|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > ادعاي شيعه مبني بر اينكه كليهي كتابهاي آسماني نزد ائمه وجود دارد
شماره مقاله : 2030 تعداد مشاهده : 360 تاریخ افزودن مقاله : 11/4/1389
|
ادعاي شيعه مبني بر اينكه كليهي كتابهاي آسماني نزد ائمه وجود دارد
تاليف: دكتر ناصر بن عبدالله بن علي القفاري
شيعه ادعا ميكند كه نزد ائمۀ اثنيعشريه هر كتابي كه از آسمان نازل شده وجود داشته، و آنها كتابها را با لهجه و زبانهاي مختلف قرائت ميكردند، صاحب «الكافي» براي اين موضوع فصلي را جدا كرده به عنوان «بابي در مورد اينكه نزد ائمه كل كتابهايي وجود دارد كه از آسمان نازل شده وآنها را با زبانهاي مختلف مربوط به آن مي شناشند»([1]) ودر ضمن آن مجموعهاي از روايات خود را ذكر كرده است. صاحب «بحارالانوار» نيز همان كار را انجام داده و فصلي جدا كرده را به عنوان «همانا كتابهاي انبياء نزد ائمه صلوات الله وسلامه عليهم هست وآنها را با زبانهاي مختلف آنها ميخوانند»([2]) و در اين فصل بيست و هفت حديث را از آنها ذكر نموده است. در اين روايات كه از ائمه نقل كردهاند ميگويند: «هر كتابي كه نازل شده باشد نزد اهل علم است و ما اهل علم هستيم».([3]) «همانا صحف ابراهيم و الواح موسي پيش ما است».([4]) «همانا علم تورات و انجيل و زبور و بيان آنچه در الواح موسي بود نزد ماست».([5]) و روايتي ديگر مي ايد كه منظور از الواح را تفسير ميكند كه همان الواح موسي است واين روايات آنها را به زبرجد بهشت توصيف نموده و اينكه بيان هر چيزي كه تا قيام رستاخيز خواهد بود در آنها ذكر شده و با زبان عبري نوشته شده و رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنها را به امير المؤمنين سپرده وبه او گفته: اينها را بگير همانا علم اولينها و واپسينها در آن است و اين لوحههاي موسي است كه پروردگارم مرا امر فرمود آنها را به تو بدهم.گفت: اي رسول خدا! بخوبي نميتوانم آنهارا بخوانم، گفت: جبرئيل به من امر فرمود كه به تو دستور دهم امشب آنها را زير سرت بگذاري وقتي كه صبح ايد همه را ميداني. علي گفت: آنها را زير سرم قرار دادم وقت صبح كه رسيد همهي آنچه در آنها بود ياد گرفته بودم. پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم به او امر كرد كه ازآنها نسخه برداري كند، و علي روي پوست گوسفند آن را نوشت و آن كتاب «جفر» حاوي علمي بود كه بوسيلهي آن از حوادث اينده ميتوان خبر داشت و حاوي علم و دانش گذشتگان و ايندگان بود و گفت اين علم نزد ماست.([6]) وقتي كه اين روايت مضمون و معناي «جفر» را به الواح موسي تفسير ميكند، روايتي ديگري دارند كه پا را ازاين هم فراتر نهاده و ميگويد: اباعبدالله گفت: نزد من جفر سفيد وجود دارد... كه زبور داود، تورات موسي، انجيل عيسي، صحف ابراهيم، حلال و حرام و مصحف فاطمه در آن است، گمان نميكنم كه قرآن در آن باشد، و در آن هرچه نياز مردم باشد هست و ما نيازي به هيچ كس نداريم حتي حكم تازيانه و نصف تازيانه و خونبهاي خراشيدن در آن هست.([7]) مثل اينكه شارح پنداشته كه همه چيز در آن پوست گوسفند نوشته شده باشد، همانگونه كه روايت سابق آن را تفسير نمود، لذا گفته: ظاهراً (جفر) ظرفي است كه تمام اين صحيفهها درون آن قرار داشته نه اينكه همه روي آن نوشته شده باشد.([8]) در حالي كه صريح روايت قبل مخالف اين است چون با نص صريح گفت: همانا علي (در پوست ميش آن را نوشت)و معني آن اين است كه محال است اين همه چيزها در پوست گوسفند جا داشته باشند، در حالي كه تنها يكي از آنها كه الواح موسي بود به تنهايي حاوي علم اولين و آخرين بود، و اين بيانگرآن است كه اين ادعا را كسي ساخته و جعل نموده كه بسيار نادان بوده و نتوانسته بخوبي آن را جعل كند. هر عاقل و خردمندي بخوبي ميداند كه اگر ائمه علم اولين و آخرين انسانها وحوادث را ميدانستند صورت تاريخ تغيير مي كرد. و اين پندار واهي مبني بر اينكه كليهي كتابهاي آسماني نزد ائمه بوده تنها بر مبناي شك و نظريه نبود، بلكه از محدودهي آن هم خارج شد به محيط عمل، مثلاً اين ابا الحسن –به گمان شيعه – انجيل را نزد يك نفر ترسايي(نصراني) به نام بريه قرائت كرد، بعد از شنبدن قرائت گفت: قطعاً تو پنجاه سال است انجيل ميخواني، سپس ترسايي - آنطور كه در روايت آمده- ايمان آورد و اسلام آوردنش خوب بود و به امام گفت: تورات و انجيل و كتابهاي انبياء را از كجا آوردهاي؟ گفت: ما آنها را از ايشان به ارث بردهايم و ما هم مثل انبياء آنها را ميخوانيم، و ما نيز ميگوييم همانگونه كه ايشان گفتند: «همانا خدا حجتي را در زمين خود نميگذارد كه در مورد چيزي از او سؤال شود ودر جواب بگويد: نميدانم».([9]) بنابراين ازاين روايت استنباط ميشود كه ائمه هم تورات وهم انجيل وهم غير اينها را قرائت كردهاند به همان صورت كه انبياء خواندهاند تا بتوانند به سؤالات مردم پاسخ دهند. بلكه مسأله از قرائت و فتوي هم تجاوز كرده و به حكم و قضاوت رسيده است، صاحب كتاب «الكافي» فصل خاصي را براي اين نكته گذاشته به عنوان: بابي در مورد اينكه ائمه هرگاه ظهور كنند با حكم داود وآل داود حكم ميكنند و از آنها بينه ودليل خواسته نميشود. از جمله رواياتي كه در آن فصل ذكر نموده اين است: جعيد از علي بن حسن روايت كرده است كه گفت: از ايشان پرسيدم شما به چه چيزي حكم ميكنيد؟ گفت با حكم داود، اگر باز هم درمانديم روح القدس (جبرئيل علیه السلام ) با ما ملاقات ميكند.([10]) ونزد ايشان نصوص و عبارات زيادي از آنها وارد شده كه ميگويند: مهدي منتظر آنها با حكم آل داود حكم ميكند و از او بينه و شاهد خواسته نميشود.([11]) ومجموعهاي از احكام را ذكر ميكنند كه مهدي آنها به موجب شريعت خاصي به آنها حكم ميكند، مثل اينكه جزيه (سرانه) را از اهل كتاب نمي پذيرد و هر كسي را كه به سن بيست سال رسيد و در امور دين آگاه نباشد به قتل ميرساندو به احكام آل داود و امثال اينها حكم ميكند.([12]) همانگونه كه در فصل ذكر اعتقاد شيعه در مورد مهدي مورد انتظار آنها انشاء الله مفصل ذكرخواهد شد. آنان تعدادي روايت دارند پيرامون اينكه علي ميگويد: اگر حكومت را بدست بياورم براي هر طايفه و دستهاي با كتاب خودشان حكم خواهم كرد.([13]) از جمله در اين روايات ادعا ميكنند كه علي گفته: اگر كرسي را بدست بگيرم [كه مجلسي اين را به ولايت امر و بدست گرفتن حاكميت تفسير كرده].([14]) يا اگر مردم برايم كرسي فراهم نمايند همانگونه كه براي ابن صوحان [مجلسي گفته: ابن صوحان در حديث غريب و نا آشنا است، شايد در اصل ابن ابي سفيان بوده است] به فرض اينكه اينطور بوده باشد معناي آن اين است: «اگر حكم و دستور من در بين يارانم همانند ابن صوحان نفوذ و تأثير داشت([15]) در بين اهل تورات با تورات و در بين اهل انجيل با انجيل و در ميان اهل زبور با زبور و در بين اهل قران با قرآن حكم ميكردم».([16]) نقد و بررسي اين قسمت از گفتار خداوند متعال محمد صلی الله علیه و سلم را براي كل انس وجنّ فرستاد و تمام رسالت و نبوتها را با او ختم نمود، و با رسالت و بعثت او همهي رسالتها را نسخ كرد: { وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (٨٥)} آل عمران: ٨٥ (و كسي كه غير از (آئين و شريعت) اسلام، آئيني برگزيند، از او پذيرفته نميشود، و او در آخرت از زمره زيانكاران خواهد بود). و چنانچه موسي وعيسي زنده بودند قطعاً از محمد صلی الله علیه و سلم پيروي ميكردند.([17]) و هر گاه عيسي علیه السلام به زمين فرود ايد تنها با شريعت محمد صلی الله علیه و سلم حكم ميكند، ([18]) البته خداوند با قرآن كل ّ كتابهاي آسماني را منسوخ كرده همانگونه كه ميفرمايد: { وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (٤٨)وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ (٤٩)} المائدة: ٤٨ - ٤٩ (و بر تو (اي پيغمبر) كتاب (كامل و شامل قرآن) را نازل كرديم كه (در همه احكام و اخبار خود) ملازم حق، و موافق و مصدّق كتابهاي پيشين (آسماني)، و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول مسائل) آنها است. پس (اگر اهل كتاب از تو داوري خواستند) ميان آنان بر طبق چيزي داوري كن كه خدا بر تو نازل كرده است، و به خاطر پيروي از اميال و آرزوهاي ايشان، از حق و حقيقتي كه براي تو آمده است روي مگردان. (اي مردم!) براي هر ملّتي از شما راهي (براي رسيدن به حقائق) و برنامهاي (جهت بيان احكام) قرار دادهايم. اگر خدا ميخواست همه شما (مردمان) را ملّت واحدي ميكرد (و بر يك روال و يك سرشت ميسرشت، و لذا راه و برنامه ارشادي آنان در همه امكنه و ازمنه يكي ميشد) و امّا (خدا چنين نكرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شما داده است بيازمايد (و فرمانبردار يزدان و سركش از فرمان منّان جدا و معلوم شود). پس (فرصت را دريابيد و) به سوي نيكيها بشتابيد (و به جاي مشاجره در اختلافات به مسابقه در خيرات بپردازيد و بدانيد كه) جملگي بازگشتتان به سوي خدا خواهد بود، و از آنچه در آن اختلاف ميكردهايد آگاهتان خواهد كرد (و هر يك را برابر كردار خوب يا بد پاداش و پادافره خواهد داد). و (به تو اي پيغمبر فرمان ميدهيم به اين كه) در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه خدا بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه (با كذب و حقپوشي و خيانت و غرضورزي) تو را از برخي چيزهائي كه خدا بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند (و احكامي را پايمال هوي و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حكم خدا رويگردان شدند و به قانون خدا) پشت كردند، بدان كه خدا ميخواهد به سبب پارهاي از گناهانشان ايشان را دچار بلا و مصيبت سازد (و به عذاب دنيوي، پيش از عذاب اخروي گرفتار كند). بيگمان بسياري از مردم (از احكام شريعت) سرپيچي و تمرّد ميكنند (و از حدود قوانين الهي تخطّي مينمايند)). ابن جرير طبري در تفسير اين ايه: { فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ } ميفرمايد: «اين فرماني است از جانب خدا به پيامبرش محمد صلی الله علیه و سلم كه بين كساني كه براي داوري نزد او مي روند؛ از اهل كتاب و ساير اهل دينها با همان كتابي حكم كند كه بر او نازل شده كه همان قرآن است و آن را خاصّ شريعت خود گردانيد، زيرا خداوند فرمود: { وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ } المائدة: ٤٨ ([19]) اما كتابهاي شيعه ميگويند ائمه با حكم و شريعت آل داود و براي صاحب هر ديني با كتاب خودشان حكم ميكنند، ايا اين خارج شدن از دين اسلام است يا دعوت به وحدت اديان؟!. اين، خود دليلي است بر اينكه شيعهگري مأوي و پناهگاهي است براي تمام اديان و عقايد و صاحب هر افكار و بينشي در شيعهگري به مطلوب و آرزوي خود دست مييابد و در خلال آن ميتواند سموم خود را براسلام بپاشد. اما ادعاي شيعه مبني بر اينكه مجموع كتابهاي انبياء نزد ائمه است هيچ دليلي ندارند و واقعيت آن را تاييد نميكند، چگونه چنين امري ممكن است در حالي كه محمد مصطفي صلی الله علیه و سلم برگزيدهي خدا داراي چنين امري نبوده، همانگونه كه در صحيحين و غيره آمده كه «يهود نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمدند گفتند در ميان ما زن و مردي با هم مرتكب عمل زنا شدهاند، رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: آيا در تورات در مورد رجم چيزي داريد؟ گفتند: بله آنها را رسوا ميكنيم و تازيانه ميزنيم. عبدالله بن سلام فرمود: دروغ گفتيد، واقعاً در تورات حكم رجم وجود دارد. پس توراتي را آوردند و آن را گشودند، يكي از آنها دستش را روي آيهي رجم گذاشت تا ديده نشود، قبل و بعد از آن را قرائت نمود و عبدالله بن سلام گفت: دستت را بلند كن، وقتي دستش را بلند كرد ديدند آيهي رجم آنجا است، هر دو گفتند: راست گفت اي محمد! پس رسول خدا فرمان داد آنها را رجم كردند».([20]) اهل علم ميگويند: فرمودهي رسول خدا صلی الله علیه و سلم كه فرمود: «ايا در تورات در مورد رجم چيزي داريد؟» احتمال دارد با وحي خدا فهميده باشد كه حكم رجم در تورات ثابت باشد بنابر شريعت آن.. و احتمال دارد با خبر عبدالله بن سلام (كه قبل از اسلام آوردن از علماي يهود بود) و ديگر افرادي از علماي يهود فهميده باشد، و اين احتمال هم دارد كه به عنوان استعلام از آنها سؤال كرده باشد، سپس جهت صحت جواب آنها از خداوند متعال استعلام كرده باشد».([21]) اما اين احتمال را ذكر نكردهاند كه نزد او تورات بوده باشد و اين ادعا از بدعتهاي شيعه است... و اگر آنگونه بود كه كتابهاي شيعه ادعا كردهاند تورات خود را آشكار ميكرد و دستور نميداد تورات خودشان را بياورند و يا اينكه آن را از علي درخواست ميكرد. مسألهي ديگر اينكه شيعه گمان ميكنند كتابهاي آسماني ديگري نيز كه نزد ائمه هستند دست تحريف و تبديل به آنها راه نيافته، در حالي كه خداوند متعال براي ما بيان فرموده كه كلمات را از جاهاى خود دگرگون مىكنند و فرمود: سهم و نصيبي را كه به آنها يادآوري شده بودند فراموش كردند و نصيبي از كتاب را به اين علت به آنها داده شده بود چون قسمت ديگر را فراموش و ضايع كردند. وقتي كه امت قرآن از امّي بودن و بي سوادي بيرون آمدند و با تاريخ اهل كتاب آشنا شدند برايشان آشكار شد كه يهود توراتي را كه موسي نوشته از دست دادهاند و ديگر آنرا نيافتهاند، بلكه تنها برخي از علما قسمتي از آنچه را كه حفظ كرده بودند برايشان نوشتند كه آميختهاي از تورات و غيرآن است، و توراتي هم كه در دست دارند بيانگر اين نكته ميباشد.([22]) اما در مورد انجيلها مسأله از تورات هم آشفتهتر است، و نسخههاي زبور برخي با برخي ديگر در بسياري از الفاظ و معاني مخالفت دارند و اگر كسي به آنها بنگرد، ميفهمد كه بسياري از آن دروغ است و به نام داود علیه السلام جعل نمودهاند.([23]) ما در صدد بررسي وتحقيق و شرح اين موضوع نيستيم، بلكه تنها به منظور اشاره به نتايج بررسيهاي صورت گرفته در مورد كتابهاي سابق قلم به دست گرفتهايم كه بيانگر اين است هيچ كتابي برحالت زمان نازل شدن باقي نمانده و تحريف بدان راه يافته است،. .. اما كتابهاي شيعه مدعي هستند ائمه كتابهاي آسماني قديمي را بدون تحريف و تغيير در دست دارند... اگر چنين بود كه ميگويند بر ائمه واجب بود جهت امر به معروف و نهي از منكر در برابر اهل كتاب قيام كنند تا آنها را به حق برگردانند، و براي اينكه اخباري را اعلام ميكردند كه در آن كتابها ذكر شده بود و آنان آنرا پنهان كردهاند، امثال ظهور و رسالت پيامبر اسلام صلی الله علیه و سلم و واجب بودن پيروي از او كه در آن صورت قسمت عمدۀ يهود و نصاري از كفر برميگشتند ونقل اين امر مشهور ميشد. ممكن است كسي كه اين ادعا را ميشنود، سؤال كند: اين كتابهاي آسماني كجا هستند، در چه مكاني و پيش چه كسي يافت ميشوند؟ هدف از وجود آنها نزد ائمه چيست؟ ايا براي اينكه شريعت اسلام را با آنها تكميل كنند؟!. پس چرا با آنها برتحريف كتابهاي يهود وترسايان استدلال نميكنند و عليه آنها اقامهي حجت نميكنند؟ اين سؤالهايي هستند كه جواب قانع كنندهاي براي آنها يافت نميشود، چون مبناي آن جوابها افسانههاي بياساس و بدون حقيقت هستند،. .. و اين ادعا از قومي كه براي ائمه همه چيز را ادعا ميكنند جاي تعجب نيست بلكه تعجب اين است كه در دنياي امروز كسي پيدا شود اين خرافات وافسانهها را باور كند. براي همين است كه شيعه در مورد همهي كتابهاي سرّي ومصحفهاي آسماني و ميراثهاي انبياء و...ميگويند: قرارگاه و محل اينها پيش مهدي منتظر موهوم و خيالي است، ([24]) بنابراين پيروان آنها پيوسته به آن سراب فريبندهي اسطورهاي دل بستهاند. تاليف: دكتر ناصر بن عبدالله بن علي القفاري به نقل از كتاب: نقد و بررسى اصول و پايههاى مذهب شيعه دوازده امامى مصدر: سايت نوار اسلام IslamTape.Com
-----------------------------------
پانوشتها: ([1])ـ اصول الکافی، 1/227. ([2])ـ بحاراالانوار، 26/180. ([3])ـ اصول کافی، (همراه با شرح جامع مازندرانی) 5/355. ([4])ـ اصول کافی (همراه با شرح جامع مازندرانی)، 5/354. ([5])ـ اصول کافی (همراه با شرح جامع مازندرانی)، 5/354. ([6])ـ بحارالانوار، 26/187-188. ([7])ـ اصول کافی، 1/340. ([8])ـ شرح جامع/نوشته ی مازندرانی، 5/389. ([9])ـ اصول کافی (همراه باشرح جامع)، 5/359، بحارالانوار، 26/181، 182، و کتاب التوحید صدوق، ص286-288. ([10])ـ اصول کافی، 1/398. ([11])ـ اصول کافی، 1/398به بعد. ([12])ـ شعرانی/تعالیق علمیه، (شرح کافی مازندرانی)، 6/393. ([13])ـ این روایت دربحار الانوار، 26/180، به بعد و 40/136، به بعد یافت میشوند. ([14])ـ بحار الانوار، 40/137. ([15])ـ بحار، 126/182. ([16])ـ 26/182. ([17])ـ شرح الطحاویه، ص513. ([18])ـ مجموع فتاوای شیخ الاسلام، 4/316، شرح الطحاویه، ص513. ([19])ـ تفسیر طبری، 6/268-269 و مجموع فتاوی شیخ الاسلام، 19/218. ([20])ـ بخاری کتاب المناقب باب فرموده خدا {ىعْرِفُونَهُ كَمَا ىعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ...}: بقره/146، 6/361، ح3635، و در چند جای ديگر، و مسلم هم با این معنا روایت کرده، کتاب الحدود باب رجم یهودیین، 4593، ح4446، و ابن ماجه در حدود باب رجم یهودی ویهودیة، 2/854-855، ح2558، و مالک در الموطأ، کتاب الحدود باب ماجاء فی الرجم، 2/819 و امام احمد، 2/5، و شافعی در الرسالة، فقره692، با تحقیق احمد شاکر. ([21])ـ الباجی/المتقی، 7/133، فتح الباری، 12/168، عون المعبود، 12/131. ([22])ـ تفسیر المنار، 3/396. ([23])ـ ابن تیمیه/ دقایق التفسیر، 3/85. ([24])ـ اصول الکافی، 1/221.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|