|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>سلجوقیان
شماره مقاله : 2163 تعداد مشاهده : 457 تاریخ افزودن مقاله : 24/4/1389
|
نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام: سلجوقیان
مؤلف: فريدون اسلامنيا
سلجوقیان [1] (عصر طلایی ایران) دوران سلجوقيان بدون شک تابناکترين دوره تاريخي ايران است. اين عصر اوج تمدن اسلامي ايران است. اهميت آنرا ميتوان اينگونه خلاصه کرد. 1- بنيانگذاري دانشگاه: نظاميههايي که شهيد خواجه نظامالملک پديد آورد. منشاء و سرمشق دانشگاههاي امروز جهان است. دانشگاههاي نظاميه، آموزشگاههايي بودند، با فرصت تحصيل رايگان، راتبههاي کافي براي مدرسان، کتابخانههاي معتبر و رشتههاي تحصيلي مشخص با سازماني درست. رشتههاي تحصيل عبارتند بودند از: فقه – حديث – تفسير – علوم ادبي – رياضيات – نجوم – طبيعيات و حکمت. 2- گسترش و رواج زبان ادبي فارسي و فرهنگ ايراني به طور کلي نقش بسيار برجستهاي ايفا کرد. سياست داخلي آنان در دست وزيران و مشاوران دانشمندي بود که براي ترقي جامعه ايراني از هيچ کوششي خودداري نميکردند. 3- دربار سلجوقي همانند دربار محمود غزنوي پر از علماء و نويسندگان بود. زبان رسمي فارسي بود و کليه مکاتبات اداري دربار با اين زبان صورت ميگيرد. بهمين جهت زبان فارسي از کرانههاي درياي مديترانه تا اقصى نقاط هند تحت حکومت مسلمين و از کرانههاي خليجفارس تا آن طرف سيحون و جيحون زبان غالب بود. و اگر حمله مغول نبود قطعاً امروزه زبان فارسي زبان اول جهان اسلام بود. 4- تا آن زمان جهان هيچگاه شاهد گسترش آن اندازه مدرسه و کتابخانه و دانشگاه نبوده است. در يونان باستان با آن همه ارزش کاذبي که برايش ساختهاند تنها يک کالج وجود داشته است. در حالي که در کليه شهرهاي مهم امپراطوري عظيم سلجوقي حداقل يک دانشگاه نظاميه وجود داشته است، و در آن دانشگاه کتابخانهاي موجود. به علاوه دانشگاههاي ديگري نيز توسط افرادي مانند ملکشاه و غيره ساخته شده بود. با توجه به اينکه اولين کتابخانه عمومي اروپا در حوالي سال 1400 ميلادي آن هم با هزار جلد کتاب احداث شده است. اهميت دوران سلجوقي با کتابخانههايي با هزاران جلد کتاب براي ما مشخص ميشود. علاوه بر اينکه تقريباً هر مسجدي داراي کتابخانه بوده و بسياري از افراد داراي کتابخانه شخصي بوده و کتابخانههاي عمومي در همه شهرها داير بودهاند چنان که تنها در يکي از کتابخانههاي وقفي مرو بيش از دوازده هزار جلد کتاب وجود داشته است. 5- توسعه شهرها در نتيجه توسعه فرهنگي و انتقال دستگاه اداري از دست خاندانهاي ديوانسالار قديم به خاندانهاي روشنفکر جديد از طبقه متوسط جامعه. 6- رفاه اقتصادي و امنيت عمومي در مدتي بيشتر از يک قرن و نيم بخصوص در دوران آخر حکومت طغرل اول بنيانگذار حکومت سلجوقيان و آلب ارسلان و ملکشاه و سلطان برکيارق و سلطان سنجر، جادهها امن بود، مردم به راحتي به سفر حج مشرف ميشدند. کاروانسراها و قناتها و چاههاي آب زيادي در سراسر ايران بخصوص در سر راه زائرين ايراني به حج ايجاد شده بود. 7- از بين بردن حکومتهاي فاسد محلي مانند آل بويه عراق و فارس و ايجاد يک حکومت مقتدر در ايران که شامل مرزهاي دوران ساساني ميشد. سلجوقيان تنها کساني هستند که در ايران بعد از اسلام بر تمام ايران دوران ساساني به استثناي يمن ولي با وسعتي بيشتر از ايران ساساني حکومت کردهاند. 8- نجات مذهب اهل سنت از خطر سقوط در اثر تسلط فاطميه و فرقههاي وابسته به آن: زماني که سلجوقيان نردبان ترقي را ميپيمودند تنها قسمتي از ايران و اسپانياي مسلمان در دست اهل سنت بود بقيه جهان اسلام شامل آفريقا و شبه جزيره عربستان و عراق و سوريه و فلسطين و اردن و لبنان و ديگر ممالک اسلامي يا در دست فاطميان مصر بود يا در دست افراد وابسته آن حکومت اداره ميشد. در بعضي جاها اهل سنت را وادار کرده کرده بودند که در ايام محرم سينهزني کنند و حضرت معاويه و ديگر صحابه را به بدي ياد کنند. 9- آثار علمي که در اين دوران به منصه ظهور رسيد حقيقتاً خيرهکننده است با توجه به اينکه قسمت اعظم آثار آن دوران در نتيجه حمله مغول نابود شد، ولي باز هم آنچه که مانده است آدمي را به شگفت واميدارد. رشد علمي و در نتيجه آن رشد صنعتي و تجارت و کشاورزي در آن دوران در تاريخ شناخته شده جهان بينظير است. وجود هزاران دانشمند و محقق و نويسنده و شاعر و صدها دانشگاه و مدرسه و کتابخانه عمومي و هزاران کتاب و... از شگفتيهاي آن دوران شکوهمند ميباشد. 10- وجود سلاطين عادل و علمپرور و رعيتپرور يکي ديگر از مختصات عصر سلجوقي است. بعنوان نمونه به سخنان زير که از سلطان سنجر است دقت کنيد: سلطان سنجر سلجوقي: «بنياد شهرياري و اساس جهانداري بر آبادان کردن جهان استوار است. و جهان تنها به عدل و انصاف آبادان ميگردد. عدل و انصاف جهاندار تنها با ولايت با کفايت نيک رفتار و صاحب منصباني اعتقادات پسنديده و رسوم زندگي ستوده دارند، حاصل آيد. تنها بدين طريق است که جهانيان به سعادت نايل ميشوند»(1) ساير سلاطين سلجوقي هم مانند آلب ارسلان و ملکشاه مورد ستايش مؤرخان بزرگ قرار گرفتهاند. تعداد زياد سلاطين مقتدر و عادل در يک سلسله از نوادر تاريخ بشري است. سلجوقيان سه شعبه بودند که در ايران و روم بقدرت رسيدند. شعبه اول سلجوقيان ايران 14 تن بودهاند از 429 تا 590 ه. ق بمدت 161 سال بر کل ايران بزرگ يا قسمت بزرگ آن حکومت کردهاند. شعبه دوم سلجوقيان کرمان 11 تن مدت حکومتشان 150 سال از 303 تا 533 ه. ق شعبه سوم سلجوقيان روم 15 تن مدت حکومتشان 220 سال از 480 تا 700 ه. ق. سلجوقيان ايران 427-570 ه. ق نياي خاندان سلجوقيان شخصي است بنام سلجوق که بقول ظهيري نيشابوري در کتاب سلجوقنامه داراي چهار پسر بنامهاي اسرائيل و ميکائيل و موسي بيغو و يونس بود، با دارايي بسيار، به علت تنگي چراگاه در 375 ه. ق[2] به ماوراءالنهر آمدند و در نور بخارا و سفر سمرقند مقيم شدند. سلطان محمود غزنوي با ايشان راه دوستي در پيش ميگيرد. از ميان پسران سلجوقي ميکائيل داراي دو پسر بنامهاي جغربيک و طغرلبک بود و طغرلبک است که مؤسس سلسله سجلوقيان ايران ميباشد. سلطان محمود غزنوي عليرغم مخالفت مشاورش ارسلان جاذب که معتقد بود سلجوقيان به علت قدرتمندي نبايد از جيحون بگذرند به آنها اجازه عبور داد و آنها در فساء و ابيورد مقيم شدند. آثار دولت و سلطنت از جبين جعفري بک و طغرل نمايان بود. اهل خراسان بخاطر عدالت و انصاف آنها داوريهاي خود را به پيش ايشان ميبردند. بين آنها با سلطان مسعود غزنوي جنگهاي روي داد و بالاخره در جنگ دندانقان 432 ه. ق غزنويان شکست خورده و به تصرفات هندي سلطان محمود غزنوي قناعت ميکنند. طغرل بک 429-455 ه. ق سلطان طغرل بک در شوال 429 در نيشابور بر تخت سلطان مسعود غزنوي جلوس کرد و حکومت سلجوقيان را بينانگذاري نمود. بعد از آن خاندان سلجوقي اساس حکومت خود را به نحو زير پيريزي کردند. 1- از نيشابور تا ساحل جيحون و ماوراءالنهر نصيب جغريبک (داوود نام اسلامي وي است) گرديد. جغريبک بزودي بخارا و بلخ و خوارزم را به قلمرو خود ملحق نمود. 2- قهستان و جرجان سهم برادر مادري طغرل يعني ابراهيم ينال گرديد. 3- هرات و پوشنگ و سيستان و بلاد غور به پسر يبغو (نام اسلامي وي موسي بود) عموي طغرل واگذار شد. 4- رياست کل سلاجقه يعني مقام سلطنت به عهده طغرلبک گذاشته شد. که از طرف خليفه عباسي لقب سلطان رکنالدولة طغرلبک يمين اميرالمؤمنين گرفت و حکومت سلجوقيان بدين ترتيب از طرف خلافت عباسي به رسميت شناخته شد. (سال 447 ه. ق) در همان سال طغرل حکومت آل بويه عراق را در نهروان منقرض ساخت. قبلاً ري و همدان و خوارزم در 434 و گرگان و طبرستان در 433 و اصفهان در 443 و کرمان و شيراز در 455 توسط سلجوقيان فتح شده بود. بدين ترتيب حکومتهاي محلي در ايران برچيده شد و حکومت مقتدر و متحد سلجوقيان بر تمامي ايران حاکم گرديد. فتنه بساسيري ارسلان بساسيري فرمانده سپاه ترک خليفه عباسي در سال 446 ه. ق از اطاعت خليفه عباسي بيرون رفته و محرمانه به مستنصر خليفه فاطمي مصر پيوسته بود. بعد از آن که بساسيري جزيره اي عمر موصل را تصرف کرد. سلطان طغرل به آن نواحي رفته و بساسيري به حدود شام ميگريزد. بعد از طغيان ابراهيم ينال برادر مادري طغرل، سلطان سلجوقي ناچاراً به همدان رفته و در نزديکي ري سپاهيان ابراهيم را شکست داده، وي را ميکشد. در جريان طغيان ابراهيم بساسيري فرصت را مناسب ديد به بغداد حمله برد در سال 450 ه. ق هشتم ماه ذيالقعده بر بغداد مستولي شد و نام خليفه فاطمي مصر را در خطبه خواند و بدين ترتيب تا يک سال و چهار ماه اين وضع طول کشيد. در همين اوان بود که قسمت اعظم جهان اسلامي در دست ملحدان فاطمي قرار داشت و به جز ايران و اسپانيا و هند بقيه جهان اسلامي مطيع فاطميان بودند در سال 451 به دعوت قائم خليفه سلطان طغرل بعد از خواباندن شورش ابراهيم ينال عازم بغداد شد اما بساسيري از ترس وي گريخت و عازم کوفه شد. در نتيجه جنگ که بين طغرل و بساسيري روي داد بسياسيري کشته شد. و سرش به امر طغرل به پيش خليفه در بغداد فرستاده شد. به اين ترتيب فتنه اسماعيليه درهم کوبيده شد و جهان اسلام نفسي راحت کشيد. طغرل در سال 455 وفات کرد. وي برادزادهاش آلب ارسلان بن جغريبک را قبلاً بجايش نشانده بود. عضدالدولة محمد آلب ارسلان بن جغريبک 455-465: سلطان آلب ارسلان دو سال و نيم حاکم خراسان بود و ده سال پادشاه ايران بود. وي ممالک خراسان – عراق عرب و عجم و خوارزم و طبرستان و کرمان و فارس و سيستان و ترکستان و آسياي صغير را تحت حاکميت خود داشت. وي در سال 456 بقصد جهاد عازم بلاد ارمنستان و گرجستان شد و نخجوان را مرکز اردوي خود قرار داد. او ارمنستان و قسمتي از گرجستان و آبخازيا را فتح نمود. همچنين در اين سال (456) عميدالملک کندري کشته شد. عميدالملک کندري وزير مقتدر طغرلبيک که خطبه را بنام سليمان پسر طغرل خوانده بود. در سال 456 در ري به حضور آلب ارسلان ميرود. عميدالملک که با اشاعره ميانهاي نداشت و گويا چند تن از آنها را نيز کشته بود. بعد از رفتن از پيش سلطان اکثر سپاهيان آلب ارسلان بدو ميپيوندند. و آلب ارسلان دستور بازداشت عميدالملک را صادر کرد، وي در سال 456 کشته شد. بدنبال تعرض امپراطور روم به عراق و ارمنستان آلب ارسلان پانزده هزار سوار مجاهد به جنگ وي رفت او به سپاهيان امپراطور پيشنهاد صلح کرد. ولي وي ضمن رد اين پيشنهاد گفت: در شهر ري با تو صلح خواهم کرد. سپاهيان سلجوقي همراه سلطان خويش همچون مجاهداني که جز فتح و پيروزي و يا شهادت مقصود ديگري ندارند بنام دفاع از کيان اسلامي در نزديکي شهر ملازگرد (شهري است در حوالي درياچه وان ترکيه فعلي) بر روميان تاختند آنقدر از آنها کشتند که زمين پر از اجساد روميان شد. امپراطور اسير ميشود و او را پيش آلب ارسلان ميبرند. آلب ارسلان از وي ميپرسد: اگر تو جاي من بودي چگونه رفتار ميکردي؟ رومانوس گفت: تازيانه زياد به تنت ميزدم ولي آلب ارسلان او را آزاد کرد[3]. اين جنگ در 463 ه. ق مطابق 1071 ميلادي روي داد. از ديگر وقايع دوران حکومت آلب ارسلان بر افتادن فاطميان در شام و عربستان بود. که در سال 462 در مکه و مدينه و حلب نام خليفه فاطمي مستنصر از خطبه انداخته شد و بجاي آن اسامي خليفه عباسي و آلب ارسلان خوانده شد. در ابتداي سال 465 آلب ارسلان براي سرکوبي شمسالملک حاکم توران با دويست هزار سپاهي از جيحون گذشت. در ششم ربيعالاول 465 قلعهبان يکي از قلاع بنام يوسف خوارزمي که دچار تقصيري شده بود دست بسته پيش سلطان آورده شد چون يوسف با سلطان درشتي کرد. سلطان به نگهبانان دستور داد که او را رها کنند و سلطان سه تير به طرف وي انداخت اما هر سه تيرش خطا رفت يوسف با زدن کاردي به سلطان او را زخمي کرد و سلطان بر اثر آن زخم چهار روز بعد به شهادت رسيد. مدارا و تحمل ديگران از مشخصات اصلي حکومت آلب ارسلان بود. وي امرايش را از ميان اهل سنت و شيعيان انتخاب ميکرد و هيچگاه اقليت شيعه در ايران را تحت فشار نگذاشت. آلب ارسلان در بستر مرگ ملکشاه را به جانشيني خود تعيين کرد و سفارش نمود که خواجه نظامالملک را همچنان در سمت وزيري نگاه دارد. جلالالدين ابوالفتح حسن ملکشاه (455-485 ه. ق) ملکشاه علاوه بر ممالک تحت حکومت سلطان آلب ارسلان شام و ديار – بکر و انطاکيه و يمن و حجاز و کاشغر را نيز به ممالک خود اضافه کرد. در زمان وي ممالک نفوذ سلجوقيان به آخرين حد توسعه خود رسيد. دوره وحدت سي ساله ممالک تحت امير سلجوقي در حقيقت توسط خواجه نظامالملک بوجود آمد اين دوره شامل ده سال حکومت آلب ارسلان و بيست سال حکومت ملکشاه بود (455-485 ه. ق) در اين دوره ايران از يک شکوفايي فکري و فرهنگي برخوردار بود و تجارت و کشاورزي و صنعت آن رونق فراواني يافت. هرج و مرجها و بينظميهايي که ترکمانان علت آن بودند با سياست منحرف کردن آنها به غربيترين نواحي ممکن شد. تقويم جلالي از شاهکارهاي دوران ملکشاه ميباشد. که به امر آن پادشاه اصطلاحاتي در آن بوجود آمد. اين تقويم از تقويم گريگوري که ششصد سال بعد در اروپا رايج شد مهمتر و بهتر است. در تقويم گريگوري در هر ده هزار سال سه روز خطا وجود دارد، در حالي که در تقويم جلالي اين نسبت دور روز ميباشد[4]. همچنين در عصر وحدت سي ساله در تمامي رشتههاي ديگر علمي پيشرفتهاي بينظيري نصيب ايرانيان شد. صدها مدرسه و دانشگاه و کتابخانه عمومي ساخته شد. و هزاران نفر در آنها به فراگيري علم و مطالعات عمومي مشغول شدند. درباره عدالت ملکشاه راوندي در کتاب آل سلجوقي مينويسد: روزي ملکشاه مظلومي را گريان ميبيند سبب را ميرسد وي ميگويد: چند خربزهاي را چيدم تا آنرا بفروشم و با آن خرج عيال و اصل سرمايهام را بدست بياورم ترکي آنرا از من گرفت و رفت در حالي که از بدبختي من ميخنديد، من از ظلم او گريان بودم. در آن موقع خربزه تازه رسيده بود و هنوز چيزي از آن در شهر يافت نميشد. ملکشاه به يکي از خواصان خود ميگويد، هوس خربزه دارم آن خواص بطلب خربزه برميخيزد. يکي از امرا به او ميگويد که نزد من خربزهاي هست که غلامم آورده است. چون ملکشاه از اين امر آگاهي يافت شاکي را خوانده و ميگويد: دست اين امير را بگيرد او مملوک من است و من او را به تو ميبخشم آن امير با دادن سيصد دينار صاحب خربزهها را راضي ميکند و خود را از دست وي رها ميکند. در تاريخ ايران کمبريج جلد پنجم صفحه 89 آمده است. بدستور ملکشاه منادياني به اطراف امپراطوري سلجوقي فرستاده شدند و در شهرها با جار زدن و با خطابههاي خود به آگاهي مردم رساندند که سلطان شخصاً به مظالم مينشيند و به کليه شکايات گوش فراميدهد، و چنان که بر کسي ستمي رفته باشد بررسي ميکند. در امپراطوري سلجوقي در زمان ملکشاه امنيت کامل برقرار بود و مردم در رفاه اقتصادي بودند، جادهها کاملاً امن بود و مردم به راحتي به سفر حج مشرف ميشدند. کاروانسراها و قناتها و چاههاي آب زيادي در سرتاسر ايران بخصوص در سر راه زائرين ايراني به حج ايجاد شده بود و خراسان مرکز نشر علم و فرهنگ بود. در اواخر سلطنت ملکشاه نفوذ باطنيه در حکومت سلجوقي بسيار زياد شده بود و اين همان چيزي است که خواجه نظامالملک را نگران کرده بود، خواجه معتقد بود که اسماعيلي – قرمطي – رافضي –خرمديني و مزدکي در اصل همه از يک ريشهاند که ميخواهند اسلام را ريشهکن کنند. اول خويشتن را به راستگويي و پارسايي و محبت آل رسول فرا مينمايند تا مردم را حيله کنند چون قوت گرفتند در آن ميکوشند که امت محمد صلى الله عليه وسلم را تباه کنند و دين او را بزيان آورند. نفوذيهاي باطنيه در دستگاه سلجوقي مقدمات نارضايتي بين ملکشاه و خواجه نظامالملک را ميچينند. صاحب کتاب بعض فضايح الروافض ميگويد: روافض در ميان ترکها نفوذ فراواني کسب کردهاند و قول خواجه را تأييد ميکند. بالاخره تاجالملک ابوالغنايم قمي با دستياري ترکان خاتون زن ملکشاه وي را وادار به عزل خواجه نظامالملک ميکند. و قول خواجه نظامالملک در اين که به ملکشاه گفته بود که دولت آن تاج بر اين دولت بسته است. هر گاه اين دولت برداري آن تاج بردارند به حقيقت پيوست. چرا که بدنبال آن ملحدان در 12 رمضان 485 خواجه که بعد از نماز مغرب راهي خانهاش بود را به شهادت رساندند و بدنبال آن 40 روز يا بقول ديگر 18 روز بعد ملکشاه نيز درگذشت که کمي تأمل در اين باره ميرساند که در حقيقت ملحدان وي را نيز شهيد کردهاند. ابوالمعالي نحاس در پي عزل خواجه در حق سلطان سروده است: زبوعلي بدو از بورضا و از بوسعد شبها که شير به پيش تو همچو ميش آمد
در آن زمانه ز هرچه آمدي بخدمت تو مبشر ظفر و فتحنامه پيش آمد
زبوالغنايم و بوالفضل و بوالمعالي باز زمين مملکت را نبات پيش آمد
گر از نظام و کمال و شرف تو سير شدي زتاج و مسجد و سديدت نگر چه پيش آمد
خدمات نظامالملک خواجه علاوه بر رتق و فتق امور مملکتي و حل مشکلات عديده اجتماعي و اخلاقي و ساير مسائل مملکتي دست به ايجاد مدارسي زد که در تاريخ بنام وي به مدارس نظاميه مشهور است و همان مدارسند که سرمشق دانشگاهها شدند. که مهمترين آنها عبارت بودند از نظاميههاي بغداد – موصل – نيشابور – بلخ – هرات – مرو – آمل – گرگان – بصره – موصل – شيراز – اصفهان. نهضتي که نظامالملک با ساختن نظاميههاي متعدد بوجود آورد بزودي و با سرعتي شگفتآور در سراسر بلاد ايران و بسياري ديگر از بلاد کشورهاي اسلامي دنبال شد، بطوري که در قرنهاي پنجم و ششم هيچ شهري نبود که در آن مدارس متعددي وجود نداشت چه کوچک چه بزرگ و امرا و حاکمان نيز به پيروي از وي يا براي نشان دادن علاقه خود به علم به احداث مراکز تعليم در شهرهاي خود همت گماشتند. در اين مدارس درسهاي زير تدريس ميشد. فقه – حديث – تفسير – علوم ادبي – رياضيات– طب و حکمت همچنين کليه مدارس داراي کتابخانههاي معتبر بودند. در اين مدارس هر دانشجوئي حجرهاي خاص خود داشت و مقرري ماهيانه ميگرفت. خوراک و خوابگاه نيز برعهده دانشگاه بود. خواجه نظاميه نيشابور را براي امام الحرمين ابوالمعالي عبدالملک عبدالله الجويني ساخت. امام الحرمين بمدت بيست سال در اين مدرسه به تدريس اشتغال داشت و شاگرداني همچون امام محمد غزالي تربيت کرد. نظامالملک نظاميه بغداد را نيز بمدت دو سال (از ذيالحجه سال 457 تا ذيالقعده سال 459) ساخت و براي آن موقوفاتي معين کرد. که نه تنها براي مزد کارکنان و استادان کافي بود بلکه مقداري از آن نيز همه ساله در راه طالبان علم صرف ميشد. از جمله موقوفات نظاميه بغداد عبارت بودند از گرمابهها – مخزنها – دکانها و بازارهايي چند و شش هزار دانشجو داشت علاوه بر مدارس خواجه بيمارستاني در نيشابور و رباطي نيز در بغداد ساخت. خواجه بنوشته تجارب السلف در بستر مرگ از علماء و بزرگان دين ميخواهد که محضري در چگونگي رفتار او با بندگان خدايي بنويسند و آنرا در قبرش بگذارند. علماء به سبب نيکو اعتقادي خواجه اين محضر را نوشتند و هر کدام از بزرگان دين شهادت خود را بر آن محضر ثبت کردند. امام ابواسحق فيروزآبادي صاحب تنبيه با آنکه مدرس نظاميه بود و منظور نظر احسان و انعام خواجه بود، چون آن محضر به خدمتش بردند بر آن نوشت: حسن خيرالظلمة چون محضر پيش خواجه بردند وقتي خط ابواسحاق را ديد گريست و گفت: هيچکس از اين بزرگان اين چنين راست ننوشته است. بعد از وفات خواجه را در خواب ديدند که خواجه گفت حق تعالي بر من ببخشيد و رحمت کرد به سبب آن سخن راست که خواجه ابواسحق نوشت. از مدارسي که به تقليد نظاميه ساخته شدند يکي مدرسه ملکشاه بود که وي براي پيروان هر چهار فقه اهل سنت احداث کرد. ديگري مدرسه مستنصريه بود که آن هم داراي چهار شعبه بود و هر شعبه مخصوص يکي از مذاهب اهل سنت که در هر کدام از اين شعبهها 62 تن از دانشمندان به کار تعليم شاگردان ميپرداختند. ابن جبير اندلسي در سفرنامه خود مينويسد: در سال 580 ه. ق در بغداد سي مدرسه وجود داشت که مشهورترين آنها نظاميه بغداد بود. علاوه بر کارهاي مختلف مملکتي خواجه نظامالملک کتابهايي نيز نوشته است که بيانگر ميزان نبوغ و استعداد خدادادي وي در اداره مملکت است. وي بينان مملکتداري را بر عدل و دادگستري استوار ميداند و اين نکته را بارها به صورتهاي گوناگون گوشزد ميکند. رضاي حق تعالي، و قوت سلطان ملکشاه و صلاح لشکر و رعيت را به عدل و احسان ميبيند و معتقد است که ملک با کفر بپايد و با ستم و ظلم نپايد. اميرالشعرا معزي به حق در مدح خواجه سروده است: تو آن خجسته وزيري که از کفايت تو کشيد دولت سلجوقي سر به عليين
تو آن ستوده مشيري که در فتوح و ظفر شدست کلک تو با تيغ شهريار قرين
آثار نظامالملک عبارتند از: سياستنامه يا سيرالملوک و وصاياي نظامالملک يا دستور الوزارت. سياستنامه از بهترين کتابهايي است که در زمينه مملکتداري به رشته تحرير درآمده است. همچنين اين کتاب فرق مختلف باطنيه را بخوبي شناسانده است. خواجه اولين کسي است که به دست ملحدان اسماعيلي بشهادت رسيده است. خواجه در بستر مرگ ابيات زير را انشاء کرد: سي سال با قبال تو اي شاه جوانبخت گردستم از چهره ايام ستردم
چون شد ز قضا مدت عمرم نود و شش اندر صفر از ضربت يک تيغ بمردم
منشور نکونامي و طغراي سعادت پيش ملک العرش بتوقيع تو بردم
بگذاشتم اين خدمت ديرينه بفرزند او را بخدا و خداوند سپردم
خواجه در جواب مخالفان دانشگاههاي نظاميه گفت: مصلحت سلطان و احکام عدل، ما را ملزم ميسازد که براي مستثني کردن ديگران به هيچ مذهبي تمايل نيابيم، هدف ما تقويت مذهب سنت و مجري کردن احکام آن است، نه دامن زدن به ستيزههاي فرقهاي، ما اين مدرسه را تنها به قصد حمايت از علما و براي نفع عامه ساختهايم، نه اينکه باعث جدال و نفاق گردد. رکنالدين ابوالمظفر برکيارق (485-498) بعد از مرگ ملکشاه، ترکان خاتون و تاجالملک وفات سلطان را پنهان کردند و محرمانه از امراي اطراف براي محمود پسر چهار ساله ملکشاه عهد و پيمان سلطنت گرفتند. ولي غلامان نظاميه برکيارق پسر ارشد ملکشاه که بدستور ترکان خاتون زنداني شده بود، را از زندان بيرون آوردند و به سلطنت برداشتند. در جنگ کوچکي که در نزديکي بروجرد بين طرفين درگرفت برکيارق فاتح شد و بدنبال فرار ترکان خاتون به اصفهان آن شهر را محاصره ميکند. بدنبال نيت برکيارق براي دادن وزارت به تاجالملک از دشمنان خاندان نظاميه وي در 12 محرم 486 بدست هواداران خاندان نظامالملک پاره پاره ميشود. بعد از چند جنگ مختصر ديگر برکيارق با مدعيان سلطنت موفق ميشود، آرامش را در مملکت سلجوقي برقرار سازد. عامل عمده موفقيتهاي برکيارق پسر دوم خواجه نظامالملک يعني مؤيدالملک شهابالدين ابوبکر عبيدالله بود. که از جمله با کفايتترين پسران خواجه و از وزراي با فضل و کاردان سلجوقي است. بعد از آنکه برکيارق مؤيدالملک را از کار وزارت عزل ميکند و برادرش فخرالملک را که در حقيقت دست نشانده ترکان خاتون و مجدالملک قمي بود به وزارت گماشت کارهاي مملکت به سستي گراييد. سلطان سنجر که در اين موقع سمت امارت خراسان را به عهده گرفت فخرالملک را بعد از آنکه مجدالملک قمي بجاي وي منصوب شد به وزارت خود گماشت و همين فخرالملک بود که با کفايت خود ظرف ده سال يعني از سال 490 تا 500 ه. ق که به دست ملحدان اسماعيلي بشهادت رسيد زمينه پيشرفت کار سلطنت سلطان سنجر را مهيا ساخت. در 18 شوال 492 مجدالدولة قمي از طراحان اصلي ترور خواجه نظامالملک و ملکشاه بدست هواداران خاندان نظاميه قطعه قطعه شد. اشتباهات برکيارق در مورد خاندان نظاميه باعث در ازاي جنگهاي داخلي و بويژه جنگهاي پنجگانه وي با برادرش سلطان محمد شد. دو برادر بالاخره در سال 497 به توافق ميرسند که مملکت سلجوقي را بين خود تقسيم کنند، و سلطان بزرگ برکيارق مردي کريم و عاقل و صبور و بخشاينده بود. با آنکه در بيشتر طول حکومت خود با مدعيان سلطنت درگير بود ولي بالاخره بر همه آنها فايق شد. درگير و دار همين جنگها بود که صليبيان در سال 490 ه. ق به فلسطين حمله برده و با شهيد کردن هفتاد هزار مسلمان بر بيتالمقدس مسلط ميشوند. و بدين گونه جنگهاي دويست ساله اروپائيان که بنام جنگهاي صليبي مشهور هست. بر ضد امت اسلامي شروع ميشود. غياثالدين ابوشجاع محمد 498-511 ه. ق بعد از وفات سلطان برکيارق سلطان محمد که با وي صلح کرده بود از طرف خليفه عباسي با گرفتن عنوان غياثالدين ابوشجاع حکومت سلجوقيان را بدست گرفت. از طرف ديگر سلطان سنجر که از سال 490 حاکم خراسان و ماوراءالنهر بود همواره جانب برادرش سلطان محمد را رعايت ميکرد. و هيچگاه از تحت حکم او بيرون نرفت. اين امر موجب شد که وحدت ممالک تحت امر سلجوقيان مستحکم گردد. در دوران جنگهاي داخلي در زمان برکيارق باطنيان اسماعيلي از اوضاع نسبتاً مغشوش ممالک سلجوقي استفاده کردند و در نقاط مختلف مخصوصاً در قاينات و ري و ساوه و اصفهان به قتل و آزار مردم پرداختند حتي کارشان بجايي رسيد که در اصفهان مردم را محبوس يا مقتول ميکردند. اين حرکت آنها باعث شد که عامه اصفهان شوريدند و جمع کثيري از اسماعيليه را در آتش انداختند. بعد از آنکه ممالک سلجوقي سر و سامان يافت ابتدا سلطان برکيارق به قلع و قمع آنها همت گذاشت. سپس بعد از وي سلطان محمد با کمک وزير توانايش ضياءالملک احمد از پسران خواجه نظامالملک که به نظامالملک ثاني موسوم است کار را بر باطنيان اسماعيلي تنگ کرد. بسياري از بلاد آنها را فتح کرد اما بر اثر وفات سلطان ناتمام ماند. از ديگر کارهاي مهم سلطان غازي جهاد وي در هندوستان است که سلطان بتي به وزن ده هزار من را از آنجا به اصفهان آورد. همچنين سلطان محمد در سال 509 لشکري را براي بيرون کردن صليبيان به فلسطين اعزام کرد. اما به علت نفاقي که بين امراي مسلمان الجزيره و شام وجود داشت اين لشکر شکست خورد. سلطان محمد از سال 486 تا 492 به نيابت از برکيارق در گنجه و ارآن حکومت ميکرد، از سال 498 تا 511 سلطان کل ممالک سلجوقي بود. وي پادشاهي بود شجاع و عادل و نيکو رفتار و در تمام مدت سلطنتش حرکتي ناپسند از او سر نزد. در تقويت دين اسلامي جد مخصوصي داشت. سلطان محمد همچنين مردي فاضل شاعر و علمپرور بود در وقت وفات ابيات زيرا را بر زبان ميگردانيد: بزخم تيغ جهانگير و گرز قلعهگشاي جهان مسخر من شد چوتن مسخر راي
بسي بلاد گرفتم بيک اشاره دست بسي قلاع گشودم، بيک فشردن پاي
چو مرگ تاختن آورد، هيچ سود نداشت قضا قضاي خدايست و ملک ملک خدايي
سلطان سنجر 511-552 مدت حکمداري سنجر که قريب شصت و دو سال طول کشيد به دو دوره تقسيم ميشود. دوره اول از سال 490 تا 511 ه. ق که سنجر عنوان ملکي و از جانب برادران فقط امارت داشت و به لقب ناصرالدين ملقب بوده است. دوره دوم از سال 511 تا 552 که ايام سلطنت و رياست اوست بر کل ممالک سلجوقي با القاب معزالدين و سلطان السلاطين و قبل از اين تاريخ سنجر را ملک مشرق ميخواندند. سلطان سنجر و سلطان محمود و سلطان برکيارق و سلطان محمد هر چهار نفر پسران ملکشاه بودند که بهنگام وفات ملکشاه سلطان سنجر ده ساله بود. سلطان سنجر سلطاني عادل و ديندار بود. در عهد او کارها بر جاده سنت و سياست و نهج معدلت قرار گرفت. امور شريعت محمد -صلى الله عليه وسلم- و احکام ملت اسلام، بر طريق اوامر و نواهي الهي طراوات کل يافت و زمين خراسان و عراق و ماوراءالنهر بغايت آبادان شد. از حدود خطاي و ختن تا اقصاي شام و از بحر خزر تا ملک يمن در حوزه تصرف او شد. مسترشد خليفه عباسي او را سلطان معزالدين سنجر برهان اميرالمؤمنين لقب داد. در ابتداي پادشاهي بهرامشاه غزنوي سلطان سنجر به او کمک کرد و وي را به حکومت غزنويان رسانيد. به اين ترتيب حوزه نفوذ وي حتي از پدر و پدربزرگش نيز فراتر رفت. سلطان سنجر در حقيقت تربيت يافته امام محمد غزالي است و وي کتاب نصيحة الملوک را براي او نوشت. اين سلطان بزرگ در طول 62 سال حکفرمايي خود نوزده جنگ کرد که در هفده جنگ پيروز بود. در سال 536 در قطوان سمرقند در جنگي که بين سلطان سنجر و ترکان قراختايي بتپرست روي داد بر اثر مخالفت لشکريان سلطان سنجر شکست در سپاهيان وي افتاد و ماوراءالنهر از دست وي خارج شد. در اين جنگ صدمات شديدي به حکومت سنجر وارد شد که قابل جبران نبود. در سال 548 سلطنت سنجر عليرغم اينکه قصد جنگ با ترکان غز را نداشت در اثر اصرار بعضي از فرماندهان خود مانند پرنقش با آنها جنگ کرد. چرا که غزهاي بتپرست از پرداختن مقرري ساليانه خودداري کرده بودند ولي بعد از آنکه سلطان با صد هزار سپاهي به سراغ آنها رفت از کرده خود پشيمان شدند و از او طلب بخشش کردند. اما سلطان بر اثر اصرار جمعي از فرماندهاش با آنها جنگ کرد. در اين جنگ نيز مانند جنگ قطوان بعضي از امرا در جنگ سستي کردند و از ميدان جنگ فرار نمودند بهمين خاطر سلطان از غزان شکست خورد و بدست آنها اسير گشت. اما غزان او را دوباره بر تخت نشاندند و مدت تقريباً چهار سال خود بنام سلطان حکومت کردند. آنها در اين مدت خرابيهاي بيشماري کردند بسياري از علماء و بزرگان را در زير شکنجه بشهادت رساندند. از جمله امام محمدبن يحيي که با پر کردن دهان وي از خاک او را شهيد کردند و خاقاني در حق او گفته است: در ملت محمد مرسل نداشت کس فاضلتر از محمد يحيي فناي خاک
آن کرده گاه تهلکه، دندان فداي سنگ وين کرد، روز قتل، دهن را فداي خاک
در سال 551 سلطان سنجر بنام رفتن به شکار خود را از دست غزان آزاد کرد و امرايش را جمعآوري نمود و به مرو رفت، اما چون سلطان ديگر پير شده بود و ولايات خراب گشته و وي در 26 ربيعالاول سال 553 ه. ق درگذشت. ممالک سلجوقي ديگر روي وحدت نديد. امير معزي ميگويد: وفات شاه جهان سنجر نکوسيرت که بود در چمن خسروي خرامان سرو
بروز شنبه چهار از ربيعالاول بود بسال پانصد و پنجاه و سه بخطه مرو
سلطان هنگام مرگ هفتاد و دو سال داشت. دولت وسيع سلجوقيان که از بدو اسلام تا تاريخ تأسيس اين سلسله دولتي به آن عظيمت تشکيل نيافته بود در ماوراءالنهر و توران و خراسان و عراق رويهمرفته 161 سال طول کشيد از سال 427 تا 590 با مرگ طغرل سوم. طغرل اول و آلب ارسلان و ملکشاه و برکيارق و محمد و سنجر را که در عهد ايشان جميع ممالک سلجوقي از کاشغر تا انطاکيه تحت يک امر بوده سلاجقه بزرگ و فرزندان و فرزندزادگان محمد را که در ري و همدان و کردستان سلطنت ميکردهاند. سلاجقه عراق ميخوانند. سلاجقه عراق تا انقراض سلاجقه بزرگ جزو آنها بودند بعد از آن مستقل عمل کردند. القاب و اسامي سلاطين سلجوقي
سلاجقه بزرگ 1- رکنالدين ابوطالب طغرلبن ميکائيل بن سلجوق 429-455 ه. ق 2- عضدالدين ابوشجاع آلب ارسلان محمدبن جغريبک 455-465 3- معزالدين ابوالفتح ملکشاه حسنبن آلب ارسلان 465-485 4- رکنالدين ابوالمظفر برکيارق بن ملکشاه 485-498 5- غياثالدين ابوشجاع محمدبن ملکشاه 498-511 6- معزالدين ابوالحارث سنجر احمدبن ملکشاه 511-552 سلاجقه عراق (تجزيه حکومت سلجوقيان به سلجوقيان کرمان و عراق) 7- مغيثالدين ابوالقاسم محمودبن محمدبن ملکشاه 511-525 8- غياثالدين داوود بن محمود 525 تا 526 (8 ماه) 9- رکنالدين ابوالفتح مسعود پسر سلطان محمد 526- 529 10- غياثالدين ابوالفتح مسعود پسر سلطان محمد 529-547 11- معزالدين ابوالفتح ملکشاه ثاني پسر سلطان محمود 547-547 12- غياثالدين ابوشجاع محمد ثاني پسر سلطان محمود 547-554 13- غياثالدين ابوشجاع سليمان شاهبن سلطان محمد 554-556 14- رکنالدين ابوالمظفر ارسلان شاهبن طغرل ثاني 556-571 15- رکنالدين ابوطالب طغرل سوم پسر ارسلان شاه 571-590 حکومت سلجوقيان کرمان در 580 ه. ق منقرض ميشود. ولي سلجوقيان روم تا سال 700 ه. ق دوام آورد. علل انقراض سلجوقيان در ايران 1- ملحدان اسماعيلي: آنها با ترور افراد کليدي حکومت سلجوقيان مانند خواجه نظامالملک و فرزندانش پايههاي حکومت سلجوقيان را سست کردند. 2- قدرتطلبي دوباره عباسيان: بعد از آنکه سلجوقيان خلافت عباسي را از خطر انقراض نجات دادند. خلفاي عباسي روز بروز بر قدرت سياسي و نظامي خود افزودند و در آخر دوران سلجوقي خواهان برچيده شدن حکومت آنها شدند. 3- فرمانروايان سلجوقي: امراي ترک و اتابکان در ولايات گوناگون مانند شام و روم و فارس و خوارزم قدرت خود را تحکيم بخشيده و در پارهاي از موارد مانهاي موروثي تشکيل دادند. 4- ضعف قدرت واقعي سلاطين سلجوقي بعد از سلطان سنجر به علت اختلافات شديد افراد دودمان آنها براي سلطان شدن و جنگهاي داخلي آنها با همديگر و وابستگي نظامي آنها به امراي ترک. ايران در دوران سلاجقه بزرگ درخشانترين عصر تاريخ خود را گذراند در اين عصر از هر حيث چه علمي چه اقتصادي و آباداني و امنيت عمومي غير از عصر اول اسلامي هيچ عصري را نميتوان با عصر مذکور مقايسه کرد نه در تاريخ ايران و به جرأت ميتوان گفت حتي در تاريخ تمامي جهان اينجانب که تاريخ عمومي تمام جهان را از روي منابع معتبر بينالمللي مانند تاريخ بزرگ جهان کارل گرينبرگ و تاريخ تمدن ويل دورانت و تاريخ عمومي آلبرمانه و... را مطالعه کردهام نظير آندوران را نديدهام. اغتشاشات و ناآرامي و خشونتهاي که در آن عصر بوده همگي از طرف بتپرستان و ملحدان اسماعيلي صورت گرفته است و شاهد مدعاي ما در اين مورد اخير کتاب النقص عبدالجليل قزويني شيعه مذهب ميباشد که در قرن 6 ه. ق ميزيست. وي در صفحات 148 تا 149 کتاب مذکور مينويسد: صلح سلطان سنجر با ملاحده به آنها جرأت داد که مردم را در تنگنا قرار دهند. آنها با بستن راه بر کاروانهاي حج در سال 553 هـ چهار صد و هشتاد و چند تن از حاجيان را شهيد کردند. کينه صباحيان به مسلمانان در بسياري از تواريخ مانند تاريخ گزيده است آمده است از جمله[5]: در شهر اصفهان مردي پير نابينا که او را علوي مدني ميگفتند در آخر کوچهاي تاريک و بنبست خانهاي داشت. شب هنگام بر در آن کوچه ميايستاد و دعا ميکرد تا کسي وي را به خانهاش رساند. مردم تقريباً الي الله او را بخانهاش ميبردند. جمعي از آن خانه فرد ياريگر را گرفته و با شکنجه ميکشتند. جماعتي بسيار با اين فريب کشته شدند. مردم نزديکانشان را از دست ميدادند و ديگر آنها را پيدا نميکردند و اين عمل وحشت بزرگي را در اصفهان بوجود آورده بود. از قضا زني از آن خانه چيري خواست، نالهاي شنيد تصور رنجوري در آن خانه کرد. قوم خانه از بيم آنکه احوال ايشان ظاهر گردد، قصد کردند که آن زن را گرفته و بکشند. ولي زن از دست آنها در رفت و جريان را به مردم گفت. مردم هم که در اين جست و جوي بودند روي بدان خانه نهادند. علوي مدني و زنش و بعضي از آن ملاحده را گرفتند ولي بعضي از ملحدين موفق به فرار ميشوند. در آن خانه سردابها و چاهها يافتند، پر از مردم کشته شده و آويخته شده و يا به چهار ميخ کشيده شده، القصه مردم اصفهان آن ملحدين را کشتند و هر که خويش خود را بشناخت ببرد و بگور کرد. ملاحده[6] از آنجا که ملاحده در تاريخ ايران رول بسيار مهمي را بازي کردهاند خيانتهاي بيشمار از آنها در حق مسلمين بخصوص مسلمانان ايران سرزده است. خلاصهاي از احوال آنها را در اينجا بيان ميکنيم. ملاحده را از آن جهت که خود را به محمدبن اسمعيل بن امام جعفر صادق منسوب ميکردند اسماعيلي و از آن لحاظ که عقايد واقعي خود را پنهان نگه ميداشتند و معتقد به امام باطني بودند باطني و بالاخره به خاطر آن که پيرو شخصي بنام حمدانبن الاشعث مشهور به قرمط بودند قرمطي ميخواندند. اين مذهب در واقع ترکيبي بود از عقايد غير اسلامي و آرمانهاي مزدکي، ثنوي (دوگانه پرستي – نور و ظلمت) گنوسي و نو افلاطوني. بعد از قتل حمدان داعيان جديد وي زکرويه بن مهرويه و ابوسعيد خبابي اعراب و نبطيهاي عراق را در جهت مقاصد تازه خود براي ايجاد يک شورش ضد اهل سنت تجهيز کردند و عناصر غير اسلامي تازهيي را هم در دعوت خود وارد نمودند. بنيانگذار اصلي ملاحده عبدالله بن ميمون القداح اهوازي مجوسي بود. وي اين فرقه را در سال 260 ه. ق بنيانگذاري کرد او در جمعيت سري خود ايراني – عرب و يهود و مسيحي را در مکتبي بنام فرقه اسماعيلي بهم مرتبط و متحد ساخت که شخص او را تعبداً و بدون هيچ شرطي پيشواي خود دانسته از او اطاعت ميکردند. او به هر طايفهاي مطابق ذوق آنها تبليغ ميکرد، به يهوديها قيام مسيح، به مسلمانان شيعه ظهور مهدي، به فلاسفه ايجاد خردي تازه، و به عوام رهائي از قيد و بندهاي اخلاقي را نويد ميداد. آنها روشي فلسفي و مذهبي داشتند از افکار افلاطون و حکمت فيثاغورس استفاده ميکردند و از عدد 7 بعنوان رمز استفاده مينمودند. دعوتکنندگان آنها سؤالات زير را ميکردند: چرا خدا عالم را در هفت روز آفريد؟ چرا سوره فاتحه 7 آيه است؟ چرا زمين و آسمان 7 طبقه است؟ فلسفه عذابهاي جهنم چيست؟ آنها روشهاي زير را براي شکار سادهلوحان بکار ميبردند شرط داعي نيرومندي بر ابليس و آگاهي به تأويل ظاهر بر باطن و شناختن کسي که گمراه ميشود از کسي که گمراه نميشود، ميباشد. آنها عبادتگر را به عبادت ترغيب ميکردند بعد از آنکه خود را در دل وي جا ميدادند در درونش شک ايجاد ميکردند. و افراد گناهکار را در گناهکاريشان ترغيب ميکردند. خود را به کيش فرد مورد نظر ميآراستند بعد از نفوذ در وي تأويلات و شک و درونشان بوجود ميآوردند. آنها با اين کار دو نيت داشتند: اول آنکه اگر مخاطب آن تأويلات را بپذيرد به جمعيت راه ميدادند، دوم اينکه اگر فرد مذکور آن تأويلات را نميپذيرفت سعي ميکردند در او شک ايجاد کنند. قيرواني در نامهاش به سليمان بن حسن نوشته بود من ترا اندرز ميدهم که مردم را درباره قرآن – تورات – انجيل – زبور و دعوت انبياء بدگمان کني و شرايع و اعتقاد به معاد و برخاستن مردگان از گورها را باطل سازي. بعضي از تأويلات آنها عبارت بود از: معني نماز يعني دوستي امام، حج يعني ديدار و پايداري و بجاي آوردن اوامر امام، – روزه بمعناي خودداري از خوردن نيست، بلکه امساک از آشکار کردن راز امام است – زنا يعني آشکار کردن راز امام، جواب تأويلات پيش امام است. ابومحمد عبيدالله نوه عبداللهبن ميمون مجوسي در مغرب خود را از اعقاب حضرت فاطمه زهرا معرفي کرد و بدين وسيله توانست حکومت فاطميان مصر را بنيانگذاري کند. (بسال 297 ه. ق) زکرويه بن مهرويه (مقتول سال 294 ه. ق) در حدود شام و نواحي شمال عراق مدتي با غارت کاروانها و قطع راهها و قتل نفوس که بنام دعوت مذهبي انجام شد مخالفت و عصيان خود را نسبت به جامعه اهل سنت نشان داد. ابوسعيد خبابي (مقتول 301 ه. ق) در بحرين و يمامه سالها موجب آزار قافلههاي حج و سپاه خليفه شد در تمام نواحي مجاور فتنه و ناامني شديدي بوجود آورد. پسرش ابوطاهر سليمان بن حسن قرمطي (مرگ 332 ه. ق) به مکه تاخت. بيش از سه هزار تن از حاجيان را کشت و چاه زمزم را از کشتگان انباشت، حجرالاسود را با خزاين کعبه به غارت برد (در ذيالحجه 317). بيست و دو سال بعد فرزندان وي به اصرار خليفه فاطمي وقت حجرالاسود را به مکه باز گرداندند. در سال 312 ه. ق ملاحده کوفه و بصره را غارت ميکنند. بعد از آنکه در سال 318 ه. ق شکست ميخورند به قلعه الموت ميگريزند و از آن تاريخ به بعد به حشاشيه نيز معروف ميشوند. فاطميان مصر بعد از مرگ المستنصر خليفه فاطمي مصر 427-487 بدو دسته منشعب ميشوند. علت آن بود که مستنصر ابتدا پسرش نزار را جانشين خود کرده ليکن بعدها پشيمان ميشود و وليعهدي را به پسر ديگرش مستعلي ميدهد. نزار هيچگاه به خلافت نرسيد و مغلوب و اسير برادرش شد اما هوادارانش در اطراف منتشر شدند و مردم را به خود خواندند که اين دعوت به دعوت جديد مشهور است بدين ترتيب اسماعيليه بدو فرقه نزاريه طرفداران نزار و مستعلويه هواداران مستعلي تقسيم شد. اسماعيليه مصر براي تسلط بر ديگر نقاط جهان اسلام بخصوص نابودي امپراطوري عباسي و حکومت سلجوقيان ايران دعوتگراني را بدان مناطق فرستاده بود که مهمترين آنها عبارت از: 1- منصور حلاج بنيانگذار تصوف وحدت الوجودي در جهان اسلام 2- ناصر خسرو شاعر پرآوازه 3- حسن صباح يمينيالاصل. منصور حلاج در قالب مذهب تصوف موفق ميشود، هواداران زيادي بدور خود جمع کند اما بالاخره در سال 309 ه. ق رازش برملا ميشود و با فتواي امام بزرگوار محييالدين العربي بهلاکت ميرسد. ناصر خسرو بنام مسافرت، ممالک اسلامي را درمينوردد؟؟؟ و دست به فعاليتهاي ميزند اما چندان موفق نميشود. حسن صباح سيري در انديشههاي اسماعيلي ثابت ميکند که ملاحده همان ادامهدهندگان راه ملحداني همچون بابک و مازيار بودند اما بر خلاف آنها در لباس هواداران اهل بيت حضرت علي -رضی الله عنه- بودند. ويل دورانت درباره اسماعيليه مينويسد: آنان زنان و اموال را مشترک ميدانند[7]. و اين همان عقيده مزدک است. منابع اسلامي مانند الفرق بين الفرق و سياستنامه و ديگر بزرگان اسلامي از قبيل ابن حجر عسقلاني بر اين امر اتفاق نظر دارند. همچنين محمدعلي سلطاني در کتاب قيام و نهضت علويان زاگرس مطلب بالا را تأييد مي کند و در کتابش با آوردن مدارک متعدد آنرا اثبات ميکند. اين گروه در صدد بود تا با بدست آوردن حکومت عباسي اساس دين اسلام را براندازد. در ميان سفيران نزاريه حسن صباح تنها کسي است که موفق شد در بعضي از قلاع غير قابل نفوذ مانند الموت آشيانه خوش کند و با کشتن و غارت و تجاوز به مسلمانان جو ناامني را در جامعه اسلامي ايران بوجود آورد. بدون شک تروريسم او يکي از اساسيترين عامل سقوط سلجوقيان و خوارزمشاهيان و خلافت عباسي بود. حسنبن عليبن محمدبن جعفر بن حسين بن محمد الصباح الحميري مؤسس فرقه صباحيه پدرش از يمن به کوفه و از آنجا به قم و ري آمده حسن در ري متولد ميشود. حسن در سال 496 از ري به اصفهان و از آنجا به آذربايجان و شام رفت و در 471 سفري به مصر کرد يک سال و نيم و در آنجا ماند. در سال 473 به ايران برگشت و مخفيانه به تبليغ مذهب اسماعيلي پرداخت، در سال 483 بر قلعه الموت استيلا يافت. وي داراي فدائياني بود که به علت مصرف حشيش به حشاشيان معروفند. اسماعيليان توسط همين افراد شخصيتهاي کليدي از رؤساي لشکري و ديني و امرا و پادشاهان را ميکشتند. اين فرقه بدين ترتيب توانست با ايجاد بينظمي به حيات خود ادامه دهد. سلطان جلالالدين خوارزمشاه آنها را تار و مار ميکند و بعد از وي ملاحده بدستياري خواجه نصير طوسي به مغولها ميپيوندند. در دوران مغول افرادي از اين فرقه مذاهب نوربخشيه و حروفيه و بکتاشيه را ايجاد ميکنند. با گرويدن سلطان حيدر صفوي به تشيع اين مذاهب با دستور وي به نام مذاهب اهل حق يا خاکسار بازسازي ميشود و بدين ترتيب در عصر صفويه قوانين دين زردشتي بنام مذهب خاکسار بر ملت ايران حاکم ميشود. در فصل صفويه يا اعتقادات آنها آشنا خواهيم شد. بر خلاف ملاحده که خود را به تشيع منصوب ميکردند به نوشته عبدالجليل قزويني شيعه مذهب در کتاب النقص شيعيان در بلاد اسلام و شهرهاي بزرگ و منابر و مساجد و مدارس داشتند که علناً با حضور ترک و عرب بر مذهب خود تقرير ميکردند و چيزي از اصول و فروع مذهب خود را پوشيده نميداشتند. آنان براي خود مدارس اختصاصي داشتند و کتابخانههايشان مشهور بود. مجالس خاصي از درس فقه و شريعت بدست آنان اداره ميشد. دانشمندان عصر سلجوقي الف- فقها و مفسرين 1- امام الحرمين (419-487 ه.ق): عبدالله ابوالمعالي در سال 419 در جوين يکي از روستاهاي نيشابور به دنيا آمد. در محضر پدرش امام محمد جويني و همچنين در محضر قاضي حسين فقه را آموخت بعد از آنکه در بغداد در علوم و معارف اسلامي و زمانه متبحر شد به نيشابور برگشت در آنجا به تدريس و تأليف کتابهاي مهم سرگرم شد. چهار سال در مکه و مدينه به تدريس پرداخت در دوران وزارت خواجه نظامالملک به نيشابور برگشت و در نظاميه نيشابور که خواجه براي وي ساخته بود به تدريس پرداخت. وي در مدت 20 سال استادي نظاميه نيشابور دانشمندان بزرگواري همچون امام محمد غزالي و الکيا الهراسي و خوافي تربيت نمود. عبدالملک را به علت آنکه در مکه و مدينه اقامت کرده بود امام الحرمين و مجاهد مهاجر لقب دادهاند. امام الحرمين کتابهاي مهمي را تأليف نمود از جمله: نهاية المطلب في دراية المذهب – الشاهل در اصول دين – برهان در اصول فقه – غياثالامم – تلخيص التقريب – ارشاد – العقيدة النظامية و.... 2- امام ابوالقاسم قشيري متوفاي 465 ه. ق: نامش عبدالکريم کنيهاش ابوالقاسم و شهرتش قشيري است. وي فقيه – متکلم و مؤلف بود شهرت او بيشتر به خاطر رساله معروف قشيريه ميباشد. همچنين تفسيري بر قرآن کريم نوشته است. 3- زين الائمه ابوالعباس احمدبن محمد دينويه: مفسر غررالمعالي. 4- ابومحمد حسينبن مسعود معروف به فراء بغوي متوفاي 516 ه. ق: تفسير معالم التنزيل وي معروف است. در تفسير و حديث و فقه سرآمد علماء عصر بود. 5- ابوالحسن علي بن احمد واحدي نيشابوري متوفاي 468: از آثار مهم وي اسباب التنزيل در شأن نزول آيات قرآني ميباشد. 6- ابواسحاق ابراهيم بن علي شيرازي متوفاي 476 ه. ق: از آثار وي: 1- التنبيه و التهذيب در فقه 2- اللمع و التبصره در اصول 3- المخلص و المعونة در جدل 4- طبقات الفقهاء و.... 7- خطيب بغدادي: آثار فراواني دارد از جمله: تاريخ مفصل بغداد – الکفايه و الجامع – شرف اصحاب الحديث و.... 8- فخر الاسلام ابيالعسر علي بن محمدبن الحسين بزدوي متوفاي 482 ه. ق: صاحب کتاب مشهور اصول الفقه برادرش ابياليسر محمدبن محمد بزدوي متوفاي 493 ه. ق نيز از فقهاي معروف ماوراءالنهر بود. 9- امام الاجل ابوالفتح اسعدبن محمدبن ابونصر اليميني متوفاي سال 520 يا 527 ه. ق: در همدان، وي در حکمت و خلاف و فقه مشهور بود. مدتي در نظاميه بغداد تدريس ميکرد. 10- شمس الائمه بن احمد السرخسي متوفاي 483 يا بقول ديگر 500 ه. ق: از آثار وي است: کتاب اصول و کتاب مبسوط در 15 مجلد نام کامل وي عبدالعزيز بن احمدبن صالح العلواني ميباشد. از بزرگترين امامان حنيفه بخارا در قرن 5 ه. ق بود. 11- فخرالدين ابوالمفاخر حسن بن منصور ازوجندي معروف به قاضيخان متوفاي 592 ه. ق: کتاب فتاوي وي شامل فتاواي عده زيادي از فقهاي قرون 5 و 6 مشهور است. 12- ابوالحسن عليبن ابيبکر مرغيناني وفات 593 ه. ق از آثار اوست: 1- البداية 2- کتاب الهداية 3- مناسک الحج 4- کفاية المنتهي و.... 13- برهانالدين محمودبن تاجالدين از فقهاي بنيمازه: از آثار اوست: 1- کتاب المحيط 2- الذخيرة والجواهر المضيئة في الطبقات الحنفية. 14- ابن جوزي: عبدالرحمنبن ابيالحسن عليبن محمد البغدادي از اعقاب حضرت ابوبکر صديق -رضی الله عنه- زندگي 508-597 از آثار اوست: تلبيس ابليس يا نقد علم و علماء اهل سنت و شيعه در داوريهاي خود به وي مراجعه ميکردند. ابن جوزي مفسر – مؤرخ (تاريخ منتظم از آثار وي است) – محدث – طبيعيدان –بود و در همه اين رشتهها کتابهايي تأليف کرده است. 15- علامه جارالله زمخشري 467-538: ابوالقاسم محمودبن عمربن محمدالخوارزمي مفسر – محدث – اديب و استاد نحو و علوم بلاغي، وي امام عصر خود بود به سبب اقامت در مجاورت کعبه او را جارالله گفتهاند از آثار اوست: 1- الکشاف در تفسير قرآن 2- انموذج در نحو 3- مقدمه الادب 4- اساس البلاغه 5- المستقصي در امثال عرب 6- کتاب سواير الامتثال 7- شرح لاميه العرب 8- الفائق در غريب الحديث و.... 16- ابوجعفر احمدبن عليبن محمدالمقري البيهقي معروف به بوجعفرک مقري بيهقي (470-544 ه. ق) از فقهاي مشهور نيشابور: مفسر – اديب – لغتدان از آثار اوست: المحيط در لغات قرآن – ينابيع اللغه – تاج المصادر. 17- امام ابوالفتح مطرزي خوارزمي: ناصر بن ابيالمکارم عبدالسيد بن علي (538-610 ه. ق) از ادبا و لغويان بزرگ ايران، کتاب المغرب في لغة الفقه وي بسيار مشهور است. 18- نجمالدين ابوحفص عمربن محمد نسفي (462-538 ه. ق) سمعاني عدد تصانيف او را نزديک به يک صد عدد دانسته است. از آثار اوست: طلبة الطلبة و الخلافيات والنقد في علماء سمرقند. 19- ابوبکربن عبدالرحمان متوفاي 474 يا 471 ه. ق مشهور به عبدالقاهر جرجاني: از آثار اوست: جرجانيه در نحو – المغني در شرح ايضاح ابوعلي فارسي – مختصر المغني بنام المقتصد – کتاب العمدة در صرف – شرح الجمل، اين کتاب داراي شرحهايي است از جمله شرح خود جرجاني – اسرار البلاغه – دلايل الاعجاز، بخاطر دو کتاب اخير وي است که امام فخر رازي گفته است: امام عبدالقاهر جرجاني قواعد علم معاني و بيان را استخراج و برهانها و حجتهاي آنرا مرتب کرد و در کشف حقايق آن کوشش فراوان نمود. 20- امام محمد غزالي: ابوحامد محمدبن محمد از بزرگترين متکلمان و فيلسوفان و فقيهان قرن پنجم ه. ق است. 455 تا 505 ه. ق: استاد نظاميه بغداد از 484 تا 488 ه. ق حجهالاسلام غزالي بسال چهارصد با چهل و پنج آمد از ايام گيتي در وجود
چون بسال پانصد و پنج رحلت کرد سالعمرش بيگمان شصتسال کمشش روز بود
امام غزالي صدها کتاب و رساله تأليف کرده است، از آن جمله است: 1- احياء علومالدين 2- خلاصهاي از علومالدين بنام کيمياي سعادت 3- نصايح الملوک 4- تهافت الفلاسفه 5- المنقد في الضلال 6- أيها الولد 7- بسيط و وجيز و وسيط در فقه 8- اسماء الحسني. امام محمد غزالي يکي از بزرگترين مناديان ضد قشرسازي در جامعه اسلامي بود. وي در مقدمه احياء علومالدين هدف اساسي از تأليف آن را زدودن پردههايي بر دين ميداند که مانع فهم آن براي عوام ميشود. ميگويد به مردم چنين وانمود کردهاند که ديانت آمده است تا عدهاي قاضي بشوند و عدهاي واعظ و عدهاي مفتي و اين بر خلاف روش سلف صالح است. امام محمد غزالي همچنين مخالف سرسخت فلسفي کردن دين است. وي معتقد بود که فلسفه آن هم به روش ارسطو هيچگاه نميتواند بعضي از مسائل ديني مانند مسائل ماوراء الطبيعه را شرح دهد. بعلاوه اين کار موجب خواهد شد که نوعي بردگي ديني بوجود آيد. به علت آشنايي اکثريت مردم با فلسفه و در نتيجه آنها ناچار ميشدند براي فهم دين به دستبوسي و پابوسي فلاسفه بروند همچنان که در مذهب تصوف اين رسم برقرار است. اين تنها امام محمد غزالي نبود که مخالف فلسفيسازي دين بود بلکه قرنها قبل از او در دوران مأمون خليفه نهضت ضد فلسفه ارسطو به راه افتاده بود توسط عدهاي از دانشمندان اسلامي که به اخوان الصفا مشهورند. اين دانشمندان براي اينکه تحت تعقيب قرار نگيرند رسالات خود را بدون نام و نشان مينوشتند. آنها در صفحه 352 جلد دو رسالات تأکيد داشتند. آدم کامل کسي است که در دين عربي، نسبت ايراني و مذهب حنفي باشد. فلسفه ارسطو در حقيقت تعطيلي علم است چرا که با پرداختن به مسائل نظري ورد تجربه به دور و تسلسل ميانجامد. مرتضي راوندي در کتاب تحولات اجتماعي در اروپا به نقل از جامعهشناسان بزرگ غربي مينويسد[8]: کليسا به توصيه آلبرت کبير (1280-1196 ميلادي) به محافل روحاني خود توصيه کرد که با ارسطو آشتي کنند. سن توماس (1274-1224 ميلادي) اين کار را انجام داد. اين جريان باعث رکود علمي پانصد ساله در اروپا شد زيرا آنان را به ذهنگرايي سوق داد. ديگر مخالفين فلسفه ارسطو عبارت بودند از - ابن رشد: قاضي ابوالوليد محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن رشد قرطبي (520-595 ه. ق) فيلسوف بزرگ اسلامي در اسپانيا وي در کتاب تهافت التهافت به فلسفه ارسطو تاخته است. - ابوالبرکات هبةالله بن عليبن ملکا البغدادي: متوفاي 547 در کتابهاي المصير و کتاب النفس يا تفسير کتاب النفس ارسطو. - عبدالکريم شهرستاني: دانشمند مشهور و نويسنده بزرگ در کتاب المصارعه در الهيات. - ابن غيلان بلخي: استاد حساب – هندسه – جبر – طبيعيات و الهيات. - امام فخر رازي: متکلم و طبيعيدان و فقيه نام آور قرن ششم ه. ق. - سنايي غزنوي: بنيانگذار عرفان اسلامي: تاکي از کاهل نمازي ايحکيم زشتخوي همچو دو نان اعتقاد اهل يونان داشتن
صدق بوبکري و حذق حيدري کردن رها پس دل اندر زهره فرعون و هامان داشتن
عقل نبود فلسفه خواندن زبهر کاملي عقل چه بود جانبنيخواه و بنيخوان داشتن
دين و ملت ني و بجان حکمت دوختن نوحوکشتينيودردل عشق طوفان داشتن
مسلمانان مسلمانان مسلماني مسلماني از اين آيين بيدينان پشيماني پشيماني
بميريد از چنين جاني کازو کفر و هوا خيزد ازيرا درجان جانها فرونايد مسلماني
شراب حکمت شرعي خوريد اندرحريم دين که محرومند ازاينعشرت هوسگويان يوناني
برون کن طوق عقلاني بسوي ذوق ايمان شو چه باشد حکمت يوناني پيش ذوق ايماني
- ابوريحان بيروني: دانشمند بزرگوار اسلامي که شرح حالش در دوران غزنوي آمده است. - فردوسي حکيم طوس - خاقاني: به حق فلسفه را تعطيلي علم ميداند: چشم بر پرده امل منهيد جرم بر کرده ازل منهيد
اي امامان و عالمان اجل هاء جهل از بر اجل منهيد
علم تعطيل مشنويد از غير سرّ توحيد را خلال منهيد
فلسفه در سخن مياميزيد و آنگهي نام آن جدل منهيد و..
و بسياري ديگر از دانشمندان اسلامي بر فلسفه پوچ ارسطو تاختهاند که تنها به ذکر چند تن از مشهورترين آنها بسنده شد. در اين ميان از آنجا که امام محمد غزالي در پيشرفت مذهب اهل سنت نقش اساسي داشت مورد هجوم قرار گرفته است. 21- خواجه عبدالله انصاري 396-481 ه. ق: شيخ الاسلام عبداللهبن محمد الانصاري الهروي از اعقاب ابوايوب انصاري -رضی الله عنه- اصحابي مشهور است. در فقه پيرو امام احمد حنبل بود از آثار اوست: 1- تفسير خواجه 2- ترجمه فارسي املاء طبقات صوفيه سلمي به لهجه هرات 3- مناجاتنامه 4- نصايح 5- زادالعارفين 6- کنزالسالکين 7- قلندرنامه 8- محبتنامه 9- هفت حصار 10- رساله دل و جان 11- رساله واردات 12- الهينامه. 22- مفتي الثقلين 461-537 ه. ق: نجمالدين ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفي مشهور به مفتي الثقلين متبحر در فقه – حديث – تفسير بحث و جدل در هر کدام از اين علوم کتابهايي نوشته است. در مجموعه آثارش باغ بر يکصد کتاب ميباشد. از مشهورترين کتاب وي بفارسي کتاب اعتقاد اهل سنت و جماعت ميباشد. 23- امام احمد غزالي برادر امام محمد غزالي متوفاي 517 ه. ق: بدستور امام محمد غزالي رياست نظاميه بغداد را بعد از وي از 488 تا 498 به عهده داشت. 24- قاضي حميدالدين عمربن محمودالبلخي قاضي القضات شهر بلخ متوفاي 559 ه. ق بعضي از آثارش عبارتند از 1- مقامات حميدي 2- وسيلة العفاة إلي اکفي الکفاة 3- حنين المستجيراني حضره المجير 4- منية الراجي في جوهر التاجي 5- سفرنامه مرو از اشعار اوست: هرسخني که آن نيست قرآنياحديث مصطفي از مقامات حميدالدين شد اکنون ترهات
اشک اعميدان مقامات حريري و بديع پيش آن درياي مالامال از آب حيات
شادباش اي عنصرمحموديان را روي، تو رو که محمود عصر ما بتان سومنات
از مقامات تو گرفصلي بخوانم بر عدد حالي از منطقي جذر اصم بايد نجات
عقلکلي خط تأمل کرد ازو، گفت ايعجب علم اکسير سخن داند مگر اقضيالقضاة
ديرمان اي راي و قدرت عالم توحيد را آفتابي بيزوال و آسماني با ثبات
در اينجا به اين عده از دانشمندان در علوم ديني اکتفا ميکنم با توجه به اينکه هيچ عالم ديني از ديگر علوم زمانه همچون رياضي و طبيعي بيبهره نبوده است. شاعران بلندآوازه دوران سلجوقي شاعران اين دوران غالباً مرداني فاضل و دانشمند و زبانآور و جامع علوم زمان خود بودند ديوانهاي آنها شاهدي بر اين مدعاست. 1- نظامي عروضي: احمدبن عمربن علينظامي عروضي سمرقندي: طبيب – منجم – اديب از شاعران بزرگ ايران در قرن 6 ه. ق مهمترين اثر وي چهار مقاله يا مجمع النوادر ميباشد، که در بيان شرايط چهار طبقه سلاطين: دبيران – شاعران – منجمان – طبيبان نوشته شده است. 2- فخرالدين گرگاني يا فخرالدين اسعد الجرجاني: عوفي در لباب الالباب مينويسد: کمال فضل و جمال و هنر و غايت ذکاو ذوق در تأليف کتاب ويس ورامين ظاهر و مکشوف است. در بعضي از جنگهاي همراه سلطان طغرلبيک سلجوقي بوده است. 3- بابا طاهر عريان: راوندي در راحت الصدور ميگويد: وقتي طغرلبيک در سال 447 ه. ق به همدان رفت، بر سر کوه کوچکي به بابا طاهر و بابا جعفر و باب حمشا برخورد با وزيرش ابونصر الکندري پيش آن سه نفر رفته دستهايشان را ميبوسد. بابا طاهر به او ميگويد: اي ترک، با خلق خدا چه خواهي کرد؟ سلطان گفت: آنچه تو فرمايي. بابا طاهر گفت: خداوند ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْأِحْسَانِ﴾ سلطان بگريست و گفت: چنين کنم. بابا انگشتري داشت آنرا بيرون آورد و در انگشت سلطان کرد و گفت: مملکت عالم چنين در دست تو کردم بر عدل باش. اگر دل دلبر و دلبر کدومه وگر دلبر دلو دلرا چه نومه
دل و دلبر بهم آمينه وينم ندونم دل که و دلبر کدومه
4- مسعود سعد: مسعود سعد سلمان متوفاي 515 ه. ق. 5- مختاري: ابوالمفاخر خواجه حکيم سراجالدين ابوعمر عثمانبن عمرمختاري غزنوي هم عصر سنايي غزنوي متوفاي 544 يا 594 آثارش 1- ديوان مختاري 2- شهريارنامه. 6- معزي: اميرالشعرا ابوعبدالله محمدبن عبدالملک معزي نيشابوري پسر برهاني شاعر پدر و پسر از شاعران درباري سلجوقيان بودند. 7- رشيدي: سيدالشعرا استاد ابومحمدبن محمد رشيدي سمرقندي به تاجالشعرا. 8- سنايي غزنوي: حکيم مجدودبن آدم سنايي عارف و استاد مسلم شعر فارسي: سنايي در مثنويهاي خود بيش از قصايد به ايراد معاني و الفاظ دشوار و اشاره به مسائل مختلف علمي و فلسفي و عرفاني و ديني توجه کرده و از اين حيث بسياري از ابيات وي در سيرالعباد و طريق التحقيق و حديقه محتاج شروح مفصل است. از آثار او است: 1- حديقة الحقيقة يا شريعة الطريقة يا الهينامه 2- سيرالعباد الي معاد 3- طريق التحقيق 4- کارنامه بلخ يا مطالب نامه 5- عشقنامه 6- عقلنامه 7- تجربه العلم. از شماره 2 تا شماره 7 را بر رويهم سته غزنوي مينامند. تو اي مرد سخنپيشه که بهر دام مشتي دون از دين حق بماند ستي به نيروي سخندان
چه سستي ديدي از سنت که رفتي سوي بيدينان چه تقصير آمد زقرآن که گشتي گرد لاماني (لاماني = چاپلوسي) 9- رشيد وطواط: امير امام رشيدالدين سعدالملک محمدبن محمدعبدالجليل عمري از نسل حضرت عبدالله بن عمرخطاب -رضيالله عنهما- متوفاي 573 ه. ق آثارش: 1- ديوان شعر 2- حدايق السحر في دقايق الشعر 3- منشآت فارسي 4- فصل الخطاب من کلام عمربن خطاب 5- تحفه الصديق الي الصديق من کلام ابيبکر الصديق 6- انس اللهفان من کلام عثمان بن عفان 7- نثر اللّالي من کلام عليبن ابيطالب 8- مجموعه رسائل عربي 9- منظومهاي در عروض فارسي و.... 10- خاقاني شرواني: وفات 582 ه. ق حسان العجم افضل الدين بديل (ابراهيم) بن علي خاقاني شرواني لقب خاقاني را خاقان منوچهر از شاهان شروانشاهان به وي داده است. خاقاني تا 25 سالگي تحت تربيت عموي دانشمندش کافيالدين عمربن عثمان طبيب و فيلسوف قرار داشت. استاد علوم ادبي وي نيز پسر عمويش وحيدالدين عثماني بوده است که از سرشناسان علوم ادبي و حکمي زمان خود بود. در تبصرة الشعراء سرخاب تبريز مدفون است. 11- ضياء خجندي: خواجه ضياءالدين بن خواجه جلالالدين مسعود خجندي شاعر بلندآوازه قرن 6 ه. ق از شاگردان امام فخر رازي. 12- انوري: وفات 583 ه. ق اوحدالدين محمدبن علي بن اسحاق در دربار سلطان سنجر، انوري در اکثر علوم وارد بود: گرچه در بستم در مدح و غزل يکبارگي ظن مبر کز نظم الفاظ و معاني قاصرم
بلکه بر هر علم کز اقران من داند کسي خواه جزوي گير آن را خواه کل قادرم
منطق و موسيقي و هيأت شناسم اندکي راستي بايد بگويم با نصيبي وافرم
زالهي آنچه تصديقش کند عقل صريح گر تو تصديقش کني بر شرح و بسطش ماهرم
در طبيعي رمزچند هرچند بيتشوير نيست کشف دانم کرد اگر حاسد نباشد ناظرم
نيستم بيگانه از اعمال و احکام نجوم ورهمي باور نداري، رنجه شو من حاضرم
در اينجا شرح حال شعر را خاتمه ميدهم چرا که ذکر نام و احوال آنها از حوصله اين کتاب خارج است، آثار بسياري از آنها در دست است. رياضيدانها – منجمان – پزشکان – فيلسوفان – مشهور دوره سلجوقي 1- عمر خيام: (427-509 يا 517 ه. ق) مدفون در اصفهان. حجة الحق حکيم ابوالفتح عمربن ابراهيم الخيام نيشابوري رياضيدان فيلسوف – پزشک – شاعر و موسيقيدان بزرگ قرن پنجم ه. ق بنا به دعوت سلطان ملکشاه سلجوقي در سال 467 براي اصلاح کردن تقويم نجومي به همراه منجمين معروف روزگارش، رصدخانهاي مهم در اصفهان ساخت. علم جبر با انديشهها و کارها و نوشتههاي خيام به يکي از مراحل کمال و شکوفايي خود رسيد. خيام اولين کسي است که انواع معادلات درجه 3 را حل کرده است. عمربن خيام فيلسوف و دانشمند مسلماني بود که نسبت دادن رباعياتي در شهوتپرستي به او دروغ محض است و همچنان که در ساليان اخير معلوم شده است در آن زمان دو يا سه شخصيت جود داشته است که باسم خيامي و خيام مطرح بودهاند. برخي از آثار خيام: 1- شرح المشکل من الکتاب الموسيقي 2- مسائل حساب 3- اثبات مسائل جبر 4- شرح ما أشکل من مصادرات کتاب اقليدس وي در اين کتاب بر هندسه اقليدس ايراد مهم ميگيرد. 5- ميران الحکمه 6- زيج السنجري، آنچه که بنام بسط دو جملهاي به نيوتن نسبت داده شده است و با کمک آن محاسبه رياضي بسياري از مسائل فيزيک و مکانيک را حل ميکنند و در رياضيات نيز حائز اهميت است. در واقع توسط خيام بدست آمده است. پروفسور روزبرگ استاد هندسه در اين باره ميگويد: بايد بجاي نيوتن و پاسکال، بسط دو جملهاي خيام و مثلث خيام به کار رود. خيام: اسرار ازل را نه داني و نه من وين حرف معما نه تو خواني و نه من هست از پس پرده گفتگوي من و تو چو پرده درافتد نه تو ماني و نه من
2- ابوالعباس فضلبن محمد لوکري مروزي: از شاگردان دانشمند بهمنيار شاگرد ابنسينا آثاري از قبيل بيان الحق – يضمان الصدق – قصدهايي با شرح فارسي دارد. وي از فيلسوفان مشهور قرن 6 ه. ق است. 3- قطبالزمان محمدبن ابوطاهر طبسي مروزي: متوفاي 539 ه. ق از شاگردان قطبالزمان ابوالفتح بن ابوسعيد قندورجي است که در آثار علويه و علم حيوان تصانيفي داشته است. 4- مجدالافاضل عبدالرزاق ترکي: هندسهدان مشهوري بود که اکثر کتب ابن سينا را از حفظ داشت، در بخارا حساب تدريس ميکرد. 5- شرفالزمان محمدبن يوسف الايلاقي: فيلسوف – طبيب – جانورشناس در مسائل نظري و علمي حکمت توانا بود. در 536 در جنگ قطوان شهيد شد. از آثار او است: 1- کتاب اللواحق 2- دوستنامه 3- سلطاننامه 4- کتاب الحيوان. 6- فريدالدين عمربن غيلان بلخي: شهرت اصلي وي در فلسفه است. از مخالفين سرسخت فلسفه ارسطو و حاميان آن بود. از آثار او است: 1- حدوث العالم 2- التنبيه علي مويهات کتاب التنبيهات ابوعلي سينا 3- التوطئه للتخطئه در ذکر ايراداتي بر منطق ابن سينا و.... 7- اوحدالزمان ابوالبرکات هبهالله بن علي بن ملکا البغدادي: متوفاي 547 فيلسوف و پزشک مشهور قرن 6 ه. ق. 8- حکيم ابوسعد يا ابوسعيد محمدبن محمد الغانمي: طبيعيدان و فيلسوف اثر مهم وي فراضه الطبيعيات ميباشد. 9- قاضي زينالدين عمربن سهلان الساوي: معاصر سلطان سنجر از شاگردان شرفالزمان محمد الايلقاي بوده است. از آثار اوست: 1- کتاب البصاير الصغيرية در منطق 2- کتاب التبصرة 3- کتابي در حساب و چند کتاب ديگر. بيهقي گويد: او را چون بحري مواج در علوم ديدم. 10- تاجالدين محمدبن عبدالکريم شهرستاني: متوفاي 548 ه. ق جغرافيدان و مؤرخ و فيلسوف و مفسر قرن 6 ه. ق. آثارش: 1- الملل و النحل درباره ديانات و ملل و اهل اهواء و نحل ميباشد 2- تفسيري بر قرآن مجيد 3- المصارعات در فلسفه و در رد ابن سينا و فلسفه ارسطويي. 11- بهاءالدين ابوبکر محمدبن احمدبن ابيبشر الخرقي المروزي: منسوب به خرق از قراء مرو، تاريخدان و جغرافيدان و رياضيدان که در هر سه زمينه کتابهايي دارد. در 536 همراه اتسز به خوارزم ميرود. از آثار اوست: 1- منتهي الادراک في تقسيم الافلاک (نالينو قسمتي از آن را بچاپ رسانده است) 2- التبصرة في علم الهيئة ويدمن آن را ترجمه کرده است. 12- شرفالدين طوسي: مظفربن محمدبن المظفر متوفاي 609 ه. ق رياضيدان و منجم مشهور قرن 6 ه. ق وي اصلاحاتي در اسطرلاب انجام داده و شرح آن را در کتاب المسطع آورده است. 13- ابوالعباس فضلبن محمد لوکري: فيلسوف و رياضيدان قرن 6 ه. ق. 14- ميمون نجيب واسطي: رياضيدان و منجم قرن 6 ه. ق. 15- ابوحاتم اسفرازي: رياضيدان و منجم قرن 6 ه. ق. 16- ظهيرالدين ابوالمحامد محمدبن مسعود المسعودي الغزنوي: رياضيدان – منجم و اديب قرن 6 ه. ق از آثار او است: 1- جهان دانش درباره افلاک و زمين 2- کفاية التعليم 3- نافع الثمره در هيئت 4- عناصر و کائنات جوّ 5- احياء الحق. 17- ابوالحسن عليبن زيد بيهقي: مشهور به علي قطّان مروزي در طب – رياضيات – علوم پايه و علوم ديني سرآمد زمان خود بود. او بيشتر به علم طب مشغول بود. در مرو دکاني داشت و در آنجا طبابت ميکرد. در عروض و انساب و طب تأليفاتي دارد. مهمترين اثر رياضي او کيهان شناخت است در علم هيئت. 18- شرفالزمان محمد ايلاقي: فيلسوف و پزشک قرن 6 ه. ق کتاب الفضول الايلاقيه وي در طب بارها شرح شده است. 19- ابن ابيالصادق: ابوالقاسم عبدالرحمان بن علي بن ابيالصادق النيشابوري ملقب به بقراط ثاني استاد سيد اسمعيل جرجاني مشهور بوده است. از آثار اوست شرح کتاب فضول بقراط. 20- سيد امام زينالدين اسمعيل بن الحسن بن محمدبن احمدالحسيني الجرجاني مشهور به اسمعيل جرجاني بزرگترين پزشک قرن 6 ه. ق است که بقول بيهقي علم طب و سائر علوم را با تصانيف خود احياء کرد. وي پزشک فيلسوف و محدث ماهري بود. و متولد 434 متوفاي 531 ه. ق بود. جرجاني علم حديث را از امام ابوالقاسم قشيري و علم طب را از ابن ابيالصادق فراگرفت. در علم پزشکي جرجاني دو ويژگي عمده دارد: 1- همه مباحث علم طب را با تحقيقات و مطالعات جديد مورد مطالعه قرار داد. 2- جميع مباحث مربوط به علم پزشکي را در کتابهايش مورد بحث و تحقيق قرار داد و بسياري از اصطلاحات فارسي را در اين علم که تا آن عهد وجود داشت و ممکن بود بتدريج از بين برود در کتب خود آورد وي از اين راه خدمات شاياني به زبان فارسي کرده است. برخي از آثار وي عبارتند از: 1- خفّي علائي 2- طب ملوکي 3- اغراض 4- يادگار 5- کتاب ردالفلاسفه 6- تدبير يوم وليله 7- وصيتنامه 8- تذکرة الاشراقية في الصناعة الطبيعية 9- کتاب في القياس 10- کتاب في التحليل 11- کتاب المنية 12- زبدة الطب 13- الکاظمية 14- ذخيره خوارزمشاهي بسال 504 ه. ق بنام قطبالدين محمدبن انوشتکين خوارزمشاه در 12 مجلد هر کتاب خود به چند باب و فصل تقسيم ميشود و همه ابواب طب و تشريح و داروهاي مفرد و داروهاي ترکيبي يا مرکب را شامل است. کتاب ذخيره در حقيقت دايرهالمعارف پزشکي ايراني است که حاصل صدها بلکه هزارها تجربه و تحقيق ايرانيان در امر پزشکي است. اسمعيل جرجاني همواره تحت حمايت سلاطين خوارزمشاهي بود. 21- اوحدالدين محمد انوري ابيوردي: متوفاي 583 ه. ق از شاگردان امام محمد غزالي در نظاميه بغداد، وي شاعر و رياضيدان معروفي بود. 22- ابوسعيد ابوالخير: از بزرگترين صوفيان ايراني در قرن پنجم هجري قمري است که شهرت بسزايي دارد. وي متولد 375 و متوفاي 440 هجري قمري است. ابوسعيد شديداً بر رياکاران متصوفه ميتاخت. وي معتقد بود که صوفي درستکار کسي است که در ميان خلق باشد و در غم و شادي همراه آنها باشد. نه آنکه همچون رهبانان از مردم دوري کرده و از ازدواج خودداري کند. 23- امام عبدالقادر گيلاني: (470-561 ه. ق) از نسل حضرت حسنبن علي بن ابيطالب -رضی الله عنه- فارغ التحصيل دانشگاه نظامية بغداد: در عصر امام گيلاني انحراف و بيراهه رفتنهاي تصوف و طريقت و ادعاهاي پوچي از قبيل رسيدن به «حقيقت و نهايت» نهايتي که در آن فرائض و تکاليف ديني برچيده ميشود گسترش يافته بود. و تفکر بيگانه و انحرافکننده «وحدت وجود» وارد دستگاه تصوف شده و تکيه و خانقاه را بدنبال خود به گمراهي کشانده بود. امام گيلاني از جمله سرسختترين مخالف اين عقايد باطله و انحراف، و کوشاترين تلاشگران در جهت تطبيق و تسليم طريقت در مقابل شريعت بود و اطاعت از قرآن و سنت و حکميت بخشيدن آنرا در همة شئون زندگي اساس همة امور ميدانست. در مخالفت با کساني که معتقد بودند، تکاليف شرعي در بعضي شرايط از اهل طريقت ساقط ميشود (نظير محيالدين بن عربي) ميفرمود: ترک عبادت و واجبات ديني زندقي و کفر است و ارتکاب امور نهي شده و حرام معصيت و گناه، در هيچ زماني و در هيچ شرايطي انجام تکاليف ديني و دوري از حرام ساقط نميگردد[9]. بيش از پنج هزار يهودي و مسيحي بدست مبارک امام گيلاني مسلمان ميشوند و تعداد کساني که در اثر گمراهي از جادة مستقيم اسلام منحرف شده و توسط امام گيلاني به طريق خدا بازگشتند. بالغ بر يکصد هزار نفر بودند. از آثار معروف امام گيلاني است: 1- فتوح الغيب 2- الفتح الرباني. آنچه که امروز به نام فرقة قادريه وجود دارد و خود را ادامهدهنده راه امام عبدالقادر ميدانند فرسنگها با راه آن امام جليلالقدر فاصله دارد. پيروان اين فرقه معتقد به وحدت وجود هستند امري که امام در فتح الرباني، آنرا کفر ميداند. به نقل از: نگاهي به تاريخ ايران بعد از اسلام، مؤلف: فريدون اسلامنيا، ناشر: مؤسسه انتشاراتي حسيني اصل
[1]- منابع مورد استفاده : 1- دولت آل سلجوقي 2- طبقات ناصري 3- تاريخ گزيده 4- تاريخ ايران سرپرسي سايکس 5- تاريخ ايران کمبريج 6- تاريخ ايران بعد از اسلام، آشتياني 7- تاريخ ادبيات در ايران صفا 8- تاريخ تمدن ويل دورانت، جلدچهارم 9- سلجوقنامه ظهيري نيشابوري. [2]- ايران کمبريج، جلد 5، ص 207. [3]- در تاريخ تمدن ويل دورانت، جلد چهارم، ص 393 و تاريخ ايران سرپرسي سايکس آمده است که رومانوس گفت: ترا به دست نوکرانم ميدادم تا برهنهات کنند و آنقدر تازيانه بزنند تا هلاک شوي. [4]- تاريخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ص 574. [5]- تاريخ گزيده، حمدالله مستوفي، ص 445، 2- تاريخ ايران سرپرسي مايکس، تاريخ مردمان ايران، زرينکوب. [6]- تاريخ تمدن ويل دورانت، جلد چهارم، تاريخ مذاهب اسلامي بغدادي، سياستنامه، جهانگشاي جويني. [7]- تاريخ ادبيات در ايران و تاريخ گزيده. [8]- تاريخ تحولات در اروپا، مرتضي راوندي، ص 334. [9]- آشنايي با شخصيت و افکار امام عبدالقادر گيلاني، نوشته ابوالحسن ندوي، ترجمه عبدالعزيز سليمي.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|