|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > کیفیت بعثت
شماره مقاله : 2415 تعداد مشاهده : 311 تاریخ افزودن مقاله : 15/5/1389
|
کيفيت بعثت
در غار حراء حضرت محمد -صلى الله عليه وسلم- به سن چهل سالگي نزديک ميشدند؛ و هر اندازه بر ژرفاي بينش و گسترة انديشة ايشان افزوده ميشد، شکاف عقلاني و فکري ميان ايشان با مردم هم روزگارشان نيز بيش از پيش افزايش مييافت؛ و بيشتر اوقات دوست ميداشتند که با خويشتن خلوت کنند. آب و غذايي با خود برميداشتند و به غار حراء- واقع در جبلالنور، در فاصلة دو ميل تا مکه- ميرفتند. غار حراء غار تنگ و باريکي است به درازاي چهار ذراع که پهناي آن يک و سه چهارم ذراع فلزي است. سراسر ماه رمضان را همه ساله در غار حراء اقامت ميکردند، و اوقات خويش را به عبادت خداو تفکر و تأمل در اطراف صحنههاي عبرتآموز آفرينش در محيط زندگاني خويش، و دست قدرت و ابتکاري که همواره در ماوراي اين صحنهها و در خود اين صحنهها در کار است، ميگذرانيدند. آن حضرت هرگز زمان انديشة خود را به دست افکار و عقايد سست و بيپايه و اساس قوم و قبيلة خويش نداده بودند؛ اما، در عين حال، راه روشن و روش مشخص، و مسير معيني نيز پيش روي نداشتند که به آن دل ببندند و آن را بپسندند و برگزينند. اين گوشة عزلت اختيار کردن، خود گوشهاي از تدبير خداوندي در کار اين بندة برگزيدة خداي بود، تا اين بريدن از سرگرميها و اشتغالات زميني و هياهوي زندگاني بشري، و انديشههاي حقير آدميزادگان، نقطة تحولي باشد براي آماده شدن ايشان در ارتباط با مسئوليت و رسالت عظيمي که در انتظار ايشان بود، و از اين راه، بتوانند آمادگي لازم را براي کشيدن بار امانت بزرگ الهي و دگرگون ساختن چهرة زمين و تنظيم مسير تاريخ پيدا کنند. خداوند، از سه سال پيش از تفويض مقام رسالت به ايشان، اين عزلت گرايي را براي ايشان تدبير فرموده بود، و آن حضرت هر از گاهي به مدت يک ماه در پناه اين گوشهنشيني روزگار ميگذرانيدند، و با روح سرگردان هستي دمساز ميشدند، و راز سر به مهر اين عالم وجود را مورد تأمل و تدبر قرار ميدادند، تا آن زماني که موعد همرازي با اين گنجينة اسرار غيبي به اذن خداوند فرا برسد[1]. جبرئيل امين وحي همينکه چهل سال تمام از عمر شريف آن حضرت گذشت- که قلة کمال است، و گفتهاند: پيامبران همگي در اين سن مبعوث به رسالت ميشوند- طلايههاي نبوت آشکار، و اثار پيامبري در وجود آن حضرت مشهود بود، از جمله اينکه در مکه تختهسنگي بود که بر آن حضرت سلام ميکرد؛ رؤياهاي صادقه مشاهده ميکردند؛ و هرگاه که خواب ميديدند، نوري را در عالم خواب همانند سپيدي صبحگاهان ميديدند؛ تا اينکه بر اين منوال، شش ماه گذشت. اگر مدت رسالت و نبوت حضرت ختمي مرتبت -صلى الله عليه وسلم- را بيست و سه سال درنظر بگيريم، اين رؤياهاي صادقانه براي آن حضرت، در واقع امر، يکي از اجزاء چهل و شش گانة دوران نبوت و پيامبري محسوب ميگردد. اين سومين ماه رمضاني بود که حضرت محمد -صلى الله عليه وسلم- در غار حراء عزلت ميگزيدند، و خداوند در اين ماه رمضان اراده فرمود که رحمت بيمنتهاي خود را بر اهل زمين ارزاني فرمايد، و آن حضرت را با اعطاي مقام پيامبري گرامي داشت، و جبرئيل را با آياتي از قرآن کريم به نزد ايشان فرو فرستاد[2]. با بررسي قرائن و شواهد و دلايل مختلف، ميتوانيم سالروز بعثت پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- را شامگاهان دوشنبه بيست و يکم رمضان، مطابق با دهم اگوست سال 610 ميلادي، شب هنگام، معين سازيم که در آن اوان، ايشان دقيقاً چهل سال قمري و شش ماه و دوازده روز از عمر شريفشان ميگذشته است که با 39 سال شمسي و 2 ماه و 20 روز برابر خواهد بود[3]. اينک، گوش فرادهيم، ببينيم عايشة صديقه -رضي الله عنها- سرگذشت اين رويداد عظيم را که نقطة آغاز پيامبري نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- بوده، و از آن نقطه است که شبهاي دراز و تيره و تار و ظلمات کفر و ضلالت به سپيده دم ايمان و هدايت پيوستهاند؛ همان نقطة آغازي که مجراي هستي را تغيير داده، و خطمشي تاريخ را تعيين کرده است. امالمؤمنين عايشه -رضي الله عنها- گويد: نخستين بار که نزول وحي بر رسول خدا آغاز گرديد، به صورت رؤياي صادقه و در خواب بود. آن حضرت مکرر در عالم خواب منظرة طلوع فجر و شکافتن نيزههاي براق نور خورشيد تاريکيهاي شب تار را، مشاهده ميکردند. اندک اندک، به خلوت گزيدن از مردم و دوري کردن از غوغاي شهر علاقمند شدند. هرچند وقت يکبار، به غار حراء ميرفتند و در آنجا خلوت ميکردند و به تحنث (عبادت) ميپرداختند. غالبا، مقداري آب و غذا با خود ميبردند و چندين شب متوالي در غار ميماندند و نزد خانوادهشان بازنميگشتند؛ گاه نيز، پيش از موقع به نزد خديجه بازميگشتند و براي چند شب ديگر آب و غذا برميداشتند و دوباره به غار حراء ميرفتند؛ تا آنکه در يکي از آن روزها که وي در غار حراء به سر ميبردند، پيک حق به سراغ ايشان آمد. فرشتة وحي به نزد آن حضرت آمد و گفت: «اقرأ»؛ بخوان! گفتند: «ما أنا بقاري» من خواندن نميدانم! ميفرمايند: جبرئيل مرا دربرگرفت و محکم فشار داد، به حدي که بيتاب شدم. آنگاه رهايم کرد و اين بار گفت: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْأِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْأِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[4]. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در حالي که قلبشان به شدت ميطپيد، نزد خديجه بنت خويلد رفتند و گفتند: «زملوني! زملوني!» بپوشانيدم! بپوشانيدم! آن حضرت را در گليمي پوشانيدند تا هراس و وحشت ايشان پايان پذيرفت، و به خديجه گفتند: «مالي؟» چه بر سر من آمده است؟! و ماجرا را براي خديجه تعريف کرد و گفتند: «لقد خشيت علي نفسي» به شدت بر خويشتن ترسيدهام! خديجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هيچگاه تو را تنها نخواهد گذاشت؛ تو صلة رحم ميکني؛ و بار ناتوانان را بر دوش ميکشي، و به مستمندان رسيدگي ميکني؛ و مهماننواز هستي، و در راه حق مردمان را ياري ميرساني! خديجه آن حضرت را برداشت و با خود برد، تا بر ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزي پسر عموي خديجه وارد گردانيد. وي مردي بود که در عهد جاهليت نصراني شده بود، و کتابت عبراني را نيک ميدانست و آيات انجيل را هر اندازه که خدا ميخواست بنويسد به عبراني مينوشت. اکنون ديگر پيرمردي کهنسال بود و از دو چشم نابينا شده بود. خديجه به او گفت: اي پسرعمو، بشنو، ببين برادرزادهات چه ميگويد! او بازگفت. ورقه به آن حضرت گفت: اين همان ناموسي است که خداوند او را بر موسي نازل گرده است. اي کاش من به هنگام دعوت تو تازه جواني بودم! اي کاش من زنده باشم آنگاه که قوم و قبيلهات تو را از شهر و ديارت آواره ميسازند! رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- گفتند: «اَوَ مُخرجي هُم؟» مگر آنان مرا اخراج ميکنند؟! گفت: آري، هيچ مردي تاکنون همانند آنچه را که تو آوردهاي نياورده است، مگر آنکه همگان با او دشمني آغاز کردهاند! اگر روزگار تو را دريابم تو را ياري شايستهاي خواهم کرد! آنگاه طولي نکشيد که ورقه از دنيا رفت، و فترت وحي نيز آغاز گرديد [5]. فَترت وحي راجع به مدت زمان فترت وحي، علماي اسلامي نظرات و اقوال مختلفي دارند. صحيح آن است که چند روزي بيش نبوده است؛ چنانکه روايت ابن سعد از ابن عباس بر آن دلالت دارد. قول مشهور، داير بر اينکه مدت زمان فترت وحي سه سال يا دو سال و نيم بوده است؛ به هيچ وجه درست نيست. در پي بازنگري روايات و اقوال اهل علم در ارتباط با فترت وحي، نکتة شگفتي براي من آشکار گرديد که نديدهام هيچيک از دانشمندان اسلامي به آن پرداخته باشند، و آن اينکه مجموعة اين روايات و اقوال ميرسانند که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در هر سال ماه رمضان را- در غار حراء اقامت ميکردهاند، و اين آيين را سه سال پيش از پيامبري آغاز کرده بودهاند، وسال بعثت آخرين سال بوده، و با پايان پذيرفتن ماه رمضان اقامت ايشان نيز در غار حراء پايان ميپذيرفته، و ايشان بامداد روز اول وماه شوال از غار حراء به زير ميآمدهاند و راهي خانة خويش ميشدهاند. در روايت صحيحين نيز آمده است که نخستين نزول وحي پس از پايان فترت هنگامي بود که ايشان عازم خانه بودهاند. نظر ما اين است که اين روايت ميگويد نخستين وحيي که پس از دورة فترت بر رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نازل شده، در نخستين روز شوال، پس از پايان همان ماه رمضاني که تشريف نبوت بر قامت آنحضرت پوشانيده شده، فرود آمده است؛ به دليل اينکه اين آخرين اقامت و اعتکاف پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- در غار حراء بوده، و چنانکه پيش از اين اثبات کرديم، آغاز نزول وحي شامگاه روز بيست و يکم ماه رمضان بوده است؛ بنابراين، نتيجه ميگيريم که فترت وحي تنها ده روز به طول انجاميده، و پس از گذشت آن ده روز، بامداد پنجشنبه اول شوال سال نخست بعثت بار ديگر نزول وحي استمرار يافته است؛ و شايد همين مطلب راز اختصاص يافتن دهة آخر ماه رمضان به مجاورت بيتالله و اقامت و اعتکاف در مسجدالحرام و ديگر مساجد، و نيز راز عيد گرفتن روز اول شوال بوده باشد؛ والله اعلم. در اثناي روزهاي فترت وحي- بنا به روايات رسيده- نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- - گاه آنچنان اندوهگين ميشدهاند که سر به کوهستان ميگذاشتهاند و در پي آن برميآمدهاند که خويشتن را از فراز قلههاي بلند کوه به زير افکنند؛ اما هربار که خود را به قلة بلندي ميرسانيدهاند تا خويشتن را به ژرفاي درههاي عميق بيافکنند، جبرئيل در برابر ايشان نمودار ميشده و ميگفته است: اي محمد، تو براستي رسول خدايي! و به اين ترتيب، جوش و خروش درون آن حضرت تسکين مييافته و آرام ميگرفتهاند، و از کوه به زير ميآمده و بازميگشتهاند؛ و باز، بار ديگر همينکه مدتي نزول وحي به تأخير ميافتاده، همان کار راتکرار ميکردهاند، و باز هم، وقتي که خود را بر فراز قله کوه ميرسانيدهاند، جبرئيل در برابرشان نمودار ميشده و همان سخن ياد شده را بر زبان ميرانده است. [6] ابن حجر گويد: اين (چند روز متوقف شدن نزول وحي) بدان منظور بود که آن هيجان و دهشت دروني رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- آرام گيرد، و حالت و شوق و انتظار براي نزول مجدد وحي به آن حضرت دست بدهد[7]؛ و همينکه حالت مذکور به آن حضرت دست داد، و به انتظار آمدن وحي الهي نشستند، خداوند دو مرتبه ايشان را با نزول مستمر وحي گرامي داشت. حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- ميفرمايند: «يک ماه تمام در غار حراء اعتکاف کرده بودم. وقتي که دورة اعتکاف به سرآمد از دامنة کوه سرازير شدم؛ همين که به دشت پاي نهادم شنيدم که مرا صدا ميزنند. به سمت راست خويش نگريستم، چيزي نديدم؛ به سمت چپ خويش نگريستم، چيزي نديدم؛ روبرو نگاه کردم، چيزي نديدم؛ پشت سر نگاه کردم، چيزي نديدم؛ سرم را بالا کردم، آنچه را که بايد ميديدم، ديدم؛ آن فرشتهاي که در غار حراء به نزد من آمده بود، ميان آسمان و زمين روي يک کرسي نشسته بود. وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. به گونهاي که نقش زمين شدم. نزد خديجه آمدم و گفتم: زملوني، زملوني، دثروني، دثروني! مرا بپوشانيد... و بر سر و روي من آب سرد بپاشيد! آنگاه اين آيات نازل شد: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ * وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ * وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[8]. نزول اين آيات پيش از واجب شدن نماز بود؛ پس از آن تنور وحي داغ شد و نزول وحي استمرار يافت[9]. اين آيات، مباني رسالت خاتم پيامبران است، و با آغاز بعثت ايشان، تنها به اندازة فترت وحي فاصله دارد، و مشتمل بر تبيين و ابلاغ دو نوع وظيفه براي آن حضرت است، و ضمناً، پيامدهاي طبيعي اقدام به اين امور را نيز براي آن حضرت برميشمرد. نوع اول: وظيفة ابلاغ و انذار؛ چنانکه در آية شريفة ﴿قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ فرموده است: مردمان را از عذاب خداوند بر حذر دار، که اگر از اين کجرويها و گمراهيها و پرستش خدايان ديگر جز خداي متعال، و شرک آوردن به خدا در ذات و صفات و حقوق و افعال، دست برندارند، گرفتار شدن آنان به عذاب الهي حتمي است! نوع دوم: وظيفة تطبيق اوامر خداي سبحان بر خويشتن خويش و تعهد و التزام دروني نسبت به اجراي آن، تا بدينوسيله بتواند خشنودي خداي خويش را به دست آورد، و اسوة حسنه و الگويي نيکو براي جامعة اهل ايمان گردد؛ چنانکه در آيات بعدي آمده است. معناي ﴿وَربَّکَ فَکبِّرْ﴾ اين است که: خداي خودت را بزرگ بدار، و در بزرگداشت خداي خويش هيچکس را شريک مگردان. منظور از ظاهر کلام در آية شريفة ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ﴾ همان پاکيزه گردانيدن و پاک نگاه داشتن جامه و تن است، زيرا، آن کس که تکبير مي گويد و در پيشگاه خدا ميايستد، روا نيست که جامهاش نجس و آلوده باشد. البته، اعمال و اخلاق نيز به طريق اولي خواسته شده است. معناي ﴿وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ اينست که: از موجبات و عوامل سخط و عذاب الهي خويشتن را دور گردان! و اين مطلب، البته از راه التزام به فرمانبرداري و ترک معصيت خداوند دست يافتني است ﴿وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ﴾ يعني: وقتي احسان ميکني نبايد پاداش آن را از مردم بخواهي، يا در همين روابط دنيوي انتظار داشته باشي که احساني برتر و بيشتر نسبت به تو روا دارند. آخرين آيه از اين مجموعه مشتمل بر يادآوري اين مطلب است که وقتي به دين و آييني متفاوت با دين و آيين مردم روزگار خويش پايبند ميگردد؛ و قوم و قبيلة خويش را به سوي خداي يکتا دعوت ميکند، و آنان را از عذاب و برخورد شديد او برحذر ميدارد، ناگزير بايد انتظار انواع آزار و شکنجه را از سوي آنان داشته باشد؛ از اين رو، ميفرمايد: ﴿وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾. وانگهي، مطلع اين آيات، در بردارندة يک نداي آسماني همراه با طنين دلانگيز صداي خداوند کبير متعال است، حاکي از اينکه نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- براي اين امر عظيم درنظر گرفته شده است، و به همين جهت، خداوند آن حضرت را با اين خطاب استثنائي از خواب و راحت و آسايش جدا ميسازد، و به سوي جهاد و مبارزه و رنج و مشقت فرا ميخواند: ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ گويي ميخواهد بگويد: کسي که براي خودش زندگي ميکند، چه بسا بتواند بيخيال و آسوده زيست کند؛ اما، تو که اين چنين بار سنگيني را بر دوش داري، تو رابا خواب چه کار؟! تو را با آسايش چه کار؟! تو را با بستر نرم و گرم چه کار؟! تو را با زندگاني آرام و توأم با عيش و عشرت چه کار؟! براي امر عظيمي که انتظار تو را ميکشد، و آن وظيفة بسيار سنگيني که براي تو درنظر گرفته شده است، به پاخيز! براي کار و کوشش و رنج و تعب، به پاخيز! به پاخيز، که وقت خواب و راحت سپري شده، و از پس امروز، ديگر نوبت بيدار خوابي پيوسته است و مبارزة طاقتفرساي دراز مدت! به پاخيز و براي اين امور آماده و مهيا شو. فرماني بزرگ است و سهمگين، که پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- را از بستر نرم در خانة آسوده و آرام و کانون گرم خانواده جايکن ميکند، تا او را به کام ازدحام، و کانون غوغا و بلواي اجتماعي بيافکند، و آن حضرت را با گردونة گردان احساسات و عواطف گوناگون، و واقعيتهاي تلخ و شيرين زندگاني درگير کند. آري، رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- به موجب اين فرمان «قم» از جاي برخاست، و از آن پس به مدت بيست سال تمام، بلکه بيشتر، استوار و پايدار ايستاد، و لحظهاي استراحت نکرد و نياسود، و حتي دقيقهاي براي خود يا خانوادهاش زندگي نکرد. از جاي برخاست، و همچنان برپاي ايستاد و کار دعوت اليالله را سامان داد. بار سنگين اين رسالت عظيم را بر دوش گرفت. و هيچگاه احساس خستگي و درماندگي نکرد. بار امانت بزرگ الهي و آسماني را در اين شرايط و اوضاع و احوال زميني کشيد، و مسئوليت تمامي بشريت، و مسئوليت تماميت عقيده، و مسئوليت نبرد و مبارزه در ميدانهاي متعدد و متنوّع را يک تنه عهدهدار گرديد. متجاوز از بيست سال، در ميدان نبرد بيامان زيست، و با هرکس به گونهاي به سر برد. از لحظهاي که اين نداي پرطنين و ارجمند آسماني را شنيد، تا زماني که نفس واپسين را کشيد، پرداختن به هيچ کاري، وي را از پرداختن به کار ديگر بازنداشت؛ زيرا، هيمنة وظيفه و تکليف را آنچنان که بايد و شايد دريافته بود!... خداوند از جانب ما و از جانب قاطبة بشريت، آنحضرت را با بهترين جزاي خير پاداش دهاد. زیرنویس: [1]- برای متن کامل این سرگذشت، نک: صحیح البخاری، ح 3؛ سیرة ابنهشام، ج 1، ص 235-236 و دیگر کتابهای تفسیر و حدیث و سیره. گویند: عبدالمطلب نخستین کسی بوده است که تحنث در غار حراء را پیش گرفته، و همه ساله همینکه ماه رمضان فرا میرسیده بر غار حراء فراز میآمده، و سرتاسر ماه رمضان بینوایان را اطعام میکرده است؛ نکـ: الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 553. [2]- ابن حجر گوید: بیهقی گزارش کرده است که طول مدت رؤیاهای صادقه شش ماه بوده است، بنابراین، آغاز پیامبری آن حضرت به همین رؤیاهای صادقه و همزمان با ماه ربیعالمولود، در سن چهل سالگی ایشان بوده، و آغاز نزول وحی بر آن حضرت در بیداری، ماه رمضان بوده است؛ نک: فتح الباری، ج 1، ص 27. [3]- سیرهنویسان در ارتباط با تعیین نخستین ماه گرامیداشت حضرت محمد -صلى الله عليه وسلم- به نبوت از سوی خداوند و فرو فرستادن وحی بر آن حضرت، اختلاف فراوان دارند. عده زیادی از سیرهنویسان بر آن شدهاند که ماه ربیعالاول بوده است؛ گروه دیگری ا ز آنان بر آناند که ماه رمضان بوده است؛ برخی نیز گفتهاند: ماه رجب بوده است. ما ترجیح دادهایم که ماه رمضان بوده باشد؛ به دلیل این آیة شریفه که میفرماید: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾ (البقرة: 185). و این آیه شریفه دیگر که میفرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾. (القدر: 1) . که درنتیجه شب قدر در ماه رمضان قرار میگیرد، و شب قدر همان شبی است که در آیه 2، سوره دخان، خداوند درباره آن میفرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ﴾. (الدخان: 3). و نیر به دلیل آنکه اقامت آن حضرت در غار حراء در ماه رمضان بوده، و واقعه نزول جبرئیل بر ایشان نیز در همین ماه بوده است؛ چنانکه همگان میدانند. قائلان به آغاز نزول وحی در ماه رمضان نیز در باب تعیین دقیق این روز با یکدیگر اختلاف دارند، و روایات در این زمینه مختلف است. بعضی گفتهاند: روز هفتم، برخی گفتهاند: هفدهم، و بعضی دیگر نیز گفتهاند: هجدهم. ابن اسحاق و برخی دیگر از سیرهنوسان بر آناند که این روز، روز هفدهم بوده است؛ اما، ما ترجیح دادیم که روز بیست و یکم بوده باشد، به این دلیل که تمامی سیرهنویسان یا اکثر آنان متفقالقولاند بر اینکه بعثت رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- در روز دوشنبه اتفاق افتاده است؛ چنانکه آن حضرت خود فرمودهاند: «فیه ولدت و فیه انزل علی» و به روایت دیگر: «ذاک یوم ولدت فیه و یوم بعثت او انزل علی فیه» (صحیح مسلم، ج 1، ص 368؛ مسند احمد، ج 5، ص 297، 299؛ بیهقی، ج 4، ص 286، 300: حاکم نیشابوری، ج 2، ص 62). روز دوشنبه در ماه رمضان نیز در آن سال مطابق بوده است با روز هفتم؛ روز چهاردهم؛ روز بیست و یکم، و روز بیست و هشتم؛ از سوی دیگر، بنا به دلالت احادیث صحیح، شب قدر جز با یکی از شبهای فرد در دهه آخر رمضان منطبق نمیگردد، و شب قدر در محدوده این شبها جابه جا میشود. اگر این آیه شریفه را که میفرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾. با روایت ابوقتاده که میگوید بعثت آن حضرت روز دوشنبه بوده است، کنار هم بگذاریم، همچنین با مراجعه به تقویم تطبیقی که موارد مطابقت روز دوشنبه را با ایام رمضان در آن سال تعیین میکند؛ برای ما یقینی شده است که بعثت حضرت رسول اکرم -صلى الله عليه وسلم- شب هنگام، شامگاه روز 21 رمضان بوده است. [4]- علق : 1-5. [5]- صحیحالبخاری، ح 3، بخاری این روایت را با اندک اختلافی در عبارت در کتاب التفسیر و کتاب تعبیر الرؤیا، ح 3392، 4953- 4957، 6982؛ صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح 252. [6]- صحیح البخاری، ح 6982. [7]- فتح الباری، ج 1، ص 27. [8]- سورة مدّثر، آیات 1-5. [9]- صحیح البخاری، تفسیر سورة المدثر، باب 1 به بعد، ج 8، ص 445-447؛ نیز، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج 1، ص 144، ح 257. (به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي)
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|