حدیث در دوره خلفای راشدین
تألیف : استاد فاضل حاج ملاعبدالله احمدیان
در عصر خلفای راشدین که بر اصالت و خالص بودن عقاید و اخلاق و احکام دین اسلام بسیار تأکید میگردید، و از بدعتها و نفوذ عقاید ادیان دیگر در دین اسلام به شدت جلوگیری به عمل میآمد، برای قبول روایتهای پراکنده نهایت احتیاط را رعایت میکردند و طبق توضیحات آتی چهار اصل مهم علم الحدیث یعنی «شاهد و متابع[1] تضاد، و روایت به عین لفظ» را در پذیرفتن هر حدیثی منظور میداشتند، و انجمن محدثین در مدینه[2] تشکیل گردید، و افراد متخصص در روایت حدیث را به بصره و شام[3] و کوفه اعزام نمودند ولی نوشتن احادیث به صورت کتاب و برای استفادة عموم و تدوین کتابهای حدیث در زمان خلفای راشدین همانند زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم ممنوع بود و اینک تفصیل این مطالب که تحت دو عنوان «شیخین = ابوبکر صدیق و عمر فاروق» و «صهرین = عثمان ذیالنوری و علی مرتضی» بیان میگردد.
حدیث در عصر شیخین «ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله عنهما
الف- در عصر خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز مانند عصر حیات پیامبر صلی الله علیه و سلم نخستین و آخرین وسیله نقل و نشر احادیث، روایت آنها به وسیلة زبان و ضبط آنها در سینهها و در حافظهها بود، و برخی از صحیفههایی که قبلاً از آن بحث کردیم در دست صاحبان آنها باقی مانده و بعد از وفات آنها به دست وارثین میرسید و در این عصر خبری از جمع کردن احادیث و نوشتن آنها به صورت یک کتاب در بین نبود، و چون ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم بر جامعة آن روز و بر تمام مسلمانان آن زمان امارت داشت، و در رد و قبول روایتهایی که به عنوان احادیث (منبع دوم دین اسلام) نقل میشدند، مسئولیت کلاً بر ذمه او بود. و پیامبر صلی الله علیه و سلم هم در حال حیات نبود که دربارة صحت یک حدیث به او مراجعه نمایند. به همین علت ابوبکر صدیق در قبول کردن حدیثی که به تازگی روایت میشد یا از نوع «مدبّج»[4] میبود یعنی صحابی از صحابی روایت کرده بود (نه مستقیماً از پیامبر صلی الله علیه و سلم ) نهایت احتیاط را به عمل میآورد، و در رابطه با همین احتیاط به کارهای زیر اقدام نمود:
1- صحیفهای که مشتمل بر پانصد[5] حدیث بود، که آنها را نه مستقیماً از پیامبر صلی الله علیه و سلم بلکه از اصحاب شنیده بود «و از نوع مدبج» بودند، آن صحیفه را سوزاند، مبادا در میان آنها مطلبی بر خلاف حق و واقع بوده و پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را نفرموده باشد، و راوی از روی اشتباه یا ضعف حافظه آن را روایت کرده باشد و اینک عین عبارت ابوبکر صدیق:
«قال خشیت[6] ان اموت و هی عندی فتکون فیها احادیث عن رجل، قد ائئمنته و وثقت و لمیکن کما حدثنی فاکون[7] قد نقلت ذاک» یعنی: ابوبکر صدیق در پاسخ دخترش امالمؤمنین عایشه رضی الله عنه که به او گفت[8] پدر چرا این صحیفه را سوزاندی ـ گفت خیلی نگران بودم و میترسیدم بمیرم در حالی که این صحیفه در نزد من باشد و مردم احادیث مندرج در آن صحیفه را از من روایت کنند، و ممکن بود احادیث در آن وجود داشته باشند که من از مردی مورد اطمینان و وثوق خود نقل کردهام، و واقعیت غیر از آن باشد که آن مرد برای من نقل کرده و من همان خلاف واقع را نقل کرده باشم».[9]
2- هر گاه[10] یک نفر در رابطه با دعاوی حدیثی را نقل میکرد، ابوبکر صدیق تنها وقتی آن را قبول میکرد که شخص دیگری نیز آن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده بود و روایت[11] میکرد، همانگونه که روزی «جده» مادربزرگی برای دریافت سهمالارث به ابوبکر مراجعت کرد ابوبکر گفت: «در کتاب الله سهمی برای تو نمیبینم و از این هم خبر ندارم که پیامبر صلی الله علیه و سلم سهمی برای تو تعیین کرده باشد» مغیره گفت: «من در خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم بودم که یک ششم از ترکه را به[12] جده داد» ابوبکر گفت: «آیا شخص دیگری شاهد این واقعه بوده و این مطلب را گواهی مینماید؟» محمدبن سلمه این مطلب را گواهی نمود و ابوبکر به این روایت[13] عمل کرد وبا وجود نهایت آزاد بودن اصحاب در اظهار نظر و رد و قبول عمکرد اُمرا، کسی بر این اقدام ابوبکر صدیق یعنی درخواست متابع و شاهد، ایراد نگرفت و زمینه نیز برای این اقدام و قبول آن قبلاً فراهم شده بود و آن اینکه در دین اسلام طبق نص صریح یکی از آیههای قرآن برای صحت یک سند مالی و جلوگیری از خطر فراموشکاری پس از نوشتن آن سند نیز دو شاهد لازم است، دو مرد یا یک مرد و دو زن:
{ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ...}(بقره / 282)
«و دو نفر از(مردان خود) را شاهد بگيرد»
بنابراین برای ثبوت روایت حدیثی، که سند جاودانه سندها و مصدر و منبع یک حکم دینی است چگونه وجود دو شاهد لازم نمیباشد.
3- بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و سلم ابوبکر صدیق رضی الله عنه مردم[14] را جمع کرد و به آنها گفت گاهی یکی از شما حدیثی را نقل میکند که دیگری ضد آن را روایت میکند، شما از روایت این نوع مطالب به کلی خودداری کنید و هرگز مطلب ضد و نقیض را بنام حدیث نقل نکنید. تا در حال و آینده سبب تفرق و اختلاف مسلمانان[15] نشوید، و دربارة اینگونه مطالب ضد و نقیض هر کس از شما سؤال کرد، بگویید قرآن در بین ما و شما است حلال آن را حلال و حرام آن را حرام[16] بدانید، و زمینة قبول این دستور هم قبلاً فراهم شده بود، زیرا از دو مطلب ضد و نقیض نسبت یکی از آنها به پیامبر صلی الله علیه و سلم قطعاً مجعول یا اشتباه بوده، و چون برای قبول یکی از آنها مرجّحی وجود نداشت پس طبق اصل معروف : «دو دلیل متعارض هر دو ساقط میشوند» هر دو روایت ساقط میگردند و جز متسک به قرآن چارة دیگری باقی نخواهند ماند.
ب- حدیث در عصر خلافت عمر فاروق : فاروق در راه احتیاط نسبت به روایت حدیث از ابوبکر صدیق هم چند قدم جلوتر رفت، و در جهت حفظ و حراست احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم از جعل و اشتباه و همچنین در جهت نشر بخش اصلی و صحیح احادیث در جهان وسیع اسلام به اقدامات زیر مبادرت ورزید:
1- فاروق برای قبول حدیث یک نفر مربوط به دعاوی نه تنها شاهد و متابع را میخواست، بلکه اگر راوی مردی میبود، و شاهد و متابعی را پیدا نمیکرد، او را مجازات[17] میکرد، از جمله ابوموسی در بیان علت برگشتن خود از منزل فاروق گفت از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیدهام که فرمود: «اذا استأذن احدکم ثلاثا فلم یوذن[18] فلیرجع» یعنی: هر گاه یکی از شما سه مرتبه اجازة ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد. فاروق گفت اگر کسی را پیدا نکنی که او هم این مطلب را از پیامبیر صلی الله علیه و سلم شنیده باشد تو را مجازات میکنم، و ابوموسی به مجلس انصار شتافت و جوانی را بنام ابوسعید با خود آورد که بر صحت روایت او شهادت داد.[19]
و همچنین در مورد احکام سقط جنینی که آثار حیات در او مشاهده شده باشد، فاروق با اصحاب مشورت کرد، و مغیره در این مورد حدیثی را نقل کرد، فاروق گفت باید بر صحت روایت خود شاهدی را بیاوری و محمدبن مسلمه صحت روایت این[20] حدیث را تأیید کرد و از جمله فاطمة بنت قیس زن صحابیه را روایت کرد هنگامی که شوهرم مرا طلاق[21] باینه داد، خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتم و عرض کردم آیا استحقاق نفقه را در ایام عده دارم یا خیر؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: استحقاق نفقه نداری، فاروق این روایت یک نفری را قبول نکرد، و گفت خدا میفرماید:
{ أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُم } ( طلاق/ 6)
«زنان طلاق داده را [تا پايان عدّه] به اندازه توانگرى خود آنجا سكونت دهيد كه خود سكونت داريد»
و چون لازمة اسکان نفقه است پس به حکم این آیه نفقة زنان مطلقه واجب است، و ما به روایت یک زن که ممکن است قضیه را فراموش کرده باشد، کتاب خدا را کنار نمیگذاریم، «لانترک کتاب الله بقول امراةٍ لاندری لعلّها حفظت او نسیّت».
و همچنین دربارة خانه ملکی عباس[22] و فروختن آن برای اینکه به مسجد پیامبر صلی الله علیه و سلم اضافه شود، حدیثی که در این مورد روایت گردید فاروق آن را وقتی قبول کرد که به سبب شهادت دیگری صحت روایت راوی اول ثابت گردید.
2- فاروق احادیثی را قبول میکرد و منبع صدور احکام شرعی قرار میداد که با عین عبارت پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده باشند، نه با لفظ و تعبیرات[23] راوی، و برای عمل به این اصل خودش پیشقدم بود، همچنان که بلاذری در انساب الاشراف با یک سند متصل ـ که امام ابوحنیفه و محمدبن سعد و عبدالحمید بن عبدالرحمن نیز جزو این سند هستند ـ نقل میکند که یک نفر مطلبی را از فاروق سؤال کرد، و فاروق او را جواب داد و سپس گفت: «لولا ان اکره ان أزید فی الحدیث او انقص لحدّثتکم» یعنی: اگر من عمل بدی نمیدانستم که از حدیث چیزی را زیاد یا کم کنم، در این مورد حدیثی را برای شما روایت[24] میکردم، و شرط دیگری برای قبول حدیث این بود که راوی یا راویان احادیث، علاوه بر عدالت و تقوی، اهل حافظه و درک و توجه کافی نیز باشند. و آخرین شرط قبول یک حدیث این بود که راوی توضیح دهد این حدیث را قبل از مسلمان شدن یا بعد از مسلمان شدن، قبل از هجرت یا بعد از هجرت در چه زمانی و در چه شرایطی از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده است، زیرا یادآوری این مطلبها در موضوع تخصیص و تقیید و نسخ غیره کاملاً مؤثر بود، و راوی نیز در صورت داشتن حافظة کامل به آسانی به مطلبها را توضیح میداد.
3- فاروق برای اولین بار، تعلیم و تعلم احادیث و نشر آنها را در جهان وسیع اسلام معمول نمود و برای همین منظور شخصیتهای صحابی و محدث و معروفی را مانند ابودرداء و ابوذر غفاری، عقبهبن عامر، و عبداللهبن مسعود و غیره را، از اطراف به مرکز «مدینه» فراخواند[25]، و با همکاری آنها و بقیه محدثین اصحاب جمعیتی را ـ شبیه انجمن محدثین ـ تشکیل داد، و این جمعیت که محل ثابت آن مدینه بود، علاوه بر کارهای تحقیقی و تلاش در راه جدا کردن احادیث صحیح از روایات جعلی یا اشتباهی یکی از وظایف مهمش این بود که یکی از اعضای اصلی خود را در رأس جمعی از محدثین برای تعلیم و تبلیغ و نشر احادیث صحیح به استانهای دور و نزدیک میفرستاد از جمله:
الف- ابن مسعود (عبدالله بن مسعود) به دستور فاروق در رأس جمعی به کوفه اعزام گردید.[26]
ب- فاروق، عبدالله بن مغفل را همراه عمرانبن حصین به بصره[27] فرستاد.
ج- فاروق، عبادهبن صامت و ابودرداء را در رأس جمعی به شام فرستاد[28]، و به معاویه ابن ابیسفیان ـ استاندار شام ـ اخطار کرد که از احادیث آنها تجاوز[29] ننمایند.
4- فاروق نخستین کسی بود که در دوران خلافت خود به فکر نوشتن تمام احادیث و مکتوب کردن آنها افتاد[30]، و بعد از چند بار مشاوره با اصحاب مهاجر و انصار و یک ماه تردید و ادای نماز استخاره به دلیل اینکه اگر تمام احادیث نوشته شوند و به صورت کتابی درآیند در مقابل کتاب خدا، کتاب دیگری قرار داده میشود، و توجه و علاقة مردم به کتاب خدا کمتر دیده میشود، از این کار صرفنظر کرد و فاروق در توضیح این دلیل چنین گفت: «عدهای از اهل کتاب پیش از شما با بودن کتاب خدا، کتابهای دیگری را تدوین کردند، و به آنها اشتیاق پیدا[31] نمودند، و در نتیجة این عمل، کتاب خدا را کنار گذاشتند بنابراین ما نمیتوانیم مطالب دیگری را با کتاب خدا درآمیزیم.
5- اعزام هیئتهای محدثین اصحاب از مرکز مدینه به استانهای دور و نزدیک و گسترش تعلیم و تعلم حدیث در جهان وسیع اسلام در عصر فاروق، موجب گردید که مسلمانان بیش از حد لازم به روایت احادیث و بحث از احادیث سرگرم شوند، دیگر مانند زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم و زمان ابوبکر بیشتر اوقات آنان در تلاوت آیههای قرآن و بحث و گفتگو از آنها مصروف نمیگردید و همین تغییر و تحول در روش مسلمانان و سنگینتر شدن کفهی احادیث در مقابل قرآن موجب نگرانی فاروق گردید، و زمزمة ممتد روایات احادیث در محافل مسلمانان به جای ترنم دایمی آیههای قرآن، در حکم زنگ خطری بود، که فاروق از شنیدن صدای آن و عواقب وخیم آن به کلی هراسناک شد و تمام سعی خود را به کار انداخت که به موازات اهتمام لازم به روایت احادیث، مسلمانان را وادارد که به عبادت سابق خویش در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم برگردند، و بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث و گفتگو از معانی و پیام آنها بگذرانند، و تنها در حال مشاوره و نشان دادن دلیلی برای حکمی از احکام شرعی، یا به هنگام اعزام هیئتهای محدثین به استانها و تشکیل جلسات تعلیم و تعلم از احادیث و روایت آنها بحث شود و در همین مورد است که قرظة بن کعب[32] میگوید: «هنگامی که عمر ما را به سوی عراق روانه میکرد خودش تا محل (صراه) با ما آمد و در بین راه از ما پرسید: میدانید چرا شما را همراهی میکنم؟ گفتیم: بلی به خاطر احترام و تکریم، گفت: آری ولی در ضمن احترام موضوع دیگری هم هست و آن اینکه شما به شهری میروید که مردم آن سرزمین با تلاوت آیههای قرآن فضای مسجد و شهر خود را رونق بخشیدهاند و مانند زنبور عسل در کندو، زمزمة تلاوت آنها در فضا طنینانداز است، مراقب باشید که آنها را با روایت احادی از این کار باز ندارید، و قرآن را با چیز دیگری آمیخته نکنید و به روایت احادیث از پیامبر صلی الله علیه و سلم خود را سرگرم نکنید، و در این کار، من هم با شما شریک هستم».[33]
بزرگان اصحاب که شدت اخلاص و حکمت و ژرفبینیهای فاروق را بارها آزموده بودند، و همیشه به هشدارهای او توجه خاصی مینمودند، این بار نیز به ندای مخلصانة او جواب مثبت دادند، و برخی نیز از ترس[34] درة رعبآور او از سرگرم کردن مردم به روایت احادیث دست برداشتند و در نتیجه عموم مسلمانان مانند زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث از معانی و پیام آنها مصروف مینمودند. به عنوان مثال همان قرظة بن کعب وقتی از مدینه «دارالسنّه» به کوفه رسید و مردم به دور او حلقه زدند، که بحثها را از احادیث شروع کند و آنها را به روایتها سرگرم نماید قرظه گفت: «نهانا عمرُ!»[35] عمر ما را از این سرگرمی منع کرده است و همچنین سباب بن زید (م ـ 80) یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم میگوید: من با سعد بن مالک از مدینه تا مکه همسفر بودم و سعد در طول این سفر حتی یک حدیث را هم روایت نکرد، و شعبی نیز میگوید: یکسال با عبدالله بن عمر هم مجلس شدم و در طول آن سال حتی حدیثی را روایت نکرد.[36]
از این توضیحات به خوبی معلوم میشود که در عصر فاروق، تعلیم و تعلم احادیث در جهان اسلام به طور منظم گسترش یافته، اما به جز احادیث صحیح همراه شاهد و متابع و شرایط دیگر اثبات صحت، روایت نشده، و مسلمانان به جای کثرت روایت احادیث و بحث از آنها بیشتر سرگرم تلاوت آیههای قرآن و بحث از معانی و پیام آنها بودند.
حدیث در عصر صهرین دو داماد پیامبر صلی الله علیه و سلم عثمان و علی رضی الله عنهما
الف- حدیث در عصر عثمان ذیالنورین رضی الله عنه : در عصر عثمان ذیالنورین نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و قواعد و اصول جدیدی هم اضافه بر قواعد و اصول و شرایط و اثبات و قبول صحت احادیث وضع نگردید، و بلکه بر رعایت همان اصول و قواعد تأکید به عمل آمد، و جریان نقل و روایت احادیث کاملاً عادی و طبق قواعد بود، اما در سالهای آخر خلافت عثمان رضی الله عنه که از یک طرف جهان اسلام از عصر فاروق گستردهتر و کثیرالملّه، شده بود، و از طرف دیگر عثمان آن نفوذ و قدرت و صلابت و مدیریت و توان کنترل فاروق را نداشت تدریجاً برخی انحرافات از قبیل دیوانسالاری و بروکراسی و فئودالیزم و تجملگرایی ظاهر گردیدند، و در کنار آنها هجوم روایتهای نادرست و بروز فرهنگهای وارداتی بر خلاف میل عثمان به صحنه ریختند و این تغییر و تحول ناخواسته از دو جهت معلوم گردید یکی از فریاد عاجزانه عثمان بر بالای منبر (مدینه دارالسنه) که بر حسب روایت ابن عساکر و ابن سعد از محمودبن لبید، روزی عثمان بر بالای منبر فریاد برآورد که: «لایحلّ لاحدٍ ان یروی حدیثا عن[37] رسولالله صلی الله علیه و سلم لم أسمع به فی عهد ابیبکرٍ و عمر» یعنی: هیچ کسی مجاز نیست حدیثی را از رسولالله صلی الله علیه و سلم روایت کند که من آن حدیث را در عصر ابوبکر و عمر نشنیده باشم، و از این فریاد دو مطلب به خوبی استنباط میگردد یکی اینکه احادیث عصر ابوبکر و عمر باید مجموعهی مشخصی بوده باشند و مسلمانان عموماً از آنها آگاهی داشتهاند و الاّ کسی از ندای عثمان چیزی نمیفهمید و نمیدانست چه چیزی را مجاز و چه چیزی را ممنوع اعلان نموده است و دیگر اینکه عثمان و هم عصران او هم احادیث زمان ابوبکر و عمر را با همان شروط اثبات صحت آنها، کاملاً قبول داشتهاند.
جهت دیگر که چنین تحولی را در روایت احادیث نشان داد این بود که روایت کردن احادیث صحیح و واجد شرایط و خودداری از سرگرم کردن مردم به روایتها در عصر عثمان و مخصوصاً در سالهای آخر خلافتش تنها در حد یک توصیه یا صدور حکمی بدون مجازات[38] تخلف از آن بود، به همین جهت سرگرم کردن مردم به روایتها چون بدون ترس از تازیانه خوردن صورت میگرفت برخی از روی علاقهای که به این کار داشتند آن را پیشهی خود میکردند، همانگونه که ابومسلمه به ابوهریره گفت: آیا در زمان عمر نیز مانند امروز در سرگرم کردن مردم به روایت احادیث آزاد بودی؟ ابوهریره[39] در جواب گفت: اگر در زمان عمر مردم را به روایت احادیث سرگرم میکردم حتماً تازیانه میخوردم.
ب- حدیث در عصر خلافت علی مرتضی رضی الله عنه : در عصر خلافت علی مرتضی رضی الله عنه نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و در رابطه با روایتها اقدامهای بسیار مفید به عمل آمد.
1- برخی شایع کرده بودند که علی مرتضی رضی الله عنه کتاب مخصوصی از احادیث را در نزد خود نگهداری میکند که فقط او و خانوادة او به این کتاب دسترسی دارند و علی مرتضی در پاسخ ابن جحیفه[40] که در این باره با او بحث کرد، این شایعه را به شدت رد کرد[41] و گفت: «غیر از این صحیفه (یک برگ نوشته شده) چیزی در دسترس ندارم»[42]. و ما در بحث صحایف در همین کتاب به تفصیل این مطلب را از صحیح بخاری نقل نمودهایم.
2- علی مرتضی با فرهنگ وارداتی از طریق روایتهای اهل کتاب به شدت مبارزه کرد و تازیانهای که در عصر عثمان به زمین گذاشته شده بود بار دیگر در دست علی مرتضی به کار افتاد و قصّاصان و قصهگویانی که روایتهای نادرست و بیسند را بازگو میکردند به ضربت تازیانهها تهدید نمود، همانگونه که سعید بن مسیب نقل کرده که علی[43] مرتضی فرمود هر کس به استناد روایتهای اهل کتاب قصه نادرست داود و اوریا را نقل کند او را یکصد و شصت تازیانه میزنم، و در فروع کافی[44] نقل شده که امیرالمؤمنین علی مرتضی رضی الله عنه قصهگویی را تازیانه زد و از مسجد بیرونش کرد.
حدیث در دوران حکومت بنیامیه
در زمان نخستین حاکم بنیامیه «معاویه بن ابیسفیان» نیز مجموعة معینی از احادیث که واجد شرایط عصر فاروق بودند، به وسیله محدثین اصحاب روایت میشدند، و مسلمانان از آنها آگاهی داشتند، ولی در کنار این مجموعه از احادیث، سیل روایتهای اهل کتاب همهجا را فراگرفته بود، و معاویه که همان اخلاق و راه و روش و ژرفبینی عمر فاروق و علی مرتضی را نداشت از روایتهای اهل کتاب جلوگیری به عمل نیاورد[45]، اما از روایت هر مطلبی بنام حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم به جز احادیثی که در عصر فاروق صحت آنها تأیید شده بود، و محدثین معروف آنها را روایت میکردند به شدت ممانعت نمود، و در این مورد از روش صریح عثمان و از روش صمنی علی مرتضی مبنی بر تأیید احادیث عصر فاروق[46] پیروی نمود، و طی فرمان شدیداللّحنی به مردم چنین اخطار کرد: «ایّاکم والاحادیث الاّ حدیثاً کان فی عهد عمر، فان عمر کان یخیف الناس فی اللهU»[47] یعنی: من به شما اخطار میکنم که هیچ مطلبی را به عنوان حدیث نقل نکنید، مگر مطلبی که در زمان عمر به عنوان حدیث نقل شده است، زیرا عمر دربارة خدایU مردم را میترساند و این فرمان تهدید آمیز همانگونه که به طور صریح بر تأیید احادیث عصر عمر دلالت دارد، همچنین به طور ضمنی از آغاز شدن مرحلة خطرناکی از جعل احادیث خبر میدهد و نظر تاریخنویسان[48] احادیث را تأیید مینماید که گفتهاند از سالهای چهل و یک به بعد به سبب ایجاد گروهها و پدیدة تشکلات گروهی، و نیاز به تبلیغات به وسیلة احادیث، برخی از افراد گروهها به جعل احادیث پرداختند، و این امر در حکومت بنیامیه شدت پیدا کرد و موجب سر دادن این فغان و فریادها گردید و در دورة عباسیان شدیدتر شد و موجب اعدام چند نفر از جاعلان احادیث[49] گردید، و در آغاز حکومت بنیامیه، رعب و هراس مردم از جعل احادیث به آنجاها رسیده بود که گاهی نسبت به صحت یک حدیث صحیح و واجد شرایط نیز دچار شک و تردید میشدند، هر چند محدثین بزرگوار اصحاب هر حدیثی را صحیح و واجد شرایط صحت میدانستند، رو در روی مقتدرترین حکمران روزگار و علیه منافع و آراء او «یعنی معاویه» نقل و روایت میکردند و به مخالفت او هیچگونه اهمیتی نمیدادند، به مثال زیر توجه نمایید که ابواشعث[50] میگوید: «در یکی از جنگها که معاویه شخصاً فرمانده سپاه بود، و به غنایم زیادی دست یافتیم، و جامی از طلای خالص نیز در میان غنایم بود، معاویه دستور داد که برای پرداخت سهمیة سپاهیان فروخته شود، و وقتی این خبر به عبادهبن صامت رسید با نقل و روایت حدیث: «الذّهب بالذّهب ...» این معامله را یک عمل حرام و خلاف دین اسلام اعلان نمود، و سپاهیان نیز به محض شنیدن حدیث از عبادهبن صامت هر یک آنچه را که از فروش این جام طلا به آنها رسیده بود به صاحبش پس دادند، و وقتی این خبر به معاویه رسید با حالتی از خشم و خروش، بر منبر رفت، و در حالی که تلویحاً عباده را تهدید میکرد، بر مردم فریاد کشید که این چه وضعی است کسانی حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و سلم نقل میکنند که ما با وجود اینکه مدتها در خدمت پیامبر صلی الله علیه و سلم و از یاران او بودیم این حدیث را نشنیدهایم، عباده از جای خود برخاست، و با صراحت و قاطعیت بار دیگر حدیث نامبرده را روایت کرد، و بر معاویه[51] فریاد کشید که ما محدثین هر مطلبی را از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده باشیم با کمال بیباکی آن را روایت خواهیم کرد، معاویه میخواهد[52] ناراحت باشد و میخواهد غبار نگرانی و اندوه بر چهرهاش بنشیند، و به این مطلب توجه نمیکنیم که حتی تنها یک شب تاریک در سپاه رسولالله صلی الله علیه و سلم حضور پیدا کرده باشیم».
زیرنویسها:
[1]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و 3 و صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279 و 289 و 187.
[2]- همان.
[3]- همان.
[4]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 5 و علوم الحدیث، صبحی صالح، به نقل از طبقات الحفاظ، ص 21.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- همان.
[8]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص 75 بعد از نقل مطلبی گفته است : ابوبکر با این عمل خود اولین شرط حدیث را که صحیح الاسناد بودن است وضع نمود.
[9]- همان.
[10]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2.
[11]- همان.
[12]- همان.
[13]- همان.
[14]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 2 و 3.
[15]- همان.
[16]- همان.
[17]- صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 6، مبحث عمربن خطاب و صحیح مسلم، ج 6، ص 177 و صبحی صالح، ص 31.
[18]- همان.
[19]- صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج 9، ص 142 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 6، و صحیح مسلم، ج 6، ص 177.
[20]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7.
[21]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 283.
[22]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 8.
[23]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 187.
[24]- همان.
[25]- همین فراخوانی به منظور تشکیل جمعیت محدثین در مرکز در یکی از روایتها با حبس در مدینه تعبیر شده است اما چنین نبود. چون فاروق خود آنها را برای تعلیم حدیث به استانهای دور فرستاده است.
[26]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279.
[27]- همان کتاب و ازالة الخفاء، ص 6.
[28]- همان.
[29]- الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص 279 و ازالة الخفاء، ص 6.
[30]- همان.
[31]- تقیید العلم، ص 50 و جامع بیان العلم، ج 1، ص 64 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 206 و کنز العمال، ج 5، ص 239 به نقل صبحی صالح ذیل، ص 31.
[32]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7، عمربن خطاب و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 206 و تاریخ عمومی حدیث در ص 77 از تاریخ طبری، ج 4، ص 204 نقل کرده: «کان عمر اذا استعمل العمال خرج معهم یشیعهم فیقول ... جردوا القرآن واقلّوا الرّاویة عن محمد صلی الله علیه و سلم و انا شریککم» یعنی: هر گاه عمر رضی الله عنه حاکمی را برای شهری انتخاب میکرد وی را بدرقه کرده و در ضمن توصیههای خود میگفت: قرآن را (از هر مطلب غیر قرآنی) تجرید کنید و جدا نمایید، روایت حدیث از محمد صلی الله علیه و سلم کم نمایید و من در این کار با شما شریک هستم.
[33]- همان.
[34]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7، شرح حال عمربن خطاب رضی الله عنه .
[35]- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 12 و طبقات ابن سعد، ج 4، ص 106 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 3 و صحیح بخاری، ج 9، باب خیر المراة الواحدة.
[36]- همان.
[37]- مسند امام احمد، ج 1، ص 363، السنة قبل التدوین، ص 97 و قبول الاخبار، ص 29 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 100.
[38]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 7.
[39]- همان.
[40]- ارشاد الساری، شرح صحیح بخاری، ج 1، ص 203 و 204.
[41]- بنا به منابع شیعه حضرت علی رضی الله عنه دارای صحیفه بوده است.
[42]- همان.
[43]- تفسیر کبیر، امام رازی، ج 26، ص 192.
[44]- فروع کافی، ج 7، ص 263 به نقل تاریخ عمومی حدیث، ص 106.
[45]- شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 4، ص 426.
[46]- همان.
[47]- همان.
[48]- علوم الحدیث، صبحی صالح، ص .
[49]- الباعث الحثیث، شرح علومالحدیث ابن کثیر، ص 84.
[50]- شرح نووی بر مسلم ارشاد الساری، ج 7، ص 81.
[51]- همان.
[52]- شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 7، ص 81.
به نقل از: تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث، تألیف : استاد فاضل حاج ملاعبدالله احمدیان