|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
اسلام معاصر>اشخاص>سعيد حوي
شماره مقاله : 187 تعداد مشاهده : 356 تاریخ افزودن مقاله : 17/5/1388
|
سعيد حوي
شيخ سعيد بن محمد ديب حوي عالم و دعوتگري است كه در سال 1935م در شهر حماة سوريه چشم به جهان گشود. دو سال از عمر مباركش نگذشته بود كه مادرش درگذشت و در دامان مادربزرگش تربيت يافت و تحت سرپرستي پدرش كه از مجاهدين شجاع عليه فرانسويها بود، رشد كرد. مرحله جوانيش همعصر با افكار و انديشههاي مكاتب سوسياليستي و ناسيوناليستي و حزب بعث و اخوانالمسلمين بود. خداوند عزوجل اراده خيرش را بر او ارزاني فرمود تا در سال 1952م به اخوانالمسلمين ملحق شود، و اين در زماني صورت گرفت كه در كلاس اول دبيرستان مشغول به تحصيل بود.
در سوريه در محضر مشايخ و اساتيدي برجسته كسب علم نمود. من جمله: شيخ محمد الحمامد عالم شهر حماة، شيخ محمد الهاشمي، شيخ عبدالوهاب دبس وزيت، شيخ عبدالكريم الرفاعي، شيخ احمد المراد و شيخ محمدعلي المراد و از محضر اساتيدي همچون مصطفي السباعي و مصطفي الزرقا و فوزي فيضالله و علماي ديگر. در سال 1961م از دانشگاه فارغالتحصيل و در سال 1963م بعنوان افسر نگهبان وارد خدمت نظام شد. در سال 1964م ازدواج نمود كه به لطف خداوند صاحب چهار فرزند شد. وي در سوريه، عربستان، كويت، امارات، عراق، اردن، مصر، قطر، پاكستان، آمريكا و آلمان جلسات سخنراني و خطبه و بحث و تدريس و در سال 1973م درقانونگذاري سوريه مشاركت اساسي ومهمي داشته است و بمدت پنج سال از سالهاي(5/3/1973-م الي29/1/1978م) در زندانبس ميبرد كه توانست در اين مدت كتاب الاساس في التفسير در 11 جلد و كتابهاي دعوي ديگر تأليف نمايد.
وي در سطح جهاني منصب قيادت و رهبريت را در سازماندهي حركت اخوانالمسلمين عهدهدار شد. و مشاركت او در پارهاي از كارهاي دعوي، سياسي و جهاد بود در سال 1987م به فلجي جزئي اضافه بر بيماريهاي ديگري كه داشت از قبيل: ديابت، فشارخون، روده، و بيماري چشم مبتلا شد كه سرانجام اضطرارابه عزلت رو نمود و در روز 14/12/1988م بيهوش شد و نهايتاً ظهر روز پنجشنبه 9/3/1989م در بيمارستان اسلامي عمان جان بجان آفرين تسليم كرد.استاد زهيرالشاويش در مجلة اللواءالردنيه در تاريخ 15/3/1989م درباره اين اين بزرگوار چنين ميگويد: خداوندي كه به قضا و قدرش برگردانندهاي ندارد و چنين تقدير نمود از زندگي سعيدبن محمد ديبحوا روز پنجشنبه ماه شعبان سال 1409هـ ق موافق با سال 9/3/1988م در بيمارستان اسلامي عمان پاين يافت و در مسجد فيحاء شكيبايي بعد از نماز جمعه بر وي نماز خوانده شد كه جمع كثيري جنازه او را تشييع نمودند و در قبرستان كاب جنوبي عمان دفن گريد. و جمع زيادي من جمله استاد يوسف الاعظم و شيخ علي الفقير و شاعر ابوالحسن و شيخ عبدالجليل رزوق و استاد فاروق المشوح و استاد و اديب عبدالله طنطاوي وي را ستودند. برگواران اهل اردن احترامي كه نسبت به مردم مقيم آنجا دارند بهمان اندازه نسبت به برادر غريبي كه در شهرشان از دنيا رفت قائل شدند. سعيد حوي از موفقترين دعوتگراني است كه بنده آنان را شناختم و يا در مورد آنها مطالعه نمودهايم آن بزرگوار توانست رأي و معرفت خود را به جمع زيادي از مردم برساند و در حالي كه عمر مباركش از53 بيشتر تجاوز نكرد و در اين عمر كوتاه تأليفات و نوشتههاي زيادي را بر جاي گذاشت كه او را جزء نويسندگان تراز اول درعصر حاضر قرار داد كه نوشتههاي زيادي از خود باقي گذاشتهاند و اختلاف در قيمت گذاري كتابهايش بيانگر اين حقيقت است، بنده مذاكرات و گفتگوهايي در رابطه با كتابهايش و محتواي آن داشتم.
باوجود آنكه در اين گفتگوها رأي ونظرات من كشنده والفاظي زخم كننده بود ولي ايشان هميشه با سعهيصدر آن را استقبال مي كرد كه چنين برخوردي را در همنشينان خود نمييافتم. در احساء ايشان را ديدار و ملاقات كردم كه در آن زمان وي در يك مؤسسه علمي مشغول به تدريس بود. در خانهاش چيزي از فرش را نيافتم مگر در حدي كه كمترين نياز را برطرف كند و وضعيت لباس او بگونهاي بود كه در صلاحيت وي و امثالش از علما و مدرسين در آن شهرهاي گرم نبود، زيرا لباسهايش از انواع لباسهاي گرم و سفيد رنگ بود و هميشه به عباء و لباسهاي سفيد رنگي كه داشت، به اين شرط كه زياد گشاد نباشد، قانع بود. ولي وضعيت غذايش بهتر از فرش و لباسش نبود. همچنين در برخورد با آناني كه كتابهايش را (خواه با اجازه، و خواه بدون اجازه) چاپ ميكردند متساهل و آسانگير بود. با آنكه كتابهايش زياد بزير چاپ رفته است، هرگز خبري بمن نرسيد كه بين او و يكي از چاپ كنندگان مشكلي پيش آمده باشد و اين نشانه نهايت زهد او است. اين اخلاق و اين تسامح افتخارآفرين از سعيد حوي براي مردم درس و عبرتي به ارمغان ميگذارد. او را از لابهلاي كتابهايش و نشاط دعوتهايش در سوريه و از شاگردانش در مدينه منوره شناختم. وي را بعد از آن در اردن، كويت،اروپا و پاكستان ملاقات نمودم كه در وي اخلاق و ادب والا و پسنديده و تواضع و زهد را مشاهده كردم كه در عين حال آسانگيري و ملايمت در چهرهاش نمايان بود. اقبال بر طاعت و كثرت و زيادي قرائت قرآن و از ذكر و استمرار بر مطالعه و نوشتن در موضوعات مختلف دعوي، فقهي و روحي از خصوصيات روشن و بارز وي بود و در قضايا و مسائل اسلام و مسلمين كاملا مشغول و هميشه متصدي طاغوتياني كه در زمين فساد ميكنند و شهرها را به ويراني ميكشانند و بشريت را ذليل و خوار ميكنند، بود.
سعيد حوي نيروي عظيم و زندهاي بود كه خستگي و ملالت در او راه نداشت. وي دستي بلند در تأليف داشت. وقتي كه از تأليف كتابي فارغ ميشد بعد از چند روزي بدست خوانندگان ميرسيد. وي روحيهاي صوفياه داشت كه گاه وقتي بر وي غلبه ميكرد و از محدوده منهج علمي كه خواهان آن بود بدان دعوت ميكرد، خارج ميشد. كما اينكه رقت و پاكي قلب او و حيايش بر او تأثير ميگذاشت كه در بعضي مواضع كه نياز به صراحتگويي بود سكوت را اختيار ميكرد. بيش از يكبار افتخار زيارتش را در كويت داشتم كه در سمينار و سمپوزيومي كه در عصر جمعه داشت حاضر ميشد كه در آن كنفرانس صحبتي ايراد نمودندكه اشتياق قلبي شنوندگان را برانگيخت و محور سخنانش بر منهج امام حسن البنا بود، كه بايد از خوبيها و خيريت هر انساني استفاده شود و بر دعوتگران لازم است كه قطبهاي خير را در درون انسانها تقويت و زياد نمايند و دلهاي آنان را مورد خطاب قرار دهند كه اين خود كليد هدايت است، در درون هر انساني هم قطب خير و هم قطب شر وجود دارد كه به نسبت افراد متفاوت است. زماني كه خداوند در تقويت قطب خير در فردي ما را توفيق نمود به اين معناست كه توانستهايم قطب شر را در او تضعيف نماييم. زيرا تزكيه نفس كليدي است براي محكم و استوار نگهداشتن سلوك و راه و روشها است. خداوند ميفرمايد: )و نفس و ما سوّاها h فألهمها فجورها و تقواها h قد افلح من زكّها h و قد خاب من دسّها ( ( سوره شمس ) جلسههاي درسي و سخنراني و كنفرانسهايي در جمعيت اصلاح اجتماع در كويت و مخصوصا در مدرسه النجاة داشتند، كه مورد قبول و استقبال جوانان بيداري اسلامي قرار گرفت.
مؤلفات دعوي وي در بين جوانان مسلمان در كشورهاي عربي و كشورهاي اسلامي مخصوصا در يمن و شهرهاي خليج و مناطق شام رايج شده است كه برخي از اين كتابها به لغتهاي ديگري ترجمه شده است، من جمله كتابهايي كه به چاپ رسيده: الله جلجلاله، الرسول r ، الاسلام، الاساس في التفسير، ( الاساس في السنه و فقهها: السيرة، العقائد، العبادات )، تربيتنا الروحيه، المستخلص في تزكية الانفس، مذاكرات في منازل الصديقين و الربانيين، جندالله ثقافة و اخلاقان، من اجل خطوة الي الامام علي طريق الجهاد المبارك، المدخل الي دعوة اخوان المسلمين، جولات في الفقهين الكبير و الاكبر و اصولهما، في آفاق التعاليم، دروس في العمل الاسلامي المعاصر، فصول في الامرة و الامير، رسالة منطلقات اسلامية للحضارة عالمية جديدة، ( فلنتذكر في عصرنا ثلاثا: فروض العين، فروض الكفاية، لمن تدفع صدقتك )، عقد القرن الخامس عشرالهجري، احيا الربانية، اجازة تخصصي الدعاة، غذاء العبودية، اخلاقيات و سلوكيات تتأكد فيالقرن الخامسعشرالهجري، قوانين البيت المسلم، السيرة بلغة الحب، الاجابات، هذه تجربتي و هذه شهادتي، جندالله تخطيطا و تنظيما، … الخ.
سعيد حوي شخصيتي بود كه زياد مطالعه ميكرد، همانطور كه در كتاب ( هذه تجربتي ) ميگويد: ساعتي 60 صفحه مطالعه ميكردم. بنده در شهر حماة مسئول طلاب بودم كه نقش مهم و اساسي را در سه تظاهرات ايفا ميكردم: 1- زمانيكه اخوانالمسلمين خواستار گنجاندن فنون رزمي در مدارس دبيرستان سوريه شدند. 2- اعتراض بر اعدام اخوانالمسلمين در مصر. 3- در يادواره ننگين و نامبارك عهدنامه بالفور كه بنده سخنگوي اخوانالمسلمين در اين تظاهرات بودم، سپس به دانشگاه شريعت دمشق ملحق شدم و در جلسه سخنراني مصطفي السباعي رهبر اخوانالمسلمين در سوريه كه در سالن دانشگاه دمشق برگزار شده بود حاضر شدم. سخنراني جالبي بود، كه در اثناي آن خود را مانند شخصي كه مغناطيسيوار به خواب افتاده است، مييافتم. همچنين در مراسم استقبالي كه براي استاد حسن الهضيبي رهبر دوم اخوانالمسلمين در مسجد جامع سلطان در شهر حماة برگزار شده بود حاضر شدم كه درآن مراسم دكتر مصطفي السباعي و دكتر سعيد رمضان سخنراني كردند و در پايان، مراسم را با جمله كوتاهي از استاد هضيبي به اتمام رسيد. سعيد حوي نقش مهمي درميدان آموزشي داشت كه در داخل و خارج از سوريه مشغول به تدريس بود و طي 5 سال در كشور عربستان سعودي، ( دو سال در شهر الهفوف در منطقه الاحساء و سه سال در مدينه منوره ) كارهاي آموزشي داشت. همچنين زيارتهاي متعددي به كشورهاي عربي و اسلامي و همچنين به كشورهاي اروپايي و آمريكايي داشت كه بيش از يكبار پاكستان رفته، و در اولين سفر او به پاكستان امام ابوالاعلي مودودي ( رحمهالله) ملاقات نمود و از توجيهات و ارشاداتش در مجال دعوت اسلامي و كارهاي جمعي استفاده كرد و در دومين سفرش به پاكستان در تشييع جنازه امام مودودي ( رحمهالله ) شركت نمود. و آنان را در تعاون و مشاركت در عمل و فداكاري و خالص نمودن نيت و جهاد براي رضاي خدا تشويق نمود. در سال 1979 سفري به ايران داشت كه در اين سفر، امام خميني (رح) و وزير خارجه ابراهيم يزدي و كمال خرازي را ملاقات نموده و در كنفرانسي كه تشكيل شده بود، رويدادها و حوادثي كه در سوريه صورت ميگرفت، بيان نموده و بحث اخوت اسلامي در قبال بردران مسلمان در سوريه به ميان كشاند.
داوند قبر اين بزرگواري كه مصائب زندگي و امراض او را از دعوت و خدمت به خلق باز نگذاشت بوسيله نور قرآنش گلباران كند و از خداوند استدعا داريم كه ما را همچون بزرگواران تربيت كند، به اميد آن روزي كه در سنگر دعوت نداي حق را لبيك گوييم.
اللّهم وفّقنا لطاعتك و خدمة دينك و ترك معصيتك.
منبع : مجله نور ( ضياء)
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|