|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>عمر بن خطاب رضی الله عنه > اصل آزادی در خلافت عمر فاروق رضی الله عنه
شماره مقاله : 2172 تعداد مشاهده : 386 تاریخ افزودن مقاله : 25/4/1389
|
اصل آزادی در خلافت عمر فاروق رضی الله عنه
میتوان اصل آزادی را یکی از اصول کلیای برشمرد که خلافت راشده بر آن استوار بود. این اصل، آزادیهای عمومی مردم را در چارچوب شریعت تضمین میکرد. در واقع پیام آزادی بشریت، دعوتی بود که قبل از ساير مکاتب اسلام به آن پرداخت، و در طول تاریخ بشریت همتایی برای آن نخواهی یافت که چنان گسترده و وسیع به این میدان پا نهاده باشد. چنان که نخستین دعوت اسلام، دعوت به توحید و عبادت خدای یکتا است. و توحید یعنی آزادی کامل بشریت از بندگی نفس و شیطان و سایر مخلوقات دیگر. و اسلام آزادی را با همهی مفاهیم آن شناسایی و عرضه کرد. چنان که امر به معروف و نهی از منکر از طرفی و عدم اجبار مردم به پذیرفتن دین، از طرف دیگر، بیانگر همین آزادی است. و گاهی آزادی به معنی رحمت و عدل و مساوات تبلور مییابد. چرا که هر یک از مبادی و اصلی که اسلام به آن فراخوانده است بدون آزادی تحقق پذیر نیستند. و اصل آزادی در دوران خلافت راشده، کمک بزرگی به گسترش قلمرو اسلامی و نشر دین مبین اسلام نمود. چرا که اسلام به انسانیت کرامت میبخشد. و او را وارد عالمی بزرگ و آزاد مینماید. و از طرفی در آن زمان، سیاست حاکم بر جهان زاییدهی نظام استبدادی فارس و روم بود که جز ظلم و استبداد و نابرابری چیز دیگری عاید ملتها نمیشد. به ویژه مخالفین سیاسی و اقلیتهای دینی با بدترین نوع ظلم و ستم و بی عدالتی مواجه بودند. به طور مثال: دولت روم، یعقوبیهای مصر و شام را تحت فشار قرار داد تا مذهب ملکانی (دین رسمیروم) را بپذیرند و مخالفین اجرای این طرح را در آتش انداخته، زنده زنده سوزانید. و این سنگدلان مردم را داخل کیسههای بزرگی گذاشتند که مملو از سنگ ریزه بودند و به اعماق دریاها فرستادند. دولت فارس هم از رومیها دست کم نداشت و کسانی را که پیرو آیین آسمانی بودند به ویژه مسیحیان را به بدترین نوع، شکنجه و آزار میداد. ولی در اسلام چه در زمان رسول خدا و چه در زمان خلفای راشدین همهی مردم و پیروان ادیان مختلف از آزادی کامل برخوردار بودند[1] که ما به نمونههایی از آن در دوران خلافت عمرفاروق رضی الله عنه اشاره میکنیم: 1ـ آزادی دینی اصولا دین اسلام کسی را به پذیرفتن باورهای دینی اسلام مجبور نکرده و نمیکند، بلکه انسانها را به تفکر در مورد خدا و مخلوقات و دین واقعی فرا میخواند و به پیروان خود دستور داده تا با مردم به نحو احسن در مورد دین اسلام گفتگو نمایند. چنان که خداوند میفرماید: { لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ}البقرة: ٢٥٦ «اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست» همچنین میفرماید: { فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلا الْبَلاغُ } الشورى: ٤٨ «اگر رویگردان شدند (غمگین مباش) چرا که ما تو را به عنوان مراقب و مواظب ایشان نفرستادیم بر تو رساندن پیام باشد و بس». و میفرماید: { ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (١٢٥)} النحل: ١٢٥ «(ای پیغمبر) مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فرا خوان و با ایشان به شیوه ی هر چه نیکوتر و بهتر گفتگو کن چرا که بی گمان پروردگارت آگاه تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا اینکه رهنمود و راهیاب میگردند». همچنین خداوند میفرماید: { وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (٤٦)}العنكبوت: ٤٦ «با اهل کتاب (یهود و نصاری) جز به روشی که نکوتر باشد بحث و گفتگو نکن، مگر با کسانی از ایشان که ستم کنند، بگویید: به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و برشما نازل شده است ایمان داریم معبود ما و شما یکی است، و ما تنها تسلیم و فرمانبردار او هستیم». و در این مورد آیات زیادی نازل شده است و بر اساس همین رهنمودهای قرآن بود که عمرفاروق رضی الله عنه در دوران خلافت خود به آزادیهای دینی اهمیت خاصی میداد و در اینباره روش رسول خدا و خلیفهی اول را ادامه داد. چنان که اهل کتاب را بر دین خودشان گذاشت و از آنان جزیه دریافت نمود و معابد آنها را به حال خود رها کرد و این عملکرد ایشان برگرفته از این آیهی کلام الهی بود که میفرماید: { الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا } الحج: ٤٠ «اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دفع نکند دیرها و کلیساها و کنشت ها و مسجدها که در آنها خدا بسیار یاد میشود، تخریب و ویران میگردد». چنان که در روند فتوحات زمان عمرفاروق رضی الله عنه به خوبی احترام اسلام و خلیفه به ادیان دیگر و عدم اجبار افراد برای ورود به دین اسلام آشکار گردید. چنان که روزی پیرزنی نصرانی نزد ایشان آمد و کمک خواست. خلیفه قبل از این که به او چیزی بدهد، از روی نصیحت به او گفت: خداوند محمد صلی الله علیه و سلم را به حق فرستاده است. پس مسلمان شو تا در دنیا و آخرت در امن و سلامت به سر ببری. پیرزن گفت: من پیرزنی هستم که بر لب گور قرار دارم. آنگاه عمر رضی الله عنه حاجت او را برآورد و از این که او را به اسلام فرا خوانده بود ترسید که مبادا دعوت او، اجبار به حساب َآید، بنابراین استغفار کرد و گفت: بار الها! من او را راهنمایی کردم و قصد اجبار نداشتم.[2] همچنین عمر رضی الله عنه بردهای نصرانی به نام «اشق» داشت. او میگوید: عمر رضی الله عنه به من گفت: مسلمان شو تا بتوانم از تو در امور مسلمانان استفاده کنم. چرا که شایسته نیست در امور آنان از غیر مسلمان کار گرفته شود. من نپذیرفتم و مسلمان نشدم. عمر رضی الله عنه گفت: { لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ} «در دین هیچ اجباری در کار نیست». وقتی بر بستر مرگ به سر میبرد مرا آزاد ساخت و گفت: هر جا میخواهی برو.[3] آری در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه اهل کتاب، به شعاير و عبادات دینی خود چه در عبادتگاهها و چه در خانههای خود آزاد بودند و کسی برای آنها ایجاد مزاحمت نمیکرد. زیرا که اسلام به آنها حق آزادی دینی کامل داده بود. چنان که طبری، متن عهدنامهی عمر رضی الله عنه را که برای اهل ایلیا (قدس) نوشته بود ذکر کرده و در آن آمده است: اهل ایلیا با جان و مال و صلیبها و عبادتگاههای خود آزاد و تحت محافظت حکومت اسلامی هستند.[4] همچنین در عهدنامهی عمرو بن عاص استاندار مصر که برای مصریان نوشته، آمده است: بسم الله الرحمان الرحیم. این امان نامهی عمرو بن عاص به اهل مصر است که بر اساس آن، جان، مال، عبادتگاه و صلیبهای آنان در همه جا از امنیت کامل برخوردار خواهند بود. و به خاطر توثیق عهدنامه در پایان آمده است: مفاد این عهدنامه بر ذمهی خدا و پیامبر و امیر المؤمنین و سایر مسلمانان نوشته شده است.[5] فقهای اسلام[6] نیز اتفاق دارند که باید با کافرانی که تحت سلطهی دولت اسلامی زندگی میکنند آزادی دینی داده شود تا شعاير مذهبی خود را آزادانه انجام دهند. و نباید کسی برای آنها در این باره مزاحمت ایجاد نماید. مگر این که بخواهند در شهرهای مسلمان نشین شعاير دینی خود را آشکارا انجام دهند. مثلا بخواهند صلیبها را بیرون بیاورند. در این صورت جلوی آنها گرفته ميشود. البته در شهرها و روستاهایی که صد در صد خودشان هستند، اشکالی ندارد.[7] شیخ غزالی میگوید: آزادی فکر و اندیشه آن طور که در اسلام مطرح است در هیچ یک از قارههای دنیا شناخته شده نیست. اصلا در دنیا جز برای اسلام برای هیچ آیینی این اتفاق نیفتاده است که پس از تسلط کامل بر بخشی از این کرهی خاکی به مخالفین خود حق آزادی فکر و عقیدتی بدهند.[8] عمر فاروق رضی الله عنه ، آزادی فکر و عقیده را به عنوان یک قانون در جامعه رایج کرده بود و سیاستش در قبال یهود و نصاری در این جملات وی خلاصه میشود که فرمود: ما به آنها تعهد دادهایم که در عبادتگاههایشان آزاد باشند هر کاری که دلشان میخواهد در آنجا انجام دهند. و ما آنها را مجبور به انجام چیزی نکنیم که از توانشان خارج باشد و آنها را در مقابل دشمن یاری دهیم، بر اساس احکام آیین خود مسايل خود را حل نمایند. مگر این که با رضایت خود به ما مراجعه نمایند آنگاه ما بر اساس احکام خویش در میان آنها قضاوت خواهیم کرد.[9] همچنین در مورد عمربن خطاب رضی الله عنه نقل است که با ذمیان با تسامح برخورد میکرد و اگر از پرداخت جزیه عاجز میشدند آنان را معاف میکرد. چنان که ابوعبید در کتاب «الاموال» مینویسد: روزی عمر رضی الله عنه از جایی میگذشت متوجه پیرمرد نابینایی شد که دست سؤال دراز نموده است. عمر رضی الله عنه دست بر شانهی پیرمرد گذاشت و گفت: از کدام گروه اهل کتاب هستی؟ مرد گفت: یهودی هستم. عمر رضی الله عنه گفت: چرا سؤال میکنی؟ گفت: به خاطر پرداخت جزیه، کهولت سن و نیازهای خود. عمر رضی الله عنه دست او را گرفت و به منزلش برد و در حد کفاف به او مالی داد. سپس کسی را نزد خزانه دار بیت المال فرستاد و به او گفت: رعایت این گونه افراد را بکنید، به خدا سوگند اگر قرار باشد ما دسترنج جوانی را بخوریم و وقتی پیر و ناتوان میشود او را رها سازیم، بی انصافی کردهایم. سپس آن پیرمرد و همنوعانش را از پرداخت جزیه معاف کرد[10] و به همهی کارگزارانش نوشت: با این گونه افراد چنین رفتار نمایند[11]. این عملکرد و مشابه آن بیانگر میزان عدالت اسلام و خلیفهی مسلمانان (عمرفاروق رضی الله عنه ) است که میخواهد پایههای حکومت خود را بر اساس عدالت استوار سازد تا جایی که با غیر مسلمانان این گونه برخورد مینماید. پس نتیجه میگیریم که آزادی دینی، یکی از نشانههای بارز حکومت خلفای راشدین بوده است. 2ـ آزادی نقل مکان و سیر و سیاحت و شغل عمرفاروق رضی الله عنه به تردد و نقل مکان افراد از جایی به جایی دیگر نیز سعی داشت هیچ گونه ممانعتی ایجاد ننماید. البته این قاعدهای عمومی نبود، بلکه افرادی از آن مستثنی بودند از جمله این که: ـ عمر رضی الله عنه اصحاب بزرگ رسول خدا را از کوچ کردن از مدینه منع میکرد. مگر این که با هماهنگی وی و یا به خاطر مأموریتی سفر میکردند. و این بدان خاطر بود که عمر رضی الله عنه وجود افراد بزرگ را پیرامون خود و در دار الخلافه، نعمتی بزرگ محسوب میکرد و میخواست او را در رهبری مسلمانان یاری نمایند. ضمناً انتشار اصحاب بزرگ در شهرهای مختلف باعث میشد که مردم پیرامون هر کدام از آنها جمع شوند و چندین مرکز تصمیم گیری و افتاء ایجاد شود و امت دچار تفرقه گردد.[12] سایست عمر با توجه به شناختی که نسبت به طبایع و درون مردم داشتند، خواهان آن بود که بزرگان اصحاب را در مدینه گرد آورد و گفت: از انتشار شما در شهرهای مختلف واهمه دارم.[13] ، زیرا ایشان معتقد بودند که سهل انگاری در این امر مهم باعث پرتوافکنی فتنه و آشوب در مناطق فتح شده میشوند و مردم پیرامون شخصیتهای بزرگ گرد می ایند و شبهاتی به بار میآورند و رهبران و پرچمهای مختلفی برافروخته میشوند. عمر از این نکته واهمه داشت که مراکز نیروهای سیاسی و دینی در دولت اسلامی تعدد پیدا کند و با توجه به آراء و نظریات مختلف اصحاب در مورد قضایای گوناگون، نظریات آنان با احترام و اجلالی ویژه روبرو شود که با قانون صادر شده از دیوان عالی کشور همسویی و رقابت نماید، بنابراین عمر رضی الله عنه با گردآوری و کنترل بزرگان صحابه در مدینه از انتشار اجتماعات فردی آنها و اختلاف امت جلوگیری نمود. گفتنی است که اگر عمر از این دلیل شرعی استفاده نمیکرد و بدان استناد نمینمود، هرگز به اجرای آن ملزم نمیبودند و در برابر آن مخالفت را اعلام میداشتند، زیرا اجرای حکم بر مردم به مصلحت عمومی بستگی دارد. [14] ـ همچنین عمربن خطاب رضی الله عنه نصاری نجران و یهودیان خیبر را مجبور به ترک وطن کرد. و آنها را از قلب کشورهای عربی به عراق و شام فرستاد. زیرا آنها به تعهدات خود عمل نکردند و خانههایشان به مراکز توطئه علیه اسلام و مسلمانان تبدیل شده بود. بنابراین خلیفه لازم دانست که این لانههای جاسوسی و توطئه را نابود سازد؛ و اما بقیهی یهود و نصاری، به زندگی عادی خود زیر سلطهی حکومت اسلامی ادامه دادند و از تمام حقوق و مزایای یک شهروند برخوردار بودند. بیهقی و عبدالرزاق از ابن مسیب و ابن شهاب نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: (لا يجتمع دينان في جزيرة العرب). «دو دین در شبه جزیرهی عربستان با هم کنار نخواهند آمد». بعد از این که عمر رضی الله عنه به صحت این حدیث اذعان نمود، نصارای نجران و یهودیان خیبر و فدک را بیرون کرد.[15] گفتنی است که یهودیان خیبر و نصارای نجران از متعصبین اهل کتاب و سر سختترین دشمنان اسلام بودند. بنابراین بر تعهدات خود با رسول خدا عمل نکردند و نقض پیمان نمودند. یکی از اسباب اخراج آنها از خیبر جریانی است که عبدالله بن عمر رضی الله عنه به آن اشاره میکند: عبدالله میگوید: هنگامی که یهود خیبر او را زدند و دست و پایش را زخمیکردند، عمربن خطاب برخاست و سخنرانی کرد و گفت: همانا رسول خدا دربارهی اموال خیبر با آنها قرار داد منعقد ساخت و فرمود: تا وقتی که خدا بخواهد شما را در خیبر خواهیم گذاشت. و اکنون عبدالله بن عمر رضی الله عنه برای سرکشی اموالش به خیبر رفته است. شب هنگام در آنجا به وی حمله شد و دست و پایش مجروح گردیده است و ما در آنجا دشمنانی جز یهود نداریم. از اینرو ما آنها را متهم میدانیم. لذا به نظر میرسد که باید از خیبر جلای وطن شوند. عبدالله میگوید: هنگامی که عمر رضی الله عنه عزم را جزم نمود تا آنها را بیرون کند، فردی یهودی از قبیلهی ابوالحقیق نزد او آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا ما را از خیبر بیرون میکنی در حالی كه محمد صلی الله علیه و سلم ما را بیرون نکرد و دربارهی اموال آن طبق شرایطی با ما قرارداد بست؟ عمر رضی الله عنه گفت: گمان میکنی سخن رسول خدا را فراموش کردهام که خطاب به تو فرمود: چه حالتی خواهی داشت هنگامی که از خیبر بیرون کرده شوی و شترت تو را تا چند شب از جایی به جایی ببرد؟ آن مرد گفت: این فقط یک شوخی بود. عمر گفت: دشمن خدا! دروغ میگویی. سرانجام عمر رضی الله عنه آنها را از خیبر بیرون راند و در عوض میوههایشان به آنها شتر و کالاهای دیگر از قبیل پالان شتر، ریسمان و چیزهای دیگری داد.[16] آری یهودیان به تعهدات خود عمل نکردند و خیانت نمودند. پس طبیعی بود که باید بر اساس وصیت رسول خدا صلی الله علیه و سلم از شبه جزیرهی عربستان اخراج میشدند. بنابراین عمر رضی الله عنه آنها را اخراج و به سرزمین تیماء و اریحاء فرستاد. همچنین نصارای نجران به شروط و تعهداتی که با رسول خدا و ابوبکر بسته بودند، عمل نکردند و به معاملات ربوی پرداختند. بنابراین عمر رضی الله عنه آنها را از نجران به عراق فرستاد و به امرای شام و عراق نوشت که از زمینهای مخروبه در اختیار آنان بگذارند تا برای خود آباد سازند. آنها به عراق رفتند و محلهای به نام «نجرانیه» در نزدیکی کوفه ساختند.[17] ابویوسف میگوید: عمر رضی الله عنه از توطئهی نصارا علیه مسلمانان بیمناک بود. بنابراین خواست تا در میان آنها و مسلمانان فاصله ایجاد نماید. از این رو آنها را قبل از این که بتوانند نقشههای خود را علیه دولت نوپای اسلام عملی سازند، جلای وطن کرد[18]. 3ـ حق امنیت و حرمت مسکن و آزادی ملکیت فردی امنیت در اسلام جزو حقوق اولیهی هر فرد به حساب میآید چنان که این مطلب در چندین آیه و حدیث بیان شده است. خداوند میفرماید: { فَلا عُدْوَانَ إِلا عَلَى الظَّالِمِينَ } البقرة: ١٩٣ «تجاوز كردن جز بر ستمكاران (به خويشتن به سبب كفر و شرك ، روا ) نيست». همچنین میفرماید: { فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ } البقرة: ١٩٤ «هر كه راه تعدّي و تجاوز بر شما را در پيش گرفت ، بر او همانند آن ، تعدّي و تجاوز كنيد (چه آغاز كردن تعدّي و تجاوز ممنوع است، ليكن در برابر آن دفاع از خويشتن و مبارزه براي اخذ قصاص آزاد است)». همچنین اسلام حق زندگی افراد را خاطرنشان ساخته و آنرا فراتر از حق امنیت دانسته است، چرا که حق حیات و زندگی متضمن حمایت از یک انسان در مقابل تجاوز و تهدید است و این یک مسئولیت عمومی است که بر گردن همهی مردم گذاشته شده است و تجاوز به فردی از افراد بشر مانند تجاوز به همهی افراد بشر است[19]. چنان که خداوند میفرماید: { أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا } المائدة: ٣٢ «هركس انساني را بدون ارتكاب قتل، يا فساد در زمين بكشد، چنان است كه گوئي همه انسانها را كشته است، و هركس انساني را از مرگ رهائي بخشد، چنان است كه گوئي همه مردم را زنده كرده است؛ (زيرا فرد نماينده جمع و عضوي از اعضاء جامعه است)». از این رهگذر عمر رضی الله عنه در دوران حکومت خویش به حق امنیت و حق حیات افراد اهمیت ویژهای قايل بود و به مردم میگفت: من کارگزاران خود را بر شما نگماردهام تا شما را تنبیه کنند و هتک حرمت نمایند و مالهای شما را بخورند بلکه آن ها را استخدام نمودهام تا کتاب خدا و سنت پیامبر را به شما آموزش دهند. بنابراین اگر کسی از آنها بر شما ستم کرد، به من بگویید تا انتقام شما را از او بگیرم و از ایشان روایت است که فرمود: مردی که به زور تهدید، مجبور به اعتراف باشد، حق امنیت از او سلب شده است.[20] این سخن وی بر عدم جواز گرفتن اعتراف به زور و شکنجه و تهدید دلالت میکند. همچنین در نامهای به ابوموسی اشعری نوشت: به مدعی فرصت ده تا برای اثبات حق خویش دلیل بیاورد، اگر چنین کرد حقش را به او بازگردان و اگر نه علیه او قضاوت کن؛ زیرا این بهترین روش برای دفع شک و تردید است.[21] این سخن عمر رضی الله عنه بیانگر تأیید و تصویب حق دفاع میباشد.[22] در مورد حریم مسکن در قرآن آدابی بیان شده که وارد شدن به خانهی مردم را بدون موافقت ساکنان آن و از غیر درب ورودی حرام قرار داده است. چنان که قرآن میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٢٧)فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ (٢٨)} النور: ٢٧ - ٢٨ «اي مؤمنان! وارد خانههائي نشويد كه متعلّق به شما نيست ، مگر بعد از اجازه گرفتن (با زنگ زدن يا در كوبيدن و كارهائي جز اينها) و سلام كردن بر ساكنان آن . اين كار براي شما بهتر است (از ورود بدون اجازه و سلام). اميد است شما (اين دو چيز را به هنگام رفتن به منازل ديگران رعايت و آنها را) در مد نظر داشته باشيد. اگر كسي را در خانهها نيافتيد (كه به شما اجازه دهد ) بدآنجاها داخل نشويد تا (كسي پيدا ميآيد و) به شما اجازه داده ميشود. اگر هم به شما (اجازه داده نشد و) گفتند: برگرديد، پس برگرديد (و اصرار نكنيد). اين (كار رجوع ، زيبندهتر به حالتان و) پاكتر برايتان ميباشد. خدا بس آگاه از كارهائي است كه ميكنيد (پس با رهنمودهاي او مخالفت نورزيد)» . همچنین فرموده است: { وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا } البقرة: ١٨٩ « و از درهاي خانهها به منازل وارد شويد». و نیز فرموده است: { وَلا تَجَسَّسُوا } الحجرات: ١٢ « و جاسوسي و پردهدري نكنيد». بر اساس همین رهنمودهای قرآنی بود که در زمان خلفای راشدین، به ویژه دوران عمرفاروق حرمت خانههای افراد رعایت میشد و هر کس در خانهایش احساس آرامش و آسایش میکرد.[23] و اما حق مالکیت فردی تا آخرین حدی که در شریعت مجاز است در دوران خلفای راشدین محفوظ بود. چنان که وقتی عمربن خطاب رضی الله عنه به خاطر شرایط سیاسی و نظامی مجبور به جلای وطن نصارای نجران و یهود خیبر از شبه جزیرهی عربستان گردید، به استانداران خود در عراق و شام نوشت که در آنجا به آنها زمینهایی در مقابل زمینهایشان داده شود. و این به احترام حق مالکیت فردی آنها بود که اسلام برای ذمیان قايل است همانگونه که برای مسلمانان قایل میباشد[24]. همچنین زمانی که عمربن خطاب رضی الله عنه قصد گسترش مسجد الحرام را داشت و برای این منظور ناچار بود خانههای مسکونی اطراف مسجد را تخریب نماید، به صاحبانشان قیمت مناسب پرداخت نمود و کاملا رضایت آنها را جلب کرد؛ این عملکرد بیانگر میزان احترام وی به حق مالکیت فردی بود. البته این حق مالکیت فردی نیز بدون قید و شرط و مراعات حدود شرعی و مصالح عمومی نبود. چنان که بلال بن حارث مزنی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و سلم از ایشان زمینی طلبید. آن حضرت صلی الله علیه و سلم زمین مورد نظر را به او داد. سپس عمربن خطاب رضی الله عنه در دوران خلافت خویش، بلال را احضار نمود و به او گفت: زمینی از رسول خدا صلی الله علیه و سلم طلب کردی و ایشان درخواست کسی را رد نمینمود، و اکنون زمین بسیار بزرگی در دست تو است که نمیتوانی همهاش را آباد کنی. پس به اندازهای که میتوانی آباد کنی، برای خود بردار و بقیه را به من بسپار تا در میان مسلمانان تقسیم کنم. بلال نپذیرفت و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنرا به من بخشیده است. عمر رضی الله عنه گفت: به خدا تو چنین خواهی کرد. آنگاه عمر رضی الله عنه بخشی از زمین مورد نظر را از او گرفت که نمیتوانست آنرا آباد سازد و در میان مسلمانان تقسیم کرد.[25] این عملکرد خلیفه بیانگر آن است که مالکیت فردی ارتباط محکمی با مصالح عمومی جامعه دارد. بنابراین اگر فردی در این زمینه سهل انگاری نمود، ولی امر میتواند در بخش متروکهی ملک فرد، به نفع جامعه تصرف نماید.[26] 4ـ آزادی بیان در اسلام، افراد برای ارائهی رأی خود از آزادی کامل بهرهمند هستند. و این حق در زمان رسول خدا و خلفای راشدین محفوظ و محترم بود. و عمربن خطاب رضی الله عنه کاملا به افراد مجال ابراز رأی و فرصت اجتهاد در مسايل غیر منصوص میداد[27]. چنان که روزی با مردی ملاقات نمود و از او (در مورد جریانی) پرسید: کارت به کجا رسید؟ او گفت: زید و علی چنین و چنان کردند. عمر رضی الله عنه گفت: اگر من به جای آنها بودم این طور قضاوت میکردم. مرد گفت: چه چیزی تو را از این کار باز میدارد در حالی که تو صاحب امر مسلمانان هستی. عمر رضی الله عنه گفت: اگر در این مسأله نصی از قرآن و سنت وجود میداشت آنگاه من میتوانستم چنین کنم، ولی آنچه میگویم رأی من است که از رأی زید و علی بالاتر نیست.[28] بدین صورت عمرفاروق رضی الله عنه به اصحاب پیامبر مجال اجتهاد میداد و آنها را به پذیرفتن اجتهاد خویش مجبور نمیساخت.[29] همچنین در زمان خلفای راشدین همهی مردم به راحتی میتوانستند انتقاد کنند چنان که عمرفاروق رضی الله عنه روزی بر منبر رفت و گفت: ای مردم! اگر در من کژی و انحرافی یافتید، آنرا درست کنید. مردی برخاست و گفت: به خدا سوگند! اگر در شما انحراف و کژی ببینیم آنرا با شمشیرهای خود راست خواهیم کرد. عمر رضی الله عنه گفت: خدا را شکر که در میان این امت، مردانی یافت میشوند که کژیهای عمر را با شمشیرهای خود راست میکنند.[30] علاوه بر این، ایشان پس از خلیفه شدن در نخستین خطبهی خود گفت: مرا امر به معروف و نهی از منکر نمایید و با نصایح خود مرا یاری دهید.[31] اصولا عمرفاروق رضی الله عنه آزادی سیاسی و نصیحت و کنترل امیر را از حقوق اولیهی رعیت میدانست و به آنها میگفت: ای مردم! ما برگردن شما حقی داریم و آن عبارت است از نصیحت و دل سوزی غائبانهی شما و همکاری با ما در امور خیر.[32] آری! عمر رضی الله عنه وظیفهی هر فرد رعیت میدانست که کژیهای او را راست کنند حتی اگر با شمشیر باشد. و میگفت: محبوبترین فرد شما نزد من کسی است که عیوب مرا به من بازگو نماید[33]. همچنین خطاب به مردم گفت: من از این میترسم که دچار خطا بشوم آنگاه شما از ترس چیزی نگویید. چنان که روزی مردی در حضور جمعی از مردم خطاب به ایشان گفت: ای عمر! از خدا بترس. حاضرین ناراحت شدند و میخواستند او را ساکت کنند. عمر رضی الله عنه گفت: در شما خیری وجود نخواهد داشت، اگر به او نصیحت نکنید و در من نیز خیری وجود نخواهد داشت اگر به سخنان او گوش فرا ندهم.[34] همچنین روزی در میان مردم برای سخنرانی برخاست و گفت: ای مردم بشنوید و اطاعت کنید. مردی برخاست و سخنان وی را قطع کرد و گفت: نمیشنویم و اطاعت نمیکنیم. عمر رضی الله عنه به آرامیگفت: ای بندهی خدا! چرا؟ مرد گفت: این لباسی که شما پوشیدید به هر کدام از ما به قدری رسید که فقط برای ستر عورت کفاف میکرد. شما بقیه را از کجا آوردید؟ عمر رضی الله عنه به فرزندش (عبدالله) گفت: برخیز و جواب او را بده. عبدالله برخاست و گفت: یکی سهم من بود که به پدرم دادم تا برای خود لباس کاملی بدوزد. آنگاه حاضرین قانع شدند و آن مرد با احترام گفت: ای امیرالمؤمنین! اکنون بگو تا بشنویم و اطاعت کنیم.[35] همچنین روزی در خطبهای به مردم گفت: مهریهی زنان را از چهل اوقیه بیشتر نکنید. و اگر بیشتر کنید؛ بقیه را به بیت المال خواهم داد. زنی اعتراض کرد و گفت: تو حق نداری چنین کنی. عمر رضی الله عنه گفت: چرا؟ زن گفت: به خاطر این که خداوند فرموده است: { وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا (٢٠)} النساء: ٢٠ «و اگر خواستيد همسري را به جاي همسري برگزينيد، هر چند مال فراواني هم مهر يكي از آنان كرده باشيد، براي شما درست نيست كه چيزي از آن مال دريافت داريد. آيا با بهتان و گناه آشكار، آنرا دريافت ميداريد؟! (مگر مؤمنان را چنين كاري سزد؟!)». آنگاه عمر رضی الله عنه گفت: زنی درست گفت و مردی خطا نمود.[36] و در روایتی آمده است که گفت: بار الها! مرا ببخش و افزود: همه از عمر رضی الله عنه فقیهتر هستند. سپس بر منبر رفت و گفت: ای مردم! من شما را از افزایش مهریهها منع کرده بودم، ولی اکنون اعلان میکنم که هر کس به هر اندازهای که میتواند و توافق میکند مهریه بدهد و هیچ محدودیتی نیست.[37] و در مورد آزادی رأی قبلا متذکر شدیم که باید در چارچوب شریعت و با رعایت مصالح عمومی باشد. اما اگر ابراز رأی افراد به ضرر افرادی دیگر تمام میشد، چنین رأی و نظری حق آزادی ندارد و باید جلوی او را گرفت. چنان که عمربن خطاب کاملا متوجه این قضیه بود و اکنون نمونههایی از آن به شرح زیر است: أـ منع آراء گمراه کننده روزی عمربن خطاب در شام به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: کسی را که خدا گمراه نماید، برای او هدایتگری وجود نخواهد داشت. مردی که منکر تقدیر بود برخاست و گفت: خدا کسی را گمراه نمیکند. عمر رضی الله عنه او را تهدید کرد و گفت: اگر در میان مردم به تبلیغ این افکار بپردازی تو را خواهم کشت.[38] همچنین سائب بن زید میگوید: مردی در پی آیات متشابه قرآن بود و هر جا از آنها سخن به میان میآورد. روزی نزد عمر رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! { وَالذَّارِيَاتِ ذَرْوًا (١)فَالْحَامِلاتِ وِقْرًا (٢) } (ذاریات/ 1و2) چیست؟ عمر رضی الله عنه گفت: (شخصی که در پی متشابهات است) تویی؟ آنگاه آستین بالا زد و با شلاق خود به جان او افتاد. و گفت: به خدا سوگند! اگر میدیدم که موهایت را تراشیدهای سرت را از تن جدا میکردم. سپس گفت: او را بر شتری سوار کنید و نزد قومش ببرید و بگویید: صبیغ[39] در پی کسب علم بود ولی راه علم را به خطا پیمود. راوی میگوید: او در میان قومش همواره به عنوان انسانی، ذلیل زیست تا این که مرد.[40] ب ـ هتک حرمت مردم به نام آزادی بیان شاعری به نام «حطیئه»[41] مردی به نام زبرقان بن بدر[42] را در شعرهای خود ناسزا گفته بود. عمر رضی الله عنه دستور به حبس شاعر داد. او گفته بود: دع المكارم لا ترحل لبغيتها واقعد فإنك أنت الطاعم الكاسي([43]) «دم از مردانگی و بزرگواری مزن و در خانهایت بنشین و بخور و بپوش». هدف شاعر این بود که تو باید مانند زنان، خانه نشین شوی، بخوری و بپوشی[44]. عمر رضی الله عنه حطیئه را تهدید کرد که اگر در شعرهای خود به هتک حرمت مسلمانان ادامه دهد، زبانش را قطع خواهد کرد. آنگاه حطیئه با سرودن اشعاری عواطف عمر رضی الله عنه را برانگیخت و معذرت خواهی کرد و چنین سرود: ماذا أقول لأفراخ بذي مرخ ألقيت كاسبهم في قعر مظلمة أنت الأمير الذي من بعد صاحبه زغب الحواصل لا ماء ولا شجر فاغفر عليك سـلام الله يا عمر ألقى إليك مقاليد النهى البشـر «به جوجههای محله بیحاصل ذی مرخ چه بگویم؟ که نه در آن آبی وجود دارد و نه درختی، تو نان آور آنها را در سیاه چال انداختهای ای عمر! خدا تو را به سلامت بدارد، مرا ببخش». بعد از این که اشعار فوق به گوش عمر رضی الله عنه رسید، دلش به حال او سوخت و دستور داد، آزادش کنند. و از او تعهد گرفت که دوباره لب به ناسزاگویی مسلمانان نگشاید.[45] همچنین نقل است که عمرفاروق رضی الله عنه به مبلغ سه هزار درهم آبروی مسلمانان را از آن شاعر خرید. چنان که حطیئه بعد از آن چنین سرود: أخذت أطراف الكلام فلم تدع ومنعتني عرض البخيل فلم يخف شتما يضر ولا مديحاً ينفع شتمي و أصبح آمنا لا يفزع « نوک زبانم را از کلام گرفتهای، نه ناسزاگویی زیان بخش برایم باقی مانده و نه مدح مفید. از حیثیت و آبروی انسان خسیس و فرومایه در برابر من حمایت کردی، و دیگر از مذمّت من ترس و بیمی ندارد و امنیّت یافته». ». 5ـ رأی عمر رضی الله عنه در مورد ازدواج با زنان اهل کتاب پس از این که عمر رضی الله عنه اطلاع یافت که حذیفه بن یمان با زنی یهودی ازدواج کرده است در نامهای به او نوشت که با زنش متارکه کند. حذیفه در جواب نوشت: آیا فکر میکنی ازدواج با او کار حرامی است؟ عمر رضی الله عنه گفت: خیر ولی میترسم که آنها را بر زنان مسلمان ترجیح دهید.[46] ابوزهره میگوید: لازم به یادآوری است که ازدواج مرد مسلمان با زن مسلمان بهتر است از ازدواج با زن اهل کتاب. زیرا در اینجا الفت و منافع زناشویی به صورت کامل تحقق مییابد. بنابراین، عمر رضی الله عنه مسلمانان را از ازدواج با زنان اهل کتاب منع میکرد، مگر این که برای برقراری ارتباط سیاسی و تألیف قلب باشد.[47] چنان که قرآن نیز بیان داشته است که ازدواج با زن مؤمن حتی اگر کنیزی باشد بهتر از ازدواج با زن مشرک آزاده است: { وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (٢٢١)} البقرة: ٢٢١ «و با زنان مشرك (غير اهل كتاب) تا ايمان نياورند ازدواج نكنيد، و بيگمان كنيز مؤمني از زن (آزاد ) مشركي بهتر است، اگرچه (زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او ) شما را به شگفتي انداخته باشد (و دلباخته او بوده باشيد)، و (زنان و دختران خود را) به ازدواج مردان مشرك در نياوريد ، مادامي كه ايمان نياورند. و بيگمان غلام مؤمني از مرد مشركي بهتر است اگرچه (زيبائي يا ثروت يا موقعيّت او) شما را به شگفتي انداخته باشد (و دل از كفتان ربوده باشد). آنان (اعم از زنان يا مردان مشرك ) به سوي آتش (دوزخ) دعوت ميكنند (و سبب شقاوت ميگردند) و خدا به سوي بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفيق خويش دعوت ميكند (و پيروي از دستور او، وسيله سعادت ميشود)، و خدا آيات خود را براي مردم روشن ميسازد (و احكام شريعت را با دلائل واضح تفهيم مينمايد) تا اين كه (راه صلاح و سعادت خويش را بشناسند و) يادآور شوند». در این آیات خداوند صراحتاً مسلمانان را از ازدواج با زنان مشرک منع میکند مگر این که آن ها به وحدانیت خدا و نبوت پیامبرخدا ایمان بیاورند و کنیز سیاه پوست مسلمان، بر زن آزاده و صاحب جمال مشرک ترجیح دارد. همچنین زنان مسلمان از ازدواج با مردان مشرک منع شدهاند هر چند که آن ها دارای مال و جمال و نسب باشند و یک برده سیاه پوست فقیر و مؤمن نزد خدا از آنها ارزش بیشتری دارد.[48] پس ملاحظه کردید که ازدواج با زن مشرک به نص قرآن حرام است. اما ازدواج با زن اهل کتاب طبق نص دیگری از قرآن مباح اعلام شده است. چنان که میفرماید: { وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ } المائدة: ٥ «و ( ازدواج با ) زنان پاكدامن مؤمن، و زنان پاكدامن اهل كتاب پيش از شما، حلال است». این آیه از حکم عام آیهی سابق، زنان اهل کتاب را مستثنی میکند و این نظر جمهور است.[49] البته همه اتفاق نظر دارند که ازدواج با زن مسلمان بر زن اهل کتاب ترجیح دارد. البته این مباح بودن در صورتی است که ازدواج با زن اهل کتاب، پیامد منفی برای فرزندان خانواده و جامعه نداشته باشد وگرنه به همان میزان ممنوع میشود. و این رأی برخی از علمای معاصر است.[50] و رأیی است که قبل از همه عمر رضی الله عنه به آن فتوا داد و علت آنرا دو چیز میدانست که عبارت بودند از: 1ـ باعث بی رغبتی در ازدواج با دختران مسلمان میشود. 2ـ زنان غیر مسلمان باعث فساد دین و اخلاق فرزندان مسلمان میشوند. و اگر به نتایج مفاسدی که در عصر حاضر از ازدواج با زنان یهود و نصارا بر می ایند توجه کنیم، می بینیم که به مراتب بیشتر و خطرناکتر هستند[51]. چنان که استاد جمیل محمد مبارک به مجموعهای از آن اشاره میکند که عبارتاند از: أ ـ ممکن است زنان غیر مسلمان به عنوان جاسوس وارد خانههای مسلمانان بشوند. ب ـ مسلمانان با تهاجم فرهنگی روبرو میشوند. ج ـ مرد مسلمان مجبور میشود که برای خود شناسنامهی کشور غیر مسلمان بگیرد. د ـ عدم آگاهی مردان مسلمانی که با زنان اهل کتاب ازدواج میکنند باعث میشود که آنها مانند خمیر در دست زنان خود به اشکال گوناگون بچرخند. هـ ـ چنین مردانی به خاطر عدم آگاهی از دین خدا در مقابل اهل کتاب احساس حقارت و کمبود میکنند[52]. اینها مفاسدی هستند که با استناد به آن، امروز نیز میتوان به حرمت ازدواج با زنان اهل کتاب معتقد بود. موانعی که عمر رضی الله عنه برای ازدواج با زنان اهل کتاب پیش روی مسلمانان قرار داد، همسو با منافع دراز مدت دولت و اهداف بزرگ جوامع اسلامی بوده و هستند. چرا که ملتهای بیدار، ميدانند که ازدواج فرزندانشان با بیگانگان چه عواقب خطرناکی برای نسل و وطن آنها در بر خواهد داشت. و زنان اگر از همهی اسرار شوهرانشان مطلع نشوند، به هر صورت كه شده با توجه به محبت و مودتی که دارند به بخش عمدهای از آن اطلاع خواهند یافت. بنابراین عمرفاروق، در این ابتکار خود، استادی فرزانه برای همهی حاکمان بعدی به شمار میرود. چرا که او نخستین کسی بود که ضرر و زیان جبران ناپذیر ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب را احساس و ابراز نمود و آنها را جاسوسانی بیگانه دانست که وارد خانههای مسلمین میشوند و همواره مخالف با دین و آیین ما بوده و تا آخر بر دین خود باقی خواهد ماند و معاشرت اسلامی را نخواهند آموخت. عمر رضی الله عنه با بصیرت دینی و چشمان تیز بین خود این مفاسد را میدید و احساس میکرد و میدانست که چه چیزهایی به ضرر و یا به نفع مسلمین میباشد. بنابراین فوراً و بدون هیچ مسامحهای، فرمان خود مبنی بر عدم ازدواج با زنان اهل کتاب را صادر نمود.[53] باید دانست که در زمان خلفای راشدین، مردم در چارچوب مقررات اسلامی از آزادی کامل برخوردار بودند. و این امر باعث میشد که جامعه تا حد امکان به پیشرفتهایی دست یابد. آزادی، حق اساسی افراد و جوامع به شمار میرفت و سلب آزادی به معنای سلب مهمترین ارزشها تلقی میشد که چنین افراد و جوامعی بیشتر شبیه مردگان میباشند تا زندگان. حق آزادی در اسلام، انگیزهای درونی است که نشأت گرفته از ارتباط انسان با خدا است. انسان با این ارتباط به بالندگی و رشدی دست مییابد که وجودش، آمادهی پذیرفتن کارهای نیک و مسابقه در انجام کارهای شایسته جهت به دست آوردن رضامندی پروردگار آسمانها و زمین میشود. پس آزادی در اسلام یکی از پایههای مهم جامعه اسلامی به شمار میرود که در زمان خلفای راشدین به بهترین وجه متبلور بود.[54] ([1]) نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين، حمد الصمد ص157،158 . [2] معاملة غير المسلمين في المجتمع الإسلامي إدوارغالي ص41. [3] نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (1/58). [4] تاريخ الطبري (4/ 158). [5] البدایه والنهایه 7/98 [6]السلطة التنفيذية د. محمد الدهلوي (2/ 725). [7] همان [8] حقوق الإنسان بين تعاليم الإسلام وإعلان الأمم المتحدة ص111. [9] نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين ص117. [10]الأموال لأبي عبيد ص57، أحكام أهل الذمة لابن القيم (1/ 38). [11]نصب الراية للزيلعي (7/ 453). [12] المرتضي سيرة أمير المؤمنين : أبي الحسن الندوي ص109. [13] همان منبع [14]القيود الواردة على سلطة الدولة ص151. [15] السنن الكبرى : بيهقي (9/ 208)، مصنف عبد الرزاق (6/ 53). [16] البخاري، ك الشروط، رقم 2730. [17] الأموال : أبي عبيد ص245. [18]الخراج : أبي يوسف ص79. [19] نظام الحكم في عهد الراشدين ص163. [20] نظام الحكم في عهد الراشدين ص164. [21]نظام الحكم في عهد الراشدين ص 165. [22] القضاء ونظامه في الكتاب والسنة د. عبد الرحمن الحميض ص 48. [23] نظام الحکم فی عهد الراشدین. ص165. [24]همان مصدر ص 189. [25] المغني (5/579)، نظام الأرض. محمد أبو يحيى ص 207. [26] نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين. حمد الصمد ص 192. [27]السلطة التنفيذية للدهلوي (2/735). [28] اعلام الموقعین (1/65) [29] السلطة التنفيذية للدهلوي (2/738). [30] اخبار عمرص331 [31] نظام الحكم في عهد الخلفاء الراشدين ص 197. [32]همان ص197. [33] همان ص 198 الشيخان أبو بكر وعمرمن رواية البلاذري ص 231. [34] نظام الحکم... ص197 [35] عيون الأخبار (1/55) به نقل از: محض الصواب (2/579). [36] تفسير ابن كثير (2/213) [37] مجمع الزوائد (4/283) [38] الأهواء والفرق والبدع وموقف السلف منها د.ناصر العقل ص223. [39] او صبیغ بن عسیل حنظلی است. [40] شرح أصول اعتقاد أهل السنة: الكائي (30/ 634، 635). [41] الحطيئة: او جرول بن مالك بن جرول ملقب به حطيئة است. [42]الزبرقان بن بدر تميمي ، یکی از صحابیان پیامبرr که او را به عنوان سرپرست صدقات قومش قرار داده بود. [43]السلطة التنفيذية (2/745). [44]تفسير القرطبي (12/173، 174). [45] الشعر والشعراء : ابن قتيبة (1/327)، عمربن الخطاب د. أحمد أبو النصر ص 223. [46] تفسیر ابن کثیر (1/265) [47] الأحوال الشخصية : أبي زهرة ص104. [48] فقه الأولويات دراسة في الضوابط، محمد الوكيلي ص77. [49] الفقه على المذاهب الأربعة، عبد الرحمن الجزائري (5/ 76،77). [50] فقه الأولويات، محمد الوكيلي ص77. [51]فقه الأولويات، محمد الوكيلي ص78. [52] شهيد المحراب، عمرالتلمساني ص214. [53] شهيد المحراب التلمساني ص214. [54] المجتمع الإسلامي د. محمد أبو عجوة ص245.
از کتاب: ترجمه سیره عمربن خطاب رضی الله عنه، تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|