|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>اشخاص>ارمیاء علیه السلام
شماره مقاله : 2158 تعداد مشاهده : 346 تاریخ افزودن مقاله : 24/4/1389
|
فرمان خداوند درباره بنی اسرائیل
محمد احمد جاد المولي ترجمه: صلاح الدين توحيدي
فساد وتباهی تمام وجود بنیاسرائیل را فراگرفته بود وآنان در منجلاب گمراهی دست و پا میزدند. عصیان و سرپیچی فراگیر و ریسمان امنیت گسسته شده و برای رحم و شفقت جایی در درون آنان باقی نمانده بود و در دلهایشان اثری از هیبت پیامبران نبود. عالمان و قاریانشان حق خداوند را انکار نمودند و فرمانروایانشان، پیامبران را دروغگو خواندند و به کتاب خدا پشت نمودند و از اینرو سزاوار چشیدن عذاب الهی و عقاب شدید گشتند، اما خداوند منزّه و بلند مرتبه، عادلتر از آن است که قومی را عذاب دهد قبل از این که بیمدهندهای را برایشان بفرستد و یا طاغوتهای ظالم را سزا دهد قبل از این که راه را برای آن ها آشکار نماید. ارمیاء پیامبری از پیامبران بنیاسرائیل و مردی از یکی از خانوادههای اصیل آنان بود. او در میان آنان بهپا خاست و به دستور پروردگار سخن حق را آشکار با صدای بلند اعلام نمود و گفت: ای قوم من و ای فرزندان عشیره و طایفهام! مدتی طولانی است که در فساد و تباهی هستید و دردی جانکاه شما را فراگرفته و پروردگارتان بر شما خشم گرفته است. این کتاب خداست که شما آن را پشت سر انداختهاید و حق خدا را به جای نیاوردهاید، در حالی که شما از نعمتهای زیاد خداوند بر خودتان آگاه میباشید و سفرهی خیر و برکات او بر شما گسترده شده است و نعمتهای ظاهر و باطنش را به شما عطا نموده و به شما قدرت و تمکین در زمین بخشیده اسث و در کنار خانهاش شما را جای داده و بر تمام جهانیان برتری داده است. داستان دیروزتان بهترین موعظه برای شما و رحم خداوند بر شما بهترین درس عبرت است، آن زمان که سنحاریب با ستم و شدت و خشونت همراه با سپاهیانش با قدرت تمام از بابل به شما روی آورد و خواست که در داخل وطن و خانههایتان با شما بجنگد و به وسط سرزمین شما نفوذ پیدا کند و اگر مانعی برایش پیش نمیآمد، شما را از بین میبرد و جمعتان را پراکنده میکرد، اما خداوند به سبب پیامبرتان اشعیا به شما رحم کرد، زیرا او با دلسوزی تمام و اشتیاق زیاد دست دعا به درگاه خداوند برداشت و از او خواست که ضرر و زیان و اذیت را از شما دفع نماید و کید دشمنان شما را به خودشان برگرداند و خداوند نیز دعای او را اجابت نمود و سخنانش را پذیرفت و پس از هلاک و ضعیف نمودن سپاهیان دشمن با مبتلا نمودن آنان به دردها و بیماریها، باعث شکست و بازگشت ذلیلانه آنها گشت. اما جزا و پاداش شما برای اشعیا چه بود و چه جایگاهی در دل شما کسب نمود؟ اگر او در میان قومی غیر از شما بود که خوبی را با خوبی پاسخ میگفتند و قدر بزرگان را می شناختند، حتماً تمام عمرش او را گرامی میداشتند، به فرمانش گردن مینهادند و به سخنانش گوش جان میسپردند، اما افسون بر شما که چه رفتار بدی با او کردید! به او اهانت کردید و خوارش نمودید .و سپس او را کشتید و سرش را بریدید و خون پاکش را بر زمین ریختید و اینگونه به جوانمردی گرامی مانند او اهانت نمودید و روح پاک و مقدس او به سوی خداوند پرکشید و در جوار او گرامی داشته شد و او از ستم و سرپیچی قوم به خداوند شکایت و از ناسپاسی و کفران نعمت قوم نزد او اعلام بیزاری نمود. اما شما همواره پس از او آشکارا گناه کردید و به کینه و دشمنی سفارش نمودید و از کارهای زشتی که در میانتان انجام میگرفت، نهی نمیکردید،گویا که تورات برای پاککردن درون شما نیامده بود و پیامبران، قوم دیگری غیر از شما را به سوی خدا فرا خوانده بودند. به سخن راست من گوش فرا دهید و آن را هشداری جدی تلقی کنید: به تحقیق خداوند به من وحی نموده است که شما را به سوی حق و حقیقت دعوت نمایم و از عذاب و عقاب الهی بیم دهم؛ اگر از این مستی به هوش نیایید و نادانی را از خود نرانید و به کتاب آسمانیتان بازنگردید و به آن چنگ نزنید و آیات آن را به داوری نخوانید و قومی نیکوکار نگردید، خداوند بندگانی سختگیر و سپاهیانی قدرتمند و خشن و با ارادهای آهنین را علیه شما برخواهد انگیخت که مهربانی به دل آنها راه نیافته و هیچگونه رحم و شفقتی را نمیشناسند؛ آنان شما را خواهند گرفت و بینیهایتان را بر خاک خواهند مالید و تمام این سرزمین را زیر پای خواهند گذاشت، پس آنگاه این کاخهایی که در پایههای آنها آرمیدهاید، ویرانهای خالی، و دژهای محکم تبدیل به درههایی خشک خواهند شد؛ .باغهای باشکوهتان کنام شیران و بوستانهای پر از میوهتان جایگاه یوزان و پلنگان خواهد گردید و معابدی را که خداوند برای آرامش روح و پناه دادن روان شما آفریده است، مورد تعرض قرار خواهند گرفت و حرمت آن شکسته و هر کاری در آنها انجام خواهد شد و شما نیز یا کشته میشوید و یا به اسارت گرفته خواهید شد. من تا حد امکان شما را پند و اندرز دادم و همه چیز را با فصاحت تمام برایتان روشن نمودم و بعد از این شما در راه و مسیری که می روید مختارید و آزادید که راه و روش زندگیتان را برگزینید. بزرگ قوم گفت: آیا برای این سخنان ما را فرا خوانده و گردآوردهای؟ به تحقیق بر خداوند دروغ بستهای و بهتانی بزرگ بر او بافتهای. آیا خدایی که ما را از میان مردم انتخاب نموده و برای پذیرش کتابش برگزیده است، ملک و دیار ما را به دست کفاری که جز آتش نمیپرستند و پیشانیهایشان جز برای بتها بر زمین نیافتاده است، از بین میبرد؟! همانا که تو بیهوده سخن میگویی، بدبینی پیشه کردهای و در وادی گمراهی و تخیلات قدم میزنی. ارمیا گفت: ای مردم! خداوند همانگونه که طاعون مرگآور و سیل ویرانگر میفرستد، آن سپاهیان را نیز برای عذاب و عقاب شما می فرستد و چه فرق است بین این که خداوند شما را به بلایی دچار سازد که هلاکتان نماید یا پادشاهی کافر را بر شما پیروز گرداند که خوار و ذلیلتان سازد و تمام پیوندهای میانتان را بگسلاند و من خداوند را گواه میگیرم که شما را پند و اندرز دادم و فریبی در کار نیست، پس به خود بیایید و آن چه را که مایهی خیر و سعادت شماست، برگزینید. قوم گفتند: با ما بسیار مجادله نمودی و چون عرصهی حلم ما را وسیع یافتی، به جولان دادن سخن پرداختی و در مقابل سکوت ما هر چه خواستی،گفتی و ما برای تو چارهای نمیبینیم جز این که دستهایت را در زنجیر و پاهایت را در بند کشیم و به سیاهچال اندازیم و یا این که به مکانی دوردست تبعیدت کنیم. چون سپیدهدم فرا رسید، ارمیا به زندان انداخته و به بند و زنجیر کشیده شده بود. و روزی، قوم متوجه شرق شدند و گرد و غباری را دیدند که به آسمان برخاسته و مانع نور و روشنایی گشته بود و چنان متراکم و انبوه بود که آن سرزمین را تیره و تاریک کرده بود و چون آن گرد و غبار فرو نشست، مبارزی قوی و شجاع پدیدار گشت که سپاهی چون ابری متراکم را فرماندهی میکرد و افراد سپاه نیز، افرادی حماسی و خشن و شجاع بودند. آن فرمانده، بختنصر بود که از بابل به سمت آنان پیشروی کرده بود و نیتی جز شرّ و هلاک و نابودی آن قرم نداشت و او همان بلا و غضبی بود که خدارند فرستاده بود، پس چه کسی میتوانست جلو او را بگیرد و سپاهیانش را متوقف نماید؟ قوم از همدیگر میپرسیدند: آیا این همان چیزی است که ارمیا ما را از آن میترساند؟ اگر همان باشد، که کارازکار گذشته و بلا و عذاب خدایی فرا رسیده است. و بختنصر به آنان مهلت نداد که حدسشان را تمام کنند و برایشان معلوم شود، بلکه مانند درندهای خشمگین وارد شهر شد و بر سر آنان فرود آمد و با شدت و خشونت به ویرانگری پرداخت، به هیچ ساختمانی نمیرسید مگر این که آن را ویران میکرد و از هر راهی که میگذشت، آثار و علایم آن را از بین میبرد و هر کاخی را که میدید با خاک یکسان میکرد و اثری از آن بر جای نمیگذاشت. به بیتالمقدس هتک حرمت نمود و ستونهای آن را درهم فرو ریخت و پرستش و عبادت در کنار آن را تعطیل نمود و عدهای از قوم بنیاسرائیل را کشت و سرهایشان را از تن جدا کرد و عدهای دیگر را به بند اسارت کشید و سپس آنان را در زمین پراکنده و متفرق ساخت و سرزمینشان را تبدیل به ویرانه نمود و به گونهای که گویا کسی اصلاً در آن سرزمین زندگی نکرده بود. سالها گذشت و نسلها از پی هم آمدند و کار بختنصر به پایان رسید و دستش از زندگی دنیا کوتاه گشت و تخت سلطنت بابل به دست پادشاهی مهربان و نرمخو افتاد و چون بنیاسرائیل را در زنجیر و بند ذلت و اسارت دید که شب و روز را با خواری و پستی بهسر میبردند، از داستان آنها و سبب ذلت آنها پرسید؛ به او گفتند: آنان از اسلاف یعقوب و نوادگان داود میباشند که ساکن سرزمین شام بودند، سرزمینی پر خیر و برکت با چشمههای گوارا. پادشاه قبل از تو،کریمان و گردنکشان آنان را ذلیل نمود و بینی بزرگانشان را بر خاک مالید و آنان را در سرزمینهای دیگر پراکنده نمود و گروهگروه از آنان را آوارهی آفاق نمود و آنان را به این ذلت و پستی که میبینی، انداخت[1]. سخنان یهودیان، در دل آن مرد مهربان و بزرگوار تأثیر کرد و از همینرو، به آنان اعلام کرد که همه گردهم آیید و خود را آماده سازبد و به شهر و دیار و آرامش و جمعیت پیشین خود بازگردید . آنان دوباره به سرزمین خود بازگشتند و خداوند قدرت و زندگی دوباره به آنها بخشید و به آنان اموال و فرزندان عطا نمود،کشتزارهایشان را سرسبز و حیواناتشان را پر شیر و اسباب خوشبختی و رفاه را برای آنان فراهم ساخت. حق آنان این بود که از گذشته عبرت بگیرند و سپاسگزر نعمتهای الهی باشند؛ اما چگونه ممکن بود مردمی که روح و روانشان به شرّ و بدی سرشته بود، از خیر، لذت ببرند و به صلاح تمایل پیدا کنند؟ چگونه فرزندان آن قومی که بر ضدّ یوسف همدیگر را یاری دادند و پس از او به موسی آزار و اذیت رساندند، آرامش یافته و کینه و دشمنی را فراموش میکردند؟ آنها در بازگشت به شرّ درنگ نکردند و دوباره، بار ظلم و ستم و سرکشی را به دوش گرفتند تا این که زکریا و یحیی، آن دو پیامبر مهربان و رسول گرامی خداوند، در میانشان بهپا خواستند، اما آنان خون آن دو را ریختند،گویی که تشنهی خون بودند و بین آنان و پیامبران یک خونخواهی قدیمی بود. آنان به تباهی و دشمنی با خدا بازگشتند و خداوند عذاب و انتقام را تکرار کرد و همان گونه که قبلأ بختنصر را بر آنان مسلط نموده بود، گودرز را بر آنان مسلط نمود و بار دیگر ملک و دیارشان را از دست دادند و معابدشان تخریب شد و این چنین، آواره و پراکنده و متفرق گشتند و خداوند، ابدالدهر بر آنان مقدر نمود «ذلت و آوارگی را و این که مورد خشم خداوند باشند، زبرا آنان به آیات خداوند کافر شدند و پیامبران را به ناحق کشتند و این که عصیان ورزیدند و از حد تجاوز نمودند».[2]
[1] پادشاهی که یهودیان را از چنگال پادشاهان بابل نجات داد، کورش هخامنشی بود و نه یکی از جانشینان بخت نصر - مترجم. [2] بقره؛61
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|