|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > اولین پیماننامهی بین مهاجران و انصار و یهودیان
شماره مقاله : 1835 تعداد مشاهده : 638 تاریخ افزودن مقاله : 28/3/1389
|
پیماننامه یا قرارداد صلح پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم روابط میان ساکنان مدینه را سامان داد و در این مورد قراردادی نوشت که منابع تاریخی، آن را ذکر کردهاند و این کتاب یا عهدنامه دارای بندهای مختلفی بود که حقوق و وظایف تمامی ساکنان را تعیین میکرد و در منابع قدیمی، کتاب یا صحیفه نامیده شده است و منابع جدید، آن را قانون نامه میگویند؛ چنانکه دکتر ضیاء العمری در السیرة النبویه الصحیحه به بررسی راههای روایت پیماننامه پرداخته و گفته است: «با مجموع طرق به پایة احادیث صحیح میرسد[1].» و بیان نموده که اسلوب پیماننامه گواه بر اصالت آن است. نصوص آن از کلمات و تعبیرهایی تشکیل شدهاند که در عصر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم شناخته شده بود و بعد از آن، کمتر مورد استعمال قرار گرفتهاند تا جایی که برای کسانی که در بررسی آن دوران، تعمق و ژرفنگری ندارند، امری مبهم و دشوار گشته است و در این پیماننامه نصوص و عباراتی نیست که فرد یا گروهی را ستایش نماید یا مورد انتقاد قرار دهد و یا فردی را ستایش یا مذمت نماید بنابراین، میتوان گفت که این پیماننامهای خود ساخته و دروغین نیست.[2] سپس تشابه و همگونی زیادی که بین شیوة پیماننامه و اسلوبنامههای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم وجود دارد، بیشتر آن را مورد اعتماد قرار میدهد. اولین پیماننامهای که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بین مهاجران و انصار و یهودیان نوشت. متن پیماننامه: 1- این پیماننامهای است از سوی محمد، پیامبر خدا، میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و (ساکنان) یثرب و هر کس دیگری که از آنان پیروی کرده و به آنان پیوسته و همراه آنان به جهاد پرداخته است: 2- مؤمنان امت واحده و جدا از دیگر مردماناند. 3- مهاجران قریش بر همان عرفی که قبلاً در پرداخت دیههای خود بدان عمل میکردهاند، باقی خواهند ماند. 4- بنی عوف نیز براساس همان عرف و رویه قبلی خود، دیههای خود را عهدهدار خواهند شد و هر طایفه از ایشان، اسیرانش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان آزاد میکند. 5- بنی حارث (بنی خزرج) نیز براساس عرف و رویه قبلی خود دیههای خود را میپردازد و هر طایفهای، فدیه آزادی اسیران خود را به خوبی میپردازد. 6- بنی ساعده بر همان عرف و رویه قبلی خود دیههای خود را عهدهدار خواهند بود و فدیه آزادی اسیران خود را به نیکی و به خوبی در میان مؤمنان خواهند پرداخت. 7- بنی جشم بر همان عرف و رویة قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفهای فدیه آزادی اسیران خود را به خوبی میپردازد. 8- بنی نجار نیز بر همان عرف و شیوة قبلی خود، دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفه فدیه آزادی اسیران خود را به نیکی و به خوبی خواهند پرداخت. 9- بنی عمرو بن عوف بر همان شیوه قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت و هر طایفهای فدیه آزادی اسیرش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهند پرداخت. 10- بنی النبیت نیز بر همان عرف و رویه قبلی خود، دیههای خود را خواهند داد و هر طایفهای فدیة اسیر را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهد پرداخت. 11- بنی اوس بر عرف و رویة قبلی خود دیههای خود را خواهند پرداخت وهر طایفهای فدیة اسیرش را به خوبی و به سهام برابر میان مؤمنان خواهد پرداخت. 12- مؤمنان هیچ بدهکار و درماندهای را در میان خود وا نمیگذارند مگر آنکه به نیکی در هر مورد از جمله پرداخت فدیه و ادای دیه او را یاری میکنند. 13- مؤمنان پرهیزگار بر علیه کسی که سرکشی کند یا برای ستم یا گناه یا تجاوز و فسادی در میان مؤمنان تلاش و دسیسه کند با یکدیگر متحد و منسجم هستند؛ هر چند وی پسر یکی از خود آنان باشد. 14- هیچ فرد مؤمنی، مؤمن دیگری را به قصاص کافری به قتل نمیرساند و هیچ کافری را علیه مسلمانی یاری نمیدهد. 15- حق دادن ذمه (و پیمان اعطای امن) الهی، برای همه یکسان است و پایینترین فرد مسلمان از جانب همه آنان میتواند به هر کس که بخواهد امان دهد و مؤمنان دوستان یکدیگرند، نه دوستان دیگران. 16- از یهودیان هر کس از ما پیروی کند، از یاری و همدردی ما برخوردار خواهد بود و نباید به آنان ستم شود یا کسانی علیه آنان همدست شوند. 17- صلح مؤمنان یکی است، هیچ فرد مؤمنی در جنگ در راه خدا جدای از دیگران مصالحه نمیکند، مگر آنکه به تساوی و عدالت میان مسلمانان باشد. 18- هر کس با ما، در جنگ شرکت نماید، طوایف دیگر پشت سر آنها و کمک آنها خواهد بود. 19- مؤمنان وابسته به یکدیگر ودر مقابل خونی که از هر یک از آنان در راه خدا ریخته شود، مدافع یکدیگراند. 20- مؤمنان پرهیزگار بر بهترین و شایستهترین راه قرار گرفتهاند و هیچ فرد مشرکی نمیتواند مال یا جان قریشیان را امان دهد یا مانع از دسترسی فرد مؤمنی به آن گردد. 21- هر کس مؤمنی را بیگناه به قتل برساند و بیگناهی او ثابت گردد، در مقابل آن، قصاص خواهد شد مگر اینکه ولی مقتول به پذیرفتن دیه رضایت دهد و برای مؤمنان شایسته نیست که از او حمایت کنند و برای آنان روا نیست جز آنکه علیه او قیام کنند. 22- براساس آنچه در پیماننامه به رسمیت شناخته شده است، برای هیچ مؤمنی جایز نیست که فتنهگری را یاری کند یا پناه دهد و هر کس چنین کرد لعنت و خشم خدا بر او خواهد بود و در روز قیامت هیچ عذر و بهانه و عوض و فدیهای از او پذیرفته نخواهد شد. 23- هرگاه شما در چیزی اختلاف نظر پیدا کردید، مرجع حل آن خدا و محمد است. 24- یهودیان تا زمانی که مؤمنان در جنگ (با دیگران) باشند، با مسلمانان همپیمان خواهند بود. 25- یهودیان بنیعوف امتی از مؤمنان هستند، آنها به دین خودشان و مسلمانان به دین خودشان اعم از خودشان یا بردگانشان، مگر آن کسی که ستم و گناه پیشه کند که چنین کسی تنها خود و خاندانش را به هلاکت خواهد افکند. 26- یهودیان بنی نجار از آنچه بنیعوف برخوردارند، برخوردار خواهند بود. 27- یهودیان بنی حارث از وضعیتی مانند یهودیان بنیعوف برخوردار خواهند بود. 28- یهودیان بنی ساعده از وضعیتی مشابه یهودیان بنی عوف برخوردار خواهند بود. 29- یهودیان بنی جشم نیز مانند یهودیان بنیعوف هستند. 30- یهودیان بنی اوس از آنچه یهودیان بنی عوف برخوردارند، برخوردار خواهند بود. 31- یهودیان بنی ثعلبه از وضعیتی مشابه یهودیان بنیعوف برخوردار خواهند بود، مگر آن کسی که دست به گناه و ستم بزند که چنین کسی تنها خود و خاندانش را به هلاکت خواهد افکند. 32- جفنه که یکی از تیرههای ثعلبه است، همانند خود بنی ثعلبه خواهد بود. 33- یهودیان بنی شطیبه از وضعیتی مشابه یهودیان بنی عوف برخوردار خواهند بود. 34- ارزش بردگان ثعلبه مانند خود ثعلبه خواهند بود. 35- قبایل تیرههای یهودیان نیز حکم آنان را خواهند داشت. 36- هیچ یک از یهودیان بدون اجازه محمد بیرون نمیرود. 37- یهود هزینههای مربوط به خود را عهدهدار خواهند بود و مسلمانان عهدهدار مخارج خود خواهند بود. همپیمانان باید همدیگر را علیه هر کس که به جنگ آنان بپردازند، یاری دهند و باید خیرخواه یکدیگر باشند و به یکدیگر نیکوکاری کنند و گناه روا ندارند. 38- گناه همپیمان کسی بر عهدة او نیست و ستمدیده در هر حالی باید یاری شود. 39- یهودیان تا زمانی که مؤمنان در جنگ (با دیگران) باشند با مسلمان همپیمان هستند. 40- طرفهای این پیمان باید حرمت یثرب را رعایت کنند و هرگونه جنگ در آن ممنوع است. 41- هرکس از پیمان جوار و پناهندگی کسی برخوردار است، همانند آن شخص حق آسیب رساندن و رفتار ناشایست با دیگران را ندارد. 42- هرگاه در مین طرفهای این پیمان، مشاجره، اختلاف و نزاعی روی دهد که نگران کننده باشد، مرجع حل اختلاف، خدا و رسول وی خواهند بود. 43- هرکس به یثرب حمله کند، طرفهای پیمان باید یکدیگر را در مقابل او یاری کنند. 44- هرگاه به مصالحه و آشتی فراخوانده شدند، صلح کنند. اگر آنان مسلمانان را به چنین چیزی فرا خوانند، چنین حقی را بر مؤمنان خواهند داشت؛ مگر در مورد آن کسی که به خاطر دین با مسلمانان بجنگد. 45- هر گروهی سهم خود را از سویی که مورد حمله قرار گرفتهاند، عهدهدار میشوند. 46- یهودیان اوس اعم از خود و بردگان آنها از همانند آنچه در این پیمان برای دیگر یهودیان ذکر شده است، برخوردار خواهند بود. 47- این پیماننامه هیچ گاه مانع مجازات و مواخذه فرد ستمگر و خطاکار نخواهد بود؛ هرکس از شهر بیرون رود و هر کس در مدینه بماند، در امان خواهد بود؛ مگر آن کسی که ستم و گناهی مرتکب شود و خدا و پیامبرش پناهگاه کسی هستند که نیکی و تقوا را رعایت بکند.[3] درسها و عبرتهای پندآموز این پیماننامه 1- تعیین چارچوب معنی امت پیماننامه مبادی عام و کلیای را در برداشت که بسیاری از قوانین دولتهای کنونی را نیز شامل میشود و در پیشاپیش این مبادی، تعیین چارچوب مفهوم امت قرار داشت؛ پس امت، در پیمان نامه همه مسلمانان اعم از مهاجران وانصار و هر کس که از آنها پیروی نماید و به آنها بپیوندد و در کنار آنها به جهاد بپردازد را شامل میشود و همه اینها یک امت محسوب میشوند[4] و این موضوع در تاریخ سیاسی جزیره عربی موضوعی تازه بود که تا قبل از آن چنین موضوعی وجود نداشت؛ زیرا پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قومش را از شعار قبیله و پیروی از آن برحذر نمود و به شعار امت درآورد که این ملیت جدید هر کسی را که دین جدید را بپذیرد، در برمیگرفت. چنانکه در بند 21 پیماننامه ذکر شده است که آنها یک امت هستند و قرآن کریم نیز این مطلب را ذکر کرده و فرموده است: { إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (٩٢)} (انبیاء، 92) همچنین خداوند میانهروی و اعتدال این امت را بیان نموده و فرموده است: { وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣)} (بقره، 143) «و بیگمان شما را ملتی میانهرو کردهایم تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر بر شما گواه باشد و ما قبلهای را که بر آن بودهای، قبله ننموده بودیم؛ مگر اینکه بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد و اگرچه (تغییر قبله) بس بزرگ و دشوار است؛ مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد و خدا ایمان شما را ضایع نمیگرداند؛ بیگمان خدا نسبت به مردم بس رئوف و مهربان است.» و خداوند متعال توضیح داده است که این امت، امتی متعادل است و در مقابل قضایای زمان خود، موضع تماشاچی و نظارهگر را ندارد؛ بلکه امر به معروف و نهی از منکر میکند یعنی به خوبیها فرا میخواند و از زشتیها برحذر میدارد[5]. خداوند متعال میفرماید: { كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (١١٠)} (آل عمران، 110) «شما (ای پیروان محمد) بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برای آنها بهتر خواهد بود. بعضی از آنان مؤمناند؛ ولی اکثرشان فاسق میباشند.» این نام و این مشخصه (امت) بر مسلمانان قبایل مختلف و نژادهای گوناگون و مهاجران و انصار اطلاق گردید. این امت از آنجا که براساس عقیده و نه بر اساس روابط خونی و عشیرهای، پیکرة واحدی را تشکیل میدهد بنابراین، از همدیگر دفاع خواهند کرد؛ حق مظلوم را از ظالم خواهند گرفت؛ اندیشه، احساس و قبلهای واحد خواهند داشت و فقط در مقابل شریعت خداوندی تسلیم خواهند شد و یکی از اهداف پیماننامه نیز این بود که جایگاه مسلمانان را به عنوان ملتی برگزیده و مقتدر که مستقل عمل میکنند و پیرو یهود و نصارا نیستند، مستحکم نماید؛ چنانکه قبلة آنها نیز از بیتالمقدس به سوی بیت الله الحرام تغییر یافت و آنها در نماز بعد از آنکه شانزده یا هفده ماه به سوی بیت المقدس نماز میخواندند، رو به کعبه نمودند؛ همچنین پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیروانش را از دیگران در امور زیادی متمایز میکرد و برای آنها توضیح میداد که منظور وی مخالفت با یهودیان است؛ از آن جمله اینکه یهودیان با موزه نماز میخواندند، اما پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دستور داد که صحابه با کفش و موزه نماز بخوانند و یهودیان موی سفید را رنگ نمیکردند، امّا پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دستور داد که مسلمانان موهای سفید سر خود را با «حنا» رنگ نمایند. یهودیان، عاشورا را روزه میگرفتند، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نیز روز عاشورا را روزه گرفت؛ سپس در آخرین روزهای زندگی تصمیم گرفت تا برای مخالفت با یهودیان، علاوه بر عاشورا روز تاسوعا را هم روزه بگیرد.[6] همچنین آن حضرت برای مسلمانان قانونی وضع نمود که براساس آن نباید مسلمانان با دیگران مشابهت اختیار بکنند و فرمود: «هرکس خود را مشابه و همانند قومی بکند، از همان قوم محسوب میشود[7].» همچنین فرمود: «خود را مشابه یهودیان نکنید.» و احادیث زیادی بیانگر این مطلب میباشند که مسلمانان باید از دیگران جدا و مشخص و برتر باشند و شکی نیست که تشبه و تقلید از دیگران با افتخار به هویت خود و برتر دانستن خود متضاد میباشد. اما این فرق و برتر دانستن مانعی میان مسلمانان و دیگران ایجاد نمیکند؛ پس کیان جماعت اسلامی آغوش گشاده و قابل توسعهای دارد و هر کس هر وقت بخواهد، میتواند به آن بپیوندد.[8] همچنین پیماننامه، یهودیان را بخشی از شهروندان دولت اسلامی و عناصری از آن شمرده است. بنابراین، در پیماننامه گفته شد: از یهودیان هرکس از ما پیروی کند از یاری و همدردی ما برخوردار خواهد بود و نباید به آنها ستم شود، یا کسانی علیه آنان همدست شود. (بند 16) سپس این حکم در بند (25) و بعد از آن بیشتر توضیح داده شد که در آن تصریح شده است که: «یهودیان بنیعوف امتی از مؤمنان هستند ...» و بدین وسیله اسلام آن دسته از اهل کتابی که در کنار مسلمانان زندگی میکنند، شهروند خود شمرده است و تا وقتی که به مسئولیتها و وظیفههای خود پایبند باشند، آنان را امتی از مؤمنان دانسته است؛ پس اختلاف و تفاوت دین، براساس مفاد و احکام پیماننامه سبب محرومیت از حقوق شهروندی نمیشود.[9] 2- خدا و پیامبرش بالاترین مرجع هستند پیماننامه حق، قضاوت در تمامی امور مدینه را از آن خدا و پیامبرش صلي الله عليه و سلم دانست و مرجع حل اختلاف را در بند (23) بیان نمود که در آن آمده است: «هرگاه شما در چیزی اختلاف کردید، برای حل آن اختلاف باید به خدا و محمد مراجعه نمود و حکمت آن، تأکید بر سلطه و قدرت بالای دینی است که بر مدینه حکمفرما بود و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را رئیس حکومت میدانست.»[10] پس پیمان نامه منبع قوای سهگانه یعنی مقننه؛ قضائیه و مجریه را مشخص کرده است که خدا و پیامبر وی هستند و پیامبر میخواست اوامر و دستورهای خدا را از طریق دولت جدید خود اجرا نماید. تحقق حاکمیت خدا بر زندگی مردم، یعنی نهایت بندگی و عبادت را برای خدا انجام دادن و بدون تحقق حاکمیت خدا، توحیدمحقق نمیشود ودین برپا نمیگردد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: { قَالَ لا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (٣٧)وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (٣٨)يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ (٣٩)مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ أَمَرَ أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٤٠)} (یوسف، 37 – 40) «این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی نیست که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید. خداوند حجت و برهانی برای (خدا نامیدن) آنها نازل نکرده است. فرمانروایی از آن خدا است و بس. خدا دستور داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و ثابت، ولی بیشتر مردم نمیدانند .» یعنی «حکم و فرمان حق در ربوبیت و عقاید و عبادات و معاملات، فقط از خدای یگانه است و او این را به هر کس از پیامبرانش که برگزیند، وحی مینماید و هیچ انسانی با فکر و خواسته و با عقل و استدلال و اجتهاد و درست پنداشتن چیزی با دیدگاه خود نمیتواند حکم کند؛ پس این قاعده اساس دین خداست که از طریق همه پیامبران اعلام شده است و اختلاف و تفاوت زمانها و مکانها در آن تأثیری ندارد.»[11] هدف از نزول قرآن کریم این بود تا عبودیت و حاکمیت را فقط برای خدا محقق نماید؛ خداوند متعال میفرماید: { إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (٢)أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ (٣)} (زمر، 2 – 3) «(ای پیغمبر) ما این کتاب را که در برگیرندة حق و حقیقت است، بر تو فرو فرستادهایم خدا را پرستش کن و پرستش خود را سره و خالص گردان. هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس. کسانی که جز خدا دوستان و یاوران دیگری را بر میگیرند،(می گویند) ما آنان را پرستش نمیکنیم؛ مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان دربارة چیزی که در آن اختلاف دارند، داوری خواهد کرد؛ خداوند دروغگوی کفر پیشه را هدایت و رهنمود نمیکند.» و خداوند متعال میفرماید: { إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا (١٠٥)} (نساء، 105) «ما کتاب به حق بر تو نازل کردهایم تا میان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است، داوری کنی و مدافع خائنان مباش.» پس همانطور که محقق ساختن بندگی خدا، هدف نزول قرآن میباشد، تطبیق و اجرای حاکمیت نیز از اهداف این برنامة الهی است و همان طور که عبادت براساس وحی انجام میگیرد، همچنین شایسته نیست که حکمی برخلاف شریعت و قانونی که نازل شده است، صادر شود.[12] محقق ساختن حاکمیت، یعنی تمکین و فراهم نمودن زمینه برای عبودیت و بندگی؛ هدفی که انسان و جن برای آن آفریده شدهاند. خداوند متعال میفرماید: { وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ (٥٦)} (ذاریات، 56) «من جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام.» یهودیان در این پیماننامه به وجود قدرت قضایی اعلی که ساکنان مدینه از جمله یهودیان به آن مراجعه خواهند کرد، اقرار کردند. (بند شماره 42) البته یهودیان به مراجعه نمودن به قضاوت اسلامی تنها زمانی پایبند بود که میان آنان و مسلمانان اختلافی به وجود میآمد. { وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأنْفَ بِالأنْفِ وَالأذُنَ بِالأذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٤٥)} (مائده، 45) «و در (تورات) بر آنان مقرر داشتیم که انسان در برابر انسان (کشته میشود) و چشم در برابر چشم (کور میشود) و بینی در برابر بینی (قطع میشود) و گوش در برابر گوش (بریده میشود) و دندان در برابر دندان (کشیده میشود) و سائر جراحتها، قصاص دارد و اگر کسی آن را ببخشد، این کار باعث بخشش او میگردد و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است، حکم نکند، او وامثال او ستمگر به شمار میروند.» و با این پیماننامه که مادة 42 آن را بیان داشته است، هرگاه در میان طرفهای این پیمان مشاجره، اختلاف و نزاعی روی دهد که نگران کننده باشد، مرجع حل اختلاف، خدا و محمدخواهند بود. بدین وسیله پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دارای سلطه و قدرت قضایی و مرکزی بزرگی میگردید که همه باید به او مراجعه میکردند و رسماً رئیس دولت گردید و پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ریاست قوای سه گانه را به عنوان پیامبر خدا که مکلف به رساندن شریعت خدا و تفسیر کلام خدا بود، به عهده گرفت و قدرت اجرایی را به عنوان پیامبر و حاکم و رئیس دولت به دست گرفت. آن حضرت ریاست دولت را براساس نصوص پیمان نامه و به اتفاق گروههای مختلف موجود در مدینه به عهده داشت.[13] 3- قلمرو دولت در مادة 40 پیمان نامه آمده است که: «طرفهای این پیمان باید حرمت یثرب را رعایت نمایند و هرگونه جنگ در آن ممنوع است و باید از قطع درختان و شکار پرندگان آن جلوگیری شود؛ پس وقتی در مورد درختان و پرندگان چنین دستوری صادر گردید؛ جانها و مالها به طریق اولی محفوظ و محترم خواهند بود. خلاصه اینکه در این پیماننامه، نشانههای دولت تعیین گردید که آنها یک امت هستند و قلمرو آنها مدینه است و رئیس دولتشان محمد است که به او مراجعه میکنند و ایشان طبق آنچه خدا نازل نموده است، حکم مینماید. قلمرو دولت اسلامی از مدینه آغاز گردید و از آنجا نیز گسترش یافت بنابراین، باید مرزی تعیین میشد که آشفتگیها و هرج ومرج به آن راه نداشته باشد و صلح و امنیت در آنجا فراگیر و حاکم گردد. بنابراین، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اصحاب و یاران خویش را مأمور نمود تا حدود و ثغور و مرزهای مدینه را مشخص نمایند و بدین صورت حدود مدینه از شرق و غرب دو منطقه سنگلاخ و از طرف شمال جبل ثور و از ناحیه جنوب، جبل نمیر تعیین گردید. مدینه پایتخت و قلمرو اصلی اسلام قرار گرفت، اما با گسترش فتوحات و وارد شدن ملتها در اسلام، دایرة قلمرو اسلام به تدریج گسترش یافت و مساحت وسیعی را از اقیانوس اطلس و مناطقی از غرب اروپا و جنوب آن و مناطق وسیعی از غرب آسیا و جنوب آن تا بخش عظیمی از چین و روسیه شرقی و تمام شمال آفریقا و مرکز آن را فرا گرفت.[14] تا عصر حاضر نیز دامنة قلمرو دولت اسلامی باز است وبه مرزهای جغرافیای و سیاسی محدود نمیگردد و مدینه همچنان پایتخت اسلام است و حکومت اسلامی گسترش خواهد یافت تا اینکه همة کره زمین را فرا گیرد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: { قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (١٢٨)} (اعراف، 128) «موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری جوئید و شکیبایی کنید؛ بیگمان خدا زمین را به کسانی از بندگان خود واگذار میکند که خود بخواهد و سرانجام از آن پرهیزگاران است.» امت نیز مفهوم گسترده و وسیع دارد که تمامی گروهها را شامل میگردد و برای هیچ کس مانعی برای وارد شدن به آن وجود ندارد تا از این طریق جوامع انسانی دین الهی را بپذیرند و به آن گرایش پیدا نمایند. دولت اسلامی نیز رسالتی جهانی دارد و هر فردی از فرزندان سرزمین الهی در آن بهرهای دارد و قلمرو این دولت فراگیر، توسط جهاد توسعه مییابد.[15] 4- آزادیها و حقوق انسان پیماننامه به روشنی بر نبوغ و مهارت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در ترتیب مادههای آن و تعیین روابط طرفهای پیمان با یکدیگر، دلالت مینماید. مادهها و بندهای پیماننامه، مرتبط، جامع و مانع بودند و صلاحیت بهبود بخشیدن به اوضاع مدینه در آن وقت را داشتند و در میان آن بندهایی است که عدالت مطلق و مساوات کامل بین انسانها را محقق مینماید و حاوی این موضوع است که انسانها به هر رنگ و زبان و دینی که باشند، میبایست از تمامی حقوق انسانی و آزادی برخوردار باشند[16]. استاد محمد سلیم العوّا میگوید: «مبادی و اصولی که در پیماننامه درج شده بود، اغلب در نظامهای مختلف حکومتی تا به امروز به آن عمل میشود و مردم بعد از قرنها به اهمیت اولین عهدنامة سیاسی که پیامبراکرم صلي الله عليه و سلم تدوین نموده است، پی بردهاند و در قوانین مدنی از آن استفاده میکنند.[17] یکی از مفاد پیماننامه این بود که آزادی عقیده؛ عبادت و حق امنیت، محفوظ و محترم خواهند بود؛ پس آزادی دینی تضمین شده است و مسلمانان به دین خود و یهودیان به دین خودشان عمل خواهند نمود؛ خداوند میفرماید: { لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (٢٥٦)} (بقره، 256) «اجبار و اکراهی در قبول دین نیست؛ چراکه هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است بنابراین، کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است که اصلاً گسستن ندارد و خداوند شنوا و دانا است.» یکی دیگر از مفاد پیماننامه این بود که به کسانی که با این اصل مخالفت نمایند یا این قاعده را بشکنند، هشدار داده بود که آنان را مجرم خواهند شناخت؛ همچنین پیماننامه بر محقق ساختن عدالت میان مردم و محقق نمودن اصل برابری تأکید کرده است. بنابراین، بر دولت اسلامی لازم بود که میان مردم عدالت ایجاد کند و زمینه و راه حق خواهی و حق طلبی انسانها را فراهم نماید تا به آسانترین راه ممکن بدون تحمل رنج و مشقتی و یا صرف هرگونه هزینهای، به حق خود نائل آیند.[18] اسلام، حاکمان را موظف ساخته است که بین مردم بدون اینکه برای آنان رنگ و زبان و وطن و اوضاع اجتماعی اهمیتی داشته باشد، به عدالت رفتار نمایند؛ پس اسلام بین دو طرف براساس عدالت رفتار مینماید و به حق حکم میکند و در این داوری صاحب حق و یا نژاد ودین اهمیتی ندارد؛ چنانکه خداوند متعال میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (٨)} (مائده، 8) «ای مؤمنان بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است. ازخدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید.» یعنی کینه و دشمنی با قومی نباید شما را وادار نماید تا بر آنها ستم روا دارید و همچنین دوستی قومی نباید شما را وادار کند تا با آنان بیپروا رفتار نمایید و به آنها گرایش یابید.[19] استاد ابوالاعلی مودودی در ذیل این آیه: { فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لأعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ (١٥)} (شوری، 15) «تو نیز مردمان را به سوی آن (آئین واحد الهی دعوت کن) و آن گونه که به تو فرمان داده شده است، ایستادگی کن و از خواستها و هوسهای ایشان پیروی مکن و بگو من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد، ایمان دارم و به من دستور داده شده است که در میان شما دادگری کنم، لذا خدا، پروردگار ما و پروردگار شما است. اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما است. میان ما و شما خصومت و مجادلهای نیست؛ خداوند ما را جمع خواهد کرد و بازگشت به سوی اوست.» چنین میگوید: «یعنی مأمور به انصاف و عدالت هستم نه دشمنی؛ پس من این گونه نیستم که برای کسی تعصب ورزم یا بر ضد کسی تعصب داشته باشم و ارتباط من که براساس عدالت و انصاف میباشد با همه یکسان و برابر خواهد بود. پس من یاور هر آن کسی هستم که حق به جانب او باشد و طرف مقابل کسی هستم که حق بر ضد او باشد ودر دین من هیچ فردی، هر کس که باشد، دارای امتیازاتی نیست و حقوق خویشاوندان من از کسانی که فامیل من نیستند، بیشتر نیست و بزرگان قوم، نزد من امتیازاتی ندارند که کوچکترها از آن برخوردار نباشند و شرافتمندان و افراد عادی نزد من برابر هستند؛ پس حق برای همه حق و گناه و جنایت نیز برای همه گناه و جنایت محسوب میگردد. حرام برای همه حرام و حلال برای همه حلال است و فرض نیز برای همه فرض است. حتی خودم از تبعیت و فرمانبری قانون الهی مستثنی نیستم.[20] تربیت جامعه مسلمان و آماده کردن آن برای رهبری جامعه انسانی با ویژگیهایی که برنامه تربیتی آن در بردارد، به قانون عدالت اهمیت خاصی قائل است و بر این است تا عدالت میان افراد، گروهها، امتها و ملتها برپا شود؛ زیرا اگر تمامی افراد جامعه احساس عدالت نمایند، این امر پشتیبانی قوی برای رهبری خواهد بود. خداوند متعال میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (١٣٥)} (نساء، 135) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، دادگری پیشه سازید و در اقامة عدل و انصاف بکوشید و به خاطر خدا شهادت دهید؛ هرچند که شهادتتان به زیان خودتان یا پدر ومادر و خویشاوندان باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده میشود، دارا یا نادار باشد خداوند از هر دوی آنان بهتر است؛ پس از هوا و هوس پیروی نکنید که منحرف میگردید و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه میکنید، آگاه است.» این نص قرآنی به صراحت، رهبر جامعة مسلمان را موظف و مکلف مینماید تا عدالت را به کاملترین صورت و وضعیت، محقق نمایند؛ پس عدالت امری است که او میبایست آن را در بین تمامی گروهها اعم از خویشاوندان یا بیگانگان به طور مساوی برقرار نماید و این دستور خداوندی که میفرماید: «کونوا» همه افراد و گروههای جامعه مسلمان را در هر جای زمین خدا که باشند، موظف میگرداند که خود به عدالت پایبند باشند و دیگران را بر اجرای آن ملزم کنند و برای اقامة برنامة عدالت در زندگی به پا خیزند و آماده شوند؛ چنانکه کلمة «قوامین» با صیغة مبالغه، اشاره به برخاستن برای برپایی نشانههای عدالت است که این کار وظیفة جامعه مسلمان میباشد که باید با تمام قدرت و توان مادی و روحی و با جدیت، برای تحکیم پایههای عدالت اجتماعی به پا خیزد. قرآن، قانون اساسی جامعة مسلمان است که در آن به عدالت تشویق مینماید و فقط این امر را در دامنة زندگی منحصر نمیداند؛ بلکه قرآن به درون و ضمیر انسانها میپردازد و به او میگوید که نباید در اقامة عدالت در برابر عاطفه و احساس، تسلیم شود و نه از ثروت کسی ونه از فقر کسی متاثر بشود و قرآن به هیچ وجه برای جامعة مسلمان نمیپسندد که عدالت را در حق ثروتمند چون ثروت دارد به اجرا درنیاورد و یا بر فقیر ستم بشود و ... . همچنین از دیدگاه قرآن اینکه جامعة مسلمان به خواستههای نفس تن در دهد و در برابر احساسات و عواطف تسلیم شود، امری ناپسند است؛ چراکه در این صورت آنان ازعدالت دور میگردند و از حق روی میتابند. همچنین در آیهای دیگر نیز تصویر اقامه عدالت به کاملترین صورت ترسیم گردیده است و تأکید مینماید که در موازین عدالت، باید دوست و دشمن؛ خویشاوند و بیگانه برابر باشند؛ پس میفرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (٨)} (مائده، 8) «ای مؤمنان، بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است؛ ازخدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید.» پس شیوة خطاب در اینجا «کونوا» (باشید) عدالت را طبیعت و سرشت مردمان جامعة مسلمان قرار میدهد. عدالتی که رهبری جامعة انسانی مشروط به اجرای آن است؛ چراکه این جامعه بزرگ مسلمان است که پرچم عدالت را برعهده گرفتهاند تا در زندگی مردم اجرا نمایند[21]، اما نوع دستور، در دوآیه با هم فرق دارند؛ فرقی که مواضع و جاهای مختلف عدالت را با شمردن آن به عنوان اصلی از اصول رسالت جاودان و آخرین رسالت که تمامی امور زندگی را فرا میگیرد، جمع نموده است؛ پس در آیة جامعه مسلمان را با بیان بهترین صفت آن مورد خطاب قرار داده است؛ { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا } تا به عدالت برخیزد، گرچه در اجرای عدالت انگیزه دوستی و خویشاوندی را زیر پا بگذارد و در آیه دوم جامعه را با عنوان و نشانه بزرگ آن، که ایمان است، مورد خطاب قرار داده است تا به اجرای عدالت برخیزد، گرچه اجرای عدالت باعث شود تا همة عواطف و احساسات دشمنی و کینهتوزانه زیر پا گذاشته شوند[22] و نهایتاً هر دو آیه یک مطلب را تأکید میکنند که عبارت است از: راهنمایی کردن جامعة مسلمان به صورت قاطع وجدی برای اجرای عدالت. در مورد اصل برابری و مساوات در پیماننامه، نصوص صریحی آمده است که برخی عبارتند از: حق اعطای امان نامه: این حق برای همه یکسان است؛ حتی پایینترین فرد مسلمان میتواند به هر کس که بخواهد، امان دهد؛ مؤمنان فقط دوستان و حامیان یکدیگرند نه دیگران و اینکه آنان در گرفتاریها و مشکلات یار و یاور یکدیگر باشند. اصل مساوات و برابری یکی ازمبادی کلی و عمومی است که اسلام آن را تثبیت و برقرار نمود و از مبادی و اصولی است که در ساختار جامعه اسلامی نقش مهمی دارد؛ حتی قوانین عصر حاضر نیز بر آن تأکید کرده است و از جمله آیههایی که در قرآن کریم در این مورد آمده است، این آیه میباشد: { يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (١٣) } (حجرات، 13) «ای مردمان، ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدهایم وشما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد خدا، متقیترین شما است، خداوند مسلماً آگاه و باخبر است.» و پیامبر خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: «ای مردم آگاه باشید پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است. هان! عرب بر عجم فضیلتی ندارد و عجم بر عربی نیز فضیلتی ندارد و نه سرخ بر سیاه و نه سیاه بر سرخ فضیلتی دارد مگر به تقوا و پرهیزگاری.»[23] بدون تردید، این اصل از مهمترین اصولی بود که در گذشته موجب گردید ملتهای زیادی به اسلام بگروند؛ پس میتوان گفت: این اصل، منبعی از منابع قدرت مسلمانان صدر اسلام محسوب میگردید.[24] البته منظور از برابری در اینجا (برابری کلی) بین تمامی مردم در همة امور زندگی نیست، آن گونه که برخی فریبخوردگان فریاد آن را سر میدهند و آن را عدالت مینامند[25]؛ زیرا اختلاف و تفاوت استعدادها و تواناییها هدفی است از اهداف آفرینش[26]؛ بلکه منظور از مساوات و برابری اسلامی که شریعت به آن فراخوانده است، مساواتی است که در آن اوضاع وشرایط همه میبایست از شرایط یکسان برخوردار باشند، امّا در همة حالات به طور مطلق مورد نظر نیست[27]؛ پس مساوات یعنی برابری در رفتار با مردم و برابر بودن آنها در برابر شریعت و قضاوت و سایر احکام اسلامی وحقوق عمومی بدون در نظرگرفتن نژاد یا جنس یا رنگ و یا ثروت و مقام و ... .[28] تمامی مردم اعم از حاکم و محکوم؛ مرد و زن؛ عرب و عجم؛ سیاه و سفید از نظر اسلام برابر هستند و اسلام تفاوتهایی را که به سبب جنس و رنگ و یا نسبت و طبقه و حکام و رعیتها وجود داشت، لغو نمود و آنها را فاقد اعتبار دانست بنابراین، اولین دولت اسلامی برای تطبیق و اجرای این اصل، میان مردم فعالیت و تلاش مینمود که میتوان آن را این گونه خلاصه کرد: الف: اصل مساوات، امری عبادی است که اجراکنندگان این اصل در نزد خداوند پاداش میگیرند. ب: لغو نمودن اعتبارات و ارزشهای طبقاتی، عرفی، قبیلهای، نژادی، قومی، وطنی، اقلیمی و سایر شعارهایی که اصل مساوات و انسانیت را از بین میبرد و قرار دادن معیار الهی برای برتری که تقواست. ج: رعایت کردن اصل تعادل و تساوی فرصتها؛ یعنی، برخوردار شدن از فرصتها و امکانات برای تمامی قشرهای جامعه یکسان است و هر یک از افراد جامعه به اندازة توان و کفایت و استعداد و قدرت وتولیدش از آن استفاده مینماید. د: پیماننامه، لوازم قانونی و اداری افراد و دولت و رابطة بین آن دو را در برداشت و قرآن نیز با نزول تدریجی در طی ده سال برای مسلمانان، برنامههای زندگی را ترسیم مینمود و اصول حکم و سیاست و امور جامعه و احکام حلال و حرام و پایههای دادخواهی و قواعد عدالت و قوانین داخلی و خارجی دولت مسلمان را بیان میکرد و پایههای آن را تثبیت مینمود و سنت رسول الله آن را پشتیبانی میکرد و استحکام میبخشید و آن را به طور مفصل شرح و توضیح میداد. پیماننامه، حامل اصول کلی در ترتیبات قانونی است و از معاهداتی شمرده میشود که نحوة ارتباط مسلمانان را با بیگانگانی که در کنار آنها اقامت دارند، تعیین و مشخص مینماید؛ چنانکه در این عهدنامه تسامح و عدالت ومساوات تا حد زیادی رعایت شده است و به خصوص اگر با این نگرش به آن بیندیشیم که این اولین پیمان نامه اسلامی است که ثبت میشود و در میان اقوامی اجرا میگردد که در گذشتة نزدیک و قبل از اسلام، اسیر تعصبات قبیلهای بودهاند و وجود خود را جز از راه غلبه و چیرگی و مسلط شدن بر دیگران و خوردن حقوق دیگران و اموالشان احساس نمیکردند[29] این عهدنامه شامل بسیاری از مفاهیم تمدنی میگردد که امروزه آن را حقوق بشر مینامند.[30]
[1]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 275. [2]- تنظیمات الرسول الاداریه فی المدینه، صالح علی، ص 4 – 5. [3]- مجموعة الوثائق السیاسیه، ص 41 – 47. [4]- التاریخ السیاسی و العسکری، د. علی معطی، ص 169. [5]- دستور للامه، د. عبدالناصر عطار، ص 9. [6]- السیرة النبویة الصحیحه، ج 1، ص 293. [7]- همان. [8]- همان. [9]- نظام الحکم، ظافر القاسمی، ج 1، ص 37. [10]- التاریخ السیاسی و الحضاری، السید عبدالعزیز، ص 102. [11]- تفسیر المنار، ج 2، ص 309. [12]- الحکم و التحاکم فی خطاب الوحی، ج 1، ص 433. [13]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 420. [14]- دولة الرسول من التکوین الی التمکین، ص 411. [15]- همان، ص 42. [16]- همان، ص 420. [17]- النظام السیاسی للدولة الاسلامیه، ص 65. [18]- النظام السیاسی فی الاسلام، ابی فارس، ص 58. [19]- همان، ص 52. [20]- الحکومة الاسلامیه، ص 202. [21]- محمد رسول الله، ج 3، ص 142 – 144. [22]- همان، ص 144 – 145. [23]- مسند الامام احمد، ج 5، ص 411. [24]- مبادی نظام الحکم فی الاسلام، عبدالحمید متولی، ص 385. [25]- الاخلاق الاسلامیه و اسسها، میدانی، ج 1، ص 624. [26]- فلسفه التربیة الاسلامیه، ماجد الکیلانی، ص 179. [27]- مبادی علم الاداره، محمد نورالدین، ص 116. [28]- فقه التمکین، د صلابی، ص 463. [29]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، د. محمد فیض الله، ص 29 تا 30. [30]- هجرة الرسول و صحابته، جمل، ص 261.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|