلالدين کاشاني وفات 644 ه. ق: خواجه افضلالدين محمدبن حسن مرقي کاشاني معروف به بابا افضل از مشاهير حکما و شاعران و نويسندگان برخي از آثار او عبارتند از:
1- مدارج الکمال 2- منفعت علم و آگاهي 3- ساز و پيرايه شاهان پرمايه 4- رساله تفاضه 5- عرضنامه 6- جاوداننامه 7- ينبوع الحياه 8- مختصري در حال نفس 9- منهاج مبين در منطق 10- اشعار و....
18- ابوالقاسم کاشاني مؤلف و مؤرخ قرن 8 و 7 ه. ق: جمالالدين ابوالقاسم عبدالله بن عليبن محمد کاشاني مؤلف واقعي جامع التواريخ، وقتي خواجه رشيد جامع التواريخ را بنام خود کرد. کاشاني دست به تغييراتي در آن زد و خلاصهيي از آنرا بنام زبدة التواريخ تأليف کرد. کاشاني ميگويد: در روز يکشنبه پنجم شوال سال 703 ه. ق رشيدالدين کتاب جامع التواريخ مرا برد و به دست جهودان سپرد، سپس آنرا با تغييراتي به اولجايتو عرضه داشت، 50 تومان پاداش گرفت و از اين بابت سالي 20 تومان ديگر نيز به او ميرسيد. خواجه رشيدالدين پزشک يهودي که ظاهراً مسلمان شد، وي وزارت غازانخان و اولجايتو و ابوسعيدبهادر را به عهده داشت. مستشرقيني مانند بلوشه نيز حق را به کاشاني ميدهند آثار کاشاني:
1- زبدة التواريخ 2- تاريخ اولجايتو 3- عرايس الجواهر ونفايس الاطاليب درباره شناخت احجار و املاح و خوشبويهها.
19- سيفي هروي م 681 ه. ق: سيفبن محمدبن يعقوب هروي متخلص به سيفي هروي اديب – منجم و رياضيدان بود تاريخنامه هرات او معروف است.
20- هندوشاه: هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبي نخجواني: فارغ التحصيل مدرسه مستنصريه بغداد مؤلف کتاب بسيار ارزشمند تجارت السلف در سال 724 ه. ق در تاريخ خلفا و وزراء اسلام تا انقراض خلافت عباسي.
21- فخر بناکتي: سيد ابوسليمان فخرالدين داودبن تاجالدين ابيالفضل محمدبن محمدبن داود البناکتي مؤلف و شاعر قرن 7 و 8 ه. ق صاحب کتاب روضة اولي الباب في معرفة التواريخ و الانساب مشهور به تاريخ بناکتي شامل تاريخ عالم از خلقت تا 717 ه. ق.
22- شبانکاري: محمدبن عليبن محمدبن حسينبن ابيبکر الشبانکاري شاعر و مؤرخ قرن هشتم متولد 697 ه. ق صاحب کتاب معروف و مهم مجمع الانساب شامل تاريخ عالم و دوران مغول و ايلخانان و ملوک فارسي و شبانکاره و هرموز تا سال 743 ه. ق.
23- معينالدين يزدي: مولانا معين الدين عليبن جلال الدين محمد يزدي معروف به معلم از دانشمندان معروف قرن هشتم ه. ق داراي آثار فراواني است از جمله:
1- مواهب الهي يا مواهب الهيه در شرح تاريخ آل مظفر (منبع درجه اول) تا سال 766 ه. ق 2- ترجمه کتاب رشف النصايح الإيمانية وكشف الفضائح اليونانية اثر عارف مشهور اهل سنت شهابالدين ابوحفص عمربن محمد سهروردي 3- نزهة السرور در سال 757 در تهنيت وصلت شاه شجاع با دختر امير سلطانشاه.
24- هُمام تبريزي 636-714 ه. ق: شاعر نامآور داراي ديوان شعر و کتابي بنام صحبتنامه و آثار ديگري است.
25- امير حسيني م 718 به قول جامي: امير قمرالسادات سيد رکنالدين حسين بن عالم بن حسن حسيني غوري هراتي از پيروان مکتب عمر سهروردي از آثار اوست: آثار منظوم.
1- زادالمسافرين مثنوي است عرفاني بوزن منظومه ليلي و مجنون نظامي 2- کنزالموز مثنوي عرفاني بر وزن مثنوي مولوي.
3- سينامه 4- پنجگنج 5- ديوان امير حسيني.
آثار نثر حسيني 1- نزهة الالواح 2- روح الالواح والصراط المستقيم.
26- شيخ محمود شبستري 687-720 ه. ق: شيخ سعدالدين محمودبن امينالدين عبدالکريم بن يحيي شبستري تبريزي از آثار اوست: 1- گلشن راز 2- سعادتنامه 3- ميراث المحققين 4- حق اليقين في معرفة رب العالمين.
يکي بين و يکيدان و يکي خوان
بدين ختم آمد اصل و فرع قرآن
27- امير خسرو دهلوي 651-725 ه. ق: امير ناصرالدين ابوالحسن خسروبن امير سيفالدين محمود دهلوي پدرش بر اثر هجوم مغول به هندوستان فرار ميکند.
امير خسرو در 684 به دهلي ميرود و مقيم آنجا ميشود. وي در چهار زبان فارسي– ترکي – عربي و هندي استاد بوده است. آثار او هم منثور است هم منظوم: 1- ديوان امير خسرو شامل 5 گنج 2- ثمانيه خسرويه شامل 8 کتاب 3- جواهر خسروي هر سه کتاب در نظم.
4- خزاين المفتوح معروف به تاريخ علايي در تاريخ سلطان علاءالدين محمد خلجي 5- افضل الفوايد 6- رسائل الاعجاز يا اعجاز خسروي در ذکر قواعد انشاء.
فارسي در سه مجلد از اشعار اوست:
مائيم که از قبله به بت روکرديم
ديباچه نام و ننگ يکسو کرديم
دل را که همي خزينه معرفتست
بازيچه نام و ننگ يکسو کرديم
28- علاءالدولة سمناني: شيخ ابوالمکارم رکنالدين علاءالدولة احمدبن احمد بيابانکي از عرفاي بزرگ متوفاي 763 شاگرد عبدالرحمن اسفراين و استاد خواجوي کرماني.
سمناني در تصوف به روش اهل سنت بود وي معتقد به اعتدال و متوجه باجراء احکام دين و انطباق اصول تصوف با آن و در اين راه سختگير بود. مخالف سرسخت وحدت وجوديها بخصوص محيالدين ابيعربي بود و چنين اعتقادي را کفر و ضلالت ميشمرد. وي معتقد بود که حتي دهريون نيز از اين کفر و ضلالت خودداري ميکنند. ديوان شعر او توسط خواجوي کرماني جمعآوري شده است. جامي در نفحات الانس از اين بزرگوار ياد ميکند.
29- خواجوي کرماني: کمالالدين ابوالمعطا محمودبن علي بن محمود اديب – منجم – رياضيدان قرن هشتم ه. ق از آثار اوست:
1- ديوان قصايد 2- 6 مثنوي در اوزان مختلف 3- هماي و همايون 4- گل و نوروز 5- روضه الانوار 6- کمالنامه 7- گوهرنامه 8- مفاتيح القلوب 9- رسالة البادية 10- رسالة سبع المثاني 11- رساله مناظره شمسي و سحاب آن.
30- عبيد زاکاني: خواجه نظام الدين عبيدالله زاکاني قزويني متوفاي 771 ه. ق از شاعران بزرگوار ايراني است وي مبتکرترين و نيرومندترين کسي است که در نوع انتقادي ادبيات فارسي بدو باز ميخوريم. زاکاني دو نوع شعر سروده است. 1- اشعار مصايبه و هزل بقصد عيبجويي و عيبگويي از انديشهها و کردارها و گفتارهاي معاصر خود 2- اشعار جد از آثار او است: 1- موش و گربه 2- عشاقنامه (هر دو منظوم) 3- ريشنامه 4- اخلاق الاشراف 5- صد پند 6- دلگشا 7- تعريفات.
از اشعار اوست:
آه ازين صوفيان ارزق پوش
که ندارند عقل و دانش و هوش
رقص را همچو ني کمر بسته
لوت را همچو سفره حلقه بگوش
از پي صيد در پس زانو
مترصد چو گربه خاموش
شکر آنرا که نيستي صوفي
عيش ميران و باده ميکن نوش
31- عصار تبريزي: مولانا شيخ شمسالدين حاجي محمد عصار تبريزي اديب – رياضيدان و منجم قرن 8 ه. ق اثر مهم وي عشقنامه يا مهر و مشتري.
32- جلال طبيب: مولانا جلال الدين احمدبن يوسف طيب خوافي معروف به جلالطبيب از شاعران و پزشکان و فقيهان معروف قرن هشتم ه. ق.
33- نجمالدين محمودبن صاينالدين الياس طيب خوافي شيرازي: عموي جلال طبيب رئيس اتابکي شيراز وي شاعر و طبيب مشهور قرن هشتم ه. ق ميباشد.
34- جنيد شيرازي متوفاي 791 ه. ق: شيخ الاسلام معينالدين ابوالقاسم جنيد بن محمود بن محمد عمري از نسل حضرت عمر -رضی الله عنه- از علماء و وعاظ مشهور شيراز در قرن هشت هجري قمري.
مهمترين اثر او کتاب شيدالاوزار عن زوار المزار ميباشد که در حال حاضر بنام مزار يا هزار و يک مزار موجود است در شرح حال مختصر 315 تن از بزرگان شيراز تا سعدي شيرازي، افراد اين خاندان در نسبت خود عناوين عمري – عدوي – ربعي و قرشي ميافزودهاند.
35- عمادالدين عربشاه يزدي: از شاعران قرن هشتم هجري از آثار اوست:
منظومه مونس العشاق بر وزن ليلي و مجنون نظامي درباره عشق و کيفيت آن مقدمه نسبتاً مفصلي در حمد و ستايش خداوند و نعت رسول و صحابه دارد.
36- سيفالدين محمد فرغاني: شاعر قرن هفتم هجري قمري ديوان او به تصحيح ذبيحالله صفا به چاپ رسيده است. از اشعار اوست در برابر مغولان:
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وين بوم محنت از پي آن تا کند خراب
بر دولت آشيان شما نيز بگذرد
با دختران نکبت ايام، ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
چون داد، عالمان، به جان در، وفا نکرد
بيداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چون غرش شيران گذشت و رفت
اين عوعوي سگان شما نيز بگذرد
اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن
تأثير اختران شما نيز بگذرد[7]
اين نوبت از کسان بشما ناکسان رسيد
نوبت زناکسان شما نيز بگذرد
بيش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نيز بگذرد
بر تير جورتان زتحمل، سپر کنيم
تا سختي کمان شما نيز بگذرد
آبي است ايستاده در اين خانه، مال و جاه
اين آب ناروان شما نيز بگذرد
اي تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع
اين گرگي شبان شما نيز بگذرد
پيل فنا، که شاه بقا، مات حکم اوست
هم بر پيادگان شما نيز بگذرد
در باغ دولت دگران بود، مدتي
اين گل زگلستان شما نيز بگذرد
اي دوستان، خوهم که به نيکي دعاي سيفي
يک روز بر زبان شما نيز بگذرد
37- امامي هروي م 686 ه. ق: ملک الشعرا رضيالدين ابوعبدالله محمدبن ابوبکربن عثمان هروي وي شاعري در حد سعدي بوده است. ديوان شعرش مشهور است.
38- عراقي 610-688 ه. ق: شيخ فخرالدين ابراهيم بن بزرجمهر بن عبدالقهار فراهاني معروف به عراقي از شاعران بزرگ ايران از آثار اوست:
1- ديوان شعر عراقي 2- لمعات عراقي از برابر تهاجم مغول به مصر ميگريزد.
در واقعه مشکل ايام نگر
جامست ترا عقل، در آن جام نگر
ترسم که ببوي در دانه در دام شوي
اي دوست همه دانه مبين دام نگر
39- مولوي 604-672 ه. ق: جلالالدين محمد بلخي مولوي رومي وي از بزرگترين شعراي عارف ايران است که داراي آثار بسيار مهمي همچون مثنوي معنوي – ديوان شمس – فيه مافيه و... ميباشد.
40- سعدي شيرازي 606-690 ه. ق: ابومحمد مشرفالدين مصلحبن عبدالله بن مشرف السعدي الشيرازي از بزرگترين شاعران ايران ميباشد. وي علاوه بر گلستان و بوستان غزليات و قصايدي نيز دارد که تمامي آثارش در کليات سعدي جمعآوري شده است.
41- اوحدي مراغهاي اصفهاني متوفاي 738 ه. ق: از شعراي عارف اصفهان که در مراغه ميزيسته است. وي صاحب مثنوي جام جم است.
42- سلمان ساوجي م 779: صاحب ديوان شعر و چند مثنوي و غزليات و قصايد، همچنان که در شرح حال دانشمندان اين فصل آمده است بسياري از آنها تربيتشدگان دوران خوارزمشاهي هستند اما به سبب آنکه بيشتر عمر آنها در دوره مغول سپري شده است در اين فصل نام آنها آمده است.
به نقل از: نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام، مؤلف: فريدون اسلامنيا، ناشر: مؤسسه انتشاراتي حسيني اصل
زیرنویسها:
[1]- منابع مورد استفاده : 1- طبقات ناصري 2- تاريخ گزيده 3- مسائل عصر ايلخانان منوچهر مرتضوي 4- تاريخ ايران سرپرسي سايکس 5- ايران کمبريج 6- تاريخ ايران بعد از اسلام آشتياني 7- تاريخ جهانگشاي و ... .
[2]- تاريخ ايران سرپرسي سايکس، جلد دوم، 2- تاريخ ايران کمبريج، جلد 5.
[3]- نامي يوناني که به مردم چادرنشين سوريه و عربستان داده بودند. بعداً در طي جنگهاي صليبي به مسلمانان داده شد.
[4]- تاريخ گزيده 2- پيدايش دولت صفوي ميشل، م مزاوي 3- تاريخ ايران آشتياني 4- عصر ايلخانان منوچهر مرتضوي.
[5]- وآية الله برقعي رحمة الله عليه اين كتاب مختصر را به فارسي به نام (رهنمود سنت در رد اهل بدعت) ترجمه نموده است.ميتوانيد آن را در سايت اهل سنت دريافت كنيد www.ahlesonnat.net تصحيح كننده.
[6]- جام جم، چاپ ارمغان، بکوشش وحيد دستگيري، ص 320 به بعد.
[7]- اشاره به اينکه مغول خود را در حمايت آسمان آبي جاويد و دولت خود را پايدار ميدانستند.