زن از دیدگاه ملل گوناگون
مؤلفان: محمود مهدی استانبولی، مصطفی ابوالنصر الشلبی
مترجم: دکتر شهربانو دلبری (عضو هیئت علمی دانشگاه)
زن از نظر یونانیان
سرزمین یونان در میان امتهای پیشین از جمله پیشرفتهترین امتها از حیث فرهنگ و تمدن بوده است. با نگاهی دقیق به عصر یونانیان نخستین، درمییابیم زن در تمام عرصههای زندگی در غایت انحطاط بود و در جامعه آن روزگار، هیچ منزلتی یا مقام ارزشمندی نداشت، بلکه به نظر آنان زن، باعث تمام دردهای انسانی و مصیبتهای آدمی است و از نظر آفرینش در پستترین جایگاهها قرار دارد. به همین دلیل زن، در نهایت بردگی و ذلت و نابودی کرامتش بود؛ به حدی که زنان را بر سر سفرههای غذا راه نمیدادند به ویژه، هرگاه که میهمان غریبه داشتند. شأن و منزلت وی ، همانند شأن و منزلت یک کنیز و خدمتگار بود.
سپس معیارها نزد یونانیان تغییر یافت، موجهای سهمگین شهوات و غرائز حیوانی و هواهای نفسانی چون سیل بنیانکنی ،آنها را در بر گرفت و در حد بهرهبرداری جنسی به او آزادی دادند، تنها به زن آنقدر آزادی دادند تا او را به شخصی فاسق و بدکاره تبدیل کردند. از همین روی بود که برای زنان فاسق و روسپی مکانهای عالی میساختند. تا این که این زنان محوریت و مرکزیت یافتند و برگرد آنها امور مردم یونان میگشت و برای آنها افسانهها و اسطورههایی ساخته و پرداخته شد.
به همین جهت یونانیان الهه کیوپید (KUPI D) را به عنوان الهه عشق و دوستی برگزیدند و او خود ثمره و نتیجة افرودیت بود که با سه الهة مرد رابطه داشت، در حالی که او با یک الهة مرد پیمان زناشویی بسته بود. افرودیت، سپس با مردی از جماعت آدمی ارتباط برقرار کرد و کیوپید (الهه عشق و دوستی) در نتیجة این ارتباط به دنیا آمد.
غالب یونیان در آن روزگار به پیمان زناشویی هیچ احترامی نمیگذاشتند؛ چرا که زن چونان کالایی شد ارزان و در دسترس همگان و هر مرد تا اراده میکرد میتوانست، آشکارا و بیهیچ عقد رسمی و پیمان زناشویی با او ارتباط برقرار کند. به گواهی تاریخ، یونانیان عظمت و مجد خود را به خاطر این انحطاط از دست دادند و هرگز پس از آن نتوانستند روی پای خود بایستند.
زن از نظر رومیان
رومیها از جمله کسانی بودند، که پس از یونانیان به بالاترین درجة عظمت و مجد قابل تصور رسیدند. در میان این ملت ، قوانین و نظامهایی را میبینیم که به ظلم و رنج و آزاررساندن به مقام زن، گرایش داشت. و از شعارهای آنها در بارة زنان این بود که «زن را در بند بکشید تا فاسد نشود، و او را ناسزا گویید تا طلاق نخواهد» و در جامعه روم باستان، مرد نسبت به خانوادهاش حقوق کاملی داشت؛ درست مانند حقوق پادشاه بر رعایایش. مرد میتوانست هرگاه بخواهد با میل و هوس خود نسبت به همسرش رفتار کند. حتی سلطة مرد بر زنش به جایی میرسید که در برخی مواقع اجازة کشتن زنش را هم داشت.
هنگامی که رومیان متمدن و شهرنشین شدند، قوانین وحشیانة خود را در رفتار با زنان تعدیل کردند؛ اما دیدگاه تحقیرآمیز آنان با زن که چون یک کنیز با او رفتار میکردند، همچنان استوار مانده بود، زن خود را در این گرداب انحطاط چنان دید که در میان موجهای بنیانکن فساد و فحشا غوطهور است و مردان نیز با دیدی استثمارگرانه و آلتی برای ارضای تمایلات مادی و شهوترانیهای حیوانی خود، به او مینگریستند.
به سبب این موارد، روسپیگری چونان یک پیشه رواج یافت؛ تا حدی که تئاتر (فلورا) جایگاهی والا در میان رومیان داشت، در آنجا زنان عریان و مشهور خود را به نمایش میگذاشتند. همچنین عادت استحمام زنان و مردان در یک مکان، آن هم در معرض دید همگان، رواج یافت. در اینجا دیگر از رمانهای زشت و بیشرمانه و ادبیات وقیحانهای که امروزه از آن با نام «ادبیات بیپروا» و یا به «نوآوری و تجددطلبی» تعبیر میشود، سخن نمیگویم.
رومیها امر طلاق را بسیار آسان کرده بودند و طلاق آن چنان رواج یافت ،که گاه برخی زنان به اندازة شمار سالهای عمرشان ، شوهر داشتند. و بدون هیچ شرم و حیایی به این امر اعتراف میکردند عجیبتر از این امر، سخن قدیس گروم (340-420 م) در بارة زنی است ،که وقتی با بیست و سومین مرد زندگیش ازدواج کرد، خودش بیست و یکمین زن آن مرد بود. نتیجه آن شد که بنیانهای دولت روم از هم گسست، درست همانطور که پیش از آنها حکومت یونان از هم پاشیده شده بود.
تمام اینها به این امر برمیگردد که آنها در گرداب شهوات پست فرو رفتند ،که حتی در شأن حیوان نیست، چه برسد به آدم.
زن در میان ایرانیان باستان
ایرانیان! و تو چه میدانی ایرانیان کیستند؟!!!
ایرانیان باستان کسانی بودند، که بر سرزمینهای بسیاری حکم میراندند و تسلط خود را بر آنها ضروری تلقی میکردند و قوانین و نظامهایی را وضع کرده بودند. با تمام اینها، قوانین و نظامهای حکمرانان ایران باستان در حق زن بسیار ستمگرانه و جائرانه بود و در برابر کمترین خطاهای او سختترین عقوبتها را اعمال میکردند؛ زمانی که مرد در آزادی مطلق و بیحد و حسابی زندگی میکرد. این رنجها و عقابها تنها برای زنان بود و آنگاه که خطاهای او فزونی مییافت، چارهای جز خودکشی نداشت.
زن در ایران باستان در تنگن، قرار داشت و تنها باید با مردی زرتشتی ازدواج میکرد؛ اما مرد آزادی داشت، تا به هر صورت که میخواهد از هوسش پیروی کند، چرا که او مالک زن محسوب میگشت.
اما زن در دوران حیض (عادت ماهیانه) به جایی بیرون شهر برده میشد و ارتباط داشتن با او، تنها برای خدمتکاران جایز بود که برای او غذا میبردند.
زن در چین
مردم چین باستان ، به طور کلی در حالت بینظمی و هرج و مرج به سر میبردند و به جامعة وحشی بیشتر نزدیک بودند تا به یک جامعة انسانی. بدون هیچ شرم و حیائی ازدواج میکردند؛ به طوری که بچهها تنها مادرانشان را میشناختند و نمیدانستند که پدرانشان چه کسانی هستند. زن در جامعة چین میبایست ،که اوامر و دستورات مردم را بدون هیچ اعتراضی اطاعت کند.
چین باستان دارای تمدنی ریشهدار بود، پدر میبایست به همان شیوه عام محرومکردن از ارث، با زن رفتار میکرد. دختر نمیبایست از پدرش چیزی درخواست کند تا زمانی که دختر باشد. آنها زن را به آب نفرین شدهای تشبیه میکردند که خوشبختی و ثروت را میشوید و از بین میبرد.
زن در هند
وضعیت زن در هند بهتر از یونان یا روم نبود؛ با وجود آن که این کشور از قدیم به علم و تمدن شهره بود. زن نزد آنها مانند کنیزی بود و مردان صاحب اختیار و ارباب او به شمار میآمدند. سرنوشت محتوم او این بود که بردهای بیش نباشد؛ چه در دورة دوشیزگی برای پدرش و چه پس از ازدواج برای همسر و فرزندانش. عموم مردم هند اعتقاد داشتند، زن عنصری پلید است و باعث انحطاط روحی و اخلاقی میشود، به همین دلیل زن را از تمام حقوق مالکیت و ارث محروم کرده بودند.
زن حتی پس از مرگ شوهر نیز، حق زندگی نداشت، مرگ او میباید همزمان با مرگ شویش در یک روز واقع شود و در نتیجه وی را زنده همراه با همسرش، در یک آتش میسوزاندند([1]). این رسم در هند جاری بود، تا آن که نور اسلام در ایام پادشاه صالح اورنگ زیب ، بر هند تابیدن گرفت. اسلام ، زنان را از آن سرنوشت سیاه، عظمت بخشید و آن زندگی فلاکتبار را پایان داد.
زن از نظر یهودیان
زن نزد یهودیان خوار و بیارزش بود! زن از نظر آنان مانند کالایی بود که در بازارها خرید و فروش میشد. حقوقش را از او گرفته بودند، از حق ارث محروم بود، و از نظر مالی اگر پدرش، اموال غیر منقولی از خود به جای میگذاشت فقط از آن، به زن ارث میرسید. اما اگر زن ارثیهای را دریافت میداشت دیگر هیچ چیز از نفقه و مهریه حتی اگر مقدار پول و مال زیادی هم میبود، به او نمیدادند. و هرگاه پدر میمرد و به خاطر نبودن برادری، ارث به دختر میرسید، او جایز نبود که با فردی از خاندان دیگر ازدواج کند، و حق نداشت که میراثی که به او رسیده به غیر طایفة خویش منتقل سازد.
در نظر یهودیان زن برای مرد ، دری از درهای جهنم بود، به این دلیل که زن سرچشمة تحریک مردم و رویآوردن او به گناهان بود. و از زن است که چشمههای بدبختیها بر انسانها جاری میگردد. یهودیان معتقد بودند که زن مورد لعنت قرار گرفته است؛ زیرا او باعث فریبخوردن «آدم» شد. زمانی که زن در حالت حیض بود، نه با او همنشین میشدند و نه با او غذا میخوردند؛ زن نیز حق نداشت در حالت حیض ، ظرفی را لمس کند؛ زیرا میپنداشتند که آن ظرف نجس شده است و برای همین ، زن را در چادری میکردند و نزد وی آب و نانی میگذاشتند. او آنقدر در این چادر میماند تا از حیض پاک گردد.
در میان یهود فحشاء و گناه رواج یافته بود. بدکارهبودن زن را نوعی آزادی به شمار میآوردند و به زنان فاحشه انواع قداستها داده میشد؛ او را وارد معبد میکردند و زنا را صفت تقرب به خدایان میدانستند. راهبان یهودی، زناکاری را به گونهای تصویر میکردند که ارتکاب زنا برای آنها توجیه میشد. در کتابهای تحریفشدة آنان آمده است: خداوند بر یهود ارتکاب فحشاء با نزدیکانش را حرام کرده است؛ اما این عمل با زنان بیگانه برای مرد یهودی رواست.
زن همچنان بیارزش و در ذلت بود و از اینجا است که ما و مادران، زنان و دخترانمان باید قدر نعمت بزرگ اسلام و رحمت گستردة آن را بیشتر بدانیم و عقیدة خود را با صدایی رسا چنین بیان کنیم ،که «ای زن مسلمان این نعمت خدا را به ناسپاسی بَدَل نکن».
زن از نظر مسیحیان
مسیحیت به اروپا آمد و تلاش کرد ، تا نابسامانی اخلاقی جامعه غربی و زشتیهایی که پستترین حیوانات از آن دور بودند را بزداید. نظریهپردازان آنان در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند ، که زن برای بیماریهای اخلاقی جامعه چونان مرهمی شفادهنده است. نظریههای اربابان کلیسا هرچند تنها واکنشی افراطی در برابر این واقعیت دردناک بود، ولی از سوی دیگر جنگ علیه فطرت بشری به شمار میآمد.
یکی از نظریات آنها در این باره این است که ایشان چنین میپنداشتند، زن سرچشمه گناهان است و اصل و ریشه همه بدیها و کژیها است. به نظر آنان زن برای مرد دری از درهای جهنم است. او سرچشمة تحریک و کشاندن مرد به سوی گناه است. «ترتولیان» یکی از پیشوایان مسیحیت میگوید: «زن جایگاه ورود شیطان به نفس انسان است و او بود که باعث شد مرد به درخت ممنوع نزدیک شود، قانون خدا را نقض کند و چهره مرد را زشت گرداند».
کرائی سوستام ملقب به قدیس میگوید: «زن مایة شر است و شرارت در ذات او نهاده شده است. او بلایی است که مردان به سوی او کشش دارند و استحکام بنیان خانه و خانواده را به خطر میاندازد. زن، عشوهگری است خونریز و مصیبتی است بزرگ.
این از یک جهت ، و از سوی دیگر میگویند اساساً رابطه جنسی میان زن و مرد بذاته نجس و پلید است و مرد باید از اینگونه رابطهها بپرهیزد، هرچند از راه درست و رسمی باشد. این امر تا حدی بود که حتی زندگی به حالت تجرد و عدم اختیارکردن همسر (زندگی راهبانه) در نظر آنان ملاکی برای رفعت مقام اخلاقی به شمار میآمد.
بدین ترتیب میبینیم که قوانین جهان غرب، متأثر از دین تحریفشده مسیحیت است و این قوانین در انحطاط منزلت زن در تمام جوانب زندگی تأثیرگذار بوده است؛ زن در مسائل اقتصادی مانند ارث محدودیت داشت و به او اجازه نمیدادند که از دسترنج خویش روزیاش را تأمین کند. برای اثبات این مدعا کافی است بدانید، که خانم نویسندة فرانسوی ( أرماندین لوسیل أوروو )اجازه نداشت تألیفاتش را منتشر سازد؛ تا این که به ناچار برای خود، نام مردی را به نام جورج ساند ـ برگزید. این امر بین سالهای 1814 – 1876 م روی داد. این مطلب، بر حقارت زن و عدم توانایی عقلی و تفکر او مانند مردان، دلالت دارد.
وقیحانهتر از این امر، مسئله طلاق و جدایی میان زن و شوهر در نزد مسیحیان است ، آنان طلاق را به هیچ روی جایز نمیدانند؛ هرچند که عدم تفاهم زن و شوهر به مرحلة نفرت و کینه از هم برسد و زندگی میان آنان مانند جهنم شود که تاب و توان را از آنان بگیرد. این مطلب از خطرناکترین عوامل جدایی خانوادهها (شکستن حرمت خانواده) و خیانتکاریهای همسران نسبت به یکدیگر است.
زن در عصر جاهلی
اکنون میخواهیم نگاهی گذرا به احوال زن نزد اعراب پیش از اسلام، چگونگی رفتار با او، و جایگاه اجتماعی وی ، در آن دوره داشته باشیم.
زن نزد عرب پیش از اسلام تحقیر میشد؛ تا آن که به درجهای از پستی و حقارت رسید که اعراب جاهلیت، برای زن مرتبهای از انسانیت هم قائل نمیشدند، زن از تمام حقوق حتی اظهارنظر سادهای در بارة وضعیت وسائل زندگیاش محروم بود. به زن ارث نمیرسید، زیرا که این عادت در میان عرب مرسوم بود؛ «تنها کسی ارث میبَرَد که بتواند شمشیر به دست گیرد و از کیان خود دفاع کند». زن حق اعتراض یا مشورت در بارة ازدواجش را نداشت، این کار بر عهدة سرپرست او بود؛ حتی فرزند شوهر این زن ، او را از ازدواج منع میکرد، مگر این که همة آنچه را که از پدرش گرفته بود از او بگیرد. او میگفت: زنی که از پدرم باقی مانده مانند مالی است که از پدرم به جا مانده است و آن پسر اجازه داشت که بدون مهریه با زن پدر خود ازدواج کند، یا او را به ازدواج کسی دیگر درآورد و مهریه آن زن را از شوهرش بگیرد. از ابن عباس$ روایت است که «هرگاه مردی پدرش یا عمویش بمیرد پسرش به زن آن متوفی بیشتر از همه حق دارد. اگر بخواهد میتواند آن زن را برای خود نگاه دارد یا زندانی کند یا مهریهاش را بهای آزادیش قرار بدهد، یا اگر بمیرد، مال آن زن را مرد میبرد»([2]).
ازدواج نزد عرب جاهلی محدود نبود و آنان برای طلاق هیچ ارزشی قائل نبودند، همانطور که در صحیح بخاری و دیگر کتابهای حدیثی اهل سنت آمده، چهار نوع ازدواج میان آنها رایج بود. از عایشه ب نقل شده است که گفت: «ازدواج در جاهلیت بر چهار روش بود. یک نوع ازدواج مردم امروز بود که مردی از مرد دیگر، خویشاوندش یا دخترش را خواستگاری میکرد، برای او مهری معین میکرد و سپس با او ازدواج مینمود.
ازدواج دیگر آن بود که مرد به زنش میگفت: هرگاه پاک شدی از حیض، نزد فلانی برو تا جزء مال التجارة او قرار بگیری. و مرد به او اصلاً نزدیک نمیشد تا زمانی که بچة آن مردی را که زن جزء مال التجاره او قرار گرفته بود، به دنیا آورد. چون فرزند به دنیا میآمد شوهر اصلیاش که این کار را برای پاکماندن نسل خود انجام میداد، اگر میخواست به او مراجعه میکرد. اینگونه ازدواج را ،ازدواج استبضاع مینامیدند.
نوع دیگر از ازدواج این بود که حدود 10 نفر از مردان قبیله جمع میشدند و سپس همگیشان با زنی همبستر میشدند و چون زن وضع حمل میکرد، پس از چند روز، کسی را نزد آنها میفرستاد تا جمع شوند و هیچکدام از آنها نمیتوانست از آمدن امتناع کند و زن به آنها میگفت: دانستید که این فرزند از کدامیک شماست. او فرزند تو است ای فلانی و آن زن نام کسی را میبرد که دوستش داشت. در نتیجه فرزندش را به او منتسب میکرد و آن مرد نمیتوانست از پذیرش این فرزند امتناع کند.
و ازدواج چهارم اینگونه بود که افراد بسیاری جمع میشدند و با زنی همبستر میشدند و زن از واردشدن هیچ مردی جلوگیری نمیکرد... این زنان، روسپی بودند و برای مشخصساختن این امر بر در خانههایشان پرچمهائی را نصب کرده بودند. هرکس که با آنان همبستر میشد، موقع وضع حمل آن زن، باید کنار او حاضر میگشت و پس از جمعشدن مردان، از طریق قیافهشناسی ثابت میگشت که فرزند متعلق به کدام مرد است. منتسب میساختند و آن مرد، نوزاد را فرزند خود میخواند و از آن کار ممانعت به عمل نمیآورد»([3]).
این گزارش در دلالت بر سقوط اندیشة بشری به مرحلة پست حیوانیت کافی است. این تصور در بارة یک مرد کافی میباشد این تصور که مردی زنش را برای همبستر شدن به خانه مردی دیگر بفرستد ، تا از این طریق برای او فرزندی نجیبزاده به دنیا آورد، درست مانند کسی است که چهارپای ماده خود را با چهارپای نر و اصیلی درهم اندازد ، تا از این رهگذر چهارپایی اصیل به دنیا آید.
و همچنین حتی امروزه تصورش برای ما بسیار زشت است که گروهی از مردان با زنی همبستر شوند و پس از آن یکی از این مردان فرزندی را که نتیجة این همبستری است به خود منتسب سازد.
عرب جاهلی هنگامی که به وی گفته میشد، همسرش برای او دختری زاییده است ، دچار غم و اندوه فراوان شده و از شدت خشم و اندوه، غضبناک میگشت؛ زیرا این را مصیبتی ناگوار برای خود به شمار میآورد. قرآنکریم از این عمل زشت جاهلی که نزد عرب وجود داشته چنین حکایت کرده است:
{ وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ (٥٨)يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ (٥٩) } (نحل / 58 و 59).
ترجمه: «و چون یکی از آنان را به دختر مژده دهند رویش سیاه گردد (از خشم بر زن خود که چرا دختر زاده است) و خشم خود فرو میخورد * از بدی و اندوه آنچه به او مژده داده اند از مردم پنهان میشود. آیا با خواری و سرافکندگی نگاهش دارد یا در خاک پنهانش کند؟ آگاه باشید که بد است آن داوری که میکنند».
و از دیگر عادات بسیار بد عرب جاهلی زنده به گورکردن دختران بود که دلالت بر نهایت قساوت قلب و جفاکاری آنان است. خداوند متعال در قرآنکریم چنین میفرماید:
{ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩) } (تکویر / 8 و 9)
ترجمه: «و آنگاه که از دختر زنده به گور شده پرسند * به کدامین گناه کشته شده است».
قبایل عرب در مسألة زنده به گورکردن دختران ، روشهای مختلفی داشتند. برخی از آنها دخترانشان را از روی تعصب به کناری میبردند و زنده به گور میکردند، و از ننگ بدنامی میترسیدند؛ زیرا که مردان جاهلیت اهل حمله و جنگ بودند، ولی در جنگ دختران اسیر میشدند و یا دخترانشان را به اسارت نزد دشمنان میبردند و این مسأله نهایت ذلت و ننگ برای آنها بوده است. بنی تمیم و کنده از مشهورترین قبایل بودند، که دخترانشان را به خاطر ترس از ننگ، زنده به گور میکردند.
برخی گزارشهای رسیده، قبیله ربیعه را نخستین قبیله عرب میدانند که دختران را زنده به گور میکردند ،که خود داستانی دارد بدین قرار، که قومی از اعراب، قبیلة ربیعه را غارت کردند و دختری را از قبیله ربیعه برای امیرشان به اسارت گرفتند، سپس بعد از صلح خواستند دختر را برگردانند، او را مخیر کردند بین برگشتن نزد پدرش یا ماندن نزد دشمنانش، اما آن دختر نزد آنها ماند و امیر را بر پدرش ترجیح داد؛ سپس امیر قبیله ربیعه خشمگین شد و برای قومش قانون زنده به گورکردن دختران را وضع کرد. برخی از اعراب از روی غیرتورزی و از بیم این که چنین ماجرایی تکرار شود، دخترانشان را زنده به گور میکردند([4]). و برخی از اعراب جاهلی دختران خود را به خاطر قحط سالیها از سختی زندگی و وضعیت فقر، زنده به گور میکردند و با این زنده به گورکردن خود را از سختی فقر میرهاندند. در این باره خداوند متعال در قرآنکریم چنین فرموده است:
{ وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ } (انعام / 151).
ترجمه: «و فرزندان خود را از بیم تنگدستی مکشید؛ ما شما و آنان را روزی میدهیم».
و همچنین میفرماید:
{ وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا (٣١) } (اسراء / 31).
ترجمه: «و فرزندان خود را از بیم تنگدستی مکشید؛ ما آنها و شما را روزی میدهیم. به راستی کشتن آنان خطا و گناهی بزرگ است».
برخی از قبایل عرب دختران را نه به خاطر تعصب یا ترس از ننگ ، بلکه تنها به این دلیل که آن دختر شاید در آینده فاسق و بدکاره شود، زنده به گور میکردند و یا به خاطر اسارت یا زمینگیرشدن و... و این زنده به گورکردن را برخی از آنها با قساوت قلب کمنظیری انجام میدادند که قلب را اندوهگین میسازد و اشک را از دیدگان جاری میگرداند.
این ظلم جانفرسا پیوسته به شکل قانونی بر زن اعمال میشد و فجایعی را بر او روا میداشت؛ به این دلیل که او گناهی جز ضعف و ناتوانی نداشت. این عادات تا زمانی که اسلام آمد و این اعمال را حرام اعلام کرد و برایش مجازات قرار داد، رواج داشت.
از مطالب یادشده به اختصار دریافتیم که زن در دوران گذشته و تقریباً در همه جوامع اولیه، در وضعیتی توأم با ستم و ذلت و خواری به سر می برد. آوردیم که زن در نظر اعراب جاهلی چونان کالایی بود که خرید و فروش میشد و به او هیچ حقی داده نمیشد که در برابر این وضعیت زندگی پست خود، اعتراضی کند.
اکنون به پرتو نورانی شریعت اسلام مینگریم تا بنگریم که چگونه زن در پرتو تعالیم عالیه این شریعت به درجة والایی از صیانت ذات و حکومت بر خود رسید. اسلام اعلام کرد که انسانیت زن ،کامل است و او شایستگی به دستآوردن تمام حقوقش را دارد. اسلام زن را از بهرهبرداریهای پست جنسی و حیوانی حفظ کرد و او را به عنوان عنصری پویا و فعال در بیدارساختن و پاسداشت جوامع انسانی قرار داد؛ چرا که وظیفه اصلیاش به دنیاآوردن و تربیت مردانی بود که به شیران روز و پارسایان شب شهرت دارند.
([1])- برای اطلاع بیشتر از این موضوع ر.ک: حضارات الهند، نوشتة گوستاولوبون، (ص 644 – 646) و همچنین بنگرید به کتاب ارزشمند المرأة والقانون نوشتة دکتر مصطفی سباعی(/).
([2])- رک. جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، (4 / 307).
([3])- بخاری در نکاح باب، «نکاح تنها با اجازه ولی انجام میشود»، این روایت را آورده است، 6 / 132 و 133 و ابوداود در طلاق باب «انواع ازدواجی که در جاهلیت بود» به شماره 1272 آورده است غیر از آن که ابوداود نکاح نوع چهارم را نکاح اول آورده است.
([4])- رک. تفسیر روح المعانی، (30 / 67) و کتاب تاریخ عرب قبل از اسلام، دکتر جوادعلی، (5 / 87).
به نقل از: زنان پیرامون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نقد و بررسی ادعاهای خاورشناسان، مؤلفان: محمود مهدی استانبولی، مصطفی ابوالنصر الشلبی، مترجم: دکتر شهربانو دلبری (عضو هیئت علمی دانشگاه)