|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>اشخاص>امام شافعی رحمه الله > عقیده امام شافعی رحمه الله
شماره مقاله : 1940 تعداد مشاهده : 334 تاریخ افزودن مقاله : 4/4/1389
|
عقیده امام شافعی رحمه الله
تألیف: محمد بن عبدالرحمن الخمیس
أ- عقیده امام شافعی درباره توحید: 1- بیهقی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (شافعی گفته: هر کس به خدا یا به یکی از اسماء الهی قسم خورد، سپس قسمش را بشکند کفاره قسم بر او واجب است و هر کس به چیزی غیر از خدا قسم خورد مثل اینکه بگوید: قسم به کعبه یا قسم به پدرم، قسم به جانم، قسم به فلان و فلان ... سپس قسمش را بشکند کفاره ای ندارد، و قسم خوردن به غیر خدا زشت است و بر مبنای این فرموده رسول خدا از آن نهی شده است: «إن الله عزوجل نهاکم أن تحلفوا بآبائکم فمن کان حالفاً فلیحلف بالله أو لیسکت»: (خداوند عزوجل شما را از قسم خوردن به پدرانتان نهی کرده، هر کس قسم میخورد به خدا قسم خورد یا ساکت باشد).[1] و دلیل این مسئله را شافعی چنین توضیح داده که چون اسماء خداوند مخلوق نیستند پس قسم خوردن به آنها جایز است، و هر کس به آنها قسم خورد سپس قسمش را شکست باید کفاره قسم دهد.[2] 2- ابن القیم در کتاب (اجتماع الجیوش الاسلامیة) از امام شافعی روایتی را نقل کرده که ایشان فرمودهاند : (سخن در مورد سنتی که من بر آن هستم و یارانمان – اهل حدیث – را نیز بر آن دیده ام (کسانی که آنها را دیده ام و از آنها سنت رسول خدا (ص) را گرفته ام اشخاصی چون سفیان و مالک و غیر آنها) این است که: شهادت دادن به اینکه هیچ معبودی به غیر از خداوند شایسته پرستش حقیقی نیست و محمد فرستاده خداست و خداوند بر عرش در آسمان قرار دارد، به مخلوقاتش هر گونه بخواهد نزدیک میشود و خداوند هر طور بخواهد به آسمان دنیا پائین میآید).[3] 3- امام ذهبی از مزنی روایت کرده که: (با خود گفتم: تنها کسی که می تواند شبهات و مشکلات مرا در مسئله توحید صحیح از دل و درونم خارج کند، شافعی است. به سویش روانه شدم و او در مسجد مصر بود وقتی در مقابلش زانو زدم گفتم: سؤالی در مورد توحید به خاطرم خطور کرده، دانستم که هیچ کس علم تو را و آنچه را که نزد توست ندارد. شافعی ناراحت شد، سپس گفت: آیا میدانی کجا هستی؟ گفتم: بله، گفت: این جایی است که خداوند فرعون را در آن غرق کرد، آیا به تو ابلاغ شده که پیامبر (ص) دستور داده در این مورد سؤال کنی (منظور سؤال در مورد خداوند)؟ گفتم: نه، گفت: آیا صحابه در مورد آن سؤال کردند؟ گفتم: نه، گفت: آیا میدانی چند ستاره در آسمان است؟ گفتم: نه، گفت: جنس ستاره ای از آنها یا زمان طلوع و غروبش را یا از چه چیزی خلق شده را میدانی؟ گفتم: نه، گفت: پس وقتی چیزی را که تو میبینی و تو را بر خلقتش راهنمایی میکند نمیشناسی، چگونه در مورد علم خالقش صحبت میکنی؟ سپس از من سؤالی از وضو کرد، ندانستم و اشتباه جواب دادم، آن را به چهار شکل دسته بندی کرد، و من هیچ یک از اشکالش را ندانستم. سپس گفت: چیزی که تو در روز 5 بار به آن نیاز داری – وضو گرفتن – علمش را ترک کرده ای و مکلف به دانستن علم خالق شدهای، زمانی که چیزی در مورد خداوند به خاطرت خطور کرد به این فرموده خداوند برگرد: { وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (١٦٣)إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ... (١٦٤)} (بقره/163-164) (و خدای شما، خدای یگانه ای است، هیچ معبودی به غیر از او که بخشاینده و مهربان است شایسته پرستش حقیقی نیست و حقیقتاً در خلقت آسمانها و زمین و ...) و با نگاه به مخلوق بر وجود خالق استدلال کن و خودت را در آنچه که عقلت به آن نمیرسد به سختی و تنگی مینداز).[4] 4- ابن عبدالبر از یونس بن عبدالاعلی روایت کرده که: (شنیدم شافعی را که میگفت: زمانی که شنیدی مردی میگفت: اسم غیر از مسمای آن و اشیاء غیر از وجود ظاهری آن است، شهادت بده که او کافر است).[5] 5- امام شافعی در کتاب (الرسالة) میگوید: (و الحمد لله... کسی که او آنچنان است که خودش را به آن وصف کرده و بالاتر از آنچه که مخلوقاتش او را به آن وصف میکنند قرار دارد).[6] 6- امام ذهبی در کتاب (السیر) از شافعی روایت کرده که: (شافعی فرموده: صفاتی را که قرآن به آنها اشاره کرده و در سنت ذکر شده برای خداوند ثابت میدانیم و قبول داریم، و هرگونه تشبیه را از خداوند نفی میکنیم همچنان که خودش نیز نفی کرده: { لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ } (شوری/11) (چیزی مثل او نیست).[7] 7- ابن عبدالبر از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: { كَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ } (مطففین/15) (بله، حقیقتاً آنها در آن روز – قیامت – از دیدن پروردگارشان محروم و بی نصیبند)، فرمود: از این آیه دانستیم که دسته ای در روز قیامت محروم نمیمانند و خداوند را میبینند و برای دیدن خداوند به آنها ظلم نمیشود).[8] 8- لالکائی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (مهمان محمد بن ادریس شافعی بودم که نامهای از صعید – نام محلی است – برایش آورده شد و در آن از شافعی در مورد آیه { كَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ } المطففين: ١٥ (هرگز! قطعاً ایشان در آن روز از پروردگارشان محروم و مطرودند) سؤال شده بود، شافعی در جواب گفت: وقتی آنها در آن حالت عذاب و سختی از رؤیت خداوند محرومند این خود دلیلی است بر اینکه انسانها خداوند را در حالت رضایت خداوند از آنها میبینند. ربیع گفت: به شافعی گفتم: ای ابوعبدالله این چنین میگویی؟ شافعی گفت: بله و به همین منوال خدا را میپرستم).[9] 9- ابن عبدالبر از جارودی روایت کرده که: (نزد شافعی اسم ابراهیم بن اسماعیل بن علیة به میان آمد، شافعی گفت: من با او در همه چیز مخالفم، و درباره لا إله إلا الله مثل او سخن نمیگویم، بلکه من میگویم، هیچ معبودی به غیر از خدایی که با موسی (ع) از پشت حجاب سخن گفت: شایسته پرستش حقیقی نیست و ابراهیم میگوید: هیچ معبودی به غیر از خدایی که سخن را خلق کرد تا موسی (ع) آن را از پشت حجاب بشنود، شایسته پرستش حقیقی نیست).[10] 10- لالکائی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (شافعی میگوید: هر کس بگوید قرآن مخلوق خداوند است، کافر است).[11] 11- بیهقی از ابی محمد زبیری روایت کرده که: (مردی به شافعی گفت: در مورد قرآن به من بگو آیا خالق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: آیا مخلوق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: مخلوق نیست؟ شافعی گفت: بله، مرد گفت: دلیلت بر مخلوق نبودن قرآن چیست؟ شافعی سرش را بلند کرد و گفت: اقرار میکنی به اینکه قرآن کلام خداست، مرد گفت: بله، شافعی گفت: خداوند متعال درباره قرآن فرموده: { وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ... (٦)} (توبه/6) (هرگاه یکی از مشرکان بر تو پناه آورد، او را پناه بده، تا سخن خداوند را بشنود) و { ... وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا (١٦٤)} (نساء/164) (و خداوند حقیقتاً با موسی سخن گفت). شافعی گفت: آیا اقرار میکنی به اینکه خداوند بوده و کلامش نیز از قدیم بوده؟ یا اینکه خداوند بوده و کلامش نبوده؟ مرد گفت: خداوند بوده و کلامش نیز بوده است. زبیری میگوید: شافعی تبسمی کرد و گفت: ای کوفیان، حقیقتاً شما با سخن بزرگ و خطرناکی پیش من آمدید، زمانی که اقرار کردید به اینکه خداوند از اول بوده و کلامش بعداً بوجود آمده، پس کلام از کجا نشأت گرفته: کلام خداست یا غیر خداست، یا جدا از خداست، یا نزد خداست؟ زبیری میگوید: مرد ساکت شد و از مجلس خارج شد).[12] 12- در قسمتی از اعتقاداتی که به امام شافعی نسبت داده شده – از روایت ابی طالب عشاری – چنین آمده که: (در مورد صفات خداوند عزوجل و آنچه که شایسته است به آن ایمان آورده شود از شافعی سؤال شد، و در جواب گفت: خداوند تبارک و تعالی دارای اسماء و صفاتی است که در کتابش آمده و پیامبرش (ص) امتش را به آن خبر داده، و برای هیچ یک از مخلوقات خداوند در حالی که حجت بر او اقامه شده و قرآن بر آن نازل شده و حدیث پیامبر (ص) در مورد آن نزدش به صحت رسیده جایز نیست که عقیده ای خلاف این داشته باشد، چون اگر بعد از اقامه حجت بر او، مخالف اسماء و صفات خداوند باشد کافر به خداوند عزوجل خواهد بود ولی قبل از اقامه حجت – از حیث خبر – بر او، معذور به جهل است، چون دانستن این موضوع با عقل و تفکر واند یشیدن و ... ممکن نیست و درک نمیشود. و از جمله این اسماء و صفات اخبار خداوند عزوجل مبنی بر اینکه او سمیع است و دارای دو دست میباشد { ... بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ...}: (بلکه دو دست خداوند بازند) (مائده/64) و برای او دست راستی وجود دارد {...وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ ...} : (و آسمانها با دست راست او درهم پیچیده میشوند) (زمر/67) و خداوند دارای صورت است { ... كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ ...}: همه چیز جز صورت خداوند فانی و نابود میشود) (قصص/88) و { وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالإكْرَامِ (٢٧)} : و تنها صورت پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند) (الرحمن/27) و خداوند دارای پا است و پیامبر (ص) میفرماید: (حتی یضع الرب عزوجل فیها قدمه: تا زمانی که خداوند عزوجل پایش را در جهنم قرار میدهد)[13] و در مورد کسی که در راه خداوند کشته شده پیامبر (ص) میفرماید: (لقی الله عزوجل و هو یضحک الیه: در حالی خداوند عزوجل را ملاقات میکند که خداوند به او میخندد)[14] و طبق خبر رسول خدا (ص) خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود میآید و اینکه خداوند یک چشم نیست، زمانی که در مورد دجال از پیامبر (ص) سؤال شد، فرمود: (إنه أعور و إن ربکم لیس بأعور: دجال یک چشم است ولی پروردگارتان یک چشم نیست)[15] و مؤمنان خداوند را در روز قیامت با چشمانشان خواهند دید، همچنان که ماه شب چهارده را در دنیا میبینند. طبق فرموده رسول خدا (ص) خداوند دارای انگشت است: (ما من قلب إلا هو بین أصبعین من أصابع الرحمن عزوجل: هیچ قلبی نیست مگر اینکه بین دو انگشت از انگشتان خداوند بخشنده عزوجل وجود دارد – یعنی خداوند هر گونه بخواهد آن را دگرگون میکند -).[16] این معانی که خداوند عزوجل خودش را به آنها توصیف کرده و رسولش (ص) نیز در احادیث خداوند را به آنها توصیف کرده حقیقتشان به وسیله عقل و تفکر واندیشیدن درک نمیگردد و هیچ کس هم به دلیل جاهل بودن به آنها تکفیر نمیشود مگر بعد از اینکه خبری در این باره به او رسیده باشد. و اگر در این باره خبری بیاید که در فهم و اندیشیدن در مقام مشاهده قرار گیرد، واجب است که شنوندهای به حقیقت آن ایمان آورد و آن گونه که آن را از رسول خدا (ص) دیده یا شنیده، بر آن شهادت دهد. و این صفات را برای خدا ثابت میکنیم و آنها را حق میدانیم و هر گونه تشبیهی را در این باره رد میکنیم، همچنان که آن را از ذات خداوند رد مینمائیم. { ... لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (١١)}: (هیچ چیزی مانند خداوند نیست و او شنوا و بیناست). (شوری/11). ب) عقیده امام شافعی در مورد قضا و قدر 1- بیهقی از ربیع بن سلیمان روایت میکند که: (از شافعی در مورد قدر سؤال شد، گفت: ما شئت کان و إن لم أشأ و ما شئت إن لم تشأ لم یکن خلقت العباد علی ما علمت ففی العلم یجری الفتی و المسن علی ذا مننت و هذا خذلت و هذا أعنت و ذا لم تعن فمنهم شقی و منهم سعید و منهم قبیح و منهم حسن[17] (هر چه بخواهی – خدا – میشود هر چند که من نخواهم و هر چه بخواهم اگر تو نخواهی نمیشود. بندگان را بر آنچه دانستی خلق کردی و در علم ازل، جوان و پیر بودند. یکی را انعام به نعمت کردی و دیگری را پست و خوار گرداندی، یکی را یاری رساندی و دیگر را محروم کردی. بعضی از بندگان نگون بخت شدند و بعضی خوشبخت، بعضی زشت گردیدند و بعضی زیبا). 2-بیهقی در مناقب شافعی آورده که شافعی گفته: (خواست و اراده انسانها به سوی خداوند بر میگردد و خواست و اراده ای ندارند مگر آنکه خداوند خالق جهانیان داشته باشد، انسانها خالق اعمالشان نیستند، بلکه خداوندی که خالق انسانهاست، خالق اعمالشان نیز میباشد. و قدر – چه خیر و چه شرش – از طرف خداوند عزوجل است، و عذاب قبر، سؤال از اهل قبور، مبعوث شدن، حساب روز قیامت، بهشت و جهنم و ... که در احادیث و روایات از آنها بحث شده همگی حقیقت دارند).[18] 3- لالکائی از مزنی روایت میکند که: (شافعی گفت: میدانی قدری کیست؟ کسی است که میگوید خداوند هیچ چیزی را خلق نکرده تا به آن عمل شود).[19] 4-بیهقی از شافعی روایت میکند که: (قدریه کسانی هستند که رسول الله (ص) در حق آنها میفرماید: (هم مجوس هذه الأمة: آنها مجوس امت اسلامیهستند)[20] کسانی که میگویند، خداوند تا زمانی که معصیتی روی ندهد از آن خبر ندارد).[21] 5-بیهقی از ربیع بن سلیمان از شافعی روایت میکند که شافعی خواندن نماز پشت سر شخص قدری را مکروه میدانست.[22] ج) عقیده امام شافعی در مورد ایمان: 1- ابن عبدالبر از ربیع نقل میکند که: (شنیدم شافعی میگفت: ایمان قول و عمل و اعتقاد قلبی میباشد، آیا این سخن خداوند را نشنیده ای: { ... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ...} و خداوند ایمان شما را ضایع نمیگرداند) (بقره/143) (یعنی خداوند نماز شما را به سوی بیت المقدس ضایع نمیگرداند و نماز را ایمان نام نهاده که شامل قول، عمل و اعتقاد است).[23] 2- بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل میکند که: (شنیدم شافعی میگفت: ایمان قول و عمل است، زیاد میشود و ناقص میگردد).[24] 3- بیهقی از ابو محمد زبیری نقل میکند که: (مردی به شافعی گفت: کدام عمل نزد خداوند والاتر است؟ شافعی گفت: آن چیزی که هیچ عملی بدون آن قبول نمیشود، مرد گفت: آن چیست؟ شافعی گفت: ایمان به خداوندی که هیچ معبودی به غیر از او نیست، از بلند مرتبهترین اعمال و شریفترین و پر منفعتترین آنها میباشد. مرد گفت: آیا ایمان قول و عمل است یا قول بدون عمل؟ شافعی گفت: ایمان عمل کردن برای خداوند و قول بعضی از این عمل است. مرد گفت: این مسئله را برایم توضیح بیشتری بده تا بفهمم، شافعی گفت: ایمان، دارای حالات، درجات و طبقاتی است که بعضی از درجات و طبقاتش تام است و به تام بودن ایمان منتهی میشود و بعضی از آنها ناقص است و به نقصان در ایمان منتهی میشود. مرد گفت: پس ایمان هیچ گاه کامل نمیشود چون همواره در حال کاهش و افزایش است؟ شافعی گفت: بله، مرد گفت: چه دلیلی بر این وجود دارد؟ شافعی گفت: خداوند ایمان را براندامهای فرزندان آدم فرض گردانده، و هر عضوی سهمیاز ایمان برده است و هیچ عضوی از اعضای او نیست مگر اینکه در قبال ایمان به خود واگذاشته شده – هر عضوی مسؤلیت خاص خود را دارد – و با عضو دیگرش در این باره فرق میکند. از جمله آن اعضاء قلبی است که انسان به وسیله آن درک میکند و آگاهی و تفهیم مییابد و قلب امیر بدنی است که اعضای آن بدن را نفی نمیکند و اعضای بدن فقط به دستور و نظر قلب صدور فعل مینمایند. از جمله آن اعضاء دو چشمیاست که انسان به وسیله آن مینگرد و دو گوشی است که بدان میشنود و دو دستی است که بدان عمل میکند و دو پایی است که بدان راه میرود و آلت تناسلی است که در جلوش قرار داده شده و زبانی که به آن سخن میگوید و سری که صورتش بر آن قرار دارد. بر قلب غیر آنچه بر زبان فرض شده، واجب گردیده و بر زبان غیر آنچه بر چشمها فرض شده، واجب گردیده و بر دستان غیر آنچه بر پاها فرض شده واجب گردیده و بر آلت تناسلی غیر آنچه بر صورت فرض شده، واجب گردیده است. و اما خداوند ایمانی را که بر قلب فرض گردانده شامل: اقرار، معرفت، اعتقاد، رضایت و تسلیم شدن به این است که خداوند همان معبودی است که شایسته پرستش حقیقی میباشد و هیچ شریکی ندارد و همسر و فرزندی نگزیده است و محمد بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه که از طرف خداوند از پیامبران و کتابهای آسمانی آمدهاند ، و این همان ایمانی است که خداوند شکوه مند بر قلب واجب گردانیده و آن همان عمل قلب است: { ... إِلا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا ...}(نحل/106) (به جز آنانکه وادار به اظهار کفر میگردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است. ولی کسانی که سینه خود را برای پذیرش مجدد کفر گشاده میدارند). { ... أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨)}: هان! دلهایمان با یاد خدا آرام میگیرند (رعد/28). { ... مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ ...} کسانی که به زبان میگویند مؤمن هستیم ولی از دل مؤمن نیستند (مائده/41). { ... وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ ...} و اگر آنچه را که در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید، خداوند شما را طبق آن محاسبه میکند (بقره/284). و این همان ایمانی است که خداوند بر قلب فرض گردانده و آن عمل قلب است و رأس ایمان میباشد. و خداوند بر زبان قول و بیان آنچه که قلب بر آن استقرار یافته و به آن معتقد است را فرض گردانده و در این باره میفرماید: { قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ...} (بگوئید ما به خدا ایمان آورده ایم) (بقره/136) { ... وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ...} (و با مردم به زبان خوش سخن بگوئید) (بقره/83) و این همان چیزی است که خداوند بر زبان فرض کرده از قول و بیان آنچه در قلب است و آن همان عمل قلب است. و خداوند بر گوش فرض کرده، خودش را از شنیدن آنچه خداوند حرام کرده بر حذر دارد و از آنچه خداوند نهی کرده پنهان دارد { وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا (١٤٠)} (نساء/140) (و خداوند در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار میگیرد با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن در آیند چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد خواهد آورد.) سپس خداوند فراموشی را از این قاعده استثناء کرده و میفرماید:{ ...وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ }(أنعام/68) و اگر شیطان تو را به فراموشیانداخت، (یعنی با آنها نشستی) پس از یادآوری دیگر با قوم ستمکار منشین. { ... لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِي (١٧)الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ (١٨)} (زمر/17-18) (پس بشارت ده به آن بندگانم که به سخنان گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند، اینها کسانیاند که خداوند آنها را هدایت کرد و آنها از خردمندانند). { قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١)الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ (٢)وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (٣)وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (٤)} (مؤمنون/1-4) (به راستی که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان فروتنند، و آنان که از بیهوده روی گردانند و آنان که زکات میپردازند). { وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ ... (٥٥)} (و چون لغوی بشنوند از آن روی بر میتابند) (قصص/55). { ... وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (٧٢)} (و چون بر لغو بگذرند با بزرگواری میگذرند) (فرقان/72). و این همان چیزی است که خداوند عظیم الشأن بر گوش واجب کرده تا خودش را از آنچه که برایش حلال نیست، پاک نگه دارد و آن عمل گوش میباشد که از ایمان نشأت میگیرد. و بر چشمها واجب کرده که به سوی آنچه خداوند حرام کرده نگاه نکنند و از آنچه خداوند از آن نهی کرده چشم پوشی کنند. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: { قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ...}(به مؤمنان بگو، دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند). (نور/30). و شافعی گفت: تمام آیاتی که در قرآن در مورد حفظ آلت تناسلی آمده، منظور حفظ آن از زنا است، به غیر از این آیه که در آن منظور حفظ آلت تناسلی از نظر کردن و دیدن است. و این همان چیزی است که خداوند بر دو چشم واجب کرده تا چشم فرو برده شود و از دیدن حرامها خودداری گردد و این همان عمل چشمهاست که از ایمان نشأت گرفته است. سپس خداوند در یک آیه در مورد آنچه که بر قلب، گوش و چشم فرض شده، خبر میدهد و میفرماید: { وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (٣٦)} (اسراء/36) (و چیزی که بدان علم نداری دنبال مکن زیرا گوش، چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد). شافعی گفت: یعنی خداوند بر آلت تناسلی فرض کرده که با عمل به محرمات الهی دچار حرمت شکنی نشود. { وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (٥)} و کسانی که پاکدامنند (مؤمنون/5). { وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلا أَبْصَارُكُمْ وَلا جُلُودُكُمْ...}(فصلت/22) (و شما از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند، گناهانتان را پوشیده نمیداشتید). و منظور از جلود در این آیه، آلت تناسلی و رانها میباشد و این همان چیزی است که خداوند بر آلت تناسلی فرض کرده و دستور داده تا از آنچه حرام است بازداشته شود و این عمل آلت تناسلی است. و بر دستها واجب کرده، که انسان به وسیله آنها آنچه را که خداوند حرام کرده انجام ندهد. بلکه آنچه را که خداوند به آن دستور داده از جمله صدقه دادن، صله رحم کردن، جهاد در راه خدا، وضو گرفتن برای نمازها و ... انجام دهد. در این باره خداوند میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ...} (ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به عزم نماز برخاستید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشوئید) (مائده/6). { فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً...} (محمد/4) (پس چون با کسانی که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنها را بزنید تا چون آنان را از پای در آورید پس اسیران را در بند کنید، سپس یا بر آنان منت نهید و آزادشان کنید و یا فدیه از ایشان بگیرید و سپس آزادشان کنید.) چون زدن، جنگ، صله رحم کردن و صدقه دادن از اعمال دستها هستند. و بر پاها واجب کرده که انسان به وسیله آنها به سوی آنچه خداوند حرام کرده نرود، خداوند در این باره میفرماید: { وَلا تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا (٣٧)} (اسراء/37) (و در روی زمین به نخوت گام بر مدار، چرا که هرگز زمین را نمیتوانی شکافت و در بلندی به کوهها نمیتوانی رسید). و بر صورت فرض کرده که در شب و روز در هنگام نمازها سجده برای خدا ببرد، خداوند در این باره میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٧٧)} (حج/77) (ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید). { وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (١٨)}(جن/18) (و مساجد مال خدا هستند، پس هیچ کس را با خدا مخوانید). منظور از مساجد: آن مکانی است که انسان در هنگام نماز پیشانی اش را بر آن قرار میدهد. امام شافعی گفت: و این همان چیزهایی است که خداوند بر این جوارح فرض گردانده و خداوند طهارت، وضو و نماز را در کتابش ایمان نام نهاده و این نامگذاری زمانی بوده که خداوند صورت پیامبرش (ص) را از نماز به سوی بیت المقدس، چرخاند و دستور داد تا به سوی کعبه نماز بخواند. و این در حالی بود که مسلمانان 16 ماه تمام به سوی بیت المقدس نماز خواندند و گفتند: ای رسول خدا، نمازی که ما به سوی بیت المقدس خواندیم چه میشود و چه حکمیدارد؟ سپس خداوند این آیه را نازل کرد: { ... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣)} (بقره/143) (و خدا ایمان شما را ضایع نمیگرداند بی گمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است). در این آیه خداوند نماز را ایمان نام نهاده است. پس هر کس خداوند را ملاقات کند در حالی که بر نمازهایش مواظبت کرده، و اعضای بدنش را از گناه حفظ کرده، و توسط هر یک از اعضای بدنش آنچه را خداوند به آن امر کرده به جا آورده باشد، چنین شخصی با ایمانی کامل و تمام خداوند را ملاقات خواهد کرد و از اهل بهشت خواهد بود. اما کسی که توسط هر یک از اعضای بدنش آنچه را خداوند به آن امر کرده، به طور عمدی ترک کرده باشد، خداوند را با حالت ایمانی ناقص ملاقات خواهد کرد. آن مرد گفت: نقصان و اتمام ایمان را شناختم، پس زیاد شدن ایمان از کجا خواهد آمد؟ شافعی گفت: خداوند میفرماید: { وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (١٢٤)وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ (١٢٥)}(توبه/124- 125) (هنگامیکه سوره ای نازل میشود، کسانی از آنان میگویند: این سوره بر ایمان کدامیک از شما افزود؟ و اما مؤمنان بر ایمانشان میافزاید و شادمان میگردند. و اما کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی ای بر پلیدیشان میافزاید و در حال کفر میمیرند). {... إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى } (کهف/13) (ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند و ما بر هدایتشان افزودیم). شافعی گفت: اگر این ایمان کلاً چیز واحدی بود نه نقصانی در آن بود و نه زیادتی، پس هیچ کس در آن فضیلتی نمییافت و انسانها از لحاظ ایمانی هم درجه و یکسان میشدند و تفضیلی وجود نداشت. ولی با اتمام ایمان مؤمنین وارد بهشت میشوند و با زیاد شدن ایمانشان مؤمنان به همان نسبت در بهشت در درجات مختلفی قرار خواهند گرفت. و با ناقص شدن ایمان، افراط کنندگان وارد جهنم میشوند. شافعی گفت: خداوند شکوهمند و عزتمند، مثل مسابقه دادن بین اسبها در روز شرط بندی و مسابقه، بین بندگانش بر سر کسب ایمان مسابقه برگزار کرده است. سپس انسانها بر حسب سبقتی که به سوی خداوند و ایمان به او میگیرند دارای درجاتی خواهند بود و هر انسان مؤمنی بر درجه سبقتش قرار میگیرد و هیچ حقی از او ضایع نمیشود و هیچ عقب افتاده ای بر سبقت گیرنده ای و هیچ مفضولی بر فاضلی جلو انداخته نمیشود. و به همین دلیل است که اول این امت بر آخرش برتری داده شده، و اگر برای کسی که در ایمان سبقت گرفته بر کسی که از آن به تأخیر افتاده فضلی وجود نداشته باشد، آخر این امت به اول آن ملحق خواهند شد و در ایمان یکسان خواهند بود).[25] د) عقیده امام شافعی در مورد صحابه 1- بیهقی از شافعی روایت کرده که: (خداوند تبارک و تعالی یاران رسول خدا (ص) را در قرآن، تورات و انجیل مورد ستایش قرار داده و فضیلت آنها را بر دیگران بر زبان رسول خدا (ص) بیان کرد، پس خداوند به آنها رحم کرد و به جهت رساندن آنها به بالاترین درجات صدیقین، شهداء و صالحین به آنها شادباش گفت). آنها سنتهای رسول خدا (ص) را به ما رساندند و رسول خدا (ص) و وحیی را که بر او نازل میشد، دیدند و آنچه را رسول خدا از عام، خاص، عزم و ارشاد مورد نظرش بود، یاد گرفتند. و چیزهایی از سنت را فهمیدند که ما نسبت به آنها ناآگاه هستیم و آنها از همه جهات از علم و اجتهاد گرفته تا پرهیزگاری و تعقل و همچنین درک و شعور علمیو استنباط آن از ما بالاترند. و نظرات آنها نزد ما ستودنی است و از خود و نظراتمان بالاترند. والله اعلم.[26] 2- بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل میکند که: (از شافعی شنیدم پیرامون برتری ابوبکر و عمر و عثمان و علی سخن میگفت).[27] 3- بیهقی از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم نقل میکند که: (از شافعی شنیدم که میفرمود: برترین مردم بعد از رسول خدا (ص) ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و بعد علی میباشند).[28] 4- هروی از یوسف بن یحیی بن بویطی نقل میکند که: (از شافعی پرسیدم آیا میتوانم پشت سر رافضی نماز بخوانم؟ گفت: پشت سر رافضی و قدری و مرجئه نماز نخوان. گفتم: آنان را برایم توصیف کن. گفت: هر کس بگوید ایمان فقط قول است او مرجئه است و هر کس بگوید ابوبکر و عمر (رض) امام نیستند او رافضی است و هر کس بگوید که اراده و مشیت امور به خودمان بر میگردد – خالق افعالمان هستیم – او قدری است).[29] هـ) نهی امام شافعی از علم کلام و جدل 1- هروی از ربیع بن سلیمان نقل میکند که: (از شافعی شنیدم که میگفت: اگر شخصی کتابهای علمیخود را برای دیگری وصیت کند و در میان آنها کتابهای کلامی باشد. این کتابها در وصیت او داخل نمیشود چون علم نیستند).[30] 2- هروی از حسن زعفرانی نقل میکند که: (از شافعی شنیدم میگفت: در کلام جز یک بار با کسی مناظره نکردم و نسبت به آن از خداوند طلب مغفرت دارم).[31] 3- هروی از ربیع بن سلیمان آورده است که: (شافعی فرمود: اگر اراده میکردم که برای هر کدام از مخالفین کتاب بزرگی بنویسم این عمل را انجام میدادم ولی کلام در شأن من نیست و دوست ندارم چیزی از آن بر من نسبت داده شود).[32] 4- ابن بطه از ابی ثور نقل میکند که: (شافعی به من فرمود: ندیدم کسی لباس کلام بر تن کند و رستگار شود).[33] 5- هروی از یونس مصری نقل میکند که گفت: (شافعی فرمود: اگر خداوند شخص را بدانچه از آن نهی کرده -جز شرک - مورد امتحان قرار دهد برای او بهتر است از اینکه او را به کلام بیازماید).[34] و این سخنان امام شافعی (رح) بود در خصوص مسائل اصول دین و موضع وی در قبال علم کلام.
زیرنویسها:
--------------------------------------------------------- [1] - مناقب الشافعی (1/405). [2] - ابن ابی حاتم، آداب الشافعی، ص193. [3] - اجتماع الجیوش الأسلامیة ص165، اثبات صفة العلومی، ص124. [4] - سیر أعلام النبلاء (10/31). [5] - الإنتقاء ص79، مجموع الفتاوی (6/187). [6] - الرسالة ص8-7. [7] - السیر (20/341). [8] - الإنتقاء ص79. [9] - شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة (2/506). [10] - الانتقاء ص79، اللسان (1/35). [11] - شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة (1/252). [12] - مناقب الشافعی 01/407-408). [13] - بخاری، 4848، مسلم، 2848. [14] - بخاری، 2826، مسلم، 1890. [15] - بخاری، 7131، مسلم، 2933. [16] - احمد، مسند (4/182)، ابن ماجه، 199، حاکم ، مستدرک (1/525)، الآجری، الشریعة ص317، ابن مسند، الرد علی الجهمیة ص87. [17] - مناقب الشافعی (1/412-413)، شرح أصول اعتقاد اهل اسنة و الجماعة (2/702). [18] - مناقب الشافعی (1/415). [19] - شرح أصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة (2/701). [20] - ابوداود، 4691، حاکم، مستدرک (1/85). [21] - مناقب الشافعی (1/413). [22] - مناقب الشافعی (1/413). [23] - الإنتقاء ص81. [24] - مناقب الشافعی (1/387). [25] - مناقب الشافعی (1/387-393). [26] - مناقب الشافعی (1/442). [27] - مناقب الشافعی (1/432). [28] - مناقب الشافعی (1/433). [29] - ذم الکلام (ق -215)، الذهبی، السیر (10/31). [30] - ذم الکلام (ق- 213)، الذهبی ، السیر (10/30). [31] - ذم الکلام (ق- 213)، الذهبی ، السیر (10/30). [32] - ذم الکلام (ق- 215). [33] - الإبانة الکبری، ص535-536. [34] -ابن ابی حاتم، مناقب الشافعی، ص182.
به نقل از كتاب: عقیده امامان چهارگانه اهل سنت، تألیف: محمد بن عبدالرحمن الخمیس
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|