معني و مفهوم يا تقسيم صحابه، نزد اهل سنت و روافض دوازده امامي
نوشته: خالد عسقلانی
ترجمه: اسد الله موسوي
مقدمه:
در راستاي وحدت و تقريب!!! كتابهاي زيادي نوشته شده است كه در آنها به مقدسات اهل سنت بويژه صحابه و ياران آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اهانت شده است، همان كساني كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بيست و سه سال تمام زحمت كشيد، آنها را تربيت كرد و در حالي از دنيا رفت كه از آنها راضي بود.
يكي از اين كتابها كه مولفش در آن بسيار بي ادبي و زبان درازي كرده است و انديشه هاي اهل سنت را به باد انتقاد گرفته است كتاب ((ثم اهتديت)) محمد تيجاني سماوي است. مولف اين كتاب، آقاي تيجاني مي گويد: وي اهل سنت بوده و با تحقيق و بررسي عميق، هدايت!! شده است و خاطراتش را در اين كتاب به رشته تحرير در آورده است تا ديگران از اين هدايت!! وي بهره مند گردند. بنده هم پيشاپيش هدايت!!! را به او تبريك مي گويم.
و اين كتاب با نام ((آنگاه هدايت شدم)) و چندين كتاب ديگر از همين مولف توسط شخصي بنام سيد محمد جواد مهري به زبان فارسي ترجمه شده است تا با بد و بيراه گفتن صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، بويژه خلفاي سه گانه و عشره مبشره البته به استثناء علي بن ابي طالب رضی الله عنه و همچنين اهانت و زبان درازي نسبت به ام المومنين حضرت عايشه رضی الله عنه دين خود را نسبت به ميليونها اهل سنت فارسي زبان ايران و جهان ادا كند و پايه هاي وحدت و تقريب بين مذاهب!!! را بيش از پيش استحكام بخشد. بنياد معارف اسلامي قم براي اين كتاب و كتابهاي ديگر مولف، سرمايه گذاري زيادي كرده است. البته اگر چه چنين به نظر مي رسد كه اين سري كتابها در بنياد فوق الذكر نوشته شده است و بنام اين هدايت يافته!!! منتشر شده است. چنانچه آقاي مهري در مقدمه ي كتاب مذكور مي گويد: ((اكنون بنياد معارف اسلامي با تعداد زيادي از محققين و علما، مشغول خدمت در زمينه هاي مختلف و آماده سازي براي طرح مهم تاريخ نگاري مي باشد. تاكنون كارهاي ارزشمند و شايان تقديري به اتمام رسيده . . .)) شايد اين كار، يكي از آن كارهاي ارزشمند باشد. بهر حال اين مطلب بسيار مهم نيست، مهم مطالب و محتويات كتاب است.
قابل يادآوري است كه آنها براي پخش و نشر اين كتاب از همه امكانات خويش استفاده كردند زيرا اين كتاب به گفته آقاي تيجاني: داستان يك كشف نوين، نه اكتشاف در جهان اختراعها و ابتكارات تكنيكي و فيزيولوژي، بلكه در جهان عقائد و در ميان سيلي از مكتبهاي مذهبي و فلسفه هاي ديني . . .)) به شمار مي رود.
و به همين خاطر اقشار مختلف ملت و مسئولين را بسيج كردند تا اين اختراع و كشف نوين را به بشريت عرضه كنند و آقاي مهري با اين كلمات در مقدمه چاپ هشتم كتاب از آنها تقدير و تشكر و قدر داني مي كند: ((بهر حال در اين زمينه دوستان زيادي چه از مسئولين محترم و چه از ائمه جمعه و چه از روحانيون، فرهنگيان، كسبه، كارمندان و عامه ي مردم كه احساس مسئوليت نموده . . . و بيشترين فعاليت را انجام داده اند و با نامه ها و پيغامها و تلفنهاي مشوقانه زيادي به اينجانب و به بنياد معارف اسلامي ما را سرافراز نموده اند...))
به طور كلي با نقل اين جملات خواستم به اهميت اين كتاب نزد تشيع اشاره كنم و فكر مي كنم با نقل جملات فوق به اهميت آن پي برده ايد البته كساني كه داخل ايران زندگي مي كنند خودشان اهميت اين كتاب را به خوبي مي دانند.
سر و صدا و غوغايي كه اين كتاب ميان عموم مردم ايجاد كرد و اهميتي كه آنها به اين كتاب مي دادند، بنده را به اين فكر واداشت كه اي كاش مي توانستم به سخنان عوام فريبانه اين كتاب در يك كتاب مفصل پاسخ دهم اما به دو دليل نتوانستم اين آرزويم را عملي كنم: يكي اينكه چنين كاري نياز به اين داشت كه بنده كتب مراجع شيعه و سني را در اختيار داشته باشم كه متاسفانه اين كتابها در دسترس نبودند.
دوم اينكه چنين عملي وقت زيادي مي خواست كه باز هم بدليل مشغوليت زياد و مشكلات جنبي زندگي، وقتم به من چنين اجازه اي نمي داد. تا اينكه روزي يكي از دوستان كتاب حاضر را به من اهدا نمود، بعد از اينكه كتاب به دستم رسيد و به سرعت آن را از نظر گذراندم، متوجه شدم كه تقريباً بطور مفصل به ياوه هاي تيجاني در كتاب ((ثم اهتديت)) پاسخ داده است آرزوي خود را بر آورده و راه را بسيار كوتاه يافتم خدا را سپاس گفتم و همان لحظه تصميم گرفتم كتاب را ترجمه نمايم. ديري نگذشت كه ترجمه كتاب را بطور كامل پيش رويم حاضر ديدم البته هر چند نياز به بعضي از تعليقات توضيحي داشت اما متاسفانه از مراجع و منابع به اندازه كافي برخوردار نبودم تا تعليقات لازم را بر كتاب بيافزايم. اما بهر حال فكر مي كنم اين كتاب، نياز خواننده را بر آورده مي كند.
اسم كتاب را كه به عربي ((بل ظللت)) بود به فارسي ترجمه كردم و همين نام ((بلكه ظللت)) بود به فارسي ترجمه كردم و همين نام ((بلكه گمراه شدي)) را براي كتاب، مناسب ديدم.
هدفم هم از ترجمه اين كتاب دفاع از صحابه و ياران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است همان كساني كه حب آنها را ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق مي دانم، همان كساني كه دفاع از آنها در واقع دفاع از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و دين رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است زيرا قرآن و سنت از طريق و به واسطه صحابه به مسلمانان رسيده است اگر آنها (العياذ بالله) تعدادي مرتد و فاسق و فاجر بودند چنانچه كتاب تيجاني مي گويد، ديگر ديني باقي نمي ماند، همچنين هدفم از ترجمه اين كتاب دفاع از مادرم، حضرت عايشه صديق رضی الله عنه است كه در كتاب تيجاني نسبت به وي بي ادبي و زبان درازي زيادي شده است زيرا قرآن همسران پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مادران مومنان معرفي كرده است چنانچه مي فرمايد: )النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) (الأحزاب: من الآية6) (پيغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خود مومنان به آنان اولي تر است و همسران آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مادران مومنان به حساب مي آيند.) و دفاع از مادري كه توسط فردي از خدا بي خبر و غير مومن مورد هجوم و بي ادبي قرار گرفته است، فرض واجب است.
اميدوارم همان طوري كه آقاي مهري در پايان مقدمه هشتم كتابش با اشاره به اهل سنت مي گويد: ((پس بهتر است اين آقايان مردم را در انتخاب راه آزاد بگذارند كه خداوند آنها را آزاد گذارده است (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيّ).
من هم اميدوارم كه آقاي مهري و ساير مسئوليني كه كتابهاي تيجاني را ترجمه و چاپ و نشر كردند مردم را در انتخاب راه آزاد بگذارند، مساجد اهل سنت را تخريب نكنند، علماء اهل سنت را نكشند و به زندان نفرستند و بگذارند كه چنين كتابهايي را مردم بخوانند زيرا اگر مهري تنها به قاضي رود مطمئناً خوشحال بر مي گردد. پس بگذاريد مردم اين كتابها را هم بخوانند، اميدوارم به اين كتاب اجازه چاپ و نشر بدهند و بگذارند مردم خودشان، راهشان را آزادانه انتخاب نمايند.
در پايان هم يك چيز مهم و اساسي مانده است و آن اينكه از خداوند مسئلت نمايم كه اين خدمت ناچيز را از من بپذيرد و روز قيامت مرا با كساني كه دوست دارم يعني صحابه و اهل بيت رسول الله حشر نمايد و از شما خوانندگان گرامي هم تقاضاي دعاي خير دارم زيرا نيازمند دعاي شما هستم.
اسد الله موسوي
پاكستان ـ پيشاور
تيجاني (هدايت يافته) سخن خود براي رسيدن به حق را حول و حوش موضوع بسيار مهمي كه همانا هسته اصلي اختلاف ميان اهل سنت و روافض مي باشد و خط امتياز ميان اين دو گروه به حساب مي آيد، آغاز نموده است و آن گفتگو پيرامون زندگي اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است. تيجاني، ديدگاه اهل سنت و شيعه اماميه را درباره تقسيم صحابه، مفهوم و معني آن سر فصل سخن خود قرار داده مي گويد: ((وقد استنتجت من خلال الحديث مع علماء الشيعه أنّ الصحابه في نظر هم ينقسمون إلي ثلاثه اقسام)) يعني از گفتگو با علماي شيعه به اين نتيجه رسيدم كه صحابه از ديدگاه شيعه به سه دسته تقسيم مي شوند.
دسته اول: بهترين آنان، يعني كساني كه خدا و رسولش را به معني واقعي كلمه شناختند و با پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي جان دادن در راه اسلام بيعت كردند و با صدق و اخلاص در قول و عمل او را همراهي كردند و بعد از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تغيير نكردند بلكه بر قول و قرار خود ثابت قدم ماندند، خداوند در جاهاي متعدد در قرآن آنان را مورد ستايش قرار داده است و هم چنين رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در موارد متعددي از آنان تمجيد كرده است. شيعه نيز مانند اهل سنت از آنان به پاكي و نيكي ياد كرده، با ديده احترام به آنان مي نگرد.
دسته دوم: آن عده از صحابه هستند كه به دليل تطميع يا تخويف دين اسلام را پذيرفتند و از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبعيت كردند. اين گروه به خاطر مسلمان شدنشان بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم منت مي گذاشتند و در برخي موارد به او اذيت و آزار رسانده و به امر و نهي او عمل نمي كردند راي خود را در برابر نص صريح قرآن دخالت مي دادند تا آنجا كه قرآن گاهي آنان را مورد سرزنش قرار داده و گاهي آنان را تهديد كرده است. همچنين قرآن در آيات متعددي از رسوايي آنان سخن گفته و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها آنان را هشدار داده است. شيعه اين گروه را با ذكر اعمال و رفتار و بدون هيچ گونه تجليل و تقدير ياد مي كند.
دسته سوم: از صحابه آنان اند كه منافق بودند. به خاطر مكر و دسيسه عليه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، او را همراهي مي كردند، با اسلام و مومنين نزديك شدند تا عليه آنان به مكر و حيله بپردازند. خداوند يك سوره كامل را به شرح حال آنان اختصاص داده است و در جاهاي متعددي از آنان ياد كرده است. و به وسيله پايين ترين طبقه دوزخ آنان را تهديد كرده است. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيز درباره آنان سخن گفته و مسلمين را از آنان بر حذر داشته است. هويت و مشخصات آنان را براي بعضي از ياران معرفي نموده است. اهل سنت و شيعه بر لعن و نفرين و تبري از آنان اتفاق نظر دارند. [1]
اين بود ديدگاه شيعه پيرامون تقسيم صحابه بر اساس آنچه كه تيجاني (هدايت شده) در كتاب خود ذكر كرده است. علاوه بر اين تيجاني گروه خاصي از صحابه را كه به خاطر قرابت با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و خصوصيات اخلاقي و روحي رواني از ديگران ممتاز هستند نيز يادآور شده است و آنان همان اهل بيت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند.[2]
تيجاني (هدايت شدم) در ادامه بحث به بيان عقيده اهل سنت پيرامون صحابه پرداخته مي گويد: اما اهل سنت با وجود احترام و اكرام نسبت به اهل بيت[3] و اعتراف به فضيلت آنان، تقسيم مذكور را باور نداشته منافقين را جزء صحابه نمي دانند. آنان بر اين باورند كه صحابه بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بهترين خلق خدا هستند ـ اگر تفاوتي ميان آنان هست اين تفاوت مبتني بر سابقيت مسلمان شدن مسلمان شدن آنان و حسن امتحان و آزمايشي است كه در راه اسلام از آنان گرفته شده است. بدين ترتيب در درجه اول برتري از آن خلفاي راشدين سپس از آن شش نفري است كه در زمره عشره مبشره (يعني دهه نفري كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در دنيا وعده و نويد بهشت را به آنان داده است) قرار دارند.[4] اين است عقيده اهل سنت پيرامون صحابه بر اساس اظهارات جناب تيجاني.
اينك قبل از اينكه ديدگاه شيعه را در مورد تقسيم صحابه رد نموده بطلان آن را آشكار سازم. لازم مي دانم به اين بحث بپردازم كه صحابي و منافق در لغت و اصطلاح به چه كسي گفته مي شود؟ سپس بايد روشن شود كه مقصود از تقسيمات شيعه اماميه آن چنان كه در كتب مرجع آنان ذكر شده چه كساني از صحابه هستند ـ تا حقيقت براي خواننده خواه شيعه باشد يا سني روشن گردد. و در پايان هم به نقد و بررسي تقسيمي كه شيعه اماميه از صحابه كرده اند، مي پردازم.
تعريف لغوي و اصطلاحي صحابي
صحابه در لغت مأخوذ است از ((صحبه)) مانند ((سمعه)). ((صحبه صحابه و صحبه)) به معني عاشره، يعني با وي معاشرت و زندگي كرد و چند نفر كه با هم باشند به آنان اصحاب، اصاحيب، صحبان و صحاب و صحابه و صحب گفته مي شود. ((استصحبه يعني او را به همراهي و با هم بودن دعوت كرد.))[5] دو چيز كه با هم ملايمت و مناسبت داشته باشند مصاحبت يكديگر به حساب مي آيند.[6] و صاحب در لغت به معني معاشر مي باشد و از مصاحبت گرفته شده است كه در لغت به معني معاشرت و با هم زيستن مي آيد.
صحابي در اصطلاح: هو من اجتمع بالنبي صلی الله علیه و آله و سلم مومناً به ومات علي ذالك.
يعني: صحابي كسي است كه در زندگي به پيامبر ايمان آورده و او را ديده و در حالت ايمان در گذشته است. از اين تعريف كاملاً روشن است كسي كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در حالت غير ايمان ديده و در حالت غير ايمان در گذشته است در رديف صحابه نيست و واژه صحابي در حق او تحقيق پيدا نمي كند.
تعريف لغوي و اصطلاحي منافق
منافق در لغت ماخوذ است از نافق ينافق منافقهً و نفاقاً و اين برگرفته از نفقاء است و نفقاء يعني سوراخ هايي كه موشهاي جنگلي در آن زندگي مي كنند. هرگاه موش جنگلي از يك سوراخ تعقيب شود به سوراخي ديگر پناه مي برد ـ بعضيها بر اين باورند كه منافق از ماده نفق به معني سرداب، گرفته شده است. نفق كه به معني سرب است و سرب جايي كه چيزي در آن پنهان كرده مي شود.[7] خلاصه سخن اينكه نفاق به معني دگرگون شدن، رنگ عوض كردن و پنهان كردن يا پنهان شده است.
منافق در اصطلاح: كسي است كه ((يظهر الاسلام و متابعه الرسول ويبطن الكفر و معادات الله و رسوله)). يعني در ظاهر خود را مسلمان و پيرو رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جلوه مي دهد و در باطن كفر و دشمني با الله و رسولش را در دل دارد.
بعد از روشن شدن مفهوم و تعريف لغوي و اصطلاحي اين دو واژه يعني ((صحابي و منافق)) به اين نتيجه مي رسيم كه اين دو، هيچ گونه همسانيت و تشابهي با هم ندارند، نه از ناحيه لغت و نه از ناحيه اصطلاح ـ صحابي يعني كسي كه بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ايمان آورده و در حالت ايمان از دنيا رفته است و منافق كسي است كه در ظاهر خود را مومن معرفي مي كند اما در باطن بر كفر عقيده دارد. لذا صحابي هرگز منافق نمي شود و منافق هرگز صحابي نمي شود. اكنون ممكن است اين سوال براي بعضي مطرح شود كه چگونه مي توان صحابي را از منافق تشخيص داد؟ پاسخ اين سوال اين است كه منافق طبق اظهارات كتاب و سنت خصوصيات بارزي دارد كه به وسيله آنها به خوبي مي توان او را از صحابي جدا كرد. ما در صفحات آينده به ذكر بعضي از ويژگيهاي بارز منافقين خواهيم پرداخت.
تقسيم واقعي صحابه از ديدگاه روافض دوازده امامي
نويسنده كتاب ((ثم اهتديت))، جناب تيجاني در كتاب خود صحابه رضوان الله تعالي عليهم أجمعين را به سه دسته تقسيم نموده بود.[8] لكن واقعيت گواه اين مطلب است كه صحابه نزد روافض به دو دسته تقسيم مي شوند. گروه سومي وجود ندارد. اين سخني است كه علماء و كتب شيعه بدان تصريح نموده اند.
دسته اول:
دسته اول از صحابه نزد روافض كساني هستند كه روافض از آنان رضايت دارند و تيجاني آنان را جزء گروه اول قرار داده است. تعداد اين گروه از سه تن كمتر و از هفت تن بيشتر نيست. كشي كه نزد روافض از راويان ثقه است به سند صحيح از امام محمد باقر چنين روايت مي كند: مردم (بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) همه مرتد شدند بجز سه نفر، سلمان، ابوذر و مقداد. صلی الله علیه و آله و سلم رواي از امام محمد سوال كرد:
درباره عمار، چه مي فرمايي؟ گفت: حاص حيصه ثم رجع.[9]
در روايتي ديگر در اين باره چنين آمده است: ثم أناب الناس بعد، يعني مردم بعد از مرتد شدن دوباره به سوي اسلام برگشتند و نخستين كساني كه به اسلام برگشتند عبارت بودند از: ابوساسان انصاري، عمار، ابوعميره و شتيره ـ و تعداد اين آقايان هفت تن بود. حتي اميرالمومنين(ع) جز اين هفت تن، ديگري را نمي شناختند.[10] كليني در كتاب خود ((اصول كافي)) كه از كتب معتبر و مرجع اثنا عشري است،[11] چنين روايت مي كند: عن حمران بن اعين قال: ((قلت لأبي جعفر الصادق عليه السلام: جعلت فداك ما أقلنا لو اجتمعنا علي شاه ما أفنيناها؟ تعداد ما چنان اندك است حتي يك گوسفند را نيز نمي توانيم بخوريم. فقال: ألأ أحدثك بأعجب من ذلك، المهاجرون و الأنصار ذهبوا إلا ـ وأشاره بيده ـ ثلاثه[12] . . . الخ. يعني امام جعفر صادق فرمودند: شگفت آورتر از اين را برايت بيان نكنم و آن اينكه انصار و مهاجرين همه مرتد شدند. و با اشاره دست فرمود بجز سه تن:
از عبدالرحيم قيصر در روضه چنين روايت شده است: قلت لأبي جعفر عليه السلام: إن الناس عادوا بعد ما قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اهل جاهليه ـ يعني مردم بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به جاهليت و كفر برگشتند ـ و انصار كناره گيري كردند و يك سو شدند ولي اين كناره گيري هيچ سودي براي آنان ندارد. آنان بدست سعد بيعت كردند و زمزمه دوران جاهليت را سر دادند و چنين سرودند: يا سعد انت المرجاء و شعرك المرجل و فحلك المرجم.[13]
اين قسم اول از صحابه مورد اعتماد نزد روافض هستند.
دسته دوم: از ديدگاه روافض ساير صحابه به جز اين هفت تن كه در دسته اول بدان اشاره شد، مي باشند. روافض بر اين عقيدههستند كه همه آنان منافق، مرتد و از دين برگشتند و در راس آنان خليفه اول و دوم و سوم، عشره مبشره و بعد هم سائر صحابه قرار دارندـ اين سنت عقيده روافض دوازده امامي درباره صحابه و ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم .
آري اين تقسيم بندي و عقيده روافض درباره اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گرفته شده از كتب مرجع اهل تشيع است.
. . . . اكنون اين سوال مطرح مي شود كه چرا جناب تيجاني (هدايت شده) در كتاب خود صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به سه دسته تقسيم نموده است. پاسخ اين سوال اين است كه آقاي تيجاني قصد اغفال و گمراه نمودن خوانندگان را دارد به ويژه خوانندگاني را كه اهل سنت هستند. او مي خواهد در ذهن خواننده ايجاد وهم كند كه صحابه مرتد نبودند اما آنان مي خواستند مال دنيا را بدست بياورند. لذا به خاطر ميل و گرايش به مال و ثروت و يا به خاطر ترس از دست دادن دنيا، از سر نفاق از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پيروي كردند ـ اين رفتار و شيوه تقسيم آقاي تيجاني به خاطر اين بود تا زمينه را براي پذيرفتن ديدگاهش در ذهن خواننده فراهم ساخته و به آساني بتواند، هر كدام از صحابه را كه او (تيجاني) مايل باشد در رديف مرتدان و برگشتگان از دين قرار بدهد. آري اينجا است كه آقاي تيجاني گروه دومي را تراشيده و در پي آن گروه سومي را ياد آور شده است. اين گروه سومي از ديدگاه تيجاني (هدايت شده) منافق اند و او به جعل و تزوير گروه سوم را در عداد و شمار صحابه به شمار مي آورد. بعد آقاي تيجاني (هدايت شده) ميان دسته دوم و سوم خلط مبحث نموده هر دو گروه را در يك رديف داخل مي كند كه در نتيجه صحابه به دو دسته، (دسته اي كه مرضي عنه، و پسنديده هستند و دسته اي برگشته و مرتد هستند،)تقسيم مي شوند ـ بدين ترتيب خواننده به آساني دچار استدراج و اغفال شده تقسيم واقعي از ديدگاه شيعه را مي پذيرد.
شايد كساني گمان كنند كه منظور جناب تيجاني (هدايت شده) از منافقين، عبدالله بن ابي بن سلول و پيروانش هستند. اما شما خواهيد ديد كه آقاي تيجاني در جريان اقامه نماز ميت بر ابن ابي و ديدگاه بعضي صحابه در اين باره، از عبدالله بن ابي بن سلول دفاع مي كند.[14]
نفي طبقه بندي اماميه
1) اگر گروه منافقين از صحابه باشند (آن طوري كه اماميه مي پندارند) حاصل اين پندار آنان چنين است كه: هر كس كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ديده باشد، صحابي محسوب مي شود زيرا كه براي صحابي بودن از ديدگاه اماميه، ايمان نه در موقع رويت شرط است و نه در موقع مردن و به دليل اينكه منافقين از جمله كفار هستند ولي روافض ايمان را براي صحابي بودن شرط لازم نمي دانند و لذا منافق را در رديف صحابي مي پندارند. مسلماً اين پندار به اين معني است كه كليه يهوديان، مسيحيان و مشركاني كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را روايت كردند بايد جزء صحابه باشند زيرا كه ايمان شرط نيست. و هيچ ناداني چنين تعريفي را از صحابه نمي پذيرد چه برسد به انسانهاي عاقل و خردمند! و اگر روافض بپذيرند كه صحابي كسي است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در حالت ايمان رويت كرده و در حالت ايمان در گذشته است، معني اين سخن اين است كه آنان اين ادعا را كه ((منافق صحابي است))، باطل قرار داده اند زيرا كه منافق به اتفاق امت از اهل ايمان نيست.
2) بدون ترديد حضرت علي رضی الله عنه و ساير صحابه كه مورد رضايت و پسند روافض هستند، در رديف منافقين قرار خواهند گرفت زيرا آنان در را از دو طرف باز كردند يعني هيچ حد و مرزي در تعريف صحابه با منافق تعيين نكردند و در نتيجه هر كس هر كدام از اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را منافق بداند، مانعي برايش وجود ندارد زيرا كه منافقان از ميان صحابه بودند[15] هم چنين، ملحدان، زنديقان و مستشرقان نيز جزء منافقان خواهند بود. به دليل اينكه آنان اسلام و اهل اسلام را مورد طعن قرار داده اند.
3) خواننده كتاب تيجاني (هدايت شده) به اين نتيجه مي رسد كه منافقان از لحاظ آمار و ارقام به مراتب از صحابه بيشتر بودند، آنان به عنوان نمايندگي از يك اقليت، دور پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته و مراكز حساس رهبري را در اختيار داشتند (عيناً اعتقاد روافض همين است) آري همين تيجاني (هدايت شده) در جريان بحث پيرامون دسته سوم از صحابه مي گويد: همانا منافقان در ظاهر خود را مسلمان معرفي مي كردند و در باطن بر كفر اصرار مي ورزيدند و با پيامبر و اسلام نزديك شدند تا عليه اسلام و مسلمانان توطئه كنند. اكنون سوال اين است. آنان كه چنين اهدافي را دنبال مي كردند. در عين حال كه تعدادشان از صحابه بيشتر بود بايد بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحابش چيره مي شدند و آنان را به نابودي كشانده، اسلام نو پا را از پا در مي آوردند؟ ولي عكس مي بينيم كه تاريخ گوياي اين واقعيت است كه اسلام به پيروزي نهايي رسيد و در پهناي گيتي گسترش پيدا كرد، پرچمش در دورترين نقاط گيتي به اهتزاز درآمد و پرچم كفر در برابر آن سپر انداخت. آري خوانندگان محترم دقت بفرماييد، گفته ها و باورهاي گروهك روافض با حقيقتهاي عقلي و واقعيتهاي تاريخي چقدر در تضاد است.
4) منافقان براي مردم مدينه منوره مجهول و ناشناخته نبودند. آنان گروهك بسيار بد نامي بودند. بعضيها شخصاً شناخته شده بودند و برخي ديگر بوسيله علايم، و نشاني ها و خصوصياتي كه در قرآن ذكر شده است، معرفي گرديدند و اين واقعيت از حديث كعب بن مالك هويدا است. كعب ابن مالك يكي از ميان سه نفري بود كه در جريان غزوه تبوك شركت نكرده بودند. او عدم شركت خود را چنين تعريف مي كند. وقتي بعد از تشريف بردن رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از خانه برون رفتم و در ميان مردم مدينه به بررسي اوضاع پرداختم، آنچه موجب نگراني من شد و بيش از حد مرا مضطرب مي كرد اين بود كه من جز كسي كه نفاق بر وي غلبه كرده باشد يا اينكه خداوند به دليل ضعف و ناتواني جسمي او را معذور قرار داده باشد، در مدينه نديدم. (يعني همگي مردان واجد شرايط همراه با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به جهاد رفته بودند) و بقيه علايم و ويژگيهاي بارز آنان عبارتند از:
فساد في الارض، مورد استهزاء قرار دادن دين و بندگان الله، ترجيح دادن گمراهي در برابر هدايت، كري، كوري، لال بودن و سرگرداني سستي در عبادت، شك و ترديد درباره اينكه به مسلمانان به پيوندند يا با كفار، سوگند دروغين، نداشتن بينش دين، بزدلي، مومن نبودن به الله، روز قيامت و به ربوبيت پروردگار، ناراحت شدن موقعي كه مسلمانان اموال غنيمت يا فتح و پيروزي بدست مي آوردند. خوشحال شدن هنگامي كه مسلمان با ضرر جاني يا مالي مواجه مي شدند. منتظر بودن مصايب بر مسلمانان. عدم انفاق در راه الله، خوشحال شدن هنگام تخلف از حكم پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، كراهيت و نفرت از رفتن به جهاد. سوگند خوردن بنام الله تا اين سوگند را وسيله نجات خود قرار دهند ـ ايجاد تفرقه ميان مسلمانان، عدم رعايت عفت كلام و شئون اخلاقي در برابر بدهكاران ـ تاخير نماز و ترك جماعت و اينكه نماز صبح و عشاء براي آنان بسيار سنگين بود. اين بود بعضي از صفات و ويژگيهاي بارز آنان كه در قرآن و سنت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذكر گرديده ـ خوانندگان محترم شما را به خدا سوگند، كساني كه به سعادت صحبت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نايل آمدند، چنين صفاتي در آنان ديده مي شود؟ (كلا و حاشا) آيا كساني كه متصف به اين خصلت هاي نامطلوب هستند اين شايستگي را دارند كه گروهي از صحابه باشند؟! مطمئناً اصحاب و ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرسخها از اين گونه صفات فاصله دارند زيرا آنان مورد رضايت الله هستند. خداوند درباره آنان چنين فرموده است: )كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ)(آل عمران: 110) (اي گروه صحابه) شما از بهترين افراد امت مسلمان هستيد. (زيرا) امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد. و قال تعالي: )يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) (لأنفال:64) (اي: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) خداوند و آن عده از مسلمانان كه از تو تبعيت مي كنند، ((براي ياري رساندن تو)) كافي هستند.) قال تعالي: )مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً )(الفتح: من الآية29)
محمد رسول خدا است. آنان كه وي را همراهي مي كنند، در برابر كفار بسيار خشن و با هم فوق العاده مهربان هستند ـ همواره آنان را در عبادت مي بيني ـ آنان درصدد به دست اوردن فضل و خشنودي الله هستند ، و قال سبحانه: )وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) (لأنفال:74). آري آنان كه ايمان آوردند، هجرت كردند و جهاد كردند، مهاجرين صحابه هستند و آنان كه پناه دادند و ياري كردند انصار از صحابه هستند. خداوند و با صيغه جمع آنان را مورد ستايش قرار داده و فرمودند: ((آنان اند كه مومنان به حق هستند، اين حكم با كلمه تاكيد و حصر از جانب خداوند صادر شده است ولي اين نابخردان (روافض) مي گويند كه صحابه و منافقين مسافر يك كشتي هستند.))
5) بر اين امر همه اتفاق دارند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اسامي منافقين را براي بعضي از صحابه بيان كردند حتي خود مولف (هدايت شده) اين را پذيرفته است. اين مطلب نيز به اثبات رسيده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از ياران خود رضايت داشته، محبت با آنان و ستايش آنان را واجب گردانده است. و از حريم عزت و كرامت آنان حمايت كرده، فرمود: ((لا تسبوا أصحابي))[16] فوالذي نفسي بيده لو أنفق أحدكم مثل أحد ذهباً ما بلغ مد أحدهم ولا نصيفه)). اي، مردم! ياران و اصحاب مرا بدگويي نكنيد. سوگند به آن ذاتي كه جان من در قبضه قدرت او است شما اگر به اندازه كوه احد طلا صدقه كنيد نمي توانيد با اندك ترين مقدار صدقه آنان برابري كنيد.[17] در جايي ديگر فرمودند: هر كه صحابه و ياران مرا لعن و نفرين كند، مورد لعن و نفرين من خداوند، فرشتگان و تمام مردم قرار خواهد گرفت.[18] هم چنين در روايتي ديگر فرمودند: احفظوني في أصحابي، ثم الذين يلونهم ثم الذين يلونهم[19]. . .الخ. يعني درباره اصحاب و ياران من، از حرمت من پاسداري كنيد. اين آيات و روايات نشانگر عدالت تمام صحابه است و اصلاً ممكن نيست كه منافقين مشمول اين احاديث و روايات باشند و حال آنكه خداوند درباره منافقين مي فرمايد: )إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ) ((الف و لام)) در اول منافقين براي استغراق است. يعني تمام منافقين را شامل است.
6) اكنون از اين (هدايت شده) پرسيده مي شود. اگر دسته دوم و دسته سوم از صحابه از جمله كساني هستند كه از نظر ديني بسيار سست و ضعيف اند و به خاطر تطميع يا تخويف از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبعيت كردند و با توجه به نفاقي كه ميان آنان راه پيدا كرده بود همه آنان از دين برگشته، مرتد شدند و اكثريت اصحاب از اين دو دسته بودند فقط تعداد بسيار اندكي از صحابه يعني 3 الي 7 نفر مرضي عنهم و عادل بودند (همانگونه كه قبلاً بيان گرديد) آنگاه منظور اين مولف (هدايت شده) از اين تجزيه و تقسيم صحابه چيست؟! اگر اكثريت صحابه مرتد و منافق باشند، آيا غير از اين است كه بگوييم كه: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نتوانستند ياران و شاگردان خود را صحيح تربيت نموده آنان را عادل و پيرو حق بار بياورند؟! و او يك مربي و مرشد نابكار بود؟! (معاذ الله از چنين پنداري) آيا در تمام زمان بعثت (23 سال) رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فقط 3 الي هفت نفر را توانست درست تربيت نمايد؟! هرگز، هرگز رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از چنين ناشايستگي بسيار دور بودند ـ جويندگان و پويندگان حق و حقيقت خود قضاوت كنند آيا اين يك نقص و طعن آشكار در حق پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيست؟ شما را به خدا سوگند، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در طول اين مدت چه كار كرد؟ آيا حاضرين در محضر او نفاق و ارتداد را از وي آموختند؟! سبحان الله! اين پيامبر با عظمت صلی الله علیه و آله و سلم كه يك نسل منحصر به فرد را از ميان انسانها تربيت كرد ـ نسلي كه خداوند به وسيله آن دنيا را فتح كرد و به وسيله آن بندگان را از عبادت كردن بندگان به عبادت كردن رب بندگان رهايي بخشيد از جور و ستم اديان به سوي عدالت اسلام و از تاريكي جهالت به سوي روشني حريت و آزادگي سوق داد. تا جايي كه انسانهاي زيادي در قالب جمعيت هاي بسيار بزرگ و از دورترين گوشه هاي دنيا به آغوش اسلام آمدند. اين پيروزي برومندانه به حدي شگفت آور بود كه عالمان يهودي و مسيحي به عظمت اين نسل تربيت شده توسط رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اعتراف كردند. آري بسيار رنج آور است كه با وجود اين همه عظمت و اعجاز، فرزندان نابخرد عبدالله بن سبا يهودي بعد از گذشت 15 قرن چنين بگويند كه اصحاب و ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم منافق بودند و با برگشتن از دين، خود را مستحق دوزخ قرار دادند؟!
7) اين نكته براي خوانندگان سيرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كاملاً روشن و آشكار است كه در آغاز دعوت اسلامي در مكه مكرمه با توجه به مصيبتهايي كه مسلمانان دچار آن بودند كوچكترين اثر و نشاني از نفاق وجود نداشت. البته در مدينه منوره بعد از اينكه خداوند پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به قدرت رسانيد و اسلام به عنوان يك واقعيت انكارناپذير روي كار آمد، نفاق ظاهر شد. و همه بر اين اتفاق دارند كه حضرت ابوبكر، حضرت عمر، حضرت عثمان و عده اي ديگر از شاگردان مكتب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مكه مكرمه در روزهاي آغازين دعوت اسلامي، در دوراني كه اسلام دچار مشكل بود، به آغوش اسلام در آمدند و اين خود نشانگر اين واقعيت است كه اين بزرگواران از انفاق بسيار به دور بودند.
8)خداوند رسوايي منافقان و سوء نيت پنهان آنان را در دو سوره (منافقون و توبه) در جريان تبيين وضعيت و دسايس آنان آشكارا ذكر كرده است. اينجا است كه سوره توبه بنام سوره فاضحه (رسوا كننده) موسوم گرديده است. چون اين سوره خصوصيات و منويات منافقان را ظاهر نموده سپس به ذكر احوال مو منين از صحابه پرداخته است. بر اساس اظهارات سوره منافقين، عبدالله بن ابي و همراهانش در راس منافقين قرار داشتند. امام بخاري رحمه الله در تفسير سوره منافقين از حضرت زيد بن ارقم روايتي را چنين نقل كرده است: زيد بن ارقم مي گويد: در يكي از جنگهاي زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شركت كردم. از عبدالله بن ابي شنيدم كه گفت: بر آنان كه نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. انفاق نكنيد تا از كنار او فرار كنند. اگر به مدينه بر گرديم، بي نوايان مدينه را از مدينه بيرون خواهيم راند. زيد بن ارقم مي گويد: اين جريان را به عمويم يا به عمر رضی الله عنه گفتم و او آن را به اطلاع پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسانيد. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا به محضر خود طلبيد. من اصل ماجرا را براي او باز گو نمودم. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبدالله بن ابي و همراهانش را احضار كرد. آنان سوگند ياد كردند كه چنين چيزي نگفته اند. زيد بن ارقم مي گويد: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم سوگند ابن ابي را پذيرفته و مرا تكذيب كرد. من چنان ناراحت شدم كه هرگز دچار چنين ناراحتي نشده بودم. در اثر اين ناراحتي منزوي شده بيشتر اوقاتم را در خانه سپري مي كردم. عمويم خطاب به من گفت: تو كاري كردي كه سودي نداشت جز اينكه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تو را تكذيب نموده و مورد خشم خود قرار داد. آنگاه اين آيه نازل شد )إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ) پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا نزد خود طلبيد آيه مذكور را براي من قرائت كرد فرمود: خداوند حرف تو را تاييد كرد، اي زيد.[20] ممكن است اين مولف (هدايت شده) در اين مورد ترديد داشته باشد. اگر چنين است به تفسير امام طبرسي كه از بزرگان شيعه است، يعني به مجمع البيان مراجعه كند. جناب طبرسي در تفسير مجمع البيان در خصوص سوره منافقين مي گويد: اين آيات درباره عبدالله بن ابي و همراهانش نازل شدند.[21] سپس طبرسي به ذكر رواياتي در اين خصوص پرداخته است كه امام بخاري آنها را در صحيح خود آورده و مويد مطلب فوق هستند. مشاهده مي كنيد كه ياران عبدالله بن ابي نزد صحابه شناخته شده و مشخص بودند كه چنانچه اين مطلب از سياق حديث فوق نيز كاملاً روشن است. اما سوره ((توبه)) در جاهاي متعددي به منافقان اشاره نموده و به ذكر صفات آنها پرداخته است.
)إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُون . . . الي . . . فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)[22] (التوبة: 44-49) بي ترديد تمام صحابه به قصد جنگ و جهاد از خانه ها بيرون رفته بودند. در ابتدا ابوذر و ابوخيثمه شركت نداشتند ولي بعد به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ملحق شدند ـ هم چنين سه 3 تن از صحابه در غزوه تبوك شركت نكرده بودند و آنان عبارت بودند از كعب بن مالك، هلال بن اميه و مراره بن ربيع، اين هر سه 3 تن از انصار بود. خداوند توبه آنان را پذيرفته و آنان را مورد مغفرت قرار دادند. در مدينه فقط كساني كه منافق بودند يا از رفتن به جهاد عذر شرعي داشتند، باقي مانده بودند. قول كعب بن مالك را در اين خصوص قبلاً ياد آور شدم ـ او گفته بود: در مدينه كسي نمانده بود مگر آناني كه عذر شرعي داشتند يا اينكه نفاق بر آنان غلبه كرده بود. همه اين مطالب حكايت از آن دارند كه منافقان علايم بارزي داشتند كه ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به وسيله آن علايم آنان را مي شناختند و منافقين براي آنان ناشناخته نبودند.
ابن كثير در تفسير اين آيه )يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ . . . مَا تَحْذَرُونَ) مي گويد: مجاهد گفته است: منافقين اين آيه را خوانده سپس با خود مي گويند: ممكن است خداوند اين سر ما را آشكار نكند آري، آيه مذكور مشابه اين است. (وَإِذَا جَاءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْلا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ) يعني: ممكن است خداوند نازل كند بر پيامبرش آنچه را كه موجب رسوايي شما است و ماهيت شما را بر شما روشن كند. هم چنان كه خداوند در جايي ديگر مي فرمايد: )أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ . . . الي قوله . . . وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ) آري اينجا بود كه قتاده فرمود. اين سوره به همين دليل فاضحه (رسوا كننده) نام دارد. يعني خداوند در اين سوره منافقين را در انظار عمومي رسوا نموده و ماهيت آنان را براي مردم روشن كرده است. اين رسوايي آشكار بعد از اين صورت گرفته است كه مكر و دسيسه آنان پنهان شده بود. آري، بعد از اين همه دلايل هيچ كس صحابه و منافقين را يك طيف و يك گروه نمي داند مگر كساني كه از خرد بي بهره باشند.
قوله تعالي: )سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ . . . عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ) (95-96) التوبه. (هنگامي كه شما برگشتيد، سوگند مي خورند تا آنها را توبيخ نكنيد . . .)
اين آيه درباره منافقيني كه در غزوه تبوك شركت نكرده بودند، نازل شده است. اين منافقان كه در اين آيه به آنان اشاره شده است، نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده عذر گناه را بيان كردند. تعدادشان هشتاد و اندي بود. يك نفر از ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم جزء آنان نبود. به صحيح بخاري روايت عبدالله بن كعب، درباره سبب نزول آيه مذكور، مراجعه شود.
و قوله تعالي: )وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادَاً لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ( ) لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ)(التوبة: 107-108) (آناني ـ منافقاني ـ كه مسجدي براي ضرر و زيان رساندن، كفر ورزيدن و ايجاد اختلاف ميان مومنان ساختند و آنرا سنگري براي كسي كه قبلاً با خدا و رسولش جنگيده بود، قرار دادند و سوگند مي خوردند كه ما هيچ هدفي به جز خير و نيكي نداشته ايم و خداوند گواهي مي دهد كه آنها دروغ مي گويند. هرگز در مسجد ضرار نماز نخوان، مسجدي كه از روز اول بر تقوي پايه گذاري شده است سزاوارتر است كه در آن نماز بگذاري در آنجا كساني هستند كه دوست دارند خود را پاك كنند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.) اين آيه نيز رسوايي منافقان را آشكار ساخته است. اين رسوايي منافقين زماني صورت گرفته كه آنان مسجدي را به قصد ضرر رساندن، ايجاد تفريق و جنگ با مومنان، براي پناه دادن شخصي بنام ابي عامر كه مردي فاسق و راهب بود، پايه گذاري مي كردند و از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا در آن مسجد تشريف برده نماز گذارند.
اما جبرييل، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را از اصل جريان آگاه كرد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مسجد منهدم شود. جبرييل پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را امر كرد تا در مسجدي كه بر تقوي پايه ريزي شده بود، نماز گذارد. مطمئناً آنان كه مسجد ضرار را ساختند براي صحابه ناشناخته نبودند اما نزد مولف (هدايت شده!) عقل گرا اكثر صحابه منافق بودند ـ بديهي است مسجدي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن نماز خواندند، مسجد صحابه بود و مسجدي كه به هدم و از بين بردن آن دستور دادند، مسجد منافقين بود. اگر اكثر صحابه منافق بودند و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد ياراني (صحابه) كه منافق بودند نماز مي خواند، آيا معني اش جز اين است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به انهدام مسجد مومنان امر كرد تا در مسجد منافقين نماز خواند،؟! آيا چنين چيزي از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مي تواند صحت داشته باشد؟! در همين سوره خداوند رضايت و خشنودي خود را درباره مهاجرين و انصار صحابه اعلام نموده است. خداوند مي فرمايد: )وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (التوبة:100) (پيشگامان نخستين مهاجرين و انصار، و كساني كه بخوبي از آنها پيروي كردند خداوند از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند و خداوند بهشت را براي آنان آماده ساخته است كه در زير ـ درختان ـ آن رود خانه ها جاري است آنها جاودانه در آنجا مي مانند و اين رستگاري بس بزرگي است.) خوانندگان محترم دقت بفرماييد، خداوند در اين آيه چگونه رضايت و خشنودي خودش را از مهاجرين و انصار صحابه اعلام كرده است! واي واي و حسرت بر كسي كه تمام صحابه يا بعضي از آنان را مبغوض پنداشته و آنان را بدگويي كند. بويژه از كسي كه بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان سيد الصحابه، بهترين صحابه و افضل ترين پذيرفته شده بود. يعني صديق اكبر، خليفه اعظم، حضرت ابوبكر رضی الله عنه .
همانا گروه ناموفق و رسوا شده روافض، با بهترين ياران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم سر دشمني داشته، آنان را مبغوض مي دانند و بد و بيراه مي گويند ـ خداوند از چنين چيزي همه ما را نجات دهد. اين شيوه برخورد و رفتار آنان با اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دال بر وارونه بودن عقل و واژگون بودن دلهاي آنها است. شما بفرماييد، آنان چقدر از ايمان بدور هستند. زيرا آنان به كساني سب و شتم و بد و بيراه مي گويند كه خداوند از آنان اعلام رضايت و خشنودي كرده است. اما اهل سنت خشنودند از كساني كه خداوند از آنان اعلام رضايت كرده است. و بد مي دانند كساني را كه نزد خدا و رسولش بد هستند. دوستي و محبت دارند با كساني كه دوست خداوند هستند و سر ستيز دارند با كساني كه با خدا سر ستيز داشته باشند. آري اهل سنت متبع هستند نه مبتدع، به همين دليل اهل سنت حزب الله المفلحون، (يعني خدا جويان موفق) و عبادات گذاران مومن هستند.
در آيه 117 سوره توبه چنين آمده است )لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ).
(خداوند توبه پيغمبر و توبه مهاجرين و انصار را پذيرفت، مهاجرين و انصار كه در زمان سختي از پيغمبر پيروي كردند بعد از آنكه نزديك بود دلهايشان منحرف شود، باز هم خداوند توبه آنها را پذيرفته چرا كه او بسيار رئوف و مهربان است.)
اين آيه نيز در مدح صحابه و صفاء باطن آنان به صراحت سخن مي گويد. لذا مي توان گفت كه دو آيه مذكور به شهادت و گواهي حضرت حق ناطق به عدالت صحابه هستند. بعد خداوند متعال اعلام رضايت فرمود از سه نفري كه صحابه بودند و در اين غزوه شركت نكرده بودند. ولي در حق بقيه بازماندگان و متخلفان كه از منافقين بودند و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به ظاهر عذر آنان را پذيرفته بود، چنين اعلام رضايتي نشده بود. آري اين بزرگترين و بارزترين دليل است بر وجود فرق ميان صحابه كه عادل بودند و با وجود خطاء و اشتباه مورد مغفرت حضرت حق قرار گرفتند و ميان منافقيني كه خداوند در كتاب خود درباره رسوايي آنان سخن گفته است.
9) ضروري مي دانم كه ديدگاه علماي بزرگ روافض اماميه اثنا عشري را كه خداوند آنان را به سخن در آورده است تقديم خوانندگان گرامي نمايم. خداوند به بعضي از علماء اماميه توفيق داده كه به حق، همان حقي كه در آن هيچ گونه شك و ترديدي وجود ندارد، سخن گويند. ابوالنصر، محمد بن مسعود، معروف به عياشي در تفسيرش پيرامون اين آيه ) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ) چنين آورده است. يعني روايتي را ذكر كرده است كه هر گونه نفاق را از اصحاب نفي مي كند. اين روايت از امام محمد باقر، پنجمين امام اثنا عشريه نقل شده است. ((سلام مي گويد نزد ابوجعفر بودم. حمران بن اعين نزد وي آمد و چند سوال را در محضر او مطرح كرد. وقتي حمران مي خواست از آنجا بلند شود، خطاب به ابوجعفر گفت: خداوند طول عمر به تو بدهد و ما را از وجود تو بهره مند سازد. بفرما چرا چنين است. ما به محضر شما مي آييم و تا اينكه دلهاي ما نرم نشده و روح و روان ما از دنيا دوري نجسته و اهميت مال و ثروتي كه در دست مردم است از دل ما نرفته، بر نمي گرديم. اما وقتي از محضر شما مرخص مي شويم و ميان مردم و تجار و كسبه قرار مي گيريم دنيا براي ما بسيار محبوب مي شود؟ سلام مي گويد: ابوجعفر در پاسخ حمران بن اعين گفت: همانا اين دلها گاهاً كارها و امور برايشان سخت و دشوار مي شود و گاهاً آسان و راحت. بعد ابوجعفر عليه السلام فرمود: متوجه باشيد اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم سوال كردند: آيا شما نگران هستيد كه ما منافق مي شويم؟ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به آنان فرمود: چرا شما در اين باره احساس خطر مي كنيد؟ صحابه عرض كردند: ((زماني كه در محضر و محفل شما هستيم در اثر صحبت و اندرز شما، دنيا را فراموش نموده و از آن بي رغبت مي شويم و در اين بي رغبتي از دنيا و گرايش به آخرت چنان احساس مي كنيم كه آخرت، بهشت و دوزخ را داريم مي بينم. اين احساس محدود به لحظاتي است كه در محضر شما هستم. هرگاه از محضر شما بيرون رفته و وارد خانه هاي خودمان مي شويم و با اهل و عيال و زن و فرزندان خود مي نشينيم و از مال و زندگي خود صحبت مي كنيم، زمان آن فرا مي رسد كه به حالت اول يعني قبل از آن حالتي كه در محضر شما داشتيم، برگرديم و چنان كيفيتي بر ما حاكم مي شود كه گويي هرگز در فكر آخرت نبوديم. آيا شما فكر مي كنيد اين تحول از علائم و آثار نفاق ما است؟ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هرگز! اين از اقدامات شيطان است تا شما را به سوي دنيا راغب كند. سوگند به خدا اگر آن كيفيتي كه شما در محضر و محفل من داشتيد براي هميشه بماند فرشتگان با شما مصاحبه خواهند كرد. اگر شما مرتكب گناه نشده و از خداوند آمرزش طلب نكنيد، خداوند كساني را مي آفريند كه مرتكب گناه شده، استغفار كنند[23] و خداوند آنان را مورد مغفرت قرار خواند داد. همانا مومن، خطا كار و توبه كننده است. آيا به اين آيه قرآن توجه نداريد ) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ) و قال (اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ ) (تفسير العياشي سوره بقره آيه 222 ج 1 ص 128).
امام يازدهم فرقه اثنا عشريه، امام حسن عسكري در تفسير خود در مقام توضيح منزلت و جايگاه صحابه در جريان سوالاتي كه موسي عليه السلام از خداوند داشت، و يكي از آنها دين بود، مي گويد: موسي از خداوند پرسيد: ((آيا از اصحاب و ياران پيامبران كسي محبوبتر از ياران من نزد تو هست؟ خداوند فرمود: اي موسي، مگر نمي داني كه فضيلت اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر اصحاب تمام پيامبران مانند فضيلت اولاد محمد صلی الله علیه و آله و سلم است بر اولاد تمام انبياء و مانند فضيلت خود محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر تمام مرسلين.[24] امام حسن عسكري سخنش را با سخنان و ديدگاه حضرت علي رضی الله عنه درباره اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به پايان رسانده است. حضرت علي رضی الله عنه در مقام تعريف از ياران پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي پيروان خود و در جريان كمك و ياري رساندن به اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اظهار همدردي با آنان مي گويد: ياران پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ديدم و هيچكدام از شما با آنان نمي تواند برابري كند. آنان در اثر كار و زحمت همواره غبار آلود و پراكنده مو بودند شبها را در حال عبادت سپري كردند. از خوف قيامت كارهايي را كه مانند گرفتن آتش در دست بود انجام مي دادند. پيشاني آنان به خاطر كثرت سجده مانند زانوي بزها سخت و سفت و خشن بود. هرگاه به ياد خدا مي افتادند، اشكهايشان به حدي سرازير بود كه سينه شان خيس مي شد و به خاطر ترس از عذاب و توقع ثواب مانند درختي كه در تند باد طوفانها خم و راست مي شود، خم و راست مي شدند. هم چنين ابراهيم ثقفي، مرجع اهل تشيع در كتابش ((الغارات)) كه از كتب معتبر اماميه است قول حضرت علي رضی الله عنه را وقتي كه يارانش از وي سوال كردند، چنين نقل كرده است: ((اي اميرالمومنين درباره اصحاب خود براي ما تعريف كن. حضرت فرمود: از كدام اصحابم براي شما سخن بگويم؟ گفتند: از اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم . حضرت علي رضی الله عنه فرمود: تمام اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب من هستند.[25]
آري اين است قول حضرت علي رضی الله عنه كه به زعم آنان بزرگترين امام آنان است. درباره اصحاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم همان اصحابي كه بنابر عقيده تيجاني (هدايت شده) اكثريت آنان منافق بودند. آيا اين گروه اين عقيده پوچ خود را ابطال مي كند و در مورد توهين و تنقيص صحابه، لجام بر زبانهاي خود مي گذارند يا ديدگاه ائمه خود را تخطئه كرده و غلط مي دانند؟!
در خاتمه انتظار مي رود كه خوانندگان محترم اين ادله را مورد دقت و ارزيابي قرار بدهند و آنان چنين دلايلي را در لابه لاي مباحث اين كتاب مشاهده خواهند كرد. توجه و مراجعه به اين دلايل از جهت اينكه خوانندگان صحت آنچه را كه در خصوص عقيده روافض نسبت به منافق بودن اكثريت صحابه رضی الله عنهم كه اولين آنان خلفاي ثلاثه هستند نقل گرديد، خوب بشناسند، واجب است.
زیرنویسها:
-------------------------------------
1. ثم اهتديت ص (78-79) و آنگاه هدايت شدم ص (125-126).
2.همان كتاب ص (79) و آنگاه هدايت شدم ص (126).
3. تضاد گويي جناب تيجاني را در مباحث آينده جايي كه او از اهل بيت دفاع مي كند خواهيد ديد كه مي گويد: اهل سنت هيچ گونه احترامي براي اهل بيت قائل نيستند.
4. همان كتاب ص (79) متاسفانه اين عبارت را در كتاب فارسي نيافتم.
5. القاموس المحيط للفيروز آبادي ص (134).
6. مختار الصحاح لمحمد الرازي ص (150).
7. النهايه في غريب الحديث و الأثر نوشته ابن اثير جلد 5 ص (98) و لسان العرب ج 10 ص (359)
8. ثم اهتديت ص (78) و آنگاه هدايت شدم ص (125).
9. حق اليقين في معرفه اصول الدين، عبدالله شبر ج 1 ص (370-371) رجال كشي ص (17).
10. همان كتاب.
11. امام عبدالحسين موسوي در صفحه 331 كتاب خود، مراجعات مي گويد: بهترين كتب مرجع و مادر در اصول و فروع دين نزد اماميه چهار تا هستند الكافي، التهذيب، الاستبصار، ومن لايحضره الفقيه ـ اين سخن به حد تواتر رسيده است و اصول كافي اولين، معتبرترين و بهترين آنها است.
12. الأصول من الكافي للكليني ج 2 ص (191) كتاب الإيمان و الكفر (باب) قله عدد المومنين، رجال الكشي ص (13)، تفسير الصافي ج 1 ص (359)
13. الروضه من الكافي ج 8 ص (346).
14. ثم اهتديت ص (90) و آنگاه هدايت شدم ص (146).
15. صحيح بخاري ج 4 ص (1604) اينكه منافقان در ميان صحابه و در زمان آنان بودند، بخشي از حديث بزرگ و طولاني است كه متعلق به جريان كعب بن مالك، مي باشد.
16. آيا منافقين گفتن صحابه بدترين سب و بدگويي در حق آنان نيست؟!
17. صحيح بخاري ج 3 ص 1343 كتاب فضايل الصحابه از أبي سعيد خدري.
18. طبراني در كبير ج 12 رقم (12709) حليه لأبي نعيم ج 7 ص 103
19. احمد در مسند برقم 177 ج 1 ابن ماجه برقم (2343) ج 3 كتاب الاحكام و الحاكم.
20. صحيح بخاري جلد 4 كتاب التفسير برقم (4617).
21. مجمع البيان في تفسير القرآن للطبرسي ص 85.
22. كساني از تو اجازه مي گيرند (براي عدم شركت در جهاد كه به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و در دلهايشان شك و ترديد است. . .).
23. اين حديث بارزترين دليلي است بر اين مطلب كه گناهي كه صحابي مرتكب آن مي شود، عيبي در حق او محسوب نمي گردد.
24. تفسير حسن العسكري ص 11 عند تفسير سوره البقره.
25. الغارات ثقفي ج 1 ص 177.
به نقل از کتاب:
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوي