|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>خوارج > مهمترین صفات خوارج
شماره مقاله : 1899 تعداد مشاهده : 397 تاریخ افزودن مقاله : 1/4/1389
|
مهمترین صفات خوارج
کسی که درباره تاریخ فرقه خوارج مطالعه و بررسی کند، چندین صفات را ملاحظه میکند که پیروان این فرقه متصف به آن هستند، از جمله: 1- غلو در دین: در این امر شکی نیست که خوارج اهل طاعت و عبادت بودند و به شدت علاقمند به پایبندی به دین و اجرای احکام آن و دوری گزیدن از همه آن چه که اسلام از آن نهی کرده است، بودند همچنین از واقع شدن در هر نوع معصیت و یا خطایی که با اسلام مخالفت داشت پرهیز میکردند، به طوری که این یک ویژگی بارز برای این طایفه بود که در این مورد کسی به پای آنان نمیرسید و چیزی بیشتر از قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بر این امر دلالت نمیکند که فرمود: آنان قرآن میخوانند و قرآن خواندن شما در پیش قرآن خواندن آنان چیزی نیست و روزه شما در برابر روزه آنان هیچ است[1]. ابنعباسس خوارج را هنگامیکه برای مناظره با آنان رفت، این گونه توصیف میکند: بر قومیوارد شدم که هیچ کس را همانند آنان در مسائل شرعی کوشا ندیده بودم. پیشانی شان به دلیل سجده فراوان زخم داشت و دستهایشان همچون زانوی پینه بسته شتر بود، پیراهنهایی تمیز و آستین بالا زده بر تنشان داشتند و از شدت شب زنده داری رنگ از چهره شان پریده بود[2]. از جندب ازدی روایت شده است که میگوید: وقتی که همراه علی بن أبی طالب رضی الله عنه به سمت خوارج حرکت کردیم و به اردوگاه آنان رسیدیم، صدای قرآن خواندن آنان همچون آواز زنبور عسل به گوش میرسید[3]، آنان اهل روزه داری، نماز خواندن و قرآن خواندن بودند اما از حد اعتدال گذشتند و به حد غلو افراطیگری رسیدند به طوری کهاین افراط به دلیل آن چه که عقل و تفکرشان بر آنان عرضه نمود، آنان را به مخالفت با اصول اسلام سوق داد. مانند تکفیر مرتکب شونده به گناه کبیره که به اذن خدا درباره عقاید و افکار آنان بحث خواهیم کرد. حتی برخی از آنان در این امر هم مبالغه کردند و هر کسی را که مرتکب هر نوع گناهی میشد حتی اگر گناه صغیره بود، کافر ومشرک ماندگار در آتش جهنم میدانستند[4]. از جمله نتیجهاین افراط که آنان را از حدود دین و اهداف متعالی آن خارج کرد، این بود که آنان هر یک از مسلمانان را که با آنان همفکر نبودند، تکفیر کردند و آنان را به کفر یا نفاق متهم نمودند و حتی آنان خون مخالفان خود را نیز مباح میدانستند.[5] برخی از آنان قتل زنان و فرزندان مخالفان خود را همچون دشمنان آشکار مباح میشمردند.[6] بدون شک خوارج با آن صفاتی همچون جهل، افراط، درشتی و خشونتي که داشتند، محاسن و زیباییهای دین اسلام را به طور عجیبی زشت و نازیبا جلو دادند. این اغراق در تأویل و اجتهاد، آنان را از روح اسلام، زیبایی و اعتدال آن خارج کرد و آنان در این تعمق و غور خود راهی را پیمودند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن را نگفته و قرآن کریم به آن فرا نخوانده بود و اما تقوایی که آنان به آن تظاهر میکردند از نوع تقوای کورکورانه بود و آن صلاح و خیرخواهی که در ظاهر امر به آن آراسته بودند، بر اساس تأویل ظاهری و آراستگی ظاهری بود و آنان به بهشت طمع داشتند و سعی کردند از طریق این تعمق و غلو در دین که منجر به خروج آنان از حد صحیح شد، به آن برسند.[7] بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از تعمق و تند روی در دین بر حذر میداشت چون آن با اعتدال و آسانی دین اسلام مخالف است و او همچنین خبر داد که تعمق کننده مستحق هلاک و خسران است و این حدیث صحیح از او روایت شده است که فرمود: تعمق کنندگان قطعاً هلاک میشوند.[8] این را سه بار گفت. بر این اساس بی قاعدگی خوارج و مخالفت با آنان با این اصول برای ما روشن میشود و همچنین کسانی که بر روش آنان که بر اساس بی عدالتی و تندروی مخالف با آسانی و سهولت اسلام استوار است، میروند. زیرا اسلام دین سهولت و آسانی است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «دین آسان است و هر کس در دین افراط و تندروی کند مغلوب میشود پس درست عمل کنید و نزدیک به آن عمل کنید.»[9]. 2- جهالت نسبت به دین: یکی از بزرگترین آفتهای خوارج جهل آنان نسبت به کتاب و سنت و فهم نادرست و کم تدبیری و کم اندیشی آنان و قرار ندادن نصوص و آیات و احادیث در محل صحیح نزول آنهاست. ابن عمر اعتقاد داشت که آنان بدترین بندگان خدا هستند. او میگوید: آنان آیاتی را که درباره کفار نازل شدند، بر مؤمنان حمل نمودند[10]. وقتی درباره حروریة (خوارج) سوال شد، گفت: آنان مسلمانان را تکفیر میکنند و جان و مالشان را مباح میشمارند و چندین زن را به نکاح خود در میآوردند و اگر زنی نزد یکی از آنان بیاید، با وجود آن که همسر داشته باشد، او را به ازداواج خود در میآورد. من کسی را مستحقتر از آنان برای قتل نمیدانم[11]. از جمله جهالتهای آنان نسبت به شرع خداوند این است که اعتقاد داشتند حکمیت گناهی است که موجب کفر میشود و کسی که در این معصیت قرار میگرفت به اعتقاد آنان میبایست به کفر خود اعتراف میکرد سپس توبه او پذیرفته میشد[12]. این همان چیزی بود که آنان از علی رضی الله عنه خواستند آنان از علی خواستند که به کفر خود اعتراف کند سپس توبه کند، اینکه خوارج، علی و مهاجرین و انصار همراه او را خطاکار میدانستند و اعتقاد داشتند که خودشان از آنان عالمتر و در ارائه رأی و نظر سزاوارترند، به خداوند قسم این عین جهل و گمراهی است[13]. از جمله جهالتهای ناشایست و کریه آنان این بود که وقتی عبدالله بن خبابس و زن باردار همراه او را یافتند، درباره اموری او را مورد سوال قرار دادند سپس نظر او را درباره عثمان و علیبجویا شدند و او از هر دوي آنان به خوبی تمجید کرد، بنابراین آنان بر او خشم گرفتند و او را تهدید به بدترین نوع قتل کردند و او را به قتل رساندند و شکم آن زن را شکافتند[14].هنگاميكه یک خوک اهل ذمه از کنار آنان میگذرد، یکی از آنان آن را میکشد و سعی میکند که خود را از کشتن آن بری و بی حساب کند و در پی صاحب خوک گشته و او را به خاطر آن خوک راضی میکند. چه جای تعجب دارد، آیا در نزد کسی که ادعای اسلام داشته باشد حرمت خوکها بیشتر از حرمت خون مسلمانان است[15]. اما آن عبادت جاهلان است که هوس و شیطان در قلب آنان قرار داده است.[16] ابن حجر میگوید: خوارج از آن جایی که مخالفان خود را تکفیر کردند، خون آنان را مباح دانستند اما اهل ذمه را رها کردند و گفتند: نباید عهدی که با آنان دارند، نقض کنند و بهاین ترتیب جنگ با مشرکان را رها کردند و به جنگ با مسلمانان مشغول شدند، همه اینها از آثار عبادت جاهلان است کسانی که سینه و قلب شان به نور علم گشایش نیافته و بهیک ریسمان مطمئن از آن چنگ نزدهاند و در مورد آنان همین بس که در مقابل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امر او سر برتافتند و ظلم را به او نسبت دادند. از خداوند سلامت را طلب میکنیم.[17] ابن تیمیه درباره آنان میگوید: آنان نادانانی بودند که به دلیل جهلشان از سنت و جماعت جدا شدند.[18] بهاین ترتیب روشن میشود که جهل یکی از صفات آن طایفه از طوایف منتسب به اسلام بود و جهل یک مرض سختی است که صاحب خود را از جایی که احساس نمیکنند، هلاک میگرداند. و بلکه او قصد خیر دارد اما جهل او را در ضد آن (شر) قرار میدهد.[19] 3- ایجاد تفرقه در اطاعت: ابن تیمیه: میگوید: آنان به دلیل گمراهی شان در اعتقاد نسبت به بزرگان هدایت و جماعت مسلمانان، از عدالت خارج شدند و گمراه گشتند، این برداشت رافضیها و سایر فرقههایی همچون آنان است که از سنت خارج شدند و آنان آنچه را که روایت میشود ظلم است، کفر به حساب میآورند سپس احکامیرا نزد خود بر کفر مترتب میکنند[20] و بهاین گونه در اطاعت ایجاد تفرقه کردند و برای بر هم زدن اتحاد مسلمانان تلاش نمودند. این نگرش، موضع آنان را در مورد امیرالمؤمنین علی روشن میکند وقتی که از او دور شدند و در سخت ترین مواضع با او مخالفت کردند و از فرمان او سرپیچی کردند[21]، این صفت در طول تاریخ همیشه از ویژگیهای آنان بوده است و هر کسی را که در موردی با آنان مخالفت میکرد با او عداوت و دشمنی میکردند به طوری که آنان خودشان به چندین فرقه تبدیل شدند، همدیگر را تکفیر میکردند و بهاین دلیل در میان آنان دشمنیها، اختلافات و ناملایمات بسیاری صورت گرفت[22]. 4- تکفیر به دلیل ارتکاب به گناهان و حلال دانستن خون و اموال مسلمانان ابن تیمیه میگوید: شاخصه و تفاوت دومیکه خوارج و اهل بدعت داشتند این بود که آنان به دلیل گناهان تکفیر میکردند و بر اساس تکفیر ناشی از گناهان، خون مسلمانان و اموالشان را حلال میکردند و این اعتقاد را دارند که سرزمینهای اسلامی سرزمین جنگ است و سرزمینهای آنان سرزمین ایمان است. جمهور رافضیها نیز این نظر را دارند... این اصل بدعتهایی است که با نص سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اجماع گذشتگان بدعت بودن آنها ثابت شده است. آنان گذشت را گناه و گناه را موجب کفر میدانند[23]. خوارج با افکار و آراء خاص خود متمایز هستند و بر اساس آنها از جماعت مسلمانان جدا شدند و آنها را جز دین دانستند که خداوند جز آن را نمیپذیرد و هر کس در این مورد با آنان مخالفت کند به گمان آنان از دین خارج شده و باید از آن اظهار برائت کند و حتی آنانی که در این مورد غلو میکنند قتل مخالفان خود را واجب دانسته و خون شان را حلال میکنند[24]. از این رو بود که آنان عبدالله بن خباب را بدون دلیل به قتل رساندند فقط بهاین بهانه که او در نظر و رأی آنان با آنها موافق نبود[25]. ابن کثیر میگوید: آنان اقدام به کشتن زنان و کودکان مینمودند و شکم زنان باردار را میشکافتند و کارهایی انجام میدادند که کسی غیر از آنان چنین کارهایی را انجام نداده بود[26]. ابن تیمیه میگوید: بدعت اول نیز مانند بدعت خوارج و فقط به دلیل فهم و برداشت نادرست از قرآن بود و آنان قصد مخالفت با قرآن نداشتند اما چیزی از قرآن برداشت کردند که بر آن دلالت نمیکرد و گمان میکردند کسانی که مرتکب گناه میشوند، باید تکفیر شوند چون مؤمن همان نیکوکار پرهیزکار است و گفتند: هر کس نیکوکار و پرهیزکار نباشد، کافر است و در آتش جهنم جاودانه میشود. سپس گفتند: عثمان و علی و هر که آن دو را دوست بدارد مؤمن نیستند چون آنان به چیزی غیر از آن چه که خداوند نازل کرده است، حکم کردند. بدعت آنان دو مقدمه داشت: اول: هر کس در عمل و یا در اظهار نظری اشتباه با قرآن مخالفت کند، کافر است. دوم: عثمان و علی و کسانی که با آن دو بودند، این حالت را داشتند. بنابراین باید از تکفیر مؤمنان به دلیل گناهان و خطاهایشان پرهیز کرد و این اولین بدعتی بود که در اسلام به وجود آمد و اهل آن، مسلمانان را تکفیر کردند و خون و اموال آنان را حلال شمردند. احادیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مذمت آنان و دستور به جنگ با آنان به ثبت رسیدهاند[27]. 5- نسبتهای ناروا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایز دانستن مواردی همچون جور و ستم در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، که نسبت دادن آنها در حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایز نیست، ابن تیمیه میگوید: خوارج بر خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جایز دانستهاند که او ستم کند و در سنت خود گمراه گردد. و در این صورت اطاعت و پیروی از او را واجب نمیدانند. آنان فقط او را درباره آن چه که از قرآن به او رسیده است صادق میدانند و در مورد شرع و سنت که به زعم خودشان با ظاهر قرآن مخالفت دارد، او را صادق نمیدانند و اغلب اهل بدعتها و خوارج که بر این اساس از آنان تبعیت میکنند، روایت میکنند که اگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چیزی را برخلاف گفته آنان بگوید از او تبعیت نمیکنند... آنان با هر دلیلی از خودشان دفاع میکردند یا آن روایت را نمیپذیرفتند و یا آن را تأویل میکردند و گاهی به سند آن ایراد میگرفتند و گاهی به متن آن ایراد میگرفتند، آنان پیرو حقیقت سنتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد، نبودند و به آن اطمینان نداشتند و بلکه در مورد حقیقت قرآن نیز این نظر را داشتند[28]. 6- توهین و گمراه خواندن از بارزترین صفات خوارج توهین به بزرگان و امامان هدایت و گمراه خواندن آنان و حکم دادن به خروج آنان از عدالت و راه درست است. این صفت در موضع ذوالخویصره در برابر پیامبر هدایتع روشن و آشکار میگردد وقتی که ذوالخویصره گفت: ای رسول الله عادل باش[29] ذوالخویصره خودش را پرهیزکارتر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دانست و در مورد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حکم به ستم و خروج از عدالت در تقسیم کردن نمود. این صفت در طول تاریخ همواره باآنان بود و به دلیل احکام و کارهایی که بر اساس آن صورت گرفتند، بدترین تأثیر را داشت.[30] 7- بدگمانی این صفت دیگر خوارج است که در حکم ذوالخویصرة نادان درباره رسول هدایتع به عدم اخلاص او نمایان میشود وقتی که گفت: به خدا قسم در این تقسیم کردن عدالت رعایت نشد و درآن رضای خدا در نظر گرفته نشد[31]. ذو الخویصرة وقتی که دید رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به بزرگان ثروتمند عطا نمود و به فقرا چیزی عطا نکرد، بهاین رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با ظن نگریست. این کار عجیبی است و انگیزه ها برای این کار زیاد هستند اما اگر انجام دهندهاین کار رسول هدایتع باشد، همین کافی است که انسان حسن ظن داشته باشد، اما ذوالخویصرة این را نپذیرفت و به دلیل مرض روانی که داشت بد گمان شد و کوشید کهاین بیماری خود را با پوشش عدالت مخفی کند. بهاین دلیل ابلیس به او خندید و او را فریب داد و در دامهای خودش انداخت. بنابراین بهتر است انسان مراقب نفس خود باشد و در انگیزه و علل رفتار و اهداف خود دقت نماید و از هوای نفس خود بر حذر باشد و نسبت به حیلههای ابلیس آگاه و بیدار باشد، چون او در بسیاری از موارد عمل زشت را با پوششی زیبا و براق میپوشاند و یک رفتار ناشایست را به نام اصول حق برای انسان توجیه میکند و یکی از چیزهایی که انسان را در مراقبت نفس خود کمک میکند و او را از حیلهها و دامهای شیطان نجات میدهد، علم است و اگر ذوالخویصره، ذرهای علم و یا فهم داشت در این دام گرفتار نمیشد[32]. 8- خشونت علیه مسلمانان خوارج به خشونت و تندی مشهور بودند و آنان در برخورد با مسلمانان بسیار سر سخت و خشن بودند و سر سختی آنان به حد فجیعی رسید به طوری که خون، مال، آبرو و حیثیت مسلمانان را حلال میدانستند و آنان را دچار ترس و وحشت میکردند و به قتل میرساندند اما دشمنان اسلام، بتپرستان و سایر دشمنان را رها کرده و به حال خودشان گذاشته و اذیتشان نمیکردند، تاریخ صفحات سیاهی از اقدامات خوارج را در این مورد به ثبت رسانده است[33] داستان عبدالله بن خباب و کشته شدن او را فراموش نکردهایم بنابراین برخورد خوارج با مسلمانان همراه با خشونت، تندی و سر سختی بود و در برخورد با کافران نرم، ملایم و با گذشت بودند[34]. شارع شریعت آن را آسان و سهل توصیف میکند و به سر سختی علیه کفار و ملایمت و مهربانی با مؤمنان تشویق میکند و خوارج عکس این عمل کردند[35]. خداوند متعال میفرماید: { مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الإنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا (٢٩) } الفتح: ٢٩ « محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست و کسانی که با اویند بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند ». همچنین میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ } المائدة: ٥٤ «ای کسانی کهایمان آوردهاید هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدا گروهی دیگر را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست میدارند، اینان با مؤمنان فروتن و بر کافران سرافرازند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمیترسند». خوارج به عکس این آیات عمل کردند و مسلمانان را ترساندند و دچار رعب و وحشت کردند[36] و اینها برخی صفاتی هستند که خوارج به آنها مشهور شدند.
به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی
[1]- مسلم، کتاب زکات، شرح نووی (7/171). [2]- تلبیس ابلیس. [3]- همان منبع، ص (93). [4]- الفصل، ابن حزم (4/191)، الخوارج، ناصر سعودی، ص (183). [5]- الخوارج، سعودی، ص (183). [6]- تلبیس ابلیس، ص (95)، الخوارج، سعودی، ص (184). [7]- الخوارج، سعودی، ص (84). [8]- مسلم، کتاب علم، شرح النووی (16/220). [9]- بخاری، کتاب ایمان، فتح الباری (1/93). [10]- ظاهرة الغلولفی الدین، محمد عبد الحکیم، ص (114). [11]- الاعتصام (2/184،183). [12]- مصنف ابن ابی شیبة (15/313،312)،ألبانی در ارواء الغلیل (8/119،118)، تلبیس ابلیس ص (93). [13]- الخوارج، سعودی ص (186). [14]- تلبیس ابلیس، ص (93). [15]- فتح الباری (12/285). [16]- الخوارج، سعودی. [17]- فتح الباری (12/301). [18]- منهاج السنة (3/464). [19]- نوادر الاصول، محمد حکیم ترمذی ص (54)، خوارج، سعودی ص (188). [20]- الفتاوی (28/497). [21]- الخوارج، سعودی، ص (191). [22]- همان منبع، ص (192). [23]-الفتاوی (19/73). [24]- منهاج السنة (3/62). [25]-الفرق بین الفِرَق، بغدادی، ص (57).الخوارج، سعودی، ص (191). [26]- البدایة و النهایة (3/294). [27]- الفتاوی (13/31،30). [28]- الفتاوی (19/73). [29]- بخاری، کتاب استتابة المرتدین، فتح الباری (12/290). [30]-ظاهرة الغلوفی الدین، ص (106). [31]- بخاری، کتاب استتابة المرتدین، فتح الباری، (12/290). [32]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص (111). [33]- همان منبع، ص (110). [34]- همان منبع، ص (111). [35]- فتح الباری (12/301). [36]- ظاهرة الغلو فی الدین، ص (111).
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|