هاشم همان کسي است که سقايت و رفادت حاجيان را به نمايندگي از بني عبدمناف بر عهده گرفت؛ و به اين ترتيب، بني عبدمناف و بني عبدالدار در مورد تقسيم مناصب فيمابين خودشان به توافق رسيدند. هاشم مردي ثروتمند و بسيار بانفوذ و شريف بود. وي نخستين کسي است که در مکه به حجاج خوراک نان و آبگوشت داد. نام وي عمرو بود، و به خاطر همين کاري که کرد، يعني خرد کردن (هشم) نان در آبگوشت و تهية ثريد براي حاجيان «هاشم» ناميده شد. همچنين، نخستين کسي است که دو سفر بازرگاني قريش- سفر تابستانه و سفر زمستانه- را سنت و آيين قريش گردانيد. شاعر عرب در اينباره ميگويد:
عمرو الذي هشم الثريد لقومه
سنت اليه الرحلتان کلاهما
قوم بمکة مسنتين عجاف
سفر الشتاء و رحلة الاصياف[1]
«عمرو- يعني هاشم- آن بزرگ مردي است که براي قوم خود خوراک نان و آبگوشت (ثريد) آماده کرد؛ قومي که در مکه گرفتار خشکسالي شده بودند، و پوست بدنشان به استخوانهايشان چسبيده بود؛
«دو سفر بازرگاني قريش، هر دو به او انتساب دارند؛ سفر زمستاني، و سفر تابستاني».
درباره او گفتهاند که وي به قصد بازرگاني بسوي شام رهسپار گرديد. سلمي بنت عمرو را که پدرش يکي از افراد قبيلة بني عدي بن نجار بود، به زني گرفت، و مدتي در مدينه اقامت کرد. آنگاه، به سوي شام سفر خود را ادامه داد، و همسرش را همچنان نزد خاندان خودش به مهماني گذاشت. طولي نکشيد که بارداري همسرش به عبدالمطلب معلوم گرديد. هاشم در غزه از سرزمين فلسطين درگذشت، و همسرش سلمي، عبدالمطلب را به سال497 ميلادي به دنيا آورد. نام او را «شيبه» نهادند؛ به خاطر مشتي موي سفيد که در ميان موهاي سرش ديده ميشد[2]، مادر، در خانة پدري خود در يثرب، عبدالمطلب را بزرگ کرد، در حاليکه هيچکس از افراد خاندان وي در مکه از اين رويداد خبري نداشتند. هاشم چهار پسر، به نامهاي: «اسد، ابوصيفي، نضله، و عبدالمطلب»؛ و پنج دختر، به نامهاي:« شفاء، خالده، ضعيفه، رقيه، جَنه» داشت .[3]
[1]- سیرةابنهشام، ج 1، ص 157؛ الروض الانف، که در این کتاب به جای کلمه «الاصیاف»، کلمه «الایلاف» آمده است.
[2]- سیرةابنهشام، ج 1، ص 137.
[3]- همان، ج 1، ص 107.
(به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي)