|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>شبهات>شبهات > رد ديدگاه تيجاني نسبت به صحابه در مورد مصيبت روز پنج شنبه
شماره مقاله : 2188 تعداد مشاهده : 370 تاریخ افزودن مقاله : 4/5/1389
|
رد ديدگاه تيجاني نسبت به صحابه در مورد مصيبت روز پنج شنبه
نوشته: خالدعسقلانی ترجمه: اسد الله موسوي
خلاصه ديدگاه تيجاني اين است، او مي گويد: سه 3 روز قبل از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم جمعي از صحابه در خانه آن حضرت گرد هم آمده بودند پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر كرد تا قلم و كاغذ را برايش آماده كنند تا مطالبي را براي آنان بنويسد و آنان را از گمراهي نجات دهد. ولي صحابه اختلاف كردند و بعضي از آنان از فرمان آن حضرت سرپيچي نموده او را متهم به بيهوده گويي كردند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خشم كرده آنان را از خانه خود بيرون راند بدون اينكه چيزي براي آنان بنويسد.
اينك شرح مفصل اين داستان را از حضرت ابن عباس رضی الله عنه بشنويد. ابن عباس مي گويد: روز پنج شنبه، چقدر سخت بود روز پنج شنبه. ناراحتي و بيماري پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز شدت گرفت. فرمود: بيایید مكتوبي براي شما بنويسم تا بعد از آن دچار گمراهي نشويد. عمر بن خطاب رضی الله عنه گفت: ناراحتي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفته است، قرآن نزد شما است، كتاب الله براي ما كافي است. اهل بيت خانه اختلاف كردند و خصومت ميان آنان بالا گرفت. بعضي ها گفتند نزديك شويد تا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي شما وصيت نامه اي بنويسد تا شما بعد از آن گمراه نشويد. بعضي ديگر ديدگاه عمر بن خطاب را ترجيح دادند. وقتي نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زياد سر و صدا كرده و اختلاف نمودند، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از نزد من بلند شده بيرون رويد. حضرت ابن عباس مي گفت: همانا اين مصيبت، مصيبت بسيار بزرگي بود. و آنچه مانع نوشتن وصيت نامه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم گرديد اختلاف و سر و صداي آنان بود. اين داستان قطعاً صحت دارد. علما و محدثين و مورخان شيعه و سني آن را در كتب و منابع خود ذكر كرده اند. و بر اساس شرايطي كه بر خودم لازم كردم. مجبورم اين داستان را بپذيرم و در توجيه موضعي كه عمر بن خطاب آن را اختيار كرده بود شگفت زده و در حيرتم كه چگونه او از حكم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرپيچي كرد. كدام حكم؟ حكمي كه نجات دهنده اين امت از گمراهي بود. بي ترديد آنچه را پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست بنويسد، مطالب تازه اي را براي مسلمانان در بر داشت. آقاي تيجاني در ادامه سخنانش مي گويد: بگذريم از ديدگاه شيعه كه مي گويد: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشت علي رضی الله عنه را به عنوان جانشين و خليفه براي خود بر گزينيد و عمر مطلب را درك نموده و به مخالفت با آن برخاست زيرا ممكن است آنان (اهل سنت) اين توجيه را نپذيرند، اما سوال اين است كه آيا اين حركت درد انگيز كه موجب خشم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرديد به حدي كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را از خانه بيرون كرد و ابن عباس چنان گريه كرد كه رخسارهايش خيس اشك گرديد و آن را مصيبت بزرگ خواند، توجيهي دارد؟ اهل سنت مي گويند: چون عمر بن خطاب شدت ناراحتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را درك كرده به حال پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ترحم نمود و درصدد آرامش و استراحت او بود. تيجاني پس از نقل اين توجيه را نمي پذيرد چه برسد به علماي و دانشمندان. تيجاني در ادامه سخنانش مي گويد: بارها درصدد بر آمدم تا دليلي براي اقدام عمر جستجو نمايم ولي نحوه برخورد عمر با فرمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جاي هيچ دليل ئ توجيهي را نگذاشته بود. حتي اگر من قول او ((يهجر)) (العياذ بالله) را به غلبه الوجع تبديل مي كردم باز هم عذر موجهي كه اين حركت عمر را كه گفت: ((عندكم القرآن حسبنا كتاب الله)) توجيه نموده و گوينده اش را تبرئه كند ديده نمي شود. آيا او قرآن را از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بهتر مي دانست؟ يا اينكه رسول الله آنچه را كه قرآن مي گفت خوب حفظ نكرده بود، يا اينكه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با صدور چنين حكمي مي خواست ميان صحابه اختلاف و دو دستگي ايجاد كند (استغفرالله)[1]. نقدي بر ديدگاه تيجاني: 1- تيجاني (هدايت شده) اين حديث را با چند حديث خلط مبحث نموده است. تيجاني مي گويد: صحابه رضی الله عنه پيامبر رضی الله عنه را به ((هجر)) بيهوده گويي متهم كرده اند. ولي حديثي را كه تيجاني در كتابش آورده است، اين كلمه ((يهجر)) در آن وجود ندارد. هم چنين تيجاني حديث ابن عباس را چنين نقل كرده است ((يوم الخميس وما يوم الخميس اشتد برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وجعه)) اين جمله جزء حديث مذكور كه او آن را به امام بخاري نسبت داده است، نيست بلكه اين جمله و كلمه ((يهجر)) جزء روايتي ديگراند كه تيجاني به قصد، خود را از آن روايت غافل و بي خبر قرار داده است. زيرا آن روايت مطالب بسيار مهمي را توضيح مي دهد و از حضرت سعيد بن جبير به اين شرح روايت است: قال: قال ابن عباس: يوم الخميس و ما يوم الخميس، اشتد برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وجعه فقال: إيتوني أكتب لكم كتاباً لن تضلوا بعده أبداً فتنازعوا، ولا ينبغي عنده نزاع، فقالوا: ما شأنه؟ أهجر، استفهموه، فذهبوا يردون عليه فقال: دعوني، فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه، و أوصاهم بثلاث قال: أخرجوا المشركين من جزيره العرب و أجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم و سكت عن الثلاثه أو قال فنسيتها.[2]
ترجمه: ابن عباس گفت: مصيبت روز پنج شنبه بسيار بزرگ بود. بيماري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: كاغذ و قلم به من بدهيد ـ نامه اي براي شما بنويسم تا براي هميشه شما را از بيراهه رفتن نجات دهد. (حاضرين) در اين باره اختلاف كردند. در حالي كه اختلاف در محضر هيچ پيامبري مناسب نيست. از همديگر پرسيدند: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را چه شده؟ آيا از شدت تب و ناراحتي سخنان بي ربط مي گويد؟ از وي جويا شويد ـ (حقيقت حال را) حاضرين به پاسخ منفي خود ادامه دادند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مرا به حال خودم بگذاريد! آنچه را كه من درصدد هستم، بهتر است از آنچه كه شما مرا بسوي آن مي خوانيد ـ سپس به سه3 چيز حاضرين را وصيت فرمود: 1- اينكه جزيره العرب را از لوث و جو مشركين پاك كنيد. 2- وفد (دسته نظامي) را كه من مي خواستم اعزام كنم، آن را اعزام كنيد. ابن عباس مي گويد: درباره سومي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چيزي نفرمود يا اينكه او فرمود ولي من آن را فراموش كرده ام. 1- هرگاه جناب تيجاني (هدايت شده) مي خواهد احاديث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تفسير كند، آنها را وارونه تفسير مي كند. آري، اين نويسنده (عاقل) مدعي است كه قصد و منظور پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نوشتن اين مكتوب اين بود كه ((يعصمهم من الضلاله)) يعني امت را از ضلالت مطلقه نجات دهد. مسلم است كه ضلالت، معاني متعددي دارد و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم با اين سخنش ((لن يضلوا بعده)) ضلالت را در يك معناي خاص آن مي خواست منحصر و محدود كند. مثلاً اينكه درباره تعيين جانشين تصريح كند يا درباره مساله خاصي مي خواست اظهار نظر كند تا اختلاف از ميان امت در خصوص آن حكم مرتفع شود. و گر نه چگونه ممكن بود كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن چيزي را كه امت را از مطلق ضلالت (يعني ضلالت به مفهوم گسترده اش) نجات دهد، ترك نمايد؟! اين امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اگر موجب و مفهومي داشته تنها اين بود كه براي وجوب و لذا پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را ترك كرد. 2- واجب است هر مومن اين باور و عقيده را داشته باشد كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حال صحت و در حال بيماري از دروغ، تغيير احكام، بيان نكردن آنچه كه مامور به بيان آن است، و از تبليغ نكردن آنچه كه مامور به ابلاغ آن است، معصوم است[3] آري، با توجه به مطلب فوق براي هر شخص روشن است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه در حال صحت يا در حالت بيماري اگر مامور به ابلاغ چيزي شود، صد در صد آن را ابلاغ مي كند. اگر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست مطلب مهمي را كه نياز امت بود بنويسد، هرگز بدليل اختلاف يا هر دليلي ديگر آن را ترك نمي كرد زيرا خداوند به او دستور داده (بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ) همان گونه كه تبليغ و ابلاغ ساير مطالب و احكام شرعي را بخاطر مخالفت مخالفان و دشمني دشمنان ترك ننموده است. ترك پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم دليل روشني است بر اين مطلب كه آنچه را كه مي خواست بنويسد، امر استحبابي بود نه مهم و واجب كه مورد نياز امت باشد. حال آنكه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چهار روز بعد از اين جريان در قيد حيات بود اما مجدداً آنان را به نوشتن چنين چيزي حكم نكرد. و اين قول ابن عباس رضی الله عنه ((وأوصاهم بثلاث)) كه در روايتي ديگر آمده و جناب تيجاني آن را پنهان كرده است به صراحت دلالت دارد، آنچه را كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست بنويسد، مطلب مهمي نبود. زيرا اگر از مطالبي كه تبليغ آن بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم واجب است، مي بود، قطعاً پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر وجود اختلاف آن را ترك نمي كرد و همچنين خداوند يقيناً به مجازات مي رساند كساني را كه از تبليغ آن مانع شدند، علاوه بر اين اگر چنين مي بود، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاهاً آن را ابلاغ مي كرد، همانطور كه اخراج مشركين را از جزيره العرب شفاهاً توصيه و تبليغ كرد.[4] 3- اين گفته تيجاني كه: ((جريان قرطاس موجب خشم و ناراحتي رسول اركم صلی الله علیه و آله و سلم گرديد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ناچار شد آنان را از خانه بيرون كند، هيچ توجيهي ندارد)). در جواب بايد عرض كنم: ((هيچ گونه آثار خشم و ناراحتي نسبت به صحابه از چهره رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر نبود و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را از خانه بيرون نكرد (آن طور كه تيجاني مي گويد) و اين مطلب در هيچ يك از هفت رواياتي كه امام بخاري در صحيح خود آنها را درج نموده است، ذكر نشده است. البته رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر شدت بيماري از حاضرين خواست تا اختلاف و سر و صدا نكنند و اين مطلب از حديثي كه در آن صحابه را به سه3 مساله توصيه فرمود، بطور كامل آشكار است. لذا هيچ دليلي وجود ندارد كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خشم كرده يا آنان را از خانه بيرون كرده باشد. بالفرض اگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خشم كرده باشد باز نقص و عيبي متوجه صحابه نمي شود زيرا آنان معصوم نيستند. و چنين چيزي در حق آنان متحمل است و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خشم مي كند و خشنود مي كند بلكه خشم و غضب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر صحابه موجب خير و سعادت آنان است. امام بخاري در صحيح خود از حضرت ابوهريره روايت كرده است: ((فأيما مومن سببته فاجعل ذلك له قريه إليك يوم القيامه))[5] ترجمه: خدايا! هر مومني را كه من بر او خشم كردم اين خشم مرا موجب سعادت و تقريب او بسوي خودت به گردان. طبراني در ((المعجم الكبير)) و احمد در ((مسند)) بخشي از يك حديث پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را چنين نقل كرده اند: ((إيما رجل من أمتي سببته سبه أو لعنته لعنه في غضبي فإنما أنا من ولد آدم أغضب كما يغضبون وإنما بعثتني رحمه للعالمين فاجعلها عليهم صلاه يوم القيامه))[6] . ترجمه: هر كس از افراد امتم را كه بد بگويم يا او را در حال خشم، لعن و نفرين كنم، همانا من نيز از فرزندان آدم هستم، مانند آنان خشم مي كنم، اما خدايا تو مرا رحمت براي عالميان فرستاده اي. اي پروردگارا، خشم مرا بر امتم روز قيامت مايه رحمت به گردان ـ آري از اين تيجاني (هدايت شده) مي پرسم: اگر تو توجيه معقولي براي خشم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر اصحابش را نمي بيني، همانطور كه مدعي هستي، پس گوش كن آنچه را كه بخاري از خود حضرت علي رضی الله عنه نقل كرده است: ((عن علي أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم طرقه و فاطمه بنت النبي عليه السلام ليله فقال: ألا تصليان؟ فقلت: يا رسول الله أنفسنا بيد الله فإذا شاء أن يبعثنا بعثنا. فانصرف حين قلت ذالك ولم يرجع الي شيئاً ثم سمعته وهو مول يضرب فخذه وهو يقول:) وَكَانَ الْأِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً)[7]. ترجمه: از حضرت علي رضی الله عنه مروي است كه شبي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدون اطلاع قبلي وارد منزل من و فاطمه زهراء شد، از ما سوال كرد، آيا نماز نمي خوانيد؟ من گفتم: ما در اختيار الله هستيم. هرگاه او بخواهد ما را از خواب بيدار كند، بيدار مي شويم. وقتي اين پاسخ را به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گفتم. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدون اينكه جوابي داده باشد برگست. و هنگام رفتن، با دستش به رانش مي زد و مي گفت (إن الْأِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً) همانا انسان بسيار جنجالي است، اين روايت به روشني نشانگر خشم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر حضرت علي و همسرش حضرت زهرا است، آيا تيجاني (هدايت شده) تفسير و توجيه معقولي دارد براي مخالفت حضرت علي رضی الله عنه با دستور رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و استدلال او از قضا و قدر. آري، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مخالفت حضرت علي رضی الله عنه چنان خشمگين شد كه دستها را روي ران مبارك زد و به عنوان اعتراض به مخالفت حضرت علي رضی الله عنه با امرش فرمود: ((انسانها جنجالي هستند)) اگر آقاي تيجاني تفسير و توجيه معقولي براي مجادله حضرت علي رضی الله عنه با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مي بيند، پس عمل خشم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در برابر جدال صحابه رضی الله عنه بدون شك و ترديد معقول است. 4- اما گريه كردن حضرت بن عباس به حدي كه ريگها از اشكهايش خيس شدند و ابن عباس را مصيبت خواند. و الله من نمي دانم كه در گريه كردن ابن عباس چه حجت و دليلي عليه اهل سنت وجود دارد؟ اين جمله را ابن عباس (إن الزريه كل الزريه) يعني وا مصيبتاه را هنگام روايت كردن و نقل كردن حديث گفته است نه وقت وقوع حادثه و همه روايات اين را تاييد مي كنند. اين احتمال نيز وجود دارد كه ابن عباس به ياد وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم افتاده بر ناراحتي اش افزوده شده است. علاوه بر اين، ننوشتن مكتوب و وصيتنامه در حق كساني مصيبت ورزيه محسوب مي شد كه درباره خلافت حضرت ابوبكر رضی الله عنه شك و ترديد داشتند. اگر مكتوب نوشته مي شد شك آنان زائل مي شد و از جهت اينكه ابن عباس از جمله كساني بود كه كانديداتوري حضرت ابوبكر رضی الله عنه را براي خلافت تاييد مي كرد اما وقتي وصيتنامه نوشته نشد ابن عباس آن را مصيبت خواند. 5- اما اين سخن آقاي تيجاني كه مي گويد: ((اهل سنت بر اين باورند كه عمر رضی الله عنه متوجه شدت بيماري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شده بر حال وي ترحم كرده است و با اين اقدام قصد بر طرف ساختن ناراحتي آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را داشته است. هيچ عاقلي اين توجيه را نمي پذيرد چه رسد به عالمي)). بايد عرض شود: بر عقلاني بودن آقاي تيجاني بايد اشك خون ريخت. اگر تفسير و توجيه علما داير بر اينكه حضرت عمر رضی الله عنه قصد آسايش و راحت روحي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را داشت، توجيهي است كه نزد عاقلان و عالمان نيست؟ آيا اين قول كه حضرت عمر رضی الله عنه (با اينكه فاروق است و بعد از حضرت ابوبكر رضی الله عنه بهترين صحابه است) قصد اذيت و آزار پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نموده است و او را به ياوه گويي متهم كرده است، توجيهي است كه خردمندان و صاحبان عقل بزرگ آن را مي پذيرند؟! به خدا سوگند، هيچ كس چنين تصور نمي كند مگر آناني كه جهل و ناداني را روش و منش خود قرار داده باشند. ما هيچ ترديدي نداريم كه اين (ترحم بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قصد بر طرف كردن ناراحتي او) توجيه پذيرفته شده و عقلي و منطقي است، علي الخصوص وقتي ما مي دانيم كه در حديث آمده: ((بيماري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفت)) البته تنها دليل براي اقدام حضرت عمر رضی الله عنه اين نبود بلكه براي او روشن بود كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم براي نوشتن مكتوب جدي نيست لذا حضرت عمر رضی الله عنه گفت آنچه را كه گفت و اين گفته او از اجتهاد او نشات مي گرفت. درست همان گونه كه براي حضرت علي رضی الله عنه روشن بود وقتي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم او را به نماز دعوت كرد و او به قضا و قدر الهي استدلال نمود. زيرا براي حضرت علي كاملاً روشن بود كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در استفهامش جدي نيست و آن را به حكم وحي نمي گويد. نويسنده (تيجاني) مدعي است كه اهل سنت اقدام عمر را چنين توجيه و تعليل مي كنند كه عمر رضی الله عنه قصد زدودن ناراحتي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشته است و از راه ترحم دست به چنين اقدامي زده است و به جهت اينكه نويسنده بخشي از كلام اهل سنت را به صورت ناقص نقل كرده است، لذا ناچارم كه اقوال بعضي از علماي اهل سنت را نقل كنم تا نهايت قوت و قدرت دلايل اهل سنت درباره موضع حضرت عمر رضی الله عنه و نهايت تفاوت ميان توجيه يك جاهل افراطي و يك عالم بلند پايه براي خوانندگان محترم روشن گردد: علامه مارزي پيرامون اين رويداد چنين مي گويد: همانا با وجود حكم صريح پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف براي صحابه پيرامون نوشتن وصيت نامه جايز بود. زيرا چه بسا كه امر و نهي شارع توام با شواهد و قرائني مي شود كه معني وجوب را نفي مي كنند. گويا در متن اين حكم شواهدي وجود داشت دال بر اينكه اين امر براي وجوب نيست بلكه موجب و مقتضاي آن اختياري است. لذا اجتهاد آنان متفاوت بود و حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه داير بر ننوشتن مكتوب تصميم گرفت زيرا براي او روشن بود كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حكم خود جدي نيست. عزم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم يا به وسيله وحي تحقق مي يابد يا به وسيله اجتهاد[8]. امام بيهقي در پايان و آخر كتاب خود، ((دلايل النبوه)) مي گويد: ((قطعاً قصد حضرت عمر رضی الله عنه زدودن ناراحتي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود. اگر منظور پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن مطلب بسيار مهمي كه مورد نياز مسلمانان است مي بود هرگز بخاطر اختلاف يا هر دليلي ديگر آن را ترك نمي كرد. زيرا خداوند او را مكلف به ابلاغ نموده است) بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ) آري، همان طور كه تبليغ ساير مطالب مهم را بخاطر تختلاف يا عداوت ترك نكرده است و همان طور كه در حالت نزاع و يا بودن اختلاف اخراج مشركين از جزيره العرب و ساير مطالبي كه در حديث ذكر شدند را تبليغ كرد[9]. امام قرطبي مي گويد: ((إيتوني)) صيغه امر است و حق مامور اين است كه بلافاصله براي امتثال آن مبادرت كند. اما براي حضرت عمر رضی الله عنه وعده اي ديگر از حاضرين روشن بود كه اين امر براي وجوب نيست بلكه از قبيل اصلاح بخاطر هدايت و راهنمايي است. لذا او (عمر رضی الله عنه ) و همراهانش با توجه به آيه قرآن) مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ)[10] (هيچ چيزي را در كتاب ترك نكرديم) ـ دوست نداشتند كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشغول عملي شود كه موجب ناراحتي بيشتر براي او گردد. اينجا بود كه حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: ((حسبنا كتاب الله)) يعني كتاب خداوند ضامن تمام نيازهاي ديني و شرعي ما است. قطعاً آنچه كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست بيان كند، توضيح بيشتر بود نه تبيين آنچه كه هنوز بيان نشده بود. و امر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم داير بر رفتن و بلند شدن حاضرين نشانگر اين مطلب است كه امر اول او (إيتوني) امر اختياري و براي اباحت بوده است نه براي وجوب. به همين دليل رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم چند روز بعد از آن حادثه در قيد حيات بود، اگر آن امر ((إيتوني)) ايجابي مي بود، به خاطر اختلاف هرگز آن را ترك نمي كرد. زيرا او تبليغ دين را بخاطر مخالفت مخالفان هرگز ترك ننموده است حتي صحابه رضی الله عنه در مواردي كه تصميم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قطعي نبود بارها مراجعه مي كردند و هرگاه براي آنان روشن مي شد كه تصميم او قطعي است، بلافاصله اطاعت مي كردند.[11] خطابي مي گويد: حضرت عمر رضی الله عنه تصور اينكه آنچه را كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مي خواهد بنويسد، اشتباه است، نكرده بود بلكه دليل خودداريش از اطاعت امر اين بود كه فكر مي كرد، آنچه را كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در اين حالت ناراحتي و احتضار موت بنويسد، به احتمال قوي منافقين آن را با ديده شك و ترديد مي نگرند. لذا در اطاعت فوري آن توقف كرد. نه اينكه او قصد مخالفت با حكم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كرده بود يا اينكه تصميم و اراده پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را غلط و يا نادرست مي پنداشت.[12] (حاشا و كلا). امام نوري در شرح مسلم مي گويد: ((علما و متكلمان اتفاق نظر دارند كه موضع حضرت عمر رضی الله عنه در جريان قرطاس نشانگر بينش ديني (فقه) فضيلت و دقت نظر اوست. زيرا او احساس خطر مي كرد از اينكه مبادا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مطالبي را عنوان كند كه آنان توان عمل كردن بر آنها را نداشته و بدين ترتيب خود را مستوجب عذاب كنند چون در صورت نوشتن، مسئله قطعي شده براي اجتهاد در آن مجالي باقي نخواهد ماند. به همين خاطر گفت: ((حسبنا الله كتاب)) خداوند براي تامين نيازهاي ما كافي است زيرا خود خداوند فرموده است:) مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْء) و (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي) لذا حضرت عمر رضی الله عنه بخوبي مي دانست كه خداوند دين را به كمال و تمام رسانيده است و هيچ گونه خطر گمراهي امت را تهديد نمي كند و در عين حال آسايش و استراحت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نيز مورد نظر او بود. لذا حضرت عمر رضی الله عنه از بينش و تفقه بيشتري برخوردار بود تا ابن عباس.[13] از جمله دلايلي كه دال بر تفقه، بينش و كمال علمي حضرت عمر بن خطاب است، روايتي است از عايشه صديق رضی الله عنه كه امام بخاري رضی الله عنه آن را در صحيح خود نقل كرده است: عن عايشه رضی الله عنه أن النبي صلی الله علیه و آله و سلم قال: ((قد كان في لأئم قبلكم محدثون. فإن يكن في أمتي أحد فعمر.)) يعني در امتهاي گذشته بودند كساني كه از طرف خداوند به آنها الهام مي شد و در امت من اگر چنين كسي هست آن عمر رضی الله عنه است.[14] و از حضرت ابي سعيد خدري و رويا تعدادي از افراد به من نشان داده شدند، آنان جامه هايي به تن داشتند. جامه بعضي تا سينه و بعضي ديگر پايينتر از سينه بود. حضرت عمر بن خطاب را ديدم كه از كنار من مي گذشت و جامه اش به حدي دراز بود كه روي زمين كش مي خورد. صحابه پرسيدند: يا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جامه را چگونه تاويل و تعبير كردي؟ فرمود: ((الدين)) يعني جامه هر كس عبارت بود از دين او[15] (ياد آوري مي شود كه خواب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم حكم وحي را دارد) بخاري در صحيح خود از عبدالله بن عمر رضی الله عنه نقل كرده است ((در حالتي كه خواب بودم فنجان بزرگي را ديدم كه نزد من آورده شد و در آن شير بود. من از آن تا سير نوشيدم حتي كه آثار سيري را با تمام وجود لمس مي كردم، سپس پس مانده ام را به عمر بن خطاب رضی الله عنه دادم. صحابه عرض كردند: يا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اين خواب را چگونه تفسير فرمودي؟ فرمود: منظور و تفسير آن، علم است.[16] آري مشاهده بفرماييد، علي بن ابي طالب به روايت شريف رضی الله عنه در كتاب مستند شيعه ((نهج البلاغه)) چگونه حضرت عمر رضی الله عنه را مورد ستايش قرار مي دهد. حضرت علي رضی الله عنه در بخشي از خطبه خود مي فرمايد: ((ووليهم وال فأقأم واستقام حتي ضرب الدين بجرانه))[17] ابن حديد مي گويد: منظور حضرت علي از اين والي حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه بود5 كه با عدالت رفتار كرد تا اينكه دين منتشر گرديد. توجه تيجاني (هدايت شده) را به سخن شاعر جلب مي كنم: وكم من عاتب قولاً صحيحاً وآفته من الفهم السقيم
بسيارند كساني كه ديدگاه هاي صحيح را سرزنش مي كنند. آري اين مشكل از كج انديشي ها نشات گرفته است. 6- اين گفته تيجاني ((حتي اگر كلمه ي ((يهجر)) بيهوده مي گويد (العياذ بالله) را به لفظ غلبه الوجع (بيماري او شدت گرفت) تبديل كنم باز هم نمي توانم، عمر را در برابر اين سخنش ((عندكم القرآن ـ حسبنا كتاب الله)) ـ تبرئه كنم.)) در اين باره بايد عرض شود: در هيچ يك از روايات حديث نيامده است كه گوينده اين كلمه ((يهجر)) عمر بن خطاب رضی الله عنه است. پس اين سخن تيجاني كه ((اگر كلمه ((يهجر)) او را به ((غلبه الوجع)) تبديل كنم))، ناشي از سوء تفاهم و برداشت بد آقاي تيجاني است تا خوانندگان چنين تصور كنند كه كلمه ((يهجر)) را حضرت عمر رضی الله عنه در حق پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بكار برده است. همان طور كه ((غلبه الوجع)) (بيماري بروي غلبه كرده است) را او گفته است. قطعاً اين دروغ محض و افترايي است كه به حضرت عمر رضی الله عنه نسبت داده است. زيرا تفاوت ميان اين دو كلمه بسيار زياد است. آري، اگر كسي نويسنده (تيجاني) را ببيند كه چنين مي گويد: ((لو ابدلت كلمه يهجر (العياذ بالله) فكر مي كند او (تيجاني) از اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم متقيتر و خدا ترس تر است. واي بر اين حماقت جاهلانه!! اما كلمه ((أهجر)) به صيغه جمع وارد شده است، يعني قالوا: ((أهجر)) همه حاضرين در جلسه گفتند: ((أهجر)). اين در واقع در رد كساني كه مخالف نوشتن بودند و ((ولا تكتبوا)) گفتند، گفته شده است. منظور گويندگان ((أهجر)) اين بود: چگونه از نوشتن خودداري كنيم. آيا گمان مي كنيد كه او (رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ) مانند ديگران در حالت بيماري سخنان بي ربط مي گويد؟! ((استفهموه)) (از وي سوال كنيد.) بالفرض اگر كسي اين كلمه ((أهجر)) را گفته باشد ممكن است بخاطر اينكه قضيه براي او روشن نبوده و در اين باره دچار شك و ترديد شده باشد زيرا او معصوم نبوده و شك برايش جايز بوده است. اما اين احتمال بسيار بعيد است زيرا اگر چنين مي بود، ديگران آن را نفي مي كردند. ممكن است اين كلمه ((أهجر)) را كسي از حاضرين گفته باشد كه به تازگي مسلمان شده است. اين احتمال نيز دور از امكان نيست كه كسي از حاضرين در اثر مشاهده حالتي كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مواجه با آن شده بود، دچار بهت و حيرت زدگي شده، اين كلمه را گفته باشد. ((هجر)) در لغت به معني اختلاط و بهم آميخته شدن سخن است به نحوي كه مفهوم نباشد و آن بر دو قسم است: قسم اول آن است كه انبيا دچار آن مي شوند و در اين باره كسي اختلاف ندارد. و آن عبارت است از صاف نبودن تن صدا بدليل وجود لكنت در صورت و يبوست ناشي از حرارت در زبان همان طور كه در حالت تبي كه درجه حرارت آن زياد باشد، اين كيفيت نمودار مي شود. تمام سيرت نگاران اتفاق دارند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مرض موت دچار چنين حالتي شده بود. نوع دوم عبارت است از اينكه سخن بدليل غشي ناشي از درجه حرارت زياد بي ربط باشد يا در جهت خلاف مقصد گفته شود. اين نوع هر چند كه ناشي از عوارض جسماني است اما علما درباره اينكه انبيا دچار چنين حالتي مي شوند، اختلاف نظر دارند ـ بعضي ها اين حالت را بر خواب قياس كرده در حق انبيا آن را جايز مي دانند و برخي ديگر آن را در حق انبيا جايز نمي دانند ـ ممكن است گوينده ((أهجر))، آن را از نوع اول پنداشته است، و معني و مفهومش اين است كه اين سخن پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم خلاف عادت او است و ما بدليل ضعف در نطق و حالت لكنت در زبانش، قادر به درك مطلب او نيستم، اگر چنين باشد هيچ گونه مانعي ندارد. خلاصه سخن اينكه آنچه كه به وسيله صحابه گفته شده است هرگز نقص و عيبي را متوجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نكرده، باعث مخدوش شدن عدالت آنان نمي شود. 7- تيجاني به قصد طعن بر فاروق اعظم، حضرت عمر رضی الله عنه در جريان حادثه قرطاس مي گويد: ((أو كان هو اعلم بالقرآن من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . . .الخ)) (آيا ابو بهتر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را مي دانست؟). آري، اين گفته او شاهد زنده اي بر حماقت و ناداني وي است و اثبات مي كند كه او جاهلي مركب است. زيرا اين قول فاروق اعظم: ((حسبنا كتاب الله)) در رد و نفي كساني گفته شده كه با وي (فاروق اعظم) نزاع مي كردند، نه در رد و نفي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ـ علاوه بر اين براي فاروق اعظم روشن شده بود كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مصمم به نوشتن نيست. لذا حضرت فاروق با تكيه و اعتماد به فرموده خداوند) الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) و (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ) گفت: ((حسبنا كتاب الله)) و همان طور كه قبلاً عرض شد، اين گفته او دال بر تعمق فقه و دانش او بود و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را كه خودش گفت و آنچه را كه عمر بن خطاب مي گفت مي شنيد و كاملاً متوجه آن بود و به همين خاطر ديدگاه حضرت فاروق را رد نكرد چون مي دانست كه او صائب است و مي دانست كه ديدگاه عمر فاروق رضی الله عنه داير بر ننوشتن نامه و كفايت كردن قرآن مايه اختلاف و دو دستگي ميان صحابه نمي شود و عملاً نيز چنين شد ـ مسلمانان حضرت ابوبكر صديق رضی الله عنه را كانديد خلافت كرده و به او راي دادند ـ اختلاف بر طرف شد ـ خداوند در دوران خلافت حضرت ابوبكر رضی الله عنه حب ائتلاف و بغض اختلاف را ميان صحابه رضی الله عنه حاكم گردانيد. آقاي تيجاني در ادامه سخنان خود مي گويد: ((اگر توجيه اهل سنت (داير بر ترحم عمر نسبت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و بر طرف ساختن ناراحتي از وي) صحت دارد، بايستي حسن نيت وي از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پنهان نمي شد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از وي تشكر و او را با خود نزديك مي كرد به جاي اينكه خشم نموده به او بگويد ((اخرجوا عني)) يعني از نزد من بيرون رويد. چه عرض شود؟ فكر مي كنم آقاي تيجاني هيچ چيزي را نمي پذيرد جز اينكه سوء فهم و حماقت او بصورت مستند و مدلل آشكار شود. چه نيك سروده است شاعر: إذا لم يكن لك حسن فهم أسأت إجابه و أسأت فهماً يعني: هرگاه حسن فهم نداشته باشي، زشتي ات در تمام كارها ظاهر مي شود. آقاي تيجاني، اگر دلايل مبتني بر عقل و منطق تو صحت داشته باشند، پس بپذير كه سكوت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در برابر موضع حضرت فاروق اعظم و سپس ترك نوشتن او دال بر موافقت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت فاروق است. آقاي تيجاني در استدلال خود دچار اشتباه بزرگ نحوي شده است. مي گويد: ((بدلاً من أن يغضب عليه ويقول اخرجوا عني)) (يعني بجاي اينكه خشم كرده بر عمر و به آنان بگويد از نزد من بيرون رويد) جهالت آقاي تيجاني بسيار شگفت آور است. ضميرها در ((عليه)) به حضرت عمر رضی الله عنه بر مي گردد. و، ((واو)) در ((اخرجوا))، واو جمع است. با اين تفاوت جمله مذكور چگونه جمله صحيحي است؟ بله اگر. واصل جمله چنين مي بود. ((أن يغضب عليه ويقول اخرج عني)). اگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چنين مي گفت، يعني اگر الفاظ حديث، بجاري ((اخرجوا))، ((اخرج)) مي بود، ممكن است براي تيجاني ايجاد شبهه مي كرد. آري اعتراف خود تيجاني كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ((اخرجوا)) بيرون برويد (با صيغه جمع) فرمود نه ((اخرج)) بيرون برو، بزرگترين دليل و بارزترين شاهد است بر اين مطلب كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در برابر موضع حضرت عمر رضی الله عنه سكوت فرمود و كوچكترين ايرادي در اين خصوص نداشت. البته وقتي شور و سر و صدا شدت گرفت، آنگاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ((دعوني)) در كلمه دعوني (مرا به حال خود بگذاريد) هيچ گونه معني راندن و بيرون كردن مستفاد نيست. علي الخصوص كه ما مي دانيم كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از جريان روز پنجشنبه تا مدت سه روز در قيد حيات بود و مي توانست حرف بزند، توصيه كند و فرمان صادر كند اما فقط به سه3 مورد كه در حديث قبلي بيان گرديد توصيه فرمود و بس. آقاي تيجاني به لغويات خود ادامه داده مي گويد: ((آيا ممكن است من سوال كنم كه چرا حاضرين از امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت كردند وقتي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به بيرون رفتن از خانه امر كرد؟ و نگفتند كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هذيان مي گويد و سخن بي ربط مي گويد؟)) آقاي تيجاني به سوالش چنين پاسخ مي دهد: ((چون آنان در برنامه خود داير بر جلوگيري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از نوشتن نامه موفق شده بودند و هيچ گونه انگيزه اي براي باقي ماندن در خانه، نمانده بود. الله اكبر!؟ آيا صحابه عليه حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم برنامه ريزي مي كنند تا وي را از نوشتن منع كنند؟ به خدا سوگند، اين ديدگاه كساني است كه كمترين محبت و احترامي، نسبت به صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، همان صحابه اي كه او را ياري كردند، به او كمك رساندند، از برنامه و روشي كه بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود تبعيت كردند و جان و مال خود را براي او فدا كردند، ندارند ـ آري صحابه كساني بودند كه تمام ما يملك خود را فدا كردند و به خاطر نصرت و ياري آنان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خداوند، دنيا را بدست آنان فتح كرد و جباران روي زمين، مانند قيصر و كسري را تابع و محكوم آنان گردانيد ـ و اكنون اين مرد نادان و بي خرد (تيجاني) قد علم كرده مي گويد: صحابه عليه او طراحي و برنامه ريزي كردند! عليه چه كسي؟ عليه رسول الله!!؟ سوگند به الله ((فإنها لأحدي الكبر)) اين يكي از بزرگترين گناهان است. آيا عقلاني بودن و منطق صحيح همين است؟ همين عقل و منطق است كه تيجاني را به جايي رسانيده است كه دست به مخالفت با معقول و منقول بزند؟! آري آقاي تيجاني مرتكب اين تحريف شده است تا نصوص قرآن و حديث را در خدمت اهداف پليد روافض قرار بدهد او در صدد اثبات تحقير صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است، اما او كور خوانده است: شاعر چقدر خوب سروده است. ترسم كه به كعبه نرسي اي اعرابي كه اين ره كه تو مي روي به تركستان است. تيجاني سپس قول بي اساس خود را تكرار كرده مي گويد: عمر به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مي گويد: ((أنه يهجر)) يعني رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سخن بيهوده مي گويد. بدون اطاله كلام به جناب تيجاني مي گويم: ((الحقيقه ظاهره والحمد لله)) خدا را سپاس كه واقعيت آشكار است. سپس (اين هدايت يافته) به عوامل هدايت خود استناد كرده، مي گويد: ((جريان چنين ساده نبود كه تنها مربوط به شخص عمر باشد. اگر چنين مي بود، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم او را قانع كرده به سكوت وا مي داشت (!) كه او (رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ) سخن بيهوده نمي گويد و ممكن نيست كه در امر هدايت امت و جلوگيري از گمراهي امت چنان بيماري شدت گيرد كه مانع هدايت شود. اما معامله بسيار قويتر از اين بود و عمر ياري دهندگاني داشت كه طبق برنامه از قبل تعيين شده با هم توافق كرده بودند. اينجا بود كه سر و صدا زياد شد، اختلاف به وجود آمد. اين فرمان خدا را كه) لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ) و (وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ)[18] را فراموش كردند. فإن تعجب فعجب قولهم! قطعاً سخن آنان شگفت آور است. آيا وقتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بر حضرت عمر رضی الله عنه خشم مي كند، به او و به ديگران مي گويد: ((اخرجوا عني)) از نزد من بيرون رويد، آيا او نمي تواند عمر رضی الله عنه را خاموش كند؟ در حديث بيان گرديد كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم سه چيز را به آنان توصيه كرد. اينكه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حضرت عمر رضی الله عنه را خاموش نكرد، بجاي خود دليل روشن و قوي است بر اين مطلب كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم موافق با ديدگاه ايشان بود و از موضع او رضايت داشت. اما اينكه صحابه زياد اختلاف و سر و صدا به راه انداختند و به آيه قرآن) لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ . . . الخ) توجه ننمودند. به جناب تيجاني بايد بگويم: شما جريان را مغرضانه مورد بررسي قرار دادي و گر نه براي شما محرز مي شد كه صحابه ((لم يرفعوا أصواتهم فوق صوت النبي)) يعني صحابه رضی الله عنه در برابر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفع صوت نكرده سر و صدا در برابر يكديگر به دلالت آيه جايز است. بنابراين، اين استدلال بيمار و ناصواب تو نشانگر جهالت تو است، و ضررش به خودت بر مي گردد. بعد آقاي تيجاني بغض، حسد و كينه اش را بيرون ريخته، مي گويد: ((آنان در اين جريان از حد و مرز رفع صوت و جهر گذشته پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به هجر و هذيان (بيهوده گويي) متهم كردند و العياذ بالله (!!) سپس شور و غوغا و اختلاف نموده در حضور پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزاع لفظي به راه انداختند. من بر اين باورم كه اكثريت قاطع آنان موضع عمر را تاييد كردند. به همين خاطر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به اين نتيجه رسيد كه نوشتن وصيت نامه سودي ندارد. زيرا او مي دانست كه آنان احترام وي را رعايت نكردند و در مورد عدم رفع صوت در حضور وي امر خدا را اطاعت نكردند. و مي دانست وقتي آنان امر خدا را اطاعت نكردند، امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نيز اطاعت نمي كنند (!) حكمت نبوت مقتضي بود كه اين وصيت نامه براي آنان نوشته نشود. چون فكر كرد، من درباره اين نامه در زندگي ام مطعون شدم پس چگونه بعد از وفاتم بر آن عمل مي شود و از طرف ديگر عيب جويان خواهند گفت: اين از جمله گفته هاي بيهوده است و در مورد بعضي احكام كه در حال مرض موت صادر شده باشند، چه بسا مشكوك خواهند شد (!) چون اعتقاد آنان داير بر هذيان و بيهوده گويي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قوت خود باقي است، استغفرواالله (!). از اين قول (آنان) در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تايب شده معذرت مي خواهم (!!) چگونه ضمير و وجدان آزاد خود را قانع كنم درباره اينكه عمر بن خطاب بخشودني است حال آنكه ياران او و كليه كساني كه در محضر او حاضر بودند از اين جريان ناراحت شده و به حدي گريه كردند كه ريگ ها از اشكهاي آنان خيس گرديد و اين حادثه را مصيبتي عظمي براي مسلمانان تلقي كردند. بنابراين به اين نتيجه رسيدم كه كليه توجيهاتي را كه درباره موجه جلوه دادن اين حادثه ارائه شده است، ترك كنم حتي تصميم گرفتم بطور كلي منكر اين حادثه شوم تا از ناراحتي هاي ناشي از آن احساس آرامش كنم. اما كتب صحاح آن را نقل كردند، تاييد كردند و صحت آن را به رسميت شناختند و نتوانستند آنرا توجيه خوبي كنند)) (!).[19] آري، اين آقاي تيجاني است، دلوش را آويزان كرده تا استفراغهاي خود را كه صفحات كتابش را بدان سياه نموده است، براي ما بيرون آورد او نمي داند كه با اين سخنانش ريسمان اسلام را از گردنش بيرون آورده است. حالا چگونه او مدعي شده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نوشتن وصيت نامه را بي سود تلقي نموده و حكمت نبوتش نيز چنين اقتضا مي كرد زيرا كه صحابه براي او (پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) احترامي قايل نبوده از وي اطاعت نكردند و علاوه بر اين او را متهم كردند. بالفرض اگر بپذيريم كه نوشتن نامه لازم و ضروري بود، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم چگونه از نوشتن آنچه كه مامور به تبليغ آن شده است خودداري مي كند حال آنكه فرستاده خدا است و وظيفه اش تبليغ رسالت است و او چنين اختياري ندارد. خداوند مي فرمايد: )يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ)(المائدة: من الآية67) . ترجمه: اي پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنچه از سوي پروردگار تو فرستاده مي شود به ديگران ابلاغ كن. اگر چنين نكردي، انجام وظيفه نشده است. خداوند تو را از گزند مردم حفاظت مي كند. در جايي ديگر خداوند مي فرمايد: )وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى) )إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى) النجم (4-3) تبليغ از وظايف منصبي هر پيامبر است. چه از راه كتابت و نوشتن و چه از راه سخن گفتن و نطق كردن، درست همان طور كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم قولاً صحابه رضی الله عنه امر كرد، تا مشركان را از جزيره العرب بيرون كنند. اين ادعاي جناب تيجاني كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر اختلاف از نوشتن منصرف شد، تهمت و طعن به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. زيرا كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به محض طعن و اختلاف چگونه از تبليغ منصرف شد؟ و هر كس قرآن، كتاب خدا را خوانده است، مي داند كه جناب تيجاني درباره حقيقت رسالت و نبوت چقدر ناآگاه و جاهل است. زيرا تمام پيامبران از طرف اقوام خود مورد شكنجه ها و عذابهاي گوناگون جسمي و روحي قرار گرفته اند. اما اين شكنجه ها و عذابهاي به اندازه سر مو هم نتوانست انبيا را از تبليغ رسالت و ماموريتي كه از جانب الله به آنان موكول شده بود، منصرف كند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خاتم الانبيا مورد تهديدات، شكنجه ها و زياده رويهايي قرار گرفت تا مشركان بتوانند او را از تبليغ رسالت آسماني منصرف كنند. لذا در حق او و يارانش تعدي كردند، آنان را مورد عذاب قرار دادند، در دره هاي مكه او و خاندانش را محاصره اقتصادي كردند و با القاب طنز آميز و استهزاء مانند، جادوگر و ديوانه او را ياد كردند، اما اين همه فشارها او را از تبليغ دين خداوند، ذره اي باز نداشت. آن حضرت و صحابه همچنان در راه الله جهاد كردند تا اينكه خداوند آنان را روي زمين تمكين داد تا به قدرت رسيدند و دين او بر ساير اديان به برتري رسيد و بخاطر همين عظمت و شهامت بالاخره مشاهده كرديد كه يك بچه رافضي قد علم كرده ادعا مي كند كه صحابه رضی الله عنه احترامي براي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قايل نبودند و از فرمان او اطاعت نكردند و او را متهم و مطعون ساختند!!؟ آري، چنين پيدا است كه نزد جناب تيجاني، حرفها و سخنان در برابر مال خريده نمي شوند لذا او هيچ اشكالي نمي بيند كه صفحات كتابش را با گزافه گوييها و دروغ پردازيها سياه كند. يك بار مي گويد: ابن عباس به حدي گريه كرد كه ريگها از اشكهايش خيس شدند، گاهي مي گويد، صحابه چنان گريه كردند كه ريگها را با اشكهاي خود خيس كردند. و در عين حال براي جلوگيري پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نوشتن طراحي مي كردند و اكثريت آنان از موضع عمر رضی الله عنه حمايت مي كردند!! . . . و غيره. و بعد آقاي تيجاني از كانون گمراهي اش ياري جسته مي گويد: ((بسيار مايل هستم كه در مورد حديث قرطاس ديدگاه شيعه را بپذيرم. زيرا توجيه شيعه، يك توجيه منطقي و توام با قرائن و شواهد متعددي است. پاسخ سيد محمد باقر صدر را هرگز فراموش نمي كنم. وقتي از او پرسيدم: به نظر شما، سيدنا حضرت عمر رضی الله عنه از ميان صحابه چگونه فهميد كه آنچه را كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست بنويسد، مربوط به خلافت حضرت علي رضی الله عنه است؟ و بدون ترديد اين نشانگر تيز هوشي او است. سيد صدر گفت: اين تنها عمر نبود كه به مقصد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پي برد بلكه اغلب حاضرين در جلسه آنچه را كه حضرت عمر رضی الله عنه فهميده بود، فهميدند. زيرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم قبلاً به چنين مطالبي اشاراتي كرده بود. مانند اينكه در گذشته فرموده بود: ((إني مخلف فيكم الثقلين)). من دو چيز بسيار مهم را براي شما خواهم گذاشت ـ كتاب الله و عترتي اهل بيتي، ما إن تمسكتم بصما لن تضلوا بعدي أبداً ـ يكي كتاب خدا قرآن و دومي عترت و اهل بيت من، مادام كه به اين دو تا چنگ بزنيد، هرگز بعد از من گمراه نمي شويد. و در بيماري موت گفته بود: هلم اكتب لكم كتاباً لاتضلوا بعدي ابداً. يعني بياييد تا كتابي براي شما بنويسم كه هرگز بعد از من دچار گمراهي نمي شويد. لذا تمام حاضرين كه عمر نيز از جمله آنان بود، فهميده بودند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مي خواهد آنچه را كه در غدير گفته بود. كتباً مورد تاكيد قرار دهد و آن عبارت بود از تمسك جستن به كتاب خدا و عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و همه دانستند كه سيد و سردار عترت حضرت علي است. علاوه بر اين رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مناسبات متعدد ديگري چنين اشاراتي داشته اند، همان طور كه ساير محدثين بدان اشاره نموده اند ـ اغلب قريش درباره خليفه شدن حضرت علي راضي نبودند، زيرا علي كوچكترين آنان بود و عظمت و غرور آنان را شكسته و پوزه آنان را به خاك كشيده بود و قهرمانان آنان را كشته بود. اما آنان (قريش و صحابه) در برابر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هرگز مرتكب چنين جسارتي كه در جريان صلح حديبيه و در جريان نماز ميت بر عبدالله بن ابي منافق، صورت گرفت، نشده بودند. البته شبيه چنين جسارت هايي در مقاطع مختلف پيش آمده بود و تاريخ آنها را به ثبت رسانده است. و تو مي داني كه ممانعت از نوشتن نامه در مرض وفات برخي از حاضرين را تشجيع نموده به جرات واداشت كه در نتيجه آن شور و غوغا در محضر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفت.))[20] آري، من در واقع نمي دانم كه در برابر زيركي اين قوم (روافض) غبطه خورم و رشك برم يا در برابر عقل بيمار آنان اظهار غم و اندوه نمايم، جناب تيجاني (هدايت شده) مدعي است كه توجيه و تفسير شيعه روافض عقلاني و منطقي است و اين توجيه براي صحت خود، قرائن و شواهد متعددي همراه دارد. من مي پرسم: اين قرائن چه هستند؟ آيا اين قرائن همين تجزيه و تحليل جناب باقر صدر، پيرامون موضع صحابه رضی الله عنه هستند؟ هر كس سخن و تحليل باقر صدر را بشنود فكر مي كند او (باقر صدر) عالم غيب است يا بر وي وحي نازل مي شود. به خدا سوگند، من از اين سخن جناب باقر صدر: ((اين تنها عمر رضی الله عنه نبود كه مقصد رسول الله رضی الله عنه را فهميد بلكه اغلب صحابه رضی الله عنه متوجه شدند. آنچه را كه عمر رضی الله عنه متوجه شده بود))، در شگفت هستم و همواره در شگفت خواهم بود. آري چنين به نظر مي رسد كه جناب باقر صدر، سينه هاي صحابه رضی الله عنه را پاره كرده و آنچه را كه در آنها پنهان بوده است، فرا گرفته است(!!؟) جناب باقر صدر در ادامه سخن خود مي گويد: در گذشته نيز رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم چنين اشاراتي فرموده است، مثلاً در يكي از فرازهاي سخنانش فرموده است ((إني مخلف فيكم الثقلين . . . الخ و حديث غدير را كه در آن آمده ((من كنت مولاه فعلي مولاه)) را ياد آور شده است. در پاسخ اين هدايت يافته و هاديش عرض مي شود كه: اگر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در گذشته چنين مطالبي (مربوط به خلافت حضرت علي رضی الله عنه ) ايراد فرموده است، همان طور كه تو (باقر صدر) مدعي هستي، چه نيازي بود كه اين مطلب دوباره تكرار شود و حال آنكه اين مطلب در دو حديث مذكور و در رواياتي كه اهل سنت آنها را در صحاح ذكر كرده اند، به صراحت لهجه ذكر شده است و كسي منكر آن نيست؟ آيا اين دو حديث براي استدلال عليه موضع اهل سنت كفايت نمي كنند؟! الحق والانصاف بسيار مايه تعجب است اينكه شيعه اماميه از دير زمان با صداي طبل و دهل گوشهاي ما را پر كرده شروع به بي نواختن كردند، چه در كتبشان و چه به وسيله زبان علما داير بر اينكه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدور از هر گونه ابهام و با صراحت لهجه در مورد خلافت بلافصل حضرت علي رضی الله عنه سخن گفته است. آنان از احاديث ياد شده و از احاديث و رواياتي ديگر در جهت تاييد ادعاي خود، مانند اينكه رسول الله فرموده است: إن هذا اخي و وصي و خليفتي فيكم فاسمعوا له واطيعوا،[21] استدلال مي كنند، حتي آقاي موسوي در كتاب خود بنام ((مراجعات))[22] مدعي شده است كه چهل40 نص صريح درباره امامت حضرت علي رضی الله عنه وارد شده است. در كتاب علامه عبدالله شبر، ((حق اليقين)) چنين ادعا شده است كه سيزده حديث واضح و روشن درباره اثبات نص داير بر خلافت حضرت علي آمده است. با بودن اين همه روايات چرا اكنون آنان به دلايل واهي و غير ثابت شده استناد مي كنند و تاكيد دارند بر اين مطلب كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مي خواست مكتوبي بنويسد و در آن امامت علي بن ابي طالب را تصريح كند؟ اگر آنان بگويند كه اهل سنت همه آن نصوص را قبول ندارند و آنها را تاويل مي كنند. آنگاه آنان بايد بدانند، وقتي اهل سنت اين همه نصوص صريح و روشن را، حتي حديث غدير را كه در ملا عام، طبق ادعاي آنان اعلام شده بود، انكار مي كنند، مسلماً آشكار نكردن يك مكتوب مجهول كه قرار بود در يك جمع بسيار اندك نوشته شود، بيشتر مقارن با عقل و منطق است. و جناب سيد باقر در گزاف گويي كوتاهي نكرده مي گويد: فكانه صلی الله علیه و آله و سلم اراد ان يقول، ((عليكم بالقرآن و علي)) يعني پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم قصد داشت بگويد: ((بر شما لازم است كه از قرآن و علي تبعيت كنيد)). بسيار مايه شگفت است. اگر چنين شود، يعني بعد از قرآن تبعيت از علي واجب شود، سوال اين است، پس جايگاه و منزلت سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در دين اسلام چيست؟ آيا حضرت علي رضی الله عنه از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بهتر و برتر است؟ كه جايگاهش در دين اسلام مقدم از جايگاه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است؟ حاميان اين طرز تفكر در برابر آياتي كه تبعيت از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را واجب قرار مي دهند، چه پاسخي دارند؟ آيا خداوند، در آيه 7 سوره حشر نمي گويد:) وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) آنچه را كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به شما مي دهد، آن را بپذيريد و از آنچه كه شما را منع كند، باز بياييد. در آيه 34 احزاب مي فرمايد: (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً). ترجمه: هيچ مرد و زن مومني در برابر فيصله الله و رسولش هيچ گونه اختياري ندارند. هر كس از خدا و رسولش نافرماني كند، در پرتگاه بسيار خطرناكي سقوط كرده است.)) در آيه 32-31 عمران مي فرمايد: (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). ترجمه: اي پيامبر، بگو: اگر شما الله را دوست داريد، آنگاه از من اطاعت كنيد، در عوض خداوند با شما محبت فرموده گناهان شما را مورد مغفرت قرار خواهد داد. همانا خداوند بخشنده و مهربان است. تفاوت اين آيات با عقيده با عقيده باقر صدر چقدر زياد است كه مي گويد: عليكم بالقرآن و علي!؟ روافض حضرت علي رضی الله عنه را معصوم مي دانند و در چنين حالتي طبعا او را با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم برابر قرار مي دهند و تمام گفته هاي وي را حق و از جانب الله مي دانند. آيا چنين عقيده اي مطابق با منسوخ شدن سنت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است!؟ اكنون از اين مرد (هدايت شده) مي پرسم با توجه به قول آقاي باقر صدر، چه كسي است كه منكر سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شده و به ترك آن مردم را دعوت مي دهد؟ آيا اين قول: ((عليكم بالقرآن وعلي)) جناب باقر صدر، سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را از اساس و پايه منهدم نمي كند؟ پس تو پيرامون تفسير قول حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه : ((حسبنا كتاب الله)) كه معني اش واضح، است و گوينده اش صحابي والا مقام رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است. اين همه هذيان و ياوه گويي كردي و به جناب باقر حمله نكردي حال آنكه او، شيعه اي افراطي و در اعتقادش گمراه است؟ آيا عقلانيت و منطق صحيح كه مورد استفاده تو است، همين است كه تو را به چنين مرتبه اي رسانيده است. واي بر تو و افسوس بر چنين بي بضاعتي عقلي! اما اين ديدگاه آقاي باقر صدر كه ((اغلب قريش از حضرت علي رضی الله عنه رضايت نداشت. زيرا او كوچكترين آنان بود، غرور آنان را از بين برده، بيني آنان را به خاك ماليده بود و قهرمانان آنان را به قتل رسانده بود.)) منظور جناب باقر صدر ((از قريش)) چه كساني هستند؟ مشركان مكه يا اصحاب گرامي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ؟ اگر منظورش مشركين مكه هستند، آيا اين تنها علي بود كه غرور آنها را شكسته، بيني آنان را به خاك ماليد و قهرمانان آنان را از پا در آورد؟ تنها علي بود كه در غزوات بدر، احد حنين و غيره با مشركين مي جنگيد؟! آيا تمام صحابه در اين غزوات و معركه ها شريك نبودند؟ آيا ابوبكر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه ، عثمان، طلحه و زبير (زضوان الله عليهم اجمعين) از پيش كسوتان مجاهدين نبودند؟. . . حضرت علي رضی الله عنه در جهاد با مشركين، هيچ گونه مزيتي در برابر ساير صحابه ندارد. اگر منظورش از قريش صحابه هستند و احتمال راجح نيز همين است به دليل اينكه سياق كلام و سخنش بدان اشاره دارد. در اين ترديدي وجود ندارد كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه ، حضرت عمر رضی الله عنه ، حضرت عثمان رضی الله عنه ، و اكثر مهاجرين از قريش بودند و بدون شك قريش همگي به آغوش اسلام در آمدند. اكنون سوال اين است كه آيا حضرت علي رضی الله عنه غرور و شوكت صحابه رضی الله عنه را شكست و قهرمانان صحابه رضی الله عنه را از پا در آورد؟؟!! و به خاطر اينكه آنان با دل و جان و رغبت و رهبت (بيم و رجاء) وارد اسلام شده بودند؟ كدام عاقل كه اندك احترامي براي عقلش قايل باشد، ديدگاه اين (هدايت شده) را مي پذيرد و اين نظريه و ديدگاه او چگونه مي تواند صحيح باشد و در حالي كه حضرت علي رضی الله عنه نيز از قريش است و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مي فرمايد: ((إن هذا الأمر في قريش لا يعاديهم أحد إلا كبته الله في النار علي وجهه ما أقاموا الدين))[23]. ترجمه: امارات اسلامي و خلافت از آن قريش است. هر كس با آنان دشمني كند، خداوند او را سرنگون خواهد كرد مادام كه قريش بر دين خدا عمل كرده و احكام شريعت را بر پا دارند ـ و از عبدالله بن عمر مروي است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ((لا يزال هذا المر في قريش ما بقي منهم اثنان))[24] يعني: مادام كه دو نفر از قريش زنده باشند، حق خلافت با آنان است. و شريف رضي به نقل از خود حضرت علي رضی الله عنه در كتاب ((نهج البلاغه)) مي گويد: إن الأئمه من قريش))[25] همانا امامان بايد از قريش باشند، آري، مسلم است كه هر چهار خليفه از قريش بودند و حضرت علي بن ابي طالب يكي از آنان بود. اكنون اين عقايد باطل روافض چه توجيهي دارد؟ واقعيت اين است كه چنين گفته شود: منطق سليم و واقعيت گوياي اين حقيقت اند كه چماق به دستان مجوس، همان چماق به دستاني كه حضرت علي و ساير برادرانش از اصحاب رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، غرور و شو كت آنان را درهم شكستند، پوزه آنان را به خاك ماليدند و قهرمانان آنان را از پا در آوردند، گلوي اسلام و مسلمانان را فشردند و مي خواهند عليه اسلام و مسلمين دسيسه كاري كنند و براي تحقق بخشيدن به اين هدف اهل بيت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بهانه قرار داده اند و در دفاع و حمايت از آنان اشك تمساح مي ريزند و بعد مي خواهند اركان دين را در قالب مطعون كردن كساني كه حامل دين بودند، دين و سنت رسول الله را با چنگ و دندان و روح و جان حفاظت كردند (يعني صحابه رضوان الله عليهم اجمعين) درهم بشكنند، تا اين حد قناعت نكرده بلكه اصحاب عدول و جان نثار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در ليست مرتدين و منافقين قرار دادند تا تاخت و تاز عليه دين براي آنان آسان گردد. اما آنها كور خواندند. به آنان مي گويم: ((اين دين تا قيامت غالب خواهد ماند.)) و شما بايد از درياي تلخ خود آب بنوشيد!! در پايان عرض مي شود: اگر قصد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از نوشتن مكتوب اين بود كه كسي را براي جانشيني نامزد كند، بنابر دلايل و قراين روشن و متعدد به نامزدي حضرت ابوبكر رضی الله عنه اشاره مي كرد و او را براي خلافت منسوب مي كرد. زيرا امام بخاري از قاسم بن محمد و او از حضرت عايشه رضی الله عنه چنين روايت مي كند: قالت عائشه رضی الله عنه : وارأساه، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : ذاك لو كان وأنا حي فاستغفر لك، وادعو لك، فقالت عائشه: واثكلياه، والله إني لأظنك تحب موتي ولو كان ذاك لظللت آخر يومك معرساً ببعض أزواجك، فقال النبي صلی الله علیه و آله و سلم : بل أنا وارأساه لقد هممت أو أردت أن أرسل إلي أبي بكر وابنه فأعهد أن يقول القائلون أو يتمني المتننون، ثم قلت يأبي الله ويدفع المومن أو يدفع الله ويأبي المومنون.[26] در روايت امام مسلم از عروه از عايشه رضی الله عنه چنين آمده است: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در بيماري موت به من گفت: پدرت، ابوبكر و برادرت را طلب كن تا مكتوبي بنويسم. زيرا من نگران اين هستم كه كسي آرزو كند و شايد كسي بگويد كه من (براي خلافت) از ديگران شايسته تر هستم حال آنكه خداوند و مومنان به جز حضرت ابوبكر رضی الله عنه را قبول ندارند.[27] امام بخاري و امام مسلم از محمد بن جبير بن مطعم و او از پدرش چنين نقل كردند: زني در محضر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن زن امر كرد تا دوباره نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بيايد، آن زن گفت: اگر آمدم و تو را نيافتم (منظورش اين بود كه اگر تو فوت كردي) پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر آمدي و مرا نديدي، آنگاه نزد ابوبكر برو.[28] هم چنين بخاري و مسلم از حضرت ابوهريره رضی الله عنه نقل كردند كه ابوهريره مي گويد: از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم، فرمود: در عالم خواب خود را بر سر چاه آبي ديدم كه دلوي روي آن بود. به مقداري كه خواست خداوند بود از آن چاه آب كشيدم. سپس آن دلو را ابوبكر بن ابي قحافه بدست گرفت: به مقدار يك دلو يا دو دلو از آن چاه آب بيرون كشيد. در آب كشيدن او اندكي ضعف بود. خداوند در برابر اين ناتواني او را مورد مغفرت قرار خواهد داد. سپس آن دلو به دلو بسيار بزرگي تبديل شد و عمر بن خطاب آن را در دست گرفت. هيچ قهرماني را نديده بودم كه مانند حضرت عمر رضی الله عنه (با قدرت و سرعت) آب را از چاه بيرون بياورد.[29] از حضرت ابوبكر رضی الله عنه مروي است كه روزي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسيد: چه كسي از شما خواب ديده است؟ يكي از حاضرين گفت: من چنين در خواب ديده ام، كه ترازويي از آسمان نازل شد نخست شما و حضرت ابوبكر رضی الله عنه وزن كرده شديد ـ و وزن شما از وزن حضرت ابوبكر چربيد. بعد ابوبكر و عمر رضی الله عنه وزن كرده شدند، ابوبكر چربيد، سپس حضرت عمر و حضرت عثمان رضی الله عنه وزن كرده شدند، حضرت عمر رضی الله عنه چربيد، و ترازو به آسمان برده شد و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اندكي نگران و ناراحت شد و فرمود: اين خواب به جانشيني نبوت اشاره داشت. بعد فرمود ((ثم يوتي الله الملك من يشاء يعني بعد از آن خداوند مملكت و حكومت را به هر كس كه خواسته باشد، مي دهد.[30] علاوه بر اين رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در دوران بيماري خود، او را تا دم وفات خود براي اقامه نماز جلو كرد ـ بخاري از ابوموسي رضی الله عنه در اين باره چنين نقل كرده است: بيماري رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شد گرفت و فرمود: مروا اباباكر فليصل بالناس. فقالت عايشه رضی الله عنه : إنه رجل رقيق، إذا قام مقامك لم يستطع أن يصلي بالناس، قال: مروا أبابكر فليصل بالناس، فعادت، قال: مري أبابكر فليصل بالناس، فانكن صواحب يوسف. فأتاه الرسول فصلي بالناس في حياه النبي صلی الله علیه و آله و سلم .[31] ترجمه: به ابوبكر رضی الله عنه امر كنيد تا براي مردم نماز بخواند. عايشه رضی الله عنه گفت: همانا او انسان رحم دلي است. وقتي در جاي تو بايستد نمي تواند اقامه نماز كند. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي بار دوم فرمود: به ابوبكر امر كنيد تا براي مردم اقامه نماز كند. عايشه رضی الله عنه براي بار دوم ديدگاه خودش را تكرار كرد. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت عايشه رضی الله عنه فرمود: به پدرت امر كن تا براي مردم اقامه نماز كند، همانا شما زنان مانند زنان دوران حضرت يوسف حيله باز هستيد ـ آنگاه قاصد نزد حضرت ابوبكر رضی الله عنه آمد و حضرت ابوبكر رضی الله عنه در حيات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم براي مردم اقامه نماز كرد. از امام زهري روايت است كه مي گويد: انس بن مالك به من خبر داد كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه در بيماري رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي صحابه اقامه نماز مي كرد. تا اينكه روز دوشنبه فرا رسيد، صحابه رضی الله عنه براي نماز در صفهاي مسجد منتظر بودند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرده حجره را برداشته بسوي ما نگاه مي كرد: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ايستاده بود و صورتش مانند كاغذ زرد، زرد شده بود. بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبسم كرد. ما با ديدن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بسيار خوشحال شديم. حضرت ابوبكر رضی الله عنه به گمان اينكه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قصد پيوستن به صفوف نماز را دارد، از جايگاه مخصوص امام عقب رفت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به طرف او اشاره كرده فرمود: نماز را ادامه داده به اتمام برسانيد. بعد پرده حجره را پايين انداخت و در همان روز به لقاء الله پيوست.[32] آري، اينكه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در حيات خود حضرت ابوبكر رضی الله عنه را براي امامت مسلمانان جلو كردند، اشاره اي است به سوي امارت حضرت ابوبكر رضی الله عنه و جانشيني او بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم . با توجه به اين روايات، اهل سنت بر اين باور هستند اگر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در جريان نوشتن مكتوب در صدد بود كه كسي را براي امامت بر گزيند، بهتر و شايسته تر از حضرت ابوبكر رضی الله عنه براي امارت كسي ديگر نبود. دلايلي كه در اين راستا مي توان به آنها استناد كرد، از روشن ترين و قوي ترين دلايل محسوب مي شوند و هيچ گونه تضادي با موازين عقلي نداشته و كسي كه آنها را درك كند، منكر آنها نخواهد شد. بر خلاف دلايلي كه روافض از آنها استناد مي كنند. آنها هيچ گونه پايه و اساس مستحكم نداشته و هيچ عاقلي آنها را، بدليل پوچ و واهي نمي پذيرد. بقيه سخنان تيجاني را در اين خصوص جهت پرهيز از اطاله كلام ياد آور نمي شوم. علاوه بر اين، فكر مي كنم به تمام اشكالاتي كه در خصوص اين حديث از طرف آقاي تيجاني مطرح شده اند، پاسخ قانع كننده داده شده است. در هر حال خدا را سپاس گذارم.
زیرنویسها: 1. ثم اهتديت ص (84) و آنگاه هدايت شدم ص (135-133). 2. صحيح البخاري كتاب المغازي ج 4 رقم (4168). 3. مسلم مع الشرح ج 11 ص (131) كتاب الوصيه. 4. فتح الباري ج 7 ص (741). 5. صحيح البخاري ج 5 كتاب الدعوات. 6. طبراني في الكبير ج 6 برقم (6157-5157). 7. صحيح البخاري ج 1 كتاب التهجد شماره (1075) فتح الباري (1127). 8. الفتح ج 7 ص (740) كتاب المغازي. 9. مسلم مع الشرح ج 11 ص 132 كتاب الوصيه. 10. و تبيانا لكل شيء 11. الفتح ج 1 كتاب العلم ص (352). 12. الفتح ج 7 ص (740) كتاب المغازي. 13. مسلم مع الشرح ج 11 ص (132) كتاب الوصيه. 14. بخاري كتاب فضايل الصحابه برقم (3486) ج 3 و مسلم مع الشرح ج 15 برقم (2398). 15. مسلم مع الشرح ج 15 كتاب فضايل الصحابه برقم (3478). 16. البخاري كتاب فضايل الصحابه برقم (3478). 17. نهج البلاغه لابن أبي الحديد ج 4 ص (519). 18. صدايتان را از صداي پيامبرr بالاتر نكنيد و نزد پيامبر با صداي بلند صحبت نكنيد. 19. ثم اهتديت ص (85) و آنگاه هدايت شدم ص (137-136). 20. ثم اهتديت ص (86-85). و آنگاه هدايت شدم ص (138-137). 21. دليل بطلان اين روايت در مباحث آينده خواهد آمد. 22. المراجعه 48 ص (181-169(. 23. صحيح بخاري ج 64 كتاب الأحكام برقم (6720) و مسلم مع الشرح ج 12 برقم (1821). 24. صحيح بخاري ج 6 كتاب الأحكام برقم (6721). 25. نهج البلاغه ص (305). 26. صحيح بخاري ج 6 كتاب الاحكام برقم (6791). 27. مسلم مع الشرح ج 15 برقم (2387). 28. صحيح البخاري ج 3 كتاب فضايل الصحابه برقم (3459) و مسلم مع الشرح ج 15 كتاب فضايل الصحابه برقم (2386). 29. صحيح بخاري ج 3 كتاب فضايل الصحابه برقم (3464). 30. ابو داود برقم (4635) كتاب السنه ج 5، ترمذي برقم (2403) ابواب الرويا. 31. صحيح بخاري ج 1 كتاب الجماعه و الإمامه برقم (646). 32. صحيح البخاري برقم (648).
به نقل از کتاب:
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|